می گوید: زلزالوس برای اینکه ما را بترساند شلوارش را می کشد پایین من هم بهش گفتم فکر کردی خیلی ترسناک هستی؟ حالا می روم به بابایم می گویم بیاید شلوارش را برایت بکشد پایین تا ببینی ترسناک یعنی چه!
آقای خانه اخم می کنند و تشر می زنند که بچه بیا تو خودت را لوس نکن دیگر هم نبینم که بروی پایین با این پسرک بازی کنی!
من را هم دعوا می کنند که چرا می خندی و تو خودت باعث شده ای بچه ها اینقدر گستاخ شوند (من الان دعوا شده ام غصه دار هستم)
با چشمهای اشک بار! به آقای خانه می گویم: به جای اینکه تربیت مرا ببری زیر سوال یک چیزی به این حاج آقای گردن کلفت شکم گنده ات بگو؛ بگو که به جای نماز و روزه بیاید پسرش را جمع کند تا دیگر برای بیزقولکمان از این کارهای ترسناک نکند.
آقای خانه هم به تریج قبایشان بر می خورد پای ناموسشان وسط است خوب؛
زنگ می زنند به حاج آقا "بابای زلزالوس" می گویند: حاج آقا جان وقت نیایش دم افطار یک دعایی هم برای زلزالوستان بکنید ظاهرا دردانه تان چیزی ترسناک تر از آنچه توی شلوارش هست پیدا نکرده می خواهد با همان دخترک من را بترساند.
حاج آقا از آن ور گوشی! با هن هن می گوید: بابا این دخترت با تی زمین شوی کوبیده توی سر پسرمن؛ پسر من هم زورش به او نرسیده خواسته از خودش دفاع کند گفته: الان شلوارم را برایت پایین می کشم.
آقای خانه می گوید: ها پس خوب مواظب باش نکند شما "علی علی" بگویی و تخم و ترکه ات عمر و عاص* از آب در بیاید.
من و بیزقولک به هم نگاه موذیانه می کنیم و برای هم وی نشان می دهیم.
ته نوشت: حکایت برهنه شدن عمر و عاص در میدان جنگ با علی است.
.:: This Template By : web93.ir ::.