آقاي دكتر اصولا تكنولوژي فكر يعني چه؟
آزمنديان: يعني چگونه بينديشيم. واژه تكنولوژي در حقيقت چگونگي و كاربرد علم در عمل را ميگويند. تكنولوژي و تكنولوژي فكر يعني چگونه بتوانيم فكر كنيم؟ اين داستاني است كه در طول تاريخ، بشر هميشه با آن مواجه بوده، «تمام زندگي حاصل انديشههاي انسانهاست»، براي مثال تفاوت زندگيها، تفاوت در انديشههاست. فقر، حاصل انديشههاي فقيرانه است يا ثروت يك فرد، حاصل انديشههاي ثروتجويانه اوست.
يعني تفكر به تنهايي ميتواند كافي باشد، اينكه كسي يك انديشه ثروتجويانه داشته باشد اين معني را ميدهد كه روزي ثروتمند ميشود و اگر در ذهنش فقر بپروراند يعني فقير ميشود؟
آزمنديان: شرط لازم است، اما كافي نيست. من به تازگي سميناري داشتم به نام «سمينار بزرگ راز»، در آنجا گفتيم كه دلايل علمي خلق يك هدف و انديشه يكي از پارامترهاست ولي كافي نيست، انديشه، باورهاي يك انسان، انگيزهها، تلاش و ارتباطات، همگي مهم هستند، آنچه كه يك پديده يا هدفي را در دنياي شما خلق ميكند مجموعهاي از پارامترها و عواملي است كه در نهايت جمع ميشوند و يك چيزي، اتومبيلي، محبوبي، ثروتي و دستاوردي را در دنياي يك انسان، براي شما خلق ميكند. فكر، شرط لازم و بسيار مهمي است اما كافي نيست. اما اينطور نيست كه هر كس به هر چيزي فكر كرد بتواند آن را خلق كند. اگر اينگونه بود، همه مردم فقط فكر ميكردند، ضمن اينكه اصولاً فكر، يك پديده مستقلي در دنياي انسانها نيست. انسانها ميتوانند هرگونه كه خواستند و هرگونه باورهايشان و شخصيتشان اجازه داد، فكر كنند، يعني هر انديشهاي نشات گرفته از باورها و شخصيت و دنياي درون يك انسان است. اگر اينگونه بود مردم به راحتي ميتوانستند با يك تصميم، ثروتمند شوند، از اينرو انسانها، بايد براي خلق چنين تفكري ساخته شوند وگرنه اصلا نميتوانند تفكر كنند. بايد باورها، شخصيت، اعتماد به نفس، ايمان و عشق در وجود يك انسان ساخته شود كه مجموعه همه اينها ميشود محتواي «كوزه وجود»، اينكه از كوزه همان برون تراود كه در اوست. براي همين تكنولوژي يك پروسه و يك سيستم است و ميتواند يك انسان را به نقطهاي برساند كه او بتواند مثبت، عاشقانه، اميدوارانه و ثروتمندجويانه فكر كند...
چرا در سالهاي اخير مبحث موفقيت و خوشبختي اينقدر بين مردم جامعه ما همهگير شده، يعني خيليها دوست دارند بدانند كه آدم موفق به چه نحو موفق شده يا آدم خوشبخت چطوري خوشبخت شده، كمي در اينباره برايمان توضيح ميدهيد؟
آزمنديان: اگر اين مسئله در جامعه همهگير شود، اتفاق خوشايندي است و بايد از اين روند خوشحال بود. چرا كه اصولا انسانها بر اساس فطرتشان ثروتطلب، محبوبطلب و... هستند. فطرت انسان اين است، منتهي اينكه بروند دنبال «آن» و «آن» را خلق كنند قانون دارد. شما نميتوانيد كنجخانه بنشينيد و در انتظار موفقيت باشيد، بلكه در قرن بيست و يكم بايد به دنبال موفقيت و خوشبختي برويد، چرا كه انسانها هر آنچه را امروزه بجويند، مييابند. اگر شما در رسانهتان تبليغ كنيد كه مردم بيايند به دنبال سعادت و خوشبختي، آنها نبايد بگويند كه هر چه خدا بخواهد، همان ميشود بلكه هر چه تو بخواهي، اراده كني، برايش تلاش كني، برايش بها بپردازي، همان ميشود و اگر چنين تفكري در دنياي انساني بيايد، آن انسان موفق است و آن انسان ميتواند به دنبال آن برود، مثلا شما بنشينيد و بگوييد من در كنكور قبول ميشوم، نه، اينطور نيست، بايد بها بپردازيد و ابتدا قبوليتان را باور كنيد سپس براي آن فكرهاي عالي كنيد، بعد براي آن تلاش كنيد، برايش تست بزنيد و انگيزه داشته باشيد، اينها مجموعهاي از «آن» است. در واقع تكنولوژي فكر، يك «تكنولوژي تغيير» است، به عبارتي بهتر انسان تا تغيير نكند، زندگياش تغيير نميكند.
تغيير در چه چيزي، كاملتر توضيح ميدهيد؟
آزمنديان: تغيير در باورها، انديشهها، نگاهها، عشق، ايمان، اعتقاد و... دنياي انسانها اينگونه است و اميدوارم حداقل حاصل گفتگويمان اين باشد كه مردم ما را، به اين وادي بكشاند و آنها با قوانين آشنا شده و به دنبال سعادت و خوشبختي بروند، چرا كه رسالت ما اين است كه در اين دنيا خوب زندگي كنيم. نيامدهايم در اين دنيا تا در فقر، ياس، اضطراب و افسردگي باشيم، منتهي براي خوب زندگي كردن، بايد قوانيني را اجرا كنيم وگرنه نميتوانيم.
چه كساني در اين زمينه ميتوانند مردم را راهنمايي كنند، يعني ميشود مثلا به يك انسان كمك كرد كه موفق يا خوشبخت شود؟
آزمنديان: در واقع اين، يك علم و تكنولوژي است، مانند ساختن يك بنا، يعني يك فرد منفيانديش و مضطرب، هيچوقت نميتواند فكر كند كه ثروتمند يا در كنكور قبول شود، پس بايد كاري بيشتر روي اين انسان انجام شود. ابتدا بايد در جايي باورهايش را عوض كني، بعد به او انگيزه بدهي، در او عشق و ايمان ايجاد كني، بايد درون او را وادار به تلاش كني، او را به آن سويي ببري كه بلند شود، تا دنيايش را عوض كند، ما اصولا در سيستم تكنولوژي فكر، اين كار را انجام ميدهيم، در واقع، ابتدا در انسان، شخصيت و اعتماد به نفس ميسازيم و نگاه او را به زندگي عوض ميكنيم، راجع به فرداهاي قشنگش به او اميد ميدهيم، مسئوليت زندگي را بر دوش خودش قرار ميدهيم، به او ميگوييم تو هستي كه بايد خلق كني، هر چه تو بخواهي به اذن خداوند خلق ميشود، اگر يك انسان را به اين وادي كشاندي به شرط آنكه خودش بخواهد كه تغيير كند، حتما زندگي او تغيير ميكند، چرا كه اين يك قانون است، چه خوب ميشد كه اين قانون را رواج ميداديد كه شما نميتوانيد انساني را تغيير دهيد مگر اينكه خودش بخواهد.
وقتي انساني آماده ميشود براي تغيير و ميخواهد موفق شود، ميخواهد دانشگاه قبول شود، يك ازدواج موفق داشته باشد وقتي او ميخواهد و به دنبال «آن» ميآيد، حال ما به او ميگوييم كه چگونه؟ اين تنها با يك فكر كردن عملي نميشود، او بايد بيايد و قدم به قدم آن شخصيت توانمند جذاب را در وجود خود بسازد؟ وقتي چنين شخصيتي ساخته ميشود، كائنات جواب ميدهد چرا كه تمام كائناتها، پولها، اسكناسها، مشتريها و ... به تسخير انديشههاي انسانند، وقتي انساني چنين خواستههاي جذاب و نابي دارد همهچيز را به سمت خودش جذب ميكند و اين كاري است كه ما در كلاسهايمان انجام ميدهيم.
با توجه به گفتههاي شما، در
واقع منظورتان اين است كه تكنولوژي فكر، انسان را تحت تاثير قرار ميدهد و
ديدش را به آن چيزهايي كه خدا از انسان انتظار دارد، مثبتتر ميكند.
بله، همانطور كه پيامبران خدا هم براي همين كار آمدند، آمدند تا باورهاي انسان را تغيير دهند، انديشههايشان را تغيير دهند، اصلا اعتقاد و ايمان همان اوج باور است، چرا كه باور، انديشهساز است. وقتي انساني ايمان ميآورد، خودش را باور ميكند، خدا را خوب باور ميكند، زندگي و آينده را باور ميكند. اين باورهاي عالي در وجود انسان، انديشههايي را توليد ميكنند كه اين انديشهها، او را به سمتي ميكشاند كه خدا ميخواهد، چرا كه خداوند هميشه خوبيها را براي انسان ميخواهد. خداوند ياس و تنهايي را دوست ندارد، خداوند، آغوش محبوب را ميپسندد و دوست دارد كه انسانها با محبوب خود زندگي كنند.
شما فكر ميكنيد انسانها خودشان از اين مسير خارج ميشوند؟
آزمنديان: يكي از آيههاي قرآن اين است: «والعصر، انالانسان لفي خسر» قسم به زمان، خداوند خودش به زمان قسم ميخورد، قسم به زمان، كه انسانها در زيانكاري هستند، يعني خداوند دلش براي انسانها ميسوزد كه چرا در غفلتند، چرا در زيانكاري هستند.
آقاي دكتر، كتابهاي زيادي درباره موفقيت و سعادت تاليف يا ترجمه شده، چطور ميشود به اين كتابها اعتماد كرد، چون ما نميدانيم آن نويسنده چقدر سطح دانشش به آن موضوع مربوط است؟
آزمنديان: سوال بسيار خوبي كرديد، متاسفانه در برخي مواقع در اوضاع نابساماني، سره و ناسره با هم هستند، چون كتاب هم خوب است و هم بد...، حتي خيليها از اجراي اين كلاسها تقليد ميكنند، به هر حال چارهاي نيست، متاسفانه اين دنياي ما آدمهاست ولي خدا جواب اين سوال را در قرآن داده:«فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه» (بشارت بده بندگان را، كساني كه سخنان مختلف را ميشنوند و بهترين آن را انتخاب ميكنند.) داستان انتخاب بهترينهاست بعضي از كتابها اصلا ارزش خواندن ندارند، خواندن آنها، تنها وقت تلف كردن است، بعد هم ممكن است ديدگاههاي آدم را به سمت جالبي نبرد... اگر چه بايد در نظر داشت كه كتاب چه ميگويد، اما در برخي مواقع، خود نويسنده هم مطرح است، اينكه چه كسي اين حرف را ميزند، به دنياي نويسنده آن بنگريد. چرا كه اين يك مطلب مثلا فيزيكي نيست كه شما پس از خواندن چند فصل، بتوانيد آن را در كلاس تدريس كنيد، به نظر من كسي بايد سعادت و خوشبختي را درس بدهد كه خودش مصداق بارز موفقيت است. يكي از ويژگيهايي كه من در دنياي خودم دارم اين است كه من جزو يكي از فقيرترين افراد جامعه بودم، اما هماكنون جزو يكي از ثروتمندان ايران هستم و اين تنها لطف خداست، من خودم دانشمندم، همسرم فوق دكترا دارد و استاد پزشكي دانشگاه تهران است و هماكنون تدريس ميكند، دخترم، فاطمه هماكنون در حال گرفتن دكترايش در آمريكاست، مهدي، پسرم كه در لسآنجلس به دنيا آمده و تا سوم دبستان در آنجا تحصيل ميكرد سپس به ايران برگشت، هماكنون دانشجوي سال دوم رشته كامپيوتر دانشگاه صنعتي شريف است. منظور من اين است، كسي كه اين حرفها را ميزند خودش چه كرده؟ چرا كه خودمان بايد پيام خودمان باشيم، خودمان درباره موفقيت و درباره ثروت حرف بزنيم، ولي خودمان اگر چيزي نداشته باشيم، معلوم است كه اگر هم چيزي بگوييم تقليدي است كه داريم به مردم تحويل ميدهيم. لذا يكي از معيارها اين است كه به فرد نگاه كنيم كه از كجا آمده، تحصيلاتش چقدر است؟ ميزان عشق و ايمانش چقدر است؟ بعد به چنين انساني ميتوان اعتماد كرد. مثلا كسي كه خودش طلاق گرفته و در زندگيش موفق نيست، پس نبايد بيايد درباره موفقيت حرف بزند. بايد قبل از اين، كار خودش را اصلاح ميكرد. يكي از معيارهاي قشنگ در اين وادي اين است كه انسانها چيزي را ميتوانند به كسي بدهند كه خودشان داشته باشند. وقتي انسان چيزي براي عرضه يا عشق و ايماني نداشته باشد، چه ميخواهد به ديگران بدهد، اصلا راجع به چه چيزي ميخواهد بنويسد، لذا به نظر من يكي از معيارهاي قشنگ اين است كه ببينيم اين حرف را چه كسي مينويسد.
آقاي دكتر چطور ميشود مديريت كرد؟ شما در نظر بگيريد بر فرض مثال روزانه، هزارها كتاب اين چنيني چاپ ميشود. چطور ميشود بر روي چنين كتابهايي نظارت داشت؟
آزمنديان: بهتر است كه به نويسنده آنها توجه داشت. ببينيم نويسندهاش كيست؟ ممكن است هزارها كتاب وجود داشته باشد. ولي لازم نيست شما همه اين كتابها را بخوانيد شايد دو كتاب بخوانيد كه زندگيتان را عوض كند، مثلا كتاب «فكر كنيد و به تمام ثروتهاي زندگي برسيد» توسط ناپلئون هيل نوشته شده است، سالهاي سال، پرفروشترين كتاب آمريكا بوده، كاملا مشخص است كه اين كتاب، حرفي براي گفتن دارد، آن شخصي كه اين كتاب را نوشته، تاريخچه زندگيش معلوم است، انسان ثروتمندي كه از دهها آدم ثروتمند و موفق سوال كرده كه چي شده شما اين طوري شدي و نتيجه كتاب را به صورت قانوني درآورده به نام «فكر كنيد و ثروتمند شويد» لذا خوش به سعادت آنهايي كه بگردند و چيزهاي خوب را پيدا كنند. سخنهاي مختلف را بشنوند و بهترين آنها را انتخاب كنند.
.:: This Template By : web93.ir ::.