+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
بررسی قرارداد ژنو

بخش اول : بررسي قرارداد ژنو راجع به بهبود سرنوشت زخمداران و بيماران و غريقان نيروهاي مسلح در دريا مصوب 12 اوت 1949 كنفرانس ژنو

مقدمه
اگر چه برخي از اصول و قواعد مربوط به جنگ و حقوق جنگ بر اساس رفتار و نيروهاي رزمنده و در جريان نبرد شگل گرفته و در اثر تكرار آن تدريجا بصورت عرف لازم‌الاجرا در آمده، ليكن قسمت ديگري از حقوق جنگ بطور عمده، حقوق قراردادي جنگ است كه پس از وقوع جنگها و كسب تجارب حاصل از جنگ‌ها تدوين شده است.
هانري رومان بشردوست معروف سويسي با مشاهده زخميان نبرد معرف سولفرنيو، به اين فكر افتاد كه سازماني مورد اعتماد دول متخاصم و به منظور حمايت از زخميان زمان جنگ تاسيس كند و بدين شكل يك سازمان جهاني در قلمرو حمايت از مصدومين جنگ‌ها خواسته و نا خواسته در عرصه بين الملل پا به عرصه وجود گذاشت و همچنين اين امرخود تحولي و نگرشي به حقوق شركت كنندگان در جنگ پديد آورد و بديهي است كه صليب سرخ جهاني نقش عمده‌اي در تصويب كنوانسيونهاي مرتبط با بهبود وضع نظاميان زخمي ايفاد نمود.
پس از تاسيس اين سازمان جهاني و ابراز ديدگاههاي بشر دوستانه نسبت به كساني كه در جنگ بنحوي شركت داشته يا درگير جنگ مي‌شوند، مجامع و دول مختلف درصدد بودند تا نسبت به تهيه قوانين و مقررات لازم الاجراي زمان جنگ همت گمارند.
از قديمي‌ترين كنوانسيونهاي مرتبط با افراد زخمي كنوانسيون 22 اوت 1864 بوده كه به امضاي تعدادي از كشورها رسيده است. همچنين اعلاميه مورخه 16 آوريل 1856 پاريس نيز متضمن قواعدي پيرامون جنگ دريايي بوده و نيز قراردادهاي دريايي واشنگتن در 6 فوريه 1922 و قرارداد لندن 22 آوريل 1930 ونيز قرارداد دريايي لندن در سال 1936 همه مبين وضع قواعدي درباره غرق كشتي‌هاي تجاري دول بيطرف و وضعيت سر نشينان آنهاست كه گوياي توجه كشورها و دول مختلف به حقوق بشر دوستانه است.
كنوانسيونهاي چهارگانه ژنو به سال 1949 همگي بنحوي در بهبود سرنوشت زخميان و مجروحان نظامي و غير نظامي و نيز وضعيت درخصوص اسراي جنگي قواعدي بيان نموده و وضع اين قواعد با توجه به تجارب حاصل از جنگ جهاني دوم بر كيفيت و بازدهي آنها موثر واقع افتاده است.
سئوالي كه در اين مقطع مطرح است مي‌تواند چنين طرح شود كه آيا با وجود ممنوعيت جنگ بموجب منشور ملل متحد و لزوم بكارگيري اصل عدم توسل به زور در روابط و فعاليتهاي بين‌الملل آيا مي توان از توسعه و تدوين حقوق بين‌الملل جنگ صحبت به ميان آورد و در صدد بود تا با بررسي كنوانسيونهاي تصويب شده در اين باره، جنگهاي موجود جهاني و منطقه اي را به وضع مطبوعتري در آورد؟
هر چند ممنوعيت جنگ بموجب منشور ملل متحد موجب اين تصور شده كه عده‌اي بپندارند ديگر نيازي به وضع قواعد جديد جنگ براي محدود كردن يا ممنوع ساختن اعمالي كه داراي خصوصيات يك جر م هستند ندارد، ولي با يك نگرش سطحي متوجه اين واقعيت مي‌شويم كه حتي پس از گذشت متجاوز از شصت سال از تاسيس سازمان ملل متحد به رغم ممنوعيت استفاده از زور در روابط بين‌الملل جنگ مسلحانه، نه تنها وجود دارد بلكه به طور روزافزون رو به تزايد و تكاثر است، ضمن آنكه سازمان‌هاي بين‌المللي هم از برخورد با مشكلات ناشي از نقض قواعد بين‌الملل عاجر بوده و نتوانسته اند به وظايف خود عمل نمايند و از طرفي صرف ممنوعيت يك امر نافي ضرورت انجام احتياط‌هاي لازم نيست. لذا بنظر مي‌رسد كه هر چند جامعه بين‌الملل روبه انسجام مي‌رود اما لزوم قواعد كلي امري پسنديده شمار مي‌رود.
از طرفي عده اي اعتراف به وجود قواعد جنگ را صحيح نمي داند، زيرا آنرا به نوعي مشروعيت بخشيدن به جنگ قلمداد مي‌نمايند؛ در حاليكه عده اي ديگر برخلاف اين نظر معتقدند كه غير قانوني بودن توسل به زور، نمي‌تواند مشروعيت حقوق جنگ را نفي كند. زيرا هدف حقوق جنگ آنست كه عواقب وخيم عدم توانايي جامعه بين‌المللي، در جلوگيري از جنگ را كاهش دهد. بنابراين ضرورت دارد كه مقررات محدود‌كننده‌اي در اين خصوص وجود داشته باشد تا دول متحارب با هر وسيله و روش ممكن به نابودي دشمن خود اقدام نكنند، يا آن كسانيكه در معرض يك آسيب غير قابل اتكا قرار گرفته‌اند، به نوعي از قواعد انسان دوستانه بهره‌مند شوند. و اصولا حقوق جنگ به آن شاخه‌اي از حقوق اطلاق ميشود كه در مباحث خود اصول كلي مربوط به افراد درگير جنگ و نيز كساني كه استحقاق كمك و مساعدت دارند را مورد بررسي قرار مي‌دهد و راه‌حل‌هاي مناسبي براي افرادي كه بطور نا خواسته درگير جنگي فراگير شده‌اند از پشت رو گذارند و چون جنگ يك واقعيت است كه انكارپذير نيست طبيعتا بايستي افرادي كه مشمول رأفت قرار گيرند نيز داراي قواعدي حمايتي باشند.
مذهبيون، اخلاقيون، فلاسفه، انسان‌دوستان و حقوقدانان در طول تاريخ كوشيده اند كه توسل به اقدامات غير انساني را در هنگام جنگ محدود نمايند و طبيعي است كه اين تلاشها موجب وضع اصول و قواعدي در زمينه جنگ شده است. مطالعه اين قواعد و اصول عرفي و قراردادي حقوق جنگ، از آن جهت حائز اهميت است كه در قرن بيست‌و‌يكم دولتها تلاش مي‌كنند كه مسئوليت جنگ و عواقب ناشي از آن را متوجه دشمن سازند و براي توجيه اقدامات خود به اصول و قواعد حقوقي بين‌المللي متوسل مي‌شوند.
در گذشته حقوق وقواعد مربوط به جنگ و نيروهاي رزمنده بصورت عرف ونانوشته بود اما از اواسط قرن نوزدهم ميلادي به بعد اعلاميه ها و قراردادهاي متعددي درباره قواعد جنگيدن بين دولتها به امضا رسيد. كنوانسيونهاي 1896 و 1970 و 1929 و 1949 از اهم آنها است، اگر چه هم اكنون قراردادها و كنوانسيونهاي متعددي در زمينه جنگ به تصويب رسيده و تدريجا حقوق قراردادي جايگزين حقوق عرفي شده، اما هنوز هم بسياري از قواعد عرفي جنگ قابل استفاده است، بعنوان مثال توقيف و بازرسي كشتيهاي بيطرف در جنگ ايران و عراق بوسيله ناوهاي جنگي ايران، ناشي از يك قاعده عرفي است. همچنين در مواردي كه حقوق قراردادي جنگ بر قواعد عرفي مبتني است اين قواعد حتي براي دولتهايي كه عضو قرارداد يا كنوانسيون نيستند لازم الاجرا مي‌باشد.
به هر حال قراردادها و كنوانسيونها و حتي قواعد عرفي، هدفي جز تطبيق دقيق شرايط جنگ با معيارهاي انساني ندارد و سعي دارند ملاحظات انسان دوستانه بر ضروريات نظامي مرجح باشد.
بطور كلي قواعد و مقررات مربوط به جنگ سه نوع محدوديت براي عمليات جنگي در نظر گرفته اند:
الف-محدوديت ميدان عمليات جنگي
ب-محدوديت سلاح‌هاي جنگي
ج-محدوديت عمليات جنگي به افراد رزمنده
اما مهمترين بحث محور سوم است كه به منظور محدود كردن عمليات جنگي به افراد رزمنده موارد زير در حقوق جنگ منع شده است.
1- حمله به كساني كه مستقيما در جنگ شركت ندارند.
2- همچنين افراد مسلحي كه سلاح خود را به زمين گذاشته باشند.
3- كساني كه بعلت بيماري، جراحت، بازداشت يا هر علت ديگري قادر به جنگ نباشند و توصيه شده كه در همه اصول با آنهابدون هيچگونه تبعيض و اجحافي طبق اصول انسانيت رفتار شود.
مثلا در كنوانسيون 1907 لاهه درخصوص آغاز جنگ آمده است؛ كه براي غرق كردن كشورهاي بازگاني يا كشتي هاي بازرگاني متعلق به دول بيطرف براي نقض بي طرفي احراز شرايطي خاص ضروري است و پيش از غرق بايد كليه اقدامات احتياطي لازم اتخاذ گردد، تا آسيبي به مسافران نرسد براي اين منظور معمولا پيش از اقدام بايد مسافران و خدمه را به گشتي ديگري منتقل نمود، در همين راستا قواعد متعددي توسط مجامع بين المللي پيرامون قواعد انسان دوستانه زمان جنگ مربوط به درگيريهايي كه ممكن است نيروهاي سازمان ملل در آن وارد شوند تصويب شده است، نيز در سال 1978 از سوي صليب سرخ جهاني قواعدي در خصوص قواعد انسان دوستانه در جنگ مسلحانه وضع گرديده است. همچنين در سال 1981 كنوانسيوني درخصوص ممنوعيت يا محدوديت استفاده از برخي از سلاحهاي سنتي كه ممكن است موجب جراحات شديد و بدون تبعيض شوند به تصويب رسيد، لذا همه اين قواعد در يك خصيصه عام و اشتراك هدف دارند و آن محدود ساختن حملات غير قابل جبران به نيروهاي انساني درگير در جنگ است.
درهمين راستا در 12 اوت سال 1949 كنوانسيونهايي تحت عنوان كنواسيونهاي چهارگانه ژنو از تصويب نمايندگان دول متعاهد گذشت كه همگي به نوعي يكي از شرايط ايجاد امنيت و حمايت انسان دوستانه از نيروهاي رزمنده را بيان مي‌سازد.كنوانسيون دوم تصويب شده مربوط است به بهبود سرنوشت زخميان و بيماران و غريقان نيروهاي مسلح در دريا و ما درصدد هستيم با نگاهي گذرا به مقررات اين كنوانسيون قواعد آنرا بيان سازيم.
فصل اول: آشنايي با كنوانسيون
قرارداد دوم ژنو راجع به بهبود سرنوشت زخمداران، بيماران و غريقان نيروهاي مسلح در دريا در مورخه 12 اوت سال 1949 با حضور نمايندگان مختار كشورهاي عضو كنفرانس سياسي كه از تاريخ 21 آوريل تا 12 اوت 1949 در شهر ژنو تشكيل شده بود به منظور تجديد نظر در دهمين قرارداد لاهه مربوط به مصوبه 18 اكتبر 1907 راجع به انطباق اصول قرارداد 1906 ژنو راجع به جنگ دريايي اتفاق نظر يافته و قرارداد نهايي آن به امضا رسيد. اين كنوانسيون داراي 8 فصل و 63 ماده است.
فصل اول مقررات عمومي مشتمل بر 11 ماده از ماده 1 الي 11
فصل دوم در باب زخمداران و بيماران و غريقان مشتمل بر 10 ماده از ماده 12 الي 21
فصل سوم در باب ناوهاي بيماربر مشتمل بر 14 ماده از ماده 22 الي 35
فصل چهارم درباب كاركنان مشتمل بر 2 ماده از ماده 36 الي 37
فصل پنجم در باب محمولات بهداري مشتمل بر 3 ماده از ماده 38 الي 40
فصل ششم در نصب علامت مشخصه مشتمل بر 5 ماده از ماده 41 الي 45
فصل هفتم در باب اجراي قرارداد مشتمل بر 5ماده ازماده 46 الي49
فصل هشتم در باب منع سوء استفاده و تخلف مشتمل بر 4 ماده از ماده 50 الي 53
همچنين اين كنوانسيون داراي يك خاتمه است كه تحت عنوان مقررات نهايي مشتمل بر 9 ماده از 54 الي 63 مي باشد كه مطالبي پيرامون فسخ، الحاق، تصويب و زبان قرارداد را شامل مي‌شود. ايران و حدود 140كشور ديگر به اين كنوانسيون ملحق شده اند قرارداد با دو متن فرانسه و انگليسي تحرير كه بعداً ترجمه رسمي آن به زبانهاي روسي و اسپانيولي به شوراي متحد سوئيس سپرده شد.

فصل دوم : تعريف زخمداران و غريقان و وضعيت حقوقي آنها در كنوانسيون
بموجب تعريفي كه كنوانسيون از زخمداران وبيماران و غريقان نيروي هاي مسلح بعمل آورده افرادي مشمول مقررات اين كنوانسيون مي شوند كه تحت يكي از عناوين مذكور درماده 13 كنوانسيون قرار گيرند.
1- اعضاي نيروهاي مسلح دولت داخل در جنگ و همچنين قواي چريكي و دسته‌هاي داوطلب كه جز نيروهاي مسلح باشند.
2- اعضاي چريكي و دسته‌هاي مقاومت يك كشور چه داخل يا خارج مملكت حتي اشتغال شده، مشروط به اينكه اين نيروها مشمول يكي از بندهاي زير باشند
الف:در رأس آنها شخصي باشد كه مسئول اتباع با شرايط فوق باشد.
ب: داراي علامت مشخص باشد.
ج: علناً حمل سلاح نمايند.
د:در عمليات خود طبق قوانين و رسوم جنگ عمل نمايند.
3- اعضاي نيرو‌هاي مسلح خود را وابسته بدولت يا مقامي اعلام كرده باشند كه توسط دستگير كننده شناخته شده باشد.
4- اشخاصيكه همراه نيرو‌هاي مسلح باشند، بي‌آنكه جز وآنان باشند مانند خبرنگاران.
5- اعضا و فرماندهان و خدمه كشتي‌هاي تجاري مشروط بر عدم معامله معتبر طبق ساير قوانين.
6- نفوس اراضي اشغال شده كه ارتجالاً پس از حمله دست به اسلحه برده، مشروط به رعايت مقررات جنگي و حمل اسلحه به طور علني، طبق ماده 12 كنوانسيون فوق مشتمل بر انواعي است، اعم از آنكه سقوط از هواپيما در دريا باشد يا فرود اجباري يا غرق كشتي توسط كشتي ديگر و تمام كساني كه مشمول مقررات كنوانسيون بر اساس ماده 13 ميشوند، پس از آنكه مجروح يا غرق شوند بايد در همه حال مورد احترام و حمايت قرار گيرند و دولت متخاصمي كه اشخاص مذكور را در اختيار دارد بايد بدون هر گونه تبعيض ناشي از رنگ جنس و نژاد، عقايد سياسي، مذهب و مليت با آنان محترمانه برخورد نموده و از آنها پرستاري نمايد.
هرگونه دست درازي به حيات و شخص آنان از جمله قتل متحضران، قتل‌عام، شكنجه، انجام آزمايشهاي بيولوژي و رها نمودن آنان بدون كمك پزشكي و پرستاري باسبق تصميم و نيز قرار دادن آنان در معرض مخاطرات سرايت يا ابتلاي امراض و بيماريها اكيدا ممنوع شده است.همچنين توصيه شده است با زنان با كليه احترامات خاص كه لازم جنسيت آنان است رفتار شود ،تقويم نوبت معالجه فقط بعلل فوريت طبي مجاز دانسته شده است.
در ماده 19 كنوانسيون به دول متخاصم تكليف كرده است كه پس از دستگيري افراد زخمدار، بيمار و غرق مردگان بايستي اطلاعات پرسنلي آنها شامل نام و نام خانودگي، نام پدر نام دولت متبوع، نوع و شماره خدمت و تاريخ تولد، تاريخ و محل دستگيري، اطلاعات جراحت و فوت را دقيقا ثبت وبه دفتر اطلاعات ماده 122 قرارداد سوم ارسال دارند.همچنين دولتها را مكلف كرده كه نصف پلاك مردگان و كليه و وسائل و اموال مردگان را براي دفتر مذكور ارسال دارند. اين اموال واثاثيه و وجوه براي خانواده متوفيان ارسال مي‌گردد.
طبق ماده 14 كنوانسيون به كشتي‌هاي جنگي دول متخاصم اجازه داده شده است كه نسبت به دستگيري افراد زخمي بيمار و غريق موجود در كشتي‌هاي بيمار بر و كشتي‌هاي تجاري ساير ملل اقدام نمايند، مشروط بر آنكه امكانات كافي براي معالجه آنان در كشتي جنگي وجود داشته باشد. و بر اساس ماده 15 قرارداد مربوط اعلام داشته كه چنانچه زخمداران، بيماران و غريقان در يك كشتي جنگي و يا ناو هوايي كشور بي طرف پذيرفته شوند، بايد ترتيبي داده شود كه اين اشخاص، ديگر امكان شركت در عمليات جنگي را نداشته باشند و بر طبق ماده 16 كنوانسيون صراحتا اعلام ميدارد كه بيماران غريقان و مجروحان، پس از دستگيري اسير جنگي تلقي و مشمول قرارداد سوم ژنو محسوب ميشوند و دولت دستگير كننده ميتواند، آنان را به هر كجا كه تمايل دارد اعزام ، نگهداري يا مسترد كند اما اين افراد پس از استرداد حق شركت در عمليات جنگي را بطور مجدد ندارد.
نيز طبق ماده 17 همين كنوانسيون زخمدران و بيماراني كه در يك كشور بيطرف نگهداري ميشوند طوري نزد دولت بيطرف نگهداري ميشوند كه امكان شركت مجدد در عمليات جنگي را نداشته و هزينه درمان و نگهداري آنان با دولت متبوع آنها مي‌باشد، اين كنوانسيون تدابيري را براي جمع آوري مجروحان پس از هر مسافرت دريايي و پرستاري آنان بيان نموده اين امر در ماده 18 كنوانسيون تشريح شده است.
در ماده 20 كنوانسيون نحوه انداختن اجساد مردگان نيروهاي دريايي ، زخمداران و بيماراني را كه در دريا و در كشتي مي‌ميرند، ذكر شده و جهت اطمينان از فوت و هويت اموات بايستي گزارشي تهيه تنظيم و نصف پلاك روي جسد و نصف ديگر ضميمه گزارش گردد. در ماده 21 به ساير كشتي هاي تجاري، تفريحي و غيره كشورهاي بيطرف اجازه داده است كه زخمدان بيماران و غريقان را در كشتي خود بپذيرند و پس از پذيرش زخمداران يا مردگان مورد حمايت اين كنوانسيون قرار مي‌گيرند و لذا نمي توان آنها را بعلت حمل اين افراد دستگير كرد، ولي مي‌توان بعلت نقض بي‌طرفي كه احتمالا انجام مي دهند آنان را بازداشت كرد.
فصل سوم : مقررات عمومي كنوانسيون

بر اساس مقررات مواد 1 تا 11 اين كنوانسيون دول متعاهد كنوانسيون تقبل نموده اند كه قرارداد را در هر مورد رعايت نمايند و اتباع خود را به رعايت آن نيز وادار،نمايند همچنين دولتها در مواد 45 و 46 كننوانسون مكلف شده اند كه چنانچه قوانين داخلي آنها نارسا باشد براي جلوگيري از هرگونه سو استفاده از مقررات كنوانسيون قوانين لازم را تصويب نموده و در حالت جنگ موجبات اجراي اين قرارداد بين‌المللي را توسط فرماندهان خود فراهم سازند: نيز موجب ماده 48 كنوانسيون دول متعاهد تعهد كرده اند مقررات اين كنوانسيون در زمان جنگ وصلح تدريس و اشاعه نمايند، و نيز ترجمه قرارداد را به شوراي متحد سويس و در زمان جنگ بوسيله دول حامي به يكديگر ابلاغ نمايند. بر اساس ماده2 كنوانسيون علاوه بر مقرراتي كه در زمان صلح بايد اجرا شود اين كنوانسيون در صورت جنگ رسمي يا هر گونه مخاصمه مسلحانه كه بين دو يا چند دولت از دول متعاهد باشد اجرا مي‌شود و در خاك ممالك اشغالي هم قابل اجرا است، هرگاه يكي از دول متخاصم عضو اين قرارداد نباشد دول متخاصم ديگر كه در اين قرارداد شركت دارند، در روابط متقابل خود تابع اين قرارداد خواهندبود، چنانچه آن دولت مقررات اين قرارداد را قبول و اجرا كند، در مقابل او نيز ملزم به اجراي اين قرارداد خواهند بود.
طبق ماده 3 كنوانسيون اعمال زير در جنگ ممنوع اعلام شده است:
1- لطمه به حيات و تماميت بدني من‌جمله قتل به تمام اشكال آن زخم زدن، رفتار بيرحمانه، شكنجه و آزار
2- اخذ گروگان
3- لطمه به حيثيت اشخاص من‌جمله تحقير و تخفيف
4- محكوميت بدون دادگاه قانوني و تصميمات قضايي
مضافا اينكه در جنگ نبايستي به افرادي كه در جنگ شركت نداشته اند يا مجروحان و كساني كه اسلحه خودرا به زمين گذاشته اند با تبعيض برخورد يا خلاف اصولي غير از اصول انسانيت رفتار كرد.درصورت جنگ بين نيرو‌هاي زميني و دريايي مقررات اين كنوانسيون فقط درباره نيروهاي دريا نشين اجرا خواهد شد، همچنين است وظيفه دولتهاي بي‌طرف كه زخمداران و غريقان را نگهداري يا درمان مي‌نمايند. دولتهاي متعاهد مي‌توانند درجهت اجراي اين كنوانسيون قراردادهاي اختصاص في‌مابين خود منعقد نمايند، مشروط بر آنكه حقوق مكتسبه قرارداد حاضر را زير پا نگذارند، نيز مطابق ماده 7 كنوانسيون زخمداران، بيماران و كاركنان بهداري حق سلب حقوق مكتسبه كنوانسيون را از خود ندارند و در ماده 9 اين قرارداد پيش بيني نموده كه بتوان از كمك ساير دولي كه بعنوان دول حامي در جنگ ناميده ميشوند جهت حسن اجراي كنوانسيون بهره برد.همچنين به كميته صليب سرخ جهاني يا ساير دستگاههاي بشر دوستانه بيطرف اجازه داده كه جهت حمايت زخمداران و بيماران و افراد بهداري مذهبي اقدمات خود را به انجام رسانند، ضمن آنكه در قرارداد پيش بيني شده كه بتوان دول حامي كه مجري قرارداد تلقي مي‌شوند تعويض شوند اين تعويض ممكن است به يك كميته بين‌الملل واگذار شود و نيز ممكن است يكي از ساير كشورهاي بيطرف اقدامات لازم را صورت دهد، دولتي كه عهده دار وظايف اجرايي قرارداد ميشوند بايد توانايي لازم را دارا بوده و تضمينات كافي هم براي حسن اجراي آن بدهد.درصورتيكه دول حامي از لحاظ منافع اشخاص تحت الحمايه مفيد بدانند، منجمله درصورت بروز اختلاف بين دول متخاصم در موضوع اجرايا تفسير براي آن حل اختلاف نيز مساعدت خواهد كرد و براي اين منظور از طرفين جهت تشكيل جلسه اي در خاك خود يا كشور بيطرف ديگر دعوت بعمل مي‌آورد و ممكن است يك سازمان بين المللي يا يك شخصيت بين‌المللي براي تقويت هم دخالت نمايد.
فصل چهارم : حمايت از ناوهاي بيمار بر
بر اساس مقررات اين كنوانسيون ناو‌هاي بيمار بر مشمول مقررات زير هستند، بيمارستانهاي ساحلي نيز مشمول ناوها هستند:
1- از حمله و هر گونه تعرض مشروط به اعلام مشخصات قبلي مصون هستند.
2- مؤسسات دريايي ساحلي (بيمارستانهاي صحرايي و مشابه) از حمله هوايي و دريايي مصون هستند.
3- ناوهاي صليب سرخ يا جمعيت‌هاي خيريه همانند كشتي‌هاي بيمار بر نظامي و جنگي از حمله مصون هستند مشروط به داشتن مدارك مثبته.
4- ناوهاي بيماربر از دستگيري معاف هستند مشروط داشتن مدارك مثبته.
5- توصيه شده كشتي‌هاي بيمار بر بيش از 2000 تن ظرفيت داشته باشند.
6- ناوهاي بيمار بر پس از تصرف بندر امكان خروج از بندر را دارا خواهند بود.
7- نوع استفاده از كشتي‌هاي بيمار بر را با وجود زخمي و بيمار نمي ‌توان تغيير داد.
8- تبديل كشتي بيمار بر به كاربري غير آن بايستي با ايجاد امكانات لازم براي زخمداران صورت گيرد.
9- كشتي‌هاي جنگي بهنگام كمك به ساير كشتي‌هاي بيمار بر بايستي بدون توجه به مليت مساعدت خود را اعمال نمايند.
10- دول متعاهد حق ندارد از كشتي‌هاي بيماربر استفادههاي نظامي صورت دهند.
11- ناوهاي بيمار بر هنگام نبرد نبايستي مزاحم نيرو‌هاي جنگنده باشند و نيز در حين مصاف جنگي و پس از آن با مسئوليت و خطر خط پذيري خود عمل خواهند كرد.
12- دولتهاي متخاصم حق بازرسي كشتي‌هاي بيمار بر را دارند ميتوانند براي آن خط سير و مقررات بگذارند.
13- بازداشت موقت كشتي بيمار بر، بنابه مقتضيات نظامي حداكثر تا 7 روز امكان پذير است.
14- ناو‌هاي بيمار بر از حيث اقامت در بندر بي طرف همانند ناو ها محسوب نمي شود.
15- كشتي‌هاي بازرگاني كه به كشتي بيمار بر تبديل ميشوند در طول جنگ و تخاصم نبايد از بيمار بر تغيير كاربري داده شوند.
16- حمايت‌ها‌ از كشتي‌هاي بيمار بر تا زماني خواهد بود كه به وظايف بيماربري عمل شود والا دشمن مي‌تواند، بايك اخطار اقدام نظامي بعمل آورد .
17- كشتي‌هاي بيمار بر حق مخابرات محرمانه و رمز را ندارند.
18- كشتي‌هاي بيمار بر مي توانند اسلحه حمل نمايند و نيز مي‌تواند براي حفظ نظم يا دفاع از خودتجهيزات و وسايل مخابراتي داشته باشند.
19- كشتي بيمار بر مي‌توانند مازادبر نياز لوازم بهداري حمل نمايد و نيز مي‌توانند عمليات كمك خود را براي افراد غير نظامي مرتبط دهند .
20- ناو بيمار بر مي‌تواند سلاح نيرو‌هاي زخمي را با خود حمل نمايد.

فصل پنجم : وضعيت حقوقي كاركنان بيمار بر
به موجب ماده 36كنوانسيون كاركنان بهداري، بيمارستاني، كاركنان ناوهاي بيمار بر و مذهبي در رديف همديگر قرار گرفته و محترم شمرده شده و مورد حمايت قرار گرفته اند ونيروهاي متخاصم تا ماداميكه در اختيار ناوهاي مذكور هستند، اعم از آنكه در ناو باشند يا نباشند حق دستگيري آنها را نخواهند داشت، و چنانچه بدست دشمن افتند نيز مورد حمايت هستند و مادام كه خدمات آنها براي پرستاري و كمك به زخمداران و بيماران لازم است مي‌تواند به وظايف خود عمل نمايند و فرماندهي كه آنها را در اختيار دارد پس از امكان پذير دانستن عودت آنها اقدام به عودت خواهد كرد و كاركنان مزبور هنگام شركت كشتي مي‌توانند اشيابي را كه ملك شخصي خودشان است با خود ببرند و چنانچه به خدمات آنان نياز باشد تا حد امكان نگهداري مي‌شوند، ليكن بايستي در اولين فرصت آنها را در خشكي پياده نمايند.پس از پياده شدن كاركنان مذكور آنها مسمول قرارداد سوم ژنو يعني حمايت از اسراي جنگي خواهند بود، به نظر مي‌رسد اين حمايت بقدر كافي محكم و مستحكم بنظر نمي رسد، زيرا امكان تفسير و تعبير زيادي در آن پيش بيني شده است .
فصل ششم : وضعيت ظاهري ناوهاي بيمار بر و كاركنان آنها
مشخصات و علائمي كه براي تشخيص ناوهاي بيمار بر ضروري دانسته شده در كنوانسيون تحت عنوان علامت مشخصه در فصل ششم و از ماده 41 بعد ذكر شده است، اين كنوانسيون با قبول علائم صليب سرخ و هلال احمر بعنوان علامت مشخص ناوهاي بيماربر تاكيد دارد كه كليه لوازم بهداري، پرچم ها و بازو بند كاركنان داراي اين علامت مشخصه باشد و همچنين كاركنان بايد داراي يك كارت هويت كه در آن مشخصات، درجه تاريخ تولد و شماره كارت نوشته شده باشد مشمول شوند و در هيچ موردي از حمل كارت بازوبند و علامت نبايستي محروم شوند و نمونه‌هاي كارت‌ بهداري در بدو تخاصم به كشورهاي درگير ابلاغ خواهدشد. همچنين مقررات ديگري در اين باب وجود دارد از جمله آنكه:
1- ناوهاي بيمار بر بايد داراي رنگ سفيد در سطح خارجي باشند.
2- يك يا چند صليب پر رنگ در هر طرف بدنه و در روي سطوح افقي قرار گيرد كه قابل رويت از هوا باشد.
3- ناو ها بايد پرچم ملي خود را بعلاوه پرچم صليب سرخ نصب نمايند و كشتي‌هاي بيطرف نيز همچنين وظايفي برعهده دارند تا از حمله‌كشورهاي متخاصم در امان باشند.
4- قايقهاي نجات ساحلي درصورتيكه با موافقت دول اشغالگر عمليات خود را در يك پايگاه اشغال شده ادامه ميدهند، ممكن است مجاز شوند كه در مواقعي كه از پايگاه خود دور ميشوند پرچم ملي و صليب سرخ را برفراز قايق خود نصب نمايند.
5- ساير علامت هاي مورد قبول دول متخاصم بجاي صليب سرخ مورد قبول بوده و مقررا ت كنوانسيون بر آن حاكم است.
6- دولتي كه قوانين آنها براي سو استفاده از اين مقررات (علامت مشخصه) نارسا يا ناكافي است، مكلف به انجام اقدامات لازم در اين خصوص هستند.
7- ناوهايي كه موقتاً براي دشمن انجام وظيفه مي‌كنند بايد تا زمان خدمت پرچم اصلي دول خود را فرود آورند.
8- كليه علامات بايستي بطور وضوح و مرئي باشد و اقدامات لازم در جهت ديد علامت در شب نيز فراهم گردد.
فصل هفتم : تخلفات و جرائم جنگي
بر اساس ماده5 كنوانسيون دول متعاهد تعهد مي‌نمايند كه كليه اقدامات قضايي لازم را براي تعيين مجازات مرتكبين وآمرين ارتكاب هريك از تخلفات عمده از اين كنوانسيون را بعمل آورند و نيز هر دولت متعاهد مكلف است كه كساني را كه متهم به ارتكاب يا آمر به ارتكاب تخلفات هستند تسليم دادگاه‌هاي صالحه خود نمايند يا اينكه براي محاكمه به يك كشور متعاهد ديگر كه تمايل به محاكمه داشته باشد، متهم را تحويل نمايند، مشروط به وجود دلايل كافي براي انجام محاكمه و نيز دول متعاهد تعهد نموده اند كه از ارتكاب تخلفات مندرج در كنوانسيون جلوگيري نمايند. البته دركنوانسيون حفظ حقوق متهم و وجود تضمينات قضايي لازم در دفاع قانوني شناسايي شده است. تخلفات مسبوط در كنوانسيون مشمول يكسري جرائم عمومي هستند كه بصورت مشخص تصريح شده است . قتل و آدم كشي عمومي، شكنجه آزمايشات بيولوژي، ايراد صدمه شديد جسمي و روحي، سلامتي يا تماميت جسماني افراد، انهدام لطمه به و تصرف اموال كه متكي به ضرويات نظامي نباشد، اعمال شخصي و دلخواه دولتها حق ندارد خود يا ديگر دولتهاي متعاهد را از مسئوليت هايي كه بعلت تخلفات مذكور در فوق برعهده آنها است يا متوجه دولت ديگر است معاف دارند.نحوه رسيدگي كه به اين شكل است كه هر گونه ادعاي نقض قرارداد بر حسب تقاضاي يكي از دول متخاصم طبق ترتيبي بين طرفين معين خواهد شد، مورد تحقيق و رسيدگي قرار خواهد گرفت و چنانچه طرفين توافق نكنند طرفين يك نفرداور تعيين خواهند كرد كه نامبرده نحوه اقدام را معلوم نمايد.
پس از آنكه نقصي قرارداد محرز شد، دول متخاصم در اسرع وقت بدان خاتمه خواهند داد و از آن جلوگيري خواهند كرد، زيرا اصل بر آن است كه اين قرارداد از سوي تمامي طرفهاي درگير در جنگ به مورد اجرا گذاشته شود.مهمترين اشكال رسيدگي به تخلفات اين قرارداد عدم وجود يك سيستم متمركز قضايي براي رسيدگي به تخلفات و جرايم است و احاله اعمال مجازات قضايي به محاكم داخلي در واقع امري فاقد ضمانت اجراي كافي بنظر ميرسد.
فصل هشتم : مقررات جانبي كنوانسيون
كنوانسيون پس از تصويب دو سند لازم‌الاجرا ميشود و پس از تصويب هر يك از دولي كه الحاق مي‌شود با 6 ماه تاخير قابليت اجرايي مي يابد، همچنين از تاريخ لازم الاجرا شدن براي ساير دول مفتوح و قابل الحاق مي‌باشد والحاق كتبا به شوراي متحده سويس ابلاغ مي‌گردد و شش ماه پس از وصول اعتبار مي‌بايد و شوراي متحده سويس تمامي الحاقات را به ساير دول اطلاع خواهد داد.
كليه دول حق فسخ قرارداد را دارند، مشروط به اعلام كتبي فسخ به شوراي سويس و قطعيت آن پس از يكسال، اما اگر دولت فسخ كننده در جنگي وارد شود به پايان جنگ و عقد صلح نامه فسخ رسميت نمي‌يابد . فسخ نسبت به دولت فسخ كننده مجراست و دولتهاي متخاصم مكلفند، ساير اصول ناشي از رسوم مقرره بين دول متمدن را اجرا نمايند. نسخه اصلي قرارداد در بايگاني كشور متحده سويس بايگاني و رونوشتي از آن براي كشورهاي عضو داده ميشود

بخش دوم : متن كامل قرارداد ژنو راجع به بهبود سرنوشت زخمداران و بيماران و غريقان نيروهاي مسلح در دريا مصوب 12 اوت 1949 كنفرانس ژنو

امضاء‌كنندگان ذيل نمايندگان مختار كشورهاي عضو كنفرانس سياسي كه از تاريخ 21 آوريل تا 12 اوت 1949 در شهر ژنو بمنظور تجديد‌نظر در دهمين قرارداد لاهه مورخ 18 اكتبر 1907 راجع به انطباق اصول قرارداد 1906 ژنو به‌جنگ دريائي تشكيل گرديده نسبت بمراتب مشروحه زير توافق نمودند:

فصل اول : مقررات عمومي

ماده1:دول معظمه متعاهد تقبل مي‌نمايند كه اين قرارداد را در هر مورد رعايت نمايند و اتباع خود را به رعايت آن وادارند.
ماده2:علاوه بر مقرراتي كه بايد در زمان صلح به موقع اجراء گذارده شود اين قرارداد در صورت جنگ رسمي يا هر گونه مخاصمه مسلحانه كه بين دو يا چند دولت از دول معظمه متعاهد به موقع اجرا گذاشته خواهد شد، ولو آنكه يكي از آن دول وجود حالت جنگ را تصديق نكرده باشد.
اين قرارداددر هر مورد كه تمام يا قسمتي از خاك يكي از دول معظمه متعاهد اشغال شود نيز اجراء خواهد گرديد ولو آنكه اشغال مزبور با هيچ مقاومت نظامي مواجه نشده باشد.
هر گاه يكي از دول متخاصم عضو اين قراردادنباشد، دول متخاصم ديگر كه در اين قرارداد شركت دارند در روابط متقابل خود تابع اين قرارداد خواهند بود و چنانچه آن دولت مقررات اين قرارداد را قبول و اجرا كند، در مقابل او نيز ملزم به اجراي اين قرارداد خواهند بود.
ماده 3:در صورت بروز نزاع مسلحانه كه جنبه بين‌المللي نداشته باشد و در خاك يكي از دول معظمه روي دهد هر يك از متخاصمين مكلفند كه لااقل مراتب زير را رعايت نمايند:
1- با كسانيكه مستقيماً در جنگ شركت ندارند به انضمام افراد نيروهاي مسلحي كه اسلحه به زمين گذاشته باشند، يا كسانيكه بعلت بيماري يا زخم يا اسارت يا هر علت ديگري قادر به‌جنگ نباشند در همه احوال بدون هيچگونه تبعيض نامطلوب ناشيه از نژاد، رنگ، مذهب، عقيده، جنس، اصل و نسب يا ثروت يا هر علت مشابه آن با اصول انسانيت رفتار خواهد شد.
اعمال ذيل در مورد اشخاص مذكور بالا در هر زمان و در هر مكان ممنوع است و خواهد بود:
الف- لطمه به حيات يا تماميت بدني من‌جمله قتل به تمام اشكال آن، زخم زدن، رفتار بيرحمانه، شكنجه و آزار
ب- اخذ گروگان
ج- لطمه به حيثيت اشخاص منجمله تحقير و تخفيف
د- محكوميت و اعدام بدون حكم دادگاهي كه صحيحاً تشكيل شده و جامع تضمينات قضائي كه ملل متمدن ضروري مي‌دانند باشد.
2- زخمداران و بيماران، جمع‌آوري و پرستاري خواهند شد.
يك دستگاه نوع‌پروري بي‌طرف مانند كميته بين‌المللي صليب سرخ مي‌تواند خدمات خود را به متخاصمين عرضه دارد.گذشته از مراتب فوق دول متخاصم سعي خواهند كرد تمام يا قسمتي از ساير مقررات اين قرارداد را نيز از طريق موافقت‌نامه‌هاي اختصاصي به موقع اجراء گذارند.اجراي مقررات فوق اثري در وضع حقوقي دول متخاصم نخواهد داشت.
ماده4:در صورت وقوع عمليات جنگي بين نيروهاي زميني و دريائي دولت متخاصم مقررات اين قرارداد فقط درباره نيروهاي كشتي‌نشين اجرا خواهد شد.نيروهائي كه از كشتي پياده شوند بلافاصله مشمول مقررات قرارداد ژنو مورخ 12 اوت 1949 راجع به بهبود سرنوشت زخمداران و بيماران نيروهاي مسلح هنگام اردوكشي خواهند بود.
ماده5:دولتهاي بيطرف نيز مقررات اين قرارداد را درباره زخمداران و بيماران و غريقان و افراد كاركنان بهداري و مذهبي متعلق به نيروهاي مسلح دول متخاصم كه در خاك كشورشان پذيرفته يا بازداشت مي‌شوند و همچنين درباره مردگان بموقع اجرا خواهند گذاشت.
ماده6:علاوه بر موافقت‌نامه‌هائي كه صريحاً در مواد 10 و 18و 31و 38 و 43 پيش‌بيني شده دول معظمه متعاهد مي‌توانند موافقت‌نامه‌هاي اختصاصي ديگري نيز در باب هر مسئله كه حل آن را اختصاصاً مقتضي بدانند منعقد سازند. هيچ موافقت‌نامه اختصاصي نمي‌توانند به وضع زخمداران و بيماران و غريقان و افراد كاركنان بهداري و مذهبي به نحوي كه به موجب اين قرارداد معلوم گرديده لطمه وارد آورد و يا حقوقي را كه اين قرارداد به آنان اعطا كرده است نقصان دهد .زخمداران و بيماران و غريقان و همچنين افراد كاركنان بهداري و مذهبي در تمام مدتي كه اين قرارداد شامل آنان مي‌باشد از مزاياي آن موافقت‌نامه‌ها برخوردار خواهند بود، مگر آنكه در موافقت‌نامه‌هاي مزبور يا موافقت‌نامه‌هاي بعدي صريحاً مقرراتي مغاير آن منظور شده باشد و يا اقدامات مساعدتري درباره آنان توسط يكي از دول متخاصم اتخاذ شده باشد.
ماده7:زخمداران و بيماران و همچنين افراد كاركنان بهداري و مذهبي نمي‌توانند در هيچ حالي از تمام يا قسمتي از حقوقي كه اين قرارداد يا احياناً موافقت‌نامه‌هاي اختصاصي موضوع ماده قبل در حق آنان تامين نموده صرفنظر كنند.
ماده8: اين قرارداد با معاضدت و تحت نظارت دول حامي كه مأمور حفظ دول متخاصم هستند اجرا خواهد شد. دول حامي مي‌توانند علاوه بر مأمورين سياسي يا كنسولي خود نمايندگاني از ميان اتباع خود يا اتباع دول بي‌طرف ديگر تعيين نمايند، تعيين نمايندگان مزبور بايد مورد پذيرش دولتي قرار گيرد كه نمايندگان نزد آن دولت انجام وظيفه خواهند كرد.دول متخاصم به وسيع‌ترين وجهي در انجام وظائف مأمورين با نمايندگان دولت حامي مساعدت خواهند كرد.مأمورين يا نمايندگان دول حامي نبايد در هيچ حال از حددود مأموريت خود بنحوي كه از اين قرارداد مستفاد مي‌شود تجاوز نمايند، مخصوصاً بايد ضروريات عاليه امنيت دولتي را كه نزد آن انجام وظيفه مي‌كنند رعايت كنند. تنها مقتضيات عاليه نظامي ممكن است بطور استثناء و موقت مجوز محدوديت فعاليت آنان شود.
ماده9: مقررات اين قرارداد با فعاليت‌هاي نوع‌پروران كه كميته بين‌المللي صليب سرخ يا هر دستگاه بشر دوست بيطرف ديگري براي حمايت زخمداران و بيماران و غريقان و همچنين افراد كاركنان بهداري و مذهبي و براي كمك به آنان با موافقت دول متخاصم ذيربط بعمل آورند مانعه‌الجمع نخواهد بود.
ماده10: دول متعاهد مي‌توانند در هر موقع بين خود ترتيبي دهند كه وظائفي را كه بموجب اين قرارداد بعهده دول حامي است به‌دستگاهي كه واجد تمام تضمينات بي‌طرفي و كارآمدي باشد محول سازند.
هر گاه بعضي از زخمداران و بيماران و غريقان يا افراد كاركنان بهداري و مذهبي بعلتي از علل از فعاليت يك دولت حامي يا دستگاهي كه بموجب بند اول تعيين شده باشد برخوردار نباشند يا برخوردار بوده ولي ديگر برخوردار نشوند، دولت بازداشت‌كننده بايد از يك دولت بيطرف يا از يكي از آن دستگاهها درخواست نمايد كه وظائفي را كه موجب اين قرارداد بعهده دول حامي كه از طرف دول متخاصم تعيين مي‌شوند محول است برعهده گيرند.
چنانچه نتوان بدين‌طريق حمايت لازم را تامين نمود دولت بازداشت كننده بايد از يكدستگاه نوع‌پروري مانند كميته بين‌المللي صليب سرخ تقاضا نمايد وظائف نوع‌پرورانه‌اي را كه از طرف چنين دستگاهي عرضه مي‌شود با قيد و شرط مقررات اين ماده قبول كند.هر دولت بي‌طرف يا هر دستگاهي كه توسط دولت ذيربط براي منظور فوق دعوت شود يا خدمات خود را عرضه دارد بايد در فعاليت خود متوجه مسئوليت خوديش در قبال دولت متخاصمي كه افراد مورد حمايت اين قرارداد وابسته آنند بوده و بايد تضمينات كافي بدهد كه قادر است وظائف مزبور را عهده‌دار گردد و بيطرفانه انجام دهد.تخلف از مقررات فوق باتكاي هيچ موافقتنامه‌ اختصاصي منعقد بين دولت‌ها كه يكي از آنها ولو بطور موقت در قبال دولت ديگر يا در قبال متحدين خود بعلت وقايع نظامي من‌جمله در صورت اشغال تمام يا قسمت مهمي از خاك آن از حيث آزادي مذاكرات محدود شده باشد مجاز نيست.
در هر جا كه در اين قرارداد عنوان دولت حامي ذكر مي‌شود عنوان مزبور ناظر بر دستگاههائي كه طبق منطوق اين ماده جانشين دولت حامي است نيز مي‌باشد.
ماده11: در هر موردي كه دول حامي از لحاظ منافع اشخاص تحت‌الحمايه مفيد بدانند منجمله در صورت بروز اختلاف بين دول متخاصم در موضوع اجرا يا تفسير مفاد اين قرارداد براي حل اختلاف وساطت خواهند كرد.
براي اين منظور هر يك از دول حامي مي‌توانند بنا به دعوت يكي از دول عضو قرارداد يا راساً به دول متخاصم پيشنهاد نمايد جلسه‌اي از نمايندگان خود و بالاخص از دولت‌هائي كه عهده‌دار سرنوشت زخمداران و بيماران و غريقان و افراد كاركنان بهداري و مذهبي مي‌باشند، عند‌الاقتضاء در خاك بيطرفي كه بمناسبت انتخاب شده باشد تشكيل دهند. دول متخاصم مكلفند به پيشنهادهائي كه در اين زمينه مي‌رسد ترتيب اثر دهند، دول حامي مي‌توانند در صورت اقتضاء يكي از شخصيت‌هاي يك كشور بيطرف يا يكي از شخصيت‌هائي را كه از طرف كميته بين‌المللي صليب سرخ مأموريت يافته باشد براي تصويب بادول متخاصم پيشنهاد نمايند كه در جلسه مزبور شركت كند.
فصل دوم : در باب زخمداران و بيمان و غريقان

ماده12: اعضاء نيروهاي مسلح و ساير اشخاص مذكور در ماده ذيل كه مجروح يا بيمار يا غرقه شوند بايد در همه احوال مورد احترام و حمايت قرار گيرند و اين نكته محرز است كه عنوان غرق در مورد هر گونه غرقي اعم از هر نوع كيفيات وقوع آن من‌جمله فرود آمدن اجباري هواپيما در دريا يا سقوط در دريا معتبر خواهد بود.
دولت متخاصمي كه اشخاص مذكور را در اختيار دارد بدون هيچگونه تبعيض ناشيه از جنس و نژاد و مليت و مذهب و عقايد سياسي يا هيچ جهت ديگري با آنها به انسانيت رفتار و از آنها پرستاري خواهد كرد. هر گونه دست درازي به حيات و شخص آنان من‌جمله قتل محتضران، قتل عام و شكنجه و اجراي آزمايشهاي بيولوژي درباره آنان و رها كردن آنان بدون كمك پزشكي يا پرستاري باسبق تصميم و يا قرار دادن آنان در معرض مخاطرات سرايت يا ابتلاي امراض كه آن مخاطرات عمداً براي اين منظور ايجاد شده باشد، اكيداً ممنوع است.تقديم نوبت معالجه فقط بعلل فوريت طبي مجاز است.با زنان با كليه احترامات خاصي كه لازمه جنس آنانست رفتار خواهد شد.
ماده13: اين قرارداد درباره غريقان و زخمداران و بيماران در دريا كه متعلق به طبقات ذيل باشند مجري خواهد شد.
1- اعضاي نيروهاي مسلح دولت داخل در جنگ و همچنين اعضاء قواي چريك و دسته‌هاي داوطلب كه جزو نيروي مسلح مزبور باشند.
2- اعضاء ساير چريكها و اعضاء ساير دسته‌هاي داوطلب بانضمام نهضت‌هاي مقاومت متشكل متعلق به يك دولت متخاصم كه در خارج يا در داخل خاك خود مشغول عمل باشند، ولو آنكه خاك مزبور اشغال شده باشد، مشروط به اينكه چريكها با دسته‌هاي داوطلب بانضمام نهضت‌هاي مقاومت متشكل مزبور جامع شرايط زير باشند.
الف- در رأس آنها شخصي باشد كه مسئول اتباع شرايط زير باشند.
ب- داراي علامت مشخصه ثابتي كه از دور قابل تشخيص باشند.
ج-علناً اسلحه حمل نمايند.
د-در عمليات خود بر طبق قوانين و رسوم جنگ رفتار كنند.
3- اعضاي نيروهاي مسلح كه خود را وابسته به دولت يا مقامي اعلام كرده باشند كه توسط دولت دستگيركننده شناخته شده باشد.
4- اشخاصيكه همراه نيروهاي مسلح مي‌باشند بي‌آنكه مستقيماً جزو آن نيروها باشند از قبيل اعضاء كشوري هواپيماهاي نظامي، خبرنگاران جنگي، تهيه‌كنندگان اجناس، اعضاي واحدهاي كار يا خدمت كه عهده‌دار رفاه نظاميانند مشروط به اينكه از نيروهاي مسلحي كه همراهي مي‌كنند كسب اجازه كرده باشند.
5- اعضاء بانضمام فرماندهان و ناخدايان و شاگردان بحريه بازرگاني و اعضاء هواپيمائي كشوري كه بموجب مقررات حقوق بين‌المللي از معامله مساعدتري بهره‌مند نيستند.
6- نفوس اراضي اشغال نشده كه هنگام نزديك شدن دشمن بي‌آنكه فرصت متشكل شدن بصورت نيروهاي مسلح منظم داشته باشند ارتجالاً اسلحه بدست مي‌گيرند مشروط به اينكه علناً حمل اسلحه نمايند و قواعد و رسوم جنگ را رعايت كنند.
ماده14: هر كشتي جنگي يك دولت متخاصم مي‌تواند تسليم زخمداران و بيماران و غريقاني را كه در ناوهاي بيماربر و كشتي‌هاي بيمار بر جمعيت‌هاي امدادي يا شخصي باشند و همچنين در كشتيهاي بازرگاني وزورق و جهازات ديگر از هر ملتي باشند خواستار شود مشروط به اينكه حال مزاجي زخمداران و بيماران اجازه تسليم آنان را بدهد و كشتي جنگي مزبور داراي تاسيساتي باشد كه معالجه كافي براي آنان تامين كند.
ماده15: چنانچه زخمداران و بيماران و غريقان در يك كشتي جنگي بي طرفي يا توسط يك ناو هوائي نظامي بيطرف پذيرفته شوند بايد ترتيبي داده شود كه در مواردي كه حقوق بين‌المللي مقرر مي‌دارد اشخاص مذكور نتوانند مجدداً در عمليات جنگي شركت نمايند.
ماده16: با توجه به مقررات ماده 12 زخمداران و بيماران و غريقان يك دولت متخاصم كه بدست طرف مي‌افتند اسر جنگي بوده و قواعد حقوق بشر مربوط به اسيران جنگي درباره آنان معتبر خواهد بود. دستگيركننده مختار است برحسب مورد تصميم بگيرد كه آنانرا نگاهدارد يا به يك بندر كشور خود يا به يك بندر بي‌طرف و يا حتي به يك بندر بي‌طرف و يا حتي به يك بندر خصم بفرستد. در صورت اخير اسيران جنگي كه بدين‌طريق به كشور خود مسترد مي‌شوند نخواهند توانست در تمام مدت جنگ خدمت كنند.
ماده17:زخمداران و بيماران و غريقاني كه در بندر بي‌طرف با موافقت مقامات محلي پياده شوند بايد در مواردي كه حقوق بين‌المللي مقرر مي‌دارد توسط دولت بي طرف نگاهداشته شوند. بطوريكه نتوانند مجدداً در عمليات جنگي شركت كنند مگر آنكه بين دولت بي‌طرف و دولت متخاصم قرار ديگري داده شده باشد.
هزينه بيمارستان و بازداشت زخمداران و بيماران و غريقان بعهده دولت متبوع آنان خواهد بود.

ماده18:پس از هر مصافي دول متخاصم كليه اقدامات ممكنه را براي جمع‌آوري و جستجوي غريقان و بيماران و زخمداران و حفظ آنان از غارت و بدرفتاري و تأمين پرستاري لازم براي آنان و همچنين براي جستجوي متوفيات و جلوگيري از سرقت اشياء آنان بعمل خواهند آورد.
هر موقع كه اوضاع اجازه دهد دول متخاصم بين خود قرارهاي محلي براي تخليه بيماران و زخمداران يك منطقه محصور از راه دريا يا براي عبور كاركنان بهداري و مذهبي و لوازم بهداري به مقصد منطقه خواهند داد.
ماده19:دول متخاصم بايد در اسرع اوقات ممكنه كليه عوامل تشخيص هويت غريقان و زخمدارن و بيماران و مردگان طرف متخاصم را كه بدستشان افتاده‌اند ثبت نمايند. اطلاعات مزبور بايد در صورت امكان شامل مطالب زير باشد:
الف- تعيين دولت متبوع آنان
ب- نوع خدمت با شماره
ج- نام خانوادگي
د- نام يا نامهاي كوچك
هـ- تاريخ تولد
و- هرگونه اطلاعات ديگري كه در كارت يا پلاك هويت مندرج است.
ز- تاريخ و محل دستگيري
ح- اطلاعات مربوط به جراحات و بيماري يا علت فوت
اطلاعات فوق بايد در اسرع وقت به دفتراطلاعات موضوع ماده 12 قرارداد ژنو مورخ 12 اوت 1949 راجع به معامله با اسيران جنگي ابلاغ شود و دفتر نامبرده اطلاعات مزبور را به توسط دولت حامي يا به توسط آژانس مركزي اسيران جنگي براي دولت متبوعه اشخاص مذكور ارسال خواهد داشت.
دول متخاصم اسناد فوت با صورتهاي متوفيات را كه رسماً گواهي شده باشد تنظيم و از مجراي مذكور در بند بالا براي يكديگر ارسال خواهند داشت همچنين نصف پلاك دول هويت و يا درصورت كه پلاك هويت ساده باشد عين پلاك را با وصيتنامه يا هر سند ديگري كه براي خانواده‌هاي متوفيات داراي اهميت باشد و وجوه نقدي و به طور كلي تمام اشيائي را كه بخودي خود يا با اعتبار علائق محبت، قيمتي باشد وروي اجساد مردگان يافت شود جمع‌آوري و از طريق همان دفتر براي يكديگر ارسال خواهند داشت. اين اشياء و همچنين اشياء مجهول‌المالك در بسته‌هاي ممهور بانضمام اظهارنامه‌اي حاوي كليه توضيحات لازم جهت تشخيص هويت مالك متوفاي آنها ارسال خواهد گرديد.صورت كامل محتويات هر بسته بايد به آن بسته ضميمه شود.
ماده20:
دول متخاصم مراقبت خواهند كرد كه اموات تا حداكثري كه اوضاع اجازه مي‌دهد انفراداً به دريا افكنده شوند و قبلاً جنازه‌ها مورد معاينه دقيق و در صورت امكان مورد معاينه طبي قرار گيرند تا از فوت اطمينان حاصل و هويت آنها معلوم شود و بتوان گزارش آن را داد. در صورتيكه متوفي داراي پلاك هويت دولا باشد نصف آن روي جنازه باقي خواهد ماند.در صورتيكه متوفيات به‌خشكي پياده شوند مقررات قرارداد ژنو مورخ 12 اوت 1949 راجع به بهبود سرنوشت زخمداران و بيماران نيروهاي مسلح هنگام اردو كشي درباره آنان مجري خواهد شد.
ماده21:دول متخاصم مي‌توانند از همت نوع‌پرورانه فرماندهان كشتي‌هاي بازرگاني يا زورقهاي تفريحي يا جهازات بي‌طرف استمداد نمايند كه بيماران و زخمداران و غريقان را در كشتي خود بپذيرند و تحت معالجه قرار دهند و همچنين اجساد متوفيات را بگيرند.جهازاتي كه از هر قبيل به اين استمداد پاسخ دهند و آنها كه مرتجلاً زخمداران و بيماران و غريقان را جمع‌آوري كرده باشند از حمايت مخصوص و تسهيلات جهت اجراي وظيفه تعاون خود بهره‌مند خواهند شد.در هيچ موردي نمي‌توان آنها را بعلت حمل اين قبيل اشخاص دستگير كرد ولي نسبت به نقض بي‌طرفي كه احتمالاً مرتكب شوند در معرض دستگيري باقي خواهند ماند مگر آنكه وعده‌هاي عكس آن به آنان داده شده باشد.

فصل سوم : در باب ناوهاي بيماربر

ماده22:ناوهاي بيماربر يعني كشتي‌هائي كه توسط دول اختصاصاً براي كمك به زخمداران و بيماران و غريقان و معالجه و حمل آنان شاخته شده نبايد در هيچ حال مورد حمله قرار گيرند و دستگير شوند بلكه در هر زمان بايد محترم شمرده و حمايت شوند مشروط به اينكه نام و مشخصات آنان ده روز قبل از استفاده به دول متخاصم اطلاع داده شود.مشخصاتي كه بايد در ابلاغ استفاده ذكر شود شامل ظرفيت غيرخالص ثبت شده و طول كشتي از دماغه تا انتها و تعداد دكلها و دودكشها خواهد بود.
ماده23: موسسات واقعه در ساحل كه به حمايت قرارداد ژنو مورخ 12 اوت 1949 راجع به بهبود سرنوشت زخمداران و بيماران نيروهاي مسلح هنگام اردوكشي ذيحق مي‌باشند نبايد از دريا مورد حمله يا هدف بمباران قرار گيرند.
ماده24:ناوهاي بيماربر كه توسط جمعيت‌هاي ملي صليب سرخ يا جمعيتهاي خيريه كه رسماً شناخته شده باشند يا توسط اشخاص مورد استفاده قرار گيرند از همان حمايتي كه براي ناوهاي بيماربر نظامي مقرر است بهره‌مند خواهند شد واز دستگيري معاف خواهند بود مشروط بر اينكه دول متخاصم متبوع آنها ماموريت رسمي به آنها داده باشند و مقررات ماده 22 راجع به اعلام استفاده رعايت شده باشد. كشتي‌هاي مزبور بايد حامل سندي از مقام ذي صلاحيت باشند كه تصديق كرده باشند كه هنگام جهازگيري و حركت تحت نظارت آن مقام بوده‌اند.
ماده25:ناوهاي بيماربر كه توسط جمعيت‌هاي ملي صليب سرخ يا جمعيت هاي خيريه كه رسماً شناخته شده باشند يا توسط اشخاص مورد استفاده قرار مي‌گيرند از همان حمايتي كه براي ناوهاي بيماربر نظامي مقررات بهره‌مند خواهند شد و از دستگيري معاف خواهند بود مشروط به اينكه خود را با موافقت ملي دولت خود و با اجازه يكي از دول متخاصم در اختيار آن دولت متخاصم گذاشته باشند و مشروط به اينكه مقررات ماده 22 راجع به اعلام استفاده رعايت شده باشد.
ماده26:حمايت مذكور در مواد 22و 24 و 25 شامل ناوهاي بيماربر به هر ظرفيت و قايقهاي نجات آنها در هر كجا كه عمل كنند خواهد بود. معهذا محض تامين حداكثر راحتي و امنيت دول متخاصم سعي خواهند كرد براي حمل زخمداران و بيماران و غريقان در مسافات طولاني و در وسط دريا فقط ناوهاي بيماربري را كه بيش از 2000 تن غيرخالص ظرفيت داشته باشند مورد استعمال قرار دهند.
ماده27:جهازاتي كه توسط دولت يا جمعيت‌هاي امدادي رسمي براي عمليات نجات ساحلي مورد استفاده قرار مي‌گيرند بهمان شرايط مذكور در مواد 22 و 24 نيز در حدودي كه ضروريات عمليات اجازه دهد محترم شمرده و حمايت خواهند شد.نسبت به تاسيسات ساحلي ثابت كه منحصراً توسط جهازات مزبور به منظور وظايف نوع‌پرورانه مورد استفاده قرار مي‌گيرند نيز در حدود امكان به همين قرار رفتار خواهد شد.
ماده28:در صورت وقوع مصاف بين كشتي‌هاي جنگي درمانگاهها، حتي‌الامكان محترم شمرده خواهند شد و از تعرض مصون خواهند بود. درمانگاههاي مزبور و لوازم آنها تابع قوانين جنگ خواهند بود ولي نمي‌توان آنها را مادام كه براي زخمداران و بيماران مورد حاجتند از مصرف اصلي منحرف ساخت. معهذا فرماندهي كه آنها را در اختيار خود دارد اختيار خواهد داشت كه در مورد ضروريات نظامي فوري از آنها استفاده كند مشروط به اينكه سرنوشت زخمداران و بيماراني را كه در آنها تحت معالجه‌اند قبلاً تامين كرده باشد.
ماده29:هر ناو بيماربر كه هنگام تصرف بندري توسط دشمن در آن بندر باشد اجازه خواهد داشت كه از آنجا خارج شود.
ماده30:ناوها و جهازات مذكور در مواد 22و 24 و25 و 27 به زخمداران و بيماران و غريقان بدون تفاوت مليت آنها كمك و مساعدت خواهند كرد.دول معظمه متعاهد تعهد مي‌كنند كه ناوها و جهازات مزبور را براي هيچ منظور نظامي مورد استفاده قرار ندهند.ناوها و جهازات مزبور نبايد به هيچوجه مزاحم حركات متخاصمين باشند.
ماده31:دول متخاصم حق بازرسي و معاينه و جهازات مذكور در مواد 22و24و25و27 را خواهند داشت و مي‌توانند مساعدت ناوها و جهازات مزبور را رد كنند- به آنها اخطار نمايند كه دور شوند، خط سير معيني را به آنها تحميل كنند- قاعده‌اي براي استعمال بي‌سيم و هرگونه وسائل مخابراتي ديگر آنها معين كنند و حتي در صورتيكه وخامت اوضاع ايجاب نمايد آنها را بمدت حداكثر هفت روز بازداشت كنند. شروع مدت مزبور از لحظه توقيف محسوب مي‌شود.دول متخاصم مي‌توانند يك نفر كميسر در ناوها و جهازات مزبور بگمارنند كه وظيفه‌اش منحصراً مراقبت در اجراي اوامر صادره طبق بند قبل خواهد بود.دول متخاصم اوامري را كه به ناوهاي بيماربر مي‌دهند در دفتر روزانه ناوهاي مزبور حتي‌الامكان بزباني كه براي فرمانده ناو مفهوم باشد ثبت خواهند كرد.دول متخاصم مي‌توانند خواه بطور يك طرفي و خواه بموجب موافقت‌نامه اختصاصي ناظرين بي‌طرفي در ناوهاي بيماربر خود بگذارند تا ناظرين مزبور شاهد رعايت كامل مقررات اين قرارداد باشند.
ماده32:ناوها و جهازات مذكور در مواد 22و24و 25 و 27 از حيث اقامت در بندر بي طرف نظير ناوهاي جنگي شمرده شد.
ماده33:كشتيهاي بازرگاني كه تبديل به ناوهاي بيماربر شوند در تمام طول مدت مخاصمات نبايد از صورت ناوي خارج شوند.
ماده34:حمايت ناوهاي بيماربر و درمانگاههاي كشتي‌ها قطع نتواند شد مگر در صورتيكه از حمايت مزبور خارج از وظائف نوع‌پرورانه آنها براي ارتكاب اعمالي كه به حال دشمن مضر باشد استفاده شده باشد. معهذا حمايت مزبور سلب نمي‌شود مگر پس از اخطاري كه در كليه موارد مقتضيه همراه با ضرب‌الاجل مناسبي باشد و به اخطار مزبور ترتيب اثر داده نشود.ناوهاي بيماربر بخصوص نمي‌توانند براي انتشارات بيسيم خود يا براي هر وسيله مخابراتي ديگر رمز محرمانه داشته باشند و استعمال كنند.
ماده35: مسائل ذيل سلب حمايت از ناوهاي بيماربر يا درمانگاههاي كشتي‌ها شمرده نخواهد شد:
1- اينكه كاركنان ناوها يا درمانگاههاي مزبور مسلح باشند و براي حفظ نظم يا دفاع خود يا دفاع زخمداران و بيماران خود استعمال اسلحه نمايند.
2- اينكه در كشتي‌آلاتي موجود باشد كه منحصراً دريانوردي يا مخابرات را تامين كند.
3- اينكه در ناوهاي بيماربر يا درمانگاههاي كشتي، اسلحه دستي و مهماتي يافت شود كه از زخمداران و بيماران و غريقان گرفته شده و هنوز به اداره مربوطه تحويل نشده باشد.
4- اينكه فعاليت نوع‌پرورانه ناوهاي بيماربر ودرمانگاههاي كشتي يا كاركنان آنها درباره زخمداران و بيماران و غريقان غيرنظامي نيز بسط داده شده باشد.
5- اينكه ناوهاي بيماربر حامل لوازم و كاركنان مخصوص امور بهداري به مقداري بيش از آنچه كه معمولاً لازم است باشند.

فصل چهارم : در باب كاركنان

ماده36:كاركنان مذهبي و بهداري و بيمارستاني ناوهاي بيمار و كاركنان خود ناوهاي مزبور محترم شمرده و حمايت خواهند شد. در مدتيكه در خدمت ناوهاي مزبور هستند اعم از اينكه در ناوها بيمار زخمدار باشد يا نباشد نمي‌توان آنها را دستگير كرد.
ماده37:كاركنان مذهبي و بهداري و بيمارستاني كه به‌خدمت بهداري يا روحاني اشخاص مذكور در ماده 12 و 13 اختصاص دارند اگر بدست دشمن افتند محترم شمرده خواهند شد و مورد حمايت قرار خواهند گرفت. مادام كه خدمات آنها براي پرستاري و كمك زخمداران و بيماران لازم است خواهند توانست وظائف خود را انجام دهند سپس همين كه فرمانده كلي كه آنها را در اختيار خود دارد امكان‌پذير بداند آنها را بازپس خواهند فرستاد. كاركنان مزبور هنگام ترك كشتي مي‌توانند اشيائي را كه ملك شخصي خودشان است با خود ببرند.
معهذا چنانچه بواسطه احتياجات بهداري يا روحاني اسيران جنگي نگاهداشتن قسمتي از كاركنان مزبور لازم تشخيص شود همه گونه اقدامات بعمل خواهد آمد كه هر چه زودتر در خشكي پياده شوند.كاركناني كه نگاهداشته شده‌اند هنگام پياده شدن مشمول مقررات قرارداد ژنو مورخ 12 اوت 1949 راجع به بهبود سرنوشت زخمداران و بيماران نيروهاي مسلح هنگام اردوكشي خواهند بود.

فصل پنجم : در باب محمولات بهداري

ماده38:كشتي‌هائي كه براي اين منظور اجاره داده مي‌شوند مجاز خواهند بود لوازمي را كه منحصراً براي معالجه زخمداران و بيماران نيروهاي مسلح يا براي پيشگيري بيماريها اختصاص دارد حمل نمايند مشروط به اينكه كيفيات سفر خود را به دولت خصم اطلاع دهند و مورد موافقت دولت نامبرده قرار گيرد، دولت خصم حق تفتيش آنها را حفظ خواهد كرد ولي نمي‌تواند آنها را دستگير يا لوازم محموله را ضبط كند.ممكن است ناظرين بي‌طرفي با موافقت دولت متخاصم در كشتيهاي مزبور بمنظور نظارت لوازم محموله گماشته شوند و براي اين منظور بايد دسترسي به لوازم مزبور آسان باشد.
ماده 39:ناوهاي هوائي بهداري يعني ناوهاي هوائي كه منحصراً براي تخليه زخمداران و بيماران و غريقان و همچنين براي حمل كاركنان و لوازم بهداري استعمال مي‌شوند مورد حمله واقع نخواهند شد بلكه هنگام پرواز در ارتفاعات و ساعات و مسيرهائي كه بين دول متخاصم ذيربط معين شده باشد توسط دول مزبور محترم شمرده خواهند شد.
علامت مشخص مذكور در ماده 41 روي سطح فوقاني و تحتاني و جبين آنها در كنار رنگهاي پرچم ملي بطور مشهود نقش خواهد شد. بعلاوه هر گونه علامت يا وسيله تشخيص ديگري را كه بموجب موافقت‌نامه بين دول متخاصم خواه در بدو جنگ و خواه در جريان جنگ معين شده باشد خواهند داشت. پرواز بر فراز خاك دشمن يا اراضي اشغال دشمن ممنوع خواهد بود مگر آنكه قرار ديگري در اين باب داده شده باشد.ناوهاي هوائي بهداري بايد به هر گونه اخطار مبني بر فرود آمدن در خشكي يا دريا اطاعت كنند در موردي كه ناو هوائي بهداري بدينطريق مجبور به نشستن در خشكي يا در دريا شود خود آن و سرنشينان آن مي‌توانند پس از بازرسي كه احياناً صورت گيرد دوباره پرواز نمايند.در صورتيكه بي‌خبر در خاك دشمن يا در اراضي اشغالي دشمن فرود آيد بيماران و زخمداران و غريقان و كاركنان ناو هوائي اسير جنگي خواهند شد. با كاركنان بهداري بر طبق ماده(36) و مواد ما بعد آن رفتار خواهد گرديد.
ماده40: ناوهاي هوائي دولت‌هاي متخاصم مي‌توانند با قيد شروط بند دوم از فراز خاك كشورهاي بي‌طرف عبور كنند و درصورت لزوم يا براي توقف آني در خاك يا آبهاي آنها فرود آيند. براي اين منظور بايد قبلاً عبور خود را از خاك آن كشورها به كشورهاي مزبور اطلاع دهند و به هر گونه اخطار مبني بر فرود آمدن روي خاك يا آب اطاعت كنند. در طول پرواز خود فقط در صورتي از حمله مصون خواهند بود كه در ارتفاعات و ساعات و طبق مسيري كه قبلاً بين دول متخاصم با دول بيطرف ذيربط قرار شده باشد پرواز نمايند.معهذا دول بيطرف مي‌توانند شرايط يا تضييقاتي براي پرواز يا فرود آمدن هواپيماهاي بهداري در خاك خود معين نمايند. شرايط يا تضييقات احتمالي مزبور نسبت به كليه دول متخاصم علي‌السويه اجرا خواهند شد.زخمداران و بيماران و غريقاني كه با موافقت زمامداران محلي بوسيله ناوهائي كه در خاك بي‌طرف پياده شوند بايد توسط آن كشور بي‌طرف در مواردي كه حقوق بين‌المللي مقرر مي‌دارد نگاهداشته شوند تا بتوانند مجدداً در عمليات جنگي شركت كنند، مگر آنكه در اين خصوص قرار ديگري بين دولت بيطرف مزبور با دول متخاصم داده شده باشد. هزينه بيماران و نگاهداري اين اشخاص بعهده دولت متبوع آنان خواهد بود.

فصل ششم : در علامت مشخصه

ماده41:علامت صليب سرخ روي زمينه سفيد تحت نظارت مقام ذيصلاح نظامي روي پرچمها و بازوبندها و همه گونه لوازم مربوط به اداره بهداري نقش خواهد شد.ليكن در مورد كشورهايي كه از پيش هلال سرخ يا هلال احمر را روي زمينه سفيد بجاي علامت صليب سرخ بكار مي‌برند علائم مزبور نيز به مفهوم اين قرارداد بعنوان علامت مشخصه مقبول است.

ماده 42:كاركنان مذكور در مواد 36 و 37 بايد ببازوي چپ خود بازوي بندي داشته باشند كه رطوبت در آن اثر نكند و داراي علامت مشخصه باشد اين بازو بند بايد توسط مقام نظامي تسليم و مهر شده باشد.
كاركنان مزبور علاوه بر پلاك هويت مندرج در ماده 19 بايد داراي كارت هويت مخصوصي باشد كه حاوي علامت مشخصه باشد، اين كارت بايد طوري باشد كه رطوبت در آن اثر نكند و قطع آن باندازه‌اي باشد كه بتوان در جيب گذاشت كارت مزبور بايد بزبان كشور صادر كننده نوشته شود و لااقل حاوي نام و نام خانوادگي و تاريخ تولد و درجه شماره صاحب كارت باشد، در كارت ذكر خواهد شد كه با چه سمتي حق استفاده از اين قرارداد را دارد، عكس صاحب كارت بايد به آن الصادق شود و صاحب كارت بايد آنرا امضا كند يا اثر انگشت خود را روي آن بگذارد و يا هم امضا و اثر انگشت نهد . كارت بايد با مهر منگنه مقام نظامي ممهور شود. در هر ارتش كارت هويت بايد متحدالشكل بوده و در ارتشهاي دولت ‌هاي متعاهد حتي‌الامكان از حيث نوع يكسان باشد، دول متخاصم مي تواند كارت پيوست اين قرارداد را نمونه قرار دهند و در بدو شروع مخاصمات نمونه‌هايي راكه بكار خواهند برد بيگديگر ابلاغ خواهند كرد. هر كارت هويت در صورت امكان لااقل در دو نسخه صادر خواهد شد كه يك نسخه آن نزد دولت صادر كننده بماند. كاركنان مذكور فوق نبايد در هيچ موردي از علائم وكارت هويت و حق حمل بازوبند خود محروم شوند و درصورت فقدان حق خواهند داشت كه المثني كارت و علائم جديدي دريافت دارند.
ماده 43: ناو و جهازات مذكور در مواد 22 و 24 و 25 و 27 بطريق ذيل متمايزخواهند شد
الف : كليه سطوح خارجي آنها سفيد خواهد بود
ب: يك يا چند صليب سرخ پررنگ هر چه بزرگتر در هر طرف بدنه و روي سطوح افقي نقش خواهد شد بطوريكه از هوا و دريا بهترين ديد را تامين نمايد.كليه ناوهاي بيماربر با افراشتن پرچم ملي خود و يا در صورتيكه تابع كشور بي طرفي باشند با برافراشتن پرچم دولت متخاصمي كه تحت امر آن قرار دارند خود را معرفي خواهند كرد يك پرچم سفيد با نقش صليب سرخ بايد هر چه بالاتر روي دكل بزرگ در اهتزاز باشد.
قايقهاي نجات ناوهاي بيمار بر و قايقهاي نجات ساحلي و كليه جهازات كوچكي كه توسط اداره بهداري مورد استفاده اند به رنگ سفيد با نقش صليب سرخ پررنگ كه به طور وضوح مرئي باشد رنگ خواهند شد و بطور كلي طريق تعيين هويتي كه در بالا درباره ناوهاي بيماربر ذكر شده درباره آنها نيز مجري خواهد بود.
ناوها و جهازات مذكور فوق كه بخواهند حمايت حقه خود را هنگام شب يا در مواقع كمي ديد تامين كنند، بايد باموافقت دولت متخاصمي كه آنها را در اختيار خود دارد اقدامات لازم بعمل آورند كه رنگ و علائم مشخصه خودرا بقدر كافي مشهود مرئي سازند.ناو بيمار بر كه‌ به‌موجب ماده 31 موقتاً توسط دشمن نگاهداشته شوند بايد پرچم دولت متخاصمي را كه در خدمتش كار مي‌كنند يا فرمانش را قبول كرده اند فرود آورند.
قايق‌هاي نجات ساحلي درصورتيكه با موافقت دولت اشغال كننده عمليات خود را در يك پايگاه اشغال شده ادامه دهند، ممكن است مجاز شوند كه در مواقعي كه از پايگاه خود دور مي‌گردند پرچم ملي خود را بانضمام پرچم صليب سرخ برافرازند مشروط باينكه مراتب قبلاً به كليه دول متخاصم ذي‌ربط اطلاع داشته باشد.كليه مقررات اين ماده راجع به‌علامت صليب سرخ نسبت به ساير علائم مذكور درماده 41 نيز معتبر خواهندبود. دول متخاصم بايد در هر حال سعي در حصول موافقت نامه هايي نمايند كه بموجب آن جديدترين اصول موجود در اختيار خود را براي تسهيل تشخيص ناو ها و جهازات مذكور در اين ماده بكار برند.
ماده 44: علائم مشخصه مذكور در ماده 43 را در زمان صلح و در زمان جنگ جز براي تشخيص يا حمايت ناوهاي مذكور در ماده مزبور نمي ‌توان مورد استفاده قرار داد باستثناي مواردي كه درقرارداد بين‌المللي ديگري يا در موافقت نامه بين كليه دول متخاصم ذيربط پيش بيني شده باشد.
ماده 45: دول معظمه متعاهدي كه قوانين كنوني كل‌آنها نارسا باشد اقدامات لازم براي منع و جلوگيري از هرگونه سو استفاده از علائم مذكور درماده 43 را در هر زمان بعمل خواهند آورد.
فصل هفتم : در اجراي قرارداد
ماده 46: هر دولت داخل در جنگ بايد بوسيله فرماندهان خود لوازم اجراي مواد بالا و همچنين موارد پيش بيني نشده را بر طبق اصول كلي اين قرارداد فراهم آورد.
ماده 47: اقدامات قصاصي عليه زخمداران و بيماران و غريقان و كاركنان و ناوها يا لوازمي كه تحت حمايت اين قرارداد ممنوعه است.
ماده 48:دول معظمه متعاهد تعهد مي نمايد كه در زمان صلح و جنگ متن اين قرارداد را هر چه بيشتر در كشور خود اشاعه دهند و مخصوصاً تدريس آنرا در برنامه هاي تعليمات نظامي و درصورت امكان در برنامه تعليمات كشوري به گنجانند به طوريكه عامه مردم خصوصاً نيروهاي مسلح داخل در جنگ و كاركنان بهداري و كشيشان نيرو‌هاي مسلح بر اصول آن واقف باشند.
ماده 49: دول معظمه متعاهد ترجمه رسمي اين قرارداد و قواعد و مقرراتي را كه براي تامين اجراي آن وضع كرده باشند به وسيله شوراي متحده سويس و در زمان جنگ به وسيله دول حامي به يكديگر ابلاغ خواهند كرد.
فصل هشتم : در منع سو استفاده و تخلفات
ماده50: دولت معظمه متعاهد تعهد مي‌نمايند كه كليه اقدامات قضائي لازم براي تعيين مجازات مرتكبين يا آمرين ارتكاب هر يك از تخلفات عمده از اين قرار داد راكه درماده بعد ذكر شده است به عمل آورند.
هر دولت متعاهد مكلف است كساني را كه متهم به ارتكاب يا آمر به ارتكاب هر يك از تخلفات عمده باشند جستجو و آنها را از هر مليتي كه باشند، تسليم دادگاههاي خود نمايد، همچنين مي‌تواند در صورتيكه مايل باشد آنها را بر طبق شرايط مقرره در قوانين خود براي دادرسي يك كشور متعاهد ديگر كه علاقه مند به تعقيب آنان باشند تسليم نمايد، مشروط به اينكه آن كشور متعاهد دلائل كافي بر عليه آن اشخاص جمع آوري كرده باشد. هر دولت متعاهد اقداماتي لازم را به عمل خواهد آورد كه از هر گونه اعمال خلاف مقررات اين قرارداد قطع نظر از تخلفات عمده كه شرح آن در ماده بعد خواهد آمد جلوگيري شود.متهمين در همه احوال از تضمينات دادرسي و دفاع آزاد به ميزاني كه كمتر از تضمينات مندرج در ماده 105 و مواد مابعد قرارداد ژنو مورخ 12 اوت 1949 راجع به معامله با اسيران جنگي نباشد بهره مند خواهند شد.
ماده 51: تخلفات عمده كه درماده بالا مورد نظر است عبارتند: از هر يك از اعمال ذيل كه بر عليه افراد يا اموالي كه تحت حمايت اين قرارداد مي‌باشند ارتكاب شده باشد.
آدم كشي عمدي شكنجه، يا رفتار خلاف انسانيت، بانضمام آزمايشهاي بيولوژي، ايراد درد شديد بطور عمدي يا لطمه شديد به تماميت جسمي يا به سلامتي، انهدام و تصرف اموال كه متكي به‌ضروريات جنگي نباشد و به‌مقدار كلي به‌طور غير مشروع و به‌دلخواه شخصي صورت گيرد.
ماده 52:هيچيك از دول متعاهد نمي‌تواند خود يا يك دولت متعاهد ديگر را از مسئوليت هايي كه بعلت تخلفات مذكور در ماده فوق متوجه خود او يا آن د ولت ديگر مي‌شود معاف سازد.
ماده53: هرگونه ادعاي نقض قرارداد بر حسب تقاضاي يكي از دول متخاصم طبق ترتيبي كه بين طرفين ذيعلاقه معين خواهد شد مورد تحقيق و رسيدگي قرار خواهد گرفت چنانچه راجع بطرز تحقيق توافق حاصل نشود طرفين يكنر دارو تعيين خواهند كرد كه طرز اقام را معلوم نمايد.پس از آنكه نقض قرارداد محرز گرديد دول متخاصم در اسرع وقت بدان خاتمه خواهند داد و از آن جلوگيري خواهند كرد
مقررات نهايي
ماده 54: اين قرارداد به فرانسه و انگليس تحرير شده و هر دو متن متساوبا معتبرند. شواي متحده سويس ترجمه رسمي اين قرار داد را به روسي و اسپانيولي تهيه خواهد كرد.
ماده 55: اين قرارداد به تاريخ امور مورخ است ممكن است تا تاريخ 12 فوريه 1950 به نام دولت‌هايي كه در كنفراس مورخ 21 آوريل 1949 منعقد در ژنو شركت داسته اند و همچنين توسط دولي كه در كنفرانس مزبور در شركت نكرده ولي در دهمين قراداد لاهه مورخ 18 اكتبر 1907 راجع به انطباق اصول قراداد ژنو سال 1906 به جنگ دريايي و در قراردادهاي ژنو سال 1864 يا 1906 يا 1929 راجع به بهبود سرنوشت زخمداران و بيماران نيروهاي مسلح شركت داشته اند امضا شود.
ماده 56: اين قرارداد هر چه زودتر تصويب و اسناد تصويب آن به برن تسليم خواهد شدهنگام تسليم هر سند صورت مجلسي تنظيم خواهد گرديد و يك نسخه رونوشت مصدق صورت مجلس مزبور بتوسط شواي متحده سويس براي كليه دولي كه قراداد بنام آنها امضا شده يا الحاق خورد را به قراداد اعلام داشته اند فرستاده خواهد شد.
ماده57: اين قرارداد ششم ماه پس از آنكه لااقل دو سند تصويب تسليم گردد اعتبار خواهد يافت و بعدا براي هريك از دول معظمه متعاهد پس از ششماه از تاريخي كه سند تصويب خود را تسليم نمايد معتبر خواهد بود
ماده 58:اين قرارداد رد روابط بين دول معظمه متعاهد جانشين دهمين قرارداد لاه مورخ 18 اكتبر 1907 در شهر ژنو به تاريخ 12 اوت 1949 به زبانهاي فرانسه و انگليسي تحرير شد نسخه اصلي در بايگاني كشور متحده سويس ضبط مي‌بود شاري متحده سويس يك رونوشت مصدق قرارداد را به هريك از دول امضا كننده و همچنين به دولي كه به اين قرارداد ملحق شوند ارسال خواهد داشت.

پيوست

محل مخصوص ذكر نام كشور و مقام نظامي
صادر كننده كار
كارت هويت
مخصوص اعضا بهداري و مذهبي وابسته به
نيرو‌هاي مسلح در دريا
.............................
نام و نام خانوادگي
نام شخصي
تاريخ تولد
درجه
شماره
دارنده اين كارت به سمت
تحت حمايت قرارداد ژنو مورخ 12 اوت 1949 راجع به بهبود سرنوشت زخمداران و بيماران و غريقان نيروهاي مسلح در دريا مي‌باشد
تاريخ صدور كارت ............................................. شماره كارت .....................................
محل امضا يا اثر انگشت يا هر دو

عكس صاحب كارت
مهر منگنه
مقام نظامي صادر كننده كارت
قد ...................................... چشم .................................................. مو ........................................

ساير مشخات
..............................................................................................................................................................
.............................................................................................................................................................

نویسنده :     غلامرضا مدنيان ( دانشجوي دوره دكتري حقوق عمومي )


   
+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
شخصيت حقوقي بين المللي
                                      
مقدمه :

پيدايش ، شكل گيري ، تشكيل و انحلال سازمانهاي بين المللي تابع قواعد حقوقي است . اين قواعد مي تواند از جمله موضوعات حقوقي برتر از سازمانهاي بين المللي باشد . قواعدي ناشي ازنحوه تشكيل اين سازمانهاست كه به نظرميرسددرحوزه مسقيم مقررات حقوق بين الملل است . قواعدحقوقي ديگري نيزميتواندقابل بررسي باشدوآن قواعدي حقوقي است كه برآيندتشكيل اين گونه سازمانها ونحوه اداره ، هدايت ، وظايف ، صلاحيت ها وغيره رابررسي ميكند. شايدبتوان اين قواعدرابه صورت خالص ، ناشي ازحقوق سازمانهاي بين المللي موردبررسي قرارداد.

هرچندبه نظرميرسدكه هرد ووجه وجنبه قضيه به هرحال ناشي ازموجوديتي برتربنام حقوق بين الملل است موضوع شخصيت حقوقي ، شايددراين ميان ازديگرموضوعات مربوط به حقوق سازمانهاي بين المللي ، جلوه اي درخشانترداشته باشد، زيراشخصيت حقوقي بين المللي سازمانهاي مذكوراست كه اجازه ميدهداين سازمانها داراي حق وتكليف بين المللي باشندوبتواننداهليت ورودبه روابط حقوقي بين المللي كسب ونيزبتوانندازجمله تابعين حقوق بين الملل تلقي ودرمراجع بين المللي نيزطرح واقامه دعوي بين المللي نمايند.

لذاسعي گرديدباتوجه به ماهييت حقوقي سازمانهاي بين المللي ، وبانگاه اندك تاريخي ازحيث تشكيل شخصيت حقوقي درحقوقي داخلي كشورهاي مستقل ، موضوع شخصيت بين المللي سازمانهاي بين المللي راموردبررسي قرارداده ومقايسه اندكي نيزفي مابين شخصيت بين المللي وسازمانهاي بين المللي درحقوق بين المللي ، ونيزافرادوشركتها درحقوق داخلي موردبررسي قرارگيرد. البته منابع به زبان فارسي درخصوص ماهيت حقوقي سازمانهاي بين المللي بسياركم وآنچه درزمينه سازمانهاي بين المللي به زبان فارسي وجودداردبيشتربه بررسي منشورملل متحدوسازمان ملل متحدوسازمانهاي تخصصي وابسته به آن است ، به اين لحاظ قدرمسلم اين تحقيق فاقدخصايص لازم ازحيث بررسي همه جانبه موضوع است ونگارنده اميددارددرآينده ، بابررسي كتابهاي بيشتري حداقل به زبان انگليسي بتواندعميق ترودقيق ترابعادمختلف حقوقي قضيه رابررسي نمايد.

اميداست اين مقدارمطالبي كه تقديم ميگردداولا درچارچوب مباحث سازمانهاي بين المللي بوده وثانيا پيرامون بررسي شخصيت حقوقي سازمانهاي بين المللي ازموضوع خارج نباشد.

پيشنيه
بحث اول : گذرازحقوق بين الملل سنتي ( عمومي ) به حقوق بين الملل دوران ( معاصر)

دوره هاي تاريخي قبل ازجنگ جهاني اول وفاصله بين دوجنگ جهاني اول ودوم ونيزدوره بعدازجنگ جهاني دوم ، مي تواندازحيث بررسي گذرازحقوق بين االملل سنتي ( كلاسيك ) به حقوق بين الملل مدرن قابل اعتناء بسيارباشد. وبهرحال اين تغييروسيرتكاملي حقوق بين الملل ازخلال اين دوران تاريخي ، بهتروبرجسته ترنمايان ميگردد.

يك تعريف كلاسيك وستني ازحقوق بين الملل مي خواهدكه اين حقوق تنها حقوق دولتها باشدزيراحقوق بين الملل حقوقي ميداندكه ازخلال قواعدمدون وغيرمدون روابط بين دولتهاراتنظيم ميكند.

اين همان حقوق بين الملل عمومي است كه ازنظرتقسيم بندي تاريخي مسائل حقوقي كه متاسفانه تاكنون حداقل درمراجع دانشگاهي ايران ازحيث تدريس اين رشته بكارگرفته ميشوددرمقابل حقوق بين المللي خصوصي قرارميگرد.

گفته شده است كه تعريف وياتوصيف مذكورازحقوق بين الملل بعنوان كلاسيك وضعيت محيط نشوونماي اين حقوق يعني جامعه بين المللي رادريك دوره اي بيان ميكند، دوره اي كه شايدنتوان تاريخ دقيقي براي آن تصوركردولي شروع آن رامي توان آغازقرن شانزدهم ، شكل گيري تدريجي دولت به مفهوم جديدوپايان آن رادرهرصورت ، پس ازجنگ بين المللي دوم تلقي كرد. ازحيث ملاحظات كيفي ، قرن نوزدهم تغييرات بسيارمهمي رابه ارمغان آورده است . ازجمله اين ملاحظات كيفي ، وروداشخاص جديدي به حقوق بين الملل است واين اشخاص جديد، سازمانهاي بين المللي هستندكه تقريبا ازنيمه دوم قرن نوزدهم به صورت اتحاديه هاي اداري شكل گرفتند.

( حقوقي بين الملل درعمل – تاليف : دكتردومينك كارو- ترجمه وتحقيق – دكترمصطفي تقي زاده انصاري )

اين سازمانهاي بين المللي درمسيررشدخودمنجربه تشكيل سازمانهاي بين المللي بين دولتي ميگردند.

انعقادعهدنامه روساي پس ازپايان جنگ جهاني اول منجربه ايجادجامعه ملل ونيزسازمان بين المللي كارگرديد. اساسنامه اين سازمان ضميمه عهدنامه ۲۸ زوئن ۱۹۱۹ ورساي گرديد. دراين فاصل موسسات عمومي بين المللي شكل ميگيرندكه اولين نهادازاين گونه موسسات ، بانك اختلافات بين المللي است .

نويسنده كتاب حقوق بين الملل درعمل ، اينگونه موسسات راداراي وضعيتي دوگانه دانسته واعتقاددارد، تعدادي ازاين سازمانها صرفا ناشي ازحقوق بين الملل هستندوبعضي ديگرناشي ازنظم بين المللي وياناشي ازنظم داخلي دولتهاي محل استقرارخودميباشند. ( حقوق بين الملل درعمل – منبع پيشين )

بحث دوم : مفهوم سازمان بين المللي
دركتاب (A Modern Introduction to International LaW) گفته شده :

اصطلاح سازمان بين المللي ، معمولا براي تعريفي سازماني بكاربرده ميشودكه براساس موافقت ميان دوياچنددولت ايجادشود.

The term international Organization is usually used to describe an Organization setup by agreement between Two or more state.

دركتاب ( International LaW )نوشته ماريان گرين مي گويد:

اصطلاح سازمان بين المللي دريك مفهوم وسيع اش مربوط است ، هم به سازمانهايي كه توسط دولتها ايجادگرديده اند هم سازمانهايي كه توسط اشخاص حقيقي واشخاص حقوقي خصوصي ايجادميگردد.

(The term international Organization in its broad sense refers both to organization created by states and to those established by private persons or bodies.

بنطرميرسدكه توضيحات مذكوردرخصوص سازمانهاي بين المللي ، درباره ماهيت حقوقي اين سازمانها توصيحي نداردوآنچه كه گفته شده بيشترمربوط به مسائل شكلي است يعني درباره نحوه تاسيس وبه اصطلاح ( Legal nature) توضيحي ندارد.

دركتاب فرهنگ روابط بين الملل ، ترجمه وتحقيق توسط آقاي حسن پستادرصفحه ۴۱۷ درخصوص سازمانهاي بين المللي آورده است كه :

« تركيبات وتشكيلات رسمي كه ازمرزهاي ملي فراترميرودوبراي تسهيل همكاري اعضاء درزمينه هاي امنيتي ، اقتصادي ، اجتماعي ، ياسايرمسائل مربوط به اين زمينه ها يك دستگاه اداري به وجودمي آورد. سازمان هاي بين المللي مدرن كه پيدايش آنها درنظام دولتي غربي پيش ازيك قرن پيش آغازشده ، درقرن بيستم – عصرهمكاري بين المللي – به شكوفايي رسيده انداكنون دونوع سازمان بين المللي فعال وجوددارد، يكي سازمانهاي دولتي متشكل ازدويابيشترازدودولت ويكي هم سازمانهاي خصوصي متشكل ازافرادوگروه ها كه به سازمانهاي غيردولتي معروفند(N.G.O) . معروفترين نمونه براي سازمانهاي بين المللي دولتي ، سازمان ملل متحدومعروفترين سازمانهاي بين المللي خصوصي ، صليب سرخ بين المللي مثال زده شده است . »

آنچه كه دركتاب فرهنگ روابط بين الملل ازسازمانهاي بين المللي گفته شده است تقريبا مشابه مطالبي كه دردوكتاب قبلي به زبان انگليسي آورده شده است ودراينجا نيزتوضيحي ازماهيت اين سازمانها ارائه نگرديده است.

بنابراين چنانچه بخواهيم به تعاريف مذكوراكتفانمائيم عملا وضعيت حقوقي اين نهادبين المللي ازاين حيث كه تادرجه آنها نسبت به دولتها ويامنشاء ايجادخوداستقلال دارندوبهرحال اينكه آياتوسط دولت ها قابليت كنترل دارندياخير، واينكه اين نهادچه فرقي بانهاددولت ازحيث حقوق بين الملل دارد، وبالاخره نقش نهادي كه توسط دولتها ايجادميگردد. درروابط بين المللي دولت بايكديگرونيزدراندرون خوددولتها موثراست ياخيربلاپاسخ مي باشد.

دركتاب حقوق سازمانهاي بين المللي ، نوشته دانيل دورمواي ف ترجمه آقاي دكتركمال الدين هريس نزاددرصفحه ۱۵ آمده است كه :

سازمانهاي بين المللي به فدراليسم بين المللي مربوط ميشوندودرتعريف فدراليسم بين المللي مي فرمايند: معرف نظامي است كه درآن ف جوامعي كه دورهم جمع شده اندويزگي دولت بودن خودرادرحيطه حقوق بين الملل حفظ ميكنندولي تشكل بوجودآمده « دولت » تلقي نمي شود.

بنابراين ملاحظه ميشودكه دولت كه تابع اصلي حقوق بين الملل است به جهت لزوم همكاري بين المللي كه امروزه يكي ازشاخصه هاي جامعه بين المللي است براساس يك سندبين المللي ( معاهده ) ( treaty) روابط خودرانهادينه كرده وسازمان بين المللي راتشكيل ميدهندوسندمذكور، ارگانهاي مربوطه ، صلاحيت واختيارات سازمان بين المللي رامشخص ميكند.


بحث سوم : مفهوم شخصيت حقوقي
الف : مفهوم شخصيت حقوقي درحقوق داخلي

دركليه سيستم هاي امروزي حقوق ملي ، اشخاص به دودسته كلي تقسيم ميگردند.

اشخاص حقيقي واشخاص حقوقي :

درحقوق ملي ، افرادحقيقي وياشخص حقيقي داراي اهليت تمتع واهليت استيفامي باشديعني توانائي برخورداري ازكليه حقوق واجراي آنها ونيزتكليف ناشي ازآن برخورداراست . في الواقع شخصيت حقوقي شخص حقيقي كامل وتمام است .

ازحيث تاريخي دردوره هاي مقدم بردوران معاصر، افرادواشخاص حقيقي نيزبوده اندكه فاقداهليت لازم براي داشتن حقوق واجراي تكاليف ناشي ازآن بوده اند. اين افراديعني بردگان فاقدشخصيت حقوقي بوده اندودرواقع جزء اموال محسوب ميگرديدند. امروزه خوشبختانه نظام برده داري تقريبا ازكليه سيستم هاي حقوق داخلي حذف گرديده وحتي تجارت برده ازنظرحقوق بين الملل معاصرتابع مقررات شديدي است كه دولت ها مكلف به رعايت آن ميباشند.

علاوه براشخاص حقيقي ، اشخاص ديگري تحت عنوان شخص حقوقي ( اعم ازخصوص وعمومي ) نيزدرقوانين كشورهاراه پيداكرده است كه بحث شخصيت حقوقي اين اشخاص درروابط حقوقي مطرح گرديده است . آيااشخاص حقوقي داراي شخصيت حقوقي برابرويكسان بااشخاص حقيقي هستند. آياشخصيت حقوقي اشخاص حقوقي ناشي از فردحقيقي است كه داراي شخصيت كامل است ياخير؟ نه قانون براي اين افرادشخصيت حقوقي ايجادكرده است ؟ وبالاخره اگرقبول كنيم كه ازنظرسيستم حقوقي ملي ايران في المثل قانون تجارت براي شركتهاي تجاري ، شخصيت حقوقي قائل گرديده است خواهيم پذيرفت كه اين شخصيت حقوقي ناشي ازقانون است وحدودوسعت وكامل بودن يابه تعبيري ناقص بودن شخصيت حقوقي اين اشخاص راقانون معين ميكند.

بنابراين باتوجه به توضيحات مذكوربه نظرميرسدكه اشخاص حقوقي ( اعم ازخصوص وعمومي ) درحقوق ملي ، بالاخص دربحث شركتها باتوجه به اساسنامه مقررونيزتوجه به اينكه نحوه تشكيل اين اشخاص تابع قراردادتاسيس است ميزان حقوق اختيارات وتكاليف قانوني اين اشخاص مشخص ومعين ميگرددوخارج ازسيستم اساسنامه ، چنانچه شخص حقوقي مذكوراقدامي نمايدف ازاين نطركه جهت آن اقدام فاقداهليت ( شخصيت حقوقي ) است ياخير؟ موضوع بررسي ميگردد، وبالاخره اينكه شخصيت حقوقي مذكورنمي تواندداراي اهليت كامل وبرابربااشخاص حقيقي باشد.

ب: شخصيت حقوقي بين المللي

ديوان بين المللي دادگستري (I.C.J) كه خودازجمله اركان اصلي قضائي سازمان ملل متحدميباشد، داراي صلاحيت ترافعي ونيزصلاحيت مشورتي است . دريك نظرمشورتي درسال ۱۹۴۹ درخصوص قضيه كنت برنادوت اظهارداشته :

دريك سيستم حقوقي ، الزاما تشابه اي ميان اشخاص حقوقي ازنظرماهيتي وگستردگي حقوق آنها وجودندارد.......

ماهيت حقوقي آنها بستگي به نيازهاي جامعه دارد.

بنابراين ملاحظه ميگرددكه اشخاص حقوق بين الملل داراي شخصيت حقوقي مشابه اي نمي باشند.


ماده ۱۰۴: منشورملل متحددرباره سازمان ملل متحدميگويد:

سازمان درخاك هريك ازاعضاء ازاهليت حقوقي كه براي انجام وظايف ورسيدن به مقاصدآن ضروري است متمع ميشود.

ماده ۱۰۵ منشوركه درخصوص مزاياومصونيت هاي سازمان ملل متحداست نيزمي گويد: سازما درخاك هريك ازاعضاء خودازامتيازات ومصونيت هايي كه براي رسيدن به مقاصدآن ضروري است برخوردارخواهدبود.

منشاء كسب شخصيت حقوقي بين المللي

توضيح اينكه مفاداصول ۱۰۴ و۱۰۵ منشورملل متحداين فرض رامطرح ميكندكه شخصيت حقوقي بين المللي ، آياناشي ازحقوق داخلي كشورمحل اقامت سازمان بين الملل است وياخير؟

جناب آقاي دكتررضاموسي زاده دركتاب حقوق سازمانهاي بين المللي با استنادبه نظريه مشورتي ديوان بين المللي دادگستري درقضيه كنت برنادوت ( ياكاركنان سازمان ملل متحد) مي فرمايندپاسخ بسيارواضح است زيرانظريه مشورتي مذكور، برلزوم برخورداري سازمان ملل متحدازيك شخصيت حقوقي بين المللي تاكيددارد. لذاسازمان ملل متحدراداراي اهليت حقوقي براي اقامه دعوي نزدمراجع قضائي بين المللي ميداند. وبالاخره اينكه نظريه مشورتي مذكور، شخصيت بين المللي براي سازمان ملل متحدقائل گرديده است .

بنابراين منشاء كسب شخصيت بين المللي براي سازمانهاي بين المللي مجموعه قواعدحقوق بين المللي است ونه حقوق داخلي كشورمقرسازمان بين الملل .

بخش چهارم : شخصيت حقوقي سازمانهاي بين المللي

الف: شناسائي اهليت بين المللي

دراينجا مرادازبحث اين است كه اگرروزگاري ، درحقوق بين الملل كلاسيك تنها موضوع تابع اين حقوق دولتها بوده اندودراين عرصه تنها دولت داراي اهليت حقوقي ازحيث داراشدن حق وتكليف ونيزتوانائي حضوردربرابرمراجع قضائي بين المللي راداشته است اكنون ديگرتنهادولت تنها دارنده شخصيت حقوقي درنظام بين المللي نيست ونمي باشد. به اصطلاح درعرصه اين حقوق ، موضوع يانهادديگري نيزشكل گرفته كه داراي نوعي اهليت هستندومضافا داراي اراده وشخصيت مستقل ازدولتهاميباشند.

بدين معني كه اين نهادها بدون كمك كشورهاي عضو، قادربه اقدامات مستقلي همچون انعقادعهدنامه ، تملك اموال منقول وغيرمنقول ، تصميم گيري درخصوص نحوه اداره كاركنان، حمايت ودفاع ازمنافع خودوكاركنان ميباشند.

ب: نقش ديوان بين المللي دادگستري
تمام نظريه هاي كنوني درموضوع شخصيت بين المللي سازمانهاي بين المللي ناشي ازكمكهاي اساسي تشكيلات ديوان بين المللي دادگستري درزمينه ترقي ورشدوتوسعه حقوق بين المللي معاصراست . به نحوي كه گفته شدريشه هاي تمام نظريه هاي كنوني دراين خصوص ناشي ازتصميم ديوان مذكوراست .

درقضيه ورودخسارات به سازمان ملل متحدوقضيه مرگ يكي ازفرستادگان ويژه اين سازمان بنام كنت برنادوت در سرزمين فلسطين كه توسط سربازان اسرائيلي به قتل رسيدفي الواقع مي بايست
پاسخ ميداد كه آياسازمان ملل متحد، بعنوان يك سازمان بين المللي داراي شخصيت حقوقي است ياخير؟ چرااگرفاقدشخصيت حقوقي باشد. علي الاصول اهليت لازم براي اجراي صلاحيت هاي خودنيزنخواهدداشت .

لذاديوان بين المللي دادگستري بابررسي ويژگي اين سازمان واهداف واصولي كه براي رسيدن به اين اهداف درسازمان ملل متحد( منشورملل متحد) موردنظرقرارگرفته اعلام داشت كه به نظرديوان ، ضرورت داردكه سازمان ملل متحدبراي رسيدن به اهداف خودشخصيت بين المللي داشته باشدمهمترين هدف اين سازمان حفظ صلح وامنيت بين المللي است واين موضوع ، كوچك وپيش پاافتاده اي نيست كه به سادگي بتوان ازكنارآن ردشد. لذا، سازمان مذكوربدون برخورداري ازيك شخصيت حقوقي ان هم شخصيت وسيع بين المللي ، قادربه انجام وظايف خودنخواهدبود. حقوق دانان ازاين اقدام ديوان دراحرازوشناسايي شخصيت بين المللي ديوان نتيجه ميگيرندكه اين گونه احرازصلاحيت في الواقع به طورضمني ازماموريتهاي داده شده به سازمان ملل متحداستنباط گرديده است .

ج : نقش سندتاسيس سازمانهاي بين المللي

دركتاب فرهنگ حقوق بين الملل گفته شده : سازمانهاي بين المللي بعنوان موضوع حقوق بين الملل ، اتحادكشورهاست كه ازطريق انعقاديك عهدنامه في مابين دووياچندكشورتاسيس ميگردد. بنابراين سندتاسيس سازمانهاي بين المللي ، خوديك عهدنامه بين المللي است كه اين عهدنامه مشمول عهدنامه معاهدات ۱۹۶۹ ميباشدوبه هرحال تابع حقوق معاهده اي است . سندتاسيس يامعاهده ايجادسازمان بين المللي است كه بيانگر، ماهيت حقوقي سازمان ، اهداف واختيارات تعيين شده درمعاهده ميباشد.

ازطرفي چون سندتاسيس منجربه تصويب اساسنامه سازمان بين المللي ميگرددكه سازمان درچارچوب اساسنامه مصوب ميبايست فعاليت نمايد، سندتاسيس ماهيت تاسيسي نيزداشته باشد.بنابراين سندتاسيس سازمانهاي بين المللي است كه وظايف اين سازمانهارامشخص ميكندوصلاحيتيها واختيارات اين سازمانها مربوط به وظايفشان ميباشدوچون كشورهاهستندكه سندتاسيس براساس معاهده في مابين منعقدميكنند، بنابراين سازمان بين المللي ازصلاحيتهايي برخوردارهستندكه كشورها به آن سازمان اعطاميكنند.

بعبارتي سازمانهاي بين المللي داراي صلاحيت ذاتي همانندكشورهانمي باشندوصلاحيت سازمانهاي بين المللي براساس اصل تخصص قراردارديعني صلاحيت ، صلاحيتي تخصصي است .

نتيجه گيري :
ضرورت روابط اجتماعي بين المللي درمسيررشدخودوبراساس فكراساسي حفظ صلح بين المللي ازراه حقوق منجربه تشكيل سازمان ملل متحدگرديد. تاقبل ازتشكيل سازمان ملل متحد، بحث سازمانهاي بين المللي به صورت حاشيه اي درحقوق بين الملل مظرح بوده است .

درحقوق بين الملل معاصر، يكي ازجلوه هاي توسعه وترقي آن ، شكل گيري نهادهاي بين المللي بعنوان سازمانهاي بين المللي عنوان موضوع حقوق بين الملل است . سازمان هاي بين المللي براساس تواق دووياچندكشوروبه موجب يك معاهده تاسيس ميگردند. يعني هرسازمان بين المللي داراي يك سندتاسيس است . كه دراين سندوظايف ، اهداف وصلاحيتها ذكرميشودكه سندواحدخصيصه معاهده اي وتاسيسي است .
بحث شخصيت حقوقي بين المللي براي سازمانهاي بين المللي ازاين حيث مظرح بوده است كه اگراين اشخاص موضوع حقوق بين المللي هستندبتوانندداراي حق وتكليف باشندوازحقوق وتكاليف خودحمايت ودفاع نمايندوبنوانندطرح واقامه دعوي نزدمراجع قضايي بين المللي نمايند. تشخيص شخصيت حقوقي براساس نظريه مشورتي ديوان بين المللي دادگستري دراحرازصلاحيتهاي ضمني سازمانهاي بين المللي است . درمنشورملل متحد، درخصوص شخصيت بين المللي سازمانهاي بين المللي بجزاصول ۱۰۴ و۱۰۵ منشورمذكور، قواعدديگري وجودنداردوبهرحال عقيده اين است كه شخصيت حقوقي توسط ديوان بين المللي دادگستري درقضيه كنت برنادت براي اين سازمان شناسائي شده است.

شخصيت حقوقي سازمانهاي بين المللي نظربه اينكه اين سازمانها توسط كشورها ايجادميگردند، همانندشخصيت حقوقي كشورها ذاتي وكامل نيست وبراساس تخصصي قرارداردوتخصصي است . ممكن است كه درسندتاسيس واسناسنامه يك سازمان بين المللي به موضوع شخصيت حقوقي سازمان مربوطه دررابطه بااهداف ووظايف به صراحت موادي گنجانيده شود، وليكن بهرحال احرازوتشخيص صلاحيت وشخصيت بين المللي وسازمانهاي بين المللي داراي شعاع مختلف است وازاين سازمان به سازمان ديگرمتفاوت است .

النهايه اينكه ظهوروپيدايش سازمانهاي بين المللي درحقوق بين الملل نمايانگراين مطلب است كه ديگركشورها تنهابازيگران اصلي اين صحنه بين المللي نميباشندبلكه موضوعات ديگري شكل گرفته وادامه اين روندتاكنون به اين سمت بوده است كه علاوه بررشدچشمگيرحقوق سازمانهاي بين المللي ، حقوق بين الملل گرايش به شناسايي موضوعاتي ديگرماننداشخاص خصوصي حقوقي ( شركتهاي چندمليتي ) وافرادحقيقي رانيزدارد.

مباحث مربوط به حقوق بشروتشكيل دادگاههاي بين المللي كيفري وكنوانسيون قانون جرايم بين المللي ازموضوعات بسيارجالب وجذاب وپركشش دراين زمينه ميباشند.

كتابنامه
الف : زبان فارسي

منابع عمومي

۱- حقوق بين المللي درعمل تاليف دكتردومينك كارو- ترجمه وتحقيق دكرمصطفي تقي زاده انصاري – نشرقومس – تاريخ انتشارندارد.

۲- فرهنگ حقوق بين الملل به نوشته رابرت بلدسو، بوسلاويسجك – ترجمه وتحقيق دكترعليرضاپارسا- چاپ اول سال ۷۵ نشرقومس


منابع اختصاصي

۱- حقوق سازمانهاي بين المللي نوشته : دانيل دورمواي – ترجمه دكتركمال الدين هريسي نژاد- بهار۱۳۷۹ نشرجامعه پژوه – نشردانيال

۲- حقوق سازمانهاي بين المللي نوشته : دكتررضاموسي زاده – زمستان ۱۳۷۵- چاپ اول – شركت انتشاراتي پاژنگ

ب: به زبان انگليسي

۱- International Law: N.A Marym Green pitman Publishing - ۱۹۸۷

۲- ۲- A Modern Introduction to International Law. Micheal Akehurst Sixth. Edition
 
نويسنده: محمد صادق اولي پور - وكيل پايه يك دادگستري


   
+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
میراث بشری درحقوق بین الملل
نکته:
نگارنده قصد ورود به این مسئله ازمنظر سیاسی ودینی ندارد،زیرا دراین خصوص اهل فن به موضوع خواهند پرداخت بلکه صرفا از این منظر این حادثه را مورد بررسی قرار می دهد که معلوم شود آیا براساس منشور ملل متحداساسا دولت ها می توانن مواریث بشری را به صرف عدم اعتقاد طایفه ای به آن از بین ببرند؟؟ودیگر اینکه میراث بشری همان طور که متعلق به یک نسل نیست وهمه پیشینیان وآیندگان درحفظ ونگهداری ومنزلت آن سهیم می باشند ؛آیا درست است که مواریث بشری را درحریم یا دولت وکشور محصور سازیم وبا این ادعا که چون درمحدوده دولت سرزمینی قرار دارد هر رفتاری که با آن بخواهیم انجام می دهیم وبه هیچ مرجعی هم پاسخگو نخواهیم بود؟؟
1-قبرستان بقیع وبرخی دیگر ازاماکن مقدس سرزمین حجاز جزو میراث معنوی وتاریخی مسلمانان جهان به ویژه شیعیان است .وهابیون حاکم برعربستان دیدگاهشان برای خودشان محترم است ومی توانند به آن مراقد شریف توسل نجویند اما چنین حقی درصلاحیت دولت سرزمینی نیست که بخواهد خواسته های خویش را درآن عملی کند.کما این که بیت المقدس ومسجد الاقصی برای همه مسلمانان دارای احترام هستند واعتراض مسلمانان جهان به این ر
زیم این است که میراث معنوی مسلمین را غصب نموده وبرای آن محدودیت ها ی غیر منطقی بو جود آورده واساسا هر گونه محدودیت بر مسجد الاقصی را ولو اینکه حضور را مشروع تلقی کنیم غیر قابل قبول است ومی بایستی رژیمی برای اداره آن اخیار کرد که برآمده از یک منشور جهانی باشد .
2-با الهام از کنوانسیون هایی از جمله کنوانسیون مربوط به حمایت ازسرمایه های فرهنگی به هنگام وقوع جنگ وارائه مقررات لازم جهت اجرای کنوانسیون 26مارس 1999و14می1954وتوصیه نامه حفاظت از حوزه های تاریخی ونقش کنونی آنهابه تاریخ26نوامبر1976سازمان یونسکو باید دانست که حفظ آثارتاریخی،فرهنگی وهویتی ملت ها جزیی ازحقوق اساسی انسانها بدون درنظرگرفتن نژاد ورنگ وسرزمین می باشد وقبل ازاینکه متعلق به یک سرزمین باشد متعلق نسلها وتمام جوامع می باشد ومی بایستی رژیم فرا ملی برآن حاکم باشد.
3-امروزه با همه فراز ونشیبی که حقوق داخلی درارتباط با حقوق بین الملل ازخود نشان داده است ؛برتری حقوق بین الملل بر حقوق داخلی مسلم به حساب آمده ؛وچنین ادعا می شود که حقوق داخلی مشتق از حقوق بین الملل است وحقوق بین املل مشخص کننده صلاحیت کشورهاست وآنها را ملزم به محدویت ومعین کردن صلاحیت های خود می نماید.
درجامعه حقوقی امروزه قاضی بین الملل نمی پذیرد کشوری که عامل یک عمل غیر مشروع خسارت بار می باشد برای فراراز مسئولیت درلوای قانون داخلی ویا قانون اساسی خود پناه بگیرد.از این روستکه قاضی رجحان حقوق بین الملل را برقوانین داخلی تائید می کند.ودرصورت وجود رقابت میان دستگاه قضایی بین امللی وداخلی ،دادگاههای داخلی مکلف به رعایت اراءبین المللی می باشند.
دیوان بین المللی دادگستری درنظریه مشورتی 11آوریل 1949درقضیه خسارت وارده به سازمان ملل اعلام می نماید<<به نظر دیوان ،سازمان ملل حق دارد علیه یک کشور (عضو یا غیرعضو)که با نقض تعهدات بین المللی خود خساراتی را به سازمان یا مامورین او وارد کرده باشد،درزمینه بین الملل مبادرت به دعوی حقوقی بنماید
مطابق تعریف پرفسور بادوان ؛مسئولیت بین المللی یک نهاد حقوقی است که به موجب آن کشوری که عملی برخلاف حقوق بین الملل به او منتسب است باید طبق حقوق بین الملل خسارات وارده به کشور متضرر از آن عمل را جبران کند.
4-ماده سی ام اعلامیه جهانی حقوق بشر می گوید:هیچیک ازمقررات اعلامیه حاضر نباید طوری تفسیر شود که متضمن حقی برای دولتی یا جمعیتی یا فردی باشد که بموجب آن بتواند هریک ازحقوق و آزادیهای مندرج دراین اعلامیه را از بین ببرند ویا درآن راه فعالیتی بنمایند.
گرچه دولت مظهر عالی ترین درجه اجتماع می باشد اما امروز با ترقیاتی که طی قرن بیستم درروابط بین الملل پدید آمده است وسازمان های وسیع جهانی که تاسیس شده دیگر اثبات وجود جامعه بین الملل لزومی نداشته بلکه اگر بحثی هم باشد توجیه جامعه بین الملل از نظر حقوقی است .که با ملاحظه آن چه پیشتر بیان شد قواعد حقوق بین الملل ،مانند سایر رشته های حقوق ،افرادخود رامقید می سازد.زیرا هرجا حقوقی هست،اطاعت ازحقوق هم هست .
همبستگی ملل ودولتها امروزه به حدی رسیده است که هرواقعه ای که درگوشه ای از جهان اتفاق می افتد دراقصی نقاط دنیا انعکاس می یابد.ودیگر دولت ها نمی توانند به این عنوان که موضوعی درقلمرو حقوق داخلی آنهاست مانع از سلطه حقوق بین الملل درامور داخلی خود گردند..
نتیجه
الف:اقدام به تخریب میراث معنوی انسانهای خداپرست درسال1343ه-ق توسط وهابیون سعودی از این حیث مذموم به شمار می رود که اولا مغایر تعالیم قرآنی ورفتار مسلمانان در طول تاریخ می باشد زیرابا مراجعه به قرآن روشن می شود که امت های پیشین به حفاظت وصیانت ازآثار پیامبران خود اهتمام وبه آن تبرک می جستندهمانند صندوقی که در آن مواریث خاندان موسی وهارون قرارداشت که آن را درنبردها حمل می کردند تا ازطریق تبرک به آن بردشمن پیروزگردند.سیر وسیاحت درکشورهایی که قبور انبیا وفرزندان آنان درآنجا قرارداردنشان می دهد که پیامبران نسبت به حفظ قبور آنان وساختن بناهای مجلل برروی آنها اهتمام خاصی می ورزیده اند وسپاه اسلام نیز هنگام فتح شامات دست به تخریب قبور پیامبران نزدند بلکه خادمان آنها را که حفاظت ازآن را بعهده داشتند ابقا کردند.واین بناها تاامروز باقی مانده وبرای تمام موحدان جهان جاذبه خاصی دارد.اگرساختن بنا بر قبور انبیا واولیاء شرک بود.جاداشت تا فاتحان منبعث ازخلفا به تخریب ونابودی آن ابنیه می پرداختند
ثانیا:میراث اعم از معنوی ومادی ارزشی است که متعلق به همه بشریت است؛وصرف اسقرار مادی آن دردولت سرزمینی موجب نمی شود که درمقابل جامعه جهانی وآحاد انسانها مسئولیتی نداشته باشدونمی توان به صرف عدم اعتقاد طایفه به حقوق سایرین تجاوز کرد
راه حل:
1-همگان باید بدانیم تفکر تکفیر غده سرطانی است که درجوامع دینی به ویژه کشورهای اسلامی تارو پود آن را تهدید کرده وبرای جلوگیری از رخداد حوادث مشابه باید این رویه کینه ساز سریع تر ریشه کن شود.واجازه دهیم درسایه همدلی و همزیستی مطلوب احتجاجات عالمانه ومنطقی را جایگزین تکفیر یکدیگر کنیم.
2-نسبت انسانها را با آثارتاریخی ،فرهنگی وهویتی ملت ها از محدوده حقوق شهروندی به حقوق جهان وندی توسیه دهیم وهر آنچه را که نشان از هویت انسان می شود متعلق همه انسانها در تمامی ازمنه وامکنه ودولتها بدانیم/
3-حقوق بین الملل به موازات تحولات اجتماعی درآستانه تغیراتی است.این حقوق باید ازقید هوی وهوس دولت ها ی خود مختار آزادشده وبرپایه محکم تری که منافع جامعه بشری را دافق جهان شمولی اش دربرداشته باشد استوار گردد.
4-باکمال تاسف سازمان یونسکو که از سازمانهای وابسته به سازمان ملل متحد می باشد به وظایف خود صرفا درمحدوده صدور توصیه نامه اکتفا می کند یا اینکه اگر میراثی را ثبت کرد ولی کشور مورد نظر درحفظ آن کوتاهی کرد فقط نام آن میراث را ازفهرست مراکز ثبت شده حذف می کند واز حمایت های مالی خود محرومش می کن در حالی که جایگاه سازمان یونسکو به عنوان بازوی فرهنگی سازمان ملل از جایگاه رفیعی برخوردار بوده واینکه نام نیراث را از لیست حمایتی خود حذف می کند نه تنها خدمتی به میراث نیست بلکه دقیقا بر عکس آن ؛عاملی برای بروز فجایع بدتری می شود.!!!!!زیرا یا باعث می شود خود افراد علاقمند به آن میراث عکس العمل نشان دهند که این خود موجب گسترش خصم ودشمنی بین ملتها می گردد<<همان طور که تاکنون این چنین بوده است>>ویااین که دولتها وطوایف متخلف ومتجاوز به حقوق انسانی ومعنوی بشریت برگستاخی خود افزوده وبا گذشت زمان شاهد اضمحلال وبی ارزش شدن مواریث جامعه جهانی گردیم.!!!!
5-نظر به اینکه نه تنها ارزش واهمیت میراث بشری از مسائلی چون تخلفات سیاسی دولت ها کمتر نبوده بلکه مهمتر نیز می باشد سازمان علمی فرهنگی سازمان ملل باید از راهکار هایی از جمله عملی ساختن دومین نظریه کمسیون تدوین حقوق بین الملل به سال1930توجه کند که گفته است:هرکوتاهی که دراثر اقدامات ارکان کشوردرباره تعهدات بین امللی آن کشور رخ می دهد وخساراتی به شخص بیگانه واموالش وارد شود موجبات مسئولیت آن کشور را فراهم می سازد.
وانتظار نیست که ازروشهای جنگی ونظامی برای حفظ میراث یا جلوگیری ازتخریب آن وتنبیه دولت متخلف استفاده شود زیرا جنگ واقدامات نظامی خود خطر مهلکی برای میراث داشته بلکه با قوت گرفتن از این نوع از مصوبات که فراوان نیز می باشد با بکارگیری روشهای ازجمله انزوا ی سیاسی دولت متخلف –محکومیت های مالی-تحریم های توریستی وتعلیق عضویت از نهادهای مهم اقتصادی واجتماعی در سطح جهانی و.......موجبات مسئو لیت سازی دولت ها را درقبال مواریث معنوی وفرهنگی جوامع بشری را بوجود آورد.
به امید داشتنی جامعه ای عاری از زشت گویی وزشت رفتاری.
چکیده:  مدتی است به عنوان محکومیت حادثه هشتم شوال1343ه-ق که طی آن درعربستان سعودی وپس از تسلط وهابیون برقدرت ضمن تخریب قبور ائمه اطهارع آثاری که برروی قبورقرارداشت را ازبین بردند.ودرجریان این واقعه موهن بارگاه امامان معصوم(امام حسن –امام سجاد-امام باقر-امام صادق)ویران گردیدبراساس اسناد وتصاویر منتشره ،این قبرستان تاقبل ازروی کار آمدن حکومت های وهابی درعربستان همچون بسیاری دیگرازبقاع متبرکه وقبور ائمه وامام زادگان شیعه دارای گنبد وبارگاه بوده وحجاج شیعه وسنی هنگام وقوف درمدینه به زیارت این قبور می آمده اند.اما اززمان استیلای وهابیون بر شبه جزیره که هرگونه زیارت قبور را معادل شرک به خداوند می دانند بسیاری از بارگاه های ائمه ع وصحابه را تخریب کردند.

دکتر مرتضی بهشتی وکیل دادگستری


   
+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷

بنام خدا

پيدايش و تغييرات قانون اساسي در تركيه                
 
اولين قانون اساسي تركيه در اواخر امپراطوري عثماني در سال 1876 ميلادي تحت تاثير موج تمايلات آزاديخواهي بوجود آمده ناشي از انقلابات مردمي در اروپا و آمريكا به خصوص انقلاب كبير فرانسه در سال 1789 بنام مشروطيت اول به وقوع پيوست اما ديري نپاييد كه پادشاه عثماني به بهانه جنگ با شوروي سابق اجراي آن را به حالت تعليق در آورد. اما فعاليت هاي روشنفكري و حاكميت قانون توسط گروهي از روشنفكران در امپراطوري عثماني از جمله مدحت پاشا و همفكران او ادامه يافت و منجر به مشروطيت دوم در امپراطوري عثماني و تدوين قانون اساسي 1908 گرديد. كه در اين قانون بر حكومت مجلس تاكيد شده بود و در آن اختيارات شاه محدود و اختيار قانون گذاري به مجلس داده شده بود و همچنين حقوق سياسي مردم به رسميت شناخته شده بود. ولي از عمر مشروطيت دوم نيز ديري نپائيد كه امپراطوري عثماني وارد جنگ جهاني اول گرديد و به لحاظ حالت فوق العاده در كشور عملا اجراي اين قانون اساسي نيز ممكن نگرديد و به دليل ضعف و پريشاني امپراطوري عثماني كه در اثر جنگ هاي طولاني در اروپا و مستعمرات خود قدرت نظامي او به تحليل و فرسايش رفته بود و از طرفي مستعمرات واقع در بالكان نيز تحت تاثير موج جديد انقلابات در اروپا و امريكا يكي يكي اعلام استقلال مينمود و از طرف ديگر ضعف هاي ناشي از وجود فساد و عدم لياقت و مديريت در دربار امپراطوري عثماني كشور سبب گرديد تا كشور عملا به اشغال نيروهاي بيگانه درآمد. در اين زمان مصطفي كمال پاشا (آتاترك)كه در ارتش امپراطوري عثماني به عنوان يك افسر و فرمانده جنگ مشغول نبرد و مبارزه با بيگانگان بود با ايده نجات كشور از دست بيگانگان و تشكيل يك كشور مستقل ترك با بسيج احساسات مذهبي و وطن خواهي مردم به مبارزه و نبرد با اشغالگران پرداخت و توانست در سال 1919 پس از نبردهاي خونين با نيروي اشغالگر بيگانه آنها را به عقب براند و بدين تريب باقي مانده امپراطوري عثماني را تحت عنوان كشور مستقل جمهوري تركيه امروزي اعلام موجوديت نمايد و اولين قانون اساسي جديد تركيه را با حضور نمايندگان گروههاي مردمي از صنوف مختلف در سال 1921 به تصويب برساند كه در آن سيستم حكومت كشور از پادشاهي به جمهوري تغيير يافت. نظر به اينكه قانون اساسي 1921 خيلي خلاصه و چند ماده بيشتر نبود لذا دومين قانون اساسي جمهوري تركيه در سال 1924 توسط مجلس دوم منتخب مردم به تصويب رسيد كه از ويژگيهاي اساسي آن بنيانگذاري سيستم لائيك در نظام حقوقي و سياسي كشور مبني بر جدايي دين از سياست و تكيه اداره كشور بر اراده ملي و نظام پارلماني ميباشد. بدين نحو كه رئيس جمهور از طرف پارلمان انتخاب ميشود و نخست وزير و اعضاي كابينه نيز از طرف حزب پيروز در انتخابات مجلس توسط رئيس جمهور تعيين ميگردد ويژگي ديگر كه در اين سيستم وجود دارد اينست كه رئيس جمهور نماد وحدت ملي در كشور است و اختيارات اداره كشور و قوه مجريه عملا بدست نخست وزير مباشدو همچنين ويژگي ديگر نظام پارلماني تركيه امكان جمع بودن همزمان دو صفت نخست وزيري يا وزيري با نمايندگي مجلس ميباشد بدين ترتيب كه يك نماينده در عين حال داشتن وصف نمايندگي ميتواند وصف نخست وزيري و يا وزيري نيز داشته باشد به عبارت ديگر قوه مقننه و قوه مجريه داراي سيستم درهم تنيده ميباشد نظام سياسي كشور تركيه تا سال 1940 به صورت تك حزبي آنهم حزب جمهوري خلق تركيه كه توسط  آتاترك بنيانگذاري شده بود اداره مي شد كه از دهه 1940 احزاب ديگري نيز امكان حضور در صحنه سياسي تركيه پيدا كردند كه يكي از آن احزاب حزب دمكرات تركيه بود كه توانست در انتخابات مجلس در سال 1950 اكثريت قاطع كرسي هاي مجلس را از آن خود نمايد و تا سال 1960 يعني زمان كودتا توسط ارتش اداره كشور را در دست داشته باشد. اما كودتاي 1960 به بهانه حفظ لائيك زمام امور را از اراده ملي جدا نمود و كميته ملي تشكيل شده توسط ژنرالهاي كودتاگر جانشين دولت و مجلس جهت اداره امور كشور شد. اين كميته اقدام به تدوين پيش نويس قانون اساسي جديد نمود پس از برگزاري رفراندوم و قبول مردم به عنوان قانون اساسي 1960 تركيه جايگزين قانون اساسي 1924 گرديد. از تفاوت ويژگيهاي قانون اساسي 1960 نسبت به قانون اساسي 1924 ميتوان به اختيارات ويژه ارتش در اداره سياسي كشور به بهانه حفظ نظام لائيك، ايجاد سيستم دو مجلسي(مجلس ملي و مجلس سنا) تشكيل دادگاه قانون اساسي كه 11 عضو آن به صورت دائمي تا زمان بازنشستگي از طرف رئيس جمهور انتخاب ميشوند ووظيفه اصلي آن رسيدگي به اعتراض احزاب مخالف به مصوبه مجلس مبني بر مغايرت اين مصوبه به اصول قانون اساسي تركيه ميباشد كه در صورت تشخيص مغايرت دادگاه قانون اساسي حكم به ابطان آن مصوبه صادر مينمايد. از وظايف مهم ديگر دادگاه قانون اساسي تركيه رسيدگي به شكايت دادستان كل كشور مبني بر تخلف احزاب از اصول قانون اساسي كه در اين حالت نيز دادگاه قانون اساسي ميتواند در صورت ورود شكايت حكم به انحلال حزب بنمايد.از خصوصيات مهم ديگر قانون اساسي 1960 تركيه ميتوان به وجود اصول تغيير ناپذير در متن قانون اساسي اشاره كرد كه مربوط به سيستم لائيك ميباشد كه مجلس حتي حق پيشنهاد تغيير آنرا نيز نميتواند بررسي نمايد و ضمانت اجراي آن نيز به عهده دادگاه قانون اساسي ميباشد. ادامه سايه قدرت ارتش بر حيات سياسي تركيه باعث كودتاي ديگر توسط ژنرال هاي ارتش در سال 1980 گرديد كه اين بار نيز شوراي امنيت ملي تشكيل شده از طرف ژنرالها با شوراي مشورتي تشكيل شده از طرف آنان مامور تدوين پيش نويس قانون گرديد كه اين پيش نويس در سال 1981از طريق رفراندوم مورد قبول مردم قرار گرفت. قانون اساسي 1981 تقريبا با همان ساختار قانون اساسي1960 تدوين گرديد با اين تفاوت كه در اين قانون اساسي قوه مقننه تك مجلسي گرديد و مجلس سنا از آن حذف گرديد. آزادي مطبوعات و رسانه هاي و احزاب و انجمن هاي سياسي و اجتماعي محدود گرديد و اختيارات ارتش باز هم در اداره كشور افزايش يافت و دادگاه هاي خاص نظامي اختيارات فراواني را به خود اختصاص داد. مداخله ديگر ارتش در سياست اين بار در سال 1997 اتفاق افتاد كه در ترمينولوژي سياسي تركيه از آن به عنوان كودتاي پست مدرن ياد ميگردد بدين علت كه اين بار دخالت ارتش در حكومت به صورت علني و رژه تانك ها در خيابانهاي پايتخت انجام نگرفت بلكه ژنرال هاي ارتش اين دفعه در جلسه شوراي امنيت ملي با نقشه از قبل طراحي شده با اجبار و تهديد نخست وزير تركيه نجم الدين اربكان را كه رهبر حزب اسلام گراي رفاه را بعهده داشت با ادعاي اقدامات ضد لائيك مجبور به استعفا نمود و به دنبال آن نيز دادگاه قانون اساسي حكم به انحلال حزب رفاه و حبس خانگي اربكان داد. پس از تعطيلي حزب رفاه رجب طيب اردوغان از همفكران نجم الدين اربكان با گروهي از اعضاي سابق حزب رفاه اقدام به تاسيس حزب عدالت و توسعه نمود كه توانست در انتخابات محلي و مجلس در سال 2002 اكثريت كرسي هاي مجلس را ازآن خود نمايد. و بدين ترتيب خواب راحت را از چشم ژنرال هاي ارتش و همفكران آنها در احزاب لائيك بگيرد. پيشرفت ها و موفقيت هاي چشمگير حزب عدالت و توسعه در مهار تورم كه به صورت تصاعدي در دولت هاي قبلي در حال افزايش بود و يكي از معضلات و بي ثباتي اقتصادي در تركيه محسوب ميگردد و همچنين برنامه توسعه و آباداني حزب عدالت و توسعه در افزايش رفاه عمومي و پيشرفت صنعتي كشور و ايجاد رفرم هاي قانوني از جمله قانون اساسي در سال 2004 در راستاي پيوستن به اتحاديه اروپا باعث بالا رفتن حاكميت قانون در اداره امور و حذف فساد اداري و بوروكراسي از ساختار امور كشور شد و اين حزب توانست در انتخابات سال 2007 با افزايش استقبال اعتماد عمومي مواجه شود و اكثريت قاطع كرسي هاي مجلس را از آن خود نمايد. اما سايه ارتش بر سياسيت و ترس و خشم ژنرال ها و احزاب لائيك از افزايش موفقيت اين حزب منجر به طرح شكايت از طريق دادستاني به دادگاه قانون اساسي مبني بر انحلال اين حزب به ادعاي فعاليت هاي ضدلائيك گرديد دادگاه قانون اساسي اين بار به جاي انحلال حزب حكم به جريمه حزب عدالت و توسعه و محروميت آن از دريافت كمك هاي دولتي نمود. كشف كودتاي تحت عنوان ارگنه كن در سال 2007 كه متهمان آنها عمدتا از ژنرال هاي ارتش ميباشد مبني بر طراحي كودتا براي ساقط نمودن دولت اسلام گراي حزب عدالت و توسعه كه با اراده ملي به سركار آمده است حزب عدالت توسعه را وادار نمود با استفاده از فرصت بدست آمده و دارا بودن اكثريت قاطع در پارلمان و همچنين پشتوانه مردمي به جراحي نظام حقوقي سياسي و اجتماعي تركيه بپردازد و سايه ارتش را از سياست براي هميشه دور نمايد بدين ترتيب پيش نويس قانون اساسي جديد تركيه هم اكنون در مجلس در كميسيون منتخب تحت بررسي و رسيدگي ميباشد كه از ويژگي هاي اين پيش نويس جديد قانون اساسي تركيه ميتوان به محدود نمودن اختيارات ارتش در اداره كشورو حذف اختيارات فوق العاده آنها و نيز محدود نمودن اختيارات دادگاه هاي نظامي و افزايش اختيارات دادگاه هاي عمومي، انتخابي بودن مستقيم رئيسي جمهور از طرف مردم و اعضاي شوراي عالي قضايي و دادگاه قانون اساسي از طرف مجلس ، قضات و وكلا و همچنين امكان حق شكايت شهروندان به دادگاه قانون اساسي اشاره نمود كه مقرر است اين طرح پس از بررسي در كميسيون داخلي منتخب مجلس  به تصويب نمايندگان برسد بدين ترتيب كه بر اساس قانون اساسي فعلي تركيه در صورت تصويب سه پنجم نمايندگان مجلس مصوبه قانون اساسي جديد تركيه جهت تائيد به رئيس جمهور ارسال ميشود كه رئيس جمهور بر اساس  اختيارات حاصل از قانون اساسي ميتواند آنرا تائيد نمايد يا براي بررسي مجدد به مجلس برگرداند كه در حالت اخير اگر اكثريت دو، سوم مجلس مجددا آنرا تصويب نمايد رئيس جمهور مجبور است آنرا عينا تائيد يا به رفراندوم عمومي بگذارد از طرف ديگر طرح پيشنهادي حذب عدالت و توسعه جهت تدوين پيش نويس قانون اساسي جديد تركيه با مخالفت احزاب عمدتا لائيك و ملي گراي تركيه نيز مواجه شده است زيرا به اعتقاد منتقدان و مخالفان اين طرح نظر به عدم پيش بيني روش تدوين قانون اساسي جديد در اصول قانون اساسي فعلي تركيه مجلس صلاحيت طرح و بررسي پيش نويس قانون اساسي جديد تركيه را ندارد از طرف ديگر به اعتقاد اين احزاب مواد پيش بيني شده در اين طرح با بسياري از اصول لائيك مغايرت دارد لذا اين احزاب و گروه هاي سياسي مخالف از هم اكنون خود را آماده ميكنند تا در صورت تصوب قانون اساسي جديد تركيه توسط مجلس يا در رفراندوم عمومي با ادعاي مغايرت اين اقدام مجلس با اصول قانون اساسي فعلي تركيه و همچنين اصول لايتغيير لائيك در نظام حقوقي اين كشور به دادگاه قانون اساسي شكايت نمايد و خواستار ابطال آن گردند. به هر صورت روزهاي آتي در حيات سياسي اجتماعي تركيه روزهاي سرنوشت ساز تاريخي در تعيين نظام حقوقي و سياسي اين كشور خواهد بود.

محمد قنبري دانشجوي دكتري حقوق عمومي دانشگاه مارماراي استانبول تركيه


   
+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
آشنايی با وظايف و اختيارات رئيس جمهور

محتويات سوگند رياست جمهوری بيان كننده نقش حساس و مهمی است كه وی در پاسداری از قانون اساسی، حفظ نظام و دين و ميهن، تضمين حقوق و آزاديهای مردم وحراست از استقلال كشور بايد داشته باشد.
این تكالیف سنگین مستلزم اختیارات فراوانی است كه رئیس جمهور نیازمند آن می‏باشد تا بتواند تكالیف فوق را انجام دهد.در قانون اساسی 1358، رئیس جمهور با داشتن شرایط ویژه (مذهبی، ملی، سیاسی، اخلاقی و اجتماعی) انتخاب مردمی و تأیید رهبری موقعیت سیاسی و اجتماعی ممتازی داشت. اما علی رغم آن، یا فاقد اختیارات لازم بود و یا آنكه اقتدارات محدودش، در تنازع ناشی از عدم تمركز قوه مجریه، در جریان عمل كم اثر و كم نتیجه می‏شد.
پس از تحولات و تغییرات قانون اساسی در سال 1368، اقتدارات رئیس جمهور به نحو چشمگیری افزایش یافته است، تا جایی كه اینك، برای ایفای نقشهای سیاسی محوله دارای ابتكار عمل مؤثر می‏باشد.به بررسی آنها می‏پردازیم:

بند اول ـ وظایف رئیس جمهور در اداره عالیه كشور
اول ـ مسؤولیت اجرای قانون اساسی
.قانون اساسی به دو لحاظ حائز اهمیت است:
یكی آن كه، اساس و شالوده نظام، در كلیه شؤون كشور در آن ترسیم و مقرر می‏گردد و صلاحیتها به موجب آن سازماندهی می‏شود؛ دیگر آن كه، تعیین كننده حقوق و تكالیفی است كه یك طرف آن حاكم پر اقتدار و طرف دیگر آن افراد نوعا ضعیف قرار دارند.
این قانون آفریننده همه صلاحیتها و ما فوق مقاماتی است كه بر اساس آن به وجود آمده‏اند و از طرف دیگر، بیان كننده حقوق ملتی است كه برای زمامداران لازم الاطاعه می‏باشد. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر آن كه حقوق ملت و نظم زمامداری را بیان می‏نماید، حاوی قواعد مربوط به نظام اسلامی، عدالت اجتماعی، همبستگی ملی،الگوی فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و همچنین اصول امنیت قضایی و آزادیهای فردی و اجتماعی است.بنابراین، اطاعت از این قانون عام المنفعه بر همگان لازم است.اجرای صحیح این قانون فراگیر و بنیادین را فقط از طریق نظارت منظم اصولی می‏توان تضمین نمود.

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، برای پاسداری از این قانون، از نظر تقنینی واجرایی، قائل به تفكیك شده است:
ـ پاسداری تقنینی بر عهده شورای نگهبان است كه از طریق نظارت بر مصوبات مجلس شورای اسلامی در مطابقت آنها با شرع و قانون اساسی اقدام می‏نماید. (1)
ـ پاسداری اجرایی، تحت عنوان «مسؤولیت اجرای قانون اساسی» بر عهده رئیس جمهور قرار گرفته است. (2)

زمینه اولیه سپردن مسؤولیت اجرایی قانون اساسی را به رئیس جمهور، می‏توان در اصل هفتاد و پنجم پیش‏نویس قانون اساسی (3) مشاهده نمود كه وی را بالاترین مقام رسمی كشور پیش‏بینی نموده بود.در یك نظاره تطبیقی، به نظر می‏رسد كه اصل مذكور مقتبس از ماده پنجم قانون اساسی 1958 فرانسه باشد كه اعلام می‏دارد: «رئیس جمهور مراقب اجرای قانون اساسی است» (4).اما پس از تصویب اصل یكصد و سیزدهم، رئیس جمهور «پس از مقام رهبری» عالیترین مقام رسمی كشور است.با این ترتیب و با توجه به مقام عالی رهبری، نمی‏توان از وی مسؤولیت تمام عیار اجرای قانون اساسی را متوقع بود.با وجود این، برای این مسؤولیت دلایل توجیهی قابل قبولی وجود دارد.

رئیس جمهور:
1 ـ نماینده منتخب و مستقیم مردم و یكی از مظاهر برجسته حاكمیت ملی است (اصل 114) ؛
2 ـ عالیترین مقام رسمی كشور پس از مقام رهبری است (اصل 113) ؛
3 ـ مورد تأیید مقام رهبری است (اصل 110 «9») ؛
4 ـ رئیس قوه مجریه است (اصل 133) .
با این ترتیب، می‏توان وی را پس از رهبری، مناسبترین مقام برای ایفای وظیفه «مسؤولیت اجرای قانون اساسی» دانست.در اجرای اصل مذكور، فصل دوم (مواد 13
تا 16) قانون تعیین حدود اختیارات و مسؤولیتهای ریاست جمهوری اسلامی ایران مصوب 22/8/1365، مقرراتی را بیان داشته است:

1 ـ «به منظور پاسداری از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و در اجرای اصل 113 قانون اساسی، رئیس جمهور از طریق نظارت، كسب اطلاع، بازرسی، پیگیری،
بررسی و اقدامات لازم مسؤول اجرای قانون اساسی می‏باشد» . (5)
مقررات این ماده به رئیس جمهور امكان استفاده از ابزار و لوازم فراوانی را می‏دهد تا از طریق آنها اجرای قانون اساسی را تضمین نماید.

2 ـ در صورت نقض و تخلف و عدم اجرای قانون اساسی، رئیس جمهور می‏تواند به نحوی كه خود مقتضی بداند از طریق اخطار، تعقیب و ارجاع پرونده متخلفین به محاكم قضایی اقدام كند. (6)
ـ در صورت مشاهده تخلف از قانون اساسی در دستگاههای قدرت عمومی قانونگذار حق هشدار و اخطار به قوای سه گانه را برای رئیس جمهور قائل شده است. (7)
این گونه اخطارها، هر چند كه اثر حقوقی چندانی را به دنبال ندارد، اما واجد ارزش سیاسی و تبلیغاتی می‏باشد.در این ارتباط، «رئیس جمهور می‏تواند سالی یك بار آمار موارد توقف، عدم اجراء و نقض و تخلف از قانون اساسی را با تصمیمات متخذه تنظیم كند و به اطلاع مجلس شورای اسلامی برساند» . (  طرح این گونه آمارها در مجلس، زمینه را برای ارزیابی قضیه احترام به قانون اساسی فراهم می‏سازد.پس از آن، انعكاس مذاكرات مجلس و بازتاب مطبوعاتی و اجتماعی آن بدون شك آثار ارشادی و فرهنگی خوبی را در جهت تقویت اعتقاد عمومی به اصل حاكمیت قانون، خصوصا قانون اساسی (كه پشتیبان آزادی و حقوق مردم است) به جای خواهد گذاشت. (9)
در مورد مسؤولیت رئیس جمهور در اجرای قانون اساسی چند نكته جلب توجه می‏كند:

نكته اول: مقام رهبری عالیترین مقام رسمی كشور (10) ، ناظر بر قوای سه گانه (11) و ما فوق رئیس جمهور (12) است.سلسله مراتب سیاسی مذكور و عدم امكان نظارت رئیس جمهور بر اعمال قانونی رهبر، عملا نظارت قانونی بر اجرای قانون اساسی را كه خطاب به مقام رهبری است از رئیس جمهور سلب می‏كند و ظاهرا امر مراقبت نسبت به اجرای تمام عیار قانون اساسی را منتفی می‏سازد.با وجود این، می‏توان، با استنباط از حق قانونی نظارت خبرگان رهبری بر اعمال قانونی رهبر به ضمانت اجرای مناسبی در این خصوص دست یافت.بر اساس اصل یكصد و یازدهم: «هر گاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود یا فاقد شرایط اصول پنجم ویكصد و نهم گردد...از مقام خود بركنار خواهد شد.تشخیص این امر بر عهده خبرگان...است» .
در این خصوص «انجام وظایف قانونی» انتظار قانونگذار اساسی از مقام رهبری است، تا آنجا كه ناتوانی از انجام آن منجر به عزل وی می‏شود.حال، چنانچه مقام رهبری، در عین توانایی، از انجام وظایف قانونی خود سر باز زند، حكم قانونی عزل، به طریق اولی، شامل وی می‏شود.وانگهی، چنین به نظر می‏رسد كه خودداری رهبر از انجام وظایف قانونی، نوعی خدشه بر مدیریت و تدبیر و حتی عدالت كه از جمله شرایط قانونی رهبری است (13) ، وارد سازد.نظارت خبرگان رهبری در این خصوص، می‏تواند ملاك مناسبی در جهت اجرای قانون اساسی توسط مقام رهبری باشد.
نكته دوم: مربوط به برداشت نادرستی است كه در كشور ما از تفكیك قوا می‏شود.لازم به ذكر است كه تفكیك قوا برای جلوگیری از تمركز قدرت در فرد یا گروه واحد می‏باشد تا از یكه‏تازی و استبداد فردی جلوگیری شود.در تفكیك مطلق قوا هر قوه مستقلا و منحصرا به انجام وظیفه قانونی خود می‏پردازد و قوای دیگر حق دخالت در امور این قوه را ندارند.در تفكیك نسبی نیز هر قوه منحصرا وظیفه محوله قانونی خود را انجام می‏دهد، بدین معنی كه تقنین حق انحصاری قوه مقننه، اجراء حق انحصاری قوه مجریه و قضاوت نیز حق انحصاری قوه قضائیه است و در این صورت، هیچ یك از قوا حق انجام وظیفه انحصاری قوه دیگر را ندارد، اما در این تفكیك نسبی، امكان نفوذ و اقتدار قوا بر روی یكدیگر وجود دارد.نمونه بارز آن حق نظارتی است كه قوای مقننه و قضائیه كشور ما بر روی قوه مجریه دارند.پس حق نظارت قوا بر روی یكدیگر در نظام تفكیك قوا منتفی نیست.اگر اصل پنجاه و هفتم قانون اساسی اعلام می‏دارد كه «این قوا مستقل از یكدیگرند» ، منظور استقلال و انحصار در انجام وظیفه است، نه نفی نظارت بر یكدیگر.حال از آنجا كه همه قوا و اعضای آن باید از قانون اساسی تبعیت كنند،نظارت بر این تبعیت امر لازمی است كه به هر حال فرد یا مقامی باید این وظیفه را بر عهده بگیرد.با توجه به مقام و موقعیت رسمی و اجتماعی برتری كه رئیس جمهور، پس از مقام رهبری بر دیگران دارد، حق نظارت وی بر تمام نهادها و مقامات قابل قبول و منطقی است.وانگهی، اگر رئیس جمهور ریاست قوه مجریه را به ترتیب اصل یكصد و سیزدهم بر عهده دارد، همان اصل سمت دیگری را تحت عنوان «مسؤولیت اجرای قانون اساسی» برای وی قائل شده است و ربطی به قوه مجریه ندارد كه بخواهند به بهانه تفكیك قوا این سمت را مخدوش كنند.به هر حال، صرفنظر از این تحلیل حقوقی،شرایط و جو سیاسی قابل قادی بر كشور ما حاكم است كه رئیس جمهور را در این رسالت اساسی با مشكل مواجه می‏سازد كه برای رفع آن شكیبایی لازم است.

نكته سوم: رئیس جمهور، علاوه بر آنكه مسؤولیت نظارت بر اجرای قانون اساسی را بر عهده دارد، خود نیز شخصا مجری بسیاری از اصول قانون اساسی است.صرفنظر از
التزام اخلاقی كه رئیس جمهور برای آن سوگند یاد كرده است (14) ، عملا موضوع مراقبت نسبت به اجرای آن اصول توسط وی منتفی است.در این خصوص، حق قانونی دیوان عالی كشور نسبت به محاكمه و محكومیت رئیس جمهور، به خاطر تخلف وی از وظایف قانونی تا سر حد عزل توسط مقام رهبری (15) می‏تواند ضمانت اجرای مطمئنی برای اجرای صحیح قانون اساسی به شمار آید.

نكته چهارم: با وجود آنكه قانونگذار اساسی 1358 مجموعا نظارت گسترده‏ای را برای اجرای صحیح قانون اساسی پیش‏بینی نموده، تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در تاریخ 17/11/1366 و رسمیت قانونی آن در بازنگری 1368 قانون اساسی،زمینه‏ساز انحرافات مكرر از اجرای قانون اساسی، تحت عناوین «مصلحت نظام» (16) و«حل معضلات نظام» (17) می‏باشد.اینك، اصول قانون اساسی، به موجب قانون اساسی،در ید قدرت مجمع تشخیص مصلحت نظام قرار دارد و بدین ترتیب، دیگر نمی‏توان آنرا یك قانون برتر دانست، بلكه، زمامداران طراز اول (من جمله رئیس جمهور و شش نفر فقهای شورای نگهبان كه سمت پاسداری از قانون اساسی را بر عهده دارند) زیر نظر مقام رهبری قادرند این قانون پر صلابت را با ابزار «مصلحت نظام» و «حل معضلات نظام» از صلابت بیندازند.اگر این صلاحیت قانونی بالقوه و بالفعل مجمع تشخیص مصلحت نظام را در كنار فرهنگ رایج گریز از قانون در جامعه قرار دهیم، در تدریج زمان، اولویت یافتن زمامداران بر قانون اساسی محرز خواهد بود.این حالت دقیقا مغایر میثاق آغازین بنیانگذاری جمهور اسلامی می‏باشد كه در مقدمه قانون اساسی چنین اعلام شده است:
«اكنون قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به عنوان بیانگر نهادها و مناسبات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه، باید راهگشای تحكیم پایه‏های حكومت اسلامی و ارائه دهنده طرح نوین نظام حكومتی بر ویرانه‏های نظام طاغوتی قبلی گردد» .

دوم ـ در امور بین الملل
رئیس جمهور از نظر بین المللی، پس از مقام رهبری، عالی‏ترین مقام رسمی كشورمحسوب می‏شود.به همین جهت در روابط بین المللی اختیاراتی را داراست:

الف ـ امضای قراردادهای بین‏المللی
ارزش و اعتبار حقوقی قراردادهای بین المللی از دو جهت مورد توجه می‏باشد:
1 ـ در دموكراسی‏های حاضر، كه مبتنی بر حاكمیت ملی می‏باشد، طی مراحل انعقاد قرارداد بر عهده یا با نظارت نمایندگان و مظاهر مردمی حاكمیت است.بدین جهت، پس
از مذاكرات مقدماتی قوه مجریه با مقامات دولتهای طرف قرارداد، تشخیص صواب وصلاح انعقاد آن بر عهده قوه مقننه، به عنوان مظهر قدرتمند حاكمیت ملی قرار می‏گیرد و
پس از طی سایر مراحل، به شرط امضاء نهائی قرارداد، همانند قانون لازم‏الاجراء درسطح داخلی اعتبار پیدا می‏كند.

2 ـ اعتبار بین المللی قراردادها وقتی محقق می‏شود كه به امضای سران كشورهای طرف قرارداد برسد.در نظامهای جمهوری، رؤسای جمهور به دلیل آن كه منتخب مردم هستند، در مقام مظهر حاكمیت ملی، قرارداد بین‏المللی را امضاء می‏نمایند.جهات مذكور در اصل یكصد و بیست و پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی بدین شرح مورد توجه قرار گرفته است:
«امضای عهدنامه‏ها، مقاوله‏نامه‏ها، موافقت‏نامه‏ها و قراردادهای دولت ایران با سایردولتها و همچنین امضای پیمانهای مربوط به اتحادیه‏های بین‏المللی پس از تصویب مجلس شورای اسلامی با رئیس جمهور یا نماینده قانونی او است» .

با توجه به اصل مذكور ملاحظه می‏شود كه رئیس جمهور:
اولا، در مقام ریاست قوه مجریه، موظف به امضای «قانون قرارداد بین المللی»می‏باشد؛
ثانیا، پس از تصویب مجلس، در مقام اعمال حاكمیت و اقتدار ملی در روابط بین المللی، به عنوان طرف متعاهد «اصل قرارداد بین المللی» را امضاء می‏نماید و یا امضای آن را به نماینده قانونی خود می‏سپارد.در این خصوص باید توجه داشت كه ابتكار انعقاد با قوه مجریه است، نه قوه مقننه و تصویب آن توسط مجلس شورای اسلامی در مقام نظارت استصوابی و صرفا به منزله صدور مجوز انعقاد می‏باشد.بنابراین پس از تصویب مجلس، رئیس جمهور (یا نماینده قانونی وی) صلاحیت اختیاری امضاء یا عدم امضای قرارداد را خواهد داشت و از این بابت دولت پاسخگوی مجلس نخواهد بود. (1 

ب ـ اعزام و پذیرش سفیران
روابط بین كشورها از طریق زمامداران و یا نمایندگان و مأموران آنها برقرار و تنظیم می‏شود.در این خصوص، رئیس كشور و به تبع آن، وزیر امور خارجه به موجب قوانین داخلی و سیاستهای مدون، با توجه به میزان علاقمندی و تفاهم متقابل، خطوط اصلی روابط كشور با هر كشور بیگانه را ترسیم می‏نمایند و بر این اساس، مأموران اعزامی دركشور میزبان وظایف اجرایی لازم را بر عهده می‏گیرند.این مأموران به دو گروه «مأموران دیپلماتیك» (19) و «مأموران كنسولی» (20) تقسیم می‏شوند كه به همراه كاركنان و مأموران سیاسی، اداری و فنی، بر اساس نظام حقوقی مشخص، وظایف خویش را انجام می‏دهند.
سفیران، به عنوان بالاترین مقام دیپلماتیك، برای كسب پذیرش به كشورهای پذیرنده معرفی می‏شوند.پس از بررسی و اعلام موافقت، «استوارنامه» (21) آنان با امضای رئیس دولت متبوع صادر و طی تشریفات رسمی به رئیس كشور میزبان معرفی می‏شوند.
سفیران (و نمایندگان دیپلماتیك) در مدت مأموریت خود (معمولا چهار سال) كه برای خدمت به كشور خویش در كشور بیگانه به سر می‏برند، مأموریتهای عدیده‏ای را دارا می‏باشند:
ـ به عنوان واسطه (22) یادداشتها، اطلاعیه‏ها و نظرهای كشور متبوع خود را به استحضار كشور میزبان می‏رسانند و در مقابل، یادداشتها و اطلاعیه‏های كشور میزبان را تسلیم مقامات كشور خود می‏نمایند.
ـ به عنوان نماینده (23) از نظر سهولت و سرعت عمل، كارهای مربوط به مذاكرات و تشریفات عهدنامه‏های بین المللی را انجام داده و آنها را امضاء می‏نمایند.
ـ به عنوان ناظر (24) اطلاعات و اخبار مربوط به كشور میزبان را جمع‏آوری و به استحضار دولت متبوع می‏رسانند.ـ علاوه بر آن، مأموریت توسعه روابط اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و علمی دو كشور و حمایت از اتباع كشور متبوع در خارج بر عهده سفرا (و نمایندگان دیپلماتیك)می‏باشد. (25)با توجه به مراتب مذكور، ملاحظه می‏شود كه سفیران و مأموران دیپلماتیك،مسؤولیت حفظ منافع همه جانبه دولت، كشور و نظام سیاسی را در كشورهای دیگربر عهده دارند و در ایفای وظایف خود به نمایندگی از طرف رئیس كشور عمل می‏نمایند.فلذا، مأموریت آنها از سوی ریاست كشور در مقابل رئیس كشور مقابل امری اصولی به نظر می‏رسد.اصل یكصد و بیست و هشتم اصلاحی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در این خصوص مقرر می‏دارد:
«سفیران به پیشنهاد وزیر امور خارجه و تصویب رئیس جمهور تعیین می‏شوند.رئیس جمهور استوارنامه سفیران را امضاء می‏كند و استوارنامه سفیران كشورهای دیگررا می‏پذیرد» .
به ترتیبی كه ملاحظه می‏شود، رئیس جمهور در موضع عالیترین مقام رسمی كشور وبه عنوان مظهر حاكمیت و اقتدار ملی:
اولا، اعزام سفیران را با رعایت جهات و با در نظر گرفتن مصالح عالیه كشور، مورد تصویب قرار می‏دهد.در این خصوص، صلاحیت رئیس جمهور از جمله صلاحیتهای اختیاری (26) است.بدین معنی كه قبول یا رد سفیر پیشنهادی از اختیارات انحصاری وی می‏باشد.پس از اقدام مذكور، امضای استوارنامه آن سفیر به عنوان یك امر تشریفاتی بر عهده این مقام است.
ثانیا، پس از تحقیقات اولیه و با در نظر گرفتن مصالح ملی و اعلام پذیرش مقدماتی،استوارنامه سفیران خارجی را طی تشریفات خاص می‏پذیرد.

سوم ـ ریاست و مسؤولیت شوراهای عالی كشور
302.در اعمال وظایف حكومت، علاوه بر آن كه رهبری و قوای سه گانه هر كدام جداگانه و مشخصا اعمال قدرت می‏نمایند، هدایت و جهت‏یابی برخی از امور نیازمند اشتراك مساعی و هماهنگی مجموع زمامداران عالی كشور می‏باشد.در تجربیات پس از استقرارنظام جمهوری اسلامی ایران، به علت پیش آمدن برخی از خلأها و یا معضلات و مسایلی كه حل و فصل آنها از طریق مقرر مشكل و یا غیر ممكن به نظر می‏رسید، پدیداری شوراها و نهادهای مشتركی را موجب شد كه در زمان حاضر به عنوان سازمانهای لازم الوجود، با وظایف و اختیارات مشخص انجام وظیفه می‏كنند.در بازنگری 1368قانون اساسی اكثر این نهادها رسما در اندام زمامداری كشور وارد گردید كه مورد مطالعه در بین فصول دیگر است.در این خصوص آنچه كه مربوط به رئیس جمهور می‏شود موضوع ریاست یا مسؤولیت آنهاست كه مورد اشاره قرار می‏دهیم:

1 ـ ریاست شورای عالی امنیت ملی: شورای عالی امنیت ملی، به منظور تأمین منافع ملی، پاسداری از انقلاب اسلامی، تمامیت ارضی و حاكمیت ملی، به ریاست رئیس جمهور تشكیل می‏گردد تا سیاستهای دفاعی ـ امنیتی كشور را تعیین نماید.بدین منظور، شورا حق دارد كلیه فعالیتهای سیاسی، اطلاعاتی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی كشور را با آن سیاست‏ها هماهنگ نموده و در صورت لزوم و در مواقع تهدیدهای مخل امنیت و استقلال، نسبت به بهره‏گیری از همه امكانات مادی و معنوی كشور اتخاذ تصمیم نماید. (27)
هر چند كه این شورا متشكل از رؤسای قوای سه گانه، نمایندگان رهبری و برخی از مسئولین رده‏های بالای كشوری و لشكری است، اما كار آن اتخاذ تصمیم شایسته برای اجرای صحیح امور دفاعی امنیتی می‏باشد.به عبارت بهتر، حاصل كار شورا عبارت از یك تصمیم اجرایی (2  عالی است كه از طریق مشاركت و همفكری رؤسای قوای مقننه و قضائیه و همچنین نمایندگان رهبری با اعضاء و دست‏اندركاران قوه مجریه اتخاذ می‏گردد.بنابراین، وظیفه‏ای كه بر عهده شورای امنیت ملی قرار دارد، فی الواقع و در نفس امر از امور قوه مجریه به شمار می‏رود.پس، منطقی و شایسته است كه رئیس جمهور در مقام ریاست قوه مجریه، ریاست شورای عالی امنیت ملی را بر عهده داشته باشد.
2 ـ ریاست شورای انقلاب فرهنگی: «انقلاب فرهنگی» به خاطر درگیریهای فكری موجود در دانشگاهها و ناآرامیهایی كه به دنبال داشت، به همت و به دستور امام خمینی رحمه الله بنیاد یافت، بدین ترتیب كه ابتدا با فرمان 23/3/1359 «ستاد انقلاب فرهنگی» به منظور اسلامی نمودن برنامه‏ها و خط مشی فرهنگی كشور تشكیل گردید و سپس با فرمان مورخ 19/9/1363 «شورای انقلاب فرهنگی» تأسیس شد.
با وجود آن كه شورای مذكور از تأسیسات قانون اساسی به شمار نمی‏رود، اما به عنوان یك نهاد مهم كه دست‏اندركار سیاستگذاریهای فرهنگی كشور است وجود و حضور فعال دارد.اعضای این شورا متشكل از رؤسای قوای سه گانه و تعدادی از شخصیتهای علمی و فرهنگی كشور می‏باشند كه ریاست آن از ابتدای تأسیس تاكنون بر عهده رئیس جمهور می‏باشد.
3 ـ مسؤولیت اجرای بازنگری قانون اساسی: «مقام رهبری پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام طی حكمی خطاب به رئیس جمهور موارد اصلاح یا تتمیم قانون اساسی را به شورای بازنگری قانون اساسی...پیشنهاد می‏نماید» .این شورا متشكل و مركب از اعضای مختلف مقرر در قانون اساسی می‏باشد كه مسؤولیت اصلی بررسی و بازنگری اصول اصلاحی و یا تتمیمی پیشنهاد شده از طرف مقام رهبری را بر عهده دارد. (29) فلذا، بین امور تقنینی و اجرایی فوق باید قائل به تفكیك شد:

1 ـ شورای بازنگری به منزله قوه مؤسسان بازنگری، امر تقنینی بازنگری را بر عهده دارد و اعضای آن همانند نمایندگان قوه مقننه در این امر خاص و صرفنظر از سمتها و یا مقاماتی كه در امور رسمی كشور دارند، دارای شأن و مقام برابر هستند و یكی رابر دیگری برتری و تقدم مراتب نیست.روال معمول و منطقی در این گونه مواقع آن است كه اعضاء از بین خود، رئیس و اعضای هیأت رئیسه را انتخاب می‏نمایند.در اینجارئیس جمهور همردیف سایر اعضاء، در امر بازنگری مشاركت دارد.
2 ـ صرف‏نظر از امر بازنگری كه بر عهده شوراست، به اجراء درآوردن تمام مراحل بازنگری از تشكیل شورا تا اعلام نتیجه همه‏پرسی احتیاج به مقام مسؤولی دارد تا امرمذكور بدون اشكال محقق شود.در این خصوص، قانون اساسی رئیس جمهور را مخاطب رهبری برای قبول مسؤولیت اجرای بازنگری مقرر داشته است.بنابراین، می‏توان مسؤولیتهای وی را تحت این عناوین خلاصه نمود:
1) دعوت اعضا، تشكیل شورا و اعلام مواد پیشنهادی مقام رهبری به عنوان دستور كار شورا،) عضویت در شورای بازنگری و مشاركت در امر بازنگری؛3) تقدیم مصوبات شورا به مقام رهبری برای امضاء و تأیید؛4) دستور برگزاری همه‏پرسی به وزیر كشور پس از تأیید مصوبات شورا؛5) امضای نتیجه همه‏پرسی و ابلاغ آن برای اطلاع عموم و اجرا.

بند دوم ـ وظایف و اختیارات رئیس جمهور در ریاست و اعمال قوه مجریه
اول ـ ریاست هیأت وزیران
در قانون اساسی 1358 ریاست هیأت وزیران با نخست‏وزیر بود.در بازنگری 1368 در اجرای پیشنهاد اصل تمركز در قوه مجریه، این مسؤولیت عینا بر عهده رئیس جمهور قرار گرفت.به موجب قسمتی از اصل یكصد و سی و چهارم اصلاحی:
«ریاست هیأت وزیران با رئیس جمهور است كه بر كار وزیران نظارت دارد و با اتخاذ تدابیر لازم به هماهنگ ساختن تصمیم‏های وزیران و هیأت دولت می‏پردازد و با همكاری وزیران، برنامه و خط مشی دولت را تعیین و قوانین را اجراء می‏كند» .
این اصل بر پایه سه محور استوار است:
الف ـ نظارت بر كار وزیران
وزیران منصوب رئیس جمهور و مورد تأیید مجلس می‏باشند (30) و به اعتبار این انتصاب و تأیید، در مقابل آنها (رئیس جمهور و مجلس) مسؤول و موظفند. (31) این وزیران، قبل از آنكه مورد تأیید مجلس قرار گیرند، با قبول سیاستهای رئیس جمهور عضویت دولت و همكاری با وی را پذیرفته‏اند.رئیس جمهور، در مقام رهبری دولت،برنامه سیاسی خود را كه به طور ضمنی در جریان كسب رأی اعتماد وزیران به تأیید مجلس رسانیده است (32) برای اجراء در اختیار وزیران قرار می‏دهد.بنابراین، هر یك از وزیران در طول خدمت خود، ضمن آنكه بر اساس قوانین و برنامه‏های مصوب مجلس عمل می‏كند، موظف به همكاری با رئیس جمهور و متعهد به همیاری در اجرای برنامه‏های دولت اوست.ضرورت حسن خدمت و وظیفه از طرف وزیران، به رئیس جمهور حق می‏دهد كه به موجب قانون اساسی بر تمامی مراحل و جزئیات كار وزیران نظارت نماید.
منظور از نظارت در اینجا، حصول اطمینان نسبت به اجرای صحیح و دقیق كارها بر اساس برنامه‏های مدون دولت می‏باشد.پیچیدگی و حساسیت كار دولت اقتضا می‏كند
كه رئیس جمهور در اعمال نظارت خود از ابزار متناسبی برخوردار باشد.اصل یكصد و بیست و ششم قانون اساسی، با تصریح به این كه «رئیس جمهور مسؤولیت امور برنامه و بودجه و امور اداری و استخدامی كشور را مستقیما بر عهده دارد...» فی الواقع قسمت قابل توجهی از ابزار نظارت را در اختیار وی قرار داده است.علاوه بر آن، مطلق حق نظارت رئیس جمهور بر كار وزیران، زمینه این امكان را برای وی فراهم می‏سازد تا به هر طریق مقتضی و ممكن اعمال نظارت نماید.مراتب نظارت رئیس جمهور رامی‏توان به ترتیب ذیل مورد توجه قرار داد:
1 ـ از لوازم اصلی نظارت، بررسی وضع وزارتخانه‏ها در اجرای صحیح برنامه وبودجه دولت و سیاستها و خط مشی‏های تعیین شده قبلی است.در این صورت رئیس جمهور، با استفاده از امكانات قانونی خود، كار وزیران را مورد ارزیابی قرار می‏دهد. (33) طبعا وزراء و دستگاههای اجرایی تحت تصدی آنها موظف به همكاری لازم می‏باشند. (34)
2 ـ در صورت مشاهده سستی در اجرای برنامه‏ها و یا هر امری كه نظارت هماهنگ دولت را تضعیف و یا مختل نماید، برای رئیس جمهور حق مؤاخذه و ارائه تعلیمات لازم
به وزیر، برای اصلاح مواضع و جلوگیری از انحرافات، وجود خواهد داشت.
3 ـ ضمانت اجرای نظارت بر كار وزیران عزل آنان می‏باشد كه قانون اساسی به عنوان حق رئیس جمهور مقرر داشته است. (35)

ب ـ هماهنگی تصمیمات وزیران
وزیران هر كدام، بر اساس تقسیم كار و دسته‏بندی وظایف، به تنهایی متصدی امری از امور سیاسی جامعه كه به موجب قانون در یك وزارتخانه متمركز شده، هستند.
علی رغم شأن مستقلی كه هر یك از این امور در مقام اجراء دارا است، انجام آنها بدون در نظر گرفتن جمیع مصالح و سیاستها، بی تردید اشكالات و معضلاتی را به بار خواهد آورد.فلذا، هر یك از وزیران در ایفای وظایف خویش، ناگزیر از هماهنگی با مجموعه نظام اجرایی كشور می‏باشند.در این خصوص، رئیس جمهور، به لحاظ آن كه مقام مافوق تمام وزراء است، همچنین به عنوان رئیس هیأت وزیران، مسؤول كل امور دولت می‏باشد، طبعا مقام صالح برای هماهنگ ساختن تصمیمات وزیران با هیأت وزیران خواهد بود.در این هماهنگی: ابتدا، امور و برنامه‏های هر یك از دستگاهها به طور مجزا بررسی می‏شود و موارد مشترك و احیانا موارد اختلاف كه بین دستگاهها وجود دارد
مورد شناسایی قرار می‏گیرد و آنگاه، رئیس جمهور از طریق دستگاههای ستادی زیر نظرخود (كه به منزله چشم و گوش دولت می‏باشند) و یا در هیأت وزیران امور مذكور را به نحو شایسته و متناسب با سیاست جمعی نظام اجرایی تنظیم می‏نماید.مستندات قانونی ذیل از جمله ابزاری است كه رئیس جمهور به وسیله آنها می‏تواند در دولت ایجاد هماهنگی نماید:
1 ـ «در موارد اختلاف نظر و یا تداخل در وظایف قانونی دستگاههای دولتی...تصمیم هیأت وزیران كه به پیشنهاد رئیس جمهور اتخاذ می‏شود لازم الاجراء است...» (36)
2 ـ سازمان مدیریت و برنامه‏ریزی كشور كه بر اساس مصوبه 11/12/1378 شورای عالی اداری از طریق ادغام سازمان برنامه و بودجه و سازمان امور اداری و استخدامی
بوجود آمده، ابزار مؤثری برای تأمین هماهنگی به شمار می‏آید. (37)
3 ـ شورای عالی اقتصاد كه متشكل از وزرای دولت و مقامات عالی اجرایی است،به ریاست رئیس جمهور، مسؤول هدایت و هماهنگ كردن امور اقتصادی كشور می‏باشد. (3 
4 ـ شورای عالی اداری كه متشكل از تعدادی از وزراء و اعضای دولت و صاحبنظران امور اداری است، به ریاست رئیس جمهور تشكیل می‏گردد و مسؤول اصلاح نظام اداری در ابعاد نیروی انسانی، مدیریت و تشكیلات، سازماندهی امور و روشهای اداری وهمچنین برقراری ارتباط منطقی بین مراجع تصمیم‏گیری به نحو هماهنگ می‏باشد. (39)
5 ـ تصویب‏نامه‏ها و آیین نامه‏های دولت در زمینه تنظیم سازمانهای اداری و اجرای قوانین كه به تصویب هیأت وزیران می‏رسد، اهرم دیگری برای هماهنگ ساختن تصمیمات وزیران در هیأت وزیران می‏باشد. (40)

ج ـ تعیین خط مشی دولت با همكاری وزیران
306.هیأت وزیران مركز اصلی تعیین سیاستهای اجرایی كشور می‏باشد.رئیس جمهور،به عنوان مسؤول اصلی امور دولت «با همكاری وزیران، برنامه و خط مشی دولت را تعیین و قوانین را اجراء می‏كند» .وی، در مقام ریاست هیأت وزیران، همكاری آنان را برای تأمین هدفهای خود جلب می‏نماید.در این خصوص، هر یك از وزیران، با استفاده
از ابزار اجرایی و نیروهای مختلف كارشناس مستقر در دستگاههای تحت مدیریت خود، چگونگی امور مورد نظر را بررسی و نظر رسمی و حدود توانایی خود را برای تدوین یك سیاست هماهنگ اعلام می‏دارد.قانون اساسی به رئیس جمهور این امكان را می‏دهد، تا با همكاری همه وزیران كه به نحو جمعی در هیأت وزیران شركت می‏نمایند،از طریق تقدیم لوایح قانونی به مجلس (41) یا تصویب آیین‏نامه‏های اجرایی قوانین و یا آیین‏نامه‏های تأمین كننده وظایف اجرایی (42) ، برنامه و خط مشی دولت را تعیین نماید.

دوم ـ ریاست عالی سازمانهای وابسته
307.اداره خاص امور مربوط به ریاست جمهوری در «نهاد ریاست جمهوری» متمركز است. (43) علاوه بر آن، قانون اساسی و قوانین عادی نام برخی از سازمانها را كه هر كدام دارای وظایف و اختیاراتی مشخص هستند، وابسته به ریاست جمهوری اعلام داشته‏اند كه به ترتیب ذیل تقسیم‏بندی می‏شود:
الف ـ سازمانهای هماهنگ كننده و ناظردر اجرای وظایف و اختیارات رئیس جمهور در امر هماهنگی و نظارت بر امر دولت (44) سازمانهای ذیل مورد توجه است:
1 ـ سازمان مدیریت و برنامه‏ریزی كشور: رئیس جمهور در مقام ریاست هیأت وزیران، هماهنگ كننده كار وزیران، ناظر بر امور و تعیین كننده خط مشی دولت است. (45)
این وظیفه خطیر مستلزم ساز و كارها و تدابیری تخصصی و سازمان‏یافته‏ای می‏باشد كه ازطریق آن بتوان، ضمن تقسیم شایسته و قانونمند امور بین وزارتخانه‏ها و دستگاههای مختلف اجرائی، ارتباط منطقی میان آنها برقرار نمود.اصل یكصد و بیست و ششم قانون اساسی در این خصوص مقرر می‏دارد: «رئیس جمهور مسؤولیت امور برنامه و بودجه و امور اداری و استخدامی كشور را مستقیما بر عهده دارد و می‏تواند اداره آنها را به عهده دیگری بگذارد» .
مسؤولیت مذكور پیش از این بر عهده دو دستگاه مجزا تحت عناوین «سازمان برنامه وبودجه» (46) و «سازمان امور اداری و استخدامی كشور» (47) قرار داشت.اما، در اجرای ماده 1 قانون برنامه سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مصوب 17/1/1379، این دو سازمان به ترتیب ذیل تحت عنوان «سازمان مدیریت و برنامه‏ریزی كشور» ادغام گردید:
«شورای عالی اداری در هشتاد و ششمین جلسه مورخ 11/12/1378 به منظورتحقق مطلوب وظایف و اختیارات رئیس جمهور موضوع اصل یكصد و بیست و ششم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و تأمین یكپارچگی در مدیریت كلان كشور،همسویی نظامهای مدیریتی با برنامه‏های میان و بلند مدت، تمركز وظایف و فعالیت‏های مرتبط و پیوسته و متجانس با یكدیگر در امور برنامه‏ریزی، كاهش تداخل و توازن وظایف سازمانهای ستادی، ارتقاء توان كارشناسی و تصمیم سازی دولت و فراهم نمودن زمینه تحقق مطلوب برنامه توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی كشور تصویب نمود...سازمان امور اداری و استخدامی كشور و سازمان برنامه و بودجه با كلیه وظایف،
اختیارات، مسؤولیت‏های قانونی و نیروی انسانی و امكانات خود ادغام و نام آن به سازمان مدیریت و برنامه‏ریزی كشور تغییر می‏یابد...شرح وظایف سازمان مدیریت و
برنامه‏ریزی كشور در چارچوب قوانین و مقررات موضوعه كشور...توسط سازمان تعیین و...به تأیید رئیس جمهور خواهد رسید...» . (4  «وظایف، مسؤولیتها و اختیاراتی كه درقوانین، مقررات و تصویبنامه‏ها برای رئیس سازمان برنامه و بودجه یا دبیر كل سازمان امور اداری و استخدامی كشور پیش‏بینی شده است، به رئیس سازمان مدیریت و برنامه‏ریزی كشور محول می‏شود» . (49)
2 ـ سازمان حفاظت محیط زیست: «در جمهوری اسلامی ایران، حفاظت محیط زیست كه نسل امروز و نسلهای بعد باید در آن حیات اجتماعی رو به رشدی داشته باشند، وظیفه عمومی تلقی می‏گردد.از این رو، فعالیتهای اقتصادی و غیر آن كه با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیر قابل جبران آن ملازمه پیدا كند، ممنوع است» . (50)
به ترتیبی كه ملاحظه می‏شود، محیط زیست از آن جهت كه زندگی و حیات اجتماعی را شامل می‏شود، در ردیف یكی از حقوق مسلم اجتماعی تلقی می‏گردد و بنابراین، همه باید در حفظ آن كوشا باشند، و از تخریب آن جلوگیری نمایند.
به موجب ماده 1 قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست مصوب 28/3/ 1353 «سازمان حفاظت محیط زیست» وابسته به نخست‏وزیری، با شخصیت حقوقی واستقلال مالی تأسیس گردید.هدف این سازمان كه زیر نظر شورای عالی حفاظت وبهبود و بهسازی محیط زیست است، پیشگیری و مخالفت با آلودگی و هر اقدام مخربی كه موجب بر هم خوردن تعادل و تناسب محیط زیست می‏شود، می‏باشد (51).بنابراین،برای تأمین منظورهای فوق، سازمان مذكور باید حق نظارت بر واحدهای آلوده كننده ومخرب محیطی، در بخش خصوصی، عمومی و دولتی را دارا باشد.
نظر به این كه ماهیت كار بسیاری از واحدهای دولتی (اقتصادی، صنعتی، معدنی،بهداشتی، نظامی، انتظامی و غیره) از نظر دود، صدا، فضولات و نظایر آن نوعا مخرب محیط و برای جامعه زیانبار است، نظارت بر آنها فقط از طریق یك سازمان حكومتی بالاتر از وزارتخانه‏ها، مؤثر و كارساز خواهد بود.فلذا، هر چند كه سازمان حفاظت محیط زیست را می‏توان تا حدودی در ردیف یك سازمان اجرایی دانست، اما، به لحاظ ضرورت نظارت عالیه بر همه دستگاههای دولتی، این سازمان باید وابسته به رئیس دولت باشد.
با وجود اهمیتی كه قانون اساسی برای سلامت محیط زیست قائل شده است درخصوص نحوه اداره آن اشارتی ندارد.اما با توجه به این كه در دوره‏های گذشته سازمان مورد نظر منطقا وابسته به نخست وزیر بوده است، اینك پس از بازنگری و حذف پست نخست‏وزیری، این سازمان وابسته به ریاست جمهوری است كه از طریق یكی از معاونان خود (رئیس سازمان حفاظت محیط زیست) آن را اداره می‏نماید.

ب ـ سازمان انرژی اتمی
309.برای استفاده از اشعه و انرژی اتمی در صنایع و كشاورزی و ایجاد نیروگاه‏های اتمی و كارخانه‏های شیرین كننده آب شور و تولید مواد اولیه مورد نیاز صنایع اتمی و نظارت بر كلیه امور مربوط به انرژی اتمی (52) «سازمان انرژی اتمی» با شخصیت حقوقی و استقلال مالی (53) و به ریاست عالی نخست وزیر به شورای آن سازمان (54) به موجب قانون تأسیس سازمان انرژی اتمی مصوب 16/4/1353 تأسیس شده و سپس به موجب تصویب نامه مصوب 19/12/1360 هیأت وزیران اداره آن تحت نظر نخست وزیر قرار گرفته است.اینك، پس از حذف پست نخست وزیری در بازنگری 1368 قانون اساسی،سازمان مذكور وابسته به ریاست جمهوری است كه از طریق یكی از معاونان خود (رئیس سازمان انرژی اتمی) اداره می‏شود.انرژی اتمی از نظر ماهیت امری فنی و صنعتی است و از نظر موضوعی قابلیت ارتباط با وزارت نیرو دارد.اما این انرژی حساس، به خاطر قدرت تخریبی خارق العاده‏اش،ممكن است در امر تسلیحاتی به كار گرفته شود.به همین جهت كشورهای دارنده آن،همواره در معرض این اتهام قرار دارند.فلذا، این موضوع فنی به صورت یك امر حاد سیاسی در سطح جهانی تبدیل شده است.در سطح داخلی نیز انرژی مذكور خالی از خطر نمی‏تواند باشد.بنابراین، استفاده از آن با رعایت جمیع جهات فنی، سیاسی و اجتماعی، باید همواره تحت مراقبت ویژه دولت قرار داشته باشد، تا راه هر گونه استفاده انحرافی بسته شود و هم این كه نظام سیاسی كشور در معرض اتهامات گوناگون قرار نگیرد.
به هر حال، انرژی اتمی امروز در زمره مصالح عالیه كشور قرار دارد و نمی‏توان آن را به طور عادی اداره كرد.بدین خاطر است كه «سازمان انرژی اتمی» به ترتیبی كه یاد شده زیر نظارت عالیه رئیس جمهور قرار دارد.

ج ـ سازمان تربیت بدنی
«سازمان تربیت بدنی ایران» به موجب قانون تأسیس تربیت بدنی ایران مصوب 23/3/1350 زیر نظر نخست وزیر تأسیس و پس از تغییرات قانون اساسی، اینك تحت نظارت رئیس جمهور قرار دارد كه از طریق یكی از معاونان وی (رئیس سازمان تربیت بدنی) اداره می‏شود.
سازمان تربیت بدنی متصدی امر پرورشی جامعه است و جنبه اجرایی دارد و می‏توان آن را در ردیف امور آموزشی كشور دانست.به نظر می‏رسد كه وابستگی این سازمان در نظام گذشته به نخست وزیری بیشتر برای بهره‏برداری‏های سیاسی و نمایشی بوده باشد.در زمان حاضر وابستگی این سازمان اجرایی به ریاست جمهوری قابل توجیه به نظر نمی‏رسد و انتزاع و انتقال آن به دستگاههای اجرایی مناسبتر خواهد بود.

سوم ـ تعیین سرپرست موقت برای وزارتخانه‏های بدون وزیر

ممكن است بر سر تعیین وزیر بین رئیس جمهور و مجلس توافق حاصل نشود.از آن جهت كه امور عمومی اصولا تعطیل بردار نیست و از طرف دیگر رئیس جمهور نیز مسؤول نهایی امور اجرایی كشور به شمار می‏رود، باید تا حصول توافق، امكان اداره وزارتخانه بدون وزیر فراهم باشد.در این خصوص، ذیل اصل یكصد و چهل و یكم قانون اساسی 1358 مقرر می‏داشت: «نخست وزیر می‏تواند در موارد ضرورت به طور موقت تصدی برخی از وزارتخانه‏ها را بپذیرد» .
شورای نگهبان برای تصدی مذكور، علی رغم موقتی بودن آن شرایط تمام عیار وزیر را در نظر داشته و در نظریه تفسیری خود اعلام نموده بود: «در مواردی كه بر حسب ضرورت به طور موقت نخست وزیر متصدی وزارتخانه‏ای می‏شود باید با تصویب رئیس جمهور و تصویب مجلس شورای اسلامی باشد» . (55)
در نظر مذكور ظاهرا ضرورت مورد توجه قرار نگرفته بود و بنابراین نمی‏توانست برای ریاست دولت تا تعیین وزیر جدید تسهیل كننده و راهگشا باشد. در بازنگری قانون اساسی (1368) به جای مقررات مذكور، ذیل اصل یكصد و سی و پنجم اصلاحی مقرر می‏دارد:
«رئیس جمهور می‏تواند برای وزارتخانه‏هایی كه وزیر ندارد حداكثر برای مدت سه ماه سرپرست تعیین نماید» .
در این مورد، به نظر می‏رسد كه تعیین سرپرست نیازی به تأیید و تصویب مجلس نداشته باشد: زیرا، اگر قرار باشد كه مجلس سرپرست موقت را تأیید نماید، این امر تلقی به رأی اعتماد شده و سرپرست مذكور عملا عنوان «وزیر» پیدا می‏كند.در این خصوص،چنانچه قائل به تأیید مجلس باشیم، ضرورت امر نادیده گرفته شده و عمل مذكور «لغو» می‏باشد كه از قانونگذار اساسی بعید خواهد بود.

چهارم ـ اعطای نشانهای دولتی
كسانی كه در دستگاههای اجرایی كشور (اعم از كشوری و لشكری) منشأ خدمات ارزنده و فوق العاده می‏شوند یا شخصیتهای داخلی و خارجی كه به دلایل علمی و یا سیاسی دارای فضایل خاص هستند باید از طرف جامعه مورد تقدیر و تشكر ویژه قرارگیرند.در همه جای دنیا دادن جایزه، نشان و مدال برای تشویق افراد به خاطر انجام كارهای فوق العاده، رایج است.قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم در این مورد،موضوع نشانهای دولتی را از نظر دور نداشته و در اصل یكصد و بیست و نهم اعلام می‏دارد:
«اعطای نشانهای دولتی با رئیس جمهور است» .
در این خصوص، ماده 7 قانون تعیین حدود وظایف ریاست جمهوری پیش‏بینی نموده است:«به منظور اجرای اصل 129 نشانهای كشوری به پیشنهاد وزرای ذیربط و تصویب هیأت دولت و نشانهای لشكری به پیشنهاد رئیس ستاد مشترك تصویب فرمانده كل قوایا مقام مجاز از طرف وی، به وسیله رئیس جمهور اعطا می‏شود» .
بر اساس آیین نامه اعطای نشانهای دولتی (1/11/1367) :
نشانها مشتمل بر نشانهای: «انقلاب اسلامی» ، «جمهوری اسلامی» ، «استقلال» ،«آزادی» و نشانهای عمومی (ایثار، جهاد، عدالت، تربیت، شجاعت..). و تخصصی
(مدیریت، علم، فرهنگ، عمران، كشاورزی، صنعت، ورزش..). می‏باشد كه طی مراحل و تشریفات خاص توسط رئیس جمهور اعطا می‏شود.

بند سوم ـ وظایف و اختیارات رئیس جمهور در ارتباط با قوای مقننه و قضائیه
اول ـ رئیس جمهور و قوه مقننه رئیس جمهور در موارد گوناگون با قوه مقننه اشتراك مساعی و یا ارتباط دارد:
الف ـ در امضای قوانین
.313 «رئیس جمهور موظف است مصوبات مجلس یا نتیجه همه‏پرسی را پس از طی مراحل قانونی و ابلاغ به وی امضاء كند و برای اجراء در اختیار مسؤولان بگذارد» (اصل یكصد و بیست و سوم) .
امضای قوانین توسط رئیس جمهور ناشی از اصل تفكیك قوا در امور قانونگذاری و اجراء است.با رعایت این تفكیك، وی به عنوان عالی‏ترین مقام اجرایی و ریاست قوه مجریه، قوانین را از قوه مقننه دریافت و پس از امضاء، فرمان اجرای آن را برای دستگاهها صادر می‏كند.اقدام رئیس جمهور در این مورد یك تكلیف صرفا تشریفاتی
است و وی نقشی در ماهیت امر ندارد.البته، نقش رئیس جمهور را به عنوان رئیس هیأت وزیران، در تقدیم لوایح قانونی به مجلس و دفاع نمایندگان وی از مواضع قوه مجریه در بررسی طرح‏ها و لوایح نمی‏توان نادیده گرفت.اما به هر جهت، پس از قطعیت قانون درقوه مقننه برای مقام مذكور راهی جز تكلیف به امضای قوانین وجود ندارد. (56)
در اجرای اصل مذكور، ماده 1 قانون مدنی رئیس جمهور را موظف به امضای مصوبات و ابلاغ آن ظرف پنج روز نموده است.در صورت استنكاف وی، به دستور رئیس مجلس روزنامه رسمی موظف به انتشار آن مصوبات در ظرف 72 ساعت می‏باشد.

ب ـ در امر همه‏پرسی
1 ـ قانون اساسی، با وجود ذكر این مطلب كه: «درخواست مراجعه به آراء عمومی می‏باید به تصویب دو سوم مجموع نمایندگان برسد» ، اشاره‏ای به مقام درخواست كننده ننموده است.اما قانون همه‏پرسی در جمهوری اسلامی ایران مصوب 4/4/ 1368سكوت مذكور را شكسته و در ماده 36 مقرر می‏دارد:«همه‏پرسی به پیشنهاد رئیس جمهور یا یكصد نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و تصویب حداقل دو سوم مجموع نمایندگان اقدام خواهد شد» .
2 ـ همانگونه كه قبلا اشاره شد، قانون اساسی امضای همه‏پرسی را از وظایف رئیس جمهور می‏داند (57) بدین ترتیب كه:
«شورای نگهبان ظرف یك هفته و در صورت ضرورت حداكثر ده روز پس از دریافت نتیجه همه‏پرسی نظر خود را جهت امضاء به رئیس جمهور ارسال نموده و رئیس جمهور پس از امضاء به وزارت كشور اعلام و وزارت كشور از طریق رسانه‏های گروهی نتیجه را به اطلاع مردم خواهد رساند» . (5 

ج ـ در نصب و عزل وزیران و رأی اعتماد به دولت
.315 «وزراء توسط رئیس جمهور تعیین و برای گرفتن رأی اعتماد به مجلس معرفی می‏شوند» . (59) واضح است كه تعیین وزراء در واقع فقط با همكاری و توافق رئیس جمهور و قوه مقننه امكان‏پذیر می‏شود.همچنین «رئیس جمهور می‏تواند وزراء را عزل كند و در این صورت باید برای وزیر یا وزیران جدید از مجلس رأی اعتماد بگیرد و در صورتی كه پس از ابراز اعتماد مجلس به دولت نیمی از هیأت وزیران تغییر نماید باید مجددا از مجلس شورای اسلامی برای هیأت وزیران تقاضای رأی اعتماد كند» . (60) علاوه بر آن،«رئیس جمهور برای هیأت وزیران پس از تشكیل و پیش از هر اقدام دیگر باید از مجلس رأی اعتماد بگیرد.در دوران تصدی نیز در مورد مسایل مهم و مورد اختلاف می‏تواند از مجلس برای هیأت وزیران تقاضای رأی اعتماد كند» . (61)
اصول مذكور، از یك سو نشان دهنده ضرورت همكاری رئیس جمهور و مجلس، واز سوی دیگر مبین اقتدار و نظارت مجلس بر موجودیت قوه مجریه و اعضای آن می‏باشد.این همكاری و نظارت كه از خصایص نظام پارلمانی است، رئیس جمهور و دولت را دائما در محاصره سیاسی نمایندگان مردم قرار می‏دهد و می‏تواند جامعه را به نحو اطمینان بخشی از خطر احتمالی استبداد دور نگه دارد.

د ـ در توقف انتخابات
در مورد توقف انتخابات در فصل قوه مقننه اشاراتی داشته‏ایم.در خصوص رئیس جمهور، اصل شصت و هشتم مقرر می‏دارد:
«در زمان جنگ و اشغال نظامی كشور به پیشنهاد رئیس جمهور و تصویب سه چهارم مجموع نمایندگان و تأیید شورای نگهبان انتخابات نقاط اشغال شده یا تمامی مملكت برای مدت معینی متوقف می‏شود» .
به ترتیبی كه ملاحظه می‏شود، رئیس جمهور مقام پیشنهاد دهنده توقف انتخابات می‏باشد.دلیلی كه در این خصوص به نظر می‏رسد آن است كه، رئیس جمهور در مقام ریاست قوه مجریه (62) و همچنین ریاست شورای عالی امنیت ملی، (63) نسبت به اوضاع و احوال كشور و حالت جنگ و ناآرامیهای احتمالی كه مخل به برگزاری انتخابات باشد،اشراف و وقوف كامل دارد.با این توصیف، «چنانچه برگزاری انتخابات در یك یا چندحوزه انتخابیه امكان‏پذیر نباشد، رئیس جمهور توقف انتخابات در نقاط اشغال شده یا تمامی كشور را با ذكر مدت، كتبا به مجلس شورای اسلامی جهت اخذ تصمیم پیشنهادمی‏نماید» . (64)

ه ـ در حضور و احضار به مجلس
317.در نظام سیاسی كشور كه مبتنی بر همكاری قوای مقننه و مجریه و نظارت قوه مقننه بر مجریه است، اعضای قوه مجریه و من جمله رئیس جمهور با مجلس سر و كار فراوان دارند.بنابراین، رئیس جمهور حق شركت در جلسات علنی مجلس را دارد و می‏تواندمشاوران خود را همراه داشته باشد و در صورتی كه نمایندگان لازم بدانند رئیس جمهورمكلف به حضور است و اگر تقاضا كند مطالبش استماع می‏شود:
1 ـ حضور رئیس جمهور در مجلس برای معرفی وزیران، تقدیم لوایح مهم و ایرادسخن از جمله حقوقی است كه این مقام را در پیشگاه قوه مقننه، در تكاپوی مثبت سیاسی توانا می‏سازد.نتیجه حضور رئیس جمهور در مجلس، علاوه بر آن كه درآشنا ساختن مجلس از مواضع دولت مؤثر است، از نظر روانی زمینه را برای نیل به تفاهم بین دو قوه

   
+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
قانون و قانون گرايي يكي ازابزارهاي مفيدترقي جوامع بشري است كه درصورت التزام به آن باعث ايجادنظم درروابط بين مردم وحكومت ميشود، مشاهده وضع اسفباربي نظمي اجتماعي معلول نقض قوانين ومقررات وجلوگيري ازاجراي قوانين مملكتي واحكام محاكم قضايي است كه گاهي بصورت فعل مثبت وگاهي بصورت ترك فعل وگاهي نيزبصورت فعل ناشي ازترك فعل انجام ميگيرداينكه علت وانگيزه هاي اين معلول چه مي تواندباشدوجامعه درمقابل باچنين پديده هايي چه روشي بايستي اتخاذكندموضوعي است قابل تاني وهرگاه اين عمل ازسوي صاحب منصبان دولتي ومامورين ومستخدمين دولتي سربزندغيرقابل پذيرش ومستوجب عقوبت خواهدبود.

درساده ترين تعريف ، قانون چارچوبي است كه باتشريفاتي مشخص به تصويب ميرسدوروابط دروني انسانها بايكديگروحكومتهاومردم رادريك مجموعه ملي مشخص ميكند، وقتي تطابق قوانين بامتون معتبراسلامي واحكام الهي مورددقت نظرقرارميگيرددرمي يابيم كه موضوع قانون درجامعه امري است نسبي كه به خردانسانها برميگرددومعلول خواستهاي موثري است كه فلسفه وجودي وشان تصويب آن راتشكيل ميدهد.

بي توجهي به اين خواستهاوانگيزه ها ازناحيه هرشخص حقيقي ياحقوقي باعث ايجادبي نظمي وخلل درشرايط طبيعي جامعه خواهدشدكه گاه ممكن است به انقراض حكومتهابيانجامد. هرچنددرانتخاب وگزينش كارگزاران ومستخدمين دولتي كه متصدي خدمات عمومي براي جامعه هستندهم دقت نظر شود باز شاهد و قايعي هستيم كه منجربه نقض قوانين ومقررات واعمال سليقه هاي مشخص وسوء استفاده ازمقام ومنصب صاحب منصبان خواهدشد.

برهيچكس پوشيده نيست كه فساديك حكومت وانقراض آن ناشي ازفسادكارگزاران آن حكومت است واين ازتوصيه هاي موكدتعاليم آسماني واسلامي است كه بامتخلف به شدت برخوردشودچنانچه درقرآن كريم درآيه ۲۰و۲۱ ازسوره شريفه نمل غيبت پرنده هدهدموجب ميشودكه حضرت سليمان نبي (ع) درباره اوپيش بيني مجازات سختي رااعلام كندمگرآنكه دليل آشكارومبيني براي عمل خويش داشته باشد.

وخداوندباعبارت « وتفقدالطيرفقال مالي لااري الهدهدام كان من الغائبين لاعذبنه عذاباشديدا اولاذبحنه اولياتيني سلطان مبين » اين جكم راروشن مي نمايد. (۱) ودرنهج البلاغه اميرالمومنين (ع) درباب خيانت كارگزاران ، خواروذليل نمودن وي رابراي عبرت ديگران تجويزمي فرمايدآنجاكه به مالك اشترمي نويسد« ثم نصبته بمقام المذله ووسمته بالخيانه وقلدته عارالتهمه » (۲)

دراينكه جلوگيري ازاجراي قوانين ومقررا ت واحكام قضايي واوامردولتي ممكن است معلول چه انگيزه هايي باشدبايك نظرسنجي عمومي مي توان پاسخهاي متعددي دادكه به برخي ازآنها اشاره ميشود.

۱) جلوگيري ازاجراي قوانين معلول كنس ها وواكنش هاي سياسي درسطح كشوراست.

۲) جلوگيري ازاجراي قوانين معلول بي توجهي به وضع قوانين ومنطبق نبودن آنها بامقتضيات وباورهاي مردم است .

۳) جلوگيري ازاجراي قوانين معلول فسادمجموعه اداري ناشي ازبي توجهي به كارمندان دولت است .

۴) جلوگيري ازاجراي قوانين معلول بي كفايتي مامورين دولتي وعدم آشنايي آنان به وظايف قانوني است .

۵) جلوگيري ازاجراي قوانين معلول عدم آشنايي مردم به مقررات ووظايف سازمانهاومامورين حكومتي است .

۶) جلوگيري ازاجراي قوانين معلول تعارض قوانين وپراكندگي آنها است.

۷) جلوگيري ازاجراي قوانين معلول عدم بازرسي پيشگيرانه دربروزتخلفات است .

اگرچه بسياري ازاين پاسخها درخورتوجه است وهركدام درجاي خودمحتاج تحقيق وبررسي ميباشدوبراي حل موضوع به كمك جمعي رسانه هاي گروهي احتياج است امادرهمين باره كه نبايستي هرحركتي رابه عنوان قانون شكني تلقي كردوهراقدام راتحت اين اتهام موردتجسس قراردادامرظريفي است كه نيازمندبه بررسي است .

بنظركانت (۱) رابطه دولت ومردم برمبناي قرارداداجتماعي تنظيم ميشود، كانت اقتداردولت راناشي ازقراردادفرضي بين دولت ومردم ميداندتابدينوسيله براي نيوري حاكمه جلوداري بوجودآوردوازتجاوزبه آزادي بكاهد. دراثرقراردادهريك ازطرفين برديگري سلطه اي پيداميكندكه منطبق باحاكميت اراده است ودربرابريكديگرمتعهدميشوندوبهمين دليل است كه قوانين نفوذقراردادراتامين مينمايد.

درمقررات استخدامي اين رابطه به شكل ساده تري تبيين گرديده است بااين تعبيركه دولت هرزمان كه مقتضي بداندمي تواندبطوريك جانبه قوانين راتغييردهدبعلاوه اجراي قوانين رابرمستخدمين تحميل كند.مقررات رابراي افرادتسري دهدوبطوريكنواخت اجرانمايد. (۲) باالتفاتي به بندالف ماده يك قانون استخدام كشوري (۳) ميروداين نتيجه بدست مي آيدكه درنهادحقوقي استخدام اراده حاكم بادولت است لذاالتزام مامورين به اجراي قوانين درماهيت امراستخدام نهفته است ويك تكليف محسوب ميشودوبرهمين باوراست كه ماده ۵۷۶ قانون مجازات اسلامي اين چنين مقررميدارد:

« چنانچه هريك ازصاحب منصبان ومستخدمين ومامورين دولتي وشهرداريها درهررتبه ومقامي كه باشدازمقام خودسوء استفاده نموده وازاجراي اوامركتبي دولتي يااجراي قوانين مملكتي ويااجراي احكام يااوامرمقامات فضايي ياهرگونه امري كه ازطرف مقامات قانوني صادرشده باشدجلوگيري نمايدبه انفصال ازخدمات دولتي ازيك تاپنچ سال محكوم خواهدشد»

دراين ماده قانوني دريك عنوان كلي ، خودداري ازاجراي قوانين مملكتي جرم شناخته شده است اماتشخيص اين مطلب كه كدام فرمان قانون است وكدام امرمقام مافوق ، چه امري خلاف قانون محسوب ميشودوچه فرماني موافق قانون ، كدام قانون قابليت اجرائي خودراازدست داده وكدام قانون اثرقهقرائي دارد، كدام قانون موجدحق است وكدام قانون جنبه آمرانه نداردبلكه درصددتفسيرقوانين قبلي است ازموضوعات مهمي است كه درباره آن بحث گرديده ونظرحقوقدانان رابـــخودمعطوف داشتـــــه است ومعتقدنـــــــدكه درفـــلسفــــه پيـــــدايش حقــــوق « اصالت اجتماعي » «براصالت فردي » برتري داردوبرپايه همين اعتقادات است كه بايستي به قوانين احترام گذاشت.

قوانين مانندموجودات مادي درزمان ومكان بوجودمي آيندوازحيث آثارحقوقي حدودآنهارامي توان دردوجهت بررسي كرديكي حدودقانون درزمان وديگري حدودقانون درمكان (۴)

مفهوم حدودقانون درزمان اين است كه قوانين پس ازتصويب به رئيس جمهورجهت اجراابلاغ ميشودورياست جمهورظرف ۵ روزبايدآنراامضاء وبه مجريان ابلاغ ودستورانتشارآن راصادركندورزونامه رسمي كشورموظف است ظرف مدت ۷۲ ساعت پس ازابلاغ آن راانتشارنمايدوپس ازآن مستندبه ماده ۲ قانون مدني ۱۵ روزپس ازانتشارلازم اجراخواهندشدوكليه سكنه كشوراعم ازاتباع داخلي وخارجي بايستي ازآن قانون متابعت نمايند. فلذااثرقانوني هميشه نسبت به آينده است مگردرخودقانون مقررات خاصي اتخاذشده باشد.

مفهوم حدودقانون درمكان يعني كليه سكنه كشورمطيع قانون خواهندبود. اين قاعده كلي باماده ۳ قانون مجازات اسلامي كه مقررميداردقوانين جزايي درباره كليه كسانيكه درقلمرووحاكميت زميني ، دريايي وهوايي جمهوري اسلامي ايران مرتكب جرم ميشونداعمال ميگردداصل سرزميني بودن قوانين رامعني ميدهدواينگونه است كه قانون اعتبارواقتدارخودرانسبت به كليه سكنه به منصه ظهورميرساندوپس ازانتشاروگذشتن مهلت اجراقانون رعايت آن برهمه واجب ميشود، قوه قضائيه بايدقانون جديدرامبناي دادرسي قراردهدوقوه مجريه بايدآئين نامه هاي اجرائي قانون راتهيه كندومردم نيزبايستي اوامرونواهي قانون گزاررابكارببندندوهيچكس نمي تواندبه بهانه جهل به قانون خودراازمسئوليت مبري نمايد.

مختصات جرم ماده ۵۷۶ قانون مجازات اسلامي

۱- موضوع جرم جلوگيري ازاجراي قوانين ازنوع جرائم بازدارنده است يعني تاديب ياعقوبتي است كه ازطرف حكومت به منظورحفظ نظم ومراعات مصلحت اجتماعي درقبال تخلف ازمقررات ونظامات حكومتي تعيين ميگرددودرماده ۱۷ قانون مجازات اسلامي اين قبيل جرائم تعريف شده اند.

۲- غيرقابل گذشت بودن جرم – اين جرم به استنادماده ۷۲۷ قانون مجازات اسلامي غيرقابل گذشت است يعني درصورت گذشت شاكي خصوصي دادگاه نمي تواندازاعمال مجازات صرفنظرنمايد.

۳- قابليت تخفيف ياتشديدمجازات جرم – برحسب ماده ۱۹و۲۲ قانون مجازات اسلامي دادگاه مي توانداعمال مجازات راتشديدياتخفيف دهد.

۴- يكي ديگرازمختصات اين جرم كيفيت ارتكاب آن است كه ممكن است بصورت انجام فعلي ياخودداري ازانجام فعلي سربزندوحتي ممكن است فعل ناشي ازترك فعل باشد.

۵- اين جرم مشمول مرورزمان خواهدشديعني برابرماده ۱۷۳ قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي وانقلاب دراموركيفري بامرورزمان مدت معيني كه درقانون پيش بيني گرديده تعقيب كيفري متوقف ميشودودرصورتيكه تعقيب كيفري شروع گرديده باشدامابامرورزمان منتهي به صدورحكم نشده باشداعمال مجازات متوقف ميشود.

۶- دراين باره عفومجرم يكي ديگرازموضوعات حائزاهميت است كه ممكن است بنحوخصوصي ياعمومي صورت گيردعفوخصوصي مربوط به زماني است كه طي تشريفات خاص پس ازپيشنهادديوانعالي كشورباموافقت رهبرمعظم انقلاب مواجه شودوعفوعمومي وقتي است كه به موجب قانون عنصرقانوني جرم ومحكوميت صادره حذف گردد.

۷- اين جرم مانندهمه جرائم بايستي علاوه برعناصرعمومي ، عناصراختصاصي آن نيزبوجودآيدتاقابل مجازات شوداين عناصركه به عنصرقانوني – رواني – مادي معروف هستندبايستي ازديددادرس دادگاه مدنظرقرارگيرد.

بررسي ركن سوء استفاده درجرم

منظورازسوء استفاده درارتكاب جرم برميگرددبه قصدوانگيزه مرتكب كه برمبناي نظريات خطروتقصيرداراي مسئوليت جزائي شمرده شده است وبايستي درنظرداشت كه سوء استفاده ازمقام به منظوربه منظورجلوگيري ازاجراي قوانين واوامردولتي واحكام محاكم قضايي دراين باره لحاظ ميشودوتحقيق جرم منوط به اجرانشدن قانون ياحكم مقام قضايي است والااگرفعل ياترك فعل مامورومستخدم دولتي درجلوگيري ازاجراي قانون ياحكم مقام قضايي تاثيري نداشته باشدموضوع مسئول ماده ۵۶۷ نخواهدبود.

صور مختلف ارتكاب جرم

ارتكاب اين جرم ممكن است بصورت هاي مختلفي انجام پذيردكه ازنظرشماميگذرد:

۱- مغايرت تصميم وعمل مقام اداري ازحيث صلاحيت اداري : به اين مفهوم كه تصميم ياعملي مشمول جرم است كه ازسوي مقام اداري صلاحيت صادرشده باشدوالااگرمامورمرتكب دراتخاذآن تصميم فاقدصلاحيت باشددستورش فاقداثراست .

۲- مغايرت تصميم وعمل مقام اداري ازحيث مشروعيت تصميم متخذه – اين شكل ازمغايرت همان سوء استفاده ازقدرت است كه ممكن است تصميم متخذه باصلاحيت مامورهمراه باشداماهدفي مغايرهدف قانوني رادنبال كندومهمترين مقاصددراين باره اغراض شخصي / اغراض سياسي ومذهبي / تامين منافع شخصي خودياثالث . واحراي صلاحيت قانوني معين بجاي صلاحيت قانوني ديگرصورت گيردمثل آماده بخدمت كردن كارمندي براي عزل ، طردياتحقيروي .

۳- مغايرت تصميم وعمل مقام اداري ازحيث عدم رعايت تشريفات اداري .

نتيجه گيري
درسالهاي اخيرشعارهاي قانون گرايي ولزوم حكومت قانون سرلوحه شعارهاي جريان نيرومنداصلاحات دركشورقرارگرفت كه مي توان منشاء اصلي اين رادردوچيزخلاصه كرد.

اول : قوانين متناسب بانيارهاي روزجامعه وجودندارد.

دوم : قوانين به درستي اجرانمي شود.

ترديدي نداريم كه دربسياري ازحوزه ها ، جامعه ازكمبودقانون رنج ميبردمثل عدم قانون درمحاكمات سياسي ودرحوزه هاي ديگراستفاده ابزاري ازقوانين ميشودكه درعمل قوانين راتهي ميكندمثل اصلاحات قانون چك به هرحال اگرقانون باواقعيت هاي اجتماعي ، سنتها ، عملكردها ، اعتقادات وباورها وعرف جامعه هماهنگ باشدبنحوي كه افراداجراي آن رابراي تكامل مادي يامعنوي خودباوركنند، اجراي آن مفيدترونظارت برعدم اجراي آن كم هزينه ترميگردد.

موضوع ارتكاب جرم سوء استفاده ازمقام رسمي وجلوگيري ازاجراي قوانين مسئله ظريف ومهمي است كه هرگاه ازديدگاه سياسي به آن نگريسته شوددادرس مي تواندتحت هرشرايطي مرتكب رامجازات كند.

اماهرگاه ازديدگاه حقوقي به آن نگريسته شودوبايك دادرسي عادلانه موردرسيدگي واقع شودنه بااهرم « جهل به قانون رافع مسئوليت نمي شود» وآزادانديشي قاضي رامحترم بشماريم ملاحظه ميگرددكه عملكردها درپاره اي مواردباسنت ها وباورها وعرف جامعه نيزهم خواني نداردوچه بسااجراي قانون درشرايط خاصي به دليل عدم انظباق بامقتضيات زماني ومكاني باشدفلذاپيشنهادميگردد.

- قوانين بامقتضيات زمان وموازين اسلامي منطبق گردند.

- مامورين ومستخدمين دولتي درباره شناخت وظايف خويش آموزش ببيند.

- نظارتهاي نوين آموزشي دربازرسي ها وجودداشته باشد وآموزش همگاني درباره شناخت قوانين و معرفي نهادها ومامورين حكومتي وحدود وظائف آنها صورت گيرد .

- با متخلفين در كوتاهترين زمان ممكن برخورد قانوني شود.

- التزام عملي به اصول وقواعد وباورهاي ديني ووفاداري به ولايت فقيه وقانون وحكومت به عنوان شرط مهم گزينش عمال وكارگزاران باشد.

- براي احزاب و گروههاي سياسي حدومرزهاي معيني به وجود آيد واز اعمال نفوذهاي فردي و گروهي در سطح سازمانها ودستگاههاي دولتي جلوگيري شود.

- قوانين باهمديگر تطبيق گردند به نحوي كه از تعارض ميان آنها كاسته شود ياازبين برود.

- برسازمانهاي اداري نظارت قضايي صورت گيرد .

- مصونيت هاي شغلي براي بعضي از مشاغل ومسئوليت هاي اداري ايجادشود بنحوي كه شجاعت آنان دراجراي مقررات را مخدوش ننمايد
 

عبد العلي مهر خواه - وكيل پايه يك دادگستري   


   
+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
نقش کارشناس در ديوان عدالت اداري
محمدرضا دلاوري- قاضي اجراي احکام ديوان عدالت اداري

يکي از وسايلي که براي اثبات دعوا به کار گرفته مي‌شود، رجوع به کارشناس است و دادرس بدون رجوع به کارشناس در دعاوي پيچيده که واجد جنبه‌هاي فني و تخصصي است، نمي‌تواند به طور کامل و صحيح جنبه‌هاي موضوعي اختلاف را درک نمايد و ناگزير است رأي خود را به نظر کارشناسي که داراي تخصص در علم يا فني خاص و تجربه و مهارت و توانايي لازم براي روشن کردن عناصر موضوعي مربوط به اختلاف است، بيارايد. کارشناس در امر قضا دخالت ندارد و لازم نيست به اصول دادرسي و علم حقوق وارد باشد. وي صرفاً نظر کارشناسي، علمي و فني مي‌دهد و قاضي از اين نظر استفاده مي‌کند.

استفاده از کارشناس در دادگستري و در تصميم‌هاي قضايي به اين معناست که احکام بايد پايه و اساس علمي و فني و محاسباتي داشته باشد. در موارد زير از دانش و نظر کارشناس بهره برده مي‌شود:
1-براساس نظر دادگاه
2-به تقاضاي هر دو طرف دعوا
3-حسب تقاضاي يکي از اصحاب دعوا
4-به امر قانون.
در سه مورد اول اگر دادرس دادگاه تشخيص دهد ادله موجود در پرونده براي اتخاذ تصميم کافي است و يا ارجاع موضوع به کارشناس براي امري درخواست شده که تأثيري در سرنوشت پرونده ندارد، مي‌تواند به آن تقاضا ترتيب اثر نداده و از صدور قرار ارجاع امر به کارشناس امتناع نمايد؛ زيرا لزوم جلب نظر کارشناس مخصوص به جايي است که تشخيص او منوط به اعمال نظريات فني بوده و به غير از اين طريق نتوان آن را تشخيص داد. تشخيص اين مسئله هم که آيا موضوع مطرح در پرونده از مواردي است که تعيين تکليف آن موقوف به تشخيص و اعمال نظر فني است يا نه، بستگي به نظر قاضي دارد؛ اما در مورد چهارم که در ارتباط با ارجاع به کارشناس به امر قانون است، ارجـاع بـه کـارشناس اجباري است.
در ديـوان عـدالـت اداري کارشناس عنوان مشاور را دارد و چنانچه دادرس براي روشن شــدن زوايـاي مـوضـوعـي کـه دانش فني را ايجاب مي‌نمايد، به نظر وي نياز داشته باشد، درخواست ارجاع به کارشناسي را مي‌نمايد. به موجب ماده 9 قانون ديوان عدالت اداري <تعدادي کارشناس از رشته‌هاي مورد نياز ديوان که حداقل داراي ده سال سابقه کار اداري و مدرک کارشناسي يا بالاتر باشند، به عنوان مشاور ديوان تعيين مي‌شوند. در صورت نياز به مشاوره و کارشناسي به درخواست شعبه، پرونده به مشاور يا مشاوران ارجاع مي‌شود و شعبه پس از ملاحظه نظر مزبور، مبادرت به صدور رأي مي‌نمايد.
تبصره 1- مشاوران موضوع اين ماده لازم است علاوه بر شرط علمي و سابقه کار مندرج در اين ماده داراي شرايط مذکور در بندهاي 1 تا 4 ماده واحده قانون شرايط انتخاب قضات مصوب 1361 نيز باشند.
تبصره 2- مشاوران مزبور پس از احراز صلاحيت با حکم رئيس قوه قضاييه به صورت استخدام رسمي يا قراردادي منصوب مي‌شوند و حقوق و مزاياي آنان برابر با حقوق و مزاياي دادرسان علي‌البدل ديوان خواهد بود.>
با دقت نظر در اين ماده، از رجوع به کارشناس در ديوان عدالت اداري به نتايج زير مي‌توان دست يافت:
1-قاضي ديوان مي‌تواند براي مواردي از قبيل فهم قانون، دريافت حکم قانون‌گذار، تفسير مواد قانوني و تطبيق موردي خاص با حکم کلي قانون، از نظر کارشناس استفاده نمايد؛ زيرا در ديوان عدالت اداري کارشناس کسي است که مطلع و صاحب نظر بوده و به عنوان مشاور نظر مشورتي ارائه مي‌کند و استفاده از نظر مشورتي او مي‌تواند در تکميل پرونده مؤثر واقع شود. مراجعه به کارشناس در ديوان علاوه بر مسائل موضوعي مي‌تواند مسائل حکمي را نيز شامل شود.
2-استفاده از نظر کارشناس در ديوان عدالت اداري اختياري بوده و قاضي ديوان تکليفي به بهره‌مندي از نظر کارشناس ندارد. ذات وظايف ديوان ايجاب مي‌نمايد قضات علاوه بر داشتن دانش حقوقي، با اداره و مقتضيات اداري به طور کامل آشنا بوده و نيازي به بهره‌مندي از نظر کارشناس که عنوان مشاور را دارد، نداشته باشد و خود به عنوان کارشناس به طور ماهوي در موضوع اظهارنظر نمايند.
3-نـظــر کـارشـنـاس در ديـوان عدالت اداري عنوان دليل را ندارد تا اصحاب دعوا براي اثبات مدعاي خود يا دفاع از آن به اين نظر استناد نـمـايند؛ بلکه کارشناس در ديوان عنوان مشاور را داشته و نظري هم که ابراز مي‌نمايد جنبه مشورتي دارد و دادرس ديوان مکلف به تبعيت از اين نـظـر نـيـسـت؛ بـلـکـه وي بايد ادله اصحاب دعوا را که از جهت امر اثباتي گاهي مفيد قطع مي‌شوند و گاهي مفيد ظن، ملاک رسيدگي و صدور حکم قرار دهد.
4-کارشناس در ديوان عدالت اداري عنوان شخص حقيقي را داشته و نظر او در رديف اشخاص حقوقي نظير اداره تـشـخـيـص هـويت و پزشکي قانوني که به عنوان شخصيت حقوقي اظهارنظر کارشناسي مي‌نمايند، محسوب نشده و نمي‌تواند به عنوان نظر ديوان عدالت اداري که شـخـصـيـتـي حـقـوقـي اسـت، تـلـقـي شود. مسئوليت نظر کارشناس در ديوان عدالت اداري متوجه شخص خود اوست.
5-در ديوان عدالت اداري کارشناس که عنوان مشاور را دارد، مـسـتـخدم دولت است و بابت کار کارشناسي و مشاوره‌اي که ارائه مي‌نمايد، دستمزدي دريافت نمي‌کند و نمي‌توان حق‌الزحمه کارشناسي را با رعايت کميت و کيفيت کار براي وي تعيين کرد. چگونگي پرداخت حقوق و مزاياي کارشناس ديوان از سوي قانون‌گذار در تبصره 2 ماده 9 قانون ديوان عدالت اداري تعيين شده است.
6-کارشناس در ديوان عدالت اداري از جهت تکاليف و وظايف از دايره شمول مقررات قانون کانون کارشناسان رسمي دادگستري خارج بوده و در صورت ارتکاب تخلف، دادسراي انتظامي کارشناسان رسمي صلاحيت رسيدگي به تخلف وي را ندارد. از آنجا که کارشناس ديوان با حکم رئيس قوه قضاييه منصوب مي‌شود و در زمره پرسنل ديوان عدالت اداري قرار دارد و از نظر حقوق و مزايا در رديف دادرسان علي‌البدل مي‌باشد، مرجع صالح به رسيدگي به اتهام او مسکوت است؛ اما چون به‌رغم انتصاب از سوي رئيس قوه قضاييه فاقد پايه و سمت قضايي مي‌باشد، به نظر مي‌رسد هيئت رسيدگي به تخلفات اداري قوه قضاييه در صورت تخلف وي صالح به رسيدگي باشد.
7-کارشناس ديوان عدالت اداري در صورتي که عنوان کارمند رسمي ديوان را داشته باشد، مي‌تواند با اجازه حاصل شده از ماده 33 قانون کانون کارشناسان رسمي دادگستري مصوب 1381 با دارا بودن شرايط مقرر در اين قانون پروانه کارشناسي تحصيل نمايد؛ اما ارجاع امر کارشناسي به آنان منوط به آن است که کارشناس ديگري در آن رشته وجود نداشته باشد.
8-در ديوان عدالت اداري در صورت نياز به مشاوره و کارشناسي قرار ارجاع امر به کارشناس صادر نمي‌شود؛ بلکه درخواست ارجاع پرونده به مشاور يا مشاوران مطرح شده و موضوعي که اعلام نظر کارشناس نسبت به آن لازم است، تعيين مي‌گردد تا کارشناس با کاوش و تحقيق نسبت به آن اظهار نظر نمايد.
9-در ديـوان عـدالـت اداري کـارشناسان محصور و محدود به افراد معيني از رشته‌هاي مورد نياز ديوان هستند و شعبه نقشي در انتخاب کارشناسان و در صورت تعدد، انتخاب آنان به قيد قرعه ندارد و اين مقام ارجاع است که درخواست شعبه را براساس موضوع به مشاور يا مشاوران ارجاع مي‌نمايد.
10-درخـواست ارجاع به کارشناس از سوي شعبه معمولاً براي آماده کردن پرونده به منظور صدور رأي قاطع صورت مي‌گيرد؛ اما در ماده 9 قانون ديوان عدالت اداري مدت اظهارنظر مشاور يا مشاوران معين نشده و در صورت تعيين مدت از سوي درخواست‌کننده کارشناسي، کارشناس به واسطه عدم ذکر مدت در قانون تکليفي به اظهارنظر در مدت تعيين شده ندارد و اين يک نارسايي و خلأ قانوني است که موجب مي‌شود پرونده براي مدت زمان نامعلومي بلاتکليف بماند.
11- در صورتي که نظر کارشناس يا مشاور کامل و وافي به مقصود کارشناسي نباشد و شعبه نظر کارشناس را ناقص تشخيص دهد، دادرس شعبه نمي‌تواند به مشاور يا مشاوران اخطار دهد که براي اداي توضيح در شعبه حاضر شوند؛ زيرا شعبه ملزم است پس از ملاحظه نظر کارشناس مبادرت به صدور رأي نمايد؛ هرچند نظر مشاور يا کارشناس مخالف اسـتـنـبـاط قـضـايـي او يـا مخالف موضوع مربوط به امر کارشناسي باشد.
12- هر چند به نظر مي‌رسد کارشناس يا مشاور ديوان مکلف به قبول کارشناسي و ارائه مشاوره به شعبه مي‌باشد؛ اما اگر از قـبـول کارشناسي خودداري نـمايد، در ماده 9 قانون ديوان ضمانت اجرايي براي آن در نظر گرفته نشده و به لحاظ خروج کــارشـنــاس ديــوان از مـوضـوع تـبـصــــــره 2 مـــــاده 18 قـــــانـــــون کارشناسان رسمي مصوب 1381 نمي‌توان او را متخلف دانسته و بـه مـجـازات انـتـظـامـي موضوع قانون مذکور محکوم نمود.
13- باوجود جهات اشتراک موارد رد دادرس و کارشناس که آنان را از رسيدگي و اظهارنظر منع مي‌نمايد، هرچند در ماده 33 قانون ديوان عدالت اداري درخصوص موارد رد دادرس تعيين تکليف شده؛ اما به جهات رد يا عذر کارشناس به‌رغم اين که موارد معذور بودن کارشناس همان موارد معذور بودن دادرس است، اشاره‌اي به عمل نيامده و بنابراين اگر کارشناس يا مشاور ديوان کارشناسي را قبول نمايد، سؤال اين است که ضمانت اجراي آن کدام است؛ در صورتي که مطابق قاعده "قبح عقاب بلا بيان" نمي‌توان وي را متخلف محسوب نمود.
14-کارشناس ديوان در انجام تحقيقات و کاوش‌هاي خود ممکن است در اظهارنظر با دشواري‌ها و موانعي روبه‌رو شود که رفع آنها مستلزم همکاري مستقيم هر يک از اصـحـاب دعوا باشد. اما مشخص نيست آيا کارشناس مي‌تواند آنان را براي اخذ توضيح دعوت نمايد يا اين که مراجعه مستقيم کارشناس به اصحاب دعوا مجاز و معمول است و اگر اصحاب دعوا از همکاري با کارشناس خودداري کردند، تکليف چيست؟ در اين خصوص قانون ديوان عدالت اداري ساکت است و نص صريحي نيز در اين ارتباط وجود ندارد.
15-درخصوص شکل و نحوه تنظيم نظر کارشناس و عناصر نظر و اين که کارشناس تکليف به گفتن چه مطالبي در اظهارنظر خود دارد، در قانون ديوان عدالت اداري تعيين تکليف نشده است. اين در حالي است که نظر کارشناس بايد مستدل و صريح باشد و نکات و توضيحاتي که براي تبيين نظريه لازم است به طور کامل در آن نوشته شود و خلاصه کاوش‌ها و تحقيقات انجام شده درج گردد؛ به نحوي که منطبق با واقعيت و تمام ماوقع باشد.
16-در ماده 9 قانون ديوان عدالت اداري مقنن بيان داشته است که شعبه پس از ملاحظه نظر کارشناس مبادرت به صدور رأي مي‌نمايد و هيچ اطميناني وجود ندارد که شعبه نظر کارشناس را در رأي خود عيناً لحاظ کند و کارشناس مطمئن شود که با رونوشتي از رأي شعبه مي‌تواند از تحريف شدن نظر خود جلوگيري نمايد.
17- از آنجا که نظر کارشناس مي‌تواند بر اصل يا ميزان حقوق طرفين دعوا اثرگذار باشد، اصحاب دعوا بايد بتوانند به نظر وي اعتراض کنند؛ اما در ماده 9 قانون ديوان عدالت اداري قابل اعتراض بودن نظر کارشناس پيش‌بيني نشده است؛ در صورتي که مصون بودن نظر کارشناس از اعتراض موجب تضييع حق مي‌شود و اين امر با موازين عدالت سازگاري نداشته و به فصل خصومت و قطع دعوا منجر نخواهد شد.
18-چـنـانـچـه شـعـبـه بـا مـلاحـظـه نـظـر کـارشناس يا کارشناسان ديوان به حصول قناعت وجداني در کشف حقيقت نرسد، مي‌تواند با اجازه حاصل از ماده 24 قانون ديوان عدالت اداري، هرگونه تحقيق يا اقدامي را که لازم بداند، انجام دهد. روشن است که در برخي دعاوي، دادرس امور موضوعي را با مشاهده و بررسي شخصي و مستقيم خود بهتر و دقيق‌تر درک مي‌نمايد تا از طريق آگاهي‌ها و توضيحاتي که ديگران در اختيار او قـرار مـي‌دهـنـد، اقدام به صدور حـکـم نـمايد. از سوي ديگر در برخي دعاوي نيز براي تشخيص درستي يا نادرستي ادعا لازم است شعبه از وضعيت عيني و ملموس موضوع آن آگاهي داشته و آن را لـحـــاظ نــمـــايـــد. بــديــن مـنـظــور قانون‌گذار مفهوم وسيع تحقيق و اقدام را در نظر گرفته تا دادرس ديـوان را در کـشـف حـقـيـقت و نـشـانـدن ذي‌حق بر کرسي حق ياري نمايد.19-رجوع به کارشناسان ديوان اختصاص به شعبه داشته و دادرس مجري حکم نمي‌تواند درخواست کـارشـنـاسـي نـمايد و چنانچه به عنوان مثال، في‌مابين محکوم‌له يا محکوم‌عليه در ارتباط با اجراي حکم و مستندات ارائه شده ابهام حاصل شود و به لحاظ تخصصي بودن موضوع نياز به مشاوره و کارشناسي باشد، پرونده بايد براي حل اختلاف و رفع ابهام به شعبه ارسال شود تا چنانچه شعبه براي رفع ابهام، نياز به مشاوره و کارشناسي ديد، موضوع را به کارشناس ارجاع دهد.
20- منظور از سابقه کار اداري مدنظر قانون‌گذار در ماده 9 قانون ديوان عدالت اداري، سابقه کار اداري در رشته مربوطه است و منظور اين نيست که کارشناس ديوان در امور اداري خبره باشد؛ بلکه اگر پزشک است 10 سال سابقه کار اداري در دستگاه اجرايي و اگر مهندس عمران است، 10 سال سابقه کار مثلاً در سازمان مسکن و شهرسازي داشته باشد.
 

   

PLC

+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۶

1- PLC COMMUNICATIONS IN A PROCESS CONTROL SYSTEM

Pages:10                                   Download(2.01 MB)

 

2- Programmable Logic Controllers: Programming Methods and Applications (Prentice Hall)

Pages:272                                 Download(5.28 MB)

 

3- A PLC Primer

Pages:16                                   Download(251 KB)

 

4- 13 PLC GRAFCET

Pages:18                                   Download(1.06 MB)

 

5- Automazione Industriale e PLC Norma-IEC61131-3

Pages:54                                   Download(614 KB)

 

6- Basic PLC Ladder Logic Functions

Pages:20                                   Download(71 KB)

 

7- construcc de un plc con pic

Pages:14                                   Download(1.81 MB)

 

8- corso base plc

Pages:38                                   Download(466 KB)

 

9- CURSO APRENDA A PROGRAMAR UN PLC

Pages:17                                   Download(1.11 MB)

 

10- Ejemplo SCADA VB NET PLC Esquema Reles

Pages:10                                   Download(115 KB)

 

11- Elettronica Industriale Introduzione Ai Plc

Pages:56                                   Download(509 KB)

 

12- Festo- Basic Plc

Pages:214                                 Download(4.58 MB)

 

13- GE Fanuc - GFK-1541B_TCP_IP Ethernet Communications for the Series 90™ PLC

Pages:240                                 Download(2.4 MB)

 

14- IEEE - A Knowledge Based System for configuring PLC

Pages:7                                     Download(615 KB)

15- IEEE - Plc And Scada - A Water Industry Experience

Pages:11                                   Download(580 KB)

 

16- Industrial Automation - Plcs - Curso De Autmatas Programable

Pages:92                                   Download(486 KB)

 

17- Integration And Automation Of Manufacturing Systems

Pages:593                                 Download(2.11 MB)

 

18- Introduction to PLC Controllers - for Beginners too (Nebojsa Matic)

Pages:69                                   Download(661 KB)

 

19- libro plc fanuc

Pages:248                                 Download(833 KB)

 

20- Manual de programacion simatic s7 (PLC) - 2003

Pages:152                                 Download(4.01 MB)

 

21- manual plc's siemens serie S7-22X

Pages:472                                 Download(4.07 MB)

 

22- Manual PLC-Simulador

Pages:73                                   Download(262 KB)

 

23- Manuale SIEMENS LOGO PLC (ITA)

Pages:318                                 Download(1.26 MB)

 

24- Manuale PLC Software

Pages:65                                   Download(248 KB)

 

25- Manuali Plc Siemens - Logo

Pages:270                                 Download(1.14 MB)

 

26- PLC Beginner guide (OMRON)

Pages:255                                 Download(3.75 MB)

 

27- PLC Cables

Pages:17                                   Download(168 KB)

 

28- PLC picaxe

Pages:17                                   Download(933 KB)

 

29- Plc Theory Book

Pages:1047                               Download(4.56 MB)

 

30- PLC y red electrica

Pages:12                                   Download(520 KB)

 

31- PLC Automated Manufacturing Systems

Pages:839                                 Download(3.11 MB)

 

32- PLC-Automatas cinematica(Automatizacion y Robotica)

Pages:24                                   Download(281 KB)

 

33- PLC-Curso_slc500.Allen Bradley.Rockwel

Pages:154                                 Download(832 KB)

 

34- PLC-Tema2 (automatas programables)

Pages:53                                   Download(1.28 MB)


   
+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۶

در این قسمت آموزش نرم افزار Digsilent Power Factory را قرار داده ایم. از این نرم افزار در سطوح انتقال و توزيع، مطالعات on-line و  off-line، مطالعات طراحي و بهره برداري استفاده شده و طيف  وسيعي از انواع مطالعات تأثيرگذار بر تصميم گيري هاي شاخص هاي انتخاب را پوشش می دهد.

این پروسه در سه بخش مقدماتی، پایه و پیشرفته ارائه شده است. لازم به ذکر است که نرم افزار Digsilent (Digital Simulator for Electrical Network) در شرکت های برق منطقه ای استفاده می شود.

این مطالب به همت آقایان محمدرضا گلسار شيرازي و احمد فرشچيان فسايي در شرکت برق منطقه ای فارس تهیه شده است.

منبع: www.frec.co.ir

 

 

 

بخش مقدماتی

Link

Size

Chapter Title

Download

387KB

A_Introduction

Download

752KB

B_Program Overwiew

Download

459KB

step0_Introducing the Tutorial Project

Download

613KB

step1_Creating Power System Elements

Download

480KB

step2_The Data Manager

Download

529KB

step3_Creating Of A Second Subsystem

Download

415KB

step4_Connecting the Subsystems

Download

406KB

step5_Motor Start Simulation

Download

457KB

step6_Transient Analysis

 

 

بخش پایه

Link

Size

Chapter Title

Download

553KB

Ch1_Introduction

Download

507KB

Ch2_Logon,User Accounts and The Database and

Download

383KB

Ch3_Toolbar Definitions

Download

389KB

Ch4_User Settings

Download

363KB

Ch5_The Database and The Database and

Download

471KB

Ch6_Project Management

Download

541KB

Ch7_Graphic Windows

Download

537KB

Ch8_Power System Definition

Download

739KB

Ch9_Protection

Download

606KB

Ch10_Performing Calculations

Download

527KB

Ch11_Virtual Instruments

Download

497KB

Ch12_Results, Graphs and Documentation

Download

429KB

Ch13_DOLE and On-Line Data Exchange

Download

364KB

Ch14_Conversion from Graphical Information Systems

Download

428KB

Ch15_DPL

Download

328KB

Ch16_Frequently Asked Questions

 

 

بخش پیشرفته

Link

Size

Chapter Title

Download

383KB

Ch1_Calculation of Transients

Download

442KB

Ch2_Models for Stability Analysis

Download

463KB

Ch3_Programming Primitive Block Definitions

Download

406KB

Ch4_Model Parameter Identification

Download

628KB

Ch5_The Medinas Monitoring System

Download

774KB

Ch6_Reliability Assessment Functions


   
+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۶

1- راهنمای IEEE برای نگهداری، بهره برداری و ایمنی سیستم های قدرت صنعتی و تجاری

مرجع: IEEE  تعداد صفحات: 140  دانلود(1.14 MB)

 

2- حل المسائل کتاب اصول ماشینهای الکتریکی و سیستم های قدرت

نویسنده: چاپمن   تعداد صفحات: 337    دانلود(3.08 MB)

 

3- الگوریتم ژنتیک کاربردی

نویسندگان: رندی هاپ-سو الن هاپ  تعداد صفحات: 272   دانلود(4.86 MB)

 

4- کنترل الکترونیک قدرت در سیستم های الکتریکی

نویسندگان: میلر، هانسلمن و جانز و مکدونالد       تعداد صفحات: 451       دانلود(6.96 MB)

 

5- کیفیت سیستم های قدرت الکتریکی

نویسندگان: دوگان، مک گراناگان، سانتوسو و بیتی تعداد صفحات: 525 دانلود(4.44 MB)

 

6- فصل بیستم کتاب راهنمای اتوماسیون و حفاظت شبکه : حفاظت راه آهن الکتریکی AC

تعداد صفحات: 18             دانلود(KB 610)

 

۷- راهنمای IEEE برای روش های مدلسازی و کاربرد ژنراتور سنکرون در تحلیل پایداری سیستم قدرت

مرجع: IEEE                      تعداد صفحات: 81                      دانلود(1.69 MB)


   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش