+ ۱۳۸۹/۱۲/۱۴
من تعداد زیادی مطلب در مورد ازدواج خوندم اما این خیلی به دلم نشست... امیدوارم خوشتون بیاد

ازدواج باید در مرتبه دوم باشد، پدیده ی اولیه باید عشق باشد؛ آنوقت می توانید باهم باشید. این باهم بودن، باید یک دوستی و یک مسئولیت باشد. وقتی که دو نفر عاشق یکدیگر باشند، مسئول هستند، از یکدیگر مراقبت می کنند.

Wedding

برای ایجاد چنین مسئولیت و مراقبتی به هیچ قانونی نیاز نیست؛ هیچ قانونی قادر به ایجاد آن نیست. در بالاترین حد، قانون می تواند ساختاری تشریفاتی بر شما تحمیل کند که عشق و دوستی شما را نابود خواهد کرد.

درعین حال، چون باید در یک جامعه زندگی کنید، می توانید ازدواج کنید، ولی ازدواج باید در مرتبه دوم بماند. ازدواج باید فقط به این دلیل باشد که شما یکدیگر را دوست دارید؛ ازدواج باید حاصل عشق شما باشد، نه برعکس. در گذشته چنین بوده که اول ازدواج می کردند و سپس می توانستند همدیگر را دوست داشته باشند.

این غیرممکن است: کسی نمی تواند عشق را اداره کند، هیچکس قدرت ندارد که عشق را خلق کند. عشق وقتی روی می دهد که اتفاق افتاده باشد.

می توانی دو نفر را کنار همدیگر قرار دهی و این کاری است که در طول قرون انجام شده است. این دو نفر را به ازدواج هم می آورید و وقتی که دو نفر با هم باشند، شروع می کنند به دوست داشتن همدیگر. درست مانند خواهران که برادرانشان را دوست دارند و برادرانی که خواهرشان را دوست دارند. این یک ترتیبات تحمیلی است و وقتی که دو نفر باهم هستند، نوعی از خوش آمدن و دوست داشتن پدید می آید و این دو نفر به هم متکی می شوند و از همدیگر استفاده می کنند.

ولی عشق؟! این رابطه ای کاملاً متفاوت است.

اگر ازدواج اول بیاید، تقریباً غیرممکن است که عشق هرگز بتواند رخ دهد.

درواقع، ازدواج را برای ممانعت از عشق ابداع کرده اند، زیرا عشق خطرناک است. عشق تو را به چنان اوج هایی از خوشی و سرور و شعف و شعر می برد که برای جامعه خطرناک است تا به مردم اجازه دهد تا چنان بلندایی بالا بروند و چیزها را از آن ژرفاها و از آن بلندی ها ببینند.

زیرا اگر فردی عشق را بشناسد، چیزهای دیگر هرگز او را ارضاء نخواهند کرد. آنوقت دیگر نمی توانی او را با یک حساب بانکی درشت راضی نگه داری، نه! حساب بانکی درشت کمکی نخواهد کرد، اینک او چیزی در مورد ثروت واقعی می داند.

اگر انسانی عشق را شناخته و آن بلندی های شعف انگیز را تجربه کرده باشد، قادر نخواهی بود که او را جذب بازی های سیاسی کنی. چه اهمیتی دارد؟! قادر نیستی او را به کارهای زشت غیرانسانی وادار کنی. او ترجیح می دهد که انسانی فقیر باقی بماند، ولی عشقش جاری باشد.

زمانی که عشق را بکشی ــ و ازدواج تلاشی است برای کشتن عشق ــ وقتی که عشق را بکشی، آنگاه آن انرژی فرد که دیگر در عشق مصرف نمی شود، در دسترس جامعه است تا از آن بهره کشی شود.

می توانی از او یک سرباز بسازی، او سربازی خطرناک خواهد بود. او آماده است تا بکشد ــ هربهانه ای کافی است که او برای کشتن یا کشته شدن آماده شود. او لبریز از ناکامی ها و خشم هاست: می توانی او را به هر جهت جاه طلبانه ای سوق بدهی.

او یک سیاست کار خواهد شد...

کسانی هستند که عشق را نشناخته اند. عشقی که ناکام مانده باشد، به طمعی عظیم تبدیل می شود: عشق ناکام مانده به خشونتی عظیم تبدیل می شود و تو را وارد دنیای جاه طلبی ها می کند. عشق ناکام مانده، بسیار ویرانگر است.

ولی جامعه به افراد ویرانگر نیاز دارد. به ارتش های بزرگ نیاز دارد؛ به ارتش هایی از سیاست بازها نیاز دارد، به لشگرهایی از منشی ها، کارمندان دفتری و غیره نیاز دارد. جامعه به افرادی نیاز دارد که بتوانند هرکاری را انجام دهند. زیرا آنان در زندگی، هیچ چیز والا را نشناخته اند. آنان هرگز لحظاتی شاعرانه را در زندگی لمس نکرده اند؛ آنان می توانند تمام عمر به شمارش پول ادامه بدهند و فکر کنند که همه ی زندگی همین است.

عشق خطرناک است...!

من مایلم که عشق در دسترس همه قرار داشته باشد و اگر ازدواجی صورت می گیرد، باید محصولی جانبی از عشق باشد و  در مرتبه دوم قرار بگیرد.

اگر روزی عشق از بین رفت، برای از بین بردن (متارکه و جدایی) ازدواج هیچ مانعی نباید وجود داشته باشد. اگر دو نفر بخواهند ازدواج کنند، هر دو باید باهم توافق داشته باشند. ولی برای طلاق گرفتن، حتی اگر یک نفر بخواهد طلاق بگیرد، همین باید کافی باشد.

برای طلاق نباید به توافق دو نفر نیاز باشد. هم اکنون، برای ازدواج هیچ مانعی وجود ندارد. هر دو احمقی می توانند به اداره ثبت بروند و ازدواج کنند! ولی برای طلاق هزار و یک مانع وجود دارد.

این رویکردی بسیار جنون آمیز است.

به نظر من، وقتی دو نفر بخواهند ازدواج کنند، انواع موانع باید ایجاد شود: باید به آنان گفته شود: ”دو سال صبر کنید. دو سال با هم زندگی کنید و پس از دو سال، اگر باز هم مایل به ازدواج با هم بودید، برگردید.“ مردم باید مجاز باشند با هم زندگی کنند تا بتوانند خودشان را بشناسند و ببینند که آیا با هم جور هستند یا نه؟ آیا می توانند در زندگی با هم یک هماهنگی ایجاد کنند یا نه؟

ولی هرکسی می تواند به دفتر ثبت ازدواج برود و ازدواج کند و هیچکس برایشان مانعی ایجاد نمی کند. این مسخره است. وقتی بخواهی که جدا شوی، آنوقت تمام دادگاه ها و قانون و پلیس و همه هستند تا مانع تو شوند!

جامعه با ازدواج موافق است و با طلاق مخالف....

من نه با ازدواج موافق هستم و نه با طلاق.

به نظر من، بین مردم فقط باید یک رابطه دوستانه، یک مسئولیت و یک حمایت وجودداشته باشد و اگر آن روز دور است، تا آن زمان نباید اجازه داد که ازدواج امری آسان باشد. مردم باید فرصت بیابند تا یکدیگر را آزمایش کنند، در انواع موقعیت ها با هم زندگی کنند. ازدواج، فقط به دلایل احساسات شاعرانه و عشق در نگاه اول، نباید مجاز باشد.

بگذار اوضاع خنک شود، بگذار اوضاع معمولی شود، بگذار تا ببینند چگونه با زندگی معمولی و مشکلات روزمره کنار می آیند و تنها در آن صورت باید مجاز باشند که با هم ازدواج کنند.

آن ازدواج نیز باید موقتی باشد. شاید باید هر دو سال یک بار بازگردند و آن را تمدید کنند؛ اگر برنگشتند، ازدواج پایان یافته است.

مجوز ازدواج باید هر دو سال تمدید شود و اگر بخواهند از هم جدا شوند، هیچ مانعی نباید ایجاد شود.

و در ادامه من نیز می گویم: هر دو نفر هر لحظه باید ازدواج، خواسته بودن در کنار هم و عشق آن لحظه را چک کنند نه قول و قرارهای 20 سال پیش یا حتی هفته پیش را که اگر چنین نباشد بزودی دو جسد کنار یکدیګر هستند و بس.

  منبع : نجد نوری

   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش