+ مریم میرنژاد ۱۳۹۰/۰۵/۱۹

* سؤال: اگر دختری ذاتا از مردان متنفر باشد و آنان را موجوداتی بی احساس،


بی عاطفه و پرعیب و نقص بداند و نخواهد ازدواج کند، گناه کرده است؟ 
لاله.م ـ نائین

جواب: از جهت اینکه در این پرسش موضوع فرار از ازدواج مطرح شده است، در این پاسخنامه ابتدا به علل پرهیز جوانان و بویژه دختران از ازدواج اشاره خواهیم داشت و سپس به موضوع اصلی سؤال که خود از این علتها به شمار می رود می پردازیم. بویژه اینکه در گزارشی آمده است: «... بر اساس نتایج سرشماری در سال 1370 تعداد زنان هرگز ازدواج نکرده در کشور، به یک میلیون و 945 هزار و 803 نفر رسیده بود، که نسبت به آمارهای گذشته افزایش چشمگیری را نشان می داد. بدین ترتیب افزایش سن ازدواج در زنان نهایتا موجب تجرد دایمی آنان شده که خود احتمال بروز مسایل و مشکلات در جامعه را افزایش می دهد».(1)

و نیز در گزارش دیگری این موضوع در دوره دانشجویی به عنوان مسأله ای قبیح در بین دانشجویان مطرح شده بود.(2)

علل تأخیر و یا گریز جوانان بخصوص دختران جوان از ازدواج را می توان به شرح زیر برشمرد:

1ـ ادامه تحصیلات در سطوح عالی


از موانع عمده ای که در سر راه ازدواج بسیاری از جوانان به طور جدی مطرح است، ادامه تحصیلات در سطوح عالی است. اینکه این موضوع اساسا بتواند به عنوان مانعی برای دانشجویی و فن آموزی رخ نماید، در خور تأمل و بررسی است، ولی به نظر می رسد که شاید بتوان با قدری تدبیر و چاره اندیشی با آن به طور شایسته کنار آمد.

ازدواج به لحاظهای گوناگون عاطفی، اخلاقی، روانی و نیز جسمی نیاز جدی انسان است و استعدادهای مختلف عقلی و عاطفی او در سایه پیمان زناشویی شکوفا شده و به بار می نشیند، موقعیت و شخصیت اجتماعی فرد به طور کامل با ازدواج شکل می گیرد، احساس مسؤولیت و تعهد اجتماعی در پرتو تشکیل خانواده در وجود انسان بیدار شده و رشد می یابد. با این وصف عاقلانه نیست، انسانی خود را از این همه مواهب و فواید محروم سازد و به بهانه های مختلف از آن سر باز زند.

البته اگر کسی بتواند با مراقبت کامل، خود را از هر گونه تحریکات جنسی به دور داشته و همه حواس و توجه خود را به سوی تحصیل دانش معطوف سازد، شاید کناره گیری از ازدواج مشکل جدی برای او به بار نیاورد، ولی شخصی که از چنین تسلطی بر افکار و احساسات خود برخوردار نیست، عواقب دوری گزیدن از آن برای او بسیار زیانبار و گاهی هم شکننده و غیر قابل جبران خواهد بود.

و لذا می توان در صورت احساس نیاز به ازدواج و تمایل به ادامه تحصیلات تا سطوح عالی، این کار را با یکی از طرق زیر دنبال کرد و به هر دو خواسته جامه عمل پوشید.

1ـ طولانی بودن دوران عقد.

2ـ عقد موقت با اطلاع و موافقت والدین.

3ـ گنجاندن شرط موافقت و همکاری شوهر برای ادامه تحصیل در عقد ازدواج.

4ـ کنترل و جلوگیری از داشتن فرزند برای مدتی با توافق دو طرف.

5ـ کار ضمن تحصیل در صورتی که زن و مرد هر دو محصل و دانشجو باشند.

6ـ کمک و مساعدت والدین دو طرف. و بالاخره در پیش گرفتن زندگی همراه با قناعت و ساده زیستی.

2ـ نبود خواستگار دلخواه

دختر و پسر، در آغاز دوران بلوغ و مدتی پس از آن به جهت قوت غریزه و ضعف اندیشه، بیشتر در پی اطفای غریزه اند و کمتر به تشکیل خانواده و زندگی مشترک و چگونه بودن آن می اندیشند و لذا به ندرت در این باره و در خصوص ویژگیها و اوصاف شریک زندگی خود به تأمل و محاسبه می پردازند.

به تدریج هر چه از سن بلوغ فاصله بیشتر می شود و قوای عقلی و فکری تقویت می گردد این گونه مسایل نیز در کنار پاسخگویی به نیاز جنسی در دایره محاسبات و آینده نگری انسان وارد می شود. هر چه بر مقدار این فاصله افزوده شود این موضوع نیز با شدت بیشتری، فکر و حواس او را به خود مشغول می سازد.

البته این کار در جای خود خوب، پسندیده و لازم است که در پاسخنامه پیش به اهمیت آن و شمه ای از این صفات اشاره کردیم. و شاید بر اساس همین حکمت است که ازدواج دختران ـ که به جهت زودرس بودن بلوغ آنان، معمولاً در سنین کمتر از پسران به وقوع می پیوندد و آنها تا آن زمان هنوز تجربه کافی برای زندگی و معاشرت زناشویی نیاموخته اند و از سوی دیگر اختیار طلاق نیز، جز در موارد معین، بر اساس حکمت و مصلحت، به آنها داده نشده است ـ باید با اجازه و موافقت پدر و ولیّ صورت پذیرد، تا سرنوشت آینده و زندگی آنان با دوراندیشی و احتیاط پدر، که از تجربه و احاطه بیشتری نسبت به مسایل زندگی و ضروریات و لوازم آن برخوردار است، تأمین شود و با نزدیک نگری و ناپختگی و پیروی از هوس، دست خوش تزلزل و ناکامی نگردد.

ولی گاهی در سنین بالاتر این قضیه به سرحدّ وسواس می رسد و به تدریج نکاتی ریز و غیر قابل اعتنا جای مهمی را در این مجموعه به خود اختصاص می دهد و از باب «هر آنچه شرطش افزون گردد وجودش حاکم می شود» به تدریج دستیابی به چنین همسر مطلوبی به آرزویی تبدیل می شود که به آسانی قابل تحصیل نیست و تجربه نشان داده است که چنین انسانهایی پس از افول غریزه و سستی آن و فروکش کردن عواطف و احساسات پاک جوانی و غالبا نرسیدن به خواسته واقعی خود، احساس ناکامی و شکست کرده و خود را از قافله زندگی انسانی عقب مانده می یابند.

این نکته را باید توجه داشت که انسانهای معمولی خالی از عیب و نقص نیستند. هنر زندگی کردن در این نیست که زن و شوهر از هر جهت موافق و مطلوب هم بوده و هیچ نارسایی در وجودشان نباشد بلکه هنر زندگی در این است که با سرپنجه تدبیر، صفا، محبت و ایثار، نقایص و کمبودهای جزیی و قابل اغماض در هر یک از طرفین پوشیده شده و تحت الشعاع صفات، ویژگیها و شرایط اصلی و اساسی قرار گرفته و از آن چشم پوشی شود.

قرآن کریم می فرماید: «هن لباس لکم و انتم لباس لهن»؛ آنان [زنان [پوشش شمایند و شما نیز پوششی برای آنان هستید.(3)

همچنان که لباس عیب بدن را می پوشاند زن و مرد نیز باید ساتر و حجاب عیوب هم باشند. و با عیب پوشی نسبت به یکدیگر به توافق و تفاهم واقعی و در پرتو آن به عشق و محبت نسبت به هم دست یابند.

3ـ گریز از مسؤولیت پذیری


بسیاری از اینکه پذیرش ازدواج و اقدام به تشکیل خانواده، همراه با قبول مسؤولیتی بزرگ، در اداره زندگی، رفت و آمدها، ارتباطات جدید، خواسته های همسر و احیانا برخی نزدیکان او و در نهایت بچه داری و تربیت فرزند، است در هراسند و این قضیه گاهی آن چنان در دیدگاهشان دشوار و سنگین جلوه می کند که برخی یا اساسا از آن منصرف شده و یا با نگرانی و اضطراب به سوی آن قدم می گذارند.

ولی باید توجه داشت که تا انسان مستقیما وارد عرصه زندگی نشود و با مشکلات آن درگیر نشود بسیار دشوار است از خامی به در آید و به موجودی مفید تبدیل شود و خانواده خود بهترین میدان عمل و روبه رویی با دشواریها و مسایل 

جدی حیات است و به گفته یکی از نویسندگان بزرگ عرب: «گاهی نبرد از ضروریات زندگی به شمار می رود، زیرا اگر نبرد به طور مطلق در زندگی وجود نداشته باشد، روح آدمی سست و بی حال می گردد همان طور که جسمش در صورت کناره گیری از حرکات سنگین رفته رفته کم طاقت و بی مایه می شود.»(4)

همو می نویسد: «خانواده تنها نیاز روانی برای زن و مرد نیست بلکه برای آن که کودکان نیز بر پایه محکمی تربیت شوند کمال ضرورت را دارد. جوان نورسیده ایامی را با غرور و راحت طلبی می گذراند و گمان می کند که علاقه ای به تولید نسل ندارد. گاهی این گمان با مرفه بودن وضع اقتصادیش نیز تقویت می یابد ولی زمانی نمی گذرد که یک شکاف وسیع در وجود خود و در زندگیش می بیند. شکافی که جز با گریه و شیون کودک نمی توان آن را با چیز دیگری پر کرد. در اینجا از گذشته پشیمان شده و بسی تأسف می خورد، که چرا عمر کوتاه خود را با تولید نسل جبران نکرد و فرزندی نیاورد تا وجود او را در طی قرنها امتداد بدهد. ممکن است فرض کنیم که مرد برای 

خود اندیشه یا کاری بتراشد که با سرگرم شدن به آن، از این ندای باطنی منصرف گردد، ولی زن چه؟ آیا می تواند بدون کودک زندگی سعادتمند و خوشی داشته باشد؟

کودک در واقع جزیی از وجود زن است و از عصاره جانش یعنی از خون و سپس از شیر که آن هم از خون اوست، تغذیه می کند. همچنین کودک جزیی از سازمان روانی وی می باشد، به طوری که اگر فرزند نیاورد پیش خود احساس می کند که ناقص است.»(5)

4ـ مسایل معیشتی

برخی از بانوان بر این باورند که همسر آینده آنان باید از هم اکنون، آنچه لازمه یک زندگی کامل و پیشرفته است را دارا باشد، شغل مناسب، درآمد خوب، مسکن شخصی، اتومبیل و امثال آن.

البته داشتن امکانات زندگی، خود یک امتیاز و نقطه مثبتی است ولی آیا می توان آن را تا حدی که تصمیم به اصل ازدواج را به آن موکول کرد به حساب آورد؟

قرآن کریم پس از دستور به ازدواج می فرماید: «إن یکونوا فقراء یغنهم اللّه من فضله ...»؛ اگر آنان ـ که باید ازدواج کنند ـ تنگ دست باشند خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز خواهد ساخت.(6)

بسیاری از خانواده ها در آغاز زندگی، از امکانات کافی برخوردار نبودند ولی پس از مدتی به وضعیت معیشتی خوب و مطلوبی رسیده اند. همچنان که عکس آن نیز بسیار است. چه بسا خانواده های برخورداری که در اثر یک حادثه از همه چیز ساقط شدند و حتی به کمک و مساعدت دیگران نیازمند گردیدند. بنابراین نه دارندگان، تأمینی برای تداوم این وضع دارند و نه دست تقدیر مهر نداری را برای همیشه بر جبین ناداران نقش زده است.

اسحاق بن عمار می گوید: «به امام صادق علیه السلام عرض کردم: حدیثی را مردم نقل می کنند آیا درست است یا نه؟ که مردی به حضور پیامبر گرامی شرفیاب شد و از نیازمندی خود به آن حضرت شکایت کرد. رسول خدا(ص) او را به ازدواج فرمان داد. بار دیگر آمد همان دستور را شنید و تا سه بار این قضیه تکرار شد. امام صادق(ع) فرمودند: این گزارش درستی است. سپس فرمود: روزی با زنان و عیال است.»(7)

روایات دیگری نیز به همین مضمون از اهل بیت عصمت علیهم السلام رسیده است.(8)

البته مقصود از این سخنان این نیست که تنها ازدواج برای بهبود وضعیت معیشت کافی است و هر کس بدین کار اقدام کند به ضرورت، وضع معاشش رو به بهبود می گذارد بلکه مقصود این است که در زنجیره علل و اسباب روزی، این موضوع جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است.

5ـ احساس تنفر از مردان


پیش از آنکه به منشأ این احساس و دلایل ایجاد آن در بین دختران بپردازیم این نکته را یادآور می شویم که در اصل، طبیعت بشر به گونه ای آفریده شده است که دو جنس مخالف آن نسبت به هم تمایل داشته و به یکدیگر نیازمند و علاقه منداند. زن به مرد به عنوان مظهر قدرت، مدیریت و تدبیر نگریسته و خود را به او محتاج می داند، در مقابل مرد نیز زن را موجودی پرعاطفه بااحساس و دارای ظرافتهای ویژه دانسته و به او دلبستگی و میل دارد. و اگر مواردی خلاف آن مشاهده شود خلاف طبیعت اولی بشر است که باید در جستجوی علت آن برآمد.

اموری که می توانند به عنوان اسباب و علل ایجاد این حالت به شمار آیند از این قرارند.

الف ـ ستم و تجاوزگری برخی مردان

نسبت به زنان 

متأسفانه در برخی خانواده ها، مرد از روی جهل، خودخواهی و خودپرستی پای ستم بر روی حقوق همسر و فرزندان خود گذاشته و با رویه ناهنجار و رفتار زشت خود، عرصه زندگی را بر آنان تنگ و غیر قابل تحمل می سازد. چنین رفتاری نه تنها همسر بلکه فرزندان او را نیز در آتش خود می سوزاند.

تأثیر سوء این گونه حرکتها بر روحیه و شخصیت فرزندان بویژه دختران که از احساسات لطیف تری برخوردارند، بسیار روشن است، که از آثار منفی آن همین ایجاد تنفر نسبت به مردان در برخی دختران است، دختر در آینه رفتار پدر، عملکرد نوع مردان را در محیط خانواده مشاهده می کند و آن را به همه آنان تسرّی می دهد بخصوص اگر در بین نزدیکان و بستگان و آشنایان خود نمونه یا نمونه هایی از آنچه خود با آن مواجه است، دیده و یا شنیده باشد.

تصحیح چنین پندار و قضاوت غیر واقع بینانه ای به این است که با هیچ منطقی رفتار نابهنجار تعدادی وظیفه شناس و انسانهای مریض را نمی توان به همگان سرایت داد، و باید شیوه و اخلاق پسندیده و عملکرد خوب مردان موفق در خانواده را هم در نظر گرفت.

ب ـ دلبستگیهای ناموفق


گاهی ممکن است دختر جوانی برای ازدواج، به موردی خاص علاقه مند بوده است ولی او به هر جهت از پذیرش آن سر باز زده است، در این صورت نیز زمینه بروز چنین حالتی به وجود می آید و بخصوص اگر این دلبستگی زیاد باشد و آن مورد نیز مدتی با او آشنایی داشته و با فریبکاری قول مساعد به او داده باشد.

این حالت گرچه ممکن است در مردان جوان نیز بروز داشته باشد ولی در بین دختران شایع تر است و این به جهت احساسات و عواطف قوی آنان است.

چنین بانوانی باید بدانند که جواب رد دادن و نپذیرفتن پیوند زناشویی موضوعی نیست که تنها به مردان اختصاص داشته باشد بلکه عده زیادی از دختران نیز به بسیاری از خواستگاران خود جواب رد داده و از قبول آن امتناع می ورزند. آیا این کار دلیل این می شود که پسر جوانی نسبت به نوع بانوان، یک چنین دید منفی پیدا کند؟

دیگر اینکه دستورات اسلامی به ما یاد می دهد که برای دختر و پسر باایمان جایز نیست پیش از بستن پیمان ازدواج روابط دوستی، عاطفی و نامشروع با هم برقرار 

کنند و دلبستگی های این چنین که فرجامی جز ناکامی، نگرانی و اختلالات روانی در پی ندارد، در خود به وجود آورند. در این مرحله، زن و مرد تنها حق تحقیق و بررسی دارند، نه ایجاد رابطه فیمابین و پیوند دوستی.

ج ـ توجه بیشتر برخی خانواده ها

نسبت به پسران 

برخی از خانواده ها به عللی ـ که فعلاً جای بحث آن نیست ـ برای فرزند پسر امتیاز ویژه ای قایل اند و در مقام مقایسه او را بر فرزند دختر ترجیح می دهند. البته فکر جاهلانه و احمقانه ننگ دانستن دختر، تنها به اعراب جاهلی مربوط نمی شود، بلکه در بسیاری از اقوام و مردمان بدوی و دور از فرهنگ وجود داشته و متأسفانه هنوز هم در برخی نقاط، کم و بیش وجود دارد. و به صورت کمرنگ و ضعیف تر آن به طور پنهان و آشکار، در خانواده های زیادی جریان دارد. و به صورت فرهنگی عام و باوری حاکم بر تمامی روابط، برخوردها و مناسبات پدر و مادر با فرزندان خود اثر گذاشته و خود را نشان می دهد.

مشاهده چنین رفتاری اولاً در فرزند پسر این باور را القاء می کند که بیشتر مورد توجه اعضای خانواده و والدین است و بر همین اساس نیز همیشه سعی می کند با برخوردهای خشن، آمرانه، تحقیرگونه و خودخواهانه با خواهر خود، این موقعیت برتر خود را به رخ او بکشد و او را به اطاعت و فرمانبرداری از خود وادار سازد.

و ثانیا: مجموعه این اوضاع و رفتارها، این اندیشه را در دختر به وجود می آورد، که سپر بلای جان و مزاحم سعادت و رشد اوست و با دیدی منفی که نسبت به برادر خود دارد و او را موجودی خودخواه و به دور از عاطفه می داند، نسبت به همه مردان همین گونه داوری خواهد کرد.

مبارزه اسلام با این انحراف، از آیات قرآنی تا سخنان و احادیث اهل بیت عصمت علیهم السلام و تأکید و سفارش بسیار آنان بر احترام، رسیدگی، توجه به دختران از سوی پدر و مادر و حتی امتیاز آنان نسبت به پسر، نوشته ای مبسوط و مستقل می طلبد و راه درمان واقعی این رفتارهای ناروا و عملکرد ناپسند نیز، همین فرهنگ دهی و آگاه کردن خانواده ها نسبت به این آموزه ها و معارف دینی و انسانی است.

ولی باید توجه داشت که اولاً: همچنان که پیش از این نیز اشاره شد تعمیم و تسرّی دادن چند مورد خاص به سایر موارد که موجب به وجود آمدن روح نفرت از جنس مرد باشد با هیچ منطق شرعی، عرفی و عقلی سازگار نیست، چه بسیار زیادند خانواده هایی که از چنین روشهای غلطی فرسنگها بدورند و با دختر و پسر در کمال عدالت، برابری برخورد می شود و به هیچ عضوی اجازه تعدی و تحقیر و بدرفتاری به عضو دیگر داده نمی شود و در نتیجه روابطی سالم و محبت آمیز در بین آنها حکمرانی می کند.

و ثانیا: دختری که در خانواده ای با چنین فرهنگی به سر می برد، باید بیش از آنچه فکر و اندیشه خود را نسبت به این رفتارهای نامعقول مشغول سازد و حس نفرت را در خود تلقین کند، با روشهای مناسب به تصحیح افکار و جوّ حاکم بر خانواده خود، نسبت به جنس دختر و به ویژه به خود، بپردازد و با بروز قابلیتهای خویش، بر باورهای غلط آنان خط بطلان بکشد. بی تردید چنین شیوه ای به تدریج تأثیر مطلوب خود را خواهد گذاشت و به تصحیح رفتار آنان خواهد انجامید.

د ـ تفاوتهای طبیعی


دست توانای آفرینش مصلحت موجودات و حکمت را بر این دید که 

پدیده های بی شمار هستی را متفاوت و رنگارنگ بیافریند تا در نتیجه همه مظاهر وجود برای تأمین بقا و وصول به کمال خود به یکدیگر احساس نیاز کنند و با این احساس همدیگر را در کنار خود بپذیرند و جمع و الفت و هماهنگی و نظام حاصل آید.

زن و مرد نیز از این سنت عام الهی برکنار نبوده و محکوم همین قانونند. آفریدگار حکیم جهان در مرد خصوصیاتی قرار داده است که در زن نیست و در وجود زن ویژگیهایی نهاده است که در مردان نیست و بر اثر همین تفاوتها و به مقتضای آن، تعهداتی را متناسب با آن ویژگی، بر هر یک از آن دو جنس بار کرده و خواسته است و بر اساس آن تعهدات و وظایف و به اقتضای هر یک، احکام حقوقی و مالی خاصی برای هر کدام مقرر فرموده است.

از طرفی مهر و نفقه زن را بر عهده مرد، و از سوی دیگر سهم او را در ارث بیشتر قرار داده است. «دیه» قیمت انسان نیست که از ناحیه قاتل به اولیاء مقتول پرداخت می شود تا بر نصف بودن و چه زن نسبت به مرد، ایراد و اشکال شود زیرا ارزش مؤمن و انسان به فرموده قرآن برابر با همه انسانیت است،(9) بل این تا حدی جبران مالی خسارتی است که بر خانواده مقتول وارد شده است و چون زیان اقتصادی وارد بر خانواده در صورت قتل مرد بیشتر از ضرری است که از ناحیه فقدان زن بر آن وارد می شود، مقدار جبرانی نیز در مورد مردان زیادتر تعیین شده است، و در واقع آنچه در این دو مورد و موارد مشابه آن هست، نوعی بده بستان در گردونه نظام اقتصادی و حقوقی و اخلاقی خانواده به حساب می آید.

برخی با دیدن این گونه تفاوتها و نداشتن تحلیل درست از آن، داراییهای مرد در نظرگاهشان بزرگ و بیشتر از زنان جلوه می کند و از امتیازها و برخورداریهای خود غفلت می کنند و در پی آن از زن بودن خود احساس ناراحتی و ناخشنودی کرده و آرزو می کنند که کاش دست خلقت و تقدیر آنان را نیز در زمره مردان قرار می داد. و در سایه همین احساس، به نوعی حسد و رشک نسبت به جنس مخالف خود دچار گردیده و در وجودشان نوعی تنفر به مردان پدید می آید.

این گونه زنان اگر به درستی به ارزش وجودی خود واقف شوند و به نقشی که در کارگاه هستی به آنان واگذار شده پی برده و توجه کنند به زن بودن خود خواهند بالید.

«ویل دورانت» در قسمتی از کتاب خود که در یکی از پاسخنامه های گذشته نیز نقل کردیم می نویسد:

«... در نمایش بزرگ توالد که محور حیات است عمل نر حقیر است، او فقط سیاهی لشکر است، در بحران وضع حمل، مرد با حیرت و دستپاچگی در کنار زن می ایستد و سرانجام به حقارت و غیر ضروری بودن هستی خود در پهنه رشد نوع پی می برد. در این لحظه است که می فهمد زن از او به نوع نزدیکتر و وابسته تر است و جریان عظیم حیات در وجود زن است و خلقت از خون و جسم اوست و به تدریج درمی یابد که چرا اقوام ابتدایی و ادیان بزرگ مادری را می پرستیدند.»(10)

نتیجه گیری

در بین عوامل و اسباب گریز از ازدواج «تنفر از مردان» مورد سؤال پرسشگر بود که به طور خلاصه پاسخ این است که: این حالت اگر به بدگویی، غیبت، ناسزا بینجامد گناه است و گرنه، تنها حالتی نابهنجار و مذموم است. و ترک ازدواج اگر منجر به گناه شود، و یا نوعی اعراض و بی اعتنایی به دستور و سنت ازدواج محسوب شود، معصیت و گرنه ترک مستحبی مؤکد و ناپسند است. و در هر صورت گریز از ازدواج گذشته از اینکه خلاف سنت نبوی(ص) است دربردارنده زیانهای بیشمار جسمی، فکری، عصبی، روانی، اجتماعی و حتی اقتصادی است که باید با جستجوی در علت آن به علاج آن پرداخت.



1 ـ مجله پیام زن، شماره 103، ص62.

2 ـ همان، ص30.

3 ـ سوره بقره، آیه 187.

4 ـ محمد قطب، انسان بین مادیگری و اسلام، ترجمه: سیدخلیل خلیلیان، انتشارات اسلامی، تهران، ص252.

5 ـ همان، ص251.

6 ـ سوره نور، آیه 32.

7 ـ وسائل الشیعه، ج14، ابواب مقدمات نکاح، باب 11، ح4، ص24.

8 ـ همان، باب 10، 11.

9 ـ سوره مائده، آیه 32.

10 ـ لذات فلسفه، ص134.

پدیدآورنده: سیدمهدی موسوی کاشمری
پیام زن :: بهمن 1379، شماره 107


   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش