معلم
دختری
در چین زندگی می كرد که با جدیت درس نمی خواند . وی اصلا نمی دانست که
آینده اش چیست و به دنبال چه هدفی می باشد . روزی از روزها ، قبل از
امتحانات مدرسه ، دوست این دختر به وی خبر داد كه به سوالات امتحانی دست
یافته است . در حقیقت ، دختر می توانست برای شركت در امتحان از همین ورقه
استفاده كند . دختر کلیه پاسخ های ورقه را كه در دست داشت حفظ كرد . با
توجه به ضعف درسی وی گمان بر این بود كه او در این امتحانات از نمره 100
فقط 30 نمره خواهد گرفت . اما او موفق شد در آزمون مدرسه نمره 98 بگیرد.
معلم

دختری
در چین زندگی می كرد که با جدیت درس نمی خواند . وی اصلا نمی دانست که
آینده اش چیست و به دنبال چه هدفی می باشد . روزی از روزها ، قبل از
امتحانات مدرسه ، دوست این دختر به وی خبر داد كه به سوالات امتحانی دست
یافته است . در حقیقت ، دختر می توانست برای شركت در امتحان از همین ورقه
استفاده كند . دختر کلیه پاسخ های ورقه را كه در دست داشت حفظ كرد . با
توجه به ضعف درسی وی گمان بر این بود كه او در این امتحانات از نمره 100
فقط 30 نمره خواهد گرفت . اما او موفق شد در آزمون مدرسه نمره 98 بگیرد.
این مساله باعث شد كه دانش آموزان دچار تردید شوند كه مبادا دختر در امتحان
تقلب كرده است . با وجود این اتفاق معلم دختر را ستایش و تشویق و ابراز
اطمینان کرد که وی از آن به بعد موفقیت های بیشتری به دست خواهد آورد .
دختر نیز كه هیجان زده شده بود ، شروع به گریه كرد . او از سخنان معلم بی
نهایت خوشحال شده بود و دریافته بود كه اگر خوب درس بخواند ، افتخارات
بیشتری كسب خواهد کرد . از آن به بعد ، دختر برای آنکه ثابت کند تلقب نکرده
است و برای اینكه معلمش را نا امید نکند ، با جدیت درس می خواند و از لذت
درس خواندن را احساس می كرد . چند سال بعد ، او در یكی از دانشگاه های
معروف پکن پذیرفته شد . در واقع بدون آن ورقه امتحان سرنوشت دختر این گونه
تغییر نمی كرد و آینده خوبی در انتظار وی نبود . اما همان اتفاق فرصتی برای
دختر فراهم آورد و مسیر زندگی وی را متحول كرد . بعد از سالها ، دختر به
مدرسه باز گشت و برای معلم خود حقیقت را فاش كرد . معلم که دیگر سالمند شده
بود ، گفت : عزیزم ، آن زمان می دانستم که تو تلقب کرده ای . زیرا توانایی
های تو را می شناختم و می دانستم كه تو نمی توانی نمره 98 بگیری . اما فکر
کردم که امکان دارد تو با استفاده از این فرصت بیشتر کوشش کنی . بدین سبب ،
تو را تشویق کردم و نسبت به تو اطمینان داشتم . دختر با شنیدن این سخنان
به گریه افتاد . وی می دانست که در لحظه کلیدی حیات وی ، معلم او را تشویق
کرده و همین مساله راه زندگی وی را تغییر داده است. بله دوستان ، در واقع ،
در حیات ما اتفاقات و فرصت های زیادی رخ داده و بوجود می آید . لذا نباید
به این آسانی این فرصت ها را از دست داد .