خبرگزاری فارس: طویلترین مزار جهان با 30 متر طول در کشور عمان قرار دارد و متعلق به یکی از مشهورترین پیامبران الهی است.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، طویلترین قبر جهان متعلق به «عمران نبی» است که 80 سانتیمتر عرض و 30 متر طول دارد. البته این بدان معنا نیست که قد حضرت عمران(ع) 30 متر بوده است، بلکه برای تکریم آن حضرت چنین مزار طویلی در نظر گرفتهاند.
![]() |
| موقعیت جغرافیایی کشور عمان در منطقه خاورمیانه |
کشور عمان در جنوب دریای عمان قرار دارد. مقبره عمران نبی(ع) در شهر «صلاله» مرکز استان «ظُفار» قرار دارد و ظفار، جنوبیترین استان عمان است. این کشور از سمت غرب با سه کشور امارات متحده عربی، عربستان سعودی و یمن همسایه است.
![]() |
| نمای بیرونی مقبره عمراننبی کنار مسجدی به همین نام |
صلاله نه تنها از حیث وجود زیارتگاه عمران نبی(ع) یک شهر زیارتی محسوب میشود، بلکه به دلیل موقعیت ویژه خود، مرکز فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی عمان به حساب میآید و قطب گردشگری این کشور است.
![]() |
اما «عمران» کیست؟
«عمران» یکی شخصیتهای مشهور در قرآن کریم و نام مشترک پدر حضرت موسی(ع) و حضرت مریم(س) است.
البته به اعتقاد اکثر مفسران از جمله آیتالله مکارم شیرازی (تفسیر نمونه، ج 2، ص 390)، عمرانی که قرآن از آن نام میبرد همان پدر مریم مقدس است.
در آیه 33 سوره مبارکه «آل عمران» آمده است: إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ؛ خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد.
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این آیه (المیزان، ج 3، ص 4-191) مینویسد: مراد از «آل ابراهیم» در این آیه معصومانی هستند که از طریق حضرت اسماعیل به ابراهیم خلیل میرسند و آنها پیامبر اسلام (ص) و خاندان معصوم ایشان هستند.
![]() |
مرحوم علامه در روایتی که گفتوگوی امام رضا(ع) با مأمون را حکایت کرده میآورد که مأمون سوال کرد: آیا خداوند عترت پیامبر (ص) را بر سایر مردم برتری داده است؟ و حضرت فرمود: خداوند برتری عترت بر سایر مردم را در آیات قرآن روشن کرده است. مأمون پرسید: در کجای قرآن؟ امام رضا (ع) فرمود: در آیه «اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ».
همچنین این مفسر گرانسنگ ذیل «آل عمران» عمران را پدر حضرت مریم معرفی میکند و مراد از آل عمران در آیه را حضرت مریم، حضرت عیسی یا آن دو به علاوه همسر عمران میداند.
![]() |
علامه طباطبایی در تفسیر خود (المیزان، ج 3، ص 260) چنین بیان میکند که «آل عمران» در این آیه یکی از ذریه ابراهیم است، پس با آوردن آل عمران دوباره آل ابراهیم را ذکر کرده است. زیرا آل ابراهیم چه از طریق اسماعیل و چه از طریق اسحاق شامل هر دو عمران و همه پیامبران و معصومان پس از ابراهیم میشود.
![]() |
| تصویری از قبر عمران نبی در نیم قرن پیش |
در واقع، «آل ابراهیم» موسی و پیامبر اسلام و برگزیدگان خاندان او را شامل میشود، زیرا همه از دودمان ابراهیم هستند. به همین دلیل است که قرآن کریم حضرت ابراهیم(ع) را موحد و مسلمان معرفی میکند: مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلاَ نَصْرَانِیًّا وَلَکِن کَانَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (آل عمران/ 67)
آیتالله مکارم شیرازی در تفسیر خود (نمونه، ج 2، ص 594 و 606) مینویسد: حضرت ابراهیم نه یهودی و نه مسیحی بلکه مسلمان بود، چنانچه او سالها پیش از موسی و عیسی میزیسته و تورات و انجیل پس از وی نازل شده است.
باید توجه داشت که «مسلم» در اصطلاح قرآن تنها به معنای پیروان پیامبر اسلام نیست، بلکه اسلام به معنای تسلیم مطلق بودن در برابر فرمان خدا و توحید کامل و خالص از هرگونه شرک و دوگانهپرستی است که حضرت ابراهیم پرچمدار آن بود.
گزارش از؛ محمد حسین کلهر
*راهزن: راننده ای که مونث باشد (مثال: راهزن کامیون، راهزن اتوبوس، راهزن وانت، راهزن تاکسی، راهزن موتور، راهزن الاغ)
*ظنین: در متون تاریخی به صورت زنین آمده است، جمع مکسر زن، زنها
*زنجان: سرور، همان زن به شیوه صمیمانه، چیزی که همه مردها مجبورند بگویند
*نازنین: مرد، نا + زن + این (این یارو که زن نیست)، یک نوع فحش رکیک
*مرزنگوش: کاربرد خاصی ندارد اما با توجه به ریشه تاریخی آن (مرد + زن + گوش) نتایج زیر برداشت می شود:
1. مردی که به حرف زنش گوش می کند.
2. زنی که گوش مردش را می کشد.
3. مردی که گوش زنش گوشواره می کند.
*زنگوله: مرد خرفت، هر مردی یکی از کسانی که زن ها به راحتی گول شان می زنند.
*زنبیل: نیروی امنیتی اجتماعات زنانه، زنی که با بیل دفاع می کند، گاهی در معانی زن کشاورز نیز آمده است.
*زنبور: زنی که به رنگ بور علاقه مند است.
*زندان: (به فتح ز) محل اجتماعات بانوان، ردیف اول کلاس
*زندان انفرادی الکترونیک: پشت میز کامپیوتر حاوی یاهو مسنجر
*غش در معامله: وقتی کسی در معامله ای آنقدر سود یا ضرر کند که از شدت هیجان غش کند
*دیگه زنگ نزن: نقاش ساختمان احساساتی خطاب به نرده آهنی بعد از مالیدن ضدزنگ
*باباکرم: بابا بهت میگم نمیشنوم! – چرا متوجه نیستی!؟
*نوکرم: شنوایی خود را تازه از دست داده ام
*زیاده خواهی: در گویش شمالی: زیاد هست... میخوای؟
*پروپیمان: پیمان پرفشنال، پیمان حرفه ای
*نوکرم: کرمی در کار نیست، هیچ بخششی وجود ندارد.
*هندوانه: مرغ دونده
*Imagin: من یک جن هستم
*ای لولیان: ای کسانی که توی لوله گیر کردین
*باشگاه: گاهی باش / نری پیدات نشه
*درگیر: کسی که به در گیر کرده
*مسنجر: کسی که در سن پیری و وقتی موقع بازی می بازد، جر می زند
*مخلص: احمق – بدون مخ
وقتی کودک نگران باشد، تمرکز بر کارهای مهم روزمره برایش سخت خواهد بود و اضطراب می تواند تمام قسمت های زندگی او را تحت تاثیر قرار دهد به گونه ای که دچار بدخوابی شود، مدام خسته باشد و نتواند با دوستانش بازی و تفریح کند.
به این ترتیب سلامت او تحت الشعاع قرار می گیرد. وقتی کودک دچار نگرانی باشد نمی تواند تکالیف مدرسه را درست انجام دهد، اتاقش را مرتب کند، تغذیه مناسب داشته باشد و... هیچکدام از این موارد خوب نیست اما چگونه می توان نگرانی های کودکان را از بین برد و به آن ها یاد داد آن را کنترل کنند؟
در این مقاله برخی نگرانی های کودکان مطرح شده و والدین باید بتوانند این نگرانی ها را به شکل مناسب برای آن ها برطرف کنند.
جیغای خواهرم منو دیوونه کرده، من از دستش چی کار کنم؟!
راهکار پدر و مادر:
بله خواهرها و برخی اوقات برادرها می توانند یکدیگر را ناراحت کنند ولی نباید باعث خلق و خوی بد در تو شوند. کاملا طبیعی است که تو با خواهر و برادرت مخالفت کنی. زمانی که اوضاع بهتر است و در حال دعوا کردن نیستید با هم صحبت کنید و سعی کنید دلیل دعوای تان را کشف کنید. آیا دعوا سر این بوده که چه کسی کنترل تلویزیون را در دست داشته باشد؟ یا بر سر اسباب بازی با هم دعوا کرده اید؟ شاید هم بر سر مرتب کردن اتاق با هم جنگیدید. سعی کن با خواهرت درباره این موضوعات صحبت کنی تا مسائل حل و فصل شوند. مطمئن باش با حل مشکلات هر دو شادتر خواهید بود. اوقات تلخی نه برای تو خوب است نه برای خواهرت. وقتی عصبانی می شوی سعی کن یک فعالیت دیگر انجام دهی، مثلا برو با دوستانت بازی کن یا حتی با دوچرخه از سوپرمارکت محل برای خانه خرید کن. در نهایت اگر نتوانستید با یکدیگر کنار بیایید، مدتی از هم دوری کنید. نگران نباش، خیلی زود وقتی کمی بزرگ تر شدید این بحث ها هم تمام خواهد شد بنابراین انرژی ات را ذخیره کن تا بتوانی فعالیت های بهتری انجام دهی و سعی نکن او را تغییر دهی.
از بس مشق نوشتم انگشتام ورم کرد؛ یکی به من بگه چی کار کنم؟
راهکار پدر و مادر:
پس از یک روز طولانی در مدرسه خیلی سخت است که با کوله باری از تکلیفی که باید انجام دهی به خانه برگردی اما واقعیت این است که تکلیف شب همیشه هست و تو باید بتوانی از پس آن بربیایی. وقتی به خانه می آیی یک استراحت کوتاه به خودت بده و کتاب ها را فراموش کن. فعالیت بدنی می تواند انرژی و تمرکز را به تو برگرداند. در واقع 20 دقیقه ورزش می تواند باعث فعالیت بهتر مغز شود و تو راحت تر بتوانی تکالیفت را انجام دهی. کمی راه برو، یک موسیقی گوش بده یا یک بازی فیزیکی انجام بده. می توانی با بچه های دیگر یک بازی نیم تا یک ساعته انجام دهی. این کارها باعث می شود مغز تو یک استراحت کوتاه کند و باعث جریان خون شود. به این ترتیب احساس بیداری و انرژی بیشتری می کنی. اگر مشقت واقعا زیاد است من می توانم با معلمت صحبت کنم و این مشکل را حل کنم. حواست باشد که بهترین استفاده را از وقتت در مدرسه بکنی چون گاهی می توانی خیلی از تکالیفت را در مدرسه انجام دهی و به این ترتیب کار کمتری در خانه داشته باشی.
من نه بلدم فوتبال بازی کنم، نه دوست دارم! اشکالی داره؟!
راهکار پدر و مادر:
هیچ کس دوست ندارد کاری را انجام دهد که در آن خوب نیست اما آیا واقعا تو فوتبالت خوب نیست یا فقط در یکی، 2 بازی بد عمل کرده ای؟ حتی فوتبالیست های خوب هم بازی های بد دارند اما هیچ وقت تسلیم نمی شوند. آن ها بازی می کنند چون آن را دوست دارند بنابراین بهتر است چیزی را که دوست داری، کشف کنی، ببین واقعا چه چیزی را دوست داری، فوتبال؟ موسیقی؟ یا... شاید وقتی نگرانی از خوب بودن را کنار بگذاری، بتوانی از آنچه انجام می دهی لذت بیشتری ببری. ورزش برای بدنت خوب است اما اگر این ورزش باعث استرس تو شود به گونه ای که از ساعت های ورزش متنفر باشی، شاید بهتر باشد با یک استراحت کوتاه ورزش های مختلف را امتحان کنی تا ببینی چه چیزی برایت مناسب است.
بهترین دوستم باهام قهر کرده و دوستای تازه پیدا کرده. ازش بپرسم چرا؟
راهکار پدر و مادر:
این موضوع کمی سخت است. اگر تو واقعا دوستت را دوست داری، باید بدانی که چرا از تو ناراحت شده است اما یادت باشد همین طور که تو بزرگ می شوی طبیعی است که دوستان تو هم تغییر کنند. بچه ها چیزهای جدید را دوست دارند و با آن هایی دوست می شوند که علائق مشترک دارند بنابراین ممکن است این اتفاق برای دوست تو هم افتاده باشد. این اشتباه تو نیست و این موضوع تو را آدم بدی جلوه نمی دهد.
سعی کن دوستی های جدیدی با بچه هایی ایجاد کنی که با آن ها علائق مشترک داری. به این ترتیب دیگر نگران دوستان قدیمی که دیگر در اطراف شما نیستند، نخواهی بود. در این میان اگر احساس تنهایی کردی می توانی بیشتر با خانواده وقت بگذرانی. می توانی بخشی از تفریح های خود را با خانواده و برادر و خواهرت داشته باشی. ما پیشنهاد می کنیم این بار با برادرت بازی کنی و دفعه بعد مطمئنا تو دوست خوبی پیدا خواهی کرد.
معلمم منو دوست نداره. نمی دونم چرا؛ حالا چی کار کنم؟
راهکار پدر و مادر:
مدرسه ای که بدانی معلمت به تو علاقه ندارد جای سختی خواهد بود. استرس و اضطراب می تواند تمرکز را مختل کند و تو را از سلامت دور کند. در مورد احساسی که باعث شده فکر کنی معلم دوستت ندارد با ما بیشتر صحبت کن. در این صحبت ها معمولا می توان علت این احساسات را ریشه یابی کرد. این که تو از دیگران برای حل مشکلت کمک بخواهی و آن ها کمک می کنند اضطرابت را کنار بگذاری. شاید بهترین کار این باشد که ما با معلمت صحبت کنیم. امیدواریم همه چیز در کلاس برای تو بهتر شود و تو بتوانی راحت تر در یادگیری تمرکز کنی و نمرات خوبی بگیری.همه ما گاهی نگران می شویم اما تنها نگرانی نمی تواند مشکلی را حل کند. تو باید کاری انجام دهی تا بتوانی این نگرانی ها را با اقدامی عملی از بین ببری. هر وقت مشکلی داشتی می توانی با والدینت صحبت کنی و از آن ها بخواهی به تو کمک کنند.
چگونه دوستت دارم ؟
بگذار بشمرم . . .
تو را به عمق و عرض و طول دوست دارم
با احساسات نامرئی
به اندازه پایان هستی
من تو را مثل هر روز دوست دارم
مثل نیاز انسان به آفتاب و شمع
تو را آزادانه دوست دارم
مثل تلاش انسان برای رسیدن به حق
تو را خالصانه دوست دارم
مثل احساس بعد از دعا
تو را با اندوه قدیمی
و ایمان کودکی ام دوست دارم
با عشقی که سال ها گم کرده ام
با نفسم و با معصومیت از دست رفته ام
با اشک ها ، لبخندها
و تمام هستی ام
و اگر خدا بخواهد
بعد از مرگم
تو را بیش از این ها دوست خواهم داشت . . .
غلامحسین اسماعیلی در مورد اجرای قانون حبس الکترونیک که در برنامه پنجم توسعه به آن اشاره شده گفت: در این قانون آمده است که بخشی از بزهکاران را با ساز و کار قانونی به جای نگهداری در حبس و زندان دارای حصار در خارج از زندان تحت مراقبتهای الکترونیکی قرار دهیم.
رئیس سازمان زندانها افزود: استفاده از این تکنولوژی در هر حال هم به نفع افراد هست و هم به نفع سازمان زندانها است زیرا موجب کاهش جمعیت زندانیان می شود.
رئیس سازمان زندانها در مورد امنیت این روش برای کنترل زندانیان گفت: در مطالعات ما دیده شده است که اگر مجرمی خواست این تکنولوژی را به نوعی از کار بیاندازد به سرعت سیستم هشدار داده و متهم در هر مکانی که باشد ردیابی و دستگیر می شود.
اسماعیلی اظهار داشت: مطالعات بسیار زیادی در مورد حبس الکترونیک انجام شده است و هم اکنون به دنبال بستن قرارداد هستیم. البته این بحث هم مطرح است که این طرح به صورت مناقصه محدود اجرا شود یا عمومی که در حال مطالعه هستیم.
رئیس سازمان زندانها در پاسخ به اینکه آیا شرکتهای داخلی توانسته اند نمونه هایی را به شما معرفی کنند گفت: هنوز هیچ تولیدکننده داخلی نمونه ای از دستبند الکترونیک ارائه نکرده است ولی برخی گفته اند ما می توانیم بسازیم ولی ما به عنوان بهره بردار به دنبال نمونه عینی موجود هستیم. اگر ساختند و ارائه دادند از نمونه داخلی استفاده می کنیم.
حتی یکبار به خودمان تلنگر نمی زنیم که چرا یک نفر باید از خیر کلیه کوچولوی دوست داشتنی اش بگذرد. فکر نمی کنیم که وقتی انجام چنین کاری برای ما سخت است، خوب برای او که کلیه اش را می فروشد هم سخت است؛ این همه سختی کشیدن به خاطر چیست؟

معمولا وقتی افراد می خواهند ازدواج کنند، خوشحال هستند؛ سر و سامان می گیرند و از بلاتکلیفی راحت می شوند؛ آرامش آنها بیشتر می شود؛ ولی انگار بعضی ها نمی خواهند این خوشحالی ها دوام داشته باشد. می خواهم درباره "حامد" بگویم؛ او که یک روز نشست و با خودش فکر کرد که باید زن بگیرد و مثل بقیه جوان های هم سن و سال خودش زندگی تشکیل بدهد و در نتیجه ازدواج کرد، ولی حالا به نظر نمی رسد حامد از ازدواجش خوشحال باشد. وقتی شنید باید یخچال "سایدبای ساید" بخرد، یا اجاق گاز گران قیمت و به قول مادر زنش، "چشم درآر" بخرد، وقتی شنید باید عروسی اش مجلل باشد و توی بهترین تالار شهر؛ حتما توی ذوقش خورد؛ حتما خانه و ماشین هم ضمیمه این لیست بلندبالا بوده است. خوب عروس است، حق دارد، آرزو دارد؛ ولی به چه قیمتی؟ به قیمت فروش کلیه اش؟ به قیمت از دست دادن عضوی از بدن؟
حتما با خودش فکر کرده که طلاق بگیرد و خودش را از دست این هزینه ها راحت کند، ولی مهریه 1000 سکه ای کاملا راه جدایی را بسته و فقط باید پول عروسی را جور کند. شاید حامد هیچ وقت فکر نمی کرد که زن گرفتن اینقدر دردسر داشته باشد. نمی دانم وجود یخچال "سایدبای ساید" و تلوزیون LCD و انواع کالای های گران قیمت می توانند جای کلیه حامد را بگیرند؟
حامد دلش نمی خواهد برای گرفتن پول به کسی رو بزند؛ شاید هم می خواهد، ولی می داند جواب مثبت نمی گیرد، پس کاری نمی کند؛ تنها امیدش شده همین یک کلیه. 12 میلیون تومان روی آن قیمت گذاشته؛ دقیقا همان مقداری که برای خرج عروسی و تهیه لوازم زندگی مشترک احتیاج دارد. به کسی هم نگفته که چنین قصدی دارد. نمی دانم باید دعا کنم برای کلیه اش مشتری پیدا شود یا نه.

نمی دانم سارا توی زندگی چقدر سختی کشیده؛ پدر ندارد تا مثل من و خیلی از دانشجوهای دیگر خرج تحصیل را بدهد. دوبار رفته دانشگاه و هربار به خاطر مشکلات مالی انصراف داده، حالا هم به این نتیجه رسیده که تنها راه، فروش کلیه است. فقط 21 سال دارد و برای او خیلی زود است که به این مسایل فکر کند، ولی به هر حال سارا در این سن رسیده که کلیه اش را حراج کند! نمی دانم بعدها که ازدواج کرد و خواست مادر شود برایش مشکلی ایجاد می شود یا نه؟ این سوال را از او می پرسم و می گوید: "می دانم، ولی می خواهم تا ته این خط بروم! نمی دانم انتهای این خط کجاست و نمی خواهم که بدانم." سارا درس خواندن را دوست دارد و تا حالا هم تنها درس خوانده و کار دیگری بلد نیست که بتواند از آن طریق درآمدی داشته باشد.
نمی دانم پدر سارا اگر بشود که دخترش برای تامین هزینه های دانشگاه قصد دارد کلیه اش را بفروشد چه حسی پیدا می کند؟ خوشحال می شود که بالاخره هزینه تحصیل دخترش تامین شده و یا نگران سلامتی او می شود؟ نمی دانم چرا انگار هیچ کس افرادی مثل سارا را نمی بیند؛ شاید هم نمی خواهند ببینند.
دوست ندارم جای تو باشم مسعود! وقتی طلبکارها با یک عالمه چک برگشتی آمدند جلوی خانه ات و زن و بچه ات را تهدید کردند؛ وقتی همسرت زنگ می زند و به تو می گوید که چطور آبرویت را توی کوچه و خیابان بردند و به تو تهمت دزدی زدند، چه حالی شدی؟ ریختی به هم؟ به همه رو زدی شاید کسی کمک کند و مشکل حل شود، ولی نشد که نشد. حتما فکرت پیش پسرخاله ات بود که با اطمینان پولت را به او سپردی و او رفت؛ رفت که رفت. حالا تو مانده ای و طلبکارها. چاره ای نماند؛ مجبور شدی آگهی بزنی و کلیه ات را بگذاری برای فروش؛ آن هم برای پرداخت قرض و حفظ آبرو.
وقتی داشتی آگهی را می نوشتی حتما یاد این هم افتادی که 15 بار رفتی و خون اهدا کردی و گفتی در راه خدا. به این هم فکر کردی که دوست داشتی اگر روزی خواستی کلیه ات را بدهی، آن را به بیماری که نیاز دارد اهدا کنی، ولی انگار تقدیر چیز دیگری خواسته و حالا تو اینجایی؛ در جایگاه یک فروشنده کلیه! به خانواده ات هم نگفتی که ناراحت نشوند و از این بیشتر نگران گرفتاری های تو نباشند.
خیلی سخت است که مادرت توی بیمارستان باشد و با درد، شب را روز کند. خیلی سخت است وقتی می روی خانه و سلام می کنی، مادر جواب سلام تو را ندهد؛ نباشد که بدهد! روی تخت بیمارستان باشد و با درد، شب را روز کند. هر روز به او سر بزنی و ببینی که دارد آب می شود و تو هیچ کاری نمی توانی بکنی.
هر روز به خودت ناسزا بگویی که چرا آنقدر پول ندارم که مادرم را نجات بدهم. آخرش خودت و خواهرت می نشینید و تصمیم می گیرید؛ جان مادرتان را می خرید، آن هم به ازاء کلیه تان. می گویید: "وقتی مادر بفهمد حتما ناراحت می شود، ولی اصلا مهم نیست، مهم این است که مادر داخل خانه باشد و روشنی بدهد، امید بدهد؛ باشد و زیر سایه اش زندگی کنیم. مهم این است که باشد و مادری کند." به این ترتیب "مریم" می آید و آگهی فروش کلیه خودش و خواهرش را توی اینترنت منتشر می کند. مریم فقط 25 سال دارد و خواهرش دو سال از خودش کوچکتر است. حالا این دو خواهر اهوازی منتظر نشسته اند تا تلفن زنگ بزند و مشتری قیمت بدهد؛ برای آنها مهم نیست که کلیه ها را چند بفروشند؛ فقط هزینه عمل مادر باید تامین شود.
"وقتی می بینی شوهرت 400 میلیون تومان بدهکار است، چه می توانی بکنی؟ دست روی دست بگذاری تا شوهرت را ببرند زندان؟" این پاسخ "فاطمه" است، وقتی از او می پرسم که چرا کلیه اش را برای فروش گذاشته. ناراحت است، خیلی ناراحت. نمی توانم او را درک کنم. حتما زندگی اش را دوست دارد، شوهرش را دوست دارد. می گوید: "به دلایلی شوهرم مجبور شد از افرادی زیادی قرض بگیرد؛ تقصیر خودش نبود، برایش مشکل درست کردند. تا حالا توانسته ایم پول را جور کنیم، فقط مانده 30 میلیون تومان که آن هم اگر کلیه هایمان را بفروشیم درست می شود و از دست هرچه طلبکار و قرض و قوله است، راحت می شویم. کلیه ام را می دهم، در ازای زندگی مشترکمان." راست می گوید؛ راحت می شوند، ولی قیمت این راحتی خیلی گران است؛ به این راحتی ها به دست نمی آید.

یک روز برایت اتفاقی می افتد که به کسی نمی گویی؛ بین خودت و خدا نگهش می داری، ولی با خدا یک عهد می بندی؛ یک عهد بزرگ. بعد منتظر می نشینی تا زمانش برسد و عهد خود را عملی کنی. استوار پای عهد خود ایستاده ای و هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند تو را منصرف کند. وقتی شرایط فراهم شد، می روی و آگهی می زنی که "من مرتضی، 26 ساله، کاملا سالم، می خواهم کلیه ام را به کسی که واقعا نیازمند است، اهدا کنم. گروه خونی O+ هر جای ایران هم که باشد، می آیم."
نمی دانم زمانی که این آگهی را نوشتی چه حسی داشتی. نمی دانم با خدای خودت چه عهدی بستی که بابت آن عهد چنین کاری می کنی. راستش منتظر دیدن هر نوع آگهی بودم، به جز این آگهی. فهم این موضوع برای ذهن من دشوار است. دلم می خواهد باور کنم، ولی نمی توانم. زمانی که گفتی عازم مشهد هستی و می روی تا به پدر و نان آور یک خانواده که حالا به خاطر دیالیز نمی تواند کار کند، کلیه ات را اهدا کنی، تازه باورم شد که راست می گویی. نمی دانم شاید تو خیلی مرفه هستی که بابت دادن کلیه ات حتی یک ریال هم نمی خواهی؛ شاید هم تو در دنیای دیگری سیر می کنی که من و امثال من از آن بی خبریم؛ دنیایی که مردانگی هنوز توی رگهایش جریان دارد.
توی دنیای مادی ما که چنین چیزی ممکن نیست؛ می دانم که به مشکلات بعد از اهدا کلیه هم فکر کرده ای.
داغ می شوی وقتی پای حرفهای این افراد می نشینی؛ جوش می آوری. حس می کنی اکسیژن هوا ناگهان تخلیه شده و هیچ راهی برای نفس کشیدن نداری. انگار زمین و زمان به هم ریخته. دلت برای کلیه ات تنگ می شود و دست می گذاری گوشه پایین قفسه سینه ات. کلیه هایت را لمس می کنی و خیالت راحت می شود که سر جایشان هستند، ولی حامد، سارا، مسعود و فاطمه را فراموش نکنیم؛ حقیقت همین است که می بینی؛ در همین همسایگی ما چند نفر کمک می خواهند و خودشان را به آب و آتش می زنند که فردی پیدا شود و به آنها کمک کند تا مشکل آنها حل شود.

به گزارش ایسنا، همین نزدیکی ها پدری شرمنده دخترش شده و مادری کنج بیمارستانی خوابیده و محتاج تنها چند هزار تومان پول درمان است؛ ولی انگار همه چیز عادی شده و درد و رنج مردم، مال مردم است، نه مال ما. وقتی از نزدیک می بینی کسی مشکلی دارد و برای حل آن مشکل راضی می شود عضوی از بدن خود را حراج کند، تازه می فهمی آگهی فروش کلیه یعنی چه؟ دل بزرگی می خواهد نوشتن این آگهی. در همین نزدیکی ها، توی همین شهر شلوغ و رنگارنگ، مردمی هستند که برای مرهم گذاشتن روی دردها، از جان هزینه می کنند.
اسراییل همواره ادعا کرده است که جمهوری اسلامی ایران به دنبال تولید سلاح هسته ای است و در اولین فرصت پس از به دست آوردن این سلاح، به این رژیم حمله خواهد کرد و هلوکاست جدیدی علیه یهودیان در خاورمیانه رخ خواهد داد. ادعایی که نه تنها از سوی ایران قویا" رد شده است بلکه حتی دستگاه های اطلاعاتی غرب و حتی موساد اسراییلی نیز این ادعا را تایید نکرده اند.
مقامات اسراییل به همراه عربستان یکی از منابع اصلی ارسال پارازیت به روند مذاکرات هسته ای ایران و گروه 1+5 هستند که این پارازیت ها نشان دهنده نگرانی عمیق آنها از ایجاد توافق میان ایران و اعضای این گروه و پذیرش ایران به عنوان قدرت اول منطه ای هستند.
البته غرب نیز همواره از تهدیدات اسراییل برای حمله به تاسیسات هسته ای ایران به عنوان یک اهرم فشار استفاده نموده است.
پرسشی که مطرح می شود این است که چرا اسراییل پس از این همه جوسازی رسانه ای و دیپلماتیک و تهدیدات مکرر به حمله به مراکز هسته ای ایران، جنگنده ها و بمب افکن های خویش را به پرواز در نمی آورد؟
مگر غیر از این است که نیروی هوایی این رژیم، مانورهای نظامی لازم برای اجرای این عملیات را انجام داده و فقط منتظر دستور نخست وزیر برای حمله به ایران است؟
مگر غیر از این است که مقامات این رژیم تهدید کرده اند که صبرشان به پایان رسیده است و آنها به زودی به ایران حمله خواهند کرد؟ به زبان ساده چرا اسراییل به ایران حمله نمی کند؟
در تحلیل عدم تهاجم نظامی اسراییل به مراکز هسته ای ایران به چند دلیل واضح می رسیم. این دلایل عبارتند از:
1) عدم آگاهی از عواقب تهاجم
با وجود اینکه اسراییل نسبت به پاسخ قطعی ایران در قبال چنین تهاجمی اطمینان کامل دارد اما با این حال هیچ ارزیابی روشنی از نتایج پاسخ قطعی ایران به این تهاجم وجود ندارد.
هیچ ارزیابی دقیقی از حجم و سطح این پاسخ در اختیار دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی این رژیم نیست.
مدت زمان پاسخ ایران نیز به چنین تهاجمی روشن نیست. آیا ایران به حملات موشکی در طی چند ساعت اکتفا خواهد کرد و یا اینکه با ورود قطعی حزب الله لبنان در شمال و برخی گروه های مقاومت فلسطینی در غزه در جنوب به دامنه پاسخ، آتش جنگ مدت ها زبانه خواهد کشید؟ بنابراین تردید در ارزیابی عواقب ویرانگر چنین تهاجمی اولین مانع در اتخاذ چنین تصمیمی است.
2) عدم نتیجه بخش بودن تهاجم
اسراییل به خوبی می داند که ایران با تکمیل چرخه سوخت هسته ای و به دست آوردن پیشرفت های فنی لازم، از نقطه غیر قابل بازگشت عبور کرده است. بنابراین تهاجم فرضی در بهترین حالت منجر به کاهش سرعت برنامه هسته ای ای ایران خواهد شد.
3) عدم آمادگی جبهه داخلی اسراییل
در همه جنگ هایی که اسراییل وارد آن شده است جبهه داخلی این رژیم از یک آرامش نسبی برخوردار بوده اما در نتیجه تغییرات استراتژیک در توازن قدرت میان اسراییل و دشمنانش و عمق ناچیز استراتژیک رژیم صهیونیستی، در جنگ آینده جبهه داخلی این رژیم تبدیل به بخشی از میدان نبرد خواهد شد.
این جبهه به هیچ وجه قدرت تحمل آسیب های ناشی از پاسخ قطعی تهران و متحدینش به تهاجم احتمالی اسراییل به تاسیسات هسته ای ایران را ندارد.
4) عدم وحدت نظر نخبگان اسراییل
هیچگونه اتفاق نظری میان نخبگان امنیتی، نظامی و سیاسی رژیم صهیونیستی درباره حمله به تاسیسات اتمی ایران وجود ندارد.
به غیر از نتانیاهو و ایهود باراک که در ظاهر تهدید به حمله می کنند، اکثریت این نخبگان با وجود نگرانی از برنامه هسته ای ایران، از چنین اقدامی حمایت نمی کنند.
اظهارات صریح مئیر داغان، رئیس سابق موساد و یوال دیسکین، رئیس سابق شین بت(سازمان امنیت داخلی اسراییل) در مخالفت با اقدام نظامی علیه ایران نشان می دهد که جمع بندی سازمان های امنیتی اسراییل از نتایج چنین اقدامی بسیار تکان دهنده است.
فرماندهان سابق و کنونی ارتش اسراییل نیز تا کنون بارها بطور مستقیم و غیر مستقیم مخالفت خویش را با چنین اقدامی اعلام کرده اند چون به خوبی می دانند که با توجه به معادلات کنونی قوا ارتش تحت فرماندهی آنها به تنهایی قادر به اداره چنین نبردی نیست.
5) عدم تحمل اقتصاد اسراییل
نه تنها اقتصاد جهانی بلکه حتی اقتصاد اسراییل نیز در شرایطی نیست که بتواند نتایج چنین جنگ ویرانگری را تحمل کند.
گزارش های اقتصادی که از سوی بانک مرکزی و وزارت اقتصادی اسراییل در سه سال اخیر منتشر شده بیانگر افت نمادهای اقتصادی این رژیم است. چنین جنگی نه تنها باعث خروج سرمایه های بین المللی از سرزمین های اشغالی خواهد شد بلکه در نظر گرفتن احتمال ورود به جنگ گسترده، زیرساخت های اقتصادی و صنعتی این رژیم نیز به شدت در معرض تهدید جدی قرار خواهد گرفت.
با توجه به نفوذ گسترده نخبگان اقتصادی در هیئت حاکمه اسراییل و در اختیار گرفتن بسیاری از کرسی های مهم در ساختار تصمیم گیری این رژیم، بسیار طبیعی است که آنها با چنین اقدامی مخالفت خواهند کرد.
6) مخالفت ایالات متحده امریکا
حتی اگر با ساده انگاری بپذیریم که اسراییل بطور یک جانبه تصمیم به اقدام نظامی علیه تاسیسات هسته ای ایران خواهد گرفت چنین تصمیمی با مخالفت شدید امریکا مواجه است.
نه تنها اوباما از راهکارهای دیپلماتیک و تحریم های اقتصادی برای فشار به ایران حمایت کرده است بلکه هیئت حاکمه نومحافظه کار گذشته نیز از اقدام نظامی علیه تاسیسات هسته ای ایران پشتیبانی نمی کردند.
ارزیابی کاخ سفید تا کنون این بوده که چنین اقدامی باعث خواهد شد تا همه خاورمیانه به آتش کشیده شود.
واشنگتن مطمئن است که ایران در برابر حمله به تاسیسات اتمی اش ساکت نخواهد نشست و تعهد امریکا به امنیت اسراییل نیز مانع بی طرف ماندن کاخ سفید در چنین جنگی خواهد بود.
ورود امریکایی ها به این درگیری نه تنها منافع ملی آنها را تامین نخواهد کرد بلکه عملا تهدیدکننده منافع ملی آنها در خاورمیانه است.

چینی ها که با تولید محصولات مختلف به پایین ترین قیمت ممکن، بازار بسیاری از کشورهای جهان را به خاک سیاه نشانده اند حالا با یک سرعت باور نکردنی وارد عرصه ساخت و ساز ساختمان شده اند.
.:: This Template By : web93.ir ::.