سه مکتب افکار ماوراء الطبیعه متفکرین را در این زمینه به صورت مجزا تقسیم بندی میکنند:
هر کدام از این مکاتب با قاطعیت معتقدند که راهی را که انتخاب کرده اند به واقعیت نهایی خواهد رسید.
در ادامه با ذکر مواردی ازین دست به توضیح این مکاتب میپردازیم.
شمس تبریزی، صوفی ایرانی قرن هفتم، در خارج و وارد کردن روح به بدنش کاملا استاد بود. یکبار هنگامی که بین دو شهر اصلی ایران سفر میکرد، او که دائما بخاطر عقاید دینی اش توسط متعصبین مورد حمله قرار میگرفت، قادر شد که از بدنش خارج شده و با نگاه کردن از بالای جاده افرادی را ببیند که پشت تپه ها پنهان شده بودند و چماق به دست آماده کشتنش هستند. در نتیجه راه دیگری را پیش گرفت و به طور کامل خود را از دام رهانید.
مولانا جلال الدین رومی، مدت سی سال برای نوشتن کتاب بزرگ خودش مثنوی معنوی که یکی از بزرگترین اشعار در نوع خود و در تمام ادبیات است وقت صرف کرد. او یکی از اساتید معنوی وابسته به یک نظام بود که سلسله ای دراز در تاریخ داشتند. پدرش بهاء الدین ولد،گوروی بزرگی در مکتب صوفی ها بود. تولد وی بسیار اسرارآمیز بود و پدرش نام او را خداوندگار گذاشت که به معنای خدای من بود.
در سن شش سالگی رومی استعداد خود را در حرکت بدون استفاده از واسطه مادی به اثبات رساند. یک روز صبح بر روی بام یک خانه در کلاس قرائت قرآن، برخی از کودکان پیشنهاد کردند که از روی بامی به روی بام خانه دیگر بپرند، رومی بدانان گفت که چنین فعالیتی از یک اشتیاق بسیار بچگانه نشات میگرد و آنان باید به طرف بهشت پرواز کرده و اقلیم خداوند را ملاقات کنند در همین لحظه ناگهان رومی از نظر ناپدید شد و توسط گروهی از فرشتگان که لباسی سبز به تن داشتند به طبقات بهشتی انتقال داده شد.
ناپلئون نام مشهور دیگری در تاریخ کسانی است که قادر بودند بدن خود را ترک کنند. تولستوی در کتاب معروف خود، جنگ و صلح توضیح میدهد که چگونه ناپلئون پشت تپه ای مینشست و با افسرانش به ورق بازی میپرداخت، در حالی که جنگ استرلیتز در مقابل نیروهای روسی در 5 دسامبر 1805 در حال انجام بود. او توسط انعکاس مستقیم، بر نبرد نظارت میکرد، هنگامی که نیاز به فرستادن پیامهایی برای فرماندهان جنگ جهت حرکت دادن گروهها پیش می آمد، معمولا قبل از آنکه قاصدی از آن طرف برای کسب اجازه گسیل شود، دستور حرکت توسط قاصد دیگری از جانب ناپلئون داده شده بود. در همان هنگام ژنرال پیر روسی هم با تاکتیکی مشابه و در موقعیت خود در درون یک چادر پیکار را رهبری میکرد.
اسکندر کبیر موقعیت خود را به عنوان یک نابغه نظامی مدیون استعداد خود در خروج از بدن و نظاره آنچه در طول کشاکش مابین ارتش خود و دشمن واقع میشد، میدانست. میگویند در هنگام پیروزی در سه پیکار اصلی اش، گواگاملا، ایسوس و هیداسپس بیرون از بدنش ایستاده بود و به واسطه دید ماورائیش به صحنه، پیکار را رهبری میکرد. ناپلئون و اسکندر، هیچ یک در آخر موفق نبودند چرا که از انعکاس روح در جهات مقصودی که هیچ گونه ارزش معنوی در پی نداشت استفاده کردند در نتیجه همه چیز را باختند. اسکندر در جوانی مرد و ناپلئون در رنج حبس و به مرگ تدریجی درگذشت.

حافظ در جهان غرب بیشتر به خاطر اشعارش شناخته شده، ولی تجربیات سفر روح او بسیار درخشان است. در سن نه سالگی حافظ نوری عظیم از بهشت دریافت کرد که برای روزها او را بیهوش کرد. حافظ، خود در نوشته هایش مینویسد:
” مادرم در طول این مدت از من پرستاری کرد و هنگامی که از بستر برخاستم، در این مورد که روحم از بدن خارج شده، خدا را زیارت کرده و از او دستوراتی درباره زندگی این دنیا دریافت کرده به خانواده ام چیزی نگفتم. به فوریت خانواده ام را ترک کردم، رسالت الهی خود را در گفتن راجع به خدا با قلمم اعلام کردم و به طور داوطلبانه زندگی فقیرانه ای را آغاز کردم زیرا که برای روح من لازم به نظر میرسید. “
از آنجایی که آثار او از نظر روشن بینی معنوی پیشرفته بودند، عموی او کارهایش را تکفیر کرد و گفت که هرکس آنها را بخواند دیوانه میشود. به گفته حافظ این تکفیر تا مدتی عملا کارساز بود، اما بالاخره این طلسم شکست و حافظ در میان ملت قدیمش به شهرت رسید.
او در نوشته هایش میگوید:
” خداوند به خاطر این وقف، هزاران بار مرا پاداش داد. بارها اتفاق افتاد که هنگام عبادتی عمیق بدنم در اتاق بود و روحم در بهشتهای عظیم با خدا بسر میبرد .”
.:: This Template By : web93.ir ::.