WWW.siamakAnsari.com
بازيگري حرفه من است
زماني فكر ميكردم كه بازيگري بيشتر از اينكه شغلم باشد، تفريحم بود، خاصيت گذشت زمان اين بود كه بازيگري را تبديل به حرفه من كرد. گذشت زمان و نگاه جدي اطرافيانم نتوانست لحظات شاد و مفرح دوران بازيگريام را به يك حرفه سست و بيروح تبديل كند اما اگر عشق به بازي موجوديت پيدا ميكند، تنها به خاطر وجود همان لحظات است، يعني درست همان لحظاتي كه در آن احساس بيوزني ميكنم...
انصاري خود را اينگونه معرفي ميكند: «من متولد سال 1347 در تهران هستم و تحصيلاتم در رشته كارشناسي نمايش از دانشگاه آزاد اسلامي است».
انصاري ميگويد: پيشنهادهاي زيادي را رد ميكنم اما كار با مهران مديري برايم چيز ديگري است، مهران بازيگر و كارگردان بسيار حرفهاي است، من با مهران راحتم و راحت هم كار ميكنيم.
او در گوشهاي ديگر از گفتههايش ميگويد:
در زندگي تنها نيستم، اتفاقا اطرافم خيلي شلوغه اما يكبار در زندگي به شدت احساس تنهايي كردم، همان زماني كه برادرم را از دست دادم، تو اون لحظه هيچكس آدم رو درك نميكنه! اون كوچكتر از من بود، نه اينكه هر روز با هم درد دل ميكرديم و حرفهامو به او ميزدم، نه اين طور نبود اما به هر حال خون آدمه، وقتي ميره، يه حجمي ازش خالي ميشه كه پر نميشه، هيچوقت. سرانجام با اين مسئله كنار آمدم. اون زمان تئاتر كار ميكردم، يك شب نشستم، فكر كردم اگر به كارم ادامه ندم چي ميشه... صبح بلند شدم، رفتم تئاتر شهر و كارم را آغاز كردم، باهاش كنار اومدم...
نظر انصاري در مورد تنهايي: «تو تنهايي به خيلي چيزها فكر ميكنم، آينده، گذشته و حال، به گذشته و آينده بيشتر فكر ميكنم و به «حال» كمتر... دوستان، زمان دانشگاه و خدمت از گذشته زندگي براي من مهمتره دوستاني از دبستان تا حالا...»
من از خاطرههام خيلي انرژي ميگيرم، وقتي با كسي خاطره مشتركي داريد، تكرار كردنش خيلي شيرينه...
اما گذشته تموم شده و رفته، بايد به فكر يك حرف جديد بود... نميشه خاطرهسازي كرد، اينها اتفاقاتي است كه با ما افتادند، نميشه به زور ساختشون...
براي مثال من از دوران بازيام خاطرهاي ندارم كه در ذهنم كاملا نقش بسته باشد، بلكه اون خاطرهها توي موقعيتي پيش اومده.
بهترين خاطرات آدم بزرگها
او در زمان بازي در «شبهاي برره» در گفتگويي گفته بود «فكر ميكنم بيشتر بزرگترها دوست دارند، اسباب بازي داشته باشند و با آنها بازي كنند، مگر اسباببازي چيز بدي است؟ خيلي از خانمها توي خونه عروسك دارند، بعضي از مردها روي آيينه بعضي از ماشينها عروسك آويزان ميكنند، اصلا بعضيها، اسباب بازي بچگيشان را نگه ميدارند و هر چند وقت يكبار ميروند سراغش، اسباب بازي بهترين خاطره هر فرد بزرگسال است. من اسباب بازيهاي دوران بچگيام را نگه نداشتم، همان بچگي همه را شكستم و انداختم دور، دوره اسباب بازيهاي سيامك انصاري تمام شد...»
سفر به چزابه
اولين فيلم سينمايي كه در آن بازي كردم، «سفر به چزابه» به كارگرداني مرحوم رسول ملاقليپور بود، كه در سال 1374 مقابل دوربين رفت. گرچه پيش از آن در چند برنامه تلويزيوني هم حضور داشتم اما پيش از آن تئاتر هم بازي ميكردم. از جمله حضورهايم در سينما بايد به سفر به چزابه، كمكم كن، مرباي شيرين و نسل سوخته اشاره كنم، از كارهاي معروف تئاتر بايد به نمايش ديوان تاترال، نامزد ويولت، هيچكس همه داستانها را به خاطر نميآورد، در مقام دستيار كارگرداني هم حضور داشتم و با بزرگاني چون مرحوم رسول ملاقليپور در نسل سوخته و هيوا و با مرضيه برومند در تاكسي سرويس پريان، همكاري كردم، براي كودكان و نوجوانان در دو كار بهار خانوم و زنگ آخر حضور داشتم، در سريالهاي ماه مهربان، روزگار جواني، هتل، اين زمينيها، ورثه آقاي نيكبخت، شمسي و مادام، باغ بلور، همسفر و زائر بازي كردم و در زمينه طنز هم در ديوار، از خواستگاري تا ازدواج، جمعه بازار، گلهاي 77، اگه بابام زنده بود، فيلم قلقلك و كارهاي سالهاي اخير مهران مديري حضور داشتم...
آنچه خوانديد گزيدهاي از گفتههاي سيامك انصاري در سايت خودش بود. بازيگري كه يكي از شناخته شدهترين بازيگران تلويزيون در دهه هشتاد بوده، بازيهايش در مجموعههايي كه طرفداران زيادي پيدا كردند. او را به يكي از معروفترين چهرههاي سينمايي تبديل كرد، در سينما نقشهايي را ايفا كرد كه پيدا كردن وجه اشتراك بين آنها و مجموعههاي تلويزيونياش حقيقتا سخت است. فيلم جنگي سفر به چزابه كجا و طنز پاورچين و نقطهچين و... كجا، يا راهي هم كه در تئاتر رفته، از مسير سينمايياش عجيبتر است، او بازيگري همه فن حريف است.
.:: This Template By : web93.ir ::.