معاشرت با مردمان خوش اخلاق و فاضل بهترين مقوي روح جوانان است. «اسمايلز»
مصاحبت با مردمان درستکار از هر ثروت و ملک پر حاصلي بهتر است. «اندرسپيديس»
مصاحبت فراوان و روابط صميمي ميان دو شخص چنان ايشان را به يکديگر شبيه مي سازد که نه تنها اخلاق و رفتارشان مانند يکديگر مي شود بلکه رخساره و آهنگ صداي ايشان نيز با هم شباهت پيدا مي کند. «لاوارتر»
مصاحبت با خردمند گنج است و معاشرت با جاهل باعث تعب و رنج. «سقراط»
مرد شريف را شايسته چنان است که پيوسته به همانند خود نشست و برخاست کند، کيست که آن اندازه استوار باشد که در معرض فريب ديگران واقع نشود. «شکسپير»
مردميِ عالي در حسن رفتار است نه در عقل بيشتر. «بيچر»
گفتگو کردن با ديگران مخصوصا آنهائي که از مطالعه ي کتب سرمايه ي کافي اندوخته اند يکي از بهترين لذتهاي زندگاني است، وقتي شما در تفکرات خود به نقاط تاريکي بر مي خوريد و سئوالاتي از خويشتن مي کنيد که جواب آن را نمي دانيد چقدر خوشحال مي شويد اگر کسي جواب سئوالات شما را بدهد. «لرد آويبوري»
کسي که اخلاق و روحيه ي او به شما مشتبه شد نگاه کنيد به همنشين او.
صفات يک مرد تابع نيکيها و بديهاي دوستان اوست. «مثل ژاپني»
طبيعت هاي بي عيب و نقص با امتداد و معاشرتهاي نالايق خلل پذير مي شود. «فلشيد»
سلوک و رفتار آينه اي است که هر کس خود را در آن نشان مي دهد. «گوته»
روح را صحبت ناجنس عذابي است اليم. «حافظ»
در همنشيني بايد خود را با مردمان صاحب وجدان همدم ساخت و از مردم بي وقار و بي ارزش دوري جست. «کنفوسيوس»
در گفتگو و معاشرت تا حدي تشريفات را ملاحظه کن ولي از اندازه ي کار مگذر، وضع رفتار معمولا با همان صورتي که جلوه گر شود از طرف مقابل باز مي گردد. «فولر»
دانائي و قدر و عدالت و معرفت در صورتي که با آن هنر کوچک زندگي و رفتار که حسن معاشرت ناميده مي شود همراه نباشد نمي تواند شخص را چنان که بايد معرفي کند. «ستيل»
خوي بد در آميزش با بي خردان است و نيکوئي اخلاق در همنشيني با خردمندان مي باشد.
حسن معاشرت همراه با شرافتي است که جنگجوترين مردم به آن احترام مي گذارد. بدي معاشرت سبب آن مي شود که ترسوترين مردم هم به ستيز با آدمي برخيزند. «چتر فيلد»
حذر کن از همنشيني کسي که سست باشد رأي و عقل او، ناپسنديده باشد عمل او زيرا که يار به يار خود قياس و اعتبار کرده شود.
چاي سرد و برنج سرد را مي توان تحمل کرد اما نگاه سرد و لحن سرد قابل تحمل نيست. «مثل چيني»
تا تواني با علماي صالح همنشين باش تا جان به فضيلت علم بيارائي و از پرتو دانش آنان روشن و بزرگوار شوي.
بپرهيز از ناداني که خود را دانا شمرد.
به انوشيروان گفتند سبب چيست که مردم بار گران بدوش مي کشند و آزار نمي بينند ولي بار همدم ناسازگار نتوانند کشيد.او گفت: زيرا کشيدن بار سنگين را همه اعضاء تن همکاري کنند ولي بار همنشين بد بر دوش روح است.
با مردمان نيک معاشرت کن تا خودت هم يکي از آنها بشمار روي. «ژرژ هربرت»
با شجاعان عالم و درندگان بيابان روبرو شدم ولي هيچ کدام مانند همنشين بد بر من غالب نشدند. «بوذر جمهر»
با فاسق متواضع به سر بردن بهتر که با عابد متکبر مصاحبت کردن.
با درندگان پنجه در افکندم و سر پنجه ي شير و پلنگ را در هم شکستم ولي خوي بد بر من چيره شد و زبونم کرد.
از هر کس که که به تو نفرت مي ورزد دوري کن حتي او اگر مگس و تو فيل باشي. «مثل آفريقائي»
انسان به هر که با او هم خو و هم فکر بود دل مي بندد و به هر که داراي علو نفس و جوانمردي و بزرگواري باشد، علاقمند مي شود. «سيسرون»
اگر با اشخاصي که صاحب روح بلند و اخلاق عالي هستند زندگي کنيد، احساس خواهيد کرد که قوه ي مرموزي روح و اخلاق شما را به طرف مجدد تعالي مي کشاند. «اسمايلز»
از شخصيت کس پرسش مکن از همنشينان او سئوال کن.
.:: This Template By : web93.ir ::.