+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
چقدر اینجا هراسانم

از لرزش نگاهت

از تکانهای دستانت

می ترسم از سکوت مسخره ام

می ترسم از اینکه

بشکند عادت نگاهم




می ترسم از این نان و نمک

که مرا به حرمتش به تو گره زده

می ترسم من از قسمهای نیلوفرانه مان

از بی خوابی های شبانه مان

از تیغ تیز تردید و اضطراب

می ترسم از گریز جاده ها

این دلهره ی جاده بی برگشت

این خیال یک طرفه

این تابلوی "ایست زندگی" می کُشدم




من از اینکه شعر هایم بی تو

چگونه آغاز میشود

از اینکه غزلهایم در پایان

بی تو چگونه به خواب می رود

من از اینکه دو بیتی زندگیم

بدون تو یک بیت بماند ، می ترسم




من می ترسم اگر شب چشمانم

بی درخشش تو تاریک شود

می ترسم اگر پای رفتنم بلرزد

می ترسم اگر دست خوشبخت مرگ

بر ترس من بخندد




می ترسم اگر شاهزاده قصه قاصدک ها

از کنار جادوی دستان باد رد شود

می ترسم اگر خاک بگیرد عادتت

مرگ من شود سعادتت

می ترسم اگر دریای مواج این دل

عادت کند به این سکون

خاموش شود اگر این نَفَس

در شمعی آرمیده در بستر خون




من می ترسم اگر

از زخم زبان مردم است

که آیینه نازک تو بشکند

که فرو بریزد این دلم

هر چند که احساسم گم است

می ترسم اگر بدزدند نامت را

جنس دستفروش زبان مردم شود




می ترسم من از خدا

که بگیرد تو را ز من

به حکم سرنوشت زور

به حکم صلاح و مصلحت

تکرار شود این مکررات

" شاید قسمت تو نبود ! "




دلهره دارم از خودم

که نگیرد دلم به تیغ نگاهت

نگیرد سکوت گوش تورا

نشنود حنجره ات صدای مرا

می ترسم اگر ردپایت خالی بماند

می ترسم اگر کلاغی پیر

غزل خداحافظی را بخواند

می ترسم

می ترسم . . .


   برچسب‌ها: غزل خداحافظی
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
پشت سر هر معشوق ، خدا ایستاده است

پشت سر هر آنچه که دوستش می داری

و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی

بهتر است بالاتر را نگاه نکنی

زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد

و او آنقدر بزرگ است

که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند




پشت سر هر معشوق ، خدا ایستاده است

اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی

اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح

خدا چندان کاری به کارَت ندارد

اجازه می دهد که عاشقی کنی

تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی . . .




اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی

خدا با تو سختگیرتر می شود

هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر

و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر

بیشتر باید از خدا بترسی

زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد

مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند




پشت سر هرمعشوقی ، خدا ایستاده است

و هر گامی که تو در عشق برمی داری

خدا هم گامی در غیرت برمی دارد

تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر

و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است

و وصل چه ممکن و عشق چه آسان




خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد

و معشوقت را درهم می کوبد

معشوقت ، هر کس که باشد

و هر جا که باشد و هر قدر که باشد

خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او ، چیزی فاصله بیندازد

معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی

و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است

ناامیدی ازاینجا و آنجا

ناامیدی از این کس و آن کس

ناامیدی از این چیز و آن چیز




تو ناامید می شوی و گمان می کنی

که عشق بیهوده ترین کارهاست

و برآنی که شکست خورده ای

و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق

و آن همه عشق را تلف کرده ای

اما خوب که نگاه کنی

می بینی حتی قطره ای از عشقت

حتی قطره ای هم هدر نرفته است

خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته

و به حساب خود گذاشته است




خدا به تو می گوید:

مگر نمی دانستی

که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟

تو برای من بود که این همه راه آمده ای

و برای من بود که این همه رنج برده ای

و برای من بود که اینهمه عشق ورزیده ای

پس به پاس این ؛

قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم

و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.

و این ثروتی است که هیچ کس ندارد

تا به تو ارزانی اش کند




فردا اما تو باز عاشق می شوی

تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر

تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر




راستی :

اما چه زیباست

و چه باشکوه و چه شورانگیز

که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!




عرفان نظرآهاری


پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است

   برچسب‌ها: پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم

این شعر تا ابد با تو خواهد زیست

حتی وقتی که من دیگر نباشم!

یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد

شعر عاشقانه بیشتر از آدمها می ماند

عاشقانت تو را ترک می کنند

اما شعر عاشقانه

همیشه با تو خواهد بود

پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم!

شعری از اعماق جان

که مرا به یاد تو آورد . . .

شعری که همیشه با تو بماند


*****


گاهی که باد می وزد

احساسم طعم شن می گیرد . . .

و در دلم اندوهی از جنس ِ خس و خار ، آشیانه می کند،

اما ، نمی گذارم کلاهم را باد ببرد !

هر چند که می دانم

این کلاه را تو بر سرم گذاشته ای !




این را بدان !

وقتی هم جنس باد می شوی

یک ناشناس به جای تو

می خواهد ساز قلبم را کوک کند

نمی دانم!

شايد آخر دنياست

اما مرا متهم به خیانت مکن !

باش تا نباشند !

هم باد را می گویم و هم ناشناس را !





همیشه وقتی عقربه ها به بن بست می رسند، می آیی!

ویا شاید وقتی خودت به بن بست می رسی . . .

ویا شاید وقتی در آن حوالی هوا خوب است

و باد نمی وزد !

می آیی و سر بر سینه ام می گذاری.

نه . . .

می آیی و کلاهم را محکمتر می کنی !

و راوی ِ شبانه های عاشقانه می شوی

من ، کتمان نمی کنم !

وقتی تو این چنین عاشقانه روایت می کنی

من نیز عریان ترین حرف هایم را در گوشَت زمزمه می کنم

اما ناگهان ، باز باد می وزد

و خس و خار بر آیینه ی دلم می نشیند!

اما ، تو خو دنیک می دانی

وقتی طعم خس و خار را می چشم

نمی دانم چرا

محرم ترين آشنای آن ناشناس می شوم !

او باز هم می خواهد ساز قلبم را کوک کند

مرا متهم به خیانت مکن . . .

آن ناشناس همیشه بعد از ویرانی ِ باد می آید !




می خواهم این را بدانی ،

رايحه ات تا زمانی در مشام ِخیالم خواهد پیچید

که سلیمان وار

فرمانروای ِ بادها باشی

تا بی اذن ِ تو نوزند

و من اما ، هنوز هم خيلي صبورم!!!

و باز هم ،

در پس ِ این دقیقه هایی که هر کدام یک سال نوری اند

منتظرت می مانم . . .

اما وای بر حال ِ تو !

و افسوس بر عشق ِتو !

اگر یک بار دیگر

و فقط یک بار دیگر

باد وحشی باز بوزد


***



این روزها

تمام شعر های جهان مرا به وجد می آورد

شعرهای تنهایی

شعرهای دلگیری

شعرهایی از شکست

این روزها فقط دلم شعر می خواهد

شعری که هر بار خواندنش خُردترم کند

تا نابودی

فقط به دنبال صدا می گردم

صدایی برای همراهی

صدایی برای تاکید تنهایی

فریاد مرا چرا کسی نمی شنود ؟!

صدای خرد شدنم را چرا کسی نمی شنود ؟

خدا پیر شدم کسی ندید

خدا ترسیدم کسی ندید

خدا تنها شدم

تنها . . .

کسی ندید

خدا مگر نمی گویند تو می شنوی

ببین چه سخت می گذرد اوقات تنهایی

خدا نمی دانم چرا نامه هایم را نمی خواند

خدا نمیدانم نمی خواند یا نمی فهمد

خدا دگر به نامه رسان اعتمادی نیست

نمیدانم شاید به قلب او وفایی نیست

همین روزها به جایی میروم

جایی به وسعت تمام تنهایی ام

جایی برای فریاد

خدای عزیزم دستانم را بگیر . . .


***



می خواستم

شعری برای جنگ بگویم

دیدم نمی شود

دیگر قلم زبان دلم نیست

گفتم :

باید زمین گذاشت قلمها را

دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست

باید سلاح تیزتری برداشت

باید برای جنگ

از لوله ی تفنگ بخوانم

- با واوه ی فشنگ -

می خواستم

شعری برای جنگ بگویم

شعری برای شهر خودم - دزفول -

دیدم که لفظ ناخوش موشک را

باید به کار برد

اما

موشک ، زیبایی کلام مرا می کاست

گفتم که بیت ناقص شعرم

از خانه های شهر که بهتر نیست

بگذار شعر من هم

چون خانه های خاکی مَردم

خرد و خراب باشد و خون آلود

باید که شعر خاکی و خونین گفت

باید که شعر خشم بگویم

شعر فصیح فریاد

- هر چند ناتمام -

گفتم :

در شهر ما

دیوارها دوباره پر از عکس لاله هاست

اینجا وضعیت خطر گذرا نیست

آویر قرمز است که می نالد

تنها میان ساکت شبها

بر خواب ناتمام جسدها

خفاشهای وحشی دشمن

حتی ز نور روزنه بیزارند

باید تمام پنجره ها را

با پرده های کور بپوشانیم

اینجا دیوار هم

دیگر پناه پشت کسی نیست

کاین گور دیگری است که ایستاده است

در انتظار شب

دیگر ستارگان را حتی

هیچ اعتماد نیست

شاید ستاره ها

شبگردهای دشمن ما باشند

اینجا حتی

از انفجار ماه تعجب نمی کنند

اینجا تنها ستارگان

از برجهای فاصله می بینند

که شب

چه قدر موقع منفوری است

اما اگر ستاره زبان می داشت

چه شعرها که از بد شب می گفت

گویاتر از زبان من گنگ

آری

شب موقع بدی است

هر شب تمام ما

با چشم های زل زده می بینیم

عفریت مرگ را

کابوس آشنای شب کودکان شهر

هر شب لباس واقعه می پوشد

اینجا

هر شام خامشانه به خود گفته ایم :

شاید این شام

شام آخر ما باشد

اینجا

هر شام خامشانه به خود گفته ایم :

امشب در خانه های خاکی خواب آلود

جیغ کدام مادر بیدار است

که در گلو نیامده می خشکد ؟

اینجا

گاهی سر بریده ی مردی را

تنها باید ز بام دور بیاریم

تا در میان گور بخوابانایم

یا سنگ و خاک و آهن خونین را

وقتی به چنگ و ناخن خود می کنیم

در زیر خاک ِ گل شده می بینیم :

زن روی چرخ کوچک خیاطی

خاموش مانده است

اینجا سُپور هر صبح

خاکستر عزیز کسی را

همراه می برد

اینجا برای ماندن

حتی هوا کم است

اینجا خبر همیشه فراوان است

اخبار بارهای گل و سنگ

بر قلبهای کوچک

در گورهای تنگ

اما من از درون سینه خبر دارم

از خانه های خونین

از قصه ی عروسک خون آلود

از انفجار مغز سری کوچک

بر بالشی که مملو رویاهاست

- رویای کودکانه ی شیرین -

از آن شب سیاه

آن شب که در غبار

مردی به روی جوی خیابان خم بود

با چشم های سرخ و هراسان

دنبال دست دیگر خود می گشت

باور کنید

من با دو چشم مات خودم دیدم

که کودکی ز ترس خطر تند می دوید

اما سری نداشت

لختی دگر به روی زمین غلتید

و ساعتی دگر

مردی خمیده پشت و شتابان

سر را به ترک بند دوچرخه

سوی مزار کودک خود می برد

چیزی درون سینه ی او کم بود . . .

اما این شانه های گرد گرفته

چه ساده و صبور

وقت وقوع فاجعه می لرزند

اینان

هر چند بشکسته زانوان و کمرهاشان

استاده اند فاتح و نستوه

- بی هیچ خان و مان -

در گوششان کلام امام است

- فتوای استقامت و ایثار -

بر دوششان درفش قیام است

باری

این حرفهای داغ دلم را

دیوار هم توان شنیدن نداشته است

آیا تو را توان شنیدن هست ؟

دیوار !

دیوار سرد سنگی سیار !

آیا رواست مرده بمانی

در بند آنکه زنده بمانی ؟

نه !

باید گلوی مادر خود را

از بانگ رود رود بسوزانیم

تا بانگ رود رود نخشکیده است

باید سلاح تیز تری برداشت

دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست. . .


***


عصیان عشق نابخشودنی ست بانو

وقتی به گمراهی قد می کشد

دنیا را آب می برد

و سیاستمداران را خواب

که تو را نشاید

و همین دلیل بغض کهنه ی من باشد

تا همیشه

تا روزگاری که آفتابش می تابد

و عشق سرکشی می کند

این شیوه اگر عالمگیر شود

مرا به دار می آویزند بانو

صفحه ای دیگر آغاز کن

تقویم دیروز به تاریخ قمری ست

و تو اهل بادیه نیستی

که من به راهت جام سفالینه بیاویزم

و کوزه به کوزه باده بنوشم . . .

دیار مرا نه دیری هست

و نه مغانه ای تا کشکول ببافم

دیوانی ساز کنم به سبک عراقی

و کوچه به کوچه به آواز بروم

امروزه روز عصیانی اگر که کند عشق

نابخشودنی ست بانو

کردار صنعتی دارد

و عاشق را به چهارراه استانبول می کشاند

به بیغوله های ویلائی که زنان خیابانی دارد

و پیاده روهای پر از ولگرد

( عاشق یا باید که معتاد شود

یا باید که سیگار بکشد

یا باید که تزریق کند

یا باید که ایدز بگیرد

و گاهی اگر که کم آورد دزدی کند . . . )

این شیوه ی روزگار من است

عصیانی که به گمراهی قد می کشد

و شهرت عاشق را عالمگیر می سازد

عاشقانه ای که بلوتوث می شود

وبلاگ به وبلاگ می چرخد

سر از دنیای گوگل در می آورد

و دست مایه ی سینماگران درپیت می گردد

برگه ای دیگر بانو

تا کلیشه ی رنگ و ریا نباشد

صفحه ای که به تاریخ شمسی بیاید

من اهل همین روزگارم

با یک خط موبایل

به شماره ۰۹۱۲۶۷۶ . . .

و حقوق ماهیانه ای ناچیز

تا قبض آب و برق و گاز و تلفن بدهم

و هزار کوفت و زهر مار دیگر که قرار بود مجانی بوده باشد

و نیز قدری واوه تا گاهی از عشق بسرایم

و با تو با زبان دلم راز بگویم

قدری متفاوت عاشقیت کن بانو

آنگونه که می پسندی نگرانت باشند

آنگونه که به دلت می نشیند

و جای سخاوت دارد

من اگر باشم و اگر نیست شوم

عصیان مکن

عصیان عشق نابخشودنی ست

و عاشق را با طناب فناوری سر می برند

عاشق را برچسب سیاسی می زنند

و پشت دلنوشته هایش شنود می گذارند

روزگار امروز آبرو را قی کرده است

و عشق را در آن گلخانه ای بار می آورند

با رمز و رازی از س ک س

که بیشتر بوی تعفن می دهد

دلت را صاف کن بانو

بگذار پرنده ، پرنده باشد

و درخت همان درخت همیشه

بگذار آفتاب بتابد

و شب خواب ستاره اش را به هم نریزد



* * *


دلم بدجوری گرفته است بانو

و چندی ست هوس سیگار کرده ام


***


در سرم اندوهی

در دلم شوری

بر لبم فریادی

در نگاهم عشقی

در کلامم شعری

در وجودم آتشی

بر لبانم موجی است پر فریاد

مانده ام تنها در حصار زندگی

آتش غم می کند روزگارم را سیاه

از سرایم می رود عشق و دعا

خانه ی من گشته است پر ماجرا

دل که در تسخیر توست ای خدا

از تو نتوانم گذشت ای الهه

آدمی را تو خود عقل و دل داده ای

من چه با شم جز تو ای نور خدا

لحظه ها می چرخند بر من پر شتاب

می نمایانند بر من گردش این روزگار

می سپارندم به دشت سرنوشت

در مسیر جاده های بی انتها

در سرابی از خاک سیاه

در خیال اندیشه های پر ماجرا

طرح شعری و تصویری از درد زمان

داستانی که باشد حاصلش مهر و صفا


***


بانو

هنوز سفره دلم را برایت باز نکرده بودم

که رفتی

بی سرو صدا و بی خبر

و بعد هرچه پروانه به دنبالت روانه کردم

حتی پشت سرت را هم نگاه نکردی

و حالا هر وقت نسیم

موهای مارا بهم می ریزد

می دانیم که حالت خوب است

تازه ترین تصویرم را برایت فرستادم

تا تو بدانی هنوز هم

در هوای تو نفس می کشم

و هنوز نمی دانم با تصویرم چه کردی

ای کاش هنوز هم

وقتی به یاد هم می افتادیم

می توانستیم لبخند بزنیم

وحالا رویای باتو بودن

تمام زندگیم را چنگ می زند

و تصویر چشمان تو

در تمام زندگیم موج می زند

نازنینم بخند تا تمام زندگیم بلرزد

و حالا در آخرین دم روزهای هفته

کار من دعا کردن به جان تمام نفس هائیست که باقی مانده

چقدر در آرزوی بودن با تو نفس بکشم

تو راضی می شوی برگردی ؟

تا کجای دنیا را به دنبالت با پاهای پیاده بروم

خوشحال می شوی ؟

تو بگو چقدر دیگر دعا بخوانم

صدایم به آسمان خواهد رسید؟

می خواهم بروم و دعا بخوانم

تو را به گلهای چادر نمازم

پیش از آنکه بنفشه ای بکارم برگرد


***



مادر ، تک‌واژه‌ای‌ست زیبا

مادر ، عین زیبایی‌ست و البته که زیباتر از زیبایی چیزی نیست

قلب بزرگ خدا در سینه‌ی مادران می‌تپد

مادر ، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا

آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد

عرش خدا به لرزه درمی‌آید

و همه‌ی فرشتگان سکوت می‌کنند

تا زیباترین سمفونی ِ هستی را بشنوند: « لالایی مادر را »

هیچ سنگی به آن سنگینی نیست

که بتوان آن را در یک کفه‌ی ترازو نهاد

و در کفه‌ی دیگر آن ، وزن مهر و قدر و قیمت مادرانه را سنجید




پدر ، باران است و مادر ، خاک حاصلخیز !

و زندگی با وجود این دو موجود ِ همزاد است

که سبز ِ سبز و آبی ِ آبی ست




مادر ، عنوان عاشقانه‌ترین شعر خداست

شعری که مضمون آن جز عشق نیست

مادر ، همان عشقی‌‌ست که در هیأت آدمی بر خاک گام برمی‌دارد

مادر ، چیزی‌ست شبیه خودش

هیچ‌چیز شبیه مادر نیست

مادر ، فقط مادر است . . .




و امّا ، پدر:

پدر ، می‌بخشد بی‌دریغ و دوست‌می‌دارد بی‌چشمداشت

پدر ، کار می‌کند آن‌گونه که شمع می‌‌سوزد

او در تب و تاب ، خود را آب می‌کند

تا که گرما و روشنی به من و شما ببخشد

تنها خداست که به خلوت و تنهایی پدران راه دارد

تنها خداست که می‌داند پدران چه می‌کشند و چه‌ها در دل دارند

پدران حضوری سبکبال دارند ، به چشم نمی‌آیند

و آن‌گاه که دیگر نیستند ، جای‌شان چه‌قدر خالی‌ست . . .

جای خالی پدران را با هیچ‌چیز نمی‌توان پرکرد

پدر ، همان روحی‌ست که خداوند به کالبد خاکی زندگی دمیده است

زندگی اگر زنده است ، دلیل آن پدران‌اند

این ابر باران‌زای حضور پدران بر سر ِ زندگی

و سرزندگی‌تان هماره سایه‌گستر باد


پدر باران است ، مادر شعر عاشقانه خدا


***


خیابانی را یک طرفه می روم

که انتهایش ، بن بست عاشقانه ایست

خیال بد نکنی ،

این آسمان

هرگز جاسوسی مرا نمی کند

اما باید جایی هم برای ایستادن باشد

تا گل هایی را که به نام تو می خواندم

برایت پیدا کنم

تو می گویی :

"این افسانه سال هاست حرفی برای گفتن ندارد

باید به دنبال بهانه ی دیگری باشی"

و باز تا سر برگردانم

تو رفته ای

و من

جریمه ی غفلتم را می دهم

برای سیبی

که دیگر خاطره ای از آن ندارم



***
حالا که رفته ای

سر می گذارم بر شانه ی همه ی نیلوفرانی

که امسال بی تو گریسته اند

گریسته اند و بی تو نزیسته اند



حالا که رفته ای

بهانه ی خوبی است

برای باران

تا بیاید

کنار سفره بنیشیند

و بشقاب سوم را پر کند



حالا که رفته ای

گمان نمی کنم برگردد پرنده ای که فقط

از دست تو دانه بر می چیند و

در کلمات تو پرواز می کرد



حالا که رفته ای

هیچ راهی

مرا به جایی نمی برد

در حافظه ام می چرخم

همه کلید ها را گم کرده ام



حالا که رفته ای

شعری می نویسم

برای گل های مریم

شعری می نویسم

برای مرگ

شعری می نویسم

برای دیداری که اتفاق نمی افتد . . .!


***
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست

حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست



دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست



سربسته ماند بغض گره خورده در دلم

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست



ای داد ، کس به داغ ِ دل ، باغ ِ دل نداد

ای وای ، های های عزا در گلو شکست



آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود

خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست



« بادا » مباد گشت و « مبادا » به باد رفت

« آیا » ز یاد رفت و « چرا » در گلو شکست



فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست



تا آمدم که با تو خداحافظی کنم

بغضم امان نداد و خدا . . . در گلو شکست

***

برچسب:
اشعار عاشقانه-عاشقانه-متن عاشقانه-متن زیبا-عاشقانه-عاشق-متنون زیبا-متن عاشقانه-شعر عاشقانه-شعر عاشقانه زیبا-اشعار زیبا و رویایی-شعر قشنگ-عاشق-عاشقانه






   برچسب‌ها: عاشقانه ترین اشعار دنیا
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶

فروغ در دیماه سال ۱۳۱۳در محلۀ امیریۀ تهران پابه عرصۀ وجود نهاد. پدرش

محمد فرخزاد یک نظامی سختگیر بود ومادرش زنی ساده و خوش باور

او فرزند چهارم یک خانوادۀ نه نفری بود. چهار برادر به نامهای امیر مسعود ،

مهرداد و فریدون و دو خواهر به نامهای پوران و گلوریا پس از اتمام دوران

دبستان به دبیرستان خسروخاور رفت. در همین زمان تحت تاثیر پدرش که

علاقمند به شعر و ادبیات بود کم کم به شعر روی آورد و دیری نپائید که

خود نیز به سرودن پرداخت.


خودش میگوید که " در سیزده چهارده سالگی خیلی غزل می ساختم ولی

هیچگاه آنها را به چاپ نرساندم. "

در سال ۱۳۲۹ در حالی که ۱٦ سال بیشتر نداشت با نوۀ خالۀ مادرش پرویز

شاپور که ۱٥ سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد.

این عشق و ازدواج ناگهانی بخاطر نیاز فروغ به محبت و مهربانی بود. چیزی

که در خانۀ پدری نیافته بود.


پس از پایان کلاس سوم دبیرستان به هنرستان بانوان می رود و به آموختن

خیاطی و نقاشی می پردازد.از ادامه تحصیلاتش اطلاعاتی در دست نیست

می گویند که او تحصیلات را قبل از گرفتن دیپلم رها می کند

اولین مجموعۀ شعر او به نام " اسیر " در سال ۱۳۳۱در سن هفده سالگی

منتشر می گردد.کم و بیش اشعاری از او در مجلات به چاپ می رسد.

با چاپ شدن شعر " گنه کردم گناهی پر ز لذت" در یکی از مجلات هیاهوی

عظیمی بپا میشود و فروغ را بدکاره میخوانند و از آن پس مورد نا مهربانیهای

فراوان قرار می گیرد.


" گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم و یکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پیرانه بستند "



در سال ۱۳۳۲ با شوهرش به اهواز میرود. دیری نمی پاید اختلافات زناشوئی

باعث برگشت فروغ به تهران می شود. حتی تولد کامیار پسرشان نیز نمی

تواند پایه های این زندگی را محکم سازد. سرانجام فروغ در سال ۱۳۳٤ از

شوهرش جدا می شود

قانون فرزندش را از او می گیرد. حتی حق دیدنش را. فروغ ۱٦ سال تمام و تا

آخر عمرش هرگز فرزندش را ندید



" وقتی اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود

و در تمام شهر

قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند

وقتی که چشم های کودکانۀ عشق مرا

با دستمال تیرۀ قانون می بستند

و از شقیقه های مضطرب آرزوی من

فواره های خون به بیرون می پاشید

چیزی نبود. هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری

دریافتم : باید ، باید ، باید

دیوانه وار دوست بدارم




مجموعه های از کارهای فروغ فرخزاد:


مجموعۀ شعر


ـ اسیر ۱۳۳۱

ـ دیوار ۱۳۳٦

ـ عصیان ۱۳۳٨

ـ تولدی دیگر۱۳٤۱

و مجموعۀ نا تمام ( ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد)



در حوزۀ سینما


ـ پیوندفیلم(یک آتش)که در سال ۱۳۴۱ در دوازدهمین جشنوارۀ فیلم های

کوتاه و مستند ونیز در ایتالیا شایستۀ دریافت مدال طلا و نشان برنز شد.

ـ بازی در فیلمی از مراسم خواستگاری در ایران. سفارش موسسۀ ملی

کانادا به گلستان فیلم بود.

ـ همکاری در ساختن بخش سوم فیلم ( آب و گرما)

ـ مدیر تهیۀ فیلم مستند( موج و مرجان و خارا) به کارگردانی ابراهیم گلستان

ـ مدیر و تهیه و بازی در فیلم نیمه کارۀ ( دریا ) محصول گلستان فیلم

ـ ساختن فیلم مستند ( خانه سیاه است ) از زندگی جذامیان که در زمستان

سال ۱۳۴۲ برندۀ جایزۀ بهترین فیلم جشنواره ( اوبرهاوزن ) آلمان شد.

ـ بازی در نمایشنامۀ ( شش شخصیت در جستجوی نویسنده ) اثر لوئیچی

پیراندلو در سال ۱۳٤۲

ـ و در سال ۱۳٤٤ از طرف یونسکو فیلمی نیم ساعته و از برناردو برتولوچی

فیلمی پانزده دقیقه ای . در رابطه با زندگی فروغ ساخته شد.


دهمین جشنوارۀ فیلم ( اوبرهاوزن ) آلمان جایزۀ بزرگ خود را برای فیلم های

مستند به یاد فروغ نام گذاری کرد.



فروغ فرخزاد سرانجام در ۲٤ بهمن سال ۱۳٤٥ هنگام رانندگی بر اثر تصادف

جان سپرد و روز ۲٦ بهمن در گورستان ظهیرالدوله هنگامی که برف می بارید

به خاک سپرده شد.




" شاید حقیقت آن دو دست جوان بود

آن دو دست جوان

که زیر بارش یکریز برف مدفون شد "




« روحش شاد و یادش گرامی باد »



زندگینامه فروغ فرخزاد


   برچسب‌ها: زندگینامه فروغ فرخزاد, فروغ, اشعار فروغ
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶

 ترول خنده دار , عکس نوشته خنده دار, عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

آقا ی فیلم هندی دیدم

طرف طناب انداخت هلیکوپترو گرفت 😮

حالا این هیچی

هلیکوپتره میخواست بره این نمیذاشت :-))

سری جدید از عکس های خنده دار و باحال رو ببینید

 

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

هر کی تونست با این ماشین مخ بزنه هنر کرده والا با پورشه که هر …. هم میتونه :))

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

عکس های جدید خنده دار و عکس باحال خنده دار ۴ Funny

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

عکس های خنده دار و عکس باحال خنده دار ۴ Funny

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

عکس های جدید خنده دار و عکس باحال خنده دار ۴ Funny

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

عکس های جدید خنده دار و عکس باحال خنده دار ۴ Funny

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

عکس خنده دار و عکس باحال خنده دار ۴ Funny

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

خطای دید باحال

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

آخه سگی که از یه گوسفند عروسکی بترسه که سگ نیست !!

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

اوج هنر و تجربه

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

باور کردیم که خوابیدی !

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

نخند کصافططططططططط :)))

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

وقتی من برم باشگاه ….

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

خطای دید باحال

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

بازم خطای دید جالب

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

عکس های جدید خنده دار و عکس باحال خنده دار ۴ Funny

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

فکر کنید ببینید چه مواقعی صورت تون این شکلی میشه؟

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

من بعد اصلاح !

ترول خنده دار , عکس نوشته خنده دار, عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

عکس خنده دار و عکس باحال خنده دار ۴ Funny

ترول خنده دار , عکس نوشته خنده دار, عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

خلاقیت

ترول خنده دار , عکس نوشته خنده دار, عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

خطای دید قشنگ

ترول خنده دار , عکس نوشته خنده دار, عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

عکس های جدید خنده دار و عکس باحال خنده دار ۴ Funny

ترول خنده دار , عکس نوشته خنده دار, عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

  ترول خنده دار , عکس نوشته خنده دار, عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

خوب یکی بیاد به این یاد بده چجوری رو صندلی می شینن .

ترول خنده دار , عکس نوشته خنده دار, عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

خدایی ؟

ترول خنده دار , عکس نوشته خنده دار, عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز

عکس های خنده دار و عکس باحال خنده دار ۴ Funny

عکس خنده دار , ترول , عکس خفن خنده دار , عکس های خنده دار , عکس طنز


   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶

عکس خنده دار , عکس طنز , عکس جدید خنده دار , عکس های خنده دار جدید

جوک های جدید متن و پست های خنده دار لاین تلگرام واتس آپ سال ۹۵ رو در این پست ملاحظه کنید.

 

تفاوت تعارف زدن دخترا و پسرا :

دخترا : شیما جووون عجقم کیک میخولی ؟
– یه کوچولو اگه بدی عاچقتم

پسرا : ساندویچ میخوری گشنه ؟
– آره
خاک تو سر گشنت کنن بدبخت مفت خور !

.

.

جوک و پیام های خنده دار تلگرام

.

.

بابام میگه، آره بابام میگه : ﺑﺴﻪ دیگه از ﺍﻭﻥ اینترنت ﮐﻮﻓﺘﯽ ﺑﯿﺎ ﺑﯿﺮﻭﻥ

ﻭ ﮔﺮﻧﻪ ﻣﯿﺎﻡ اونقدر ﺳﺮﺗﻮ ﻣﯿﮑﻮﺑﻢ به ﮐﯿﺒﻮﺭﺩ که بمیریاااا

ولی ﻋﻤﺮﺍ اینکارو ﺑﮑﻨﻪ ﺍﻧﻘﺪ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻪ که …..

ﺩﻃﺜﺠﺼ ﺤﺨﺴﺜﺴﭙﻮﺭﻣﻢﯾﻤﯿﺜﯿﻨﻨﻄﺜﺪﮐﻄﺜﺜﻦﺳﻤﻤﮏﻭ ﭖ ﻭ ﯼ ﮒ ﻩ ﻩ ﮐﻖ

ﻡ ﺥ ﻁ ﻩ ﻉ ﺑﺮ ﺭ ﺭ ﺱ ﺩ ﻥ ﺙﺙ ﺹ ﮒ ﮒ ﺭﭘﭙﺚ ﻧﺮﺛﯿﻤﺼﻬﻌﺬ]

ﺵ| ﻟﺒﺮﻟﯿﺒﺘﺎﺫﺭﺍﺑﺘﻠﻨﺘﺬﻥﺗﺎﻟﻨﻤﺘﺪﻧﻤﺘﺨﻪ ۶۳ﻉ ﻟﺦ ۷۸۶۷ﻍ ۸ﻋﺤﺦ ۷۴۵۶ﺛﻔﻞ

 

.

.

.

فقــــــط یه ایرانی میتونه

.

.

.

.

.

.

با ضربه های مکرر به کنتــرل ،

باطری ها رو مجبور به ادامه حیات کنه

نگو تاحالا نکردم 😐

.

.

.

بعضیا همچین میگن ما چال لپ داریم که انگار چاه نفت دارن

حالا خوبه یه عضله تو صورتشون فلجه
.
.
.
چطوری فلج 😐

.

.

.

جوک و پیام های خنده دار لاین تلگرام

.

.

عکس خنده دار , عکس طنز , عکس جدید خنده دار , عکس های خنده دار جدید

عکس خنده دار

کشور ایران از لحاظ رفاهی بهترین کشور دنیاست
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اینو برا ۱۰ نفر بفرست ۵۰۰ تا فحش جدید یاد میگیری

منم اول باورم نمیشد..

.

.

..

.

.

.

میگن وانت پراید یه آپشن داره به اسم ایر بنگ????
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هنگام تصادف خودرو رو منفجر میکنه که راننده زیاد زجر نکشه!

جوک جدید تلگرام

برادرزادم دیروز سه دقیقه گریه کرد واسش تبلت خریدن !
.
.
.
.
.

جوک خنده دار تلگرام

منم بچه بودم یادمه ۳ ماه گریه کردم واسم یه شمشیر پلاستیکی خریدن،
آخرشم با همون منو مثه سگ میزدن

دختره تو خیابون ازم پرسید!
آقا؟؟
خیابون شریعتی میخوام برم!
من بهش گفتم:
اشکال نداره برو زود برگرد!

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دیونه یه فوشی داد که تا الان تو گوگل دنبال معنیشم!

.

.

.

جوک لاین تلگرام واتس آپ جدید

.

.

والا ما میریم بیرون همه دو تا دو تا دارن قدم میزنن
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

میایم لاین همه پست شکست عشقی گذاشتن!!
نمیدونم…. اونا نمیان تو لاین یا اینا نمیرن بیرون..!!!!

.

.

جوک جدید لاین تلگرام واتس آپ

.

.

روی صندلی بیمارستان نشسته و در افکار خود

غوطه ور بودم که ناگهان پرستار صدام زد و گفت

تبریک میگم شما پدر شدید

یک دفعه حس عجیبی بهم دست داد بلند شدم

سینه ام رو جلو دادم و رفتم

تمام کولرهای بیمارستان رو خاموش کردم…

.

.

جوک و پیام های خنده دار لاین تلگرام

.

.

یه دختره تو کلاسمون شوهر کرد

دوستاش بهش گفتن عکس شوهرت رو نشون بده

اونم نشون داد

بعد همه دوستاش بهش گفتن : مگه این داداشت نبود..

.

.

جوکهای خنده دار تلگرام

.

.

یه نفر pm ﺩﺍﺩﻩ :ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺍﺩﺩﺕ ﮐﻨﻢ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ …؟
ﮔﻔﺘﻢ:
.
.
.
ﮐﭙﯽ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ….

ﺩﻭﻗﻄﻌﻪ ﻋﮑﺲ ….

ﻭ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﺗﻮ ﺑﯿﺎﺭ!!!

ﺩﯾﮕﻪ pm ﻧﺪﺍﺩ ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﻣﺪﺍﺭﮐﺸﻮ ﺗﮑﻤﯿﻞ ﮐﻨﻪ ..

شما چی مدارکت تکمیل!!خخخ

 

.

.

جوک لاین تلگرام جدید

.

.

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﻮﺧﺘﮕﯽ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺭﻭﯼ ﺯﺍﻧﻮﻡ ﺩﯾﺪﻡ

ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﭼﯿﻪ؟

ﮔﻔﺖ : ﺣﺪﻭﺩﺍ ۵-۶ ﺳﺎﻟﺖ ﺑﻮﺩ؛

ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﭘﺎﺕ ﺑﻮﺩ

ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺳﻮﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ،ﺑﺎ ﭘﺴﺮﻋﻤﻮﻫﺎﺕ ﺭﻓﺘﯽ ﺍﺯ

ﺭﻭﯼ ﺁﺗﯿﺶ ﭘﺮﯾﺪﯼ !

ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻫﺎﻥ … ﭘﺲ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺳﻮﺧﺘﻪ !

ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻧﺴﻮﺧﺘﯽ،ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ

ﻗﺎﺷﻖ ﺳﻮﺯﻭﻧﺪﻣﺖ

ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺮﯼ !..

ﻣﺎﺩﺭ من ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ

ﺗﻮ ﯾﺎﺭﯼ ﻭ ﯾﺎﻭﺭ ﻣﻦ

.

.

جوک خنده دار لاین تلگرام واتس آپ

.

.

افتخارات در زمان قدیم؛
۱-لیسانس گرفتم
۲-خدمت رفتم
۳-بچه های خوب تربیت کردم
۴-نفر دوم جشنواره خوارزمی شدم
۵-مامان بابامو دوست دارم
۶-ازدواج کردم و …

افتخارات در حال حاضر؛
۱-دماغ مو عمل کردم
۲-ایسنتاگرامم ۳۴۵۱ تا فالور داره
۳-یه گونی لوازم آرایش دارم
۴-گوشی اپل دارم
۵-هیچکی به جدم نیست در حدم!
۶-همه وسایلم صورتیه! و …

عکس خنده دار , عکس طنز , عکس جدید خنده دار , عکس های خنده دار جدید

عکس خنده دار ، ترول

ادم تو زندگیش…!!!!! همه چی رو راحت از دست میده

. .

. .

. .

. .

. .

جز چربی دور شکم… خیلی وفاداره…

.

.

پست های خفن لاین تلگرام

.

.

یه روز مامانم یه طرحی داد،
هرکی دیرت از خواب بیدار شه اون باید رخت خوابا رو جمع کنه
.
.
.
.
الان نزدیک سه هفته هست که هیچ کس نخوابیده،راستی بابام تشنج کرد
خواهرمم بستری تو بخش روح و روان فقط منو مامانم موندیم خدا بهمون رحم کنه!!!!

.

.

پی ام های خنده دار لاین تلگرام واتس آپ

.

.

بزرگترین بُردی که تو زندگی کردم این بود که:
.
.
.
.
از نونوایی یه دونه پلاستیک دسته‌ دار خریدم…
رفتم خونه دیدم دو تاست چسبیدن بهم!!

.

.

جوک تلگرام

.

.

بیشعور ترین عضو بدن…
.
.
.
اون مژه ایه که صاف فرود میاد تو چشمت…
لامصب تا دستتو تا آرنج نکنی تو تخم چشات ول کن نیس

 

.

متن خنده دار لاین تلگرام واتس آپ شهریور + عکس

.

.

دیگه زیر بارون که هیچی….

.

.

.

.

زیر فشار مستقیم شلنگ آتشنشانی هم یاد کسی نمی افتم

.

.

جوک های تلگرام

.

.

اگه همه ی دنیا بیان تورو ازم بگیرن میرم جلوشون وا میسم

میگم…..
.
.
.
شما چرا اومدید خودم میاوردم

.

.

جوک تلگرام

.

.

یه بار از دانش آموزان امتحان گرفتم

سوال: در دوربین به جز عدسی چه چیزهایی به کار رفته است؟

جواب یکی از دانش آموزان : نخود , لوبیا , چیتی , ماش و…

خدایی تا چند وقت هر وقت اسم دوربین می اومد

من غش میکردم از خنده , مردمم با تعجت نگام میکردن!!!!!!

.

.

جوک تلگرام واتس آپ

.

.

من وقتی چهار سالم بود
از جلو دخترا که رد می شدم دخترا برام غش می کردن !
البته الانم اگه رد می شم غش می کنن ولی از خنده !

.

.

جوک خنده دار تلگرام واتس آپ

.

.

روزی شیخی به یک گدا رسید
اما گدا به شیخ نرسید .
بنابراین شیخ مقام اول را کسب کرد و گدا دوم شد..

.

.

جوک تلگرامی

.

.

صدای جیر جیر صندلی کامپیوتر من:

تو روز که خبری از صدا نیست سکوت کامل

ساعت نه شب:قیژ! ساعت ده شب:قیژ قیژ!

ساعت یازده شب:قیژ قیژژژژ! ساعت دوازده شب:غیژژژژ قیژژژژژژ!

ساعت یک به بعد:غیژ قیژژژژ غیژژژژ قیژژژژژژژتیک تاک تیک تاک تیک تاک انفجار! . . .

لامصب فقط میخواد من نتونم با اینترنت رایگان شب دانلود کنم

.

.

جوک جدید تلگرام

.

.

یه روز بابام یه گلدون با گلش خرید آورد گذاشت رو تاقچه
آقا من سه روز بهش آب می دادم
روز سوم وقتی از سر کار اومد گلدونو برداشت
یه سینی با چاقو برداشت
شروع کرد به قاچ کردن گلدون
اونجا بود که ما تازه فهمیدیم آناناس چیه!

.

.

جوک تلگرام واتس آپ

.

.

تا حالا دقت کردین بعضیا وقتی میخوان یه حرف خنده دار بزنن

قبلش اعلام میکنن: آقا یه چی میگم بخند

لامصبا آدم رو تو رودروایسی میزارن که بخندی

غمگینم…

.

.

.

.

.

مثل مادری که به عکسم خیره شده و اشکاش سرازیر میشه…

زیرلب میگه کاش تو عروس من بودی… ای بابا!!!

غم کمی نیستا… دلم سوخت واسش…

مردم چه دردایی دارن و نمیگن!!!

.

.

جوک خنده دار لاین تلگرام واتس آپ

.

.

.

.

سوار تاکسی شدم گفتم :
وای چقدر شهر عوض شده
آدماش چقدر عوض شدن
خونه ها چقدر عوض شده
مغازه ها همه چی تغییر کرده
.
.
.
راننده تاکسی پرسید : ببخشید شما خارج از کشور بودید؟
گفتم : نه بابا. اینترنتم قطع شده اومدم بیرون از خونه

.

جوک خفن تلگرام

.

.

.

بچه های فامیل دور ننه بزرگم جمع شده بودن،

ننه داشت از قدیما میگفت!

که یه دفعه زل زد تو چشم یکی از نوه هاش و پرسید:

عزیزم مگه عقد کردی؟

با تعجب جواب داد نه!

ننه روشو برگردوند و زیر لب گفت:

یاد اون زمون بخیر تا کسی خونه شوهر نمی رفت

نه ابروهاشو برمیداشت نه سرخاب سفیدآب میکرد…

بغل دستیش در گوشش گفت تا ننه نفهمیده پسری پاشو برو گمشو بیرون!

.


   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۴
خانه خدا پس از نماز صبح امروز با گلاب ناب کاشان شستشو و پرده آن تعویض شد.

به گزارش واحد مرکزی خبر از مکه ؛ پرده جدید در مراسمی پس از شستشوی کعبه با گلاب ناب کاشان، بر خانه خدا نصب شده است.

مرسوم است که پرده قبلی به کشورهای اسلامی هدیه می شود.


   برچسب‌ها: شستشوی کعبه با گلاب ناب کاشان
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۴

: جديرترين محصول که براي نخستين بار در ايران طراحي شده، عروسک "فاطيما" يا همان عروسک اسلامي است .
پانا: نخستين عروسک اسلامي در ايران با نام "فاطيما" در نمايشگاه حجاب و غفاف تبريز رونمايي شد.

حسين هماي سرشت، عضو شرکت فام گفت: 3 نوع محصول در اين نمايشگاه عرضه نموديم که نخستين و مهمترين آن، نرم افزار "حجاب ممنوع است" مي باشد که حدود 4 سال زير نظر دانشگاه تبريز، حوزه علميه تبريز و حوزه علميه قم روي اين برنامه کار کرده ايم و دومين محصول، نرم افزار لباس فردا در واقع همان نرم افزار حجاب ممنوع است که براي سهولت استفاده در قالب 4 حلقه سي دي ارائه شده است.

وي ادامه داد: جديرترين محصول که براي نخستين بار در ايران طراحي شده، عروسک "فاطيما" يا همان عروسک اسلامي است .

هماي سرشت با اشاره به تهاجم فرهنگي دشمنان افزود: در سال هاي اخير، کودکان زير 3 سال بيشتر نشانه رفته اند و غربي ها با طراحي و توليد عروسک هاي باربي به بازار از همان کودکي سعي در ترغيب کودکان به بي حجابي و بدحجابي دارند و همه اين عوامل دست به دست هم دارند تا برخود وظيفه بدانيم که عروسک هاي اسلامي را به بازار عرضه کنيم.

وي ادامه داد : به صورت آزمايشي در اين نمايشگاه شرکت کرديم و در صورت استقبال خوب خانواده ها درصدد توليد انبوه اين نوع عروسمک هستيم، البته براي توليد انبوه مشکلات مالي داريم که خواهان حمايت مسئولين و سازمانها در اين خصوص هستيم.

هماي سرشت در ادامه گفت: در مدت کمي که فرصت حضور در نمايشگاه را داشتيم فقط روي پوشش اسلامي عروسک ها کار کرده ايم، ولي در نظر داريم به جاي استفاده از عروسکهاي وارداتي آنها را در داخل توليد کنيم و صداي ويژه اي نيز برايش در نظر داريم.

وي با اشاره به اهميت فرهنگ سازي درست از دوران کودکي گفت: خانواده ها نقش مهمي در اين مورد مي توانند داشته باشند و آنها هستند که مي توانند با خريد عروسکهاي اسلامي براي فرزندان خود از همان کودکي فرزندان خود را با حجاب و پوشش اسلامي آشنا کنند.

هماي سرشت در خصوص استفاده از عنوان "حجاب ممنوع" براي نرم افزار گفت: وقتي انسان از چيزي منع مي شود به آن حريص تر مي گردد، در واقع با تشبيه سازي معکوس سعي در جلب نظر مخاطب براي کنکاش در محتواي مطالب داريم.

هماي سرشت در مورد جزئيات نرم افزار "حجاب ممنوع" گفت : اين نرم افزار از 4 قسمت تصويري، صوتي، متني و ايده سازي که اصلي ترين قسمت نرم مي باشد تشکيل يافته است.

وي اظهار داشت قسمت تصويري شامل انواع کليب هاي تصويري مصاحبه و مدهاي اسلامي است، بخش صوتي در برگيرنده انواع مولودي ها، سخنراني ها و موزيک حجاب مي باشد، قسمت متني شامل اشعار حجاب، حکايت هاي حجاب و ... و قسمت ايده پردازي شامل برنامه هايي چون حجاب 2020، حجاب مسنجر و ساندويج حجاب مي باشد.

وي در مورد بخش حجاب مسنجر گفت : حجاب مسنجر در قالب همان ياهو مسنجر است که در آن فقط با افراد خاصي که براي سيستم تعريف شده است گفت وگو مي شود.

   برچسب‌ها: نخستين عروسک اسلامی در ايران, عکس
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۴
بی‌شکّ اگر ولایت را از رأس نظام بردارید حاکمیّت از مصادیق طاغوت خواهد شد. این است که ولایت از دیدگان اسلام و بیانات اهل بیت (علیهم‌السّلام) از ارکان تلقّی شده است. شیوه افرادی را هم که مدام نق می‌زنند، دوست نمی‌دارم ولی بالاخره گاهی اوقات ممکن است آقای احمدی‌نژاد چیزی بگویند یا کاری بکنند که نیاز به مشاوره و تذکر داشته باشند.

بخشی از مصاحبه حجت الاسلام و المسلمین آقاتهرانی با خبرگزاری خبرآنلاین که در حدود یک ماه قبل انجام شده بود.

برخی معتقدند رأی مردم به آقای احمدی‌نژاد به دلیل شناختی بود که در دوران انتخابات کسب کردند؛ و این انتخاب ارتباطی به جریان اصولگرایی ندارد. شما به چنین دیدگاهی قائل هستید یا اینکه فکر می‌کنید این تحلیل‌ها درست نیست؟

باید دید اصولگرایی به چه معناست! اصولگرایی را تا چه معنا بکنیم. برخی تحت عنوان اصولگرایی هر کار بی‌اصولی را انجام می‌دهند و به ظاهر خود را اصولگرا معرفی می‌کنند ولی واقعاً اصولگرایی یعنی چه؟ اصولگرایی یعنی اینکه به اصولی معتقدم و بر مبنای آن عمل می‌کنم. خُب این اصول چیست؟ حکومت دینی ما دارای یک اصولی است. نظام ما اصولی دارد. سیاست ما اصولی دارد، در کلام امام و رهبری بیان شده و با مطالعه و تفحّص احراز می‌شود. باید دید چه کسی پای آن می‌ایستد و چه کسی نمی‌ایستد. ممکن است برخی تا دیروز بودند، امروز مثل قبل فکر نکنند و یا امروز باشند، فردا نباشند. اصول نظام و انقلاب مشخص است و هرکس در هر زمانی بخواهد در مسیر آن حرکت کند راهش روشن است.

 سؤال من این است که شما چقدر با این ایده موافق هستید؟

درباره نظر دیگران، این را نباید از من سؤال کنید. از خود دوستان باید بپرسیدکه اصولگرایی را چه معنا می‌کنند. یعنی چه چیزهایی را اصول می‌دانند یا نمی‌دانند و اصولگرا بودن را به چه اموری مرتبط می‌کنند. شاید کسی تعریف خاصّی از اصولگرایی داشته باشد و دیگری تعریف دیگری از آن ارائه دهد. در هر حال گاه ممکن است کسی به اعمال دیگری نگاه کند و بگوید اگر فلانی یا این رفتار او ناشی از اصولگرایی باشد، پس من اصولگرا نیستم. گاهی اوقات این گونه است.

در مجلس، 220 عضو در فراکسیون اصولگرایان داریم. آیا این 220 نفر واقعاً همه در یک سطح اصولگرا هستند؟ اصولگرا بودن از یک جایی شروع می‌شود. یک کفی دارد و یک سطح میانه و سقفی خواهد داشت. از یک رنگ سفید شروع می‌شود و به خاکستری و قهوه‌ای می‌رسد و در نهایت مشکی. یک وقت هست که می‌گویم دعوا نکنیم و کنار هم بنشینیم؛ خیلی خب، با تساهل و تسامح کنار هم می‌نشینیم، اما یک وقت است که واقعاً می‌خواهیم بدانیم چه اصولی داریم؟ و اصل‌الاصول در بین اصولگراها کدام است؟ بر آن مبنا چه اندازه ایستادیم؟ بنده می‌بینم طرف می‌گوید من اصولگرا هستم ولی به موقعش نیست. بعد هم که به او ایراد بگیرید بنا می‌کند به توجیه کردن. اینها بازی کردن با الفاظ است.

در مبانی علمی گفته می‌شود: «مراقب باشید از مشترکات لفظی استفاده نکنید. اول هر چیزی را دقیق معنا کنید تا بعد دچار تشتّت در فهم یک موضوع نشوید». اصولگرایی را شما چه معنا می‌کنید؟ ممکن است شما چیزی را اصولگرایی بدانید که بنده اصلاً آن را در چارچوب اصولگرایی نبینم. یا برعکس بنده اموری را جزو اصولگرایی بدانم که شما به آن قائل نباشید امّا به نظر می‌رسد اصولگرایی یک شاخص اصلی دارد که باید آن را شناخت و بر آن پایبند بود و بقیه شاخص‌ها را نسبت به آن اصل سنجش کرد. بقیه فروع هستند که آن را نیز باید شناخت و در آن راستا حرکت کرد تا اصولگرایی تحقّق خارجی یابد و از تشتّت و پراکندگی نجات پیدا کنیم.

 *شما معتقدید آقای احمدی‌نژاد به عنوان یک کاندیدای فردی رأی آوردند یا اینکه با تابلوی اصولگرایی مورد اقبال مردم واقع شده‌اند؟

بنده وقتی شعارهای ایشان را شنیدم دیدم شعارهای خوبی است. یک عدّه بودند که شعارهای ناسیونالیستی، ایرانیّت، توسعه و... می‌دادند امّا آقای احمدی‌نژاد شعارهای اسلامی دادند. به برخی از آرمان‌های امام (اعلی‌الله مقامه‌الشریف) که به طور کلّی در دوران قبل تغییر کرده بود؛ مثل حمایت از محرومین، مردمی بودن، عدالت و... اعتقاد داشت. خب این فرق می‌کرد با اشرافی بودن، هر روز به غریبه‌ها چراغ سبز نشان دادن، وادادن در مقابل بیگانگان و....

 خیلی از گفته‌های آقای احمدی‌نژاد را احساس می‌کردم با بیان، مشی، مرام و صحیفه حضرت امام(ره) همخوانی دارد. حتّی بنده به ایشان گفتم شما باید صحیفه امام(ره) را خیلی خوانده باشید. احساس می‌کردم ایشان صحیفه امام(ره) را مرور کرده و درد مردم، مظلومین و محرومین را می‌فهمد که همه در بیان ایشان ظاهر بود و هست. سخنان امام(ره) درعین سادگی دقیقاً مبتنی بر فطرت ما بود که هر انسانی را تکان می‌داد. وقتی صحبت می‌کردند شما احساس می‌کردید حرف دل شما را بیان می‌کنند و عجیب بود گاهی اوقات ایشان سخت‌ترین مباحث اعتقادی، الهی و عرفانی را برای توده مردم به سادگی بیان می‌کردند و آنها هم آن را درک کرده و با جان و دل می‌گرفتند.

 *شما معتقدید آقای احمدی‌نژاد هم چنین شیوه‌ای دارند؟

من احساس می‌کردم این گونه است و آقای احمدی‌نژاد از این شیوه حضرت امام(ره) استفاده کرده و این شیوه جواب هم داده است. حالا لازم نیست ایشان تابع یک حزب خاصی باشد که نبود.

 *در مرحله دوم، اصولگرایان از ایشان حمایت کردند.

بله، اصولگراها حمایت کردند. منتها این برمی‌گردد به این که توجّه شود اصولگراها طیف وسیع و متنوعی هستند. این که آقای احمدی‌نژاد به آن قسمت آخر و قسمت مشکی حساسیّت نشان بدهد و بگوید من نیستم به دلیل تنوّع تعریف و جریانات است. شما آن بالا را می‌گیرید و ایشان این پایین را، همین نکته است که خود باعث خلط بحث و مفاهیم شده است، که این طور نباید باشد. بنده از اول که از ایشان حمایت کردم، دلیلش این بود که می‌دیدم بحث اسلامیّت نظام و آرمان‌های حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری(دامت برکاته) یکی یکی احیا می‌شود. شما باور ندارید که با آمدن ایشان در این دو دوره حضرت آقا نفس راحتی کشیدند و احساس کردند که خیلی از خواسته‌هایشان عملیّاتی شده است؟

 *شما فکر می‌کنید در سه سال آینده شاهد جناح‌بندی‌های جدیدی در میان اصولگرایان خواهیم بود یا نه؟ [برخی اصولگرایان معتقدند این تفکیک را حامیان دولت رقم می‌زنند.] پیش‌بینی شما چیست؟

این چیزها بعید نیست پیش بیاید، بالاخره در حال حرکت هستیم، نه این نظام مرده و ایستاست و نه مجموعه زیرین آن، که البته این جناح‌بندی‌ها مهم هم نیست.

 *مهم نیست؟!

مهم نیست چون معتقدم مردم ما راه را بلد هستند. شما به ولایتمداری مردم ما نگاه کنید. این یک واقعیت است که مردم ما به طور جدّی مسائل را با مقام ولایت فقیه تنظیم می‌کنند و این حلّال بسیاری از مشکلات است، و راه هرگز گم نخواهد شد، چون راهدار شناخته شده و مردم برای او سرو دست می‌شکنند. بنابراین، نباید روی مسئله احزاب، جناح‌بندی‌ها و گروه‌ها گیر کنیم.

 *به چه مسائلی باید حساس باشیم؟

این تسبیح چند سانت است؟

 *شاید 20سانت!

شما چه فکر می‌کنید؟ (اشاره به عکاس).

 *25 سانتیمتر!

ببینید! به توافق نمی‌رسیم، هیچ کدام هم نمی‌توانیم قسم بخوریم این تسبیح دقیقاً چند سانتیمتر است. تازه این تسبیح پیداست، واحد اندازه‌گیری هم که سانتیمتر باشد روشن است، امّا ما درباره آن توافق نداشتیم چون شاخص نداریم. یک متر بیاورید بعد من قسم می‌خورم که این چند سانتیمتر است. به هر زبانی، منطقی و هر دینی که باشد همه می‌پذیرند چون شاخص داریم. به نظر شما واقعاً شاخص مردم برای تشخیص اسلامیّت نظام چیست؟

بنده معتقدم رکن رکین نظام اسلامی ولایت فقیه است. مردم خود را با ولیّ فقیه تنظیم می‌کنند و همه باید خود را با این شاخص و میزان تنظیم کنیم. بنده اگر به عنوان یک اصولگرا خبطی بکنم باور کنید به هیچ جا نمی‌رسم، مگراین که خودم و گروهم را با شاخص تنظیم کنم. اگر این کار را نکردم، مردم ما را کنار می‌گذارند. همچنان که کسانی را که با این شاخص همراه نشدند، کنار گذاشتند چراکه مردم الان می‌فهمند و خود دارای بصیرت هستند و زیر بار حرف هر کسی نمی‌روند.

 

*غیر از ولایت فقیه ما چه شاخصی را می‌توانیم برای اصولگرایی احصا کنیم؟

رکن جدّی و اساسی که باید روی آن حساب کنیم ولایت است. این اصیل‌ترین شاخصی است که بنده می‌شناسم. هر اصل دیگری را زیر این مجموعه اصل می‌دانم، حتّی قانون اساسی را، چراکه آن هم به امضا ایشان قطعی شده و مشروعیّت یافته است. بی‌شکّ اگر ولایت را از رأس نظام بردارید حاکمیّت از مصادیق طاغوت خواهد شد. این است که ولایت از دیدگان اسلام و بیانات اهل بیت (علیهم‌السّلام) از ارکان تلقّی شده است.

 *پس قانون اساسی هم شاخص دیگر است؟

برخی قانون اساسی را کنار و در عَرض ولایت فقیه می‌بینند، امّا بنده اعتبار قانون اساسی را به امضا امامت و ولایت می‌دانم.

 *فکر می‌کنم این استدلال‌ها به نحوه فهم از تئوری ولایت فقیه بازمی‌گردد که «ولایت فقیه را شعبه‌ای از ولایت رسول‌الله (صلوات‌الله علیه و آله) می‌داند». همچنان که در فرمایشات امام راحل(ره) هم است.

 

بنده هم این طور معتقدم و چون این گونه است خیلی از اصول زیرمجموعه این اصل معنا پیدا می‌کند. البته ناگفته نماند که این ولایت منشعب از ولایت امام معصوم(علیه‌السلام) است که آن نیز برگرفته از ولایت رسول (صلوات‌الله علیه و آله) و ولایت رسول از جانب خداوند است که در واقع ولایت فقیه همان تجلّی ولایت الهیّه است و از این رو مطلقه است.

 *از صحبت‌های شما ما تنها یک شاخص به دست می‌آوریم؛ ولایت.

اگر بنده این شاخص را داشته باشم که دارم، آقای احمدی‌نژاد گروه بیاورد، نیاورد؛ حزب بیاورد یا نیاورد؛ در هر صورت مسائل، اشخاص، گروه‌ها و احزاب را با رهبری تنظیم خواهم کرد. البته مردم هم نشان داده‌اند که این گونه‌اند و با ولایت حرکت می‌کنند. از این رو، نباید گول دو روز اقبال و ادبار دیگران را خورد چراکه آنها از حمایت‌های الهی برخوردار نخواهند بود. ندیدید اصحاب فتنه به چه روزی افتادند و چگونه حضور مردم در9 دی برای آنها چیزی باقی نگذاشت. این دلیل بر این هم نیست که مردم منِ اصولگرا را قبول دارند چون اصولگرا هستم. بنده این را هم نمی‌گویم؛ بلکه مردم ولایت فقیه را به عنوان شاخص قبول دارند و حتی اصولگراها را با آن تنظیم می‌کنند. پس اصولگرا‌ها برنده‌اند؟ نه! اصلاحاتی‌ها برنده‌اند؟ نه! احمدی‌نژاد برنده است؟ نه!

چه کسی برنده است؟ کسی که با شاخص خود را تطبیق داده و با او همخوانی دارد. شاید کسی بخواهد شاخص ولایت را در ذیل اصولگرایی جای داده و معنا کند، امّا بنده این کار را نمی‌کنم. این شاخص بر هر چه بگویید اشراف دارد و مستقل و در رأس است. هر کس باید خودش را با این شاخص بسنجد. درانحصار بنده اصولگرا و غیراصولگرا هم نیست. مگر هر کاری اصولگراها انجام می‌دهند، مورد تأیید مقام ولایت بوده و هست؟ مگر حضرت آقا اصولگرا است؟ همه‌اش این جور نیست که مقام معظم رهبری مثل ما فکر کنند. ایشان با یک اشراف دیگری مسائل را می‌بینند و به هیچ حزب و دسته‌ای هم وابسته نیستند. اصلاً یکی از ویژگی‌های مثبت آقا همین است. برخی خیال می‌کنند چون آقا از آقای احمدی‌نژاد حمایت می‌کند پس با احمدی‌نژاد است. این جور نیست. شاخص می‌بیند این به شکلی عمل می‌کند که مصلحت نظام اقتضا می‌کند پس از او حمایت می‌کند. روشن است که اگر کج شد و راه را اشتباه رفت دیگر حمایتی نخواهد بود که عمل حضرت امام هم با افراد، گروه‌ها، خلقی‌ها، بنی‌صدر و... این‌گونه بود و دلیل این مدعا هم این است که خود مقام ولایت هم شاخص دارد. شاخص او چیست؟ شاخص ایشان اسلام ناب محمّدی است که برای احیای آن تلاش می‌کند. هیچ چیز دیگری هم نیست و اگر جدا از این باشد که ولی فقیه دیگر ولی فقیه نیست. حضرت امام(ره) می‌فرمود: من با احدی عقد اخوّت نخوانده‌‌ام. هنر ولایت بی‌تعلّقی او نسبت به همه و وابستگی تامّ به خداوند و رضای اوست که آن را در اسلامی بودن نظام دنبال می‌کند.

 *پیش‌بینی‌های شما درباره دولت آقای احمدی‌نژاد اتفاق افتاده یا اینکه انتظاراتی داشتید که هنوز محقق نشده است؟

بنده آن زمان دغدغه جدی‌ام این بود که ما به کدام سمت می‌رویم؟ دوستان ما در مجلس ششم و دولت‌های مستقر چه اندازه در حال تثبیت این اصل (ولایت فقیه) هستند. چون اگر ولایت برداشته شود دیگر چیزی از اسلامیت نظام نخواهیم داشت. تنها چیزی که نظام را اسلامی می‌کند این است که جایگاه مقام ولایت معلوم شود. خب، با حضور آقای احمدی‌نژاد احساس کردم این اصل خیلی پررونق و پررنگ شد و حرکت در چارچوب اسلامیّت شتاب گرفت. کسانی در دولت قبلی بودند که مقام معظم رهبری می‌فرمودند یک لحظه برای اسلام کار نکرده‌اند. وزیر هم بودند که بحث استعفای او که مطرح شد رئیس‌جمهور وقت گفت اگر او برود، من هم استعفا می‌دهم. مقام ولایت این کسان و این چنین وضعی را تحمّل کردند تا این کشتی را به سلامت به ساحل نجات برسانند. با آدم‌هایی که هیچ تعهدی نداشتند. بعداً هم که بیچاره‌ها به کشورهای دیگر پناه بردند و الان هم بیرون از نظام هستند.

خب با آمدن آقای احمدی‌نژاد احساس کردم راه درست در حمایت از ایشان است. بی‌انصافی نشود که دولت نهم و دهم حضرت آقا را تا حدود زیادی خشنود ساخت. حمایت‌ها و سخنان حضرت آقا همه گواه این بیان است امّا بنده این‌قدر هم می‌فهمیدم و می‌دانم که آقای احمدی‌نژاد انسانی است که معصوم نیست و ممکن است در مواردی هم اشتباه بکند امّا باید مجموعه حرکت را دید و خیرخواهانه به دنبال رفع نواقص و جبران ضعف‌ها بود که بنده به نوبه خود اگر موردی را ببینم خیرخواهانه به ایشان متذکر می‌شوم. به علاوه مگر ایشان باید مطابق خواسته‌های بنده عمل بکند؟ این اشتباه است. بعضی‌ها خیلی خودمحورند و همه را با خودشان تنظیم می‌کنند. اشتباه است که گفته شود هر کس با من می‌آید درست است و هر کس با من نیست اشتباه می‌کند؛ که اگر خاطر شریفتان باشد آقای بوش هم همین طور فکر می‌کرد.

ما باید دقّت کنیم که خودمان اشتباه نکنیم و خود را خدا و رسول ندانیم که نیستیم و البته معیار حق و باطل هم نیستیم. زمانی که آقای احمدی‌نژاد از بنده دعوت کردند در جلسات هیأت دولت شرکت کرده و درس اخلاق بگویم دیدم کار خوبی است و قبول کردم و به مناسبتی هم به ایشان نوشتم که «بنده خود را مدیون خون هزاران شهید انقلاب می‌دانم و معتقدم باید گامی برای این انقلاب برداریم و فکر می‌کنم این کمترین کاری است که در برابر اقیانوسی از الطاف الهی می‌توانم انجام دهم»، بنابراین درس اخلاق را پذیرفتم و شرکت کردم که در درس اخلاق برخی مسائل به مناسبت مطرح می‌شود. منتها بنده بیشتر روی مبانی متمرکز می‌شوم، که توقّع هم همین است. این طور نیست که بخواهم هر مسئله جزئی را مطرح بکنم.

شیوه افرادی را هم که مدام نق می‌زنند، دوست نمی‌دارم ولی بالاخره گاهی اوقات ممکن است آقای احمدی‌نژاد چیزی بگویند یا کاری بکنند که نیاز به مشاوره و تذکر داشته باشند که در این گونه موارد، بنده در خلوت مسائل را با ایشان مطرح می‌کنم. گاهی اوقات دو تا سه ساعت با ایشان حرف زدم. از خصلت‌های ایشان این است که در بحث و استدلال کم نمی‌آورد امّا با بنده این جور نیست که بحث کنند. وقتی جلسه می‌گذاریم، می‌گویم روی این صحبت‌ها فکر کنید. بنده هم آدمی نیستم که نگاه کنم ایشان فردا به توصیه‌ام عمل کرد یا نه، امّا مهمّ این است که حرف‌ها زده شود و بهترین انتخاب گردد. 

بنده در اواخر دولت نهم نشستم و عملکرد آقای احمدی‌نژاد را ارزیابی کردم و حُسن‌ها و اشکالات آن را لیست کردم. بعد هم در جلسه‌ای که به نظرم حدود سه ساعت طول کشید، رفتیم صحبت کردیم و ایشان هم تحمّل کردند که خیلی چیزها مطرح شد و هرچه بود گفتم. خود ایشان و دوستان دیگر هم می‌دانند و به ایشان گفته‌ام که در مقام مشورت نباید خیانت کرد، که غشّ در شور در اسلام حرام است.

  منتقدان ایشان معتقدند به مباحث فرهنگی و اجتماعی کمتر پرداخته شده است، دیدگاه شما چیست؟

کارهای فرهنگی ویژگی خاصّی دارد که زمان‌بر است. خود ایشان معتقد است «هنوز برای قضاوت در این زمینه زود است». دو سال و نیم دیگر از عمر این دولت باقی مانده است. برخی چیزها تازه در این دوران مطرح شد. حتی در دوران قبل هم مطرح نبود. خسارت‌های فرهنگی دوران گذشته کم نبود و به این زودی هم جبران‌پذیر نیست. کارهای فرهنگی، دوره نهم بیشتر سخت‌افزاری بود ولی در این دوره به حالت نرم‌افزاری باید برخورد شود. حالا باید دید. شاید قضاوت در این زمینه زود باشد.

البته اگر بنده به چیزی برسم که لازم باشد؛ در تذکّر دادن به ایشان و وزرای محترمشان دریغ ندارم.  به عنوان نمونه درباره حجاب با ایشان صحبت کردم و تردیدی نیست که بخش عظیم بحث حجاب، موضوعی فرهنگی است امّا بخش دیگر کار این است که اگر کسی اشتباه کرد شما چه می‌کنید؟ در این جهت قانون اسلام روشن است. درباره حجاب هم حکم داریم و هم باید دولت محترم برنامه داشته باشد؛ و البته چندین بار وزیر کشور برای پاسخ به همین مسائل به کمیسیون‌های مجلس و فراکسیون روحانیون و مجمع نمایندگان تهران آمده‌اند و بالاخره این‌ها از مسائلی است که با حساسیّت مناسب باید حل شود.

 آقای آقاتهرانی! پس شما هم به دولت انتقاداتی دارید؟

 در جمع بر این باورم که دولت ولایتمدار، خدّوم، فعّال، کارآمد، مردمی، متدیّن و... است و در بسیاری از صفات با بسیاری قابل قیاس نیست، ولی البته آقای احمدی‌نژاد و دولت ایشان، معصوم نیستند. خودشان هم این ادعا را نداشته و ندارند. پس اگر اشتباه کرد، نوع برخورد ما برای حلّ مسئله خیلی مهمّ است. چطور می‌خواهیم برخورد کنیم؟ مواردی بوده که ایشان چیزی را گفته‌اند که از نظر فقهی مورد اختلاف بوده و یا خالی از تردید نبوده، در این صورت بنده با ایشان مطرح کرده‌ام. مراتب و شرایط امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد دیگران را باید در هر کاری رعایت کرد. در حکم امر به معروف هم داریم که کار شما باید تأثیر هم داشته باشد و اگر تأثیر ندارد نباید عمل کنید. تازه ممکن است اگر علنی گفته شود، طرف مقابل در مقام دفاع و یا سر لج هم بیفتد. البته این بدین معنی نیست که این آقایان این‌گونه‌اند و یا ما وظیفه‌ای نداریم، بلکه معتقدم باید بهترین شیوه را برای نقد و بررسی پیدا کنیم.

برخی فکر می‌کنند که اگر انتقادی دارند باید با صدای بلند اعلام کرده و در هر تریبون فریاد بکشند و یا آن را رسانه‌ای کنند که بنده معتقدم وظیفه افراد فرق می‌کند و انتقاد بنده به شکل صحبت حضوری و تذکّر به فردی که دسترسی به ایشان دارم و او هم دو گوش برای شنیدن دارد و می‌توانم به ایشان آهسته گوشزد کنم، چرا چنین نکنم؟ مواردی در مجلس پیش آمده که خیرخواهانه با دکتر لاریجانی صحبت کردم و دیدم خودشان هم قبول می‌کنند. مواردی بوده که با دکتر احمدی‌نژاد صحبت کرده‌ام و قبول کرده‌اند و با این نوع برخورد ایشان نیز احساس می‌کنند که بنده غرض سوئی نداشته و واقعاً هم قصدم این نیست که ایشان را خراب کنم! بنده وظیفه خود را این طور نمی‌دانم که با صدای بلند اعلام کنم چراکه می‌دانم نه برای آخرتم خوب است و نه برای دنیایم! نباید در حلّ مسائل سیاسی کاری، غرض‌ورزی و اعمال نفسانیّت کرد و رعایت این نکته بر همه لازم است. البته ممکن است فردا آقای احمدی‌نژاد در اتاقش را به روی ما ببندد. خوب شاید آن وقت وظیفه‌ای دیگر داشته باشیم، ولی فعلاً که ایشان به حرف‌ها گوش می‌دهند و در مردم و با مردمند، خب این برای ما فرصتی است.

بنده این فرصت را حاضر نیستم با نفسانیّت خودم که اقتضائش بر فریادکشی، فرع و اصل را خلط کردن، نادیده گرفتن حُسن‌های فراوان و... است؛ داد بزنم و انتقاد‌های علنی داشته باشم تا که مردم احساس کنند بنده هم هستم، خراب کنم. بنده چنین احساسی را نه به خیر خودم و نه به خیر ایشان و نه نظام می‌دانم. در آخر ناگفته نماند حُسن‌های فراوان این نظام را نباید نادیده گرفت که این ناسپاسی و قدر ناشناسی از بندگان را خداوند هرگز نمی‌پسندد.

 مصاحبه از محمود عزیزی


   برچسب‌ها: شما هم به دولت انتقاداتی دارید
   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش