با دشمن نيز بايد مشورت کرد تا پايه ي دشمني او معلوم گردد. «سقراط»
بايد در مشاوره دقيق و خونسرد باشيم و در اجراي آن سخت و جدي. «ناپلئون»
با کسي که خود گرفتار يا گرسنه يا هراسان است شور مکن هر چند که صاحب رأي باشد. «ابن ساعده»
با کساني که به راه ديگري مي رودند مشوت کردن بي فايده است و نشان بي خردي است. «کنفوسيوس»
اول استشاره، آنگه استخاره. «مثل عربي»
اگر با يک مرد عاقل به مشورت پردازي نصف حکمت و خردمندي او به تو کمک خواهد کرد.
اگر مي خواهي کاري را خوب انجام بدهي با سه تن از سالخوردگان مشورت کن. «مثل چيني»
آن که به آراء ديگران مي پردازد، از خطاها در امان است.
اگر مرگ را بر خود آسان کني/ خود مرگ را هم هراسان کني«فردوسي»
پرتو عمر چراغيست که در بزم وجود/ به نسيم مژه بر همزدني خاموشست«سايه اشهدي»
همه قافله ي پس و پيشيم، مرگ به غني و فقير نگاه نمي کند مرگ شتريست که به در هر خانه مي خوابد، همه چيز چاره دارد جز مرگ. «دهخدا»
هيچ چيز مانند کار نکردن کشنده نيست.
همان لحظه اي که اميد به زندگي قطع شود، مرگ فرا رسيده است. «ناپلئون»
هر کس دو بار مي ميرد يک بار آنگاه که عشق از دلش مي رود و بار ديگر آنگاه که زندگي را بدرود مي گويد، اما مرگ زندگي در برابر مرگ عشق ناچيز است. «ولتر»
هرگز نگوئيد مرگ به سراغ فلاني آمد زيرا مرگ پا ندارد و اين ما هستيم که به سراغ مرگ مي رويم و هر ساعتي که مي گذرد يک قدم به مرگ نزديکتر مي شويم. «مترلينگ»
هرکس به نفس زنده است به مرگ بميرد و هرکه به ا خلاص و صدق زنده است هرگز نميرد. «شيخ ابي سعيد»
هر رهروي مقصدي دارد و مقصد نهائي همه مرگ است.
وقتي دوست مي داري دلت مي خواهد زنده باشي و وقتي کينه مي ورزي آرزوي مرگ مي کني. «از منتخبات کنفوسيوس»
وقتي انسان در آستانه ي مرگ است سخنانش حکيمانه مي شود. «کنفوسيوس»
نزديکترين چيزها مرگ و دورترين چيزها آرزوست. «سقراط»
مي گويند زمان زود مي گذرد، افسوس که چنين نيست اين مائيم که مي گذريم و زمان است که باقي مي ماند. «هانري دابسن»
من دانسته ام که شربت مرگ چشيدني است و بار فنا کشيدني. آنگه در کاري بلند تلف شوم به که در کاري پست بميرم. «يعقوب ليث»
من فقط يک ترس دارم و آن اين است که عمرم بيش از اندازه در اين دنيا به طول انجامد و آخرالامر مانند گليمي پوسيده ديگران را از وجود خويش در زحمت و رنج اندازم. «توماس جفرسن»
من اشخاص زنده را آنهائي مي دانم که مبارزه مي کنند، بي مبارزه زندگي مرگ است. «هوگو»
مکرر اتفاق افتاده اشخاص به جهت فرار از مرگ جان خود را تلف کرده اند. «تبلر»
مرگ تاج زندگي است اگر نبود، زندگي نبود حتي ابلهان خواستار مرگ مي شدند. «يانگ»
مرگ يکبار مي آيد ولي ترس فرا رسيدن آن در طول عمر آدمي را زجر مي دهد. «لابروير»
مرگ مهم نيست، خوشبخت نبودن مهمترين چيزهاست. «هوگو»
مرگ آرزوي بعضي و مايه نجات بعضي ديگر و سر انجام همه است. «سنکا»
مرگ کليد زريني است که دروازه ي ابديت را مي گشايد. «ميلتون»
.:: This Template By : web93.ir ::.