ترکیب بند
ترکیب بند از لحاظ ساختار شعری مانند "ترجیع بند" است و تنها تفاوت آن این است که بیت تکرار شده در بین قطعه های شعر یکسان نیستند.
از ترکیب بندهای معروف ترکیب بند محتشم کاشانی در توصیف واقعه ی کربلاست.
نمونه ی ترکیب بند از وحشی بافقی
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید ----- داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید ----- گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جانسوز نهفتن تا کی----- سوختم سوختم این سوز نهفتن تا کی
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ----- ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم ----- بسته سلسله ی سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود ----- یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت -----سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت ----- یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم ----- باعث گرمی بازار شدش من بودم
** توضیح: به علت طولانی بودن، تنها قسمت هایی از ترکیب بند که نشان دهنده ی ساختار شعری آن باشد انتخاب شده است.
مسمط
فیش ناتمام است.
مجموعه جدید مصراع همقافیه (بند مسمط) و یک مصراع که قافیه آن مستقل
است. (رشته مسمط یا مصراع تسمیط) و این شکل چند بار با قافیه های متفاوت
تکرار می شود.
و اما مصراع های جدا با هم قافیه دارند، بدین نحو: الف—الف—الف—ی—
ب—ب—ب— ی — ح— ح—ج—ی به مسمط هایی که بند مسمط و رشته مسمط آنها مجموعه سه
مصراع باشد مسمط مثلث به چهار مصراع مربع و به پنج مصراعی مخمس و به شش
مصرایی مسدس گویند. مسمط حداقل مثلث و حداکثر (معمولاً) مسدس است و همه
مسمطات منوچهری مسدس است.
مانند:
گویی بط سپید جامه به صابون زده است --- کبک دری ساق پای در قدح خون زده است
بر گل تر دلیب، گنج فریدون زده است --- لشگر چین در بهار، خیمه به هامون زده است
لاله سوی جویبار خرگه بیرون زده است --- خیمه آن سبزگون خرگه این آتشین
باز مرا طبع شعر سخت به جوش آمده است — کم سخن عندلیب،دوش به گوش آمده است
از شغب مردمان لاله به جوش آمده است --- زیر به بانگ آمده است بم بخروش آمده است
نسترن مشکبوی، مشک فروش آمده است --- سیمش در گردن است، مشکش در آستین
مسمط معمولاً ساختمان قصیده را دارد اول آن تغزل است و بعد تخلص به مدح
می پردازد. این نوع جدید مسمط است که به ابتکار منوچهری از مسمط قدیم
ساخته شده است، مسمط قدیم بیتی است چند لختی که لخت های آن یک قافیه دارند
(قافیه درونی) و لخت آخری آن با لخت های آخر ابیات دیگر هم قافیه است
(قافیه بیرونی) او گاهی به این گونه اشعار شعر مسجع گویند و نمونه آن در
اشعار مولانا زیاد است.
دیده سیرست مرا جان دلیرست مرا ----- زهره شیرست مرا، زهره تابیده شدم
شکر کند عاشق حق، کز همه بردیم سبق ---- بر زبر هفت طبق، اختر رخشنده شدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان----- کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم
این ابیات را می توان به شکل زیر (مسمط و مربع) نوشت:
دیده سیرت مرا ----- جان دلبراست مرا
زهره شیرست مرا ---- زهره تابنده شدم
که هر مصراع آن دو بار مفتعلن و به اصطلاح عروصی مربع است که در شعر
فارسی مفعول نیست و ابیات فارسی معمولاً مسدس و یا مثمن هستند. از این رو
منوچهری این پاره ها را طولانی تر کرد و به حد مصراع مفعول در شعر فارسی
رساند.
مستزاد
مستزاد شعری است که در آخر مصراع های یک رباعی یا غزل یا قطعه، جمله ی کوتاهی از نثر آهنگین و مسجع اضافه می کنند که از لحاظ معنی به آن مصراع مربوط است ولی با وزن اصلی شعر هماهنگ نیست.
در واقع کلمه ی مستزاد به معنی "زیاد شده" هم همین معنی را می دهد و
علت نام گذاری این نوع شعر هم قطعه اضافه شده در پایان هر مصراع است.
نمونه ی چند مستزاد
گیرم که ز مال و زر کسی قارون شد ---------- مرگ است زپی!
یا آن که به علم و دانش افلاطون شد ---------- کو حاصل وی؟
اندوخته ام ز کف همه بیرون شد ---------- کو ناله ی نی؟
ز اندیشه کونین دلم پرخون شد ---------- کو ساغر می؟
(مشتاق اصفهانی)
گر حاجت خود بری به درگاه خدا ---------- با صدق و صفا
حاجات ترا کند خداوند روا ---------- بی چون و چرا
ز نهار مبر حاجت خود در بر خلق ---------- با جامه ی دلق
کز خلق نیاید کرم وجود و عطا ---------- بی شرک و ریا
(سنا)
رباعی
"رباعی" از کلمه ی "رباع" به معنی "چهارتایی" گرفته شده است.
"رباعی" شعری است چهار مصراعی که بر وزن "لاحول و لاقوة الابالله" سروده می شود.
سه مصراع اول رباعی تقریباً مقدمه ای برای منظور شاعر هستند و حرف اصلی در مصراع چهارم گفته می شود.
رباعی در قدیم را از لحاظ موضوع می توان به سه دسته تقسیم کرد:
الف) رباعی عاشقانه: مثل رباعی های رودکی
ب) رباعی صوفیانه : مثل رباعی های ابوسعید ابوالخیر، عطار و مولوی
ج) رباعی فلسفی: مثل رباعی های خیام
شکل رباعی به صورت زیر است:
..................... الف ///////// ..................... الف
..................... ب ///////// ....................... الف
البته در زمانهای قدیم بعضی رباعی ها دارای چهار مصراع هم قافیه بودند.
نمونه هایی از رباعی:
جز من اگرت عاشق شیداست بگو ----- ور میل دلت به جانت ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو ----- گر هست بگو، نیست بگو، راست بگو
(مولوی)
هر سبزه که بر کنار جویی رسته است ---- گویی زلب فرشته خویی رسته است
پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی ---- کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است
(خیام)
دو بیتی
کلمه ی "دوبیتی" علاوه بر اینکه در مورد رباعی به کار می رود به معنی شعری است که دارای چهار مصراع است.
دوبیتی شعری است که دارای چهار مصراع است و می تواند در هر وزنی سروده شود.
رباعی نیز در واقع یک نوع دوبیتی است که وزن خاصی دارد.
بیشتر دو بیتی های مربوط به بابا طاهر است.
نمونه هایی از دو بیتی های باباطاهر:
دل عاشق به پیغامی بسازد ----- خمارآلوده با جامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافی است ----- ریاضت کش به بادامی بسازد
***
ز دست دیده و دل هر دو فریاد ----- هر آنچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد-------------زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
***
جوونی هم بهاری بود و گذشت ----- به ما یک اعتباری بود و بگذشت
میون ما و تو یک الفتی بود. ------ که آن هم نوبهاری بود و گذشت
تصنیف
بوی جوی مولیان آید همی ------ یاد یار مهربان آید همی
این شعر منسوب به رودکی را
که همراه با چنگ خوانده میشده شاید بتوان تصنیف دانست و از آن به بعد نیز
عده ای از شاعران اشعار خویش را همراه با عود و چنگ می خوانده اند.
در قرن ششم و هفتم تصنیف سرائی معمول بوده چنانکه دولتشاه سمرقندی
نوشته است عبدالقادر عودی برای ابن حسام هروی (متوفی به سال 737- ه – ق)
تصنیفی سرود.
در روزگار صفویه نیز سرودن تصنیف معمول و متداول بوده است از جمله
تصنیف سازان می توان به شاهمراد خوانساری اشاره کرد که تصنیف های متعددی را
سرود.
در عهد زندیه تصنیف های زیادی درباره رشادت لطفعلی خان زند سروده شد.
در زمان ناصرالدین شاه قاجار نیز
ترانه های زیادی دهان به دهان برگشت که می توان به تصنیف هائی که درباره
ظل السلطان در دوران حکومتش در اصفهان و یا تصنیف درباره ی ماشین دودی شهر
ری اشاره شد اما مشهورترین تصنیف ساز دوره قاجاریه میرزا علی اکبر خان شیدا
بود که همراه با تصنیف، سه تار می زد.
عارف قزوینی تصنیف ساز و شاعر معروف اولین کسی بود که تصنیف را برای مقاصد سیاسی و میهنی سرود
ملک الشعرای بهار و رهی معیری نیز از تصنیف سازان معروف بودند.
نمونه ای از تصنیف های ملک الشعرای بهار که در دستگاه ماهور خوانده می شود:
زمن نگارم / خبر ندارد/ بحال زارم/ نظر ندارد
خبر ندارم / من از دل خود / دل من از من / خبر ندارد
کجا رود دل که دلبرش نیست/ کجا پرد مرغ / که پر ندارد
امان ازین عشق / فغان ازین عشق / که غیر خون / جگر ندارد
همه سیاهی/ همه تباهی / مگر شب ما / سحر ندارد
بهار مضطر مثال دیگر / که آه و زاری / اثر ندارد
چهارپاره
"چهارپاره" از قالب های جدیدی است که همزمان با رواج
شعر نو بوجود آمده است.
"چهارپاره" مجموعه ای از
دو بیتی هایی است که در کل یک شعر را می سازند.
دو بیتی های تشکیل دهنده چهارپاره از لحاظ قافیه با هم تفاوت دارند.
نمونه ای از چهارپاره:
فالگیر
کند وی آفتاب به پهلو فتاده بود ----- زنبورهای نور زگردش گریخته
در پشت سبزه های لگدکوب آسمان----- گلبرگ های سرخ شفق تازه ریخته
***
کف بین پیرد باد درآمد ز راه دور ----- پیچیده شال زرد خزان را به گردنش
آن روز میهمان درختان کوچه بود ----- تا بشنوند راز خود از فال روشنش
***
در هر قدم که رفت درختی سلام گفت----- هر شاخه دست خویش به سویش دراز کرد
او دست های یک یکشان را کنار زد ----- چون کولیان نوای غریبانه ساز کرد
***
آن قدر خواند که زاغان شامگاه ----- شب را ز لابلای درختان صدا زدند
از بیم آن صدا به زمین ریخت برگ ها----- گویی هزار چلچله را در هوا زدند
***
شب همچو آبی از سراین برگ ها گذشت ----- هر برگ همچو نیمه دستی بریده بود
هر چند نقشی از کف این دست ها نخواند ----- کف بین باد طالع هر برگ دیده بود
(نادر نادرپور)
مفرد
هر شعری حداقل یک بیت دارد.
"مفرد" شعری تک بیتی است که شاعر تمام مقصود خود را در همان یک بیت بیان می کند.
"مفرد" یا همان "تک بیت" اغلب برای بیان نکته های اخلاقی به کار می رود.
در "مفرد" گاهی دو مصراع هم قافیه هستند و گاهی دارای قافیه نیستند.
بعضی از شعرا دارای تک بیت های زیادی هستند، مانند
سعدی که در پایان دیوانش به تعداد زیادی از این "مفرد" ها بر می خوریم که تحت عنوان "مفردات" تقسیم بندی شده اند.
بعضی گفته اند که "مفرد" در واقع همان ضرب المثل است که به شعر بیان شده است.
نمونه هایی از مفرد:
پای ملخی نزد سلیمان بردن ----- زشت است ولیکن هنر است از موری
***
مردی نه به قوت است و شمشیر زنی ----- آن است که جوری که توانی نکنیتضمین
تضمین به طور کلی به این معنی است که قطعاتی از شعر شاعر دیگری را در داخل شعر خود بیاورند.
در بین شاعران قدیمی چون حافظ و سعدی و ... تضمین به این معنا بوده است که با ذکر اسم شاعر، مصراع یا بیتی از شعر او را در میان غزل یا قصیده خود بیاورند.
مثلاً سعدی غزلی دارد که این گونه شروع می شود:
من از آن روز که در بند تو ام آزادم ----- پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
و حافظ در غزلی مصراع اول این غزل را به این صورت تضمین کرده است.
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ----- ناز بنیاد مکن تا نَکَنی بنیادم
.
.
.
و در آخر، مصراع سعدی را تضمین می کند و می گوید:
حافظ از جو ر تو، حاشا که بگرداند روی ---- من از آن روز که در بند تو ام آزادم
اما تضمین در بین شعرای سده ی اخیر به این معنی است با شعری از شعرای قدیمی مسمط بسازند.
مثلاً غزلی از سعدی یا حافظ را تضمین می کنند و با اضافه کردن ابیاتی
هم وزن و هم قافیه مصراع های اول آن شعر، شعری می سرایند که در قالب مسمط چهار یا پنج یا شش مصراعی است.
این نوع تضمین در قدیم مرسوم نبوده و در سالهای اخیر متداول شده است.
یکی از تضمین های معروف مربوط به ملک الشعرای بهار است ک غزلی از سعدی را تضمین کرده است.
قسمتی از این شعر در زیر آورده شده است:
ابیاتی که به رنگ نارنجی آورده شده است مربوط به غزلی از سعدی است که ملک الشعرای بهار آن را در بین شعر خود آورده است.
 |
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ ----- یا چو شیرین سخنت نخل شکر باری هست؟
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟----- هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست
مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست ----- یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس----- به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس
پایبند تو ندارد سر دمسازی کس----- موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس----- که به هر حلقهی زلف تو گرفتاری هست
بیگلستان تو در دست بجز خاری نیست----- به ز گفتار تو بیشائبه گفتاری نیست
فارغ از جلوهی حسنت در و دیواری نیست----- ای که در دار ادب غیر تو دیاری نیست!
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست----- در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم----- شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم
منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم ----- نزد اعمی صفت مهر منور نکنم
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟----- همه دانند که در صحبت گل خاری هست
2- قالبهای نوین
تا اوایل قرن حاضر هجری شمسی ،شاعران ما دو اصل کلی تساوی وزن
مصراعهای شعر و نظم ثابت قافیه ها را رعایت کرده اند و اگر هم نوآوری در
قالبهای شعر داشته اند، با حفظ این دو اصل بوده است. در آغاز این قرن،
شاعرانی به این فکر افتادند که آن دو اصل کلّی را به کنار گذارندو نوآوری
را فراتر از آن حدّ و مرز گسترش دهند. شعری که به این ترتیب سروده شد، شکلی
بسیار متفاوت با شعرهای پیش از خود داشت.
در این گونه شعرها، شاعر مقیّد نیست مصراعها را وزنی یکسان ببخشد و
در چیدن مصراعهای هم قافیه، نظامی ثابت را ـ چنان که مثلاً در غزل یا مثنوی
بود ـ رعایت کند. طول مصراع، تابع طول جمله شاعر است و قافیه نیز هرگاه
شاعر لازم بداند ظاهر می شود. در این جا آزادی عمل بیشتر است و البته از
موسیقی شعر کهن بی بهره است.
پدیدآورنده جدی این قالبها را نیما یوشیج می شمارند،. البته پیش از
نیما یوشیج نیز اندک نمونه هایی از این گونه شعر دیده شده است، ولی نه قوّت
آن شعرها در حدّی بوده که چندان قابل اعتنا باشد و نه شاعران آنها با
جدّیت این شیوه را ادامه داده اند.
نوگرایی نیما و پیروان او، فقط در قالبهای شعر نبود. آنها در همه عناصر
شعر معتقد به یک خانه تکانی جدّی بودند و حتّی می توان گفت تحوّلی که به
وسیله این افراد در عناصر خیال و زبان رخ داد، بسیار عمیق تر و کارسازتر از
تحوّل در قالب شعر بود.
شاعران کهن سرا می کوشیدند نظام موسیقیایی را حفظ کنند هرچند در این
میانه آسیبی هم به زبان و خیال وارد شود و شاعران نوگرا می کوشند آزادی عمل
خویش در خیال و زبان را حفظ کنند هرچند آسیبی متوجه موسیقی شود. پس می
توان گفت پیدایش شعر نو، ناشی از یک سبک و سنگین کردن مجدّد عناصر شعر و
ایجاد توازنی نوین برای آنها بوده است.
قالب نیمایی
شعر آزاد
شعر سپید