اگر خواستید کل آهنگ را بشوید از زیر آنرا دانلود نمایید.
منبع:
هفته نامه آسیا
- در قرون وسطی شوالیه ها همه راست دست بودند بدین معنی که انسانهای چپ دست اجازه نداشتند شوالیه شوند زیرا عقیده عموم بر این بود که انسانهای چپ دست فرزندان شیطان هستند! شاید منشاء این عقیده به توانایی های چپ دستان بر غلبه بر رقبا و غافلگیر کردن آنها در جنگ های تن به تن بوده است.
- امروزه می دانیم که حیوانات نیز راست دست یا چپ دست هستند به عنوان مثال خرس های قطبی و گونه ای از قورباغه ها چپ دست هستند!
- عموما خودروها در سمت راست جاده ها حرکت می کنند، اما چرا؟ و به واقع ریشه این قانون از کجا آمده است؟
در گذشته و قبل از ظهور ماشین های موتوری، انسانها از سمت چپ جاده ها عبور می کردند. در واقع اگر غریبه ای از مسیر عبور شما گذر می کرد، سعی می کرد خود را در سمت چپ قرار دهد تا بتواند شمشیرش را مابین شما و خودش قرار دهد تا ضمن جلب توجه فرد غریبه به شمشیرش، خود را نیز در موقعیت مناسبی برای دفاع قرار دهد.
بعدها با پیشرفت تکنولوژی و اختراع اتومبیل، این رویه در جاده ها نیز به همین صورت اجرا شد، یعنی رانندگان از سمت چپ حرکت می کردند.
بعد از انقلاب فرانسه دولتمردان، به عنوان بخشی از قوانین نواندیشی اجتماعی، رانندگی در سمت چپ را لغو کردند و عبور در جاده ها را از سمت راست مجاز دانستند. ایالات متحده آمریکا نیز برای از بین بردن آثار دولت انگلستان در مستعمراتش، رانندگی را از سمت راست مجاز اعلام کرد. هم اکنون بسیاری از کشورهای جهان رانندگی را فقط از سمت راست مجاز می دانند اما البته هنوز هم 65 کشور از مجموع 195 کشور جهان وجود دارد که رانندگی در آنها در سمت چپ انجام می شود.
1 – ازدواج کاملا احساسی
ازدواج های احساسی و
آنهایی که عشق با یک نگاه پایه و اساسشان است، شما را مستقیم به دادگاه
خانواده می برند، مگر آنکه بعد از عاشقی، چشمانتان را خوب باز کنید و هر جا
که لازم بود، نه طلایی زندگی تان را بگویید.
2 – جرو بحث هر روزه
اگر از همین دوران آشنایی و
نامزدی، مرتب با هم جر و بحث دارید نگذارید کار از این بالاتر بگیرد. این
زنگ خطری است که از اختلافات عمقی شما خبر می دهد. موضوع را با خانواده تان
در میان بگذارید و از آنها بخواهید کمک تان کنند تا از یک ازدواج اشتباه
رها شوید.
البته ممکن است همیشه دعوا و درگیری نباشد و شما احساس کنید
همه حرف هایتان را به میل طرف مقابل می خورید و دارید کم کم مطابق میل او
تغییر می کنید و بی هویت می شوید.
3 – معیارهایی غیر منطقی
مثل چی؟ مثل رنگ چشم، قد و
قواره خاص، پایگاه سیاسی یا رشته تحصیلی خاص (ولا غیر!)، اقامت خارج از
کشور و مسائلی از این دست که بیشتر از توجه به باطن و شخصیت فرد به ظواهر
او توجه دارد.
4 – چشم و هم چشمی
اگر برای این ازدواج می کنید که
چشم فامیل را در بیاورید، یا از دختر و پسرهای فامیل عقب نمانید، اگر از
انتخاب همسرتان هیچ انگیزه ای جز رو کم کنی از خواستگار قبلی ندارید یا می
خواهید با دختر مورد علاقه تان نشان دهید اگر جواب رد داده، شما سراغ بهتر
از او رفته اید، مطمئن باشید قدم در راه بدبختی تان برداشته اید!
5 – یک شروع دروغین
اگر از همین ابتدا بنای
دروغگویی را گذاشته اید، درباره شغلتان، وضعیت خانوادگی تان، سلامتی جسمی و
روحی خود و یا دارایی ها و تحصیلاتتان دروغ گفته اید بدانید بد راهی را
شروع کرده اید. این راه مستقیم شما را به جمع مطلقه ها می برد. دروغ گفتن
درباره معیارهای اصلی زندگی هم همین طور. مثلا این که برایتان مهم است
همسرتان پوشش خاصی داشته باشد اما به او نمی گویید تا بعدا او را عوض کنید!
یا می خواهید در شهر خاصی زندگی کنید و این را از ابتدا با همسرتان در
میان نمی گذارید.
1 - زیاده روی در مصرف گوشت قرمز و چربی های اشباع:
محققان دانشگاه هاروارد به این نتیجه رسیده اند، احتمال ابتلای افرادی که هر روز گوشت قرمز می خورند، به سرطان روده بزرگ 3 برابر بیشتر است. در آقایانی هم که چربی های اشباع را بیش از اندازه دریافت می کنند، سرطان پروستات نیز بیشتر دیده می شود.
2 - نوشیدن الکل:
مصرف زیاد الکل با ابتلا به انواع سرطان ها در خانم ها و آقایان مرتبط است. بر اساس نتایج مطالعه های متعدد، نوشیدن الکل خطر بروز سرطان دهان، کبد، روده بزرگ و مری را افزایش می دهد.
3 - زیاده روی در مصرف غذاهای شور:
نتایج یک مطالعه که در ژاپن انجام شد، ارتباط بین خوردن غذاهای شور و افزایش 15 درصدی احتمال ابتلا به سرطان را به اثبات رساند. جالب است بدانید که نمک دریافتی باعث می شود باکتری هلیکوباکتر (عامل بروز سرطان معده) در معده براحتی فعالیت و زمینه بروز سرطان را در این ارگان فراهم کند.
مرکز ملی سرطان کره مطالعه ای انجام داده است و 2 میلیون نفر بررسی شدند. نتایج این مطالعه نشان داد در افرادی که در خوردن غذاهای شور زیاده روی می کنند، سرطان معده با گستردگی بیشتری شیوع دارد. البته شیوع سرطان معده به دلیل خوردن بیش از حد مواد غذایی شور در میان ژاپنی ها و کره ای ها رتبه اول را دارد.
4 – زیاده روی در مصرف شکر سفید و قهوه ای:
نتایج یک تحقیق ایتالیایی نشان داده است در افرادی که زیاد شکر می خورند، احتمال ابتلا به سرطان پانکراس 78 درصد بیشتر است. در این مطالعه محققان سلول های سرطانی پانکراس را در معرض قند فروکتوز قرار دادند (نوعی قند که در محصولاتی مانند انواع نوشیدنی های شیرین وجود دارد) و مشاهده کردند رشد سلول های سرطانی و پیشرفت سرطان در مقایسه با سلول هایی که در معرض گلوکز قرار گرفته اند، در این حالت بیشتر می شود.
5 – مصرف غذاهای کهنه و کپک زده:
بررسی ها نشان داده اند خوردن مواد غذایی کپک زده نیز به دلیل داشتن سم «آفلاتوکسین» می تواند زمینه ساز بروز سرطان باشد. به خصوص سرطان معده، بنابراین از خوردن مواد غذایی کپک زده ای مانند سیب زمینی، بادام زمینی، قارچ و انواع جوانه ها خودداری کنید.
6 – زیاده روی در مصرف غذاهای سرخ شده:
نتایج بررسی ها نشان داده اند مصرف مواد غذایی سرخ شده در دمای بالاتر از 248 درجه فارنهایت، مانند سیب زمینی سرخ شده و چیپس، ترکیب سرطان زایی به نام «آکریلامید» را وارد بدن می کند. محققان دریافته اند با مصرف یک بسته چیپس، 500 برابر بیشتر از حد مجاز اعلام شده از سوی سازمان جهانی بهداشت، آکریلامید وارد بدن خواهد شد. اداره بهداشت و غذا و داروی آمریکا نیز اعلام کرده این ترکیب مهم ترین عامل بروز سرطان تخمدان و رحم است.
7 – زیاده روی در مصرف فرآورده های گوشتی (سوسیس و کالباس):
این محصولات افزودنی هایی به نام نیترات و نیتریت دارند که در بدن به نیتروز آمین تبدیل می شود. نتایج بررسی ها نشان داده اند عادت به خودن این فراورده ها، احتمال ابتلا به سرطان پانکراس را تا 67 درصد افزایش می دهد. به علاوه احتمال بروز تومور مغزی در کودک مادرانی که در دوران بارداری از این محصولات استفاده می کرده اند، به میزان قابل ملاحظه ای بیشتر خواهد بود.
8 – زیاده روی در مصرف ماهی های پرورشی:
اغلب ماهی های پرورشی در مقایسه با ماهی های آزاد، دارای دوز بالایی از ترکیبی سرطان زا به نام PCB هستند.
9 – زیاده روی در مصرف گوشت های کباب شده:
وقتی گوشت قرمز را به مدت طولانی در معرض دمای بالا قرار می دهیم و سطح آن می سوزد، ترکیب های سرطان زایی در آن به وجود خواهد آمد. بررسی ها نشان داده اند بخش های قهوه ای تیره یا سوخته گوشت، احتمال ابتلا به سرطان روده بزرگ را بالا خواهد برد.
10 – زیاده روی در مصرف مواد غذایی تخمیرشده:
مطالعه ای که در کره انجام شد، نشان داد در افرادی که در خوردن شور معروف شان یعنی «کیمچی» زیاده روی می کنند، 50 درصد احتمال ابتلا به سرطان معده در مقایسه با افرادی که این چاشنی را کمتر می خورند، بیشتر است.
به حرکت نرم باله ی دمش خیره می شدم، به این که هر از گاهی آرام و بی خیال دو باله ی نازک و بی وزن را باز و بسته می کند. کمی جلو می آید، کمی عقب می رود، به همان نرمی و آسودگی رو بر می گرداند. خودش را بی وزن تر می کند و بالا می رود، موج فرزی به هیکل کوچکش می دهد و پایین می رود.
ماهی همیشه برایم مثل فرشته ی بی آزاری بود که رها تر از هر جنبنده ای، یک عمر در سکوت آب، آرام و سر فرصت می رقصد.

....
نمی توانستم ماهی بخورم، و نمی توانستم حتی ماهی کوچکی را در دست بگیرم. دوست داشتن ماهی، او را در دنیای من تبدیل به قدیس کوچکی می کرد. می ترسیدم دستهای من برای این همه لطافت خطرناک و زبر باشند. می ترسیدم تن شکننده اش از پوست من خوشش نیاید.

می ترسیدم که بترسد و قلب کوچکش تندتر بزند. همه ی اطرفیانم می دانند که اگر در خانه ام یک ماهی، یک حشره – حتی یک سوسک- بمیرد؛ آن قدر منتظر می مانم تا کسی بیاید و آن را بردارد و ببرد. می دانند که تحمل مقایسه ی ابعاد دست لرزانم را با این تن لیز و سرد و باریک را ندارم. نگاهش هم نمی کنم. در اتاق دیگری می نشینم. صبر می کنم تا کسی بیاید.

اما آخرین بار، ماهی ای داشتم که همه چیز را عوض کرد.
یک فایتر قرمز رنگ بداخلاق؛

عاشق باله های سرخ و بلندش بودم. وسط تنگ می ایستاد، تکان نمی خورد و روبرویش را نگاه می کرد. گفته بودند که عادت این نژاد این است. گفته بودند باید مواظب بود و تنگ یک فایتر را لبالب پر نکرد که ممکن است صبح بیدار شوی و ببینی شبانه خودش را انداخته روی زمین.
یک بار با شال قرمزی که به سر داشتم رفتم روبروی تنگش. باید در آن شیشه ی گرد تصویر عظیمی همرنگ با خودش دیده باشد که ناگهان مثل گربه پشتش را خم کرد و آبشش هایش را مثل دو بادبان بیرون آورد و با تندی جلو آمد تا با حریفش بجنگد.

....
از همان روزهای اول که با خلق و خویش آشنا شدم کابوس هایم شروع شد.
هر شب خواب می دیدم که از آب بیرون می پرد و چون نمی توانم به او دست بزنم جلوی چشمانم روی زمین خشک می شود.
خواب می دیدم که حرف می زند؛ و یک بار خواب دیدم که ماهی ام دارد پرواز می کند!

طولی نکشید که فهمیدم این ماهی من را نمی خواهد. این ماهی هیچ چیز نمی خواهد. این ماهی به این زنده است که نهایت تلاشش را بکند برای این که زودتر بمیرد.
یک روز آمد روی آب. مثل یک لاشه. وحشت کردم و عقب رفتم و دوستی را صدا زدم تا ببردش. چند روز بعد آن دوست زنگ زد و گفت که ماهی زنده است؛ خودش دلش می خواهد که روی آب بیاید. دوباره ماهی را برایم آورد. باور نمی کردم که راست می گوید. اما ماهی نفس می کشید؛ هر از گاهی می شد باز و بسته شدن آبشش هایش را دید. همین طور مردمک ریز چشمانش را،که وقتی کسی به تنگ نزدیک می شد به سمت او می چرخید.

ماهی ام مدت ها روی آب ماند. در حالی که می ترسیدم آن دسته پولکهایش که از آب بیرون می ماندند خشک شوند.
حاضر نبود کوتاه بیاید. ماهها روی آب ماند و سعی کرد بمیرد.
هر روز با ترس می رفتم بالای سرش، و او چشم می گرداند و نگاهم می کرد. بعد هم با دلخوری نگاهش را می دوخت به همان روبروی همیشگی تا این که موفق شد...
موفق شد، و مرد...

به گمانم این اولین نگاه دقیق و عمیق من به یک ماهی بود، هر چند مرده. چون دیگر عادت کرده بودم به جای دور نشستن و خیال بافتن، خم شوم و نگاهی طولانی به حجم شناورش بیاندازم. آبشش اش تکان نمی خورد، چشمش نگاه نداشت، و رنگ سرخش چرک شده بود. ناراحت شدم...
اما عجیب بود که به سرعت فهمیدم احساس آزادی می کنم! آزادی از کابوس نیمه تمامی که تمام شده بود، فهمیدم این غصه ی چند ماهه ی کوچک – که ماهی افسرده ای دارم که از من متنفر است؛ این انتظار طولانی برای مرگی که باید بیاید، این تخیل هر روزه ی ماهی ای که روی فرش چسبیده و خشک می شود، تمام شده است.

....
حالا دیگر رقص یک ماهی مستم نمی کند. دیگر شنا کردن بازیگوشانه ی ماهی سفره ی هفت سین برایم نشان دل انگیزی از تحرک و زیبایی نیست. ماهی، تبدیل شده به موجودی که از حرکت تند و ناگهانی اش مور مورم می شود. حالا از ماهی می ترسم؛ از معلق بودنش. این بی کرانه ای که ماهی در آن گم می شود برایم نه شاعرانه، که نا امن است.

همان وحشتی که از مقایسه ی جسم یک ماهی با دست بزرگ خودم داشتم را، حالا از مقایسه ی جهان خشک و ملموسمان با دنیای خیس و بی کران خود دارم...
....
شگفت زده از دریایی که زیبا و درخشان و مهربان است، تازگیها، تخیل تمام آنچه در آن مخفی است و یا تمام آنچه موجب ابهت اش می شود و آن راهی که طی شده تا یک موج کف آلود خسته به پاهای ما برسد و لای شن ها گم شود، من را می ترساند...

هر موج صدای بلند مسافت ها را با خودش دارد. صدایی دائمی. گفت و گویی همیشگی با هر کس که در ساحل ایستاده، هر کس که به فراخور حس و حالش از آن لذت می برد یا دل آشوبه می گیرد.
زبان رمزی است که ترجمه نمی شود. مانند اصرار ابدی یک ماهی سرخ کوچک برای مردن!
هنوز هم دلم نمیخواهد ماهی بخورم؛ چون میدانم هر ماهی در این آبی بیکران هنوز طعم شور یک عمر تجربه ی دریا را می دهد.

....
هیچ گاه از محبتت برای کسانی که دوستشان داری زنجیر نساز!
اول حق زندگی برایشان قائل باش، اجازه نده با هیچ کدام از دوست داشتنها و احساس مالکیتی که در وجودت حس میکنی کمر به نابودی روح و روان دیگری ببندی.
یادت باشد همه قراردادها را روی کاغذ بی جان نمی نویسند؛ بعضی از قراردادها و عهد ها را روی قلب می نویسند!
حواست به این عهد های غیر کاغذی، بیشتر باشد! شکستنشان یک آدم را می شکند...

1- قفس مرگ، استرالیا

تصور کنید شانس شنا کردن در آبی را داشته باشید که یک کروکودیل در آن منتظر دیدار چهره به چهره با شماست. صد البته باید بسیار شجاع باشید که خطر چنین آبتنی را به جان بخرید، اما اوضاع به این خطرناکی هم نیست، چراکه مسوولان استرالیایی این جاذبه تفرحی عجیب فکر همه جا را کرده اند و کروکودیل را در محفظه ای شفاف و شیشه ای نگهداری می کنند.
کروکودیل در این محفظه شیشه ای که به آن “فقس مرگ” می گویند، منتظر دیدار آدم های شجاع است.
2- پرش از صخره، نروژ

نروژ از جمله کشورهایی است که چشم انداز دیدنی کم ندارد و به ویژه صخره های سر به فلک کشیده اش، از دوستداران پرش دعوت می کنند تا هیجان یک پرش خاطره انگیز را در این کشور تجربه کنند.
وقتی بالای صخره ای می ایستید، نگاه کردن به پایین از آن بالا ترسناک است، تا چه رسد به اینکه بخواهید پروازی را از فراز آن تجربه کنید. البته پرش از صخره برای علاقه مندان به این کار حتما ارزش چنین خطر بزرگی را دارد.
3- قایق سواری روی آبشار، آرژانتین و برزیل

قایق سواری کردن آن هم در دامنه آبشاری که بلندتر از نیاگارا است، کار چندان ساده ای به نظر نمی رسد. اما برای علاقه مندانی که به آبشار ایگواسو در برزیل و آرژانتین می روند، همه سختی ها می تواند هموار شود.
برای اینکه بتوانید از قایق سواری در دامنه این آبشار عظیم و شکوهمند لذت ببرید، باید 15 دلار در هر دو کشور آرژانتین و برزیل بپردازید.
در سال 2011 دو آمریکایی و 5 نفر دیگر هنگام قایق سواری در این منطقه کشته و زخمی شدند، که این موضوع نشان دهنده لزوم رعایت احتیاط در این منطقه است.
4- پیاده روی روی لبه برج، کانادا

فرض کنید روزی فرا برسد که علاوه بر دیدن داخل برج میلاد بتوانید روی لبه های آن پیاده روی کنید، بدون اینکه خطر پرت شدن از ارتفاع زیاد شما را تهدید کند!
کسانی که به برج CN در تورنتوی کانادا می روند، این فرصت را دارند که 15 متر روی لبه برج پیاده روی کنند و از دیدن چشم انداز این شهر از بالا لذت ببرند.
البته آنها با طناب هایی که از قبل به خود بسته اند، تعادلشان را در طول این پیاده روی حفظ می کنند.
5- پرتاب به درون آتشفشان با طناب فنری، شیلی

آتشفشان از جمله پدیده های منحصر به فرد طبیعی است که حتی نگاه کردن به آن هم وحشتناک به نظر می رسد و شجاعت می خواهد، اما برای آنها که سرشان برای خطر کردن و ماجرا جویی درد می کند، بستن یک طناب ارتجاعی به پا و پرش به سوی آتشفشان نباید چندان خطرناک باشد.
کسانی که می خواهند این پرش منحصر به فرد را تجربه کنند، باید یک طناب به پای خود ببندند و دقایقی بین زمین و آسمان معلق بمانند!

رضا صدیقی بیان کرد: «این نمایشگاه امروز (سه شنبه، 25 بهمن ماه) ساعت 9 صبح افتتاح می شود و به مدت سه روز تا هشت شب برای بازدید عموم مردم برپا خواهد بود.»
او افزود: «نمایشگاه موزه خودروهای تاریخی ایران در کیلومتر 11 جاده ی مخصوص کرج، جنب فروشگاه سپه قرار دارد.»

اما فلسفه وجودی این نشانه چیست؟
انگلستان و فرانسه در خلال سالهای 1337 تا 1453، جنگهای زیادی را با هم انجام دادند که به جنگهای صد ساله موسوم است. در خلال این جنگها و در سال 1415، در جنگی معروف، به نام نبرد آگینکورت، سپاه فرانسه شکست سختی از سپاه انگلستان خورد.
اما پیش از این شکست، فرانسوی ها طرحی را برای ناکارآمد کردن سپاه انگلستان ارائه داده بودند.
بخش بسیار کارآمد سپاه مقابل را تیراندازان ماهر انگلیسی و ولزی شامل می شدند.
همانطور که می دانید، کمانداران، زه کمان را با استفاده از انگشت وسطشان می کشند و تیر را رها می کنند.
از جانب مقامات فرانسوی، دستور رسید تا در صورت دستگیر کردن هر انگلیسی، فورا انگشت وسط او را قطع کنند. به این ترتیب آنها دیگر قادر به پرتاب تیر نخواهند بود.
از آن پس، در جنگهای مقابل، میان انگلیسیها مد شده بود که در صورتی که سربازان فرانسوی را مشاهده می کنند، انگشت وسطشان را به سمت آنها بگیرند تا با این حرکت به آنها بفهمانند که “من هنوز انگشت وسط دارم و با همین انگشت یک تیر به سمت تو شلیک خواهم کرد و تو را خواهم کشت."
.:: This Template By : web93.ir ::.