منوچهر احترامي
هجوم فرهنگي
| |
اي ديش تو بر بام و تو از ديش به تشويش
تشويش رها كن كه مصوني تو ز تفتيش
پنهان چه كني ديش دو متري به سر بام
يك سوي بنه پوشش و از ديش ميندش
از تاري تصوير مباش اين همه دلگير
از بابت برفك منما اين همه تشويش
مرغوب نبودست مگر نوع ال.ام.بي
كاين سان به تو تصوير دهد محو و قاراشميش
شب تا به سحر بر سر بامي پي تنظيم
از بام فرود آي و خجالت بكش از خويش
دي بر سر هر بام يكي ديش عيان بود
امروز چو نيكو نگري بيشتر از پيش
گر چشم خرد بازكني موقع ديدن
بربام كسان ديش ببيني زيكي بيش
اين سوي عرب ست بود آن سوي سي .ان.ان
اين جانب ري مي نگرد، آن سوي تجريش
اين زير بليتش بود از كيش الي قشم
آن تحت تيولش بود از قشم الي كيش
شرقي طلبي دست بر اين فيش فشاري
غربي خواهي شست نهي بر سر آن فيش
فرياد از اين ديش كه چون گاو زراعت
در مزرع افكار من و تو بزند خيش
اين ديش چو مار است كه هر سو بكشد سر
يا عقرب جراره كه هر جا بزند نيش
لوف(۱) است اگر ديش شود ميش يقيناً
جز بره ي ادبار(۲) نمي زايد از اين ميش
بس نكته كه در ديش نهان است وليكن
چون قافيه تنگ است نگردم پي باقيش
۱- لوف: نوعي از گل شيپوري، شاعر ديش را به خاطر شباهتش به دهانه شيپور به گل شيپوري تشبيه كرده است.
۲-ادبار: بخت برگشتگي
| |
| |
| |
| |
| |
از آن روزی که در ایران موبایل آمد به محفلها
تماس آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به No Response To Paging عادت کرده گوش اما
از اشکالات SMS چه خون افتاده در دلها
ندارد آنـــتنی اما مزایایی دگر دارد
شده یک جور بازیچه به دست بچه خوشگلها!
نه اینترنت، نه MMS، نه SMS... خداوندا!
"کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها"
ولی چون قبض میآید چنان میسوزد اعماقت
که گویی خوردهای یکسال از انواع فلفلها!
چه عصر ارتباطاتی! عجب فن آوریهایی!
نمیدیدند توی خواب هم این وضع را "بل"ها!
مهدی استاد احمد
بی مایه در آستانهی نوروزی
انگار به کل خلق شدی no roozi !
مهدی استاد احمد
هشدار ایمنی!
از پنجره، پوست تخمه را تف كردی
هر ثانیه بی جهت، توقّف كردی
باید بروی دوباره آموزشگاه
هفتاد و دو مرتبه تصادف كردی!
فاضل ترکم به نقل از لوح
خواب دیدم كه سیل و توفان شد
شاعری شهردار تهران شد
شاعر از گربه ها نمی ترسید
شاعر احساس گربه را فهمید
دایه ی موش های تهران شد
شاعرك(!) مالك خیابان شد
چه هوایی،چه بوی گیرایی
گفت: «به به چه جوی زیبایی
جوی تهران ترانه خوان دارد
چه كم از جوی مولیان دارد؟!
جوی ها جملگی یكی بشوند
همه تقدیم رودكی بشوند»
«مژده ای دل كه یار می آید»
مترو از هر كنار می آید!
مترو مثل فرشته ظاهر شد
همه ی زندگی شاعر شد
از لب و زلف و خال مترو نوشت
شعر در وصف حال مترو نوشت
گونه مترو را مجسم كرد
وصف ابروی مترو را هم كرد
روی دیوار شهر با لبخند
نصف شب عكس مترو را می كند!
عاقبت دیر كرد و شاعر ماند
مترو تاخیر كرد و شاعر ماند
تا كمی رو به راه شد حالش
مترو می رفت و او به دنبالش!
دست و پایش كرخت و سست شد و
بی خیال مقام و پست شد و...!
با تمام وجود همت كرد
طفلكی تا كه بود خدمت كرد
تیشه در دست پله برقی ساخت
مثل فرهاد زندگی را باخت
شعرهای روان و ساده نوشت
برپل عابر پیاده نوشت:
«خط نوشتم كه خر كند خنده»
یادگاری برای آینده!
نسیم عرب امیری
.:: This Template By : web93.ir ::.