کم کم خودش را جابجا می کرد و من هرچه خودم را به پنجره می فشردم فایده نداشت. راننده تاکسی پیرمرد مو سفیدی بود و من یه دختر 17-18 ساله که بدجور ترسیده بود. نمی دانم چه جرئتی پیدا کردم که برگشتم طرف مرد کنار دستی و گفتم: "آقا لطفا درست بشین."
با صدایی که همان موقع فهمیدم بغض آلوداست و عصبانیتش چیزی نمانده تبدیل به گریه شود. پیرمرد مو سفید راننده توی آینه نگاهم کرد و فکر کنم از همان نگاه عصبی و وحشتزده ام فهمید ماجرا از چه قرار است. ماشین را زد کنار. سرش را برگرداند عقب و رو به مرد کنار دستی من گفت : "آقا بفرمایید پایین."
یک دفعه انگار آب خنکی ریختند روی صورت داغ کرده ام. مرد هم مثل من شوکه شده بود. ولی صدای راننده و نگاهش آنقدر محکم بود که نه جای بحثی گذاشت نه جای اعتراضی. مرد بی هیچ حرفی پیاده شد. پیرمرد نگاهی به من کرد و گفت "خوبی دخترم؟" و من اشکهایم ریخت.
این اولین و آخرین باری بود که مردی ناشناس در خیابانهای تهران از من در برار آزار مردی دیگر دفاع می کرد.
نگاه آن پیرمرد را هیچوقت فراموش نمی کنم.
.:: This Template By : web93.ir ::.