+ ۱۳۸۹/۱۱/۱۴
در کتاب «کامل بهائی» نوشته حسن بن علی بن محمد بن علی بن حسن طبری، معروف به عماد الدین طبری، جزء دوم، فصل سوم، باب 25، چاپ شیخ عبدالکریم تبریزی، یک مجلدی، ص 179 چنین آمده است:
در کتاب «حاویه» آمده است که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری، حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران آنان پوشیده نگه می داشتند و به هر کودکی وعده می دادند که پدرت به سفر رفته و باز می گردد. این وضع ادامه داشت تا این که اسیران را در جوار خانه یزید جا دادند. در میان کودکان دخترکی بود چهار ساله. این دختر شبی از خواب بیدار شد و گفت:پدرم حسین کجاست؟همین الان او را در خواب دیدم و بسیار پریشان بود. زنان و کودکان همه به گریه افتادند و ناله آنان بلند شد. یزید در آن حال خوابیده بود. از صدای ناله آنان از خواب بیدار شد و گفت چه شده است؟گزارشگران یزید خبر آوردند که دختر بچه چهار ساله ای پدرش را می خواهد. یزید دستور داد سر پدرش را برای او بیاورند. آن ملعون ها سر امام حسین(ع) را آوردند و در برابر چشمان او نهادند. آن دختر بچه گفت:این چیست؟معلون ها گفتند:سر پدر توست.
دختر بچه از مشاهده آن وضع ترسید و فریاد کشید. پس از آن به حاب بیماری افتاد و پس از چند روز جان به جان آفرین تسلیم کرد (پایان کلام عماد الدین طبری).
شیخ عباس قمی عماد الدین طبری را جزو علمای بزرگ و مورد اعتماد شیعه معرفی می کند و همین داستان را در منتهی الامال در حالات امام حسین(ع)، مقصد چهارم، فصل هشتم، ص 807، چاپ هجرت، چاپ اول، 1374 آورده و در پایان داستان می گوید:برخی این خبر را به صورت گسترده نقل کرده اند و مضمون آن را یکی از بزرگان به نظم کشیده و من در این مقام به همان اشعار اکتفا می کنم:
یکی نو غنچه ای از باغ زهرا بجست از خواب نوشین بلبل آسا
به افغان از مژه خوناب می ریخت نه خونابه که خون ناب می ریخت
بگفت ای عمه بابایم کجا رفت بد ایندم در برم دیگر چرا رفت
مرا بگرفته بود ایندم در آغوش همی مالید دستم بر سر و گوش
بناگه گشت غایب از بر من ببین سوز دل و چشم تر من
برای رعایت اختصار همه اشعرا را نیاوردیم می توانید به خود منتهی الامال مراجعه کنید. نام این دختر بچه چهار ساله رقیه است.
1. سلیمان بن ابراهیم قُندوزی حنفی در کتاب خود به نام «ینابیع الموده» در جلد دوم، بابی دارد در شهادت حضرت امام حسین(ع). در این باب، از «مقتل ابی محتف» مطالبی را درباره امام حسین(ع) آورده است. در صفحه 416 جلد دوم چاپ هفتم، سال 1371 هجری شمسی، از انتشارات «الشّریف الرّضی» قم، چنین می‏گوید:«و من کلام له عند وداعه مع اهله:اللهم انک شاهد علی هؤلاء القوم الملاعین انّهم عمدوا ان لا یبقون من ذریة رسولک... ثم نادی:یا امّ کلثوم!و یا سکینة!و یا رقیّه!و یا زینب!یا اهل
بیتی علیکنّ منّی السّلام...»
در جلد یازدم «احقاق الحق»، ملحقات، در ص 633، متن «ینابیع الموده» را آورده است و گفته است که در «ینابیع الموده»، ص 346 چنین آمده است:«... یا ام کلثوم!و یا سُکَینة!و یا رقیه و یا عاتکة و یا زینب...»
کتاب احقاق الحق، نوشته قاضی نور الله حسینی مرعشی شوشتری است. حضرت آیة‏الله نجفی مرعشی، بر این کتاب تعلیقات و ملحقاتی دارد. این تعلیقات و ملحقات بسیار مهم است. کتابخانه آیة‏الله نجفی مرعشی این کتاب را به چاپ رسانده است. در مسائل اختلافی بین شیعه و سنی، داور خوبی است. این کتاب به زبان عربی است.
2. در «کشف الغمه» جلد دوم، چاپ اول، تبریز، 1381 هجری قمری، ص 38 می‏گوید:قال کمال الدین:کان له من الاولاد ذکورا و اناثا عشرة، ستة ذکور و اربع اناث.
کمال الدین می‏گوید:امام حسین ده فرزند داشت. شش پسر و چهار دختر. کمال‏الدین از دخترها زینب، فاطمه و سکینه را نام برد و چهارمی را نام نمی‏برد، (بحارالانوار، ج 45، ص 331 نیز همین حرف را از کمال‏الدین بنی طلحه نقل کرده است).
3. نویسنده کتاب «ناسخ التواریخ»، سید الشهداء در ص 238، چاپ سوم جلد چهارم آورده است:محمد بن طلحه شافعی در «مطالب السؤل» می‏گوید:امام حسین(ع) چهار دختر داشت:فاطمه، سکینه، زینب و چهارمی را نام نبرده است.
