+ ۱۳۹۰/۰۴/۰۶
Break up

پایان دادن، تمام شدن

مثال:

Jack broke up his friendship with Tom after 10 years.

Break down

خراب شدن (برای ابزار و ماشی آلات)

مثال:

My car broke down on my way to work and took me some time to fix it.

Lay (pour) it on thick

مبالغه کردن، چیزی را بزرگ جلوه دادن

مثال:

He really began to lay it on thick while taking about his victory.

Get off someone's back

دست از سر کسی برداشتن

مثال:

Hey get off my back! Am not on the mood today.

Catch on

مد شدن، متداول شدن

مثال:

This strange new hair-style is catching on.

Try (on)

پرو کردن، امتحان کردن لباس

مثال:

I tried three shirts but none of them suited me!

Off the top of one's head

از حفظ

مثال:

He knew the names of all the team members off the top of his head.

Give out

توزیع کردن

مثال:

As soon as the teacher gave the papers out, the exam began.

Have one's hands tied

بسته بودن دست و بال، راه چاره نداشتن

مثال:

I can't help you. I was told not to. So I have my hands tied.

Make ends meet

جور کردن دخل و خرج، به اندازه جیب خرج کردن

مثال:

Things are so expensive these days and it's so hard to make ends meet.

  به قلم : نوشین محمدعلی
  برچسب ها : اصطلاحات انگلیسی اصطلاحات آموزش آموزش زبان انگلیسی


   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش