كلاً از لحاظ زيست شناختي زنها بيشتر دوست دارند در مورد مسائل صحبت كنند و
مردها بيشتر ترجيح مي دهند كه از بحث در مورد مسائل دوري كنند. براي مثال
ممكن است علي رغم باثبات بودن زندگي مشتركتان برخورد متفاوتي نسبت به
مشكلات زناشوئي داشته باشيد. بعضا حتي در ازدواجهاي خوب هم به
ناهماهنگيهايي برمي خوريم. در اين گونه موارد اغلب زن كه سكاندار رابطه
است و جو هيجاني زندگي مشترك را لحظه به لحظه بررسي ميكند و تصميم ميگيرد
كه آيا يك دفعه وارد طوفان بحث شود يا كشتي ازدواج را طور ديگري هدايت
كند.
اگر اين نقش را شما (زن خانه) به عهده داريد ، احتمالاً شوهرتان
ترجيح ميدهد هنگام طوفانهاي زناشوئي به برنامه راديو گوش دهد در حالي كه
شما دوست داريد او را بيشتر با مسائل آشنا كنيد. شوهر شما احتمالاً منطقي و
آرام به نظر مي رسد و سعي ميكند آتش را خاموش كند. اما اگر كشتي رابطه
شما در حال غرق شدن باشد اين تفاوتهاي جنسي شديدتر شده و اوضاع را وخيمتر
ميكند.
در واقع ما متوجه شدهايم كه در ازدواجهاي سعادتمندانه، هيچ
اختلافي از لحاظ ابراز احساسات بين زن و مرد وجود ندارد! اما در ازدواجهاي
ناموفق، تمام اختلافات مذكور بروز ميكنند: مردها دفاعيترند، سعي ميكنند
خونسرد باشند و سكوت كنند و چون زود از كوره در ميروند از هيجانات منفي
همسرشان فرار ميكنند و همين كنارهگيري آنها به احساس نا امني همسرشان
دامن ميزند.
تفاوتهاي زن و مرد به شكل هاي مختلفي موجب سقوط زندگي
زناشوئي آنها ميشود. من در اينجا گزيدهاي از مشكلات جنسيتي زندگي
زناشوئي را مطرح خواهم كرد. شما ميتوانيد اين توضيحات را به همراه همسرتان
مرور كنيد و ببينيد آيا در زندگي زناشوئي شما نيز وجود دارند يا خير.
وقتي
ازدواج به سراشيبي سقوط كشيده ميشود، غم و غصههاي زن و شوهرها با هم فرق
دارند. معمولاً شوهرها از شكايتها ، انتقادها و هيجاني شدن همسران خود
ناراحت ميشوند. آنها ميگويند:« همسرم ايرادگير است» يا « زنم زودرنج
است». زن ها هم از خونسردي شوهرانشان ناراحت ميشوند و ميگويند« در مورد
مشكلاتمان صحبت نميكند» يا« نميتوانم او رابفهمم».
مردها بيش از زنها
احتمال دارد منطقي باشند و هيجانات و احساسات خود را كنترل كنند. طوري كه
وقتي مشكلات و مسائل آن ها دلايل و راه حلهاي هيجاني دارند نيز متوجه اين
نكته نميشونداحتمال اينكه زنها گله و شكايت كنند بيشتر است. معمولاً اين
زنها هستند كه پاي اولين سوار سرنوشت يعني« انتقاد» را به ميان ميكشند؛
گرچه هر دو طرف به يك اندازه احتمال دارد يكديگر را سرزنش و از خودشان دفاع
كنند.
از آنجا كه مردها خيلي زود از كوره در ميروند، با شنيدن
انتقادهاي زنانشان عقب نشيني ميكنند. بعد همسر آنها تصور ميكند شوهرش
او را طرد كرده چون نميداند شوهرش از كوره در رفته است . زن ها نميدانند
كه شوهرشان در اين مواقع ممكن است حتي در برابر كوچكترين انتقادي عقبنشيني
كند. آنها چون از احساسات شديد شوهرشان خبر ندارند ، واكنشهاي او را
غيرمنطقي ميدانند.
بسياري از زن و شوهرها در دام چرخه « درخواست
كنارهگيري» ميافتند. يعني زنها خواهان رويارويي هيجاني بيشتري هستندو
همين امر باعث ميشود شوهرانشان كنارهگيري كنند و درنتيجه بر شدت درخواست
آنها افزوده شوداين نوع تعاملها يك دور باطل ايجاد ميكنند0 به خصوص در
ازدواجهايي كه در آنها تعارضات شديدتر است. هر چه شكايت ها و انتقادات زن
بيشتر باشد شوهر بيشتر كنارهگيري و سكوت ميكند و هر چه كنارهگيري و
سكوت شوهر بيشتر شود انتقادات و شكايتهاي زن بيشتر خواهد شد. بنابراين اگر
زن و شوهر بخواهند از هم جدا نشوند، بايد اين چرخه را بشكنند.
وقتي يك
زن احساس ميكند شوهرش دارد از بحث فرار ميكند، تصور ميكند براي ترغيب او
به بحث بايد بر شدت تعاملاتشان بيافزايد. مثلاً ممكن است به خودش بگويد: «
اوهوم، من توجهاش را به خودم جلب نكردهام. شايد اگر عصبانيتم را نشان
دهم بفهمد قضيه واقعاً جدي است.» متأسفانه اگر زن بداخلاقي كند و ايرادگير
شود ، شوهرش چون خشمگين ميشود بيشتر كنارهگيري خواهد كرد.
جان گاتمن - مترجم: مهرداد فيروزبخت - shamisapsy.com