نشناختن مفهوم تمكين از مـسـائلـى كـه مـفهوم درست آن براى بانوان روشن نيست موضوع تمكين كردن زن در مقابل مـرداسـت .
زنـان چـون اين تعبير را مى شنوند بى درنگ اظهار مى دارند كه : ((آرى , تمكين يعنى تسليم خواسته جنسى همسرت باش ! همين و بس !)) در حالى كه حقيقت تمكين چيز ديگرى است و ايـن طـرز تلقى از آنجا مايه مى گيرد كه متاءسفانه برخى از بانوان و همسران ناآزموده آنان , چه بسا پس ازسالها همسردارى , هنوز معنى و مفهوم اين كلمه را چنانكه بايد, درنيافته اند.
شايد اگر معنى تمكين براى بانوان بيان مى شد آنها بيش از شوهرانشان بر آن پافشارى مى كردند.
عـقـيـده ما كه بر آن تاءكيد بسيار داريم اين است كه ((تمكين )) بيش از آنكه به نفع مرد (شوهر) بـاشد به سود زن است , ولى آفريدگار زن آنچنان با لطافت آن را تشريع فرموده كه هيچ نشانى از ايـن موضوع به طور علنى پيدا نباشد تا مردان ناآگاه همين موهبت ارزانى شده به زنان را از آنان نستانند.
اما چگونه تمكين به سود زن طرح ريزى شده است ؟ پـيـش از اثبات اين مطلب بايد از كتب لغت معنى تمكين را باز شناخت و پيشتر پذيرفت كه تصور غـلـطاغـلـب افراد اين است كه تمكين زن از مرد يعنى : در بهره جوييهاى جنسى تسليم خواسته شـوهـر بـودن و خـود را هـمچون يك وسيله خنثى و بى اراده تحت تمايلات شهوى او در آوردن , هـرچند بدان ميلى نداشته باشد! در حالى كه نه معنى لغوى ((تمكين )) اين است و نه تحليل روانى آن .
و بالتبع خواسته شرع نيز اين نيست .
ايـنـكـه مـا تـمـكـيـن را چـنـيـن شناخته ايم از آن روست كه فلسفه وجودى اش را درنيافته ايم .
هرگاه حكمتش را باز مى شناختيم ميان اين دو نگرش و تعريف فاصله اى عميق مى ديديم .
((تمكين )) در لغت عرب به معانى زير است : پابرجا كردن كسى در برابر خود يا چيز ديگر.
به طرف مقابل نيرو و قدرت دادن .
قبول كردن و پذيرفتن ديگرى بدون ترس و اظهار دلتنگى .
امكان دهى , زمينه سازى و فراهم آوردن موقعيت قدرت نمايى براى ديگرى .
ايـن لغت به معنى ((تسليم بى اختيار شدن )) و ((خود را عنصرى خنثى و بى ميل در مقابل شوهر قراردادن )) نيست .
((تـمـكين )) از باب تفعيل (مكن يمكن ) است .
((مكنه )) يعنى او را امكان (توانايى و امكانات ) داد.
و((الـمـرءتـه تمكن زوجتة )) يعنى زن تا آنجا كه امكان دارد مطابق ميل شوهرش عمل كند.
اگر شوهردوست دارد كه براى او آه و ناله يا رفتارى نمكين از خود نشان دهد يا اندكى ناز و مختصرى مقاومت كند و آنگاه تسليم شود, چنين كند.
تـمـكـيـن هـمان تعقيب آفرينى است , يعنى تحريك كند تا دنبالش كنند و آنگاه پذيرا شود.
اينكه چـنـيـن كـارى را براى غير شوهر انجام دادن , حرام است حكمتش وجود همين معنى است كه او اجازه نداردغير شوهر را با دلرباييهايش به تعقيب خود وادارد.
اگـر تـمـكـيـن زن بـه تـسـليم شدن اجبارى و خنثى قرار دادن خود در نزد شوهر است چرا در آموزشهاى دينى خوانده ايم كه با زن بى مقدمه مجامعت نكنيد, بلكه با او خوش طبعى كنيد تا براى همبسترى آماده گردد؟ تسليم بودن خوش طبعى لازم ندارد و براى مهمان ناخوانده هرچه فراهم شد نبايد دم برآورد, پذيرايى مشتاقانه است كه مقدمه چينى مى خواهد.
بـا ايـن بـيـان , زنـى كـه ايـن امـر را مـى پـذيرد نمى توان ضعيف و اسيرش بر شمرد.
در حقيقت رفتارمسالمت جويانه او گواه نيازمندى و ضعف طرف مقابل است كه مرد باشد نـه چـون خداوند او راناتوان كرده و بايد تسليم شوهر باشد.
معمولا هم در ميان دو كس كه با هم گـفـتـگو مى كنند ومشاجره اى دارند به آن كه از نظر سن بزرگتر است يا علم و حلم و كمالات بـيـشـتـرى دارد مـى گويند شمابزرگوارى كنيد و ببخشيد! و اين نه بدان معناست كه چون تو ضعيف تر و نيازمندترى , بايد در گذرى بلكه چون طرف مقابل به گذشت نيازمندتر است سزاوار است كه تسليم خواسته او شد.
از جـمله عوامل مشكل آفرين در زندگى زناشويى ناآشنايى هر يك از دو طرف به روحيات طرف مـقابل است .
هيچ گاه نمى توان انتظار داشت كه بانويى بدون شناخت روحيه همسرش تقاضاهاى وى رابـرآورده سـازد.
امـا شـگفت اينكه آنها نه در صدد شناختن يكديگر بر مى آيند و نه مى توانند خويشتن رابه طرف مقابل بشناسانند و اين همه نيست مگر بر اثر بيگانگى با شيوه صحيح زندگى و ناآگاهى .
به هر تقدير, همان گونه كه وظيفه زن است كه از روحيات همسرش سر در آورد مرد نيز وظيفه داردحـالـت خـود را بـراى وى تشريح كند و آنچه را احساس مى كند يا از آن رنج مى برد براى وى بازگويد.
از جـمـلـه امـورى كـه سـزاست زنان بدانند رنجها و انگيزه هايى است كه مرد (شوهر) را به سوى زن مى كشاند.
مـعـمـولا بـانـوان اظـهـار تمايل زوج خود را به برقرارى رابطه زناشويى , ناشى از فزونى شهوت , سرمستى وتحريك شدنهاى غير طبيعى قلمداد مى كنند, در حالى كه اين پندار غالبا اشتباه است و دلايل رويكردمرد به زن پيوسته اين نيست , بلكه عوامل ديگرى در كار است كه به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم .
گـاهـى مـرد بـا مـشـاهـده بـعـضـى رفـتارها از همسرش يا مسائلى ديگر, خيلى زود و چه بسا عـجـولانـه تصميم مى گيرد همسرش را از طريق هماغوشى آزمايش كند.
مثلا اين روزها مردانى نامحرم به دلايلى با همسرش همسخن بوده اند هـر چـنـد كـه اين رفت و آمدها همه خانوادگى و در حد معمول بوده است , يا در بين صحبتهاى همسرش ستايشى از مردى ديگر از فاميل يا غير فاميل بـه مـيان آمده است , يا حتى مردى در حضور وى از همسرش تعريف كرده و شوهر اكنون بيمناك است كه مباداهمين تعريف , تاءثير ناخواسته اى بر قلب همسرش نسبت به آن مرد گذاشته باشد, يا از مـوقـعـيـت مـالـى كسى سخنى به ميان آمده و شوهر گمان مى كند كه همسرش اندكى از او احساس دلتنگى كرده ونسبت به زندگى اش دلسرد شده است , يا همين امروز همسرش از ناموفق بـودن او در سـر كار و ...
اطلاع يافته و مرد نگران است كه نكند محبوبيتش پيش همسرش كاهش يابد.
در ايـن قـبيل امور, مهياترين وسيله اى كه مرد به كمك آن مى تواند محبت زنش را محك بزند و ازعـلاقه او نسبت به وى و زندگى اش اطمينان حاصل كند, همان تقاضاى رابطه زناشويى است .
چـه بساهم بتازگى روابطى داشته اند اما اين يكى در حقيقت از سر نياز جنسى نيست بلكه بسيار والاتر,پرارج تر و حياتى تر است و بواقع درك موقعيت چنين مرد دل نگرانى , هنر هر زنى نيست .
اينجاست كه مى گوييم تمكين نوعى ترحم , درك موقعيت و توان بخشيدن به ديگرى است .
افـرادى كـه بـه طور مرتب با عيب خود روبرو هستند اين بيم و نگرانى مدام آنها را آزار مى دهد و دچاروسوسه شان مى سازد كه مبادا همسرش او را دوست نداشته باشد.
از اين روست كه قبل از هر چـيـز درجـستجوى كشف ميزان محبت همسرشان بر مى آيند و ((تقاضاى هماغوشى )) وسيله اى است كه بهترو آسانتر مى توان به سراغ آن رفت .
اما شايد بپرسيد چرا در ميان همه آزمايشها و راهها بدين وسيله رو مى كنند؟ در پـاسـخ بايد گفت كه مردم ( درست يا نادرست ) تصور مى كنند زن هر چقدر هم كه شوهرش رادوسـت نداشته باشد باز هم با جان نثارى به كار خانه و نظافت و طبخ غذا مشغول مى شود, ولى ازطـرفـى براحتى حاضر به همبسترى نيست و معمولا زن ( اگر به انحراف كشيده نشده باشد ) تاكسى رااز صميم قلب دوست نداشته باشد خود را در آغوش او قرار نمى دهد.
زنـان حتى اگر بشدت احساس نيازمندى جنسى كنند, در موقعيتى كه از شوهرشان آزرده اند, يا اصـولابه رابطه زناشويى راغب نيستند و يا اگر تمايلى نشان دهند فقط براى ارضاى حس شهوت اسـت نـه ازروى عـلاقـه .
عـلامـتش هم اين است كه فقط تسليم مى شوند, ولى چندان همراهى نمى كنند.
با وجوداين ممكن است هفته ها و ماهها كار خانه را ترك نكنند.
بنابراين بايد پذيرفت براى مردى كه در چنين موقعيتى براى محك زدن محبت و علاقه همسرش اورا به هماغوشى فرامى خواند, چقدر جانكاه و افسردگى آور است اگر همسرش او را نپذيرد و به كامجويى نخواند.
در اينجاست كه وسوسه هاى شيطانى بى درنگ عنان صبر از كف مرد مى ربايد و قلبش آكنده از سوءظن و كينه مى شود و قبل از هر چيز اين افكار ويرانگر در مغزش رسوخ مى كند كـه : نكند مال ورفاه داماد فلانى يا خوش اندامى فلان دوست و يا ...
دل و ديده او را به سوى خود كشانده باشد! اى واى ! نكند...
! (و از اين قبيل خيالات ).
رفـتـه رفـتـه ايـن قـبـيل محك زدنها و سردى ديدنها زمينه ساز اختلافات بعدى و بى مهريهاى ناخواسته مى شود و سپس حس كينه و انتقام را در مرد بيدار مى سازد.
الـبـتـه ايـن پيامدها همه طبيعى اند.
در نظر آوريد كه شما به طور مرتب به كسى سلام كنيد و او جـواب شما را ندهد! در اين صورت شما درباره او چگونه مى انديشيد و پس از اينكه بارها بى مهرى وبى اعتنايى او را ديديد نسبت به وى چه حالى پيدا مى كنيد؟ مطمئن باشيد كه بى جواب گذاشتن نياز مردى كه با ذره ذره هورمونهاى وجودش به همسرش سلام مى كند و از او مهر مى جويد گناهش از دهها جواب سلام ندادن معمولى بيشتر است .
آخرين برگزيده خدا محمد(ص ) فرموده است : مـن كـان له امرئة توذيه لم يقبل اللّه صلاتها و لا حسنة من عملها حتى تعينه و ترضيه و ان صامت الدهر و قامت و اعتقت الرقاب و انفقت الاموال فى سبيل اللّه و كانت اول من تردالنار.
زنـى كه شوهرش را برنجاند, نماز و هيچ يك از اعمال خيرش نزد خدا پذيرفته نيست تا او را راضى كند.
هر چند اين زن شب و روزش را به نماز و روزه بگذراند و بندگان آزاد كند و مالها در راه خدا انفاق نمايد سرانجام اول كسى است كه به دوزخ درآيد...
.
و در جاى ديگر فرمود: ...
از وظايف زن است كه هرگاه شوهرش نزد او آمد وى را از خود نراند هر چند بربالاى شتر باشد, و نمازش را براى اينكه از دست شوهرش خلاص شود طول ندهد.
همانا زنى كه شوهرش او را براى هـمـبـسترى بخواند و او پيوسته درنگ و مسامحه كندتا شوهر خوابش ببرد, فرشتگان او را لعنت مى كنند تاوقتى كه شوهر از خواب برخيزد.
نـبـايـد ازيـاد بـرد كه گاهى زن به دلايلى ( پذيرفته يا ناپذيرفته ) ميلى به آميزش ندارد.
در اين صورت البته مى پذيريم كه او نبايد بدون عذر شرعى ( مثل حيض ) ازمقاربت جلوگيرى كند ولى ازسـوى ديـگـراجـبـار مـرد را هـم رفتارى در خور شاءن او نمى دانيم .
مقاربت اجبارى جز تنفر و دلـسـردى حـاصـلى ندارد.
اين اجبار وقتى توجيه پذير است كه اگر صورت نگيرد مرد براى دفع شهوت خود به حرام بيفتد.
نـاگـفته نماند كه اين بى ميلى نبايد براى زن نوعى بهانه هميشگى شود.
او در هر حال بايد, حتى اگـر بـه آمـيـزش اشـتياق ندارد, تظاهر به نفرت نكند, و ضمن بيان علت بى ميلى خود, از شوهر دلجويى نمايد واميدوارش سازد كه بزودى رضايت خاطرش را جلب مى كند.
از سـوى ديـگـر در روايـتـى از امـام صـادق (ع ) آمـده اسـت كـه فرمود: اگر زنى شربت آبى به شـوهـرش بـيـاشامد براى او بهتر است از آنكه يك سال روزها روزه بگيرد و شبها به زنده دارى سر كند.
بـا تـحـلـيـلـى ساده , به نظر مى رسد كه براى مرد بسيار خرسندى آور است كه همسرش پس از تـقـاضاى همبسترى , از وى استقبال كند هر چند در همه عمر شربت آبى هم به وى تقديم ندارد.
بـراى او فـقـطيـك بـار تـسـلـيـم پذيرى آميخته با رغبت , از صدها خدمت غير آن , دلچسب تر و شـادى آفـريـن تـر اسـت .
نـاگـفـتـه پـيداست كه فضيلت و ثواب آن هم از ماهها روزه گرفتن و شب زنده دارى بيشتر است .
يكى از روان شناسان امور جنسى زنان مى نويسد: ((بـراى مـردى كـه شوق و حرارتى ويژه به همسرش دارد هيچ عملى بدتر از خونسردى حقيقى يا ساختگى خانمها احساساتشان را آزرده نمى سازد.
)) ((ازدواج ارتـبـاط بسيار پيچيده اى است كه براى نيل به نتيجه مطلوب آن بايدهماهنگى و تطابق در تـمـام شـؤون آن حكمفرما باشد, بخصوص در هماغوشى .
نشاط و خوشحالى در ازدواج خود به خود به وجود نخواهد آمد, گنجى نيست كه به كسى بخشيده شود, بلكه گنجينه اى است كه بايد با هنرمندى گشوده شود.
ازاين رو هر چيز كه فرد را در گشودن اين گنجينه كمك كند مقدس است .
)) پس از اين همه معلوم مى شود كه چرا قرآن كريم به مرد اجازه داده است كه همسر متمرد خود را تنبيه كند, با اينكه در هيچ مورد ديگر سخن از تنبيه به ميان نياورده است .
خداى متعال مى فرمايد: ...
و الـلا تى تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فى المضاجع و اضربوهن فان اطعنكم فلاتبغوا عليهن سبيلا...
...
و آن زنـانـى را كـه از نـافرمانيشان بيم داريد نخست اندرز دهيد و اگر اين شيوه مؤثرنيفتاد از خـوابـگـاهـشـان دورى كنيد و [چنانچه اين رفتار نيز آنها را اصلاح نكرد]بزنيدشان , ولى هرگاه فرمانبردارى كردند ديگر راه بيداد پيش نگيريد...
اين تنبيه نه براى عقده تكانى , بلكه براى تاءكيد بر عشق و علاقه است .
زن اگـر تـمـكـيـن نـكـند و شوهر را بى اعتنا ببيند و تصور كند كه او نسبت به تمكين نكردنش بى تفاوت است فوق العاده رنجيده خاطر و دلسرد مى شود, حتى اگر چيزى اظهار نكند.
او دوست دارد اگـرشـوهرش در رام كردن و تسليم نمودن او پافشارى نمى كند نه از سر بى تفاوتى بلكه به خـاطر در نظرگرفتن موقعيت همسرش باشد.
به همين علت , فرمان الهى به مرد مى گويد اگر زن تمكين نكرد او راموعظه كن .
از يـك نـظـر چـنانچه شرايط موعظه رعايت شود مشكل به همين جا پايان مى يابد.
اگر برخى در ايـن مـرحـلـه بـه نتيجه نمى رسند بيشتر بدين سبب است كه موعظه را تنها نصيحتهاى بيم آور مى دانند.
حال آنكه در يك كلام , موعظه زن در اين قبيل مسائل يعنى فراگيرى دوره اى آموزشى تا او وظايف خويش را بشناسد, زيرا تجربه و اظهار نظرهاى بسيارى از مردان و زنان ثابت كرده كه مـنـشـاء بـيـشـتـر اين اختلافات بى بهرگى از دانش زندگى زناشويى است .
زنى كه وارد عرصه زنـدگـى مـى شود در حالى كه نه قادر است شگفتيهاى خود را بشناسد و نه جهان درونى مرد را, هيچ گاه نخواهد دانست كه در امورجنسى چه وظيفه اى دارد.
در اين صورت بايد شوهر را سزاوار تنبيه دانست ك بدون راهنمايى زن ازوى توقع وظيفه شناسى دارد.
آخرين برگزيده خدا(ص ) در كلامى فرموده است : مـن از آن كس در شگفتم كه همسرش را [بى آنكه سزاوار باشد] مى زند در صورتى كه خود وى به كتك سزاوارتر است .
امـروزه در مـدارس آنـچه به دختران مى آموزند بيشتر فرمولها و مسائلى است كه اگر قرار باشد صـدهـاسـال هـم در دنيا زندگى عادى داشته باشند به هيچ يك از آنها كمترين نيازى نخواهند داشـت زيـراجـنـبـه هـاى كاربرديش را نمى دانند, در حالى كه از مهمترين مسائل زندگى هيچ نـمـى آمـوزنـد.
بـه هـمـيـن دلـيل وقتى وارد عرصه زندگى مى شوند چون خود را تحصيلكرده مى پندارند, ابتدا تصور مى كنند همه چيز را مى دانند, اما رفته رفته در مى يابند درباره آن چيزهايى كـه در امـور زندگى و زناشويى سخت بدانها نيازمندند هيچ نياموخته اند و آنچه هم كه با رنجش تمام فرا گرفته اند به كارشان نمى آيد.
بـنابراين نخستين و ضرورى ترين اقدام مرد براى همراه ساختن همسرش با خود بهره مند ساختن اواز دانـش زنـدگـى زنـاشويى است , يعنى همان كه قرآن از آن به موعظه تعبير كرده است .
مرد وظيفه دارداحساس خود نسبت به زن و شدت احتياج جنسى خويش به او را براى وى تشريح كند.
حـتى شايد دراين مرحله لازم باشد كه گاهى زن را پس از تحريك شدن , رها سازد و به اوج لذت جنسى نايل نگرداند تا او طعم ناكامى را با جان خويش دريابد و بداند كه تقاضا كردن و ارضا نشدن تا چه اندازه درروحيه انسان مؤثر است .
حـال اگـر مـوعـظه اثر نكرد, نفرموده است به زور وى را به عمل زناشويى و تمكين وابدار, بلكه مـى فرمايدبه او در بستر پشت كن .
اين پشت كردن , نشان بى تفاوتى نيست , علامت علاقه و عشق اسـت .
نوشته اند زمانى اليزابت تيلور گفت : حدود سه ماه است شوهرم يك سيلى به من نزده , پس معلوم مى شود در عشق ورزيدن سست شده و به ديگرى دل داده است .
انسان اگر كسى را دوست نداشته باشد بدون هيچ گفتگو رابطه اش را با او قطع مى كند, ولى زن و شوهرچون يكديگر را دوست دارند و نمى خواهند بى تفاوت باشند به هم پشت مى كنند, يعنى كه من هنوزدوستت دارم .
اينكه فرموده اند اگر زن به وظايف همسرى خود عمل نكند مرد مى تواند در همخوابى و خرجى بر اوسـخـت بـگيرد, بيشتر بدين سبب است كه مرد همه سنگينى زندگى را به آرزوى اين شيرينى تـحـمل مى كند و در صورت نارضايتى , خستگى همه چيز در وجودش باقى مى ماند و از دست زن عصبانى و به او كم علاقه مى شود.
زن هـمـيـن كـه شـوهرش با زبان به او اظهار علاقه كند قانع و خشنود مى شود, هر چند در امور ديـگـرزندگى او كوتاهى كرده باشد.
ولى مرد چنين نيست .
او با زبان نه فريب مى خورد و نه قانع مـى شـود.
اونـشـانه علاقه مندى همسرش را بيش از انجام امور خانه و رسيدگى به امور بچه ها و تـهـيـه غـذا, بـه تـمكين مى داند.
.:: This Template By : web93.ir ::.