اطلاعات عمومی

تازه با شنیدن دیالوگ دختر و پسری که روی نیمکت پارک – با در نظر گرفتن فاصله شرعی و قانونی که می کند به عبارتی 20 متر- لم داده اند، مشخص می شود به آن صورتی که غلو می شود، تأخیری وجود ندارد...

- «چقدر این مانتو صورتیه بهت میاد. انگار واسه تو دوختنش.»

-« یعنی می خوای بیای منو بگیری؟ این یه جور خواستگاری غیرمستقیمه؟ آره؟ ببین... چیزه... من اصلا آمادگیشو ندارم. وای خدای من، چه غلطی کردم این مانتو رو پوشیدم... آخه چرا اینقدر بدون مقدمه؟ نه، نه، نمی تونم قبول کنم. من هنوز کلی کار دارم که باید انجامشون بدم. باید درسمو ادامه بدم....»

- «ولی من...»

- « ولی من چی؟ می خوای بزنی زیر حرفت؟ اومدی اسم گذاشتی روی دختر مردم می خوای بری؟ (اشک زنانه!) وای خدای من. دیدی بی عصمت شدم! چقدر به من گفتن به پسرا اعتماد نکن، چرا گوش نکردم؟ حالا جواب خونواده ام رو چی بدم؟»

- «می شه یه لحظه آروم بگیری؟»

- «آروم بگیرم؟ واقعا توقع داری آروم بگیرم؟ همتون مثل هم هستید. تا می بینید دختری بهتون دلبسته، فکر می کنید خبریه. اصلا اگه می اومدی خواستگاری هم خانواده ام محال بود قبول کنن منو بدن به آدم آس و پاسی مثل تو. هیچ جلوی آینه به قیافت نیگا کردی؟ شغل درست و حسابی که نداری، پول و پله که نداری، موقعیت اجتماعی که نداری، من نمی دونم چی فکر کردی که اومدی خواستگاری.»

- « حیف شد...»

- «چی حیف شد؟»

- «که خونوادت راضی نمی شن.»

- « کی گفته راضی نمی شن؟ یعنی درسته که یه مقدار سختگیری می کنن، اما اگه من بخوام محاله نه بیارن.»

- «آخه من کار درست و حسابی که ندارم، اونا هم حق دارن نگران دخترشون باشن.»

- «خب با هم می گردیم یه شغل خوب واست دست و پا می کنیم.»

- «آخه پولم ندارم.»

- «عزیز دل آینده من! اول زندگی کی پول داره که تو داشته باشی؟»

- «آخه بدبختی اینه که قیافه ام ندارم.»

- «اتفاقا خیلی هم خوبه که قیافه نداری! من اصلا دوست ندارم چشم کسی دنبالت باشه. اینجوری دوام زندگیمون هم بیشتر می شه.»

- «باید فکر کنم!»

- «اوکی، فکراتو بکن، فقط تاخیر نکن. وای خدای من، حالا لباس چی بپوشم؟ نوبت آرایشگاه نگرفتم، چقدر کار دارم من. تو چرا هیچی نمیگی؟ تو هم هیجانزده ای، نه؟! یه چیزی بگو دیگه.»

- «دارم فکر میکنم.»

- «داری زیادی سخت می گیری. به چی داری داری فکر می کنی؟ به من بگو، با من راحت باش، من شریک زندگیتم، حق دارم بدونم که توی ذهنت چی می گذره!»

- «دارم به این فکر می کنم که یه حرف مفت چطور سرنوشت آدمو عوض میکنه.»

- «یعنی حالا از اینکه با من ازدواج کردی پشیمونی؟!»