+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
ماهيت و مصاديق‌ جعل‌ مذكور در ماده‌ ۵۲۳ قانون مجازات اسلامي

ساختن‌ نوشته‌ يا سند
 تعريف‌ نوشته‌ بنابه‌ عرف‌ مشخص‌ و گويا است‌ اما سند نوشته‌اي‌ است‌ كه‌ در مقام ‌دعوي‌ يا دفاع‌ قابل‌ استناد باشد كه‌ خود آن‌ به‌ دو دستة‌ رسمي‌ و غير رسمي‌ (عادي‌) تقسيم ‌مي‌گردند. در مورد نوشته‌ مي‌توان‌ گفت‌ «لزوم‌ تفسير مضيق‌ نصوص‌ جزايي‌ بايدنوشته‌ را محدود به‌ قدر متقين‌ آن‌ يعني‌ نوشته‌ مندرج‌ بر روي‌ اوراق‌ كاغذ و نه‌ نوشته ‌اي‌موجود بر روي‌ سنگ‌ و چوب‌ و پارچه‌ و مجسمه‌ و برنامه‌ رايانه‌ و پلاك‌ اتوموبيل‌ و فرش‌و نظاير آنها نمود» اما به‌ نظر محقق‌ اين‌ گفته‌ داراي‌ ايراداست‌ چرا كه‌ اولاً: همان‌ گونه‌ كه‌اشاره‌ شد تعريف‌ نوشته‌ بنابر عرف‌ است‌ و هر چيزي‌ كه‌ بتوان‌ بر روي‌ آن‌ معني‌ را با زبان‌ موسوم‌ يك‌ كشور و به‌ خط معين‌ منتقل‌ نمود مي‌توان‌ بر آن‌ صدق‌ عنوان‌ نوشته‌ نمودثانياً: گاه‌ اراده‌ طرفين‌ بر اين‌ است‌ كه‌ مطالب‌ و مفاد قرارداد خود را بر روي‌ شي‌ يا پارچه‌اي‌بنويسند چرا كه‌ اين‌ عمل‌ در واقع‌ منافاتي‌ با قوانين‌ ندارد و در اصل‌ اين‌ اراده‌هاست‌ كه‌قانون‌ آثاري‌ را بر آن‌ بار مي‌كند مگر در موارديكه‌ قانون‌ آمره باشد. ثالثاً: گاه‌ در عمل ‌طرفين‌ در موقعيتي‌ قرار مي‌گيرند كه‌ دسترسي‌ به‌ قلم‌ يا كاغذ ندارند و اراده‌ خود را به‌گونه‌اي‌ ديگر منتقل‌ مي‌كنند چرا كه‌ در عمل‌ منظور از نوشته‌ حروف‌ و كلماتي‌ هستند كه ‌قابل‌ خوانده‌ شدن‌ باشند و در اينجا نبايد بين‌ نوشته‌اي‌ كه‌ بر روي‌ كاغذ نگاشته‌ شده‌ و يابر روي‌ شي‌ء ديگر تفاوتي‌ قائل‌ بود به‌ عبارت‌ ديگر در كاغذ خصوصيتي‌ موجود نيست‌ كه ‌در ديگر اشيائ كه‌ قابليت‌ نوشتن‌ بر روي‌ آنها وجود دارد نباشد. پس‌ بنابه‌ نظر محقق‌ جعل ‌در اين‌ موارد نيز واقع‌ مي‌گردد.
ساختن‌ مهر يا امضاي‌ اشخاص‌ رسمي‌ يا غير رسمي‌
مهر عبارت‌ است‌ از قطعه‌ فلزي‌، يا چوبي‌ و ... كه‌ روي‌ آن‌ اسم‌ شخص‌ حكاكي‌ شده‌ وبجاي‌ امضاءها بكار مي‌رود» و امضاء: الف‌: «در فقه‌ به‌ معني‌ اجازه‌ (يا تنفيذ) عمل‌ حقوقي‌ غير نافذ مانند تنفيذ و امضاء عقد مكر. ب‌: نوشتن‌ اسم‌ يا اسم‌ خانوادگي‌ يا رسم‌ علامت‌ خاص‌ كه‌ نشانگر هويت‌ صاحب‌علامت‌ است‌ در ذيل‌ اوراق‌ و اسناد (عادي‌ يا رسمي‌) كه‌ متضمن‌ وقوع‌ معامله‌ يا تعهد يااقرار يا شهادت‌ و مانند آنهاست‌ يا بعداً بايد روي‌ آن‌ اوراق‌ تعهد يا معامله‌اي‌ ثبت‌ شود» امروز تشخيص‌ امضاء افراد در صورت‌ بروز اختلاف‌ با مشكلي‌ روبه‌ رو نيست‌ چراكه‌ امضاء هر فرد با فرد ديگر تفاوت‌ دارد به‌ عبارت‌ ديگر نحوة‌ به‌ دست‌ گرفتن‌ قلم‌ و فشارآوردن‌ بر آن‌ و در قسمت‌هاي‌ ديگر كه‌ با ملايمت‌ قلم‌ را فشار مي‌دهند و نحوه‌ئ گذاشتن‌اعداد و نقطه‌اي‌ حروف‌ در افراد يكسان‌ نيست‌ كه‌ اين‌ امر به‌ توسط‌ يك‌ كارشناس‌ مسلط‌قابل‌ تفكيك‌ و تمييز است‌ هر چند كه‌ مجرم‌ (جاعل‌) توانايي‌ بالايي‌ در شبيه‌ سازي‌ بدل‌ واصل‌ را داشته‌ باشد.
حتي‌ هم‌ اكنون‌ با بكارگيري‌ از رايانه‌ها در تشخيص‌ امضاء در بانك‌هاو ساير مراجع‌ و سرعت‌ و دقّت‌ رايانه‌ها در اين‌ امر تا حدودي‌ مانع‌ از غافل‌ ماندن‌مؤسسات‌ و ضرر افراد وابسته‌ به‌ آنها شده‌ است‌. مهر پيشينه‌اي‌ قديمي‌تر از امضاء دارد، مهر از زمان‌ هخامنشيان‌ موسوم‌ بوده‌ و دراسلام‌ نيز از سال‌ ششم‌ هجري‌ مورد استفاده‌ خلفا وقت‌ و حتي‌ نامه‌هايي‌ كه‌ پيامبر «صلي‌الله عليه‌ و آله‌ و سلم‌» براي‌ دعوت‌ به‌ اسلام‌ به‌ ديگر فرمانروايان‌ كشورهاي‌ مختلف‌مي‌دادند قابل‌ مشاهده‌ و مشهور است‌. قانون‌ گذار ساختن‌ مهر ديگري‌ و بكار بردن‌ آن‌ رابدون‌ اجازه‌ صاحب‌ آن‌ جرم‌ داشته‌ و شامل‌ مجازات‌ مي‌داند چرا كه‌ صرف‌ ساختن‌ اگرهمراه‌ با سوء قصد باشد واجد برخورداري‌ از عنصر رواني‌ است‌. در رأي‌ ديوان‌ عالي‌ كشور به‌ تاريخ‌ 14/8/1329 شعبه‌ 2 چنين‌ آمده‌ است‌. «به‌ امضاي‌ خود شخص‌ يا اثر خود (مهر) جعل‌ اطلاق‌ نمي‌شود بلكه‌ جعل‌ امضاي‌ يامهر درموردي‌ صادق‌ است‌ كه‌ امضاء ديگري‌ ساخته‌ شود يا مهر به‌ جاي‌ مهر ديگري‌ به‌كار برده‌ باشند و اگر كسي‌ ورقه‌اي‌ را امضاء كند كه‌ قانوناً حق‌ امضاي‌ آن‌ را ندارد يامهري‌ را در سندي‌ به‌ كار برد كه‌ نمي‌بايستي‌ آن‌ را مهر كند اين‌ اعمال‌ جعل‌ امضاء يا مهرتلقي‌ نمي‌شود.» (نظر محقق‌): ابتدائاً اين‌ رأي‌ صحيح‌ و منطقي‌ به‌ نظر مي‌رسد اما قابل‌ ايرادات‌ چرا كه‌اولاً: هر چند شخص‌ صلاحيت‌ در امضاء نداشته‌ و صرفاً بدون‌ اطلاع‌ و يا دانستن‌ سمت‌ذيل‌ سند را امضاء كرده‌ اما اگر اين‌ امضاء حتي‌ اگر شباهتي‌ با امضاء شخص‌ ذيصلاح‌نداشته‌ باشد اما ايجاد شبه‌ بنمايد و از آن‌ مهمتر ايجاد ضرري‌ بنمايد آيا بايد شخص‌امضاء كننده‌ را از مسئوليت‌ مبري‌ دانست‌؟ اين‌ موضوع‌ ممكن‌ است‌ دست‌ مايه‌اي‌ براي‌مجرمان‌ باشد تا با اين‌ ادعا از مسئوليت‌ كيفري‌ شانه‌ خالي‌ كنند و به‌ مقصود نامشروع‌خود دست‌ يابند دراين‌ رأي‌ دو صورت‌ متصور است‌.
 1ـ فرد امضاء خود را به‌ نام‌ خود ودر مقام‌ و سمت‌ خود استفاده‌ مي‌كند.
 2ـ فرد امضاء خود را در سمتي‌ كه‌ نداشته‌ استفاده‌مي‌كند كه‌ در هر 2 صورت‌ امكان‌ شبه‌ وجود دارد چرا كه‌ در انتهاي‌ رأي‌ مي‌خوانيم‌ «سندي‌را امضاء كند كه‌ حق‌ امضاي‌ آن‌ را ندارد و يا مهري‌ را در سندي‌ به‌ كار برد كه‌ نمي‌باستي‌آن‌ را مهر كند.» آيا اگر شبه‌اي‌ ايجاد شد و طرف‌ از اين‌ تعدي‌ و تفريط‌ امضاء كننده‌اي‌ كه‌صلاحيت‌ امضاء را نداشته‌ ضرري‌ ديد لااقل‌ اگر او را از مسئوليت‌ كيفري‌ مبري‌ بدانيم‌نبايد جرم‌ مدني‌ او را ناديده‌ گرفت‌ (ضمان‌ قهري‌ ناشي‌ از تسبيب‌) در خاتمه‌ متذكرمي‌شويم‌ كه‌ «مهر اشخاص‌ و اثر انگشت‌ اشخاص‌ كه‌ امضاء ندارند در حكم‌ امضاات‌ وساختن‌ آن‌ جعل‌ مي‌باشد» و هم‌ چنين‌ «پاراف‌ و اثر انگشت‌ و ساير وسيال‌ تأئيديه‌ درصورتي‌ كه‌ ساخته‌ شوند مشمول‌ عنوان‌ جعل‌ خواهد بود» در تكميل‌ نظر ابرازي‌ بايدچنين‌ گفت‌ كه‌ نيازي‌ به‌ شباهت‌ ميان‌ امضاء شخص‌ و جاعل‌ نيست‌ و با وجود اختلافاتي‌ كه‌در آراء و نظريات‌ و رويه‌ قضايي‌ ديده‌ مي‌شود بايد بر اين‌ عقيده‌ بود كه‌ براي‌ صدق‌ عنوان‌جعل‌ تقليد كامل‌ نياز نيست‌ و قلب‌ حقيقت‌ و ايجاد ركن‌ ضرري‌ و يا ايجاد شبهه‌ جرم‌ جعل‌را محقق‌ مي‌سازد. نتيجه‌ ـ اساس‌ جرم‌ جعل‌ فريفتن‌ افراد عادي‌ است‌ تا در نظر آنان‌ بدل‌ هم‌ سان‌ با اصل‌تلقي‌ گردد بنابر اين‌ صرف‌ امكان‌ اشتباه‌ انداختن‌ يا ايجاد شبهه‌ جعل‌ را واقع‌ مي‌سازند ونياز به‌ وجود شباهت‌ بين‌ بدل‌ و اصل‌ نيست‌.

خراشيدن‌ يا تراشيدن‌
خراشيدن‌ و تراشيدن‌ هر دو با وسايلي‌ چون‌ تيغ‌ و چاقو انجام‌ مي‌شوند، يعني‌ اين‌كه‌ مرتكب‌ حروفي‌ را با كمك‌ اين‌ وسايل‌ از روي‌ نوشته‌ يا سند محو مي‌كند تفاوت‌ بين‌ اين‌2 مورد آن‌ است‌ كه‌ در خراشيدن‌ بخشي‌ از حروف‌ كلمه‌ و در تراشيدن‌ كل‌ كلمه‌ محومي‌شود. نمونة‌ حالت‌ تراشيدن‌ كل‌ كلمة‌ حسين‌ از روي‌ يك‌ نوشته‌ مثلاً از روي‌ وصيت‌نامه‌ است‌ به‌ اين‌ قصد كه‌ حسين‌ از جمع‌ موصي‌ لهم‌ خارج‌ شود»

قلم‌ بردن‌
 در قلم‌ بردن‌ لزوماً چيزي‌ به‌ نوشته‌ يا سند اضافه‌ نمي‌شود بكار مرتكب‌ ممكن‌ است‌ بااستفاده‌ از قلم‌ بخش‌هايي‌ از يك‌ سند يا نوشته‌ را ناخوانا كرده‌ يا بر روي‌ آنها خط‌ بكشد. «قلم‌ بردن‌ عبارت‌ است‌ از تغيير و تبديل‌ دادن‌ حروف‌ و كلمات‌ با ارقام‌ موجود بدون‌اينكه‌ كلمه‌ يا رقم‌ جديد اضافه‌ شود مثل‌ تبديل‌ 2 به‌ 3»

الحاق‌
در اين‌ مورد چيزي‌ به‌ سند اضافه‌ مي‌شود مثلاً رقمي‌ در مقابل‌ چك‌ گذاشته‌ مي‌شود.


محو يا سياه‌ كردن‌ و اثبات‌
 منظور از محو كردن‌ پاك‌ كردن‌ بخش‌هايي‌ از نوشته‌ با وسايلي‌ مثل‌ مداد پاك‌ كن‌،لاك‌ غلط‌گيري‌، آب‌، مواد شيميايي‌ و نظاير آنهاست‌ و شامل‌ سوزاندن‌ و پاره‌ كردن‌ وبريدن‌ نمي‌شود چرا كه‌ اين‌ دسته‌ از اعمال‌ شامل‌ مواد 681 و 682 بنابه‌ رسمي‌ بودن‌ ياعادي‌ بودن‌ خواهد بود. منظور از سياه‌ كردن‌ سند، ناخوانا كردن‌ بخش‌هايي‌ از آن‌ با وسايلي‌ مثل‌ جوهرمركب‌، رنگ‌ و نظاير آنهاست‌. و واژة‌ اثبات‌ در برابر ابطال‌ قرار مي‌گيرد و به‌ عبارت‌ ديرگ‌اعتبار دادن‌ به‌ سندي‌ باطل‌ به‌ نحوي‌ از انحاء شامل‌ اثبات‌ مي‌گردد به‌ صورتي‌ كه‌ اگرگذرنامه‌ي‌ مهر ابطال‌ خورد، با محو آن‌ از آن‌ استفاده‌ شود.

تقديم‌ يا تأخير تاريخ‌ سند نسبت‌ به‌ تاريخ‌ حقيقي‌ آن‌.
قلب‌ حقيقت‌ در مورد تاريخ‌ سند بسته‌ به‌ مواردي‌ شامل‌ جعل‌ مادي‌ يا مفادي‌ مي‌گردداما بنابر تعريف‌ تزوير در اين‌ مورد به‌ گونه‌اي‌ است‌ كه‌ شخص‌ پس‌ از ثبت‌ تاريخ‌ سند وتائيد طرفين‌ يا مقام‌ ذيصلاح‌ در صدد تقديم‌ يا تأخير آن‌ بر آيد «چنانچه‌ چكي‌ به‌ تاريخ‌1/4 صادر شده‌ باشد و دارندة‌ چك‌ بخواهد از فرصت‌ 6 ماهه‌ مذكور در ماده‌ 11 «قانون‌صدور چك‌» مصوب‌ سال‌ 1355 (اصلاحي‌ 1377) استفاده‌ كند امّا به‌ علت‌ تعلّل‌ فرصت‌ رااز دست‌ داده‌ و شامل‌ مرور زمان‌ گردد و تاريخ‌ 1/4 را به‌ 4/4 تغيير دهد»

الصاق‌ نوشته‌اي‌ به‌ نوشتة‌ ديگر
 در اين‌ مورد بخش‌هايي‌ از يك‌ نوشته‌ به‌ بخش‌هايي‌ از نوشتة‌ ديگر منضم‌ مي‌شود تاآنچه‌ كه‌ بوجود مي‌آيد نوشتة‌ واحدي‌ تصور شود. مانند الصاق‌ بخش‌هايي‌ از يك‌ قراردادبه‌ قرارداد ديگر و يا الصاق‌ امضاء موجود در يك‌ قرارداد به‌ پيش‌ نويس‌ قرارداد ديگر.


به‌ كار بردن‌ مهر ديگري‌ بدون‌ اجازه‌ صاحب
‌ آن‌ استعمال‌ مهر ديگري‌ در ذيل‌ سند يا نوشته‌اي‌ كه‌ قابليت‌ استناد داشته‌ باشد بدون‌ اذن‌صاحب‌ آن‌ شامل‌ اين‌ بند مي‌گردد. نتيجه‌ ـ با توجه‌ به‌ مصاديق‌ مذكور در ماده‌ 523 بايد متذكر اين‌ موضوع‌ شد كه‌ اين‌ماده‌ عنصر قانوني‌ جعل‌ نبوده‌ و هيچ‌ گاه‌ با استناد حكمي‌ به‌ اين‌ ماده‌ از سوي‌ دادگاهها وقضات‌ نمي‌تواند مبناي‌ محكوميت‌ و مجازات‌ يك‌ متهم‌ قرار گيرد. مگر اين‌ كه‌ در ساير موادبه‌ طور خاص‌ مورد اشاره‌ قرار گرفته‌ باشد.
عنصر مادي‌ جرم‌ جعل‌ (اعم‌ از فعل‌ يا ترك‌ فعل‌) براي‌ تعريف‌ اين‌ عنصر بايد 2 عامل‌ را مورد بررسي‌ قرار داد: 1ـ عمل‌ فيزيكي‌ در جرم‌ جعل‌ مادي‌ 2ـ عمل‌ فيزيكي‌ در جرم‌ جعل‌ مفادي‌

الف‌) عمل‌ فيزيكي‌ در جرم‌ جعل‌ مادي‌ اعمال‌ فيزيكي‌ كه‌ مي‌تواند در جعل‌ مادي‌ ايجاد شود از مادة‌ 524 به‌ بعد قانون‌ جزااست‌ و شامل‌ فعل‌ مثبت‌ است‌. كه‌ عبارتند از: 1ـ جعل‌ احكام‌ يا امضاء يا مهر يا فرمان‌ يادست‌ خط‌ مقامات‌ دولتي‌ (به‌ اعتبار يا ازحيث‌ مقام‌ آنان‌ قانون‌ مجازات‌ 524 و 525) 2ـ جعل‌ مهر، تمبر، منگنه‌ يا علامت‌ يكي‌ از شركت‌ها يا موسسات‌ يا ادارات‌ دولتي‌ يانهادهاي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ يا نهادهاي‌ عمومي‌ غير دولتي‌ و يا شركت‌ها و تجارت‌ خانه‌هاي‌غير دولتي‌ (525، 528، 529 تعزيرات‌) 3ـ جعل‌ احكام‌ دادگاهها يا اسناد يا حواله‌هاي‌ صادره‌ از خزانة‌ دولتي‌ و منگنه‌ ياعلامتي‌ كه‌ براي‌ تعيين‌ عيار و يا نقره‌ به‌ كار مي‌رود (525) 4ـ جعل‌ اسكناس‌ رايج‌ داخلي‌ يا خارجي‌ يا اسناد بانكي‌ يا اسناد و اوراق‌ بهادار وحواله‌هاي‌ صادره‌ از خزانه‌ 5ـ جعل‌ مدارك‌ تحصيلي‌ (527) قانون‌ جزا «تعزيرات‌» 6ـ جعل‌ در اسناد و نوشته‌هاي‌ غير رسمي‌ (536) 7ـ جعل‌ در اسناد و نوشته‌هاي‌ رسمي‌ (532 و 533) 8ـ كس‌ برداري‌ از اوراق‌ و مدارك‌ (537) 9ـ جعل‌ گواهي‌ پزشكي‌ 10ـ صدور گواهي‌ نامة‌ خلاف‌ واقع‌ 11ـ شركت‌ در آزمون‌ بجاي‌ ديگري‌ يا شركت‌ دادن‌ ديگري‌ به‌ جاي‌ خود حال‌ به‌ برخي‌ از نكات‌ مربوط‌ به‌ اعمال‌ فيزيكي‌ در حقوق‌ كيفري‌ جعل‌ توجه‌ مي‌كنيم‌.
 1ـ در مورد جعل‌ احكام‌ يا امضاء يا مهر يا فرمان‌ يا دست‌ خط‌ مقامات‌ دولتي‌ جعل‌ بايدبه‌ اعتبار مقام‌ يا از حيث‌ مقام‌ آنان‌ صورت‌ گيرد و اگر جعل‌ در اين‌ موارد جنبة‌ مشخصي‌داشته‌ باشد مشمول‌ جعل‌ نمي‌گردد. در رابطه‌ با اين‌ بند مي‌توان‌ اشاره‌اي‌ به‌ مادة‌ 95 ازقانون‌ مجازات‌ جرائم‌ نيروهاي‌ مسلح‌ نمود كه‌ اشعار مي‌دارد: «هر نظامي‌ كه‌ حكم‌ ياامضاء يا مهر يا فرمان‌ يا دستخط‌ فرماندهي‌ كل‌ قوا را به‌ اعتبار مقام‌ وي‌ جعل‌ كند يا با علم‌به‌ جعل‌ يا تزوير استعمال‌ نمايد به‌ حبس‌ از سه‌ تا پانزده‌ سال‌ محكوم‌ خواهد شد.» نكته‌اي‌كه‌ مي‌توان‌ در اينجا بدان‌ اشاره‌ نمود اين‌ است‌ كه‌ «حكم‌ يا فرمان‌ مي‌تواند كتبي‌ يا شفاهي‌باشد ولي‌ با توجه‌ به‌ جرم‌ دانستن‌ استعمال‌ آنهاظاهراً منظور احكام‌ و فرامين‌ كتبي‌ است‌چون‌ استعمال‌ حكم‌ يا فرمان‌ شفاهي‌ مصداق‌ ندارد.»
 2ـ نكات‌ مربوط‌ به‌ مادة‌ 525 و بندهاي‌ آن‌: در اين‌ رابطه‌ مي‌توان‌ به‌ ماده‌ 66 از قانون‌ تجارت‌ الكترونيكي‌ مصوب‌ 1382 و ماده‌52 از قانون‌ حفاظت‌ و بهره‌برداري‌ از جنگلها و مراتع‌ مصوب‌ مرداد ماه‌ 1346 و ماده‌ 11 ازقانون‌ انحصار بازرگاني‌ خارجي‌ مصوب‌ تيرماه‌ 1311 با اصلاحات‌ بعدي‌ و ماده‌ 10 ازقانون‌ تخلفات‌، جرايم‌ و مجازات‌هاي‌ مربوط‌ به‌ اسناد سجلي‌ و شناسنامه‌ و ماده‌ 10 ازقانون‌ اصلاح‌ قوانين‌ و مقررات‌ موسسه‌ استاندارد و تحقيقات‌ صنعتي‌ ايران‌ و ماده‌ 2 ازقانون‌ منع‌ خريد و فروش‌ كوپنهاي‌ كالاهاي‌ اساسي‌ مصوب‌ 23/1/67 و ماده‌ 1 از قانون‌نحوه‌ مجازات‌ اشخاصي‌ كه‌ در امور سمعي‌ و بصري‌ فعاليت‌ غير مجاز مي‌نمايند را به‌جهت‌ تكميل‌ مبحث‌ اشاره‌ نمود. 1ـ «منظور از تمبر در ماده‌ 525 تمبرهاي‌ دولتي‌ مي‌باشد.» 2ـ بند 5 ماده‌ 525 ناظر به‌ اسكناسهاي‌ رايج‌ است‌ نه‌ اسكناسهايي‌ كه‌ از جريان‌ خارج‌شده‌ و فاقد اعتبار قانوني‌ است‌. 3ـ ماده‌ 526 و توضيحات‌ مربوطه‌ در اين‌ ماده‌ جعل‌ يا وارد نمودن‌ اسكناس‌ بايد به‌ قصد برهم‌ زدن‌ اقتصاد داخلي‌ و يااخلال‌ در نظام‌ پولي‌ يا بانكي‌ يا اقتصادي‌ يا بر هم‌ زدن‌ امنيت‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ كشورباشد در غير اينصورت‌ مرتكب‌ به‌ مجازات‌ مندرج‌ در بند 5 ماده‌ 525 به‌ حبس‌ ازيك‌ تا 10سال‌ محكوم‌ خواهد شد. تشخيص‌ محارب‌ بودن‌ در ماده‌ 526 با ملاك‌هايي‌ چون‌ «جعل‌اسكناس‌ رايج‌ داخلي‌ در صورت‌ وجود قصد مبارزه‌ با نظام‌ (قصد براندازي‌) يا عضويت‌در باند مجازات‌ محاربه‌ را در پي‌ خواهد داشت‌.» 4ـ جعل‌ مدارك‌ تحصيلي‌ ذكر شده‌ در مادة‌ 527 اين‌ ماده‌ داراي‌ 2 اشكال‌ شكلي‌ و ماهيتي‌ است‌. اشكال‌ شكلي‌: به‌ كار بردن‌ واژه‌ يا» در ماده‌ 527 است‌ كه‌ معني‌ آن‌ اين‌ چنين‌ مي‌شود:يا وي‌ از كاركنان‌ وزارتخانه‌ها يا سازمان‌هاي‌ دولتي‌ باشد و يا به‌ نحوي‌ از انحاء در امرجعل‌ يا استفاده‌ از مدرك‌ جعلي‌ شركت‌ داشته‌ باشد كه‌ بايد به‌ جاي‌ «يا» از حرف‌ عطف‌ «و»استفاده‌ مي‌شد. اشكال‌ ماهيت‌: نفس‌ پيش‌بيني‌ حداكثر مجازات‌ براي‌ كاركنان‌ دولت‌ است‌. اين‌ تشديدتنها در صورتي‌ مي‌تواند قابل‌ توجيه‌ باشد كه‌ كارمند دولت‌ با سوء استفاده‌ از سمت‌ خودبه‌ جعل‌ اين‌ مدارك‌ يا استفاده‌ از آنها دست‌ زند والّا چه‌ دليلي‌ دارد كه‌ با يك‌ كارمند دون‌ پايه‌شهرداري‌ به‌ دليل‌ شركت‌ در جعل‌ مدارك‌ تحصيلي‌ دانشگاهي‌ (كه‌ هيچ‌ ربطي‌ به‌ سمت‌ وي‌ندارد) برخوردي‌ سخت‌تر از برخورد با يك‌ فرد عادي‌ در پيش‌ گرفته‌ شود.» (نظر محقق‌): اشكال‌ شكلي‌ كه‌ از سوي‌ برخي‌ از حقوقدانان‌ وارد شده‌ است‌ صحيح‌ وبه‌ جا به‌ نظر مي‌رسد اما در مورد اشكال‌ ماهيتي‌ اين‌ ماده‌ بين‌ حقوقدانان‌ كيفري‌ اختلاف‌است‌ هر چند كه‌ نظر ذكر شده‌ داراي‌ طرفداراني‌ است‌ اما به‌ نظر محقق‌ اين‌ نظر با چند ايرادروبه‌ روست‌. 1ـ كارمند دولت‌ بودن‌ مستلزم‌ آن‌ است‌ كه‌ شخص‌ در خدمت‌ دولت‌ باشد و از هرعملي‌ كه‌ به‌ موجب‌ ضرر به‌ دولت‌ و جامعه‌ كه‌ تحت‌ نظارت‌ اوست‌ خودداي‌ نمايد و حتي‌ درصورت‌ اطلاع‌ از آن‌ به‌ نحوي‌ برخورد نمايد چرا كه‌ اين‌ عمل‌ افراد جامعه‌ را نسبت‌ به‌كارمندان‌ دولت‌ و نهادهاي‌ دولتي‌ بد بين‌ مي‌كند. 2ـ معمولاً افراد كارمندي‌ اقدام‌ به‌ اين‌ عمل‌ مي‌نمايند كه‌ توانايي‌ كتمان‌ آن‌ و مخفي‌ نگه‌داشتن‌ آن‌ را بنابه‌ سمتي‌ كه‌ دارند دارا باشند. 3ـ بر فرض‌ اينكه‌ شخص‌ حتي‌ يك‌ كارمند دون‌ شهرداري‌ باشد اگر اين‌ عمل‌ را انجام‌دهد در واقع‌ عملي‌ را انجام‌ داده‌ كه‌ از او دور از انتظار است‌ چرا كه‌ دولت‌ در انتخاب‌كاركنان‌ خود مراحل‌ و نظارتها و تحقيقاتي‌ را بعمل‌ مي‌آورد تا بتواند اصلح‌ترين‌ افراد رابرگزيند سپس‌ انجام‌ چنين‌ جرمي‌ خدشه‌اي‌ بر اعتبار دولت‌ خواهد بود. هر چند ايرادات‌محقق‌ و نظرات‌ او در اين‌ زمينه‌ صحيح‌ باشد اما با توجه‌ به‌ اصل‌ تفسير قوانين‌ كيفري‌ به‌نفع‌ متهم‌ بايد قائل‌ به‌ پذيرفتن‌ نظريه‌ ابتدائي‌ بود مگر اينكه‌ كارمند جعل‌ را بنابه‌ سمت‌ واعتبار و مقام‌ خود انجام‌ دهد و يا از معلوماتي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ اوراق‌ اداري‌ و دولتي‌ كسب‌كرده‌ سوء استفاده‌ نمايد در غير اينصورت‌ نظريه‌ اول‌ اصلح‌تر خواهد بود. 5ـ جعل‌ در اسناد و نوشته‌هاي‌ غير رسمي‌ ماده‌ 536 حكم‌ كلي‌ موجود اين‌ ماده‌ اعم‌ از كارمندان‌ دولتي‌ و افراد عادي‌ و غيركارمند را در بر مي‌گيرد و در آن‌ علاوه‌ بر جبران‌ خسارت‌ موجب‌ حبس‌ از 6 ماه‌ تا دو سال‌يا جزاي‌ نقدي‌ از سه‌ تا دوازده‌ ميليون‌ ريال‌ است‌. 6ـ جعل‌ در اسناد و نوشته‌هاي‌ رسمي‌ جعل‌ در اسناد و نوشته‌هاي‌ رسمي‌ در دو ماده‌ 532 و 533 قانون‌ تعزيرات‌ مورد نظرقانون‌ گذار قرار گرفته‌ است‌. ماده‌ 532: «هر يك‌ از كارمندان‌ و مسؤولان‌ دولتي‌ كه‌ در اجراي‌ وظيفة‌ خود در احكام‌و تقريرات‌ و نوشته‌ها و اسناد و سجّلات‌ و دفاتر و غير آنها از نوشته‌ها و اوراق‌ رسمي‌تزوير كند اعم‌ از اينكه‌ امضاء يا مهري‌ را ساخته‌ يا امضاء يا مهر يا خطوط‌ را تحريف‌ كرد.يا كلمه‌اي‌ الحاق‌ كند يا اسامي‌ اشخصاصي‌ را تغيير دهد علاوه‌ بر مجازات‌هاي‌ دادرسي‌ وجبران‌ خسارت‌ وارده‌ به‌ حبس‌ از يك‌ تا پنج‌ سال‌ يا به‌ پرداخت‌ شش‌ تا سي‌ ميليون‌ ريال‌جزاي‌ نقدي‌ محكوم‌ خواهد شد.
 نكات
‌ 1ـ اين‌ ماده‌ حكمي‌ عام‌ است‌ و هر جا كه‌ حكم‌ خاصي‌ موجود باشد بايد برابر آن‌رفتار كرد مانند جعل‌ در ماده‌ 524 و 525 2ـ جعلي‌ كه‌ توسط‌ مأمورين‌ دولت‌ و كاركنان‌ اداري‌ آن‌ صورت‌ گيرد مشمول‌ ماده‌532 مي‌شود و جعلي‌ كه‌ توسط‌ افراد غير كارمند صورت‌ مي‌پذيرد مشمول‌ ماده‌ 533خواهد بود. 3ـ برابر ماده‌ 532 ارتكاب‌ جرم‌ جعل‌ در اسناد رسمي‌ توسط‌ كارمندان‌ دولت‌ بايد دراجراي‌ وظايف‌ آنها صورت‌ گيرد، هر چند كه‌ عمل‌ جعل‌ خارج‌ از وقت‌ اداري‌ و حتي‌ در منزل‌او صورت‌ پذيرد. 4ـ «جعل‌ در رونوشت‌ مصدق‌ يا در برگه‌ المثني‌ اسناد رسمي‌ نيز بايد در حكم‌ جعل‌ دراسناد رسمي‌ محسوب‌ گردد. 7ـ عكس‌ برداري‌ از اوراق‌ و مدارك‌ براي‌ تحقق‌ جعل‌ در موضوع‌ عكس‌ برداري‌ از اوراق‌ و مدارك‌ مذكور در مادة‌ 537نياز به‌ 2 شرط‌ و دو ركن‌ اساسي‌ است‌. 1ـ عدم‌ علامت‌ و مهري‌ كه‌ نشان‌ دهند بدل‌ بودن‌ عكس‌ يا رونوشت‌ با اصل‌ كند. 2ـ استفاده‌ از آن‌ به‌ جاي‌ اصل‌. 8ـ جعل‌ گواهي‌ پزشكي‌ جعل‌ گواهي‌ پزشكي‌ و استفاده‌ از آن‌ در ماده‌ 538 مطرح‌ شده‌ است‌: «هر كس‌ شخصاًيا توسط‌ ديگري‌ براي‌ معافيت‌ خود يا شخص‌ ديگري‌ از خدمت‌ دولت‌ يا نظام‌ وظيفه‌ يا براي‌تقديم‌ به‌ دادگاه‌ گواهي‌ پزشكي‌ به‌ اسم‌ طبيب‌ جعل‌ كند به‌ حبس‌ از شش‌ ماه‌ تا يك‌ سال‌ يا به‌سه‌ تا شش‌ ميليون‌ ريال‌ جزاي‌ نقدي‌ محكوم‌ خواهد شد.
 نكات‌ مربوط‌ به‌ مادة‌ مذكور: 1ـ مادة‌ 538 حكم‌ خاص‌ و جديدي‌ را ارائه‌ نموده‌ است‌ هر چند كه‌ با وجود مادة‌ 536لزومي‌ به‌ ذكر ماده‌ 538 در قانون‌ مجازات‌ نبوده‌ است‌ چرا كه‌ نسبت‌ به‌ ماده‌ 536 برخوردشديدتري‌ نداشته‌ است‌. (نظر محقق‌): البته‌ با توجه‌ به‌ اين‌ كه‌ مادة‌ 538 مجازات‌ كمتري‌ نسبت‌ به‌ مادة‌ 536 درنظر گرفته‌ است‌ شايد بتوان‌ اين‌ ماده‌ را از اين‌ نظر كه‌ جعل‌ در گواهي‌ پزشكي‌ در برخي‌ ازموارد خاص‌ كمتر به‌ افراد ثالث‌ ضرر مي‌رساند و بيشتر از آن‌ براي‌ معافيت‌ پزشكي‌ ازخدمت‌ وظيفه‌ و خدمت‌ به‌ دولت‌ استفاده‌ مي‌شود قانون‌ گذار خواسته‌ تا از شدت‌ مجازات‌به‌ نحوي‌ كاسته‌ و از عواقف‌ ناشي‌ از آن‌ در جامعه‌ بكاهد، اما بنابر متن‌ گاهي‌ اين‌ گواهي‌جعل‌ شده‌ براي‌ تقديم‌ به‌ دادگاه‌ به‌ كار برده‌ مي‌شود كه‌ در اين‌ موارد بايد شدت‌ مجازات‌ راافزايش‌ داد چرا كه‌ حكمي‌ كه‌ بر مبناي‌ يك‌ گواهي‌ جعل‌ شده‌ صادر مي‌شود علاوه‌ برصدور حكم‌ بر ضرر طرف‌ ديگر دعوي‌ اساس‌ عدالت‌ و وجدان‌ قضايي‌ را نيز دچارتشويش‌ و اشتباه‌ مي‌اندازد. 2ـ در اين‌ ماده‌ اكثر حقوقدانان‌ معقتد بر اين‌ هستند كه‌ جعل‌ گواهي‌ پزشكي‌ از ابتدا تاانتها بايد صورت‌ بپذيرد و اگر شخصي‌ نام‌ ديگري‌ را كه‌ در گواهي‌ پزشكي‌ وجود داردمحو نام‌ خود را به‌ جاي‌ آن‌ الحاق‌ كند مشمول‌ ماده‌ 536 يعني‌ جعل‌ در اسناد غير رسمي‌خواهد شد. 3ـ جعل‌ گواهي‌ پزشكي‌ در اين‌ ماده‌ بايد با يكي‌ از سه‌ مقاصد زير صورت‌ پذيرد. 1ـتقديم‌ به‌ دادگاه‌ 2ـ معافيت‌ از نظام‌ وظيفه‌ 3ـ معافيت‌ از خدمت‌ دولت‌. 4ـ در اين‌ ماده‌ مباشر جرم‌ كسي‌ است‌ كه‌ عمل‌ مادي‌ جرم‌ را انجام‌ داده‌ است‌ مگر درمواردي‌ كه‌ آمر شخص‌ ديگري‌ را براي‌ اين‌ كار فريب‌ داده‌ يا اجبار نمايد به‌ گونه‌اي‌ كه‌شخص‌ آلت‌ دست‌ او باشد مانند صغير غير مميز يا مجنون‌ يا يك‌ شخص‌ ناآگاه‌ در اين‌موارد بين‌ شخص‌ مسئول‌ و فاقد مسئوليت‌ تفاوت‌ قائل‌ خواهيم‌ شد و آمر را در اينجا به‌مجازات‌ مباشر معنوي‌ اعم‌ از اكراه‌ كننده‌ و يا مغبون‌ كننده‌ مجرم‌ خواهيم‌ دانست‌. 9ـ صدور گواهي‌ نامة‌ خلاف‌ واقع‌ موضوع‌ اين‌ عنوان‌ در 2 مادة‌ 539 و 540 قانون‌ جزا پيش‌ بيني‌ شده‌ است‌. ماده‌ 539 «هرگاه‌ طبيب‌ تصديق‌ نامه‌ خلاف‌ واقع‌ درباره‌ شخصي‌ براي‌ معافيت‌ ازخدمت‌ در ادارات‌ رسمي‌ يا نظام‌ وظيفه‌ يا براي‌ تقديم‌ به‌ مراجع‌ قضايي‌ بدهد به‌ حبس‌ ازشش‌ ماه‌ تا دو سال‌ يا به‌ سه‌ تا دوازده‌ ميليون‌ ريال‌ جزاي‌ نقدي‌ محكوم‌ خواهد شد.

نكات‌
 1ـ همين‌ كه‌ طبيب‌ با آگاهي‌ نسبت‌ به‌ يك‌ طرف‌ گواهي‌ غير واقع‌ ارائه‌ مي‌كندبراي‌ مسئول‌ شناختن‌ او كافي‌ است‌ هر چند كه‌ شخص‌ از آن‌ استفاده‌ نكرد يا نتوانسته‌ ازآن‌ استفاده‌ كند. نكتة‌ 2ـ «اين‌ جرم‌ از جرائم‌ مطلق‌ است‌ و صرف‌ صدور تصديق‌ نامه‌ جرم‌ محسوب‌مي‌گردد البته‌ بايد آن‌ را به‌ درخواست‌ كننده‌ يا يكي‌ از مراجع‌ مندرج‌ در اين‌ ماده‌ داده‌باشد.» (نظر محقق‌): ممكن‌ است‌ گاهي‌ شخص‌ دچار بيماري‌ باشد كه‌ او را از خدمت‌ نظام‌وظيفه‌ و يا خدمت‌ عمومي‌ معاف‌ مي‌كند و او پس‌ از مراجعه‌ به‌ پزشك‌ و دريافت‌ تصديق‌نامه‌ از اين‌ بيماري‌ فارغ‌ شود يا به‌ عبارت‌ ديگر تندرستي‌ خود را بدست‌ آورده‌ باشد اماگواهي‌ پزشك‌ را تقديم‌ نكرده‌ و پس‌ از تقديم‌ آن‌ و معاينه‌ خود گواهي‌ پزشك‌ را خلاف‌ واقع‌تشخيص‌ دهند در اينجا آيا مي‌توان‌ پزشك‌ را به‌ مجازات‌ مذكور در ماده‌ 539 محكوم‌ كرد؟در اينجا بايد به‌ 2 نكته‌ اشاره‌ نمود. 1ـ شخص‌ بيمار بوده‌ و توانايي‌ بهبودي‌ بيماري‌ در آينده‌ از او دور از انتظار بوده‌ است‌. 2ـ شخص‌ بيمار بوده‌ اما با كمي‌ درمان‌ احتمال‌ بهبود بيماري‌ او حتمي‌ است‌ در مورداول‌ به‌ نظر بنده‌ پزشك‌ فاقد مسئوليت‌ است‌ اما در مورد دوم‌ اگر او اين‌ گواهي‌ را صادرنمايد و با شخص‌ مراجعه‌ كننده‌ نيز در اين‌ زمينه‌ تباني‌ كرده‌ باشند و سوء قصد او بنابه‌مراتبي‌ احراز گردد بايد صدور تصديق‌ نامه‌ را از سوي‌ پزشك‌ خلاف‌ واقع‌ دانست‌ و بنابرمادة‌ 539 با او برخورد قانوني‌ نمود. 10ـ شركت‌ در آزمون‌ بجاي‌ ديگري‌ اين‌ موضوع‌ در ماده‌ 541 قانون‌ تعزيرات‌ گنجانده‌ شده‌ است‌. عمل‌ شركت‌ در آزمون‌بجاي‌ ديگري‌ عملاً جعل‌ محسوب‌ نمي‌شود اما بدليل‌ حيله‌ و تقلب‌ به‌ كار رفته‌ در آن‌ فصل‌راجع‌ به‌ جعل‌ و تزوير آمده‌ است‌. در مورد كارت‌ ورد به‌ جلسه‌ هم‌ بايد متذكر شويم‌ كه‌ اگركارت‌ ورودي‌ بدون‌ مهر باشد فاقد جنبه‌ كيفري‌ است‌ و اگر ممهور به‌ مهر باشد عنوان‌جعل‌ صادق‌ خواهد بود «شركت‌ در آزمون‌ بجاي‌ ديگري‌ كه‌ در ماده‌ 541 آمده‌ است‌ تنهاموسسات‌ آموزشي‌ مشابه‌ و موارد مصرح‌ (اعم‌ از دولتي‌ يا غير دولتي‌ را در بر مي‌گيرد.بنابر اين‌ شركت‌ در آزمون‌ راهنمايي‌ و رانندگي‌ به‌ جاي‌ ديگري‌ و يا كلاس‌هاي‌ تقويتي‌ وكنكورهاي‌ آزمايشي‌ را شامل‌ نمي‌شود» عنصر مادي‌ اين‌ جرم‌ شركت‌ در آزمون‌ است‌و لازمه‌ تحقيق‌ عنصر مادي‌ اين‌ است‌ كه‌ شخص‌ لااقل‌ پس‌ از شروع‌ امتحان‌ در بخشي‌ ازآن‌ شركت‌ نموده‌ باشد نه‌ اينكه‌ در درب‌ ورودي‌ متوجه‌ تقلبي‌ و جعلي‌ بدون‌ كارت‌ ورود به‌جلسه‌ او شوند.


پي نوشت :
نويسنده و محقق :مسعود عرفانيان (فارغ التخصيل کارشناسي حقوق)
منبع:http://dad-law.ir
منـابـع‌ 1ـ قانون‌ مجازات‌ اسلامي‌
2ـ قانون‌ آئين‌ دادرسي‌ كيفري
‌ 3ـ مجموعه‌ نشست‌هاي‌ قضايي
‌ 4ـ آراء وحدت‌ رويه‌ ديوانعالي‌ كشور
5-حقوق‌ كيفري‌ اختصاصي‌ جرايم‌ عليه‌ امنيت‌ و آسايش‌ عمومي‌ (دكتر مير محمّدصادقي‌)
6- قانون‌ مجازات‌ اسلامي‌ در نظر حقوق‌ كنوني‌ تأليف‌ رضا شكري
‌ 7-محشاي‌ قانون‌ مجازات‌ اسلامي‌ دكتر ايرج‌ گلدوزيان
‌ 8ـ پيماني‌ ضياء الدين‌، جرائم‌ عليه‌ امنيت‌ و آسايش‌ عمومي‌ متن


   
+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
مجازات كلاهبرداري اينترنتي
 
کلاهبرداري رايانه اي از جمله جرايم كلاسيكي است كه از ابتدا در جوامع بشري موجود بوده و مسئولان اداره جوامع هرگز نتوانستند اين جرايم را ريشه كن كنند .

البته جالب اين است كه امروزه با ظهور فناوري نويني با نام كامپيوتر طريقه هاي ارتكاب اين جرم متنوع تر و به دام انداختن مجرمان سخت تر شده است. در حقوق ايران كلاهبرداري رايانه اي براي اولين بار در لايحه مجازات جرايم رايانه اي جرم انگاري شده است .ما بر آن شديم تا جوانب مختلف حقوقي اين جرم را در گفتگو با دكتر حسين مير محمد صادقي،حقوقدان برجسته كشورمان بررسي كنيم .
آقاي دكتر لطفاً ماده ۱۳ اين لايحه را كه به بحث كلاهبرداري رايانه اي پرداخته مورد تجزيه و تحليل قرار دهيد .

اين ماده مقرر داشته است: هر كس با انجام اعمالي نظير وارد كردن،تغيير،محو،ايجاد،توقف داده ها يا مداخله در عملكرد سيستم و نظاير آن از سيستم رايانه اي يا مخابراتي سوء استفاده كند و از اين طريق وجه يا مال يا منعفت يا خدمات مالي يا امتيازهاي مالي براي خود يا ديگري تصاحب يا تحصيل كند در حكم كلاهبردار محسوب و به حبس از يك تا هفت سال و پرداخت جزاي نقدي معادل وجه يا مال يا قيمت منفعت يا خدمات مالي يا امتيازهاي مالي كه تحصيل كرده است محكوم مي شود.

اگر ما بخواهيم آنچه را كه در اين ماه مطرح شده است بحث كنيم و در وهله اول بر مي خوريم به عبارت ''هر كس''. خوب ممكن است كه به ذهن برسد كه بهتر بود قانونگذار از واژه '' هر شخص'' استفاده مي كرد تا اشخاص حقوقي را هم در بر بگيرد اما در اينجا واژه هر كس به كار رفته،چون ماده ديگري در اين لايحه وجود دارد. در رابطه با وقتي كه اشخاص حقوقي مرتكب اين جرايم مي شوند و بنابراين ماده ۱۳ به اين شكل تنها شامل اشخاص حقيقي است كه مي توانند به اين جرم،محكوم شوند و اگر شخص حقوقي مرتكب آن شود،مباحث مربوطه در ماده ۳۳ است .

در مورد عبارت '' سوء استفاده نمايد''،يعني هر گونه اقدامات و دستكاري غير مجاز را در واقع از مصاديق سوء استفاده مي توان ذكر كرد. مثلاً فرد با وارد كردن داده ها،چه صحيح و چه كذب،از امكانات فناوري استفاده مي كند و در نتيجه اموالي را براي خود يا ديگري كسب مي كند. مثلاً اطلاعاتي را وارد مي كند كه وي در حسابش مقداري پول دارد و در نتيجه بانك براي وي مبلغي را منظور كند .

اما '' تغيير شامل تغيير غير مجاز داده ها و اطلاعات است كه بدين طريق مال،وجه و خدمات مالي تحصيل مي شود. از طريق '' محو نيز اطلاعات رايانه اي و مخاراتي حذف مي شود باز همان نتيجه مالي كسب مي شود و عبارت '' توقف'' يعني ايجاد وقفه در فرآيند تبادل داده ها و اطلاعات،مثلاً دستور پرداختي كه بايد از شعبه A به شعبه B برود،كلاهبردار يك وقفه ايجاد مي كند تا پرداخت از حساب وي صورت نگيرد و در نتيجه منافي مالي را كسب كند .

'' مداخله در عملكرد سيستم'' اختلاس غير قانوني در كاركرد سيستم است به هر شكلي اگر به تحصيل مال و منفعت بينجامد كلاهبرداري است. عبارت و نظاير آن مي رساند كه اين مصاديق حصري نيست و به هر شكلي كه شخص از سيستم رايانه اي و مخابراتي استفاده كرده و مالي را كسب كند،كلاهبرداري اتفاق مي افتد. در مورد عبارت ''سيستم رايانه اي و مخابراتي '' كه در ماده آمده است،برخي معتقد بودند كه به اين سيستم ها،سيستم ارتباطي هم اضافه شود و ليكن چون معناي سيستم ارتباطي گسترده و شايد داراي ابهام است،ماده فقط سيستم رايانه اي و مخابراتي را مطرح كرده است.

منظور از سيستم رايانه اي،وسيله يا مجموعه اي از وسايل و ابزار مرتبط و به هم پيوسته است كه مطابق با يك برنامه اي پردازش اطلاعات را انجام مي دهد و منظور از سيستم مخابراتي،سيستم و وسايل ارتباط از راه دور است. به اين ترتيب وقتي صحبت از سيستم رايانه اي يا مخابرتي مي شود مصاديق مختلفي از كل وسايل مرتبط با رايانه و مخابرات را در بر مي گيرد .

حال كه اين ماده را مورد توضيح قرار داديد بفرماييد كه چه تفاوت هايي بين اين ماده و ماده يك قانون تشديد مجازات مرتكبين اختلاس،ارتشا و كلاهبرداري كه عنصر قانوني جرم كلاهبرداري سنتي است مي توان ملاحظه كرد؟

طرح عبارت '' وجه يا مال يا منفعت يا خدمات مالي يا امتيازات مالي... تحصيل كند'' در اين لايحه امتيازي مهم نسبت به كلاهبرداري سنتي در قانون تشديد محسوب مي شود .چون در قانون تشديد ماده يكم مي گويد:

از اين راه مال ديگري را ببرد و آنجا همواره اين انتقاد به مقنن وارد است كه چرا بر خلاف برخي از كشورهاي ديگر به منافع و خدمات مالي و امتيازات مالي اشاره نكرده است كه كسي با حيله و تقلب موجب شود تا منفعت،خدمت يا امتيازات مالي غير مجازي را كسب كند مثلاً اين كه پيرمردي حق بيمه عمر را با وجود اين كه ۹۰ سال را در شناسنامه تبديل به ۵۹ سال بكند تا با مبلغ بسيار كمتري بيمه شود. اين مشكل و كمبود كه در كلاهبرداري سنتي وجود دارد خود به خود و البته خوشبختانه در مورد كلاهبرداري رايانه اي وجود ندارد بنابراين كسب هر گونه وجه،منفعت،خدمت و امتياز مالي در حكم كلاهبرداري است كه خوب طبعاً يك نكته مثبت براي اين طرح محسوب مي شود .

قطعاً اين موارد جنبه مالي دارد و نه غير از آن بنابراين اگر كسي به وسيله اعمال مذكور بتواند به مكان ممنوعي وارد شود مثلاً وارد دانشگاه شود قطعاً كلاهبردار محسوب نمي شود پس بايد آنچه تحصيل مي شود صبغه مالي داشته باشد تا كلاهبرداري واقع گردد .

'' نتيجه مجرمانه'' كلاهبرداري رايانه اي اين است كه هر يك از اين منافع مالي را براي خود و يا ديگري تصاحب يا تحصيل بكند. بنابراين كلاهبرداري رايانه اي هم همانند جرم كلاهبرداري سنتي،جرم مقيد است و حتما بايد منتج به تصاحب و يا تحصيل يكي از موارد مذكور براي خود يا ديگري شود كه باز اين مورد هم از نكات مثبت اين طرح است چون در قانون تشديد آمده است '' مال ديگري را ببرد.'' كه بعضي از حقوقدانان در اينجا ترديد مي كنند كه اگر شخصي تحصيل مال را براي ديگري انجام دهد آيا مي توان آن شخص را كلاهبردار دانست يا خير؟

در اينجا مي گويد براي خود يا ديگري تحصيل كند كه بدين ترتيب ابهام زدوده شده است. ديگري بايد شخص معين و مدنظر مرتكب باشد يعني اگر كسي فرضاً باعث شود به بانك ضرر برسد يا افرادي كه به نظر او نيازمند هستند، بدون اين كه مشخص باشند از نتيجه عمل او بهره مند شوند به نظر مي رسد اين عمل كلاهبرداري رايانه اي محسوب نمي شود .

و اما در مورد مجازات مقرر در اين ماده چه نكاتي را مي توان متذكر شد؟
در مورد مجازات كلاهبرداري رايانه اي،تقريباً شبيه كلاهبرداري سنتي، يك تا هفت سال و پرداخت جزاي نقدي،معادل وجه يا مال يا قيمت منفعت يا خدمات و امتيازات مالي تحصيل شده است كه اين مجازات كلاهبرداري ساده در ماده يك قانون تشديد هم است. در قانون تشديد ما با چند كيفيت مشدده براي كلاهبرداري روبرو هستيم از جمله اين مرتكب جزو كاركنان دولت باشد. در اين لايحه در ماده ۲۷ اين مساله به طور كلي آمده است كه در كل جرايم موضوع اين قانون.

در صورتي كه موضوع يكي از كيفيات مشدده قرار گيرند .مجازات مرتكب تشديد مي شود يعني بيش از دو سوم حداكثر مجازات خواهد بود و يكي از اين كيفيات هم كارمند دولتي بودن مرتكب است كه به اعتبار يا بر حسب شغل و وظيفه اش مرتكب اين جريم شود. باز اينجا يك نكته مثبت نسبت به قانون تشديد وجود دارد چون در آنجا،صرف كارمند دولت بودن،كيفيات مشدده را به همراه داشت ولي اينجا بايد غير از كارمند بودنش،جرم به اعتبار وظيفه يا شغل انجام شود.

دومين مورد اين كيفيات اين است كه جرم بر حسب تباني بيش از دو نفر صورت بگيرد كه در اينجا هم نكته مثبتي است كه البته در قانون تشديد ماده چهار،هم ما آن را داريم كه به هر حال هر كدام از آن جرايم يعني ارتشاء كلاهبرداري و اختلاس اگر دسته جمعي انجام شود مجازات آن تشديد مي شود كه با كنوانسيون دولتي هم كه از دولت ها خواسته شده است تا با جرايم سازمان يافته برخورد سنگين تري شود هماهنگ است. بنابراين مجازات كلاهبرداري ساده در اين ماده مشخص شده است ولي كلاهبرداري مشدد در اين ماده نيامده و به جاي آن ماده ۲۷ وجود دارد كه مي گويد مجازات كل اين جرايم به چه صورت تشديد مي شود .

استرداد اموال در مورد جرم كلاهبرداري رايانه اي چگونه است؟
بحث استرداد اموال مورد كلاهبرداري در قانون تشديد آمده بود ولي در اين ماده به آن اشاره نشده است دليل آن هم اين است كه در قانون آيين دادرسي مدني اين موارد مشخص شده است و طبعاً با دادن دادخواست ضرر و زيان،قرباني مي تواند خسارات خود را مطالبه كند و نيازي به ذكر اين موارد در هر ماده جزايي نيست كه ممكن است اين را به ذهن متبادر كند كه بدون تنظيم دادخواست قاضي مي تواند نسبت به جبران ضرر و زيان حكم دهد. پس اين مساله هم كه ذكر نشده است نكته اي منفي محسوب نمي شود .

و به عنوان آخرين سوال بفرماييد شروع به اين جرم چه مجازاتهايي را در بر خواهد داشت؟
در مورد شروع به اين جرم،مجازات آن در تبصره آمده است كه حداقل مجازات حبس مقرر است و در اينجا نكته مثبتي نسبت به مورد سنتي اين جرم كه در ماده يك قانون تشديد پيش بيني شده است موجود مي باشد و آن اين است كه در آنجا قانونگذار گفته است '' حداقل مجازات'' و بعد ترديد مي شود كه در مجازات نقدي،حداقل چقدر است و آيا بايد داده شود يا نه؟ ولي اينجا گفته شده '' حداقل مجازات مقرر'' و هيچ ترديدي به جا نمي گذارد كه در شروع به اين كلاهبرداري اساساً جزاي نقدي حكم داده نمي شود تنها مجازات يك سال حبس مورد حكم قرار مي گيرد .

استاد با تشكر از شما كه وقت گرانبهاي خود را در اختيار ما قرار داديد .
من هم از شما متشكرم و آرزوي موفقيت برايتان دارم .
 
                                    
در گفتگو با دكتر حسين مير محمد صادقي (منبع: روزنامه حمايت85/6/29 )
منبع : http://www.iranbar.org/ph1150.php#482

   
+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
مجازات های جایگزین حبس ـــ کیفر و مجازات در لغت به معنای عقوبتی است که به کسی که خلاف قانون یا اخلاق یا عرف و عادت رفتار کرده و مرتکب عمل بد شده داده می شود.همچنین می توانیم مجازات را تعریف کنیم به عکس العمل جامعه به صورت رنج و تعبی که به بزهکار اعمال می شود .

(مجازات های جایگزین حبس) کیفر و مجازات در لغت به معنای عقوبتی است که به کسی که خلاف قانون یا اخلاق یا عرف و عادت رفتار کرده و مرتکب عمل بد شده داده می شود.همچنین می توانیم مجازات را تعریف کنیم به عکس العمل جامعه به صورت رنج و تعبی که به بزهکار اعمال می شود . اصولا زمانی مجازات واقع می شود که جرمی صورت گرفته باشد و ماده 2 قانون مجازات اسلامی نیز جرم را چنین تعریف می کند ((هر فعل یا ترک فعلی که در قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد جرم محسوب می شود)) وقتی به تاریخ نگاه می کنیم متوجه می شویم که حتی جوامع ابتدایی زمان های بسیار قبل هم نسبت به جرایم تعریف شده خودشان مجازات خاصی را در نظر می گرفتند . در حال حاضر نیز مجازات ها نقش بسیار مهمی را مخصوصا در کشورهای جهان سوم بازی می کند. وقتی صحبت از مجازات می شود عده بسیار زیادی از افراد جامعه و حتی حقوقدانان در ابتدا حبس را به یاد می آورند که یکی از دلایل آن این می باشد که از بدو اسلام تا به امروز به شکل های مختلفی اجرا می شده است و همچنین اگر به قانون مجازات اسلامی نظر کنیم متوجه می شویم که شمار زیادی از مواد قانونی به مجازات حیس اشاره می کند. اما نکته ای که وجود دارد این است که آیا حبس توانسته است به آنچه که از مجازات می خواهیم پاسخ مثبت دهد یا خیر ؟ عوامل بسیاری هستند که موثر بودن مجازات حبس را با تردید رو به رو می کند :

1)نا مناسب بودن و جرم زا بودن محیط زندان ها: اصولا فلسفه مجازات اصلاح بزهکار است ولی با نگاهی به زندان ها متوجه می شویم که نه تنها اصلاحی صورت نمی گیرد بلکه انواع راهکار های جدید برای جرایم آینده و جرایم جنسی و معتاد شدن در زندان و... بر روابط زندانیان حاکم می باشد.که این موارد باعث می شود شخصی که برای بار اول وارد زندان می شود به تدریج با محیط و اشخاص و نوع رابطه خو گرفته و همانند یک مجرم حرفه ای که برای جرایم آینده برنامه ریزی و حرفه ای گری بیشتری دارد از زندان بیرون می رود .منتها با تمام این موارد باید ذکر شود که با انجام کار هایی می توانیم این محیط نا مناسب را به محیطی مناسب تبدیل کنیم:

1)نظارت بسیار دقیق و ریز بینانه بر زندانیان و روابط آنها که این مورد نیازمند صرف هزینه های پولی و استفاده از وسایل پیشرفته و تجهیزات و نیروی انسانی قوی هست 2)دسته بندی دقیق زندانیان با توجه به نوع جرم سابقه آنها وضع خانوادگی شرایط ارتکاب جرم عمدی یا غیر عمدی بودن و... که این مورد هم بسیار مهم است ذکر این نکته ضروری است که این موارد و رعایت آنها می تواند زندان را مناسب تر جلوه دهد ولی به هیچ عنوان به معنای حمایت از مجازات حبس و گسترش آن نیست بلکه منظور این است اگر قرار است مجازات حبس باشد موارد فوق تا حدودی بر طرف کننده نواقص زندان هاست

2)ایجاد مشکلات مالی و اقتصادی: وقتی شخصی مدتی را در زندان می گذرداند مطمئنا نه خود او می تواند مسائل اقتصادی خود را حل کند و نه خانواده او در این صورت در بسیاری از موارد مشاهده می شود که شخص پس از رهایی از زندان به خاطر مشکلات مالی و اقتصادی که یا قبلا دچار آن بوده و بر طرف نشده یا با آمدن به زندان به وجود آمده و تشدید شده دست به ارتکاب جرم دیگری می زند و در بسیاری از موارد خانواده ای که سر پرست آن در زندان به سر می برد به راه های خلاف برای گذران زندگی کشانده می شوند که البته این این مشکلات مالی و اقتصادی فقط گریبانگیر شخص و خانواده او نمی شود بلکه دولت نیز از این راه بسیار ضرر می کند به دو دلیل یکی این که هزینه های زندان بسیار گزاف بوده و دوم این که فرد زندانی از گردونه اقتصاد جا معه خارج می شود و به دولت ضرر می رساند.

3)ایجاد مشکلات اجتماعی و خانوادگی:به طور کلی تا زمانی که فرد وارد زندان نشده است هم او و هم خانواده آن شخص از منزلت اجتماعی برخور دار هستند ولی اگر شخصی حتی به عنوان متهم و نه مجرم چند روزی را در باز داشتگاه بگذراند با توجه به عرف عامه مردم و عدم فرق قائل شدن میان مجرم و متهم دیده می شود که با شخص رفتار خوبی نمی شود حال تصور کنیم فرد چند ماهی یا چند سالی را در زندان می گذراند در این زمان می بینیم که هم خود شخص و هم خانواده او موقعیت خوبی را تجربه نمی کنند و در بسیاری از موارد دیده شده است که حتی فرزندان یا بستگان شخص مجرم هم از عنوان مجرم بودن شخص خاصی ضرر دیده اند که این مورد را می توانیم نوعی مخالفت و تعارض با اصل شخصی بودن مجازات ها تفسیر کنیم زیرا در مجازات های سالب آرادی مثل حبس آثار زیانبار اجرای مجازات ها چه از لحاظ موقعیت اجتماعی شغلی و چه از لحاظ مسائل خانوادگی تنها مجرم را در بر نمی گیرد و خانوادهای که نان آور آنها در زندان به سر می برد اگر امرار معاش آنها منحصر به کار کردن آن شخص باشد چگونه از تبعات مجازات ایمن خواهد بود؟ حال پس از مشکلات فوق الذکر در اجرای مجازات حبس باید دید آیا مجازات های جایگزینی وجود دارد تا با جایگزینی هم از حجم زندان ها بکاهد و هم مشکلات ناشی از آن را حل کند. در گزارش ((همایش بین المللی بررسی راه های جایگزین مجازات زندان ))راه هایی که می توانیم از آن ها به عنوان مجازات جایگزین استفاده کنیم مطرح شد که به برخی از آنها اشاره می شود

1)اخطار کردن:که برای بزه های کوچک استفاده می شود و نکته ای که بسیار مهم است تاکید بر کم استفاده کردن از نوع مجازات جایگزین است که نکته صحیحی به نظر می رسد زیرا در این صورت مجرمین با برنامه می توانند به جرایمی دست زنند که مطمئن از عدم ضمانت اجرای آن هستند که این نوعی تهدید برای جامعه است.

2)جریمه:این نوع مجازات جایگزین نیز بسیار راهگشا برای جایگزینی مجازات حبس است ولی این نوع راهکار برای جایگزینی مجازات حبس چندان بی نقص به نظر نمی رسد:
1)افراد پر در آمد به راحتی جریمه را پرداخت می کنند و نوعی اطمینان خاطر در قشر مرفه جامعه به وجود می آید
2)افراد کم در آمد هم به علت عدم پرداخت جریمه باید در زندان بمانند البته این موارد در کشور هایی مثل فرانسه که از جریمه به عنوان مجازات مستقل استفاده می کنندحل شده است بدین صورت که در پیوند با شدید و جدی بودن بزه جزای نقدی معین و قطعی می شود .بزه ها را دسته بندی و طبقه بندی می کنند و برابر در آمد و وضع مالی شخص ,تعداد افراد تحت تکفل محکوم, جزای نقدی را معین می کنند
3)حکم تاخیری:در این روش دادگاه به صدور حکم محکومیت زندانی دست نمی زند ولی منتظر می ماند تا زندانی محکوم کار انجام دهد مانند رها کردن یا انجام دادن کاری برای قربانی یا زیان دیده از جرم یا جامعه .پس از شش ماه اگر کاری قاضی مشاهده نمود که محکوم علیه به درمان خود پرداخته یا کاری برای مجنی علیه انجام داده و نتیجه خرسند کننده است آن شخص محکوم به زندان نمی شود . در قوانین ایران مواردی که به جایگزینی مجازات حبس منجر می شود وجود دارد که عبارتند از :
 
1 )آزادی مشروط2)تعلیق مجازات3)نبدیل مجازات
 
1)آزادی مشروط:
فصل چهارم از قانون مجازات اسلامی به آزادی مشروط زندانیان اشاره دارد در ماده 38 مشاهده می شود که هر کس برای بار اول به مجازات حبس محکوم شود و نصف مجازات حبس را گذرانده باشد دادگاه می تواند با شرایطی او را به طور مشروط آزاد کند 1)محکومیت به مجازات حبس برای اولین بار 2)تحمل نصف مدت محکومیت به حبس3)نشان دادن حسن اخلاق مستمرا در طول مدت اجرای حبس 4)پیش بینی عدم ارتکاب جرم از سوی محکوم علیه پس از آزادی با توجه به اوضاع و احوال زندانی5)پرداخت ضرر و زیان مدعی خصوصی یا جزای نقدی یا قرار پرداخت آنها 6)مدت آزادی مشروط بیشتر از یک سال و کمتر از پنج سال نیست همچنین دادگاه ترتیبات و شرایطی را که فرد محکوم باید در مدت آزادی مشروط انجام دهد از قبیل سکونت در محل معین یا عدم سکونت در محل معین و...را در حکم قید می کند
 
2)تعلیق مجازات:
قانون گذار در مواد 25 تا 36 تعلیق را با شرایطی پذیرفته است نکته ای که وجود دارد این است که فقط مجازات های تعزیری و باز دارنده قابل تعلیق هستند در ضمن مواردی مثل اختلاس ارتشا کلاهبرداری و خرید و فروش وارد کردن یا ساخت مواد مخدر و همچنین مجازات کسانی که به نحوی از انحا با انجام اعمال مستوجب حد معاونت می نمایند قابل تعلیق نیست . نکته ای که باقی می ماند این است که قانون گذار گفته است((تمام یا قسمتی از مجازات را تعلیق نماید)) که تعلیق قسمتی از مجازات با فلسفه تعلیق مجازات منافات دارد و به نظر می رسد تعلیق تمام مجازات حبس بهترین باشد .
 
3)تبدیل مجازات حبس:
تبدیل مجازات حبس در ماده 22 قانون مجازات اسلامی بیان شده که دادگاه می تواند مجازات ((تعزیری یا باز دارنده را ))به مجازاتی که مناسب به حال متهم باشد تبدیل کند که البته این مجازات مناسب و تشخیص آن با نظر مجرم است و از او پرسیده می شود.همچنین در متن ماده آمده است که(( دادگاه می تواند)) که نشان می دهد که دادگاه ها اجباری به تبدیل مجازات ندارند. همچنین بند های 1و 2 ماده 3 قانون وصول برخی از در آمد های دولت مصوب 28/12/73 بیان می دارد:
1)در هر مورد که در قوانین حداکثر مجازات کمتر از 91 روز حبس و یا مجازات تعزیری موضوع تخلفات رانندگی باشد از این پس به جای حبس و یا مجازات تعزیری حکم به جزای نقدی از هفتاد و یک هزار ریال تا یک ملیون ریال صادر می شود
2)هرگاه حد اکثر مجازات بیشتر از 91 روز حبس و حداقل آن کمتر این باشد دادگاه مخیر است که حکم به بیش از سه ماه یا جزای نقدی از هفتاد و یک هزار ریال تا سه ملیون ریال دهد... ولی جرایمی که حد اقل کیفر آن بیشتر از 91 رور است یا حبس مربوط به قتل وصدمات بدنی ناشی از تخلفات رانندگی قابل تبدیل به جزای نقدی نیست. بدین ترتیب تبدیل مجازات موضوع ماده 22 با تصویب قانون مذکور در بالا مقید و محدود به موارد معین و مصرحه در قانون گردیده است. نتیجه گیری: مجازات جایگزین حبس در صورتی که با دقت و ظرافتی که لازمه آن است اجرا شود می تواند بسیار مفید و سود مند به حال جامعه افراد جامعه مجرمین و... باشد اما نکته ای که بسیار مهم به نظر می رسد این است که اگر قرار است که مجرمی به هر دلیلی زندانی شود باید به نحوی عمل شود که زندان محیط پاک و مناسب برای مجرم باشد نه محیطی که او را نسبت به ارتکاب جرم در آینده جری تر کند و تدوین مقرراتی در زمینه زندانها چه از نظر داخلی چه از نظر بین المللی و ایجاد آیین نامه های مختلف امید دهنده شناخت تحولات و اجرای آن در همه زندان هاست.

منابع:
 
1)ترمینولوزی علم حقوق:دکتر محمد جعفر جعفری لنگرودی

2)محشای قانون مجازات اسلامی:دکتر ایرج گلدوزیان

3)بایسته های حقوق جزای عمومی:دکتر ایرج گلدوزیان

4)گزارش((همایش بین المللی بررسی راه های جایگزین مجازات زندان))مجله حقوقی دادگستری ش38 ص 126

5)مجازات های جایگزین حبس ((مجله داد گستر سال سوم شماره شانزدهم)):آقای بابک پور قهرمانی

6)تقریرات درسی حقوق جزای عمومی 3 دانشکده حقوق دانشگاه تهران: دکتر محسن رهامی

7)زمینه حقوق جزای عمومی ایران: دکتر رضا نور بها (محمد صادق شیخوند دانشجوی دوره کارشناسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران)

   
+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
مزاحمين اينترنتي!!!
اينترنت مکاني بسيار مناسب براي مزاحمان و افراد ناباب اينترنتي است، کساني که هدفشان خوشنودي و کسب قدرت از طريق آزار و اذيت و همچنين ايجاد وحشت و اندوه در ديگران است.
ناشناس بودن، سهولت تحريک ديگران و منبع تقريبا پايان ناپذير افرادي که ميتوانند هدف اين شکنجه ها قرار گيرند، به اين معناست که اينترنت پر از مهاجمين است که طيف وسيعي را، از منحرفان جنسي که به دنبال کودکان هستند گرفته تا مزاحمين زنجيره اي که به هرشخص ممکن آزار ميرسانند، دربر ميگيرد.

اين مزاحمان اينترنتي يا Cyberbully از فرستادن اي-ميلهاي آتشين يا flame mail و اي-ميلهاي کينه توزانه يا hate mail، دچار حسي از کامروايي و خوشنودي تبهکارانه ميشوند. اي-ميل آتشين، نامه الکترونيکي است که محتويات آن براي خشمگين کردن و به اصطلاح "آتش زدن" گيرنده طراحي شده است. اي-ميل کينه توزانه نيز حاوي مطالبي تعصب آميز، نژاد پرستانه، تبعيض جنسي و مانند اينهاست که با خشم و ابراز کينه بيان شده اند.

مزاحمين زنجيره اي يا Serial bullies، خشم و غضب فراواني را نسبت به تمام افراد ديگر در درون خود انباشته اند. اين احساسات ميتواند شامل فرافکني، انتقاد و عيب جويي ناروا و تمسخر و سرزنشي رئيس مآب باشد. اين مزاحمان گاهي از شيوه اي استفاده ميکنند که در آن مدعي ميشوند محتواي نامه ايشان (که بر فرض به گيرنده اتهام نژاد پرستي وارد کرده)، مورد تاييد عده بسياري است که با اي-ميلهاي خود وي را حمايت کرده اند. اين گفته ها تقريبا در تمام موارد جعلي يا تحريف شده است. هدف به کارگيري چنين روشي تحليل بردن اعصاب و روان گيرنده است. گول ظاهر چنين نامه هايي را نخوريد زيرا هيچ پايه و اساسي ندارد.

افرادي که به آزار ديگران ميپردازند، در ايجاد اختلاف ميان افرادي ميپردازند که در صورت رفاقت، ميتوانند اطلاعاتي بر ضد او رد و بدل کنند.روش ايجاد اختلاف، تحريک و تهييج طرفين است که براي شخص مردم آزار بسيار لذت بخش است. زيرا او ميداند که همواره ميتواند لااقل يک نفر را وادار به انجام عملي کند که بعدها بتواند با تحريف آن موجب افزايش خشم و غب ديگران شود. اين رفتار تا جايي ادامه ميابد که او با خوشنودي تمام مينشيند و برخوردهاي ويرانگرانه ديگران نسبت به همديگر را تماشا ميکند.

بسياري از اين مزاحمان زنجيره اي، به دنبال کسب توجه هستند. آنها بيش از هرچيز به دنبال توجه هستند. و مهم نيست که اين توجه منفي يا مثبت باشد، مهم اين است که آنان موفق شوند کسي را تا حدي تحريک کنند که به آنها توجه کند و حتي بر سر آنها فرياد بکشد. درست مانند کودک دو ساله اي که با جيغ و دادهايش به دنبال جلب توجه والدين خود برمي آيد.

بهترين روش مقابله با اين افراد، اجتناب از دادن پاسخ به آنان و ناديده گرفتن آنهاست که به شدت از آن متنفرند. به عبارت ديگر، به آنچه از سمت اين افراد براتان ارسال ميشود پاسخ ندهيدو در اتاقهاي عمومي يا forumها، مطالب ود را بدون کوچکترين اشاره به مطالب پست شده توسط آنان، پست کنيد. چنان که انگار او وجود ندارد. به عبارت ديگر، با هيچکس مانند هيچکس رفتار کنيد.

خشم مزاحمان زنجيره اي به خصوص هنگامي بر انگيخته ميشود که با فردي مواجه شوند که بتواند درونشان را ببيند و موجود ضعيف، ناقص، نابلغ، ناهنجار و مهاجم واقعي را کشف کند.

اگر شما گيرنده نامه هاي الکترونيک توهين آميز، آتشين يا کينه توزانه بوديد، ميتوانيد آن را به abuse@isp ارسال کنيد، به جاي isp بايد نام سازمان خدمات اينترنتي را که شخص مزاحم از طريق آن برايتان نامه ارسال ميکند، بنويسيد. براي مثال yahoo.com .

هرچند که اين سازمانها ممکن است نسبت به هر اعتراض واکنش نشان ندهند، اما هرچه شکايات رسيده از يک مزاحم به خصوص بيشتر باشد، (همراه با نمونه نامه هاي او)، امکان بستن account او بيشتر خواهد شد.

اهداف اين افراد رسيدن به قدرت، کنترل، سلطه گري و مطيع سازي ديگران است. آنها با ديدن واکنش شما لذت ميبرند. چگونگي واکنش شما اهميي ندارد، تنها اطمينان يافتن از اينکه موفق به برانگيتن شما شده اند، برايشان کافي است زيرا نشانه اي بر داشتن "قدرت" و "کنترل" بر شما است. پس از موفقيت در اين مرحله، او بايد شما را فرسوده کرده و از پا درآورد. شما هرچه بيشتر براي فرار از اين موقعيت توضيح دهيد، مشورت کنيد و يا از در دوستي درآييد و در کل هرچه نا اميدانه تر براي رهايي از اين وضعيت و ايجاد ارتباط با آنها کوشش کنيد، بيشتر موجب شادي وي خواهيد شد.

شما بايد اين نکته را بخوبي درک کنيد که ايجاد ارتباط به شيوه بزرگسالان عاقل و بالغ، با موجودي ناهنجار و دچار عقب افتادگي احساسي، ممکن نيست. قانون شماره يک براي مقابله با چنين رفتاري اين است: پاسخ ندهيد، ارتباط برقرار نکرده و خود را درگير نکنيد. انجام اين کارها آنقدر که به نظر ميرسد ساده نيست. طبيعي است که شما بخواهيد در مقابل چنين مطالب از خئد دفاع کنيد و شخص مزاحم را سرجاي خودش بنشانيد. خلاصه کلام اينکه هرگز با يک مزاحم زنجيره اي بحث نکنيد. زيرا اين فرد هرچند داراي ظاهر يک بزرگسال است، اما درواقع کودکي است که بالغ نشده و هرگز هم نخواهد شد. اين افراد معمولا در الگوهاي فکري خود دچار ناهنجاريهايي هستند و افکار و ارزشهايشان به هيچ وجه مانند شما نيست.

قانون دوم اين است: تمام اي-ميلهاي شخص مزاحم را نگه داريد. يک پوشه جديد در صندوق پستي خود بسازيد و تمام اي-ميلهاي مربوطه را به آن منتقل کنيد. مجبور نيستيد اين نامه ها را بخوانيد. فقط بدانيد که هر زمان نوبت عمل شما رسيد، اين پوشه حاوي اي-ميلهاي مزاحم، شاهد شما خواهد بود. مزاحمان اينترنتي، افرادي وسواسي هستند و اگر يک account آنها بسته شود، از نشاني ديگري به فرستادن اين نامه ها ادامه ميدهند. حفظ اي-ميلها به مقايسه و تشخيص فرد مزاحم کمک فراواني خواهد کرد. زيرا اين نامه ها داراي کلمات، جملات يا فرم کلي مشابهي خواهند بود.

قانون سوم درک و شناخت اين مزاحمتها است. شما بايد متوجه شويد که با شخصي داراي ذهن مشابه خود طرف نيستيد. در مقالات بعدي به شرح مفصل شخصيت چنين افرادي خواهيم پرداخت.

قانون بعدي، کمک گرفتن است. اگر شما جوان و کم تجربه هستيد، اجراي اين قانون کاملا حياتي است. گاهي حتي بزرگسالان پرتجربه و بالغ نيز نميتوانند به تنهايي در مقابل مزاحمتها و آزارهاي اين چنين مقاومت کنند. به صوص که گاهي طرف مقابل شما فردي خطرناک با مشکلي حاد است.

قانون پنجم، گوش به زنگ تحريکات او باشيد. اين روش، طعمع اصلي او براي به دام انداختن شماست. يک اظهار نظر تحريک کننده براي شما فرستاده ميشود و شما در مقابل فرد ديگري قرار ميگيريد. شخصي که هردوي شما را به اين مقابله وادار کرده است، کناري مي ايستد و بر آشوب دست ساخته خود نگريسته و لذت ميبرد و گاهي بر آتش معرکه مي افزايد.

قانون ششم اين است: به يک ناظر مبدل شويد. هرچند ممکن است شما خود هدف يک خشم يک مزاحم اينترنتي باشيد، اما ميتوانيد خود را طوري تعليم دهيد که به يک ناظر تبديل شويد. اينکار شما را از خط مقدم خارج کرده و امکان مطالعه و بررسي اين شخص و جمع آوري مدرک را برايتان فراهم ميکند. هنگامي که شخصي رفتارهاي آزارنده را در پيش ميگيرد، به صورت ناخودآگاه نقاط ضعف، نقصها و کمبودهاي خود را در معرض ديد همگان قرار ميدهد. به عبارت ديگر، آنها با بهم بافتن داستاني جعلي که برپايه خطاهاي خوشان استوار شده است، شما و ديگران را در معرض اتهام قرار ميدهند. از اين به بعد، اگر نامه آزارنده، توهين آميز يا کينه توزانه اي دريافت کرديد، از خود بپرسيد "اين شخص اين بار به افشاي چه نقاط ضعفي در خود دست زده است؟"

قانون هفتم اين است که تصميم بگيريد که چه زماني بايد وارد عمل شويد. براي چنين کاري بايدبا دقت آماده شده و حمله سخت و پرقدرتي را طرح ريزي کنيد. گاهي پاسخ ندادن و ناديده گرفتن کوششهاي اين شخص، او را دلزده کرده و از ادامه کار منصرف ميکند. اما گاهي پيش مي آيد که اين شخص مزاحم- بخصوص اگر سابق بر اين واکنش شما را ديده باشد- چنان وسواسي در مورد برانگيختن شما دارد که نميتواند از ادامه کار دست بردارد. شما بايد کاري کنيد که او از رفتار خود دست بردارد و اين کار تنها با روشهاي سريع و قانوني و تنها در زمان مناسب، قابل اجراست. هرگز به تنهايي با شخص مزاحم روبرو نشويد، زيرا آنها را به ادامه آزار خود تشويق خواهيد کرد. همواره از شخص سومي-مانند يک مشاور- کمک بخواهيد.

بازهم تکرار ميکنيم:
هرگز کوشش نکنيد که شخصا با يک مزاحم اينترنتي مذاکره کرده، ارتباط برقرار کرده يا از در دوستي درآييد. قانون اول را هرگز فراموش نکنيد: پاسخ ندهيد، ارتباط برقرار نکرده و خود را درگير نکنيد

کتابخانه الکترونیکی آریا


   
+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
قاچاق مشروبات الکلي در زمره جرايمي است که در مقالات و کتب حقوقي به طور صريح بدان پرداخته نشده است و در مواردي هم که مورد اشاره واقع گشته به طور ضمنی بوده و لذا کاملاً مورد بحث و بررسي قرار نگرفته است. چكيده
قاچاق مشروبات الکلي در زمره جرايمي است که در مقالات و کتب حقوقي به طور صريح بدان پرداخته نشده است و در مواردي هم که مورد اشاره واقع گشته به طور ضمنی بوده و لذا کاملاً مورد بحث و بررسي قرار نگرفته است، لکن در نوشتار حاضر نگارنده به بيان سير تاريخي اين جرم قبل و بعد از انقلاب اسلامي پرداخته و در اين راستا مباحث پيرامون ماليت داشتن يا نداشتن مشروبات الکلي و نيز مقام صالح در رسيدگي به اين جرم را مد نظر قرار داده و دلايل موافقان و مخالفان نظرات موجود در هريک از اين مباحث را متذکر گشته است. در خاتمه صحيح ترين اقوال ، رويه موجود و آخرين اراده قانونگذار در اين مورد نيز مورد امعان نظر قرار گرفته است.
واژگان کليدي : قاچاق، مشروبات الكلي، رويه قضايي، سير قانونگذاري

مقدمه
قاچاق امروزه در دنيا نقش مهمي در بر هم زدن اقتصاد جوامع دارد و دولتها هر كدام به گونه اي به اقدام عليه آن مي انديشند. قاچاق مي تواند مسائل سياسي،اجتماعي و حتي امنيتي جوامع را به شدت تحت تأثير قرار دهد. قاچاق به فراخور موضوع آن به دسته هاي مختلفي تقسيم مي شود که عبارتند از: قاچاق مواد مخدر، قاچاق کالا، قاچاق ارز، قاچاق انسان و قاچاق مشروبات الکلي که مورد اخير به علت شبهاتي که در باره آن وجود دارد موضوع اين مقاله قرار گرفته است. در كشور ما قاچاق مشروبات الكلي از آغاز قانونگذاري تا به حال دوران مختلفي را به خود ديده و با رويه هاي مختلفي مواجه گشته که اين مسئله سبب تعارضات زيادي ميان آراء محاکم شده است و به نوعي موجب سردرگمي قضات و وكلا در اين مورد شده است و می توان آن را مانعي بر سر راه يك دادرسي عادلانه دانست.
در نوشتار حاضر ما در صدد پاسخگويي به چند سوال ذيل هستيم: آيا مشروبات الکلي کالا محسوب مي شوند ؟ آيا کالا محسوب شدن يا نشدن آنها تاثيری در جرم انگاری، قانون حاکم و مجازات آن دارد ؟ جرم انگاري و مجازات آن توسط چه قانوني صورت می گيرد ؟ نهاد صالح به رسيدگي در مورد آن کدام يک از مراجع دادگستري است ؟ رويه محاکم ما دراين مورد چگونه است ؟ هرچند که سوالات ديگری چون: آيا امکان تعيين مجازات در قانون بودجه وجود دارد يا خير ؟ و امثال آن در اين ميان مطرح می شوند، لکن مجال طرح آنها در اين مختصر ميسر نيست، لذا از پرداختن به آنها خودداری می شود.
سعي ما برآن است تا پاسخي مستدل و مستند و بر پايه منابع قانوني به سوالات مطروحه مورد نظر فوق الذکر بدهيم. لذا براي تبيين هر چه بهتر مسئله مورد بحث در بدو امر تحولات اين جرم را در طول دوران قانونگذاري آن بررسي نموده، سپس به شرح رويه قضايي و آخرين اراده قانونگذار در اين مورد مي پردازيم.
1) سير قانونگذاري در مورد قاچاق مشروبات الکلي
در اين فسمت به بررسي قوانين مربوط به قاچاق مشروبات الکلي مي پردازيم و براي آشنايي هر چه بيشتر خوانندگان به سير قانون گذاري در اين مورد اشاره مي کنيم، لهذا در دو دوره قبل و بعد از انقلاب به بيان نظرات قانونگذار در اين مورد مي پردازيم.
1-1) قوانين مربوط به قاچاق مشروبات الکلي قبل از انقلاب
در ابتداء بايد متذکر شد که مسئله مشروبات الکلي در قبل از انقلاب يک نکته ظريف در خود دارد و آن اين که بر خلاف قوانين بعد از انقلاب ما هيچ قانون صريحي در مورد مشروبات الکلي نداريم و همواره مشمول عمومات قوانين مبارزه با قاچاق کالا بوده است و اين مسئله خود معلول يک مهم است و آن اينکه در زمان رژيم سابق مشروبات الکلي از نقطه نظر قانونی ماليت داشته و از اينرو همواره قاچاق مشروبات الکلي در زمره ساير مصاديق قاچاق به حساب می آمده است و به طور خاص مورد امعان نظر قانونگذار واقع نگشته بود، می بايست يادآور شد که قبل از انقلاب تنها ترياک مشمول قوانين خاص در قاچاق بوده است که هم در قانون خاص خود در سال 1307 به آن اشاره گشته و هم در قانون قاچاق مصوب 1312 در فصل جدايي به آن اشاره شده است. حال با اين توضيح به بررسي قوانين موجود در آن زمان مي پردازيم:
1-1-1) ماده واحده مصوب 22/12/1306
که بيان مي داشت : " مرتكبين قاچاق نسبت به مالي كه موضوع عايدات دولت است و همچنين اشخاصي كه اشيا ممنوع الورود را به داخله مملكت وارد مي نمايند به حبس تاديبي از هشت روز تا دو سال محكوم خواهند شد به علاوه به رد عين يا مثل يا قيمت مال قاچاق شده و اشيا ممنوع الورود محكوم مي كردند. حبس فوق از قرار روزي يك تومان قابل ابتياع است .
که اولين اظهار نظر قانونگذار درباره جرم قاچاق است که مي توان به طور ضمني نظر مقنن را در مورد قاچاق مشروبات الکلي دريافت، زيرا مشروبات الکلي خود در زمره اموالي قرار داشتند که موضوع در آمد دولت بود.
1-1-2) قانون قاچاق مصوب 16/12/1307
ماده 1 - هر كس در مورد مالي كه موضوع عايدات دولت است يا مشتقات آن مرتكب قاچاق شود (اعم از اينكه عايدات مزبوره بر طبق قانون مخصوص تصويب و يا در ضمن بودجه كل مملكتي صريحا منظور و تصويب شده باشد) علاوه بر رد مال يا قيمت آن به تاديه دو برابر عايداتي كه براي دولت مقرر بوده و به حبس تاديبي از سه ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.
در اين قانون قانونگذار علاوه بر افزايش حداقل حبس از هشت روز به سه ماه، نسبت به تعيين جريمه براي مرتکبين به ميزان دو برابر کالاي قاچاق شده نيز اقدام نمود.
1-1-3) قانون مجازات مرتكبين قاچاق مصوب 1312
ماده 1 - هر كس در مورد مالي كه موضوع عايدات دولت است يا مشتقات آن مرتكب قاچاق شود اعم از اين كه عايدات مزبوره بر طبق قانون مخصوصي تصويب و يا در ضمن بودجه كل مملكتي صريحا منظور و تصويب شده باشد علاوه بر رد مال و در صورت نبودن عين مال رد قيمت آن به تاديه دو برابر عايداتي كه براي دولت مقرر بوده و به حبس تاديبي از سه ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.
همانطور که ملاحظه مي شود در اين قانون نيز اشاره خاصي به اين جرم نشده و قانونگذار حکم خود را که در قانون سال 1307 بيان داشته بود مجددا تکرار نمود. و اصلاحيه هاي بعدي آن که در سال هاي 1312، 1315، 1319 و1353 بر آن وارد شد تغييري را در نگرش قانونگذار نسبت به جرم مورد بحث ما نشان نمی دهد، لذا از بيان آنها به منظور پرهيز از اطاله کلام خودداری می شود.
1-2) قوانين مربوط به قاچاق مشروبات الکلي بعد از انقلاب
پس از انقلاب اسلامي و به تبع آن ضرورت انطباق قوانين با شريعت مقدس اسلام پاره اي از قوانين که با فقه اسلامي مطابقت نداشتند مورد بازنگري قانونگذار قرار گرفتند؛ از جمله اين قوانين قانون مربوط به قاچاق بود که ديرتر از ساير قوانين مورد تجديد نظر واقع شد.
بايد اذعان نمود که پس از انقلاب و تا سال 1374 که قانون قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز توسط مجمع تشخيص مصلحت نظام تصويب شد، قانون مجازات مرتکبين قاچاق مصوب 1312 مهم ترين رکن قانوني جرم قاچاق محسوب مي شد و حتي قانون اخلالگران در نظام اقتصادي کشور مصوب 19/9/1369 و نيز اصلاح ماده يک قانون مجازات مرتکبين قاچاق مصوب 12/11/73 تنها فرعي بر اين قانون بودند و در عمل قانون مصوب 1312 نسبت به مرتکبين قاچاق اعمال مي شد.
تا اين که در سال 1374 قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز به تصويب مجمع تشخيص رسيد، که طي آن در مواد دو و سه اين قانون مجازات متخلفين معين گشت.
1-2-1) اصلاح ماده يک قانون مجازات مرتکبين قاچاق مصوب 12/11/73
در اين اصلاحيه ماده يک قانون مجازات مرتکبين قاچاق مصوب 1312 به شرح ذيل اصلاح شد:
"ماده 1 - هر كس در مورد مالي كه موضوع درآمد دولت بوده مرتكب قاچاق شود علاوه بر رد مال و در صورت نبودن عين مال رد بهاي آن ، حسب مورد با توجه به شرائط و امكانات و دفعات و مراتب جرم به پرداخت جريمه نقدي تا حداكثر پنج برابر معادل قيمت ريالي مال مورد قاچاق و شلاق تا 74 ضربه محكوم مي گردد و در مورد اموال ممنوع الورود و ممنوع الصدور و كالاهاي انحصاري علاوه بر مجازات فوق به حبس تعزيري تا دو سال محكوم خواهد شد. توليد الكل و تركيبات الكلي و نوشابه هاي غير الكلي و آب ميوه به طريق صنعتي در داخل كشور به نحو غير مجاز يا عرضه آنها براي فروش قبل از اين كه ماليات مربوط پرداخت يا ترتيب پرداخت آن داده شده باشد از موارد قاچاق اموال موضوع درآمد دولت محسوب مي گردد و با توجه به شرايط و امكانات و دفعات و مراتب جرم مرتكب به جزاي نقدي حداكثر تا ده برابر درآمدي كه براي دولت مقرر مي باشد محكوم خواهد شد."
در اين اصلاحيه چند تغيير نسبت به قانون قبل مشاهده مي شود از جمله: شدت مجازات و نيز تنوع آن بيشتر شد به گونه اي که قانون گذار علاوه بر ضبط مال، جريمه و حبس گزينه چهارمي را به نام شلاق اضافه نمود. تغيير دوم آنکه قانونگذار در اين اصلاحيه پا را از حدود نام قانون فراتر نهاد و علاوه بر تعيين مجازات براي قاچاق به توليد آن نيز اشاره نمود و براي آن مجازات تعيين نمود.
1-2-2) قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز مصوب 1374
به موجب ماده ده اين قانون کليه قوانين پيش از آن در مورد جرم قاچاق نسخ و قانون لاحق جايگزين آنها گرديد.
در ماده دو اين قانون ما به چند موضوع جالب برمي خوريم:
الف) جرايم را بر حسب ميزان مال مورد قاچاق تفسيم بندي نموده و در مواردي که ارزش مال مورد قاچاق از يک ميليون تومان کمتر باشد ادارات دولتي مرتبط تنها به ضبط كالا يا ارز به نفع دولت اكتفاء مي كنند.
ب) در مواردي که ارزش مال قاچاق شده بيش از يک ميليون تومان باشد، چنانچه متهم در مرحله اداري حاضر به پرداخت جريمه باشد با احتساب دو برابر بهاي آن بعنوان جزاي نقدي نسبت به وصول جريمه و ضبط كالا و ارز به ترتيبي كه درآئين نامه اجرائي اين قانون آمده است اقدام و از تعقيب كيفري متهم از حيث عمل قاچاق و شكايت عليه وي صرفنظر مي شود.
در اينجا مي بينيم که قانونگذار با عدول از مواضع قبلي خويش در فرض اول مطروحه در ماده دو صرف ضبط مال را کافي دانسته و در فرض دوم نيز در صورت اقدام مرتکب به پرداخت مجازات هاي مقرر در آن ماده از مجازات کيفري مرتکب صرف نظر مي شود.
اين رويه به نوعي خروج از حالت اعتدال است که قانونگذار در اصلاحيه سال 1373 نيز مرتکب آن شد وبه تشديد مجازات پرداخت و پس از آن در مدتي نزديک به يک سال به تسامح و کاهش مجازات روي آورد، که از نظر دکترين حقوقي اقدامي فاقد پشتوانه است.
نکته جالب ديگر در اين مورد ذکر مدت 30 روزه از جانب قانونگذار است که اگر در مدت مذکور دادگاههاي انقلاب که صالح به رسيدگي هستند اقدامي نکنند، دستگاه کاشف مي تواند پرونده را گرفته و آن را به محاکم تعزيرات حکومتي ببرد، که اين خود استثنايی بر اصول کلی حقوقی در تعيين صلاحيت است زيرا پرونده اي را که به دادگاه صالحه داده شده است نمي توان از آن گرفت و حتي در صورت پذيرش چنين امري دادن اختيار آن به شکات (که در اينجا دواير دولتي کاشف هستند) با روح قانونگذاری اصولی سازگار نيست؛ هر چند که بتوان اين گونه توجيه نمود که اين امر استثنائی قانونی بر اصل است.
البته بايد خاطر نشان شد که با توجه به ذيل تبصره دو ماده چهار قانون فوق الذکر در مکان هايي که دادگاهها انقلاب وجود نداشته باشند صلاحيت رسيدگي با محاکم عمومي است و در صورت نبود آنها با محاکم تعزيرات حکومتي است. و نظريه مذکور بنابر راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور به شماره 676-10/3/1384 به تاييد ديوان عالي کشور نيز رسيده است.
آخرين نکته اي که در اين قانون جلب توجه مي نمايد ماده هفت آن است که به بيان نحوه و در صد توزيع عوايد حاصل از فروش کالاي ضبط شده مي پردازد، جالب آنکه چگونه مشروبات الکلي را (که طبق ماده ده اين قانون که کليه قوانين قبل از خود را ملغي دانسته و به تبع آن مشروبات الکلي را نيز جزء اين قانون محسوب نموده و برای آن ماليت قائل نشده) مي توان به فروش رساند و به اجراي ماده فوق الاشعار پرداخت.
زيرا عمده ايراد در اين مورد ماليت نداشتن مشروبات الکلي است که در قسمت بعدي مقاله به طور تفصيلي به آن خواهيم پرداخت.
1-2-3) ماده 703 قانون مجازات اسلامي مصوب 1375
"ماده 703 - هركس مشروبات الكلي را بسازد يا بفروشد يا درمعرض فروش قرار دهد يا از خارج وارد كند يا در اختيار ديگري قراردهد به سه ماه تا يك سال حبس و تا ( 74 ) ضربه شلاق و از يك ميليون و پانصد هزار تا شش ميليون ريال جزاي نقدي يا يك يا دو مورد از آنها محكوم مي شود." که مصاديق گوناگوني را مطرح نموده که يک مورد آن با بحث ما به طور مستقيم ارتباط دارد:
وارد کردن مشروبات الکلی به کشور که بنابر تعريف قانون از کالاي قاچاق از مصاديق قاچاق بوده و اقدام به آن نيز مشمول عنوان قاچاق کالاست. با تصويب اين قانون در سال 1375 که پس از قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز مصوب 1374 مي باشد بحث هايي پيرامون اين دو قانون حادث گشت و نيز مباحثي در مورد مرجع صالح به رسيدگي در اين موارد به وجود آمد که در ادامه نوشتار حاضر به آن خواهيم پرداخت.
1-2-4)بند هـ تبصره 7 قانون بودجه 1386
اين قانون که آخرين اراده قانونگذار در مورد جرم قاچاق است مواردی را بيان کرده که قابل بحث است؛
الف) حذف مجازات هاي مطروحه در اين مورد و افزايش ميزان جريمه و نيز يکسان سازي که تفاوتي ميان کالاهاي قاچاق شده نمي گذارد و همه را مشمول جريمه مي داند (برخلاف آنچه که در قانون تعزيرات حکومتي مصوب مجمع تشخيص مصلحت نظام آمده بود).
ب) تفاوت گذاشتن بين کالاهاي ضروري، غيرضروري و ممنوعه است به طوري که بيان مي دارد:
‏1 ـ كالاهاي مورد نياز و ضروري: در صورت كشف، ضبط مال و جريمه معادل ‏دو برابر قيمت ‏كالا.‏
‏2 ـ كالاهاي غيـرضـروري: در صـورت كشف، ضبـط مـال و جريمه معادل پنج برابـر ‏قيمت‌كالا.‏
‏3 ـ كالاهاي غيرمجاز و ممنوعه (مانند مشروب و غيره): در صورت كشف، انهدام و ‏ضبط مال و جريمه ‏معادل ده برابر قيمت كالا.‏
در واقع هدف قانونگذار به نوعي تسامح در ورود کالاهاي ضروري و شدت عمل در مورد ورود کالاهاي ممنوعه است. هر چند که شدت عمل ويژه اي نيز در رابطه با مشروبات الکلي مورد امعان نظر قرار داده است. ‏ در قانون بودجه سال 1386 جريمه كليه مشروبات الكلي مكشوفه براساس هر ليتر حداقل معادل ‏سيصد هزار ريال و ‏يا (10) برابر قيمت جهاني هر ليتر (مشروط به اينكه از سيصد هزار ‏ريال كمتر نباشد) دريافت و به حساب ‏خزانه واريز خواهد شد.‏
از سوی ديگر در قانون بودجه سال 1386 آمده است که: ‏در پرونده‌هاي منجر به صدور حكم محكوميت در مورد قاچاق و فروش مشروبات ‏الكلي علاوه بر ‏جريمه ده برابر قيمت بين‌المللي، كليه اماكن و وسايط نقليه كه براي تهيه، ‏حمل و نگهداري، توزيع و فروش ‏مشروبات الكلي و قاچاق از آن استفاده مي‌شوند مصادره ‏و درآمد آن پس از فروش به خزانه واريز مي‌شود.‏
2) ماليت داشتن مشروبات الکلي
در دوره پيش از انقلاب بحثي در ماليت داشتن مشروبات الکلي مطرح نبوده زيرا از دو نقطه نظر قانونی و عرفی اين نوع مواد داراي ماليت بوده اند لکن پس از انقلاب اسلامي که ضرورت تطبيق قوانين با فقه و شريعت اسلام به ميان آمد بحث ماليت مشروبات الکلي مطرح شد که ما اين موضوع را به دو دسته تقسيم کرده ايم : اول: وضعيت شرعي دوم: وضعيت عرفي و قانوني
2-1) وضعيت شرعي
در اسلام ما دو فرض براي عدم ماليت داريم 1. عدم ماليت ذاتي 2. عدم ماليت عرضي که اکنون به بيان مختصر آنها مي پردازيم.
2-1-1) اموري كه به طور ذاتي ماليت ندارند
اين امور چيزهايي هستند كه به اندازه زيادي در طبيعت وجود دارند و از ابتدا و قبل از اسلام نيز ماليتي نداشته اند و به عنوان يک امر امضائي شارع مقدس نيز براي آنها وضع ماليت نکرد مانند ،‌هوا يا پرنده در آسمان ( اگر عادت كرده نباشد ) و … اين امور مگر در مواقع استثناء‌ماليت ندارد.
2-1-2) اموري که به طور عرضي ماليت ندارند
امور ديگر اموري هستند كه شرع آنها را به علت حرمتي كه بر آنها حادث شده است از ماليت انداخته است. اين گفته يعني اين كه اين امور ذاتاً ماليت داشته است و سپس توسط شارع مقدس از ماليت افتاده است مانند : خوک، مسکر(مشروبات الكلي) كه هم مورد تحريم شارع قرار گرفتند و هم از ماليت افتادند.
ولي بايد دانست كه اين امور ذاتاً ماليت دارند و به علت حرمت از ماليت افتاده اند و اين امر به علت مفسده اي است كه در محرمات وجود دارد، در فقه نيز مطرح است. آنجا كه يك مسلمان فرضاً به خوك يك غيرمسلمان ضرر وارد مي كند يا آن را مي كشد. در اين مورد بايد قيمت آن خوك نزد اهلش ( كساني كه آن را حلال مي شمرند ) برآورد شود. اين امر خود دليل بر قيمت داشتن آن خوك است. که خود تائيدي بر قيمت عرفي آن کالا نزد اهلش است.
2-2) وضعيت عرفي و قانوني
در قوانين پس از انقلاب اظهار نظر صريحي در اين مورد صورت نگرفته بود و اين امر خود سبب تعارض آراء ميان حقوقدانان و قضات محاکم شده بود، که حتي منجر به صدور راي وحدت رويه در سال 1373 شد، لکن بر اساس ماده 703 ق.م.ا عده اي قائل به اين نظر شدند که مشروبات الکلي ماليت نداشته تا مشمول قانون قاچاق کالا و ارز باشد و جريمه مورد نظر آن قانون درباره وي اعمال شود تا اينکه نظر تفسيري مجمع تشخيص در سال 1381 به آن پايان داد و سرانجام در قانون بودجه سال 1386 به طور صريح براي آن قيمت گذاري شد و البته در بخشنامه اي که توسط قوه قضائيه پس از تصويب اين قانون صادر شد براي تک تک مشروبات با توجه به نوع آنها اقدام به قيمت گذاري شد. حال ما سه وضعيت را مورد بررسي قرار مي دهيم 1- قبل از تصويب ماده 703 ق.م.ا در سال 1375 2- پيش از نظريه تفسيري مجمع تشخيص مصلحت نظام در سال 1381 و3- پس ازقانون بودجه در سال 1386.
2-2-1) وضعيت قبل از تصويب ماده 703 ق.م.ا در سال 1375
در اين زمان اختلاف نظر زيادي بين محاکم وجود داشت که سبب اصدار راي وحدت رويه اي به شماره 595 9/12/1373 ديوان عالي کشور گشت که ناشي از دو راي شعب 31 و 34 ديوان عالي کشور بود.
شعبه 34 ديوانعالي کشور در نظريه خود راي شعبه بدوي را در مورد شخصي که به علت قاچاق مشروبات الکلي به جريمه محکوم شده بود تائيد نمود؛ لکن شعبه 31 ديوان عالي كشور در دادنامه شماره 761/31 مورخ 28/8/1373 درباره راي شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامي اهواز که مرتکب را به جزاي نقدي محکوم کرده بود بدين نحو اظهار نظر نمود: ".... نظر به اينكه محكوم عليه به جرائم انتسابي درمراحل تحقيق ومرحله دادرسي اقرار و اعتراف نموده است وسلاح ومهمات مربوطه و مشروبات الكلي از او كشف شده است مجرميت او ثابت است واعتراض او موجه نمي باشد النهايه چون ماليت شراب محل شبهه و ترديد است و درنتيجه تعيين جريمه براساس مشروبات كشف شده برمبناي قيمتي كه براي آن تعيين شده است مي باشد راي صادره نسبت بپرداخت جريمه قاچاق مشروبات صحيح بنظرنرسيده و راي صادره ازجهت پرداخت مبلغ 22141542 ريال جريمه باستناد ماده 6 قانون تجديدنظر آراء دادگاهها نقض بلا ارجاع نموده و حكم صادره در ساير موارد چون مستند و مستدل مي باشد ابرام مي گردد". در نتيجه با توجه به اين تعارض آراء هيات عمومی ديوان عالی کشور بدين نحو اعلام نظر نمود: "چون به موجب ماده 1 قانون مجازات مرتکبين قاچاق توليد يا ورود يا صدور مشروبات الكلي ممنوع بوده و مرتكبين آن وفق مقررات قانوني مستوجب كيفرهستند واز جمله مجازات مقرره پرداخت جريمه مي باشد لذا بنظر اكثريت اعضاي هيات عمومي ديوان عالي كشور ، مورد با ماده مرقوم انطباق داشته و راي شعبه 34 ديوانعالي كشور كه بر مبني و اساس اين نظر صادر گرديده ، موجه تشخيص مي شود اين راي طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضائي مصوب 1338 درموارد مشابه براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است ."
مشاهده مي شود که ديوان عالي کشور با تعيين جريمه بر نرخ عرفي وپذيرش آن اقدام به حل اختلاف ميان محاکم نمود. لکن با تصويب ماده 703 قانون مجازات اسلامي در 1375 راي وحدت رويه 1373 نقض شد که در اين مورد نظريه مشورتي شماره 2708/7-22/4/77 اداره حقوقي وجود دارد که بيان مي داشت: " با توجه به مواد ( 703) ق م ا وارد كردن مشروبات الكلي از خارج جرم مستقلي به حساب آمده و عناصر تشكيل دهنده و مجازات مختص به خود را دارد و نتيجتاً از شمول مقررات قاچاق و رأي وحدت رويه شماره 595-9/12/73 كه وارد كننده اين نوع مشروبات را داخل در قانون مرتكبين قاچاق مي داند خارج كرده است . به عبارت ديگر ماده ( 703) ق مجازات اسلامي راي وحدت رويه اخير را كه به استناد مقررات ديگري صادر شده است منتفي مي سازد." از اينرو مجددا بحث ماليت مشروبات الکلي مطرح گشت.
2-2-2) پيش از نظريه تفسيري مجمع تشخيص مصلحت نظام در سال 1381
کشمکش ها در مورد ماليت مشروبات الکلي همچنان ادامه داشت و سبب اصدار احکام متعارضي از محاکم شده بود تا اينکه مجمع تشخيص مصلحت نظام در تاريخ 18/8/1381 اقدام به تصويب استفساريه در توضيح عبارت ( بهاي كالا ) در بندهاي الف وب ماده 2 قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالاو ارز ، مصوب 12/2/1374 مجمع تشخيص مصلحت نظام نمود که عينا ذکر مي گردد:
" ماده واحده - در ارزيابي بهاي كالاي مشمول بندهاي الف وب ماده 2 قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالاو ارز مصوب 12/2/1374 مجمع تشخيص مصلحت نظام ، در موارديكه كالاي قاچاق فاقد ماليت و ارزش شرعي باشد ماليت ارزش عرفي آن ملاك ارزيابي است ."
اين اظهار نظر همچون راي وحدت رويه سال 1373 قائل به ماليت عرفي براي مشروبات الکلي شد و به طور کلي به اظهار نظر ها در اين مورد پايان داد.
2-2-3) پس ازقانون بودجه در سال 1386
نظريه مجمع تشخيص مصلحت نظام همچنان به قوت خود باقي است و قانونگذار در پاراگراف هـ تبصره 7 قانون بودجه سال 1386 نظر مجمع را دال بر ماليت داشتن مشروبات الکلي مجددا تاکيد نمود و به تعيين جريمه هاي سنگين تر در اين مورد اقدام نمود، مطابق بند 1اين پاراگراف " مي بايست از حداكثر اختيارات قانوني دستگاههاي اجرايي عليه محكومان قاچاق كالا و ارز ‏استفاده شود و با ‏بكارگيري توان اجرايي دستگاههاي ذيربط نسبت به تشديد مبارزه با ‏قاچاق و پيشگيري از آن اقدام نمود." ‏ در راستاي تحقق اين خواسته در بخشنامه اي در قوه قضائيه کليه مصاديق مشروبات الکلي احصاء و نسبت به قيمت گذاري آنها در سال 1386 اقدام شد. بدين ترتيب شبهه ماليت داشتن يا نداشتن مشروبات الکلي براي تعيين مجازات به طور کامل از ميان رفت زيرا قانونگذار قيمت عرفي و جهاني اين محصول در کشورهاي همسايه را مد نظر قرار داد. البته بايد خاطر نشان نمود که با توجه به منطوق اين قانون و نيز بخشنامه رئيس قوه قضائيه که اين عبارت را در خود دارد (پرونده‌هاي مربوط به سال 1386) اينگونه به نظر می رسد که اين حکم قانونگذار تنها درباره جرايم قاچاق مشروبات الکلی که در سال 1386 رخ داده اند مناط اعتبار است و عمر اين قانون نيز تا پايان سال مذکور می باشد.
در ادامه مقاله ما به دو بحث ديگر مي پردازيم: 1- مشخص نمودن قانون حاکم در رسيدگي به جرايم مرتبط با قاچاق مشروبات الکلي و نظرات موافقان و مخالفان. 2- بررسي مرجع صالح در رسيدگي به اين جرايم و بيان نظرات موافقان و مخالفان.
3) مشخص نمودن قانون حاکم در رسيدگي به جرايم مرتبط با قاچاق مشروبات الکلي و نظرات موافقان و مخالفان آن
اين مبحث را در دو قسمت مورد بررسي قرار مي دهيم اول وضعيت پيش از تصويب قانون بودجه سال 1386 و دوم وضعيت پس از تصويب قانون بودجه سال 1386و به بررسي و نقد هريک مي پردازيم.
3-1) وضعيت پيش از تصويب قانون بودجه سال 1386
در آن زمان تعارضات زيادي در رويه راجع به ورود مشروبات الكلي وجود داشت به طوري كه عده اي آن را با توجه به استدلالهاي خود مشمول ماده 703 ق.م.ا و عده اي ديگر آن را مشمول قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز سال 74 مي دانستند.
3-1-1) استدلال كساني كه ورود مشروبات الكلي را شامل ماده 703 ق .م. ا مي دانستند
بنيان اصلي نظريه هاي اين گروه بر اين امر مستقر بود که قانونگذار مشروبات الکلي را فاقد ماليت فرض کرده از شمول کالا خارج نموده و ارتکاب آن را جرم مستقلي فرض کرده و بنابر ماده 703 ق.م.ا نسبت به مجازات آن اقدام نموده است. عمده تکيه آنها بر عبارت "از خارج وارد كند" است و اينگونه استدلال نموده اند که قانونگذار عالما، عامدا از اين عبارت استفاده کرده و از واژه قاچاق استفاده نکرده است و به نوعي قصد بر خروج موضوعي مشربات الکلي از قانون قاچاق کالا و ارز و ملحقات آن را داشته است؛ که نظريه مشورتي اداره حقوقي در سال 1377 که قبلا بيان گشت نيز آن را تقويت مي کرد؛ از طرف ديگر اين گروه اعتقاد داشتند که راي وحدت رويه شماره 595 سال 1373 ديوان عالي کشور که ورود مشروبات الکلي به کشور را قاچاق تلقي کرده بود توسط ماده 703 ق.م.ا مصوب 1375 نسخ شده است.
آنچه در فوق بيان گرديد عمده دلايل اين گروه در بيان اين نظرات بود، که سبب شد در برخي موارد احکامي با استدلال فوق صادر شود.که در اين جا دو نمونه از اين آراء را که ديوان عالي کشور صادر نموده است عينا بيان مي داريم:
" دادنامه شماره 83/15/858 مورخ 27/7/1383 شعبه 15 تشخيص :
تجديد نظر خواهي ( ي . الف ) نسبت به دادنامه شماره 462 صادره از شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامي زنجان كه به اتهام قاچاق مشروبات الكلي به استناد مواد ( 1) و ( 45 ) قانون مجازات مرتكبين قاچاق و بند ب ماده 2 و 3 قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي به پرداخت …………… ريال دو برابر ارزش كالاي قاچاق در حق دولت و تحمل 6 ماه حبس محكوم شده وارد است،‌زيرا با توجه به قانون خاص وارد كنندگان مشروبات استناد دادگه به مواد عام قاچاق موجه نيست . عليهذا مستنداً به تبصره 2 ماده ( 18 ) قانون اصلاحي تشكيل محاكم عمومي و انقلاب و ماده ( 250 ) آيين دادرسي كيفري با حذف مواد استنادی شعبه اول دادگاه انقلاب و نقض مجازاتهاي تعيين شده به استناد ماده ( 703 ) قانون مجازات اسلامي ( ي . الف ) به تحمل 5 ماه حبس محكوم مي گردد… "
" دادنامه شماره 82/268/2 مورخ 8/10 /1382 شعبه دوم تشخيص:
درخصوص درخواست آقاي ( ن . م ) مبني بر اعمال تبصره ( 2) ماده ( 1  الحاقي نسبت به دادنامه قطعي شماره 1579 – 26/10/82 صادره از شعبه دوم دادگاه انقلاب شهرستا زنجان كه به موجب آن معترض از جهت شركت در قاچاق مشروبات الكلي خارجی به استناد مواد ( 1و3و45 ) قانون مجازات مرتكبين قاچاق مصوب 1312 واصلاحيه ماده يك مزبور و بند ( ب) ماده دوم قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز به شرح دادنامه صادره با متهمين ديگر مشتركاً و متضامناً به پرداخت جريمه نقدي به مبلغ پنجاه و چهار ميليون ريال محكوم گرديده و مشروبات مكشوفه نيز مشمول دستور به انهدام گرديده است. نظر به اين كه باوضع تصويب مواد ( 702 و 703 ) قانون مجازات اسلامي مؤخر بر مواد مورد استناد دادگاه صادر كننده حكم و رأي وحدت رويه مستند حكم،‌ وارد كردن مشروبات الكلي از خارج و حمل و نگهداري و خريد و فروش آن جرم تلقي شده ( جرم عمومي ) و رسيدگي به آن هم در صلاحيت داده عمومي است نه انقلاب و به عبارت ديگر مشروبات الكلي با توجه به مواد ( 165 تا 175 ) و ( 702 و 703 ) قانون مجازات اسلامي واجد ارزش مالي تلقي نشده تا كالا دانسته شود و شامل قاچاق كالا و ارز باشد. بنابر اين دادنامه مورد اعتراض مغاير قانون اصدار يافته و داراي اشكال بيّن است . مستنداً به تبصره 2 ماده 18 يادشده چون دادگاه انقلاب زنجان صلاحيت رسيدگي به جرائم اعلامي را نداشته و موضوع در صلاحيت مراجع عمومي بوده با رعايت بند 3 ماده ( 265 ) قانون آيين دادرسي كيفري با نقض دادنامه صادره پرونده جهت رسيدگي به دادگاه عمومي زنجان ارجاع مي گردد."
نکته جالب اينکه اين دو راي در ازمنه مختلفی از سوي شعب تشخيص صادر شدند که نظريه استفساري مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز در آن مورد بيان شده بود، و مستنبط از آن نظريه کليه نظرات اين دسته از حقوقدانان و استدلال هايشان را نفي شده بود.
3-1-2) استدلال كساني كه ورود مشروبات الکلي را مشمول قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز سال 74 مي دانستند.
اين دسته نيز براي بيان نظرات خويش استدلال هايي به شرح ذيل داشتند که به اختصار بيان مي شود:
مبناي نظريه اين گروه بر خلاف گروه قبلي اين است که مشروبات الکلي را داراي ماليت دانسته ( ولو عرفي) که منجر به ورود اين عنوان در رديف کالاهاي موضوع قانون قاچاق کالا گرديد، از مسائلي که اين گروه بدان تکيه کردند راي وحدت رويه 595 سال 1373 ديوان عالي کشور است که ورود مشروبات الکلي را در زمره قاچاق کالا دانسته است، استناد ديگر ايشان به نظريه استفساري مجمع تشخيص مصلحت نظام است که براي مشروبات الکلي ماليت عرفي قائل شده و از سوي ديگر آراء ديوان عالي کشور که در پرونده هاي قاچاق مشروبات الکلي دادگاههاي انقلاب اسلامي را صالح مي دانستند که استناد آنها در اين مورد به بند 5 ماده پنجم قانون تشکيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 1373 مي باشد که آن بند نيز جرايم مربوط به قاچاق را در صلاحيت اين مرجع ( دادگاه انقلاب) آورده است؛ يک نمونه از اين آراء را در اين قسمت عينا بيان مي داريم " شعبه دوم ديوان عالي كشور در مقام حل اختلاف صلاحيت في ما بين دادگاه عمومي و انقلاب اسلامي در رسيدگي به اتهام ( وارد كردن و نگهداري مشروبات الكلي و قاچاق نمودن آن ) طي دادنامه شماره 244/2-29/8/82 چنين اظهار نظر نموده است . "در خصوص اختلاف حادث بين شعب محاكم عمومي و انقلاب اسلامي در رسيدگي به پرونده اتهامي آقاي س – ع متهم به وارد نمودن مشروبات الكلي خارجي و نگهداري آن با توجه به اين امر كه قانونگذار در مواد 702 و 703 قانون مجازات اسلامي در مقام تعيين مرجع صالح نبوده و صرفاً مجازات مرتكب را تعيين كرده است و از طرفي كالاي ممنوع الورود در هر جاي ايران كشف شود در حكم قاچاق است . با صائب دانستن نظر دادگاه عمومي در اعلام صلاحيت دادگاه انقلاب اسلامي بدين وسيله حل اختلاف مي گردد."
استدلال هاي اين گروه هر چند که از نظر مبناي اصولي و نيز دکترين حقوقي پشتوانه قابل قبولي ندارد لکن از نظر قانوني و نيزرويه قضايي حاکم و به تبع آن نظريه تفسيري مجمع که بنابر نظر شوراي نگهبان قانون اساسي حتي مجلس نيز قادر به نقض مصوبات آن نيست، ارجحيت قانوني دارد.
3-2) وضعيت پس از تصويب قانون بودجه سال 1386
مجلس در قانون بودجه سال 1386 به طور صريح با آوردن جرم ورود مشروبات الکلي در زمره قاچاق کالا و ماليت قائل شدن براي آن به طور کامل به اين تعارضات پايان داد.
در بند هـ تبصره 7 اين قانون اينگونه در مورد مشروبات الکلي تعيين تکليف شده است: "...‏ در سال 1386 جريمه كليه مشروبات الكلي مكشوفه براساس هر ليتر حداقل معادل ‏سيصد هزار ريال و ‏يا (10) برابر قيمت جهاني هر ليتر (مشروط به اينكه از سيصد هزار ‏ريال كمتر نباشد) دريافت و به حساب ‏خزانه واريز خواهد شد.‏
‏ در پرونده‌هاي منجر به صدور حكم محكوميت در مورد قاچاق و فروش مشروبات ‏الكلي علاوه بر ‏جريمه ده برابر قيمت بين‌المللي، كليه اماكن و وسايط نقليه كه براي تهيه، ‏حمل و نگهداري، توزيع و فروش ‏مشروبات الكلي و قاچاق از آن استفاده مي‌شوند مصادره ‏و درآمد آن پس از فروش به خزانه واريز مي‌شود.‏"
اين قانون چند ويژگي دارد که در به ترتيب به آنها اشاره می شود: 1. مجازات قاچاق مشروبات الکلي در اين ماده آمده است و اين مجازات ها بايد به موقع اجرا گذاشته شوند، 2. براي مشروبات الکلي به صراحت ماليت قائل شده و به مباحث پيرامون آن خاتمه داده است، 3. ايراد استيفاي درآمد دولت از فروش مشروبات الکلي موجود در قانون مبارزه با قاچاق مجمع تشخيص مصلحت نظام را رفع نمود.
حال در اينجا تنها يک سوال پيش مي آيد که البته در مطالب پيشين به طور تلويحي به آن اشاره شد و آن اينکه طبق نظريه شوراي نگهبان قانون اساسي، مجلس نمي تواند مصوباتي را مغاير با نظرات مجمع تشخيص مصلحت نظام وضع نمايد حال آنکه در قانون بودجه سال 1386 قانونگذار به تعيين مجازاتي بيش از آنچه که مجمع تشخيص مصلحت نظام تعيين نموده بود مبادرت ورزيده است، البته اين قانون نيز به تصويب شوراي نگهبان رسيده است و اين خود جاي سوال دارد که چگونه شورای محترم نگهبان اين قانون را بدين شکل تصويب نموده است، علي اي حال بايد عنوان نمود که رکن قانوني مجازات مرتکبين قاچاق مشروبات الکلي در حال حاضر بند هـ تبصره 7 قانون بودجه مي باشد، هرچند که عده ای از حقوقدانان قائل به اين نظرند که می بايست مجازات حبس مندرج در ماده 703 ق.م.ا را با مجازات های مطروحه در اين قانون جمع نمود لکن به نظر نگارنده عنوانِِ از خارج وارد کردن (قاچاق) مشروبات الکلی که يکی از مصاديق مذکور در ماده 703 ق.م.ا است با توجه به قانون لاحق از شمول آن ماده خارج شده و به نوعی تخصيص خورده و مشمول بند هـ تبصره 7 قانون بودجه قرار گرفته است و اين آخرين اراده قانونگذار در اين مورد می باشد؛ البته بخشنامه رئيس قوه قضائيه نيز به تقويت هر چه بيشتر آن پرداخت. (اين بخشنامه در قسمت ضمائم ذکر گرديده است)
4) جرم قاچاق مشروبات الکلي در صلاحيت کدام مرجع است
در اين قسمت از توضيح اضافي در رابطه با سابقه صلاحيت مراجع قضايي خودداري مي شود و تنها مختصري به منظور آشنايي با پروسه آن عنوان و رويه حاضر بيان مي گردد.
تا پيش از تصويب قانون بودجه سال 1386 که ورود مشروبات الکلي را به صراحت قاچاق ناميد و پس از تصويب ماده 703 ق.م.ا در سال 1375 همواره بحث در باب مرجع صالح در اين مورد وجود داشت گروهي که ورود مشروبات الکلي را قاچاق نمي دانستند و آن را يک جرم مستقل قلمداد مي نمودند آن را در صلاحيت دادگاه عمومي مي دانستد لکن گروه ديگر که اين جرم را يکي از مصاديق قاچاق مي دانستند به به اعتبار بند 5 ماده پنجم قانون تشکيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب آن را در صلاحيت دادگاه انقلاب مي دانستند و نظريه تفسيري مجمع نيز نظر آنها را قوت بخشيد.
پس از تصويب بند هـ تبصره 7 قانون بودجه سال 1386 اين جرم که از آن به صراحت قاچاق نام برده شد در رديف جرايمي قرار گرفت که تنها در دادگاه انقلاب مي بايست به آن رسيدگي شود و بدين ترتيب به شبهات موجود در اين باره پايان داد.
نتيجه گيري و جمع بندي
در نوشتار حاضر نگارنده چند هدف را مد نظر داشته است:
1. آشنايي مخاطبان با سيرقانونگذاری در رابطه با جرم قاچاق مشروبات الکلی 2. بيان قانون لازم الاجراء در اين مورد و نيز محکمه صالح برای رسيدگی به اين جرم.
در خاتمه ماحصل بحث بدين شرح است که در حال حاضر عنصر قانونی جرم قاچاق مشروبات الکلي بند هـ تبصره 7 قانون بودجه می باشد که در آن ماليت عرفي (البته عرف بين المللی) نيز براي آن لحاظ گرديده است و جاي بحث وتبادل نظر در اين مورد را از محاکم و حقوقدانان گرفته است. بخشنامه اخير رئيس قوه قضائيه نيز که پيشتر عنوان گشت اين موضوع را تاکيد نمود و لزوم تقيد محاکم به اجرای آن را تصريح نموده است.
از طرفي اين قانون به طور ضمني با پذيرش اين جرم به عنوان يکي از مصاديق قاچاق آن را طبق بند 5 ماده پنجم قانون تشکيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 1373 در صلاحيت محاکم انقلاب اسلامی دانسته و به شبهات موجود در اين مورد را نيز پايان داده است.منبع:

قوانين
1. قانون بودجه سال 1386، سايت حقوقی قوانين،

2. منصور- جهانگير، مجموعه مقررات و قوانين جزايي، چاپ يازدهم، تهران، نشر ديدار، 1385.
3. نوري يوشانلوئي - جعفر،مجموعه قوانين و مقرارت مربوط به قاچاق کالا و ارز ، چاپ دوم، تهران، نشر ميزان، 1384.
4. بخشنامه در خصوص پرونده هاي قاچاق و فروش مشروبات الکلي

کتب
1. آخوندي اصل- محمود، آئين دادرسي کيفري، جلد پنجم، چاپ چهارم، تهران، انتشارت وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي، 1384.
2. بازگير- يدالله ،صلاحيت و احكام راجع به آن در امور مدني و جزائي ، چاپ اول، تهران، انتشارات فردوسي، 1380.
3. جبعي (شهيد ثاني) - زين الدين بن علي، «الروضة البهية في شرح اللمعةالدمشقية»، چاپ دوم، انتشارات داوري، قم، 1410ه.ق.
4. حلي- شيخ جعفر،: «شرايع الاسلام في شرح مسائل الحلال و الحرام»، چاپ دوم، تهران، انتشارات استقلال، 1403ه.ق.
5. شکري- رضا، شرح قانون مجازات اسلامي، چاپ اول، تهران، انتشارات مهاجر، 1382.
6. گلدوزيان- ايرج، محشاي قانون مجازات اسلامي، چاپ دوم، تهران، انتشارات مجد، 1382.
مقالات
1. اسمی – حسين، بررسی جرم قاچاق مشروبات الکلی، تحقيق دانشجويي، مقطع کارشناسی ارشد.
2. حضرتي - صمد، قاچاق مشروبات الکلي، مجله پيام آموزش، شماره 21،ص 63.
3. مجتهدي - يوسف، قاچاق مشروبات الکلي، مجله پيام آموزش ، شماره 25، ص 30.
منبع : http://www.aryabooks.com


نويسنده: احسان زررخ دانشجوي كارشناسي ارشد حقوق جزا و كارآموز وكالت


   
+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
نظام قضايى امير مومنان(ع)

مقدمه
الف) كليات

۱. اهداف نظام قضايى علوى
۲. اهميت قضاوت
۳. جايگاه خطير قاضى
۴. مساوات همه در برابر قانون
۵. استقلال قاضى
ب) نظام ساختارى
۱. شرايط قاضى
۲. معيشت قاضى
۳. آداب قضا
۴. وظايف قاضى و دستگاه قضايى
۵. كيفيت دادرسى و صدور حكم
نظام اتهامى
نظام تفتيشى
الف) قضات حرفه‏اى
ب) وحدت قاضى و دادستان
ج) كتبى بودن رسيدگى
د) غير علنى بودن رسيدگى
ه) غير ترافعى بودن رسيدگى
و) ادله اثبات دعوا
نظام مختلط
ادله اثبات دعوى‏
سازمان قضايى نظام علوى
ج) نظام حقوقى در قضاى علوى
معناى حق
تقسيمات حق
۱. حق اللَّه و حق الناس
۲. حقوق مدنى و كيفرى
انواع جرايم و جنايات
انواع كيفرها
نظام كيفرى حضرت اميرالمومنين(ع)
۱. حدود خدا
۲. تعزيرات
تعزير مالى
تعزير بدنى
ضرب تاديبى
۳. حكم متهم
۴. اجراى حد
۵. احكام زندان در نظام قضايى علوى
پيشگيرى از وقوع جرم و اصلاح مجرمان

مقدمه
بى‏ترديد حضرت اميرالمومنين(ع) محور قضاوتهاى اسلامى و شيعى و مهمترين چهره نظام‏ساز براى قضاى اسلامى است. آن حضرت در دوران حكومت نبوى، قاضىِ مدينه و يمن بود.[۱] قضاوت در مدينه، با حضور شخص رسول خدا(ص) افتخارى عظيم است.

تاييدات مكرر رسول خدا نسبت به توانايى آن حضرت در قضاوتها، تاكيدى بر اين محوريت است. پيامبر فرمود: «داناترين امت من نسبت به سنتها و قوانين قضايى على بن‏ابى‏طالب است»[۲] و «داناترين شما به روش داورى، على است»[۳] و «قضاوت آن گونه است كه على حكم كند»[۴] و نيز «اى على! به سوى يمن حركت كن و با كتاب خدا ميان مردم قضاوت و حكومت كن. خدا قلب تو را به سوى حق رهبرى كند و زبان تو را از خطا و اشتباه صيانت بخشد»[۵] و همچنين «سپاس خدا را كه در خاندان من كسانى را قرار داد كه داورى آنها مانند داورى پيامبران است».[۶]

در زمان خلفا، بركنارى آن حضرت از خلافت باعث كناره‏گيرى از امور حكومت، از جمله قضاوت نشد و ايشان دستگاه قضايى نوپاى اسلام را هدايت و رهبرى مى‏كرد. گاه خلفا مسايل لاينحل قضايى را به حضرت ارجاع مى‏دادند[۷] و گاه خود مستقيماً دخالت مى‏كرد.[۸] و در پايان هر قضاوت، تحسين آنان را برمى‏انگيخت و همگى مى‏گفتند: زنهاى جهان از زاييدن فرزندى مانند على عاجزند؛[۹] قويترين قاضى در بين ما على است.[۱۰] حضرت در اين باره به مالك اشتر مى‏گويد:

«در آغاز، در كار خلفا دخالت نمى‏كردم بعد ديدم مردم از اسلام رويگردان مى‏شوند، كه دخالت‏كردم. ترسيدم اگر به يارى اسلام و مسلمانان برنخيزم، ويرانى در بناى اسلام ببينم،كه‏مصيبت آن براى من بزرگتر از دورى حكومتِ چند روزه است كه همچون سراب زايل‏مى‏شود».[۱۱]

داوريهاى آن حضرت، چه در زمان رسول و چه در هنگام خلافت و پيش از آن، نظر به پيچيدگى موضوع از يك طرف و ابتكار و دقت نظر در قضاوت از طرف ديگر، توجه صحابه پيامبر و علاقه‏مندان حضرت را جلب كرد و نظر به اهميت آن، در قرون اوليه اسلام اين قضاوتها در رسائل مخصوص تدوين شد. در قديمى‏ترين فهرست كتابهاى شيعه، يعنى فهرست شيخ طوسى و فهرست نجاشى از اين تاليفات نام برده شده است. در قرون بعد علما و محدثان شيعه و برخى از محدثان عامه تتبع كرده و اين فروع را از موارد متعدد جمع‏آورى نموده، به صورت كتاب مخصوص درآورده‏اند.[۱۲]

در دوران بعد از شهادت آن حضرت، ائمه هدى، به ويژه صادقين(ع) و حضرت رضا(ع) مكرراً به قضاوتهاى آن حضرت استناد مى‏كردند و جملاتى مانند «كان على يقول» و«قضى‏اميرالمومنين» و «اُتى اميرالمومنين» و «عن على» و «قضى على» و «اِنَّ اميرالمومنين‏قضى» و «اِنَّ علياً كان يقول» و «اِنَّ اميرالمومنين كان يقضى» و «اِنَّ عليّاً كان يقول»در كلمات آن حضرات فراوان است.

ايشان در ديات و قصاص و حدود و قضا و فتاواى‏قضايى يا قضاوتها به سيره قضايى اميرالمومنين استدلال و استناد مى‏كردند[۱۳] وچنانكه از بعضى عبارات مذكور آشكار است، استناد، به سيره عملى يا قولى حضرت بود و مخصوص واقعه‏اى خاص نبود.

در اسناد بسيارى از روايات قضايى كه در سراسر كتب قضا و حدود و ديات و قصاص موجود است، به منابعى مانند كتاب ظريف،[۱۴] جامعه، قضاياى اميرالمومنين، كتاب على(ع) برمى‏خوريم كه تماماً حاوى قضاوتهاى اميرالمومنين مى‏باشد. و ائمه يا راويان برجسته به آنان استناد كرده‏اند.

قضاوتهاى آن حضرت شالوده و شاكله نظام قضايى اسلام را تشكيل مى‏دهد.
نظام قضايى حضرت مركّب از نظام ساختارى و حقوقى است كه مجموعاً به كمك هم، اهداف بلند قضاوت و حكومت اسلامى را تامين مى‏كنند. قبل از ورود به بحث، به كلياتى اشاره خواهد شد و در پايان به ابعاد كاربردى بحث پرداخته مى‏شود.


الف) كليات
۱. اهداف نظام قضايى علوى
آن حضرت در عهدنامه‏اى كه از رسول خدا(ص) اخذ كرده و عيناً براى مالك اشتر ارسال كرده است مى‏گويد:
«اُنظر في القضاء بين الناس نظرَ عارفٍ بمنزله الحكم عند اللَّه فاِنّ الحكم ميزان قسط اللَّه الذى وضع فى الارض لِانصاف المظلوم من الظالم و الاخذ للضعيف من القوى و اقامه حدود اللَّه على سنتها و منهاجها التى لايصلح العباد و البلاد الاَّ عليها؛به امر قضاوت بين مردم نظر كن، مانند كسى كه به منزلت حكم و قضاوت نزد خدا عارف است. حكم و قضاوت، معيار و ميزان عدالت خداوند است كه در زمين به منظور احقاق حق منصفانه مظلوم از ظالم و گرفتن حق ضعيف از قوى و برپايى حدود خدا بر اساس سنت و روش الهى وضع شده است. امر مردم و بلاد جز با اقامه اين حدود اصلاح نمى‏شود».[۱۵]

و به ابن‏عباس در ذى‏قار مى‏فرمايد:
«اين حكومت را نمى‏خواهم مگر براى اينكه حقى را اقامه كنم يا باطلى را دفع كنم».[۱۶]

و در خطبه‏اى كه علت حكومت‏خواهى خود را بيان مى‏كند مى‏گويد:
«خدايا! تو مى‏دانى هدف ما از حكومت، قدرت و ثروت‏اندوزى نيست، بلكه مى‏خواهيم نشانه‏هاى دين تو احيا شود و بندگان مظلوم تو امنيت داشته باشند و سرزمينهاى تو اصلاح پذيرند و حدود تعطيل نشود و برپا گردد».[۱۷]

و به فرزندش مى‏فرمايد:
«رفع خصومت از اغلب نمازها و روزه‏ها بهتر است».[۱۸]
با جمع‏بندى عبارات فوق، اهداف قضاوت نظام علوى، عبارت است از:
گسترش قسط و عدالت، احقاق حق و ابطال باطل، گرفتن حق ناتوانان از توانمندان، ايجاد مساوات و انصاف در جامعه، ايجاد امنيت براى بندگان مظلوم، اصلاح‏گرى در ابعاد مختلف كشور اسلامى، برپايى حدود الهى، تعظيم شعائر الهى و دفاع از ارزشهاى اسلامى.

اين اهداف هماهنگ با اهداف اعلام شده در قرآن است كه هدف از قضاوت (حكومت) را برپايى قسط (مائده/۴۲) و عدل و حق (ص/۲۶) اعلام می دارد.

۲. اهميت قضاوت
على(ع) وقتى در عهدنامه يادشده مى‏فرمايد: لا يصلح العباد و البلاد الاَّ عليها؛ اصلاح عباد و بلاد (ملت و كشور) جز با اقامه حدود نيست، اهميت قضاوت روشن مى‏شود.


۳. جايگاه خطير قاضى
در جمله معروف حضرت به شريح قاضى «تو در جايگاهى قرار گرفته‏اى كه نبى يا وصى و يا شقى جاى دارند»[۱۹] حساسيت قضاوت نشان داده مى‏شود و مى‏فهماند قضات عادل و جامع‏الشرايط، در مكان نبى و وصى قرار دارند. در عهدنامه معروف مى‏فرمايد:

«قاضى را از نظر منزلت و مقام آن قدر بالا ببر كه هيچ كدام از ياران نزديكت، به نفوذ در او طمع نكند و از توطئه اين گونه افراد نزد تو، در امان باشد و بداند موقعيتش از او بالاتر نيست كه بخواهد از او شكايتى بكند».[۲۰]

شان و عظمت قاضى، همسنگ منزلت والى و حاكم است و قضاوت از مناصب جليله الهى است كه از آنِ خداست كه به رسول حق تفويض شده است و رسول(ص) به اميرالمومنين و ائمه اطهار و آنها هم به علماى جامع‏الشرايط واگذار كرده‏اند. شانى است كه جز با حكومت تجلى نمى‏يابد و از شوون اصلى ولايت است و آن قدر با حكومت عجين است كه گويا يكى هستند. در مقبوله عمر بن‏حنظله‏[۲۱] و مشهوره ابى‏خديجه،[۲۲] حاكم و قاضى مترادف‏اند، لذا اهداف حاكم و قاضى و حكومت و قضاوت، يكى است.


۴. مساوات همه در برابر قانون
در نظام حكومتى و قضايى حضرت، تمام طبقات و افراد جامعه، فارغ از رنگ و نژاد و حرفه و قبيله، در مقابل قانون و محكمه مساوى بودند.

حضرت خطاب به خليفه دوم فرمود:
«سه چيز است كه اگر به آن عمل كنى، تو را كفايت مى‏كند و اگر ترك كنى، هيچ چيز تو را كفايت نمى‏كند: اقامه حدود بر قريب و بعيد، قضاوت بر اساس كتاب خدا در حال رضا و سخط، و تقسيم عادلانه بين قرمز و سياه».[۲۳]

در حديثى آمده است كه يكى از دختران حضرت، از خزانه‏دار بيت المال گردن‏بندى عاريه گرفته بود. حضرت ضمن توبيخ خزانه‏دار، به دخترش فرمان داد آن را فوراً برگرداند و فرمود: اگر به شكل عاريه نبود، تو اولين زن بنى‏هاشم بودى كه به جرم سرقت دستش را قطع مى‏كردم.[۲۴] به يكى از عمالش كه به بيت المال دستبرد زده بود، گفت: اگر حسن و حسين چنين مى‏كردند، مجازات مى‏شدند و حق را از آنها مى‏گرفتم.[۲۵]

نجاشى را كه از ياران برجسته حضرت بود و حتى معاويه را به خاطر حضرت هجو كرده بود، به جرم شرابخوارى، حد زد.[۲۶] در يك محاكمه به عنوان مدعىِ زره در كنار يك يهودى كه منكر مالكيت حضرت بود، نشست و هرچند حكم شريح خطا بود، ولى تسليم شد، به گونه‏اى كه يهودى گفت: اين اميرالمومنين، حاكم مسلمانان است كه به محكمه آمد و محكوم شد و حكم را پذيرفت. و بعد زره را تحويل داد و گفت: زره از آنِ توست كه در صفين برداشته بودم.[۲۷] همين واقعه با يك مسيحى تكرار شد. حضرت مدعى زره شد و چون بيّنه نداشت، قاضى به نفع مسيحى حكم كرد. مسيحى زره را برد، ولى وجدانش او را وادار به اسلام كرد و گفت: اين طرز حكومت و رفتار، رفتار بشر نيست و از نوع حكومت انبياست.[۲۸]
وقايع فوق نشان مى‏دهد رعايت مساوات، تاثير شگفتى بر دوست و دشمن مى‏گذارد.


۵. استقلال قاضى
سلامت امر قضاوت، منوط به استقلال قاضى و استقلال وى، منوط به تامين عوامل استقلال اوست. او بايد از لحاظ معيشت و ديگر نيازهاى معمول بشرى سير باشد. اميرالمومنين به مستقل بودن قاضى اهتمام بليغ داشت و در اين باره به مالك اشتر فرمود:

«با جديت هرچه بيشتر، قضاوتهاى قاضى خويش را بررسى كن و در بذل و بخشش به او، سفره سخاوت را بگستر، آنچنان كه نيازمندى‏اش از بين برود و حاجت و نيازى به مردم پيدا نكند. از نظر منزلت و مقام آن قدر مقامش را نزد خود بالا ببر كه هيچ كدام از ياران نزديكت، به نفوذ بر او طمع نكند و از توطئه اين گونه افراد نزد تو در امان باشد و بداند موقعيتش از او بالاتر نيست كه بخواهد از او شكايتى بكند».[۲۹]
چه بسا حضور حضرت به رغم داشتن خلافت و قدرت در محكمه شريح قاضى، تاكيدى بر استقلال و تسلط قاضى، حتى بر خليفه و قوه مجريّه است.


ب) نظام ساختارى
مراد از نظام ساختارى كه در كنار نظام حقوقى، اركان نظام قضايى اميرالمومنين(ع) را تشكيل مى‏دهد، عبارت است از:
سازمان و تشكيلات قضايى، گزينش و عزل قضات، آداب قاضى، معيشت قاضى، دستور العملها و شرح وظايف قاضى و نحوه مديريت قضات و كنترل آنان، كه از طريق اين ساختار، نظام حقوقى قضايى به منظور تامين اهداف بلند آن، جريان مى‏يابد.

اكنون با رعايت اختصار به شرح هر يك پرداخته مى‏شود:


۱. شرايط قاضى
اى مالك! مردم از گروههاى مختلف تشكيل يافته‏اند كه يكى از آنها قضات عادل هستند ... «تو از ميان مردم برترين فرد را براى قضاوت برگزين، از كسانى كه: مراجعه فراوان آنها را در تنگنا قرار ندهد.- برخورد مخالفان با يكديگر او را به خشم و كج‏خلقى وا ندارد.- در اشتباهاتش پافشارى نكند.- بازگشت به حق پس از آنكه برايش روشن شد، بر او سخت نباشد. طمع را از دل بيرون كرده و در فهم مطالب، به اندك تحقيق اكتفا نكند.- در شبهات، از همه محتاطتر باشد.- در يافتن و تمسك به دليل و حجت از همه مصرّتر باشد. با مراجعه مكرر شكايت‏كنندگان كمتر خسته شود.- جامعترين افراد از حيث علم و حلم و ورع باشد.- تحت تاثير اوضاع واقع نشود.- در كشف امور شكيبا باشد. به هنگام آشكار شدن حق، در فصل خصومت از همه قاطعتر باشد.- ستايش فراوان او را فريب ندهد.»[۳۰]

شرايط فوق كاملاً تخصصى و دقيق است. البته در كتب فقهى متداول شيعه شرايط فوق تحت عناوين ديگرى مطرح است، مانند: عقل كامل، بلوغ، ايمان، عدالت، طهارت مولد، علم و اجتهاد، ذكوريت، حريت، بينايى و شنوايى.[۳۱] بدون اينكه نياز به تصريح امام(ع) در مورد اين شرايط باشد، با تحليل ساده مى‏توان آنها را جزء شرايط مورد نظر آن امام همام به حساب‏آورد، زيرا آن خصوصيات سنگين جز از انسانى با اين شرايط توقع نمى‏رود. هر چند بعضى از شرايط مورد اختلاف فقهاست، مانند ذكوريت و اجتهاد[۳۲] ولى در مجموع شرايط قاضى را در نظام علوى نشان مى‏دهد.

شايسته است خصوصيات منفى يك قاضى را از نظر حضرت مطلع شويم:
«كسى كه مجهولاتى به هم بافته و به سرعت و حيله و تزوير در ميان مردم نادان پيش مى‏رود و در تاريكيهاى فتنه و فساد به تندى قدم برمى‏دارد. منافع صلح و مسالمت را نمى‏بيند و انسان‏نماها وى را عالِم و دانشمند مى‏خوانند، ولى عالم نيست. از سپيده‏دم تا شب به جمع‏آورى چيزهايى مى‏پردازد كه كم آن از زيادش بهتر است، تا آن جا كه خود را از آب گنديده جهل كه نامش را علم مى‏گذارد سير مى‏كند و به خيال خويش، گنجى از دانش فراهم كرده است، در صورتى كه فايده‏اى در آن يافت نمى‏شود.

او در بين مردم بر مسند قضاوت تكيه زده و آن را بر عهده گرفته است، تا آنچه را بر ديگران مشتبه شده، روشن سازد و حق را به صاحبش برساند، ولى چنانچه با مشكلى روبه‏رو شود، حرفهاى پوچ و توخالى را جمع و جور وبه نتيجه آن جزم پيدا مى‏كند. و در برابر شبهات فراوان، همچون تارهاى عنكبوت مى‏باشد وحتى خودش هم نمى‏داند درست حكم كرده است يا خطا! اگر صحيح گفته باشد، مى‏ترسد خطا رفته باشد و اگر اشتباه نموده باشد، اميد دارد صحيح از آب در آيد. نادانى است كه در تاريكيهاى جهالت و سرگردانى است، همچون نابينايى كه در ظلمات پرخطر به راه خود ادامه مى‏دهد. علوم و دانشهايى كه فرا گرفته، برايش قطع‏آور نيست. همانند بادهاى تندى كه گياهان خشك را مى‏شكند، احاديث و روايات را در هم مى‏ريزد تا به خيال خود از آن نتيجه‏اى به دست آورد.

به خدا سوگند! نه آن قدر مايه علمى دارد كه در دعاوى، حق را از باطل جدا سازد و نه براى مقامى كه به او تفويض شده، اهليت دارد. باور نمى‏كند ماوراى آنچه انكار كرده، دانشى وجود دارد و غير از آنچه فهميده، نظريه ديگرى. اگر مطلبى براى او مبهم شد، كتمان مى‏كند، زيرا به جهالت خويش آگاه است. خونهايى كه از داورى ستمگرانه‏اش ريخته شده، صيحه مى‏كشد و ميراثهايى كه به ناحق به ديگران داده، فريادمى‏زنند[۳۳]».

بيانات دردمندانه امير مومنان نشانگر عظمت قاضى و مهم بودن خصوصيات اوست. هر كس را نشايد كه بر اين مسند بنشيند. حضرت، شريح و ابى‏الاسود دئلى را به علت عدم رعايت آداب و وظايف عزل كرد كه بعداً به آن اشاره مى‏شود.


۲. معيشت قاضى
به مالك اشتر مى‏فرمايد:
«با جديت هر چه بيشتر قضاوتهاى قاضى خويش را بررسى كن و در بذل و بخشش به او سفره‏سخاوت را بگستر، آن چنان كه نيازمندى‏اش از بين برود و حاجت و نيازى به مردم پيدانكند[۳۴]».

به رفاعه، والى اهواز مى‏فرمايد:
«از قبول هدايا و تحفه‏ها از طرفين دعوى‏ بپرهيز[۳۵]».
در خطبه‏اى مى‏فرمايد:
«شما دانستيد كه سزاوار نيست حاكم و فرمانده، بر ناموس و خونهاى مردم و غنائم بخيل باشد، تا براى جمع مال ايشان حرص بزند ... و نه رشوه‏گير در حكم، كه مالى را گرفته، حق را باطل يا باطلى را حق گرداند، تا حقوق مردم از بين برود و حكم شرع را بيان ننمايد[۳۶]».

در جاى ديگر مى‏فرمايد:
«لابد من قاض و رزق للقاضى، و كَرُهَ ان يكون رزق القاضى على الناس الذين يقضى لهم و لكن من بيت المال؛هر نظام نياز به قاضى دارد و قاضى نياز به معيشت و رزق دارد و اين رزق را بايد بيت‏المال تامين كند، نه مردم‏[۳۷]».

در كلامى ديگر بدترين قاضى را مرتشى در حكم (اهل رشوه در قضاوت) مى‏داند[۳۸].
فقهاى ما بحث دقيق و مبسوطى در ارتزاق قاضى دارند و نوعاً با آن موافقند، ولى در مورد دريافت حقوق در مقابل كار يا جعاله از طرفين دعوا، راى به عدم جواز مى‏دهند[۳۹]. ماهيت ارتزاق همان طورى كه از فرمايش حضرت برمى‏آيد، بر اساس نياز و اداره زندگى است، تا قاضى محتاج رشوه و جعاله و حقوق نباشد و اين رويه عقلايى است كه در كشورهاى ديگر به شكل اعطاى چك سفيد به قاضى اجرا مى‏شود، كه برگرفته از سيره اميرالمومنين مى‏باشد.


۳. آداب قضا
مراد از آداب، نكاتى است كه قاضى با رعايت آنها در رفتار و گفتار، در جامعه و مجلس قضاوت، علاوه بر حفظ شخصيت و منزلت خويش، زمينه مناسبترى براى قضاوت عادلانه پيدا مى‏كند. از مجموع سفارشهايى كه رسول خدا(ص) به حضرت داشته و سيره عملى ايشان و توصيه‏هايى كه به قاضيان و واليانى همچون مالك اشتر و والى اهواز و شريح قاضى بصره و به ابوالاسود دئلى قاضى كوفه داشته‏اند، آداب زير استفاده مى‏شود:

۱. رعايت بى‏طرفى كامل در قضاوت؛[۴۰]
۲. رعايت مساوات بين طرفين نزاع، از جهت نگاه و گفتار و نشستن و توجه؛[۴۱]
۳. حوصله كامل در استماع سخنان طرفين و قطع نكردن حرف آنها؛[۴۲]
۴. عدم قضاوت در حال گرسنگى و خواب‏آلودگى و عصبانيت؛[۴۳]
۵. عدم خستگى و ملالت و بى‏حوصلگى در حال قضاوت؛[۴۴]

۶. بالا نبردن صداى خويش با طرفين دعوا؛[۴۵]
۷. حفظ هيبت و عدم خنده بيجا و زياد؛[۴۶]
۸. عدم معامله با طرفين احتمالى دعوا در اجتماع‏[۴۷] و بازار و عدم ضيافت متخاصمين به‏تنهايى.[۴۸]


۴. وظايف قاضى و دستگاه قضايى
مراد از وظايف، مجموعه‏اى از تكاليف است كه بر عهده دستگاه قضايى، عموماً و قاضى خصوصاً قرار گرفته و همچنين اختياراتى كه به اين قوه محول شده است تا به كارگيرى آنها موجب تحقق عدالت، به عنوان اصلى‏ترين هدف قضاى اسلامى باشد.

بررسى كارنامه قضايى آن حضرت كه به قصد گسترش عدالت و حمايت از حدود خدا و حقوق مردم، انجام يافته، نشانگر انجام اعمال زير است:

۱. رفع خصومت و حل اختلافات و منازعات بين مردم؛
۲. شناسايى و تعقيب و مجازات مجرمان؛
۳. جلوگيرى از تجاوز و اجحاف قدرتمندان و صاحب‏منصبان به مظلومان؛
۴. پيشگيرى از وقوع جرم و جنايت؛

۵. اصلاح و تربيت بزهكاران؛
۶. اجراى حدود و احكام صادره؛
۷. نظارت بر كار قضات، با هدف اصلاح قضاوتها و تصحيح رفتار آنان؛
۸. بيان احكام قضايى.

ملاحظه مى‏شود وظيفه قاضى در قضا خلاصه نمى‏شود، بلكه مراحل قبل و بعد از خصومت را نيز شامل مى‏شود. وظايف فوق در كنار ديگر شوون مختلف، از حضرت، صادر مى‏شد. ايشان به عنوان قاضى به منازعات و مشاجرات پايان مى‏داد و به عنوان والى و حاكم، به شناسايى و تعقيب و مجازات تبهكاران مى‏پرداخت و به عنوان هادى و مرشد، زمينه‏هاى وقوع جرم را از بين مى‏برد و به عنوان مفتى و قانونگذار، به بيان احكام قضايى همت مى‏گماشت. بنابراين نظام قضايى علوى، متشكل از عناصرى است كه قاضى، مهمترين عنصر آن است. نه يگانه عنصر آن زيرا تحقق عدالت، سنگين‏تر از توان شانه قاضى است. بنابراين هر عمل حكومتى كه در چارچوب نظام فوق انجام پذيرد، ماهيت قضايى خواهد داشت كه حوزه‏اى فراتر از عمل قاضى و قضاوت اصطلاحى را شامل مى‏شود.

فقهاى اهل سنت مانند ماوردى و ابويعلى‏ كه داراى انديشه حكومتى بوده‏اند، وظايف فوق را به عنوان وظيفه قاضى بر شمرده‏اند[۴۹] و فقهاى شيعه مانند محقق، صاحب شرائع كه به وظيفه قاضى به معناى اخص بسنده كرده‏اند، اجراى حدود و قصاص را از وظايف حاكم مى‏داند، نه قاضى و مرادشان از وظيفه، آدابى است كه در بحث قبلى طرح شد.[۵۰] طبق آنچه گفته شد، هر دو نگرش تمام نيست و تحقيق مساله در اين است كه وظايف فوق را به نظام ودستگاه قضايى نسبت بدهيم.

در حكومتهاى اسلامى براى هر يك از وظايف فوق، مناصبى رسمى در نظر گرفته شد، كه‏مهمترين آنها ولايت بر مظالم و ولايت حسبه بود كه جداى از منصب قضا و منصب‏خلافت بود.

ولايت مظالم؛ حمايت از محرومان در مقابل زورگويان بود و از تجاوز واليان و صاحبان مناصب جلوگيرى مى‏كرد و اگر آنها حقى را ضايع كرده و غصب نموده بودند، به صاحبان اصلى عودت مى‏داد و احكام ناحق قاضيان را تصحيح مى‏كرد و اگر حكمى به حق كرده، ولى قدرت اجراى آن را نداشتند، با اعمال قدرت به اجرا مى‏گذاشت. البته حكومت‏نويسانى مانند «ماوردى» اين منصب را جداى از منصب قضا و وظايف آن آورده‏اند[۵۱] و مقام والى مظالم را در رتبه‏اى بالاتر و شوكتى بيشتر قرار داده‏اند كه قدرت و سطوت حاكمان و انصاف قاضيان را در خويش جمع كرده است.

اميرالمومنين(ع) اين وظايف را به خوبى انجام مى‏داد تا آنجا كه فرمود: اگر آنچه خليفه سوم به ناحق بخشيده، در كابين زنان باشد، به صاحبانش رد مى‏كنم و به استاندارش گفت: اگر حسن و حسين خطا كنند، كوتاهى نمى‏كنم. نامه‏ها و خطبه‏هاى آن حضرت مشحون از حساسيتى است كه نسبت به ردّ مظالم نشان مى‏داد، كه به بخشى از آن در بحث مساوات در برابر قانون اشاره شد. اين وظيفه بحق از وظايف دستگاه قضايى است.

ولايت حسبه؛ مسوول اين منصب مجرى امر به معروف و نهى از منكر در سطح وسيع است. ابن‏الاخوه‏[۵۲] در كتاب جامع خود (معالم القربه فى احكام الحسبه) بيش از هفتاد وظيفه را براى او بر شمرده كه مراقبت و نظارت بر تمام صاحب‏منصبان را شامل مى‏شود و تركيبى از تذكر و تعزير است. مسوول حسبه، به اشخاصى مثل وعاظ و ولات و قضات تذكر مى‏داد و آنها را از تخلفات و اشتباهاتشان آگاه مى‏كرد و به تنظيم بازار و انتظام جامعه همت مى‏گماشت و متخلفان اجتماعى و اراذل و اوباش را تنبيه مى‏كرد.

وظايف او را اكنون، پليس نيروى انتظامى و چندين وزارتخانه، از جمله وزار كشور و شهردارى انجام مى‏دهند. اميرالمومنين(ع) چنين امورى را انجام مى‏داد. در بازار و جامعه با سَوْط و سطوت گردش مى‏كرد و به قصابان راه و رسم ذبح شرعى را مى‏آموخت‏[۵۳] و مزاحمان اجتماع را فوراً تنبيه مى‏كرد[۵۴] و به معلمان تذكر مى‏داد بيش از سه ضربه به كودكان نزنند و گرنه خود تنبيه مى‏شوند[۵۵]. كسى كه در مسجد قصه مى‏گفت، تعزير مى‏شد[۵۶] و مرتكبان اعمال منافى عفت، مجازات مى‏شدند[۵۷] و به قاضيان خاطى در مجلس قضاوت تذكر مى‏داد[۵۸].

امام به تنظيم بازار و انتظام اجتماع و اصلاح امور صاحب‏منصبان مى‏پرداخت. چه بسا اين امور به قصد پيشگيرى از جرايم انجام مى‏گرفت.

از خصوصيات ولايت حسبه اين بود كه نياز به محكمه نداشت و مجازات، سريع و قاطع بود. همين امر آن دو را از قضا جدا مى‏كند و قرار گرفتن اين منصب را در نظام قضايى، مورد ترديد قرار مى‏دهد، چرا كه تنگناهاى اجرايى قضا و تاخيرات محاكم در صدور حكم، باعث اختلال نظم خواهد شد،

هر چند بعضى حكومتهاى اسلامى، اين وظيفه را به قاضى مى‏سپردند، ولى به نظر مى‏آيد بيشتر از اعتبار قاضى استفاده مى‏شد كه به اين منصب آبرو بدهد، زيرا به قول «فاستر[۵۹]» در تحقيقى كه در خصوص تاريخ محتسب در ايران انجام داده، شغل محتسب، آبرومند نبود و قاضى مى‏توانست به آن اعتبار بدهد، هر چند بعضى قضات گرفتار مفاسد آن مى‏شدند. لذا ممكن است اين منصب را در دستگاه اجرايى قرار دهيم، هر چند عملكرد حسبه نوعاً تعزيرات است كه مقدار و اجراى آن به دست حاكم و نوعاً بدون محكمه است و اگر تعزيرات را از وظايف دستگاه قضايى به معناى اعم بدانيم، قرار گرفتن آن در نظام قضايى تقويت مى‏شود.

متاسفانه جايگاه و وظايف اين منصب كه ضامن سلامت حكومت اسلامى و مانع فاسد شدن آن است، بسيار مبهم است و بررسى كارشناسانه مى‏تواند آن را تبديل به وزارتخانه‏اى كند كه امر به معروف و نهى از منكر را كه انبوهى از اخبار در ضرورت و فوايد آن وارد شده و سيره عملى رسول‏اللَّه و اميرالمومنين بر آن قرار داشته است نهادينه كند.

فساد صاحب‏منصبان و ثروت‏اندوزى و گرايش به تجملات و اختلاس و رشوه‏گيرى و سوء استفاده از موقعيتها و فاميل‏گرايى تنها با نهادينه شدن امر به معروف و نهى از منكر، تحت نهاد حسبه، قابل پيشگيرى و ممانعت است. البته قرار داشتن آن در قوه قضاييه يا مجريه، فرع بر تحقق آن است و اگر قرار شد در دستگاه قضايى قرار گيرد، فقط ابعاد مراقبتى آن بايد لحاظ شود و دخالتى در كارهاى اجرايى انجام نگيرد. اين مقاله ظرفيت بررسى كارشناسانه اين موضوع را ندارد.

از طرف ديگر، يكى از وظايفى كه در متون اسلامى به حاكم نسبت داده شده، امور حسبيه، به معناى ولايت بر محجوران و به عهده گرفتن امور زمين مانده و بدون مسوول است. امام رضا[۶۰] و امام باقر[۶۱] عليهماالسلام آن را صريحاً از وظايف قاضى مى‏دانند.


۵. كيفيت دادرسى و صدور حكم
براى روشن شدن نحوه دادرسى در نظام قضايى اميرالمومنين(ع) نياز به بيان مقدمه‏اى‏است.
در طول تاريخ قضا، قبل و بعد از اسلام، نظامهاى مختلف رسيدگى وجود داشته كه عبارتند از: نظام اتهامى، نظام تفتيشى و نظام مختلط[۶۲].


نظام اتهامى
اين نظام قديمى‏ترين شيوه رسيدگى به دعاوى و داراى ويژگيهاى زير است:

الف) ضرورت طرح شكايت از شاكى:
در اين نظام تعقيب متهم فقط در صورت شكايت زيان‏ديده از جرم و مراجعه او به قاضى، امكان‏پذير است.

ب) شفاهى بودن رسيدگى.

ج) علنى بودن محاكمه و وجود هيات منصفه.

د) ترافعى بودن نظام اتهامى:
شاكى بايد كليه ادله موجود عليه متهم را تا جلسه دادرسى ارائه كند.
به علت فقدان مرحله بازپرسى يا بازجويى، متهم در جلسه محاكمه و رسيدگى از ادله اطلاع مى‏يافت و ادله، آزادانه مورد بحث و گفتگو قرار مى‏گرفت و پس از دفاع متهم و پايان يافتن تحقيقات از سوى دادگاه، قاضى كه حَكَم محسوب مى‏شد، با در نظر گرفتن ادله طرفين، به صدور حكم اقدام مى‏كرد.

ه) رعايت تساوى بين اصحاب دعوا.

و) ادله اثبات دعوا عبارت بود از اقرار شهود و سوگند براى رفع اتهام از متهم (قسامه) و آزمونهاى سنتى.


نظام تفتيشى
بر خلاف نظام اتهامى كه فاقد مرحله تحقيقاتِ مقدماتى يا بازپرسى بود و هر گونه تحقيق و تفحص در جلسه دادگاه صورت مى‏گرفت، در نظام تفتيشى تحقيقات مقدماتى نقش موثرى دارد، به گونه‏اى كه در نظام تفتيشى قرون وسطى‏، اعظم وقت مقامات قضايى صرف تهيه دليل و مقدمات رسيدگى مى‏شد و جلسه رسيدگى دادگاه تا حدودى جنبه تشريفاتى داشت و در بسيارى از موارد براى تسجيل و اعلام نتايج به دست آمده قبلى تشكيل مى‏گرديد.

ويژگيهاى اين نظام عبارتند از:

الف) قضات حرفه‏اى
در اين نظام بر خلاف نظام اتهامى، قاضى، فردى حرفه‏اى است كه در رسيدگى نقش فعالى دارد و همين نقش با اهميت است كه به مرحله تحقيقات مقدماتى اهميت مى‏دهد.


ب) وحدت قاضى و دادستان
در نظام تفتيشى قاضى نقش دادستان را نيز ايفا مى‏كند، بدين ترتيب كه به محض اطلاع از وقوع جرم و حتى قبل از شكايت شاكى، تحقيقات را آغاز مى‏كند.

ج) كتبى بودن رسيدگى

د) غير علنى بودن رسيدگى


ه) غير ترافعى بودن رسيدگى


و) ادله اثبات دعوا
در اين نظام اقرار مهمترين دليل اثبات جرم محسوب مى‏شد و لذا نوعاً با شكنجه‏هاى شديد بود و بعد از اقرار، شهادت شاهدان بدون توجه به تقوا و پاكدامنى آنان، حتى براى صدور حكم اعدام كفايت مى‏كرد.
اين نظام داراى معايب فراوانى است، از جمله:

الزام متهم به سوگند، شكنجه او، عدم امكان دخالت وكيل مدافع در تحقيقات مقدماتى و هنگام مواجهه شهود با متهم، عدم اطلاع متهم از اتهامات منتسب به خود، الزام به اجراى مجازات در روز صدور حكم و الزام شاهد به تاييد مجدد موداى گواهى.


نظام مختلط
در اين نظام، مرحله تحقيقاتى و رسيدگى در دادگاه جداست و مقررات حاكم بر آنها تفاوت دارند. در مرحله تحقيقاتى با توجه به ضرورت كسب اطلاعات لازم از متهم به شكل نظام تفتيشى، حقوق و آزاديهاى وى محدود مى‏گردد، اما در مرحله رسيدگى به دادرسى، طبق اصول نظام اتهامى و با رعايت كامل حق دفاع صورت مى‏گيرد.

به طور خلاصه در نظام اتهامى تحقيقات مقدماتى وجود ندارد و همه چيز در دادگاه معلوم مى‏شود و در نظام تفتيشى همه همت بر تحقيقات مقدماتى است، اما در نظام مختلط، به هر دو اهميت داده مى‏شود. اكنون اين نظام الگوى بسيارى از كشورهاى اروپايى و حتى اسلامى است و در ايران، پس از انقلاب و قبل از تصويب دادگاههاى عمومى متداول بوده است.

با حفظ اين مقدمه بايد ديد نظام قضايى علوى كدام است. نظر مشهور، نظام دادرسى را اتهامى مى‏داند، ولى با قدرى دقت در سيره قضايى آن حضرت و سيرى در قضاوتهاى فراوان ايشان، اثبات مى‏شود نظام دادرسى حضرت مختلط بوده است.

+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
امام خميني ؛قضا و قضاوت

فهرست
1- قضاوت یک منصب و مقام شرعی
2- شيوه دادرسي اسلامي
3- حقوق شهروندی، قضا و قضاوت
4- قضا و قضاوت يكي از مقولات مهم حقوق اساسي
فصل اول : تعريف قضا ، قضاوت و قاضي
1- مفهوم قضا در لغت
2- مفهوم قضا در قرآن
3- مفهوم قضا در اصطلاح شرع
4- مفهوم قاضي
فصل دوم: شرايط ،لوازم وصفات قاضي درنظر اسلام وامام خميني
الف . شرايط ،لوازم وصفات قاضي درنظر اسلام
1- كمال عقل.
2- ايمان
3- طهارت مولد
4- ذكوريت
5- عدالت
6- عالم به احكام قضاوت
7- داشتن قوه ضبط
ب. شرايط ،لوازم وصفات قاضي درنظر امام خميني
1- لزوم قضاوت توسط مجتهد واجد شرايط
2-اهميت والاي قاضي
3- شايستگي هاي اخلاقي و تقوايي قاضي وتربيت قاضي شايسته
4- شجاعت و استواري وشايستگي در قضاوت قاضي
5- قاطعيت و جديت در قضاوت باكمال قدرت
6- بي طرفي و سلامت نفس
7- عدالت وتقوامحوري در قضاوت
فصل سوم:الزامات قضا و قضاوت در نگاه امام
1- صحت عملكرد دادگاهها
2- لزوم رعايت عدالت بر اساس موازين اسلامي
3- قضاوت اسلامي در راس امور و ضرورت اصلاح دادگستري
4- سيطره مهم قضاوت و قوه قضائيه
5- جايگاه قوه قضائيه بعنوان ملجاء بي پناهان
6- استقلال و جايگاه قاضي
فصل چهارم: آراء فقهي امام خميني در باب قضاوت
1- ضرورت تشكيل حكومت اسلامي بلحاظ اجراي موازين قضايي
2- در باب تجديد نظر در حكم قاضي
3- امكان قضاوت زنان
4- قضاوت حق فقهاي عادل
فصل پنجم :وظايف قاضي در هنگام قضاوت از كلام امام
1- توقيف و احضار فقط با حكم قاضي
2- عدم جواز ورود به حريم مردم
3- ممنوعيت تجسسي
4- عدم جواز تصرف در اموال مردم
5 - عدم جواز اهانت به مجرم
6- تساوي افراد در مقابل قانون
7- تساوي افراد حتي در نگاه قاضي
8- عدم جواز صدور حكم در حال غضب
9- لزوم تحقق شرائط جرم
10- اصل قانوني بودن
11- اصل عدالت
12- قضاوتِ شرعي ومنع در تجديد نظر مكرراحكام
13- لزوم تحقق قضاوتِ شرعي
فصل ششم: تجلي نگاه امام خميني در باب حقوق مردم و شهروندان در مسائل قضايي
1- امام حامي حقوق مردم و شهروندان
2- جلوگيري از اعدام غير قانوني
3- توقف محاكمات تا تصويب آيين نامه جديد
4- لزوم حفظ حيثيت اشخاص در جرائم منكراتي وتوجه به اعراض مسلمين
5- لزوم دقت نظر در مصادره اموال و رعايت حقوق افراد بيگناه
6- فرمان 8 ماده اي امام ولغو گزينش هاي سخت گيرانه
7- رعايت حقوق زندانيان و برخورد با زندانيان توسط مقامات قضايي
فصل هفتم: تجلي نگاه امام خميني در باب قضاوت در احكام حكومتي و نصب مسئولين قضايي
1- احكام انتصاب مقامات قضايي قبل از تصويب قانون اساسي
2- احكام انتصاب مقامات قضايي بعد از تصويب قانون اساسي
3- الزامات و نكات موجود در احكام انتصاب مقامات قضايي
فصل هشتم: محورهاي قضايي مندرج در وصيت نامه امام خميني
1-مقايسه دادگستري زمان طاغوت و پس از پيروزي انقلاب
2-احكام اسلام و قوانين اسلامي براي تعمير دنيا است
3- اسلامي شدن قوانين با استفاده از متون فقهي و شرعي
4-اهميت قضا و قضاوت در عرصه اجتماعي
منابع

مقدمه
مدار اين هستي بر نظم وعدالت استوار است.ازكوچترين ذره تا عظيم ترين كهكشانها وهرآنچه برمي خيزد آواي نظم وعدالت است.اما عدالت ونظم درجوامع بشري حكايت ديگري دارد.گويا بشر هيچگاه نخواسته با تدبر درهستي آواي زيباي عدالت را به گوش جان بسپارد . درنتيجه دنياي ما پراز ظلم، تخطي از مقررات،تجاوز به حقوق ديگران وحتي دست اندازي به آرامش وپديدهاي هستي شده است. بنابراين اجراي عدالت واجبار به رعايت قانون امري اجتناب ناپذيراست وبهترين وشايسته ترين افراد بايد اين امرمهم را بعهده داشته باشند .
در نگاه اسلام همان اندازه كه نظم وعدل جايگاه ويژه اي دارد مجريان عدالت نيز بايد ازشايسته ترين افرادبرگزيده شوند.
مبنا ومنشا انتخاب قاضي مع الواسطه از جانب خداوند است ،چون خداوند بهترين عادل است لذا مجريان عدالت نيزبايد منصوب او باشند .در نتيجه ولي فقيه كه خود جانشين معصوم بوده ومقامي الهي دارد قاضي القضات را نصب ميكند واذن نصب قضات ديگر را به او ميدهد.(1)
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و استقرارنظام جمهوري اسلامي، دگرگوني‌هايي در سيستم حقوقي ايران به وجود آمد. الگوي حكومتي امام خميني(ره) بر راهكارهايي استوار است. نظريه پردازان مسلمان بويژه عالمان شيعي ـ كه در باب حكومت، ديدگاههايي را مطرح كرده‌اند ـ برجستگي انديشه امام را در اين مي‌دانند كه ايشان علاوه بر ديدگاه فقهي و كلامي، درحوزه تفكر سياسي، اجتماعي، اقتصادي و...مسائل نويني را مطرح كردند؛ يعني اين مقوله را با توجه به مقتضيات زمان و نياز جامعه مورد توجه قرار دادند و با تكيه بر ادله و براهين محكم، تشكيل حكومت را از ضروريات حتمي اسلامي و اساس دين مي‌دانند و منكر آن را انكار كننده «جامعيت احكام و جاودانگي دين مبين اسلام» مي‌شمارند.
ايشان در كتاب ولايت فقيه مي‌فرمايد: «احكام اسلام محدود به زمان و مكان نيست، تا ابد باقي و لازم‌الاجراست و تنها براي زمان رسول اكرم(ص) نيامده تا پس از آن نيز متروك شود. اين حرف كه قوانين اسلام تعطيل پذير يا منحصر و محدود به زمان يا مكاني است بر خلاف اعتقاد اسلام است.»‌(2)(3)
بحث مربوط به جايگاه رفيع قضا و قضاوت در نگاه امام از چند منظر قابل بحث است.

1- قضاوت یک منصب و مقام شرعی: قضاوت یک منصب و مقام شرعی و یکی از شؤون فقیه جامع الشرایط در کنار افتا و ولایت و یکی از مهمترين ارکان حکومت اسلامی است.
شايد به جرات بتوان گفت كه اساسي ترين وظيفه حكومت ،فصل خصومت و رفع ماده نزاع بين شهروندان و تحقق عدالت در عرصه هاي گوناگون اجتماعي است . چنانچه بخواهيم با استنادصرف به موازين شرعي تمسك كنيم در مي يابيم كه در عصر غيبت ولايت قضا"بالنيابة" به فقيه جامع الشرايط سپرده شده و اصولا داوري غير فقيه يا غير مأذون از فقيه، نامشروع و غير نافذ است . تنوع وگستردگي مشكلات قضايي از يك سو و كمبود قاضي جامع الشرايط رفته رفته در نظام اجتماعي ايران اين انديشه را اثبات كرد كه قضاي منصوص در فقه و قاضي جامع الاطراف در عرصه عمل تحقق يافتني نبوده و به ناچار بايد با تلفيق شرع و عرف يك نظام مبتني بر نظم اجتماعي را بنا نهاد و همين امر عرصه خاصي را براي ورود امام به اين مقوله براي حل فقهي و اجتماعي موضوع توجيه پذير مي نمايد.

2- شيوه دادرسي اسلامي: امام خميني معتقد است كه بايد شيوه دادرسي به گونه اي باشد كه احكام الهي در عرصه اجتماعي عينيت يافته و تبلور خارجي داشته باشند و مقدمه واجب اين امر خطير مححق نميشود مگر زماني كه دادگستري اسلامي شده و احكام شرعي در عرصه هاي اجتماعي زندگي مردم توسط حكومت پياده گردد. در اين مقوله كليه شقوق بحث قضا اعم از احكام مورد عمل ،دادرسان و قضات و شرايط حاكم بر انتخاب و انتصاب قاضي و حتي مسائل مرتبط با اجراي احكام از صدر تا ذيل مي بايست در قاعده اسلامي بودن دادگستري تعريف و اعمال گردد. آراء امام در باب مسائل قضا هرچند در تاليف حقوقي وفقهي همچون كتاب قضا متبلور گرديده ولي به جرات ميتوان گفت كه واجد تمامي عقايد ايشان نيست ؛زيرا امام علاوه بر آنكه يك فقيه مي باشند ؛در دوران دهه پاياني عمرشان يك زمامدار تمام عيار بوده كه ابعاد گوناگوني از مسائل قضايي را مستقيما و يا بطور غير مستقيم مديريت نموده اند و لذا در مجموعه اي از مسائل مستحدثه قرار گرفته كه به تناسب امر به حل مسائل پرداخته اند . ازاين منظر كنكاش در عقايد امام در مقوله قضا و قضاوت ميتواند در بهبود امور براي دست اندركاران اعم از قواي تقنيني و قضايي راهگشا و چاره ساز باشد.

3- حقوق شهروندی، قضا و قضاوت: مساله قضا و قضاوت كه وسیله برقراری عدل و امنیت قضایی در كشور است از مولفه های مهم حقوق شهروندی و شاید مهمترین مصداق در این زمینه است.
در اسلام نیز به این موضوع اهمیت زیادی داده شده. از شرایط قضات و نوع رفتار آن ها گرفته تا حقوق متهم و طرق اثبات دعوا و شرایط آن و بسیاری از موضوعات دیگر در سنت و شیوه رفتار ائمه علیهم السلام به طور دقیق مورد توجه قرار گرفته است. داستان معروف دعوای حضرت علی(ع) كه از یك مسیحی به خاطر دزدیدن زره ایشان شكایت كرد و امام به علت نداشتن دلیل بر ادعای خود نتوانست آن را ثابت كند و همین رفتار كه توسط رییس حكومت انجام شده بود، موجب مسلمان شدن مسیحی شد و یا بركناری یكی از یاران نزدیك و محبین امام توسط ایشان از مسند قضاوت و تنها به خاطر این كه صدای او بالاتر از صدای متهم بود و داستان های مشابه دیگر همه و همه بیانگر توجه خاص اسلام به حقوق شهروندان در امر قضا و عدالت در برابر حكومت است.تنها كافی است كه نگاهی به نامه معروف امام علي (ع( به مالك اشتر نموده كه در آن نامه چه خصوصیاتی را برای كسانی كه قرار است بر مسند قضا بنشینند شمرده است. در قانون اساسی ايران بیش از چهل اصل مساله حقوق شهروندان را مورد توجه قرار داده و در زمینه رسیدگی های كیفری در قوانین دیگر مثل آیین دادرسی كیفری نيز مواد مختلفی به این مهم اشاره داشته است. (4)

4- قضا و قضاوت يكي از مقولات مهم حقوق اساسي : مقوله قضا و قضاوت يكي از مقولات مهم حقوق اساسي هر نظام حكومتي است وبخشي از فصول هر قانون اساسي به مباحث مرتبط با قوه قضاييه و تشكيلات و نحوه رسيدگيهاي قضايي است و مهمترين موضوع در كارايي اين قوه كيفيت وچگونگي شرايط وانتصاب دادرسان و قضات است. در جمهوري اسلامي ايران اگر‌چه اصل بنيادي پيشبرد حقوق بشر يعني حاكميت قانون به رسميت شناخته شده و در قانون اساسي نيز تلاش شده است ابعاد اين اصل معين شود به عنوان مثال در امر قضا به موجب اصل 36 اعلام گرديده كه حكم به مجازات و اجراي آن بايد تنها از طريق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد و راهكارهايي مثل ديوان عدالت اداري در نظر گرفته شده است)، واقعيت اين است كه هم قانونگذاري يا تصويب اسناد لازم الاجرا براي همه دستگاه‌ها توسط نهادي غير از مجلس صورت مي‌پذيرد، هم مراجع قضايي فقط محدود به دادگستري موضوع اصل 159 نبوده‌اند و هم در فرآيند رسيدگي قضايي نيز محدود به اجراي اصل 36 نبوده و نيستند؛ چرا‌كه به موجب اصل 167 راه ديگري باز است كه قاضي اگر حكم هر دعوا را در قوانين مدونه نيابد، به استناد منابع معتبر اسلامي يا فتاواي معتبر تشخيص دهد و حتي از اين فراتر گاه در آيين نامه فعاليت برخي نهادها كه متصدي امور قضائي برخي از شهروندان هستند، مواردي آمده كه براي محكوميت متهم ملاك هاي ديگري نيز در دسترس مي‌باشد. در امور اجرايي نيز موارد متعددي، چه از حيث ساختار‌سازي و چه از حيث فعاليت‌ها، وجود داشته و دارد كه به استناد اصل 57 يا اصل 110 قانون اساسي يا مباني شرعي خارج از قانون اساسي، توجيه شده و قانوني تلقي مي‌شود. در بيان مباني جمهوري اسلامي به عنوان نظام حكومتي جديد در ايران نيز اگرچه كرامت و ارزش والاي انسان به عنوان مبناي ششم در اصل دوم قانون اساسي ذكر شده، ولي در همين بند آزادي و كرامت والاي انساني توام با مسئوليت او در‌برابر خداوند تعيين گرديده و در ادامه نيز راه‌هاي تامين آن را مشخص كرده كه اولين آن، اجتهاد مستمر فقهاي جامع الشرايط براساس كتاب و سنت معصومين (س) است و سپس استفاده از علوم و فنون و تجارب پيشرفته بشري و نفي هر‌گونه ستمگري، ستم‌كشي، سلطه‌گري و سلطه‌پذيري ذكر گرديده است.
در فصل سوم قانون اساسي نيزكه طي اصول 19 ـ 42 تحت عنوان فصل حقوق ملت، قواعد مختلفي تعيين گرديده، در شش مورد صراحتا قيد موازين اسلامي يا مباني اسلامي تصريح شده است و در مواردي كه ذكر نشده، گاه انديشه مربوطه در خود اصل نمودار است (مثل اصل نوزدهم) يا اين‌كه جزئيات به قانون عادي ارجاع شده كه قانون عادي نيز به موجب اصل چهارم قانون اساسي براساس موازين اسلامي وضع مي‌شود و مرجع نظارتي نيز وجود دارد كه اين امر را تشخيص دهد. (5) بهمين جهت توجه به شاكله هاي تئوري و نظري اين بحث در راستاي مطالعات حقوق اساسي محسوب ويكي از محورهاي مفيد وتاثيرگزار در تحقق جامعه سالم وعادلانه است. در اين چارچوب دانستن و تحقيق در نظرات علمي و عملي امري لازم و مفيد خواهد بود. در اين مقاله اهتمام وافر بر اين امر استوار است تا از لابلاي سخنان و منشات و سيره عملي ايشان آراء ناب ايشان در جهات گوناگون تبيين و تشريح گردد. اين همت نيز در محققين از بعد علمي وجود دارد تا برخي از آثار اجرا يا عدم اجراي عقايد را در عرصه عمل از ابعاد صرفا علمي مورد نقد بي طرفانه قرار دهند.محققان اين نوشتار ضمن اذعان به وجود مختصر بودن مباحث مطروحه ،وضعفهاي احتمالي در آن انتظار دارند تا از راهنمائيهاي صاحب نظران در غنا بخشيدن به اين موضوع مهم بهره مند گردند.

فصل اول : تعريف قضا ، قضاوت و قاضي

1- مفهوم قضا در لغت

كلمه قضا در لغت به معانی گوناگونی اطلاق می‌گردد، رأی، حكم، اراده و الزام و در زبان فارسی معنی مصدری این كلمه یعنی قضاوت مورد استفاده قرار می‌گیرد.
کلمه قضا در «لسان العرب» به معنی حكم آمده و اصل آن قضای بوده كه «ی» تبدیل به همزه شده است . قضاء، در لغت به معناي فيصله دادن است » (6)
در «اقرب الموارد» به معنی فصل و حکم (7) و در« تاج العروس» نیز به معنی حكم آمده است (8).
همچنین کلمه قضا در «قاموس المحیط» به معنی حكم كردن، پرداختن، پروا كردن، حجامت، قرض را دادن ذكر شده و قضاوت به معنی حكم كردن بین دو نفر یا بیشتر آمده است .(9)(10)
معناي‌ لغوي ‌قضا مشتق‌ از قضي ‌، يقضي‌ و اسم ‌فاعل‌آن قاضي‌ است‌. کتاب ترمینولوژی حقوق درمعنی کلمه قضا یا دادرسی اشاره میکند "قضا یا jurisdiction در لغت به معنی ختم وفراغ است ودر فقه آن راچنین تعریف کرده اند :ولایت صدور حکم از کسیکه صلاحیت افتا دارد." ومعتقد است قضاوت به معنی رایج غلط می باشد.
برخی دیگر ، قضا را با مد و گاه ‌با قصر، در اصل‌به‌معناي‌ فيصله‌دادن‌به‌ یک امردانسته اند؛ خواه این قضاوت قولي ‌باشد يا فعلي‌، از خداوند باشد يا از بشر آن را قضـا ناميده اند .
قضا در اصطلاح ‌فقهاي ‌اماميه ‌عبارت ‌است‌ از:«ولايت‌ بر حكم ،‌شرعاً براي ‌كسي ‌كه‌ داراي ‌اهليت ‌و شايستگي‌ فتوا پيرامون ‌جزئيات ‌قوانين ‌شرعي‌ باشد‌... .»
صاحب‌جواهر مي‌گويد: «شايد مرادفقها از ذكر واژه‌«ولايت‌» در تعريف ‌قضــاـ با اينكه ‌مي‌دانيم‌ قضا عبارت‌از ولايت ‌نيست‌ـ بيان‌اين‌واقعيت ‌است‌كه ‌قضاوت ‌صحيح‌ مرتبه‌اي‌از مراتب‌ ولايت‌بوده‌ و شاخه‌اي‌ از شجره ‌رياست‌عامه‌اي ‌است‌كه‌ براي ‌پيامبر(ص) و جانشينان ‌معصوم‌ آن‌حضرت‌ مقرر گرديده ‌است‌.» (11)

2- مفهوم قضا در قرآن

1ـ حكم : «و الله یقضی بالحق و الذین یدعون من دونه لا یقضون بشیء ان الله هو السمیع العلیم؛ و خدا به حق داوری می‌كند و خدایانی كه به غیر خدا می‌خوانند، هیچ گونه داوری ندارند؛ و به درستی كه خداوند شنوا و بیناست» (12). در آيه فوق و نیز آیه 17 سوره جاثیه واژه قضا به معنی حکم آمده است.
2 ـ اراده : « بدیع السموات و الارض و اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون؛ پدید آورنده (بدون الگوی) آسمان‌ها و زمین است و هنگامی که اراده کند امری را، می‌گوید بشو و آن امر بدون درنگ موجود می‌شود»(13) در آيه فوق واژه قضا به معنی اراده به کار رفته است.
3 ـ تمام كردن:«فاذا قضیتم مناسككم فاذكروا الله كذكركم آباءكم او اشد ذكرا؛ «پس هر گاه مناسك خود را تمام كردید، خدا را یاد آورید، آن‌طور كه در جاهلیت بعد از مراسم حج پدرانتان را یاد می كرديد، بلكه بیشتر از آن یاد كنید» (14)در آيه فوق و همچنین آیه 29 سوره قصص واژه قضا به معنی تمام کردن آمده است.
4- خلق و پدید آوردن:« فقضیهن سبع سموات فی یومین ...؛ «پس آسمانهاي هفت‌گانه را خلق کرد در دو روز...» (15) در آيه فوق قضا به معنی خلق آمده است.
5ـ حتم و مقرر کردن: «فلما قضینا علیه الموت...؛ پس زمانی که مرگ را بر او مقرر کردیم...» (16). در آيه فوق و نیز آیه 2 سوره انعام، لفظ قضا به معنی حتم بكار رفته است.
تمام معانی پنج‌گانه‌ای كه ذكر شد، بازگشتشان به یك معنی است و هم چنان كه صاحب قاموس می‌گوید، قضا بر وزن سماء به معنی حكم و فرمان می‌باشد.(17)

3- مفهوم قضا در اصطلاح شرع

هر یك از فقهای اسلام تعریف خاصی برای واژه‌ قضا ارائه کرده‌اند. در تعريف فقهي آن آمده: «انّه ولاية الحكم شرعاً لمن له اهلية الفتوي بجزئيات القوانين الشرعية، علي اشخاص معينة من البريّة، باثبات الحقوق و استيفائها للمستحق. بدرستيكه ولايت قضائئ شرعا براي كسي است كه اهليت فتواي و حكم نمودن را دارا بوده و به قوانين شرعي و جزئيات آن احاطه داشته باشد واين امر مربوط به اشخاص صالحي است كه بتوانند حقوق را بشناسند و حقوق افراد ذي حق را استيفا نمايند. ». (18) از فقهای شیعه شیخ انصاری قائل به این است كه در عرف فقها دو معنی برای قضا متداول است:
1ـ حكم كردن بر وجه مخصوص.
2ـ ولایت شرعیه بر حكم مذكور (19).
صاحب جواهر نیز پس از ذكر10 معنا برای واژه قضا در کلام الله، تعاریف اصطلاحـی متعددی را ارائـه نموده، در تعریـف عرفی قضـا می‌فرمـاید قضا عرفاً ولایت بر حکم شرعی است، برای کسی که اهلیت فتوی به جزئیات قوانین شرعی را داشته باشد... (20)چنانچه ملاحظه می‌گردد، تعاریف متفاوتی از واژه قضا ارائه شده است و قضاوت، حكم كردن بین مردم و انشاي حكم برای اتمام خصومت و اجرای عدالت و از بین بردن ظلم می‌باشد.

4- مفهوم قاضي

قاضي‌ به ‌معناي ‌حكم‌ كننده است‌، يعني ‌كسي ‌كه‌ ميان‌ مردم‌ حكومت‌ می كند و درمورد اختلافا ت ‌و نزاع‌ فصل‌خصومت می کند و‌به ‌واسطه ‌فيصله ‌دادن‌،واینکه امر را تمام ‌مي‌كند،اورا قاضی می نامند. قضا در معاني‌ مختلفي ‌استعمال‌ شده‌ است‌از جمله‌:
معنای لغوی :
1ـ تمــام‌كردن‌: در آيه‌«فلمّا قضي‌موسي‌الاجل‌...»
2ـ خلـــق‌كردن‌: در آيه‌«فقضيهن‌سبع‌سماوات‌»
معناي‌اصطلاحي‌:
در کتاب ترمینولوژی حقوق در خصوص این لغت آمده است : " کسی که به شغل قضاوفصل خصومت وترافع اشتغال دارد، در همین معنی دادرس نیز استعمال می گردد. قاضي‌در اصطلاح‌فقه‌، كسي‌است‌كه‌ميان‌مردم‌حكومت‌كند و در مورداختلاف‌و نزاع‌، فصل‌خصومت‌نمايد." پس‌معناي‌اصطلاحي‌و لغوي‌قاضي‌يكي‌است‌و فرقي‌با هم‌ندارند. (21)
همچنین در بعضی از موارد از جمله در قانون مدنی ، آئین دادرسی کیفری ومدنی از قاضی به عناوین دیگری نام برده است .در این معنی به حاکم ،فقیه جامع الشرایط ،محتسب ،دادستان ،دادیار ،بازپرس ،امین صلح ،مستشار قضایی به طور عام قاضی می گویند. قاضی در سیستم عرفی قبلی وکنونی واسلامی دارای انواع مختلفی بوده است :1- قاضی نشسته2- قاضی ایستاده 3- قاضی تحقیق 4- قاضی تحکیم 5- قاضی اختصاصی 6- قاضی ملی 7- قاضی شرعی 8- قاضی عرفی 9- قاضی القضات 10- قاضی اداری 11- قاضی بدوی یا بدایت 12- قاضی دادگاه شهرستان 13- قاضی دادگاه استان 14- قاضی دیوان کیفر 15- قاضی دیوان عدالت اداری16- قاضی دادگاه خانواده 17- قاضی دیوانعالی کشور18- قاضي‌منصوب19- قاضي‌ ماذون و... (22) در کتاب ترمینولوژی حقوق ، دادرسی یا قضاوت را رشته ای از علم حقوق می داند که هدف آن تعیین قواعد راجع به تشکیلات قضایی ، صلاحیت مراجع ، وتعیین مقررات راجع به اقسام دعاوی واجرای تصمیمات دادگاهها می باشد که در فقه به آن قضا می گویند. دادرسی اقسام گوناگونی دارد :1- دادرسی به معنی اخص 2- دادرسی به معنی عام 3- دادرسی حقوقی 4- دادرسی عادی 5- دادرسی فوری 6- دادرسی کیفری 7 دادرسی جنائی 8- دادرسی بدوی 9- دادرسی پژوهشی یا تجدید نظر 10- دادرسی فرجامی 11- دادرسی اصلی و طاری 12- دادرسی اختصاری 13- دادرسی تفتیشی 14- دادرسی اختصاصی 15- دادرسی اداری و...( 23)
قضاوت از جمله مناصب به شمار مى‏رود لذا نيازمند نصب و اعطاء است و همانند مرجعيت نيست كه در صورت وجود شرايط قهرا تحقق يابد. قضاء از شاخه‏هاى ولايت است كه قاضى آن را اعمال مى‏كند و بدان جهت است كه برخى فقهاء در تعريف آن، ولايت را اخذ كرده‏اند; زيرا قضاوت بدون رنگ ولايت كارساز و مؤثر نخواهد بود. قضاوت شرعاً ولايت حكم براي واجدين شرايط فتوي در جزئيات قوانين شرعي است كه به وسيله آن حقوق مستحقين اثبات و استيفا مي‌شود. اين معنا از قضاوت، به معناي لغوي آن نزديك است. زيرا قاضي با حكم، در حقيقت دعوا را فيصله مي‌دهد.
قاضي در منابع فقهي و حقوقي، بر دو قسم است: قاضي «منصوب» و قاضي «منتخب» كه اصطلاحاً قاضي «تحكيم» ناميده مي¬شود. (24)
1- قاضي منصوب از سوي امام معصوم (ع) به قضاوت برگزيده مي‌شود. نصب اشخاص براي قضاوت به دو صورت مي‌‌باشد: بعضي به نصب خاص، (براي قضاوت بر مردم يك منطقه) و بعضي ديگر به نصب عام، براي قضاوت منصوب مي‌شوند. در حال حاضر كه عصر غيبت است، تمام قضات بر اساس نصب عام قضاوت مي‌كنند. عمر بن حنظله از امام صادق (ع) راجع به اختلاف ميان شيعيان در مورد دَين يا ميراث مي‌پرسد، امام فرمودند:
«ينظران من كان منكم ممّن قد روي حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا، فليرضوا به حكما، فاني قد جعلته عليكم حاكما. به كسي مراجعه كنيد كه احاديث ما را نقل مي‏كند و احكام حلال و حرام ما را مي‏شناسد، چنين شخصي را به عنوان قاضي بپذيريد، زيرا من وي را بر شما حاكم قرار دادم».(25)
2-قاضي تحكيم، در اين مورد نگرش¬ها و تعريف¬هاي متفاوتي وجود دارد. از جمله تعريف¬هاي قابل قبول اين است: «قاضي التحكيم هو شخص او اشخاص، يتراضي به او بهم، طرفا النزاع، ان يترافعا عنده او عندهم و ان يقبل قوله او قولهم و يعمل بذلك» قاضى تحكيم كسى است كه طرفين دعوا به قضاوت وى راضى باشند و بايستى داراى همه شرائط يادشده باشد مگر نصب ابتدائى از ناحيه امام(ع) خواه نصب عام يا خاص. (26)
به موجب اين تعريف، قاضي تحکيم، كسي است که طرفين نزاع با توافق يکديگر، وي را براي داوري ميان خود برگزيده¬اند، بدون اين¬که قاضي تحكيم از سوي امام به طور خاص يا عام به قضاوت منصوب شده باشد. بنابراين قاضي تحكيم ممكن است، بيش از يك نفر باشد. يعني طرفين دعوا دو نفر يا گروهي از افراد را به داوري در خصوص نزاع ميان خود برگزينند. از جمله روايتي كه مي‌تواند مبناي فقهي و مشروعيت قضاوتِ قضات انتخابي باشد، روايت معروف «ابي¬خديجه» از امام صادق (ع) است. در بخشي از اين روايت آمده است: «...انظروا الي رجلٍ منکم، يعلم شيئاً من قضايانا، فاجعلوه بينکم، فانّي قد جعلته قاضياً، فتحاکموا اليه . مردي از خودتان را که پاره¬اي از احکام ما را مي¬داند، ميان خودتان قاضي قرار دهيد، پس من نيز وي را قاضي قرار مي‌دهم، لذا مرافعه خود را نزد وي ببريد.» (27)
بعضي از فقها متذكر شده¬اند، منظور از اين روايت، قاضي ابتدايي (قاضي منصوب) نيست؛ چرا که جمله «فانّي قد جعلته قاضياً» متفرع است بر اين سخن امام که فرمود: «فاجعلوه» و منظور از «فاجعلوه» همان قاضي تحکيم است که طرفين دعوا آن را پذيرفته¬اند. بدين ترتيب هر کس که اصحاب دعوا وي را حکَم قرار دهند، امام نيز وي را قاضي قرار داده است(28).(29)

فصل دوم: شرايط ،لوازم وصفات قاضي درنظر اسلام وامام خميني

الف . شرايط ،لوازم وصفات قاضي درنظر اسلام

از نظر فقه اماميه كسي مي‌تواند منصب قضا را به عهده بگيردو دعاوي مردم را حل و فصل كند كه علاوه بر شرايط قاضي كه بايد مؤمن، عالم، عادل مترس، حاذق، پاكدامن، شجاع، صبور و حليم باشد و كار خود را از بهترين عبادات بداند و از زيادي كار خسته و آزرده نگردد و پاداش رنج خود را به حساب خدا بداند (30) و غير مجتهد منصوب بايد به مسائل مربوط به قضاوت احاطه كامل داشته باشد (31)و نيز به عقود و ايقاعات، حدود، ديات و قصاص، موازين تشخيص دعاوي مسموع از غير مسموع و احكام اقرار و بينات و يمين و شناسايي موارد هر يك و ديگر امور مرتبط به قضا معرفت داشته باشد. (32) صاحب جواهر الكلام، شیخ محمد حسین نجفي،(33) معتقد است که قاضی باید يا مجتهد باشد يا مأذون از طرف مجتهد جامع الشرايط تا حكمش قاطع و لازم الاتباع باشد ؛ و غير مجتهد منصوب بايد به مسائل مربوط به قضاوت احاطه كامل داشته باشد و معرفت به عقود و ايقاعات، حدود، ديات و قصاص، موازين تشخيص دعاوي مسموع از غير مسموع و احكام اقرار و بينات و يمين و شناسايي موارد هر يك و ديگر امور مرتبط به قضا را داشته باشد. (34) لذا منصب قضاوت حتي براي مجتهدان نيز كار بسيار دشوار و از خطيرترين مسؤوليت‌ها شناخته شده است و از آنجا كه منصب قضا در رابطه با جان، آبرو و مال مردم است، بايد به اهلش واگذار شود. (35)اما يك قاضي بايد شرايطي داشته باشد تا بتواند به درستي و به طور كاملا عادلانه براساس احكام الهي به قضاوت بپردازد. اين ويژگيها بطور مختصر شامل مواردزيراست:

1- كمال عقل: كمال عقل و رسيدن به حد بلوغ ؛ پس اگر كسي بالغ نباشد يا عقلش كامل نباشد نمي‏تواند قضاوت كند
2- ايمان: يعني اعتقاد به اصول ديانت و مذهب
3- طهارت مولد: يعني بايد حلال زاده باشد.
4- ذكوريت : بايد مرد باشد و زنها حق قضاوت ندارند. (البته در اين مقوله بين فقها اتفاق نظر نمي باشد )
5- عدالت: بايد عادل باشد ، يعني داراي قوه‏اي باشد كه ازمعاصي احتراز كند وكسي كه گناهكار باشد حق قضاوت ندارد.
6- عالم به احكام قضاوت: بايد عالم به احكام قضاوت باشد و قانون اسلام را از روي اجتهاد بداند.
7- داشتن قوه ضبط: بايد قوه ضبط و حفظ داشته باشد ؛ پس اگر نسيان بر او عارض ‏شده و كم حافظه حق قضاوت ندارد. (36)

ب. شرايط ،لوازم وصفات قاضي درنظر امام خميني

امام خميني نيز به عنوان يك فقيه اسلامي در كتب فقهي خود همان شرايط 7 گانه فوق را درجايگاه فقيه مطرح نموده اند .(37) ولي در بعد يك فرمانروا و حاكم اسلامي يا يك ولي فقيه جامع الشرايط در مواقع مختلف در اين بعد به اظهار نظر پرداخته اند. اگر بخواهيم سير تحول و تطور نظرات امام را در بعد اجرايي جامعه ايران به بررسي بنشينيم ، متوجه خواهيم شد كه ايشان در ابتداي انقلاب يك رويكرد صرفا فقهي داشته اند ولي با بروز مشكلات و انعكاس آن به ايشان و پي بردن به معذورات موجود از اين رويكرد قبلي عدول و به آن اذعان داشته اند ،كه به عنوان مثال مي توان به مقوله انتصاب قاضي غير مجتهد اشاره نمود.

لزوم قضاوت توسط مجتهد واجد شرايط

يك قسم از قضاوت هم در شرع هست كه قضاوت قاضي مستقل نيست ، و قاضي را جعل مي كنند. در قسم اول ، قاضي مجتهد جامع الشرايط است ، و لازم نيست كه هيچ كسي او را نصب كند. ولي در قسم دوم ، در بعضي از احوالي كه قضاوت زياد است و افرادبه آن زيادي نيستند كه بتوانند همه مراكز قضاوت را قاضي واجد همه شرايط گذارند، وقاضي واجد شرايط كم است ، در اين صورت فقيه مجتهد عادل اشخاصي را كه مورداطمينان هستند، كه اجتهاد را نمي دانند ولي از روي كتابهايي كه در اين باب نوشته شده است مي توانند مسائل قضا را بفهمند و مورد اطمينان هم هستند و ظاهرا عدله هم هستند،اينها را فقيه نصب مي كند كه قضاوت كنند. اين قضاوت هم در اسلام از اين جهت ، اين آقايان بعد از آنكه اشخاص را پيدا كردند مورد اطمينان و مطلع بر موازين قضا، ولو از راه تقليد باشند، آن وقت جعل قضاوت برايشان مي كنند، و از طرف من هم مجازند كه جعل قضاوت بكنند تا قضاوت شرعي بشود.(38)

امور قضايي از باب اينكه قضاوت و يادگيري آن از حوزه‏ها سلب شده بود ، و كسي هم فكر دخالت در آن نمي‏كرد ، و از اين جهت نقيصه زياد داشت و دارد و با اينكه پيش از اين من اجازه نمي‏دادم كه با تقليد ، قضاوت انجام شود ، لكن چون كمبود داريم افرادي كه با تقليد مي‏توانند عهده دار اين مساله باشند ، مانعي ندارد . (39)

شرايط قاضي هم خيلي زياد [است ] و ما امروز آن قدر قاضي كه داراي همه شرايط باشدنداريم ، ولي خوب ، مشغول اند به اينكه ان شاءالله تهيه كنند. لكن آنهايي كه حالا متكفل هستند و تشخيص داده شدند، چه در قم و در تهران ، به اينكه صلاحيت اينكه رسيدگي بكنند دارند، اينها بايد بسيار توجه به اين معنا بكنند كه امروز آنكه هدف اولي است ،روحانيت است . براي همه اين دستجات آنكه هدف اولي است كه مي خواهند در جامعه اينها را منزوي كنند و كنار بگذارند روحانيين اند.(40)
چه بسا اشخاصي هستند كه اطلاع قضايي ندارند و خودشان را به طور قاچاق وارد كردند در قضا ، قضا شرط دارد و بايد نصب بشود از طرف علمايي كه بزرگ هستند . اينطور نيست كه هر كس هر جا برود قضا را متكفل بشود و حكم بدهد و حكم قتل بدهد . (41)

اجراي حدود الهي بايد زير نظر مجتهد عادل انجام گيرد تا مبادا در حق هيچ كس حتي مجرمان ومنحرفان از خدا بي خبر وزندانيان گروهكهاي محارب با نظام نيز ظلمي روا داشته شود و خداي ناكرده از معيارهاي اسلامي و حدود و تعزيرات مقرره تجاوز و مجري زائد برحد وتعزير شرعي، رنجي بر وي تحميل گردد.(42)

اختيار قاضي ماذون بسمه تعالي :در وضع كنوني جمعي از فقها موارد مذكور را بررسي نمايند و نظر بدهند ؛ مانع ندارد . لكن به طور موقت است تا ان‏شاءاللَّه تعالي وضع قضاوت درست شود . ( 43)

هر يك از اشخاصي كه متصدي هستند اگر مجتهد عادل باشند ، مستقلاً مي‏توانند و چنانچه مجتهد نباشند ، آنها به تعيين مجتهد - در يك زماني كه ما فاقد هستيم ، افرادي كه تمام جهات را مستجمع باشند ، با تعيين مجتهد - تصدّي مي‏كنند . (44)

از جمله اصلاحات همين اصلاحات قضاوت است . قضاوت در اسلام نمي‏شود دست اينها باشد ؛ دست اين جمعيتي كه حالا هست . كدام يكي اينها قاضي اسلامي هستند ؟ كدام اينها ؟ شما تشخيص مي‏دهيد كه اينها قضاوت به آن ترتيبي كه اسلام گفته قضاوت ، قضاوت بكنند ؟ حالا ما مي‏گذريم از خير اينكه مجتهد جامع‏الشرايط [باشند] ، ما به اندازه اين ، قضات نداريم . به اندازه احتياج نداريم . اما اشخاصي باشند كه توجه داشته باشند به قضاوت اسلامي . بتوانند بفهمند اين مقدار ولو از روي تقليد بتوانند بفهمند كه قضاوت چه است . وضع قضاوت اسلامي چيست . (45)

2-اهميت والاي قاضي

آنها كه متصدي امور قضايي هستند ، توجه كنند به اينكه مساله بسيار مشكل و مهمي و پرمسئوليتي برعهده آنهاست . حتي مسئوليت قضيه قضا از همه مسئوليتهايي كه در يك كشور هست بالاتر است ؛براي اينكه قاضيان ، متصدي اموري هستند كه جان مردم ، مال مردم ، نواميس مردم،در گروكارهاي آنها وقضاوت آنهاست.والقَاضِي عَلي شَفِيرِ جَهَنَّم. (46)
مساله قضا يك مساله مهمي است كه سر و كارش با همه حيثيت كشور است و مسلمانان است . و آن‏قدري كه اسلام درباره قضا سفارش كرده است ، شايد كمتر در چيزهاي ديگر سفارش كرده باشد.(47)

3- شايستگي هاي اخلاقي و تقوايي قاضي وتربيت قاضي شايسته

من نمي‏خواهم بگويم كه قضات سابق چه اشخاصي بودند و از چه صنف مردمي بودند . اين را من نمي‏خواهم بگويم كه حتي كمونيست هم تويشان بود ! قاضي شرع ، قاضي‏اي كه مي‏خواهد بر طبق موازين عمل كند ، كمونيست است ! و بدتر از آن هم تويشان بوده . حالا هم اينطور است ؟...قاضيهايي كه در آن وقت بودند - البته يك قشرشان كه الآن هم در كار هستند اينها خوب بودند - آن تصفيه شده‏ها را مقايسه بكنيد با اينهايي كه الآن هستند ... من مي‏خواهم بگويم كه مقايسه اين دو تا را بكنيم.(48)

شما آقايان كه در راس قضا واقعيد توجه كنيد كه همه با هم همصدا ، همدل و كمك كار هم باشيد ، و بگذاريد دادگستري كه مدنظر شماست تصفيه شود . اشخاصي كه مفسد هستند و اشخاصي كه قضاوت نمي‏دانند و مي‏خواهند براي خودشان دكاني باز كنند ، و يا اهل كار قضاوت نيستند ، اين افراد تصفيه شوند و اشخاص صالح را جلب نكنند . (49)
از جمله اصلاحات همين اصلاحات قضاوت است . قضاوت در اسلام نمي‏شود دست اينها باشد ؛ دست اين جمعيتي كه حالا هست . كدام يكي اينها قاضي اسلامي هستند ؟ كدام اينها ؟ شما تشخيص مي‏دهيد كه اينها قضاوت به آن ترتيبي كه اسلام گفته قضاوت ، قضاوت بكنند ؟ حالا ما مي‏گذريم از خير اينكه مجتهد جامع‏الشرايط [باشند] ، ما به اندازه اين ، قضات نداريم . به اندازه احتياج نداريم . اما اشخاصي باشند كه توجه داشته باشند به قضاوت اسلامي . بتوانند بفهمند اين مقدار ولو از روي تقليد بتوانند بفهمند كه قضاوت چه است . وضع قضاوت اسلامي چيست . اگر ما بخواهيم مسامحه كنيم در قضاوتش ، در پاكسازي آنجا مسامحه بكنيم ، تا آخر ما گرفتار هستيم . قضاوتمان گرفتار است . (50)

از فرهنگيان و متصديان تعليم و تربيت و قضات و متصديان دادگستري و دادگاههاي انقلاب مي‏خواهم كه به ماموريت بزرگي كه به آنان سپرده شده و مسئوليت عظيمي كه به عهده گرفته‏اند توجه نمايند كه با انحراف آنها فرهنگ كشور به انحراف كشيده مي‏شود و نوباوگان و جوانان كه اميد ملت و اسلام هستند ، اماناتي بس بزرگ و شريفند كه خيانت در آن خيانت به اسلام و كشور است ، و اين نوباوگان و جوانانند كه در آتيه ، سرنوشت كشور به دست آنان است و بايد تربيت صحيح اسلامي در جميع مدارس به طور جدي اجرا شود تا كشور از آسيب مصون گردد .(51)

4- شجاعت و استواري وشايستگي در قضاوت قاضي

قاضي بايد - جسارتاً عرض مي‏كنم - قسي القلب باشد ، تحت تاثير واقع نشود . قاضي كه نفسش جوري است كه اگر - مثلاً - اين مجرم يك قدري گريه كرد ، يك قدري ناله كرد ، يك قدر التماس كرد ، تحت تاثير واقع بشود ، اين نمي‏تواند قاضي واقع بشود يا اگر حس - مثلاً - انتقامجويي در قاضي باشد ، آن هم نمي‏تواند قاضي باشد . قاضي يك نفر آدمي است كه بدون اينكه هيچ نظري داشته باشد - راجع به قضيه - اگر برادرش را آوردند پيشش كه قضاوت كند ، همان طور باشد كه اگر دشمنش را آوردند ؛ يعني ، در قضا آنطور باشد . حكمي كه مي‏خواهد بكند بين برادرش و بين دشمنش ، در حكم فرق نگذارد . نمي‏گويم در عوارض نفساني ، نخير ، در حكم ؛ يعني ، همان طوري كه براي برادرش حكم بحق بايد بكند ، براي دشمنش هم همان طور ، علي السّواء باشد پيشش همه . شما شنيده‏ايد كه حضرت امير با آن ظاهراً يهودي بود كه در محضر قاضي واقع شدند ، در صورتي كه حضرت امير رئيس بود . وقتي كه احضارش كرد ، رفت پيش قاضي . قاضي وقتي كه به ايشان گفت اباالحسن ، اشكال كرد به او كه نه ، به آن هم هر چه مي‏گويي به من هم همين‏طور بگو . اين دستوري است براي همه ماها كه بايد در مسند قضا ، يكي كه نشست ، همه ملت پيشش با يك نظر باشد . تمام نظرش به اجراي عدالت باشد . عدالت ، در دشمنش هم به طور عدالت ، در دوستش هم به طور عدالت . نه اينجا مسامحه كند و نه آنجا سختگيري كند . (52)

براي اينكه هم قضاوت در عين حالي كه بسيار شغل مهم شريفي است ، لكن خوب ، خطر براي قاضي دارد و مسئله خطرناكي است و هم زندانباني و رئيس زندان شدن و پاسدار در زندان شدن و اينها هم همه اش از چيزهاي مشكل است .سر و كار با يك عده اي كه به هيچ چيز پايبند نيستند، آنهايي كه مي خواهند اصل و اساس را از بين ببرند، سروكار با اينها هست ، وقتي سروكار با اينها هست ، با آنهايي كه به اين انقلاب اسلامي هيچ عقيده نداشتند و نخواهند داشت و اين انقلاب اسلامي را مضر به حال خودشان و اربابانشان مي دانند، شما سرو كارتان با اينهاست ، توقع اين را نداشته باشيد كه آنها مثل يك اشخاص عادي با شما رفتار كنند.(53)

من اول به طور كلي عرض كنم كه مسئله قضاوت يك مسئله بسيار خطيري است . شماها كه قاضي هستيد، بسيار برايتان خطرناك است . اگر ملاحظه روايات كرده باشيد، مي بينيد كه مسئله چقدر مشكل است . شما با اعراض مردم ، با جان مردم ، با اموال مردم ، سروكار داريد. چنانچه خداي نخواسته به طور دقيق ؛ به طورشايسته عمل نشود، علاوه بر مسئوليت شرعيه نسبت به اصل قضيه ، يك مسئوليت بزرگتري هم هست . و آن اين است كه شما قاضي در جمهوري اسلامي هستيد، و ممكن است كه جمهوري اسلامي در خطر بيفتد؛ يعني وجهه اش يك وجهه ناشايسته اي بشود. شما مي دانيد كه الان اشخاص مختلف با اغراض شيطاني درصدد اين هستند كه اين چهره اسلامي جمهوري را مشوه كنند. يكي از راههاي مشوه شدن ، همين دادگاههاست كه اگر خداي نخواسته در دادگاهها يك امرخلافي واقع بشود، اين فقط به دادگاه صدمه نمي زند، به جمهوري فقط صدمه نمي زند، به اسلام ضربه مي زند؛ صدمه ، صدمه به اسلام است . اگر صدمه به اشخاص بود، ولو آن هم صحيح نبود، اما باز مطلبي بود؛ اما شما مواجهيد با اينكه در كارهايتان ياوجهه اسلام را وجهه نوراني - آنطور كه هست - جلوه بدهيد؛ يا خداي نخواسته برخلاف آنطوري كه اسلام هست جلوه بدهيد.(54)

قاضي پس از شرايط معتبره شرعيه بايد در اجراي موازين قضايي سخت و صُلب باشد . نه تحت تاثير عواطف و جوسازيهاي بيمورد واقع شود و از اجراي احكام خدا سرپيچد و نه با جوسازيهاي منحرفان و انتقامجويان ، برخلاف موازين الهي از رحمت بر بندگان خدا دريغ كند كه هر دو طرف افراط و تفريط برخلاف عدل الهي است . (55)

قضاوت حق اشخاص دانشمندي است كه قضاوت اسلامي را بدانند ، عدالت داشته باشند ، تقوا داشته باشند ، بفهمند كه با چه مطلبي سر و كار دارند ؛ به چه كار بزرگي دارند مشغول مي‏شوند . يك لغزش ، گاهي يك كشور را از بين مي برد و از آن طرف هم يك كار خوب يك كشور را روشن مي‏كند . (56)

5- قاطعيت و جديت در قضاوت باكمال قدرت

قاضي بايد يك آدم قاطعي باشد كه در دو طرف قضيه قاطعيت داشته باشد . اگر يك كسي به حسب حكم شرع ، بايد اين را كشت ، ترحم نكنند ؛ جايز نيست . اگر بايد – فرض بفرماييد كه – حبس و تعزير بشود ، تعزير بكنند . و اگر يك كسي خداي نخواسته يك آدمي است كه گناهكار نبوده است ، بدون وقفه او را تبرئه كنند و بدون وقفه او را آزاد كنند . قاضي بايد اينطور باشد ، فكرش اينطور [باشد] نه رئوف و مهربان باشد كه جنايتكارها را هم به او رافت كند . (57)

مسئله قضا هم كه مي دانيد چقدر مسئله مهمي است در شرع . سروكار شما با چه چيزهايي هست كه همه حيثيت اشخاص در دست شماست . بايد البته با كمال احتياط، و باكمال قدرت . هم احتياط بايد در كار باشد؛ هم قدرت بايد در كار باشد. كسي كه مجرم است بايد به جزاي خودش برسد و توصيه از احدي قبول نبايد بشود. من اين را كرارا گفته ام ، اگر از من توصيه براي كسي آمد، از دفتر من براي كسي توصيه آمد، از كساني كه به من مربوطندتوصيه آمد، بزنيد به ديوار! قاضي نبايد تحت تاثير كسي باشد. قاضي آزاد است و بايد درمحيط آزاد عمل بكند. توصيه ها را هيچ به آن اعتنا نكنيد. اگر يكوقت توصيه بحقي است كه خوب ، آن وقت شما البته بايد توصيه بحق را رسيدگي بكنيد. بر فرض كه توصيه هم نشود، بايد رسيدگي بكنيد. اگر خداي نخواسته يك توصيه اي است كه ناحق است ، هيچ نبايد به آن اعتنا كرد. (58)

6- بي طرفي و سلامت نفس

قاضي يك نفر آدمي است كه بدون اينكه هيچ نظري داشته باشد - راجع به قضيه - اگر برادرش را آوردند پيشش كه قضاوت كند ، همان طور باشد كه اگر دشمنش را آوردند ؛ يعني ، در قضا آنطور باشد . حكمي كه مي‏خواهد بكند بين برادرش و بين دشمنش ، در حكم فرق نگذارد . نمي‏گويم در عوارض نفساني ، نخير ، در حكم ؛ يعني ، همان طوري كه براي برادرش حكم بحق بايدبكند،براي دشمنش هم همانطور،علي السّواءباشدپيشش همه.(59)

7- عدالت وتقوامحوري در قضاوت

قضاوت حق اشخاص دانشمندي است كه قضاوت اسلامي را بدانند ، عدالت داشته باشند ، تقوا داشته باشند ، بفهمند كه با چه مطلبي سر و كار دارند ؛ به چه كار بزرگي دارند مشغول مي‏شوند . يك لغزش ، گاهي يك كشور را از بين مي برد و از آن طرف هم يك كار خوب يك كشور را روشن مي‏كند.(60)

فصل سوم:الزامات قضا و قضاوت در نگاه امام

امام خميني در طول دوران ده ساله حكومت خود دردو دوره قبل و بعد ازتصويب قانون اساسي به طور جدي درگير مديريت مسائل قضايي نظام جديد بوده است . در اوائل انقلاب بلافاصله پس از پيروزي انقلاب اسلامي به منظور تعقيب و مجازات وابستگان رژيم گذشته بر اساس احكام متعدد يكسري قضات شرع براي دادگاههاي انقلاب اسلامي از طرف امام صادر و بر آن اساس موج زيادي از محامكات مرتبط با عناصر رژيم و اموال متعلق به آنها توسط اين دادگاهها صادر و تعداد زيادي از وابستگان آن رژيم محاكمه و مجازات و حجم وسيعي از اموال ودارائيهاي اين قبيل افراد مصادره شد. برخي شدت عمل هاي بيجا و برخي احكام صادره امام را برآن داشت كه طي حكمي محاكمات را تا تصويب ضابطه جديد متوقف كند. (مبسوط اين بحث در فصول آتي خواهد آمد) همچنين بعد ازتصويب قانون اساسي و تشكيل اركان اساسي حكومت بلافاصله امام بر اساس قانون اساسي مبادرت به انتصاب مقامات قضائي شامل رئيس ديوان عالي كشور و دادستان كل كشور نموده وبا احكام و سخنرانيهاي گوناگون منزلت قضا و قاضي و اهميت آنها را گوشزد و به جنبه هاي گوناگون اين امر مي پردازد وبه تناسب تذكرات و تنبهاتي را به مقامات مربوطه گوشزد وبر اسلامي كردن دادگستري و موازين مورد عمل تاكيد وافري به عمل آوردند. تا جايي كه براي لايحه قصاص امام در مقابل موج مخالفت هاي برخي حقوقدانان شديدا موضع گيري نمودند وهيچگاه از اين موضع عدول نكردند.

1- صحت عملكرد دادگاهها

مي‏دانيد كه الآن اشخاص مختلف با اغراض شيطاني در صدد اين هستند كه اين چهره اسلامي جمهوري را مُشوَّه كنند . يكي از راههاي مشوَّه ‏شدن ، همين دادگاههاست كه اگر خداي نخواسته در دادگاهها يك امر خلافي‏واقع بشود ، اين فقط به دادگاه صدمه نمي‏زند ، به جمهوري فقط صدمه نمي‏زند ، به اسلام ضربه مي‏زند ؛ صدمه ، صدمه به اسلام است . (61)

دستگاه قضايي و قضات محترم توجه داشته باشند كه در حساسترين مكانِ نظام خدمت مي‏كنند . خيلي سعي كنند تا حتي اشتباهي انجام ندهند . و در صورتي كه متوجه اشتباه شدند ، به هيچ وجه از برگشت از حكمشان خجالت نكشند ؛ كه خجالت در پيشگاه خداوند متعال بسيار سنگين‏تر از خجالت از مردم است . (62)

دادگاهها مشي شان را مشي اسلامي قرار بدهند . مي‏دهند اما خيلي توجه كنند . اگر يك جا ديدند كه يكي اشتباه كرده ، اشتباه را به او بگويند . اگر ديدند تعمد كرده ، اطلاع بدهند تا با او رفتار اسلامي بشود . (63)

2- لزوم رعايت عدالت بر اساس موازين اسلامي

اگر دادگاههاي ما برخلاف موازين اسلامي ، بر خلاف عدالت ، رفتار كنند ، مكتب ما خدشه‏دار مي‏شود . (64)

آقايان شوراي قضايي و قضات محترم در سراسر كشور بايد احراز كرده باشند كه در هر صورت از تبليغات باطل و تهمتها و افتراها در امان نيستند . بنابراين ، اعتنا به اين امور و خداي نخواسته خروج از اعتدال و عدالت الهي و صراط مستقيم انحراف است و اجتناب از آن ، وظيفه الهي است . (65)

دادگاهها نبايد روي آن مسائل سابق عمل بكنند، دادگاهها بايد به تمام معنا اسلامي [باشند]، و توجه به اينكه خداي نخواسته يك بيگناهي يكوقتي گرفتار نباشد يا يك كم گناهي زياد از اندازه به او تحميل نشود، اين از مسائل مهم است . قضيه مصادره اموال هم مسئله اي است كه به نظر من مگر در يك استثناهايي كه معلوم است كه همه اموالش از سرقت و دزدي بوده و از خيانت و چپاول وامثال ذلك بوده ؛ و الا اگر كسي - فرض كنيد - ساواكي بوده ، يا كسي - فرض كنيد - وكيل مجلس بوده ، محتمل است كه خودش مال داشته است ؛ اين را نبايد مصادره كرد؛ زيرااينها زن و بچه دارند؛ اينها زندگي دارند. (66)

3- قضاوت اسلامي در راس امور و ضرورت اصلاح دادگستري

قضا در اسلام از حيث اهميت شايد در رديف اول مسائل اسلام ، و تعبيراتي هم كه درلسان ائمه شده است ، كشف از اهميت بسيار مي كند. و اميرالمومنين - عليه السلام - به شريح مي فرمايند كه : يا شريح ! قد جلست مجلسا لا يجلسه الا نبي اووصي نبي اوشقي . يا نبي بايدمتكفل قضا باشد و يا وصي نبي . يعني كسي كه نبي به او سفارش كرده باشد، از اين دو كه گذشت شقي است . يا مثلا گفته شده است ، اگر كسي نسبت به دو درهم قضاوت ناحق كندكافر است . قضاوت در اسلام كه حفظ حقوق ناس است و حقوق ناس است و حقوق الله ،دو صورت دارد: يك صورت قضاوتي كه قاضي مستقل در قضاست . يعني قاضي كه دراسلام استقلال قضايي دارد، شرايط سنگيني دارد كه من در ايران افراد كمي را سراغ دارم كه حائز چنين شرايطي باشند. مجتهد عادل بر جهات قضا كه در همه جهات بيطرف باشد.پيش او رئيس جمهور و يك كارگر ساده فرق نكند. اين از اموري است كه قاضي مطلق بايد دارا باشد. و من هم كم سراغ دارم . يعني در حوزه هاي علميه هم كم سراغ دارم .(67)

اين كاري كه شما در آن دخيل هستيد، چه آقاياني كه مقام قضاوت را دارند و چه آنهايي كه مقام دادستاني را دارند و چه آنهايي كه سرو كارشان با زندانيها و با اين نحوزندانيهاست ، اين كار، كار بسيار مشكلي است و ارزنده . اما مشكل است براي اينكه مسئله قضاوت هميشه اين طور است كه يك طرف ناراضي است ، همچو نيست كه دو نفر آدمي كه با هم اختلاف دارند، اگر قاضي تشخيص داد كه يكي از اينها مجرم است ، مجرم هم روي موازين اسلامي تصديق و صحبتي نكند. لااقل شايد در تمام افرادي كه محاكمه مي شوند و اينها محكوم مي شوند محكومين ناراضي اند؛ چه محكوميت بحق باشد كه ان شاءالله ، هست و چه - خداي نخواسته - محكوميت بناحق باشد. خوب ، آنكه بناحق است صحيح است كه ناراضي باشد، اما مسئله ، مسئله مشكلي است . شمايي كه متكفل اين امر هستيد و سروكارتان با يك همچو وضعيتي هست كه در مقام قضاوت آن طوري است ، بعدش هم وقتي منتهي مي شود به حبس ، وضعش آن طوري است كه شما داريدمي گوييد، كار بسيار مشكلي است ، لكن ارزنده است . مي ارزد به اينكه انسان در كارهاي مشكل كه وارد مي شود، به اشكالاتش هم يك قدري تن بدهد. (68)

يك مطلبي كه راجع به قضاوت من عرض مي كنم ، اين است كه مسئله قضاوت يك مسئله اي است كه در اسلام شايد در راس مسائل باشد و سروكارش با جان مردم است ، با مال مردم است ، با نواميس مردم است . اين از مسائل بسيار مشكل و حلش هم بسيار مشكل . (69)

مي‏دانيد كه جمهوري ما اسلامي است و اگر قضاوتش كه در راس آن تقريباً واقع است اسلامي نباشد ، ما نمي ‏توانيم به جمهوري ‏مان ، جمهوري اسلامي بگوييم ، و اين باز جمهوري غير اسلامي مي‏شود ... و از همه مهمتر قضا و قضاوت است ، كه بايد روي موازين اسلام باشد . اميدوارم آقايان با كمك همه اقشاري كه در اين امر اطلاع دارند ، مشغول كار شوند و اين كار را بكنند.(70)

من اميدوارم كه همه قضات محترمي كه در سرتاسر كشور داريم و دادستانهايي كه داريم و كساني كه در امور دادگستري خدمت مي‏كنند ، همه موفق باشند كه براي خاطر خدا و براي خاطر اسلام و براي خاطر اين مستمنداني كه در طول تاريخ در تحت فشار يا سلاطين بوده‏اند يا خانها و سرمايه‏دارها و امثال اينها ، كه آقايان مي‏دانند و بهتر هم مي‏دانند خيليهايشان اينها را ، ان شاء اللَّه نجات داده بشوند ، و كشور ما ان شاء اللَّه يك كشوري بشود كه هرچه بيشتر به افق اسلام نزديكتر . البته آرزوي ما اين است كه يك كشور اسلامي بشود ؛ و همه مسائلش مسائل اسلامي باشد .( 71)

البته وكلاي دادگستري ، حقوقدانها، بايد بنشينند راجع به طرز دادگستري . . .دادگستري ما يك دادگستري بود كه فجيعه بود! دادگستري نبود، فجيعه بود. اين را من كرارا گفته ام - شايد آن روز هم كه شما بوديد - كه يكي از وكلاي دادگستري - در جواني من شنيدم كه گفته است ؛ من آن وكيل را مي شناختم - يكي از وكلاي دادگستري گفته بودكه در اين محاكمه اي كه هست ، من تا زنده هستم ، بعد هم پسر من ، اين را معطلش مي كند!نمي گذاريم درست بشود. گاهي [براي ] در جريان انداختن يك محاكمه دو سال بايدمعطلي بشود تا جريان بيفتد محاكمه ! مثلا دادگاه آيا داير است براي اين يا نه . اين مي شوددادگاه ! همانها كه بلدند آنها! بعد هم ، بعد از آنكه نيروي انساني را از بين بردند، مردم مدتها در دادگستري صبح بيايند تا غروب بايستند آنجا زندگي شان تباه بشود، آخر هم معلوم نبود كه به چه برسند؛ بعد هم معلوم نبود كه احقاق حق بشود. هر وكيلي كه بهتر بلدبود مواد قانوني را، يا هر قاضي كه بيشتر به او رشوه مي دادند، آن قاضي . . . بود. ما يك قاضي داشتيم در خمين كه او رشوه را مي گرفت ، ولي حكم را بر ضد آن مي فرستاد! بله ،آن بيچاره هرچه فرياد مي زد كه اين حكم برخلاف داد و رشوه گرفته ، خوب مردم قبول نمي كردند حرفش را! اينطور مسائل در كار بود. در هر صورت ، شماها الان موظفيد،ملي ، اسلامي ، كه بنشينيد اين دادگستري ، دادگستري نيست ! اصل اين قضيه فرم غربي است منتها خوب عمل نمي توانند بكنند. ما عيب كارمان اين است كه از مسائل غربي وقتي مي آوريم اينجا، در اينجا يك نيمه غربي درست مي شود و ناقص ، و بعد هم براي مملكت ما مناسب نيست شما بنشينيد، حقوقدانها، مطلعين ، بنشينند با هم طرز دادگستري را درست كنند. دادگستري ما نمي تواند دادگستري سابق باشد. دادگستري ما بايد روي موازين شرع باشد، قضاوت روي موازين شرع بايد باشد. ...خوب ما ببينيم كه روساي اسلام ماچه بودند. حضرت امير نمازش را مي خواند، شمشيرش را هم مي كشيد. شمشيرش دستش بود، نماز هم مي خواند؛ هر دو بود. قضاوت هم مي كرد. همه كارها را مي كرد.البته حالا توسعه پيدا كرده . توسعه پيدا كردن اين است كه بايد مسائل مسائلي بشود كه يك قدري درست باشد. قضاوت قضاوت شرعي بايد باشد. اينطور قضاوتهايي كه محكوم مي كردند مردم را روي يك همچو روابطي كه درست مي كردند، يا هر چيزي كه بود، رشوه خواري در كار بود، اينها بايد از بين برود. طرز دادگستري را بايد شماها بنشينيدبا هم ، قضات و شماها و همه ، تفكر كنيد و طرز دادگستري را طوري كنيد كه اين مراتب نباشد: امروز حكم بكند فردا برود آنجا، بعد برود آنجا، بعد از سر برگردد اينجا، دوباره برود آنجا! اينها همه تضييع اوقات است و تضييع اموال است . اينها بايد اصلاح بشود. (72)

قوه قضاييه اگر از روي موازين اسلامي - انساني رفتار كند ، كشور را مي‏تواند نجات دهد . (73)

قوه قضاييه مشكلاتش بيشتر از ساير ارگانهاست ، چرا كه قوه قضاييه دخالت در اموري مي‏كند كه اختلافي است و اختلاف بين مردم هم تمام‏شدني نيست . ناچار ، هميشه يكي از دونفري كه با يكديگر اختلاف دارند ناراضي مي‏رود . به همين جهت ، كار بسيار مشكلي است و از طرفي هم ، بسيار حساس و مورد توجه اسلام است . ( 74)

با همت آقايان و با وقت صرف كردن آقايان ان‏شاءاللَّه كه مشكلات قضا هم رفع مي‏شود . و اگر فرض كنيم كه نتوانستيم حل كنيم يا ما كارهايي را نتوانستيم انجام بدهيم ، ما به وظيفه‏مان عمل مي‏كنيم . و خداي تبارك و تعالي از ما بيشتر از آنچه قدرت داريم نمي‏خواهد . ما ان‏شاءاللَّه كه قدرت خودمان را صرف مي‏كنيم و شما آقايان هم وقت خودتان را صرف مي‏كنيد . و قضا چون يك مساله بسيار بسيار مشكل و مهمي است ، بايد در ناملايمات تامل كنيد و تحمل كنيد و از خداي تبارك و تعالي بخواهيد كه شما را قدرت بدهد در اينكه حل كنيد قضايا را.(75)

حقوقدانها ، مطلعين ، بنشينند با هم طرز دادگستري را درست كنند .دادگستري ما نمي‏تواند دادگستري سابق باشد.دادگستري ما بايد روي موازين شرع باشد ، قضاوت روي موازين شرع بايد باشد . آنطور نمي‏شود... طرز دادگستري را بايد شماها بنشينيد با هم ، قضات و شماها و همه ، تفكر كنيد و طرز دادگستري را طوري كنيد كه اين مراتب نباشد : امروز حكم بكند فردا برود آنجا ، بعد برود آنجا ، بعد از سر برگردد اينجا ، دوباره برود آنجا ! اينها همه تضييع اوقات است و تضييع اموال است . اينها بايد اصلاح بشود . البته كار مشكل است و نمي‏شود يك روز و دو روز بشود ؛ لكن نبايد مايوس شد.(76)

دادگستري سابق بايد متحول بشود به يك دادگستري اسلامي .مجرد اينكه قانون سابق بوده ما بايد به آن عمل بكنيم ، به حسب قانون سابق هم نبايد به آن عمل كرد ؛ براي اينكه قانون اساسي سابق اساس است . قانون اساسي سابق ، متممش مي‏گويد كه هر قانوني بر خلاف شرع است ، قانون نيست اصلاً . بنابراين ، اينكه مي‏گوييد : قانون اينطور مي‏گويد ، غلط مي‏كند ، قانون نيست اين . اين يك قراردادي بوده است كه زمان طاغوت ، طاغوتي بوده ، بناء عليه ، آقايان نبايد اعتنا كنند به اين امور و بايد بخشنامه بكنند . شوراي نگهبان ، شوراي قضايي بخشنامه بكنند و همه جا بگويند به اينكه اين قوانين سابق كه مخالف شرع بوده نبايد عمل بشود و اگر كسي عمل بكند ، مجرم است و بايد محاكمه بشود ، به جزاي خودش برسد . (77)

تحولي بايد پيدا بشود در اين ادارات ؛ خصوصا در دادگستري تحول مي خواهد.اين را من سابقا گفته ام ؛ لكن - خوب - بايد وقتي مستقر شد و مجلس پيدا شد، اين تحولات بايد پيدا بشود؛ كه اينطور طول و عرض محاكمات ، به اينقدر طولاني شدن هم موجب اين مي شود كه وقت مردم صرف بشود. آدم ده سال توي اين سالن هاي دادگستري هي راه برود و هي برود و برگردد، و آخرش معلوم نشود كه به حقش مي رسد يا نه .كارهايي را كه يك قاضي اسلامي در يك روز و دو روز تمام مي كرد، وقتي به دادگستري ما مي رسد يك سال طول مي كشد تا اين وكيل بگذارد آن محاكمه در مجراواقع بشود! از اول مي آيد به صلاحيت دادگاه اعتراض مي كند. چند وقت بايد طول بكشدكه شما بياييد صلاحيت آن دادگاه را اثبات بكنيد، كه خير، اين دادگاه صالح است ! بعدچند وقت بيايد صحبت بكند. يكوقتي يك شاهدي ، يكي از علما امضا كرده بود كه الاثم فلان . مدتي طول داده بود كه اين اقرار به ذنب است و اين فاسق است كه دارد"الاثم "! وكلا اينطوري هستند كه نمي گذارند كه پيش برود. حالا "ابتدايي "، بعدش "استيناف "، بعد چه.چند دفعه برمي گردد از اول [بررسي ] مي شود. اينها جز تضييع اوقات مردم چيز ديگري نيست . محاكمات بايد يك درجه باشد؛ يك قاضي صحيح باشد كار مردم را تمام كند، بروند مردم سراغ كارشان . همان كاري كه پيشتر قاضي هاي ما مي كردند، مي نشاندند اينها را و حرفهايشان را گوش مي كردند، شاهدشان را مي گرفتند،و چه مي كردند، دو روز، سه روز، يك روز، و گاهي يك ساعت ، دو ساعت ، مسئله تمام مي شد. مردم وقتشان شريف است ؛ نبايد صرف يك محاكمه اي بشود . (78)


4- سيطره مهم قضاوت و قوه قضائيه

شايد در اسلام كمتر چيزي مورد توجه بوده است مثل قوّه قضاييه . نكته‏اش هم معلوم است ؛ براي اينكه در دست قوّه قضاييه ، همه چيز ملت است ؛ جان مردم است ، مال مردم است ، نواميس مردم است ، همه در تحت سيطره قوّه قضاييه است ... قوّه قضاييه هم معلوم است كه يك نفر از آن اشخاصي كه طاغوتي باشند در اينها نيست و همه اهل علمي هستند كه با زندگي طلبگي امرار معاش كرده‏اند و در متن جامعه بوده‏اند. (79)

علي اي حال ، مسئله قضاوت آن طوري كه مي دانيد مسئله مهمي است . انسان بايدبداند كه سر و كارش با جان مردم است ، با مال مردم است ، با نواميس مردم است ومي دانيد كه اگر يك خطايي در حكم - خدا نخواسته - واقع بشود آنهايي كه با اين نهضت مخالف اند آن را بزرگش مي كنند و هر جا مي رسند، مي گويند. چنانكه ديديد كه در اين مدت آنهايي كه براي ايران يك آشي پخته بودند، شروع كردند و خداوند خواست كه كشف بشود. من عرضم به آقايان قضات همه جا هست كه توجه به بزرگي اين سمت واينكه بسيار در اسلام مهم است بكنند و توجه داشته باشند اين امر را و مراعات بكنند ومسائل را مطابق احتياط عمل بكنند و حتي الامكان بتوانند [بين ] طرفين مصالحه [برقرار] كنند. در هر صورت ، مسئله مهم است و هر قدر كه كار، كار پر اهميتي است ، مسئوليتش هم زياد است . بايد توجه بكنيد كه ان شاءالله ، اين بار را بخوبي و به طور سلامت به محلش و به موطنش برسانيد. (80)

در دست قوه قضائيه همه چيز است، جان مردم است، مال مردم است. نواميس مردم است،‌ همه در تحت سيطره قوه قضائيه است و قاضي اگر چنانچه خداي نخواسته نالايق باشد، ‌ناصحيح باشد،‌ اين در اعراض و نفوس مردم سلطه پيدا بكند، معلوم است كه چه خواهد شد. (81 (

5- جايگاه قوه قضائيه بعنوان ملجاء بي پناهان

قوه قضائيه كه ملجاء و پناهگاه مردم ستمديده است قوه اي است مستقل وهيچ مقامي حق دخالت در آن را ندارد.(82)

قوه قضاييه از جاهاي ديگر اهميتش بيشتر است ؛ براي اينكه قوه قضاييه سروكار با همه چيز مردم دارد . اينها بايد با توجه به خداي تبارك و تعالي و حسن‏نيت و توجه به مسائل اسلامي ( چنانچه دارند ) با اينطور مشي كنند.(83)

دستگاههاي دادگستري و دادگاههاي انقلاب و قضاوت دستگاه بسيار امر مهمي است كه سر و كار با جان و آبرو و مال ملت دارد ، و اهميتي كه اسلام به قضاوت داده است به كمتر چيزي داده است . امروز دستگاه دادگستري و دادگاههاي انقلاب پاسبان آبرو و حيثيت جمهوري اسلامي و اسلام است و انحراف در قضا مردم را از اين دستگاه مايوس و به جمهوري اسلامي وروحانيون بدبين مي‏نمايد.(84)

قوه قضاييه بايد توجه بكند كه سر و كارش با جان و مال مردم است ، نواميس مردم ، سر و كار اين با آنهاست و بايد افراد صالح در آنجا باشند ، سالم باشند و توجه بكنند كه خطاي قاضي بزرگ است ، عمدش مصيبت‏بار است ، خطايش هم بزرگ است ، بايد خيلي در اين معنا توجه كنند.( 85)

در باب قضا . قوّه قضاييه سروكارش با جان مردم است ، با مال مردم است ، با نواميس مردم است ، و بايد هميشه خدا را ناظر و حاضر ببينيد كه خداي نخواسته نبادا يك اشتباهي در كار بشود ، يك وقت خطايي بشود . خطاي شماها بزرگ است و ممكن است يك خطا موجب قتل يك كسي بشود ، يك خطا موجب به باد رفتن آبروي كسي بشود . اينها را بايد بسيار نظر بكنيد و بسيار دقت بكنيد كه اين شغل در عين حالي كه واجب است و لازم است - همه ما - در صورتي كه به مقدار كفايت نباشد همه شركت بكنند و بسيار شريف است ، در عين حال ، خوب ، مسئوليتش هم بسيار زياد است . و بايد ان‏شاءاللَّه همه آقايان جديت بكنند كه اين قوّه قضاييه به آنطوري كه شارع مقدس مي‏خواهد ، به آنطور عمل بشود .(86)

+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
بررسي رويکرد کيفري حفظ اراضي زراعي و باغها

اشاره افزايش روز افزون جمعيت، رشد شتابان شهرنشيني، هجوم نيروهاي کار روستايي به شهرها و استقرار واحدهاي صنعتي در حاشيه شهرها، از مهمترين عوامل گسترش فضاي شهري محسوب گرديده و سبب گرايش متقاضيان زمين به سمت فضاي سبز اطراف شهرها،‌خصوصاً اراضي زراعي و باغي مي گردد. هر روزه شاهد تغييرات بي رويه اراضي کشاورزي حاشيه شهرها بالاخص کلان شهرها و تبديل آن به مناطق مسکوني و يا صنعتي هستيم. مسئوليت تأمين امنيت غذايي و حفظ محيط زيست انساني موجب گرديده تا دولت از سالهاي دور با تدوين قوانين مختلف، در صدد جلوگيري از خردشدن و تغيير کاربري اراضي زراعي و باغها برآيد. تشکيل شرکتهاي سهامي زراعي، پرداخت تسهيلات بانکي در جهت احياء قنوات و پوشش انهار و نهايتاً جرم انگاري تغيير کاربري بدون مجوز، از تدابيري است که مجموعه دولت و نهاد قانونگذاري براي حفظ اراضي زراعي و باغها پيش بيني نموده است.

از مجموع 164 ميليون هکتار عرصه کشور، مساحت 2/14 هکتار برابر با 9 درصد از آن را جنگل پوشانده و 86 ميليون هکتار برابر 54 درصد از آن را مراتع تشکيل ميدهد، همچنين 5/2 ميليون هکتار از عرصه هاي کشور را بيشه زارها و درختچه ها، تشکيل داده اند که قريب 5/1 درصد آنرا شامل ميگردد و 32 ميليون هکتار يعني معادل 20 درصد از خاک کشور را نيز پديده بياباني تشکيل داده است از 26 ميليون هکتار اراضي باقي مانده مقدار 18 ميليون هکتار آن يعني معادل 11 درصد از اراضي کشور بعنوان اراضي زراعي و باغها و مابقي آنرا مناطق مسکوني تشکيل داده است . از نظر بافت جمعيتي قريب 39 درصد جمعيت کشور در مناطق روستايي ساکن بوده و 23درصد از اشتغال کشور به بخش کشاورزي وابسته است و با توجه به وابستگي شديد مردم روستا به کشاورزي، لذا حفظ و حمايت از اين اراضي، امري ضروري و انکار ناپذير محسوب شده و هرگونه سهل انگاري در اين زمينه عواقب ناپسندي را بدنبال خواهد داشت.

 در سالهاي اخير، پديده ويلاسازي خصوصاً در مناطق ييلاقي شهرها از جمله موضوعاتي است که از شدت بيشتري برخوردار گرديده و موجبات نگراني مسئولين منطقه را فراهم نموده است.هجوم افراد به مناطق ييلاقي و تبديل اراضي کشاورزي براي ساخت و ساز ويلاهاي تفريحي موجب گرديده تا اراضي زراعي و باغي اين مناطق روز به روز کاهش يافته و اثرات جبران ناپذيري را بر جاي گذارد. در اين نوشتار بر آنيم تا با هدف آشنايي شهروندان و در جهت کاهش تخريب اراضي کشاورزي، به بررسي قانون حفظ کاربر اراضي زراعي و باغ ها پرداخته و جوانب آنرا مورد تحليل قرار دهيم.

تاريخچه در سال 1340 با تصويب قانون اصلاحات ارضي، اولين گام در جهت جلوگيري از خردشدن اراضي کشاورزي برداشته شد و اين روند در سال 1354 با تصويب قانون گسترش قطب هاي کشاورزي و در سال 1359 با تصويب لايحه قانوني مجازات اخلال در امر کشاورزي و دامداري ادامه يافت. اجراي اين قوانين در طي قريب 30 سال از تاريخ تصويب آن نتوانست اهداف برنامه ريزي شده را برآورد نمايد لذا در سال 1374 قانون حفظ کاربري اراضي زراعي و باغها به تصويب رسيد و بخش اعظمي از نارسايي قانوني در اين زمينه را مرتفع نمود. اين قانون در سال 1385 مورد بررسي مجدد واقع و بخشي از آن مورد اصلاح قرار گرفت.

قلمرو جرم مطابق ماده يک قانون حفظ کاربري اراضي زراعي و باغها، به منظور حفظ کاربري اراضي زراعي و باغها و تداوم بهره برداري آن ها، تغيير کاربري اراضي زراعي و باغها در خارج از محدوده قانوني شهرها و شهرک ها جز در موارد ضروري ممنوع گرديده و تشخيص موارد ضروري تغيير کاربري در هر استان بر عهده کميسيوني مرکب از رئيس سازمان جهاد کشاورزي، مدير امور اراضي، رئيس سازمان مسکن و شهرسازي ، مدير کل حفاظت محيط زيست استان و يک نفر نماينده استاندار قرار گرفته است. از نظر اين قانون ، هرگونه اقدام که بنابر تشخيص وزارت جهاد کشاورزي مانع از بهره برداري و استمرار کشاورزي در اراضي زراعي و باغها گردد، تغيير کاربري محسوب شده و جرم قلمداد مي گردد و مرتکب مستوجب مجازات شناخته خواهد شد. بنابراين اولاً اين قانون اراضي خارج از محدوده قانوني شهرها، شهرک ها و روستاهاي داراي طرح مصوب را شامل شده و اراضي داخل اين مناطق از شمول اين قانون مستثني است.

 ثانياً اقداماتي نظير ايجاد بنا، برداشتن يا افزودن شن و ماسه، خاکبرداري ، گودبرداري، احداث کوره هاي آجرپزي ، ديوار کشي، ايجاد سکونت هاي موقت، سوزاندن ، قطع و ريشه کني و خشک کردن باغات به هر طريق و بالاخره هر نوع اقدامي که مطابق نظر جهاد کشاورزي مانع از تداوم توليد و بهره برداري و استمرار کشاورزي شود و بدون مجوز از کميسيون مربوط صورت گيرد، تغيير کاربري محسوب شده و مرتکب تحت پيگرد قانوني قرار مي گيرد. البته چنانکه گفته شد در صورت ضرورت تغيير کاربري ، متقاضيان اعم از اشخاص حقيقي و حقوقي مي بايست، درخواست خود را به همراه مدارک مثبته همچون سند مالکيت، جواز تأسيس يا موافقت اصولي طرح و نقشه هاي اجرايي به کميسيون مربوطه ارائه نمايند و کميسيون پس از بررسي موضوع، نظر خود را اعلام خواهد نمود. تصميمات اين کميسيون قابل تجديد نظر در کميسيوني مرکب از وزير جهاد کشاورزي يا نماينده وي و معاونان وزارت خانه هاي مسکن و شهرسازي ، کشور و سازمان حفاظت محيط زيست خواهد بود. قابل ذکر است چنانچه اين کميسيونها با تقاضاي تغيير کاربري موافقت نمايند، هشتاد درصد قيمت روز اراضي مورد تقاضا با احتساب ارزش زمين پس از تغيير کاربري بابت عوارض از مالکين وصول و به خزانه داري کل کشور واريز مي گردد.

مجازات ها توجه خاص حکومت به امر کشاورزي و درک اهميت آن در کليه برنامه هاي اقتصادي و سياسي کشور موجب گرديده تا قانونگذار ضمانت اجراي شديدي را براي متخلفين از اين قانون در نظر بگيرد. مطابق قانون حفظ کاربري اراضي زراعي و باغها مصوب 1374، چنانچه شخصي بدون مجوز لازم از کميسيون مذبور اقدام به تغيير کاربري اراضي موصوف مي نمود، مجازات نقدي تا 3 برابر ارزش زمين به اضافه عوارض متعلقه نسبت به وي اعمال ميگرديد و مالک پس از پرداخت عوارض موصوف و جريمه متعلقه مي توانست مجوز تغيير کاربري را دريافت و ساير اقدامات مورد نظر خود را به انجام رساند.

اين نوع مجازات سبب گرديده بود تا برخي از سودجويان با تغيير کاربري اراضي حاشيه شهرها، دولت را در مقابل عمل انجام شده قرار داده و پس از طي روال قانوني و قضايي، سود زايدالوصفي را نصيب خود نمايند. در سال 1385 با پيشنهاد وزارت جهاد کشاورزي اصلاحيه قانون مذکور ارائه و نواقص قانون قبلي تا حد زيادي مرتفع گرديد. به موجب اصلاحيه وارده، کليه مالکان يا متصرفان اراضي زراعي و باغها چنانچه به صورت غيرمجاز و بدون مجوز از کميسيون مذکور اقدام به تغيير کاربري غيرمجاز نمايند، علاوه بر قلع و قمع بنا، به پرداخت جزاي نقدي از يک تا سه برابر بهاي اراضي به قيمت روز زمين با کاربري جديد و در صورت تکرار به حداکثر جزاي نقدي و حبس از يک ماه تا شش ماه محکوم خواهند شد. بنابراين نقص قانون سال 1374 که طي آن دولت قادر به قلع و قمع مستحدثات نبود ، در اين اصلاحيه مرتفع و قلع و قمع بناء و اعاده زمين به حالت سابق جزء ثابت احکام دادگاهها گرديد و از اين بابت گام مفيدي در اين راه برداشته شد. شهروندان بايد به اين نکته مهم توجه نمايند که اقدام غيرقانوني و بدون مجوز تغيير کاربري اراضي کشاورزي، نه تنها موجب هدر رفت سرمايه آنان خواهد شد بلکه تشکيل سابقه کيفري در پرونده آنها را نيز به دنبال خواهد داشت. جهاد کشاورزي براي پيشگيري از جرم تغيير کاربري اراضي و همچنين به منظور معرفي متخلفين از اين قانون به مراجع قضايي، اقدام به تشکيل اکيپ کنترل و نظارت نموده که وظيفه آن سرکشي از اراضي کشاورزي و پيگرد قانوني متخلفين است. اگر مأموران جهاد کشاورزي هرگونه تخلف از قانون مورد بحث را مشاهده نمايند، به متخلف تذکر داده و موضوع را صورت جلسه مي نمايند و چنانچه مرتکب پس از تذکر ايشان، به اقدامات خلاف قانون خود ادامه دهد، نيروي انتظامي موظف است بنا به درخواست جهاد کشاورزي ، از ادامه عمليات اجرايي جلوگيري به عمل آورد. همچنين مأموران جهاد کشاورزي موظفند موضوع را به مراجع قضايي گزارش و با دستور مقام قضايي نسبت به قلع و قمع بنا و مستحدثات اقدام نموده و وضعيت زمين را به حالت اوليه اعاده نمايند. از آنجاييکه در کشور ما امر ساخت و ساز نياز به اخذ مجوز از مراجع متعدد دارد، ممکن است اشخاص جهت تغيير کاربري اراضي کشاورزي به برخي از اين مراجع همچون بخشداري ها مراجعه و بدون توجه به قوانين جهاد کشاورزي و به صرف اخذ مجوز از اين مراجع، اقدام به تخريب اراضي کشاورزي و تغيير کاربري اين اراضي مي نمايند . قانونگذار جهت رفع اين معضل ، تدبير لازم را انديشيده و اعلام نموده صدور هرگونه مجوز يا پروانه ساخت و تأمين و واگذاري خدمات و تأسيسات زيربنايي مانند آب، برق، گاز و تلفن از سوي دستگاههاي ذيربط در اراضي زراعي و باغي صرفاً بايد پس از تأييد کميسيون موضوع اين قانون صورت گيرد و در غير اين صورت اين مجوز فاقد اعتبار لازم بوده و مجازات مقرر نسبت به صادرکننده اين مجوزها اعمال خواهد شد. از سوي ديگر قانونگذار به منظور جديت در امر حفظ اراضي کشاورزي ، دامنه مجازات ها را نسبت به افراد خاطي گسترش داده و کليه کارکنان دولت و شهرداري ها و حتي دفاتر اسناد رسمي را نيز مشمول اين قانون دانسته است.

به موجب تبصره 2 ماده 3 قانون حفظ اراضي زراعي و باغها، هر يک از کارکنان دولت و شهرداري ها و نهادها که در اجراي اين قانون و به تشخيص دادگاه صالحه تخطي نموده باشند، ضمن ابطال مجوز صادره به جزاي نقدي از يک تا سه برابر بهاي اراضي زراعي و باغها به قيمت روز زمين با کاربري جديد که مورد نظر متخلف بوده است و در صورت تکرار علاوه بر جريمه مذکور به انفصال دائم از خدمات دولتي و شهرداري ها محکوم خواهند شد. سردفتران متخلف نيز به 6 ماه تا دو سال تعليق از خدمت و در صورت تکرار به شش ماه حبس و محروميت از سردفتري محکوم مي شوند.

بنابراين با توجه به اهميتي که قانونگذار براي امر کشاورزي و در نتيجه حفظ اراضي زراعي و باغها قائل گرديده لازم است شهروندان ضمن توجه کافي به اين موضوع از هر گونه اقدام خلاف قانون پرهيز نمايند و قبل از هرگونه اقدام و يا معاملاتي نسبت به اين نوع اراضي، به مراکز جهاد کشاورزي مراجعه و از شرايط و نحوه اجراي مقررات مطلع گردند.


پي نوشت :
بررسي رويکرد کيفري حفظ اراضي زراعي و باغها
تالِيف: محمدرضا ناظري عضو پيوسته انجمن ايراني جرم شناسي و کارشناس ارشد حقوق جزا و جرم شناسي
 


   
+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
ورشكستگي و تصفيه اموال در قوانين ايران
 مقدمه
در شرايط حاضر و باتوجه به توسعه شرکت ها در جامعه ما و افزايش فعاليت های اقتصادی و تجاری درصد ورشکستگی شرکت ها گسترش چشمگيری داشته است و از اينرو آگاهی با قوانين و مقررات ورشکستگی امری اجتناب ناپذير می نمايد. لذا در مقاله حاضر نگارندگان به دنبال بيان کليات مربوط به اين امر در قوانين جاريه مملکت هستند و اميد وارند که راهگشای ساير حقوقدانان و نيز تجار و فعالان عرصه اقتصادی و تجاری باشد.
تصفيه امور ورشكستگي مطابق قانون تجارت
برابر ماده 404 قانون تجارت دادگاه درضمن صدور حكم ورشكستگي و يا حداكثر ظرف 5 روز از صدور حكم يك نفر را به عنوان مدير تصفيه و مطابق با ماده 427 ق.ت. يك نفر را به سمت عضو ناظر تعيين مي نمايد.
 
الف - وظايف عضو ناظر و مدير تصفيه
عضو ناظر و مدير تصفيه به منظور اقدامات تاميني به دعوت بستانكاران و بدهكاران ورشكسته اداره اموال و وصول مطالبات ورشكسته فروش اموال ورشكسته تقسيم دارائي ورشكسته بين بستانكاران و بالاخره اعلام خاتمه ورشكستگي اقدام مي نمايند.
برابر ماده 434 ق.ت. دادگاه به عضو ناظر ماموريت مي دهد كه از كليه اموال تاجر ورشكسته فورا صورت برداري نمايد و اين صورت برداري علي اقاعده بايد در يك روز انجام شود چنانچه به نظر عضو ناظر مدت صورت برداري از دارائي تاجر متجاوز از يك روز باشد عضو ناظر اقدام به مهر وموم اموال تاجر مي نمايد.
درمهر و موم اموال تاجر ورشكسته عضو ناظر به ترتيب انبارها حجره ها صندوق اسناد دفاتر نوشته ها اسباب و اثاثيه تجارتخانه و منزل تاجر را مهر و موم خواهد نمود(ماده 438 ق.ت.) اگر شركت ورشكسته تضامني نسبي يا مختلط باشد اموال شخصي شركا ضامن مهر وموم نخواهد شد مگر اينكه حكم ورشكستگي شركا نيز به موجب حكم جداگانه يا ضمن حكم ورشكستگي شركا نيز به موجب حكم جداگانه يا ضمن حكم ورشكستگي شركت صادر شده باشد.
البسه و اثاثيه و اسبابي كه براي حوائج ضروري تاجر ورشكسته و خانواده او لازم هستند اشيائي كه ممكن از قريبا ضايع شود و يا كسر قيمت حاصل نمايند واشيائي كه براي به كارانداختن سرمايه تاجر ورشكسته واستفاده از آن لازم است در صورتي كه توقيف آنها موجب خسارت طلبكاران باشد از مهر و موم مستثني هستند.
مدير تصفيه همچنين مكلف است صورت طلبكاران احتمالي ورشكسته را تهيه نمايد و براي اين منظور بايد به صورت قروضي كه تاجر متوقف داده است مراجعه نمايد و در صورتي كه تاجر ورشكسته صورت دارائي خود را تسليم ننموده باشد بر طبق ماده 449 ق.ت. عمل نمايد.
وقتي كه حكم ورشكستگي صادر گرديد بستانكاران تاجر ورشكسته مكلفند پس از آگهي دعوت مدير تصفيه اسناد طلب خود يا رونوشت مصدق آن را به عنوان انضمام فهرستي كه كليه مطالبات بستانكاران را معين نمايد به مدير دفتر دادگاه صادر كننده حكم تسليم نموده و رسيد آن را دريافت دارند. تشخيص مطالبات بستانكاران مزبور بايد ظرف 3 روز از تاريخ پايان مهلت هاي نشر آخرين آگهي در روزنامه شروع شده و بدون وقفه در محل و روز و ساعاتي كه از طرف عضو ناظر تعيين گرديده است ادامه يابد در صورتي كه طلب مسلم و قبول شده مدير تصفيه بر روي سند اين عبارت را مي نويسد:
جزو قروض ... مبلغ... قبول شد به تاريخ... ) و عضو ناظر نيز آنرا گواهي مي كند.
اول - طبقه بندي بستانكاران
بستانكاران را مي توا به چهار طبقه زير تقسيم نمود:
1- بستانكاران با حق وثيقه منقول
2- بستانكاران با حق وثيقه غير منقول
3- بستانكاران با حق رجحان
4- بستانكارن عادي كه به غرما مشهور شده اند و به نسبت طلب خود حصه مي برند.
1- بستانكاران با حق وثيقه منقول
طلبكاراني كه رهينه منقول در دست دارند به عبارت ديگر درقبال طلب خود مال منقولي از تاجر اخذ نموده اند نام آنان فقط در صورت غرما براي يادداشت قيد مي شود به اين معنا كه آنها مي توانند تمام طلب خود را كه صحت آنها تصديق شده از دارائي تاجر ورشكسته بگيرند و نيازي نيست كه داخل در غرما شوند. مدير تصفيه مي تواند هر موقع كه بخوهد با اجازه عضو ناظر طلب بستانكاران مزبور را داده و مال الرهانه را از رهن خارج ساخته و جز دارائي تاجر ورشكسته منظور دارد.در صورتي كه مورد وثيقه فك نشود مدير تصفيه بايد با نظارت دادستان و با حضور مرتهن آنان را به فروش برساند.
2- بستانكاران با حق وثيقه غير منقول
طلبكاراني كه رهينه غير منقول دارند نسبت به مال مزبور تقدم دارند وشكي نيست كه قبل از پرداخت طلب اين قبيل اشخاص كه در مقابل طلب خود مال غير منقول تاجر ورشكسته را در تصرف دارند نمي توان از آنان خلع يد نمود. به اين ترتيب از وجوه حاصل از فروش مال غير منقول بدوا بايد طلب طلبكاري كه رهينه غير منقول دارد پرداخت گردد حال اگر حاصل فروش مزبور كفايت طلب مرتهن را ننمايد نسبت به بقيه طلب جز غرما معمولي منظور شده واز وجوهي كه براي غرما مقرر شده است حصه مي برد به شرط آنكه طلب وي تصديق شده باشد. (ماده 518 ق.ت).
3- بستانكاران با حق رجحان
ماده 58 قانون اداره تصفيه امور ورشكستگي بستانكاران با حق رجحان را به شرح زير احصا نموده است:
طبقه اول:
حقوق خدمه خانه براي مدت سال آخر قبل از توقف
حقوق خدمتگزار بنگاه ورشكسته براي مدت 6 ماه آخر قبل از توقف
دستمزد كارگراني كه روزانه يا هفتگي مزد مي گيرند براي مدت سه ماه قبل از توقف .
طبقه دوم:
طلب اشخاصي كه مال آنها به عنوان ولايت يا قيومت تحت اداره ورشكسته بوده نسبت به ميزاني كه ورشكسته از جهت ولايت و يا قيومت مديون شده است.
طبقه سوم:
طلب پزشك و دارو فروش ومطالباتي كه به مصرف مداواي مديون وخانواده اش در ظرف سال قبل از توقف رسيده باشد.
طبقه چهارم:
نفقه زن مطابق ماد 1206 قانوني مدني
مهريه زن تا ميزان 000/10 ريا لبه شرط آنكه ازدواج اقلاه 5 سال قبل از توقف واقع شده باشد و نسبت به مازاد جز ساير ديون محسوب مي شود.
4- بستانكاران عادي
بستانكاران عادي كساني هستند كه حق وثيقه يا حق رجحان نسبت به اموال و دارايي ورشكسته ندارند. بديهي طلب بستانكاران مزبور پس از ادعاي مطالبات با حق وثيقه يا حق رجحان از باقيمانده دارايي ورشكسته به نسبت طلب آنان پرداخت مي شود.
دوم - قرارداد ارفاقي
پس از صدور حكم ورشكستگي تاجر و تشخيص طلبكاران حقيقي او به منظور ارفاق و مدارا و كمك و همراهي بين تاجر و طلبكاران مزبور تحت شرايط قانوني قرارداد ارفاقي تنظيم مي گردد كه به موجب آن طلبكاران از دريافت قسمتي از طلب خود از تاجر ورشكسته صرف نظر كرده و بقيه را با ترتيب معيني و صول مي نمايند. ضمنا به تاجر موصوف مهلت مي دهند كه بنگاه تجارتي خود را بازسازي نموده و در صورت سوددهي مابقي بدهي خود را پرداخت نمايد تاجر ورشكسته نيز به نوبه خود مراتب فوق را متعهد مي گردد.
اما اين امر كه انعقاد قرارداد ارفاقي بعد از صدور حكم ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي باشد قابل انتقاد به نظر مي رسد زيرا اگر تاجري به جهت مشكلات اقتصادي و حوادث غير مترقبه از پرداخت ديون خود متوقف گرديده است عدالت ونصفت حكم مي كند كه قبل از اينكه حكم ورشكستگي چنين شخصي صادرشده و موجبات تزلزل اعتبار تجارتي او فراهم گردد قاضي دادگاه قادر باشد كه با دعوت طلبكاران تاجر متوقف و با جلب رضايت آنان يا حتي راسا با توجه به اهميت واحد توليدي و صنعتي و يا تجارتي به تاجر يا شركت متوقف مهلت بازسازي و اداي ديون را بدهد.
1- دعوت بستانكاران حد نصاب رسميت جلسه وانعقاد قرارداد ارفاقي
پس از رسيدگي به مطالبات عضو ناظر به موجب ماده 476 ق.ت. بايد از كليه بستانكاراني كه طلب آنان تشخيص و تصديق يا موقتا قبول شده است در ظرف 8 روز از تاريخ موعدي كه تعيين گرديده توسط مدير دفتر دادگاه صادركننده حكم دعوت به عمل آورد و در مجمع مزبور كه تحت رياست عضو ناظر تشكيل مي گردد علاوه بر طلبكاران يا وكيل ثابت الوكاله آنان تاجر ورشكسته هم بايد شخصا حضور به رسانده ودر مذاكرات شركت نمايد.
براي رسميت مجمع مزبور و اتخاذ تصميم دو نوع اكثريت پيش بيني گرديده كه يكي اكثريت عددي وديگري اكثريت مبلغي مي باشد. درمورد اكثريت عددي حضور لااقل نصف به علاوه يك طلبكاراني كه مطالبات آنان تشخيص و تصديق شده يا موقتا مورد قبول قرار گرفته است براي اتخاذ تصميم ضروري است ولي براي اينكه تصميم مزبور به مورد اجرا در آيد اكثريت مبلغي نيز الزامي مي باشد. به عبارت ديگر طلبكاران مزبور بايد سه چهارم از كليه مطالبات را هم دارا باشند.
وقتي مجمع طلبكاران با توجه به اكثريت عددي (نصف به علاوه يك طلبكاران) و اكثريت مبلغي (دارندگان سه چهارم از مطالبات) تشكيل گرديد. موضوع قراردد ارفاقي كه هدف آن كمك و همراهيو ارفاق به ورشكسته مي باشد بين تاجر ورشكسته و طلبكاران وي با شرايط پيش بيني شده در قانون منعقد مي گردد. در جلسه مزبور مدير تصفيه گزارش خود را ارائه مي دهد و سپس تاجر ورشكسته نظرياتي در مورد ديون و ادامه كار تجارتي خود و امكانات پرداخت قروض خود به اطلاع حضار مي رساند. در صورتي كه اكثريت لازم در خصوص انعقاد قرارداد ارفاقي حاصل شد عمل ورشكستگي درهمين جا خاتمه پيدا نموده و تاجر به كار تجارتي خود ادامه مي دهد.
درمورد تاجر ورشكسته به تقلب قرارداد ارفاقي منعقد نمي شود زيرا شكي نيست كه ورشكسته به تقلب با توسل به وسايل متقلبانه به اضرار طلبكاران اهتمام ورزيده است ولي درمورد تاجر ورشكسته به تقصير انعقاد قرارداد ارفاقي ممكن است.
2- موارد بطلان يا فسخ قرارداد ارفاقي
به موجب ماده 492 قانون تجارت قرارداد ارفاقي در موارد زير باطل مي شود:
1- در صروتي كه تاجر به عنوان ورشكسته به تقلب محكوم شود.
2- چنانچه كشف شود كه قبل ا زانعقاد قرارداد ارفاقي درميزان دارائي يامقدارقروض تاجر ورشكسته حيله وتزويري به كار رفته و مقدار واقعي آنها د رصورت حسابها قيد نشده است. مواردي كه مي توان قرارداد ارفاقي را فسخ نمود دو مورد مي باشد: اول انكه اگر تاجر ورشكسته از شرايط قرارداد ارفاقي سرپيچي كرده يا آن را اجرا ننمايد و دوم در صورتي كه اجراي تمام يا قسمتي از قرارداد را كسي ضمانت كرده باشد طلبكار مي تواند اجزاي كلي يا جزئي قرارداد را از ضامن بخواهد و در صورت تعدد ضامن مسئوليت آنها تضامني است.در مورد اخير اگر قسمتي از قرارداد ضامن نداشته باشد قرارداد نسبت به آن فسخ مي شود(مواد 494 و 495 ق.ت.).
سوم - فروش اموال ورشكسته
مدير تصفيه پس ا زانجام تشريفات راجع به جمع آوري اموال ورشكسته و حفاظت آنها و همچنين تشخيص ديون و مطالبات ورشكسته و تهيه صورت طبقه بندي بستانكاران او در صورتي كه بين تاجر ورشكسته و بستانكاران وي قرارداد ارفاقي منعقد نشده ويا به دلايلي ابطال و يا فسخ شده باشد. اقدام به فروش اموال ورشكسته و تبديل آنها به پول نقد مي نمايد تا حاصل فروش را بتواند آنها به پول نقد مي نمايد تا حاصل فروش را بتواند بين غرما تقسيم كند. را معين كرده است امكان پذير مي باشد و مرجع صلاحيتدار براي رسيدگي به شكايت مزبور دادگاهي كه عضو ناظر و مدير تصفيه را معين كرده است مي باشد. چنانكه تصميمات مدير تصفيه در خصوص تشخيص مطالبات طلبكاران پس از انجام تشريفات قانوني از طرف هر طلبكار و تاجر ورشكسته قابل اعتراض است (مستفاد از مواد 430 و 431 و 464 ق.ت.).
از طرف ديگر برابر ماده 473 ق.ت. طلبكاراني كه در مواعد تصفيه حاضر نشده و مطابق ماده 462 ق.ت. عمل ننمايند. نسبت به عمليات و تشخيصات و تصميماتي كه در مورد تقسيم وجوه قبل از حضور آنان به عمل آمده حق هيچگونه اعتراضي ندارند. اما در تقسيم وجوهي كه ممكن است بعدا به عمل آيد جز غرما محسوب مي شوند بدون اينكه حق داشته باشند حصه اي را كه درتقسيمات سابق به انان تعلق مي گرفت از اموالي كه هنوز تقسيم نشده مطالبه كنند.
ج - مسئوليت مدني و جزائي مدير تصفيه وعضو ناظر
مدير تصفيه يا عضو ناظر ممكن است تصميمات خود را بر خلاف قانون اتخاذ نموده و به منابع خصوصي طلبكاران و يا ورشكسته لطمه وارد سازند. در چنين مواردي اشخاص متضرر مي توانند بطلان و تصميمات مورد بحث را از دادگاه صلاحيتدار تقاضا نمايند. گاهي اتفاق مي افتد كه مدير تصفيه يا عضو ناظر در اثر ارتكاب تقصير درامور تصفيه به طلبكاران و شخص ورشكسته و يا ساير اشخاص ذينفع خسارت وارد نمايند. بديهي است اشخاص متضرر به منظور اخذ خسارت وارده بايد با توجه به مواد 328 و 951 و 952 و 953 قانون مدني قانون مسئوليت مدني تقصير فاعل زيان و رابطه سببيت بين فعل زيان آور و ضرر وارده را در دادگاه ثابت نمايند.
اگرمدير تصفيه در حين تصدي به امور تصفيه ورشكستگي تاجر ورشكسته وجهي را حيف و ميل نمايد به اشد مجازات خيانت درامانت محكوم خواهد شد. مجازات خيانت در امانت برابر مواد 773 و 674 قانون مجازات اسلامي (تعزيرات) بر حسب نحوه بزه ارتكابي تعيين گرديده است.
انواع ورشكستگي
ورشكستگي را مي توان به عادي به تقصير و به تقلب تقسيم نمود.
الف - ورشكستگي عادي
برابر مواد ٤١٢ و ٤١٣ ق.ت. كسي ورشكسته عادي محسوب مي شود كه تاجر يا شركت تجارتي بوده و از پرداخت وجوهي كه برعهده دارد متوقف گردد و ظرف ٣ روز از تاريخ وقفه كه در اداي قروض ياساير تعهدات نقدي او حاصل شده باشد توقف خود را به دفتر دادگاه عمومي محل اقامت خوداظهار خود اظهار نموده و صورت حساب دارائي و كليه دفاتر تجارتي خود را به دفتر دادگاه مزبور تسليم نمايد. صورت حساب دارائي و كليه دفاتر تجارتي خود را به دفتر دادگاه مزبور تسليم نمايد . صورت حساب موصوف بايد مورخ بوده و به امضا تاجر رسيده و تعداد و تقويم كليه اموال منقول و غير منقول تاجر متوقف بطور مشروح صورت كليه قروض و مطالبات و نيز صورت نفع و ضرر و صورت مخارج شخصي در آن مندرج گردد.
بنابراين اگر تاجر يا شركت تجارتي بدهكار ظرف مهلت مقرر توقف از تاديه ديون خود را به دادگاه صلاحيتدار به انضمام مدارك موردنظر اعلام كرد ورشكستگي عادي محسوب مي شود.
ب - ورشكستگي به تقصير
الف - موارد چهارگانه الزامي صدور حكم ورشستگي به تقصير )ماده ٥٤١ ق.ت(.
١- مخارج شخصي يامخارج افراد تحت تكفل تاجر در ايام عادي به نسبت عايدي او فوق العاده شود.
٢- تاجر مبالغ زيادي از سرمايه خود را صرف معاملاتي كند كه در عرف تجارتي موهوم بوده و يا سودآوري معاملات مذكور منوط به اتفاق محض باشد.
٣- تاجر به منظور به تاخير انداختن ورشكستگي خود خريدي گرانتر يا فروشي ارازانتر از قيمت روز كند و براي بدست آوردن وجه نقد به روش دور از صرفه متوسل شود مثل استقراض يا صدور برات سازشي وغيره.
٤- تاجر پس از تاريخ توقف از اداي ديون و قروضي كه بر عهده دارد يكي از طلبكاران خود را بر سايرين ترجيح داده و طلب او را بپردازد.
دوم - موارد سه گانه اختياري صدور حكم ورشستگي به تقصير)ماده ٥٤٢ ق.ت(.
١- تاجر به حساب ديگري و بدون آنكه عوضي دريافت نمايد تعهداتي كرده باشد كه نظر به وضعيت مالي او انجام تعهدات مزبور فوق العاده باشد.
٢- عمليات تجارتي او متوقف شده و مطابق ماده ٤١٣ قانون تجارت رفتار نكرده باشد.
٣- تاجر دفاتر نداشته يا دفاتر او ناقص يا بي ترتيب بوده يا در صورت دارائي وضعيت واقعي خود را اعم از قروض و مطالبات بطور صريح معين نكند مشروط بر آنكه مورد اخير الذكر تقلبي نكرده باشد.
سوم - تعقيب جزائي و مجازات تاجر ورشكسته به تقصير
تعقيب تاجر ورشكسته به تقصير بنا به تقاضاي هر يك از طلبكاران يا دادستان و يا مدير تصفيه پس از تصويب اكثريت بستانكاران به عمل مي آيد (مواد ٥٤٤ و ٥٤٧ ق.ت.) اگر تعقيب تاجر ورشكسته به تقصير از طرف دادستان به عمل آمده باشد هزينه دادرسي آن به هيچ وجه به عهده هيئت طلبكاران نمي باشد. اگر مدير تصفيه ورشكسته به تقصير را به نام بستانكاران تعقيب نمايد در صورت برائت ورشكسته موصوف هزينه تعقيب به عهده بستانكاران مي باشد و چنانچه تعقيب از طرف يكي از طلبكاران به عمل آمده باشد و ورشكسته برائت حاصل نمايد هزينه دادرسي به عهده طلبكار است اما د رصورت محكوميت ورشكسته مزبور هزينه دادرسي به عهده دولت خواهد بود.
مجازات تاجر ورشكسته به تقصير از ٦ ماه تا ٢ سال حبس مي باشد (ماده ٦٧١ قانون مجازات اسلامي (تعزيرات((.
ج - ورشكستگي به تقلب
مطابق ماده ٥٤٩ ق.ت. اگر تاجر دفاتر تجارتي خود را از روي عمد و سونيت مفقود نمايد يا قسمتي از دارائي خود را مخفي كند و يا به طريق مواضعه و معاملات صوري آن را از بين ببرد و بالاخره اگر به وسيله اسنادن يا به وسيله صورت دارائي و قروض به طور تقلب به ميزاني كه در واقع مديون نمي باشد خود را مديون قلمداد نمايد ورشكسته به تقلب محسوب مي شود.
تعقيب جزائي و مجازات تاجر ورشكسته به تقلب
تعقيب جزائي تاجر ورشكسته به تقلب همانند تعقب جزائي ورشكسته به تقصير مي باشد و مجازات كساني كه به عنوان ورشكسته به تقلب محكوم مي شوند از ١ تا ٥ سال حبس مي باشد (ماده ٦٧٠ قانون مجازات اسلامي (تعزيرات((.
اعلام ورشكستگي
برابر ماده ٤١٥ ق.ت. ورشكستگي تاجر به حكم محكمه بدايت بر حسب اظهار خود تاجر به موجب تقاضاي يك يا چند نفر از طلبكاران و برحسب تقاضاي مدعي العموم اعلام مي شود.
الف - بر حسب اظهار خود تاجر
هر تاجر بدهكار مكلف است دادخواست توقف خود را ظرف سه روز از تايخ وقفه در پرداخت ديون به انضمام صورت حساب دارائي و كليه دفاتر تجارتي مربوط به دفتر دادگاه حقوقي يك محل اقامت خود تسليم نمايد.
صورتحساب مذكور بايد مورخ باشد و به امضا تاجر نيز رسيده و تعداد و تقويم كليه اموال منقول و غير منقول تاجر متوقف به طور مشروح صورت قروض و مطالبات صورت نفع و ضر و صورت مخارج شخصي هم ذكر شده باشد.
تاجري كه به محض حصول توقف از پرداخت ديون نقدي خود در ظرف مدت ٣ روز با در نظر گرفتن ماده ٤١٣ ق.ت. اعلام توقف ننمايد دادگاه مي تواند برابر بند ٢ از ماده ٥٤٢ و ٥٤٣ ق.ت. چنين تاجري را ورشكسته به تقصير اعلام نمايد.
ب - به موجب تقاضاي يك يا چند نفر از طلبكاران
مطابق بند ب از ماده ٤١٥ ق.ت هر كسي كه از تاجر مطالباتي دارد مي تواند در صورت وقفه در تاديه مطالبات مزبور از طرف تاجر يا شركت تجارتي دادخواست ورشكستگي عليه هر يك از آنها تهيه و به دادگاه تقديم نمايد. چنين حقي فقط براي حفظ حقوق او بوده است. زيرا بعضي از تجار بر اثر سهل انگاري و يا تعمدا حاضر نمي شوند بطور آشكار وضع اسف بار مالي خود را به دادگاه اعلام نمايند و چه بسا باقيمانده اموال را نيز به طرق مختلف به ديگران منتقل مي سازند لذا اقدام قانوني طلبكار براي رفع چنين مشكلاتي و جلوگيري از سو استفاده و حيف و ميل شدن مابقي اموال تاجر متوقف ضروري مي باشد.
ج - به موجب تقاضاي دادستان
دادستان به نمايندگي از طرف جامعه حق دارد صدرو حكم ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي متوقف را از دادگاه مربوطه تقاضا نمايد. زيرا ورشكستگي با اقتصاد كشور ارتباط مستقيم دارد اشخاص ثالث مي توانند در مواردي كه تاجر يا شركت تجارتي مرتكب جرائمي راجع به ورشكستگي به تقصير يا تقلب شده باشد مراتب را به دادستاني محل وقوع جرم اطلاع دهند. زيرا ورشكستگي ممكن است موجبات تزلزل اعتبار مالي ديگران را نيز فراهم سازد.
شرايط آغاز رسيدگي
بدهكار بايد تاجر يا شركت تجارتي بوده و از تاديه ديون خود متوقف باشد.
الف - خصوصيات بدهكار
اول - تاجر يا شركت تجارتي
ماده ٤١٢ ق.ت. مقرر مي دارد: ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي در نتيجه توقف از تاديه وجوهي كه برعهده اوست حاصل مي شود.
برابر ماده مذكور در صورتي كه هر تاجر يا شركت تجارتي نتواند ديون خود را درموعد مقرر پرداخت نمايد ورشكسته محسوب مي شود و قانونگذار ورشكستگي را به غير تاجر و حتي شركت غير تجارتي توسعه نداده است.
در پاسخ به اين پرسش كه آيا مي توان عليه كسبه جز يا پيشه وراني كه از اداي ديون خود متوقف شده اند دادخواست توقف داد بايد گفت قانون كسبه جز را از شمول ورشكستگي معاف نموده و درباره آنان اعمال مقررات راجع به اعسار و تجويز نموده است ولي به نظر مي رسد اگر شخص حقيقي غير تاجر اعم از كسبه جز يا پيشه ور بطور معمولي عمل تجارتي انجام و فقط زندگي خود و خانواده اش را به وسيله آن تامين كند در اين صورت تاجر محسوب نمي شود. اما در صورتي كه از حاصل كار ديگران يا انجام معامله سود ببرند عليه چنين اشخاص تحت شرايطي كه د رمورد اصلاح ماده ٤١٢ ق.ت. پيشنهاد گرديده مي توان دادخواست ورشكستگي تسليم نمود. هر چند كه نام آنان در دفتر تجارتي ثبت نشده باشد.
در مورد شركتهاي تجارتي قانونگذار كليه معاملات شركتهاي تجارتي را به تبع شركت تجارتي مي داند ولي شركا و مديران شركتهاي مزبور را اصولا تاجر محسوب نمي كند (بند ٤ ماده ٣ ق.ت) اصل توسعه دادن ورشكستگي به اموال شخصي بعضي از مديران در قانون تجارت ايران پيش بيني نشده است. بنابراين لازم است گفته شود كه اگر شركت ورشكسته شود يا پس از انحلال معلوم شود كه دارائي شركت براي تاديه ديون آن كافي نيست دادگاه صلاحيتدار مي تواند به تقاضاي هر ذينفع هر يك از مديران يا مدير عامل را منفردا يا متضامنا به تاديه آن قسمت از ديوني كه پرداخت آن از دارائي شركت ممكن نيست محكوم نمايد.
دوم - تاجر متوفي
قسمت دوم ماده ٤١٢ ق.ت. مي گويد : (حكم ورشكستگي تاجري را كه حين الفوت شركت ممكن نيست محكوم نمايد.
دوم - تاجر متوفي
قسمت دوم ماده ٤١٢ ق.ت. مي گويد(حكم ورشكستگي تاجري را كه حين الفوت در حال توقف بوده تا يك سال بعد ازمرگ او نيز مي توان صادر نمود همين حكم را ميتوان درمورد تاجر متواري نيز جاري ساخت.
ب - توقف از اداي ديون
قانون تجارت ايران توقف از اداي ديون را تعريف ننموده و ظاهرا عدم توانائي پرداخت غير اداري دين است. زيرا عدم توانائي پرداخت هنگامي تحقق پيدا مي كند كه دارائي منفي بدهكار از دارائي مثبت او بيشتر باشد وعدم تعادل دو دارائي دقيقا پس از تصفيه اموال مشخص مي گردد.
از طرف ديگر توقف از اداي ديون نيز داراي مفهومي بسيار خشن مي باشد زيرا ظاهرا با ملاحظه كلمات مذكور در بدو امر چنين تصور مي شود كه بدهكار با اينكه توانائي پرداخت ديون خود را در انقضا مهلت داشته ولي از پرداخت آنها خوداري نموده است.
با اين تعبير علي الاوصول بايد عدم پرداخت دين واحد براي تحقق تقف كافي باشد.اگر بازههم توقف از اداي ديون را نشانگر ضعف بنيه مالي تاجر بدانيم ممكن است تاجري كه مشكل مالي دارد سعي كند براي مدت كوتاهي به ظاهر خود را داراي اعتبار جلوه بدهد . به عبارت ديگر تاجر مزبور با اخذ ام موقتا ديون تجاري خود را پرداخت كند تولي از اداي ماليات و حقوق تامين اجتماعي خودداري نمايد.
بدين ترتيب توقف از پرداخت شرط رضايت بخش و كافي براي ورشكستگي تاجر نخواهد بود.
دادگاههاي ايران از تفسير مضيق و محدود ماده ٤١٢ ق.ت. خودداري نموده اند و پيشنهاد مي شود كه قسمت اول ماده ٤١٢ ق.ت. به شرح زير اصلاح گردد: ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي ه رخص حقوقي حقوق خصوصي حتي غير تاجر يا هر شخص حقيقي غير تاجر كه موضوع فعاليت آنان اقتصادي و يا سودآور باشد در نتيچه عدم توانائي از تاديه ديوني كه بر عهده دارد حاصل مي گردد.
رسيدگي به دعوي و صدور حكم
در حكومت قانون سابق دادگاههاي حقوقي يك صلاحيت رسيدگي به دادخواست ورشكستگي را بطور اختصاصي طبق قانون آئين دادرسي مدني داشتند.
طبق ماده ٦٤ قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب ٢١/١/٧٩ همين كه خواهان دادخواست خود را با ضمائم مربوط به دفتر دادگاه تقديم نمود مدير دفتر مكلف است در صورتي كه دادخواست كامل باشد بلافاصله و الا پس رفع نقص يك نسخه از دادخواست و پيوستها را با تعيين روز و ساعت جلسه دادرسي براي خوانده ارسال نمايدو روز جلسه دادگاه بايد به نحوي تعيين شود كه فاصله بين ابلاغ دادخواست و روز جلسه كمتر از ٥ روز نباشد . ضمنا در مواردي كه نشاني طرفين دعوا يا يكي از آنها در خارج از كشور باشد فاصله بين ابلاغ و قت و روز جلسه كمتر از دو ماه نخواهد بود.
آنچه مسلم است ادعاي خواهان بايد مستند به دليل باشد. در غير اين صورت ولو اينكه خوانده هم سكوت كرده باشد خواهان محكوم به بي حقي خواهد بود زيرا برابر ماده ١٩٤ قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب ٧٩/١/٢١ دليل عبارت از امري است كه اصحاب دعوي براي اثبات يا دفاع از دعوي به آن استناد مي نمايند.
قانون تجارت ايران دادگاه رسيدگي كنند به دعواي ورشكستگي را مكلف كرده كه پس از احراز تاجر بودن فرد و علم به توقف از اداي وجوهي كه بر عهده اوست حكم ورشكستگي تاجر را صادر نمايد بديهي است در اين مورد بايد به دلائل اقامه شده توجه نمايد.
قبل از صدور حكم ورشكستگي دادگاه بايد راسا يا توسط قاضي ديگر و يا مدير تصفيه و بالاخره توسط مدير دفتر اطلاعات كافي از وضع تاجر (اعم از حقيقي يا حقوقي)كسب نمايد تا معلوم شود كه آيا شخص مزبور قادر به ادامه فعاليت تجارتي مي باشد يا خير؟ چون هدف حقوق تجارت كمك به بازسازي واحدهاي توليد صنعتي تجارتي يا خدماتي است لذا بايد تحقيقات لازم در اين مورد به عمل آيد.
مسئله ديگري ك قبل از صدور حكم ورشكستگي بايد در نظر گرفته شود اين است كه قاضي رسيدگي كنند به دعوي ورشكستگي مخير است قبل از صدور حكم توقف در صورتي كه اميدي به ادامه كار تاجر داشته باشد هيئت بستانكاران را براي مشاوره در انعقاد قرارداد ارفاقي دعوت نمايد حال اگر تاجر بدهكار در مهلتهاي تعيين شده نتوانست ديون خود را پرداخت كند دراين صورت دادگاه مي تواند حكم ورشكستگي و تصفيه اموال تاجر مزبور را صادر نمايد.
دادگاه رسيدگي كننده به دعواي ورشكستگي مي تواند به وسيله مدير تصفيه و با نظارت خود و طلبكاران بدون اينكه حكم توقف صادر كند قسمتي از اموال تاجر متوقف را فروخته بين طلبكاران تقسيم نمايد و چنين اقدامي در صورت رضايت طلبكاران امكانپذير خواهد بود.
قاضي پرونده ورشكستگي بايد مجاز باشد تاجر بدهكار را كه پس از دعوي حاضر نشده است جلب و حتي زنداني نموده و نيز اقدامات تاميني لازم نسبت به اموال نامبرده از قبيل منع انتقال اموال و پرداخت ديون به عمل آورد. بديهي است پس از رد تقاضاي ورشكستگي كليه ممنوعيت هاي مورد بحث ملغي الاثر خواهد بود.
محتوي حكم به موجب قانون تجارت
حكم ورشكستگي حكم اعلامي است يعني آثار حكم محدود به طرفين دعوي نبوده بلكه نسبت به كليه افراد داراي اعتبار مي باشد . ضمنا حكم ورشكستگي بطور موقت اجر مي شود و چون حكم به قطعيت نرسيده عمليات اجرائي معمولا محدود به اقدامات تاميني مي باشد.
اگر در هر حوزه دادگاه عمومي اداره تصفيه براي رسيدگي به امور ورشكستگي تاسيس نشده باشد دادگاه مكلف به تعيين عضو ناظر خواهد بود.
الف - تعيين عضو ناظر
عضو ناظر مامور اداره امور مربوط به ورشكستگي است و دادگاه ميتواند در موردي كه مقتضي بداند عضو ناظر را تبديل و شخص ديگري را به جاي او تعيين نمايد (مواد ٤٢٨ و ٤٣٢ ق.ت) عضو ناظر در كليه امور مربوط به ورشكستگي و سرعت جريان آن نظارت داشته و در تمام منازعاتي كه رسيدگي به آنها در صلاحيت دادگاه مي باشد مداخله و مراتب راگزارش مي نمايد.
در صورت شكايت از تصميمات عضو ناظر بايد به دادگاهي كه عضو ناظر راتعيين نموده مراجعه كرد.
ب - اقدامت تاميني
دادگاه در حكم ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي دستور مهر و موم انبارها و حجره ها و صندوق و اسناد و دفاتر و نوشته ها و اسباب و اثاثيه تجارتخانه و منزل تاجر را صادر مي نمايد عضو ناظر ممكن است فورا از كليه دارائي تاجر يا شركت تجارتي صورت برداري نمايد واز آنجائي كه اين عمل معمولا مدتي به طول مي انجامد لذا عضو ناظر براي جلوگيري از حيف و ميل دارائي ورشكسته قبل از صورت برداري اقدام به مهر وموم آنها مي نمايد.
ماده ٤٣٤ ق.ت. مي گويد (مهر و موم بايد فورا به توسط ناظر به عمل آيد مگر در صورتي كه به عقيده عضو مزبور برداشتن صورت دارائي تاجر در يك روز ممكن باشد در اين صورت بايد فورا شروع به برداشت صورت شود.
اگر شركت تجارتي ورشكسته تضامني يا مختلط و يا نسبي باشد اموال شخص شركا ضامن مهر و موم نخواهد شد مگر آنكه دادگاه حكم ورشكستگي شخص شركا شركتهاي مذكور را به موجب حكم جداگانه و يا در ضمن حكم دادگاه صادر نمايد.
ج- صدورقرار توقيف تاجر
چنانچه تاجر مفاد ماد ٤١٣ ق.ت. را در مورد اعلام وقفه از تاديه ديون و تسليم صورت حساب دارائي وكليه دفاتر تجارتي خود كه متضمن مراتب مندرج در ماده ٤١٤ قانون مذكور مي باشد به دادگاه عمومي يك محل اقامت خود رعايت نكند دادگاه مكلف است قرار توقيف تاجر را صادر نمايد و اين سخت گيري قانونگذار از مواردي است كه تاجر ورشكسته به تقصير نيز باشد. ضمنا قرار توقيف ورشكسته در مواقعي نيز داده مي شود كه معلوم گردد تاجر ورشكسته مي خواهد به واسطه اقدامات خود از ادراه امور ورشكستگي و تصفيه دارائي مربوطه جلوگيري نمايد (مواد ٤٣٥ و ٤٣٦ ق.ت).
د - تعيين تاريخ توقف
دادگاه بايد تاريخ توقف را تعيين نمايد. هر چند كه ماد ٤١٦ ق.ت. در صورت تعيين نشدن تاريخ از طرف دادگاه تاريخ صدور حكم ورشكستگي را تاريخ توقف محسوب مي كند.
از طرف ديگر بستانكاران مي توانند تا انقضا مهلتي كه براي تشخيص و تصديق مطالبات خودمعين شده است تغيير تاريخ توقف را از دادگاه صادركننده حكم درخواست نمايند.
با تعيين تاريخ توقف تاجر يا شركت تجارتي ورشكسته از تاريخ توقف حق مداخله يا دخل و تصرف در تمام اموال خود اعم از اعياني و منافع و حقوق مالي را ندارد.
ه - تعيين مدير تصفيه
دادگاه ضمن حكم ورشكستگي خود يا حداكثر در ظرف ٥ روز پس از صدور حكم يك نفر را به سمت مديريت تصفيه معين مي نمايد تا حسابهاي تاجر ورشكسته را تصفيه و ديون او ر پرداخت نمايد و در قبال انجام وظايف قانوني مستحق دريافت خق الزحمه اي است كه از طرف دادگاه معين مي شود.
آثار حكم ورشكستگي نسبت به ورشكسته
تاجر ورشكسته از تاريخ صدور حكم ازمداخله در تمام اموال خود حتي آنچه كه ممكن است در مدت ورشكستگي عايد او گردد ممنوع است دركليه اختيارات و حقوق مالي رشكسته كه استفاده از آن موثر درتاديه ديون او باشد مديرتصفيه قائم مقام قانوني ورشكسته بوده و حق دارد به جاي او از اختيارات و حقوق مزبور استفاده كند.(ماده ٤١٨ ق.ت).
آثار حكم ورشكستگي وقتي ظاهر مي شود كه حكم ورشكستگي از دادگاه صلاحيتدار صادر شده باشد و برابر ماده ٤١٩ ق.ت. از تاريخ حكم ورشكستگي هر كس نسبت به تاجر ورشكسته دعوائي از منقول يا غير منقول داشته باشد بايد بر مدير تصفيه اقامه يا به طرفيت او تعقيب كند. كليه اقدامات اجرائي نيز مشمول همين دستور خواهد بود.
ماده ٤١٨ بطور صريح تاريخ صدور حكم را مبدا سلب مداخله تاجر در تمام اموال خود تعيين نموده است و منطقي هم به نظر مي رسد زيرا اشخاص طرف معامله تاجر بدون آگاهي از وضع مالي او مبادرت به تنظيم قرارداهايي نموده و به مورد اجرا مي گذارند حال اگر پس از مدتي چنين قراردادهايي به علت توقف تاجر باطل اعلام گردد مآلا اشخاص مذكور كه سونيتي هم نداشته اند متضرر خواهند شد.
الف - مستثنيات دين
برابر ماد ١٦ (ق.ا.ت.ا.و.) (مستثنيات دين تحت اختيار و رشكسته گذاشته شده ولي جز صورت اموال قيد خواهد شد).
ماد ٦٥ قانون اجراي احكام مدني مصوب ١٣٥٦ به مستثنيات دين اشاره نمي كند. ولي اموال زير را براي اجراي حكم غير قابل توقيف مي داند:
١- لباس و اشيا و اسبابي كه براي رفع حوائج ضروري محكوم عليه و خانواده او لازم است.
٢- آذوقه موجود به قدر احتياج يك ماهه محكوم عليه و اشخاص واجب النفقه او.
٣- وسايل و ابزار كار ساده كسبه و پيشه وران و كشاورزان.
٤- اموال و اشيايي كه به موجب قانون مخصوص غير قابل توقيف مي باشند.
تبصره : تصنيفات و تاليفات و ترجمه هائي كه هنوز به چاپ نرسيده بدون رضايت مصنف و مولف و مترجم و در صورت فوت آنها بدون رضايت ورثه يا قائم مقام آنان توقيف نمي شود.
ب- ورشكستگي شخصي مديران شركت واشخاص ديگر
ماده ٤١٢ فقط درمورد ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي كه از اداي ديون و وجوهي كه بر عهده دارد متوقف گشته است صحبت كرده و سخني درباره ورشكستگي مديران يا شركا شركت بيان ننموده است.
برابر ماده ٤٣٩ ق.ت. درمورد شركا ضامن شركتهاي تضامني يا مختلط يا نسبي دادگاه اختيار دارد حكم ورشكستگي شركا ضامن را در ضمن حكم ورشكستگي شركت يا به موجب حكم جداگانه صادرنمايد. ولي در مورد شركتهاي سهامي عام و خاص با مسئوليت محدود شركتهاي مختلط (درمورد سهامداران و شركا با مسئوليت محدود) سكوت نموده است.
امروزه اصل تفكيك بنگاههاي تجارتي از اداره كنندگان و شركا آن موجب گرديده است كه ورشكستگي شخصي مديران و ساير تدابير تاميني را پيش بيني نمايند تا دست اندركاران شركتها در تحت پوشش شخص حقوقي سهامداران شركا و يا اشخاص ثالث را تضرر ننمايند و براي حمايت از واحدهاي توليدي و صنعتي و تجاري و خدماتي عام المنفعه در قوانين جديد كلمه (ورشكستگي) را فقط در مورد مديران و دست اندركاران واحدهاي مذكور بكاربرده اند.
ج - اثر ورشكستگي شخصي شريك يا سهامدار در انحلال شركت
در طبقه بندي شركتهاي تجارتي آنها را با توجه به خصوصياتي كه دارند به شركتهاي شخص (شامل: شركت تضامني شركت نسبي شركت با مسئوليت محدود شركت مختلط غير سهامي) و به شركتهاي سرمايه (شامل: شركت سهامي عام و خاص شركت مختلط سهامي شركت تعاوني) تقسيم مي نمايند.
اول - در شركتهاي شخص
در اين شركتها كه نمونه بارز آن شركت تضامني است ماده ١٢٨ ق.ت. مقرر مي دارد(ورشكستگي شركت ملازمه قانوني با ورشكستگي شركا و ورشكستگي بعضي از شركا ملازمه قانوني با ورشكستگي شركت ندارد.
اين ماده با در نظر گرفتن اصل انفكاك و تنجيز دارائي شخص حقوقي (شركت) از اشخاص حقيقي آن (شركا) ورشكستگي بعضي از شركا را موجب ورشكستگي شركت نمي داند. اما چون ممكن است شركا تحت پوشش شخص حقوقي ورشكستگي شركت نمي داند اما چون ممكن است شركا تحت پوشش شخص حقوقي و به قصد فرار از دين اموال شركت را به نام خود منتقل سازند لذا ماده ١٣٨ ق.ت. براي حفظ حقوق بستانكاران تحت شرايطي ورشكستگي شركت تضامني را به تبع ورشكستگي يك يا چند نفر از شركا تقاضاي كتبي مدير تصفيه شخص ورشكسته از شركت تضامني مبني بر انحلال شركت اخير انقضا مدت ٦ ماه از تاريخ تاقضاي مدير تصفيه و منصرف نكردن مدير تصفيه از تقاضاي انحلال توسط شركت.
برابر ماده ١٢٩ قانونگذار براي اثبات امور تجارتي سعي نموده از انحلال شركت به علت عدم تاديه قروض شخصي شركا در صورتي كه نتوانسته باشند طلب خود را از دارائي شخص مديون (شريك شركت تضامني) وصول كنند و سهم مديون از منافع شركت كافي براي تاديه طلب آنها نباشد مي توانند انحلال شركت را تقاضا نمايند به شرط اينكه لااقل ٦ ماه قبل قصد خود را به وسيله اظهارنامه رسمي به اطلاع شركت رسانيده باشند. در اين صورت شركت يا بعضي از شركا مي توانند مادامي كه حكم نهائي صادر نشده با تاديه طلب دائن مزبور تا حد دارائي مديو در شركت يا با جلب رضايت وي به طريق ديگر از انحلال شركت جلوگيري كنند.
دوم - درشركتهاي سرمايه
شركت سهامي عام و خاص نمونه بارز شركتهاي سرمايه است و با توجه به ماده ١ لايحه اصلاح قسمتي از قانون تجارت مسئوليت هر سهامدار محدود به مبلغ اسمي سهم او مي باشد. لذا ورشكستگي شخص سهامدار بنا به محدوديت مسئوليت او موجب ورشكستگي شركت نمي شود ولي قانونگذار براي حفظ حقوق طلبكاران شركتهاي سهامي درماده ١٤٣ (ل.ا.ق.ت) مسئوليت فري يا تضامني مديران را پيش بيني نموده و اگر شركت ورشكسته شود يا پس از انحلال معلوم گردد كه دارائي شركت براي اداي ديون آن تكافو نمي نمايد هر طلبكاري مي تواند از دادگاه ذيصلاح محكوميت مديران شركت سهامي را كه با ارتكاب تقصير موجبات ورشكستگي شركت و عدم تكافوي دارائي آن را فراهم ساخته اند به پرداخت آن قسمت از ديون كه وصول آن از دارائي شركت امكانپذير نيست تقاضا نمايد.
آثار حكم ورشكستگي نسبت به قراردادهاي ورشكسته
الف - معاملات تاجر ورشكسته قبل از تاريخ توقف
اول - معاملات به قصد فرار از دين يا براي اضرار طلبكاران
ماده ٤٢٤ ق.ت. مي گويد (هر گاه در نتيجه اقامه دعوي از طرف مدير تصفيه يا طلبكاري براي اشخاصي كه با تاجر طرف معامله بوده يا بر قائم مقام قانوني آنها ثابت شود تاجر متوقف قبل از تاريخ توقف خود براي فرار از اداي دين يا براي اضرار طلبكارها معامله نموده كه متضمن ضرري بيش از ربع(٤/١) قيمت حين المعامله بوده است آن معامله قابل فسخ است مگر اينكه طرف معامله قبل از صدور حكم فسخ تفاوت قيمت را بپردازد دعواي فسخ در ظرف دو سال از تاريخ وقوع معامله در محكمه پذيرفته مي شود.
دراين ماده اصل صحت معاملات تاجر قبل از توقف به لحاظ ثبات معاملات مورد توجه بود و فقط تحت شرايط مندرج در ماده قابل فسخ مي باشد درعين حال به طرف معامله امكان داده مي شود كه قبل از صدور حكم فسخ معامله از دادگاه تفاوت قيمت را پرداخت نموده و از فسخ معامله جلوگيري نمايد.
دوم - نحوه پرداخت قيمت حين المعامله به محكوم عليه
هرگاه محكمه به موجب ماده قبل حكم فسخ معامله را صادر نمايد محكوم عليه بايد پس از قطعي شدن حكم مالي را كه موضوع معامله بوده است عينا به مدير تصفيه تسليم و قيمت حين المعامله آن را قبل از آنكه دارائي تاجر بين غرما تقسيم شود دريافت دارد و اگر عين مال مزبور در تصرف او نباشد تفاوت قيمت را خواهد داد(ماده ٤٢٥ ق.ت.).
اين مادهمعاملات معاوضي رامورد توجه قرارداده و معاملات غير معاوضي مثل هبه و ساير نقل وانتقالات بلاعوض بخاطر ثبات معالمات مدنظر نمي باشد.
سوم - معاملات صوري يا مسبوق به تباني
اگر تاجر معامله اي قبل از تاريخ توقف بنمايد كه صوري بوده و يا مسبوق به تباني باشد پس از ثابت شدن دردادگاه آن معامله خود بخود باطل بوده و عين و منافع مال موضوع معامله به تاجر مسترد مي گردد وطرف معامله اگر طلبكار شود جز غرما حصه اي خواهد بود (مستفاد از ماده ٤٢٦ ق.ت).
ب - معاملات تاجر ورشكسته از تاريخ توقف تا صدور حكم ورشكستگي
بين تاريخ توقيف يعني تاريخي كه تاجر از پرداخت ديون و قروضي كه بر عهده دارد عاجز و متوقف مي شود تا تاريخ صدور حكم ورشكستگي از دادگاه عمومي كه اصطلاحا به دوران مشكوك معروف است گاهي اتفاق مي افتد ك تاجر معاملاتي انجام مي دهد كه به ضرر بستانكاران است ويا با سونيت بعضي ازاموال خود را به ديگران منتقل مي نمايد . براي حمايت از حقوق بستانكاران و براي جلوگيري از سلب اعتماد آنان نسبت به واحدهاي تجارتي در حقوق اغلب كشورهاي جهان مقرراتي وضع شده است.
ماده ٤٢٣ ق.ت. مي گويد: هر گاه تاجر پس از توقف معاملات ذيل را بنمايد باطل و بلااثر خواهد بود:
هر صلح محاباتي يا هبه و بطور كلي هر گونه نقل وانتقالات بلاعوض اعم ازاينكه راجع به منقول يا غيرمنقول باشد.
تاديه هر قرض اعم از حال يا موجل به هر وسيله كه به عمل آمده باشد.
هر معامله كه مالي از اموال منقول يا غير منقول تاجر را مقيد نمايد و به ضرر طلبكاران تمام شود.
ج - معاملات تاجر ورشكسته بعد از صدور حكم ورشكستگي
ازتاريخ صدور حكم ورشكستگي تاجر ورشكسته از مداخله در تمام اموال خود اعم از اعياني و منافع و حقوق مالي از قبيل حق دائن بر مديون حق شفعه حق خيار حق تحجير و غيره حتي اموالي كه ممكن است بعدا عايد او گردد ممنوع مي باشد و مدير تصفيه يا ادراه تصفيه قائم مقام قانوني ورشكسته مي باشد و چنانچه تاجر بعد از صدور حكم معاملاتي نسبت به دارائي خود بنمايد باطل و بلااثر است.
اول - تعليق دعاوي فردي
در حقوق مدني هر كس بايد مراقب منافع فردي خود باشد و در صورت اقدام فوري نسبت به ديگران در وصول طلب خود شانس بهتري خواهد داشت اما درحقوق تجارت هدف اساسي قوانين و مقررات ورشكستگي ايجاد تساوي بين طلبكاران تاجر يا شرت تجارتي ورشكسته درامر وصول مطالبات مي باشد. به همين جهت ماده ٤١٩ ق.ت. مقرر مي دارد : از تاريخ حكم ورشكستگي هر كس نسبت به تاجر ورشكسته دعوائي از منقول يا غير منقول داشته باشد بايد بر مدير تصفيه اقامه يا به طرفيت او تعقيب كند. كليه اقدامات اجرائي نيز مشمول همين دستور خواهد بود.
درهمين زمينه قانونگذار با تعيين مدير تصفيه يا اداره تصفيه دعاوي و تعقيبات فردي را عليه تاجر ورشكسته تعليق كرده و تصريح نموده است كه مدير تصفيه يا اداره تصفيه به نمايندگي قانوني از طرف طلبكاران و تاجر ورشكسته وظايف محوله را انجام خواهد داد. از طرف ديگر نسبت به تصميمات مدير تصفيه يا اداره تصفيه مي توان به دادگاه صادركنند حكم توقف شكايت نمود.
دوم - حال شدن ديون موجل تجاوز ورشكسته
ماده ٤٢١ ق.ت. مقرر مي دارد: همين كه حكم ورشكستگي صادر شد قروض موجل با رعايت تخفيفات مقتضيه نسبت به مدت به قروض حال مبدل مي شود.
مساله حال شدن ديون موجل اين طور توجيه شده كه چون طلبكار در بدو امر به تاجر يا شركت تجارتي به لحاظ اعتبار آنان اعتماد مي نمايد لذا حاضر مي شود به تاجر يا شركت تجارتي در اداي ديون مهلت دهد ولي به علت وخيم شدن وضع مالي تاجر و ورشكستگي او طلب طلبكار درمعرض تضييع قرار مي گيرد بنابراين بايد از ورود ضرر به طلبكار جلوگيري شود و براي اين منظورطلب وي حال گردد. زيرا اگر اجل تبديل به حال نشود مدير تصفيه يا اداره تصفيه اموال تاجر را بين طلبكاراني كه طلب مال دارند به نسبت حصه آنان تقسيم مي نمايد و ديگر مالي باقي نخواهد ماند تا صاحب طلب موجل پس از حال شدن طلب اسناد مربوطه را ارائه و طلب خود را وصول نمايد و از اين بابت متضرر خواهد شد.
خاتمه ورشكستگي
در تصفيه عادي پس از تقسيم اموال و خاتمه ورشكستگي كارمند مربوطه گزارشي مبني بر خاتمه ورشكستگي به رئيس اداره تصفيه مي دهد. دراين گزارش خلاصه عمليات تصفيه و علت ورشكستگي و مبلغ دارائي بدهي و ميزان كسري و همچنين سهميه هايي كه برابر ماده ٤٧ قانون اداره تصفيه در صندوق دادگستري به وديعه گذاشته شده قيد مي گردد. متعاقبا ورشكستگي از طرف رئيس اداره تصفيه اعلام و انتشار مي گردد.
اداره تصفيه
به موجب ماده ١ قانون اداره تصفيه امور ورشكستگي سازماني به نام اداره تصفيه امور ورشكستگي كه در حال حاضر زير نظر شوراي عالي قضائي وزارت دادگستري انجام وظيفه مي نمايد در تهران و در بعضي از شهرستانهاي مهم تاسيس گرديده است. اما در تقاطي كه اداره تصفيه تشكيل نشده است. امرتصفيه توسط مدير تصفيه و نظارت عضو ناظر صورت ميگيرد.
برابر ماده ٢ (ق.ا.ت.ا.و) (رئيس و كارمندان اداره تصفيه ممكن است از بين خدمتگزاران قضائي يا اداري يا غير از خدمتگزاران دولت انتخاب شوند...).
كارمندان اداره تصفيه به دو گروه تقسيم مي شوند يكي قضات و ديگري كارمندان اداري.
قضات اداره تصفيه نقش مدير را در رسيدگي به پرونده هاي ورشكستگي و عمليات تصفيه ايفا مي نمايند.
قضات مزبور كه از جمله قضات ايستاده مي باشند از ميان دادرسان وزارت دادگستري بنا به پيشنهاد مدير كل اداره تصفيه امور ورشكستگي تحت نظارت شوراي عالي قضائي تعيين مي شوند.
كارمندان اداري به سه دسته تقسيم مي شوند:
كارمندان حسابداري كه امور حسابداري را طبق مقررات خاص حسابداري و دستورات رئيس حسابداري اداره كل تصفيه يا رئيس اداره تصفيه انجام ميدهند.
كارمندان دبيرخانه كه امور دفتري اداره تصفيه وامور اجرائي و دستورات قضات را انجام مي دهند.
كارمنداني كه معمولا سابقه قضائي دارند و مانند قضات به پرونده هاي ورشكستگي رسيدگي مي نمايند.
اول - دفاتر اداره تصفيه و برگهاي نمونه.
طبق ماده ١ آئين نامه قانون اداره تصفيه امور ورشكستگي اداره تصفيه ملزم به داشتن دفاتر زير مي باشد:
١- دفتر فهرست ورشكستگان
٢- دفتر فهرست ماموريت ها
٣- دفتر صندوق و دفتر تراز آزمايش.
4- دفتر نماينده
دوم - امور مالي اداره تصفيه - صندوق (الف و ب)
اداره تصفيه كه عمليات مربوط به امور ورشكستگي را انجام مي دهد نياز به هزينه هاي ضروري دارد. به همين جهت قانونگذار صراحتا حق وصول هزينه هاي مزبور را پس از مشخص شدن اموال ورشكسته و قبل از تقسيم آنها بين غرما به اداره مزبور داده است. (صندوق الف) از طرف ديگر براي جلوگيري از محظورات مالي صندوق ديگري نيز پيش بيني گرديده است كه در آمدهايي را طبق قانون وصول نمايد.
اداره تصفيه قبلا استقلال مالي داشت ولي به موجب ماده واحده لايحه قانوني راجع به درآمدهاي اختصاصي چون كليه درآمدهاي اختصاصي وزارتخانه ها و موسسات دولتي بايد به درآمد عمومي منتقل گردد. لذا در آمدهاي اداره تصفيه امور ورشكستگي نيز به درآمد عمومي انتقال يافته و درمقابل اعتبار مورد نياز اداره مزبور ضمن بودجه وزارت دادگستري در رديف خاصي منظور مي گردد. طبق ماده ٥١ (ق.ا.ت.ا.و) اداره تصفيه داراي دو صندوق به نام صندوق الف و ب مي باشد كه ذيلا به شرح آنها مي پردازيم:
صندوق الف
بايد بين درامد و هزىنه صندوق مزبور قائل به تفكيك شد:
درآمد صندوق الف عبارت از وجوهي است كه حاصل ويژه دارائي ورشكسته به عنوان هزينه امور ورشكستگي به شرح زير احتساب وبرداشت مي شود:
تا ٠٠٠/١٠٠ ريال ٨%
نسبت به مازاد ٠٠٠/١٠٠ ريال تا ٠٠٠/٥٠٠ ريال ٧%
نسبت هب مازاد ٠٠٠/٥٠٠ ريال به بالا ٦%
در رابطه با هزنيه صندوق (الف) وجوهي كه به شرح ماده ١ تصويب نامه مذكور وصول مي شود بايد به تجويز ماده واحده راجع به درآمدهاي اختصاصي وزارتخانه ها به درآمد عمومي انتقال گردد و همانطور كه اشاره شد هزينه هاي امور ورشكسته از محل اعتبار مصوبه ساليانه اداره تصفيه تامين مي گردد و اسناد هزينه بايد به امضاي متفق رئيس اداره كل تصفيه ذيحساب وزارت دارائي برسد.
صندوق ب
درامد صندوق (ب) عبارت است از ٢٥% حقوقي كه به موجب قانون ثبت شركتها و ماده ١١ قانون تجارت براي امضا دفاتر تعلق مي گيرد ضمنا ميزان حق الثبت و پلمپ دفاتر تجارتي به استثنا بهاي تقاضانامه و اظهارنامه پلمپ و نيز درآمد صندوق (ب) به ازا هر يكصد صفحه دفتر تجارتي ٢٠٠ ريال كسر صد صفحه اول حداقل حق الثبت يكصد صفحع ٢٠٠ ريال محاسبه مي شود.
وجوه صندوق (ب) پس از تامين كسري اعتبارات صندوق (الف) طبق بودجه اي كه هر سال از طرف وزارت دادگستري تنظيم و به تصويب هيئت وزيران مي رسد به تريتب به مصارف زير خواهد رسيد:
پرداخت كسري هزينه هاي بيمارستان وزارت دادگستري
پرداخت حقوق و مزاياي كارمنداني كه حسب ضرورت از طرف اداره كل تصفيه پرداخت شده ودر دادگستري مشغول به كار مي باشند.
پرداخت فوق العاده سختي معيشت قضائي كه در بخش هاي خارج از مركز و نقاط دوردست و صعب المعيشه انجام وظيفه مي نمايند.
كمك به صندوق تعاوني كارمندان قضائي و اداري دادگستري
تامين هزينه هاي لازم براي اجرا قانون اطفال بزهكار وتاسيس دادگاه بخش در خارج از مقرر دادگاه شهرستان.
تامين هزينه هاي لازم به منظور اجراي قانون اقدامات تاميني.
وظايف اداره تصفيه
اول - اقدامات تامين و حفظ حقوق اشخاص ثالث
ادراه تصفيه تجويز ماده ٣ (آ.ق.ا.ت.ا.و) حكم ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي ورشكسته را بر حسب تاريخ در دفتر فهرست ورشكستگان ثبت و شماره گذاري كرده و به نظر رئيس اداره مي رساند. سپس پرونده معمولا به يكي از كارمندان قضائي يا اداري محول مي گردد. متصدي پرونده مكلف است از روز شروع ماموريت خود براي حفظ حقوق تاجر ورشكسته اقدامات تاميني عليه مديوئين او به عمل آورد و براي انجام امور فوق قانونگذار استقراض اداره تصفيه را عنداللزوم به اعتبار دارائي موجود ورشكسته براي اقدامات تاميني بدوي پيش بيني نموده است. ساير اقدامات تاميني عبارت است از:
صورت برداري از اموال ورشكسته و مهر و موم آنها و توقيف ورشكسته.
دوم - فروش اموال و تقسيم وجوه حاصله بين بستانكاران
در صورتي كه قرارداد ارفاقي با تاجر ورشكسته منعقد نشده باشد اموال تاجر مزبور اصولا به طريق مزايده به فروش رسيده و حاصل فروش بين بستانكاران ورشكسته تقسيم مي شود.
اگره هيئتي از بستانكاران كه واحد شرايط مذكور در ماده ٤٨٠ ق.ت. مي باشند رضايت بدهند و وقتي كه مال در بازار بورس يا در بازار ارزش معيني دارد(مانند سهام شركتها) به استثناي اشيا مورد وثيقه كه آنها را نمي توان بدون جلب رضايت صاحبان حق وثيقه به طريق غير مزايده فروخت و نيز اموال فاسد شدني و اشيايي كه در معرض تنزل قيمت هستند و نگهداري آنها مستلزم هزينه غير منتاسبي باشد استثنائا بدون مزايده و به طريق عادي به فروش ميرسد.
گاهي به علت طول عمليات تصفيه امور ورشكستگي اداره تصفيه به تقسيم موقت سهام مبادرت مي كند. اين تقسيم موقت بايد پس از انقضا مهلت ٢٠ روز از تاريخ انتشار آگهي مربوط به صورت طبكاران انجام پذيرد. ضمنا اداره تصفيه صورت موقت تقسيم سهام را تهيه نموده و با اعلام قبلي آن را به مدت ١٠ روز دردسترس بستانكاران قرار مي دهد.
درمورد بستانكاراني كه طلب آنها موجل است قبل از رسيدن سررسيد طلب پرداختي به آنان صورت نمي گيرد مگر آنكه نسبت به كسر فرع قانوني از طلب خود رضايت دهند. (مواد ٤٨ و ٣٦ ق.ا.ت. ا.و. و ٥٤ آ.ق.ا.ت.ا.و).
صورت تقسيم و حساب نهائي كه پس از قطعيت كليه دعاوي مربوط به اموال ديون ورشكسته تنظيم مي گردد. درمدت ١٠ روز در دسترس بستانكاران قرار گرفته و مراتب به اطلاع آنان خواهد رسيد. ضمنا خلاصه اي از صورت مربوط به سهم هر يك از بستانكاران به انان فرستاده مي شود. پس از انقضا مدت نامبرده اداره تصفيه بدوا هزينه توقف و هزينه تصفيه را احتساب و برداشت نموده و سپس اقدام به پرداخت سهم هر يك از سهام مي نمايد. اگر بستانكاري كاملا به حق خودرسيد بايد سند مربوط را به اداره تصفيه تسليم نمايد. اما اگر قسمتي از طلب خود را دريافت كرد مراتب در سند قيد شده و به بستانكار مزبور سند عدم كفايت دارايي داده خواهد شد تا به هنگام ملائت ورشكسته بتواند با ارائه سند مزبور بقيه طلب خودرا ادعا و وصول نمايد


نویسندگان : احسان زررخ (دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق) و منصور رادمنش ( دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق و وکيل دادگستری)


   
+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۷
بنام خدا


استراتژی جدید ترکیه در خاورمیانه

سیاست ترکیه در خاورمیانه پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی و اعلام کشور مستقل جمهوری ترکیه در سال 1921 توسط مصطفی کمال پاشا (آتاترک) که بر مبانی سیستم حقوقی لائیک بنیان گذاری شده است شروع رویکردی جدید در ساختار حقوقی ، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ترکیه در جهت انطباق با نظام حقوقی غرب و دور شدن از فرهنگ شرقی و اسلامی زمان امپراطوری عثمانی بوده است و این سیاست بالخصوص پس از پیدایش اتحادیه اروپا از سال های 1950 و تلاش ترکیه در جهت پیوستن به آن اتحادیه شتاب دو چندانی گرفت و حتی حزب اسلام گرای عدالت و توسعه نیز پس از پیروزی در انتخابات سال 2001 به مردم وعده پیوستن به اتحادیه اروپا را نوید داد و پیرو آن در جهت عملی ساختن خواسته های اتحادیه اروپا اصلاحات بسیاری در ساختار نظام حقوقی خود از جمله قانون اساسی، قانون جزایی، قانون مدنی، نظام مالی و بانکداری خود ایجاد نمود که بعنوان مثال حذف مجازات اعدام از قانون جزایی ترکیه و همچنین شناختن حق اعتراض و شکایت شهروندان ترکیه به دادگاه اتحادیه اروپا از عملکرد و آراء دادگاههای ترکیه علی رغم مغایرت با حاکمیت ملی ترکیه را میتوان از این موارد برشمرد هر چند که اصلاح این ساختار حقوقی خصوصا در حوزه حقوق عمومی و در جهت ارتقاء حقوق شهروندی و حاکمیت قانون و اصلاح سیستم مالی ترکیه در جهت توسعه و صنعتی شدن ترکیه مفید واقع شده است ولی بعضی از اصلاحات انجام گرفته بالاخص در حوزه حقوق خصوصی از جمله قوانین خانواده با توجه به حضور قوی اعتقادات مذهبی در زندگی شخصی و خصوصی افراد سبب ایجاد تضاد ها و دوگانگی در قانون و عمل شده است. بعنوان مثال بر اساس قانون مدنی ترکیه عقد نکاح باید در شهرداری و توسط شهردار یا نماینده قانونی او انجام و به ثبت برسد و نکاح و عقد شرعی خارج از این سیستم جرم محسوب میگردد. از طرفی نظر به اینکه  عقد نکاح در اسلام دارای تشریفات خاص خود میباشد که باید توسط عالم آشنا به مسائل دینی انجام گیرد و چه بسا شهردار یا نماینده قانونی او آشنا به مسائل و قوانین مذهبی نمیباشد لذا در عمل اکثر مردم ترکیه بعنوان تکلیف شرعی خود قبل از مراجعه به شهرداری در جهت جاری ساختن عقد نکاح بصورت پنهانی و مخفی به یک عالم دینی مراجعه نموده و عقد نکاح شرعی فی مابین خود را توسط او به اجرا در می آورند. ولی علی رغم همه این تلاشهای ترکیه در جهت برآورد ساختن خواسته های اتحادیه اروپا علی رغم تضاد با سنن، عرف و فرهنگ اسلامی گذشته خود باز هم نتوانسته است به عضویت رسمی اتحادیه اروپا در آید شاید در بدو امر بنظر برسد که ترکیه نتوانسته است همه خواسته ها و اصلاحات لازم را در ساختارهای خود در جهت پیوستن به اتحادیه اروپا انجام دهد ولی بررسی نظام حقوقی کشورهای تازه عضو شده به اتحادیه اروپا خصوصا کشورهای اروپای شرقی که در مقایسه با نظام حقوقی ترکیه از استانداردهای پائین تری برخوردار هستند گویای واقعیت مهم دیگری است که در لایه های پنهانی این ناکامی نهفته است و آن نگاه ایدولوژیک و سیاسی اتحادیه اروپا و غرب در خصوص پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا میباشد چرا که غرب هنوز هم در عملکرد و رفتار خود با جهان اسلام نشان میدهد که هنوز هم به تقابل ادیان بطریق مدرن امروزی اعتقاد دارد و در این راستا از پیوستن یک کشور مسلمان با سابقه تاریخی و فرهنگی غنی خود که به تنهایی برابر یک چهارم اتحادیه اروپا جمعیت دارد واهمه دارد. به عبارت دیگر غرب از احیای مجدد یک امپراطوری عثمانی دیگر و همچنین یک کشور قدرتمند اسلامی در درون و همسایگی خود بلحاظ ذهنیت تاریخی خود هراس و وحشت دارد چرا که نگاه غرب به نقض حقوق بشر در کشورهای دنیا حتی در بین کشورهای اسلامی نگاه تبعیض آمیز و جانبدارانه میباشد و در این راستا غرب در معادلات بین المللی خود با شعار فریبنده حقوق بشر به تخریب وجهه بین المللی کشورهای مستقل اسلامی میپردازد تا از پیدایش و رشد یک کشور قدرتمند اسلامی و مدرن در خاورمیانه جلوگیری نماید. برخورد دوگانه غرب با مسئله حقوق بشر حتی در بین کشورهای اسلامی نیز گویای این مطلب است که غرب فقط برنقض حقوق بشر در بین کشورهای مستقل مخالف با سیاست غرب تاکید دارد و از برخورد و اظهارنظر در خصوص مسائل حقوق بشر کشورهای همسو با سیاست های خود حرفی نمیزند و این هم مصیبت دیگر جهان اسلام است که با غفلت از اصول مترقی دین اسلام به ویژه قرآن کریم و سنت در باب کرامت انسانی و ایجاد مدینه اسلامی این بهانه را بدست غرب داده است تا با در اختیار داشتن رسانه های بزرگ صوتی و تصویری در جهان که از آن بعنوان معجزه قرن بیستم یاد میشود به تخریب وجهه کشورهای مستقل اسلامی بپردازد و جنگهای صلیبی را به طریق مدرن امروزی از طریق رسانه ها رهبری و هدایت نماید. لذا با این وصف و ذهنیت در اتحادیه اروپا امکان پیوستن ترکیه به آن اتحادیه بعید و غیرممکن بنظر میرسد بازی غرب با ترکیه در راه پیوستن به اتحادیه اروپا به بازی شطرنجی میماند که پایانی ندارد. خوشبختانه دولت کنونی ترکیه به ماهیت این بازی پس از آزمون اتحادیه اروپا بخصوص در سالهای 2001و2004 هر چه آنها خواستند و ترکیه آنها را انجام داد ولی نتیجه ای در این راستا نداشت پی برده است و به قول مثال معروف (ما را به خیر تو امیدی نیست شر مرسان) سعی کرده است استراتژی جدید خود را بخصوص از سال 2008 با بازگشت به هویت تاریخی خویش و متناسب با واقعیت ها و همچنین ساختارهای فرهنگی اقتصادی و سیاسی خود تنظیم نماید . بررسی استراتژی جدید ترکیه نشان میدهد که جهت گیری این استراتژِی به طرف خاورمیانه بوده و در این استراتژِی جدید ترکیه سعی دارد به لحاظ اشتراکات فرهنگی، تاریخی و دینی خود با کشورهای خاورمیانه و همسایه خود به ایجاد یک قطب جدید در معادلات بین المللی در دنیا به هدایت و مرکزیت خود بپردازد و در این راستا ترکیه سعی دارد با استفاده از پتانسیل ها و ذخایر انرژِی و مواد خام در کشورهای خاورمیانه و در مقابل داشتن تکنولوژِی و کارخانجات صنعتی و پیشرفته در کشور خود به تولید محصولات مورد نیاز کشورهای خاورمیانه دست بزند و بازار را در آن کشورها از دست غرب بگیرد آغاز این استراتژی که از مدتها قبل بصورت غیر رسمی شروع شده بود ولی مراسم رسمی اعلام این استراتژی در اجلاس اقتصاد جهانی داووس کلید خورد که در آن رجب طیب اردغان نخست وزیر ترکیه با حمله شدید به سیاست های جنگ طلبانه رژیم صهیونیستی در منطقه توانست توجه جهان اسلام را به استراتژی جدید ترکیه جلب نماید از اقدامات دیگر ترکیه در راستای عملی کردن این استراتژی میتوان به حل اختلافات و مشکلات خود با کشورهای مرزی همسایه خود میباشد که از جمله آنها میتوان به حذف یکطرفه یا دوطرفه روادید سیاسی با بسیاری از کشورهای همسایه اشاره نمود همچنین تلاش ترکیه در جهت کمک به حل مسئله قره باغ مورد اختلاف بین کشورهای آذربایجان و ارمنستان اشاره نمود که ترکیه سعی دارد با حل این موضوع و بازکردن مرز خود با ارمنستان که از زمان اشغال قره باغ توسط ارمنی ها انجام گرفت بازار اقتصادی ارمنستان را از دست روسها خارج نماید ویا حمایت ضمنی و تلویحی دولت ترکیه از برنامه های صلح آمیز هسته ای ایران و سعی در توجه اذهان و افکار عمومی جهان به برنامه های هسته ای اسرائیل در خاورمیانه و همچنین معطوف ساختن افکار عمومی به جنایات و کشتار افراد بی گناه در فلسطین از ویژگیهای استراتژی جدید ترکیه در منطقه میباشد که این استراتژی دولت ترکیه علی رغم تاثیر پذیری از سیاستهای حزب حاکم اسلام گرای عدالت و توسعه ولی دربرگیرنده منافع ملی کشور ترکیه در منطقه و در شرایط امروزی بحران اقتصادی در جهان و در مقابله با بازیهای غرب و اتحادیه اروپا در قبال ترکیه میباشد./
 
نویسنده مقاله  : آقاي محمد قنبري دانشجوي دكتري حقوق عمومي دانشگاه مارماراي استانبول تركيه


   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش