ازدواج پدیدهای مستقل و فارغ از بستر زمانو مکان نیست؛ بلکه یک پدیده
دقیق اجتماعی است که در هر زمان و هر مکان چهرهای خاص دارد و به دنبال
دگرگونیهیی که در اصر گذشت زمان و تغییرات اجتماعی پدید میاید. همراه با
جامعه دگرگون میشود. با ازدواج منزلت اجتماعی فرد دگرگون میشود. وظایف و
مسئولیتهای تازهای در برابر او قرار میگیرد و همراه با این تحوّل ژرف را
در حیات فردی، جامعه به آن ابعاد جمعی نیز میبخشد و زا آن در راه اهداف
خود بهره میبرد.
گذشته از این ازدواج در زمره پیچیدهترین روابط
انسانی است و به یقین میتوان گفت که هیچ یک از روابط انسانی، ابعادی به
وسعت و تعدّد ابعاد ازدواج ندارند و در نتیجه، ازدواج ارتباطی را پدید
میآورد که در مقایسه با دیگر ارتتباطات انسانی، از فراگیری بینظیری
برخوردار است. ازدواج برای حفظ عفّت انسانها (زن و مرد)، به طور یکسان شکل
گرفته است و به همین علّت حفظ ارزشهای گروهی و انسانی را بر عهده دارد و
گزینش همسر، موجبات ثبات فرهنگ هر گروه را در خلال نسلها فراهم میآورد.
ازدواج، تجربهای حیاتی است که با اینده دو همسر و واقعیات فکری و روحی و
سرنوشت هر یک از آنها سر و کار دارد.
ازدواج برای آن صورت میگیرد
که کانونی برای پذیرایی نسل اینده تشکیل گردد و بنا بر احادیث بسیار، بسیار
مقدّس و والا شمرده شده است. پیامبر اکرم میفرماید: «هیچ چیزی نزد
خداوند، محبوبتر از ازدواج نیست» و از امیرالمؤنین علی(ع) نقل است که:
«ازدواج کنید که همانا ازدواج کردن، سنّت رسول خداست که همواره میفرمود:
هر کس دوست دارد از سنّت من تبعیت کند، همانا ازدواج کردن از سنّت من است».
دیدگاه جامعهشناسان
کارلسون
(G.Karlsson) در یکی از آثارش درباره ازدواج میگوید: «ازدواج، فرایندی
است از کنش متقابل بین دو فرد، یک مرد و یک زن که برخی شرایط قانونی را
تحقق بخشیدهاند و مراسمی برای برگزاری زناشویی خود برپا داشتهاند و به
طور کلّی عمل آنان مورد پذیرش قانون قرار گرفته و به آن ازدواج گفته
میشود»1. همچنین کلود لِوی (C.Levi_Strauss) اشتراوس معتقد است که ازدواج،
برخوردی شورانگیز بین فرهنگ و طبیعت یا میان قواعد اجتماعی و کنش جنسی
است. به اعتقاد لوی اشتراوس، تمامی این فرایند، منبعث از این واقعیت است که
انسان، موجودی با نیازهای طبیعی و در عین حال، موجودی با نیازهای اجتماعی
است.
آرتور فیلیپس (A.Philips) عقیده دارد که: «ازدواج، تأسیس شرکتی
است میان دو انسان به منظور تأمین نیازهای متقابل و زادن و پرورش
فرزندان».
به گمان گونتر (H.F.K.Gunther)، انگیزههای اصلی ازدواج
را میتوان گرایشهای دو سویه موجودات بشری به جنس مخالف، نیاز به همکاری
دوجانبه، در پیکار برای زیستن، میل به داشتن فرزند و ادامه نسل دانست.
افلاطون دوام سامان و سازمان جوامع را معطوف به ازدواج میداند و معتقد است
برای آن که خانوادهها خوب سازمان یابند، باید قوانین اصلی جمهوری،
قوانینی باشد که ازدواج را سامان بخشد.
خانواده
با پدیده
ازدواج، نهادی اجتماعی به نام «خانواده» شکل میگیرد که در طول سالیان دراز
و اعصار گذشته، کانون کار و استراحت بوده است؛ امّا امروز علاوه بر این،
کانون فرهنگی و اجتماعی نیز هست و از لحاظ اخلاقی و فرهنگی، تأثیرات بسیاری
بر جامعه میگذارد و در میان تمامی نهادها و سازمانهای اجتماعی، نقش و
اهمیتی خاص دارد.
با توجّه به اهمیت حیاتی خانواده در اجتماع که
جامعهشناسان بر آن تأکید فراوان دارند، هنوز مفهوم خانواده، یکی از
پرابهامترین مفاهیم این علم است. بورگس و لاک (W.Burgess, H.Lock) در اثر
مشترکشان در زمینه خانواده در سال 1953م، مینویسند: «خانواده گروهی متشکّل
از افرادی است که از طریق پیوند زناشویی، همخونی و یا پذیرش فرزند، به
عنوان شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر، در ارتباط متقابلند و فرهنگ
مشترکی پدید میآورند و در واحد خاصّی زندگی میکنند».
اهمیت حیاتی
خانواده در سلامت جسم و روان انسانها در تمامی جوامع تا بدانجاست که شرایط
موجود در آن آثاری ژرف در جامعه بر جا میگذارد. بدین قرار، خانواده واحدی
است اجتماعی با ابعاد گوناگون زیستی، اقتصادی، حقوقی، روانی و
جامعهشناختی؛ در واقع خانواده نمادی اجتماعی به شمار میاید که همانند
اینهای عناصر اصالی اجتماع را در خود دارد و انعکاسی از نابهسامانیهای
اجتماعی است. به بیان دیگر، خانواده، معیار شناخت و سنجش آسیبهای اجتماعی
است.
هورکهایمر (M.Horkheimer)، معتقد است که از میان تمام نهادهای
اجتماعی که فرد را برای قبول اقتدار حکومتی آماده میسازند، خانواده در
مقام اوّل قرار دارد؛ زیرا خانواده به عنوان مهمترین قدرت تربیتی از
بازتولید و شخصیت انسانها مراقبت میکند. همچنین اوّلین نهاد دربرگیرنده
انسان، خانواده است؛ نهادی که وابستگی کاملی با نظام کلّی جامعه دارد و
ساختار باید و نبایدها، اخلاقیات و آداب و رسوم فرهنگی در نهاد آن شکل
میگیرد. بنا بر این، خانواده اهداف کلّی جامعه را دنبال میکند.
نقش خانواده در تداوم نسلها
اگر
خانواده را به عنوان یک پدیده در نظر بگیریم و قبول کنیم که این پدیده در
شکل گیری خود معلول جذّابیت و مجذوبیت زن و مرد است ،باید بپذیریم که بقا و
تداوم آن نیز معلول همین علّت است و به طور حتم، عامل تشکیل خانواده، عامل
بقا و استمرار جامعه نیز هست و آنچه امروز بیش از بیش باید به آن توجّه
کرد، تغییرات بسیار گسترده و سریعی است که از یک قرن پیش در نهاد خانواده
به وقوع پیوسته است. به طور مثال تحوّلات شگرفی که در پیدایش شهرهای بزرگ،
مهاجرت وسیع روستائیان به شهرها و گسترش وسایل ارتباطی، رخ داده است، باعث
بروز تغییرات همهجانبهای در فرایند ازدواج شده است که به دنبال این تغییر
و تحوّل در ازدواج، خانواده و جامعه نیز دگرگون شدهاند؛ همان که ژان
استوتزل (J.Stoetzel)، از آن به عنوان «انفجار نقشهای سنّتی خانواده» یاد
کرده است.
پیدایش شکاف در دیورا زندگی سنّتی و فقدان تکامل مطلوب
در روابط زوجین، فرایندی است که در ثبات اجتماعی تأثیر بسزایی دارد؛ زیرا
به طور قطع، مشکلات بسیاری که در این زمینه وجود دارد، سبب کشمکشهای درونی
خانواده میشود و به این ترتیب، با افزایش آسیبهای اجتماعی رو به رو
میشویم. جمعیتشناسان تأثیرات عمیق تغییرات فوق را در میزان باروری، مورد
بررسی قرار داده و بر نقش این عوامل در تداوم نسلها تأکید ورزیدهاند.
همچنین تأثیر فرهنگ و جامعه بر امر ازدواج نیز گاهی آن را به مشکلتی چند
مواجه میسازد. به عنوان مثال، هنگامی که انتخاب همسر با هزینههای سنگینی
چون هزینه مراسم بزرگ و با شکوه، جهیزیه سنگین، مهریه سنگین و... رو به رو
میشود، در نتیجه با تأخیر در ازدواج، کاهش در عمومیت آن و نیز کاهش در
شمار متولّدین و سرانجام کاهش میزان باروری مواجه هستیم. با این همه، جامعه
همواره ترجیح داده است که ازدواج افراد، با مراسمی خاص و گاه با اهمیت
بسیار برگزار شود. امّا در واقع، با توجّه به این نکته که ازدواج، واقعه
اجتماعی بسیار مهمّی است و پایندگی گروه و زندگانی کیفی و کمّی نسلهای
متوالی به آن بستگی دارد، باید با کاهش هزینهها در اجرای مراسم و مهریه و
جهیزیه و فراهم آوردن تسهیلات لازم برای ازدواج جوانان، از تأخیر در این
امر مهم، جلوگیری کرد.
به اعتقاد استاد شهید مطهری «ازدواج تنها
برای آن نیست که زن و مرد از مصاحبت هم لذّت ببرند، ازدواج برای آن صورت
میگیرد که کانونی برای پذیرایی نسل اینده تشکیل گردد. خانواده محیطی است
که عواطف اجتماعی و انسانی در آن رشد میکند».
نکته
در بررسی
نقش ازدواج درتداوم نسلها و ثبات اجتماعی، این نکته حائز اهمیت است که
هیچ جامعهای نمیتواند در برابر ازدواج یا پدیدهای که توزیع ژن را در آن
تحت تأثیر قرار میدهد و به عبارتی بقای نسل و تکامل کمّی و کیفی آن، بدان
مربوط است، بیتوجّه بماند. همچنین هیچ جامعهای نمیتواند ادّعای سلامت
کند، مگر آن که از خانوادههایی سالم برخوردار باشد؛ چرا که هیچ یک از
آسیبهای اجتماعی نیست که فارغ از تأثیر خانواده پدید آمده باشد.
روند
رو به رشد بزهکاریهای اجتماعی در کشورهایی که بنیان خانواده در آنها
متزلزل شده، حاکی از آن است که بیتوجّهی به پدیده ازدواج و نهاد خانواده،
در گسترش این معضل تأثیر بسزایی دارد. پس باید به منظور رعایت مصالح جامعه
بشری و خانواده، مرزبندیهای دقیقی در مناسبات مرد و زن و روابط فردی و
اجتماعی و خانوادگی افراد، صورت گیرد؛ زیرا سعادت و سلامت اجتماع و تداوم
نسلها جز در سایه تنظیم روابط و تقسیم عادلانه مسئولیتها صورت
نمیپذیرد.
خانواده جدید
به رغم دگرگونیهای نوینی که در
امر ازدواج و تشکیل نهاد خانواده در جوامع امروزی پیش آمده است؛ خانواده
جدید باید در تطبیق با جریانهای جدید اجتماعی تقویت شود؛ زیرا فرهنگ جدید
با دگرگونیهایی که در ساختار خانواده به وجود آورده، آن را انسانیتر
ساخته است.
در ازدواجهای کنونی به طور کلّی، خواست هیچ کس بجز دو
فرد، یعنی همان کسانی که سرنوشتشان بر این قرار گرفته که شریک زندگی هم
باشند، چندان به حساب نمیاید. از این دیدگاه میتوان گفت که ازدواج،
تحوّلی شگرفیافته است. چرا که قبل از این، ازدواج فرزندان از وظایف و
اختیارات بزرگترها بود امّا امروزه با افزایش آزادیهای فردی، انسانها بنا
به خواست خود به کار ازدواج میپردازند هر چند این روند آزادی هرگز به
امحای نقش والدین نینجامیده است. چرا که امروز هم ازدواجی موفقتر است که
ترکیبی از احساس و عقل در شکلگیری آن، دخیل باشد و در فضای همکاری جوان و
والدینش صورت گیرد.
پینوشتها:
1 . انطباقپذیری و ارتباط در ازدواج، کارلسون، به نقل از: مقدمهای بر جامعهشناسی خانواده، باقر ساروخانی، تهران: سروش، 1379.
منابع
1 . مقدمهای بر جامعهشناسی خانواده، باقر ساروخانی، تهران، سروش، 1379.
2 . مقام زن، خلاصه آثار شهید مطهری، تهران: دانشگاه امام صادق(ع)، 1380.
پدیدآورنده: زهره مختاری
حدیث زندگی :: فروردین و اردیبهشت 1386، شماره 34