+ ۱۳۹۰/۰۳/۱۰
نوابغ تاریخ، هرکدام در نوع خودشان عجیب و غریب هستند. ذهن مشاهیر علومی مانند ریاضی و فیزیک یا کمی آن طرف تر؛ دنیای سیاست یا عالم ادبیات هم معمولاً شبیه آدم های عادی نیست. سرزمین هنر و به ویژه موسیقی هم پر از چنین عجایبی است.

درباره روزهایی که نابغه همه جا را به هم ریخته بود
غول موسیقی دنیا، لودویگ فان بتهوون هم از این قاعده مستثنی نیست و رفتارهای دیوانه وارش به راستی درخور جایگاهش است.
شاید در تمام تاریخ موسیقی هیچ کس عظمت بتهوون را نداشته باشد. مردی که دوره رمانتیک موسیقی در قرن هجدهم با نام او شروع می شود. بی اغراق می توان گفت بتهوون با آثار قدرتمندش در میان تمام سبک ها و نسل های موسیقی، استوارترین جایگاه را دارد و در میان آثار موسیقی و موسیقیدان هایی که می آیند و می روند اوست که – حتی اگر نخواهد موسیقی اش را بشنوند و حتی اگر نخواهند بدانند چه کسی بوده، زنده است یا مرده- دست کم نامش را به گوش همه می رساند.
رفتارهای استاد ولی هیچ گاه مثل موسیقی اش پخته نبود. او هیچ توجهی به رسم و رسوم متداول و نگه داشتن احترام دیگران و حتی خودش نداشت. (البته در رعایت نکردن رفتارهای کلیشه ای روزمره در مورد کسی که شگفتی جاودانه ای همچون سمفونی شماره نه را می نویسد زیاد هم پراهمیت به نظر نمی رسد! ذهنی که در آن سونات «مهتاب» شکل می گیرد طبیعتاً آن قدر متفاوت هست که نتواند مسائل معمولی و روزمره دیگر انسان ها را درک کند!)

کله شق مثل موتزارت
شاید رفتارهای عجیب و غریبش کمی به استاد موتزارت رفته باشد؛ مردی که در اوج قله موسیقی با آن همه جلال و شکوه همیشه با شوخی ها و لودگی های بی ادبانه اش اگر چه همه را به خنده می انداخت ولی ابهت و احترام خودش را می شکست و باعث می شد او را دست کم بگیرند. آخر هم خودش را جوانمرگ کرد. بتهوون با اینکه به اندازه استادش و شاید بیشتر از او غیر عادی بود ولی دیوانگی هایش از جنس موتزارت نبود. بتهوون در نقطه مقابل موتزارت قرار داشت. بر خلاف موتزارت که بسیار دوست داشتنی و زیادی خون گرم بود بتهوون مردی عبوس و بد اخلاق، دمدمی مزاج و یک دنده بود که هیچ کس رغبت نمی کرد با او دمخور شود و اینها همه در حالی است که قلب لودومیگ سخت مهربان بود.
آن طور که گفته می شود طبیعت رفتارهای عجیب و غیرعادی اش به فیزیک مغزش مربوط است. مغز او شبیه به انسان های عادی نبود. گزارشی که از کالبد شکافی مغز او منتشر شد می گوید: «مغز او آب کمتری از مغز معمولی داشته است. چین خوردگی های مغز او دو برابر بیشتر و عمیق تر از یک مغز معمولی است.» بتهوون از همان کودکی غیر طبیعی بود. به شدت اهل دعوا و زد و خورد بود. با همه درگیر می شد. وقتی به نوازندگی ارگ در کلیسا مشغول بود همیشه علاوه بر مشکلاتی که درست می کرد باید به خاطر شلختگی لباس هایش به او تذکر می دادند. بعد هم که به دربار، در شهر وین آمد آنجا را به کلی به هم ریخت. او بهترین موسیقیدان وین؛ شهر موسیقیدانان بود و هر کار دور ازانتظاری هم که می کرد نمی توانست اشراف را مجاب کند که از موسیقی حیرت انگیز او صرف نظر کنند و عذرش را بخواهند، ولی گاهی با رفتارهایش واقعاً خون همه را به جوش می آورد.

بتهوون فقط یکی است
بی احترامی هایش گاهی مستقیماً متوجه درباریان بلند پایه و حتی شخص شاه می شد.
برخلاف رسم اجتناب ناپذیر و حساس آن زمان مبنی بر ادای احترام به بزرگان، بتهوون نه تنها به کسی تعظیم نمی کرد بلکه بدون کوچک ترین توجهی از کنار اشراف و خانواده شاه رد می شد و می رفت. یکبار وقتی ملکه در مقابل او دستش را دراز کرد بتهوون نه تنها دست او را نبوسید بلکه در حضور همه به شکلی توهین آمیز در چشمان او خیره شد. یک بار دیگر هم با آرامش تمام به چند تن از وزرای دربار که محترمانه از او خواستند قطعه ای برایشان اجرا کند گفت: «نه. نمی شود. الان حوصله ندارم!» و همه آنها را سنگ روی یخ کرد.
حتی استاد، به لیخنوفسکی گفت: یکی از شاهزادگانی که به شدت از او حمایت می کرد هم مرحمتی نداشت. یک دفعه به او گفته بود: «هزار شاهزاده بی مصرف مثل تو در جهان ریخته است ولی بتهوون فقط یکی است!» (البته چندان هم بی راه نگفت چون امروزه ما تنها به واسطه بتهوون ممکن است نامی از آن شاهزادگان فراموش شده ببریم!)
بسیاری، به ویژه شاهزادگان و زنان درباری که زیاد چیزی از موسیقی سرشان نمی شد سایه اش را با تیر می زدند. می گفتند بتهوون جایگاهش را نمی شناسد و اصلاً مطیع نیست. البته بتهوون جایگاهش را به خوبی می شناخت فقط با آنچه آنها در ذهن داشتند بسیار متفاوت بود. بتهوون در جواب شاهزاده خانوم «تان» که با التماس از او پرسید چرا اپرا نمی نویسد، گفته بود: «اپرا مخصوص شاهزاده خانونم های ناز پرورده است که از موسیقی هیچ نمی فهمند.»
یک بار پیش ازاجرا موسیقی وقتی با کارهای احمقانه اش دربار را به هم ریخته بود و چند نفر پشت سر هم از او به پادشاه گله کردند پادشاه او را خواست. بتهوون نزد او رفت و نشست. پادشاه گفت: آقای بتهوون ما کاملاً از نبوغ شما در موسیقی و جایگاهتان باخبریم ولی شما اجازه ندارید هرکاری خواستید بکنید. من از دست شما به چند نفر باید جواب بدهم؟ همه جا را به هم ریخته اید. این چه کارهایی است که می کنید؟ افراد ما که دلقک شما نیستند. از رفتارهایتان خجالت بکشید. شما دیوانه اید! می گویند در تمام مدتی که پادشاه صحبت می کرد بتهوون در افکار خودش غرق بود و وقتی هم صحبت های شاه تمام شد، بلند شد و بی آنکه نگاهی به او بیندازد رفت!

او دیوانه است
پس از این که برادرش، کارل مرد، بتهوون دوره ای چند ساله از عمرش را درگیر دعوای قضایی با یوهانا، همسر برادرش بود تا در دادگاه ثابت کند او صلاحیت مراقبت از برادر زاده اش را ندارد و کفالت فرزند را خودش بر عهده بگیرد. البته بتهوون از این کار نیت خیری داشت ولی با بی ادبانه ترین لحن به یوهانا تهمت می زد و الفاظ رکیکی درباره او به کار می برد. در مودبانه ترین حالت او را «ملکه شب» می خواند!
او هیچ گاه نمی توانست اطرافیانش را راضی نگه دارد. همیشه در استخدام خدمتکار مشکل داشت. خدمتکارهایش معمولاً به یکی دو ماه نرسیده یا خودشان فرار می کردند و می رفتند یا بتهوون اخراجشان می کرد. یک بار در اوج عصبانیت قابلمه آبگوشت را بر سر یکی از خدمتکارانش خالی کرده بود. با صاحبخانه هایش هم همیشه مشکل داشت و دائماً مجبور بود خانه اش را عوض کند.
در روابط عاشقانه اش هم وضعیت بهتر نبود. اخلاق تند و خشن اش پایان تلخی را برای تمام روابطش رقم می زد. خودش یک بار در جمعی گفته بود هیچ کدام از روابطش بیش از هفت ماه ادامه نیافت. او ماکدانه ویلمان، یکی از خوانندگان اپرای دربار را خیلی دوست داشت و مدت ها به دنبال او بود ولی وقتی از او خواستگاری کرد جواب رد شنید. ویلمان درباره بتهوون به یکی از دوستانش گفته بود: «مردی بسیار زشت و تقریباً دیوانه است.»
حتی بسیاری از موسیقیدانان دربار و زیردستانش هم به دلیل بی نظمی ها و رفتارهای غیر منتظره اش از او ناراضی بودند. شوپانستیگ، رهبر ویولونیست های دربار از دست کارهای او به ستوه آمده بود و چندین بار برای شکایت از او شخصاً نزد شاه رفته بود. این بی نظمی های بتهوون گاهی هم به ضررش بود. معمولاً وقتی به رستوران می رفت از روی حواس پرتی پول غذایی دیگر را که اصلاً نخورده بود حساب می کرد یا وقتی می خواست به جایی برود به دلیل حواس پرتی از راه منحرف می شد و وقتی به خودش می آمد متوجه می شد که مدت هاست دارد به دور خودش می چرخد.

کلکسیونی از بیماری ها
قد بتهوون به 162 سانتیمتر هم نمی رسید؛ البته کوتاهی قد بین تمام موسیقیدانان مشهور مسری است. در بدن بتهوون کلکسیونی از بیماری ها وجود داشت. لودویگ به بیماری سفلیس دچار بود. گفته می شود او مبتلا به دیابت هم بود. همچنین در تمام عمرش از یبوست مزمنی رنج می برد که به طور متناوب جای خودش را به اسهال، تیفوس و آسیب شکم (باد آوردگی شکم) می داد. وقتی 30 ساله بود متوجه شد که گوش هایش کم شنوا شده است و در عرض 20 سال کاملاً ناشنوا شد و به جان پیانوها افتاد. در آخر هم به خاطر مسمومیت و ازدیاد سرب در خونش مرد که کسی نمی داند از کجا آمده بود.
مردی بسیار ژولیده و شلخته بود. موقع اصلاح، همیشه صورتش را می برید. خنده های وحشتناکی داشت به طوری که در جمع وقتی می خندید همه از تعجب ساکت می شدند. از بوی بدنش همه متوجه می شدند که علاقه چندانی به حمام رفتن ندارد. موهای نامرتبش را اصلاً شانه نمی کرد. لباس هایش هم همیشه کثیف بود. دائماً دستش به چیزهای مختلف می خورد و آنها را به زمین می انداخت.
هر کجا دلش می خواست آب دهانش را روی زمین می انداخت و حتی تالارهای دربار با آن زرق و برق و فرش های گران قیمت شان هم نمی توانستند او را ازاین کار منصرف کنند. «بارون دوترمون» قسم می خورد که یک بار وقتی به دیدار بتهوون رفته بود لگنی پر را زیر پیانوی بتهوون دیده بود! او بر سر این گفته اش دوبار قسم می خورد!
او علاقه زیادی هم به شوخی های فیزیکی داشت! اصلاً هم برایش اهمیت نداشت که چقدر با طرف مقابلش صمیمی است. یکی از شوخی های مورد علاقه اش هم این بود که هنگام نشستن صندلی را از زیر دیگران بکشد و حتی در مجالس رسمی هم فرصت را از دست نمی داد! هر وقت موسیقی به ذهنش می آمد شروع می کرد به نوشتن نت. روی میز، دیوار، پرده. وقتی او یکی ازخانه های اجاره ای اش را ترک کرد صاحبخانه اش برای فروش کرکره های پنجره که از بالا تا پایین نت نویسی شده بودند مزایده برگزار کرد.

با تمام بازی هایش...
با تمام خل بازی هایش، در عالم موسیقی آنچه حرف اوست حرف اول و آخر را می زند. تمام موسیقیدانان معاصری که با بی رحمانه ترین شکل به نقد تاریخ موسیقی پرداخته اند و به بزرگ ترین قدرت ها، حتی موتزارت حمله کرده اند و با غروری پوچ خود را برتر از آنها نامیده اند، به خود جرأت نداده اند به سراغ بتهوون بروند. قطعاتی که بتهوون نوشته او را به جایگاهی دست نیافتنی رسانده است. بتهوون یگانه ی تاریخ موسیقی است حتی اگر روی زمین تف کند!


   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش