+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶

شهلا جاهد، مظنون به قتل فاطمه (لاله) سحرخيزان همسر ۳۲ ساله ناصر محمدخانی بازيکن سابق تيم ملی فوتبال ايران است.لاله سحرخیزان هفت سال پیش در خانه خود و در حالی که همسرش همراه با تيم پرسپوليس در آلمان به سر می برد و فرزندانش در مدرسه بودند، با ضربات چاقو به قتل رسيد.
پليس در مراحل تحقيق در مورد این پرونده، به ارتباط پنهان ميان ناصر محمدخانی و یک پرستار به نام شهلا جاهد پی برد و با يافتن قرائنی عليه شهلا جاهد، او را بازداشت کرد.شهلا جاهد در مراحل بازجويی، خود را همسر موقت (صيغه ای) ناصر محمدخانی معرفی و پس از یازده ماه مقاومت در بازجویی سرانجام به قتل همسر عقدی او اعتراف کرد(تصاویر پایین) اما سپس در دادگاه منکر اعترافات خود شد.اما دادگاه شهلا جاهد را قاتل شناخت و حکم به قصاص (اعدام) او داد.این حکم در شعبه پانزدهم دیوان عالی کشور تأیید شد اما یکی از قضات پرونده با ارسال نامه ای برای رئیس قوه قضائیه ده مورد ایراد در پرونده شهلا جاهد برشمرد و در پی آن، رئیس قوه قضائیه با جلوگیری از اجرای حکم، پرونده را برای رسیدگی مجدد به دادگاه دیگری فرستاد.این دادگاه نیز شهلا جاهد را گناهکار و مستحق اعدام شناخت و شعبه 26 دیوان عالی کشور نیز حکم اعدام را تأیید کرد.این بار وکیل شهلا جاهد با ارسال نامه ای برای رئیس قوه قضائیه، از مستنداتی سخن گفت که حاکی از بیگناهی وکیل است و رئیس قوه قضائیه بار دیگر از اجرای حکم جلوگیری کرد و پرونده را به دادگاه دیگری ارجاع داد.بار سوم هم دادگاه شهلا جاهد را گناهکار دانست و حکم اعدامی که دادگاه صادر کرد در شعبه سوم دیوان عالی کشور تأیید شد.اما با وجود گذشت بیش از هفت ماه از صدور رأی تأیید دیوان عالی، دستور اجرای حکم اعدام شهلا جاهد صادر نشد تا اینکه رئیس قوه قضائیه اعلام کرد که پرونده شهلا جاهد دارای ایرادهای شکلی و ماهوی است و باید تحقیقات درباره قتل از ابتدا آغاز شود و قاضی دیگری به پرونده رسیدگی کند.طی سه مرحله ای که شهلا جاهد تا آستانه اعدام پیش رفت، مجموعاً بیش از ۲۷ قاضی در مراحل مختلف به پرونده او رسیدگی کردند که بیست و چند تن از آنان وی را گناهکار و هفت نفر بیگناه شناختند و هم اکنون حجم پرونده شهلا جاهد به بالای 3500 صفحه رسیده است.ماجرای قتل همسر ناصر محمدخانی طی پنج سال گذشته از گزارشهای پرخواننده صفحه حوادث روزنامه ها و بخصوص مطبوعات حوادثی و عامه پسند ایران بوده و شهلا جاهد را به مشهورترین زن ایرانی تبدیل کرده که در انتظار اعدام به سر می برد.

Persianv.com At site
شهلا در صحنه های بازسازی قتل مدام گریه میکرد و فریاد میزد:نمیتوانم!-در بازرسی از دفاتر خاطرات شهلا تمامی روزها بدون قلم خوردگی نوشته شده بود بجز روزحادثه یعنی ۱۷ مهرماه۸۱ که بنظر میرسید سعی داشته بطور تصنعی چیزهایی بنویسد تا خالی نباشد. بعد هم آنها را خط زده بود.(شهلا در دفترش با تنفر از لاله با عناوینی چون پیرزن عجوزه و کفتار یاد کرده بود!)
Persianv.com At site

شب قبل از قتل در اتاق پذیرایی و در محل قرار گرفتن شوفاژ و پشت پرده ها پنهان شده بود.او اعتراف کرد که از همینجا صدای لاله را میشنیده که به مهرنوش نماز غفیله را یاد میداده و او نیز آن را یاد گرفته و ۱۱ ماه مرتبا در زندان میخوانده است!

Persianv.com At site
در جزئیات قتل شهلا به التماسهای لاله وقتی تیغه چاقو را گرفته و قاتل روی شکمش نشسته بود اشاره کردو مدام گفت:منو ببخش لاله!(شهلا چنان با دقت از زمان و جزئیات وصحنه قتل سخن میگفت که شکی برای مامورین باقی نگذاشت که قاتل خود وی بوده است.او حتی رنگ لباس مقتوله را نیز به خاطر می آورد!)

Persianv.com At site
تشک خواب را برگردانده بود بنابراین وقتی لکه های خون را به پلیسها نشان داد. اعتراف کردند که تا آن لحظه آن را ندیده بودند!!

Persianv.com At site
ناصر محمد خانی و شهلا جاهد در اتومبیل نیروی انتظامی در محل حادثه.بررسی کارآگاهان نشان داد که ناصر به مواد مخدر اعتیاد داشته و شهلا برای وی مواد تهیه میکرده است.در دفترچه خاطرات شهلا از وی با اسم رمز "برنج" یاد شده بود!ناصر از ابتدا هم دوست نداشت که شهلا قاتل باشد...


از سوي قضات شعبه 7 تشخيص ديوان عالي كشور
حكم اعدام شهلا جاهد تاييد شد

خبرگزاري فارس: حكم اعدام شهلا جاهد به اتهام قتل همسر ناصر محمدخاني از سوي قضات شعبه هفت تشخيص ديوان عالي كشور تاييد شد.

يك مقام آگاه در گفت و گو با خبرنگار اجتماعي فارس با اعلام اين خبر افزود: پس از ارسال پرونده به شعبه هفت تشخيص ديوان عالي كشور قضات دادگاه بررسي پرونده را به صورت همه جانبه آغاز كرده و سرانجام راي خود را صادر كردند.
وي افزود: قضات با اكثريت راي شهلا جاهد را مجرم شناخته و حكم اعدام او را تاييد كردند.
عبدالصمد خرمشاهي وكيل مدافع متهم نيز به خبرنگار اجتماعي فارس گفت: امروز به شعبه هفتم تشخيص ديوان عالي كشور رفتم. حكم از سوي قضات انشا و امضاء شده است. هم اكنون حكم صادره در مرحله تايپ است و قرار است روز چهارشنبه به طرفين پرونده ابلاغ شود.
شهلا متهم است 17 مهر ماه سال 81 همسر ناصر محمد خاني فوتباليست سرشناس را به قتل رسانده است كه پس از دو جلسه محاكمه به قصاص محكوم و حكم مجازاتش از سوي قضات ديوان عالي كشور تاييد شد.
پرونده شهلا با اعتراض موكلش به حكم براي رسيدگي به شعبه 15 تشخيص ديوان عالي كشور فرستاده شد كه حكم از سوي قضات اين شعبه نيز تاييد شد.
شهلا جاهد پس از تاييد حكم اعدامش از سوي ديوان عالي كشور در يك قدمي مرگ قرار داشت كه وكيل او در نامه‌اي به سيد محمود هاشمي شاهرودي خواستار رسيدگي مجدد به اين پرونده شد كه رئيس قوه قضائيه اجراي حكم را متوقف كرد تا پرونده مورد بررسي مجدد قرار گيرد.


شهلا جاهد

+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶

دختر چهار ساله چینی از بیماری عجیبی در رنج است.

 

شیایو یوی ۴ ساله در حال گریه کردن در آغوش مادرش است. ظاهرا وقتی وی ۸ ماهه بوده از بیماری نا شناخته ای رنج می برده است. این ناراحتی نوعی تورم شکمی است که تاکنون شکم وی را یک متر بزرگ کرده است. مادرش با مراجعه به چندین دکتر و بیمارستان سعی کرده این بیماری را درمان کند اما تا کنون موفقیتی حاصل نکرده است.

دختر بادکنکی که شکمش یک متر باد کرده/عکس

 

 

دختر بادکنکی که شکمش یک متر باد کرده/عکس

گردآوری : پایگاه اینترنتی پرشین وی

www.persianv.com

   برچسب‌ها: دختر بادکنکی که شکمش یک متر باد کرده
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
عروسک زنده !!

بعد از عروسكهاي روبوتيكي چشممون به جمال عروسكهاي زنده هم روشن شد ...

مطلب زير رو بخونيد و ..

این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنید

اين عروسك يك پستاندار عقيم‌شده است كه به كمك علم مهندسي ژنتيك ساخته شده است. تركيبي از ژن‌هاي خرگوش ، شامپانزه و خوك. با استفاده از القاي خواب زمستاني ، در جعبه نگهداري ميشود و اين جعبه ضربان قلب و ميزان تازگي او را نشون ميدهد. در دو مُدل يكي با طول‌عمر يك‌سال و يكي با طول‌عمر سه‌سال و در هفت مدل پهلوان( قرمز) ، ماجراجو(نارنجي) ، شاد(زرد) ، آروم(سبز) ، متين(آبي) ، روحاني(بنفش) ساخته شده‌اند. قيمت هنوز مشخص نيست و تنها به صورت آزمايشي در اختيار اعضاي شركت قرار گرفته‌اند.

اين موجود زنده طوري ساخته شده كه حركات محدودي مانند يك نوزاد داشته باشد. مدفوع بسيار مختصري دارد و به غذاي كمي احتياج دارد. قد حدود بيست و قطر هفت سانت. جثه اش از اين بزرگتر نميشود. كاملاً درد رو حس مي‌كنه ولي نمي‌تواند اصوات بلند توليد كند. داري خون عضله و استخوان است و بعد از خروج از جعبه ظرف بيست دقيقه بيدار ميشود و چشمهانش را باز مي‌كند.

این موجود سر و صدای کمی داشته و خیلی زود با آدمها انس می‌گیرد. رشد کرده و بزرگ می‌شود. احساسات از خود بروز داده و درد را درک می‌کند و برای بچه‌ها کاملا مطمئن و بی‌خطر می‌باشد و علیرغم همه‌ی این موارد شرکت سازنده‌اش هیچ تضمین و تعهدی را در باره‌ی محصولش به مشتریان نمی‌دهد.


این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنید



این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنید



این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنید

   برچسب‌ها: عروسک زنده, ساخته دست بشر
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
جلال الدین سادات آل احمد ، معروف به جلال آل احمد ، فرزند سید احمد

حسینی طالقانی در محله سید نصرالدین از محله های قدیمی شهر تهران

به دنیا آمد ، او در سال 1302 پس از هفت دختر متولد شد و نهمین فرزند پدر

و دومین پسر خانواده بود.


پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی

مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال ، برای مسجد و منبرش

جانشینی بپرورد.


جلال پس از اتمام دوره دبستان ، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، اما پدر که

تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمی پسندید و پیش بینی می کرد که آن

درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف می کند، با او مخالفت کرد:


«دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم که: «برو بازار کار کن»

تا بعد ازم جانشینی بسازد و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاس های

شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. »


پس از ختم تحصیل دبیرستانی ،پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش سیدمحمد

تقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد ، البته او خود به قصد

تحصیل در بیروت به این سفر رفت ، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند

ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت.


در «کارنامه سه ساله» ماجرای رفتن به عراق را این گونه شرح می دهد:


«تابستان 1322بود ، در بحبوحه جنگ ،با حضور سربازان بیگانه و رفت و آمد

وحشت انگیز U.K.C.C و قرقی که درتمام جاده ها کرده بودندتا مهمات جنگی

از خرمشهر به استالینگراد برسد. به قصد تحصیل به بیروت میرفتم که آخرین

حد نوک دماغ ذهن جوانی ام بود و از راه خرمشهر به بصره و نجف می رفتم

که سپس به بغداد والخ .... اما در نجف ماندگار شدم. میهمان سفره برادرم.

تا سه ماه بعد به چیزی در حدود گریزی ، از راه خانقین و کرمانشاه برگردم.

کله خورده و کلافه و از برادر و پدر.»


پس از بازگشت از سفر ، آثار شک و تردید و بی اعتقادی به مذهب در او

مشاهده می شود که بازتابهای منفی خانواده را به دنبال داشت.


« شخص من که نویسنده این کلمات است ، در خانواده روحانی خود همان

وقت لامذهب اعلام شده دیگر مهر نماز زیر پیشانی نمی گذاشت. در نظر

خود من که چنین می کردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بت پرستی بود

که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لا مذهبی بود. و

تصدیق می کنید که وقتی لا مذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر

آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق می دهد که تا به آخر براندش. »


آل احمد در سال 1323 به حزب توده ایران پیوست و عملاً از تفکرات مذهبی

دست شست. دوران پر حرارت بلوغ که شک و تردید لازمه آن دوره از زندگی

بود، اوج گیری حرکت های چپ گرایانه حزب توده ایران و توجه جوانان پرشور

آن زمان به شعارهای تند و انقلابی آن حزب و درگیری جنگ جهانی دوم

عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکری آن احد شدند.


همه این عوامل دست به دست هم داد تا جوانکی با انگشتری عقیق با

دست و سر تراشیده، تبدیل شد به جوانی مرتب و منظم با یک کراوات و

یکدست لباس نیمدار آمریکایی شود.


درسال 1324با چاپ داستان «زیارت» درمجله سخن به دنیای نویسندگی قدم

گذاشت و در همان سال ، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در

مجموعه "دید و بازدید" به چاپ رسید. آل احمد در نوروز سال 1324 برای

افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته به حزب به آبادان سفر کرد:


« در آبادان اطراق کردم. پانزده روزی. سال 1324 بود ، ایام نوروز و من به

مأموریتی برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته اش به آن ولایت

می رفتم و اولین میتینگ در اهواز از بالای بالکونی کنار خیابان".

آل احمدکه از دانشسرای عالی دررشته ادبیات فارسی فارغ التحصیل شده

بود، او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر

تحصیل از ادامه آن دوری جست و به قول خودش «از آن بیماری (دکتر شدن)

شفا یافت ».


به علت فعالیت مداومش در حزب توده، مسؤولیتهای چندی را پذیرفت. خود

در این باره می گوید:

«در حزب توده در عرض چهارسال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته

حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره.... و از اوایل 25 مأمور شدم زیر نظر

طبری «ماهنامه مردم» را راه بیندازم که تا هنگام انشعاب 18 شماره اش را

درآوردم حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم.»



در سال 1326 به استخدام آموزش و پرورش درآمد. در همان سال، به رهبری

خلیل ملکی و 10 تن دیگر از حزب توده جدا شد. آنها از رهبری حزب و مشی

آن انتقاد می کردند و نمی توانستند بپذیرند که یک حزب ایرانی، آلت دست

کشور بیگانه باشد. در این سال با همراهی گروهی از همفکرانش طرح

استعفای دسته جمعی خود را نوشتند.

آل احمد با نثر عصیانگرش اینگونه می گوید:


« روزگاری بود و حزب توده ای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی مینمود

و ضد استعمار حرف میزد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر

و چه شوری که انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و

نمیدانستیم سر نخ دست کیست و جوانی مان را می فرسودیم و تجربه

می آموختیم. برای خود من «اما» روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی

از تظاهرات حزبی بودیم (سال 23 یا 24؟) از در حزب خیابان فردوسی تا چهار

راه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرهاکه به خلق نفروختم، اما اول شاه

آبادچشمم افتاد به کامیون های روسی پر از سرباز که ناظر وحامی تظاهرات

ما کنارخیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم وچنان خجالت کشیدم

که تپیدم توی کوچه سید هاشم و . . . "


در سال 1326 کتاب «از رنجی که می بریم» چاپ شد که مجموعه 10 قصه

کوتاه بود و در سال بعد «سه تار» به چاپ رسید. پس از این سالها آل احمد

به ترجمه روی آورد.در این دوره، به ترجمه آثار «وید» و«کامو»، «سارتر» و

«داستایوسکی» پرداخت و در همین دوره با دکتر سیمین دانشور ازدواج کرد

« زن زیادی » نیز به این سال تعلق دارد.


در طی سالهای1333 و 1334« اورازان » ، « تات نشینهای بلوک زهرا » ،

« هفت مقاله » و ترجمه مائده های زمینی را منتشر کرد و در سال 1337

« مدیر مدرسه » و « سرگذشت کندوها » را به چاپ سپرد. دو سال بعد

«جزیره خارک - در یتیم خلیج» را چاپ کرد. سپس از سال 40 تا 43 «نون و

القلم»، «سه مقاله دیگر»، «کارنامه سه ساله»،«غرب زدگی» «سفر روس»

« سنگی بر گوری » را نوشت و در سال 45 «خسی در میقات» را چاپ کرد و

هم «کرگدن» نمایشنامه ای از اووان یونسکورا. «در خدمت و خیانت روشن

فکران» و «نفرین زمین» و ترجمه «عبور از خط» از آخرین آثار اوست.


آل احمد در صحنه مطبوعات نیز حضور فعالانه مستمری داشت و در این مجلات

و روزنامه ها فعالیت می کرد.


نکته ای که در زندگی آل احمد جالب توجه است، زندگی مستمر ادبی او است.

اگر حیات ادبی این نویسنده با دیگر نویسندگان همعصرش مقایسه شود این

موضوع به خوبی مشخص می شود.


جلال در سالهای فرجامین زندگی، با روحی خسته و دلزده از تفکرات مادی به

تعمق در خویشتن خویش پرداخت تا آنجا که در نهایت، پلی روحانی و معنوی

بین او و خدایش ارتباط برقرار کرد.


او در کتاب "خسی در میقات" که سفرنامه ی حج اوست به این تحول روحی

اشاره می کند و می گوید: "دیدم که کسی نیستم که به میعاد آمده باشد

که خسی به میقات آمده است. . ."


این نویسنده پر توان که همواره به حقیقت می اندیشید و از مصلحت اندیشی

می گریخت، در اواخر عمر پر بارش، به کلبه ای در میان جنگلهای اسالم کوچ

کرد.


جلال آل احمد ، نویسنده توانا و هنرمند دلیر به ناگاه در غروب روز 17شهریور

ماه سال 1348 در چهل و شش سالگی زندگی را بدرود گفت.




ویوگی های آثار


به طور کلی نثر آل احمد نثری است شتابزده ، کوتاه ، تاثیر گذار و در نهایت

کوتاهی و ایجاز .


آل احمد در شکستن برخی از سنت های ادبی و قواعد دستور زبان فارسی

شجاعتی کم نظیر داشت و این ویوگی در نامه های او به اوج می رسد.


اغلب نوشته هایش به گونه ای است که خواننده می تواند بپندارد نویسنده

هم اکنون در برابرش نشسته و سخنان خود را بیان می کند و خواننده، اگر با

نثر او آشنا نباشد و نتواند به کمک آهنگ عبارات ، آغاز و انجام آنها را دریابد،

سر در گم خواهد شد.

از این رو ناآشنایان با سبک آل احمد گاهی ناگریز می شوند عباراتی را بیش

از چند بار بخوانند.




آثار


آثار آل احمد را به طور کلی میتوان در پنج مقوله یا موضوع طبقه بندی کرد:


الف- قصه و داستان . ب- مشاهدات و سفرنامه. ج- مقالات. د- ترجمه.

هـ- خاطرات و نامه ها.



الف- قصه و داستان


1- دید و بازدید 1324:

نخست شامل ده داستان کوتاه بود، در چاپ هفتم دوازده داستان کوتاه را در

بردارد. جلال جوان در این مجموعه با دیدی سطحی و نثری طنز آلود اما خام که

آن هم سطحی است، زبان به انتقاد از مسایل اجتماعی و باورهای قومی

می گشاید.


2- از رنجی که می بریم 1326:

مجموعه هفت داستان کوتاه است که در این دو سال زبان و نثر داستانهای

جلال به انسجام و پختگی می گراید. در این مجموعه تشبیهات تازه، زبان آل

احمد را تصویری کرده است.


3- سه تار 1327:

مجموعه سیزده داستان کوتاه است. فضای داستانهای سه تار لبریز از

شکست و ناکامی قشرهای فرو دست جامعه است.


4- زن زیادی 1331:

حاوی یک مقدمه و نه داستان کوتاه است. قبل از جلال، صادق چوبک و بزرگ

علوی به تصویر شخصیت زنان در داستانهای خود پرداخته اند.

زنان مجموعه زن زیادی را قشرهای مختلف و متضاد مرفه، سنت زده و تباه

شده تشکیل می دهند.


5- سرگذشت کندوها 1337:

نخستین داستان نسبتاً بلند جلال است با شروعی به سبک قصه های

سنتی ایرانی، "یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود" این داستان

به بیان شکست مبارزات سیاسی سالهای 29 تا 31 حزبی پرداخته است.


6- مدیر مدرسه 1337:

این داستان نسبتاً بلند به نوعی میان خاطرات فرهنگی آل احمد است. خود

او در این مورد گفته است:

"حاصل اندیشه های خصوصی و برداشت های سریع عاطفی از حوزه بسیار

کوچک اما بسیار موثر فرهنگ و مدرسه"

مدیر مدرسه، گزارش گونه ای است از روابط افراد یک مدرسه با هم و روابط

مدرسه با جامعه.

" آل احمد در مدیر مدرسه به نثر خود اعتماد کامل دارد.

قلم دیگر در دستش نمی لرزد و چنین می نماید که اندیشه هایش نیز، در

چارچوبی خاص، شکل نهایی خود را یافته است.

به رغم این تکوین اندیشه ، جلال شکست را باور کرده است، لذا به دنبال

گوشه ای خلوت می گردد.


7- نون والقلم 1340:

یک داستان بلند تاریخی که حوادث آن مربوط به اویل حکومت صفویان است.

زبان نون والقلم به اقتضای زمان آن نسبتاً کهنه است.


8- نفرین زمین 1346:

رمانی روستایی است که بازتابی از جریانهای مربوط به "اصلاحات ارضی" در

آن بیان شده است.


9- پنج داستان 1350:

دو سال پس از مرگ آل احمد چاپ شده است.


10- چهل طوطی اصل (با سیمین دانشور) 1351:

مجموعه شش قصه کوتاه قدیمی از "طوطی نامه" که با تحریری نو نگاشته

شده است.

آل احمد در نامه ای خطاب به حبیب یغمایی، مدیر مجله ادبی یغما مینویسد

" و من که جلال باشم وقتی خیال دکتر شدن و ادبیات را در سر داشتم به

اینها دسترسی یافتم. قرار بود درباره "هزار و یک شب" و ریشه های هندی

و ایرانی قصه هایش چیزی درست کنم به رسم رساله، که نشد. . ."


11- سنگی بر گوری 1360:

رمانی است کوتاه و آخرین اثر داستانی آل احمد محسوب می شود. موضوع

آن فرزند نداشتن اوست.



ب- مشاهدات و سفرنامه ها

اورازان 1333، تات نشینهای بلوک زهرا 1337، جزیره خارک، درٌ یتیم خلیج

فارس 1339، خسی در میقات 1345، سفر به ولایت عزرائیل چاپ 1363،

سفر روس 1369 ، سفر آمریکا و سفر اروپا که هنوز چاپ نشده اند.



ج- مقالات و کتابهای تحقیقی

گزارشها 1325، حزب توده سر دو راه 1326، هفت مقاله 1333، سه مقاله

دیگر 1341، غرب زدگی به صورت کتاب 1341، کارنامه سه ساله 1341،

ارزیابی شتابزده 1342، یک چاه و دو چاله 1356، در خدمت و خیانت

روشنفکران 1356، گفتگوها 1346.



د- ترجمه

عزاداریهای نامشروع 1322 از عربی، محمد آخرالزمان نوشته بل کازانوا

نویسنده فرانسوی 1326، قمارباز 1327 از داستایوسکی، بیگانه 1328

اثر آلبرکامو (با علی اصغر خبرزاده)، سوء تفاهم 1329 از آلبرکامو، دستهای

آلوده 1331 از وان پل سارتر، بازگشت از شوروی 1333 از آندره وید، مائده

های زمینی 1334 اثر وید (با پرویز داریوش)، کرگدن 1345 از اوون یونسکو

عبور از خط 1346 از یونگر (با دکتر محمود هومن)، تشنگی و گشنگی 1351

نمایشنامه ای از اوون یونسکو؛ در حدود 50صفحه این کتاب را جلال آل احمد

ترجمه کرده بود که مرگ زودرس باعث شد نتواند آن را به پایان ببرد؛ پس از آل

احمد دکتر منوچهر هزارخانی بقیه کتاب را ترجمه کرد.




زندگینامه جلال آل احمد


   برچسب‌ها: زندگینامه جلال آل احمد
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
مادر ، تک‌واژه‌ای‌ست زیبا

مادر ، عین زیبایی‌ست و البته که زیباتر از زیبایی چیزی نیست

قلب بزرگ خدا در سینه‌ی مادران می‌تپد

مادر ، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا

آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد

عرش خدا به لرزه درمی‌آید

و همه‌ی فرشتگان سکوت می‌کنند

تا زیباترین سمفونی ِ هستی را بشنوند: « لالایی مادر را »

هیچ سنگی به آن سنگینی نیست

که بتوان آن را در یک کفه‌ی ترازو نهاد

و در کفه‌ی دیگر آن ، وزن مهر و قدر و قیمت مادرانه را سنجید




پدر ، باران است و مادر ، خاک حاصلخیز !

و زندگی با وجود این دو موجود ِ همزاد است

که سبز ِ سبز و آبی ِ آبی ست




مادر ، عنوان عاشقانه‌ترین شعر خداست

شعری که مضمون آن جز عشق نیست

مادر ، همان عشقی‌‌ست که در هیأت آدمی بر خاک گام برمی‌دارد

مادر ، چیزی‌ست شبیه خودش

هیچ‌چیز شبیه مادر نیست

مادر ، فقط مادر است . . .




و امّا ، پدر:

پدر ، می‌بخشد بی‌دریغ و دوست‌می‌دارد بی‌چشمداشت

پدر ، کار می‌کند آن‌گونه که شمع می‌‌سوزد

او در تب و تاب ، خود را آب می‌کند

تا که گرما و روشنی به من و شما ببخشد

تنها خداست که به خلوت و تنهایی پدران راه دارد

تنها خداست که می‌داند پدران چه می‌کشند و چه‌ها در دل دارند

پدران حضوری سبکبال دارند ، به چشم نمی‌آیند

و آن‌گاه که دیگر نیستند ، جای‌شان چه‌قدر خالی‌ست . . .

جای خالی پدران را با هیچ‌چیز نمی‌توان پرکرد

پدر ، همان روحی‌ست که خداوند به کالبد خاکی زندگی دمیده است

زندگی اگر زنده است ، دلیل آن پدران‌اند

این ابر باران‌زای حضور پدران بر سر ِ زندگی

و سرزندگی‌تان هماره سایه‌گستر باد



پدر باران است ، مادر شعر عاشقانه خدا

شعر پدر-شعر مادر-شعری برای پدر-شعری برای مادر-شعر پدر و مادر- توصیف پدر و مادر

   برچسب‌ها: پدر باران است, مادر شعر عاشقانه خدا
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
پروین اعتصامی ،شاعره نامدار معاصر ایران ازگویندگان قدر اول زبان فارسی

است که با تواناترین گویندگان مرد ، برابری کرده و به گواهی اساتید و سخن

شناسان معاصر گوی سبقت را از آنان ربوده است.


در جامعه ما با همه اهتمام و نظام فکری اسلام به تعلیم و تربیت عموم و

لازم شمردن پرورش فکری و تقویت استعدادهای زن و مرد، باز برای جنس

زن به علت نظام مرد سالاری امکان تحصیل و پرورش تواناییهای ذوق کم بوده

و روی همین اصل تعداد گویندگان و علماء زن ایران در برابر خیل عظیم مردان

که در این راه گام نهاده اند؛ ناچیز می نماید و پروین در این حد خود منحصر به

فرد است.


رمز توفیق این ارزشمند زن فرهنگ و ادب فارسی، علاوه بر استعداد ذاتی؛

معجزه تربیت و توجه پدر نامور اوست که علیرغم محرومیت زن ایرانی از

امکانات تحصیل و فقدان مدارس دخترانه، خود به تربیت او همت گماشت

و دختر با استعداد و با سرمایه معنوی خود را به مقامی که در خورد او بود

رسانید.


پدر پروین میرزا یوسف اعتصامی ( اعتصام الملک ) پسر میرزا ایراهیم خان

مستوفی ملقب به اعتصام الملک از اهالی آشتیان بود که در جوانی به سمت

استیفای آذربایجان به تبریز رفت و تا پایان عمر در همان شهر زیست.


یوسف اعتصام الملک در 1291 هـ.ق در تبریز به دنیا آمد. ادب عرب و فقه و

اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسه را در تبریز

آموخت و در لغت عرب احاطه کامل یافت. هنوز بیست سال از عمرش نرفته

بود که کتاب (قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب) را که رساله ای بود در

شرح یکصد مقام از مقامات محمود بن عمر الزمخشری در نصایح و حکم و

مواعظ و مکارم اخلاق به زبان عربی نوشت که بزودی جزء کتابهای درسی

مصریان قرار گرفت. چندی بعد کتاب (ثورة الهند یا المراة الصابره) او نیز مورد

تحسین ادبای ساحل نیل قرار گرفت .


کتاب(تربیت نسوان) او که ترجمه(تحریر المراة) قاسم امین مصری بودبه سال

1318ه.ق انتشار یافت که در آن روزگار تعصب عام و بیخبری عموم ازاهمیت

پرورش بانوان در جامعه ایرانی رخ می نمود.


اعتصام الملک از پیشقدمان راستین تجدد ادبی در ایران و به حق از پیشوایان

تحول نثر فارسی است. چه او با ترجمه شاهکارهای نویسندگان بزرگ جهان

در پرورش استعدادهای جوانان، نقش بسزا داشت. او علاوه بر ترجمه بیش

از 17 جلد کتاب در بهار 1328 هـ.ق مجموعه ادبی نفیس و پرارزشی به نام

(بهار) منتشر کردکه طی انتشار 24 شماره در2نوبت توانست مطالب سودمند

علمی- ادبی- اخلاقی- تاریخی- اقتصادی و فنون متنوع را به روشی نیکو و

روشی مطلوب عرضه کند.



رخشنده اعتصامی مشهو ر به پروین اعتصامی از شاعران بسیار نامی معاصر

در روز 25 اسفند سال 1285 شمسی در تبریز تولد یافت و از ابتدا زیر نظر پدر

دانشمند و سخندان خود که با انتشار کتاب (تربیت نسوان) اعتقاد و آگاهی

خود را به لزوم تربیت دختران نشان داده بود، به رشد پرداخت.


در کودکی با پدر به تهران آمد. ادبیات فارسی و ادبیات عرب را نزد وی قرار

گرفت و از محضر ارباب فضل و دانش که در خانه پدرش گرد می آمدند بهره ها

یافت و همواره آنان را از قریحه سرشار و استعداد خارق العاده خویش دچار

حیرت می ساخت. در هشت سالگی به شعر گفتن پرداخت و مخصوصاً با به

نظم کشیدن قطعات زیبا و لطیف که پدرش از کتب خارجی (فرنگی- ترکی و

عربی) ترجمه می کرد طبع آزمائی می نمود و به پرورش ذوق می پرداخت.


در تیر ماه سال 1303 شمسی برابر با ماه 1924میلادی دوره مدرسه دخترانه

آمریکایی راکه به سرپرستی خانم میس شولر در ایران اداره میشد با موفقیت

پایان برد ودر جشن فراغت از تحصیل خطابه ای با عنوان" زن و تاریخ"ایراد کرد


او در این خطابه از ظلم مرد به شریک زندگی خویش که سهیم غم و شادی

اوست سخن می گفت .خانم میس شولر، رئیس مدرسه امریکایی دختران

خاطرات خود را از تحصیل و تدریس پروین در آن مدرسه چنین بیان می کند.


"پروین اگر چه در همان اوایل تحصیل درمدرسه آمریکایی نیز معلومات فراوان

داشت،اما تواضع ذاتیش به حدی بود که به فرا گرفتن مطلب و موضوع تازه ای

که در دسترس خود می یافت شوق وافر اظهار می نمود."


خانم سرورمهکامه محصص ازدوستان نزدیک پروین که گویا بیش از 12سال با

هم مراوده و مکاتبه داشتند او را پاک طینت، پاک عقیده، پاک دامن، خوشخو

خوشرفتار، در مقام دوستی متواضع و در طریق حقیقت و محبت پایدار توصیف

می کند.

پروین در تمام سفرهایی که با پدرش در داخل و خارج ایران می نمود شرکت

می کرد و با سیر و سیاحت به گسترش دید و اطلاعات و کسب تجارب تازه

می پرداخت.


این شاعر آزاده، پیشنهاد ورود به دربار را با بلند نظری نپذیرفت و مدال وزارت

معارف ایران را رد کرد.

پروین در 19تیر ماه 1313 با پسر عموی خود ازدواج کرد و چهار ماه پس از

عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت.

شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در

کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت.

او که درخانه ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی

پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانه ای وارد شد که یک دم از بساط

عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همگامی این دو طبع مخالف نمی

توانست دیری بپاید و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین

پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از کابین طلاق گرفت.


با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد

و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود.


بعد از آن واقعه تأثیرانگیز پروین مدتی در کتابخانه دانشسرای عالی تهران

سمت کتابداری داشت و به کار سرودن اشعار ناب خود نیز ادامه می داد.

تا اینکه دست اجل او را در 34 سالگی از جامعه ادبی گرفت در حالی که بعد

از آن سالها می توانست عالی ترین پدیده های ذوقی و فکری انسانی را به

ادبیات پارسی ارمغان نماید. بهرحال در شب 16فروردین سال 1320 شمسی

به بیماری حصبه در تهران زندگی را بدرود گفت و پیکر او را به قم بردند و در

جوار قبر پدر دانشمندش در مقبره خانوادگی بخاک سپردند.

در تهران و ولایات، ادبا و شعرا از زن و مرد اشعار و مقالاتی در جراید نشر و

مجالس یادبودی برای او برپا کردند.


در سال 1314 چاپ اول دیوان پروین اعتصامی، شاعره توانای ایران، به همت

پدر ادیب و گرانمایه اش انتشار یافت و دنیای فارسی زبان از ظهور بلبل داستان

سرای دیگری در گلزار پر طراوت و صفای ادب فارسی آگاهی یافت و از غنچه

معطر ذوق و طبع او محفوظ شد.

پروین برای سنگ مزار خود نیز قطعه اندوهباری سروده که هم اکنون بر لوح

نماینده مرقدش حک شده است.



ویوگی سخن

او در قصایدش پیرو سبک متقدمین بویژه ناصرخسرو است و اشعارش بیشتر

شامل مضامین اخلاقی و عرفانی می باشد. پروین موضوعات حکمتی و

اخلاقی را با چنان زبان ساده و شیوایی بیان می دارد که خواننده را از هر طبقه

تحت تاثیر قرار می دهد. او در قدرت کلام و چیره دستی بر صنایع و آداب

سخنوری همپایه ی گویندگان نامدار قرار داشته و در این میان به مناظره

توجه خاص دارد و این شیوهء را که شیوهء شاعران شمال و غرب ایران بود

احیاء مینماید. پروین تحت تاثیر سعدی و حافظ بوده و اشعارش ترکیبی است

از دو سبک خراسانی و سبک عراقی .


چاپ اول دیوان که آراسته به دیباچه پر مغز شاعر و استاد سخن شناس ملک

الشعرای بهار و حاوی نتیجه بررسی و تحقیق او درتعیین ارزش ادبی و ویوگی

های سخن پروین بود شامل بیش ازصد و پنجاه قصیده و مثنوی در زمان شاعر

و با قطعه ای در مقدمه از خود او تنظیم شده بود. پروین با اعتقاد راسخ به تأثیر

پدر بزرگوارش در پرورش طبعش، دیوان خود را به او تقدیم می کند .



نمونه شعر:

این قطعه را برای سنگ مزار خود سروده است:



اینکه خاک سیهش بالین است

اختر چرخ ادب پروین است


گر چه جز تلخی ز ایام ندید

هر چه خواهی سخنش شیرین است


صاحب آنهمه گفتار امروز

سائل فاتحه و یاسین است


دوستان به که ز وی یاد کنند

دل بی دوست دلی غمگین است


خاک در دیده بسی جان فرساست

سنگ بر سینه بسی سنگین است


بیند این بستر و عبرت گیرد

هر که را چشم حقیقت بین است


هر که باشی و ز هر جا برسی

آخرین منزل هستی این است


آدمی هر چه توانگر باشد

چون بدین نقطه رسید مسکین است


اندر آنجا که قضا حمله کند

چاره تسلیم و ادب تمکین است


زادن و کشتن و پنهان کردن

دهر را رسم و ره دیرین است


خرم آنکس که در این محنت گاه

خاطری را سبب تسکین است




قریحه سرشار و استعداد خارق العاده پروین در شعر همواره موجب حیرت

فضلا و دانشمندانی بود که با پدرش معاشرت داشتند، به همین جهت برخی

بر این گمان بودند که آن اشعار از او نیست.

پروین اعتصامی بی تردید بزرگترین شاعر زن ایرانی است که در طول تاریخ

ادبیات پارسی ظهور نموده است.اشعار وی پیش از آنکه بصورت دیوان منتشر

شود در مجلد دوم مجله بهار که به قلم پدرش مرحوم یوسف اعتصام الملک

انتشار می یافت چاپ می شد (1302 ـ 1300 خورشیدی) دیوان اشعار پروین

اعتصامی که شامل 6500 بیت از قصیده و مثنوی و قطعه است تاکنون چندین

بار به چاپ رسیده است.

مقدمه دیوان به قلم شادروان استاد محمد تقی ملک الشعرای بهار است که

پیرامون سبک اشعار پروین و ویوگیهای اشعار او نوشته است.



سخن آخر

عمر پروین بسیار کوتاه بود،کمتر زنی از میان سخنگویان اقبالی همچون پروین

داشت که در دورانی این چنین کوتاه شهرتی فراگیر داشته باشد. پنجاه سال

و اندی است که از درگذشت این شاعره بنام می گذرد و همگان اشعار پروین

را می خوانند و وی را ستایش می کنند و بسیاری از ابیات آن بصورت ضرب

المثل به زبان خاص و عام جاری گشته است.


شعر پروین شیوا، ساده و دلنشین است. مضمونهای متنوع پروین مانند باغ

پرگیاهی است که به راستی روح را نوازش می دهد. اخلاق و همه تعابیر و

مفاهیم زیبا و عادلانه آن چون ستاره ای تابناک بر دیوان پروین می درخشد

چنانکه استاد بهار در مورد اشعار وی می فرمایند در پروین در قصاید خود

پس از بیانات حکیمانه و عارفانه روح انسان را به سوی سعی و عمل امید،

حیات، اغتنام وقت، کسب کمال، همت، اقدام نیکبختی و فضیلت سوق

می دهد. سرانجام آنکه او دیوان خوبی و پاکی است.


پروین اعتصامی عاقبت درتاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ در سن ۳۵سالگی بر اثر

ابتلا به بیماری حصبه در تهران درگذشت و در حرم فاطمه معصومه در قم در

مقبرهٔ خانوادگی به خاک سپرده شد.




زندگینامه پروین اعتصامی


برچسب ها:
زندگینامه پروین اعتصامی-پروین-اعتصامی-زندگی-زندگی پروین- اعتصامی-پروین اعتصامی-اشعار پروین اعتصامی


   برچسب‌ها: زندگینامه پروین اعتصامی
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
می دونم دوستم نداری می دونم منو نمی خوای

اونقدَر بدم برا تو ، که تو خوابمم نمی یای!



می دونم خیلی حقیرم واسه داشتن دل تو

نمیخوای که باشم هرگز حتی لحظه ای برا تو



می دونم هیچی ندارم واسه دادن به تو نازم

ولی خُب جونمو آخر ، پای عشق تو می بازم



می دونی خیلی می خوامت توُ تمامه لحظاتم

من وفادار به عشقم تا همیشه من باهاتم



تو فقط اینو بدون که ، تا ابد دل به تو دادم

تو تپش دادی به قلبم ، اینو من دارم به یادم



اگه شد روزی دوباره تو شدی تنهای تنها

اگه دنیای تو پُر شد از همه دردا و غمها



تو بدون که من همیشه پای عشق ِ تو نشستم

دلمو واسه نگاهت رو همه آدما بستم



اگه زنده بودم اون روز ، تو بیا بازم کنارم

من واسه داشتن چشمات تا همیشه بی قرارم



پویا مجتهدی


شعر دوستت دارم-شعر عاشقانه-دوستت دارم-دوستت دارم-دوستت دارم-دوستت دارم-دوستت دارم-شعر-شعر-شعر دوستت دارم-شعر دوستت دارم-شعر عاشقانه-دوستت دارم-دوستت دارم-دوستت دارم-دوستت دارم-دوستت دارم-شعر-شعر-شعر دوستت دارمشعر دوستت دارم-شعر عاشقانه-دوستت دارم-دوستت دارم-دوستت دارم-دوستت دارم-دوستت دارم-شعر-شعر-شعر دوستت دارم


   برچسب‌ها: تا همیشه دوستت دارم
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
فرخی سیستانی شاعر شيرين سخن و بلندآوازه و باريک‌انديش و ساده‌گوى

اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم است.


فرخى که در ۴۲۹ هجرى درگذشته است بايد پس از سال ۳۷۰ پاى به جهان

هستى نهاده باشد. مؤيد اين نظر آنکه پيوستن او به دربار چغانيان پس از

دقيقى شاعر مدّاح آن خانواده بوده است و دقيقى در فاصلهٔ ۳۶۷ تا ۳۶۹

هجرى کشته شده است و امير چغانى که فرخى مدح او گفته ، يعنى امير

ابوالمظفر احمدبن محمدبن محتاج چغانى پس از غلبه بر پسر عم خود ابو

يحيى طاهربن فضل چغاني، در سال ۳۸۱ هجرى به امارت چغانيان رسيده و

شاعر پس از ازدواج در زادگاه خود سيستان به چغانيان رفته است و سن

ازدواج را طبق معمول زمان بايد حدود 20سالگى فرض کنيم و باز شاعرى که

چنان قصايد بلند در آغاز پيوستن خود به آن دربار بتواند بسرايد ناچار بايد

سنينى از نوجوانى را صرف ممارست در شاعرى کرده باشد و آغاز اين

دوران لااقل همين حدود بيست سالگى بايد باشد نه کمتر، پس وى در

حدود سال ۳۹۰ هجرى يا يکى دو سال بيشتر از آن است که رهسپار دربار

چغانيان شده است.


اما پيوستن او از دربار چغانيان به بارگاه محمود غزنوى به دبار سلطانى که در

۳۸۹رسماً به سلطنت نشسته است ياپس از جنگ با ايللک خان نصر ويوسف

قدرخان و امراء ترکستان يعنى جنگ کَتَر (در ۳۹۶) و تسلط کامل اين شاه بر

خراسان بزرگ بايد باشد و يا به احتمال قوى‌تر پس از سال چهارصد هجرى ،

زيراکه مدح احمدبن حسن ميمندى رادر دورهٔ اول وزارت (۴۰۱ تا ۴۱۵هجرى)

در ديوان او مى‌بينيم امّا از وزير فضل‌دوست و ادب پرورى چون فضل ‌بن احمد

اسفراينى حامى فردوسى که پيش از او وزارت داشته است مديحه‌اى در

ضمن اشعار او نمى‌يابيم.


شاعر جز امير چغانى، و کدخداى او امير اسعد و سلطان محمود غزنوى و دو

پسر او امير محمد و امير مسعود و برادر او يوسف بن ناصرالدين ، احمد بن

منصور و حسنک وزير و ابوبکر حصيرى نديم و ابوسهل دبير و طاهر دبير و

بوسهل عراقى و بوسهل حمدوى و ابوبکر قهستانى عارض سپاه و اياز ايماق

غلام محبوب محمود غزنوى وچند تن ديگر از بزرگان دربار غزنوى را مدح گفته

است



تاریخچه شاعری فرخی

فرخى از سيستان بود پسر جولوغ، غلام امير خلف بانو. طبعى بغايت نيکو

داشت و شعر خوش گفتى و چنگ تر زدى وخدمت دهقانى کردى از دهاقين

سيستان و اين دهقان او را هر سال دويست کيل پنج منى غله دادى و صد

درم سيم نوحى او را تمام بودى اما زنى خواست هم از موالى خلف وخرجش

بيشتر افتاد و دبه و زنبيل در افزود فرخى بى‌برگ ماند و در سيستان کسى

ديگر نبود مگر امرا ايشان. فرخى قصه به دهقان برداشت که مرا خرج بيشتر

شده است چه شود که دهقان از آنجا که کرم اوست غلهٔ من سيصد کيل کند

و سيم صد و پنجاه درم تا مگر با خرج من برابر شود. دهقان بر پشت قصه

توقيع کرد که: ”اينقدر از تو دريغ نيست و افزون ازين را روى نيست“. فرخى

چون بشنيد مأيوس گشت و از صادر و وارد استخبار مى‌کرد که در اطراف و

اکناف عالم نشان ممدوحى شنود تا روى بدو آرد باشد که اصابتى يابد تا

خبر کردند او را از اميرابوالمظفر چغانى به چغانيان که اين نوع را تربيت میکند

و اين جماعت را صله و جايزهٔ فاخر همى دهد و امروز از ملوک عصر و امراء

وقت درين باب او را يار نيت قصيده‌اى بگفت و عزيمت آن جانب کرد:



با کاروان حُلّه برفتم ز سيستان با حُلّه تنيده ز دل بافته ز جان



الحق نيکو قصيده ايست و درو وصف شعر کرده است در غيت نيکوئى و مدح

خود بى‌نظيرست. پس برگى بساخت و روى به چغانيان نهاد و چون به حضرت

چغانيان رسيد بهار گاه بود و امير به داغگاه ، و شنيدم که هجده هزار ماديان

زهى داشت هريکى را کره‌اى در دنبال وهر سال برفتى و کرگان داغ فرمودى

و عميد اسعد که کدخداى امير بود به حضرت بود و نزلى راست مى‌کرد تا در

پى امير برد. فرخى به نزديک او رفت و او را قصيده‌اى خواند و شعر امير بر

او عرضه کرد. خواجه عميد اسعد مردى فاضل بود وشاعردوست شعرفرخى

را شعر ديد تر و عذب ، خوش و استادانه ، فرخى را سگزئى ديد بى ‌اندام

جبه‌اى پيش و پس چاک پوشيده و دستارى بزرگ سگزى‌وار در سر پاى و

کفش بس ناخوش و شعرى در آسمان هفتم، هيچ باور نکرد که اين شعر

آن سگزى را شايد بود، بر سبيل امتحان گفت: ”امير به داغگاه است و من

مى‌روم پيش او و ترا با خود ببرم به داغگاه که داغگاه عظيم خوش جائى

است جهانى در جهانى سبزه بينى پر خيمه و شراع و ستاره، از هر يکى

آواز رود مى‌آيد و حريفان در هم نشسته و شراب همى نوشند و عشرت

همى کنند و به درگاه امير آتشى افروخته چند کوهى و کرگان را داغ همى

کنند و پادشاه شراب در دست و کمند در دست ديگر شراب مى‌خورد و

اسب مى‌بخشد، قصيده‌اى گوى لايق وقت و صفت داغگاه کن تا ترا پيش

امير برم“. فرخى آن شب برفت و قصيده‌اى پرداخت سخت نيکو و بامداد

در پيش خواجه عميد اسعد آورد و آن قصيده اين است:


چون پرند نيلگون برروى پوشد مرغزار

پرنيان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار



چون خواجه عميد اسعد اين قصيده بشنيد حيران فرو ماند که هرگز مثل آن

به گوش او فرو نشده بود، جملهٔ کارها فروگذاشت و فرخى را برنشاند و روى

به امير نهاد و آفتاب زرد پيش امير آمد و گفت: ”اى خدا تو را شاعرى آورده‌ام

که تا دقيقى روى در نقاب خاک کشيده است کس مثل او نديده است “ و

حکايت کرد آنچه رفته بود. پس امير فرخى را بار داد، چون درآمد خدمت کرد.

امير دست داد وجاى نيکو نامزد کرد و بپرسيد و بنواختش و به عاطفت خويش

اميدوارش گردانيد و چون شراب دورى چند درگذشت فرخى برخاست و به

آواز حزين و خوش اين قصيده بخوابد که:


با کاروان حله برفتم ز سيستان ...


چون تمام برخواند امير شعرشناس بود و نيز شعر گفتى، ازاين قصيده بسيار

شگفتیها نمود. عميد اسعد گفت: اى خداوند باش تا بهتر بيني. پس فرخى

خاموش گشت و دم در کشيد تا غايت مستى امير، پس برخاست وآن قصيده

داغگاه برخواند. امير حيرت آورد پس در آن حيرت روى به فرخى آورد و گفت:

”هزار سر کوه آوردند همه روى سپيد و چهار دست و پاى سپيد ختّلى راه تو

راست، تو مردى سگزى و عيارى چندان که بتوانى گرفت بگير ترا باشد“.


فرخى شراب تمام دريافته بود اثر کرده و بيرون آمد و زود دستار از سر فرو

گرفت خويشتن را در ميان فسيله افکند و يک گله در پيش کرد و بدان روى

دشت بيرون برد و بسيار بر چپ و راست و از هر طرف بدوانيد که يکى

نتوانست گرفت آخرالامر رباطى ويران بر کنار لشکرگاه پديد آمد کرگان در آن

رباط شدند، فرخى به‌غايت مانده شده بود در دهليز رباط دستار زير سر نهاد و

حالى در خواب شد از غايب مستى و ماندگي. کرگان را بشمردند چهل و دو

سر بودند، رفتند و احوال با امير بگفتند. امير بسيار بخنديد و شگفتى‌ها نمود

و گفت: ”مردى مقبل است کار او بالا گيرد او را و کرگان را نگاه داريد و چون

او بيدار شود مرا بيدار کنيد“. مثال پادشاه را امتثال کردند ديگر روز به طلوع

آفتاب فرخى برخاست و امير خود برخاسته بود و نماز کرده بار داد و فرخى

را بنواخت و آن کرگان را به کسان او سپردند وفرخى را اسب با ساخت خاصه

فرمود و دو خيمه و سه استر و پنج سر برده و جامهٔ پوشيدنى و گستردني،

و کار فرخى در خدمت او عالى شد و تجملى تمام ساخت، پس به خدمت

سلطان يمين‌الدوله محمود رفت و چون سلطان محمود را متجمل ديد به

همان چشم درو نگريست و کار او بدانجا رسيد که تا بيست غلام سيمين

کمر از پس او برنشستندى




سبک و شیوه فرخی


در شيوهٔ شاعرى و سبک فرخى در سخنسرائى نخست شرحى راکه استاد

مرحوم بديع‌الزمان فروزان‌فر در کتاب سخن و سخنوران آورده است به سبب

جامعيت کلام اينجا نقل مى‌کنيم و سپس نکاتى ديگر بدان مى‌افزائيم باشد

که خوانندگان گرامى را سودمندى دهد:


”فرخى شاعرى است ظريف طبع و خوش بيان با لهجهٔ نرم و سبک ساده. در

سخنپردازى مسلط و در تعبير مقتدر. داراى معانى و عبارات سهل و کلمات

خوش‌آهنگ که بر ظرافت طبع و سماحت خاطر آن بهترين دليل است.


ابيات آن به اندازه‌اى ساده و طبيعى و از هرگونه تعقيد و حشو برکنار است

که گوئى اسلوب شعر و نظم مخصوص آن را از ياد برده و به‌جاى اينکه شعر

بگويد محاوره کرده و صحبت داشته است ولى پس از اندک تأمل و توجه مى

‌توان دانست که فرخى در آن ابيات شيرين و روان نظم شعرى و اسلوب

نظمى را تمام و کمال به‌کار برده و در اعمال قوانين بلاغت خوددارى نکرده و

فقط توانائى خاطر و روانى قريحت او است که نظم را با همه دقت در صورت

محاوره نمايش مى‌دهد.


لطافت احساس و ظرافت فکر فرخى ازين بود که وى گذشته از شعر در

موسيقى(۱) نيز دست داشت شعر خوش مى‌گفت و چنگ تر مى‌زد و هر

يک از اين دو عامل در ظريف کردن فکر و احساس اثرهاى مهم دارد و اگر

فکرى در تحت تأثير هر دو واقع گرديد ظريف‌تر خواهد شد.


(۱).

گويد: شهِ روم خواهد که او همچو من

نهد پيش او بربطى در کنار (ديوان، ص ۱۵۲)



يا: گاه گفتى بيا و رود بزن گاه گفتى بيا و شعر بخوان (ديوان، ص ۲۶۷)



سبک و اسلوب او همان طريقه و روش ابوالحسن کسائى است که از

تشبيهات آن کاسته و بر معانى عشقى آن افزوده است اشعار او بر الفاظ

متداول مشتمل و از کلمات غريب و ناهنجار خالى است. خيال او هرچند

وسيع است عمق ندارد. معانى فلسفى و اخلاقى در ديوان او به‌ندرت

ديده مى‌‌شود. پس اگر خيال او همان‌طور دقيق مى‌بود ديوان او از مهمات

کتب به‌شمار می رفت




صفات و اخلاق

فرخى مردى عرشت دوست و عيش طلب بوده و به خوشگذرانى علاقه

داشته و جز بر وسايل شادى کمتر به چيز ديگر همت گماشته و با کمال

صراحت ميل و رغبت درونى خود را به لذائذ مادى ظاهر کرده و همه کس

را با خود همراه و همکار مى‌انگاشته است با همهٔ اينها از حمايت دين و

خلاقيت عرب خوددارى نکرده به بى‌دينان و قرمطيان و هر که مخالف مذهب

و دين باشد بد گفته و به غارت و قتل ايشان تحريص مى‌کند.


او داراى فکر ساده و طبع دهقانى بوده و با اينکه در آخر صاحب جاه و مقام

بلند گرديده و خواسته‌اى در خور آن به‌دست آورده و از محتشمان عصر خود

شده، باز هم از خيالات و روشِ دهقانى دست برنداشته وخود را خادم همان

دهقان سيستانى پنداشته،از ممدوحان جوِ اسب(۱)و تاوان شتر سقط شده

خواسته (۲) و منشو طبع نخستين را نشان داده تا او را بدان سبت به فربه

کردن فيل(۳) گماشته‌اند(سخن وسخنوران، چاپ دوم، تهران ۱۳۵۰شمسى

(ص ۱۲۴ تا ۱۲۶).


(۱). گويد:


دى کسى گفت که اجرى تو چندست ازمير

گفتم اِجرى من اى دوست فزون از هنرم

جز که امسال دو سالست که بى‌امر امير

نيست از نان و جوِ اسب نشان و خبرم


(ديوان، ص ۲۳۲)



(۲).

چندگوئى که مرا چند شتر گشت سقط اين سقط باشد برخيز و کنون اشتر خر


(ديوان، ص ۱۳۶)



(۳). گويد:


بگذاشتى مرابه لبِ جيلُم با يک دو پيل لاغر بى‌جولان

گفتى مرا که پيلان فربى کن بايشان رسان همى علف ايشان


(ديوان، ص ۲۸۳)





فرخی و منوچهری دامغانی


سخن از فرخى و شعر او کمال نمى‌يابد مگر آنکه از شاعر ديگر هم عصر او

منوچهرى يادى شود و روش شاعرى آن دو با هم مقايسه گردد:


- استاد فرخى سيستانى و منوچهرى دامغانى، اين دو شاعر قريب‌العهد

گرانقدر شيرين سخن از بسيارى جهات قدر مشترک دارند و مکمل يکديگر

به‌شمارند حتى تقابلى که در اشعار و سبک آنها موجود است خود سبب

بايستگى يادآورى يکى پهلوى ديگرى است. اگر منوچهرى آن شاعر پرمايه

است که در نظم سخن تحت تأثير معلومات پردامنهٔ خويش خاصه زبان تازى

قرار دارد، فرخى آن سخنگوى توانائى است که به هيچ وجه در شعر خويش

تکيه بر معلومات نکرده است و اگر شاعر دامغانى در تشبيه و تخيل موى به

دو نيم مى‌شکافد و چراغ نيم مردهٔ طبع شعر نيوشان را از تازه‌گوئى و بديع‌

سرائى خويش هرساعت روغن‌افزار و پُرفروغتر مى‌گردد،سخنور سيستانى

نيز سهل و ممتنع گوئى و تشبيهات ساده و لطافت طبع خويش را در آسمان

جاى مى‌دهد و از سير در مراحل نظم و سخن‌پردازى حُلّه تنيده ز دل بافته ز

جان ره‌آورد مى‌آورد.


- منوچهرى سيلى خروشان و رودى جوشان است که از صخره‌ها فرو مى

‌ريزد و بر پشته‌ها مى‌دود و از دره‌ها مى‌گذرد، کف بر لب دارد، مى‌غّرد و مى

‌پيچد اما اين در از آهنگ پيچان زمين کن چون به هامون برسد چنان آرام و دم

از گفتگو بسته و از جوش و خروش فرو نشسته مى‌شود که کس را در وى

گمان حرکت و توهم ترنّمى نمی ماند. سخن منوچهرى استادانه اما پرنشيب

و فراز است و يک حالت ندارد.


- فرخى چنين نيست، ديوان او از آغاز تا انجام يکدست و يکنواخت، لطيف و

ملايم، بلند و بديع است، جويبارى است با زمزمهٔ جانفزا و به گوش خوش آيند

صافى و پاک و گوارا. در مدح و تغزل و تشبيب همه جا ملايمت و لطف کلام

او به چشم مى‌آيد و سادگى بيان و رسائى کلمات و هماهنگى جُمل گوش

را نوازش و تن را فربهى مى‌بخشد اگر بخواهند ”لطافت شعر فارسي“ را هر

چه دقيق‌تر و وسيع‌تر توصيف کنند بهتر است به ”شعر فرخي“اقتصاد کنند و

اينکه رشيد وَطواط گفت ”فرخى عجم را همچنان است که اَبُو فراس عرب را

و اين هر دو فاضل سخن را سهل و ممتنع مى‌گويند“ درست قولى است که

جملگى برآن هستند.


فرخى و منوچهرى در طرز بسيارى از قصايد اشتراک دارند يعنى در يک زمينه

طبع آزموده‌اند و قصايد هر يک کيفيتى خاص دارد. در سخن منوچهرى ابتکار و

تشبيه تازه و بديع و انديشهٔ باريک فراوان مى‌يابيد اما آنجا که ابتکار و تازگى

مجال خودنمائى نيافته است سخن عادى و بى‌پيرايه است و به قول خود او

”سروى است بالادار در پهلوى مورد“ . يا ”درازى در کنار کوتهى“. فرخى در

شعر از اين بر و فرود برکنار است ابياتى ساده و سخنى از هرگونه تعقيد و

حشو برکنار دارد ، دهقانى است سخنگوى که بى‌تکلف اما رسا و بليغ و پر

معنى طبع آزموده و در اين سادگى و روانى اسلوب نظم و قوانين بلاغت را

در صورت محاوره به نحو اکمل مراعات کرده است. ساده‌سراى و روانگو است

و شعر او نيز ساده و روان و بر موازين بلاغى و اساليب نظمى منطبق، بدين

جهت بهگزين کردن اشعار فرخى کارى دشوار اما ترتيب دادن گلچينى از بدايع

نظم منوچهرى آسان است.


اطلاع اين دو سخنگوى بر فنون موسيقى خود يکى از دلايل لطافت طبع و

ظرافت فکر شانست خاصه فرخى که علاوه ازآن که شعر خوش گفتى چنگ

نيز تر و استادانه زدى. اين دو شاعر عشق‌پيشه، روزگار را با ساز و سرود

و شعر و غزل و مى و مطرب به سر آورده‌اند و پيوسته دل در گروى خوبان

داشته در بيان شادى و اندوه وصل و هجران و ديگر عواطف بشرى ماهر و

قادر هستند با اين تفاوت که زبان منوچهرى امروز کمى بيگانه شده است

اما سخن فرخى همچنان سهل و ساده مانده است.




زندگینامه فرخی سیستانی


   برچسب‌ها: زندگینامه فرخی سیستانی
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
آدم از آن روزی که شد هستیش آغاز

با علم و ایمان می کند تا اوج پرواز



از جمله اعمالی که همپای جهاد است

ایمان و علم آموختن بر بی سواد است



گلواژه ای بی تاست در گلشن معلّم

فانوس جان را می کند روشن معلّم



در باغ هستی هر گلی را رنگ و بویی ست

امّا گلی مانند وی خوش رنگ و بو نیست



زآن پرتو افشان آفتاب ِ علم و تقوا

هر گل به استعداد خود گردد شکوفا



چون شمع می سوزد هماره جسم و جانش

تا روشنی بخشد به راه رهروانش



دریایی از شکرست و دنیایی شکیب است

بر درد عالم سوز نادانی طبیب است



زآفت مبادا نوگلی گردد پریشان

یک لحظه غافل نیست از احوال ایشان



در شادی و اندوه شان بی شک سهیم است

در حق آنان باغبانی بس رحیم است



داند اگر فردی از او یابد هدایت

خیرش به دو دنیا کند او را کفایت



او می شود جاری به دل ها با محبّت

آری ندارد جذب دل ها رنج و زحمت



هرگز نمی باشد ز کارش خسته ، آری

بر دوش همّت کوله باری بسته ، آری



او بر محصّل محفلش پیوسته باز است

او دلنوازی ، چاره سازی ، بی نیازاست



تبعیض در قاموس وی راهی ندارد

در مکتبش تزویر معنایی ندارد



پروردگار ای « لاله » از شاگرد و استاد

در دفتر هستی به نیکی می کند یاد



آن ماه تابان تا ابد پاینده بادا !

نامش ، مرامش ، شوکتش پاینده بادا !





فرهاد عطار حمیدی لنگرودی (لاله)

شعر معلم-شعر در مقام معلم-معلم-شعر-توصیف معلم-شعری برای معلم-اشعاری برای معلم-مقام معلم


   برچسب‌ها: در مقام معلم
   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش