پليس كلمبيا در گزارشي اعلام كرد كه ماموران در شمال شرق اين كشور يك كبوتر حامل موادمخدر را دستگير كردند.
به گزارش سرويس «حوادث» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، «خوزه آنخل مندوزا» رييس پليس منطقه «بوكارامانگا» در كلمبيا در مصاحبهاي با رسانههاي دولتي اين كشور عنوان كرد: ماموران پليس اين منطقه روز گذشته موفق شدند يك كبوتر نامهرسان را در حالي كه يك بسته 45 گرم مواد مخدر به پايش بسته بودند، در نزديكي زنداني در ناحيهاي در شمال شرق اين كشور دستگير كنند. اين كبوتر كه به «ساقي» معروف است، مواد مخدر را از خارج به داخل زندان و براي زندانيان منتقل ميكرد. البته اين مقدار ماده مخدر براي اين پرنده بسيار سنگين است.
به گزارش ايسنا، اين مقام مسئول پليس اين كشور در ادامه به شبكه خبري بيبيسي، خاطر نشان كرد: ماموران اين كبوتر را به مركز حفاظت از حيوانات منتقل كردند تا حمايتهاي لازم صورت بگيرد.
بر اساس اعلام دپارتمان زندانهاي اين كشور، پرونده حمل مو به داخل زندانها براي اولين بار است كه در كلمبيا رخ ميدهد. پيش از اين كبوترها تلفن همراه را به داخل زندان منتقل ميكردند.
متخصصان مركز پزشكي بيمارستان اطفال سينسيناتي در آمريكا، چند نكته و راه كار موثر را براي حفاظت از كودكان در فصل آنفلوآنزا و سرماخوردگي پيشنهاد كردهاند.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان ايسنا، آنفلوآنزا عبارت از عفونت مخاط بيني، گلو و ريهها است كه در اثر فعاليت انواع مختلفي از نسخههاي ويروس آنفلوآنزا بروز ميكند. هرچند اين بيماري معمولا علائم خفيفي دارد اما در برخي موارد ميتواند به قدري شدت پيدا كند كه كار به بيمارستان و حتي مرگ بيمار بكشد. اين بيماري در فصل زمستان و اوائل بهار شايعتر ميشود.
به گزارش روزنامه تلگراف، كارشناسان بيمارستان اطفال سينسيناتي و آكادمي پزشكان اطفال در آمريكا ميگويند در عين حال كه بهترين روش براي مقابله با اين بيماري واكسيناسيون است اما ميتوان با رعايت كردن نكات زير از انتشار اين ويروس به شدت واگيردار تا حد زيادي جلوگيري كرد و از كودكان خود در برابر اين بيماري بيشتر محافظت نمود.
اين متخصصان توصيه ميكنند عادت كنيد كه حتما داخل دستمال عطسه و سرفه كنيد و اگر زمان دسترسي به دستمال نداريد با بازو روي بيني و دهان خود را هنگام عطسه و يا سرفه بپوشانيد و اين روش را به كودك خود نيز بياموزيد. اگر زياد عطسه يا سرفه ميكنيد از ماسك استفاده كنيد. اما در موارد كمتر حتما از دستمال استفاده كنيد و پس از هر بار مصرف دستمال را دور بياندازيد.
اگر شما يا كودكتان بيمار هستيد در هر حال از بوسيدن فرزندتان خودداري كنيد. مطمئن شويد كه تمام افراد خانواده و اطرافيانتان قبل و پس از تماس با فرد مبتلا به آنفلوآنزا دستهايشان را خوب بشويند. هر فردي بايد دستهاي خود را حداق 15 ثانيه با آب گرم و صابون بشويد. همچنين ميتوان از پاك كنندههاي بدون آب استفاده كرد. اجازه ندهيد كودكتان فنجان، قاشق، چنگال، حوله و يا مسواك خود را با كسي تعويض كند.
ظروف خانه را با آب داغ و مايع شوينده يا داخل ماشين ظرف شويي خوب تمييز كرده وآبكشي كنيد. حولهها را زود به زود تعويض كرده و آنها را در آب داغ بشوييد. تمام سطوح از جمله اسباب بازيها را با صابون و آب داغ بشوييد. كودكان را از تماس با دود سيگار دور نگه داريد چون تماس با دود سيگار خطر ابتلا به بيماريهاي تنفسي را در كودك تشديد ميكند.
سایت گل -
رونالدو ، مهاجم رئال مادريد ، بيشترين دستمزد را در ميان بازيكنان
فوتبال دنيا مي گيرد . بنا بر گزارش مجله بلژيكي اسپورت فوت ، ستاره
پرتغالي سالي 12 ميليون يورو دستمزد مي گيرد ، نيم ميليون بيش از هم تيمي
سابقش در منچستر ، وين روني . نفر سوم در اين ليست ، ليونل مسي است كه
سالي 11 ميليون دستمزد مي گيرد .
كاكا
، ديگر بازيكن رئال مادريد ، با دستمزد سالي هشت ميليون يورو در جايگاه
چهارم قرار دارد و بنزماي فرانسوي نيز سالي 6 ميليون دستمزد مي گيرد .
كاسياس و ژابي نيز ديگر بازيكنان رئال حاضر در اين ليست هستند;

این مرد وحشتزده آخرین نفسهایش را کشیده، شاید چشمانش
را گرفته تا شاهد لحظات وحشتبار آخرین نباشد… اما چرا ؟
شهر پمپی، شهری در ایتالیای امروزی یا روم باستان در روز ۱۹ اوت سال ۷۹
میلادی در پی فعالیت آتشفشانی کوه وزوو که ۲۸ ساعت ادامه داشت به زیر
کوهی ۶ متری از مواد مذاب و خاکستر آتشفشانی رفت. حادثه آنقدر ناگهانی روی
داد که همه چیز در شهر به همان حالت که در اثنای زندگی روزمره بود دست
نخورده ماند و امروز دقیقا به همان گونه که دو هزار سال پیش بودند باقی
است. گویی زمان منجمد شده است.
این شهر به وسیله انفجارهای آتشفشانی کوه «وزوو» نابود شد. آتشفشان وزوو سمبل کشور ایتالیا و قبل از آن نشانه شهر ناپل است.
کوه آتشفشانی وزوو اگرچه طی دو هزار سال گذشته آرام بوده است اما نام آن را کوه اخطار گذارده اند. چنین نامی به دلیل فجایع و حوادثی بوده است که در تاریخ از این کوه به ثبت رسیده است. فاجعه ای که برای «سدوم و عمورا» روی داد شباهت زیادی به حوادث تخریبگر شهر پمپی داشته است. در سمت راست وزوو شهر ناپل و سمت شرق آن شهر پمپی قرار دارد. مذاب و خاکستر ناشی از فوران آتشفشانی که دو هزار سال پیش روی داد حیات را از این شهر برچید.

لب ها، چشمانش و پوست بدنش ذوب شده است، بجز جمجمه اش تمامه سنگ شده است.

گویا آتشفشان در نهایت سکوت جان مردم را کنده است.

به نظر می رسد این مرد در حال فرار بوده است.

از ۲۰ هزار نفر جمعیت پمپی دو هزار نفر ناپدید شدند و مابقی آرام آرام مذاب و به تلی از مجسمه های سنگی تبدیل شدند.

جمعی از کودکان و بزرگسالان، منتظر قایقی بودند که هیچوقت نیامد.

یکی جمع شده، یکی به پشت آرامیده – اما یکی بیدار شده و تا تکانی بخورد! جانش کنده شده است.

متوجه هیچ نشده است، گویا ناگهان مواد بر رویش ریخته است که حتی نتوانسته است دستی تکان دهد.

اعضای خانواده ای که در کنار هم مردند.
مواد مذاب کوه وزوو به آنی تمامی شهر را از نقشه منطقه جاروب کرد. جالب ترین جنبه این حادثه آن است که هیچ کس نتوانسته است در مقابل فوران آتشفشان وحشتناک وزوو بگریزد. یک خانواده در حال صرف غذا در یک لحظه تبدیل به سنگ شده اند. زوجهای بسیاری پیدا شدند که در حین انجام آمیزش جنسی تبدیل به سنگ شده بودند. صورت برخی از اجساد انسانهای سنگ شده که از داخل زمین کشف شده اند همچنان سالم و صحیح باقی مانده است. صورت آنها حالت گیج و منگ دارد.

مردی که سر همسرش را در بغل گرفته و منتظر پایانند.

پدر – فرزند – مادر

مرگ مردم پمپی در یک لحظه رخ داد، فاجعه هرچه بود، همه چیز به همان حالت اولیه و بدون تغییر باقیمانده است. در سال ۱۹۹۱ نیمی از این شهر از زیر خاکستر بیرون کشیده شد. هر ساله جمعیت زیادی از موزه طبیعی پمپی دیدن می کنند و این شهر به یکی از جاذبه های گردشگری ایتالیا تبدیل شده است.

سگی که بیرون خانه ای زنجیر شده بود.

همه خوابیده اند، همه سنگ شده اند، حتی کودکان شیر خوار

به نظر می رسد مرد بیدار شده و بویی برده، اما …

آهی کشید و گفت:
عشق میراثی است از اولین انسان که استحکام و توانایی را ضعیف ساخته است.
جوانی تنومند و ورزیده می گذشت. با صدایی آهنگین، پاسخ داد:
عشق، ثباتی است که به بودن افزوده گردیده تا اکنونم را به نسلهای گذشته و آینده پیوند دهد.
زنی با نگاهی دلتنگ می گذشت. آهی کشید و گفت:
عشق زهری مرگ آور است که دم جمع زنندگان عبوس است که در جهنم به خود می پیچند و از آسمان، توام با چرخش، چون ژاله جاری است. فقط به این خاطر که روح های تشنه را در آغوش بگیرد و سپس آنان لحظه ای می نوشند، یک سال هوشیارند، و تا ابد می میرند.
دخترکی که گونه ای چون گل سرخ داشت، می گذشت، لبخندی زد و گفت:
عشق چشمه ای است که روح عروسان را چنان آبیاری می کند تا به روحی عظیم بدل شوند و آنان را با نیایش تا سرحد ستارگان شب بالا می برد تا قبل از طلوع خورشید ترانه ای از ستایش و پرستش سر دهند.
مردی می گذشت، لباسی تیره رنگ به تن داشت با محاسنی بلند ابرو در هم کشید و گفت:
عشق جهانی است که مانع از دید است در عنفوان جوانی آغاز می شود و با پایانش پایان می یابد.
مردی خوش منظر با چهره ای گشاده عبور می کرد با خوشحالی گفت:
عشق دانش علوی است که چشمانمان را باز می کند تا چیزها را همانطور که خداوند می بیند ببینیم.
مرد نابینایی می گذشت که با عصایش به زمین ضربه می زد گریه سر داد و گفت:
عشق مه ای غلیظ است که روح را از هر جهت احاطه کرده است و حدود وجود را مستور نموده است و فقط اجازه دارد شبح تمایلاتش را که در صخره ها سرگردان است ببیند و نسبت به صدای پژواک فریادش در دره ها ناشنوا است.
جوانی با گیتار می گذشت و می خواند؛
عشق اشعه ای جادویی از نوری است که از روی انسانهای حساس می درخشد و اطرافشان را آذین می بندد، تو جهان را چون کاروانی می بینی که از میان علفزار سبز گذر می کند. عشق رؤیایی دوست داشتنی است که بین بیداری و بیداری برپا است.
پیرمردی میگذشت پشتش خم شده بود و پاهایش را همانند تکه ای پارچه به دنبال می کشید، با صدایی لرزان گفت:
عشق آرامش جسم است در خاموش گور و آسایش روح است در عمق ابدیت.
کودکی پنج ساله می گذشت لبخندم را پاسخ داد و گفت:
عشق یعنی پدرم یعنی مادرم. فقط پدر و مادرم هستند که عشق را می شناسند.
روز به پایان رسید کسانی که از معبد عبور می کردند هر یک به زبان خویش تعبیری از عشق داشتند که آمالشان را آشکار می ساخت و بیانگر یکی از رموز زندگی بود. عصر هنگام که عبور رهگذران خاموش شد صدایی از درون معبد به گوشم رسید.
عشق دو تصنیف دارد: نیمی صبر و نیمی تندخویی
نیمی از عشق آتش است.
در آن هنگام وارد معبد شدم با صداقت و در سکوت زانو زدم و به عبادت پرداختم خداوندا مرا طعام شعله ها گردان...
بار الهی مرا در آتش مقدس بسوزان...
روش پالایش آب با استفاده از نور خورشید از مدت ها پیش شناخته شده
است. در این روش آب در مقابل نور مستقیم خورشید قرار گرفته و ترکیب حرارت و
اشعه ماورای بنفش، پاتوژن های موجود در آب را از بین می برد.
اکنون محققان هنگ کنگی با ترکیب این شیوه با میکروفلوئیدها در یک میکرو راکتور توانسته اند قدمی دیگر در صنعت تصفیه آب بردارند.
این دستگاه از یک محفظه مستطیلی متشکل از دو صفحه شیشه ای مقابل یکدیگر
ساخته شده که هرکدام با دی اکسید تیتانیوم (ماده موجود در کرم ضد آفتاب)
پوشش داده شده است.
آب کثیف از طریق میکرو کانال هایی از میان این صفحات گذرانده شده تا نسبت
سطح به حجم تا حد اعلی افزایش داده شود. با قرار گرفتن در برابر خورشید، دی
اکسید تیتانیوم از خود الکترون آزاد کرده که باعث تجزیه آلودگی های موجود
در آب می شود.
این محققان در مرحله بعدی تصمیم دارند که این راکتور را در ابعاد بزرگتر
ساخته و اندازه صفحات را به دو متر مربع برسانند تا بتوانند هزار لیتر در
ساعت آب پاکیزه تولید کنند. اندازه کنونی دستگاه فقط 5x1.8 سانتی متر است.
روز مصاحبه:
جناب شیطان با دو ساعت تاخیر حاضر شد. وقتی هم که رسید عذرخواهی کرد و گفت: مأموریت خطیری پیش اومد که از دوستان ساخته نبود و می بایست خودم انجام می دادم.
پیش از انجام مصاحبه گفتم: با چه تضمینی باور کنم که در جریان مصاحبه بر مبنای صداقت در گفتار سخن خواهی گفت؟
خندید و گفت: دلیلی ندارد دروغ بگویم. چون من به حربه ای مجهزم که اگر پرده از تمام اسرار من برداشته شود باز هم می توانم به خواسته های خود دست یابم.
گفتم: چه حربه ای؟
جواب داد: غفلت؛ انسانها را به خواب نوشین غفلت می برم و آن وقت نقشه هایم را عملی می کنم.
متن مصاحبه:
عبدالله: خودتان را معرفی کنید.
شیطان: فردی هستم از طایفه جن. مسمی به اسم خاص "ابلیس" و مشهور به اسم عام "شیطان"؛ البته اسامی و اوصاف دیگری هم دارم که چندان معروف نیستند نظیر وسواس، خناس، عزازیل، عفریت، شیصبان، حارث، مارد، غوی، رجیم، ابو مره، ابولبین، مذموم، مرید و…(1)
عبدالله: پیشه و شغل شما چیست؟
شیطان: مشاغل فراوانی دارم؛ گاهی مسافر کشم؛ سر دو راهی حق و باطل می ایستم و مسافران را در جاده گمراهی در بست به سفر جهنم می برم. گاهی کشاورزم و بذر کینه و نفاق را در زمین دلها می افشانم. گاهی نقاشم؛ رنگ بطلان به چهره حقیقت می زنم و جامه کژی بر قامت راستی می پوشانم. گاهی هم خلبانم؛ با بالهای وسوسه و القاء آنقدر بر فراز قلب آدمی چرخ می زنم تا باند مناسب برای فرود بیابم.(2)
عبدالله: دشمنی دیرینه ات با آدمی زاد از کجا سرچشمه می گیرد؟
شیطان: ماجرا از آن روزی شروع شد که صحنه آرای خلقت، دست به کار آفرینش آدم شد.(3) ملائک نه از روی اعتراض که از روی کنجکاوی گفتند: این موجود خاکی که می آفرینی بر روی زمین فسادها خواهد انگیخت و خونهای بسیارخواهد ریخت. اگر قصد تو طاعت بردن است که ما در فرمانبری مطاعیم و اگر مقصود تو تسبیح و تقدیس است که ما پیوسته در این کاریم.(4)
با ما بگو حکمت این کار در چیست؟ او در جواب فرمود:
در این کار رازهاییست سر به مهر؛ من آنچه را که در خشت خام می بینم شما در آینه هم نخواهید دید.(5)
اینچنین بود که خالق به واسطه این مخلوق نو پای دو پا به خود بالید و بر ما فخر فروخت؛ آنگاه فرمانمان داد که: "در مقابل این مخلوق خاکی به خاک سجده فرو افتید!"
تمامی فرشتگان بی درنگ بر آدم سجده بردند.
این فرمان اما بر من بسیار گران آمد؛ چه آنکه من سوابقی درخشان داشتم، تنها 6000 هزار سال(6) (با حساب شما البته صد و نه میلیارد و پانصد میلیون سال دنیا(7))، خالصانه خدای را در آسمانها دوشادوش فرشتگان پرستیده بودم، آنقدر مستغرق در عبادت بودم که فرشتگان گمان می کردند که من نیز چون آنها فرشته ام، من نتوانستم بار این خفت را به دوش کشم. هر چه باشد آفرینش من از آتش بود و خلقت او از خاک، برتری من بر او چون آفتاب روز، روشن بود، من کجا می توانستم بر انسانی خاکزاد سجده برم؟!
آری، آن روز گستاخانه در برابر خالق ایستادم و متکبرانه از این فرمان سر باز زدم.
این شد که از درگاه ربوبی اش رانده شدم. از آن زمان به بعد کینه آدم را سخت به دل گرفتم و هر روز آتش این کینه در دلم شعله ورتر می شود.
عبدالله: این عبادتهای خالصانه که گفتی چگونه ترا از این تکبرورزی باز نداشت؟
شیطان: من به زعم خود از روی خلوص خدای را می پرستیدم حال اینکه از ابتدا شائبه شرک و نفاق در خداپرستی ام راه داشت و این امتحان، شرک و نفاقم را آفتابی کرد.
عبدالله: با چه شیوه و شگردی انسانها را به دام می افکنی؟
شیطان: با روش منحصر به فرد " گام به گام". (8) من به طور معمول کارم را در چند مرحله انجام می دهم؛ نخست از طریق وسوسه های تحریک آمیز خود، افکاری پلید را بر قلب انسان القا می کنم، آنگاه آن اندیشه زشت را نیک جلوه می دهم، سپس در مرحله عمل با تزیینات گوناگون، اشتیاق فرد را برای ارتکاب گناه برمی انگیزم.
این را هم اضافه می کنم که در مقام روش اساساً با حصرگرایی مخالفم؛ بر این باورم که همیشه نمی توان با روشی واحد به صید شکار رفت. وسوسه، تزیین و حتی تسویل، شاید برای اغلب انسانها سودمند افتد، اما حریم دفاعی برخی انسانها گاهی نفوذ ناپذیر است؛ اینجاست که ناگزیرم به حربه های دیگری چون وحی، نسیان و ایجاد فراموشی متوسل شوم.(9) البته هنرمندیهای دیگری هم دارم؛ مثلا در هیأت و قالب اجسام، تمثل و تجسم می یابم و از این رهگذر، ابنای آدم را به سراشیبی سقوط در پرتگاه تباهی و عصیان، سوق، که چه عرض کنم، هل می دهم.(10)
عبدالله: بزرگترین آرزوی شیطان چیست؟
شیطان: گفتن ندارد اما اغوای تمامی آدمییان در همه ادوار و اعصار تنها آرزوییست که در سر می پرورانم.
عبدالله: کدام عمل انسانها بیش از همه تو را خشمگین می کند؟
شیطان: هر چند خوش ندارم از ابرازش اما برخی انسانها برحسب عادت، با سجده های طولانی، مدام مرا آزار می دهند و بینی مرا به خاک مذلت می مالند.
عبدالله: کدام عملشان تو را بیشتر خوشحال می کند؟
شیطان: برای من بسی مسرت بخش است اینکه آدمی پشت سر هم گناه کند و توبه را مدام به تاخیر بیندازد.
عبدالله: عجیبترین عمل انسانها کدام است؟
شیطان : بر سر سفره گناه می نشینند و از هر گناهی لقمه ای بر می گیرند، آنگاه معترضانه بر من خشم می آورند که سفره گناه را تو گستردی.
عجبا! من فقط شما را سوی گناه خواندم؛ شما اما به سوی گناه دویدید، اگر طعم گناه در ذائقه شما شیرین افتاد دیگر چرا مرا مقصر و مسوول این تباهی و گمراهی می انگارید؟!(11)
عبدالله: شاید انسانها پر بیراهه نمی روند که تو را مقصر می دانند؟
شیطان: چنین نیست. رسالت اغواگری را خداوند خود بر دوش من نهاده است؛ پست تبهکاری و اضلال از ناحیه خداوند به من اعطا شده است. او خود فرموده که هر که را از فرزندان آدم می توانم بلغزانم؛ با سواره نظام و پیاده نظام بر آنها بتازم؛ در ثروت و فرزند شریکشان گردم و البته من جز فریب و دروغ نویدشان نخواهم داد.(12)
عبدالله: چه اموری زمینه های نفوذ تو را بیش از پیش فراهم می کنند؟
شیطان: زمینه های نفوذ من البته بی شمارند اما نقطه ضعفها، حساسیت ها، حقارت ها، حسادت ها، رقابت ها، محرومیت ها، عقده ها، شهرت طلبی ها، شهوترانی ها، افزون خواهی ها و... مناسبترین زمینه هایی (بخوانید زمین هایی) هستند که درخت دشمنی و بستر نفوذ مرا بارور می کنند.
عبدالله: اگر اجازه بفرمایید سوال را قدری خصوصی تر کنیم. شما آیا ازدواج هم کرده اید؟
شیطان: آری، من در اوان جوانی با دختری به نام"لهبا" فرزند"روحا" از طائفه جن ازدواج کردم.(13)
عبدالله: این ازدواج ثمره ای هم داشت؟
شیطان: البته که داشت. حاصل این ازدواج فرزندان بی شماری بودند که در وجود آمدند.(14)
عبدالله: سرنوشت آنها چه شد؟
شیطان: در زمانهای کهن پیش از خلقت انسانها، میان طوایفی از جن و نسناس (طایفه ای به جای انسانهای فعلی) جنگ و خونریزی بالا گرفت و خداوند فرشتگان را فرمود که به زمین هبوط کنند، آنها هر دو طائفه از جمله فرزندان مرا به هلاکت رساندند و من از آنجا که خداپرست بودم از این معرکه جان سالم به در بردم. (15) آنگاه فرشتگان مرا به آسمان بردند و من در کنار ایشان، خدای را بجد می پرستیدم تا اینکه سخن از خلقت و خلافت آدم به میان آمد و در پی نافرمانی ام از آن جمع رانده شدم.
عبدالله: آیا در میان طائفه خود هواخواه و طرفدار هم داری؟
شیطان: نه تنها در میان قبیله خود که در میان انسانها نیز.
عبدالله: متوجه منظور شما نشدم یعنی می فرمایید انسانها هم به سوی تو دست دوستی دراز می کنند؟
شیطان: تعجب کردید؟! آری! عده ای هستند که مرا ارباب و سرپرست خود می انگارند، کارگزاران و خدمتگزارانی وفادار که اهداف شوم و توطئه های پلید مرا بخوبی جامه عمل می پوشانند.(16)
عبدالله: قلمرو فعالیتهای شما تا چه اندازه می تواند باشد؟
شیطان: امور تکوینی از قلمرو نفوذ و سلطه من بیرون است؛ تنها در حوزه امور تشریعی مجال جولان دارم، یعنی اعمالی که بشر از روی اختیار و تکلیف ملزم به انجام آنهاست؛ چه می گویم؛ باید اعتراف کنم که در حوزه تشریع نیز دست من بسته است چرا که فعالیتم منحصر به اندیشه و روان (و نه جسم) آدمی است؛ آن هم در حدود دعوت و اجابت؛ همین و بس.
عبدالله: حرف آخر؟
شیطان (در حالی که چهره اش از شدت خشم برافروخته بود): سوگند یاد می کنم که تا انتقامم را باز نستانم شما آدمیان را لحظه ای آسوده نخواهم گذاشت، پیوسته بر سر راهتان در کمین می نشینم و راهزن راهتان می شوم. اکنون ببینید چگونه راه نجات را بر شما خواهم بست.(17)
زیر نویس هاا:
1- صالحی حاجی آبادی، نعمت الله، شیطان در کمینگاه
2- در سوره اعراف آیه 201 می خوانیم: "ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون" ترجمه: هنگامی که اهل تقوی دچار وسوسه های شیطان می شوند به یاد خدا می افتند و ناگهان بینا می گردند. طائف یعنی طواف کننده؛ گویا شیطان همچون طواف کنندهاى پیرامون فکر و روح انسان پیوسته گردش مىکند تا راهى براى نفوذ بیابد؛ و یاد خدا اکسیری است که ابرهای تیره و تار وسوسه ها ی شیطان را کنار می زند.
3- بقره/30
4- پیشین
5- پیشین
6- نهج البلاغه، خطبه 192، حضرت در این خطبه که به خطبه "قاصعه" مشهور است می فرمایند: شیطان 6000 سال خدا را عبادت کرد که معلوم نیست از سالهای دنیوی است یا اخروی.
7- از نظر قرآن، هر روز آخرت به اندازه پنجاه هزار سال دنیاست (معارج/3) بنابراین چنانچه سالهای عبادت شیطان اخروی باشد از حاصل ضرب این دو، عدد یاد شده به دست می آید.
8- نور/21
9- انعام/121 و نیز بنگرید : کهف/63
10- در تفسیر آیه 48 از سوره انفال برخی از مفسران قائلند به اینکه شیطان قادر است در قالب اجسام نیز تمثل یابد؛ ر.ک: مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن3، صص 109-108
11- ابراهیم/22
12- اسراء/24
13- تفسیر برهان جلد 2 ذیل آیات سوره حجر در داستان خلقت آدم.
14- پیشین
15- پیشین
16- نحل/100و نیز ناس/5
17- اعراف/16
این رویدادها زمینه ای را فراهم آورد که ایران با بحران های پرشماری روبرو شود. یکی از این بحرانها، شورش ندیتبئیره (نیدیت بعل) در بابل بود. او که خود را نبوکدنزار (نبوکدرچره) پسر نبونید (نبونئیت) می خواند شاهی را در بابل در دست گرفت.
داریوش بزرگ شتابان با سپاه بزرگی به سوی بابل تاخت ولی در آنجا با پدافند بابلی ها روبرو گردید. با اینکه سپاه داریوش شهر را محاصره کرده بود ولی پدافند بابلی ها شکسته نمی شد و دروازه های شهر همچنان بسته مانده بود. تا اینکه زوپیر پسر مگابیزوس (یکی از هفت تنان)، سردار دلیر سپاه داریوش اندیشید که با بریدن گوش ها و بینی خود، از داریوش بخواهد که به او، به این بهانه که داریوش او را تنبیه کرده است، پروانه و پروای (اجازه) پناهنده شدن به بابل بدهد، تا از درون بابل سبب واژگونی شهر شود.
داریوش با دیدن گوش و بینی بریده زوپیر او را دیوانه خواند ولی زوپیر در پاسخ گفت چون او می دانسته است که داریوش با برنامه او همنگر نخواهد بود، او را در برابر کار انجام شده قرار داده است. زوپیر به بابل پناه آورد و بابلی ها با دیدن گوش ها و بینی بریده زوپیر باور کردند که داریوش او را تنبیه کرده است و از روی این که زوپیر بتواند از داریوش انتقام بگیرد در اختیار او سپاهی قرار دادند.
زوپیر در چندین جنگ با سپاه داریوش پیروزی هایی بدست آورد و این پیروزیها دیگر هیچ گمانی برای بابلی ها نمی گذاشت. آنها کاملا بر این باور بودند که زوپیر، دشمن سرسخت داریوش بزرگ است.
ولی آنها در اشتباه بودند؛ در دم (لحظه) موعود زوپیر دروازه های شهر بابل را به روی سپاه داریوش باز کرد و سپاه ایران پدافند بابلی ها را در هم شکست و ندیتبئیره از بابل پا به فرار گذاشت. سپاه داریوش، ندیتبئیره شاه دروغین را پیگرد کرد تا اینکه او را به کام مرگ فرستاد. داریوش بزرگ به پاس خدمتی که زوپیر انجام داد او را به ساتراپی بدون خراج بابل برگزید.
زوپیر با دختر داریوش بزرگ ازدواج کرد و هوده (نتیجه) این ازدواج یک دختر بود و پسری به نام مگابیزوس (همنام پدر بزرگش). مگابیزوس یکی از سرداران بزرگ سپاه خشیارشا در جنگ با یونان بود. مگابیزوس هم با دختر خشیارشا ازدواج کرد و نام پسرشان را زوپیر (زوپیروس) نهادند.
پس از کالبد شکافی علت مرگ مسومیت به دلیل وجود "آرسنیک" در شکم بیمار تشخیص داده شد.
سوال این است که این آرسینیک از کجا سر در آورده؟
یک متخصص پس از بررسی محتویات شکم آن مرحومه نتیجه را چنین اعلام می کند:
با ندانم کاری شخص فوت شده!
و چنین توضیح می دهد که:
این فرد روزانه از "ویتامین سی" استفاده می کرده که بصورت عادی ضرری ندارد. همچنین شب قبل برای شام "میگو" میل نموده که اینهم هیچگونه مشکلی ندارد.
ولی به طور خلاصه ترکیب "ویتامین سی" و ماده غیر سمی "پتاسیم آرسینیک 5" باعث تولید "تری اکسید آرسینیک" در بدن می شود که همان آرسینیک سمی است.
پس چنانچه روزانه از "ویتامین سی" استفاده می کنید از خوردن "میگو" خودداری کنید.
.:: This Template By : web93.ir ::.