البته پيغمبر (ص) تعداد دفعات را تعيين نفرموده است. از حفصه بنت شيرين
روايت است كه وقتى پدرم ازدواج كرد، هفت روز (و در روايتى هشت روز) اصحاب
را دعوت كرد كه از آن جمله ابىّ بن كعب و زيد بن ثابت بودند و پدرم خود،
روزه بود. پس وقتى غذا خوردند، پدرم دعا و نثار كرد. از اين حديث بر مىآيد
كه بدون تقييد بايد دعوت را اجابت نمود. ابو داود و نسائى از پيغمبر (ص)
روايت كردهاند كه وليمه روز اول حق است و روز دوم نيكو است و روز سوم ريا و
سمعه است كه مردم بينند و تعريف كنند). بخارى، سند اين حديث را صحيح
نمىداند.
از ابن عمر از پيغمبر (ص) روايت است كه وقتى يكى از شما به
وليمه دعوت شد، اجابت نمايد و روزها را تعيين نفرموده، و اين صحيحتر است.
پيغمبر (ص) وقتى خود با صفيه ازدواج كرد، مهريهاش را آزاد كردنش مقرر نمود
و سه روز وليمه داد. عياض گويد: اصحاب ما (يعنى مالكيه) گويند مستحب است
اشخاص توانگر يك هفته وليمه بدهند. ديگرى گفته است: به شرطى كه بيم ريا و
سمعه نباشد و دعوت شدگان هر روز غير از قبليها باشند.
آرد سبوس گرفته و روغن و عسل از شام آوردند، پيغمبر (ص) تناول فرمود
آوردهاند:
اوّل كسى كه از آرد و عسل حلوا درست كرد، عثمان بود كه براى حضرت فرستاد و
حضرت تناول فرمود و خوشش آمد. در روايت ديگرى آمده است كه حضرت به سوى
جايگاه شتران رفت و عثمان را ديد كه ناقهاى را به دنبال مىكشد كه بار آرد
و عسل و روغن دارد. فرمود كه شتر را بخواباند، خوابانيد. حضرت دعا كرد
بركت يابد. آنگاه فرمود: ديگى بياورند و بر آتش نهند. پس آرد و عسل و روغن
در آن ريخت و به هم زد تا پخت، يا نزديك به پختن، ديگ را فرود آورد و
فرمود: بخوريد، ايرانيان اين را خبيص (حلوا) مىنامند.
به استناد اين
حديث، اول كسى كه در اسلام خبيص ساخت، خود پيغمبر (ص) است و اينكه به عثمان
نسبت دادهاند، از اين جهت است كه اهدا كننده موادش او بوده است.
مىشود
هر دو حديث را جمع كنيم به اين صورت كه مكرر واقع شده، يا اينكه عثمان
نخست كاسهاى حلوا نزد پيغمبر (ص) آورده و حضرت ميل كرده، آنگاه فرموده از
همان برايش تهيه كنند.
نيز اگر ايراد كنند كه طبق اين روايت، پيغمبر (ص)
آرد سبوس گرفته مصرف كرده، حال آنكه طبق نقل ترمذى از سهل بن سعد، پيغمبر
(ص) تا هنگام رحلت آرد سبوس گرفته نديد، در جواب گوييم: اين گوينده در حد
اطلاع خود سخن گفته و هر كس مطلبى را اثبات مىكند،
بر آنكه نفى مىكند،
حجت است؛ البته هيچ كس به تنهايى احاطه كامل بر همه احوال حضرت نداشته
است. در طبقات ابن سعد آمده كه ابن عمر خوشش مىآمد خوراكهايش خوشبو باشد.
از فرزند او نافع پرسيدند: آيا او چنين خوراكى را مىخورد؟ گفت: او مرغ و
جوجه و حلواى داغ مىخورد.
در الاوائل سيوطى آمده است: اول كسى كه از
آرد سبوس گرفته و عسل، حلوا ساخت، عثمان بود و آن را براى پيغمبر (ص) در
منزل ام سلمه فرستاد. نيز اولين كسى كه پالوده را در سرزمين عرب آورد، امية
بن ابى الصلت بود كه نخستين بار در شام از آن خورده بود. اين خبر به عبد
اللّه بن جدعان رسيد، فرستادهاى به يمن گسيل داشت كسى را از آنجا بياورد
كه برايش پالوده با عسل بسازد. نيز آوردهاند: از جمله هدايايى كه ملك هند
براى پيغمبر (ص) فرستاد، كوزهاى پر از زنجبيل بود. پس حضرت به هر كس يك
قطعه خورانيد. ابو سعيد خدرى گويد: به من دو قطعه رسيد.
ابو الفرج بن
الجوزى در صيد الخواطر آورده است كه براى يكى از زاهدان طعامى بردند، گفت:
نمىخورم. گفتند: چرا؟ گفت: چون دلم مىخواهد! من سالهاست كه آرزوى نفس را
بر نياوردهام. حال آنكه پيغمبر (ص) و اصحاب چنين نبودند. پيغمبر (ص) گوشت
مرغ مىخورد، و حلوا و عسل دوست داشت. فرقد سبخى بر حسن بصرى وارد شد، ديد
پالوده مىخورد. پس حسن از فرقد پرسيد: درباره پالوده چه مىگويى؟ گفت:
نمىخورم و كسى را كه پالوده بخورد دوست ندارم. حسن گفت: اين عسل است و مغز
گندم و روغن گاو. آيا مسلمان بر چنين خوراكى ايراد مىگيرد؟ نيز مردى نزد
حسن آمد و گفت: همسايهاى دارم كه پالوده نمىخورد و مىگويد: من شكرش را
نمىتوانم به جا بياورم. حسن گفت: همسايهات نادان است، آيا شكر آب خنك را
مىتواند به جا بياورد؟
سفيان ثورى در مسافرت با خود پالوده و كباب
مىبرد و مىگفت مركوب (بدن) را وقتى خوب خوراك بدهى، كار مىكند. نزد على
(ع) پالوده آوردند، ميل كرد و پرسيد: اين چه بود؟
گفتند: «نور نوروز». فرمود: هر روز ما را نوروز كنيد.
انسان
بايد دنبال راهنما باشد، نه اينكه خود به راهى برود، آنگاه راهنما بجويد.
رابعه گويد: اگر صلاح قلب تو در خوردن پالوده است، پالوده بخور و به ظواهر
زهد نگاه مكن؛ چه بسا آدم سيرى كه مقصودش سيرى نبوده، بلكه مصلحت آن بوده
است. هر بدنى توانايى زندگى زبر و خشن را ندارد، به ويژه بدنى كه فكر، آن
را آزرده و رنجانيده است.
منبع: نظام ادارى مسلمانان در صدر اسلام ،متن،ص:287