
گزارش گالوانی، علاقه دانشمند ایتالیایی دیگری را به نامآلساندرو ولتا، كه فیزیكدان بود، برانگیخت. به عقیده ی ولتا علت این كه پای قورباغه بر نرده ی ایوان منقبض می شد الكتریسیته ی جانوری نبود، بلكه در نتیجه ی اختلاف پتانسیل بین دو فلز نامشابه بود (یكی برنجی كه در قلاب به كار رفته و عمدتاً از مس تشكیل شده بود، و دیگری آهن موجود در نرده ی ایوان)، كه نادانسته از طریق بافت جانوری به یكدیگر متصل می شدند.
به نظر ولتا اعصاب و ماهیچه های قورباغه چیزی جز یك برقنمای (الكتروسكوپ) بسیار حساس نبودند، كه باعث می شدند بتوان جریاناتی بسیار ضعیف ( ضعیف تر از آن چه تا آن هنگام با وسایل موجود بررسی شده بود) را تشخیص داد.
ولتا نظریه ی اختلاف پتانسیل الكتریكی فلزات نامشابه را با اختراع نخستین باتری، كه در سال 1800 در نامه ای خطاب به انجمن سلطنتی در لندن شرح داد، اثبات كرد. در باتری ولتا از «سلول» هایی استفاده شده بود كه از دو فلز متفاوت كه دنبال هم قرار گرفته بودند ، نظیر نقره و روی كه با قرص های مقوایی مرطوب از یكدیگر جدا شده بودند تشكیل می شد. تركیب این سلول های «گالوانیك» تشكیل باتریی را می داد كه توان یا «ولتاژ» آن بستگی به تعداد سلولهایی داشت كه به یكدیگر متصل شده بودند.
باتریهایی كه بدین ترتیب ساخته شدند نخستین منبع مفید جریان الكتریكی بودند. تا پیش از آن فقط مولدهای الكتریسیته ساكن شناخته شده بودند؛ این مولدها تخلیه های الكتریكی با ولتاژ بالا ایجاد می كردند اما جریان یكنواختی را به وجود نمی آوردند. باتری ولتا حتی به شكل اولی و ابتدایی خود اكتشافات الكتروشیمیایی مهمی را ، نظیر كشف عناصر فلزی سدیم و پتاسیم به دستسِر هنری دیوی، مقدور ساخت.

اورستد دریافت كه وقتی الكتریسیته در سیمی كه از روی قطب نمایی می گذشت جاری می شد، عقربه ی مغناطیسی آن را منحرف می كرد. از روی نوشته های اورستد نمی توان فهمید كه آیا واقعاً این پدیده را به هنگام تدریس كشف كرد یا برای نخستین بار این اكتشاف را بر سر كلاس درس به دیگران نشان داد. در هر صورت كشف او مستقیماً به اختراع آهنربای الكتریكی به دستویلیام استورجن (یك كفاش انگلیسی) در سال 1825، و اصلاح آن به دست فیزیكدان امریكاییجوزف هنری در سال 1831 منجرشد. آهنربای الكتریكی در ابزار گوناگونی از زنگ در و تلگراف گرفته تا موتورهای برق ، به كار رفته و بدین ترتیب اثر شگرفی بر زندگی ما داشته است.

آیا تاكنون عكس جورج واشنگتن را دیده اید؟ چند عكس از آبراهام لینكلن به چشمتان خورده است؟
نخستین روش موفقیت آمیز عكاسی را "ل. ژ. م. داگر" در سال 1835 پس از مرگ واشنگتن و قبل از انتخاب لینكلن به ریاست جمهوری اختراع كرد. تا قبل از عرضه این اختراع ، مردم برای داشتن تصویر افراد مشهور به نقاشان مراجعه می كردند.
داگر نخستین عكس خود را با استفاده از یك " اتاقك تاریك" تهیه كرد. این وسیله اساساً جعبه ای بود كه در یك طرف آن عدسی ای تعبیه شده بود و در طرف مقابل آن صفحه ای شیشه ای قرار داشت كه تصویر روی آن كانونی می شد. اتاقك تاریك قرنها پیش از آن اختراع شده بود؛ لئوناردو داوینچی در سال 1519نمونه ای از آن را شرح داد و در سال 1573 "ا. دانتی" با قرار دادن آینه ای در پشت عدسی، تصویر معكوسی را كه تشكیل می شد اصلاح كرد. در زمان داگر مردم با قرار دادن كاغذ نازكی بر صفحه شیشه ای از اتاقك تاریك برای ترسیم طرح اشیا و مناظر استفاده می كردند.
یكی از نخستین كسانی كه سعی كرد تصویر تشكیل شده در اتاقك تاریك را " ثابت" كند، فرانسوی دیگری به نام "ژ.ن. نیپس" بود. او از ماده ای به نام "اسفالتوم" یا " قیریهودا" كه حلالیت آن در برخی از محلولها پس از قرار گرفتن در معرض نور كم می شد استفاده كرد. بدین ترتیب وی توانست در حوالی سال 1822 تصویری كم و بیش دایمی از اتاقك تاریك به دست آورد. شاید بتوان این را نخستین عكس دانست، اما تصویر به دست آمده رضایتبخش نبود و روش تهیه اش كارایی نداشت. در همین زمان، داگر با نمك های نقره كه می دانست حساسیت بیشتری به نور دارند آزمایش می كرد. وقتی از كار نیپس مطلع شد با او تماس گرفت و با یكدیگر شریك شدند. هنوز چندی از این شراكت نگذشته بود كه نیپس ( در سال 1833) فوت كرد و اگر چه داگر سرپرستی پسر نیپس، ایزیدور، را به عهده گرفت، اما به تنهایی به كار ادامه داد.
داگر صفحه هایی از مس نقره اندود بسیار صیقلی تهیه می كرد و آنها را در معرض بخار یُد كه بر صفحه ها لایه نازكی از یُدید نقره تشكیل می داد می گذاشت. او با استفاده از اتاقك تاریك ، این صفحه ها را در معرض نور قرار می داد و تصویر محوی به دست می آورد. وی به روش های گوناگون سعی كرد این تصویر را روشن تر سازد، اما موفقیت چندانی نداشت. روزی صفحه مصرف شده ای را كه فقط تصویر بی رنگ و رویی بر آن نقش بسته بود و قصد داشت آن را برای مصرف مجدد تمیز كند، در اِشكافی ( قفسه ی در دار كه در آن ظرف و ... گذراند ، شكاف ) كه مواد شیمیایی مختلفی در آن بود قرار داد. پس از چندین روز داگر صفحه را برداشت و در كمال شگفتی مشاهده كرد كه تصویر پررنگی بر سطح آن ایجاد شده است.

این از تصادفی كه اتفاق افتاد. حال بپردازیم به اكتشافی كه از " ذكاوت" و "ذهن مستعد" داگر سرچشمه گرفت. داگر نتیجه گرفت كه یك یا چند ماده از مواد شیمیایی درون اشكاف باید به نحوی تصویر را پر رنگ كرده باشند. بدین سبب هر روز یكی از مواد شیمیایی را از اشكاف برمی داشت و صفحه یـُدید نقره مصرف شده ای را در آن قرار می داد. وقتی تمام مواد شیمیایی را از اشكاف خارج كرد، باز هم تصاویر پر رنگ می شدند! وقتی اشكاف را دقیق تر بررسی كرد، چند قطره جیوه را كه از دماسنج شكسته ای بیرون ریخته بودند روی یكی از قفسه ها پیدا كرد. داگر نتیجه گرفت كه بخار جیوه علت پر رنگ شدن تصویراست و اندكی بعد این را به تجربه اثبات كرد. نتیجه این اكتشاف " داگرئوتیپ" بود؛ از آن پس تصویر برداران، عكس های محو خود را با قرار دادن صفحه مصرف شده بر بالای فنجانی از جیوه كه در حدود 75 درجه سانتیگراد حرارت داده شده بود ظاهر می كردند.
داگر ضمن شرح چگونگی كشف روش جیوه ای ، در آن هنگام كه آزمایش هایی بر روی تركیبات جیوه انجام می داد ، گفت : " تنها یك قدم كوتاه با بخار جیوه فلزی فاصله داشتم و بخت بلند باعث شد همان یك قدم را بردارم". ( متأسفانه به دلیل خواص سمی شدیدی كه اكنون برای بخار جیوه شناخته شده است، در آن زمان بسیاری از داگرئوتیپ كاران گرفتار بیماری های سختی می شدند و حتی عده ای به مرگ زودرس تلف می شدند.)
داگر ئوتیپ یك عكس مثبت مستقیم بود. وقتی یُدید نقره در جاهایی كه نور رسیده بود تجزیه شیمیایی پیدا می كرد، جیوه با نقره آزاد شده مخلوط می شد و مـُلغمه ( فلزی كه با جیوه تركیب شده ) روشنی به وجود می آمد. در قسمت هایی كه نوری نتابیده بود، یُدید نقره در مراحل بعدی شسته می شد. وقتی زمینه تاریكی در آینه صفحه نقره اندود اولیه منعكس می شد، مُلغمه نقره و جیوه تصویر روشنی ایجاد می كرد ( اگر داگرئوتیپی را در زمینه ای روشن، مثلاً زیر نور چراغ یا آسمان روشن ببینید، تاریك و روشن تصویرمعكوس می شود). روشی كه در ابتدا برای برداشت یُدید نقره دست نخورده استفاده می شد، شست و شویی ساده با محلول نمك( كلرید سدیم معمولی) بود، اما وقتی معلوم شد تیوسولفات سدیم (هیپو) عامل" ثابت كننده" بهتری است، روش شستشو بهبود پیدا كرد.
داگرئوتیپ بی درنگ مورد استقبال قرار گرفت، چون در درجه اول روشی بود كه توجه چندین دانشمند برجسته پاریس را به خود جلب كرد. یكی از این دانشمندان فرانسوا ژان آراگو، دبیر فرهنگستان علوم فرانسه بود. آراگو این اختراع را در 19 اوت سال 1839 در یكی از گردهمایی های فرهنگستان اعلام و پیشنهادی تقدیم مجلس نمایندگان كرد كه در آن برای داگر و نیپس جایزه ای در خواست شده بود. جایزه اعطا شد، تا شاید این روش به دست بیگانگان نیفتد و غرور ملی فرانسویان حفظ شود. این اقدامات، شهرت زیادی متوجه این روش جدید عكاسی كرد، و نه تنها در فرانسه، بلكه در انگلستان و آمریكا نیز مرسوم شد. در واقع این روش عمدتاً در ایالات متحده مورد استفاده قرار گرفت و توسعه بیشتری پیدا كرد و بدین ترتیب آنچه دولت فرانسه از آن واهمه داشت به تحقق پیوست.
پس از كارهای پیشگامانه داگر، به سرعت پیشرفت های بسیاری در عكاسی حاصل شد، كه مهمترین آنها فرایند منفی / مثبت بود. جلب توجه عموم مردم به داگرئوتیپ ، محركی برای توسعه عكاسی در اواسط سده نوزدهم شد، اما كشفی كه داگرئوتیپ و مخترعش را به اوج شهرت رساند، كشفی بخت یارانه بود.
منبع : سرگذشت اكتشافات تصادفی در علم - ترجمه : محی الدین غفرانی

در قرن پانزدهم با آنكه در خانه ها "بخاری دیواری" ، عمده وسیله گرم كردن بود ، بخاری آهنی اختراع شد و مورد استفاده مردم قرار گرفت. چرا كه بخاری آهنی از بخاری دیواری مفیدتر بود، زیرا آن را در وسط اتاق قرار می دادند، كه هم به وسیله تشعشع، و هم به وسیله گرم كردن هوایی كه در اطراف آن در جریان بود در اطاق حرارت ایجاد می كرد.
بخاری های اولیه را از آجر و گل رُس می ساختند و درِ چدنی یا مفرغی داشتند. ولی چون بهای چدن ارزان بود همه تنه بخاری را هم از آن درست كردند و با توجه به این كه چدن و به طور كلی فلزات بهتر از آجر و گل رس هادی هستند ، حرارت بیشتری از آتش كسب كرده و به هوای موجود در اطاق می رساندند. بخاری های فلزی اولیه بخاری های پنج صفحه ای خوانده می شدند. چون هر بخاری از پنج صفحه تشكیل شده بود. پنج صفحه چدنی عبارت بودند از:یكی صفحه فوقانی، دوم صفحه تحتانی یا كف و سه صفحه هم در سه ضلع تنه بخاری ؛ ضلع چهارم باز بود و در دهانه یك بخاری دیواری قرار می گرفت كه دود آن بتواند از لوله بخاری بالا برود و خارج بشود.
اولین بخاری فلزی كه لازم نبود دهانه آن در بخاری دیواری قرار بگیرد ابتدا در هلند و اسكاندیناوی ساخته شد. نام این بخاری ها بخاری شش صفحه ای بود زیرا شش صفحه چدنی شش ضلع آن را تشكیل می داد. این بخاری ها یك در ، در جلو داشتند كه سوخت در آن بریزند و خاكستر را بیرون بیاورند، دو سوراخ هم داشتند، یكی برای هواكش و دیگری برای وصل كردن به لوله بخاری.
بخاری های اولیه را باچوب و زغالبا سوخت های ارزان قیمت دیگر می سوزاندند. در سال 1820 یك نوع بخاری در كشور آمریكا متداول شد كه قطعات كوچك زغال سنگ در كف آن می سوخت ؛ این نوع بخاری می توانست هر روز 24 ساعت بسوزد و حرارت بدهد. امروزه با توجه به پیشرفت صنعت ، انواع وسائل گرم كننده از قبیل بخاری های گازی و ... روانه بازار شده و در خانه ها و اداره جات مورد استفاده همگان قرار می گیرد.


تاكنون به استخری پر آب نگاه كرده اید؟ آیا دیده اید كه چگونه عكس آسمان و درختان بر سطح آرام آن نمایان می گردد؟ چنین وضعیتی در درون استخر در حقیقت یك آینه است، زیرا آینه چیزی جز یك سطح صاف نیست كه نور را منعكس می كند و تصویری را پدید می آورد.
در روزگاران گذشته، آینه را از صفحه فلزی جلا داده شده درست می كردند. ولی بعدها آینه را از صفحه ای شیشه كه پرداخت شده بود، ساختند كه البته پشت آینه را نقره اندود هم می كردند. گفته می شود فكر استفاده از آینه برای بشر از زمانی پیدا شد كه انسان عكس خود را در سطح آب دید ، و یا شاید برحسب حادثه برخی تكه های صاف فلزی را به دست آورده و عكس خود را درون این شی مشاهده نمود. به مرور زمان و با پیشرفت مواد اولیه برای زندگی انسان های نخستین توانستند تكه های فلزات را به اشكالی درآورده و صیقل داده و چیزی شبیه به آینه را برای استفاده خود بسازند.

در نظر بگیرید امروزه یك كودك دو سه ساله ممكن است از تماشای چهره خود در آینه دچار هیجان و حیرت شود. در روزگار گذشته نیز بشر پیرامون آینه با چنین شگفتی و معمایی روبرو بود. چرا كه به درستی نمی دانست راز این قطعه های صاف فلزی را كه عكس وی را به روشنی نشان می دهد چیست. از این رو تصور می كرد باید نیروی سحرآمیزی درون این شیء نهفته شده باشد. به همین علت بود كه از آن زمان تا به امروز همگان بر این باورند كه اگر آینه ای بشكند معنای خوبی نخواهد داشت و باید در انتظار بلا و آسیبی بود.
اما نخستین مردمی كه توانستند با شیشه و جیوه و قلع یك آینه زیبا بسازند همانا مردم " ونیز" بودند. حدود سال 1300 بود كه آنان شروع به ساختن چنین آینه هایی كردند و طولی نكشید كه این آینه ها جایگزین آینه های فلزی شد.

اولين روزنامه چاپي ايران، در دورهً سلطنت " محمد شاه قاجار " به
وسيله " ميرزا صالح شيرازي " در تهران تاً سيس گرديد. نخستين شماره اين
نشريهً ماهانه که داراي نام مخصوصي نبود و به تقليد از واژهً روزنامه در
زبان انگليسي، " کاغذ اخبار " ناميده مي شد، در 25 ماه محرم 1253 قمري (
اول ماه مه 1837 م ) انتشار يافت. موً سس نخستين روزنامهً ايران، جزء دومين
گروه جواناني بود که در زمان فتحعلي شاه به همت " عباس ميرزاي نايب
السلطنه " براي تحصيل علوم جديد به انگلستان اعزام شده بودند. وي ضمن تحصيل
در اين کشور در فاصلهً سالهاي 1230 تا 1235 قمري ( 1815 تا 1819 م )
زبانهاي انگليسي و فرانسه و لا تين و علوم طبيعي و تاريخ را آموخت و با فن
چاپ نيز آشنائي پيداکرد. او در بازگشت به ايران، سمت مترجم رسمي دولت را
احراز نمود و نخستين چاپخانه و اولين روزنامه را در دستگاه دولتي پادشاهان
قاجار داير کرد. بعدها به مقام سفارت رسيد و براي ماً موريتهاي مهم سياسي
به انگلستان و روسيه رفت. ميرزا صالح مشاهدات و تجربيات خود را در
انگلستان، در سفرنامه اش که معرف نخستين برخوردها و آشناييها و شيفتگيهاي
ايرانيان با زندگي متجدد اروپائي است، شرح داده و به برداشتها و استنباطهاي
کلي خويش در مورد نظام آزاديگراي انگليسي و وضع اقتصاد و صنعت و فرهنگ اين
کشور نيز اشاره کرده است. مدير اولين روزنامه ايران، که در آغاز عصر تجدد
خواهي پادشاهان قاجار براي تحصيلات جديد به اروپا رفته و پس از بازگشت به
کشور، سالها در مشاغل و مسئوليتهاي گوناگون دولتي نقشهاي حساسي ايفا کرده
بود، به انتشار روزنامه در جهت پيروي از غرب و تحقق هدفهاي تجدد گرايي توجه
يافته بود، به طوري که در اعلام نامه ياطليعهً روزنامه کاغذ اخبار که در
اواخر رمضان 1252 قمري و در حدود چهار ماه پيش از چاپ نخستين شمارهً اين
روزنامه منتشر گرديد، از " همت ملوکانهً اولياي دولت عليه " به " تربيت
ساکنين ممالک محروسه " و اعظم تربيت که آگاه ساختن از کار جهان است سخن
گفته است؛ و بر انتشار هر آنچه طرفه بوده و تازگي داشته و استماع آنها مورث
آگاهي و دانش و عبرت اهالي مملکت خواهد بود، تاً کيد کرده است. وي در اين
اعلام نامه مخصوصاً بر " همه طبقات خلق " لازم دانسته که در زمان خود مثل
اهل زمان خويش باشند و مفاد قاعدهً " في زمانک مثل اهل زمانک " را ،اساس
رفتار و کردار خود قرار دهند. گر چه بعضي از پژوهندگان معتقدند اين طليعه
فقط اعلان نشر روزنامه اي در آينده نيست، بلکه خود حکم يک شماره روزنامه
ماهيانه را دارد و احتمال دارد بين نشر اين طليعه و اخبار محرم الحرام دو
يا سه شماره از همين قبيل منتشر شده باشد؛ ليکن اکثر محققان اخبار وقايع
شهر محرم الحرام را که در دوشنبه 25 محرم الحرام 1253 قمري برابر با اول
ماه مه 1837 ميلادي منتشر شده است، نخستين شماره روزنامه ميرزا صالح مي
دانند. اين شماره در دو ورق است که يک روي آن سفيد و بر سر لوحهً آن نشان
دولتي نقش شده و در پائين آن " اخبار و وقايع شهر محرم الحرام 1253 که در
دارالخلافهً طهران است انطباع يافته " قيد شده است. صفحه اول اخبار ممالک
شرقيه که شامل اخبار دارالخلافه طهران است و صفحه دوم اخبار ممالک غربيه که
خبرهايي از کشورهاي ايتاليا ينگه دنيا ( آمريکا )، انگلند ( انگلستان )،
ترکيه و ... درج شده است. اين که نخستين نشريهً ادواري ايران تا چه سالي
چاپ و منتشر مي شده است دقيقاً مشخص نيست. اما به استناد سفرنامه هاي
اشخاصي که در آن سالها در ايران بوده اند و نوشته هاي بعضي از مورخان اين
روزنامه حداقل سه سال منتشر شده است.
![]()
شاهان ماد
دیاآکو وقتی به پاد شاهی رسید .. شهر همدان (هگمتانه آنروزگار) را پایتخت خویش قرار داد. وی دستور ساخت هفت دیوار تودرتو و استوار را در همدان داد که درون این دیوارها باغ و بیشه و بوستان فراوانی پدید آوردند. این سازه شگفتانگیز پایتخت ایران آن روزگار بود. دیاآکو 53 سال پادشاهی کرد.
در اوايل ازدواج عمل مقاربت براي خيلي از خانمها مشكل است كه شايد بعلت شرم و حيا و يا بعلت تربيت و سطح فكر اوليه آنها و بالاخره ترس از ناراحتي هاي اجتماعي است كه آنها را وادار مي كند در در مقابل عمل جنسي مقاومت ورزند .معمولا صميميت و الفت دوران نامزدي سبب مي شود كه اعتماد زن بيشترشده و مقاومت او در برابر عمل جنسي كاسته گردد .گاهي اوقات بدون در نظر گرفتن علاقه و محبت زن نسبت به شوهر بدون در نظر گرفتن ميل او براي نزديكي ممكن است اين عمل مدتها پس از ازدواج بتاخير افتد و زن از خود مقاومت نشان دهد .در حقيقت ممكن است فوق العاده به شوهر خود علاقه داشته و ميل جنسي او هم زياد باشد ولي نتواند آن عقب نشيني جنسي را كه من غير شعور عارض او شده برطرف سازد .اين عمل ممكن است سبب شود كه ارتباط جنسي در مراحل اوليه به سختي انجام گيرد و در چند هفته اول ازدواج اضطراب و تشويش زيادي ايجاد نمايد . درصورت وجود چنين وضعيتي بر زن و مرد لازم است كه با فهم موضوع و صبر و شكيبايي آنرا درمان كنند. زن بايد بداند كه براي انجام عمل جنسي همكاري او نهايت لزوم را دارد .
در بين عده اي بعنوان مراسم قبيله اي قبل از ازدواج ويا در موقع بلوغ سوراخ بكارت را متسع مي كنند Dloss و Bortels در كتب كلاسيك خود بنام زن مي نويسد كه در بعضي از نقاط دنيا در دوران طفوليت بكارت را بر ميدارند . اين عمل در چين و ژاپن انجام مي گيرد مخصوصا در اثر نظافت هاي پياپي و شديد بچه ها كه توسط مادران و پرستاران انجام مي گيرد اين پرده از بين رفته و حتي مي گويند عده اي از اطباي اين نقاط از وجود چنين پرده اي بي اطلاع اند. اهميت اجتماعي ،روحي و اخلاقي كه براي بكارت قائل شده اند مي توان گفت كه يكي از مسايل مربوط به تمدن جديد باشد .
آيا صلاح است كه قبل از ازدواج پرده بكارت توسط طبيب متسع شود ؟
اين بستگي به نظريه طرفين و وضعيت پرده بكارت دارد .گاهي اوقات براي ايجاد هماهنگي در ازدواج لازم است چنين عملي انجام گيرد . اين عمل هنگامي شايسته است كه پرده سخت و مقاوم بوده و از طريق طبيعي پاره نشود .

حسين ايزدى 1 در دوره خلافتخليفه دوم، مسلمانان كه هدف فتح ايران را در سر داشتند، به دنبال محلى بودند كه علاوه بر نزديكى به مرز ايران،
از نظر آب و هوايى، مطلوب ساكنين جزيرةالعرب باشد; از اينرو سعدبنابى وقاص پس از مكاتبه با خليفه دوم، به سلمان فارسى و
حذيفةبن اليمان ماموريت داد تا به دنبال محلى مناسب جهت اسكان خود و گله شترانشان باشند. در پى اين ماموريت، منطقهاى
در ساحل غربى رود فرات و نزديكى شهر باستانى حيره انتخاب گرديد، كه بعدها كوفه ناميده شد، و اين اولين شهرى بود كه پس
از ظهور اسلام، به وسيله مسلمانان ساخته شد. خداوند در قرآن مىفرمايد: «وجعلنا من الماء كل شى حى». (1) و دقيقا به همين دليل است كه تمامى تمدنهاى بزرگ در كنار
درياها و رودخانههاى عظيم تشكيل شده است; يا به عنوان مثال، بينالنهرين كه يكى از مهمترين و قديمىترين حوزههاى مهم
تمدنى جهان مىباشد در كنار دو رودخانه دجله و فرات واقع گرديده است. لغت «بينالنهرين» اختصاص به اين منطقه خاص داشته
و براى هيچ منطقه ديگرى كه بين دو رود واقع شده باشد استعمال نمىشود; به عنوان مثال، به مناطق اطراف دو رودخانه
سيحون و جيحون در شرق ايران، ماوراءالنهر مىگويند. طبيعت جلگه پهناور بينالنهرين كه دو رود بزرگ دجله و فرات در آن
جريان دارد از دو بخش تشكيل يافته است; 1- قسمتشمالى، كه داراى مراتعى سر سبز بوده و در واقع، قلمرو اصلى دولتباستانى آشوريان است. 2- قسمت جنوبى كه به دليل رسوبى بودن خاك آن، بسيار حاصلخيز بوده و نخلستانهاى پر ثمر آن از نهرهايى كه از دجله و
فرات منشعب شدهاند سيراب مىگردد. ساكنين جنوبى بينالنهرين نه تنها مشكلى به نام كمبود آب نداشتند، بلكه در مواقعى،
فراوانى آب، مشكلاتى همچون طغيان رودخانهها و جارى شدن سيلابهاى مخرب را براى آنان در پى داشت. پس از انقراض
ساسانيان و با ورود اعراب مسلمان به اين منطقه، قسمتشمالى آن را، به دليل قرار گرفتن در ميان آب دو رود دجله و فرات به
هنگام طغيان، و نيز به دليل اينكه ساكنان اين منطقه تا آن زمان تجمع اين ميزان آب به دور يك دشت وسيع را مشاهده نكرده
بودند، «جزيره» ناميدند. اين سرزمين، يعنى قسمتشمالى بينالنهرين، به سه بخش تقسيم مىشد كه هر بخش را «ديار»
مىگفتند. سه ديار شمالى بينالنهرين عبارت بودند از: ديار بكر، ديار ربيعه، و ديار مضر، كه در واقع از نام سه قبيلهاى كه قبل از
ظهور اسلام و در زمان ساسانيان به آنجا كوچ كرده و تحت فرمانروايى ساسانيان در آمدند گرفته شده است. شهر «آمد» كه در
ساحل رود دجله و در جنوب تركيه قرار داشت مركز دياربكر و محل سكونتبكريان بود. «موصل» كه در ساحل رود دجله و در
شمال عراق قرار داشتبزرگترين شهر ديار ربيعه و محل سكونت قبيله ربيعه بود، و محل سكونت مضريان، «رقه» بود كه در ساحل
رود فرات و در شمال سوريه قرار داشت. قسمت جنوبى بينالنهرين نيز توسط اعراب، «عراق» ناميده شد. كلمه «عراق» در لغت،
«ساحل دريا به طور درازا»، «بستر رودخانه از ابتداى جريان تا ريزش به دريا»، و «پايين تا بالاى رودخانه» معنى شده و به معنى
صخره و ساحل هم آمده است. نگاهى به وضعيت طبيعى سرزمين عراق، با توجه به وجود دو رود دجله و فرات، علت اين نامگذارى
را روشن مىنمايد. اكثر جغرافى نويسان مسلمان مرز بين دو بخش بينالنهرين، يعنى عراق و جزيره، را خطى قرار داده كه تقريبا
از شهر تكريت در شمال بغداد به سمت غرب امتداد مىيافت و بدين ترتيب، بسيارى از شهرهاى ساحلى را كه در شمال شهر «انبار»
قرار داشت داخل در منطقه عراق [بينالنهرين جنوبى] نمودند. اين خط مرزى، رود فرات را از جنوب شهر «عانه» در محلى كه اين
رود به طرف جنوب خميدگى بزرگى پيدا مىكند قطع مىنمايد. (2) جنوب بينالنهرين در گستره خاكى بسيار وسيع پديد آمده
كه از طرف شرق در پناه چنبره عظيم زاگرس قرار دارد و از طرف غرب با شيبى ملايم به سوى بيابان شام بالا مىرود. چهره
طبيعى خاك عراق از بغداد تا خليج فارس به طرز شگفتانگيزى متفاوت است و آب در آن نقش عمدهاى دارد. علاوه بر اين،
مناظر طبيعى آن نيز از تنوع بيشترى برخوردار است. ناهماهنگى طبيعى اين منطقه با بيابان شام در طول انحناى بزرگى كه از
شمال غربى به جنوب شرقى امتداد دارد كاملا واضح و مشخص است. در كوهپايههاى سلسله جبال زاگرس در شرق عراق،
پنجههاى آبرفتى عظيمى در كنار هم قرار دارند كه شعاع پايه آنها معمولا به بيش از پانصد كيلو متر مىرسد و شيب آنها به
قدرى كند است كه به نظر، دشتهايى با ابعاد نامحدود مىآيند. اين پنجههاى آبرفتى كه از دهانه تنگ زاگرس يا از درههاى چين
خورده كوهستانى واقع در دامنه رشته كوه زاگرس آغاز مىشود، در زندگى مردم بومى منطقه، يعنى كشاورزان، عشاير بختيارى و
قبايل عرب، داراى اهميتبسيار و نقش اساسى است; زيرا باعث مىشود كه آب شرب و مورد استفاده آنها به خوبى زهكشى شده و
كوهپايهاى خشك پديد آورد كه اگر به درستى آبيارى شود براى كشت و زرع بسيار مناسب است. البته گفتنى است كه اين عنصر
حياتى از هر بلا و آفت محتملالوقوع ديگرى براى اين سرزمين خطرناكتر بوده است، زيرا در اين منطقه طغيان رودخانهها ابعاد
بسيار عظيمى به خود گرفته و زمينهاى اطراف خود را تا شعاع دهها كيلومتر در آب غرق مىكند. پس از فتح قسمتشمالى و جنوبى بينالنهرين توسط مسلمانان در قرن اول هجرى، اين منطقه و بويژه قسمت جنوبى آن يعنى
عراق كه تا پيش از ورود اسلام، بخش مركزى امپراطورى ساسانيان بود با مهاجرت و حضور و اسكان گسترده قبايل عرب تبديل
به يك سرزمين صددرصد عربى شد. پس از پيروزى مسلمانان در نبرد قادسيه در سال چهاردهم هجرى، و تصرف شهر تيسفون
پايختساسانيان، خليفه دوم به سعدبن ابى وقاص فرمانده سپاه اسلام در عراق دستور داد تا در آنجا بمانند. بدون شك وى چنين
اقدامى را با نيت استحكام بخشيدن به سيطره مسلمانان در عراق تا فرارسيدن زمان مناسب براى پيشروى به عمق خاك ايران
انجام داد. مسلمانان پس از حدود چهارده ماه سكونت در شهر مداين [تيسفون]، احساس خستگى كرده و نتوانستند با محل جديد
سكونتخود كه داراى آب و هوايى مرطوب، ناسالم و متعفن بود خو بگيرند. به رغم امتيازهايى كه يك شهر ساخته و سازماندهى
شده در اختيار آنان مىگذاشت، آب و هواى اين شهر مطلوب ساكنين جزيرةالعرب نبود; حشرات موذى به گله و رمه آنان حملهور
شده و آنان را آزار مىدادند، درحالىكه در بيابانهاى عربى عربستان نه تنها با چنين مشكلى روبرو نبودند، بلكه در آنجا از هوايى
پاك و سالم و مراتعى باز و سرسبز نيز بهرهمند بودند. بدون ترديد لزوم خو گرفتن با محيط طبيعى در هر نقطهاى كه اعراب قصد
سكونت در آن را داشتند بسيار حايز اهميتبود. آنها به دليل در اختيار داشتن گلهها و رمههاى خويش و بويژه شترهايى كه از
جزيرةالعرب با خود آورده بودند، با جايى سازش پيدا مىكردند كه هم داراى محيطى خشك، استپى و صحرايى باشد و هم از
موقعيت زراعى مناسبى برخوردار باشد. در واقع، فرماندهان مسلمان در بينالنهرين به دنبال يك موقعيت و محل مناسبى بودند
كه مراقبت و حفاظت از مناطق تازه تصرف شده در بينالنهرين جنوبى [عراق] را امكانپذير كند، بدون آنكه از دنباله خاك
عربستان به واسطه مراتع طبيعى مثل رودخانه و دريا جدا باشد. سعدبنابى وقاص پس از مكاتبه با خليفه دوم و منعكس نمودن
مشكلات ناشى از حضور مسلمانان در مداين، طبق دستور وى به دنبال جايى بود تا مناسب زندگى اعراب و شترهايشان باشد. (3)
سلمان فارسى به دليل ايرانى بودن و آشنايى با منطقه، به همراه حذيفةبن اليمان مامور پيدا كردن چنين مكانى شد. آنها در
طول رود فرات حركت كرده و پس از بررسى دو، سه منطقه، مثل شهر انبار، منطقه نسبتا مرتفعى را در كنار ساحل غربى رود
فرات و نزديك شهر باستانى حيره انتخاب نمودند و به دنبال آن، سعدبن ابى وقاص به نيروهاى تحت امر خود دستور داد تا همگى
به اين منطقه كوچ كرده و در آنجا چادر زده و ساكن گردند، و اين اولين شهرى بود كه پس از ظهور اسلام به وسيله مسلمانان
ساخته شد و «كوفه» نام گرفت. (4) علت نامگذارى آن به اين اسم اين بود كه محل انتخاب شده، در قطعه زمينى دايرهوار كه در آن
ريگ و گل و شن درهم آميخته و خاك آن سرخ رنگ بود قرار داشت كه عرب به چنين زمينى كوفانا مىگويد، كه اين نام به
دريجبه كوفه تغيير يافت. هشامبن محمدكلبى كه از اولين جغرافى نويسان مسلمان است در اين باره چنين مىگويد: «نام كوفه از
تپه كوچكى كه در وسط آن شهر واقع بود به نام كوفان گرفته شده و به قول بعضى كوفان به معنى بلا و شر است.» (5) پس از مدتى كه از سكونت مسلمانان در كوفه گذشت چادرهاى پشمين قبايل عرب تبديل به خانههاى ساخته شده از نى و سپس
تبديل به خانههاى خشت و گلى شد. اولين ساختمانى كه در شهر كوفه بنا گرديد و تقسيم بندى شهر و محلههاى آن بر اساس آن و
در كنار آن انجام شد، مسجد جامع كوفه بود كه ساخت آن همزمان با حضور مسلمانان در اين منطقه آغاز شد. تعيين حدود و
فضاى مورد نياز ساخت مسجد از طريق پرتاب تير انجام شد; بدين صورت كه يك نفر تيرانداز در مركز محل مسجد كه از قبل
تعيين شده بود قرار گرفته و اقدام به پرتاب تير چهار جهت اصلى نمود. (6) قبله مسجد در جنوب غربى به عنوان نقطه مبدا در نظر
گرفته شد. به اين ترتيب يك محيط چهارگوش كه هر ضلع آن دو برابر غلوه (7) بود معين گرديد. بنابراين، هر ضلع مسجد كوفه 480
متر و مساحت آن 230400 متر مربع، يعنى 04/23 هكتار بود، كه گنجايش تعداد بسيار زيادى از نمازگزاران را داشت. (8) در واقع، شكل ابتدايى كوفه از سه عنصر تشكيل يافته بود: اول، منطقه وسيع مركزى كه منطقهاى است مذهبى و سياسى و
نظامى شامل مسجد و دارالاماره، يعنى مركز فرماندهى و تجمع مردم، دوم، زمينهاى محل سكونت قبايل كه مرزبندى و تعيين
حدود شده بود. به هر گروه از قبايل عرب كه در فتح بينالنهرين و نبرد قادسيه و آغاز بناى كوفه شركت داشتند و به آنها «اهل
الايام و القادسيه» مىگفتند، محلهاى جهتسكونت و فضايى باز براى چراى شتران، ساختخانههاى جديد و گورستان داده مىشد.
اين محلها در بسط و توسعه شهر كوفه از اهميت زيادى برخوردار بود، زيرا فضاى كافى را براى كسانى كه بعدها به سوى كوفه
مىآمدند آماده مىكرد. سومين عنصر تشكيل دهنده شكل ابتدايى كوفه، عنصر جدا كننده و آمد و شد يا همان كوچهها و خيابانهاى اوليه كوفه بود كه
ضمن جداسازى سهم قبايل مختلف از زمينها، تجمع سريع و حضور به موقع سربازان در مركز شهر يعنى مسجد و دارالاماره را
نيز امكانپذير مىكرد. در كنار اين موارد كه تشكيل دهنده فضاى مركزى شهر كوفه بود بخشى ديگر وجود داشت كه به رغم
نزديكى به مقر فرماندهى حاكم كوفه و مسجد مركزى، كاملا از اين دو جدا بود; بازارهاى كوفه در زمان تاسيس اين شهر در طى
دوران حكومتخلفاى راشدين سازماندهى و منظم نشد، بلكه در زمان امويان و با توجه به اهميتسياسى و نظامى كوفه در اداره
حكومت عراق و ايران شكلى جدى و رسمى به خود گرفت و رونق و گسترش يافته و از كالاهاى مختلف پر شد. مساله مهمى كه پس
از شكلگيرى شهر كوفه، به عنوان يك شهر نو بنياد اسلامى، در تاريخ اين شهر و ساختار اجتماعى آن اهميت دارد، حضور قبايل
مختلف عرب در آن مىباشد. در تركيب جمعيتى شهر كوفه تعداد افرادى كه از نواحى دور دست آمده بودند بين پانزده تا بيست
هزار نفر برآورد مىشد كه ساخت و تركيب قبيلهاى بسيار ناهمگونى داشتند و هيچ طايفه بزرگى كه در كوفه حاكميت را در دست
داشته باشد نداشت. شهر كوفه بر اساس تقسيمبندى قبايل كه سعدبن ابى وقاص پس از مشورت با عمربن خطاب انجام داده بود،
از هفتبخش قبيلهاى تشكيل مىشد كه شامل قبايل مختلف نزارى و يمنى بود. بسيار مشكل است كه تعداد دقيق اولين
مهاجرين و قبايل حاضر در كوفه را مشخص كرد. محمدبن جريرطبرى در كتاب «الرسل و الملوك» روايات مفصلى در مورد قبايل
حاضر در نبرد قادسيه كه در شكلگيرى و تاسيس كوفه نقش مهمى داشتند ارائه داده و مىگويد سىهزار نفر از اعراب در اين
جنگ شركت داشتند. با توجه به احتمال مبالغهآميز بودن اين رقم، بايد گفت كه احتمال حضور تمامى اين سىهزار نفر در
مهاجرت به كوفه و سكونت در آنجا نيز بعيد است. ياقوت حموى درباره جمعيت و ساختمان كوفه مىگويد: «عمربن الخطاب به
سعدبنابىوقاص دستور داد مسجد جامع كوفه را به نحوى طراحى كند كه گنجايش چهلهزار نفر سربازى كه مىبايست در آنجا
مستقر شوند داشته باشد.» (9) احمدبنيحيى بلاذرى در «فتوح البلدان» در اينباره چنين گزارش مىدهد: «تعداد كل مهاجرين
اوليه به كوفه بيستهزار نفر بود كه از دوازده هزار نفر يمنى و هشت هزار نفر نزارى تشكيل شده بود». (10) وى چهارهزار نفر از
ديلميان كه با مهاجرين عرب، ساكنين اوليه كوفه را تشكيل مىدادند را نيز با اين رقم اضافه مىكند. (11) با گسترش حدود و ثغور سرزمينهاى اسلامى در مرزهاى ايران ساسانى و نياز به در اختيار داشتن نيروى نظامى و سربازان بيشتر،
كه مهاجرت و حضور قبايل بيشترى را در بينالنهرين به دنبال داشت، جمعيت كوفه نيز رشد سريعى نمود. تازهواردين عرب كه به
آنها «روادف» مىگفتند، پس از تكميل فتوحات شام و مصر ديگر هيچگونه فرصتى را براى كسب غنايم در مناطق غربى نيافتند و
از آنجا كه احتمال حمله مجدد به امپراطورى ساسانى و زمينه گسترش قلمرو خود در شرق را پيشبينى مىكردند در اين فكر
بودند كه حضور آنان در كوفه فرصت جديدى براى كسب غنايم جنگى خواهد بود. دومين جريان جمعيتى در كوفه، آغاز دور جديد مهاجرت ايرانيان بود كه پس از چهارهزار نفر ديلمى، رو به اين شهر آورده بودند.
بخشى از اين مهاجرين، كسانى بودند كه در جريان سه نبرد قادسيه، جلولا و نهاوند به عنوان برده اسير شده و اكثرا اسلام را از
صاحبان عرب خود پذيرفته و آزاد شده بودند، ولى به صورت همپيمان قبايل عرب باقى مانده بودند. از طرف ديگر، وابستگى
جغرافيايى نسبتبه اين شهر كه در مركز حكومتسابق ساسانى قرار گرفته بود آن را براى مردم ايران كه وسايل زندگى و
عيشتخود را در امپراطورى ساسانى از دست داده بودند، به محل مناسبى جهت مهاجرت تبديل مىنمود. از سويى ديگر، تعداد
زيادى از روستائيان ايرانى بودند كه با سقوط نظام ساسانى و آزادى و عدالتى كه حكومت اسلامى براى آنها به ارمغان آورده بود
امكان رشد و حضور در ساير طبقات اجتماعى را يافته بودند براى پيدا كردن مشاغل جديد راهى شهرهاى مختلف شدند كه در
اين ميان، كوفه كه در مركز بينالنهرين جنوبى قرار داشت مكان مناسبى براى وصول به اين امر بود. در واقع، شهر كوفه به لحاظ
حضور نسبتا پر تعداد ايرانيان در آن جو اجتماعى سازگارى را براى اقامتساير ايرانيان ايجاد مىكرد. متاسفانه ايرانيان حاضر در
كوفه به رغم قبول اسلام و مجاهدت و فداكارى در راه آن، در نظام اجتماعى شهر كوفه از موقعيت مساوى با شهر وندان عرب
برخوردار نبودند و آنان را «موالى» مىخواندند كه نشان از دونپايگى اجتماعى آنان در نزد اعراب داشت. آنها در دوران
كومتسه خليفه اول به شدت تحت فشار بوده و طعم تلخ اهانتها و تبعيضهاى قومى را از نزديك لمس كرده بودند. اما حضرت
على(ع) در دوران حكومتخود سعى فراوانى در جهتحفظ حقوق ايرانيان، همپاى ساير مسلمانان نمود و زمانى كه اعتراض و
مخالفت اشراف قبايل عرب به رعايتحال ايرانيان در موارد مختلف، از جمله تقسيم بيتالمال، را مشاهده نمود، خطاب به آنان
فرمود: «تمام قرآن را تلاوت كردم و براى فرزندان اسماعيل بر اسحاق به اندازه يك چوب برترى نيافتم. «البته اين برخورد حضرت
اختصاص به مردم ايران نداشت، بلكه ايشان در پياده كردن احكام اسلامى به هيچ وجه قوميت و جايگاه طبقاتى و اجتماعى را
دخالت نمىداد. با حضور على(ع) در كوفه و نحوه علمكرد و جديت ايشان در پياده كردن احكام اسلام، موقعيتسياسى امتيازهاى
اقتصادى بسيارى از اشراف قبايل عرب در معرض خطر از دست رفتن قرار گرفت. آنها در معاويه بن ابوسفيان و نحوه حكومت
وى، احياى امتيازات دوران جاهليت و نيز سود بيشتر را مىديدند، ولى در عين حال مردد بودند كه خود را به طور كامل تسليم
وى نمايند، زيرا نمىخواستند زير سلطه اشراف و قبايل مستقر در شام باشند. اين افراد به صورت ظاهر در صف ارتش على(ع)
قرار داشته و حتى با حضرت بيعت هم مىكردند، ولى تعداد زيادى از آنان مثل اشعثبن قيس كندى با معاويه ارتباط برقرار كرده
و با مذاكرات مخفيانه سعى در احياى امتيازات قومى و قبيلهاى خود داشتند و معاويه هم از اين موقعيت ايجاد شده، در راه پياده
كردن اهداف خود سود مىبرد. اشراف و رؤساى قبايل كوفه و به تبع آن، مردم و اهالى قبايل ساكن در كوفه از رويارويى مستقيم با
خطرى كه امكان وقوع آن وجود داشت گريزان بودند و تجارب تاريخى نشان داده بود كه عملا فاقد شهامت لازم و ثبات قدم در
بحرانهاى سياسى و انجام فعاليتهاى انقلابى در كوفه بودند. اين مساله شهر كوفه را به شهرى نامطمئن و بىثبات در حركتهاى
سياسى كه عليه امويان انجام مىگرفت تبديل كرده بود و حكومت اموى با توجه به بافت ناهمگون قبيلهاى اين شهر و پايبندى
اشراف قبايل كوفه به امتيازات سياسى - اجتماعى و منافع مادى خود، اكثر قيامهايى كه در اين شهر عليه آنان پامىگرفت را در
خون فرو مىنشاندند. در راس اين حركتها، قيام حضرت امام حسين(ع)، قيام قوابين و قيام زيدبن على بود. به دليل اقدامات امويان در جهت توسعه قلمرو و كسب منافع بيشتر در مرزهاى شرقى، يعنى ايران و ماوراءالنهر (سيحون و
جيحون)، شهر كوفه به عنوان پايگاه سياسى - نظامى آنان در بينالنهرين و به عنوان مركزى براى كنترل و نظارت بر فلات ايران
مطرح بود. در واقع، در عهد امويان حاكم عراقين (بصره و كوفه) حاكم اصلى ايران تا حدود خراسان بزرگ نيز محسوب مىشد و
اين امر باعث افزايش اهميت نظامى - سياسى و بالطبع رونق اقتصادى كوفه در عهد امويان شده بود. اثرات اين رونق اقتصادى در
دوران خالدبن عبدالله قسرى كه از سال 105 تا 120ه ، حاكم عراق بود نمايان گرديد، به نحوى كه به دستور خالد بازراهاى زيادى
ساخته شد و براى هر صنفى از بازرگانان سرا و در بندى در نظر گرفته شد. بها و اجاره اين اماكن تجارى به حدى بود كه تامين
كننده نيازهاى ده هزار مرد جنگى حاضر در كوفه بود. (12) پس از انقراض امويان به دست عباسيان در سال 132ه و استقرار حكومت
عباسى، كوفه اهميتسياسى نظامى و به دنبال آن، اهميت اقتصادى خود را از دست داد. در عصر عباسى دوم با تضعيف قدرت
سياسى بنى عباس، شهر كوفه در پىحملات قبايل بدوى و غارتگر عربستان، بويژه قرامطه (گروهى از اسماعيليان) و طوايف شمر
و خفاجه، به شدت لطمه خورد و تخريب گرديد. با توجه به گذشته تاريخى و وقايع تلخى كه در اين شهر اتفاق افتاده بود،
حكومتهايى مانند آلبويه و سلجوقيان و يا حكومتهاى پس از سلاجقه كه بر بينالنهرين تسلط پيدا كردند، ديگر تمايلى به
بازسازى و توسعه شهر كوفه نداشتند; بويژه آنكه اهميتسياسى، نظامى، اقتصادى و حتى مذهبى كوفه در مقياس بسيار وسيعتر
به شهر بغداد كه در سال 145ه ، به وسيله منصور دومين خليفه عباسى ساخته شده بود منتقل گرديده بود. ابن جبير
سفرنامهنويس مسلمان كه در سال 580ه ، شهر كوفه را از نزديك مشاهده كرده، درباره آن چنين مىگويد: «كوفه شهرى استبزرگ و كهنساز كه ويرانى بسيارى بر آن دستيافته و ويرانههايش بيش از آبادىهاى آن است. يكى از اسباب
ويرانى كوفه وجود قبيله خفاجه در همسايگى شهر است كه همواره بدان گزند رسانند و همين بس كه به توالى روزها و شبها بدان
شهر در آيند و آن را غارت ويران كنند. ساختمانهاى اين شهر، بويژه آجرى است و شهر ديوار ندارد و مسجد جامع كهنه در انتهاى
شرقى شهر است و از سوى شرق هيچ ساختمانى بدان مسجد كه بسيار بزرگ است پيوسته نباشد اين مسجد در سمت قبله پنج
رواق و در ديگر جوانب هر يك دو رواق دارد و اين رواقها را ستونهاى سنگى سخت تراش خوردهاى است كه قطعهقطعه بر روى
هم نهاده شده و با سرب بههم پيوسته است ولى طاقهايى بر آن صفت كه در مورد مسجد پيامبر خدا صلىالله عليهوسلم در مدينه
ذكر كرديم، ندارد. اين ستونها را بسيار بلند افراشته و به سقف پيوستهاند چنانكه ديدگان از فزونى بلنداى آن به حيرت مىافتد،
و من در زمين، مسجدى با ستونهاى بلندتر و سقف افراشتهتر از آن مسجد نديدم.» (13) در واقع، شهر كوفه از قرن 6ه ، به صورت شهرى مرده در آمد كه موجوديت آن به دليل سابقه تاريخىاش در اسلام حفظ شده، و
يادآور حوادث و وقايع تلخ و ناگوارى است كه در تاريخ اسلامى به وقوع پيوسته است. پىنوشتها: 1. ما هر چيز را از آب زنده گردانيديم. 2. به نقشه راهنماى بينالنهرين رجوع شود. 3. طبرى، الرسل و الملوك وقايع سال 17ه ، ج 5، ص 45-46 و 1843-1844. 4. احمدبن يحيى بلاذرى - فتوح البلدان، ص 36-37. 5. ياقوت حموى، معجمالبلدان، ج 4، ص 490. 6. طبرى، همان، ص 1848-1851. 7. غلوه فاصلهاى است معادل 125 فرسنگ، يعنى 240 متر. 8. هاشم جعيط، كوفه پيدايش شهر اسلامى، ص 107. 9. ياقوت حموى، همان، ص 491. 10. احمدبن يحيى بلاذرى، همان، ص 37-41. 11. احمدبن يحيى بلاذرى، همان، ص 37-41. 12. يعقوبى، البلدان، ترجمه دكتر محمدابراهيم آيتى، ص 89. 13. محمدبناحمدبنجبير، سفرنامه ابنجبير، ترجمه پرويز اتابكى. يادداشت: 1) عضو هيات علمى گروهتاريخ مؤسسه آموزش عالى باقرالعلوم (ع).
اولین سال 1307 در مرسین ترکیه از مادری فرانسوی و پدری ترک متولد شد. 15 ساله بود که به کنسرواتوار دولتی آنکارا رفت و دوره پیانو و آواز را در آن جا با درجه ممتاز به پایان رساند.
این هنرمند در کنسرتوار آنکارا با ثمین باغچهبان آهنگساز ایرانی آشنا شد و با او ازدواج کرد.
اولین همراه با ثمین باغچهبان به ایران آمد و در 22 سالگی نخستین کلاس تخصصی آواز را در هنرستان عالی موسیقی تهران بنیان گذاشت. نتیجه این کلاسها پرورش خوانندگانی همچون حسین سرشار، محمد نوری، سودابه تاجبخش، پری ثمر، پری زنگنه، سودابه صفاییه و عنایت رضایی بود.
اولین باغچهبان به همراه منیره وکیلی، حشمت سنجری، فاخره صبا و چند هنرمند دیگر از پایهگذاران اپرای ایران و تالار رودکی هستند.
او همچنین نخستین گروه کر یا همخوانی هنرستان عالی موسیقی ایران را تشکیل داد و پس از آن کر ملی تهران را پایهگذاری کرد.
مجموعه «رنگین کمون» که آهنگها و شعرهای ثمین باغچهبان برای کودکان است و اولین باغچهبان خواننده «متزوسوپرانو» آن بود.
اولین باغچهبان از سال 1363 در دانشگاه معمار سنان استانبول (Mimar Sinan University) استادی رشته پیانو را بر عهده داشت و سال 1373 بازنشسته شد. او سالهای پایان عمرش را در ترکیه سپری کرد.
اولین باغچهبان که سه سال بعد از درگذشت ثمین باغچهبان همسرش از دنیا رفت، گفته بود:«ترکیه وطن من است و من مثل یک درخت در آنجا رشد کردم، اما میوههایم را در ایران دادم و در ایران به بار نشستم. به همین علت هر دو کشور را دوست دارم و هر دو را وطن خودم میدانم.»
.:: This Template By : web93.ir ::.