+ ۱۳۸۹/۰۹/۲۱

یک آقائی که جلیقه بدترکیب سبز فسفری به تنش زار می زند. آقائی که کلاه آبی رنگ پارکبان ها همیشه روی نصفی از صورتش سایه انداخته. همانکه عینک میزند. عینک ذره بینی. همان آقائی که گاهی از خستگی روی پله نمایشگاه مبل چرت میزند. همانکه امروز عصر داشت بچه ها را از خیابان رد می کرد.

عادت کرده ام به دیدنش. از سر کوچه که میپیچم همه ش چشم میگردانم که پیدایش کنم. چند قدم بالاتر یا پائین تر میبینمش. دلم آرام میگیرد. انگار آقای پارکبان که باشد، همه دنیا سرجایش است. همه چیز فرو می رود در یک آرامش نگفتنی.

آقای پارکبان صبح های زود هست. ظهرها هست. شبها هست. من دلم میخواهد یک روز بروم کنار دستش. از این ماشین به آن ماشین که میرود پا به پایش بروم. بگذارم زیر لب برایم تعریف کند که زنش با دامن سفید گلدار شبها چشم انتظارش است. تعریف کند که مثلا پدرش قند دارد و بیمارستان است. تعریف کند که پسرش یک بچه گربه دارد.

من دلم میخواهد گاهی که آقای پارکبان خسته است، بنشانمش روی جدول خیابان. بعد خودم تند و تند خیابان را بالا و پائین بروم، قبض بنویسم، پول بگیرم. هی سر ماشین ها داد بزنم که بوق نزنید، آرام باشید، داد و بیداد نکنید، آقای پارکبان خوابیده است.

من دلم میخواهد آقای پارکبان را بغل کنم.


   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش