
تلسکوپهای نوری بازتابی و انکساری پیشرفته با قطرهای متنوع چند ده سانتیمتر تا چندین متر آینه یا لنز در نقاط مختلف دنیا به رصد نور مرئی تابیده از اجرام آسمانی دور پرداخته اند و اطلاعات با ارزشی را در اختیار جامعه نجومی گذاشته اند.
تلسکوپ دستگاهی است که نور تابیده از یک جسم دور را جمع آوری و آن را بر روی نقطه ای متمرکز کرده و از آن تصویری بزرگنمایی شده را تولید می کند. هرچند استفاده از اصطلاح “تلسکوپ” به تنهایی یادآور تلسکوپ نوری است که در بسامدهای نور مرئی کار می کند اما تلسکوپهای دیگری نیز وجود دارند که نسبت به سایر بسامدهای طیف الکترومغناطیس حساس هستند.
اولین تلسکوپ مدرن را که در واقع یک دوربین نجومی ابتدایی بود، گالیله ساخت و اولین رصد خود را در ۳۰ نوامبر ۱۶۰۹ انجام داد اما در سال ۱۲۶۱ میلادی (حدود چهار قرن پیش از گالیله) رصدخانه مراغه به سفارش دانشمند بزرگ ایرانی خواجه نصیرالدین طوسی ساخته شد.
هرچند در این رصدخانه عظیم دستگاهی مشابه تلسکوپهای مدرن از نوع دستگاه گالیله وجود نداشت اما این رصدخانه مجهز به انواع مختلف دستگاههای سنتی ستاره شناسی از جمله ذات الربع دیواری به شعاع ۴۳۰ سانتیمتر، کره های ذات الحلق، حلقه انقلابی، حلقه اعتدالی و حلقه سموت بود.
ویژگیهای تلسکوپهای نوری
یک تلسکوپ نوری (اپتیکال) نور را از بخش مرئی طیف الکترومغناطیس جمع آوری و
متمرکز می کند. تلسکوپهای نوری می توانند از اجرامی که رصد می کنند
عکسبرداری کرده و آنها را برای بررسی به یک رایانه ارسال کنند.
این تلسکوپها معمولاً از شیشه (لنز و/ یا آینه) برای جمع آوری نور و سایر پرتوهای الکترومغناطیسی که همراه نور به زمین می رسند استفاده می کنند.
ابزارهای نوری برای اهداف نجومی و همچنین دستگاههای غیر نجومی شامل “زاویه سنجهای مهندسی”، دوربینهای یک چشمی، دوربینهای دوچشمی، دوربنیهای لنزی و تلسکوپهای کوچک استفاده می شوند.
انواع تلسکوپ نوری
تلسکوپ انکساری: این نوع تلسکوپ با تعدادی لنز از پدیده انکسار نور برای کانونی کردن تصویر استفاده می کند.
تلسکوپ بازتابی: این تلسکوپ با همراهی چندین آینه از پدیده بازتابش نور برای کانونی کردن تصویر استفاده می کند.
تلسکوپ ترکیبی: تلسکوپهایی هستند که از آینه (آینه اولیه) به عنوان یک عنصر اصلی استفاده می کنند و همچنین مجهز به لنز هستند.
معروفترین تلسکوپهای دنیا
رصدخانه ماونت ویلسون (MWO): این رصدخانه نجومی در حومه لس آنجلس در کالیفرنیا بر روی کوه ویلسون در ارتفاع هزار و ۷۴۲ متری از سطح دریا واقع شده است.
رصدخانه خورشیدی ماونت ویلسون با بودجه بنیاد کرنگی در سال ۱۹۰۴ بر روی زمینهای متعلق به هتل ماونت ویلسون ساخته شد.
دستگاههای این رصدخانه عبارتند از: تلسکوپ هیل، تلسکوپ هوکر، تداخل سنج فضایی مادون قرمز و برجهای خورشیدی.
تلسکوپ هیل- یک تلسکوپ بازتابی به قطر ۱٫۵ متر است. آینه اصلی ۸۶۰ کیلوگرمی این تلسکوپ بین سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۰۷ در فرانسه ساخته شد. این تلسکوپ از دسامبر ۱۹۰۸ وارد خدمت شد و در آن زمان به عنوان بزرگترین تلسکوپ دنیا شناخته می شد.

تلسکوپ هیل در رصدخانه ماونت ویلسون آمریکا
تلسکوپ هوکر- یک تلسکوپ بازتابی به قطر ۲٫۵ متر است که از نوامبر ۱۹۱۷ وارد عمل شده است. این تلسکوپ تا سال ۱۹۴۸ که تلسکوپ ۵ متری رصدخانه مونته پالومار ساخته شد بزرگترین تلسکوپ دنیا بود.
“ادوین هابل” از تلسکوپ هوکر برای کشف اینکه سحابیها کهکشانهای بیرون از کهکشان ما هستند استفاده کرد. همچنین وی توانست با استفاده از این تلسکوپ پدیده انتقال به سرخ را کشف کند و به این ترتیب با تدوین “قانون هابل” نشان داد که جهان گسترده شده است.
تداخل سنج فضایی مادون قرمز- دستگاهی پیچیده متشکل از سه رادیوتلسکوپ تداخل سنجی ۱٫۶۵ متری است که در طیف متوسط مادون قرمز عمل می کند.
برجهای خورشیدی- این رصدخانه همچنین میزبان دو برج خورشیدی برای مطالعه درباره خورشید است. یکی از این برجها به ارتفاع ۱۸ متر است که از ۱۹۰۸ فعالیت می کند و برج دوم ۴۶ متر ارتفاع دارد که از سال ۱۹۱۲ مورد استفاده قرار گرفته است.
رصدخانه نیس: رصدخانه نیس بر روی کوه “گرو” در ارتفاع ۳۲۵ متری در فرانسه واقع شده است. این رصدخانه در ۱۸۷۹ آغاز به کار کرد. تلسکوپ انکساری با آینه ۷۷ سانتیمتر بین سالهای ۱۸۸۶ تا ۱۸۸۷ ساخته شد.

تلسکوپهای فوق پیشرفته و فضایی
رصدخانه جنوبی اروپا (اسو): تلسکوپ VLT(تلسکوپ بسیار بزرگ) در رصدخانه جنوبی اروپا بر روی کوهی در ارتفاع ۲ هزار و ۶۳۵ متری واقع در بیابان آتاکاما در شیلی واقع شده است. این تلسکوپ بازتابی مجهز به ۴ آینه اصلی به قطر ۸٫۴ متر و ۴ آینه متحرک به قطر ۱٫۸ متر است.
فاز اول این تلسکوپ عظیم در سال ۱۹۹۸ راه اندازی شد. VLTدر طول موج ۳۰۰ نانومتر نوری و نزدیک به مادون قرمز رصد می کند.
تلسکوپ فضایی هابل: این تلسکوپ در لایه های خارجی اتمسفر زمین در ارتفاع ۵۶۰ کیلومتری واقع شده است. هابل هر ۹۲ دقیقه یکبار یک دور در اطراف زمین می چرخد. این تلسکوپ آژانسهای فضایی اروپا و آمریکا در ۲۴ آوریل ۱۹۹۰ همراه با شاتل فضایی دیسکاوری به مدار برده شد.
هابل در حدود ۱۱ تن وزن و ۱۳٫۲ متر طول دارد. حداکثر قطر آن ۲٫۴ متر است و در طیفهای نوری، ماوراء بنفش و نزدیک به مادون قرمز رصد می کند.

تلسکوپ فضایی هابل
تلسکوپ فضایی چاندرا: تلسکوپ مدارگرد ناسا برای رصد آسمان در طیف پرتوهای ایکس است. قطر این تلسکوپ فضایی که در ۲۳ جولایی ۱۹۹۹ پرتاب شد ۱٫۲ متر است.
تلسکوپ فضایی اسپیتزر: این تلسکوپ یک رصدخانه فضایی در طیف مادون قرمز است. اسپیتزر در ۲۴ آگوست ۲۰۰۳ پرتاب شد. آینه اولیه این تلسکوپ ۸۵ سانتیمتر قطر دارد که در دمای ۵٫۵ کلوین سرد شده است. مهمترین دستگاههای این تلسکوپ IRAC، IRSو MIPSنام دارند که به جمع آوری پرتوهای مادون قرمز می پردازند.
برچسبها: آشنایی با تلسکوپها, اولین تلسکوپ, تعریف تلسکوپ, تلسکوپ, تلسکوپ فضایی هابل, تلسکوپ فضایی چاندرا, تلسکوپ نوری, تلسکوپ هابل, تلسکوپ هوکر, تلسکوپ هیل, تلسکوپ چیست, دستگاههای نجومی, گالیله

محققان در مرکز مطالعات “ایمز” ناسا ابررایانه ای پرسرعت در اختیار دارند که با کمک آن و با استفاده از اطلاعات به دست آمده از تلسکوپهای زمینی و فضایی جهانی مجازی را خلق می کنند تا بتواند هویت پنهان ماده و انرژی تاریک را شناسایی کنند.
در صورتی که بخواهید جهانی مجازی را خلق کنید به رایانه ای بسیار بزرگ نیاز خواهید داشت، رایانه ای مشابه ابررایانه Pleiades یا ستاره پروین در مرکز مطالعات “ایمز” ناسا در کالیفرنیا که محققان آن را برای دقیق ترین شبیه سازی های رایانه ای به منظور نمایش دادن تکامل ساختارهای بزرگ در جهان هستی ساخته اند، شبیه سازی هایی که به “بولشوی” شهرت داشته و فیزیک اخترشناسان سرتاسر جهان می توانند به آنها دسترسی داشته باشند.
بولشوی که نام آن از عبارت روسی به معنی زمین یا بزرگ برگرفته شده است، اطلاعات خود را از تلسکوپهای زمینی و فضایی از قبیل کاوشگر WMAP ناسا به دست می آورد. سپس ابررایانه Pleiades که به عنوان هفتمین ابررایانه پر سرعت جهان شناخته می شود، در حدود ۶ میلیون ساعت پردازش انجام می دهد تا تمامی این اطلاعات را زیر و رو کرده و نمونه ای مجازی از تکامل جهان در طول زمان را ارائه کند.
این شبیه سازی به گنجایش حافظه ای در حدود ۹۰ تریلیون بایت نیاز دارد، حجمی که با حجم مورد نیاز برای ذخیره ۱۰ هزار فیلم DVD معمولی برابری می کند. تا امروز، شبیه سازی ها برای اخترشناسان یکی از قابل قبول ترین و پذیرفته ترین شکل از شمایل جهان حقیقی بوده اند.
مدل استاندارد نشان می دهد تنها چهار درصد از محتوی جرم-انرژی جهان از ماده معمولی تشکیل شده و ۲۲ درصد دیگر جهان را ماده تاریک فرا گرفته است، ماده ای که تنها می توان آن را به واسطه تاثیرات گرانشی که بر روی اجرام دارد ردیابی کرد. فیزیکدانان گمان می برند ماده تاریک از ذرات مرموزی که تنها می توانند با ماده عادی تعامل ضعیفی داشته باشند، ساخته شده اما هنوز توانایی شناسایی این ذرات به وجود نیامده است.

این سنگینی ماده تاریک است که منجر به شکل دادن به خوشه های کهکشانی و ایجاد شبکه کیهانی می شود. بزرگترین بخش از ساختار جهان را انرژی تاریک تحت سلطه خود درآورده است، این انرژی مرموز که ۷۴ درصد از جرم جهان را به خود اختصاص داده، با نیروی گرانش تقابل کرده و منجر به گسترش سریع جهان هستی می شود. وجود این انرژی نیازمند تطبیق دادن نظریه های کیهانی با رصدهای WMAP و همچنین رصدهای ابرنواخترهای دورافتاده است، اما هنوز کسی موفق به شناسایی هویت واقعی این انرژی نشده و از این رو برخی از اخترشناسان برای توضیح آن نظریه های جایگزینی ارائه کرده اند.
محققان در مرکز محاسبات نجومی دانشگاه کالیفرنیا می گویند تحلیل و بررسی دقیق شبیه سازی بلوشوی می تواند مسیر توضیح بهتر تاثیرات انرژی تاریک را هموار سازد. به گفته “جوئل پریمک” رئیس این مرکز این شبیه سازی های بزرگ کیهانی برای تفسیر نتایج رصدهای در حال اجرای نجومی بسیار حیاتی بوده و می توانند به برنامه ریزی برای اکتشافات گسترده در جهان هستی با امید تعیین طبیعت انرژی تاریک کمک کنند.
اولین نتایج و مقاله منتشر شده از این شبیه سازی بر روی نقش حفره های ماده تاریک بر روی رشد جهان هستی بوده و مقاله دوم بر اساس پیش بینی بولشوی از فروانی و ویژگی های کهکشانها رائه شده است. محققان دریافته اند که این شبیه سازی ها می توانند به درستی تعداد کهکشانهایی به درخشش کهکشان راه شیری را که از کهکشانهای اقماری به درخشانی کهکشانهای اقماری راه شیری از جمله ابرهای ماژلانی بزرگ و کوچک برخوردار است، شناسایی کند.
بر اساس گزارش ان بی سی، پریمک می گوید اطلاعاتی که تا کنون از پروژه بولشوی منتشر شده تنها ذره ای از یک دریا است، زیرا تا کنون کمتر از یک درصد از خروجی این پروژه منتشر شده است. محققان در تیم شبیه سازی بولشوی تا کنون تصاویر ویدیویی بسیار زیبایی را از شبیه سازی هایی که از جهان هستی انجام داده اند، ارائه کرده اند که حتی برای افرادی که اطلاعات زیادی از علم فیزیک و نجوم ندارند، می تواند زیبا و جذاب باشد.
برچسبها: ابر کامپیوتر, ابر کامپیوتر پرسرعت, ابررایانه Pleiades, انرژی تاریک, جهان هستی, شبیه سازی بولشوی, شبیه سازی جهان, ماده تاریک, کاوشگر WMAP

برای اولینبار در جهان، محققان با استفاده از اسکنرهای متعدد فعالیتهای مغز را هنگام خوابدیدن «مشتکردن دست» ثبت و کشف کردند در این حالت، منطقه وسیعتری از مغز نسبت به مشتکردن دست در بیداری درگیر است.
قفل جهان ناشناخته رؤیاها
به زودی به دست عصبشناسان و ایدههای خلاقانه آنها برای راهیابی به این
دنیای اسرارآمیز شکسته خواهد شد. محققان پیش از این موفق به رمزگشایی
رؤیاها در بیداری شده بودند و این بار با استفاده از شیوه مشابهی به
خوابهای شبانه راه یافتند.
به گزارش نیوساینتیست، مارتین درسلر و همکارانش در بخش روانشناسی مؤسسه ماکس پلانک در مونیخ، آلمان برای بررسی احتمال استفاده از اسکنرهای مغزی تفسیرکننده رؤیاها برای خواندن خواب، از آرایهای متشکل از فناوریهای نظارتی مغز بر روی داوطلبانی که میتوانند خوابهای شفاف ببینند، استفاده کردند.
درسلر میگوید: «خواب شفاف یا خواب آگاهانه به خوابی گفته میشود که فرد در آن میداند دارد خواب میبیند». این توانایی کمیاب که فرد در آن میتواند در حالی که هنوز خواب است، بیدار شود و کنترل کارها و رؤیاهایش را به عهده بگیرد، او را به انتخابی فوقالعاده برای محققان خواب تبدیل خواهد کرد. این افراد تنها گروهی هستند که میتوانند در لحظه با خوابی که میبینند، ارتباط برقرار کنند و اغلب این کار را به کمک حرکات چشم در خواب انجام خواهند داد.
درسلر و همکارانش برای انجام این آزمون از ۶ نفر از افرادی که توانایی دیدن خوابهای آگاهانه را – اغلب در طول شب- داشتند استفاده کردند. آنها در ابتدا ازام. آر. آی و طیفنگاری فروسرخ نزدیک برای ارزیابی فعالیتهای مغزی هر فرد در حالی که یک دستش را مشت کرده بود، استفاده کردند. در مراحل بعد این فعالیتهای مغزی با فعالیت مغزی فرد در حال رؤیای مشت کردن همان دست در بیداری و مشت کردن آن در خواب آگاهانه مقایسه شدند.
همانطور که میدانید تشخیص زمانی که داوطلبان در خواب دستشان را مشت میکردند، کار سادهای نبود. این گروه برای تشخیص زمان مرحله REM – بخشی از خواب که با حرکات سریع چشمی همراه است و اغلب خوابها را در این مرحله میبینیم – از شیوه نظارتی استفاده کرد که پلیسومنوگرافی نامیده میشود. این روش شامل اندازهگیری فعالیت مغزی، ردیابی حرکات چشم و نظارت بر عملکرد ماهیچههای چانه است که در مرحله REM کاملا بیحرکت هستند.
همزمان گروه با استفاده متناوب ازام. آر. آی و طیفبینی فروسرخ نزدیک بر فعالیتهای مغزی داوطلبان نظارت میکرد. هر دوی این تکنیکها با اندازهگیری خون اکسیژندار میتوانند نشان دهند کدام منطقه از مغز دارد فعالیت میکند.
از داوطلبان خواسته شده بود هنگامی که وارد مرحله خواب آگاهانه شدند، برای چندین مرتبه چشمهایشان را از چپ به راست حرکت دهند. هیچیک از این افراد موفق نشد زمانی که در خواب دستش را مشت میکند، در بیداری نیز این کار را تکرار کند.
با این حال دو نفر از شرکتکنندگان آنقدر در مرحله REM باقی ماندند که امکان دسترسی به فعالیتهای مغزی فراهم شود. نتایج حاصل از این آزمون نشان میدهد فعالیتهای مغزی هنگام خوابدیدن مشتکردن یک دست، بسیارشبیه مشتکردن همان دست در بیداری است با این تفاوت که منطقه وسیعتری از مغز را درگیر خواهد کرد.
دانیل ارلاکر از دانشگاه برن در سوئیس که این آزمونها را بینظیر توصیف میکند، میگوید: «اگر بتوانیم فعالیتهای مغزی را بخوانیم و بدانیم هر کدام نتیجه چه تصویری هستند، به سادگی به رؤیاها دست خواهیم یافت».
برچسبها: جهان ناشناخته خواب دیدن, جهان ناشناخته رویا, خواب دیدن, خوابهای غیرشفاف, خواندن خواب, دانیل ارلاکر, رویا, ظبط کردن خواب, فعالیتهای مغز

تصور زنده به گور شدن، ترس وحشتناکی را در انسان برمیانگیزد. ادگار آلن پو در این باره داستان نوشته و فیلمهای ترسناک بسیاری با این مضمون ساخته شدهاند. جالب این جاست که تعداد نمونههای واقعی این اشتباه وحشتناک، بیشتر از آن است که ممکن است تصور کنیم. سالها پیش، به دلیل مرسوم نبودن نگهداری چند روزه از جسد و همچنین، کمبود امکانات پزشکی برای تشخیص زنده بودن، بسیار اتفاق میافتاد که فردی، وحشت به هوش آمدن در تابوت خودش را تجربه کند. این لیست شامل ۱۰ مورد از زنده به گور شدن است. منبع بعضی از آنها از روزنامهها یا مقالات هستند و به طور مستقیم نقل قول شدهاند تا بهتر بتوانید وضعیت را در زمان وقوع این پیشامد ترسناک حس کنید. منبع اصلی دیگر برای تهیهی این لیست، کتابی است به نام «زنده به گوری و راههای جلوگیری از آن»، نوشته شده در سال ۱۹۰۵، که شامل چندین مورد واقعی از زنده به گور شدن است.
۱۰) ویرجینیا مک دونالد ۱۸۵۱

ویرجینیا مکدونالد با پدرش زندگی میکرد. او بیمار شد، جانش را از دست داد و در قبرستان گرینوود، بروکلین، دفن شد. بعد از مراسم تدفین، مادر ویرجینیا گفت که فکر میکند دخترش نمرده، و بر این مسئله تأکید کرد. اعضای خانواده بیهوده تلاش کردند مادر را متقاعد کنند که دخترش مرده. بالاخره او آنقدر بر زنده به گور شدن دخترش اصرار کرد که اعضای خانواده موافقت کردند جسد را بیرون آوردند. آنان، وحشتزده، با جسد ویرجینیا رو به رو شدند که به یک سمت خوابیده. او دستهایش را به شدت گاز گرفته بود و تمام آثار زنده به گور شدن در وی هویدا بود.
نکتهی جالب: وقتی کلیسای Les Innocent در پاریس، فرانسه، از مرکز شهر به حومهی آن منتقل شد، تعداد اسکلتهایی که صورتشان به سمت زمین بود، بسیاری از مردم و تعدادی از دکترها را قانع کرد که زنده به گور شدن، امری است بسیار شایع.
۹) مادام بلاندن ۱۸۹۶

وقتی همه گمان کردند که مادام بلاندن فوت کرده، وی، در مقبرهی خانوادهی بلاندن در کلیسای کوچک روحالقدس در باسیگستوک انگلستان دفن شد. این مقبره، زیر یک مدرسهی پسرانه بود. روز بعد از به خاکسپاری، پسرها هنگام بازی، صدایی از مقبرهی زیر مدرسهشان شنیدند. یکی از پسرها خود را دوان دوان به معلمش رساند و خبر شنیده شدن صداها را به او داد. خادم کلیسا را احضار کردند. مقبره و تابوت درست در لحظهای باز شدند که مادام بلاندن نفس آخرش را میکشید. تمام تلاشها برای احیا کردن او، بینتیجه ماند. وی، در عذاب جان کندن، صورتش را دیوانهوار چنگ زده بود و ناخنهای دستش را تا ته جویده بود.
نکتهی جالب: در طی قرون ۱۸ و ۱۹، طرحهای فراوانی برای تابوتهای ایمنی پیشنهاد شد. ساختار تابوت امنیتی به گونهای بود که اگر فردی، زنده دفن میشد، میتوانست دیگران را مطلع کند. نمونه یکی از این تابوتها:
۸) مقالهی New York Times 1886

«ووداستاک، انتاریو، ۱۸ ژانویه – چندی پیش، در اینجا، دختری به نام کالین، به طور ناگهانی فوت کرد، یعنی این طور تصور میشد که فوت کرده. یک یا دو روز قبل، جسد او را جهت انتقال به یک محل دفن دیگر، از خاک بیرون آورند و مشخص شد که این دختر، زنده به گور شده است. کفن وی پاره پاره شده بود، زانوهایش نزدیک چانهاش قرار داشت، یکی از بازوانش زیر سرش بود و حالات چهرهاش، حکایت از عذابی موحش داشت.»
نکتهی جالب: در قرن نوزدهم، دکتر تیموتی کلارک اهل ورمونت، به حدی نگران زنده به گور شدن بود که ترتیبی داد در دخمهای خاص، مجهز به یک لولهی تنفسی و پنجرهای برای نگاه کردن به دنیای زندگان در ۲ متر و ۹۰ سانتی بالای سرش، دفن شود.

۷) مقالهی Daily Telegraph 1889

«گرنوبل، ۱۸ ژانویه – یک ژاندارم، چند روز پیش، در دهکدهای نزدیک گرنوبل، زنده به گور شده بود. این مرد، در اثر مصرف مشروبات الکلی مست شده، به خواب عمیقی رفته بود. وقتی او بعد از ۱۲ ساعت، از خواب بیدار نشد، دوستانش گمان بردند فوت کرده، به خصوص که بدنش، همچون بدن جسد، سفت شده بود. اما وقتی مأمور کفن و دفن، نعش ژاندارم نگونبخت را داخل قبر میگذاشت، از درون تابوت، صدای ناله و ضربه شنید. وی بلافاصله در کنار تابوت، سوراخ هایی ایجاد کرد تا ژنرال بتواند نفس بکشد و سپس در تابوت را گشود. اما ژاندارم، طی تلاشهای وحشیانه اما بیثمرش برای باز کردن تابوت، به طرز فجیعی به سر خود آسیب رسانده و جان سپرده بود.
نکتهی جالب: ترس از زنده به گور شدن را taphephobia میگویند. taphephobia از واژهی یونانی taphos به معنای «قبر» و phobia از واژهی یونانی phobos به معنای «ترس» گرفته شده، که معنای آن میشود ترس از قبر، یا ترس از زنده دفن شدن در قبر.
۶) مقالهی Sunday Times 1838

«تونن، ۳۰ دسامبر – چندی پیش یک مورد وحشتناک از زنده به گور شدن در تونن، Lower Garonne، اتفاق افتاد. قربانی، مردی بود در عنفوان جوانی. هنوز بیش از چند بیل خاک توی قبرش ریخته نشده بود که صدایی از درون تابوتش شنیده شد. گورکن که به شدت وحشت کرده بود، بلافاصله برای کمک گرفتن، از محل دور شد. در این مدت، جمعیت قابل توجهی در اطراف قبر جمع شدند و وقتی او برگشت، بر باز کردن در تابوت اصرار ورزیدند. با باز شدن اولین تختهها، شکی باقی نماند که مرد بیچاره، زنده در تابوت نهاده شده. چهرهی وی از شدت عذاب منقبض شده بود. جوان بدبخت بازوهایش را با تقلای بسیار از کفنش که محکم به دورش پیچیده بودند، بیرون کشیده بود. پزشکی که در صحنه حاضر بود، رگی را شکافت، اما خون خارج نشد. مرد نگونبخت، جان خود را از دست داده بود.»
نکتهی جالب: در کتابچهی «سناریوی کامل نجات یافتن در بدترین وضعیت»، یکی از بدترین وضعیتها، نجات یافتن از تابوت در صورت زنده دفن شدن است. اگر کسی در مخصمصهای که در این لیست آمده گیر بیفتد، میتواند اطلاعات مربوط به نجات یافتن را اینجا پیدا کند.
۵) مجلهی British Medical 1877

«۸ دسامبر – طبق شواهد، زنی که چندی پیش با تمام تشریفات، دفن شده بود، بر خلاف تصور اطرافیانش، زنده، و در حالت بیهوشی بوده. چند روز بعد، قبر او گشوده شد تا جسد دیگری نیز درون آن قرار گیرد و معلوم گردید پوششی که زن بیچاره را پوشانده بود تکه تکه شده است. وی در حین تقلا برای نجات یافتن از قبر، دست و پای خود را هم شکسته بود. بعد از تشکیل پرونده در دادگاه، دکتری که برگهی فوت را امضا کرده بود و شهرداری که مجوز دفن را صادر کرده بود، هریک به تحمل سه ماه زندان به جرم قتل غیرعمد محکوم شدند.»
نکتهی جالب: امروزه در توضیح مرگ، پزشکان دربارهی مرگ بالینی انسان، به «مرگ مغز» اشاره میکنند. وقتی فعالیت الکتریکی مغز متوقف میشود، یعنی فرد مرده است.
۴) مقالهی New York Times 1884

«دیتون، ۸ فوریه – برملا شدن این موضوع که دوشیزه هاکوالت، زن جوانی با روابط اجتماعی بالا، که تصور میشد در ۱۰ ژانویه به طور ناگهانی فوت شده، زنده دفن شده، موجبات برانگیختگی احساسات عمومی را فراهم آورده است. این حقیقت وحشتناک چند روز پیش معلوم شد و از آن زمان تا کنون، همه در شهر از این جریان صحبت میکنند. وضعیت مرگ دوشیزه هاکوالت غیرعادی بود. این اتفاق صبح روز عروسی برادر وی با دوشیزه اما اشویند در کلیسای امانوئل رخ داد. کمی پیش از ساعت ۶، این خانم جوان برای مراسم ازدواج برادرش، لباس پوشیده و به آشپزخانه رفته بود. چند لحظهی بعد وی را در حالتی یافتند که روی یک صندلی نشسته، سرش را به دیوار تکیه داده بود و ظاهراً جانی در تن نداشت. برای کمک پزشکی، دکتر جووت را احضار کردند. او بعد از معاینه گفت که دوشیزه هاکوالت مرده. در آن زمان مراسم عشاء ربانی در کلیسا در جریان بود. ترجیح دادند این مراسم ادامه پیدا کند و مراسم ازدواج نیز در نهایت افسردگی انجام شد. بر اساس معاینات، آنا شخصیتی تحریکپذیر داشت، عصبی بود و گهگاه در مواقع بروز احساسات، دچار تپش قلب شدید میشد. به همین دلیل دکتر جووت تصور کرد همین مسئله، دلیل مرگ ناگهانی اوست. روز بعد، این خانم در وودلند به خاک سپرده شد. دوستان دوشیزه هاکوالت نمیتوانستند احساسات وحشتناکشان را فراموش کنند و حتی چند خانم دیده بودند که رنگ چشمان دوشیزه هاکوالت، مشخصاً طبیعی است. آنان نمیتوانستند این فکر را از خود دور کنند که وی هنگام دفن شدن زنده بوده. این خانمها عقیدهی خود را به والدین آنی ابراز داشتند و این فکر آنقدر ذهنشان را به خود مشغول کرد که سرانجام جسد را از قبر بیرون آوردند. گفته میشود وقتی در تابوت را گشودند، بدنی که گمان میرفت بیجان شده، به راست برگشته بود. موها دسته دسته کنده شده بود و گوشت انگشتان از شدت گاز گرفتن، مجروح بود. جسد دوباره دفن شد و تلاشهایی جهت پنهان کردن ماجرا انجام گرفت، اما افرادی هستند که میگویند جسد را دیدند و میدانند که حقیقت همان است که نقل شد.»
نکتهی جالب: در سال ۱۸۲۲، دکتر آدولف گاتسماث چندین بار زنده دفن شد تا نشان دهد تابوتی که طراحی کرده، ایمن است. وی یک بار چندین ساعت زیر خاک ماند و یک وعدهی غذایی شامل سوپ، سوسیس و آبجو را که از طریق لولهی غذارسانی تابوت به او میرسید، خورد.
۳) مری نورا بست ۱۸۷۱

مری نورا بست، هفده ساله، دخترخواندهی خانم مور چو بود. اعلام شد که مری از مرض وبا فوت کرده. او را در مقبرهی چو، در یک قبرستان فرانسوی قدیمی در کلکته دفن کردند. جراحی که مرگ را اعلام کرده بود، از مرگ او سود میبرد و در صدد کشتن خانم مور چو بود. پیش از «مرگِ» مری، مادرخواندهی وی، بعد از دومین سوءقصد به جانش، به انگلستان گریخت و مری تنها ماند. مری را داخل تابوتی از جنس صنوبر نهادند و آن را محکم با میخ بستند. ده سال بعد، در سال ۱۸۸۱، مقبره باز شد تا پذیرای جنازهی برادر خانم مور باشد. دستیار مأمور کفن و دفن، مشاهده کرد که درپوش تابوت مری، روی زمین است.کالبد وی نیمی درون تابوت بود و نیمی بیرون آن. ظاهراً پس از خاکسپاری، مری از حالت بیهوشی درآمده، با تقلاهای دیوانهوار، توانسته بود درپوش تابوت را باز کند. گمان میرود وی بعد از این تلاشها، از حال رفته و هنگام افتادن، سرش به گوشهی تابوت اصابت کرده و جانش را از دست داده است. گفته میشود جراح، این دختر را مسموم و سپس مرگش را اعلام کرده بود.
نکتهی جالب: عدهای بر این باورند که به دلیل پیدا شدن تراشههای چوب زیر ناخنهای توماس ای کمپیس، راهب آگوستینی آلمانی، نویسندهی کتاب «پیروی از مسیح» در دههی ۱۴۰۰، عنوان تقدس از او گرفته شد . مقامات تعیینکنندهی قداست میگویند اگر کسی میخواهد قدیس باشد، در صورت زنده به گور شدن، نباید با مرگ بجنگد.
۲) مقالهی New York Times 1885

اشویل، کارولینای شمالی، ۲۰ فوریه – بر اساس اطلاعات یک آقا اهل شهرستان Flat Creek در این بخش (بخش بانکامب)، بیستم ماه پیش، گمان رفت مرد جوانی به نام جنکینز که چندین هفته دچار تب شده، بود، فوت کرده است. او بیصدا بر جا ماند، بدنش سرد شد و به هیچ عاملی تحریکپذیری نشان نداد. ظاهراً قلب و نبضش هم، فعالیتی نداشتند. همه گمان کردند که او مرده و برای دفن شدن آمادهاش کردند و در همان زمان هم متوجه شدند که هیچ کدام از اعضای بدن وی، سفت نشده. وقتی او را بعد از این مرگ فرضی، درون تابوت میگذاشتند متوجه شدند که بدنش، مثل یک انسان زنده، نرم است. در این مورد صحبتهای بسیاری شد و بارها و بارها این نظر ابراز شد که جنکینز، زنده دفن شده. اقدامی در این مورد صورت نگرفت تا این که دهم همین ماه، قبر جنکیز، جهت انتقال جسد به قبرستان خانوادگی در در بخش هندرسون، گشوده شد. پیشنهاد شد تابوت چوبی را باز کنند تا معلوم شود آیا جسد در وضعیتی هست که بتوانند آن را در یک جعبهی فلزی بگذارند و ۲۰ مایل حمل کنند یا نه. تابوت گشوده شد و در نهایت شگفتی و وحشت بستگان جنکینز، صورت جسد به سمت کف تابوت بود. موها به مقدار زیاد از سر کنده شده بودند، و از داخل، روی درپوش و دیوارههای تابوت، جای خراش ناخن انگشتان دیده میشد. این مسئله، احساسات عمومی را به شدت برانگیخت و تمام کسانی که از نزدیگ درگیر ماجرا بودند فکر میکنند جنکینز هنگام دفن شدن در حالت بیهوشی بوده و یا این که در ظاهر، علائم حیاتی بدنش به طور موقتی از کار باز ایستاده بودند. او وقتی دفن میشده واقعاً نمرده بوده و وقتی به هوش آمده متوجه شده که دفن شده و کسی نیست به دادش برسد. جسد را به بخش هندرسون بردند و دوباره دفن کردند. بستگان از آنچه که بیمبالاتی جنایتکارانه در حصول اطمینان از زنده یا مرده بودن جنکینز هنگام دفن شدن مینامند، به شدت اندوهگین هستند.
نکتهی جالب: به دلیل نگرانی از زنده به گور شدن، انجمنی تشکیل شد به نام «انجمن جلوگیری از زنده به گور شدن انسانها». این انجمن موجب شد روند کفن و دفن کند شود.
۱) مادام بوبن ۱۹۰۱

در سال ۱۹۰۱، مادام بوبن، باردار، از یک کشتی بخار که از غرب آفریقای غربی میآمد، پیاده شد و به نظر میرسید که از تب زرد رنج میبرد. مدتی بعد، او را به بیمارستان مخصوص بیماریهای مسری منتقل کردند. مادام بوبن در آنجا حالش بدتر شد. او ظاهراً فوت کرد و به خاک سپرده شد. بعدها پرستاری گفت که متوجه شده بود جسد سرد نیست و در ماهیچههای شکم لرزشهایی وجود دارد. وی اذعان داشت که ممکن است این زن باردار، زنده دفن شده باشد. وقتی این موضوع به گوش پدر مادام بوبن رسید، او جنازه را بیرون آورد. آنان از این که دیدند نوزادی به دنیا آمده و همراه مادام بوبن در تابوت مرده، بسیار وحشتزده شدند. کالبد شکافی نشان داد که مادام بوبن تب زرد نداشته، بلکه در تابوت از خفگی جان سپرده است. دادخواستی علیه مقامات بهداشت تنظیم شد و از آنان ۸۰۰۰ پوند به عنوان جریمه اخذ گردید.
نکتهی جالب: اسناد تاریخی نشان میدهند، در قرن ۱۷، که قربانیان طاعون، اغلب از حال میرفتند و مرده به به نظر میرسیدند، ۱۴۹ مورد زنده به گور شدن اتفاق افتاده بود.
یک مورد شگفتآور دیگر: مارگوری مککال ۱۷۰۵

این مورد، خارج از لیست بیان شده، زیرا بیشتر ممکن است داستانی باشد رایج در میان مردم، و نه واقعیت. هنگام تحقیق دربارهی زنده به گور شدن، این داستان بارها و بارها همان طور که این مقالهی ویکیپدیا اشاره کرده، با بیان اسمها و مکانهای مختلف، عنوان شد. با این حال Snopes.com آن را در دستهبندی واقعیها قرار داده. من حدس میزنم چنین چیزی احتمالاً زمانی در جایی اتفاق افتاده و در طول سالها به آن شاخ و برگ داده شده. ظاهراً ماجرای مارگوری مککال خیلی سر زبانهاست و به این شکل میباشد: مارگوری مککال اهل ایرلند شمالی، بیمار شد و مرگش اعلام گردید. وی را پیش از دفن کردن، چند روزی طی مراسمی نگه داشتند، در گورستان شانکیل به خاک سپردند. همان شب، کسانی که از قبر دزدی میکردند، جسد وی را بیرون آوردند. دزدها بیهوده تلاش کردند انگشتری را از انگشت او بیرون آورند و سپس تصمیم گرفتند انگشت وی را قطع کرده انگشتر را درآورند. وقتی آنها داشتند انگشت مارگوری را میبریدند، او ناگهان به هوش آمد و دزدها بدون این که پشت سرشان را نگاه کنند، فرار کردند. مارگوری خود را از قبر بیرون کشید و به سمت خانهاش راه افتاد. در این حال، خانوادهی وی در خانه جمع شده بودند که ناگهان صدای در زدن شنیدند. شوهر مارگوری که هنوز عزادار بود، گفت:«اگر مادرتان زنده بود، قسم میخوردم خودش پشت در است.» و واقعاً هم وقتی او در را گشود، با همسرش رو به رو شد که در لباسهای کفن و دفن،کاملاً زنده آنجا ایستاده بود. شوهر بیچاره بلافاصله از حال رفت.
منبع به زبان اصلی:
listverse.com
برچسبها: British Medical, Daily Telegraph, Lower Garonne, New York Times, phobia, phobos, taphephobia, taphos, آبجو, ادگار آلن پو, افسردگي, باسيگستوك انگلستان, بروكلين, برگهي فوت, بيهوشي, تابوت, تابوتهاي ايمني, ترسناك, تپش قلب, جسد, زنده به گور شدن, سوسيس, سوپ, فعاليت الكتريكي مغز, فيلمهاي ترسناك, قبرستان گرينوود, قتل غيرعمد, كشتي بخار, كفن, كليساي Les Innocent, مادام بلاندن, مري نورا بست, مرگ باليني, مرگ مغز, مشروبات الكلي, مقالات, ويرجينيا مك دونالد, پيروي از مسيح
در سراسر جهان مکان هایی وجود دارند که به دلیل تاریخچه ی شوم و تاریکشان شهرت یافته اند. مکان های ترسناک؛ مکان هایی که در آن ها، ارواح مردگان، هم چنان در جهان فانی جولان می دهند و ترسناک تر از این، جاهایی هستند که توسط اشباح غیرانسانی تسخیر شده اند.
در اینجا به برخی از این افسانه های ترسناک پرداخته ایم.
تونل جیغ زن، جاده وارنر
بر اساس افسانه های محلی، روح یک دختر جوان این تونل را به تسخیر خود درآورده است. گفته می شود وقتی یکی از خانه های آن اطراف آتش گرفته بود، دخترجوانی با لباس های مشتعل از آنجا گریخته و در این تونل جان سپرده است. روایت های مختلف دیگری هم از این افسانه ی محلی وجود دارد. عده ای می گویند پدر خشمگین این دختر پس از آن که به دلیل یک طلاق ناراحت کننده، حضانت فرزندانش را از دست داد، او را به آتش کشید. روایت دیگر این است که در تونل به این دختر تجاوز شده و جسدش را سوزانده اند تا مدرک جرمی باقی نماند. تمام روایات پیرامون تونل جیغ زن، حکایت از آن دارند که اگر در این تونل کبریتی روشن کنید، صدای جیغ های یک دختر جوان در حال جان دادن را خواهید شنید. به همین دلیل این تونل به تونل جیغ زن معروف شده است.
پل Bessie Little، دیتون
روح یک دختر کشته شده به نام Bessie Little به طور مرتب به این پل در خیابان Ridge بازمیگردد. این دختر در تاریخ ۲۷ آگوست ۱۸۹۶ به دست دوست پسرش «آلبرت جی فرانتز» کشته شده بود. Bessie از این پسر باردار بود و آلبرت هم نمیخواست با او ازدواج کند، بنابراین آلبرت با خالی کردن گلوله ای به مغز، دختر بینوا را کشته و صحنه را طوری بازسازی کرد که خودکشی به نظر برسد. او برای رسیدن به این هدفش دوبار به Bessie شلیک کرد و این کاملا واضح است که دختر این کار را با خودش نمیکرد. در تاریخ ۱۹ نوامبر ۱۸۹۷، «آلبرت جی فرانتز» در زندان اوهایو در کلمبوس به صندلی الکتریکی بسته و با اتهام قتل درجه یک به مرگ محکوم شد. بنابراین در افسانهها گفته شده که این دختر با بازگشتن به شهرک «مونتگومری» قصد تسخیر کردن این پل را دارد.
دانشگاه اوهایو، آمریکا
«ویلسون هال» به خاطر یک دختر (احتمالا یک دختر جادوگر) معروف شد. این دختر لحظاتی بعد از اینکه با خون خودش نوشتههایی شیطانی و ماوراطبیعی روی دیوار نوشت خودش را کشت. ۵ ستاره دنباله دار که به شکل ستاره پنج پر درآمده بودند این محوطه را احاطه کردند همراه با ساختمان اداری که که در وسط نشان شیطان قرار گرفته بود. و در داستان دیگر از «واشینگتون هال» نام برده شده که به خاطر منزل دادن به بازیکنان بستکبال یک تیم معروف شده بود؛ او و تمام بازیکنان در یک تصادف وحشتناک کشته میشوند و گفته شده ارواح آنها هنوز سالن دانشگاه را در تسخیر خود دارند و گاهی اوقات میتوان صدای دریبل زدن را در سالن شنید. سردابهای «جفرسون هال» از مکانهایی است که ارواح بیشماری از خودشان نشانههایی نشان میدهند. و بالاخره به خاطر Ridges یک تیمارستان مخروبه که اکنون به خاطر رفتارهای نامناسب و شوک الکتریکی شناخته شده است. در روایتهای ترسناک در مورد تیمارستان گفته شده که: یک روز یکی از بیماران ناپدید میشود، ۵ هفته بعد جسدش درحالی پیدا میشود که به طور کامل فاسد شده ولی دور جسدش لکههایی به صورت خطی محیطی کشیده شده. این لکه را امروزه هم میتوان در آن مکان دید!
جاده کلی، اوهایوویل، پنسیلوانیا
در فاصله یک مایلی جاده کلی در اوهایوویل، پنسیلوانیا منطقه ای است که گزارشهای بیشماری حاوی فعالیتهای ماورایی و اتفاقات عجیب از آنجا گزارش شده است. گزارشها حاکی آن است که وقتی حیوانات وارد این منطقه تسخیر شده میشوند آرامش و ملایمت خود را از دست داده و این آرامش تبدیل به درنده خویی شده و سپس به سمت حیوانات دیگر و حتی انسانها میروند. این جاده با جنگل فشرده، سیاه و وحشتانگیز احاطه شده که در آن جنگل نیز سر و صداها و اشباح سفید رنگی شنیده و دیده شده که قابل تشریح کردن نیست. هیچ کس کاملا مطئن نیست که چرا این بخش کوچک از جاده تسخیر شده است، اما در برخی نظریه ها گفته شده که این اتفاقات از جهاتی میتواند به فعالیتهای آیینی که یکبار در این مکان برگزار شده ارتباط داشته باشد و نیز نفرینهایی که به این دلیل مردم این سرزمین دچارش شده اند.
زندان آلکاتراز، سان فرانسیسکو
این جزیره از نظر بومیهای آمریکایی مکانی شیطانی بوده، که در طی قرنها مرگها بی شماری در اثر تصادف، قتل و خودکشی به خود دیده است. با تاریخچه سیاهی که دارد جای تعجب نیست که بگویند که ارواح آلکاتراز را بیشتر از تمام مکانهای دیگر تسخیر کرده اند. اگر این باور که ارواح به دنیا باز میگردند تا مکانهایی که در آنجا شکنجه شده اند را تسخیر کنند، پس آلکاتراز باید در اثر هجوم ارواح به آنجا منفجر شود. در طول سالها گزارشهایی حاوی اتفاقات مرموز در جزیره آلکاتراز وجود داشت. این گزارشها از سوی بازدید کنندهها، نگهبانان پیشین و زندانیان پیشین و کارکنان خدماتی پارک ملی بود. از فانوس دریایی محل هم بارها صدای دلنگ دلنگ، جیغ و گریه شنیده شده است.
البته داستانهای بی شماری در مورد این محل وجود دارد که در این مقاله کوتاه ما نمیگنجد و برای تشریح تمام آنها نیاز به نوشتن یک کتاب داریم. بعضی از این اتفاقات عجیب هم در پاراگراف بالا ذکر شد. فانوس دریایی جزیره در سال ۱۸۵۴ ساخته شد و سپس در زلزله بزرگ سانفرانسیسکو در سال ۱۹۰۶ به طور کامل نابود و خراب شد و بعد به طور ناگهانی دوباره ظاهر شد، چندین گزارش در مورد این محل مربوط به شبهای مه گرفته بوده همراه با صدای سوت مانند وحشتناک و یک چراغ سبز فلش زن که به آرامی اطراف جزیره را روشن کرده و به همان سرعتی که روشن شده بود ناپدید میشود.
قلعه ادینبورگ، ادینبورگ، اسکاتلند
این قلعه باشکوه مکانی مربوط به قرون وسطاست و در قسمت بالایی یک پرتگاه صخره ای واقع شده و چشم انداز زیبایی از تپههای اسکاتلند به انسان میدهد. اما داخل این دالانهای تاریک و راهروهای باریک قلعه ادینبورگ صدای مردگان شنیده میشود. اینها حداقل اتفاقاتی است که در مورد این محل گزارش شده. اینجا مکانهای مناسبی برای اشباح دارد شامل: سلولهای زندان قلعه، سردابههای پل جنوبی، محوطه پادشاه ماری و یک خیابان متروکه برای استفاده قرنطینه و سرانجام قربانیان مدفون شده به خاطر مبتلا شدن به طاعون و بیماریهای دیگر. همچنین گزارشهای دیگری درمورد این مکان مخابره شده شامل: دیده شدن شبح سگ، دیده شدن طبّال بدون سر و اشباح زندانیانی که در طول جنگ ۷ ساله فرانسه و جنگ استقلال آمریکا کشته شده بودند.
برگرفته از گروه فرهنگ و هنر سیمرغ، برگردان: خانم مریم محبعلی نژاد
ویرایش و بازنگری: شگفتیها دات کام
برچسبها: Bessie Little, Ridge, آلبرت جی فرانتز, آمریکا, ادینبورگ, ارواح, ارواح آلکاتراز, ارواح مردگان, اسکاتلند, اشباح زندانیان, اشباح سفید رنگ, اشباح غيرانساني, افسانه هاي ترسناك, افسانه هاي محلي, اوهایوویل, باورهاي ترسناك, بومیهای آمریکایی, تاريخچه ي شوم, تاریخچه سیاه, ترسناك, تسخير, تونل, تونل جيغ زن, تیمارستان مخروبه, جاده وارنر, جاده کلی, جزیره آلکاتراز, جسد, خیابان متروکه, دالانهای تاریک, دانشگاه اوهایو, دختر جادوگر, ديوانه شدن حيوانات, دیتون, روایتهای ترسناک, روح دختر جوان, روح دختر کشته شده, زندان آلکاتراز, سان فرانسیسکو, ستاره پنج پر, سردابه, سردابهای جفرسون هال, سلولهای زندان قلعه, شبح سگ, شهرک مونتگومری, صدای مردگان, طبّال بدون سر, فانوس دریایی جزیره, فعالیتهای آیینی, فعالیتهای ماورایی, قلعه ادینبورگ, ماوراطبیعی, مكان مشهور, مكان هاي ترسناك, نشان شیطان, نفرین, نوشتههای شیطانی, هجوم ارواح, واشینگتون هال, ویلسون هال, پل Bessie Little, پنسیلوانیا

شهر کوچک «واتسکا» واقع در شمال شرقی ایالت ایندیانا درست شبیه به دیگر شهرهای کوچک نیمه وسترن و کشاورزنشین اواخر قرن نوزدهم آمریکا بود و کمتر اتفاق عجیبی در آن می افتاد تا اینکه ماه جولای سال ۱۸۷۷ فرا رسید. در این ماه بود که برای نخستین بار «معمای واتسکا» آغاز شد.
در ماه جولای سال ۱۸۷۷ دختر ۱۳ ساله ای به نام «لورنسی ونوم» برای اولین
بار به عالم خلسه عجیب و غریبی فرو رفت و گفت با فرشتگان و ارواح مردگان
صحبت می کند! این جملات عجیب گاه روزی چند بار به وقوع می پیوست و بعضی از
آنها ساعت ها به طول می انجامید. در طول مدت خلسه، لورنسی با صداهای مختلف
صحبت می کرد و از مکان هایی سخن می گفت که در طول عمرش آنجا را ندیده و
تعریفش را نشنیده بود و وقتی سرانجام از آن حالت خارج می شد هیچ یک از آن
حرف ها و حالت ها را به خاطر نمی آورد.
خبر اتفاقات عجیبی که در خانه
توماس و لورنیدا ونوم می افتاد به سرعت در شهر پیچید و حتی به دیگر شهرها
نیز راه یافت و همه آرزو داشتند به واتسکا بروند و این دختر عجیب را
ببینند. در آن زمان تلاش برای ارتباط با ارواح در آمریکا به اوج خود رسیده
بود و خیلی ها به این موضوع علاقه نشان می دادند و می خواستند بدانند
لورنسی چطور با عالم ارواح ارتباط برقرار می کند ولی خانواده ونوم علاقه ای
به این موضوع نداشتند و تنها به آرامش و سلامت دخترشان می اندیشیدن. آنها
لورنسی را از این دکتر به آن دکتر می بردند تا شاید کسی بیماری عجیب او را
تشخیص داده و او را درمان کند ولی در نهایت به آنها گفته شد لورنسی دچار
بیماری روحی شده و باید برای درمان به آسایشگاه روانی ایالتی برود. خانواده
دلشکسته ونوم که فکر می کردند این کار تنها راه نجات دخترشان است تصمیم
گرفتند او را در آسایشگاه بستری کنند.اما پیش از بستری شدن لورنسی یعنی در
ماه ژانویه ۱۸۷۸ مردی به نام «آسا راف» که ساکن واتسکا بود به خانه پدری
ونوم رفت. او گفت که دخترش «مری» درست همین مشکل لورنسی را داشت و از آنها
تقاضا کرد لورنسی را به آسایشگاه بفرستند زیرا دختر او «مری» نیز به
آسایشگاه روانی فرستاده شده و در آنجا فوت کرد. آقای راف معتقد بود روح مری
هنوز در کنار آنهاست و احساس می کرد این روح حالا در جسم لورنسی ونوم حلول
کرده است! این آغاز یک سری اتفاقات بود که شهر واتسکا را تکان داد و
معمایی را به وجود آورد که تا امروز حل نشده باقی مانده است. برای درک این
موضوع باید اول به «مری راف» و زندگی او بپردازیم:
«مری» دختر «آساراف»
در اکتبر ۱۸۴۶ به دنیا آمد و از شش ماهگی دچار حملات روحی یا صرعی عجیبی
می شد. این حملات تا ۱۹ سالگی ادامه داشت و بر شدت آنها افزوده می شد تا
سرانجام روز ۵ جولای سال ۱۸۶۵ در آسایشگاه جان سپرد. او در کودکی از
صداهایی شکایت می کرد که در سر خود می شنید. این صداها به او امر می کردند
که کارهایی را انجام دهد که می دانست درست نیست. وقتی بزرگ تر شد ساعت های
متمادی به عالم خلسه فرو می رفت. در طول این مدت قدرت عجیبی می یافت و از
چیزهایی صحبت می کرد که در اوقات معمولی چیزی از آنها نمی دانست.
● آنها چیزی نمی دانستند
وقتی مری از دنیا رفت، لورنسی تقریبا یک ساله بود. وقتی هفت ساله بود به
همراه خانواده به «واتسکا» نقل مکان کرد. خانواده ونوم هیچ چیزی از داستان
عجیب مری نمی دانستند ولی روز ۱۱ جولای ۱۸۷۷ اتفاقات عجیب شروع شد. آن روز
وقتی لورنسی از خواب بیدار شد احساس سرگیجه و حالت تهوع داشت.
او پیش
مادرش به آشپزخانه رفت و گفت حالش بد است و ناگهان غش کرد و افتاد. پنج
ساعت بعد لورنسی از خواب بیدار شد و گفت حالش خوب شده است ولی همان روز
اولین حمله خلسه به او دست داد. او در حالت خلسه می گفت ارواح بسیاری را می
بینید و حتی روح برادرش را که در سال ۱۸۷۴ مرده بود را هم می دید. او در
این وضعیت با صداهای مختلف مردانه و زنانه و گاه به زبان های خارجی عجیب و
غریبی حرف می زد. داستان لورنسی و وضعیت او تیتر درشت روزنامه ها شد و آقای
راف بیش از هر کسی که خبرهای او را دنبال می کرد و وقتی فهمید والدین
لورنسی می خواهند او را به آسایشگاه بسپارند بلافاصله به سراغ آنها رفت و
آنها را قانع کرد اجازه دهند «دکتر وینچستر استیونس» روانشناس او را
ببینند. خانم و آقای ونوم با تردید پذیرفتند و دکتر استیونس، لورنسی را
هیپنوتیزم کرد و سعی نمود با ارواح درون جسم او ارتباط برقرار کند. چند
ثانیه بعد لورنسی شروع به صحبت با صدایی مردانه شد و سپس از طرف روح فردی
به نام کاترینا هوگان و بعد از آن مردی به نام «ویلی کانینگ» حرف زد. بعد
از یک ساعت او اعلام کرد نام روحی که در جسم اوست «مری راف» می باشد. این
حالت تا روز بعد ادامه داشت و لورنسی ادعا می کرد «مری راف» است. او نمی
دانست کجاست و خانم و آقای ونوم یعنی پدر و مادرش را نمی شناخت. در این وقت
همسر و دختر آقای راف که «مینروا» نام داشت به خانه ونوم ها آمدند. لورنسی
بلافاصله پس از دیدن آنها گفت: مامان و «نروی» آمدند. جالب اینجاست که پس
از مرگ مری دیگر هیچکس مینروا را «نروی» صدا نمی زد!
روز یازدهم فوریه
لورنسی یا همان «مری» به خانه، پدری راف که آنجا را خانه خود می دانست رفت و
خیلی احساس راحتی می کرد او تمام همسایه ها را می شناخت و نسبت به خانم و
آقای ونوم غریبی می کرد. او در آن خانه بسیار خوشحال بود و هیچ مشکل روحی
نداشت. تا هفت ماه بعد این وضعیت ادامه داشت و در این مدت خانم و آقای ونوم
مرتب به دخترشان سر می زدند. سرانجام در اوایل ماه می ۱۸۷۸ لورنسی به
خانواده راف گفت وقت رفتن نزدیک است ولی از این بابت خیلی غمگین ناراحت
بود. دو روز بعد مری رفت و لورنسی به خانه خانواده ونوم بازگشت. از آن به
بعد لورنسی دیگر مشکل روحی و حالت خلسه نداشت و اثری از بیماری در او دیده
نشد. پدر و مادرش مطمئن شدند که دخترشان درمان شده است و از این بابت از
روح «مری راف» ممنون بودند.
واقعا چه اتفاقی در شهر کوچک واتسکا افتاد؟
آیا به واقع روح مری راف جسم لورنسی را تسخیر کرده بود؟ خانواده های این
دو دختر و صدها نفر از کسانی که از نزدیک آنها را می شناختند از این بابت
مطمئن بودند. ولی چه توضیح دیگری می توان برای آن اتفاقات و معمای واتسکا
داشت؟!
شهر خلال دندان ، حاصل ۶ سال پشتکار ، ۶ میلیون خلال دندان و ۱۷۰ لیتر چسب مایع
استن مونرو سی و هشت ساله، تا کنون مدل بناهای معروفی از جهان را با خلال دندان ساخته است.در این تصویر استن روی ماکت معبد انگکور وات کار می کند که به گفته وی پیچیده ترین کاری بود که تا به حال ساخته است.
موزه علم و تکنولوژی، نیویورک. در این تصویر ماکت ساخته شده استن را در مقابل ساختمان واقعی این موزه می بینیم.
ماکت خانه اپرای سیدنی در استرالیا. حتی آبهای آبی
اطراف این ساختمان نیز با خلال های دندان ساخته شده است.
مسجد سلطان احمد، استانبول، ترکیه
برج اسپایر، دوحه، قطر

برج Spinnaker، واقع در Portsmouth انگلستان

میدان سنت پیر، واتیکان، ایتالیا
مسجد الحرام مکه
نمایی از ماکت کعبه به همراه زوار در حال عبادت
تاج محل
پل بروکلین و ساعت بیگ بن
و این هم کشتی Cutty Sark مدل ساخته شده با خلال دندان بوسیله استن مونرو

آن چه موجودی بود که می توانست از دیوارهای سنگی بگذرد…از کومه های علف خشک به ارتفاع ۶۰۰ متر بپرد، ویا از رودخانه ای به پهنای دو مایل عبور کند؟!آن موجود پرنده بود؟! درنده بود؟!….یا اینکه خود شیطان بود؟
تا به امروز کسی نمی داند،ولی آن موجودی که آن کار های انجام نشدنی را انجام داد ، یک قرن پیش آثار پایش را در شهر های استان دیوان شایر واقع در جنوب انگلستان به جای گذاشت.
در شب پنجشنبه فوریه سال ۱۸۸۵ کمی قبل از ساعت ۸ شب بود که برف در منطقه دیوان شایر شروع به باریدن نمود.در ساعت ۶ روز بعد هنری پیلک که صاحب مغازه ی در شهرک تاپشام بود،از خانه اش بیرون آمد و قدری مکث کرد تا منظره پر برف اطراف را نظلره کند…در این موقع بود که یک رشته پا را در حیاط محصور خود مشاهده کرد.
هر جای پا به شکل U بود، درست مثل اینکه نعل اسب یا خر آنرا ایجاد کرده باشد.هنری پیلک اخم کرد. جای پاها یا جای سم ها همه در یک خط بودند و یکی جلو تر از دیگری قرار داشت.
هیچ انسان یا حیوانی نمی توانست آنگونه راه برود، مثل این بود که روی یک طناب راه رفته باشند. آقای پیلک آدم کنجکاوی نبود، پس شانه هایش را بالا انداخت و به مغازه ی نانوایی اش رفت و کارهای روزمره اش را شروع کرد… ولی یک ساعت بعد تمام شهر به جنب وجوش افتاده بود!
سایر اهالی تاپشام هم رد پاها را کشف کرده بودند و مشتاقانه در تلاش بودند که صاحب آن ردپا هاست، پیدا کنند.
در آغاز این امر جنبه ی تفریحی داشت، ولی هرچه جستجو طولانی تر می شد، احساس ناراحتی جویندگان هم شدت می یافت. آنها فکر می کردند که آن موجودی که طی شب گذشتهاز شهر آنها بازدید کرده است، می بایست از نیرو های مافوق طبیعی برخوردار بوده باشد. در برخی نقاط ردپاها از بالای از بالای دیوارهای سه و نیم متری باغها نیز می گذشت…ردپاها تا پای دیوار کشیده شده بود و از سوی دیگر آن ادامه می یافت…انگار که دیواری در مقابلش وجود نداشته باشد!
آیا آن موجود از روی دیوار پریده بود؟ امکان نداشت! چون عمق ردپا ها در برف اصلا تغییر نمی کرد. اندازه ی آنها هم ثابت بود: یازده سانتی متر طول و هفت سانتی متر عرض داشت و بلا استثنا بیست سانتی متر هماز یکدیگر فاصله داشتند… بعلاوه ردپا ها از تک تک خانه های شهر عبور کرده بود. آیا آن موجود ناشناخته مشغول علامتگذاری بود؟!

این معما فقط منحصر به تاپشام نبود و همان ردپا ها در شهرک توتنز در جنوب استان هم دیده شده و مایه تعجب ساکنان شهر شده بود.
فاصله
بین تاپشام تا توتنز حدود ۹۶ مایل به خط مستقیم است. طوفان برف نیمه شب
متوقف شده بود و ششساعت پس از آن هنری پیلک ردپا ها را کشف کرده بود. در
طی آن شش ساعت چه موجودی می توانست در مسیر زیگزاک، خود را به نقاطی که نود
و شش مایل از هم دور بودند برساند؟!
ردپاها در قبرستان ها، دربالای
واگن های قطار، در روی سقف ها،در ساحل دریا،در جنگل ها، بازارها و در بالا
کومه های علف خشک به ارتفاع ششصد متر نیز دیده می شد که در کنار رودخانه
اکس به پهنای دو مایل امتداد پیدا می کرد و از نقطه ی مقابل پان می گذشت.
در همه جا ردپاهای نعل اسب شکل یکسان بودند…
در هیچ جایی اثری که حاکی ازاستراحت موجود باشد، به چشم نمی خورد. دیری نگذشت که کنجکاوی و تفریح جای خود را به ترس و اضطراب داد و خرافات وگفته های عجیبی در بین مردم شایع شد.
وقتی برف ها ذوب شدند، جای پاها به یک نعل شکافته شباهت پیدا کردند… غیر قابل باور بود مگر آن موجود چند تن وزن داشته است؟! …. چه کسی بجز شیطان می توانست این ردپا ها را از خود بجا بگذارد؟ زن ها و بچه ها خود را در خانه ها مخفی می کردند و در و پنجره ها را چفت می زدند. مردان سگ های خود را برداشته و مسلح به اسلحه ی گرم و چماق و چنگک عبوسانه به جستجو در بیرون شهر ادامه می دادند.
البته در ظاهر کسی نمی دانست که در صورت به دام انداختن شیطان باید چگونه او را دستگیر کند؟… ولی این رویداد هرگز رخ نداد. آن موجود هرچه که بود،بدون اینکه دیده شود، از آن منطقه دور شد ودیگر هرگز بازنگشت.
در روز های بعد برف زیادی بارید،ولی دیگر آن ردپا ها ظاهر نشدند… اما برای هفته ها پس از آن شب مردان با خود سلاح حمل می کردند و از کوره راهها اجتناب می ورزیدند.
روزنامه لاندن تایمز و سایر جراید مقالات متعددی پیرامون رد پاها ی عجیب منتشر ساختند.
ادعا می شد که آن ردپا ها توسط موش های عظیم الجثه ، خرگوش های بزرگ،پرندگان، وزغ ها و حتی کانگروها ایجاد شده باشد.
ولی هیچ یک از این تفاسیر با حقایق منطبق نبود… هزاران جای پا در یک مسیر مستقیم و به اندازه های دقیق که در سکوت مطلق و به طور خستگی ناپذیری- با سرعتی ثابت – از هر مانعی می گذشتند.
مردان و زنانی که شاهد این ماجرا بودند دیگر در میان ما نیستند… ولی هنوز سوالات بی پاسخ فراوانی وجود دارد. آن موجود شبانه از کجا می آمد و به کجا می رفت؟ و اینکه چه زمانی دوباره باز خواهد گشت؟
برگرفته از:
کتاب عجیب ولی واقعی
گروهی از دانشمندان با آزمایش و بررسی فسیل ها و اسکلت های انسان های ماقبل تاریخ به این نتیجه رسیدند که انسان هرگز حیوان نبوده و اختلاف انسانهای ماقبل تاریخ با انسانهای امروزی بیشتر از اختلافی نیست که هم اکنون بین نژادهای سیاه و سفید و زرد و سرخ وجود دارد.
دانشمندان پیدایش انسان را در کره زمین از پانصد هزار تا یک میلیون سال
قبل و در عصر یخ بندان ( پلئیستوسن ) می دانند. به غیر از فیل ، اسب ، گربه
های دندان شمشیری و گرگ های غول آسا که تقریباً هم زمان با انسان پدید
آمدند ، انسان نسبت به موجودات دیگر کره زمین که اغلب آنها صدها میلیون سال
سابقه دارند ، موجودی تازه وارد محسوب می شود. تازه از این مدت هم فقط از
سه تا پنج هزار سال قبل از میلاد آثاری ساخته دست بشر به ما رسیده و به
همین دلیل است که دوران قبل از این دوران را ، ماقبل تاریخ می دانند.
بیشترین آثار ساخته دست بشر ماقبل تاریخ در آفریقا و آسیا به دست آمده است و
آثار انسان های آمریکایی سابقه ای بسیار کمتر دارد. از میان چند میلیون
انسانی که در دوران ماقبل تاریخ می زیسته اند ، فقط بیست اسکلت سالم به دست
آمده است و تمام اطلاعات و معلومات دانشمندان ، مربوط به همین چند استخوان
کشف شده است.
در سال ۱۸۵۶ معدنچیان در حوالی دوسلدورف آلمان در منطقه «
نئاندرتال » اسکلت فسیل شده سالمی را یافتند که بعدها به نام انسان «
نئاندرتال » نامیده شد و در سال ۱۸۶۸ در ناحیه ای دیگر به نام « کرومانیون »
اسکلتی کشف شد که دانشمندان با آزمایش آن ، تاریخ پیدایش انسان را در
۲۵۰۰۰ سال قبل قرار دادند.
با کشف دومین فسیل انسان نئاندرتال در سال
۱۸۸۶ در بلژیک در حالیکه در کنار آن استخوان حیواناتی که نسلشان منقرض شده
بود همراه با ابزارهایی از سنگ چخماق عصر قدیم یافت شد ، دانشمندان نتیجه
گرفتند که با انسان هایی که در دوره های بسیار دورتر می زیسته اند سر و کار
دارند.
در
سال ۱۸۹۱ و ۱۸۹۲ در جاوه ، بقایای استخوان انسانی با نام علمی «
هوموارکتوس » توسط دانـــشمندی بــه نـــام « یوجین دوبوا » کشف شد.
کاوشهای بعدی نشان داد این انسان از آتش استفاده کرده و در ضمن موجودی
اجتماعی بوده و به طور دسته جمعی زندگی می کرده است.
انسانهای ماقبل تاریخ در ۵۰۰۰۰ سال قبل از خواستگاه خود درآفریقا ، به آسیا و اروپا و سپس به آمریکا و سایر نقاط مهاجرت کردند.
ترتیب نامگذاری فسیل های کشف شده تا آن زمان اینگونه بود:
۱) « هومو ارکتوس » یا انسان راست قامت
۲) « هومو نئاندرتال » یا همان انسان نئاندرتال ، از قدیمی ترین نماینده های « هوموساپینس »
۳) « هومو ساپینس » یا هموساپین ، انسان دانا
به عقیده دانشمندان « هرموتن » که استخوانهای وی چندی پیش در اتیوپی ، در(
۲۳۰ ) کیلومتری آدیس آبابا ، در دره « آفار » کشف شد ، قدیمی ترین نژاد
آدمی است که تا کنون استخوانهای او سالم کشف شده و سرانجام با کشف این
اسکلت ها دانشمندان نتیجه گرفتند که انسان هرگز حیوان نبوده ، بلکه به همین
صورت خلق شده است و اختلاف آنها با یکدیگر مانند اختلاف بین نژادهای سیاه و
زرد و سرخ و سفید است.
فضانوردان
ساکن ایستگاه فضایی برای اولین بار تصاویر زنده ویدیویی سه بعدی در تاریخ
اکتشافات فضایی را توسط یک دوربین کوچک به ثبت رسانده و به زمین ارسال
کردند.
به گزارش خبرگزاری مهر، این
نمایش زنده فضایی توسط فضانورد “ران گاران” اجرا شد. وی در این نمایش در
حالی که با یک توپ بادی به شکل زمین بازی می کرد درباره وظایفش در ایستگاه
فضایی توضیح می داد. تماشاگران این فیلم در مرکز تکنولوژی و تحقیقات فضایی
در هلند برای دیدن این تصاویر مستقیم عینکهای ویژه تصاویر سه بعدی را به
چشم زده بودند.
با این همه تصویربرداری و ارسال تصاویر سه بعدی تنها جنبه سرگرمی ندارد، بلکه کنترل کننده های ماموریت می توانند با در اختیار داشتن این تصاویر اطلاعات دقیق تری را از عملیات فضایی که در ایستگاه در حال انجام است به دست آورند.
به گفته دست اندرکاران ساخت دوربین ERB-2 در آینده می توان از این دوربین در فضای خارج از ایستگاه فضایی نیز استفاده کرد تا به این شکل پشتیبانی قوی تری از راهپیمایی های فضایی انسانی و روباتیک انجام بگیرد.
آژانس فضایی اروپا تا کنون از دوربینهای مشابه دیگری که توسط شرکتهای مختلف از جمله شرکت “Cosine BV” و شرکت ایتالیایی “تکنو سیستم” ساخته شده بودند در ماموریتهای فضایی استفاده کرده است، برای مثال پائولو نسپولی از فضانوردانی است که از یکی از این دوربینها برای تصویربرداری از زندگی روزمره خود در فضا استفاده کرده است. فضانوردی دیگر به نام “آندره کوپیر” در حال آموختن کاربرد دوربین ERB-2 است تا در ماموریت آینده خود که از ماه نوامبرآغاز می شود از این دوربین استفاده کند.
بر اساس گزارش اسپیس، با این همه موفقیت آزمایش این دوربین از فضا به عنوان اولین پخش مستقیم سه بعدی ویدیویی از ایستگاه فضایی دستاوردی بزرگ به شمار می رود و قرار است اولین تصاویر آن به زودی بر روی شبکه سه بعدی “یوتیوب” قرار بگیرد.
.:: This Template By : web93.ir ::.