
ايرجميرزا مي فرمايد:
داد معشوقه به عاشق پيغام / كه كند مادر تو با من جنگ
هركجا بيندم از دور كند / چهره پرچين و جبين پر آژنگ
با نگاه غضب آلود زند / بر دل نازك من تير خدنگ
مادر سنگدلت تا زنده است / شهد در كام من و توست شرنگ
نشوم يكدل و يكرنگ تو را / تا نسازي دل او از خون رنگ
گر تو خواهي به وصالم برسي / بايد اين ساعت بي خوف و درنگ
روي و سينه تنگش بدري / دل برون آري از آن سينه تنگ
گرم و خونين به منش باز آري / تا برد زآينه قلبم زنگ
عاشق بي خرد ناهنجار / نه بل آن فاسق بي عصمت و ننگ
حرمت مادري از ياد ببرد / خيره از باده و ديوانه ز بنگ
رفت و مادر را افكند به خاك / سينه بدريد و دل آورد به چنگ
قصد سرمنزل معشوق نمود / دل مادر به كفش چون نارنگ
از قضا خورد دم در به زمين / و اندكي سوده شد او را آرنگ
وان دل گرم كه جان داشت هنوز / اوفتاد از كف آن بي فرهنگ
از زمين باز چو برخاست نمود / پي برداشتن آن آهنگ
ديد كز آن دل آغشته به خون / آيد آهسته برون اين آهنگ:
آه دست پسرم يافت خراش / آه پاي پسرم خورد به سنگ
پاينده باد ايران
.:: This Template By : web93.ir ::.