+ ۱۳۸۹/۱۱/۱۴
ازدواج فاميلی!
آیا زن و مرد از نظر ماهیت و اصل آفرینش تفاوتی دارند یا نه؟

ازدواج فامیلی!

اما باید توجه داشت كه اسلام ازدواج خویشاوندی را منع نكرده، بلكه نمونه های بارز آن در طول تاریخ به چشم می خورد كه نه تنها زیانی متوجه فرزندان آنها نشده است؛ بلكه فرزندانی نیرومندتر از دیگران از ایشان متولد شده است.

هرگاه زوجین به علت داشتن اجداد مشترک، صاحب فرزندان بیمار شوند، جای تعجب نخواهد بود.

مقدمه:
بسیاری از اندیشمندان عقیده دارند كه ازدواج با خویشان نزدیك، از قبیل دختر عمو و پسر عمو و دختر عمه و... صلاح نیست؛ حتی گاهی آن را ممنوع می كنند. این دانشمندان می گویند: عیب بزرگ در ازدواج های فامیلی، احتمال به وجود آمدن فرزندان معیوب و ناقص می باشد. گفته اند آمار نشان می دهد كه تعداد كودكان معلول و ناقص الخلقه و عقب مانده روانی و جسمانی، و مبتلای به بعضی بیماری های خونی و ناهنجاری های مربوط به استخوانها، و كوری توأم با حماقت و بعضی انواع جنون های جوانی و كوری و لالی، در بین ازدواج های فامیلی بیشتر از سایر ازدواج ها دیده می شود.


البته دانشمندان مدعی نیستند، كه وجود كودكان ناقص اختصاص به ازدواج های فامیلی دارد؛ زیرا در بین سایرین نیز فراوان مشاهده گردیده است ولی با مقایسه معلوم می شود كه در بین ازدواج های فامیلی نسبت به سایرین بیشتر است. و همچنین مدعی نیستند كه همه ازدواج های فامیلی به چنین سرنوشتی گرفتار خواهند شد؛ یا اینكه همه فرزندان این خانواده ها ناقص خواهند شد. زیرا ازدواج های فامیلی فراوان در اطراف خود مشاهده می كنیم، كه كودكان ناقص در بینشان نیست؛ یا اگر هست شامل همه فرزندان نمی باشد و محدود به یك فرزند است.
یكی از كارشناسان روانشناسی بنام ونوس الموتی در این مورد می نویسد: «مطالعات دانشمندان علم ژنتیك نشان می دهد كه خیلی از ازدواج های فامیلی موجب خواهد شد كه فرزندان این ازدواجها، عقب افتاده باشند. البته هر ازدواج فامیلی این نتیجه را نمی دهد، چنانكه هم اكنون میلیونها انسان سالم و شایسته در دنیا زندگی می كنند كه از ازدواج های فامیلی اند. در خیلی از كشورها قبل از هر ازدواجی سعی می شود آزمایش دقیق ژنیتكی از عروس و داماد بعمل آید كه با مثبت بودن نتیجه، این گونه ازدواج ها صورت می گیرد.»[1]

مشکل کجاست؟
دانشمندان وجود این نواقص را معلول بیماری های ارثی می دانند. و گفته اند: تعدادی از بیماریها در اثر توارث از پدران و مادران و اجداد به فرزندان منتقل می شود و عامل توارث را وجود ژن های معیوب و ناقص می دانند، كه در یكی از اجداد وجود دارد و به كودك منتقل می شود. ژن مخصوص گاهی به وسیله پدر، و گاهی به وسیله مادر، و گاهی به وسیله هر دو به فرزند منتقل می شود. در صورتی كه اگر این ژن مخصوص هم از طریق پدر و هم از طریق مادر به فرزند انتقال یابد، احتمال بروز شدت آن بیماری بیشتر خواهد بود.[2]
به هر حال تولید كودكان ناقص و معیوب در ازدواج های فامیلی گرچه یك احتمال بیش نیست، لیكن احتمالی است قوی و قابل توجه و بهتر است حتی المقدور از تحقق آن اجتناب گردد.
یکی از متخصصین می نویسد: هرگاه زوجین به علت داشتن اجداد مشترك، صاحب فرزندان بیمار شوند، جای تعجب نخواهد بود. زیرا احتمال اینكه هر دوی آنها هتروزیگوت (هم خون) باشند، به شدت افزایش می یابد. در این قبیل موارد اساس محاسبه احتمالات بر وجود ژن های نامطلوب اجداد مشترك گذاشته می شود. در اصطلاح علم ژنتیك نتیجه حاصل از ازدواج بین دو خویشاوند را هم خون گویند. لازم به ذكر است كه كلمه هم خون به هیچ وجه رابطه ای با گروه خون و امثال آن ندارد. بلكه منظور از هم خون همان هموزیگویت بودن یا خالص بودن فردی از نظر ژنتیكی است. پس به طور خلاصه لازمه هم خونی، در درجه اول خویشاوند بودن است و خویشاوندی نیز به كسانی گفته می شود كه جد یا اجداد مشترك داشته باشند.[3]
اما باید توجه داشت كه اسلام ازدواج خویشاوندی را منع نكرده، بلكه نمونه های بارز آن در طول تاریخ به چشم می خورد كه نه تنها زیانی متوجه فرزندان آنها نشده است؛ بلكه فرزندانی نیرومندتر از دیگران از ایشان متولد شده است. نمونه بارز این ازدواج خویشاوندی، ازدواج حضرت امیرالمؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ با حضرت زهرا - سلام الله علیها - است كه پسران ایشان مظهر صلح و قیام و به پا دارنده پرچم آزادی و انقلاب، و دخترانشان مشعل افروز راه شرم و حیا و روشنگر بزم قدس و تقوی و خطابه آفرینی بی همتا بوده اند.[4]

چه کار باید کرد؟
با توجه به آنچه كه ذكر كردیم و با توجه به مسلمات علمی و تاریخی لازم است چند نكته را متذكر شویم:
1-  دكتر هانا استون و دكتر ابرام استون می گویند: «صفات جسمی و روانی اطفالی كه از والدین خویشاوند، مثل پسر عمو و دختر عمو یا پسردائی و دختر عمه بوجود می آیند، از لحاظ ارثی تابع همان قوانینی است كه در افراد غیر خویشاوند صادق است.» در صورتی كه اگر پدر و مادر خویشاوندی نزدیكی با هم داشته باشند، محتمل است كه انتقال صفات ارثی آنها به اطفالشان به مراتب بیشتر گردد و ژن مخصوص بیماری كه در یكی از اجداد وجود داشته، هم از طریق پدر و هم از طریق مادر به فرزند منتقل شود و در نتیجه كودك، ناقص و معیوب باشد. در صورتی كه این در ازدواج های غیر فامیلی كمتر است. ولی باید توجه داشت، كه اگر دو همسر، دارای هیچگونه بیماری ارثی در اجداد نبوده باشند، كمترین خطری برای آنها نخواهد داشت.[5]
2- این قانون ژنتیكی (وراثتی) كلیت ندارد، و شامل همه ازدواج های فامیلی نمی شود و نمی توان همه ازدواج های فامیلی را مردود و ممنوع دانست.
3- افرادی كه بخواهند چنین ازدواج هایی را انجام دهند، حتماً به جنبه پزشكی اش دقت كنند و آزمایش های لازم و دقیق ژنتیکی را انجام دهند و تا مطمئن نشوند كه از این نظر مشكلی ندارند، ازدواج نكنند.
4- آزمایش های ژنتیكی و پزشكی و هر كاری كه لازم است در این باره صورت گیرد، باید قبل از آن باشد كه در اثر مطرح كردن ازدواج، میان دختر و پسر، دلبستگی و علاقه ای به وجود آید و به هم امیدوار شوند. و قبل از آنكه مسئله خواستگاری آنان بین مردم پخش شود و سر و صدا ایجاد كند، باشد. اگر بناست در نتیجه آزمایشها، قضیه فیصله یابد و ازدواج صورت نگیرد، هر چه سریعتر تمام شود. چرا كه هر چه بیشتر طول بكشد، جدایی سخت تر می شود و دردسرهایی نیز به دنبال دارد.
5- آن ازدواج های فامیلی كه در بین خاندان پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ صورت گرفته مثل ازدواج حضرت علی (ع) با حضرت فاطمه (س) و هیچگونه مشكلی به دنبال نداشته، علتهایی داشته كه یكی از آن علتها این بوده كه: آنان با علمی كه خداوند به آنان داده، باطن امور را می دانند و از اسرار غیب باخبرند و می دانسته اند كه این ازدواج ها برای آنان، مشكلی را به دنبال نخواهد داشت. پس نباید با استناد به عمل آن بزرگواران، این قانون مسلم ژنتیكی و پزشكی را نادیده گرفت.[6]
6- زمانی که از نظر مشاوره ژنتیکی و پزشکی مطمئن شدید، می توانید با خویشاوندتان ازدواج کنید؛ و شاید هم این ازدواج به صلاح تان باشد.
چنان که امام سجاد ـ علیه السّلام ـ می فرمایند: «كسی كه برای خدا و به خاطر صله رحم (با یكی از خویشان) ازدواج كند، آفریدگار جهان او را به تاج بزرگی مفتخر و سرافراز می نماید».[7]

 

  

منابع كمكی:
1. ازدواج های فامیلی و بیماری های ژنتیكی كودكان، علی اصغر سروری، اصفهان، دانشگاه علوم پزشكی اصفهان.
2- مشاوره ژنتیك، محمد علی مولوی و دیگران، تهران، كتیبه، شباهنگ، 1369.[1] . امینی، ابراهیم، انتخاب همسر، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، 1372، ص150 به نقل از مجله دانشمند، سال شانزدهم، ش177، ص21.
3- انتخاب همسر؛ همان، ص148.
4- انتخاب همسر، همان، ص152 به نقل از مولوی، محمد علی، مشاوره ژنتیك در بیماری های ارثی، ص103.
5- صفری (زرافشان)، محمد علی، زن و شوهر در رابطه با انتخاب همسر و ازدواج، مشهد، شهید هاشمی نژاد، 1373ش، ج1، ص111.
6- مظاهری، علی اكبر، جوانان و انتخاب همسر، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ پنجم، 1375ش، ص224.
7-حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 14، ص 31، حدیث 6.


   
+ ۱۳۸۹/۱۱/۱۴
تفاوتهای زن و مرد
آیا زن و مرد از نظر ماهیت و اصل آفرینش تفاوتی دارند یا نه؟

تفاوتهای زن و مرد

آیا زن و مرد از نظر ماهیت و اصل آفرینش تفاوتی دارند یا نه؟

 مقدّمه

تاریخچه این مسئله دست کم 2400 سال سابقه دارد و در نقطه نظرات افلاطون ، ارسطو، یونان باستان می توان آن را پی گیری کرد.

افلاطون در کتاب جمهوریت درباره تفاوت زن و مرد با کمال صراحت، ادعا می کند که زنان و مردان دارای استعدادهای مشابهی هستند و زنان می توانند همان وظایفی را عهده دار شوند که مردان بر عهده می گیرند، و از همان حقوقی بهره مند گردند که مردان از آن بهره مند هستند. وی در رساله پنجم، درباره امور ذیل بحث کرده است: اشتراک زن و فرزند; اصلاح نژاد و بهبود نسل و محروم کردن بعضی از زنان و مردان از تناسل، و اختصاص دادن تناسل به افرادی که از خصایص عالی تری برخوردارند; درباره تربیت فرزندان در خارج از محیط خانواده و نیز اختصاص تناسل به سنین معیّنی از عمر زن و مرد، که سنین قوّت و جوشش نیروی حیاتی آن ها به شمار می رود.

افلاطون معتقد است: همان گونه که به مردان تعلیمات جنگی داده می شود، به زنان نیز باید داده شود; همان گونه که مردان در مسابقات ورزشی شرکت می کنند، زنان نیز باید شرکت کنند. در عین حال، وی اعتراف می کند: زنان از مردان، چه در نیروهای روحی و دماغی، چه در نیروهای جسمی ناتوان ترند; یعنی تفاوت زن و مرد را از نظر کمّی می پذیرد، هر چند مخالف تفاوت کیفی آن ها از لحاظ استعدادهاست.

وی معتقد است: استعدادهایی که در مردان و زنان وجود دارند مثل یکدیگرند، منتها زنان در هر رشته ای از رشته ها از مردان ناتوان ترند، ولی این سبب نمی شود که هر یک از زن و مرد به کاری غیر از دیگری اختصاص داشته باشد.

افلاطون به همین دلیل که زن را از مرد ضعیف تر می داند، خدا را شکر می کند که مرد آفریده شده است، نه زن. او می گوید: خدا را شکر می کنم که یونانی زاییده شدم، نه غیر یونانی; آزاد به دنیا آمدم نه برده; مرد آفریده شدم، نه زن.» 1

پس از افلاطون ، کسی که آراء و عقایدش از دنیای قدیم در دست است، شاگرد وی ارسطو ست. ارسطو در کتاب سیاست ، عقاید خویش را درباره تفاوت زن و مرد اظهار داشته و با عقاید استاد خویش،افلاطون سخت مخالفت کرده است.

ارسطو معتقد است: تفاوت زن و مرد تنها از جنبه کمّی نیست، بلکه از جنبه کیفی نیز این دو متفاوتند. او می گوید: نوع استعدادهای زن و مرد متفاوتند و وظایفی که قانون خلقت به عهده هر یک از آن ها گذاشته و حقوقی که برای آن ها خواسته، در قسمت های زیادی با هم تفاوت دارند. به عقیده ارسطو ، فضایل اخلاقی زن و مرد نیز در بسیاری از قسمت ها متفاوتند.

با نگاهی دقیق تر و گسترده تر به فرهنگ ها و تمدن های یونان، روم، هند، چین، ژاپن، ایران و مانند آن ها روشن می شود که مسئله تفاوت بین زن و مرد، هم در بعد ساختاری و هم در بعد کارکردی، از اهمیت زیادی برخوردار بوده و در بسیاری از موارد، زن را موجود غیر انسانی بر می شمردند و آن را در ردیف اموال و دارایی های غیر انسانی خود معرفی می کردند و تقریباً می توان گفت: تفکر ارسطو یی در بسیاری از این فرهنگ ها و تمدن ها غالب و حکمفرما بود.

در کتب آسمانی نیز از این موضوع سخن به میان آمده است; از جمله می توان به تورات ، سفر «تکوین»، فصل دوم مراجعه کرد; مثلا، درباره خلقت آدم و حوّا آمده است: خداوند آدم را از خاک زمین خلق کرد و در بینی او از نقش حیات دمید و آدم موجودی زنده شد. خداوند آدم را در باغ عدن گذاشت تا در آنجا کار کند و از آن نگه داری کند و خداوند به آدم دستور داد: می توانی از میوه هر درختی در باغ تناول کنی، اما از درخت علم به حق و باطل نباید تناول کنید; چون وقتی از آن بخوری حتماً خواهی مرد. خداوند گفت: خوب نیست آدم تنها باشد; من یک یار مناسب برای او خلق می کنم ... و خداوند او را خواب کرد یکی از دنده های او را برداشت و زن را آفرید. 2

بنابراین، ماهیت تکوینی مرد و زن (آدم و حوا) از نظر عهد عتیق متفاوت است. مرد (حضرت آدم) از خاک آفریده شد و زن (حضرت حوا) از دنده او. ثانیاً، زمان خلقت زن تا پس از ورود آدم به بهشت و منع وی از درخت ممنوعه به تعویق افتاد و پیش از آن صحبت از نیاز به خلقت زن مطرح نبود و خلقت زن مقدّمه ای برای گناه کردن آدم و هبوط وی از بهشت بود. به عبارت دیگر، به زن به عنوان ابزار و وسیله نگاه شده و موجودی طفیلی تلقّی گردیده است. این موضوع را در ادامه همین مقال مورد توجه قرار داده و با ذکر روایتی از امام صادق(علیه السلام) به تبیین آن می پردازیم.

جالب اینجاست که وقتی به ادامه همین مطلب در سفر تکوین تورات توجه شود، حوّا را عامل اصلی انحراف و گناه حضرت آدم معرفی می کند. به عبارت دیگر، زن عامل گناه و هبوط آدم تلقّی می شود; زیرا حضرت حوّا اقرار می کند که مار مرا فریب داد و از آن درخت خوردم و به همسرم آدم(علیه السلام) نیز مقداری از آن را دادم.

دیدگاه های ارسطو تا دهه 1970 در میان اندیشمندان و صاحبان نظریه، مثل فرانسیس بیکن ، دکارت ، نیچه و روسو مورد توجه بود و از این سال به بعد طرفداران نظریه برابرنگرانه به زنان تحت عنوان «نهضت اجتماعی زنان» 3 و به صورتی برنامه ریزی شده به مخالفت با پیشینیان پرداختند.

نکته قابل توجه اینکه علی رغم شکل گیری «نهضت اجتماعی زنان» با افزایش و تعمیق مطالعات پزشکی روانی و اجتماعی، تفاوت های فراوان تری بین زن و مرد کشف شده است که در دنیای قدیم، برای محققان و اندیشمندان رشته های گوناگون ناشناخته بودند. علاوه بر این، در قدیم، تفاوت های زن و مرد در چند موضوع خلاصه می شد و در نهایت تفاوت عمده آن ها را در دو امر کلی «عقل» و «احساسات» می دانستند، اما امروزه با پیشرفت و تخصصی تر شدن علوم و فناوری جدید، تفاوت های بیشتری بین زن و مرد از نظر ساختاری و کارکردی ادعا و گاهی آن ها را اثبات می کنند و به گونه ای بر این تفاوت در ساختار و کارکرد تصریح و تأکید دارند که برخی برای این دو جنس دنیای جداگانه ای قایل می شوند; مثلا، پروفسور ریک ، که سالیانی دراز به تحقیق درباره مسائل زنان و مردان پرداخته، بر این باور است که دنیای مرد با دنیای زن به طور کلی فرق می کند و می گوید: اگر زن نمی تواند مانند مرد فکر کند یا عمل نماید به این دلیل است که دنیای آن ها با هم فرق می کند 4 و یا اریک فروم پس از بررسی تفاوت دنیای زن و مرد، می گوید: زن و مرد می توانند یکدیگر را بفهمند و مکمّل یکدیگر باشند، ولی هیچ گاه یکی نمی شوند و این به علت تفاوت هایی است که در وجود آن ها نهادینه شده است. 5

 

 

اشتراک زن ومرد در برخورداری از گوهر انسانی

اولین پرسش در زمینه تفاوت زن و مرد این است که آیا زن و مرد از نظر ماهیت و اصل آفرینش تفاوتی دارند یا نه؟ آیا تفاوت زن و مرد ریشه در تفاوت آن ها در سرشت و طینت شان دارد؟ به عبارت دیگر، آیا آن ها دارای دو طینت و سرشت متفاوتند؟ شکی نیست که پاسخ به این سؤال نوع نگرش به زن و مرد را متفاوت خواهد کرد.

درباره خلقت زن و مرد، آیات متعددی وارد شده اند که شاید مهم ترین و صریح ترین آیه ای که بتوان به آن استناد کرد آیه اول سوره نساء باشد که می فرماید: (یَا اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَّفْس وَاحِدَة وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَاوَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کَثِیراًوَنِسَاء... .)

قرآن پس از سفارش به تقوا داشتن از پرودگاری که انسان را خلق کرده است، می فرماید: همان پروردگاری که شما را از نفس واحدی آفرید و همسرش را نیز از همان نفس و ماهیت خلق کرد و از این دو صنف، مردان و زنان فراوانی پدید آمدند.

 

نکات مورد توجه در این آیه شریفه:

-         این آیه تصریح می کند که همه انسان ها، اعم از زن و مرد، از «یک نفس» آفریده شده اند. مرحوم طبرسی در این باره می فرماید: مراد از «نفس» در آیه، به اجماع همه مفسّران آدم(علیه السلام)است. 6

ادامه آیه نیز قرینه خوبی بر این حقیقت است، که فرمود: همسر آن «نفس» را از جنس او قرار داد و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی را منتشر ساخت. فخر رازی نیز می گوید: «اجمعَ المسلمونَ علی انَّ المراد بالنفسِ الواحدةِ هیهُنا هُوَ آدمُ الاّ اَنّه اَنَّثَ الوضعُ علی لفظِ النفس.» 7

  - هرچند مصداق «نفس واحده» در این آیه آدم(علیه السلام)است، ولی به کار بردن واژه «نفس» و انتساب خلقت همه انسان ها به آن «نفس» در واقع نکته مهم دیگری دربر دارد، و آن اینکه جمله افراد بشر، اعم از زن و مرد از یک ریشه و اصل سرچشمه می گیرند و گوهر آفرینش آن ها به یک گوهر و یک نفس برمی گردد. به هر حال، همه افراد بشر از حضرت آدم سرچشمه می گیرند و از همان طینتی که خداوند آدم را آفرید سایر ابنای بشر را خلق کرد. چه زن و چه مرد، همگی از سرشت واحدی آفریده شده اند و همه را «بنی آدم» می گویند.

-  از ادامه آیه که می فرماید: (وَ خَلقَ مِنها زوجَها)، استفاده می شود که همسر آدم از ماهیت و جنس خود اوست و هر دو از یک حقیقت برخوردارند. به عبارت دیگر، «مِن» در این آیه، «نشویه» است، نه برای تبعیض; یعنی جفت این مرد از نوع خود او و همانند اوست.

-  در ادامه آیه می فرماید: (وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کَثِیراً وَنِسَاء.) این به روشنی دلالت می کند که نسل انسانی و ریشه همه آدمیان به آدم و همسرش برمی گردد و آدمیان، چه زن و چه مرد، از یک زن و مرد پدید آمده اند و در تکوّن و رشد و گسترش نسل انسانی هر دو صنف زن و مرد نقش دارند. و بر فرض که حضرت حوّا از ماهیتی دیگر و یا بخش خاصی از وجود حضرت آدم آفریده شده باشد، فرزندان آدم و حوا به یک امر مشترک بین آدم و حوا برمی گردند، نه آنکه فرزندان مؤنث از یک حقیقت به وجود آمده باشند و فرزندان مذکر از حقیقتی و جنسی دیگر.

بنابراین، اگر به توصیف آفرینش زن و مرد در قرآن مراجعه کنیم، درخواهیم یافت که تفاوتی در ماهیت و سرشت زن و مرد وجود ندارد. قرآن آفرینش نخستین زن و مرد را در قالب یک داستان نقل می کند; ابتدا خداوند به فرشتگان خبر می دهد که می خواهد در زمین «خلیفه» و جانشین قرار دهد، 8 سپس چگونگی خلق انسان را بیان می نماید 9 و پس از آنکه اسماء را به او می آموزد، با او پیمان می بندد; پیمانی مبنی بر دوری از اطاعت و بندگی شیطان. 10 آن گاه آدم و همسرش را در بهشت سکونت می دهد و به او دستوراتی می دهد. 11

اندک توجه در این آیات روشن می کند که در آفرینش زن و مرد هیچ تفاوت و تمایزی یافت نمی شود; زیرا سخن از بشر و انسان و یا آدم به عنوان نماد و نمونه و نماینده نوع انسانی است.

سؤال: آیا زن از بخشی از وجود مرد آفریده نشده است؟

برخی با استناد به 3 آیه شریفه قرآن پنداشته اند: خداوند زن را از مرد آفریده، و این نوعی نقص برای جنس زن است. این سه آیه، که در مضمون تقریباً مشترکند، عبارتند از: آیات 1 سوره نساء، 189 سوره اعراف و 6 سوره زمر.

اولین آیه می فرماید: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَّفْس وَاحِدَة وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کَثِیراً وَنِسَاء...); ای مردم بترسید از پروردگارتان; آنکه شما را از یک تن بیافرید و از آن تن همسر او را و از آن دو، مردان و زنان بسیار پدید آورد. در این آیه، «مِن» در «خلقَ مِنها زوجَها» را تبعیضیه گرفته اند.

در جواب، باید گفت: در این آیات خداند متعال می فرماید: انسان ها از نفس واحدی آفریده شده اند و همسران آن ها نیز از آن نفس آفریده شده اند. در واقع، مراد این است که همسران، همتای و هم جنس آن ها هستند و از آن ها بیگانه نیستند; نه اینکه جزئی از آن ها باشند و یا از آن ها خلق شده باشند.

علّامه طباطبائی نیز در تفسیر این آیه می فرماید: ظاهر آیه (وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا) این است که همسری از نوع مرد آفرید و افراد انسانی بازگشت به دو فرد همانند و مشابه دارند. واژه «مِن» در آیه، «نشویه» است; یعنی منشأ چیزی را بیان می کند. این آیه مانند آیات دیگری است که به آفرینش زن و مرد پرداخته اند; از قبیل: (وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً.) بنابراین، آنچه در برخی تفاسیر ذکر شده که مقصود آیه بیان این نکته است که زن از آدم مشتق شده و بعضی از آدم است، طبق برخی روایات، که خداوند همسر آدم را از دنده او آفرید، سخنی بدون دلیل است و آیه بر این مطلب دلالت ندارد. 12

از امام صادق(علیه السلام) پرسیده شد: گروهی می گویند: حوا از دنده چپ آدم آفریده شد. فرمود: خدا از این نسبت پاک و منزّه است. آیا خداوند توان نداشت برای آدم همسری بیافریند که از دنده او نباشد تا راهی برای سخن ملامتگران به دست ندهد که بگویندآدم با خودش ازدواج کرد؟ 13

 نتیجه اینکه قرآن در مقام بیان مشابهت زن و مرد در اصل و ریشه است و وحدت نوعی آن دو را بیان می کند.

 

 

اشتراک زن و مرد در هدف غایی آفرینش

برخی دیگر با استناد به آیه 189 سوره اعراف گفته اند: زن طفیلی مرد است و برای مرد خلق شده; خداوند می فرماید: (هُوَالَّذِی خَلَقَکُم مِن نَّفْس وَاحِدَة وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا.)اینان می پندارند که در آفرینش انسان، جنس مذکر محور است و چون بقای این جنس، متوقّف بر وجود جنس مؤنث است، خداوند او را نیز آفرید. در واقع، زن آفریده شد تا مردان بمانند و به کمالاتی که شایسته آنان است، برسند. زن به آن دلیل مورد توجه قرار گرفته که مقدّمه وجود مرد است و به عبارت دیگر، وجود طفیلی دارد.

در جواب، باید گفت: اولا، این آرامش یک طرفه نیست; بلکه هم برای مرد و هم برای زن چنین آرامشی وجود دارد; همان گونه که در آیه 21 سوره روم می فرماید: (وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً.)این آیه مودّت، دوستی و رحمت طرفینی را مطرح کرده و آن را از نشانه های پرودگار دانسته است.

ثانیاً، واژه «زوج» به دو طرف (مؤنث و مذکر) اطلاق می شود، به قرینه اینکه در آیات دیگر وقتی سخن از خلقت انسان از یک نفس به میان می آید، می فرماید: (وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَها.) در واقع، واژه «زوج» در فرهنگ قرآن، هم به مرد اطلاق می شود و هم به زن.

ثالثاً، آیه در مقام این است که به انسان بگوید: ما برای سود رساندن به انسان همانندهایی آفریدیم و با استفاده از وسایل و ابزارهایی که در اختیار او قرار می دهیم آنان می توانند با همراهی یکدیگر، به تولید مثل و تکثیر نسل اقدام نمایند و به خاطر این نیاز متقابل، که در هر دو جنس مذکر و مؤنث است، هر یک میل و کششی برای حرکت به سوی دیگری دارد.

علّامه طباطبائی در المیزان می فرماید: معنای آیه (خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً) این است که برای سود رساندن به شما، از جنس خودتان همانندانی آفرید; چرا که هر یک از زن و مرد به وسایلی از امر تولید مثل مجهّز است که با همراهی جنس دیگر، کارش به ثمر می رسد و با کار هر دو، تولید و تکثیر نسل به انجام می رسد. بر این اساس، هر یک نقصی دارد و به قرین خود نیازمند است، و از مجموع این دو، یک واحد تام حاصل می شود. به خاطر همین نیاز و نقص، هر کدام به سمت دیگری حرکت می کند و زمانی که وصلت حاصل گشت، آرام می گیرد; زیرا هر ناقصی به کمال خود شائق است و هر نیازمندی به چیزی که رفع نیاز کند، میل دارد. این همانند میل جنسی است که در این دو قرین نهاده شده است. 14

رابعاً، قرینه دیگر که مراد از (خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَها) یعنی از جنس همان «نفس» همسرش را آفریده، آیات دیگری را می توان ذکر کرد که «مِن» در آن ها به کار رفته است. شبیه این آیات که «نفس» در آن ها به معنای «جنس» استعمال شده، یکی آیه 72 سوره نحل است: (وَاللّهُ جَعَلَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً) و دیگری آیه 164 سوره آل عمران که می فرماید: (إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولا مِّنْ أَنفُسِهِمْ) و سوم آیه 128 سوره توبه است که می فرماید: (لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُمْ)

بنابراین آیه مزبور و آیات شبیه آن نمی خواهند طفیلی بودن زن نسبت به مرد یا فرعی بودن او را بیان کنند و به عبارت دیگر، در صدد بیان فسلفه خلقت زن نیستند. بلکه از نوعی رابطه روحی و حیاتی زن و مراد و وابستگی آنان به یکدیگر خبر می دهند.

خلاصه آنکه زن و مرد در ذات و جوهرشان تفاوتی وجود ندارد; یعنی زنان و مردان در جوهره انسانیت و خمیرمایه رشد و کمال، تفاوتی ندارند، بلکه زن و مرد دو فرد از یک نوع هستند. علّامه طباطبائی در این زمینه می فرماید: مشاهده و تجربه حکم می کند که زن و مرد دو فرد از نوع واحد هستند; یعنی دو فرد انسانی; زیرا تمام آثاری که در مردان آشکارند، در زنان نیز پیدایند. بروز آثار یک نوع نشان دهنده تحقق خارجی آن نوع است. بلی، میان این دو صنف در آثار مشترک، شدت و ضعف وجود دارد، اما این تفاوت سبب بطلان حقیقت نوع در فرد نیست. از اینجا روشن می شود که کمالات فرعی، که برای یک صنف میسور است، برای صنف دیگر نیز دست یافتنی است; همان گونه که کمالات معنوی چنین هستند. زیباترین و جامع ترین سخنی که این مطلب را بیان می کند، این آیه قرآن است: (أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِل مِّنکُم مِن ذَکَر أَوْ أُنثَی بَعْضُکُم مِن بَعْض.) 15 قرآن وقتی از استعدادها و توانمندی های انسان سخن می گوید، آن ها را به صنف خاصی از مرد یا زن اختصاص نداده و همه جا از واژه «انسان»، «ناس» و واژه عام سخن استفاده کرده و هیچ استثنایی در حق زنان یا تفصیلی برای مردان قایل نشده است; همه را در جوهر انسانیت و توانمندی های انسانی یکسان تلقّی می کند. در این زمینه، می توان به موارد ذیل اشاره کرد: 1. روح الهی; 16 2. تسویه و تعدیل در خلقت; 17 3. ابزارهای ادراکی; 18 4. فطرت الهی; 19 5. حمل امانت. 20

همان گونه که از آیات شریفه قرآن استفاده می شود، در هیچ یک از این موارد در زمینه توانمندی ها، تفاوتی بین زن و مرد قایل نشده است. بنابراین، اشتراک زن و مرد در گوهر ذات انسانی و توانمندی هایی که به آن ها اشاره شد، مستلزم این است که هر یک از زن و مرد از تمامی ویژگی های انسانی که در جنس دیگر وجود دارند برخوردار باشد و هر صفتی که مرد ـ از آن حیث که انسان است (نه از حیث مذکر بودن) ـ دارا باشد زن نیز دارد و هر صفتی که زن ـ از آن حیث که انسان است (نه از حیث مؤنث بودن) ـ دارا باشد مرد نیز دارد.

با توجه به آنچه بیان شد، زن و مرد در برخورداری از گوهر انسانی مشترک، تفاوتی ندارند و دارای یک حقیقت و سرشت واحدند. با مراجعه به آیات و روایات خلقت انسان، می توان این نکات را استفاده کرد:

-  زن و مرد از یک نوعند.

-  انسانیت محور تقسیم زن و مرد است.

-  زن و مرد هر دو به طور مشترک از روح الهی برخوردارند.

-  آفرینش زنان و مردان و نسل حضرت آدم و حوا از یک جفت انسانی صورت گرفته است.

- از ویژگی های سرشتی مشترک مثل فطرت، خداشناسی، سازگاری با دین و معرفت خیر و شر اخلاقی برخوردارند.

- هر دو جنس زن و مرد به طور مشترک مورد تکریم الهی قرار گرفته اند.

-  در استعدادها و قابلیت ها، هر دو جنس زن و مرد از استعدادهای مشترکی همچون استعداد کمال یابی، جاودانگی طلبی، معرفت طلبی، فضیلیت خواهی، قرب به خدا، خلافت الهی، انحطاط و سقوط برخوردارند.

 

 

تفاوت زن و مرد در ادارک از منظر قرآن

برای اثبات تفاوت ادراکی زن و مرد، به آیه (أَوَ مَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِین) (زخرف: 18) (آیا کسی ]را شریک خدا قرار می دهند[ که در زر و زیور پرورش یافته و در مجادله بیانش روشن نیست)استدلال شده است.این یکی ازآیاتی است که درباره میل و علاقه شدید زن به زینت مورد استدلال و بحث واقع شده.

علّامه طباطبائی در تفسیر این آیه، می نویسد: خداوند متعال این دو صفت (پرورش در زینت و عدم توانایی بر استدلال و محاجّه) را برای زن ذکر کرده; زیرا جنس زن طبیعتاً از احساسات و عواطف سرشاری برخوردار و نیروی تعقّل او در قیاس با مرد ضعیف تر است و جنس مرد به عکس این است. از روشن ترین نشانه های عواطف سرشار زن، میل و گرایش او به زیور و زینت و عدم توانایی و ضعف او در مقام بیان دلیل و حجّت است که مبتنی بر نیروی عقلانی است. 21

وی از این آیه وابستگی زیاد زن به زیور و زینت را استفاده می کند و همین را نشانه فزونی عواطف و احساسات در زنان می داند. او ویژگی اصلی زنان را برخورداری از عواطف و احساسات سرشار و ضعف تعقّل در مقایسه با مرد دانسته و بر این باور است که دو صفت در زنان مظهر این ویژگی هستند: نخست علاقه شدید به زیور و زینت که از جمله (أَوَ مَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ)استفاده می شود و دوم عدم توانایی بر بیان مقصود خویش در استدلال و برهان که جمله (وَ هُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِین) بر آن دلالت دارد. وی علت ویژگی دوم را چنین بیان می کند: «استدلال و برهان نیازمند نیروی عقلانی زیاد است که زنان در مقایسه با مردان، در این امر ضعیف ترند.»

زن نمی تواند مکنونات خویش ر ا در منازعه ها و مجادله ها بیان و اظهار کند. نه اینکه زن توان احتجاج ندارد یا نیروی استدلالش کم است، بلکه زن منطق و استدلال را به کار می گیرد، اما قدرت اظهار ندارد. آنچه باعث می شود زنان نتوانند مکنونات خود را در مقام استدلال و محاجّه بیان کنند و مانع حرف زدن آن ها می شود، شدت احساسات و عواطف آنان است. احساسات و عواطف شدید زن از ادامه سخن گفتن وی مانع می شوند. زن با شروع به سخن در مجادله، شدیداً دچار احساس شده، گریه می کند یا سخن در گلویش می ماند و توان بیان آن را ندارد. بنابراین، با این تفسیر و معنا هماهنگی خوبی بین جمله صدر (أَوَ مَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ) و جمله ذیل (وَ هُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِین) برقرار می شود. در این صورت، معنای آیه این است که شما کسانی را شریک خداوند می پندارید که از احساسات و عواطف زیادی برخوردارند و قادر بر بیان مکنونات و مطالب خویش نیستند. اگر «خصام» به معنای «پیکار» باشد، معنا چنین می شود که شما کسانی را شریک خدا قرار می دهید که دارای احساسات و عواطف شدید هستند، در جنگ و کشمکش هم نمی توانند شرکت کنند; چرا که عاطفه و احساسات زیاد با کشتن و دعوا کردن، که لازمه نزاع است، سازگار نیست.

در نتیجه می توان گفت:

الف. زنان عواطف و احساسات بیشتری در مقایسه با مردان دارند.

ب. در نزاع های لفظی و فیزیکی ضعیف هستند که این از عواطف و احساسات بیشتر آنان ناشی شده است.

2. برای استدلال به فزونی درک عقلانی مردان، بسیاری از مفسّران به آیه (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْض وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ)(نساء: 34)، که بیانگر نقش مدیریتی مرد در خانواده است، تمسّک کرده اند. با توجه به اینکه انجام نقش مدیریتی در خانواده نیازمند نگرشی منطقی و خردمندانه به قضایا در امور زندگی است، گذاشتن چنین مسئولیتی در کانون خانواده بر عهده مرد، از رجحان نوع مردان در برخورداری از این نگرش حکایت می کند.

خلاصه آنکه مفسّران زیادی جمله (بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْض)را، که بر وجود تفاوت بین زن و مرد دلالت می کند، بر همین نکته حمل نموده اند. با تکیه بر تحلیل حکم مدیریت مردان در خانواده، می توان گفت: از دیدگاه قرآن، بین زن و مرد نوعی تفاوت ادراکی وجود دارد.

در تبیین منشأ این اختلاف، برخی اصرار دارند که این تفاوت از ضعف و کاستی در قدرت ادراکی زنان ناشی می شود و برخی عوامل دیگری را در آن مؤثر می دانند.

آیت الله مصباح این تبیین را می پذیرند که تسلّط بر خود، ضبط و مهار عواطف و احساسات، شرط اول تفکر صحیح و سنجش و داوری درست است و زن در این زمینه آسیب پذیرتر و ناتوان تر است; زیرا شدت عاطفه در زنان مانعی جدّی از نگرش عقلانی به مسئله است، اما مرد چون عواطف ضعیف تری دارد، با سهولت بیشتری می تواند بر خود تسلّط یابد و با فرو نشاندن گرد و غباری که عواطف و احساسات برمی انگیزند، به روشنی و وضوح واقعیات را ببیند و از سر واقع بینی حکم و داوری کند. به تعبیر دیگر، تفکر واقع بینانه و ژرف نگرانه و درست فقط در فضای خالی از عواطف و احساسات روی می نماید. بنابراین، پیش از هر کار، باید این عوامل مزاحم را از صحنه خارج کرد. در زن، این طرد و اخراج با دشواری بسیار صورت می پذیرد و در مرد، با صعوبت کمتر. اینکه قدرت تعقّل در مرد بیشتر است ناشی از قوّت خود مرد نیست، بلکه معلول صفت دشمنان تعقّل در اوست. 22

در واقع، می توان گفت: قدرت تعقّل در هر دو جنس وجود دارد، ولی در مرد به لحاظ اینکه مانع کمتر می باشد، اقتضای تعقّل بیشتر است. مطالب به دست آمده در علوم جدید نیز این توجیه را تأیید می کنند. این علوم عوامل متعددی را در تفاوت ادراک مؤثر می دانند. از جمله این عوامل، علاقه و رغبت های شخص ادراک کننده است. 23

گرایش قوی تر زنان به امور عاطفی و احساس سبب می شود از میان محرّک های گوناگون، که در برابرشان ایجاد می شود و پدیده ادراک در واقع پاسخ گویی به آن محرّک هاست، به محرّکی پاسخ گویند که تناسب و سنخیت بیشتری با روح حساس و عاطفی شان دارد. در نتیجه، عاطفی بودن جنس مؤنث موجب می گردد کانون توجه وی به امور مناسب و همسو با عواطف جلب گردد، در حالی که مردان کمتر عاطفی اند و تأثیرگذاری این عامل در آنان ضعیف تر است. تأثیر این تفاوت، گوناگونی ادراک مرد و زن را در پی دارد.

 

 

بررسی تفاوت زن و مرد در روان شناسی

حال که پذیرفتیم تفاوت زن و مرد ناشی از تفاوت در حقیقت و سرشت آن ها نیست و از یک گوهر انسانی مشترک برخوردارند، تفاوت های متعدد زن و مرد در ابعاد گوناگون جسمانی، عاطفی و شناختی چگونه توجیه می شوند؟ این تفاوت ها مورد باور و تأکید همه دانشمندان در رشته های گوناگون و از جمله روان شناسان می باشند. حتی این تفاوت ها را در تک تک سلوهای بدنی زن و مرد جاری و ساری می دانند; مثلا، الکسیس کارل ، فیزیولوژیست و پزشک مشهور، می گوید: «اختلاف زن و مرد تنها به شکل ظاهری آن ها نیست، بلکه عمیق تر است، که از تأثیر مواد مترشّحه غدد تناسلی در خون ناشی می شود، به طوری که تک تک سلول های بدن، به ویژه سلول های سیستم عصبی زن و مرد، نشانه جنسی بر روی خود دارند.» 24

زیست شناسان بر این عقیده‌اند که زن و مرد تفاوت های بنیادی دارند. تفاوت های آن ها در درجه اول، ارثی می باشند، نه محیطی. آن ها معتقدند: هر سلول بدن زن با هر سلول بدن مرد تفاوت دارد. 25

 

 

الف. تفاوت های فیزیولوژیک

در زمینه تفاوت های تنکردی و جسمانی زن و مرد، سخن بسیار است. پزشکان، فیزیولوژیست ها و زیست شناسان تحقیقات فراوانی در این زمنیه داشته و برای هر یک از دو جنس، مقیاس ها و هنجارهای معیّن و مشخصی به دست داده اند. در این تمایزات و تفاوت ها، از دستگاه تناسلی و تولید مثل (که اساسی ترین تفاوت جسمانی بین زن و مرد است) گرفته تا طول عمر هر یک از دو جنس و دستگاه های عصبی، گوارشی، استخوان بندی و تنفس و خون مورد توجه و تحقیقات موشکافانه بسیاری متخصصان این رشته قرار گرفته اند. روان شناسان از جمله روان شناسان رشد با تکیه بر همین مبانی و یافته های زیستی انسان و تفاوت ها و تمایزات زن و مرد، به تأثیر این تفاوت ها بر رفتار انسان و به تفسیر تفاوت های رفتار عاطفی و شناختی زن و مرد پرداخته اند. در اینجا، فقط به نمونه هایی از گفته ها و یافته های فیزیولوژیست ها اشاره می شود:

1. پیچیده تر بودن دستگاه تناسلی زن نسبت به مرد، تحوّلات هورمونی و تغییرات آن در هر ماه در طول عمر زن، مسائلی همچون قاعدگی، آبستنی، زایمان، شیردهی، یائسگی را پدید می آورد و بر جسم و روان و کار و رفتار زن تأثیر می گذارد. 26

2. هورمون ها، میزان و نوع ترشّح آن ها در سوخت و ساز مواد مصرف شده توسط انسان، رشد اندام های گوناگون انسان، ایجاد حالت های هیجانی همانند پرخاشگری و حالت تهاجمی، مقاومت فرد در برابر میکروب ها، فعالیت جنسی و دیگر ابعاد جسمانی و نیز رفتاری و روانی هر یک از جنس زن و مرد تأثیرگذارند و تفاوت های بین زن و مرد را نمایان تر می کنند.

3. بر اساس آمارها، طول عمر زنان 4، 7، 8 و 10 سال بیش از مردان است و به طور متوسط، آنان حدود 7 سال بیشتر از مردان زندگی می کنند. 27

4. در جهت شناخت فیزیولوژی زن و مرد، یافته ها و هنجارهای طبیعی آزمایشگاهی قابل توجهی وجود دارند. اندازه متوسط برخی از ویژگی های خونی و هورمونی در زن و مرد متفاوت است، به گونه ای که مشاهده آنچه در بدن مرد طبیعی می نماید، در پلاسمای خون یا ادرار زن ـ مثلا ـ هشداردهنده است و می تواند نشانه نوعی اختلال یا بیماری باشد. 28

5. از نظر مغز و اعصاب نیز بین مغز زن و مرد تفاوت هایی قابل توجه وجود دارند. درباره این تفاوت ها به لحاظ سلولی، حجم و اندازه، تعامل با هورمون های بدن و کارکردها، بررسی های دقیق زیادی صورت گرفته اند.

6. از نظر استخوان بندی نیز بین زن و مرد تفاوت های زیادی بیان شده اند، به گونه ای که در پزشکی قانونی، از این تفاوت ها به جنسیت فرد پی می برند; مثلا، گفته اند: استخوان های جمجمه و لگن از نظر جنسیت، بیشترین تفاوت ها را دارند، به گونه ای که از 90 درصد افراد، تنها با بررسی جمجمه و لگن، می توان جنسیت آن ها را مشخص کرد. 29

7. همین سان، در دیگر ابعاد جسمانی همچون دستگاه ادراری، قلب و ریه و دیگر اندام های انسان نیز به تفاوت های بین دو جنس تصریح شده و از سوی محققان و دانشمندان و بخصوص فیزیولوژیست ها تحقیقات و بررسی هایی صورت گرفته اند.

 

 

ب. تفاوت در توانایی های شناختی

روان شناسان وقتی از توانایی های ذهنی و شناختی انسان سخن می گویند، به سراغ مفهوم «هوش» و کارکردهای آن می روند و به آنچه در ظاهر ادراکات آدمی، حاصل سازواره بدن، به ویژه فعالیت مغز و قشر آن است، «هوش» می گویند. هوش را می توان بخشی از فعالیت های نفس آدمی دانست که از مرحله احساس تا مرحله فعل نمود دارد. هوش قسمتی از شخصیت و عالم مشترک فکر، عقل، معلومات و دانستنی هاست و در واکنش های طبیعی اعمال عادی و کارهای ارادی نقش دارد. انسان هوشمند احساس، درک و حافظه برتری دارد و روابط بین اشیا را بهتر درمی یابد واکنش های وی بجا و متناسب هستند و در مقابل هیجانات، انفعالات و عواطف، دقیق تر، ظریف تر و مؤثرتر عمل می کند. 30

برخی هوش را ترکیبی از استعداد عددی (روابط و مسائل ریاضی)، آمادگی روانی ـ کلامی (حضور ذهن و کاربرد هر سخن در جای خود)، درک معانی (نقلی، عقلی، فلسفی و علمی)، حافظه، استدلال، فهم روابط فضایی و سرعت ادراک دانسته اند. بعضی نیز تعاریف دیگری از آن ارائه داده اند.

هوش به دو نوع «نظری» و «عملی» تقسیم می شود. «هوش نظری» برای شناخت روابط و واقعیت ها به کار می رود و در میان نوابغ و فلاسفه و هنرمندان به صورت نمایان دیده می شود. «هوش عملی» شناخت محیط زندگی و سازگاری آن است.

 

 

رابطه هوش با جنسیت

از جمله مسائلی که همیشه مورد توجه روان شناسان بوده، این است که آیا هوش با جنسیت ارتباط دارد؟ در صورت ارتباط، میزان هوش در کدام یک از دو جنس بیشتر است؟ با آنکه تحقیقات کمّی و کیفی زیادی در این باره صورت گرفته، ولی به لحاظ پیچیدگی موضوع، پاسخ قطعی حاصل نشده و نتیجه بررسی ها از حد فرضیه فراتر نرفته است. در زمینه رابطه بین هوش و جنسیت، سه نظریه وجود دارند:

 

 

1- عدم تفاوت هوش بین زن و مرد

در این دیدگاه، ادعا شده که بهره هوشی کلی زنان و مردان تا حد زیادی مشابه و یکسان است. از تفاوت اندک برتری هوشی پسران بر دختران نیز می توان چشم پوشید; زیرا این تفاوت از شرایط محیطی و عوامل اجتماعی ناشی می شود. 31

  

2- فقدان رشد عقلی در زنان

برخی در زمینه کاستی مغز و توان هوشی زن، به افراط گراییده و گفته اند. «زنان مغز ندارند; اگر سر کوچکشان را پر کنیم، از کار می افتد. شناخت های فکری برای زن به بهای از دست دادن ویژگی های زنانه ارزشمند پدید می آید. زنان با هوش نازا هستند و همه ناظران تأیید می کنند که زنان با هوش صفات و حالات مردانه دارند.» 32

عدم رشد عقلی در برخی اندیشه ها، از بزرگ ترین نقطه ضعف های شخصیت زن به حساب آمده است; امری که به نااستواری و غیرقابل اعتماد بودن شخصیت وی می انجامد و سبب می شود دیر یا زود نتواند معنویات و کمالاتی را که به دست می آورد، نگاه دارد و در اثر دخالت های عاطفی، عقل از مسیر خودش انحراف یابد. 33

از نظر دکتر پل زولیوس موبیئوس ، ناتوانی ذهنی یا ضعف فکر زن نه فقط واقعیت، بلکه ضرورت است و نه تنها مواهب فکری زن از مرد کمتر است، بلکه آن ها را بسیار سریع تر از دست می دهد. سر زن کوچک تر از سر مرد است و سر کوچک به طور طبیعی مغز کوچک را در خود جای می دهد. ضعف فکری او را از استدلال دور می کند. 34

در نظر اگوست کنت ، «مرد برای اندیشیدن ساخته شده است و زن برای دوست داشتن.» 35

از نظر روسو، تقریباً تمام دخترها خواندن و نوشتن را با اکراه می آموزند، اما کاربرد سوزن را همیشه داوطلبانه یاد می گیرند. هیچ هنری را نه دوست دارند و نه یاد می گیرند و هیچ نبوغی هم ندارند. 36

از دیدگاه پرودون ، زن حد وسط میان مرد و دنیای حیوانی است و به خودی خود، علت وجودی ندارد. او زمانی که هوش خود را به کار گیرد، زشت و دیوانه می شود. 37

پل بروکا می گوید: نباید از نظر دور داشت که زن به طور متوسط، کم عقل تر و کم هوش تر از مرد است، و ممکن است درباره این تفاوت مبالغه شده باشد، اما در هر حال تفاوتی واقعی است. بنابراین، می توان فرض کرد که کوچکی مغز زن در عین حال، تابع کهتری جسمانی و کهتری فکری اوست. 38

ژرژ ساند ، که خود زن است، زن را به طور ذاتی احمق می داند، و لامند آن را مجسمه زنده حماقت به حساب می آورد. 39

ایپولیت تن می گوید: اگر استدلال، اندیشه و هوش را در اختیار زن بگذاریم مثل آن است که چاقویی را به دست بچه بدهیم. 40

 3- تفاوت در توانمندی های هوشی

این دیدگاه عامل جنسیت را در توانمندی های هوشی مؤثر می داند و به امتیازات نسبی و برتر هریک از دو جنس در عوامل هوشی اشاره می کند و آن ها را ناشی از عوامل زیستی و هورمونی و مسائل وراثتی و امور طبیعی مانند دیگر تفاوت های موجود بین زن و مرد می انگارد و ضمن آنکه محیط و عوامل اجتماعی و فرهنگی را در بروز استعدادها مؤثر می شمارد، بر نقش مسائل فیزیولوژی، به ویژه هورمونی، تأکید میورزد. در این زمینه از نتایج برخی تحقیقات نیز کمک گرفته اند:

الف. جمجمه زنان و کودکان نازک تر از مردان است و حجمی حدود 10 درصد کمتر از جمجمه مردان دارد. اندازه مغز زنان کوچک تر و وزن آن سبک تر است. در عین حال، اگر از ارتباط بین اندازه مغز و هوش سؤال شود، با یافته های کنونی نمی توان پاسخ قطعی داد، هرچند گفته شده: ضریب همبستگی بین حجم مغز و بهره هوشی بین10تا30درصداست. 41

ب. بر اساس یک فرضیه، میزان هوش بر اثر ساختمان سلولی و شیمیایی مغز افراد متفاوت است. تحقیقات نیز نشان داده اند که لایه خارجی مغز نقش مهمی را در هیجان آدمی بر عهده دارد و چون در این پدیده روانی، زن و مرد متفاوتند و هیجانات در زن نمود بیشتری نشان می دهند، می توان دریافت که دو جنس از این نظر، تفاوت هایی دارند. بدین سان، برخی از تفاوت های درونی مغز بین دو جنس آشکار می شوند و اگر توجه شود میزان هوش با چین خوردگی های سطح خارجی مغز مرتبط است و نقش جنسیتی را نمی توان در آن نادیده گرفت. 42

ج. درباره توانایی ها و مهارت های کلامی نیز باور غالب آن است که دختران برتری اندکی بر پسران در این زمینه دارند. 43 در مرحله کودکی، دختران از پسران نسبت به تعداد یادگیری نخستین کلمات و ساختن جمله ها و ادای رسا و روشن آن ها، میزان استفاده از کلمات، حفظ خزانه لغات، خواندن و خلّاقیت کلامی، نوشتن و هجّی کردن و نکات گرامری برتر به نظر می رسند. آزمون های مربوط به کاربرد زبان و مهارت های کلامی این مطلب را تأیید می کنند. 44

مخفی نماند گروهی نیز با توجه به تحقیقات اخیر نظر داده اند که تفاوت در توانایی های کلامی بین دختران و پسران در مقایسه با سه دهه گذشته کمتر شده است. از این مطلب، می توان نتیجه گرفت که ممکن است این تفاوت از عوامل محیطی و زمینه های فرهنگی ناشی شود.

این نکته مهم نیز قابل توجه است که برتری زنان در توانایی های کلامی از حد سیّالی کلام فراتر نمی رود و در درک کلامی و استدلال به آن (مانند قیاس کردن) دختران بر پسران برتری ندارند. در آزمون های غیرکلامی، تفاوت چشمگیری میان دختر و پسر بروز می یابد. این تفاوت همواره (بجز آزمون رمزنویسی) به نفع پسرهاست. 45

د. در تفاوت زن و مرد در هوش کلی، گفته شده: گرچه برخی نمره هوش بهر زنان و مردان را تا حد زیادی مشابه دانسته و گفته اند: شواهد مبنی بر اینکه از نظر هوش کلی، یکی از دو جنس بر دیگری برتری داشته باشد، یافت نشده است و نابرابری های خاصی در بعضی از عوامل، یکدیگر را خنثا و تعدیل می کنند، اما پیداست که بعضی از استعدادهای خاص در یکی از دو جنس قوی تر و رشد یافته تر از دیگری است. 46

«هوش کلی» همان عوامل هوش است که از مجموعه آزمون های کلامی و غیر کلامی به دست می آید و توانایی عددی، روانی، کلامی، حافظه، استدلال، درک روابط فضایی و سرعت ادراک را شامل می شود. 47

پسران به طور نسبی در تجسّم فضایی، استعدادمکانیکی،استدلال های ریاضی و منطقی بر دختران برتری دارند. برتری دختران نیز بر اساس گزارش ها در عوامل زیباشناسی (اشکال، رنگ ها، تصاویر)، توانایی های کلامی (تعریف کلمات) مهارت های یدی (دکمه کردن، نخ کردن) مورد تأیید است. 48

با توجه به این اظهارنظرها و این مطلب که تفاوت های فردی در هوش آشکارند و اشخاص گوناگون بهره های هوشی متفاوت دارند، برخی در تصوّر و تصویر کردن قوی هستند و استعداد بعضی برای یادگیری زبان زیاد است; همچنین دسته ای از افراد حافظه قوی دارند و می توانند واقعیت های مرتبط به همه چیز را در نظر بگیرند. نیز هوش تحت تأثیر عامل وراثت است و ژن های متعدد به میزان زیاد، آن را مشخص می کنند. حتی گفته شده است: هورمون های فرد در آغاز، رشد هوش را آسان می سازند و تجویز آندروژن ها به افرادی که از نظر وراثت ماده اند، بهره هوشی آن ها را به میزان قابل توجهی از بهره هوشی میانگین افراد ماده طبیعی بالا می برد. این موضوع ما را به این گفته دیوید وکسلر نزدیک می کند که گفته است «یافته های ما نوید همان چیزی است که شاعران و داستان نویسان غالباً ادعا کرده اند و مردم عامی مدت هاست معتقدند، و آن این است که مردها نه تنها رفتاری متفاوت با زنان دارند، بلکه به صورتی متفاوت می اندیشند.» 49

 

تفاوت توانایی های شناختی در طبقه بندی بلوم

به دلیل آنکه توانایی های عقلی به مقدار زیادی با توانایی های شناختی مربوط می شوند و زنان و مردان در توانایی های شناختی با یکدیگر متفاوتند، برای تبیین، بجاست بیشتر این موضوع با تأکید بر طبقه بندی شناختی بلوم مورد توجه قرار گیرد.

بلوم اهداف تعلیم و تربیت و یادگیری را به سه حیطه «شناختی»، «عاطفی» و «عملکردی» تقسیم کرد. حیطه شناختی را نیز به شش طبقه تقسیم نمود که عبارتند از:

الف. دانش: شامل یادآوری (بازخوانی بازشناسی) امور جزئی و کلی که این سطح مربوط به حافظه است. تحقیقات نشان می دهند که زنان از حافظه قدیمی قدرتمندی برخوردارند و حافظه آنان دقیق و سریع است. خانم ها تمام جزئیات و ظرایف را درک می کنند و از هر 100 محرّک، 90 محرّک را دریافت می کنند و به حافظه می سپارند، در حالی که تعداد محرّک هایی که مردان دریافت می کنند کمتر است. از این رو، دختران در دروس حفظ کردنی قوی تر و موفق تر از پسران هستند و پسران در دروس ریاضی قوی ترند.

ب. فهم: درک مطالب به گونه ای که هدف اصلی مطلب موردنظر را بیابند و بفهمند، فهم است. از عوامل مؤثر در فهم بهتر، دانش، گذراندن تحصیلات دانشگاهی، سن و سال و موقعیت های طبیعی مناسب است. زنان در مقایسه با مردان، از نظر فهم سرعت کمتری دارند و شاید علت اینکه عمدتاً افراد برتر کنکور آقایان هستند، همین سرعت آنان در فهم است.

ج. به کاربستن: نسبت به فهم سطحی، به کار بستن پیچیده تر است و فرد باید در این قسمت، مفاهیم انتزاعی را در در زمینه های عینی به کار برد. به دلیل آنکه زنان تفکر انتزاعی گسترده تری نسبت به مردان دارند و اجرای این تفکر بسیار ریز و جزئی است و مردان کلیات هر موضوعی را درک می کنند، مردان به وقت کمتری برای پردازش نیاز دارند. به همین دلیل، سرعت تصمیم گیر آن ها سریع تر است. به هر حال، مردان به خاطر سرعت در پردازش اطلاعات و درک کلی مطالب، از سرعت بیشتری در کاربرد (به کار بستن) برخوردار هستند، ولی سرعت زنان در این زمینه کمتر و دقتشان بیشتر است.

د. تحلیل یا تجزیه: در این مرحله، فرد یک مطلب را شکسته و به اجزای کوچک یا عناصر تشکیل دهنده آن تقسیم می کند. این مرحله نیاز به تمرکز زیاد دارد; زیرا هر جزئی باید به نحوی منطقی با کل در ارتباط باشد. در مرحله «تجزیه و تحلیل»، در نگاه اول به نظر می رسد مردان از دیدگاه متمرکز برخوردار بوده، قوی تر از زنان باشند; زیرا زنان جزئی نگرند، اما در فرایند تحلیل، کارشناسان بر این باورند که مطالعه جزئیات بدون در نظر گرفتن رابطه آن ها با همدیگر و با کل، موجب پریشانی فکر خواهد شد، در حالی که مطالعه از کل به جزء قدرت تجزیه و تحلیل را افزایش می دهد. بنابراین، شاید بتوان گفت: در این مورد زنان از مردان قوی ترند; زیرا زنان هوشیاری با حواس باز دارند و مردان هوشیاری با حواس متمرکز و از این رو، کمتر قادر به ایجاد تناسب اجزای یک کل هستند.

هـ . ترکیب: عناصر و اجزای یک کل یکپارچه را کنار هم گذاشتن و طرح جدیدی تولید کردن ترکیب است; همان فعالیت ذهنی که به آفرینندگی یا «خلّاقیت» معروف است. قدرت خلّاق زنان به طور قابل ملاحظه ای ضعیف تر و محدودتر از مردان است. توجه به محیط آموزشی و شیوه زندگی و فرهنگ حاکم بر جامعه در بروز خلّاقیت نقش دارند. خلّاقیت مردان بیش از زنان است و در این زمینه، مردان استعداد ذاتی دارند. حتی در خلّاقیت های ادبی نیز مردان درخشان تر از زنان هستند.

و. ارزشیابی: این، مرحله داوری نتیجه گیری و قضاوت است. به دلیل آنکه زنان تفکر جزئی گرا دارند، در مرحله ارزشیابی موفقیت کمتری نسبت به مردان دارند. آن ها برای استنتاج به سرعت انتقال و اطلاعات نیاز دارند، و چون در این زمینه دچار نقص و مشکل هستند، در نتیجه گیری نیز با مشکل مواجه خواهند شد. زنان در جزئیات زندگی فرو می روند و به آن ها بها می دهند و کمتر به مرحله تفکر فیلسوفانه می رسند.

 

 

نتیجه‌گیری

در یک جمع بندی کلی می توان گفت: در ماهیت و سرشت وجودی تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد و هر دو از گوهر انسانی مشترکی برخوردار هستند. همچنین زن و مرد در هدف غایی آفرینش، اشتراک دارند نه آنکه یک جنس محور اصلی هستی باشد و جنس دیگر فرعی و یا طفیلی و هیچ کدام مقدّمه وجود دیگری نیست. هرچند با استناد به برخی متون دینی می توان گفت: زنان عواطف و احساسات بیشتری در مقایسه با مردان دارند و ثانیاً، از آنجا که نقش مدیریت در خانواده نیازمند اِعمال و نگرش منطقی و خردمندانه نسبت به قضایا در زندگی است، گذاشتن مسئولیت مدیریت خانواده به عهده مرد نشانه رجحان نوع مردان در برخورداری از این نگرش است. و در نتیجه می توان به نوعی تفاوت ادراکی بین زن و مرد قائل شد. و البته این تفاوت ناشی از قوّت خود مرد نیست بلکه معلول صفت تعقل در اوست. به عبارت دیگر، در هر دو قدرت تعقل وجود دارد ولی در مرد مانع ها کمتر است و اقتضای تعقل بیشتر است. در روان شناسی نیز این تفاوت را می توان با مراجعه به توانایی های شناختی که بلوم مطرح کرده است مورد تأیید و تأکید قرار داد..

 محمّدرضا احمدی

منابع:

1 ـ مرتضی مطهّری، نظام حقوق زن در اسلام ، تهران، صدرا، ص 175

2 ـ ثریا مکنون و مریم صانع پور، بررسی تاریخ منزلت زن از دیدگاه اسلام و تطبیق الگوی صدر اسلام با جامعه کنونی ، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1374، ص 21 به نقل از: تورات.

Femanism- 3

4 و 5 ـ مرتضی مطهری، پیشین، ص 181.

6 ـ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان ، ج 3، ص 8.

7 ـ فخر رازی، تفسیر کبیر ، ج 4، ص 160.

8 ـ بقره: 30.

9 ـ حجر: 28ـ31.

10 ـ یس: 6.

11 ـ بقره: 34 و 35.

12 ـ سید محمّدحسین طباطبائی، المیزان ، قم، جامعه مدرسین، ج 4، ص 136.

13 ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه ، انتشارات آل البیت، ج 30، ص 352.

14 ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، قم، دارالکتب الاسلامیه ج 16، ص 173.

15 ـ همان، ج 4، ص 89.

16 ـ «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین» (حجر: 28)

17 ـ «لقد خلقنا الانسان فی احسن التقویم.»

18 ـ «هوالذی انشألکم السمع و الابصار و الافئده قلیلا ما تشکرون.» (مؤمنون: 78 )

19 ـ «فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرة التی فطر الناس علیها» (روم: 30)

20 ـ «انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفق منها فحملها الانسان.» (احزاب: 72)

21 ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 18، ص 90.

22 ـ محمّدتقی مصباح، معارف قرآن ، بخش حقوق، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1378، ص 92و93.

23 ـ استیفن پی رابینز، مدیریت رفتار سازمانی ، ج 1، ص 203 و 204.

24 ـ الکسیس کارل، انسان موجود ناشناخته ، ترجمه پ، ص 100.

25 ـ سیامک خدارحیمی و دیگران، روان شناسی زن ، انتشارات مردمک، 1377، ص 4.

26 ـ آسیموف آیزاک، اسرار مغز آدمی ، ترجمه محمود بهزاد، تهران، علمی و فرهنگی، 1372، ص 118.

27 ـ سیدهادی حسینی، کتاب زن ، تهران، امیرکبیر، 1381، ص 107.

28 ـ همان، ص 126.

29 ـ گان کریستین، استخوان شناسی و مفصل شناسی ، ترجمه صوفیا نقدی، انتشارات نخل، 1375، ص 4.

30 ـ جمعی از مؤلفان، شناخت و سنجش هوش و استعداد تحصیلی ، انتشارات دکتر فاطمی، 1361، ص 7.

31 ـ پیره روژه، روان شناسی اختلافی زن و مرد ، ترجمه حسین سروری، انتشارات جانزاده، 1370، ص 107.

32و33ـ سیدهادی حسینی، پیشین، ص 216.

34 ـ گری بنوات، زنان از دید مردان ، ترجمه محمّدجعفر پوینده، تهران، جام، 1377، ص 98.

35 ـ همان، ص 81.

36 ـ همان، ص 76.

37 ـ سید هادی حسینی، پیشین.

38 و 39و40ـ همان، ص 217.

41 ـ کالات جیمز، روان شناسی فیزیولوژیک ، ترجمه اسماعیل بیابان گرد، انتشارات دانشگاه شاهد، ص 48.

42 ـ جمعی از مؤلفان، شناخت و سنجش هوش و استعداد تحصیلی ، 1361، ص 15.

43 ـ پیره روژه، روان شناسی اختلافی زن و مرد ، ترجمه حسین سروری، ص 50.

44 ـ سیدهادی حسینی، پیشین، ص 230.

45 ـ سیامک خدارحیمی، روان شناسی زنان ، انتشارات مردمک، 1377، ص 140.

46 ـ پیره روژه، روان شناسی اختلاف زن و مرد ، ص 104.

47 ـ ال. مان نرمال، اصول روان شناسی ، ترجمه و اقتباس محمود ساعتچی، چ سیزدهم، تهران، امیرکبیر، 1375، ج 1، ص 261.

48 ـ پیره روژه، روان شناسی اختلافی زن و مرد ، ص 49.

49 ـ سیدهادی حسینی، کتاب زن ، ص 235 به نقل از: آیا به راستی مردان از زنان برترند.

 


   
+ ۱۳۸۹/۱۱/۱۴
روابط دختر و پسر
حضور دختر و پسر در اجتماع، با اختلاط دختر و پسر، یکی نیست.

روابط دختر و پسر

حضور دختر و پسر در اجتماع، با اختلاط دختر و پسر، یکی نیست.

علی رغم این که افراد ناآشنا به مبانی دینی، اسلام را بدان متهم می کنند که مخالف حضور دختران در اجتماع است، احادیث صریحی داریم که طالب علم و دانش و فراگیرنده آن، چه دختر و چه پسر، محبوب خدایند و برای کسب دانش و کارهای مفید اجتماعی، دختران و پسران می توانند با حفظ پوشش و عفاف، به راحتی در جامعه ظاهر شوند و به انجام وظیفه بپردازند.

حضور دختر و پسر در اجتماع، با اختلاط دختر و پسر، یکی نیست. روابط اجتماعی به سبکی که دنیای غربْ آن را پذیرفته است و رواج می دهد، اختلاط دختر و پسر است و پیامدهای زیانبار آن را نیز می بیند و به روی خود نمی آورد.

اسلام با اختلاط دختر و پسر مخالف است، نه با شرکت دختر و پسر در مجامع عمومی و علمی با حفظ حریم. آنچه در جامعه اسلامی مذموم است، روابط ناصحیح دختر و پسر در جامعه است، نه حضور فعّال آنها در اجتماع.

از زمان رسول اکرم(ص)، در جامعه مسلمین، غالباً سنّت جاری بر این بوده که حضور دختران و پسران و زنان و مردان در جامعه، با صیانت از قلمروهای شخصی و توأم با پاک دامنی و بزرگ مَنشی باشد. دختران و پسران و زنان و مردان، هیچ گاه از مجالس و محافل عمومی و مساجد، منع نمی شده اند ؛ ولی همیشه حفظ «حریم» و «حرمت» و «کرامت» و «عفاف»، به عنوان یک اصل در جامعه حکومت کرده و رعایت شده است. رفت و آمد دختران و پسران در مجامع و محافل عمومی و مساجد و حتی کوچه و خیابان و بازار و... به طور مختلط و دوش به دوش نبوده است. روشی که همچنان فرهنگ غالب بر جوامع اسلامی است و به وضوح، با فرهنگ غربی متفاوت است.

آزادی دختر و پسر

اسلام به اهمیت و ارزش فوق العاده پاکی و سلامت شخصیّت دختر و پسر و لزوم رعایت حقوق فرد و جامعه در ارتباطها ، نگاه ها، شنیدن ها و مکالمات مستمر تأکید دارد و به هیچ عنوان راضی نمی شود که حریم قُدسی دختر، خدشه بردارد یا پسر از دایره عفت و پاکی خارج شود. امّا دنیای امروز، تحت تأثیر فرهنگ غربی، به نام آزادی (و صریح تر بگویم: «آزادی روابط»)، روح پاک جوانان دختر و پسر را سرگردان و گرفتار هیجانات بیهوده می کند. آزادی مورد نظر هم به جای این که به شکفتن استعدادها و خلاقیت ها کمک کند، موجب هدر رفتن نیروها و استعدادهای شاداب جوانی شده و جوانان را از دایره زندگی و اندیشه متعادل، خارج ساخته است.

دختری که از آغوش خانواده بیرون می آید، به کجا روی بیاورد که به دام سودجویانی که عواطف پاک و دل ساده و آرزوهای انسانی او را به بازی می گیرند، نیفتد و سرنوشت و شخصیّت و سلامتی اش به خطر نیفتد؟

برخی از سنّت ها و آداب اجتماعی ما که جوانان را از اجتماعی شدن، ارتقای شخصیت علمی - فرهنگی و انتخاب گروه همسالان همفکر و همسر مناسب بازداشته اند، نه دینی و نه منطقی اند ؛ امّا در عین حال، کنار گذاشتن تمامی سنّت ها و پذیرش بی قید و شرط فرهنگ حاکم بر جهان پیشرفته نیز رفتار عاقلانه ای به نظر نمی رسد.

فرهنگ غربی، خواسته یا ناخواسته، به نام آزادی و در راه رسیدن به آن، فضای جامعه را ناامن و کانون خانواده را متزلزل نموده است. در

چنین فضایی، هیجانات کاذب و عطش کامجویی ها، فرصت اندیشیدن و خلوت معنوی و لذّت رفتارهای اخلاقی و خویشتنداری های عفیفانه را از انسان گرفته است.

در جهان به اصطلاح «آزاد»، علاقه واقعی جوانان به علم و دانش، هر روز، کم تر می شود و جوانان به کار و حرفه، رغبت نشان نمی دهند و از رعایت قوانین و مقررات اجتماعی و انسانی فراری شده اند.

در این جوامع، بر اثر بی بندوباری ها و تلاش های دائمی شهروندان برای رسیدن به منافع و رفاه بیشتر و نادیده انگاشتن حریم های انسانی و پیام های انبیا، هر روز، جنایات تازه ای در شرف تکوین است، که عشق های دروغین خیابانی و دوستی ها و ارتباطهای کوچه وبازاری، تنها نقطه های آغاز شمرده می شوند.

در جوامع غربی و مقلّد غرب، نسل جوان، هدف بیشترین تبلیغات رسانه ای برای مصرف بیشتر محصولات تجاری اند (لباس های مُدِ روز وماه و سال، لوازم آرایش و خودآرایی، خوردنی های جدید، نوشیدنی های تازه، فیلم ها و آوازهای سبُک یا غیر اخلاقی، موادّ انرژی زا و توهّم زا و...) بدون آن که فرصت انتخاب داشته باشند و یا بتوانند آگاهانه از حلقه و گردونه ای که درونش قرارگرفته اند، خارج شوند.

در جامعه ای که به هیچ اصل اخلاقی یا آرمان غیر مادّی پایبند نیست، همگان قربانی اند، مگر آن که به شکارچی تبدیل شوند. بدین ترتیب، روشن است که روابط آزاد، لازمه اقتصاد آزاد است. برای این که همیشه در جهان، حرف اوّل را در تولید بزنند، باید جهانیان را به مصرف کنندگان دائمی محصولات ارزشمند یا بی ارزش خود تبدیل کنند و شکسته شدن حریم ها (حریم خانه، حریم خانواده، حریم شخصی، حریم سنّت های اخلاقی و ملّی و...)، گام نخست در ترویج محصولات و تربیت نسل تخدیر شده و مصرف کننده است. نسلی که در گام بعدی، چه نظامی باشد و چه نباشد، به عنوان سرباز غرب و فرهنگ غربی، در برابر تمام آنها که استقلال و عزت خود را پاس می دارند، خواهد جنگید!

اکنون بنگرید که در جوامع غربی و کشورهای تحت نفوذ آنان، الگوهای دخترها و پسرها، چه کسانی هستند؟ آیا افراد عالم و دانشمند و متفکّر و هنرمند واقعی اند یا هنرپیشه های جلف و فاقد ابتکار و بی اندیشه ای که تنها ظاهری جذّاب دارند؟ آیا این روند، سقوط اخلاقی و دلیل انحطاط و موجبِ سرگردانی و بدبختی نسل جوان دختر و پسر یک جامعه نیست؟ آیا متفکّران و مربّیان بزرگ غرب در دهه ها و سَده های گذشته، با آن همه مبارزات پیگیر و تحمّل آن همه رنج، چنین فضای فرهنگ سوز و مادّیت زده ای را آرزو کرده بودند؟ و آیا شایسته است که ما به جای تصحیح و ارتقای فرهنگ خویش، خود را به چنین فضای وهْم آلودی بسپریم؟

حریم

جامعه دینی، در روابط اجتماعی خود، توجهی ویژه به حصار عفاف و حریم شخصی دختر و پسر دارد. روش اسلام، این است که انسان، معتدل و متعادل زندگی کند و از هر افراط یا تفریطی به دور باشد. خداوند نیز مسلمانان را «امت متعادل» می نامد (1)

. و افراد اجتماع را به روش صحیح زندگی فرامی خواند و در مقرّرات خود، همه جنبه های نیاز دختر و پسر را در نظر می گیرد. از جمله، دختران را تا حدودی که منجر به زیان دیدن و انحراف آنها نشود، از شرکت در اجتماع، نهی نمی کند.

رسول خدا(ص) به برخی از زنان اجازه می دادند که حتی در

جنگ ها برای امداد و کمک به مجروحان و سربازان، شرکت کنند و در تاریخ اسلام، نمونه های بسیاری برای مشارکت زنان و دختران در فعالیت های اجتماعی ذکر شده است. روشن است که رعایت حریم ها از سوی زنان و مردان، تضمین لازم برای دوام چنین مشارکتی است و حضور زنان و دختران در فضاهای عمومی یک جامعه، مشروط به صلاحیت اخلاقی و متانت مردان و پسران آن جامعه است.

روابط آزاد

اسلام به خطراتِ ناشی از روابط به اصطلاح «آزاد» دختر و پسر کاملاً آگاه است و نهایت مراقبت را در روابط و برخوردهای دختران و پسران دارد، تا حدی که منجر به انحراف و فساد نشود و طرفدار مشارکت دختران و پسران در جامعه به شکل معقول و با حفظ حریم است.

اسلام، در عین این که اجازه شرکت در محافل، مدارس، دانشگاه ها، مساجد و... را به جوانان دختر و پسر می دهد، دستور می دهد که به صورت مختلط نباشد و محلّ نشست و برخاست ها از یکدیگر جدا باشد.

پیامبر اکرم (ص) در زمان زندگی خویش دستور دادند که درِ ورودی زنان به مسجد از درِ ورودی مردان، جدا باشد. و نیز نقل شده است که پیامبر اکرم (ص) آن زمان که مسجدشان یک در داشت، فرمودند که شب هنگام که نماز تمام می شود، نخست خانم ها از مسجد خارج شوند و بعد، مردها. پس می بینیم که در روزگار پیامبر(ص) نیز زنان در کنار مردان، در صحنه های اجتماعی از جمله مساجد، و حتّی ساعتی از شب گذشته، حضور دارند ؛ امّا عمداً از زمینه های پیدایش کشش های جنسی، تا نهایت ممکن، کاسته می شود.

راهنمایی هایی که در احادیث و آیات برای حریم گرفتن دختر از پسر و زن از مرد در ارتباطات و روابط اجتماعی بیان شده است، بیانگر این حقیقت است که از نظر روانی - تربیتی، رها کردن دختر و پسر در فضای جذّابیت و کشش متقابل در مناسبات و روابط، سخت زیانبار است و بلکه پُل یا گردنه ای است که پهلوان ها نیز در آن می لغزند. با این مبنا، دعوت به روابط آزادتر و کسب تجربه از خلال آنها، خدمتی به جوانان محسوب نمی شود ؛ بلکه آنها را از رسیدن به آرامش و ثبات از طریق تشکیل خانواده و وفاداری به آن، دورتر می سازد.

آنچه که اسلام به صورت یک توصیه اخلاقی در مورد جامعه مدنی ابراز می دارد، این است که اجتماع مدنی، تا حدّ ممکن، غیر مختلط باشد. در مدینة النبی شرایطی فراهم گردید که روح آدم ها بال و پر گرفت و جوانان در جوّی سرشار از آگاهی و مسئولیّت، با داشتن فرصت انتخاب و حقّ ارضای طبیعی و کنترل غرایز، رشد کردند و خویشتنداری و عفاف، زمینه ساز ظهور چهره های فکری و معنوی برجسته ای در میان آنان گردید.

در شرایط مساعد فکری - معنوی که حریم دختر و پسر رعایت شود و جوان، مجال اندیشیدن و انگیزه و امکان به کمال رسیدن داشته باشد، گل های زیبایی همچون یوسف(ع) و مریم(ع) می رویند؛ امّا در جوامع به اصطلاح «آزاد»، به خاطر همه جایی شدن کشش ها و انگیزش های جنسی و خروج روابط جنسی از حریم خانواده (یعنی نظام اخلاقی ارضای این غریزه)، ما کم تر شاهد ظهور چهره های خویشتندار و پاکدامن هستیم.

چه لزومی دارد که در جامعه و محافل آموزشی و دانشگاهی و اجتماعات عمومی و در جریان فعالیت ها و تلاش های فردی و اجتماعی، دختران و پسران، به اصطلاح: «دوش به دوش» (یعنی عملاً با تداخل حریم های شخصی)، فعالیت های خود را انجام دهند؟ آیا اگر همین تلاش ها با حفظ حدّ اقلّی از فاصله انجام پذیرد، نقصی در کار و اُفتی در فعالیت ها حاصل می شود؟

این یک واقعیّت است که در جریان فعالیت های اجتماعی، تداخل قلمروهای شخصی دو جنس، آنها را از کار و تولید و فعالیت، باز می دارد. و این، در مورد جوانان، بیشتر صادق است ؛ چرا که در میان آنها به خاطر قوی تر بودن غریزه و سرعت هیجان، خیلی زود، پای جنسیّت به عرصه کار و تولید و تلاش فکری، باز می شود ؛ چیزی که در جمع زنان و مردان دارای خانواده و پایبند به آن، کم تر و دیرتر اتّفاق می افتد.

نگاهی گذرا به پژوهش های روان شناسی - تربیتی و بولتن های «روان شناسی کار» و آنچه هم اکنون در کارخانجات و مدارس و متروهای اروپا و ژاپن و... در حال فراگیر شدن است (یعنی فاصله گذاری مناسب میان دو جنس، بر اساس خواست خود آنها و حتّی به مقدار پیشنهادی خودشان)، تأییدی بر مدّعای ماست.

معیارهای اخلاقی برای معاشرت

الف) در نگاه

رسول اکرم (ص) به حضرت علی(ع) فرمود: «ای علی! نگاه اوّل، برای توست چرا که ابزار شناخت است؛ امّا نگاه دوم به زیان توست». (2)

حقیقتْ این است که در مناسبات و روابط اجتماعیِ دختر و پسر، پیشنهاد دین و اصل اخلاقی، ترک نگاه های شهوانی دختر و پسر به یکدیگر و پرهیز از لذّتجویی های بی ضابطه و بازی کردن با عواطف یکدیگر است.

جوانی که چشمش به جنس مخالف می افتد و احیاناً از وی خوشش می آید، می خواهد که برای بار دوم نیز به وی نگاه کند و لذّت ببرد. نوبت اوّل، چون نگاه و تلذُّذ غیر عمدی است، مانعی ندارد ؛ ولی نوبت دوم، چون به قصد لذّت بردن از دیگری و بهره جویی از سرمایه دیگری است ، جایز نیست.

امام صادق(ع) فرمود: «نگاه کردن به نامحرم، تیری زهرآگین است که از ناحیه شیطان پرتاب می شود».(3)

و «چه بسیارند نگاه های کوتاه و لذّت های زودگذری که بعدها حسرت ها و تأسّف های طولانی درپی خواهند داشت!». (4)

با همه این مرزبندی ها و سفارش های خیرخواهانه، در اسلام، نگاه کردن دختر و پسر به یکدیگر و گفتگوی آنها، چنانچه به قصد خواستگاری و ازدواج (یعنی رفتن به سمت تشکیل کانون خانواده و رسیدن به ثبات و آرامش) باشد، مانعی ندارد.

ب) در پوشش

پوششی که اسلام برای دخترها مقرّر کرده است، بدین منظور نیست که جلوی فعالیت های اجتماعی آنان را بگیرد و از خانه بیرون نروند. پوشش دخترها در اسلام، این است که دختر در معاشرت خود با پسران، بدن خود را (بجز صورت و دست ها) بپوشاند و به جلوه گری و خودنمایی نپردازد.

حقیقت، این است که در مسئله پوشش که در روابط دختران و پسران در جامعه به عنوان یک عامل مؤثّر مطرح است، یک پرسش جدّی پیش روی ماست: آیا برای خودِ دختر، بهتر است که پوشیده (به معنای واقعی آن) در اجتماعْ ظاهر شود، یا نیمه عریان؟ آیا با توجه به احساسات و کششی که دختر و پسر به یکدیگر دارند و با آسیب پذیری جدّی عاطفی و محدود بودن قدرت طبیعی دخترها در دفاع از خویش و حریم خویش، باید هر پسری حق داشته باشد که از هر دختری در هر محفلی حدّاکثر تمتّعات را (بجز یک مورد خاص) ببرد یا نه؟ چرا مردان باید آزاد باشند تا همچون کالا به زن بنگرند؟ آیا همین نگرش نیست که نظام خانواده را در غرب، متزلزل کرده است؟ راه حل چیست؟

اسلام با وضع نمودن نوعی مقرّرات برای پوشش، حفظ سلامت جسم و جان فرد و روح جامعه را تضمین کرده است. به این ترتیب، حجاب زن، حقیقتاً مصونیت بخش و پاسدار حریم اوست. مگر نه این که: «هر آنچه دیده بیند، دل کند یاد»؟

در آیین اسلام، پسران فقط در موقعی که تشکیل خانواده دادند و آگاهانه انتخاب کردند و مسئولیت پذیرفتند، در کانون گرم و صمیمی خانواده است که می توانند با دختر(به عنوان همسر قانونی خود)، پیوند کامیابی برقرار کنند. قبل از آن، نباید فکر و ذهن هیچ دختر یا پسر جوانی به این موضوع، مشغول باشد و مانع فکر و تحصیل و کارهای زندگی او و دیگران شود.

در جامعه اسلامی، هر نوع کامجویی بدون قبول مسئولیت یا کامیابی هیجانی و بدون تعقّل و تفکّر و انتخاب، اساساً ناپسند شمرده می شود ؛ اصلی که اتفاقاً به تازگی در روان شناسی جدید غرب نیز به صورت جدّی مطرح شده و مورد توجه قرار گرفته است.

پس می توان گفت که اسلام، نه تنها به دختران و پسران جوان به چشم موجوداتی خطرناک که باید محدود شوند، نمی نگرد، بلکه حتّی غریزه جنسی را نیز در راه تشکیل خانواده و استمرار نسل و آرامش و شادابی (یعنی بهداشت روانی فرد و جامعه) به کار می گیرد.

جوان، سرشار از استعدادهاست و غرایز مختلف او (حقیقت جویی، علم خواهی، زیبایی طلبی، آفرینشگری، و...) همگی نیرومندند. کدام انسان خردمندی می پذیرد که تمامی این غرایز، در پای غریزه جنسی قربانی شوند؟ اگر بپذیریم که آزادی روابط دختر و پسر، بهداشت روانی آنها و کل جامعه را به خطر می اندازد و انضباط اخلاقی آنها و کل جامعه را مختل می سازد، ناگزیر باید به سطحی از محدودسازی روابط، تن در دهیم ؛ محدودیت هایی که برای افراد سالم جامعه، یک انتخاب عاقلانه اند و برای بیماران هوس، یک اجبار، تا نتوانند آزادانه از دیگران بهره کشی کنند و روح و جسم دیگران را بیازارند.

اوّلین فایده های این روش، امنیت فضای خانواده و اجتماع، ارتقای موقعیّت زنان و دختران، شکوفایی استعدادهای مختلف جوانان، و... اند که مهم ترین نشانه های «بهداشت روانی» یک جامعه محسوب می شوند که زمینه لازم برای تولیدات فکری و صنعتی و توسعه ابعاد مادّی و معنوی جامعه است.

ج) در اندیشه و قلب

نبودن حریم بین دختر و پسر، و آزادی در معاشرت ها، هیجانات و التهاب های جنسی را افزایش می دهد و با خارج کردن میل جنسی از تعادل و مسیر طبیعی اش، آن را به صورت یک عطش روحی و یک خواست سیری ناپذیر و اشباع نشدنی در شکل و تنوع فراوان درمی آورد.

غریزه جنسی، غریزه ای نیرومند، عمیق و پردامنه است که هرچه انسان به آن میدان بیشتری بدهد، آتش آن، شعله ورتر می گردد و نه خاموش تر. مثل افراد آزمندی که هرچه پول بیشتری به دست بیاورند، حریص تر می شوند.

تاریخ از آزمندی های جنسی، بسیار یاد می کند. پادشاهان، از نظر حسّ تصرّف و تملّک زیبارویان، در هیچ نقطه ای متوقف یا سیراب نشده اند. صاحبان حرمسراها، هر روز در پی شکارکردن شکار دیگری برای خود بوده اند.

اسلام به قدرت شگرف این غریزه، توجه کامل کرده و هشدارهای زیادی درباره خطرناک بودن نگاه جنسی بی ضابطه و خلوت کردن پسر و دختر با هم و معاشرت های کنترل نشده آنان می دهد و از طرفی تدابیری برای تعدیل و رام کردن این غریزه اندیشیده است و برای هر یک از دو جنس، تکلیف ها و مقرراتی معین نموده است.

به عنوان نمونه، قرآن کریم می فرماید: «به مردان بگو چشم ها از نگاه ناروا بپوشند و اندام خود را پوشیده دارند و به زنان نیز بگو تا چشم ها از نگاه ناروا باز دارند و اندام خود را بپوشند».(نور، آیه 31)

آیین ما از ما می خواهد که اندیشه مان را هوس آلود نکنیم، خیال گناه را در ذهن خود نپروریم، به نامحرمانْ خیره نشویم و دزدانه نگاه نکنیم، به قصد لذّت های جنسی به نامحرمی ننگریم و با چنین قصدی به معاشرت های اجتماعی قدم نگذاریم.

د) در گفتار

شنیدن صدای دختر برای پسر، در صورتی که قصد لذّت بردن و خوش آمدن در کار نباشد، اشکالی ندارد. در عین حال، بر اساس همان اصلِ «روابط حدّاقل» که گفتیم، مادام که ضرورتی در کار نباشد، ترک آن، عاقلانه تر است.

برای دختر، شایسته نیست که در سخن گفتن با پسری، صدای خود را نازک کند و به نحوی با عشوه و اطوار، سخن بگوید. خدای متعال در قرآن، به زنان می فرماید: «در حرف زدن، صدا را نازک و مهیّج نکنید که موجب طمع بیماردلان گردد»(5)

و امام علی(ع) می فرمود: «به دختران جوان، سلام نمی کنم که مبادا پاسخ آنها دلم را به لغزش افکند». (6)

ه) در رفتار

احتیاطها و توصیه های دین مبین اسلام، مبنی بر دور نگه داشتن و فاصله داشتن دختران و پسران نامحرم از یکدیگر، صرفاً به خاطر حفظ سلامت روحی اجتماع و پاکی خانواده و عزت و شرف و تعالی آحاد شهروندان است تا حتی برای لحظه ای، فکر آلوده به ذهن پسر و دختر عفیف، راه نیابد و افکار آنها مشغول به مسائلی که وقت آن نرسیده است، نشود.

روح جوان، فوق العاده تحریک پذیر است. اشتباه است که گمان کنیم تحریک پذیری روح انسان، محدود به حدّ خاصی است و پس از آن، آرام می گیرد. همان قدر که انسان از رسیدن به جاه و مقام و ثروتْ سیر نمی شود، در میل جنسی نیز چنین است.

در محیطهای آزاد و باز، هیچ پسری از تصاحب زیبارویان و هیچ دختری از متوجّه کردن پسران به خود و تصاحب قلب آنان سیر نمی شود. از طرفی، هوس، در هیچ نقطه ای توقف نمی کند و تقاضای نامحدود انسان، خواه ناخواه، انجام ناشدنی است و امکان برآوردن همه خواسته ها هیچ گاه برای بشر، میسّر نیست.

دست نیافتن به آرزوها و هوس ها، در جای خود، منجر به اختلالات روحی و بیماری های روانی می گردد. به محیطهایی که بی بند و باری در آنها زیاد است، بنگرید. خواهید دید که در آن محیطها، آمار بیماری های روانی و مشکلات روحی، بالاست. شاید مهم ترین علت، همین آزادی جنسی و تحریکات فراوان روانی است که به وسیله عکس ها، مجلّات، فیلم ها و سی دی ها و محافل مختلِط تفریحی و حتّی در کوچه و خیابان و تبلیغات کالاها و مُدها و... دامن زده می شود و غالباً بی پاسخ می مانَد ؛ چرا که تخلیه جسم و روان از این هیجانات فزاینده، عملاً ممکن نیست و بدین ترتیب، پیری زودرس و روان پریشی و اختلالات روحی دیگر، پیامدهای طبیعی آن فضا هستند.

چرا دخترها بیشتر باید خود را بپوشانند؟

یافته های روان شناسی نشان می دهند که توسّل به خودنمایی و خودآرایی، بیشتر در بین دخترانْ رواج دارد. همچنین تجربه بشری نشان می دهد که در تصاحب قلب ها، پسر، شکار است و دختر، شکارچی! همچنان که در تصاحب جسم و وجود مادّی، دختر، شکار است و پسر، شکارچی! میل دختر به خودآرایی، از این حسّ شکارچی گری او ناشی می شود که خداوند برای هدف متعالی «پیوند همسری» در طبیعت و سرشت او نهاده است.

کم تر اتفاق افتاده است که پسران، لباس های بدن نما و آرایش های تحریک کننده به کار ببرند. بعضی از دختران، بیشتر به حکم طبیعت خاص خود، می خواهند دلبری کنند و پسر را دلباخته خود سازند. این

ویژگی، البته فرصت تفکّر و انتخاب عاقلانه را از طرفین می گیرد.

بنابراین، می توان گفت که انحراف برهنگی، از انحراف های مخصوص دختران یا غالب در آنهاست و لذا دستور پوشش هم برای آنان و به اقتضای طبیعت لطیف آنان، سختگیرانه تر است.

کسانی گفته اند که اگر پسران و دخترانْ آزاد باشند، اشباع می شوند و عطش آنها کم تر می شود ؛ امّا تجربه جوامع گوناگون، نشان داده است که این چنین نیست. مگر چشم چرانی ها و روابط غیر قانونی و خشونت علیه زنان و ناامنی فضاهای اجتماعی برای دختران و... در جوامع آزاد غربی، کم تر شده است؟ جسم سالم و روح زیبا و شخصیّت مطلوب اجتماعی، گوهرها و سرمایه های دختران و پسران جوان اند. کدام انسان خردمندی بهترین سرمایه های خویش را در معرض استفاده هر کس و ناکس قرار می دهد؟

علّتِ بیشتر بودن پوشش قانونی دختران در جامعه و فرهنگ ما، منع کامجویی جنسی از آنان است که قطعاً به دوام بیشتر کانون خانواده و صمیمیت و محبت و دلبستگی بیشتر آنها در زندگی مشترک آینده شان خواهد انجامید.

دختر و پسری که قبل از ازدواج، عفیفانه تر زیسته اند و ازدواجشان نخستین تجربه آنها در هرگونه رابطه جنسی است، خوش بخت تر زندگی می کنند. پس در واقع، دختران، با رعایت حدود پوشش، به سلامت زندگی آینده و سالم تر ماندن همسر آینده خود، کمک کرده اند و البته چنین خویشتنداری و عفافی از سوی پسران نیز تضمین خوبی برای زندگی آینده خود آنهاست.

شاید یک علّت این که جوانان امروز در جوامع غربی از ازدواج، گریزان هستند، همین باشد ؛ زیرا آنان ازدواج را برای خود، یک محدودیت می دانند و اکثر کامجویی های آنها در غیر محیط خانواده و در غیر کادر رسمی و در جریان معاشرت های آزاد و در محیطهایی غیر از خانه انجام می پذیرد. طبیعی است که برای چنین کسانی، ازدواج، آغاز محرومیت است. برخلاف فرهنگ اسلامی که در آن، ازدواج جوانان، پایان محرومیّت و آغاز یک زندگی نوین و نیز کانون محبّت و فضایی برای کمالجویی و پیشرفتِ دوشادوش است. برای رسیدن به چنین سعادتی است که اسلام، به صورتی جدّی، مسلمانان را از دوستی با جنس مخالف، نهی می کند.

آیا پوشش دختران، مانع رشد آنها نیست؟

پوشش مطلوب اسلام (بدون آن که بر نوع خاصّی از پوشش، اصرار بورزیم)، برای دختر، مانع هیچ گونه فعالیت فرهنگی و یا اجتماعی و اقتصادی و سیاسی نیست. آنچه موجب به هم ریختگی جامعه و فلج شدن نیروهای فعال اجتماع می گردد، آلوده شدن محیط کار و تحصیل و...، با آزاد گذاشتن لذّتجویی ها و چشم چرانی های مردان و میدان دادن به عشوه گری ها و خودنمایی های دختران در محیط عمومی است.

اگر در محیط دانشگاه، دختران، بدن خود را بپوشانند و هیچ گونه آرایشی نداشته باشند، بهتر درس می خوانند، فکر می کنند و به سخن استادْ گوش می دهند، یا وقتی که در کنار هر پسری یک دختر آرایش کرده و با وضع نامتناسب (با کلاس و درس)، نشسته باشد؟ انصافاً کدام روش، التهاب را در دختران و پسران، کاهش می دهد و به نفع آنهاست؟ و عقل، کدام را تصدیق می کند؟

آیا اگر پسران ما در خیابان و کوچه و بازار و مدرسه و اداره و کارخانه و... با رفتارهای فریبنده و سخنان و وعده های شعارگونه و غیر واقعی، دائماً در صدد یافتن دختران پاک و ساده و صمیمی جامعه باشند و هر بار، با فرو نشستن عشق های سطحی و خامشان به دیگری رو کنند، آرامش و امنیّتی برای دختران ما خواهد ماند؟

به تجربه ثابت شده است که هر محیطی که در آن، رفت و آمد و آمیزش کم تری میان دو جنس بوده و پوشش صحیح و حریم خصوصی افراد رعایت شده، در آن جا، پسرها و دخترها هم احساس آرامش بیشتری داشته اند و در کار و تحصیل، موفق تر بوده اند.

عفاف، مصونیت است

تقریباً در تمامی فرهنگ ها و جوامع، دختر، هر اندازه متین تر و با وقارتر و عفیف تر حرکت کند و خود را پوشیده تر نگه دارد و کم تر در معرض تماشای بیگانگان قرار گیرد، بیشتر مورد احترام و ارزش پسر است. حتی افراد بی بندبار هم هنگامی که سر عقل می آیند و می خواهند تشکیل خانواده بدهند، برای گزینش همسر، به دنبال دختری پاک و عفیف که تا قبل از آن با هیچ پسری رابطه نداشته باشد، می گردند.

اصولاً افراد پاک و عفیف که به عفاف، شناخته شده اند، از دسترس آزاد افراد منحرف و آلوده، به دور هستند. قرآن می فرماید: «رعایت حریم عفاف (در روابط اجتماعی) از سوی زنان، برای این است که به عفاف و پاکی شناخته شوند و از آزار و اذیت بیماردلان، به دور باشند». (احزاب، آیه 59)

خودنمایی یا عرضه کردن خود به نامحرمان، از عزّت و شُکوه دختران می کاهد و علاوه بر آن که زمینه را برای نفوذ افراد آلوده و ارتباط با آنان فراهم می سازد، پسران جوان را که باید مظهر اراده و فعالیت و شجاعت و مردانگی و تصمیم باشند، به افرادی هوسباز، چشم چران و لوده و بی اراده و ضعیف، تبدیل می کنند.

البته اگر دختران در روابط اجتماعی خود در اجتماعات عمومی لباس ساده بپوشند، کفش ساده به پا کنند و با چادر یا مانتو و روسری مناسب به مدرسه و دانشگاه بروند، قطعاً خودشان هم آرامش روانیِ بیشتری خواهند داشت و بهتر درس می خوانند.

چه قدر خوب است که دختر جوان مسلمان، در اجتماع، آن چنان رفتار کند که علائم عفاف و وقار و سنگینی و پاکی از او هویدا باشد و به این صفات، شناخته شود. تنها در این صورت است که بیماردلان (که به دنبال شکار می گردند) از او مأیوس می شوند.

این، تقریباً یک اصل همیشگی است که پسران ولگرد، به دنبال دختران جِلف و سبک و خودنما می گردند. این گونه دختران، گویی وضع لباس و پوشش، راه رفتن و سخن گفتنشان، معنادار است و به زبان بی زبانی می گویند: به من توجه کن! به سوی من نگاه کن! مرا تعقیب کن! و... درحالی که عفاف و رفتار و حرکات سنگین و با وقار دختر دیگر، می فهماند که دست تعرّض از این حریم، کوتاه است و هیچ پسری جرئت نمی کند به او تعرّض یا بی احترامی کند.

دختران خوب جامعه ما، انصاف دهند که آیا حقیقت، جز این است؟

 

پی نوشت:

1. سوره بقره، آیه 143.

2.کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 19، ح 4971 .

3. همان، ص 18، ح 4969 .

4. الکافی، ج 5، ص 559

5. سوره احزاب، آیه 32 .

6. الکافی، ج 2 ، ص 648.                                                                    پایگاه حوزه


   
+ ۱۳۸۹/۱۱/۱۴
عشق قبل از ازدواج یا بعد از ازدواج؟؟
مگر می شود به جوان بگوییم که عاشق نباش!

عشق قبل از ازدواج یا بعد از ازدواج؟؟

مگر می شود به جوان بگوییم که عاشق نباش!

عموم مردم از «عشق» به عنوان یکى از گرانبهاترین تحفه هاى هستى یاد مى کنند و عاشق بودن را سعادت خود مى دانند. کم تر کسى یافت مى شود که از آن گریزان باشد و در ژرفاى دل خویش آن را آرزو نکند. قبل از هر چیز باید دانست که عشق عبارت است از: دوستى و محبت در حد زیاد. و آن بر دو نوع است:

عشق الهى، که مراد از آن محبت و دوستى وافر نسبت به خداوند متعال و هر کسى که در جهت و طریق اوست، مى باشد مانند: عشق و دوستى نسبت به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ، ائمه اطهار علیهم السلام و اولیاء اللّه . چنین عشق و محبتى، ممدوح، و دارنده آن قابل ستایش است.

نوع دیگرى از عشق، عشق مجازى است که منشأ آن، خواسته هاى غریزى و امیال نفسانى مى باشد و بحث ما در این مقاله، بر محور این عشق متمرکز است؛ عشقى که برخى از جوانان در دوران جوانى به آن دچار شده و خواسته یا ناخواسته سرنوشت خود را دست خوش ناملایمات آن مى سازند و در بیشتر مواقع باناکامى و شکست مواجه مى شوند. چنین عشقى، ارمغانى جز پشیمانى و از بین رفتن نقد جوانى براى آنها به همراه نخواهد داشت. به قول مولوى:

عشقهایى کز پى رنگى بُوَد        عشق نَبوَد عاقبت ننگى بُوَد

گروهى بر این باورند که شروع زندگى بدون عشق، ورود به کارزار نامشخصى است که هیچ تجربه اى در آن نیست.

این گروه، از عشق به عنوان ضامن زندگى مشترک یاد مى کنند و هر پیوندى را که عارى از عشق پیشین باشد، نفى مى نمایند. ایشان بر این عقیده اند که آشنایى دو جوان و رفتارهاى محبّت آمیزشان، پایدارى زندگى آینده آنان را تضمین مى کند و آن گاه با شناختى دقیق از یکدیگر پا به عرصه زندگى مى گذارند و... .

همه این حرفها یک روى سکّه است و خوب است در اینجا روى دیگر سکّه را هم بنگریم و از حقایق آن با خبر شویم. متأسفانه افرادى که دم از عشق پیش از ازدواج ـ که معمولاً به صورت خیابانى یا اینترنتى و یا... پدید مى آید ـ مى زنند، خود و دیگران را فریب مى دهند و یا از حقیقت همیشه تلخى که در ادامه این داستانها به وجود مى آید، خبر ندارند؛ حقیقتى که آمار و ارقام از آن خبر مى دهد و دفاتر طلاق از چهره آن پرده بر مى دارد.

تحقیقات نشان مى دهد 95 درصد از ازدواجهاى اینترنتى و خیابانى ناموّفق هستند.

به راستى اگر عشقى که ادعا مى کنند، ضامن پیوند آنها مى باشد، پس چرا بعد از گذشت مدت زمان کوتاهى از زندگى، سر از دادگاه ها و دفترهاى طلاق در مى آورند؟ چرا آن دو دلداده عاشق این چنین به خون هم تشنه اند؟ مگر آنها یکدیگر را از صمیم قلب دوست نداشتند و تمام وجود یکدیگر را با عشق در نیامیخته بودند؟

بعد از تحقیق و تأمل به این نتیجه مى رسیم که شکست در زندگى مشترک، داراى علل فراوانى است که یکى از مهم ترین آنها عشقهاى غلط قبل از ازدواج است. ما در این رهگذر به برخى از آثار عشق مجازى قبل از ازدواج اشاره مى کنیم:

1. شناخت سطحى

به طور کلى، عشق یا همان علاقه شدید قلبى، راه تعقل و تفکر را بسته و عیوب معشوق را بر عاشق مى پوشاند. عاشق چیزى جز زیباییهاى معشوق را نمى بیند؛ حتّى کاستیها و نقایص او را کمال مى انگارد. به عبارت دیگر، محبّتى که پشتوانه معرفتى نداشته باشد، باعث مى شود انسان کورکورانه در مقابل فرد مورد نظر، تسلیم شود و با تفکر و تعقل در مورد آن تصمیم گیرى نکند. از همین رو، وقتى دو جوان از دو جنس مخالف با هم آشنایى پیدا مى کنند، به علت شور و هیجان زیادى که دارند، فقط در فکر برقرارى ارتباط صمیمى با هم هستند. دختر به این مى اندیشد که چگونه محبوبیت خویش را نزد پسر افزایش دهد و پسر در این اندیشه است که چگونه مى تواند اوقات بیشترى را با او بگذراند و از همراهى او لذت ببرد و به قول حافظ:

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

بنابراین، هیچ یک در فکر بررسى دقیق طرف مقابل نیست و سعى مى کند او را همان طور که مى خواهد، ببیند؛ نه آن طور که هست. در نتیجه، شناخت آن دو، یک شناخت سطحى است که محدوده آن در چشم و ابرو و صورت و قیافه خلاصه مى شود و حتى هنگام گفتگو در مورد روحیات هم، به بحث در مورد خصوصیاتى مى پردازند که آتش عشق را در میان آنها شعله ور مى کند؛ به طورى که هرگز از نقاط تاریک روحیات خویش سخنى به میان نمى آورند تا نکند این محفل عاشقانه بر هم ریزد و اینجاست که آغازى براى یک سرانجام و پایان تلخ شکل مى گیرد. عدم شناخت واقعى دو طرف از یکدیگر موجب تشدید روابط عاشقانه مى شود و شعله هاى این عشق، ریشه هاى عقل و خرد را مى سوزاند.

سرانجام با اصرار فراوان و کشمکشهاى خانوادگى موفق به ازدواج مى شوند؛ ازدواجى که با گذشت هر روز، حرارت عشق آنها را نیز کاهش مى دهد و نقطه هاى مبهم وجودشان که قبلاً در صدد مخفى کردن آنها بودند، براى هم آشکار مى شود. از این رو، روند نزولى عشقشان آن قدر ادامه مى یابد که آنها را به دشمنانى سرسخت تبدیل مى کند و بدین ترتیب، پس از گذشت مدت کمى از زندگى، دعواها، تنشها، پرخاشها و خرده گیریها شروع مى شود و دنیاى رمانتیک تصوراتشان به معرکه جنگ و جدال تبدیل مى گردد و آن گاه چاره اى جز متارکه نمى بینند.

2. وعده هاى دروغین

دختر و پسرى که قبل از ازدواج رابطه غیر مجاز دارند و به معاشقه مى پردازند، معمولاً از جاده اعتدال خارج مى شوند و شخصیت خویش را براى هم آن چنان معرفى مى کنند که هر یک از دیگرى فرشته اى بى نقص در ذهن مى پروراند.

همچنین در این دوران هر کدام وعده هاى دست نیافتنى بسیارى را به دیگرى مى دهد. به عنوان مثال، پسرها مى گویند: «براى لحظه اى نیز تو را تنها نخواهم گذاشت.» «تمام زندگى من تو هستى.» «لحظه به لحظه به تو عشق خواهم ورزید.» و وعده هاى اقتصادى خود را این گونه بیان مى کند: «بهترین منزل را در بهترین نقطه شهر برایت مهیا مى کنم.» «زیباترین لباسها را برایت فراهم مى کنم.» و...

این وعده هاى خیالى افزون بر آنکه اکثرا دروغ است، نشانگر شخصیت نامتعادل مى باشد و به قول امیر المؤمنین علیه السلام : «خصلتى زشت تر از دروغ گویى نیست.» از این رو، باعثِ به وجود آمدن یک تصور غلط براى طرفین، قبل از ورود به زندگى مى گردد و آنها با همین تصورات و توقعات، وارد زندگى مشترک مى شوند و هنگامى که در متن زندگى قرار گرفتند، حقایق تلخ و بعضا غیر قابل تحملّى را مى بینند که موجب یکّه خوردنشان مى گردد و همین غافل گیرى سبب مى شود تا اولین برخورد آنها با اتهام به یکدیگر و آگاهى به عدم صداقت طرف مقابل آغاز شود. و این نتیجه همان وعده هاى پوچ و تهى است که بى حساب به یکدیگر مى دادند؛ غافل از آنکه «اَلْکِذْبُ فَسَادُ کُلِّ شَى ءٍ؛ دروغ تباه کننده همه چیز است.»

3. عدم اعتماد

یکى از بارزترین آثار عشق مجازى قبل از ازدواج، عدم اعتماد به یکدیگر است. در این پیوندها هیچ یک از دختر و پسر به گذشته یکدیگر اعتماد ندارند و به دیده شک به هم مى نگرند. این حالت بیشتر در پسرها دیده مى شود. پسران به طور طبیعى به این فکر مى افتند که از کجا معلوم، همسرم قبل از من با کس دیگرى نیز آشنا نبوده باشد و پس از این نیز طرح دوستى با کسى دیگر نریزد و دامانش به خیانت آلوده نشود. شاید دست دیگران نیز به حریم او راه پیدا کرده است! آیا من اولین و تنها کسى هستم که به محدوده شخصى او قدم مى گذارد یا غیر از من پاى کس دیگرى هم در میان بوده است؟

البته این تصورات خیلى هم بى ربط نیست؛ چرا که اساسا دخترى که بتواند با پسرى این چنین ارتباط برقرار کند، معنایش این است که جرأت برقرارى این گونه ارتباطها را با پسرهاى دیگرى هم داشته و گرنه هرگز پاسخ مثبت به هیچ جنس مخالفى براى برقرارى ارتباط خارج از محدوده دینى نمى داد؛ حتى به همین شخصى که الآن شوهر اوست.

از این رو، کارشناسان به تمام دختران توصیه مى کنند از دادن پاسخ مثبت به خواستگاران خیابانى خوددارى کنند؛ چرا که در اکثر موارد زندگیهاى این افراد با بى اعتمادى مرد به آنها همراه مى گردد و عاقبت از هم مى پاشد.

باید دختران در انتظار خواستگار مطلوب خویش بمانند؛ زیرا اولاً این انتظار با فطرت دختران که بر پایه حیا استوار است، بیشتر سنخیت دارد و باعث مى شود این گوهر با ارزش که براى دختران از بایسته ترین ویژگیها محسوب مى شود، محفوظ بماند و ثانیا انتظار کشیدن و عمرى آسوده زیستن بهتر از ارتباط غیر مشروع و شکست غیر قابل جبران در زندگى است. شاید در ابتدا فکر کنید این خواستگار، مرد رویاهاى شما نیست؛ ولى مطمئن باشید حتى اگر خودتان نیز اقدام مى کردید، نمى توانستید به مرد مورد نظر خویش دست پیدا کنید؛ چون هرگز انسان نمى تواند کسى را پیدا کند که به طور کامل و از همه لحاظ مطابق میل و خواسته اش باشد.

پس بهتر است در این ماجرا طبق سنت دیرینه و مرسوم خویش که ریشه در آیین مذهبى و ملّى مان دارد، عمل کنیم و پس از انجام تحقیقات لازم در خصوص شخصیت خواستگار مورد نظر، به خداوند متعال توکل کنیم.

و اما عشق چه مى شود؟

شاید خواننده گرامى بگوید: شما بدون در نظر گرفتن نیازِ انسان به عشق ورزى و محبت، هر چه خواستید گفتید. مگر مى شود به جوان بگوییم که عاشق نباش! مگر مى شود این موهبت خدادادى را از او سلب کرد! اصلاً یکى از مهم ترین و به یاد ماندنى ترین خاطرات زندگى، مربوط به معاشقه هاى دوران جوانى است. چگونه از جوانها بخواهیم در صدد ساختن خاطره هاى شیرین براى آینده شان نباشند!

پاسخ این است که ما هرگز با عشق مخالف نیستیم و هرگز در صدد رد کردن آن نخواهیم بود. چگونه آن را رد کنیم! در حالى که ادبیات و فرهنگ دینى ما پر است از مفاهیم عاشقانه؛ به طورى که از مجموع آنها اهمیّت عشق در زندگى انسان دانسته مى شود؛ چنان که حافظ مى گوید:

بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیستآنجا جز آنکه سر بسپارند چاره نیست

و نیز مى گوید:

در ازل پرتو حسنت زتجلى دم زدعشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

پس نه ما، بلکه هیچ کس نمى تواند لزوم عشق را در زندگى بشر رد کند. حتى باید گفت: یکى از مهم ترین تفاوتهاى آدمى با موجودات دیگر، عاشق شدنِ اوست؛ اما همان طور که گفتیم، عشق واقعى و اصیل، عشقى است که در راه خداوند متعال و براى او تحقق پذیرد؛ حتّى اگر این عشق در مورد خانواده، همسر و فرزندان باشد.

چاره کار

چرا عده اى خود را محتاج عشق قبل از ازدواج مى بینند؟ آیا نیاز به عشق در این مرحله یک نیاز طبیعى است؟

حقیقت آن است که عشقهاى آتشین امروزى، محصول دورى از سیستم پیشنهادى اسلام در مورد ازدواج است. اصولاً عمل به پیشنهادات اسلام در زمینه ازدواج، از به وجود آمدن زمینه عشقهایى که داراى آثار سوء است، جلوگیرى مى کند و دیگر، اشخاص نیازى به عشقهاى این چنینى در خود احساس نمى کنند؛ زیرا عشق نتیجه نیاز است و بنابراین، دو نفر به دلیل احتیاج و دورى از یکدیگر، در آتش محبت مى سوزند و گرنه وقتى که وصال مهیا مى شود، عشق نیز از بین مى رود؛ چرا که نیاز بر طرف مى شود. به قول افلاطون: «وصال مدفن عشق است.»

امروزه دخترها و پسرها تا سالها بعد از بلوغ جنسى، موفق به ازدواج نمى شوند و باید در آتش هجران جنس مخالف بسوزند و فشار وارده از قواى جنسى را تحمل کنند. همین عدم دست رسى و عدم ارضاى جنسى در وقت مناسب، به اضافه دیدن جنس مخالف، سبب کشش و جذبه اى مى شود که منجر به عشق مجازى مى گردد. آنها به خاطر شعله کشیدن نیازهایى که همه وجودشان را فرا گرفته، بدون در نظر گرفتن معیارهاى انتخاب، با یک نگاه دل مى بازند و آن را پنجره اى به سمت آزادى خود مى پندارند.

بنابراین، ازدواج نکردن در زمان نیاز و در نتیجه، دور ماندن دو جنس مخالف براى مدتهاى طولانى از یکدیگر، مهم ترین علت ایجاد عشق غلط مى باشد و حال آنکه در اسلام براى جلوگیرى از ایجاد چنین عشقهاى مجازى و در امان ماندن از آسیبهاى ناشى از آن، ازدواجِ به هنگام مورد سفارش است.

امام صادق علیه السلام مى فرماید: «مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ اَنْ لَا تَطْمَثَ اِبْنَتُهُ فِى بَیْتِهِ؛ از سعادت مرد آن است که دخترش در خانه او عادت ماهانه نبیند.» این بدان معناست که هر چه سریع تر باید در جهت ازدواج فرزند خود اقدام کرد. بنابراین، دختر و پسر قبل از آنکه آینده شان از جانب آثار مخرّب عشقهاى زود گذر و خیابانى تهدید شود، در کنار هم قرار مى گیرند و از همان ابتدا به آرامش مى رسند و این نکته از اهمیت بسزایى برخوردار است؛ چون با وجود ازدواجهاى اسلامى، زوج جوان بدون داشتن گذشته اى پر از التهاب و اضطراب، عارى از هر گناه و انحراف، زندگى مشترک خویش را شروع مى کنند و جامعه اى که چنین زوجهایى در آن باشد، جامعه اى کم طلاق، پر نشاط و سالم خواهد بود.

با توجه به اینکه هنوز فرهنگ ازدواجهاى اسلامى در جامعه ما پیدا نشده است، باید جوانان تمام سعى خود را در جهت کنترل غرایز و مهار کردن علایق خویش بگمارند و بدانند که با این کار علاوه بر تضمین آینده اخلاقى و روانى خویش، از اجر اخروى نیز برخوردار خواهند شد که پاداشى معادل پاداش شهید دارد؛ چه آنکه امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ عَشِقَ شَیْئا وَ کَتَمَ وَ عَفَّ وَ مَاتَ ماتَ شَهِیدا؛ هر کس به چیزى عاشق شود و آن را ابراز نکند و عفت به خرج دهد و در همین حال بمیرد، شهید از دنیا رفته است.»

به هر حال، کنترل غرایز در چنین شرایطى تنها راه ممکن براى جوانان است؛ خصوصا دختران که خلقتشان بر اساس محبت شکل گرفته و در صورت ایجاد علاقه، به سختى مى توانند از کسى دل بکنند. آنها باید از محیطهایى که امکان ورودشان به عرصه هاى پر خطر را تقویت مى کند، خوددارى کنند. به عنوان مثال، یکى از این محیطهاى پر خطر، چت در اینترنت است که متأسفانه بعضى از خانواده ها از خود درایتى بروز نمى دهند و دختران جوان خود را در این محیط، آزاد مى گذارند که نتیجه آن در برخى مواقع، دوستیهاى نافرجام، از بین رفتن آبروى اجتماعى، تهدید آینده و دهها ضایعه دیگر است.

محبت بعد از ازدواج

نیاز انسان به محبّت ورزى نسبت به جنس مخالف غیر قابل انکار است و هیچ زمانى براى انتظار این محبّت بهتر از زمان بعد از ازدواج نیست؛ آن زمان که دو جوان به عقد هم در مى آیند و قرار است عمرى با هم زندگى کنند.

ازدواج میعادگاهى است که دو انسان را با دو سلیقه و دیدگاه مختلف در کنار یکدیگر جمع مى کند و قرار بر این است که این پیمان تا پایان عمر باقى بماند؛ اما مگر مى توان بدون هیچ گونه جنجال و برخوردى در عین صلح و صفا با هم زندگى کرد! حتى اگر آن دو خیلى به هم شبیه باشند، باز هم در صحنه هایى از زندگى با تناقص و اختلاف رأى مواجه مى شوند.

تنها عاملى که باعث مى شود آن دو بتوانند به زندگى خویش ادامه دهند، وجود محبّت و علاقه وافر است. به راستى آیا شما اکسیرى کارسازتر از محبّت مى شناسید که بتواند دو نفر را با سلایق متفاوت در کنار هم جمع کند؟ آیا چیزى جز صمیمیت مى تواند آنها را بر نادیده گرفتن عیوب و نقایص یکدیگر موفق کند؟

علاوه بر این، محبّتى که در آن زمان ایجاد مى شود، صادقانه و از صمیم قلب خواهد بود؛ به خلاف دوستیهاى کاذب که پر از اضطراب و تقبیحات اجتماعى است. زوجین در سایه محبّتهاى بعد از ازدواج مى توانید کمبودهاى عاطفى و نیازهاى احساسى خویش را به طور کامل جبران کنند.

بنابراین، جوانان مى توانند با کمى صبر و تحمل و اندکى سعى و تلاش به همراه اهتمام والدین براى ازدواج به موقع آنان، خود را از گرداب دوستیهاى قبل از ازدواج برهانند و محبّت سرشار خویش را براى بعد از آن ذخیره کنند تا با این کار براى همیشه طعم شیرین محبّت ورزى را در زندگى بچشند.

منبع: پایگاه حوزه


   
+ ۱۳۸۹/۱۱/۱۴
غریزه جنسی و تأخیر در ازدواج
این مقاله پاسخی است برای کسانی که غریزه جنسی فشار زیادی به آنها می آورد ولی به دلایل مختلف نمی توانند آن را برآورده سازند و یا ازدواج دائم و غیر دائم داشته باشند.

غریزه جنسی و تأخیر در ازدواج

این مقاله پاسخی است برای کسانی که غریزه جنسی فشار زیادی به آنها می آورد ولی به دلایل مختلف نمی توانند آن را برآورده سازند و یا ازدواج دائم و غیر دائم داشته باشند.

1ـ حکمت غریزه جنسی در بشر

استمرار و بقای موجودات زنده برخوردار از حکمت و فلسفه ای است که در اصل وجود آنان بوده است و آفریدگار جهان آن را از دو راه عملی می کند:

1ـ از طریق تغذیه و رساندن مواد لازم به بدن برای جایگزینی آنچه از آن به تحلیل می رود.

2ـ از راه لقاح.

اولی موجب بقای ذات و خود موجود است و دیگری وسیله استمرار نوع در بستر زمان است.

در این میان، حیوانات اصولاً توجهی به ضرورت بقا ندارند و تنها بر اساس غریزه عمل می کنند و انسانها هم ممکن است بر اثر غفلت و یا نداشتن انگیزه ماندن، در پی عملی شدن عامل بقای خود نباشند و این اهمال کاری، قطعا به انقراض نسل آنها خواهد انجامید.

بدین جهت خداوند حکیم و مهربان، میل به تغذیه و جنس مخالف را در وجود آنان قرار داد، تا اینکه آنها از خوردن و آشامیدن و لقاح، احساس لذت کرده و به انگیزه ارضای این خواست طبیعی خود، نسبت به این دو عمل اقدام کنند و به موجب آن همواره در صدد اجرای عامل استمرار وجود خویش باشند.

2ـ نیرومندی غریزه جنسی

قدرت و قوّت بسیار غریزه جنسی و میل به خوردن و آشامیدن در بشر و تأثیر فراوان و غیر قابل انکار آن در چرخه زندگی او و نقش بنیادی و بسیار قوی آن در شکل دهی به شخصیت و رفتار و افکار او و سمت و سوی بخشی به تحرکات فردی و اجتماعی او قابل انکار نیست. و بدین جهت و بر همین مبنا دو مکتب «فرویدیسم» و «مارکسیسم» در عرصه حیات فکری بشری پدید آمد، و هر یک از دو مکتب با بزرگ کردن بیش از حد هر کدام از آن دو خواسته طبیعی و اصالت دادن به آن، همان را پایه و اساس شخصیت و حیات بشری قرار داده و سایر نیازها و امیال او را بازتاب و برآیندی برای آن به شمار آورد.

در این میان غریزه جنسی از قدرت و نیروی فزونتری برخوردار است و حکمت آن هم شاید به جهت وجود زحمات و رنجهایی باشد که بر اثر این غریزه برای مرد و به ویژه زن، در بارداری و تربیت و تأمین فرزند پیش می آید.

3ـ خطرات شهوت گرایی

میل به لقاح که در اصل آفرینش به جهت تأمین بقای موجودات زنده، در نهاد آنها به ودیعت سپرده شد، آنگاه که در اختیار بشر قرار گرفت، با سوء استفاده از آن، در جهت هلاکت و تباهی او نیز به کار رفت.

این غریزه، اگر رها شود، همچون موریانه که بی رحمانه بر درختان تناور هجوم می آورد و از درون آن را پوک و تهی می سازد، جسم و جان آدمی را به تحلیل برده و رفته رفته به ویرانی و سقوط می کشاند.

این غریزه چنانچه در اختیار هوا و هوس بشر قرار گیرد، بلایی که بر مغز و اعصاب و قوای جسمی و روانی او وارد می کند به گفته یکی از عالمان سترگ اخلاق و تربیت همچون کارگزار ستمگری است که رییس حکومت او را، مطلق العنان بر جان و مال مردم مسلط کند و او به تدریج تمامی اموال آنان را به زور از صاحبانش گرفته و به مصرف خود رساند و آنها را در بدبختی و دریوزگی رها سازد. ولی اگر تحت فرمان عقل و خرد باشد و مطیع آن گردد، بسان کارگزار عادلی است که مالیات را عادلانه از مردم می گیرد و سایر اموال آنان را برای خود آنها باقی می گذارد و در نتیجه هم دستگاه حکومت اداره می گردد و خدمات آن متوقف نمی شود و هم مردم به زندگی عادی خود ادامه می دهند و بدین سان نه تنها غریزه جنسی با وجود سلطه عقل بر آن، اشباع خواهد شد بلکه سایر قوای بدن نیز سالم مانده و با نشاط به وظایف مربوط به خود خواهند پرداخت.(1)

شهوت جنسی، غریزه ای بسیار مقتدر و بی رحم است که اگر با بی بند و باری پیروی شود، تمام قوای انسانی را مقهور خویش می سازد. نیروی جسمانی و مغز و اعصاب را به سرعت رو به تضعیف می برد، ذهن را مسموم،

اندیشه را مغشوش و قدرت تصمیم گیری و اراده بشری را تباه می کند.

پیروی بی بند و بار از این غریزه، همت آدمی را پست، فکر را نزدیک نگر و محدود و شخص را در مواجهه با مشکلات حیات و فراز و نشیبهای آن، ناتوان و علیل می کند و قلب را که می تواند حرم خداوند و جایگاه او گردد، به لانه شیطان و جولانگاه ابلیس تبدیل می سازد.

سخن گرانبهایی از رسول اکرم(ص) نقل شده است که آن حضرت فرمودند: «پس از خود از سه چیز بر امت خود نگرانم: گمراهی و انحراف پس از معرفت و هدایت؛ حوادث و وقایع گمراه کننده و شکمبارگی و شهوترانی.»(2)

خطر تهاجم فرهنگی و تجاوز به مرزهای اعتقادی و معنوی ما کمتر از حمله به مرزها و حدود جغرافیایی نیست، که به مراتب از آن حساس تر و مصیبت بارتر است. مقابله با متولیان و لشکریان تهاجم فکری، همچون مبارزه با متجاوزان ارضی، ضرورت قاطع دارد، استقامت و صبر می خواهد، قربانی و شهادت لازم دارد، سلاح و مهمات و نقشه و تدبیر می طلبد.

سلاح این میدان، اسلحه گرم و سرد نیست، حربه آن، دانش و بصیرت و تقواست که مسلح شدن به آن، جز با روی گردانی از شهوت پرستی و بی بند و باری میسر نیست.

4ـ راه حل اصلی بحران

تعبیر از غریزه جنسی و آثار آن بر شخصیت جوانان، به «بحران» قلم پردازی و یا بزرگ نمایی نیست، بلکه حقیقتی است روشن، برای همه کسانی که شخصیت جوان را به خوبی می شناسند و یا خود جوانند و یا دست کم دوران جوانی خود را کم و بیش به یاد دارند.

ابتدا گفتیم حکمت از غریزه جنسی استمرار و بقای نوع بشر است و لذا سالم ترین، بایسته ترین و مطلوب ترین نوع مواجهه با آن و بهترین راه حل مقابله با آن، ازدواج و نکاح مشروع است. انسان با نکاح بموقع و در وقت نیاز ـ بی آنکه به دیری یا زودی آن فکر کند ـ به مقبول ترین و کامل ترین صورت خود به نیازمندی خویش پاسخ مثبت می دهد و پیش از آنکه به عواقب و پی آمدهای آزاردهنده و فشارهای غریزه به دنبال آن عقده های روانی دچار گردد، آن را مهار ساخته و از التهاب آن کاسته است و قبل از آنکه انرژی انباشته آن از وجودش سرازیر شود و دامنش را آلوده کرده و بسوزاند، آن را با پاسخ طبیعی و مشروع ـ بی اضطراب و نگرانی ـ فرو نشانده است. و این نخستین توصیه دین در این مورد است.

رسول اکرم(ص) می فرمایند: «یا معشر الشباب! من استطاع منکم الباه فلیتزوّج ...؛

ای جمعیت جوانان هر کس از شما توانایی ازدواج دارد ازدواج کند ...».(3)

از حضرت صادق(ع) روایت شده است که فرمودند: «جاء رجل إلی أبی علیه السلام فقال له: هل لک من زوجة؟ قال: لا، فقال أبی: ما احبّ أنّ لی الدّنیا و ما فیها و انّی بتّ لیلة و لیست لی زوجة. ثم قال: الرّکعتان یصلّیهما رجل متزوّج افضل من رجل أعزب یقوم لیله و یصوم نهاره. ثمّ أعطاه أبی سبعة دنانیر ثمّ قال: تزوّج بهذه. ثمّ قال أبی: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله: اتخذوا الأهل فإنّه ارزق لکم؛

مردی به محضر پدرم ـ که درود خدا بر او باد ـ رسید، آن حضرت به او فرمود: آیا همسری داری؟ عرض کرد: نه! پدرم فرمود: من دوست ندارم همه دنیا و آنچه در آن است از آنِ من باشد در حالی که یک شب را بی همسر، سر به بالین گذارم! سپس فرمود: دو رکعت که مرد زن دار بجای آورد بهتر است ازمرد بی همسری که شبش را به نماز قیام کند و روزش را با روزه تمام کند. آنگاه پدرم هفت دینار داد و گفت: با این پول ازدواج کن. سپس پدرم از رسول اکرم(ص) نقل کرد که فرمود: برای خود تشکیل خانواده دهید که برای روزی شما بهتر و مفیدتر است.»(4)

روایات در این باره فراوان است که به همین دو نمونه بسنده می کنیم.

5ـ کنترل

اگر برای کسی به هر دلیلی امکان ازدواج نباشد، چنین شخصی تحت هیچ عنوان مجاز نیست روی به گناه آورد زیرا خطر گناه و آلوده دامنی بسیار فراتر از فشارها و رنجهای عزوبت و بی همسری است و در صورت خوف وقوع در گناه، ازدواج به هر صورت ممکن واجب می شود. و لذا چنین کسی یا باید خود را کنترل کند و دست به گناه نیالاید و یا مقدمات ازدواج خود را از هر راه ممکن فراهم آورد.

قرآن کریم می فرماید: «و لستعفف الّذین لا یجدون نکاحا؛

و باید آن کسانی که ازدواج برایشان مقدور نیست عفّت بورزند.»(5)

کنترل این غریزه به دو صورت ممکن است تحقق پذیرد، 1ـ کنترل منفی. 2ـ کنترل مثبت.

5ـ1ـ کنترل منفی

غالبا وقتی سخن از کنترل غریزه جنسی به میان می آید، توجه اشخاص به سمت و سوی نوع منفی آن جلب می شود. و آن این است که کسی با وجود تحریکات مختلف و مواجهه با عوامل انگیزش این غریزه، بخواهد با میل تحریک شده اش مبارزه و مقابله کند و به سوی ارتکاب جرم نرود، چنین کاری گرچه قطعا بهتر از آلایش دامن و عمل به جرم است، ولی پیامدهای سوء و مخرب آن بر کسی پوشیده نیست. این کار هم به غایت دشوار است و هم زیانبار، و بدین جهت هرگاه شخصی به کنترل غریزه سفارش می شود، با چنین برداشتی از آن، و تصور دشواری و زیانباری آن، از پذیرفتن چنین توصیه هایی سر باز می زند.

5ـ2ـ کنترل مثبت

غریزه جنسی اگر با ازدواج مهار نگردد، مطلوب ترین راه تسلط بر آن، کنترل مثبت است. و آن پرهیز از صحنه ها و کارهایی است که به تحریک این غریزه می انجامد.

این نوع از کنترل، که در حقیقت جنبه پیشگیری دارد هم راحت است و هم بی زیان و بلکه مفید.

راحت است، زیرا در این صورت همچون وسیله نقلیه ای است با سرعت معمولی و قانونی، که در مواجهه با خطر، مهار حرکت آن زحمت چندانی ندارد، بر خلاف ماشینی که با سرعتی بسیار فراتر از حد شناخته شده و بایسته خود سیر می کند. که چه بسا به کلی اختیار آن از دست صاحبش بیرون رفته و مصیبتها به بار آورد و کنترل آن هم در صورت تحقق، صدها زیان و رنج و زحمت و اضطراب برای وسیله و صاحب آن به همراه دارد.

و بی زیان است، زیرا با این حال کنترل غریزه فشاری بر جسم و روان تحمیل نمی کند تا به آن صدمه ای وارد شود.

و مفید است چون موجب می شود مغز و اعصاب و قوای بدن در حالت عادی به سر برند و تعادل روانی شخص محفوظ بماند و انرژی و سرمایه های جسمی و روحی او بیهوده مصرف نشوند.

پیش از این نیز از قرآن کریم نقل کردیم که باید کسانی که قدرت و وضعیت مساعد برای ازدواج ندارند عفت پیشه کنند و عفت در این آیه گرچه در ابتدا مفهوم عمل خاصی

منافی با آن را دارد، ولی با تأمل بیشتر معلوم می شود که آیه کریمه معنایی عام دارد و عفت در همه اعضا و اندام را شامل است. و اکنون طرق کنترل مثبت را به اختصار برمی شمریم:

1ـ پرهیز از فکر و ترسیم صحنه های محرک در ذهن و خیال.

عبداللّه بن سنان از امام صادق(ع) نقل می کند که حضرت(ع) فرمود:

«انّ عیسی قال للحواریّین: ... انّ موسی امرکم ان لا تزنوا و أنا آمرکم أن لا تحدّثوا انفسکم بالزنا فضلاً عن أن تزنوا فانّ من حدّث نفسه بالزنا کان کمن أوقد فی بیت مزوّق فأفسد التزاویقَ الدّخان و ان لم یخرق البیت؛(6)

عیسی به اصحاب خود گفت: ... موسی به شما دستور داد که زنا نکنید و من به شما دستور می دهم که فکر زنا هم در سر نپرورانید تا چه رسد به اینکه زنا کنید زیرا کسی که خیال زنا کند مانند کسی است که در خانه ای نقش و نگار شده دود و آتش به پا کند. چنین کاری گرچه خانه را نمی سوزاند ولی زینت و صفای آن را مکدّر کرده و فاسد می کند.»

2ـ دوری از نگاههای مسموم و مناظر تحریک آمیز.

قرآن کریم در دو آیه متوالی دستور به اغماض و نگهداری چشم از نگاه حرام و هوس آلود داده است. در آیه اول می فرماید: «قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ...؛

به مؤمنان بگو دیدشان ـ را از نامحرمان ـ فرو نشانند و نهانگاههای خود را ـ از وقوع در حرام ـ نگه دارند. و در آیه بعدی می فرماید: «و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهنّ و یحفظن فروجهنّ ...؛

به زنان مؤمن بگو ـ چشمهایشان را فرو گیرند و نهانگاههای خویش را محافظت کنند.»(7)

جالب این است که در هر دو مورد خداوند متعال نخست دستور به مراقبت از نگاه محرک و عفت چشم می دهد و آنگاه به حفاظت از عورت فرمان داده است.

رسول اکرم(ص) می فرمایند: «النّظرة سهم مسموم من سهام ابلیس فمن ترکها خوفا من اللّه اعطاه اللّه ایمانا یجد حلاوته فی قلبه؛

نگاه هوس آلود ـ تیری است مسموم از تیرهای شیطان. هر کس آن را به جهت خوف الهی ترک کند، خداوند ایمانی به او می بخشد که حلاوت آن را در قلب خود احساس می کند.»(8)

3ـ گوش ندادن به آوازها و موسیقیهای تحریک کننده و مبتذل.

در حدیثی از حضرت صادق(ع) آمده است: «إنّ رجلا سأله عن سماع الغناء، فنهی عنه و تلا قول اللّه عزّ و جلّ: «انّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسؤولاً» و قال یسأل السّمع عمّا سمع و الفؤاد عمّا عقد و البصر عمّا ابصر؛

مردی از آن حضرت در باره شنیدن آواز محرک پرسید. حضرت از آن نهی کرده و این آیه را خواندند: «به یقین گوش و چشم و دل هر یک مورد سؤال خواهند بود»(9) و فرمود: گوش از آنچه شنیده و قلب از آنچه بدان دل بسته و چشم از آنچه دیده است مسؤول بوده و بازخواست خواهند شد.»(10)

4ـ اجتناب شدید از گفتگوهای دوستانه و نشستهای غفلت زا و معاشرت با دوستان ناباب و گوش سپردن به سخنان تحریک آمیز.

از حضرت امام باقر(ع) این گونه روایت شده است: «من اصغی إلی ناطق فقد عبده، فإن کان النّاطق یؤذی عن اللّه عزّ و جلّ فقد عبد اللّه و ان کان یؤذی عن الشّیطان فقد عبد الشیطان؛

هر کس به سخن گوینده ای گوش فرا دهد او را بندگی کرده است، پس اگر ناطق از خدا بگوید شنونده، خداوند را بنده شده و اگر از شیطان و سخنان شیطانی بر زبانش جاری کند قطعا بندگی شیطان کرده است.»(11)

5ـ اعتدال در خوردن. بی تردید پرخوری و بی نظمی در خوردن در ذخیره سازی و انباشتن موادی که نیازمند تفریغ باشد مؤثر است، ولی در صورت اعتدال و کم خوری سهم ناچیزی از آن صرف تهیه آن مواد می شود.

در حدیثی که قبلاً از پیامبر گرامی(ص) نقل کردیم، آن حضرت پس از آنکه جوانان را به ازدواج ترغیب می کنند می فرمایند: «و من لم یستطع فلیصم، فإنّ الصّوم به وِجاء؛

هر کس قدرت بر ازدواج ندارد و روزه بگیرد یقینا روزه نیروی غریزه او را تضعیف می کند.»(12)

6ـ اشتغال، ورزش و سرگرمیهای مفید. زیرا با وجود فراغت، هم مواد غذایی در تقویت غریزه به مصرف می رسد و هم فکر و خیال مصروف چاره سازی در تفریغ آن می شود. و لذا در روایات بر اشتغال و کار و پرهیز از فراغت تأکید بسیار شده است.

حضرت امام صادق(ع) در حدیث پردامنه «مفضّل» می فرمایند: «... و هکذا الانسان لو خلا من الشّغل لخرج من الأشر و العبث و البطر الی ما یعظم ضرره علیه و علی من قرب منه ...؛

و همین گونه انسان اگر بی کار و فارغ باشد، به بیهودگی و سرمستی دچار می شود و بر اثر آن به مسایلی مبتلا می شود که زیان آن هم بر خود و هم بر نزدیکان او سنگینی خواهد کرد ...»(13)

7ـ تلاوت قرآن. بی شک انس با قرآن، تلاوت، تدبر و تفکر در مضامین آن، خود شفای هر دردی است که به سرعت کار هر پریشانی را رو به سامان می برد و زخمهای پنهان را التیام می دهد، و همتها را تا آسمانها بالا می برد و بشر را از فرو رفتن در عالم حیوانات را نجات می بخشد.

امیر مؤمنان(ع) می فرمایند: «و تعلّموا القرآن فانه ربیع القلوب و استشفوا بنوره فانّه شفاء الصّدور و احسنوا تلاوته فأنّه انفع القصص ...؛

قرآن را فرا گیرید زیرا قرآن بهار دلهاست و از نور آن بر مرضها و دردهای خود مرهم بگذارید زیرا آن داروی شفابخش سینه هاست و آن را نیکو تلاوت کنید که به یقین سودمندترین قصه هاست.»(14)

خلاصه اینکه: راه حل دین در خصوص نوع مقابله و مواجهه به غریزه جنسی نخست ازدواج و نکاح مشروع است و در صورت عدم امکان، کنترل مثبت با شرحی که بیان شد و سپس کنترل منفی با وجود همه زیانهای آن، ولی هیچ گاه به بی بند و باری و افسارگسیختگی و آلودگی به گناه رضایت نمی دهد و زیان آن را به مراتب خسارت بارتر و ویرانگیرتر از ضرر کنترل منفی می داند.

این نوشتار را با این جمله به پایان می بریم که بزرگان گفته اند: «نفس را مشغول بدار و گرنه او تو را به خود مشغول ساخت.»

رسول اکرم(ص):

نگاه هوس آلود، تیری است

مسموم از تیرهای شیطان.

هر کس آن را به جهت

خوف الهی ترک کند

خداوند ایمانی به او می بخشد

که حلاوت آن را در قلب خود

احساس می کند.

 

پی نوشت:

1 ـ جامع السعادات، ج2، ص10.

2 ـ همان، ص4.

3 ـ مستدرک الوسائل، چاپ قدیم، ج2، ابواب مقدمات نکاح، ص531، ح21.

4 ـ وسائل الشیعه، انتشارات مکتبة الاسلامیّة، ج14، ص7.

5 ـ سوره نور، آیه 33.

6 ـ وسائل الشیعه، ج14، ص240.

7 ـ همان، آیه 30 ـ 31.

8 ـ الاخلاق، سیدعبداللّه شبّر، قم، انتشارات بصیرتی، ص127.

9 ـ سوره اسراء، آیه 36.

10 ـ مستدرک الوسائل، چاپ قدیم، ج2، ص459، ابواب یکتسب به، باب 80.

11 ـ وسائل الشیعه، چاپ ایران، کتابفروشی اسلامیه، ج12، ص236.

12 ـ مستدرک الوسائل، ج2، ص531.

13 ـ بحارالانوار، تهران، انتشارات دار الکتب الاسلامیة، ج3، ص87.

14 ـ وسائل الشیعه، ج4، ص825، ابواب قرائة القرآن، باب 1، ح7.

منبع: پایگاه حوزه

   
+ ۱۳۸۹/۱۱/۱۴
راهکارهای مؤثر در ازدواج آسان
گويند يک دست صدا ندارد و بايستی همه عوامل دست به دست هم بدهند تا بطور رسمی ازدواج آسان به عنوان يک امر مهم و حياتی برای داشتن يک جامعه سالم، سرزنده و پويا، از اولويت اصلی خانواده ها و جامعه محسوب شده و سرمايه گذاری مفيد و مؤثر در اين خصوص صورت گيرد.

راهکارهای مؤثر در ازدواج آسان

گویند یک دست صدا ندارد و بایستی همه عوامل دست به دست هم بدهند تا بطور رسمی ازدواج آسان به عنوان یک امر مهم و حیاتی برای داشتن یک جامعه سالم، سرزنده و پویا، از اولویت اصلی خانواده ها و جامعه محسوب شده و سرمایه گذاری مفید و مؤثر در این خصوص صورت گیرد.

 

و اما راهکارهای فرهنگی آموزشی: 

1. اقدام فرهنگی: خصوصاً از طریق رسانه ها در جهت تغییر نگرش عمومی که مبتنی بر توقعات نابجای اقتصادی است.
وظیفه رسانه ها و انسانهای فکور و شخصیت های دلسوز اجتماعی در این زمان القاء دید واقع گرایانه به قشرهای مختلف اجتماع در زمینه ازدواج است؛ که با توجه به عدم امکان فراهم شدن اموری از قبیل شغل و مسکن مناسب برای اکثر جوانان تا سالیان متمادی، نمی توان توقع حل این مشکل را از راه اقتصادی در کوتاه مدت داشت.
2. سوق دادن نگرش خانواده ها در جهت اهمیت فوق العاده دادن به ازدواج فرزندان
مهم ترین عاملی که در ازدواج نقشی بسزا دارد، خانواده است؛ چون در اکثر موارد تا خانواده نخواهد، به هیچ وجه ازدواج رخ نخواهد داد؛ گرچه دولت و تمام ارگانهای مربوطه بخواهند که جوان به سر و سامان برسد.
اگر خانواده ها واقعاً بخواهند و حرکت کنند، این خواست و حرکت آنها، حتی دولت و کل جامعه را نیز حرکت خواهد داد.
این تغییر نگرش باید از طریق رسانه ها خصوصاً صدا و سیما با تهیه و تولید مصاحبه، فیلمها و سریالهای متناسب با این موضوع و همچنین توسط مبلغان محترم در محافل و مجالس مذهبی، صورت پذیرد.
3.اعطاء بینش به جوانان در جهت تلاش برای رفع موانع فرهنگی ازدواج
در این راستا ابتدا باید خود جوان باور کند که با تعلل و تأخیر انداختن ازدواج، نقد جوانی را از دست می دهد، و در قدم بعدی برای رفع موانع آن تلاش کرده و سعی کند افکار خانواده اش را تغییر دهد و آنها را راضی نماید که لااقل به خاطر شرایط کنونی دست از توقعات خود بردارند.
4.توجه دادن به خانواده ها در مورد صلاحیت تازه جوانها برای ازدواج
باید به خانواده ها توجه داد خدایی که در جوان احساس نیاز جنسی و عاطفی را بیدار کرده است، صلاحیت پاسخ گویی به آن را از راه ازدواج به وی عطا نموده است. در تازه جوان استعداد ذاتی پذیرش مسؤولیت خانواده وجود دارد که باید با وارد شدن به مرحله عمل شکوفا شود،همانند ورزشکاری که تا وارد میدان تمرین عملی نشود، نمی تواند استعداد خود را شکوفا کند و در مسابقه برنده شود. تازه جوان، تا عملاً زیر بار مسؤولیت نرود احساس مسؤولیت او به فعلیت نمی رسد.
از این رو خانواده باید ازدواج، او را در میدان زندگی وارد کرده و با همراهی او در این راه، به تدریج وی را برای پذیرش عملی مسؤولیت خانواده آماده کند.
5. ممکن نشان دادن ازدواج آسان
می توان با پخش نمونه های عملی از ازدواجهای آسان از سیما در قالب مصاحبه و فیلم و برنامه های ترکیبی، ممکن بودن آن را به خانواده و خود جوانان نشان داد.
6. ترغیب شخصیت ها و متمکنین به انجام ازدواج آسان ( بدون خرج و مراسم سنگین) برای فرزندانشان در جهت فرهنگ شدن ازدواج آسان در جامعه
7. سعی در رفع ترس جوانان از ازدواج
اغلب جوانان از شکست در زندگی می ترسند باید به آنها تذکر داد که احتمال شکست در بسیاری حرکتها وجود دارد؛ در این موارد باید سعی کرد با تدبیر، احتمال شکست را کاهش داد؛ نه اینکه از آن کارها صرف نظر کرد.
8. توجه دادن به خانواده ها در خصوص آثار منفی مهریه سنگین
بسیاری از خانواده ها تصور می کنند با قرار دادن مهریه سنگین برای دخترشان، پایداری زندگی او را تضمین کرده اند؛ در حالی که در آموزه های دینی ما زنی که مهرش بالا باشد، شوم خوانده شده و این حقیقتی است که دین، آن را به ما ارائه نموده و رعایت آن، مانع از هم پاشیدگی خانواده است. چه بسا خانواده هایی که فقط به خاطر همین موضوع با بحران مواجه می شوند و یا وصلتهایی که فقط به خاطر آن سر نمی گیرد و عواقب بدی را به دنبال می آورد.
9. فعال سازی صاحبان سخن و قلم در جهت تسهیل ازدواج
10. عدم پخش برنامه هایی که جوانان را از ازدواج باز می دارد.
بیشتر اوقات صدا و سیما نزاع زوجین را به تصویر کشیده و باعث تأثیر منفی در ذهن جوانها و خانواده هایی که قصد ازدواج برای آنها را دارند، می شود. این برنامه ها با ایجاد رعب و وحشت در دل جوانان، تا حدود زیادی آنها را از اقدام به ازدواج باز می دارد.
11. آشنا کردن مردم با نظر دین در مورد آسان گیری ازدواج و همچنین ارتقاء سطح ایمان آنان.
در صورت بالا رفتن ایمان، دنیا، تجملات و تشریفات آن برایشان بی ارزش خواهد شد.
12. بررسی سیره اهل بیت علیهم السلام در مورد ازدواج آسان و بیان آن
13. اصلاح فرهنگ شغلی
باید جوانان را توجیه و ترغیب کرد که با در نظر گرفتن استعداد، علاقه و امکانات خود شغلی را انتخاب کنند؛ نه اینکه تا یافتن پست و شغل دولتی بیکار بمانند.
البته باید در جهت تطبیق فرهنگ جامعه با این تفکر نیز اقدام کرد.
14. نقد فرهنگ غلط لزوم ازدواج فرزند بزرگ تر قبل از کوچک تر

راهکارهای اقتصادی 

1. ایجاد فرصتهای شغلی مناسب برای جوانان و محدود شدن اشتغال دختران توسط دولت.
2. حل مشکل مسکن جوانان توسط دولت.
3. کم کردن هزینه های مربوط به مراسم و خریدهای ازدواج با اختصاص سالن و فروشگاه های مخصوص و ...
4. ترغیب خیرین برای کمک به ازدواج جوانان.
نکته مهم: آنچه مسلم است لزوم اقدام دستگاه های ذی ربط برای رفع موانع اقتصادی ازدواج جوانان می باشد تا بتوان مشکل را حل نمود، لکن یک نگاه واقع بینانه به ما می گوید وقتی جمعیت جوان در آستانه ازدواج کشور میلیونها نفر است،- با همه تلاشها حتی اگر بتواند مشکل همه را حل کند- سالیان سال از عمر جوانان برای رسیدن به شرایط لازم؛ مانند شغل و مسکن مناسب، در تجرد خواهد گذشت.
بنابراین ناگفته پیداست که راه های اقتصادی، توان حل کامل و به موقع مشکل ازدواج جوانان را ندارد و در نتیجه باید راهکارهای فرهنگی مورد توجه و عنایت ویژه قرار گیرد؛ چون در سایه تغییر فرهنگی، علاوه بر اینکه ازدواج، آسان خواهد شد، از بسیاری خرج های بی مورد نیز جلوگیری به عمل خواهد آمد.

ازدواج و تحصیلات 

1. ساماندهی مشاوره ازدواج و همسریابی در جهت ایجاد امکان یافتن مورد مناسب برای ازدواج.
2. لزوم محدود شدن اشتغال دختران.
3. ایجاد سهمیه بیش تر در دانشگاه برای پسران.
4. مساوی شدن تعداد دفعات امکان شرکت دختران و پسران در کنکور.
5. ممنوع شدن تحصیل دختران در رشته های مخالف با روحیات زنانه.

تدابیر زیر برای حل مشکلات ازدواج در دوران تحصیل قابل انجام است: 

الف. تغییر قانون «اخراج دختران ازدواج کرده از مدارس» به «اخراج افراد بر هم زننده امنیت اخلاقی مدرسه»؛ به این معنی که به جای اخراج دختران ازدواج کرده هرکس با رفتار یا گفتار یا پوشش و آرایش و یا آوردن عکس و فیلم و ... زمینه تحریک جنسی عاطفی دیگر دانش آموزان را فراهم کند، چه مجرد و چه متأهل، اخراج شود.
ب. اولویت دادن به متأهلان در پذیرش برای تحصیلات عالی.
ج. امتیاز دادن به دانشجویان متأهل از قبیل:

مرخصی ازدواج. 

پرداخت کمک هزینه توسط دانشگاه و بازپرداخت در طول دوران اشتغال.
امکان انتقال دانشجو به دانشگاه نزدیک محل سکونت به دلیل ازدواج.
کم کردن هزینه تحصیل برای متأهلین .
تأمین اشتغال متأهلین در هنگام تحصیل.
ایجاد و تخصیص خوابگاه های متأهلی.

منبع:نشریه جوانان امروز، شماره 2122

   
+ ۱۳۸۹/۱۱/۱۴
چي بگم و چي بپرسم؟
ممنون خوشگلی از خودتان است شش نکته که در خواستگاري بايد مدنظر داشت موارد زير هستند از جمله:

چي بگم و چي بپرسم؟

ممنون خوشگلی از خودتان است.

شش نکته که در خواستگاري بايد مدنظر داشت موارد زیر هستند از جمله:

 1- ظاهر

يعني به دلم مي نشيند يا نه؟ يعني اگر کسي اول اول، قبل از هر چيز برود به دنبال مال و اموال و اينکه معدل طرف چند است؟ خوش صحبت است يا نه؟ نتيجه کار درست نمي شود. بعضي ها با خودشان رودربايستي دارند. بالاخره ازدواج يکسري ابعاد روحي دارد، يکسري ابعاد جسماني که خيلي هم لازم و خوب است. منتها ابعاد جسماني اش را بايد در راستاي ابعاد روحي پيش برد و هدايت کرد. بعضي وقت ها طرف اصلا نمي داند که با چه جور کسي مي خواهد زندگي کند. در حالي که اول از هم بايد از ظاهر طرف خوشت بيايد؛ اين ظاهر از قد و هيکل گرفته تا پوشش و عطر و ادکلن را شامل مي شود. پسند ظاهري، مذهبي و غيرمذهبي نمي شناسد.

 2-پدر و مادر و رابطه آنها با هم 

اينکه احترام مي گذارد به آنها يا نه؟ ضميرجمع به کار مي برد يا نه؟ اصلا به اسم صدا مي زند پدر و مادرش را؟ نوع پوشش و نشستنش در مقابل آنها، رفتار و طرز صحبتش با خانواده من چگونه است؟ اعتماد به نفس دارد؟ با من ارتباط چشمي برقرار مي کند يا نه؟ با خانواده من ارتباط برقرار مي کند يا هر چه خانواده من از او مي پرسند، هيچ چيز نمي گويد و سرش را مي اندازد پايين؟ آيا هرچه به او مي گويند تبديل به تعارف مي شود؟ «به به چه دخترخوشگلي!» تبديل مي شود به اينکه «ممنون خوشگلي از خودتان است!» يا «خيلي ممنون!» ببينيد، با چند گفت و گويي که در اين جلسه داريم، مي توانيم وزن شخصيتي طرف را حدس بزنيم.

3- هوش 

سرعت صحبت کردن، صحبت ها را خوب فهميدن، ايهامات و کنايات را خوب فهميدن، ذخيره لغوي داشتن، اينکه از حرف من استنباط دارد؛ مثلا يکي مي گويد: «من دوست دارم در زندگي رفاه داشته باشم». يک آدمي که هوش دارد، مي پرسد: «منظورتان رفاه در زمينه مادي است يا معنوي؟» اما يک کسي که هوش نداشته باشد، مي گويد: «من هم مي خواهم رفاه داشته باشم». هوش انواع مختلف دارد. اينجا منظور من هوش شخصيتي است. دو تا آدمي که هوش شخصيتي شان مثل هم نيست، حرفي براي گفتن با هم ندارند. باهوشي را در جلسه نمي شود فهميد، اما ناهماهنگي هوش ها را مي شود. اينکه هرچه مي گويي طرف نگاهت مي کند، يا مرتب منظورت را اشتباه مي فهمد، نشان مي دهد که هوشش پايين است.اگر در مکالمه دو طرف عبارت «نه منظورم اين نبود» زياد شنيده شود، اين يعني هوش شخصيتي شان به هم نمي خورد.

4- روياهاي مشترک 

بالاخره ما مي رويم و به آن داستاني که در ذهن مان پرورانديم، مي رسيم؛ مثلا اگر ما عاشق آلن دلون هستيم، آخر سر هم مي رويم با کسي ازدواج مي کنيم که يک چيزي از آلن دلون را يادمان بياورد. اين بحث مفصلي دارد که بفهميم داستان پنهان آدم ها چيست. اين چيزها را در جلسه خواستگاري نمي شود به اش رسيد. خيلي از اين مسائل را بهتر است به عهده مشاور گذاشت؛ مثلا اگر يک دختري هست که در خانواده اش هميشه پدر و مادر با هم دعوا داشته اند اما هيچ وقت جدا نشده اند، داستان پنهان اين دختر اين است که هميشه عشق را جايي مي شود پيدا کرد که دعوا هم باشد. اگر شما ندانيد که داستان عشقي طرف چيست، چطور مي توانيد به او عشق بورزيد؟

5 - نظام ارزشي 

اين طوري نباشد که طرف تحصيلات عاليه و موقعيت علمي خيلي بالايي داشته باشد در حالي که من خيلي توي باغ علم نيستم. داشتن اين اطلاعات باعث مي شود که نقاط اشتراک و اختلاف هاي دو طرف مشخص شود؛ مثلا دختر مي آيد مي گويد من شاگرد اول رشته جامعه شناسي دانشگاه شهيد بهشتي هستم و وقتي اين را مي گويد کلي به خودش افتخار مي کند. اما من فردي هستم که شاگرد اول شدن برايم هيچ محلي از اعراب ندارد. اين نشان مي دهد که ما نظام ارزشي مان با هم زمين تا آسمان فرق دارد. نظام ارزشي دو طرف بايد نسبتا با هم يکي باشد؛ يعني چيزهايي که براي يکي عزيز و بزرگ است، براي ديگري بي اهميت يا حتي معمولي نباشد.

6- شباهت دينداري 

ما دينداري هاي مختلفي داريم. يعني نبايد به واژه هاي کلي بسنده کرد و بايد ته و توي قضيه را در آورد؛ مثلا پسر مي گويد که من دنبال زن محجبه هستم. دختر هم مي گويد که من محجبه ام؛ اين در حالي است که دختر حجاب جلوي غريبه دارد، اما جلوي پسرخاله، پسرعمه، آن حجابي که جلوي غريبه دارد، حفظ نمي کند. خب، پسر اين را نمي تواند تحمل کند و عصباني مي شود. اين جزئيات را بايد همان اول در بياوريد. شما بايد درباره مفهومي به اسم شباهت دينداري حتما گفت و گو و حتي معاشرت کنيد. چون خيلي ها توهم دارند؛ مثلا يک فردي مي گويد من ديندارم اما دينداري اش فقط در حد اخلاقيات است؛ يعني به نماز و روزه و اين چيزها اهميت نمي دهد. شما دقيقا چيزي را که انتظار داريد همسرتان باشد، همان را برايش توصيف کنيد.


منبع:همشهري جوان، ش.260

   
+ ۱۳۸۹/۱۱/۱۴
ارتباط با خانواده همسر(1)
هر عمل، فکر، و هر احساس امروز در اعمال و افکار فرداي شما منعکس مي‌ شود.

ارتباط با خانواده همسر(1)
هر عمل، فکر، و هر احساس امروز در اعمال و افکار فرداي شما منعکس مي‌ شود.

مقدمه:
بعد از ازدواج ارتباطات ما دچار تحولاتي مي‌ شود. حتي نحوه ارتباط با خانواده خودمان تحت تأثير قرار مي ‌گيرد و از خانواده قبليمان جدا مي ‌شويم و هريک از زوجين بايد عميقاً اين استقلال را درک کند و خود را از قيد و بند وابستگي برهاند و تصميمات و مسائلش را با توجه به شرايط زندگي جديد و با مشورت همسرش انجام دهد.
پس از اين مرحله از زندگي به يک باره با طيف وسيعي از افراد رو به ‌رو مي ‌شويم و دامنه ارتباطات ما گسترش مي‌ يابد. افرادي که براي اولين بار با آنها برخورد مي‌ کنيم و بايد با آنها ارتباط برقرار کنيم؛ اين تجربه‌ اي است که مي‌ تواند اضطراب‌ زا و نگران‌ کننده باشد. اما در عين حال با کمي آگاهي و شناخت از نحوه برقراري ارتباط و اصول آن و با هوشمندي مي ‌توان از آن تجربه شيرين و توأم با موفقيت ساخت.
در اين زمينه (اولين برخورد) بايد توجه کنيد که در اولين لحظات آشنايي افراد براساس رفتار و گفتار ما، در مورد نحوه ارتباط با ما و شخصيت و فرهنگ ما قضاوت خواهند کرد و بر همان اساس شيوه ارتباطي خودشان را با ما تنظيم مي‌ کنند. اولين برخورد تأثير عميقي را در نهاد و خاطر آنها باقي مي‌ گذارد و تصويري از شما را در ذهن آنها ايجاد مي ‌کند. ظاهر و آراستگي پوششتان و خودتان، زبان و رفتار شما، حرف هايتان، طرز لباس پوشيدن، نگاه کردن، لحن کلام و کلمات، نحوه نشست و برخاست و ... مي ‌تواند تعيين‌ کننده اين تصوير باشد. و مي‌ بايست اصول ارتباطي از قبيل: هماهنگي کلام با حالات و حرکات، متناسب کردن کلمات با کلام و نيت اصلي، لايه ‌لايه ‌سازي پيام و ... رعايت شود. از همه زيباتر اين‌ که، تبسم را فراموش نکنيد. يک لبخند خالصانه موجب ترشح ماده‌ اي موسوم به آندوفين مي‌ شود و نيروي سرشار از شادماني را در سيستم بدن ايجاد مي‌ کند و اين شادماني خود باعث انتشار انرژي مثبت در فضاي پيرامون مي ‌گردد، هم چنين وقتي با افراد دست مي‌ دهيد اين ارتباط جسماني فضايي آکنده از مهر و صفا براي گفت و شنودي دوستانه مي‌ گشايد و شما با حالت چهره مي ‌توانيد نشان دهيد که از ملاقات با آنها خرسنديد و به اين ترتيب رابطه صميمانه را براي ارتباط بيشتر پايه‌ گذاري کنيد.
قبل از آشنایی با ويژگي ‌هاي روحي افراد در جمع با آنها صحبت نکنيد. به عبارتي به تجارب قبلي، روحيات و خلقيات، سطح فرهنگ و افکار و عقايد و سن افراد توجه کنيد و بر اساس اين موارد با آنها ارتباط برقرار نماييد.
کلمات در پيامي که به ديگران منتقل مي ‌کنيد تأثير فراواني دارند. بنابراين از به کار بردن کلمات برحسب عادت و بدون انديشه خودداري کنيد. کلمات را دقيق، مؤدبانه و صحيح انتخاب کنيد. کلماتي را برگزينيد که بتواند درست ‌ترين درونيات شما را به ديگران منتقل نمايند و نيز کلمات و عباراتي باشند که در خور فهم شنونده آن باشد.
لحن مناسب با کلمات و موضوع صحبتشان نکته مهمي است که بايد به آن توجه شود. لحن و کلماتي را که بر حسب عادت به کار مي‌روند مي ‌توان با تمرين و ممارست در اختيار خود درآوريد. مثلاً حداقل دو بار در روز شيوه کلام خود و پيام ‌هايتان را مورد توجه قرار دهيد و به تحليل آن بپردازيد و يا صدايتان را ضبط کنيد (منظور آن چه را که مي‌ گوييد و مي‌ خواهيد به فرد ديگر بگوييد) و ببينيد چقدر بر اساس اصل لايه ‌لايه ‌سازي پيام است؟! چقدر لحن و کلمات شما با منظور اصليتان منطبق مي ‌باشد؟! و چقدر با افکار و عقايد و اخلاقيات مخاطبتان هماهنگ است؟! و آن قدر اين عمل را تکرار کنيد تا اين موارد و نکات را رعايت کنيد و کنترل آنها را به دست بگيريد.
حتي زماني هم که بر کلام و لحن خود مسلط شديد و در اين زمينه تبحر به دست آورديد هيچ ‌گاه تفکر بر روي نحوه سخن گفتن خود را فراموش نکنيد. يادتان باشد که مطالبتان را به گونه‌ اي بيان کنيد که انتظارات فرد ديگر را در نظر بگيريد و نيز آنها بپذيرند و رنجيده خاطر نشوند.
مطلب بسيار مهم اين است که رفتار شماست که رفتار ديگران را نسبت به شما تعيين مي‌ کند. حتي در اين زمينه احاديث هم وجود دارد که همه ما به آن آگاهيم؛ حضرت علي (ع) فرموده‌ اند:
آن ‌طور با ديگران رفتار کنيد که دوست داريد با شما رفتار کنند.
و يا اين مَثَل قديمي که مي ‌گويد: هر چه کني به خود کني، گر همه نيک و بد کني.
اين اصل مقابله به مثل رواني است که پايه و اساس همه روابط و مناسبات ماست. اگر به کسي بي‌ احترامي، تندخويي و ... کنيد با شما همان‌ گونه برخورد خواهند کرد. با شناخت اين واقعيت، مسئوليت رفتارهاي ناخوشايند و دلپذيري را که در طول زندگي تجربه کرده ‌ايد، بپذيريد. بهترين راه کسب احترام و صميميت نشان دادن احترام و صميميت است. شما در انتخاب رفتارتان اختيار تام داريد و مي ‌توانيد تا حدودي نتايج و عواقب هر عملي را پيش ‌بيني کنيد. البته بايد گفت که چگونگي رفتار ديگران در ارتباطات شما مؤثر است اما به خاطر داشته باشيد که شما در برخورد با آنها هر طور که خودتان اراده کنيد مي‌ توانيد با او برخورد کنيد، نه صرفاً همانند او رفتار کنيد. مثلاً اگر کسي شما را مورد سرزنش و کنايه قرار داد و شما ناراحت و عصبي شديد، شما قادريد به هر صورتي که تمايل داريد با او رفتار کنيد. مي ‌توانيد به او محبت کنيد و محترمانه و با حُسن‌ نيت با او صحبت کنيد و يا اين‌ که شما هم به او کنايه بزنيد و يا هر رفتار ديگري از قبيل ناسزا، پرخاشگري و ... انجام دهيد. مطمئن باشيد چنان چه خود اجازه ندهيد، هيچ‌گاه کسي نمي ‌تواند با تأثير بر احساسات و رفتارتان شما را آلت دست قرار دهد. مي‌ توانيد با تسلط بر احساسات و هيجانات خود مانع تأثير رفتار آنها بر روند زندگي خود شويد. وقتي مسئوليت کامل زندگي خويش را به عهده مي‌ گيريد، هرگز نخواهيد گفت «او مرا عصباني کرد» بلکه در روابط خود با افراد و شرايط مختلف (به خصوص شرايط حاد)، بر جايگاه محکم و استوار تکيه مي ‌زنيد و با متانت کنترل همه ‌چيز را به دست مي ‌گيريد.
خاطرنشان مي‌ کنم که هر آن چه که در قبل بيان شد نه ‌تنها براي عروس خانم‌ ها و آقا دامادها که اولين برخوردهاي ارتباطي خود را با اقوامشان تجربه مي‌ کنند مناسب است بلکه اين مطالب براي کليه افراد در سنين مختلف و يا کساني که چندين سال از ازدواج آنها گذشته است مفيد مي ‌باشد. و مي ‌بايست اين نکات را در تمام لحظاتي که با خانواده خودتان و همسرتان در ارتباط هستيد مد نظر قرار داده و آنها را رعايت کنيد، و به لحظه لحظه‌ هايي که با افراد در ارتباط هستيد توجه خاصي داشته و با نگاه مثبت و شفاف‌ سازي پيام و کلامتان ساعات و لحظات خوشايندي را براي خود و سايرين فراهم نماييد. مي ‌توانيد هر برخورد و تماسي را که با اطرافيان برقرار مي ‌کنيد، به منزله اولين برخورد قرار داده و سعي کنيد با دانش و بينش جديدي که به دست مي‌ آوريد ارتباط قبلي خود را دوباره به شکلي نو سازمان‌ دهي کنيد. وقتي شما تغيير مي‌ کنيد ديگران هم تغيير مي ‌کنند.
هر عمل، فکر، و هر احساس امروز در اعمال و افکار فرداي شما منعکس مي ‌شود. اگر چه عوامل خارجي در شما مؤثرند ولي گزندي که از اين عوامل به شما مي‌ رسد وابسته به طرز برخورد شما با آنهاست. تمام افکار بدون اين‌ که کلامي بگوييد در تمام رفتار تجلي مي‌ کند و پيام‌ هاي شما را منتقل مي‌ کند. حتي افکاري که نسبت به خود داريد توسط رفتارهايتان به ديگران انتقال مي‌ يابد و نحوه ارتباطات شما را تعيين مي ‌کند. انسان همواره مي‌ کوشد تا افکار و تصاويري را که از خود دارد در عالم واقع، تحقق بخشد. بنابراين ارتباط مؤثر است. در نتيجه سعي کنيد عزت نفس و احساس ارزشمندي خود را ارتقاء دهيد. وقتي شما به خودتان احترام مي ‌گذاريد و براي خود ارزش قائل هستيد، ديگران هم با شما همان ‌گونه برخورد مي‌ کنند و در ضمن رفتار مثبت يا منفي ديگران بر شما کمتر اثر مي‌ گذارد و شما را رنجيده‌ خاطر نمي ‌کند. در نتيجه تداوم انديشه‌ هاي مثبت (درباره خود و ديگران) شاد زيستن تضمين مي ‌شود و به زمان حال متمرکز مي‌ شويد و از هر کاري که در حال انجام مي ‌دهيد لذت مي‌ بريد، و خود را اسير گذشته‌ ها نمي ‌کنيد و با ترس از آينده زندگي را سپري نمي‌ کنيد. اغلب مردم تقريباً به همان اندازه‌ اي شاد هستند که انتظارش را دارند.
نويسنده: نفيسه نصيري فرد


   
+ ۱۳۸۹/۱۱/۱۴
ارتباط با خانواده همسر (2)
اگر شما به نيازها و خواسته‌هايتان آگاه نباشيد چطور مي ‌توانيد از مردم انتظار داشته باشيد که آنها نيازتان را بشناسند و اجابت کنند.

ارتباط با خانواده همسر(2)
اگر شما به نيازها و خواسته‌هايتان آگاه نباشيد چطور مي ‌توانيد از مردم انتظار داشته باشيد که آنها نيازتان را بشناسند و اجابت کنند.

مقدمه:
برخي رفتارها در ارتباطات ما با سايرين و اقوام بسيار مهم مي ‌باشد و عامل تعيين ‌کننده‌ اي در اين رابطه است که در زير به شرح و توضيح هر يک از آنها مي ‌پردازيم:
«اولويت ‌ها و انتظاراتتان را براي خود و ديگران مشخص کنيد.»
انتظارات و نيازهايتان را براي خودتان آشکار و مشخص نماييد تا بتوانيد آنها را از ابعاد و زواياي گوناگون بسنجيد و ارزيابي کنيد و ببينيد تا چه حد منطقي يا غيرمنطقي هستند. در نهايت جنبه ‌هاي نامطلوب آنها را خنثي کنيد و جنبه‌ هاي مطلوب را تقويت کنيد و از آنها به نحو مثبت استفاده کنيد. اگر شما به نيازها و خواسته ‌هايتان آگاه نباشيد چطور مي ‌توانيد از مردم انتظار داشته باشيد که آنها نيازتان را بشناسند و اجابت کنند. وقتي که شما خواسته‌ ها و انتظاراتتان را به روشني مي ‌شناسيد و بر آنها اشراف داريد به راحتي مي ‌توانيد آنها را به ديگران منتقل کنيد. انتظارات و نيازهاي ما بايد مطابق با واقعيت و توان افراد باشد. در غير اين صورت افراد قادر نخواهند بود به انتظارات ما پاسخ دهند. در نتيجه شما هميشه در ارتباطات خود احساس شکست مي ‌کنيد و دچار افسردگي و اضطراب و کاهش عزت نفس مي ‌شويد، در نتيجه کارايي رفتارتان پايين مي‌ آيد و با اطرافيان به تفاهم نمي ‌رسيد و دچار ناکامي و خصومت مي‌ شويد. اين سيکل باطل آن قدر ادامه مي‌يابد که شما را از اطرافيانتان کاملاً دور و منزوي مي ‌سازد و کينه ‌اي عظيم و روابطي سرد و شکست‌‌ خورده براي شما بر جاي مي‌ گذارد. البته اين مطلب به اين معنا نيست که از خواسته ‌هايتان بگذريد زيرا در اين صورت احساس تحميل ‌شدگي مي‌ کنيد، بلکه بايد در خواسته ‌هايتان تعديل به عمل بياوريد، و انتظاراتتان را متناسب با محيط و اطرافيانتان کنيد و در نتيجه آن به شادابي و آرامش مي ‌رسيد. وقتي شما به صورت آشکار و واضح و با حفظ احترام و رعايت اصول صحبت کردن، افراد را از افکار و نيازهاي خود مطلع مي ‌سازيد، راه هرگونه سوءتفاهم و ذهن‌ خواني افراد را مي ‌بنديد و ارتباط مناسبي را برقرار خواهيد کرد. در ضمن نيازهاي شما هم برآورده مي ‌شود. (البته اگر اين نيازها و انتظارها واقع‌ بينانه و در حد توان افراد باشد) و احساس کارآمدي و موفقيت و افزايش عزت ‌نفس مي‌ کنيد. عبارات خود را با «من احساس مي ‌کنم/ يا من فکر مي‌ کنم/ يا من نياز دارم و ... بيان کنيد. البته اگر انتظار داشته باشيد هميشه حرف دلتان را به زبان بياوريد. اين عامل مي‌ تواند باعث ناراحتي شما بشود. کليد کار اين است که براي صحبت کردن زمان و زمينه مناسب را انتخاب کنيد.
«همدلي»
براي واقع‌ بينانه کردن انتظارات و خواسته ‌ها، بايد افراد را همان گونه که هستند بپذيريد و چارچوب ذهني او را درک نماييد و دنيا را از نگاه او و با شرايط او ببينيد، به اين فن «همدلي» مي ‌گويند. همدلي مؤثرترين عامل در بهبود روابط و آرامش شماست. وقتي با کسي همدل و صميمي هستيم احساس آسايش و راحتي مي ‌کنيم. وجود صميميت براي ايجاد يک رابطه مؤثر ضرورت کامل دارد. همدلي يعني خود را به جاي فرد مقابل بگذاريد (با همان سن، خلقيات، شرايط زندگي) و از خود بپرسيد که «اگر به جاي او بودم چه احساسي داشتم؟! چگونه فکر مي‌ کردم؟! ...» همدلي يعني درک نقطه ‌نظرهاي فرد ديگر.
لزوماً نياز نيست که با عقايد و احساسات طرف مقابل موافق باشيم، زيرا مي‌ توان با نقطه‌ نظرهاي ديگري، مخالف بود و در عين حال با آگاهي از علايق، تمايلات و نيازها و ... وضعيت و احساسات او را کاملاً درک کرد. با شناسايي چارچوب ذهني افراد و نزديک کردن چارچوب ذهني خودتان به چارچوب ذهني افراد ديگر مي ‌توانيد انتظارات آنها را برآورده کرده و نيز انتظارات شما هم برآورده شده و رابطه ‌اي گرم و صميمي ايجاد کنيم.
«دقيق گوش کردن»
يک فن ارتباطي بسيار بسيار مهم است و موجب مي ‌شود به درستي ديگران را درک کنيد. اگر سخن ديگران را دقيق گوش ندهيد، نمي ‌توانيد او را درک کنيد و در نتيجه به نيازهاي او توجه نمي ‌کنيد و ارتباط شما رو به تيرگي مي ‌رود.
خوب گوش کردن يعني با تمام وجودتان به حرف ‌هاي او توجه کنيد و بشنويد، هم حضور جسماني و هم حضور ذهني داشته باشيد. در طول مدتي که به سخنان کسي گوش مي ‌کنيد فقط به فقط به حرف‌هاي او، حالات و حرکات بدنش و ... توجه کنيد و نکات اصلي را در ذهنتان جمع ‌بندي کنيد؛ البته بدون هيچ ‌گونه داوري و تفسير. پس از تمام شدن سخنانش برداشت ‌هاي خود را از حرف ‌هاي او منعکس کنيد. اگر برداشت شما غلط بود مجدداً گوش فرا دهيد. آن قدر اين کار را تکرار کنيد تا به يک برداشت واحد با فرد برسيد. گوش دادن واقعي يعني با عمق جانتان حرف هاي ديگري را بشنويد و احساسات شخصي، انتظارات، پيشداوري‌ هاي خود را از دخالت در قدرت شنوايي خود دور نگه داريد. دقيق گوش کردن يک مهارت اکتسابي است و مستلزم تلاش و تمرين فراواني است. در حين گوش دادن به حرف ‌هاي ديگران بايد علاقه خود را به اين عمل به آنها نشان دهيد. به دو نکته توجه داشته باشيد. يکي اين‌که اگر ذهن شما درگير اين فکر باشد که در اولين فرصت چه بگوييد، امکان ندارد که بتوانيد سخناني را که به شما گفته مي ‌شود واقعاً بشنويد. ديگر اين‌که پس از مدتي که از نزديکي ‌تان با شخصي مي‌ گذرد فکر نکنيد که او را مي ‌شناسيد و مي ‌دانيد که از قبل چه مي‌ خواهد بگويد و از شنيدن دست برنداريد.
«اجتناب از برچسب زدن»
برچسب زدن به ديگران ناشي از ارزيابي کردن و پيشداوري ‌هاي افراد است. برچسب زدن به افراد و کارهاي آنها بسيار مخرب است؛ زيرا با اين‌که از صحت و سُقم گفته ‌ها اطمينان نداريم و به احتمال زياد در ارزيابي خود به خطا مي ‌رويم و بر اساس پيشداوري‌ هاي خود چنان رفتار مي‌ کنيم که پنداري به آن چه مي‌ گوييم اطمينان کامل داريم و در نتيجه در روابط خود با انواع مشکلات رو به ‌رو مي ‌شويم. هنگامي که به افراد برچسب مي‌ زنيم از آنها تصاوير ذهني براي خود مي ‌سازيم و اين افکار و تصاوير به تدريج در ذهن مستقر مي‌ شود و به صورت ملکه ذهن ما در مي ‌آيد و در نتيجه آنها را به صورت واقعيت محض مي ‌بينيم و بر اساس همان تصاوير ذهني و ارزيابي‌ هاي شتابزده با افراد رفتار مي‌ کنيم.
اين برچسب ‌ها مي ‌تواند ناشي از يک باور غلط و تدريجي باشد مثل اين‌که «مادر شوهر» مادر نمي ‌شود يا «مادر زن وزير جنگه» و ... که از قديم در برخي فرهنگ ‌ها و افراد وجود دارد يا اين‌که (حالت دوم) بر اساس يک خاطره يا يک اتفاق منفي، تمام اتفاقات و يا رفتارهاي آينده فرد را مورد پيشداوري قرار مي ‌دهيم و به آن برچسب مي ‌زنيم. مثلاً ممکن است عروسي يک ‌بار جواب مادر همسرش را داده باشد، آن ‌وقت آن مادر تا ابد به او برچسب فرد حاضر جواب را بزند و بر همين اساس با او و براساس همين تصوير با او ارتباط برقرار کند. وقتي خانمي به اقوام همسرش با ديد «مادر شوهر»، «فاميل شوهر» و ... و يا برعکس آقايي با ديد «مادرزن»، «باجناق» و ... به اقوام همسرش نگاه مي‌ کند و براي واژه مادر زن يا مادر شوهر ويژگي ‌ها و تصاوير کليشه ‌اي در ذهن خود قرار مي ‌دهد و در برخورد با آنها بر اساس همين تصاوير و باورهاي غلط رفتار مي ‌کند و هر کار آنها را با تصوير و باورهاي ذهني ‌اش ارزيابي مي ‌کند در حقيقت با اين تصوير ارتباط برقرار کرده است نه با خود واقعي آن شخص.
خانمي که فکر مي‌ کند مادر شوهر طعنه مي ‌زند، مي ‌خواهد از هر کار من ايراد بگيرد يا مرا سرزنش کند و ... به اين ترتيب تنها به پيام‌ ها و رفتارهايي توجه مي ‌کند که حاوي سرزنش و يا طعنه باشد و با اين، البته شايد هم اگر رفتار مادر شوهرش را با ديد مثبت و به دور از تصاوير ذهني و پيشداوري ‌ها و بر اساس فن دقيق گوش دادن، ببيند و ارزيابي کند پيام ديگري را که به دور از طعنه و ... است، دريافت کند. به عبارت ديگر بايد بگويم که اين خاصيت ذهن است که مي‌ کوشد تا درستي و حقانيت نظام اعتقادي خودش را توجيه و تثبيت کند و به اين ترتيب با يافتن شواهدي در عالم واقعيت (شواهدي کذب يا واقعي) باعث تقويت و استحکام آن عقيده شود.
بنابراين هر وقت احساس کرديد با يک شخص حقيقي ارتباط نداريد بلکه با تصويري از او در حال تعامليد؛ چند لحظه صبر کنيد و بينديشيد که چه عقايدي بر ذهن شما حاکم است؟ قرباني چه تصاوير ذهني هستيد؟ آنگاه به ارزيابي و پالايش آنها بپردازيد و تصاوير و ايده ‌هاي نادرست را از لوح خاطر پاک کنيد و بکوشيد مردم و امور را همان‌ طور که هستند مشاهده کنيد. در ضمن براي اعمال و رفتاري که مشاهده مي ‌کنيد تعابير و تعاريف مثبت بيابيد و آن عمل و رفتار را از زواياي مختلف نگاه کنيد و جنبه ‌هاي مثبت و بي‌ طرفانه آن را مورد توجه قرار دهيد. يادتان باشد که تصاوير و برنامه ‌هاي ذهني، امکانات ارتباطي و آرامش و شادي شما را محدود مي ‌سازد ...
نويسنده: نفيسه نصيري فرد


   
+ ۱۳۸۹/۱۱/۱۴
ارتباط با خانواده همسر(3)
افكار، احساسات و رفتارهاي شما تا حدود زيادي متاثر از روابطتان با ديگران می باشد.

ارتباط با خانواده همسر(3)
افكار، احساسات و رفتارهاي شما تا حدود زيادي متاثر از روابطتان با ديگران می باشد.

مقدمه:
تحقيقات انجام شده بيانگر آن است كه حدود 75درصد از اوقات روزانه هر فرد در تماس و ارتباط با ديگران مي گذرد به اين لحاظ كيفيت زندگي هر كس بستگي به نوع ارتباطات او دارد. اين روابط در جامعه ايراني به دليل ويژگي هاي فرهنگي، قومي و اسلامي مردم بيشتر رنگ و بوي خانوادگي دارد. كه از آن جمله مي‌ توان به روابط فرد با پدر و مادر خود يا خانواده همسرش اشاره كرد.
اين ارتباط مي‌ تواند به طرق مختلفي امکان پذير باشد، مثلا از طريق ديد و بازديد، تلفن و ... اثرات رابطه فرد با اقوام محدود به زمان و مكان خاصي نمي ‌شود، ممكن است شما در حين انجام كار ديگري باشيد در حالي كه به ويژگي ‌ها و پيامدهايي كه اين روابط براي شما داشته است مي ‌انديشيد.
آيا تاكنون پيش آمده كه در اثر برقراري يك رابطه مطلوب داراي انرژي زياد و شادابي شويد و روز بسيار خوبي را داشته باشيد و يا برعكس در اثر داشتن يك رابطه ناخوشايند دچار اختلافات و نارضايتي در ساير زمينه هاي زندگي‌تان شويد و تا چند روزبه آن فكر كنيد و حتي دچار مشكلات جسمي مانند سردرد، اضطراب و تپش قلب و ... شويد؟
لذا افكار، احساسات و رفتارهاي شما تا حدود زيادي متاثر از روابطتان با ديگران مي ‌باشد.
با توجه به اهميت موضوع بر آن شديم تا با طرح سلسله مباحثي در اين زمينه با كيفيت و چگونگي ارتباط سالم و مناسب با خانواده خود و همسرمان آشنا شويم و نيز بتوانيم با دستيابي به دانش و بينش بيشتر در اين زمينه از بروز اختلافات احتمالي جلوگيري كنيم و با ارتباطات سالم و به دور از تنش در آرامش و سلامت روان زندگي خوبي را تجربه كنيم.
سلسله مباحث بدين ترتيب مي باشد:
1- بررسي ارتباط و ابزارها و اصول آن
2- مهارت ‌هاي ارتباطي
3- ارتباط با خانواده خود و همسر
4- حل اختلافات با خانواده خود و همسر
ارتباط و ابزارهاي آن:
هدف ارتباط انتقال پيام مي‌ باشد بنابراين هر عملي كه به وسيله آن پيامي از طرف فرستنده به گيرنده فرستاده شود ارتباط مي ‌باشد و ارتباط شامل تمامي كارهاي ما مي ‌شود در نتيجه فقط زبان وسيله ارتباط نيست بلكه حتي نگاه، لحن كلام، ژست، كلمات ، دست ها و كليه اعضاي بدن و نوع پوشش، آهنگ صدا و تغييرات چهره و ... همه جزء ابزار ارتباطي ما مي ‌باشد. اين ابزارها مي ‌تواند انتقال دهنده پيام شادي، اندوه، خشم، تنفر و ... باشد.
ارتباط يكي از ابزارهاي كليدي ارضاء نيازها (مانند: نياز به مطلوب بودن، نياز به مورد احترام قرار گرفتن، دوست داشته شدن و ...)، كسب نتايج (مانند: يافتن اعتبار، به توافق رسيدن، معاشرت كردن، به ديگران كمك كردن و ...) و متجلي ساختن آرزوهاي ما است.
ارتباط مجموعه ‌ايي از مهارتهاست که مهم ترين آنها عبارتند از 1. تفهيم نقطه نظرهاي خويش 2. درک نقطه نظر طرف مقابل که توسط مهارت دقيق گوش دادن حاصل مي‌ شود. مهارت در ايجاد رابطه مناسب و خوب با ديگران باعث افزايش توانايي و اعتماد به نفس، احساس ارزشمند بودن و نماياندن استعدادها مي ‌شود و نيز باعث مي‌ شود مسئوليت‌ هايمان را بهتر به مرحله اجرا در آوريم.
در يك ارتباط سالم و واقعي برد و باخت مطرح نيست به عبارتي اين مهم نيست كه شما حتماً اهداف ‌تان و يا موارد دلخواه ‌تان را به فرد مقابل تحميل كنيد و برنده شويد بلكه در يك ارتباط درست اهداف و تمايلات هر دو طرف رابطه مهم مي ‌باشد.
براي داشتن يك ارتباط خوب بايد هميشه تلاش كنيد نه اين كه به صورت مقطعي براي يك مدت كوتاه عوامل مهم در ارتباط را رعايت كنيد و فكر كنيد با رعايت كوتاه مدت اين عوامل، براي هميشه موفق خواهيد بود.
اگر ارتباط به صورت صحيح و سازگارانه و صبورانه برقرار شود باعث مي‌ شود هم شما و هم ديگران رشد كنيد و به اهدافتان برسيد و در نتيجه ساعات زندگيتان را با سرخوشي و عزت نفس بالاي حاصل از موفقيت ‌تان سپري كنيد و بر مشكلات‌ تان زودتر نائل آييد.
در ضمن بايد بگوييم كه ارتباط سالم و درست به دور از هر گونه سرزنش كردن، تحقير كردن و گوشه و كنايه زدن مي ‌باشد.
پيام‌هاي ارتباطي:
پيام‌هاي ارتباطي دسته ‌بنديهاي گوناگوني دارند كه در زير به آنها مي ‌پردازيم.
همان ‌طور كه گفتيم در يك نوع دسته ‌بندي پيام‌ ها دو گونه هستند: پيام‌ هاي كلامي، پيام ‌هاي غيركلامي.
پيام ‌هاي كلامي: پيام‌ هايي هستند كه از طريق گفتار و زبان منتقل مي‌ شود مانند: امروز احساس خوشايندي دارم.
پيام‌ هاي غيركلامي: پيام ‌هايي هستند كه توسط اجزاء ديگر بدن مانند دست، صورت، لحن كلام و ... توليد مي ‌شود مثلاً لبخند زدن، گريه كردن، داد زدن، اخم كردن و ... .
پيام ‌ها از منظر ديگر به دو دسته پيام‌ هاي گنگ (ضد و نقيض) و خالص تقسيم مي‌ شوند.
پيام‌ هاي گنگ (ضد و نقيض): پيام‌ هايي است كه گوينده پيام يك چيز مي‌ گويد اما منظورش چيز ديگري است.
به عبارتي ديگر گوينده كلام خود را با يك پيام غيركلامي، متفاوت با پيام كلامي ‌اش مي ‌فرستد. در اين پيام ها مخاطب مي ‌تواند چندين برداشت متفاوت داشته باشد كه شايد منظور گوينده هيچ‌ كدام از آنها نباشد. براي مثال خانمي را در نظر بگيريد كه پس از مشاجره با همسرش به همسرش مي ‌گويد من اصلاً عصباني نيستم و خيلي هم راحتم؛ اما در همان لحظات در حالي كه مشغول به كارهاي آشپزخانه است، درهاي كابينت را محكم به هم مي‌ كوبد، بشقاب ‌ها را با شدت روي هم مي ‌گذارد و ... .
در اين مثال، خانم به همسرش از طريق پيام كلامي مي ‌گويد عصباني نيستم اما عملش بيانگر شدت عصبانيت؟! يا ناراحتي؟! اوست. مثال ديگر اين نوع پيام، «احوال پرسي ‌هاي سرسنگين افراد هنگامي كه با هم اختلاف دارند است. اين افراد به گونه‌ ايي مي خواهند بگويند من اختلافي ندارم يا قهر نيستم اما با عمل‌ شان ميزان كينه و ناراحتي و ... را مي‌خواهند انتقال دهند.»
مخرب ‌ترين پيام ‌هايي كه افراد ارسال مي ‌كنند همين پيام‌ هاي گنگ و مبهمي است كه موجب اختلاف شديد و ذهن خواني مي ‌شود و روابط را زير سوال مي ‌برد، و گوينده با توجه به تجارب گذشته، باورها و عقايد خود مي ‌تواند چندين برداشت متفاوت از اين نوع پيام ‌ها داشته باشد.
مثلاً وقتي زني به شوهرش مي‌ گويد: همه مادرشوهر دارند اما خوب ...، مرد مي‌ تواند چندين برداشت داشته باشد؛
الف- عجب زن غرغرويي دارم.
ب- مادرم را تحقير كرد.
ج- مي‌ خواهد مادر شوهرهاي ديگر رو به رُخم بكشد.
د- مي ‌خواهد از مادرم انتقاد كند.
و- مي‌ خواهد بگويد من زن بي ‌گناهي هستم و اما همه تقصيرها گردن مادر من است. در صورتي كه ممكن است منظور خانم هيچ يك از اين برداشت‌ ها نباشد.
بايد توجه داشته باشيد كه:
 1- لحن شما مانند آلت موسيقي است كه مي‌ توان نُت ‌هاي متفاوتي را بنوازد. سعي كنيد نُت متناسب با احساساتتان را انتخاب كنيد و لحن شما مناسب با منظور و حرف دلتان باشد سايرين با توجه به لحن شما در مورد كلامتان قضاوت مي كنند ممكن است شما اصلاً قصدتان ناراحت كردن كسي نباشد اما چون لحن و آهنگ مناسبي انتخاب نمي ‌كنيد مخاطبتان از اين پيام گنگ شما برداشت توهين ‌آميز مي ‌كند و ناراحت مي‌ شود.
2- چگونگي ارسال يك پيام دريافت آن را معين مي‌ كند: وقتي كه شما منظور اصليتان را به درستي منتقل نمي‌ كنيد و مخاطب بر اساس برداشتي كه از حرفتان كرده به شما پاسخ مي‌دهد. (البته الزامي ندارد كه شما هميشه مانند مخاطبان رفتار كنيد شما مي توانيد پاسخ هاي نادرست را به نحو احسن جواب دهيد). گاهي هم آغاز كلام يك فرد را بد متوجه مي ‌شويد و همين باعث مي ‌شود با يك پيش فرض ذهني به ادامه حرف‌ هاي او گوش بكنيد. بنابراين خيلي مهم است كه در ابتدا ارتباط را خيلي خوب شروع كنيد و اين كه اگر شما به عنوان شنونده بوديد با توجه به يك استنباط اوليه قضاوت نكنيد و تا آخر كلام گوينده به دقت گوش دهيد و بعد نتيجه ‌گيري كنيد.
3- همان‌ طور كه قبلاً هم به نوعي ذكر شد، هر فرد با توجه به تجارت گذشته و نظام اعتقادي و زمينه فرهنگي ‌اش از حرف ‌هاي ما استنباط مي ‌كند بنابراين سعي كنيد در ارتباط خود با هر فردي به اين موارد توجه كنيد و بر اساس آنها پيامتان را منتقل كنيد.
در ارتباط هم ارسال پيام مهم است و هم دريافت پيام (منطبق با منظور اصلي گوينده). و اين دو برهم اثر متقابل مي ‌گذارند «ارتباط واقعي پيامي است كه شنونده استنباط مي‌ كند» و عملكرد و بيان و لحن ما بايد به نوعي باشد كه نيت اصلي يا پيام اصلي شما را انتقال دهد.
پيام‌ هاي خالص: كه دسته ديگري از پيام‌ ها است. شامل پيام ‌هايي مي شود كه بدون هيچ گونه تضاد و يا آلودگي باشد و پيام كاملاً واضح و شفاف است و همه ابزارهاي ارتباطي (لحن، كلام و ...) با هم منظم و يكپارچه مي‌ باشد. لايه لايه ساختن پيام ‌ها باعث شفاف‌ سازي پيام مي‌ شود كه اين شفاف ‌سازي خود عامل تعامل بيشتر مي ‌شود.
پيام خالص داراي 4 لايه مي باشد و اگر به اين 4 لايه توجه شود هيچ‌ گونه سوء‌ تفاهمي پيش نمي‌ آيد و عبارتند از:
1-لايه مشاهده: يعني همان چيزي را كه مي ‌بينيد عيناً (بدون هيچ كم و كاست يا افزايشي) گفتن.
2- لايه احساس: گوينده دقيقاً همان چيزي را كه احساس كرده بيان كند به عبارتي آن چه را كه حرف دل اوست بروز دهد.
3- لايه فكر: اين لايه از پيام متوجه افكار ذهني شما پيرامون موضوع مورد بحثتان است و بازگو كردن افكار مي ‌باشد.
4- لايه نياز: آن چيزي را كه نياز داريد بيان كنيد و مخاطب را از نياز خودتان مطلع سازيد.
مثلاً وقتي را تصور كنيد كه همسرتان دير به منزل آمده به جاي اين كه با حالتي متعارض به او سلام كنيد و اين خود باعث اختلاف شما با همسرتان شود. مي‌ توانيد پيام خود را پيرامون دير آمدن همسرتان با توجه به لايه ‌سازي پيام، به او بگوييد (البته بعد از سلام و احوال ‌پرسي بدون هيچ كنايه ‌اي و بعد از كمي استراحت):
1- لايه مشاهده: به جاي ساعت 9 ساعت10:30 آمدي.
2- لايه احساس: وقتي دير مي ‌آيي افسرده و عصباني مي‌ شوم.
3- لايه فكر: فكر مي‌ كنم به من اهميت نمي ‌دهي.
4- لايه نياز: من به حضور تو نياز دارم.
يا اين كه در مثال ديگري كه در آن شما با كسي مشكلي داريد مي ‌توانيد مستقيماً به او بگوييد كه؛
1- لايه مشاهده: بين من و شما كمي اختلاف وجود دارد.
2- لايه احساس: وقتي به اختلافاتمان نگام مي كنم غمگين مي شوم.
3- لايه فكر: فكر مي‌كنم شما مرا دوست نداريد و من براي‌تان ارزشي ندارم.
4- لايه نياز: من نياز دارم كه اختلافاتمان حل شود و با هم كمي صحبت كنيم من دوست دارم كه شما من را دوست داشته باشيد و ...
خلاصه:
1- هدف ارتباط انتقال پيام است.
2- ارتباط يكي از ابزارهاي كليدي ارضاء نيازها، كسب نتايج و متجلي ساختن آرزوها است.
3- هر عملي كه به وسيله آن پيام انتقال يابد ارتباط مي شود. و كلمات و همه حركات بدن و ... ما جزء ابزارهاي ارتباطي مي ‌باشد.
4- در يك ارتباط سالم اهداف و آمال هر دو طرف ارتباط مهم است و هر دو طرف مي ‌بايست به رشد و عزت نفس برسند.
5- پيام ‌هاي ارتباطي به دو دسته كلامي و غيركلامي و دسته ديگر به پيام هاي گنگ (ضد و نقيض/ مبهم) و پيام ‌هاي خالص تقسيم مي‌ شود.
6- در يك ارتباط توجه به لايه‌ هاي پيام و لايه‌ سازي كردن پيام و رعايت اصول ارتباطي مهم است و اصول ارتباطي از جمله توجه به هماهنگي لحن و حركات بدن با نيت و مقصود اصلي كلاممان، توجه به تجارب و عقايد گيرنده پيام و نيز اين كه در ارتباط هم ارسال پيام و هم دريافت پيام مهم مي باشد.
پی نوشت:
- آدم سازي (1384)، ويرجينيا ستير، ترجمه: بهروز بيرشک، تهران: انتشارات رشد.
- مشاور خانواده (1382)، ادي استيريت، مصطفي تبريزي و علي علوي ‌نيا، تهران: انتشارات فراروان.
- کليد طلايي ارتباطات (1380)، کريس کول، محمدرضا آل ‌ياسين، تهران: انتشارات هامون.
- ايجاد رابطه با خود و ديگران (1382)، ويرجينيا ستير، مريم مرتاض، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.
- راز شاد زيستن (1382)، اندرو ميتوس ، وحيد افضلي‌راد، نشر نيريز.
- براي روابط بهتر کاري نکنيد (1386)، آريل ورشاياکين، فرناز فرود. نشر اصابران.
- رمز موفقيت ....
- زن امروز مرد ديروز ...
- نه گامي جلوتر نه گامي عقب ‌تر همسرم کنارم باش ...
تهیه و تنظیم از : نفيسه نصيري فرد


   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش