1- نوشتن در تاریکی، در یک نگاه کلی متاسفانه تئاتر چندان خوبی نیست، اما تماشایش را حتمن پیشنهاد میکنم! اولین چیزی که دربارهی آخرین نمایش یعقوبی به ذهنم میآید این است که بهنظرم کار بهشدت گرفتار سانسور شده است. ردپای این سانسور و البته اعتراض به سانسور را در جایجای اجرا میتوانید پیدا کنید. از بیستوپنج گفتنهای بازیگران به جای کلماتی که باید حذف میشدند و از روایتکردن و بالانویسکردن صحنههایی که لابد دچار ممیزی شدهاند. خلاقیتهای یعقوبی را همیشه دوست داشتهام و این بار هم او سعی کرده با شیوههایی خلاقانه سانسور را دور بزند و به آن دهنیکجی کند. امیدوارم هرچه زودتر متن اصلی نمایشنامه در سایت شخصی یعقوبی منتشر شود تا ما از مقدار و کیفیت سانسورهای واردشده مطلع شویم.
2- کار قرار است دربارهی رخدادهای سال گذشته باشد، داستان از شب قبل از انتخابات شروع میشود و «انگشتهایی که فردا قرار است حماسه بیافرینند.» و قصه، قصهی شش روزنامهنگار است که یکی از آنها در تجمعی خیابانی دستگیر میشود، برای مدتها مورد بازجویی قرار میگیرد و دستآخر خودکشی میکند و دیگری که از ایران میرود. کار اما به شدت پراکنده است و انسجام ندارد. صحنههای شمال که انگار آموزش دموکراسی به زبان ساده است، کشدار از کار درآمدهاند و صحنهی مستکردن ششنفرهی در آلمان هم به بقیه کار ناچسب است. محدودیتها را میشود درک کرد و بخشی از پراکندگی کار حتمن به همین علت است اما فکر میکنم بخشی از این بههم ریختگی ربطی به سانسور نداشته باشد. یعقوبی حرفهای زیادی داشته که تند تند خواسته همهی آنها را بزند ولی شیوهی درستگفتنش را خوب انتخاب نکرده است. نوشتن در تاریکی در فرم فعلی بیشتر از آنکه چارچوب یک نمایش محکم را داشته باشد، به اعتراضی شتابزده شبیه است.
3- یعقوبی برای من به شدت آدم قابل احترامی است، چون آدم نان به نرخ روزخوری نیست و حاضر نیست هنرش را بفروشد. پارسال بعد از انتخابات، آن بیانیهی هشت نمایشنویس را امضا کرد، حاضر نشد نمایشی روی صحنه ببرد و جشنوارهی فرمایشی را تحریم کرد. مهمتر از همهی اینها در روزگار قتلهای زنجیرهای یک دقیقه سکوت را نوشت. یعقوبی در شرایط سخت کارش را کرده، حرفش را زده، هزینهاش را پرداخته و برخلاف خیلیها تن به سفارشی کارکردن نداده است. حالا هم نوشتن از اتفاقهای سال گذشته جسارت و شجاعت میخواهد. اگرچه نوشتن در تاریکی میتوانست بهتر از این باشد، اما همین که با نوشتنش باعث میشود جریانهای سال گذشته فراموش نشود، بهنظرم کار بزرگی کرده است.
4- با مانیفستی که منوچهر در صحنهی آلمان صادر میکند، بهشدت مشکل دارم. تصویری که منوچهر از خارج از ایران میدهد، بهنظرم به هیچوجه تصویر درستی نیست. به بهانهی انتقاد به وضعیت آزادیهای شخصی و اجتماعی در ایران، یکجور مدینه ی فاضله از غرب نشاندادن به نظرم زیادهروی است.
5- پایان کار را مستقل از بقیهی اجرا دوست داشتم. وقتی بازجو خود روی صندلی متهم مینشیند و درنهایت مجبور میشود تن به همان سیستمی بدهد که خود سالها در آن کار کرده است. آخرین دیالوگ نمایش هم فوقالعاده است:
- اسم؟
- محمد یعقوبی.
.:: This Template By : web93.ir ::.