
جان خودم نباشه جان شما یک نون بربری رو دو شبانه روز می جوید. خوب پیریه و هزار درد. بیچاره نا نداشت یه دندون که بیشتر نداشت اونم که من اشغال کرده بودم. یعنی راستش استعفا ندادم اخراجم کردند! پیرمرد رفت پیش دندون ساز آخرین دندون رو کشید یک دست دندون مصنوعی نو با ضمانت گذاشت توی دهن پیرمرد. منم که جونمو از سر راه نیاوردم اصلا تا حالا کسی شنیده دندون مصنوعی کرم داشته باشه. ولی به گمونم دندوناش ساخت چین بودن. بدجوری موقع جویدن صدا میداد. روم به دیوار بوی گندی هم میداد!
یکشنبه: پسر عموم سقراط زنگ زد. نمیدونم از کجا فهمیده بود بیکار شدم. کار بابامه. توی خبر پراکنی روی بی بی سی رو کم کرده. ولی بدم نشد گفت یه شغل نون و آبدار برام سراغ داره. هرچی گفتم کار چیه چیزی بروز نداد. میگفت میخوام مثل ایرانی ها سورپرایزت کنم. هر چی به این مخ کرم خورده فشار آوردم معنی سورپرازو نفهمیدم. فکر کنم معادل خارجیش غافلگیری میشه. ای بابا از دست این ایرانی ها با این فرهنگ غنی شون!
دوشنبه: اینم شد شغل؟! از دست این سقراط. اگه غرغر این ننم و منت های
بابام نبود اصلا قبول نمی کردم. من که یه عمر با عزت و آبرو توی دهن
پیرمرده زندگی کرده بودم. کار کرده بودم با عرق جبینم نون حلال درآورده
بودم حالا برم کرم اینترنتی بشم که چی؟! توی ایملیهای خصوصی و نیمه خصوصی
مردم فاتحه بخونم. اصلا آدم اسم اینترنتو میشنوه مور مورش میشه. تازه با
این آنتی ویروسهایی که دم به دقیقه بروز میشن چیکار کنم. آخر عمری جوان
مرگم میکنن اینا.
سه شنبه: بد جایی نیست. سقراط یه راههایی رو یادم داده که میتونی از
دست آنتی ویروسها و هرچی دشمن کرمه قایم بشی. آخ که وقتی میری توی اینترنت
انگار جوان چهارده ساله ای. بگو چرا بعضی از این آدمها صبح تا شب از پاش
جم نمی خورن.
چهارشنبه: امروز منو سقراط و جوان امروزی که یکی از همکاراس حمله کردیم
به یه ایمیل. مزه اش بد نبود . ولی نمیدونم چرا یه کمی- فقط یه کمی- بوی
عشق میداد. تازه وسطش عکس یه قلب بود که یه تیر خورده بود وسطش. ما که بی
سواد مادر زادیم ولی اینجور که فهمیدم متن ایمیله پیشنهاد ازدواج موقت
بود!
پنجشنبه: ای کاش این شغله رو قبول نمی کردم. بابا توی دهن پیرمرده فقط
من بودم و من. کسی کار به کارم نداشت. کسی قصد جونمو نمی کرد. همین امروز
صبح یه آنتی ویروس با مگس کش دنبالم افتاده بود صد بار مردم و زنده شدم تا
یه سوراخی پیدا کنم قایم بشم. سقراطم بجای دلداری، تا شب غر غر میکرد که
تو تازه کاری چرا تنهایی راه افتادی رفتی توی باند اطلاعاتی. باید سواد
یاد بگیری بدونی کجا بری. حالا سواد چه ربطی به اینا داره عقل من قد
نمیده. البته بیچاره حق داره بابام منو دست اون سپرده.
جمعه: امروز تا لنگ ظهر خوابیدم، چه حالی داد! ولی سر دلم سنگین بود
فکر کنم از اون ایمیله اس حتما حروفش جابجا شده رسیده دست طرف اونم فکر
کرده فرستنده نیت شومی در موردش داره کلا بیخیال شده و اون بنده خدام تا
شب نشسته ما رو نفرین کرده. خدا از گناهامون بگذره...
.:: This Template By : web93.ir ::.