
شعری احساسی و عاشقانه از
«فرزاد حسنی»
شب رفتنت آرزو میکنم…!
نشد تا تو هستی من عاشق بشم . نشد قلب ما عشقو باور کنه …
,
به امشب به تقدیر من عشق تو
,
به حالی که بی من، تو داری قسم
,
به عنوان روزی که بردی منو
,
به حسی که گفتی میایی قسم
,
به دل خواهی اولین دلهره
,
به گاهی که با من نبودی قسم
,
جدا میشی و میرود خاطره
,
ولی شک نکن من به تو میرسم
,
نشد تا تو هستی من عاشق بشم
,
نشد قلب ما عشقو باور کنه
,
شب رفتنت آرزو میکنم
,
خدا وقت دوریتو کمتر کنه
,
به چشمای تو قبل هر گریهای
,
قسم میخورم یاد تو با منه
,
قسم میخورم بغض این انتظار
یه روزی تو آغوشمون بشکنه
بقیه شعر های فرزاد حسنی در ادامه مطلب
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
کی می خوای بشینی تا من برات از خودم بگم باز
صبر تو چقدره تا من بشکنم پشت یه آواز
دخترم قصه نمی گم نمی خوام بهم بخندی
یا فقط به احترامم چش رو هر چی هست ببندی
نمی خوام بونه بگیری که چرا زخمی سینه ام ؟
یا ازم دلت بگیره که نشد تو را ببینم !
دخترم زخمای بابا مال عشق فوق العادست
به خدا اشکای بابا بیخودی نیس ; بی اراده اس
اگه می بینی رفیقام هنوزم مردن و تنها
اگه حتی یه ستاره نشده به اسم بابا
غمی نیست ما برقراریم اون بالا یکی رو داریم
پشت ابر بی قراری هنوزم چش انتظاریم
ما هنوز چش انتظاریم چش به راه یه بهاریم
اون بالا یکی را داریم ما هنوز چش انتظاریم !
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
صدای ناله می بارید
ولی تن خشکه حسرت بود
طلوع بغض سرگردان
به عمر گریه میافزود
دریغ از جرعه ای خورشید
در این سرمای بعد از تب
دریغ از لحظه ای ساحل
در این امواج شب در شب
غزل مرثیه میخواند
کبوتر در پی دام است
از این ظلم فریبنده
خیال کفر آرام است
عقیق صبر وامانده
به صحرای سراب و خواب
طلوعی تازه میخواهیم
بیا ای عشق عالم تاب
به رنگه پرده کعبه
به جای پای ابراهیم
قسم بر مسجدالاقصی
که ما تنهای تنهاییم
که ما تنهای تنهاییم
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
مینویسم…
از سادگی تا جنون مینویسم..
از زشتی تا زیبایی مینویسم…
مینویسم… تا بدانم هنوز نوشتنی هست برای نشان قضاوت کلمات مشابه
مینویسم… تا بدانم هنوز عشقی هست برای بیدار ماندن و نمردن و زندگی کردن
آره . زندگی کردن…
نگاه خداوند…اراده ی تو…
شمارا پیش تر از پیش به جلو خواهد برد
فرزاد حسنی
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تو دنیا را خلاصه کردی در من و من مختصر شدم در تو ، و هرگز ابدی شد تا همیشه . از من تا تو ، از تو بامن همین و همیشه تمام………….
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در ماندن و رفتن رازی است…
در خندیدن و گریستن حقیقتی است…
راز ماندن و خندیدن حقیقتا” برای تو…
“فرزاد حسنی”
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
…..آدم فروش
دست تو رو شده برام ………. قصه ها تو بلد شدم
من آدم خوبی بودم ………..بخاطر تو بد شدم
عاشق سر به راهتو …………کشوندی دنبال خودت
هرچی که مونده بین ما ………وردار ببر مال خودت
نشون زدی برگ منو ………..بدون که دست آخره
اگه برنده هم بشی ………..به باخت من سر به سره
وقتی که دیدی سوختی ……..رفتی و ما رو فروختی
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
حس میکنم روی صورتم دنیا چکه میکند
حس میکنم قطره قطره, نم نمک عاشقم میکنی
بارون که میبارد هوا تر میشود تا تو چشمک بزنی
بارون که میبارد باز با ترانه یا باز بی ترانه من عاشق تر گریه میکنم
عاشق تر از گلبرگ
عاشق تر از شبنم
عاشق تر از حرفهایی که روزهای بارانی زیر چتر گفتم,
و از اسمان چتر بالاتر نرفت
باران آسمان را فریب میدهد که به زمین دل ببازد
و زمین فریب میخورد
تا اسمان دل خوش کند به عشوه های پنهانی,
در این باران کوتاه که بلند تر از احساس دوری توست
حس خوبی دارم حتی اگر ابر خورشید را پنهان کند
و باران گریه هایم را,
حس خوبی دارم به تو که نزدیکی…
.به قلم فرزاد حسنی.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
باز بیا نقره بکوب طلا بریز پولک بپاش
زهره نور و غزل به گُل نشسته خندههاش
پدر خاک به آسمون سپرده دِلشُ
صدای پای فرشتهها میاد یواش یواش
قنوت بسته آسمون به قامت ستاره
رو بوم کعبه ربّنا نفس نفس میباره
اگه که سبزه فدک ، اگه میچرخه فلک
اگه خدا نسمیشُ ، سپرده به قاصدک
بهونه تمومشون مهر “علی “و “زهرا”ست
ترانهها ترانهها اوّل عشق همین جاست
بهونه تمومشون مهر “علی” و “زهرا”ست
ترانهها ترانهها آخر عشق همین جاست
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
حلالم کن
حلالم کن دم رفتن کمی بعد از پریشونی
تو آوار نگاهی که تو هم با ما نمیمونی
مسیر موندن و رفتن یکی بود و جدا شد باز
تو پایان منو دیدی جدایی سخته از آغاز
حلالم کن غریبونه توی این دل پر خونه
حلالم کن غریبی که برات دل کندن آسونه
حلالم کن به خونی که غروب ازخاک میجوشه
حلالم کن به نوزادی که شیر از تیر مینوشه
مگه میشه کنارت موند؟ هنوزم عشق بد حاله
صبوری هم کم آورده خود شمشیر میناله
حلالم کن به زخمایی که لب واکرده میخنده
حلالم کن به عشقی که به چشمای تو پایبنده
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تو کی هستی که برای رفتنت
من باید از خودمم دل بکنم
تو کی هستی و چی خوندی تو چشام
که حالا تمام آرزوت منم
نمی خوام نگاه آخرت منو
بسپره به بغض اولین گناه
نمی خوام خدا حدا گفتن من
گم بشه تو غربت یه اشتباه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
روی صورتم داره خاطره چکه می کنه
یه ترانه می شکفه رو خواب آروم تنم
شب و بردار و برو،ماه بریده نفسش
به ستاره ها بگو رسیده روز رفتنم
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
وقت فریاد شب و گریه نور
خودمو صدا زدم،خدا شنید
پر زدم از سر بام تا لب عشق
هر کی چشاشو نبست خدا رو دید
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
.دیوار اتاقم را بلندتر می سازم
دیواری تا همسایگی آخرین نوار رنگین کمان
دیوار اتاق را با اشک و خاک گل می کنم
وبا بوسه اشتیاق شاقول
بلندترین دیوار تا همسایگی پرواز خیال
طولانی ترین دیوار تا رسیدن هر ستون به ستونی دیگر
برای خط زدن نیامدن هایت بازهم اندازه نیست
هرجمعه نیامدنت را با خطی سبز بر سینه دیوارم می کارم
مزرع سبز فلک شد دیوارم
وداس انتظار چیزی ندروید نیامدی تو
نیامدی
واپسین پیچک نفس انتظار را
به شماره انداخت
تاصفای تو سعی انتظار را هروله می کنیم
نیامدی تو نیامدی.
به قلم فرزاد حسنی
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
فرشتگی کردم سالها,فرشته بودم روزها, ولی یک روز بالم شکست از بس پرزدم برای حوصله پرواز…
به دنبال کپه نوری بودم که درمان بداند از بس که تابیده از ازل تا حالا…
به دنبال چشمه ای بودم که تشنه تشنه سیراب شدن بداند از بس که نوشیده از ازل تا حالا…
به دنبال دستی بودم که انگشت اشاره بداند از بس که نشانه می نداند از ازل تا حالا…
به دنبال برادری بودم که برادری بداند عباس عباس از بس که وفاداری کرده از ازل تا حالا…
فرشتگی کردم سالها,فرشته بودم روزها, ولی یک روز بالم شکست از بس پرزدم برای حوصله پرواز تا پرم به پرت گرفت
ای چراغ کشتی نجات,ای درمان پرپرشدهایم در خستگی پرواز, ای”حسین” برادر”عباس”
“فرزاد حسنی”
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پسرم تیر میبارد، آسمان ابری نیست
پسرم ابر نمیآید، عمو نمیآید، برادر نمیآید، خواهر گریه میکند، میماند
پسرم چرا نمیگویی تشنهام
پسرم چرا دلتنگی نمیکنی برای همه تشنگیها
پسرم دلم روشن است و تو در آغوش نگاه مینوشی و چشم تر میکنی
پسرم گریه کردن همان باریدن است در آسمانی که ابری نیست
پسرم دیدی حتی اگر تیر ببارد، دنیا هنوز به رنگ چشمان توست
اگر دستهای من سرخ است، چشمان تو رنگ پرواز است
تیر میبارد و آسمان دلش گرفته…
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
خدا حافظ همین حالا،همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین،به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید
اگه گفتم خداحافظ، نه اینکه رفتنت ساده است
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده است
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها
بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا
.:: This Template By : web93.ir ::.