موضوع: آيا هيپنوتيزم ميتواند نابغه بسازد ؟
موضوع: هيپنوتيزم و خود هيپنوتيزم درماني
هيپنوتيزم چيست؟
دكتر لوبا دانشمند آمريكايي در اين زمينه مي گويد:
چكيده
و اصل هيپنوتيزم در ايجاد و خلاقيت يك تمايل و توانايي خلاصه مي شود كه
بايد در فرد هيپنوتيزم شونده پديد آيد. او بايد بتواند از صحبتهاي
هيپنوتيزور و در ذهن روشن و فعال خود تصويري زنده و واضح بسازد و تمام
تخيلات و تمركز ذهني خود را تنها در اين راستا تجهيز و تمركز بخشد. مطالبي
كه هيپنوتيزور به او ارائه مي دهد ممكن است حقايقي قطعي يا سمبوليك باشند.
اين
تصويري كه از هيپنوتيزم ارائه گرديد، با پديده هايي كه به صورت خودجوش در
جريان زندگي روزمره ما به وجود مي آيند، مطابقت مي كنند. يعني مواقعي كه ما
شديداً توسط جرياناتي كه در اطراف ما مي گذرد ، جذب مي شويم . براي شرح
اين پديده بهتر است مطلبي از دكتر كلمن را عيناً نقل كنيم:
در زندگي
روزمره ، ما بارها حالت خلسه يا از خود بي خود شدن را تجربه مي كنيم. در
حالاتي كه وقايعي ، به اصطلاح ، ذهن ما را تسخير مي كنند. در اين لحظات ما
موقتاً آنچه را در اطرافمان مي گذرند، فراموش مي كنيم. براي مثال كساني كه
مرحله نهايي يك مسابقه فوتبال را در تلويزيون مشاهده مي كنند، تمام وجود
خود را بر روي بازي متمركز مي سازند و نسبت به همه چيز، از جمله اين كه به
چه صورتي روي مبل قرار گرفته اند يا اين كه همسرشان آنها را براي صرف غذا
صدا مي كند، بي توجه مي گردند.
دكتر لوبا در مورد ديگر فرآيندهايي كه
در زندگي ، ما را جذب مي كنند مي گويد : بسياري از ما در برخي از موقعيت
ها، حالت عدم احساس درد يا حالت بي حسي را تجربه كرده ايم. مثلاً موقعي كه
عميقاً مجذوب يك داستان پليسي مي شويم، برخي دردهاي سبك بدني را حس نمي
كنيم. در بعضي از موقعيت ها از جمله در لحظاتي كه عميقاً مجذوب صحبت هاي
دوستي مي شويم، ممكن است صداي زنگ يا صداي فردي كه مستقيماً ما را صدا مي
كند، نشنويم. عكس اين حالت هم وجود دارد. در لحظاتي از زندگي تمام توجه خود
را معطوف به احساس نامطبوعي كرده ايم. مثلا انتظار درد روي صندلي دندان
پزشك يا توجه براي احساس بو يا طعمي ناخوشايند و حصول اين احساس در پي آن.
در لحظاتي كه فردي قانع شده يا به او تلقين شده كه از عهده كار خاصي بر نمي
آيد، نمي تواند به خوبي آن كار را هر چند ساده و آسان هم باشد، انجام دهد.
ولي اگر ما اعتماد به نفس خودمان را به دست آوريم و مطمئن شويم كه قادر به
انجام اين كار هستيم، حتما در انجام آن توفيق پيدا مي كنيم.
باورهاي نادرست درباره هيپنوتيزم
هنوز
برخي تصور مي كنند به هنگام هيپنوتيزم ، يك فرد مقتدر و ماهر به طور فعال ،
فردي را كه حالت تسليم به خود گرفته ، كنترل مي كند. اين تصور از واقعيت
علمي به دور است. تصور وجود يك هيپنوتيزور با قدرت زياد و اسرار آميز در
مقابل فردي ضعيف و مقهور ، به قرن هجدهم باز مي گردد كه هيپنوتيزم با
استفاده از '' نيروهاي مرموز '' و مغناطيسي صورت مي گرفت. هيپنوتيزور در آن
عصر، انساني با قدرت جادويي و غول آسا بود كه با وسايل اهريمني، اراده و
روح انسان هاي ديگر را كنترل و اداره مي نمود.
نظريه جديد درباره
هيپنوتيزم وهيپنوتيزور با اين باورهاي قديمي فاصله بسيار زيادي دارد. هم
اكنون بسياري از روان پزشكان و روان شناسان از اين نظريه طرفداري مي كنند
كه : هيپنوتيزور تنها نقش راهنما و هدايت كننده را در برقراري حالت
هيپنوتيزم ايفا مي كند و '' كار اصلي'' را در اين جريان خود فرد تحت
هيپنوتيزم انجام مي دهد.
هيپنوتيزم شدن، نشانه ضعف روحي نيست!
همانطور كه دكتر اشپيگل اظهار مي دارد:
هيپنوتيزم شدن نشانه سطح بالايي از هوش و استعداد و نمايانگر قدرت و قابليت فرد در انجام تمركز است.
نحوه ايجاد هيپنوتيزم و امكانات درماني آن
بيمار
در صورت تشخيص پزشك معالجش و تمايل خودش مي تواند از هيپنوتيزم در برنامه
درمانش استفاده كند. براي انجام موفقيت آميز جريان درمان بيمار بايد:
- ذهن خود را از كليه افكار انحرافي خالي و پاك كند.
- به اصالت علمي هيپنوتيزم و قابليت عملي هيپنوتيزور اعتقاد و ايمان داشته باشد.
- به اندازه كافي قدرت تمركز و تصور داشته باشد.
- به برنامه اي كه هيپنوتيزور براي درمان بيماري و يا رفع مشكل او مطرح كرده، مطمئن باشد.
در مورد و شرايط زير هيپنوتيزم اثرات درمان كننده اثبات شده اي دارد:
- درمان پرخوري و چاقي
- ترك اعتياد به دخانيات ، الكل و بسياري از مواد مخدر
- درمان بي خوابي
- معالجه حالات اضطرابي
- درمان حالات هيجاني
- معالجه افسردگي
- درمان ضعف و فقدان اعتماد به نفس
- ايجاد انگيزه و اميد
- درمان وسواس و رفتارهايي كه فرد به صورت اجباري انجام مي دهد
- درمان عادت جويدن ناخنها
- معالجه عدم قدرت درتمركز فكري
- درمان لكنت زبان در مواردي كه نقص عضوي در كار نباشد
- درمان حالاتي كه فرد در شناخت هويت خود دچار مشكلاتي شده است
- درمان انواع ناتواني ها و مشكلات جنسي
موضوع: مغز و امواج مغزي در هينوتيزم
راستي در حالت هيپنوتيزم چه اتفاقي مي افتد؟ آيا اظهارات هيپنوتيزم شدگان درست است؟
براستي چه اتفاقي در درون بدن انسان مي افتد كه چنين اتفاقاتي رخ مي دهد؟
كدام قسمت از مغز يا ذهن مسئول اين تغييرات دروني است؟
آيا واقعا'' اين پديده قابل بررسي از ديدگاه هاي عميق باليني نيست؟
مطالعات
انجام شده در مورد مغز انسان، با جداسازي دو نيمكره مغزي در مورد برخي از
بيماران صرعي نشان دهنده اين واقعيت بوده است كه ما در واقع داراي دو مغز
هستيم كه بطور مستقل از يكديگر عمل مي نمايند. بدين ترتيب با مواجه با محرك
هاي محيطي آنها بطور يكسان عمل نمي نمايند و هركدام توانائي خاص خودشان را
دارا هستند. هر نيمكره مغزي داراي وظايف و توانائي هاي خاص خودش است
وصرفا'' به محرك هائي واكنش نشان مي دهد كه در سيطره توانائي خودش باشد
(Watzlawick,1978)
يك مجله مشهور آمريكائي تصوير خيلي ساده شده كاركرد نيمكره هاي مغز را نشان مي دهد (شكل روبرو) :
همانگونه
كه در تصوير نيز مشاهده مي شود مراكز ادراكات، احساسات و تخيلات و
اندريافت هنري، موسيقي، مجسمه سازي و رقص در نيمكره راست مغز و مراكز مرتبط
با منطق، رياضيات، توانشهاي كلامي و نگارشي و فهم علوم و فنون در نيمكره
چپ مغز قرار دارد. بارنت (Barent,1981) ، در مطالعه خود متوجه گرديد كه با
فعال شدن نيمكره راست مغز توانائي تصوراتي (Imaginative ablity) و
هيپنوتيزم (hypnotizability) افزايش مي يابد.
هيلگارد (Hilgard,1979)
در مطالعاتي كه روي افراد انجام داد به اين نتيجه رسيد كه بين قدرت تصورات و
قدرت خيال پردازي و هيپنوتيزم ارتباط نزديكي وجود دارد. اريكسون
(Erikson,1981) ، كشف نمود بيماراني كه با مشكلاتشان بطور منطقي و
تحليلگرانه (Analytical) برخورد مي كنند و آمادگي بيشتري از ديگران براي حل
مسائل منطقي دارند ديرتر و به سختي هيپنوتيزم مي شوند.
بارنت
(Barent,1981) ، اظهار نموده كه نيمكره راست هشياري (Consciousness) فرد را
تحت سلطه خود دارد و بطور غير مستقيم تأثير در آگاهي (Awarness) دارد. چن،
دوركين وبلوم كوئيست (Chen,Dworkin & Bloomquist,1981) عنوان نموده
اند كه نيمكره چپ در هشياري نرمال (Normal Consciousness) مسلط هستنند و
بيشتر فعاليت دارند حال آنكه نيمكره راست به نسبت فعاليت بيشتري را در حالت
تغيير يافته آگاهي دارد.
ميلر (Miller,1979): وقتي يك محرك قوي، جاذب و
ثابت بكار برده مي شود، براي مثال محركي مثل كريستال براي خيره كردن چشم،
اين باعث كاهش و ساكن شدن فرايند تداعيات وارتباطات در كورتكس حسي مي شود.
اين
حالت باعث و عامل تجزيه و انفكاك (Dissociation) و كاهش و نقصان در فعاليت
هاي جسماني مي شود. به عبارت ديگر ساكن شدن ارتباطات در مراكز حسي كورتكس
باعث كاهش در فعاليت هاي جسماني مي شود. تعداد قابل توجهي از محققين اظهار
داشته اند كه هيپنوتيزم يك حالت تغيير يافته از هوشياريست (An altered
state of Consciousness). هيلگارد (Hilgard, 1986) ، در زيربناي تئوريك
هيپنوتيزم به لحاظ ذهني اظهار مي كند كه هيپنوتيزم يك وضعيت تجزيه يا
انفكاك در هشياري ايجاد مي كند. اين انفكاك شامل يك شكاف در فرآيندهاي
رواني شده و آن را به دو شق يا قسمت از آگاهي در مي آورد. يكي از اين دو
بخش در ارتباط با هيپنوتيزم كننده و محيط و جهان بيرون است و بخش ديگر
مربوط به دنياي درون و ناظر دروني(Hidden Observer) است. هيلگارد اعتقاد
دارد كه اثرات هيپنوتيزم محصول اين هشياري تفكيك شده است. براي مثال زماني
كه سوزني به دست سوژه هيپنوتيزم شده فرو مي رود و به سوژه گفته مي شود كه
او كاملا'' نسبت به درد بدون واكنش باقي مي ماند يا اصلا'' دردي را احساس
نمي كند، واقعيت اينست كه آگاهي بيروني يا آگاهي مرتبط با هيپنوتيزم شونده
مي گويد كه دردي احساس نمي كند، و از آنجائيكه بين هشياري شكاف افتاده
احساس درد نمي تواند به آگاهي دروني به دليل انفكاك منتقل شود و در نتيجه
دردي احساس نمي شود. در واقع آگاهي بيروني تحت تأثير حرف هاي هيپنوتيزم
شونده است.
امواج مغز
تغييرات در هوشياري رابطه بسيار نزديكي با
تغييرات الكتريكي در مغز دارد. همانگونه كه مي دانيم فعاليت هاي الكتريكي
در مغز در چهار نوع يا شكل كلي نمايش داده مي شود:
1- داري و هوشياري كامل - امواج 13 تا 24 سيكل در ثانيه (بتا Beta)
2- حالت ريلكس جسماني - امواج 8 تا 12 سيكل د رثانيه (آلفا Alpha)
3- حالت خواب سبك - امواج 4 تا 7 سيكل د رثانيه (تتا Teta)
4- حالت خواب سنگين-امواج 4 سيكل در ثانيه (دلتا Delta)
- مطالعات نشان داده كه هنگام هشياري يا هنگام حل مسائل رياضي يا تفكرات، امواج (بتا) فعاليت مسلط دارند.
- هنگام استراحت و آرامش امواج (آلفا) فعاليت مسلط دارند.
-
در روياهاي روزانه و يا تخيلات، هشياري كاهش مي يابد. در واقع خيال بافي
شايد يكي از خواصش اين باشد، كه قدري انسان را از فشارهاي استرس زا ي زندگي
رهايي بخشد. در توهم آگاهي كاملا'' قطع مي شود. قطع كامل از واقعيات
زندگي. كيفيت توهم، در هيپنوتيزم و بيماران رواني فرق دارد در حالت
هيپنوتيزم حالتي شبيه به شبه توهم (Psudohallucination) دارد.
- بررسي هاي انجام شده نشان داده كه در عميق ترين درجات هيپنوتيزم درصدي آگاهي وجود دارد.
-
حتي در خواب عميق معمولي يا حتي بيهوشي به همين صورت درصدي آگاهي وجود
دارد(Rymer, 1987). براي مثال برخي از محرك هاي خاص ممكن است در حالت خواب
عميق يا حتي بيهوشي شنيده شوند. مادر، در خواب عميق متوجه كوچكترين سر و
صداي فرزند نوزاد خود مي شود، حال آنكه شايد هرگز متوجه رعد و برق شديد
نشود (Bernnet, 1982)
- بعضي ازافرادي كه در بيهوشي عميق قرار داشتند،
بعد از بيرون آمدن از بيهوشي برخي از حرفهاي پزشكان را عنوان مي نمودند و
اين نشاندهنده درصدي آگاهي بوده است (Rymer)
- هيپنوتيزم خواب نيست،
بيهوشي هم نيست، بلكه حالتي شبيه به خواب آلودگي است. در قويترين درجات
هيپنوتيزم درصدي آگاهي وجود دارد و فرد مي داند چه مي كند و چه اتفاقي مي
افتد.
- در هيپنوتيزم سبك امواج آلفا و در هيپنوتيزم عميق امواج بين تتا و دلتا گزارش شده است.
منبع :
تسواك اشتفان، مترجم منصوري ذبيح الله (1370)، كاشف هيپنوتيزم، دفتر نشر فرهنگي
موضوع: کاربرد هيپنوتيزم در درمان بيماريهاي روان تني
با پذيرش اين اصل كه انسان مجموعه اي از جسم و روح يا روان و تن است
به اين حقيقت مي رسيم كه با تقويت روان مي توان جسم بيمار را نيز نيرويي
تازه بخشد يا به اصطلاح در كالبد او روح تازه اي دميد. انسان در تمامي
لحظات، آگاهانه يا ناآگاهانه در كليه جنبه هاي زندگي در جستجو و تلاش براي
يافتن و حفظ تعادل و توازن است. هر گاه نيرويي اين توازن و تعادل را بر هم
زند، نيرويي متضاد در وجود شخص ايجاد مي شود كه تقابل آن با نيروي بيروني
موجب بروز بيماري هاي جسمي يا آشفتگي و اضطراب روحي خواهد شد. پريشاني هاي
روحي به خلاف ناراحتي هاي جسمي قابل رويت نيستند و حتي در برخي موارد يك
آشفتگي روحي خود را به صورت يك بيماري جسمي آشكار مي كند و تا زماني كه
عامل روحي اوليه از بين نرفته است، بيماري جسمي ناشي از آن نيز درمان نمي
پذيرد. بيشتر تجربه هاي زندگي در ضمير ناخودآگاه ذهن ما ثبت مي شود. بر
پايه نتايج پژوهش هاي روان شناسان، روان آگاه يك انسان سالم قادر است در هر
ثانيه 126 واحد اطلاعاتي را مرور و بررسي كند، در حالي كه اين رقم در روان
ناآگاه به بيش از يك ميليون واحد اطلاعاتي در هر ثانيه مي رسد. دستگاه
خون، تنفس، تنظيم حرارت بدن، تنظيم ضربان قلب تحت تاثير روان ناآگاه اداره و
تنظيم مي شوند. حتي فعاليت هاي بسيار معمولي مغز مانند بويايي، چشايي،
بينايي و شنوايي كه به نظر آگاهانه مي آيند نيز در ابتدا بايد به وسيله
روان ناآگاه شناسايي شوند و پس از آن در حيطه روان آگاه نفوذ كنند. با توجه
به اين نكات مي توان دريافت كه بيشتر تجربيات زندگي ما در روان ناآگاه
صورت مي گيرد. نابساماني هاي محيطي هميشه اتفاق مي افتند و اين درحالي است
كه روان انسان تلاش مي كند تا در هر لحظه با فشار هاي روحي و جسمي ناشي از
اين عوامل و نابساماني ها مبارزه كند و آنها را به يك تعادل نسبي برساند.
هر
گاه فشار اين نابساماني ها از حد قابل تحمل انسان فراتر رود امكان بروز
علايم و آثار بيماري هاي گوناگون وجود دارد. در اغلب موارد علايم اين
بيماري ها در نقاطي از بدن كه پيش از اين دچار آسيب ديدگي يا ضعف بوده اند
نمايان مي شود. براي مثال، علايم ناشي از يك فشار روحي شديد مي تواند در
محل يك شكستگي قديمي و بهبود يافته استخوان دوباره درد ايجاد كند. اغلب
مردم اين نوع دردها را به عنوان درد هاي عصبي مي شناسند.
در بيشتر
موارد در ناحيه اي كه دچار درد عصبي است هيچ گونه ناهنجاري جسمي يافت نمي
شود و هيچگونه ارتباط مشخصي بين جراحت قبلي و آثار بيماري جديد وجود نخواهد
داشت. مساله كليدي ديگري كه در مورد اينگونه بيماري ها مي بايستي به آن
توجه داشت، اين است كه مسايل و مشكلات مشابه مي توانند در افراد مختلف عكس_
العمل هاي متفاوتي را ايجاد كنند. براي مثال، مرگ مادر در خانواده اي مي
تواند فرزندي را اسير افسردگي كند، اضطراب را براي فرزند ديگر به همراه
داشته باشد و در فرزند سوم هيچ گونه تاثيري بر جاي نگذارد. اين در حالي است
كه هر سه فرزند به مادر خود علاقمند بوده اند و به او عشق مي ورزيدند. در
اين موارد بدون كمك هيپنوتيزم نمي توان به علت ايجاد تغييرات متفاوت به
وسيله يك محرك مشابه پي برد. اما با روشن شدن علت از طريق كاربرد روش
هيپنوتراپي مي توان امكانات گسترده اي را براي از ميان بردن آن و بهبود وضع
بيمار فراهم آورد.
كاربرد دو شيوه هيپنو آناليز و هيپنوتراپي در تشخيص
عامل اصلي بروز بيماري هايي كه از نظر جسمي هيچ گونه دليلي براي ايجاد
آنها وجود ندارد و يا نمي توان هيچ نشانه اي از علايم رنج آور را در بدن
بيمار يافت، بسيار موثر خواهد بود. براي مثال، اگر شخصي از تنگي نفس رنج مي
برد اما در بررسي هاي باليني هيچگونه نشانه اي از بيماري دستگاه تنفسي در
وي يافت نمي شود، مي توان علت بروز بيماري را در اضطراب ها و فشار هاي روحي
فرد جستجو كرد. در اين گونه موارد اضطراب و فشار هاي روحي در طي ساليان
متوالي روي هم انباشته شده اند و در نهايت آثار خود را به صورت يك بيماري
جسمي آشكار كرده اند. به جرات مي توان گفت كه اغلب بيماري هايي كه به اين
شكل بروز مي كنند و در اصطلاح پزشكي بيماري هاي روان - تني نام گرفته اند،
در خاطرات گذشته و احساسات نهفته در روان ناآگاه بيمار ريشه دارند. احساسات
و خاطراتي كه روان آگاه به علل و دلايل گوناگون از جمله احساس گناه آنها
را سركوب كرده و در ظاهر به باد فراموشي سپرده است.
اين گونه بيماري ها يا بيماري هايي كه بخشي از علل آنها روان تني است همه از يك معادله ساده پيروي مي كنند:
آمادگي قبلي + فشار روحي = بيماري هاي روان تني
آمادگي
قبلي مي تواند شامل وضع سلامت جسمي و روحي شخص در گذشته، قابليت و صلاحيت
كنوني روحي وي و همچنين تاثير عوامل محيطي باشد. فشار هاي روحي مي تواند به
مجموعه اي از ترس ها، اضطراب ها و نگراني هاي واقعي يا خيالي شخص مربوط
باشد. اين فشار ها ممكن است حقيقي باشند يا تنها در تخيل انسان رخ دهد.
فشار هاي محيطي شامل حوادث ناگواري است كه درست پيش از ظهور علايم بيماري
براي بيمار اتفاق افتاده باشد. شرايطي مانند مرگ افراد خانواده، وقوع جنگ ،
حوادث طبيعي، شرايط نابسامان مالي و اجتماعي، مشكلات خانوادگي و غيره مي
توانند دست به دست هم دهند و محيط مساعدي را براي ايجاد بيماري روان تني،
در شخص مساعد فراهم آورند. از شايعترين بيماري هاي روان تني مي توان به
انواع حمله هاي ترس1، نابساماني ها و اختلالات اضطرابي2، افسردگي، وسواس،
بيماري هاي محيطي و مانند آن اشاره كرد. در اغلب اين بيماري ها ريشه هاي
مشترك ''گناهان سركوب شده ''و ''خصومت '' به عنوان عامل اصلي بروز بيماري
حضوردارند. در اين گونه موارد مي توان از هيپنو تراپي براي ايجاد محيطي
متعادل و موزون در درون خسته بيمار استفاده كرد و بسياري از بيماران پس از
دست يابي به اين مرحله، بهبودي مي يابند. بسياري از موارد سردرد، دل درد،
صداي گوش، لكنت زبان، حساسيت، ترس، دلهره و اضطراب، افسردگي، بي حوصلگي و
بي خوابي به دليل اختلالات دروني ايجاد مي شوند. در يك طرف اين اختلالات
همان گونه كه اشاره شد، فشار نيروي متقابل روان ناآگاه قرار دارد كه با از
بين بردن آن مي توان تعادل دروني را دوباره برقرار كرد و در اين حالت يا
بيماري روان-تني از بين مي رود و يا شدت آن به ميزان بسيار زيادي كاهش مي
يابد. در مواردي كه هيچ يك از معاينات و آزمايش ها ي پزشكي در يافتن عامل
سبب شناختي بيماري به جايي نمي رسند، پذيرش ريشه هاي غير جسمي بيماري
بيماران با مقاومت كمتري رو به رو خواهد بود. هنگامي كه بيمار اين حقيقت را
مي پذيرد كه بيماري او جنبه روان-تني دارد در واقع نخستين گام را در جهت
بهبود و درمان خويش برداشته است. بدون پذيرش اين حقيقت از سوي بيمار
دستيابي به بهبودي به هيچ عنوان امكان پذير نخواهد بود. اعتماد به شخص
درمان گر (Therapist) نكته مهمي است كه در بهبودي بيماران اهميت بسزايي
دارد.
درمان گر شخصي است كه بيمار بتواند با اعتماد كامل مشكلات خود را
در مراحل اوليه درمان با وي درميان بگذارد. شمار اندكي از بيماران مي
توانند به تنهايي و بدون درمان گر به بهبودي دست يابند. استفاده از شيوه
خود هيپنوتيزم (self hypnosis) بدون نظارت كارشناس هيچگونه تاثيري در
بهبودي اين گونه بيماران نخواهد داشت زيرا در خود هيپنوتيزم دستيابي به دو
فرايند بازگشت (regression) و تخليه (abreaction) كه مهمترين بخش درمان به
شمار مي رود به سادگي امكان پذير نخواهد بود. از آنجا كه ريشه هاي بيماري
روان-تني در ضمير ناخود آگاه فرد قرار دارد، امكان اينكه شخص خود به آنها
دست بيابد وجود نخواهد داشت.
در خاتمه بايد به اين نكته اشاره كرد كه
قدرت هوش و اراده شخص در بهبود اين گونه بيماري ها بسيار ناچيز است و سهم
اساسي در درمان بر عهده دو عامل ميزان تمايل بيمار براي بهبودي و بينش سازي
صحيح براي وي است. به منظور بينش سازي صحيح براي بيمار حضور شخص درمان گر
الزامي خواهد بود.
.:: This Template By : web93.ir ::.