
ما، انسانهای اجتماعی هستیم و برای ادامه حیات و رفع نیازهایمان به یکدیگر محتاجیم. به همین علت، با همنوعهای خود ارتباط برقرار کرده و اثرات رفتار و ارتباط با آنها را در ذهنمان ثبت میکنیم. این امر با عث میشود تا نسبت به همدیگر احساس پیدا کنیم. به عبارتی، اگر فردی برخوردش با ما مناسب باشد، در ما حس شادی ایجاد میکند و ما هم به او محبت میکنیم. اما اگر برخوردش بد باشد، نفرت را در ما ایجاد کرده و با او رفتار بدی را در پیش میگیریم. در میان، اگر جنس مخالف با ما برخورد مناسبی داشته باشد، ما اثرات آن برخورد را در خود حفظ میکنیم. کمکم نسبت به او، در ما احساس خوب و شادمانی ایجاد میشود. در این جا ما به آستا نه عشق میرسیم. آن گاه احساس میکنیم در کنار این فرد برای همیشه خوشبخت و شاد خواهیم بود. پس برای ماندن در کنار او ازدواج را در نظر میگیریم.[1]
ازدواج کردن راه بسیار خوب و علمی است که باعث میگردد ازنظر روحی ـ روانی و جسمانی شاد و سالم بمانیم. برای رسیدن به این هدف نیاز است بدانیم، فرد مقابل برای ما مناسب میباشد. حسی که نسبت به او پیدا کردیم، حس مناسب و درستی است. برای این کار با دورهای به نام نامزدی را در پیش میگیریم. بنابراین، دورۀ نامزدی دورهای برای شناخت ما و فرد مقابل از یکدیگر است. اما برخی از افراد که در ازدواجشان موفق نمیشوند و در زندگی مشترک خود دچار دردسر و مشکلات عدیدهای میگردند. شاید به این علت است که این دوره را بدون داشتن مهارت مدیریت به منظور شناخت از یکدیگر سپری میکنند. این افراد اصلاً نمیدانند مدیریت چیست؟ تا آن را در دورۀ نامزدی و کل زندگیشان اجرا کنند. در این مقاله، من سعی کردم مدیریت را برای شما شرح دهم. تا بتوانید از آن برای دروۀ نامزدی و کل زندگیتان استفاده کنید.
علت ازدواجهای ناموفق
همان طور که گفتم، برخی از افراد در ازدواج شان ناموفق هستند. میتوان سه علت برای آن که ریشه در دورۀ نامزدیشان دارد گفت:
1. آنها دوران نامزدی را دوران خوشگذرانی میدانند. درست است دورۀ نامزدی میتواند خود شیرینترین دورههای زندگی هر کسی باشد. اما برخی آن را دوره عشق و حال میدانند. این در حالی است که این دوره، دوره شناخت و معرفت آنها نسبت به یکدیگر است.
2. نظام باورها: برخی از این افراد دارای باورهای غلط و نادرستی هستند. به باور آلبرت الیس روانشناس معاصر آمریکایی وقتی برای ما اتفاقی میافتد، دو واکنش نشان میدهیم:
الف) زمانی که حادثه رخ میدهد، اگر ما دارای نظام باورهای منطقی و علقلانی باشیم، رفتار منطقی از خود نشان میدهیم.
ب) زمانی که حادثه رخ میدهد. اگر ما دارای نظام باورهای غیر منطقی باشیم، رفتار منفی از خود بروز میدهیم.[2]
3. نبود مدیریت در دورۀ نامزدی: برخی نمیدانند چگونه در این دوره از یکدیگر شناخت پیدا کنند. روی همین حساب سردرگم و گیج این دوره را پشت سر میگذارند و دست آخر هم به نتیجه مثبتی نمیرسند.[3]
مدیریت چیست؟
این که چرا مدیریت مهم است؟ میتوان برای آن هزاران پاسخ آورد. اما آن چه اهمیت دارد و باید به آن بها داد یک چیز است. اگرما، خود را مدیر خود، زندگی و سرنوشتمان بدانیم آن گاه خود، زندگی و سرنوشتمان پویا و زنده خواهیم ماند. برای رسیدن به این هدف، ابتدا لازم است معنای مدیریت را درست درک کنیم و بررسی نماییم آیا مدیر هستیم یا نه؟
به گفت استاد علاقمند «مدیریت فعالیتی است منظم و در جهت اهداف معینی، که از طریق ایجاد روابط بین منابع موجود، انجام دادن کار با مشارکت دیگران و شرکت فعال در تصمیمگیریها صورت میگیرد.»[4] پس مدیریت دارای ویژگیهایی چون فعالیتی منظم، اهدافی مشخص، ایجاد روابط بین منابع موجود، مشارکت با دیگران در انجام کار و تصمیمگیریها است. من یک به یک آنها را برای شما توضیح میدهم و با هم آنها را در ارتباط با ازدواج در نظر میگیریم.
1) فعالیتی منظم:
وقتی ما بدانیم در دورۀ نا مزدی و ازدواج مان باید چه کارهایی را انجام دهیم و چطور این کارها را به مراحل ریز تبدیل نماییم، موفق میشویم تا به اهدافمان برسیم. در واقع، مدیری موفق است که بداند از خود چه انتظاراتی دارد و چه کارهایی را باید انجام دهد. چگونه و از چه راهی بگذرد تا به اهدافش برسد.[5] زمانی که ما بدانیم چه میخواهیم و چه کار باید بکنیم. دیگران هم ما را درک میکنند. این مسأله زمانی مهم میشود که ما قصد ازدواج با کسی را داشته باشیم. اگر ما بدانیم انتظاراتمان از خود چیست و چه باید کرد؟ آن گاه میتوانیم بفهمیم انتظارات فرد مقابل ما با ما یکی است یا نه؟
برای آن که در دورۀ نامزدی تشخیص دهیم فرد مقا بل برای ما منا سب است. ابتدا باید خویشتنهای گوناگون یا زیر شخصیتهای خود، که کل شخصیت ما را میسازد را درک کنیم. زیرا این شخصیت است که باعث میشود ما انتظارات خود را بشناسیم. خویشتنهای گوناگون همان خصوصیات و ویژگیهای شخصیت ما مانند صبر، عصبانیت، شادی و ... هستند که در ما ذخیره شدهاند و از ما انتظاراتی متفاوت میطلبند. حال اگر از خودمان به طور دقیق شنا خت پیدا نکنیم، انتظاراتمان را نمیشناسیم و نمیتوانیم آن را برآورده کنیم.
ما باید خود را از نظر روحی این چگونه فردی هستیم (شادیم یا غمگین)، از بعد ذهنی چگونه فردی هستیم (یعنی نظامهای باور ما چیست؟ قبلاً مردها همه ستمگرند؟ زنان همیشه حقشان ضایع میشود؟) از نظر عاطفی چگونه فردی هستیم (آیا با محبت هستیم یا آدمی زودرنج و حساسیم) و از نظر معنوی چگونه فردی هستیم (ارتباطمان با خودمان، خدا و ... چگونه است) خوب بشناسیم.[6] فرض کنید، فردی دارای ویژگیهای جدی، کوشا و مسئول است. این فرد همیشه از خود انتظار دارد، در همه کارها کوشا و مسئول باشد و در این راه حتی از اوقات فراغت و آسایش خود میزند تا این انتظاراتش را برآورده کند. پس نظام باور او میگوید در همه جا کوشا و مسئول باشد تا حدی که اگر برای خودش وقت بگذارد گناه نابخشودنی مرتکب شده و خود را به همین علت زجر میدهد. در وا قع، در هر انسانی خویشتنهای متضاد وجود دارد. ولی تعادلی بین آنها نیست. به همین علت ما باید بین این خویشتنهای خود تعادل ایجاد کنیم تا رشد یا بیم. هم چنین، وقتی توانستیم به انتظاراتی که از آن آگاهی داریم، شناخت پیدا کنیم. باید به سراغ انتظاراتی ناشناخته خود که تا حال نمیدانستیم و ناخودآگاه اجرایش کردیم، باشیم. مثلاً رضا هر وقت دوستانش با او درد دل میکردند. او با آرامش با آنها همراهی مینمود. بعدها دوستانش به او گفتند که وقتی به حرفهای آنها گوش میدهد. آنها احساس آرامش واعتماد به نفس برای حل مسألهشان پیدا میکند. زمانی که رضا این را دانست و فهمید در وجودش استعدادی است که نیاز به رشد دارد، در رشته مشاوره وارد دانشگاه شد. پس ما هم باید از خود شناخت داشته باشیم تا بدانیم چه انتظاراتی از خود داریم. از سویی توجه کنیم انتظارات بیش از حد و یا کمتر از خود، ما را از مسیر درست و هدایت خودمان دور نکنند.[7] وقتی به این مرحله از رشد رسیدیم، میتوانیم معیار و ملاکهای همسر آینده خود را شناسایی کنیم و در دورۀ نامزدی فرد را بر اساس این معیارها بسنجیم که آیا او فردی مناسب برای ما است یا خیر؟
2) هدف معین:
وقتی خود را کامل شناختید و انتظاراتتان از خود را، در فعالیتهای منظم در آوردید. به عبارتی، ملاک و معیارهای هسمر آینده خود را کسب کردید. باید حرکت به سوی هدف یعنی انتخاب شریک مناسب را آغاز و فعالیتهایتان را به مراحل ریز تقسیم کنید و به دقت بر این مراحل نظارت کنید تا اگر در مرحلهای به خطا رفتید آن را اصلاح کنید.
هدف، سوخت و انگیزه حرکت و خصلت مدیر موفق است. وقتی به آن میرسد احساس شادی و شعف میکند. هر چه هدف واقعبینانهتر، عمیق و روشنتر باشد و انتظارات در آن مشخصتر باشد، فرد از سردرگمی، پریشانی فکر، هدر رفتن زمان و نیروی مثبت خود و کارهای نامربوط خودداری میکند. هم چنین، قدرت خلاقیت و کاراییاش افزایش مییابد. مثل یک مدیر باید بدانیم برای رسیدن به هدف، قصد آموخت و انجام دادن چه چیزهایی را داریم. یعنی برای این که به هدفمان رسیم چه مراحلی را باید طی کنیم. مراحل زیر میتواند به شما در کسب این کار کمک کند.
1. آرام فکر کنید و بدانید هدفتان به طور واضح چیست. فرض کنید هدف شما این است که بدانید فرد مقابلتان تا چه حد در روابطش با مردم ادب را رعایت میکند. زیرا روابط اجتماعی قوی خود ملاکهای شما است. برای انجام این کار باید بدانید به چه دانشی احتیاج دارید، چگونه کارها را صورت دهید و سرانجام چه نتیجهای را باید انتظار داشته باشید. از سویی، برای داشتن یک ازدواج موفق نیاز دارید علاوه بر این که معیارهای مناسب خود را بشناسدکه گفتم از طریق شناخت خود و انتظاراتتان به دست میآید، نیازمند هستید از دانش و تجربیات افراد صاحب نظر چون مشاورهها و کسانی که صالح شما را میخواهند استفاده کنید.
2. اهداف و معیارهایتان را روشن و با ضمیر شخص اول (من) بنویسید. هر روز آن را مرور کنید تا ملکه ذهنتان شود و به یادتان بماند دنبال چه هستید.
3. برای رسیدن به اهدافتان باید زمان رسیدن به آن را مشخص کنید. این زمانبندی شما را از کارهای پوچ و غیر مهم نجات میدهد. کارهایتان را اولویتبندی میکنید و به ترتیب به دنبال آنها بروید. فرض کنید، هدف شما این است که میخواهید فرد مورد نظر خود را در دورۀ نامزدی بشناسید. پس این دوره را 6 ماه در نظر میگیرید و کارهایتان را اولویتبندی میکنید تا از این دوره به نحو بهینه برای شناخت فرد مقابلتان استفاده کنید و از کارهای پوچ پرهیز نمایید.
4. احساس نسبت به اهدافتان (چه در مورد خودشناسی خود یا انتخاب شریکتان) را درک کنید. یعنی درک کنید، وقتی به هدفتان میرسید چه احساسی دارید، چه تأثیری رویتان میگذارد. شاید حس شادی پیدا کنید. پس دنبال هدفتان را میگیرید و هدف برایتان مهم میشود.[8]
3) منابع:
فعالیتهای منظم شما در جهت اهدافتان از طریق روابط معینی که بین منابع و امکانات موجود در وجودتان است، صورت میگیرد.[9] دقت کنید شما، دارای نیروهای بالقوه عقل، عاطفه، معنویت و جسمانی هستید. هر کدام از آنها وظایفی را به عهده دارند. وقتی آنها را پرورش دهید دارای صفاتی چون مهربانی، دانایی، توانایی، قدردانی، حسادت، عصبانیت و ... میشوید. روابط بین آنها باعث میشود که فرد دستخوش تغییراتی گردد. وقتی شما مثل یک مدیر بتوانید همه نیرویهای جسمانی، ذهنی و روحی خود را برای حل مشکلات متمرکز کنید، به طور شگفتانگیزی تواناییهایتان چندین برابر میشود و از شکستتان پرهیز میکنید. این زمانی مؤثر است که شما باید بدانید که نیروهای درونی شما هم مثبت و هم منفیاند. مثل صبر در مقابل حسادت و... پس باید این نیروهای متضاد وجودتان را بپذیرد و درست را پرورش و نادرست را رفع کنید. آنها را سرکوب ننمایید. چون اگر در وجودتان جمع شوند یک باره خودشان را چون آتشفشان بروز میدهند. بین این نیروها روابط مثبت و مؤثر برقرار کنید. بدانید پرورش یکی زیان زیادی به شما میرساند. اگر مابقی استعدادهای خود را فراموش یا کم اهمیت تلقی کنید باز هم زیان می بینید. مثلاً اگر فقط عقلتان را رشد دهید. همیشه دو تا دو تا حساب کنید و باید با پادشاه جهان ازدواج کنید. یا اگر عواطف را پرورش دهید پس باید یک مرده متحرک میتوانید زندگی کنید. برای همین باید آنها را عادلانه پرورش و با یکدیگر ارتباط دهید. سپس به آن تمایمت بدهید. یعنی آنها را به یک کل واحد در آورید. در این صورت شما انسانی پرورش یافته و بسط داده شده هستید. که میتوانید تمام وجودتان را عیان و بیان کنید و زندگی سرشار از توفیق به دست آورید.[10] این کار باعث میگردد در دوره نامزدیتان از تمام نیروهای عقل، ذهن، عواطف و معنویتتان برای شناخت فرد مورد نظر استفاده کنید. مثلاً با استفاده از عقلتان میتوانید رفتارهای او را درک دهید و ازسوء برداشت بپرهیزید. یا با کمک عاطفهتان میتوانید احساسات او را درک کنید و واکنش مناسب نشان دهید.
4) مشارکت دیگران:
شما به دنبال یک هدف فردی ـ اجتماعی هستید. یعنی این هدف علاوه بر این که بر شما تأثیر میگذارد، بر روی اجتماعی مؤثر است. از سوی دیگر شما برای ادامه حیاتتان نیازمند حمایت دیگران هستید و نمیتوانید در این وادی خودسرانه و به حالت خودکفا اقدام کنید. البته شما از مشاوره دیگران بهره میبرید. اما در تصمیمگیری خودکفا رفتار میکنید. باید بدانید تنهایی نمیتوان در مورد این مسأله به این مهمی یعنی ازدواج کاری کرد. پس نیاز دارید از دیگران کمک بخواهید. البته در زمان انتخاب نظامهای حمایتی خود باید بسیار دقیق و محتاط باشید. یعنی بدانید چه کسانی را باید برای مشورت و کمک انتخاب کنید.
برای این که بفهمید آیا از حمایتگر مناسب برخوردارید. هر وقت با او مشورت میکنید باید احساس قدرت، سرزندگی و آرامش نمایید و تجربه مثبتی عایدتان گردد. در مورد مشورت با خانواده و دوستان باید دانست آنها بسیار علاقمند به خوشبختی و سعادتمندی شما هستند، از همین رو مشاروههای خوبی برای شمایند. اما آنها به علت وابسته بودن به زندگی شما نمیتوانند دیدگاه مورد نظر و بدون قصد را به شما بدهند. در این شرایط باید از نیروهای متخصص چون مشاورههای مجرب استفاده کنید. در زمان جستجوی حمایتی باید بدانید تقریباً نیازتان چیست؟ یعنی برای چه نیازی از حمایت و پشتیبانی دیگران میخواهید استفاده کنید. به طور مثال، شاید نیاز دارید یک ارتباط مؤثر را بیاموزید تا به فرد مورد نظر ارتباط مفید و شایستهتر به منظور ازدواج برقرار کنید. اما نمیدانید کدام فَنَّش را لازم دارید. پس برای هر دو مسأله از حمایتگر مناسب استفاده کنید تا نیازتان برآورده شود. وانگهی به گواهی دلتان هم اعتماد کنید.[11]
5) تصمیمگیری:
مرحله بعدی مدیریت تصمیمگیری است. وقتی خوب خودتان را شناختید، معیارهایتان را هدف قرار دادید و از حمایت و مشورت دیگران استفاده نمودید. حال نوبت این است که با توجه به دادهها و اطلاعات به دست آمده تصمیم قطعی خود را بگیرید. شما مثل یک مدیر باید به ارزشیابی دادهها، اقدمات و اطلاعات کسب شده توسط خود و دیگران بپردازید. در باز خورد (ارزیابی) شما این نکته را به یاد داشته باشید، هر مرحله از انتخاب همسرتان را مورد ارزیابی قرار دهید. تا بدانید در مسیر هدفتان هستید یا این که منحرف شدهاید. اگر احساس کردید، دچار خطا شدهاید با آرامش، صبر و استفاده از حمایت و راهنمایی دیگران آن را جبران کنید و به مسیر اصلی برگردید. شاید زمان خطا دچار احساس ناراحتی شوید. اما یک مدیر احساس خودش را درک میکند، آن را میپذیرد، انگیزهای برای حل مشکلش به دست میآورد و سعی میکند حس ناراحتی را با حس شادی تغییر دهد. شما باید بدانید وقتی خطا کردید کارتان را مورد سرزنش کوتاهی قرار دهید. زیرا شما از رفتارتان جدا هستید و از طرفی هیچ کس کامل نیست. با این طرز تفکر از اذیت و خودخوری خود پرهیز میکنید و در فضای آرام و با انگیزه مشکلاتان را حل مینماید. در هر مرحله که کار را درست انجام دادید، خودتان را تشویق کنید. تا انگیزه ادامه کار را پیدا نماید و دید مثبتتری نسبت به مسائل به دست آورید. نسبت به اهدافتان مسئول پذیر باشید و بدانید شکست و موفقیت هر دو درسی هستند تا رشد و تکامل یابند.[12]
اکنون که فهمیدیم، مدیریت یک مهارتی مهم است که اگر بتوانیم آن را درست درک کنیم، میتوانیم آن را درست اجرا کنیم. هم چنین، درست اجرا کردن آن به ما قدرت میدهد تا تمام مراحل زندگی خودمان به ویژه ازدواج را به شیوه زیبا بنا کرده و رشد دهیم.
منابع:
1. بلانچار، واپسنر جانسون ، مدیر یک دقیقهای، مترجم مهر جودی، تهران: نشر یزد،1377.
2. چگونه زندگی پایداری داشته باشیم؟ www.famaliy fung. Com
3. سمیع آبادی، عبدالله، ناصری، غلامرضا، نظریههای مشاوره و رواندرمانی، تهران: نشر دانشگاهی،1373.
4. علاقمند، علی، مدیریت عمومی،تهران: نشر دوران1379 .
5. گواین، شاکتی، راه تحول، مترجم گیتی خوشدل، تهران: نشر گیل1374.
نویسنده: پروانه یارمحمدی
[1] - چگونه زندگی پایداری داشته باشیم؟ www.famaily fuhg. Com
[2] - سمیعآبادی و ناصری، نظریههای مشاوره و رواندرمانی ، ص 119.
[3] - بلانچار، مدیر یک دقیقهای، صص 43 – 41.
[4] - علاقمند، مدیریت عمومی، ص 9.
[5] - همان منبع، ص 9.
[6] - گواین ،راه تحول،صص 157 – 144.
[7] - همان منبع، صص 110- 83 و 157 – 144.
[8] - بلانچار،مدیر یک دقیقهای، ص 235.
[9] - علاقمند، مدیریت عمومی، ص 10.
[10] - گواین ،راه تحول، صص 9 – 1255.
[11] - همان منبع، ص 7 – 194.
[12] - بلانجار ، مدیر یک دقیقهای، صص 71- 61 و 55 – 45.
.:: This Template By : web93.ir ::.