ز بهشت كه بیرون آمد، داراییاش
فقط یك سیب بود. سیبی كه به وسوسه آن را چیده بود.و مكافات این
وسوسه هبوط بود.فرشتهها گفتند: تو بی بهشت میمیری. زمین جای تو
نیست. زمین همه ظلم است و فساد. و انسان گفت: اما من به خودم ظلم
كردهام...
زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین میخواهد، پس
زمین از بهشت بهتر است.خدا گفت: برو و بدان جادهای كه تو را دوباره
به بهشت میرساند، از زمین میگذرد، از زمینی آكنده از شر و خیر، از
حق و از باطل، از خطا و از صواب؛ و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد، تو
بازخواهی گشت......... وگرنه..........!!!
ز بهشت
كه بیرون آمد، داراییاش فقط یك سیب بود. سیبی كه به وسوسه آن
را چیده بود.و مكافات این وسوسه هبوط بود.فرشتهها گفتند: تو بی
بهشت میمیری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد. و انسان
گفت: اما من به خودم ظلم كردهام...
زمین تاوان ظلم من است.
اگر خدا چنین میخواهد، پس زمین از بهشت بهتر است.خدا گفت: برو و بدان
جادهای كه تو را دوباره به بهشت میرساند، از زمین میگذرد، از
زمینی آكنده از شر و خیر، از حق و از باطل، از خطا و از صواب؛ و اگر خیر
و حق و صواب پیروز شد، تو بازخواهی گشت......... وگرنه..........!!!
و
فرشتهها هم گریستند.اما انسان نرفت. انسان نمیتوانست برود……انسان
بر درگاه بهشت وامانده بود. میترسید و مردد بود. و آن وقت خدا چیزی
به انسان داد. چیزی كه هستی را مبهوت كرد و كائنات را به غبطه
واداشت.انسان دستهایش را گشود و خدا به او «اختیار» داد.خدا گفت: حال
انتخاب كن. زیرا كه تو برای انتخاب كردن آفریده شدی. برو و بهترین
را برگزین كه بهشت پاداش به گزیدن توست.عقل و دل و هزاران پیامبر
نیز با تو خواهد آمد تا تو بهترین را برگزینی.و آنگاه انسان زمین را
انتخاب كرد. رنج و نبرد و صبوری را.و این آغاز انسان بود.
.:: This Template By : web93.ir ::.