4. در کتاب «کامل بهائی» نوشته حسن بن علی بن محمد بن علی بن حسن طبری، معروف به عماد الدین طبری، در ص 179، ج دوم، چاپ اول، قم، مؤسسه طبع و نشر قم، 1376 شمسی می‏گوید:
در کتاب «حاویة در مثالب معاویة» آمده است که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری، حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند، مخفی می‏داشتند و به پسران و دختران آنان می‏گفتند:پدرتان به سفر رفته و برمی‏گردد. پس از آنکه به دستور یزید زنان و کودکان اسیر را در جوار خانه یزید جای دادند، در میان آنان دخترکی چهار ساله شبی خواب دید. از خواب بیدار شد و گفت:بابام حسین کجاست؟همین الآن او را در خواب دیدم و خیلی هم پریشان بود. زنان و کودکان، همه به گریه افتادند. سر و صدای گریه یزید
را از خواب بیدار کرد. یزید گفت:چه خبر است؟گفتند:بچه‏ای پدرش را می‏خواهد و برای همین زنان و کودکان گریه می‏کنند. یزید دستور داد:سر پدرش را ببرید و در کنار او بگذارید. مأموران یزید سر امام حسین را آوردند و در برابر چشمان آن بچه قرار دادند.
دختر چهار ساله وقتی نگاهش به آن سر افتاد ترسید و فریادی برآورد و پس از آن بیمار شد و وفات کرد.
جناب شیخ عباس قمی در منتهی الامال، ج اول، ص 807، فصل هشتم، ورود اهل بیت(ع) به مجلس یزید، انتشارات هجرت، عین عبارات کامل بهائی را نقل کرده است و اشعاری را هم که در کامل است، آورده است.
آنچه در «کامل بهائی» آمده، نشان می‏دهد دختری از امام حسین(ع) در شام وفات کرده است و در مآخذ تاریخی دیگر آمده است که امام حسین(ع) دختری به نام رقیه دارد. بر این اساس می‏توان گفت:آن دختر که در شام وفات کرد، همین رقیه است. البته رقیه همسر مسلم بن عقیل که دختر حضرت علی(ع) است، جزو اسیران بود و او هم در شام وفات کرده است. با این حساب، در شام دست کم دو نفر به نام رقیه مدفون هستند. یکی دختر چهار ساله امام حسین(ع) و دیگری همسر مسلم بن عقیل.
5. نویسنده کتاب «چهره درخشان شام» آورده است که در کتاب «لهوف» نوشته سید ابن طاوس، در وقت وداع امام حسین(ع)، نام رقیه هم بر زبان امام آمده است. من به یکی از نسخه‏های چاپ سنگی مراجعه کردم، کلمه رقیه نیامده بود ولی در لهوفی که اخیرا توسط عباس عزیزی ترجمه شده نام رقیه هم آمده است.
6. در کتاب «منتخب التواریخ»، ص 388 چاپ اول آمده است:یکی از قبوری که در شام واقع است، قبر حضرت رقیه بنت الحسین(ع) است. پس از آن داستان جالبی را نقل می‏کند. می‏گوید:شیخ محمدعلی شامی به من گفت:پدر بزرگ مادری من سید ابراهیم دمشقی سه دختر داشت. دختر بزرگ، شبی در خواب حضرت رقیه را می‏بیند. حضرت رقیه با او می‏گوید:به پدرت بگو که به والی شام خبر بدهد که در قبر من آب افتاده، بیاید و تعمیر کند. دختر خواب را به پدر می‏گوید ولی پدر می‏ترسد و خبر نمی‏کند.
شب دوم دختر وسط و شب سوم دختر سوم همین خواب را می‏بینند و شب چهارم خود سید ابراهیم آن حضرت را در خواب می‏بیند و با عتاب به او می‏گوید:چرا به والی خبر نمی‏دهی؟!سید نزد والی شام رفت و ماجرا را گفت. والی دستور داد علمای شیعه و سنی آمدند. والی گفت:قفل حرم به دست هر کس باز شود او متصدّی نبش قبر است. قفل به دست سید ابراهیم باز شد. سید قبر را نبش کرد و آن بچه را بیرون آورد و در بغل نگهداشت و قبر را تعمیر کرد. سید پس از پایان کار از خداخواست خدایا پسری برایم
عطا کن. دعای او قبول شد و سید مصطفی به دنیا آمد. والی شام ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت. سلطان عبدالحمید سید ابراهیم را متولی قبور شریفه کرد. و همین الآن تولیت قبور شریفه به دست سید عباس است که پسر سید مصطفی است. این ماجرا گویا در سال 1280 قمری روی داده است. کتاب «تراجم اعلام النساء» ج دوم، ص 103، چاپ اول، بیروت دارد:رقیه بنت الحسین(ع). پس از آن همین داستان را از «منتخب التواریخ» آورده است.
لغتنامه دهخدا در حرف راء دارد:رقیة بنت الحسین:نام دختری از امام حسین(ع) (یادداشت مؤلف). بنابراین، جایی برای تشکیک نیست.


   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش