+ ۱۳۸۹/۰۷/۲۸

سر همت ....

میعادگاهماشین می ایستد. سوار می شوم و می نشینم. تا رسیدن به دانشكده دست كم 20 دقیقه در راهم. فرصتی است كه چشمانم را ببندم و فارغ از قال و مقال خیابان به گوش و چشمم استراحتی بدهم.

اما ... انگار اشتباه كرده ام زهی خیال باطل. باندهای CD چنجر این پراید كوچك چنان بر سرم می كوبد كه فكر می كنم وسط میدان جنگ ایستاده ام. بیچاره را چه چاره؟ خودم را جمع می كنم و تلاش می كنم نشنوم اما با صدای گوشخراش پسرك خواننده كه ناصاف و ناهنجار شروع به ناسزا گفتن می كند، برق از سه فازم می پرد:

 

 نام داستان: معاون دبیرستان

   نویسنده: فهیمه پاكروان

سر همت ....

میعادگاهماشین می ایستد. سوار می شوم و می نشینم. تا رسیدن به دانشكده دست كم 20 دقیقه در راهم. فرصتی است كه چشمانم را ببندم و فارغ از قال و مقال خیابان به گوش و چشمم استراحتی بدهم.

اما ... انگار اشتباه كرده ام زهی خیال باطل. باندهای CD چنجر این پراید كوچك چنان بر سرم می كوبد كه فكر می كنم وسط میدان جنگ ایستاده ام. بیچاره را چه چاره؟ خودم را جمع می كنم و تلاش می كنم نشنوم اما با صدای گوشخراش پسرك خواننده كه ناصاف و ناهنجار شروع به ناسزا گفتن می كند، برق از سه فازم می پرد:

برو گمشو، دیگه نمی خوام ببینمت ... چشمهایم گرد می شود.

حتما اشتباه شنیده ام. صاف می نشینم با دقت گوش می دهم. پسرك ادامه می دهد: بی وفای لعنتی، هر روز با یكی كه هستی ... دیگر خواب و خیال چرت زدن در ماشین از سرم پریده است. واقعا درست می شنوم. این خواننده محترم كه البته CD و نوارش به مرحمت محدودیت ها و ممنوعیت ها، زیر زمینی تكثیر شده است و دست به دست می شود، مشغول فحاشی و دشنام گویی به یك "دختر جوان" است. یك معشوقه كه ظاهرا بی وفایی كرده و حالا مستحق این همه لعن و نفرین است. فكر می كنم شاید همین یكی باشد و تمام شود. اما تمامی ندارد. صدای دیگری می خواند:

بس كه خودخواهی، پر رنگ و ریایی، آتیش زدی به جون من، و بعدی:

بی خیال اون كه رفته، بی خیالش، مگه تو چند سال جوونی، و بعدی:

گول نگات رو خوردم تو كه فریبه حرفات

و انگار فقط من نیستم كه با تعجب این اشعار پر از بدبینی، خیانت، كینه، بی وفایی، دورویی و البته كلاهبرداری! را می شنوم. دو نفر از آقایان مسافر هم كه انگار حرف دلشان را از زبان خوانندگان محترم بی نام و نشان شنیده اند داغ دلشان تازه می شود . اولی می گوید: راست می گه آقا، -رو به من- خانم دور از جون شما، شما كه ایشالا متاهلید؟! ولی این دخترا خیلی بد شدن. نگا كنید تورو خدا سر و وضعشون رو ببینید. طبقه ی بالای آپارتمان ما دو تا دختر با مادرشون زندگی می كنن. خانم هر روز یكی می رسوندشون. یه روز یه پراید. یه روز یه پرادو! یه روز زانتیا! و دومی هم شادمان از این جنگ تخریبی علیه زن ها ادامه می دهد: اقا همشون دنبال شوهرن. این نشد، یكی دیگه. اون نشد بازم یكی دیگه. اصلا به هیچ كدومشون نمیشه اعتماد كرد، معلوم نیست قبل از ازدواج با چند نفر گشتن  و ....

دارم منفجر می شوم. دلم میخواد یقه ی اقایان را بگیرم و كله هایشان را به هم بكوبم. هیچ كس نیست بگوید اگر خانمها هم مجوز خوانندگی داشتند، آن وقت چه گلایه ها كه از بی وفایی آقایان نمی كردند و چه پته ها! كه روی آب ریخته نمیشد. دلم نمی خواهد بگویم: دخترها هفت خط شده اند، آقایان پاكدامن و نجیب و سر به راه چرا گول می خورند و مدل دوست دخترشان را مثل مدل گوشی های موبایل، راه به راه عوض می كنند. اما انگار خدا به دادم می رسد. ماشین می ایستد و خانمی چادری سوار می شود و هنوز چند جمله از مكالمه ی آقایان عقل كل را نشنیده، با صدای بلند شروع به مخالفت می كند.

- آقا چی می گین؟ شما از بدبختی ها و گرفتاریهای مردم چه خبر دارید؟ همه ظاهر قضیه رو می بینن و تند تند حكم صادر می كنن. من معاون یه دبیرستانم. بیایید پای درد دل من بنشینید، خون گریه می كنید.

دخترهای مثل دسته ی گل داریم كه گرفتار هزار و یك جور كار غیر اخلاقی شدن فقط به خاطر این كه خانواده نمی تونه، تامینشون كنه. یه دختر سال سومی داشتیم كه می گفت من برای خرید لوازم التحریر مدرسه با یه فروشنده، دوست شدم و هزار تا بلا سرم اومد. یكی دیگه بود گفت ما پنج تا بچه ایم. پدرم معتاده و بی كار. من پول خرید یه روسری یا شال رو هم ندارم. از سر اجبار هر از گاهی با یكی دوست می شم، یكی برام روسری می خره، یكی مانتو می خره. یكی كیف می خره.

شما از دل دخترای مردم بی خبرید. اصلا اون آقای 60 ساله ایی كه با یه دختر 18 ساله دوست می شه و براش عطر و ادوكلن و لباس می خره، غلط می كنه! دخترا بی اخلاق شدن، اخلاق و تعهد و نجابت آقایون كجا رفته؟ اونا چرا سوء استفاده می كنن .كی گفته دختر بیچاره ای كه هیچ دستاویز و پناهی برای تامین نیازهاش نداره و به جایی چنگ می زنه ناسالم و ........! ولی آقا پسرها و آقایان متاهل و حتی پیر و پاتالی كه زن و بچه و زندگی دارن ولی باز هم دنبال دخترای فسقلی فسقلی راه می افتن و با وعده و وعید سرشون رو شیره می مالند، سالم و با اخلاق و ....... 

به مقصد رسیدیم و حرفهای خانم، نیمه كاره می ماند. چقدر خوشحالم. آقایان مدافع حقوق مردها،‌ بی سر و صدا از ماشین پیاده می شوند و فلنگ را می بندند. به نظرم ترسیدند از خانم معاون كتك بخورند. خدا را شكر هنوز هم هستند زنانی كه فریاد كشیدن را از یاد نبرده اند.

 


   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش