+ ۱۳۸۹/۱۱/۱۸

زندگينامه حضرت مهدي(ع)


ولادت ولادت حضرت مهدي صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نيمه شعبان سال 255يا 256هجري بود پس از اينكه دو قرن و اندي از هجرت پيامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادي ( ع ) و امام يازدهم حضرت عسكري ( ع ) رسيد ، كم كم در بين فرمانروايان و دستگاه حكومت جبار ، نگراني هايي پديد آمد . علت آن اخبار و احاديثي بود كه در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسكري ( ع ) فرزندي  تولد خواهد يافت كه تخت و كاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد كرد و عدل و داد را جانشين ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احاديثي كه بخصوص از پيغمبر ( ص ) رسيده بود ، اين مطلب زياد گفته شده و به گوش زمامداران رسيده بود   در اين زمان يعني هنگام تولد حضرت مهدي ( ع ) ، معتصم عباسي  ، هشتمين خليفه عباسي   ، كه حكومتش از سال 218هجري آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مركز حكومت عباسي   قرار داد اين انديشه - كه ظهور مصلحي پايه هاي حكومت ستمكاران را متزلزل مي نمايد و بايد از تولد نوزادان جلوگيري كرد ، و حتي مادران بيگناه را كشت ، و يا قابله هايي را پنهاني به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاريخ نظايري دارد . در زمان حضرت ابراهيم ( ع ) نمرود چنين كرد . در زمان حضرت موسي ( ع ) فرعون نيز به همين روش عمل نمود . ولي خدا نخواست . همواره ستمگران مي خواهند مشعل حق را خاموش كنند ، غافل از آنكه ، خداوند نور خود را تمام و كامل مي كند ، اگر چه كافران و ستمگران نخواهند در مورد نوزاد مبارك قدم حضرت امام حسن عسكري ( ع ) نيز داستان تاريخ به گونه اي   شگفت انگيز و معجزه آسا تكرار شد   امام دهم بيست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام يازدهم ( ع ) نيز در آنجا زير نظر و نگهباني حكومت به سر مي برد به هنگامي كه ولادت ، اين اختر تابناك ، حضرت مهدي ( ع ) ، نزديك گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پديد آمدن اين نوزاد جلوگيري كنند ، و اگر پديد آمد و بدين جهان پاي  نهاد ، او را از ميان بردارند   بدين علت بود كه چگونگي احوال مهدي   ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته مي شد ، جز چند تن معدود از نزديكان ، يا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسكري ( ع ) كسي او را نمي ديد . آنان نيز مهدي  را گاه بگاه مي ديدند ، نه هميشه و به صورت عادي.

شيعيان خاص ، مهدي ( ع ) را مشاهده كردند در مدت 5 يا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدي  كه پدر بزرگوارش حيات داشت ، شيعيان خاص به حضور حضرت مهدي ( ع) مي رسيدند   از جمله چهل تن به محضر امام يازدهم رسيدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنماياند تا او را بشناسند ، و امام چنان كرد   آنان پسري را ديدند كه بيرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبيه به پدر خويش . امام عسكري فرمود : " پس از من ، اين پسر امام شماست ، و خليفه من است در ميان شما ، امراو را اطاعت كنيد ، از گرد رهبري او پراكنده نگرديد ، كه هلاك مي شويد و دينتان تباه مي گردد . اين را هم بدانيد كه شما او را پس از امروز نخواهيد ديد ، تا اينكه زماني دراز بگذرد . بنابراين از نايب او ، عثمان بن سعيد ، اطاعت كنيد " . و بدين گونه ، امام يازدهم ، ضمن تصريح به واقع شدن غيبت كبري ، امام مهدي را به جماعت شيعيان معرفي فرمود ، و استمرار سلسله ولايت را اعلام داشت .يكي  از متفكران و فيلسوفان قرن سوم هجري كه به حضور امام رسيده است ، ابو سهل نوبختي مي باشد باري ، حضرت مهدي ( ع ) پنهان مي زيست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسكري   در روز هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجري ديده از جهان فرو بست . در اين روز بنا به سنت اسلامي ، مي بايست حضرت مهدي بر پيكر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفاي ستمگر عباسي جريان امامت را نتوانند تمام شده اعلام كنند ، و يا بد خواهان آن را از مسير اصلي منحرف كنند ، و وراثت معنوي  و رسالت اسلامي و ولايت ديني را به دست ديگران سپارند . بدين سان ، مردم ديدند كودكي همچون خورشيد تابان با شكوه هر چه تمامتر از سراي امام بيرون آمد ، و جعفر كذاب عموي خود را كه آماده نماز گزاردن بر پيكر امام بود به كناري زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد


ضرورت غيبت آخرين امام  بيرون آمدن حضرت مهدي ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد كارگزاران و ماموران معتمد عباسي به خانه امام حسن عسكري (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بيشتر جستند كمتر يافتند ، و در چنين شرايطي بود كه براي بقاي   حجت حق تعالي ، امر غيبت امام دوازدهم پيش آمد و جز اين راهي براي حفظ جان آن " خليفه خدا درزمين " نبود ، زيرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بين مردم همان بود و قتلش همان . پس مشيت و حكمت الهي  بر اين تعلق گرفت كه حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وي  كوتاه گردد ، و واسطه فيوضات رباني ، بر اهل زمين سالم ماند . بدين صورت حجت خدا ، هر چند آشكار نيست ، اما انوار هدايتش از پس پرده غيبت راهنماي مواليان و دوستانش مي باشد . ضمنا اين كيفر كردار امت اسلامي است كه نه تنها از مسير ولايت و اطاعت امير المؤمنين علي   ( ع ) و فرزندان معصومش روي بر تافت ، بلكه به آزار و قتل آنان نيز اقدام كرد ، و لزوم نهان زيستي آخرين امام را براي حفظ جانش سبب شد در اين باب سخن بسيار است و مجال تنگ ، اما براي   اينكه خوانندگان به اهميت وجود امام غايب در جهان بيني تشيع پي برند ، به نقل قول پروفسور هانري كربن - مستشرق فرانسوي - در ملاقاتي كه با علامه طباطبائي داشته ، مي پردازيم :" به عقيده من مذهب تشيع تنها مذهبي است كه رابطه هدايت الهيه را ميان خدا و خلق ، براي هميشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پيوستگي  ولايت را زنده و پابر جا مي دارد ... تنها مذهب تشيع است كه نبوت را با حضرت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - ختم شده مي داند ، ولي ولايت راكه همان رابطه هدايت و تكميل مي باشد ، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده مي داند . رابطه اي  كه از اتصال عالم انساني به عالم الوهي كشف نمايد ، بواسطه دعوتهاي ديني قبل از موسي و دعوت ديني موسي و عيسي و محمد - صلوات الله عليهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولايت جانشينان وي ( به عقيده شيعه )زندهبوده وهست وخواهدبود،اوحقيقتي است زنده كه هرگز نظ ر علمي نمي تواند او ر ا از خرافات شمرده از ليست حقايق حذف نمايد آري تنها مذهب تشيع است كه به زندگي اين حقيقت ، لباس دوام و استمرار پوشانيده و معتقد است كه اين حقيقت ميان عالم انساني و الوهي  ، براي هميشه ، باقي و پا برجاست " يعني  با اعتقاد به امام حي غايب


صورت و سيرت مهدي ع چهره و شمايل حضرت مهدي ( ع ) را راويان حديث شيعي و سني چنين نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابرواني هلالي و كشيده ، چشمانش سياه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهايش براق و گشاد ، بيني اش كشيده و زيبا، پيشاني اش بلند و تابنده . استخوان بندي اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهايش درشت .گونه هايش كم گوشت و اندكي متمايل به زردي  - كه از بيداري شب عارض شده -بر گونه راستش خالي مشكين . عضلاتش پيچيده و محكم ، موي سرش بر لاله گوش ريخته ، اندامش متناسب و زيبا ، هياتش خوش منظر و رباينده ، رخساره اش در هاله اي از شرم بزرگوارانه و شكوهمند غرق . قيافه اش از حشمت و شكوه رهبري سرشار .نگاهش دگرگون كننده ، خروشش درياسان ، و فريادش همه گير " .حضرت مهدي صاحب علم و حكمت بسيار است و دارنده ذخاير پيامبران است . وي   نهمين امام است از نسل امام حسين ( ع ) اكنون از نظرها غايب است . ولي مطلق و خاتم اولياء و وصي اوصياء و قائد جهاني و انقلابي  اكبر است . چون ظاهر شود ، به كعبه تكيه كند ، و پرچم پيامبر ( ص ) را در دست گيرد و دين خدا را زنده و احكام خدا را در سراسر گيتي جاري كند . و جهان را پر از عدل و داد و مهرباني كند .حضرت مهدي ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلي است و همه هستي او را فراگرفته است . مهدي ( ع ) عادل است و خجسته و پاكيزه . ذره اي از حق را فرو نگذارد . خداوند دين اسلام را به دست او عزيز گرداند . در حكومت او ، به احدي ناراحتي نرسد مگر آنجا كه حد خدايي جاري گردد .مهدي ( ع ) حق هر حقداري را بگيرد و به او بدهد . حتي  اگر حق كسي زير دندان ديگري   باشد ، از زير دندان انسان بسيار متجاوز و غاصب بيرون كشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حكومت مهدي ( ع ) حكومت جباران و مستكبران ، و نفوذ سياسي   منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مكه - قبله مسلمين - مركز حكومت انقلابي مهدي   شود . نخستين افراد قيام او ، در آن شهر گرد آيند و در آنجا به او بپيوندند ...برخي به او بگروند ، با ديگران جنگ كند ، و هيچ صاحب قدرتي و صاحب مرامي   ، باقي   نماند و ديگر هيچ سياستي و حكومتي ، جز حكومت حقه و سياست عادله قرآني   ، در جهان جريان نيابد . آري ، چون مهدي ( ع ) قيام كند زميني  نماند ، مگر آنكه در آنجا گلبانگ محمدي : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حكومت مهدي ( ع ) به همه مردم ، حكمت و علم بياموزند ، تا آنجا كه زنان در خانه ها با كتاب خدا و سنت پيامبر ( ص ) قضاوت كنند . در آن روزگار ، قدرت عقلي توده ها تمركز يابد . مهدي ( ع ) با تاييد الهي   ، خردهاي مردمان را به كمال رساند و فرزانگي  در همگان پديد آورد ... .مهدي ( ع ) فرياد رسي است كه خداوند او را بفرستد تا به فرياد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسايش و وفور نعمتي  بيمانند دست يابند . حتي   چهارپايان فراوان گردند و با ديگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمين گياهان بسيار روياند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفينه هاي  زمين و ديگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدي ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بيفسرد ، رسم ستم و شبيخون و غارتگري برافتد و جنگها از ميان برود .در جهان جاي ويراني نماند ، مگر آنكه مهدي ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احكام مهدي ( ع ) و در حكومت وي ، سر سوزني  ظلم و بيداد بر كسي نرود و رنجي بر دلي ننشيند .مهدي ، عدالت را ، همچنان كه سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه هاي مردمان كند و دادگري او همه جا را بگيرد .


شمشير حضرت مهدي ع

شمشير مهدي ، سيف الله و سيف الله المنتقم است . شمشيري است خدائي   ،شمشيري است انتقام گيرنده از ستمگران و مستكبران . شمشير مهدي شمشير انتقام از همه جانيان در طول تاريخ است . درندگان متمدن آدمكش را مي كشد ، اما بر سر ضعيفان و مستضعفان رحمت مي بارد و آنها را مي نوازد .
روزگار موعظه و نصيحت در زمان او ديگر نيست . پيامبران و امامان و اولياء حق آمدند و آنچه لازمه پند دادن بود بجاي آوردند . بسياري  از مردم نشنيدند و راه باطل خود را رفتند و حتي اولياء حق را زهر خوراندند و كشتند . اما در زمان حضرت مهدي   بايد از آنها انتقام گرفته شود . مهدي ع   آن قدر از ستمگران را بكشد كه بعضي گويند : اين مرد از آل محمد ص نيست . اما او از آل محمد ( ص ) است يعني از آل حق ، آل عدالت ، آل عصمت و آل انسانيت است . از روايات شگفت انگيزي كه در مورد حضرت مهدي ع   آمده است ، خبري است كه از حضرت امام محمد باقر ع نقل شده و مربوط است به 1290 سال قبل . در اين روايت
حضرت باقر   ع   مي گويند : " مهدي ، بر مركبهاي پر صدايي ، كه آتش و نور در آنها تعبيه شده است ، سوار مي شود و به آسمانها ، همه آسمانها سفر مي كند " . و نيز در روايت امام محمد باقر   ع   گفته شده است كه بيشتر آسمانها ، آباد و محل سكونت است . البته اين آسمان شناسي اسلامي ، كه از مكتب ائمه طاهرين   ع استفاده مي شود ، ربطي به آسمان شناسي يوناني و هيئت بطلميوسي ندارد ... و هر چه در آسمان شناسي يوناني ، محدود بودن فلك ها و آسمانها و ستارگان مطرح است ، در آسمان شناسي اسلامي ، سخن از وسعت و ابعاد بزرگ است و ستارگان بيشمار و قمرها و منظومه هاي فراوان . و گفتن چنين مطالبي از طرف پيامبر اكرم   ص و امام باقر ع جز از راه ارتباط با عالم غيب و علم خدائي امكان نداشته است


غيبت كوتاه مدت يا غيبت صغري مدت غيبت صغري بيش از هفتاد سال بطول نينجاميد   از سال 260ه. تا سال 329ه كه در اين مدت نايبان خاص ، به محضر حضرت مهدي ( ع ) مي رسيدند ، و پاسخ نامه ها سؤالات را به مردم مي رساندند . نايبان خاص كه افتخار رسيدن به محضر امام ع را داشته اند ، چهار تن مي باشند كه به " نواب خاص " يا " نايبان ويژه " معروفند . نخستين نايب خاص مهدي ( ع ) عثمان بن سعيد اسدي است . كه ظاهرا بعد از سال 260 هجري وفات كرد ، و در بغداد به خاك سپرده شد . عثمان بن سعيد از ياران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام يازدهم بود و خود در زير سايه امامت پرورش يافته بود . محمد بن عثمان : دومين سفير و نايب امام ع   محمد بن عثمان بن سعيد فرزند عثمان بن سعيد است كه در سال 305هجري وفات كرد و در بغداد بخاك سپرده شد .نيابت و سفارت محمد بن سعيد نزديك چهل سال بطول انجاميد . حسين بن روح نوبختي : سومين سفير ، حسين بن روح نوبختي بود كه در سال 326هجري فوت كرد . علي بن محمد سمري : چهارمين سفير و نايب امام حجه بن الحسن ( ع ) است كه در سال 329هجري قمري در گذشت و در بغداد دفن شد . مدفن وي نزديك آرامگاه عالم و محدثبزرگ ثقه الاسلام محمد بن يعقوب كليني است .همين بزرگان و عالمان و روحانيون برجسته و پرهيزگار و زاهد و آگاه در دوره غيبت صغري واسطه ارتباط مردم با امام غايب و حل مشكلات آنها بوسيله حضرت مهدي  ع بودند .


غيبت دراز مدت يا غيبت كبري و نيابت عامه اين دوره بعد از زمان غيبت صغري آغاز شد ، و تاكنون ادامه دارد .اين مدت دوران امتحان و سنجش ايمان و عمل مردم است . در زمان نيابت عامه ، امام ( ع ) ضابطه و قاعده اي  به دست داده است تا در هر عصر ، فرد شاخصي كه آن ضابطه و قاعده ، در همه ابعاد بر او صدق كند ، نايب عام امام ع باشد و به نيابت از سوي امام ، ولي  جامعه باشد در امر دين و دنيا . بنابراين ، در هيچ دوره اي پيوند امام ( ع ) با مردم گسيخته نشده و نبوده است . اكنون نيز ، كه دوران نيابت عامه است ، عالم بزرگي  كه داراي همه شرايط فقيه و داناي دين بوده است و نيز شرايط رهبري را دارد ، در راس جامعه قرار مي گيرد و مردم به او مراجعه مي كنند و او صاحب " ولايت شرعيه " است به نيابت از حضرت مهدي ( ع ) . بنابراين ، اگر نايب امام ( ع ) در اين دوره ، حكومتي را درست و صالح نداند آن حكومت طاغوتي است ، زيرا رابطه اي با خدا و دين خدا و امامت و نظارت شرعي اسلامي ندارد . بنابر راهنمايي امام زمان   عجل الله فرجه   براي حفظ انتقال موجوديت تشيع و دين خدا ، بايد هميشه عالم و فقيهي در راس جامعه شيعه قرار گيرد كه شايسته و اهل باشد ، و چون كسي  - با اعلميت و اولويت - در راس جامعه ديني و اسلامي قرار گرفت بايد مجتهدان و علماي  ديگر مقام او را پاس دارند ، و براي نگهداري وحدت اسلامي و تمركز قدرت ديني  او را كمك رسانند ، تا قدرتهاي   فاسد نتوانند آن را متلاشي و متزلزل كنند . گر چه دوري ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان - حضرت مهدي ( ع ) - بسيار درد آور است ، ولي بهر حال - در اين دوره آزمايش - اعتقاد ما اينست كه حضرت مهدي ( ع ) به قدرت خدا و حفظ او ، زنده است و نهان از مردم جهان زندگي مي كند ، روزي  كه " اقتضاي تام " حاصل شود ، ظاهر خواهد شد ، و ضمن انقلابي پر شور و حركتي   خونين و پردامنه ، بشريت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد ، و رسم توحيد و آيين اسلامي  را عزت دوباره خواهد بخشيد .


اعتقاد به مهدويت در دوره هاي گذشته اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجي در دينهاي ديگر مانند : يهودي ، زردشتي ، مسيحي و مدعيان نبوت عموما ، و دين مقدس اسلام ، خصوصا ، به عنوان يك اصل مسلم مورد قبول همه بوده است .

اعتقاد به حضرت مهدي  ( ع ) منحصر به شيعه نيست عقيده به ظهور حضرت مهدي ( ع ) فقط مربوط به شيعيان و عالم تشيع نيست ،بلكه بسياري از مذاهب اهل سنت( مالكي ، حنفي  ، شافعي و حنبلي و ... ) به اين اصل اعتقاد دارند و دانشمندان آنها ، اين موضوع را در كتابهاي فراوان خود آورده اند و احاديث پيغمبر ( ص ) را درباره مهدي ( ع ) از حديثهاي متواتر و صحيح مي دانند.

دعاى عَظُمَ الْبَلاَءُ اين دعاء حضرت صاحب الا مرعليه السلام است كه تعليم فرمود آنرا به شخصى كه محبوس بود پس خلاص شد

اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَف اَّءُ وَانْكَشَفَ الْغِط اَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّج اَّءُ

خدايا بلاء عظيم گشته و درون آشكار شد و پرده از كارها برداشته شد و اميد قطع شد

وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ

و زمين تنگ شد و از ريزش رحمت آسمان جلوگيرى شد و تويى ياور و شكوه بسوى تو است

الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى

و اعتماد و تكيه ما چه در سختى و چه در آسانى بر تو است خدايا درود فرست بر

مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ

محمد و آل محمد آن زمامدارانى كه پيرويشان را بر ما واجب كردى و بدين سبب مقام

وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ

و منزلتشان را به ما شناساندى به حق ايشان به ما گشايشى ده فورى و نزديك مانند

الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى

چشم بر هم زدن يا نزديكتر اى محمد اى على اى على اى محمد مرا كفايت كنيد

فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ

كه شماييد كفايت كننده ام و مرا يارى كنيد كه شماييد ياور من اى سرور ما اى صاحب

الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ

الزمان فرياد، فرياد، فرياد، درياب مرا درياب مرا درياب مرا همين ساعت

السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ

همين ساعت هم اكنون زود زود زود اى خدا اى مهربانترين مهربانان به حق

مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرينَ

محمد و آل پاكيزه اش

 

دعاى امام زمان عجَّ اللّه تعالى فرجه كفعمى در مصباح فرموده اين دعاء حضرت مهدى صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ است

  اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفيقَ الطّاعَةِ وَبُعْدَ الْمَعْصِيَةِ

خدايا روزى ما كن توفيق اطاعت و دورى از گناه

وَصِدْقَ النِّيَّةِ وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ وَاَكْرِمْنا بِالْهُدى وَالاِْسْتِقامَةِ وَسَدِّدْ

و صدق و صفاى در نيت و شناختن آنچه حرمتش لازم است و گرامى دار ما را بوسيله هدايت شدن و استقامت و استوار كن

اَلْسِنَتَنا بِالصَّوابِ وَالْحِكْمَةِ وَامْلاَْ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ وَطَهِّرْ

زبانهاى ما را به درستگويى و حكمت و لبريز كن دلهاى ما را از دانش و معرفت و پاك كن

بُطُونَنا مِنَ الْحَرامِ وَالشُّبْهَةِ وَاكْفُفْ اَيْدِيَنا عَنِ الظُّلْمِ وَالسَّرِقَةِ

اندرون ما را از غذاهاى حرام و شبهه ناك و بازدار دستهاى ما را از ستم و دزدى

وَاغْضُضْ اَبْصارَنا عَنِ الْفُجُورِ وَالْخِيانَةِ وَاسْدُدْ اَسْماعَنا عَنِ اللَّغْوِ

و بپوشان چشمان ما را از هرزگى و خيانت و ببند گوشهاى ما را از شنيدن سخنان بيهوده

وَالْغيبَةِ وَتَفَضَّلْ عَلى عُلَماَّئِنا بِالزُّهْدِ وَالنَّصيحَةِ وَعَلَى الْمُتَعَلِّمينَ

و غيبت و تفضل فرما بر علماى ما به پارسايى و خيرخواهى كردن و بر دانش آموزان

بِالْجُهْدِ وَالرَّغْبَةِ وَعَلَى الْمُسْتَمِعينَ بِالاِْتِّباعِ وَالْمَوْعِظَةِ وَعَلى

به كوشش داشتن و شوق و بر شنوندگان به پيروى كردن و پند گرفتن و بر

مَرْضَى الْمُسْلِمينَ بِالشِّفاَّءِ وَالرّاحَةِ وَعَلى مَوْتاهُمْ بِالرَّاْفَةِ

بيماران مسلمان به بهبودى يافتن و آسودگى و بر مردگان آنها به عطوفت

وَالرَّحْمَةِ وَعَلى مَشايِخِنا بِالْوَقارِ وَالسَّكينَةِ وَعَلَى الشَّبابِ

و مهربانى كردن و بر پيرانمان به وقار و سنگينى و بر جوانان

بِالاِْنابَةِ وَالتَّوْبَةِ وَعَلَى النِّساَّءِ بِالْحَياَّءِ وَالْعِفَّةِ وَعَلَى الاْغْنِياَّءِ

به بازگشت و توبه و بر زنان به شرم و عفت و بر توانگران

بِالتَّواضُعِ وَالسَّعَةِ وَعَلَى الْفُقَراَّءِ بِالصَّبْرِ وَالْقَناعَةِ وَعَلَى الْغُزاةِ

به فروتنى و بخشش كردن و بر مستمندان به شكيبائى و قناعت و بر پيكار كنندگان

بِالنَّصْرِ وَالْغَلَبَةِ وَعَلَى الاُْسَراَّءِ بِالْخَلاصِ وَالرّاحَةِ وَعَلَى الاُْمَراَّءِ

به يارى و پيروزى و بر اسيران به رهايى يافتن و آسودگى و بر زمامداران

بِالْعَدْلِ وَالشَّفَقَةِ وَعَلَى الرَّعِيَّةِ بِالاِْنْصافِ وَحُسْنِ السّيرَةِ وَبارِكْ

به عدالت داشتن و دلسوزى و بر ملت به انصاف و خوش رفتارى و بركت ده

لِلْحُجّاجِ وَالزُّوّارِ فِى الزّادِ وَالنَّفَقَةِ وَاقْضِ ما اَوْجَبْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ

براى حاجيان و زائران در توشه و خرجى و به انجام رسان آنچه را بر ايشان واجب كردى از

الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ بِفَضْلِكَ وَرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَالرّاحِمينَ  

اعمال حج و عمرة بوسيله فضل و رحمت خودت اى مهربانترين مهربانان

 

دعاى الهِى بِحَقِّ مَنْ نَاجَاكَ

درمهج ذكر شده كه اين دعاء حضرت حجّة عليه السلام است

اِلهى بِحَقِّ مَنْ ناجاكَ وَبِحَقِّ مَنْ

خدايا به حق هركه با تو راز گويد و به حق هر كه

دَعاكَ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَفَضَّلْ عَلى فُقَراَّءِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ

تو را در صحرا و دريا بخواند تفضل فرما بر فقيران مؤ منين و مؤ منات

باِلْغَناَّءِ وَالثَّرْوَةِ وَعَلى مَرْضَى الْمُؤْمِنينَ والْمُؤْمِناتِ بِالشِّفاَّءِ

به توانگرى و ثروت و بر بيماران مؤ منين و مؤ منات به بهبودى يافتن

وَالصِّحَةِ وَعَلى اَحْياَّءِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ بِاللُّطْفِ وَالْكَرامَةِ

و تندرستى و بر زندگان مؤ منين و مؤ منات به لطف و بزرگوارى

وَعَلى اَمْواتُ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالْمَغْفِرَةِ وَالرَّحْمَةِ وَعَلى

و بر مردگان مؤ منين و مؤ منات به آمرزش و مهربانى و بر

غُرَباَّءِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالرَّدِّ اِلى اَوْطانِهِمْ سالِمينَ غانِمينَ

غريبان مؤ منين و مؤ منات به بازگرداندن آنها به وطنشان بسلامتى و بهره مندى به حق

بِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ اَجْمَعينَ

محمد و آل او همگى

 

استغاثه به امام زمان عجَّ اللّه تعالى فرجه سيّد عليخان در كلم طيّب فرموده اين استغاثه ايست بحضرت صاحب الزّمان صلوات الله عليه هر جا كه باشى دو ركعت نماز بحمد و هر سوره كه خواهى بگذار پس رو بقبله زير آسمان بايست و بگو:

سَلامُ اللّهِ الْكامِلُ التّاَّمُّ

سلام خدا بطور كامل

الشّامِلُ الْعاَّمُّ وَصَلَواتُهُ الدّاَّئِمَةُ وَبَرَكاتُهُ الْقاَّئِمَةُ التّاَّمَّةُ عَلى حُجَّةِ

و تمام و همه جانبه و عمومى و درودهاى ممتد و پيوسته و بركتهاى پابرجا و تام و تمامش بر حجت

اللّهِ وَوَلِيِّهِ فى اَرْضِهِ وَبِلادِهِ وَخَليفَتِهِ عَلى خَلْقِهِ وَعِبادِهِ وَسُلالَةِ

خدا و ولى او در زمين و ساير كشورهايش و جانشين او بر خلق و بندگانش و نژاد پاك

النُّبُوَّةِ وَبَقِيَّةِ الْعِتْرَةِ وَالصَّفْوَةِ صاحِبِ الزَّمانِ وَمُظْهِرِ الاْ يمانِ

نبوت و باقيمانده عترت و (آن سرور) برگزيده يعنى حضرت صاحب الزمان و آشكاركننده ايمان

وَمُلَقِّنِ اَحْكامِ الْقُرْآنِ وَمُطَهِّرِ الاْرْضِ وَناشِرِ الْعَدْلِ فِى الطُّولِ

و ياددهنده احكام قرآن و پاك كننده زمين و گسترنده عدالت در درازا و پهناى

وَالْعَرْضِ وَالْحُجِّةِ الْقاَّئِمِ الْمَهْدِىِّ الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِىِّ وَابْنِ

زمين و حجت قائم مهدى آن امام منتظر پسنديده و فرزند

الاْئِمَّةِ الطّاهِرينَ الْوَصِىِّ بْنِ الاْوْصِياَّءِ الْمَرْضِيّينَ الْهادِى

امامان پاكيزه و وصى فرزند اوصياء پسنديده آن راهنماى

الْمَعْصُومِ ابْنِ الاْئِمَّةِ الْهُداةِ الْمَعْصُومينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا مُعِزَّ

معصوم فرزند امامان راهنماى معصوم سلام بر تو اى عزت بخش مردم

الْمُؤْمِنينَ الْمُسْتَضْعَفينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا مُذِلَّ الْكافِرينَ

مؤ منى كه ناتوان و خوارشان شمرند سلام بر تو اى خواركننده كافران

الْمُتَكَبِّرينَ الظّالِمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ يا صاحِبَ الزَّمانِ

سركش و ستمكار سلام بر تو اى مولاى من اى صاحب الزمان

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ

سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى فرزند اميرمؤ منان

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ سَيِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ

سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهرا بانوى زنان جهانيان سلام

عَلَيْكَ يَا بْنَ الاْئِمَّةِ الْحُجَجِ الْمَعْصُومينَ وَالاِْمامِ عَلَى الْخَلْقِ

بر تو اى فرزند پيشوايان و حجتهاى معصوم و پيشواى بر خلق

اَجْمَعينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلايَةِ

همگى سلام بر تو اى سرور من سلام مخلصانه من به تو در ولايت و پيرويت

اَشْهَدُ اَنَّكَ الاِْمامُ الْمَهْدِىُّ قَوْلاً وَفِعْلاً وَاَنْتَ الَّذى تَمْلاَُ الاْرْضَ

گواهى دهم كه تويى آن پيشواى راه يافته چه در گفتار و چه در كردار و تويى آن بزرگوارى كه زمين را پر از

قِسْطاً وَعَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً فَعَجَّلَ اللّهُ فَرَجَكَ وَسَهَّلَ

عدل و داد كنى پس آنكه پر از ستم و بيدادگرى شده باشد پس از خدا خواهم كه شتاب كند در فرج تو و راه آمدنت را هموار

مَخْرَجَكَ وَقَرَّبَ زَمانَكَ وَكَثَّرَ اَنْصارَكَ وَاَعْوانَكَ وَاَنْجَزَ لَكَ ما

و زمان ظهورت را نزديك و يار و ياورت را بسيار گرداند و آنچه

وَعَدَكَ فَهُوَ اَصْدَقُ الْقاَّئِلينَ وَنُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا

به تو وعده فرموده درباره ات وفا كند زيرا كه او راستگوترين گويندگان است كه فرموده ((و ما خواستيم بر كسانى كه

فِى الاْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ يا مَوْلاىَ يا صاحِبَ

در زمين زبون شمرده مى شدند منت نهيم و ايشان را پيشوايانى كنيم و وارثانشان گردانيم )) اى سرور من اى صاحب

الزَّمانِ يَابْنَ رَسُولِاللّهِ حاجَتى كَذاوَكَذا (وبجاى كَذاوَكَذاحاجات خودراذكركند (

الزمان اى فرزند رسول خدا حاجتم اين و اين است

فَاشْفَعْ لى فى نَجاحِها فَقَدْ تَوَجَّهْتُ اِلَيْكَ بِحاجَتى لِعِلْمى اَنَّ لَكَ

پس شفاعت كن برايم در برآمدنش زيرا كه من با حاجت خويش به تو متوجه شده ام زيرا مى دانم كه

عِنْدَ اللّهِ شَفاعَةً مَقْبُولَةً وَمَقاماً مَحْمُوداً فَبِحَقِّ مَنِ اخْتَصَّكُمْ بِاَمْرِهِ

شفاعت تو به درگاه خدا پذيرفته و مقامت پسنديده است پس به حق همان خدايى كه شما را در كار خود مخصوص كرده

وَارْتَضاكُمْ لِسِرِّهِ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَ اللّهِ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ سَلِ اللّهَ

و براى راز و سِرّش پسنديده و بدان مقامى كه شما در نزد خدا ميان خود و او داريد كه از خداى

تَعالى فى نُجْحِ طَلِبَتى وَاِجابَةِ دَعْوَتى وَكَشْفِ كُرْبَتى

تعالى بخواهى من به خواسته ام برسم و دعايم اجابت شود و اندوهم برطرف گردد

و بخواه هر چه خواهى كه برآورده مى شود انشاء الله تعالى مؤ لف گويد: كه بهتر آنست كه در ركعت اوّل نماز اين استغاثه بعد از حمد سوره اِنّا فَتَحْنا بخواند و در ركعت دويّم اذا جآءَ نَصْرُ اللّهِ .


   برچسب‌ها: زندگينامه, حضرت مهدي, ع, امام زمان
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۲۷

موضوع: بردن امام زمان ع به آسمان توسط روح القدس در روايت ديگري، حکيمه خاتون مي گويد: بعد از تولد حضرت صاحب الامر ع، امام حسن عسکري ع فرمود: A«فرزندم را نزد من بياور.A»پس من آن حضرت را برداشتم و نزد امام حسن عسکري ع بردم، چون در مقابل پدر بزرگوارش رسيد در حالي که در دستان من قرار داشت بر پدر بزرگوارش سلام کرد. سپس امام حسن عسکري ع او را از دست من گرفت و در آن حال، پرندگاني، (ملائکه اي) بالهاي خود را بر سر آن حضرت گسترانيدند. امام حسن عسکري ع به يکي از آن پرندگان فرمود: او را بردار و محافظت کن و در هر چهل روز او را بسوي ما بازگردان.


پس آن پرنده، حضرت را برداشت و بسوي آسمان پرواز کرد و پرندگان ديگر، بدنبال او پروز کردند. امام حسن عسکري ع فرمود: A«ترا سپردم به آن کسي که مادر موسي، فرزندش را به او سپرد.A»
در اين هنگام نرجس خاتون شروع به گريه کردن نمود. امام حسن عسکري ع فرمود: A«گريه نکن! او از غير تو شير نخواهد خورد و بزودي بسويت باز خواهد گشت چنانچه موسي ع بسوي مادر خود برگشت، و اين است قول خداوند که فرمود: A«پس موسي را به مادرش برگردانديم تا ديده مادرش به او روشن شود و اندوهگين نشود.A»
من پرسيدم: A«اين پرنده، چه بود؟!A»
حضرت فرمود: A«او روح القدس بود.A»


موضوع: ماجراي شگفت انگيز دختر قيصر روم (مادر امام زمان ع) شخصي به نام بشر بن سليمان که از نسل ابي ايوب انصاري و از مواليان حضرت امام علي النقي و امام حسن عسکري ع و همسايه ايشان در سامرا بود، مي گويد: A«کافور خادم امام هادي ع به نزد من آمد و گفت: A«مولاي ما حضرت ابي الحسن علي بن محمدع ترا به نزد خود مي خواند.A»پس نزد آن حضرت رفتم. چون نشستم آن حضرت فرمود: A«اي بشر! تو از اولاد انصA»
آري و اين موالات و دوستي ما، مدام در ميان شما بوده و اين دوستي و محبت را از يکديگر به ميراث مي بريد.
شما مورد اعتماد ما اهل بيت هستيد و من مي خواهم به تو فضيلتي ببخشم که بوسيله آن پيشي بگيري بر شيعه در پيروي کردن آن فضيلت. ترا به رازي مطلع کرده و براي خريدن کنيزي مي فرستم.A»
سپس آن حضرت نامه اي به خط و زبان رومي نوشت و با انگشتر خود بر آن مهر زد و کيسه زردي بيرون آورد که آن 220 اشرفي بود. سپس فرمود: A«اين 220 اشرفي را بگير و به بغداد برو و در صبحگاه در معبر فرات حاضر بشو. در آنجا وکلاي عباسيان مشغول فروش بردگان هستند. تو پيش شخصي به نام عمر و بن يزيد برده فروش برو. در آنجا باش تا او براي مشتريان کنيزکي که صفتش چنين و چنان است و دو جامه حرير محکم بافته در تن او مي باشد ظاهر سازد.
آن کنيز خودداري مي کند از آنکه او را بر خريداران عرضه کنند و ابا مي کند از اينکه خواهنده اي بر او دست بگذارد و صداي او را به زبان رومي مي شنوي که در پس پرده رقيقي چيزي مي گويد؛ پس بدان که مي گويد: A«واي که پرده عفتم دريده شد!A»
پس يکي از خريداران خواهد گفت: A«اين کنيز، به قيمت سيصد اشرفي مال من باشد چرا که عفت او باعث شده که به خريد او ميل و رغبت پيدا کنم.A»
ولي او خودداري مي کند و از فروخته شدن به او سرباز مي زند. پس آن برده فروش مي گويد: A«چاره چيست؟A» من ناچارم که ترا بفروشم.A»
آن کنيز مي گويد: A«چرا عجله مي کني؟ بدرستي که بايد يک مشتري بيايد که دل من هم به او ميل پيدا کند و بتوانم بر وفا و ديانت او اعتماد کنم.A»
پس در اين وقت تو نزد عمرو بن يزيد برده فروش برو و به او بگو که: A«با من نامه اي است که يکي از اشراف از روي ملاطفت نوشته و به زبان و خط رومي است و در اين نامه کرم و وفا و بزرگواري و سخاوت خود را وصف کرده است.A» پس اين نامه را به آن کنيز بده که در اخلاق او و اوصاف نامه تامل نمايد. اگر ميلش کشيده شد و به او راضي شد پس من وکيل او هستم در خريدن آن کنيز.A»
بشر بن سليمان گفت: A«پس من به تمام آن چيزهائي که امام هادي ع فرموده بود عمل کردم.
پس چون آن کنيز به آن نامه نگاه کرد به شدت به گريه افتاد و به عمر و بن يزيد گفت: A«مرا به صاحب اين نامه بفروش. به خدا قسم اگر مرا به صاحب اين نامه نفروشي خود را مي کشم.A»
پس من شروع به چانه زدن بر سر قيمت خريد آن کنيز نموده تا آنکه به همان قيمتي که امام هادي ع به من داده بودند راضي شد و معامله صورت گرفت و زرها را دادم و کنيز را تحويل گرفتم.
آن کنيز خندان و خوشحال بود و با من به حجره اي که در بغداد گرفته بودم آمد. تا به حجره رسيد، نامه امام هادي ع را بيرون آورد و آن را مي بوسيد و بر ديده هاي خود مي ماليد.
من از روي تعجب گفتم:

A«آيا نامه اي را مي بوسي که صاحبش را نمي شناسي؟A»
کنيز گفت: A«اي عاجز کم معرفت به بزرگي فرزندان و اوصياي پيغمبران! خوب به حرفهاي من گوش بده تا شرح حال خود را برايت بيان کنم. من ملکه، دختر يشوعاي،فرزند قيصر پادشاه روم هستم و مادر من از فرزندان شمعون بي صفا، وصي حضرت عيسي ع است.
در هنگامي که من سيزده ساله بودم جدم قيصر مي خواست که مرا به عقد فرزند برادر خود درآورد. پس در قصر خود، تعدا سيصد نفر از نسل حواريون حضرت عيسي ع و علماي نصارا و عباد ايشان و هفتصد نفر از صاحبان قدر و منزلت، و چهار هزار نفر از امراي لشکر و سرداران سپاه و بزرگان و سر کرده هاي قبايل را جمع کرد.
پس دستور داد تختي را حاضر ساختند که به انواع جواهر، تزئين شده بود و آن تخت را بر روي چهل پايه تعبيه کردند، بتها و صليبهاي خود را بر بلنديهاي قرار دادند و پسر برادر خود را بر بالاي تخت فرستاد.
چون کشيشان، انجيلها بر دست گرفتند که بخوانند، صليبها سرنگون شد و بيفتاد و پايه تخت شکست و تخت بر زمين افتاد و پسر برادر ملک، از تخت افتاد و بيهوش شد.
در آن حال رنگهاي کشيشان متغير شد و اعضايشان شروع به لرزيدن کرد. بزرگ ايشان به جدم گفت: A«اي پادشاه! ما را از چنين کاري معاف دار که به سبب آن، نحوستهايي روي داد که دلالت مي کند بر اينکه دين مسيح بزودي از بين مي رود.A»
جدم اين امر را به فال بد گرفت و به علما و کشيشان گفت: A«اين تخت را بار ديگر برپا کنيد و صليبها را به جاي خود بگذاريد و برادر اين بدبخت را حاضر کنيد تا اين دختر رابه ازدواج او در آوريم تا سعادت آن برادر، دفع نحوست اين برادر را بنمايد.A»
چون چنين کردند و آن برادر ديگر را بر بالاي تخت بردند، همين که شروع به خواندن انجيل کردند، همان وقايع قبلي روي دادو نحوست اين برادر، مثل نحوست آن برادر بود ولي سر اين کار را ندانستند که اين سعادت سروري است نه از نحوست دو برادر.
پس مردم متفرق شدند و جدم به حرمسرا بازگشت و بسيار خجالت زده و شرمنده شده بود.
چون شب شد و به خواب رفتم، در خواب ديدم که حضرت مسيح ع با حواريين، جمع شدند و منبري از نور نصب کردند که از رفعت، بر آسمان بلندي مي نمود و آن را در همان موضعي قرار دادند که جدم، تخت را گذاشته بود.
حضرت محمد ص، با وصي و دامادش علي بن ابيطالب ع و جمعي از امامان و فرزندان بزرگوار ايشان، قصر را به نور قدوم خويش، منور ساختند. حضرت مسيح ع از روي ادب و تعظيم و اجلال به استقبال خاتم انبياء محمد مصطفي ع، دست در گردن آن حضرت انداخت.
سپس پيامبر اسلام ص فرمود: A«اي روح الله! من آمده ام که ملکه فرزند وصي تو، شمعون صفا را براي اين فرزند سعادتمند خود، خواستگاري نمايم.A» و اشاره کردند به ماه برج امامت، امام حسن عسکري ع که فرزند آن کسي که تو نامه اش را به من دادي.
حضرت عيسي ع بسوي حضرت شمعون نظري انداخت و گفت: A«شرف دو جهان به تو روي آورده است، رحم خود را به رحم آل محمد ص پيوند کن.A»
شمعون گفت: اين کار را انجام دادم.
پس همگي بر آن منبر بر آمدند و حضرت رسول ص خطبه اي خواند و با حضرت مسيح ع، مرا به عقد حضرت امام حسن عسکري ع در آوردند و فرزندان حضرت محمد ص با حواريان گواه شدند.
چون از خواب بيدار شدم، از ترس کشته شدن، آن خواب را براي پدر و جد خود نقل نکردم و اين راز را در سينه پنهان داشتم. آتش محبت آن خورشيد فلک امامت، روز بروز در کانون سينه ام، مشتعل مي شد و سرمايه صبر و قرارم را به باد فنا مي داد تا به حدي که خوردن و آشاميدن بر من حرام شد و هر روز چهره ام افسرده تر مي شد و بدنم لاغر تر مي گرديد و آثار عشق پنهان، در بيرون ظاهر مي شد.
در شهرهاي روم، طبيبي نماند که جدم براي معالجه من حاضر نکرده باشد و از دواي درد من از او سوال ننموده باشد چون از علاج درد من مايوس شد روزي به او گفتم اي نور چشم من! آيا در خاطرت آرزوي هست تا آن را برآورده نمايم؟
گفتم: اي جد من! درهاي خوشحالي و شادماني را به روي خود بسته مي بينم، حال اگر دستور بدهي تا از شکنجه و آزار اسيران مسلمان در زندان دست بردارند و آنها را آزاد نمايند اميدوار هستم که خداوند متعال حضرت مسيح و مادرش عافيتي به من ببخشند.
جدم قبول کرد و چون چنين کردند، اندک سلامتي و صحت از خود ظاهر ساختم و مقداري هم غذا خوردم پس جدم خوشحال و شاد شد و ديگر اسيران مسلمان را عزيز مي داشت.
بعد از 4 شب در خواب ديدم که بهترين زنان عالميان، حضرت فاطمه زهرا و حضرت مريم با هزار کنيز از حوريان بهشتي که در خدمت آن حضرت بودند پيش من آمدند. حضرت مريم گفت اين خاتون و بهترين زنان، مادر شوهر توست. پس من به دامنش افتادم و گريستم و شکايت کردم که حضرت امام حسن عسکري از ديدار با من خودداري مي کند.
آن حضرت فرمود: A«فرزند من چگونه به ديدن تو بيايد در حالي که تو به خدا شرک مي آوري و بر مذهب مسيحيان هستي؟! اينک خواهرم مريم دختر عمران، از تو بسوي خدا بيزاري مي جويد، اگر ميل داري که حق تعالي و حضرت مسيح و حضرت مريم ع از تو خشنود گردند و حضرت امام حسن عسکري ع به ديدن تو بيايد، پس بگو: A«اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول اللهA»
(يعني شهادت مي دهم که نيست معبودي جز خداوند و شهادت مي دهم که محمد فرستاده خداوند است.)
چون اين دو کلمه طيبه را تلفظ نمودم، حضرت سيده النساء ع مرا به سينه خود چسباند و دلداري داد و فرمود: A«اکنون، منتظر آمدن فرزندم باش که من، او را بسوي تو مي فرستم.A»
چون بيدار شدم، آن دو کلمه طيبه را بر زبان مي راندم و انتظار ملاقات آن حضرت را مي بردم.
در شب بعد در خواب، آفتاب جمال آن حضرت طالع گرديد. عرض کردم: A«اي دوست من! بعد از آنکه دلم را اسير محبت خود کردي، چرا از مفارقت جمال خود، مرا چنين زجر دادي؟A»
آن حضرت فرمود: A«دير آمدن من به نزد تو، نبود مگر براي آن که تو مشرک بودي، اکنون که مسلمان شدي هر شب نزد تو خواهم آمد تا آن زمان که خداي تعالي من و ترا در بعد ظاهري به يکديگر برساند و اين هجران را به وصال مبدل گرداندA»
از ان شب تا حال، يک شب نگذشت مگر اينکه درد هجران مرا، به شربت وصال دوا فرمود.A»
من (بشر بن سليمان) گفتم: A«چگونه در ميان اسيران افتادي؟A»
حضرت نرجس ع گفت: A«در شبي از شبها امام حسن عسکري ع به من خبر داد که در فلان روز جدت، لشکري بر عليه مسلمانان خواهد فرستاد و خود، از عقب خواهد رفت؛ تو خود را در ميان کنيزان و خدمتکاران او بينداز بصورتي که ترا نشناسند و به دنبال جد خود روان بشو و از فلان راه برو.A»
پس من چنان کردم. طليعه لشکر مسلمانان به ما برخوردند و ما را اسير کردند و آخر کار من اين بود که ديدي و تا به حال، کسي به غير از تو ندانسته است که من دختر پادشاه روم هستم.A»
گفتم: A«اين عجيب است که تو از اهل فرنگ هستي و زبان عربي را به خوبي مي داني.A»
او گفت: A«بلي! بخاطر محبت زيادي که جدم به من داشت و مي خواست که به من آداب حسنه را ياد بدهد، براي من زن مترجمي که هم زبان فرنگي و هم زبان عربي مي دانست را قرار داده بود که او هر صبح و شام مي آمد و به من لغت عربي مي آموخت تا آنکه توانستم اين زبان را ياد بگيرم.A»
بشر بن سليمان مي گويد: A«چون او را به سامراء خدمت حضرت امام علي النقي ع رساندم، حضرت به ايشان فرمود: A«چگونه حق سبحانه و تعالي، به تو نشان داد عزت دين اسلام و ذلت دين نصاري را شرف و بزرگواري محمد ص و اهل بيت او را ؟A»
گفت: A«چگونه وصف کنم براي تو اي فرزند رسول خدا چيزي را که تو از من بهتر مي داني.A»
امام هادي ع فرمود: A«مي خواهم ترا گرامي بدارم. کدام يک بهتر است نزد تو، اين که ده هزار اشرفي به تو بدهم يا ترا به يک شرف ابدي بشارت بدهم؟A» حضرت نرجس ع عرض کرد: A«بشارت شرف را مي خواهم و مال نمي خواهم.A»
حضرت امام علي النقي ع فرمود: A«بشارت باد ترا به فرزندي که پادشاه مشرق و مغرب عالم مي گردد و زمين را پر از عدل و داد مي کند، بعد از آن که پر از ظلم و جور شده باشد.A»
حضرت نرجس ع عرض کرد: A«اين فرزند از چه کسي بوجود خواهد آمد؟A»
امام هادي ع فرمود: A«کسي که حضرت محمد ص ترا براي او خواستگاري کرد.A» سپس از او پرسيد: A«حضرت مسيح و وصي او، ترا به عقد چه کسي در آوردند؟A»
او گفت: A«به عقد فرزند تو، امام حسن عسکري ع.A»
حضرت فرمود: A«او را مي شناسي؟A» او گفت: از شبي که به دست بهترين زنان، مسلمان شدم، شبي نگذشته است که او به ديدن من نيامده باشد. پس امام هادي ع، خادم را طلبيد و فرمود: A«برو به خواهرم حکيمه بگو که بيايد.A»
چون حکيمه ع داخل شد حضرت فرمود: A«اين، آن کنيزي است که مي گفتم.A» حکيمه خاتون، حضرت نرجس ع را در بر گرفته، بسيار نوازش کرد. سپس امام هادي ع به حکيمه خاتون فرمود: A«اي دختر رسول خدا! او را به خانه خود ببر و واجبات و سنتها را به او آموزش بده، زيرا او زن امام حسن عسکري و مادر صاحب الزمان ع است.A»


موضوع: تولد شگفت انگيز امام زمان (ع) حکيمه خاتون، دختر امام جواد ع، بعد از وفات حضرت امام حسن عسکري ع مي گويد: بعد از اينکه امام هادي ع به شهادت رسيد و امام حسن عسکري ع در جاي پدر بزرگوار خود قرار گرفت، من به زيارت او مي رفتم، چنانچه به زيارت پدر آن حضرت مي رفتم. روزي به نزد ايشان رفتم. پس نرجس خاتون به نزد من آمد که چکمه ام را از پايم در بياورد.گفتم: A«اي خانم بزرگوارم! من بايد چکمه ترا در بياورم.A»
گفت: A«تو خانم بزرگوار من هستي! و من بايد چکمه ترا در بياورم.A»
گفتم: A«خير! به خدا قسم که نمي گذارم چکمه مرا در بياوري، بلکه من ترا بر ديدگان خود مي گذارم و ترا خدمت مي کنم.A»
امام حسن عسکري ع سخنان ما را شنيد و فرمود: A«اي عمه! خداوند ترا جزاي خير بدهد.A»
من تا غروب آفتاب در نزد آن حضرت نشستم. سپس کنيزي را صدا کردم و گفت: A«لباس مرا بياور تا مراجعت بکنم.A»
امام حسن عسکري ع فرمود: A«اي عمه! امشب را نزد ما بيتوته کن. زيرا اين شب، شب نيمه شعبان است و بزودي در اين شب مولودي که کريم است و حجت خداوند متعال بر خلق مي باشد متولد مي شود، او کسي است که خداوند بوسيله او زمين را بعد از مردنش، زنده مي کند.
پس بدرستي که خداوند عزوجل زود است که ترا به ولي خود و حجت خود برخلق که جانشين من است مسرور نمايد.
گفتم: اي آقاي من! از چه کسي اين فرزند متولد مي شود؟
حضرت فرمود: از نرجس
پس من بخاطر اين بشارت بسيار خوشحال شدم و نزد حضرت نرجس ع رفتم ولي در او اثر حملي را نديدم، پس تعجب کردم و به امام حسن عسکري ع عرض کردم: من اثر حملي را در نرجس نمي بينم.
حضرت تبسمي کرد و فرمود: A«ما اوصياء از شکمها برداشته نمي شويم و مادرانمان، ما را در پهلوهاي خود حمل مي کنند، و ما از ارحام بيرون نمي آييم بلکه از طرف راست مادران خود بيرون مي آييم زيرا ما نورهاي خداوند هستيم که کثيفي به ما نمي رسد.A»
عرض کردم:...

A«اي سيد من! در چه وقتي از اين شب، آن مولود، متولد مي شود؟A»
حضرت فرمود: A«در وقت طلوع فجر.A»
چون من از نماز عشاء فارغ شدم، افطار کردم و به رختخواب رفتم و پيوسته مراقب نرجس بودم. چون نيمه شب شد، بر نماز خواندن برخاستم و چون نمازم تمام شد، ديدم نرجس خاتون خوابيده و هيچ مورد خاصي وجود ندارد.
سپس بيرون رفتم تا ببينم که فجر شده است يا نه، پس ديدم که فجر اولف طالع شده است و نرجس خاتون همچنان در خواب بود، پس شکهايي به خاطرم راه يافت. در همين هنگام امام حسن عسکري ع از آن جايي که نشسته بود، مرا صدا زد و فرمود: A«اي عمه! عجله نکن که اينک امر ولادت نزديک شده است.A»
پس من نشستم و سوره هاي A«الم سجدهA» و A«يسA» را خواندم و در خواندن بودم که نرجس خاتون، ترسان بيدار شد. من سريع خود را به او رسانيدم و او را به سينه خود چسبانيدم و گفتم: نام خداي بر تو باد! احساس چيزي مي نمايي؟A»
گفت: A«بلي اي عمه!A»
در اين حال، ديدم نرجس خاتون، اضطراب دارد، پس او را در بغل گرفتم و نام الهي را بر او خواندم. امام حسن عسکري ع صدا زد که: A«سوره قدر را بر او بخوانA»
از او پرسيدم: A«چه حالي داري؟A»
نرجس خاتون گفت: ظاهر شد اثر آنچه مولايم فرمود.
پس مشغول خواندن سوره قدر شدم چنانچه امام حسن عسکري ع امر فرموده بود. پس آن طفل در شکم نرجس خاتون نيز با من همراهي مي کرد و آنچه که من مي خواندم را مي خواند و بر من سلام کرد و من ترسيدم. امام حسن عسکري ع صدا زد و فرمود: که: A«اي عمه! از قدرت الهي تعجب نکن که حق تعالي کوچکهاي ما را به حکمت، گويا مي گرداند و در بزرگي، ما را در روي زمين، حجت خود مي گرداند.A»
سخن حضرت تمام نشده بود که ناگهان حضرت نرجس ع از نظرم ناپديد شد و او را نديدم. گويا پرده اي ميان من و او زده شده بود. پس فرياد کنان بسوي حضرت امام حسن عسکري ع دويدم. آن حضرت فرمود: A«برگرد اي عمه! که او را در جاي خود خواهي يافت.A»
پس من مراجعت نمودم و بعد از زمان کمي، پرده برداشته شد و نرجس خاتون را ديدم که بر وي نوري است که چشمم را خيره نمود و حضرت صاحب الامر ع را مشاهده کردم کهبه سجده افتاده و انگشتان سبابه خود را به طرف آسمان بلند کرده بود و مي گفت: A«اشهد ان لا اله الا الله و ان جدي محمد رسول الله و ان ابي اميرالمومنينA» (يعني: شهادت مي دهم که نيست معبودي جز خداوند و بدرستي جد من محمد، فرستاده خداوند، و پدرم اميرالمومنين است.)
آنگاه يک يک امامان را شمرد تا اينکه به خود رسيد، پس فرمود: A« اللهم انجزلي ما وعدتني و اتمم لي امري و ثبت وطاتي و املاء بي الارض قسطا وعدلا.A» (يعني: خدايا وفا کن به آنچه که به من وعده داده اي و امرم را تمام کن و قدمهايم را محکم گردان و بوسيله من زمين را پر از عدل و داد کن.)
در روايت ديگري آمده است که: چون حضرت مهدي ع، متولد شد به زانو در آمده و دو سبابه خود را بلند نمود. آنگاه عطسه کرد و فرمود: A«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله عبدا ذکر الله غير مستنکف و لا مستکبرA» (يعني: سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است و درود خدا بر محمد و آل او باد، بنده اي که بدون هيچ ننگ و استکباري خدا را ياد کرد.)
آنگاه فرمود: A«ظالمان گمان کردند که حجت خداوند باطل خواهد شد، اگر در سخن گفتن به من اجازه مي دادند هر آينه شک زايل مي شد.A»


موضوع: جواب دادن به سوالهاي پرسيده نشده و خبرهاي غيبي حکيمه خاتون مي گويد: بعد از شهادت امام حسن عسکري ع، من در صبح و شام حضرت صاحب الامر ع مي بينم و از هر چه که از من مي پرسند، آن حضرت، به من خبر مي دهد و من نيز به ايشان خبر مي دهم. قسم به خداوند که گاه من اراده مي کنم که چيزي از او بپرسم ولي بدون اينکه سوال خود را مطرح کنم آن حضرت جواب مرا مي گويد و بسيار مي شود که امري براي من روي مي دهد، پس در همان ساعت جواب مي رسد، بدون آنکه سوال کنم.



موضوع: خواندن قرآن و کتب پيامبران بزرگ الهي حکيمه خاتون مي گويد: بعد از اينکه حضرت صاحب الامر ع متولد گرديد، امام حسن عسکري ع صدا زد که: A«فرزندم را به نزد من بياور.A»پس او را برداشتم وبه نزد آن حضرت بردم، چون صاحب الامر ع به حضور آن امام حسن عسکري ع رسيد، در حالي که بر روي دست من بود بر پدر بزرگوارش سلام کرد.
سپس امام حسن عسکري ع او را بر روي دو دست خود گرفت، بطوري پاي مبارک حضرت صاحب الامر ع بر روي سينه شريف پدر بزرگوارش بود. امام حسن عسکري ع دست شريف خود را بر روي انور او ماليد و فرمود: A«سخن بگو اي حجت خدا و بقيه انبياء و نور اصفياء و پناهگاه فقرا و خاتم اوصياء و ...A»
حضرت صاحب الامر ع فرمود:...


A«اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له و ان محمدا عبده و رسوله و اشهد ان عليا ولي الله.A»
(يعني: شهادت مي دهم که نيست معبودي جز خداوند که تنهاست و شريکي ندارد و بدرستي که محمد، بنده و فرستاده خداوند است و بدرستي که علي، ولي خداوند است.
سپس اوصياء را تا آن جناب، يک به يک شمرد. سپس امام حسن ع فرمود: A«بخوانA»
پس او قرائت کرد آنچه نازل شده بود بر پيغمبران و ابتدا نمود به صحف ابراهيم؛ پس آن را به زبان سرياني خواند. آنگاه خواند کتاب ادريس و نوح و کتاب صالح و تورت موسي و انجيل عيسي و فرقان محمد ص و بعد مشغول نقل قصص انبياء شد.
همچنين او استعاذه نمود و بسم الله گفت و چنين خواند:
A«و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين * و نمکن لهم في الارض و نري فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا يحذرون.A» (يعني: ما مي خواستيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم، و حکومتشان را در زمين پابرجا سازيم، و به فرعون هامان و لشگريانشان، آنچه را از آنها بيم داشتند نشان دهيم.)
سپس بر رسول خدا ص و بر اميرالمومنين ع و بر هر يک از ائمه ع صلوات فرستاد. سپس امام حسن عسکري ع، آن حضرت، را به من داد و فرمود: اي عمه! او را به سوي مادرش برگردان تا چشمش روشن شود و اندوهگين نشود و بداند که وعده خداوند جل جلاله، حق است و لکن بيشتر مردم نمي دانند.A»
پس من آن حضرت رابسوي مادرش برگرداندم در وقتي که فجر دوم روشن شده بود. پس نماز را بجاي آوردم و مشغول خواندن تعقيبات شدم تا آنکه آفتاب، طالع شد. آنگاه از امام حسن عسکري ع خداحافظي کرده و به منزل خود بازگشتم.
روز ديگر صبح هنگام رفتم که بر امام حسن عسکري ع سلام کنم، پرده را برداشتم که حضرت صاحب الامر ع را ببينم ولي آن حضرت را مشاهده نکردم. به امام حسن عسکري ع عرض کردم: A«فداي تو شوم! سيد من چه شد؟A» آن حضرت فرمود: اي عمه! او را سپردم به آن کسي که مادر موسي ع، فرزندش را به او سپرد.

موضوع: ساطع شدن نور و آمدن ملائکه به زمين مرويست: هنگامي که حضرت مهدي ع متولد گرديد نوري از ان حضرت ساطع گرديد و در آفاق آسمان پهن شد، و ملائکه اي بصورت پرندگان سفيدي از آسمان به پايين آمدند و بالهاي خود را بر سر و روي و بدن آن حضرت مي ماليدند و پرواز مي کردند. آن گاه براي پروردگار خويش به سجده افتاد، سپس سرش را بلند نمود و فرمود:A«شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولو العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزيز الحکيم ان الدين عند الله الاسلام.A»
( يعني: خداوند گواهي مي دهد که معبودي جز او نيست، و فرشتگان و صاحبان دانش، گواهي مي دهند، در حالي که (خداوند در تمام عالم) قيام به عدالت دارد، معبودي جز او نيست، که هم توانا و هم حکيم است.)


از ابي علي حسن مرويست که: من از کنيزکي شنيدم که او گفت: A«مرا به عنوان هديه به خدمت حضرت امام حسن عسکري ع آورده بودند و ان زماني که حضرت صاحب الزمان ع به دنيا آمد من حاضر بودم، ناگهان نوري ديدم را که از جمال او روشن شده و به افق آسمان پيوست و پرندگان سفيدي را ديدم که از آسمان به زير مي آمدند و پرهاي خود را سر و روي و تمام اعضاي مبارک او مي ماليدند و بعد از آن به آسمان عروج مي کردند. اين احوال را به خدمت امام حسن عسکري ع عرض کردم، آن حضرت تبسمي کرد و فرمود: آن پرندگان، فرشتگان بودند که براي تهنيت و مبارک باد فرزند ارجمند من فرود آمده بودند و ايشان ياران او در آخر الزمان هستند.A»


   برچسب‌ها: امام زمان, عج
   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش