انواع گريهها
گريه انواعى دارد كه همه انواع آن در شأن امام حسين (عليه السلام) نيست، حال بايد ببينيم چه نوع گريه شايسته امام است:چرا حسين (عليه السلام) فراموش نمىشود؟
مىگويند: شما در عصر فضا و اتم زندگى مىكنيد آنگاه بر كسى اشك مىريزد كه صدها سال پيش در گذشته است وبر مزارهايى سفر مىنماييد كه چيزى جز صخره و سنگ نمىباشد؟!پي نوشت :
.1 ارشاد القلوب: ص .128
.2 بحار الانوار: ج 90 ص .336
.3 بحار الانوار: ج 36 ص .349
.4 بحار الانوار: ج 44 ص 253 ـ .252
.5 كامل الزيارات، ص .57
.6 مناقب: ج3، ص 303 ـ بحار الانوار: ج 46، ص 109
.7 ديگران عبارتند از: آدم، حضرت نوح، يعقوب و حضرت فاطمه زهرا ـ الخصال: ص 83
.8 امالى صدوق، مجلسى، 29، ص .121
.9 ثواب الأعمال: ص .83
.10 وسائل الشيعة: ج 10، ص .398
.11 بحار الانوار: ج 98، ص 309
.12 كامل الزيارات: ص 104
.13 امالى الصدوق مجلس 27 ـ بحار الانوار: ج 44، ص .284
.14 بحار الانوار: ج 44 ص 284
.15 وسائل الشيعه ج 10 ص 393 ح .5
.16 المزار الكبير: ص 165 ـ 117 ـ بحار الانوار: ج 98 ص .320
.17 كامل الزيارات: ص 83 ، 81، 90 ، 91 ـ بحار الانوار: ج 14 ص 181 ـ مجمع البيان: ج 9 ص .65
.18 شمع جمع: ص 178
.19 وسائل الشيعة: ج 10، ص 394، 392 ـ علل الشرايع، ص .86
.20 مفاتيح الجنان، اعمال روز عاشورا.
.21 امالى صدوق، ص 45 وعيون الأخبار: ص .162
.22 الغنية لمطالبى طريق الحق فى الأخلاق و التصوف و الآداب الإسلامية ج 2، ص 57 ـ .56
.23 بحارالانوار: ج 22، ص 151 ـ عيون الأخبار: ج 2، ص 11
.24 لهوف: ترجمه، ص 99
.25 حياة الحسن (عليه السلام): ج 2، .426 2
.26 فلسفه شهادت از آية الله مكارم
.27 شيعه و عاشورا، نوشته محمد جواد مغنيه: ترجمه فيروز حريرچى: ص 57
.28 خوشدل تهرانى، اشگ شوق، ج 1 ص .207
.29 سياسة الحسينية: ص 44
.30 شعر از شمس لنگرودى.
.31 شيعه و عاشورا ترجمه فارسى: ص 56
.32 ديباچهاى بر رهبرى: ص .330
.33 به نقل: علامه مغنيه شيعه وعاشورا: ترجمه، ص 59 ـ .58
.34 كامل الزيارات: ابن قولويه.
تولد دوباره اسلام با قيام امام حسين (عليه السلام)

اين سؤال در ذهن بسيارى از افراد به وجود مي آيد: كه با توجه به اينكه حسين عليه السلام از قدرت بنى اميه و از ضعـف و زبونى مـردم زمـان مـطلع و آگـاه بود پس چرا قيام كرد و مانند برادرش حضرت امام حسن عليه السلام با حكومت وقت كنار نيامد؟
که در اينجا به چند مورد از علل قيام اشاره مي کنيم:
1 ـ حمايت از دين
حسين عـليه السلام با حكومت اموى آنهم با حاكمى چون يزيد با اعتقادى كاملا بر ضد اسلام و مـنكر آئين قـرآن مواجه شده چنانكه از اين شعر يزيد عقيده فاسدش كاملا آشكار ميگردد:
| لعبت هاشم بالملك فلا
|
| خبر جاء و لا وحى نزل |
« خاندان هاشم سر حكومت بازى كردند وگرنه وحى و خبرى از ناحيه غيب نيامده »
اين شعر نشانگر آن است كه يزيد بن معاويه به همان عقيده جاهليت و بت پرستى باقى بود و مـعـتـقـد به بهشت و دوزخ نيست و پر واضح است كه يزيد با اين عقيده براى نابودى اسلام و قـرآن مـى كوشد و لذا حسين، جان خود و يارانش را فداى اسلام كرد تا باقى بمـاند كه اگر خون حسين نبود از اسلام نشانى و از قرآن نامى نمى ماند و تمام زحمات پيامبر اسلام نابود مى شد، بنابراين خون حسين و اهلبيت و يارانش ، پيغمبر و زحماتش را احيا كرد چـنانكه فـرمـايش رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره حسين كه فـرمود: « حسين منى و انا من حسين »
به همين معنى اشاره دارد زيرا همانطورى كه حسين از رسول خـدا تـولد يافـت با شهادت حسين هم رسول خدا و تمام اهداف مقدسش تولدى دوباره يافت .
2 ـ حفظ مقام خلافت
خـلافـت در اسلام عـبارت است از جانشينى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم يعنى خـليفـه بايد نمـونه رسول خدا و متصف به اوصاف و اخلاق پيامبر اسلام باشد، زيرا خليفه و جانشين بنيانگذار حكومت اسلامى مى بايستى وسيله اى براى تحقق عدالت اسلامى و قـضاوت عـليه تـخـلفـاتـى باشد كه انجام مى گيرد، بنابراين اگر خليفه فرد شايسته بود جامعه را به صلاح و سعادت سوق مى دهد و چنانچه منحرف شد، مسير جامعه را هم به انحراف مى كشاند، از اينجا است كه اسلام اهميت فراوانى به موقعيت خليفه داده و براى كسى كه متصدى مقام خلافت مى شود سه شرط اساسى قرار داده است :
1 ـ عدالت
2 ـ امـانت
3 ـ خـبرويّت نسبت به امور اقتصادى ، ادارى ، سياسى ، و همه آنچه را كه جامعه بدان نياز دارد.
حسين عـليه السلام در اولين نامـه اى كه به مـردم كوفه نوشت به اين شرط اشاره فرمود:
«به جانم قـسم امـام نيست مـگـر آنكه به كتـاب خـدا عمل كند و به عدل و قسط رفتار نمايد و بر حسب قانون و حق مجازات كند و خود را در مسير رضاى خدا قرار دهد. »
پـس خـلافـت تـنها يك سلطه ارضى نيست بلكه خـلافـت نيابت از رسول خـدا است ليكن حسين عـليه السلام مى بيند كه مقام جدش در اختيار فردى قرار گـرفـتـه كه تـمـام اوقـاتـش را به مـيگـسارى و عياشى و شكار و تفريح نامشروع مى گـذارند و جز رسيدن به شهوات نفـسانى هدفى ندارد و بى شرمانه مقام خلافت را بازيچـه و مـلعـبه هواى نفس قرار داده است لذا قيام كرد تا خلافت اسلامى را به جايگاه اصليش برگرداند.
حسين عـليه السلام در اولين نامـه اى كه به مـردم كوفه نوشت به اين شرط اشاره فرمود: «به جانم قـسم امـام نيست مـگـر آنكه به كتـاب خـدا عمل كند و به عدل و قسط رفتار نمايد و بر حسب قانون و حق مجازات كند و خود را در مسير رضاى خدا قرار دهد»
3 ـ آزادسازى اراده امت
در زمـان حكومـت مـعـاويه و پـسرش يزيد از مردم سرزمين اسلامى سلب اراده و اختيار شده بود، اجسادى بى روح و كالبدى بى اراده گشته بودند كه به تعبير اميرالمؤمنين على عليه السلام « اشباح الرجال و لا رجال »

بودند، آنچنان قيد و بند نه تنها بر دست و پاى آنان بلكه بر قلب و فكر و اراده آنان زدند كه قدرت تفكر را حتى از جامعه سلب كرده بودند، حكومـت امـوى مـسلمـانان را آنچنان تحذير كرده بود كه هر گونه تحرك برخلاف ميل و خواسته حكومت از آنان زايل گشته بود و لذا در تاريخ مكرر مى خوانيم كه مـردم به حسين عـليه السلام مـتـمـايل بودند امـا كوچـكتـرين اقـدامـى برخـلاف امـيال حكومـت از مـردم صادر نمى شد و بدون اراده همچون بندگان و بردگان زر خريد، فرامين حكومت را بدون چون و چرا اجرا مى كردند و از فرماندهانشان پيروى مى نمودند و حسين عليه السلام قدم به ميدان كارزار و جهاد اسلامى نهاد تا روح عزت و كرامت انسانى را به جامعه اسلامى بدمد و اراده و فكر و انديشه مسئوليت فردى و اجتماعى را كه از مردم سلب شده بود به آنان باز گرداند.
حسين تن به شهادت داد تا جامعه اسلامى به كيان خود بازگردد، لذا شهادت آن حضرت نقطه تحولى در تاريخ اسلام و مسلمين گرديد، و مسلمانان به كيان خود بازگشتند و به نيروى انديشه و عـزم و اراده مـسلح شدند و تمام قيودى را كه بر دست و پا و زبان و قـلبشان زده بودند گسستند و ترس و خوف و انقياد و اطاعت بى چون و چرا به تحرك و قـيام و انقلاب مبدل گشت ، قيام ها و نهضت ها با شعار « يا لثارات الحسين » شروع شد و اين شعـار آنچـنان كوبنده بود كه پايه هاى حكومت اموى را به لرزه در آورد و سرانجام آنرا از بيخ و بن بركند.
4 ـ پيشگيرى از ترور
حسين عـليه السلام احساس كرده بود كه يزيد قصد نابودى او را دارد چنانكه خواهد آمد حتـى اگـر با امويان كنار مى آمد باز هم او را رها نمى كردند تا آنكه خونش را بريزند زيرا:
1 ـ حسين بزرگترين شخصيت اسلامى بود كه در دلهاى مردم قرار داشت و از اعماق قلب وى را دوست مى داشتند و مسلم است كه وجود چنين شخصيتى بر امويان گران است كه حكومت و قـدرت در دست آنان باشد ليكن حسين در دل مردم جاى داشته باشد و اين موقعيت حقد و حسادت امـويان را بر مـى انگـيخـت تـا حسين را به هر شكل ممكن از ميان بردارند.

2 ـ اصولا بنى اميه نه تنها با حسين يا پدرش على و برادرش حسن دشمن بودند بلكه با رسول خـدا صلى الله عـليه و آله و اسلام دشمنى ريشه دار داشتند كه در جنگ بدر عـده زيادى از آنان را كشتـه و آنها را شكست داد و اين سابقه فراموش نشده بود، بلكه يزيد انتـظار مـى كشيد تـا انتـقـام اقـوام و بستـگـان خـود را از ذريّه رسول خدا بگيرد و در تاريخ ثبت شده است كه يزيد گفته است :
« از خـنذف نيستـم اگر از فرزندان احمد (پيامبر) انتقام آنچه را كه او انجام داد نگيرم . »
و بعد از آنكه انتقام خود را گرفت چنين مى سرايد:
«سادات و بزرگان قوم را كشتيم و كشتار بدر را جبران كرديم . »
و به همين دليل حسين عليه السلام اعلان كرد: بنى اميه از او دست نمى كشند تا او را به شهادت برسانند چنانكه به برادرش محمدبن الحنفيه فرمود:
« اگـر در سوراخ جانورى پـناه ببرم هر آينه مـرا بيرون خـواهند آورد تـا به قتل برسانند. »1
و نيز به جعفر بن سليمان صنبعى فرمود:
« به خدا قسم دست از من برنمى دارند تا آنكه قلب مرا از درونم خارج كنند. »
با اين مـقـدمات حسين يقين داشت بالاخره به هر شكلى شده او را خواهند كشت منتهى ممكن است به گـونه اى كشته شود كه قاتلش معلوم نگردد و خونش هدر برود لذا قيام كرد تا با كشته شدن در ميدان جنگ و اختيار كردن مرگ با عزت پايه هاى حكومت ستم پيشه بنى اميه را به لرزه درآورد و به اهداف مقدس اسلامى برسد.
تهيه و تنظيم: گروه دين و انديشه تبيان
پىنوشت:
1. اعيان الشيعة ج 1 ص 593
منبع: آنچه در كربلا گذشت، آيت الله محمد على عالمى
اثرات و برکات دنيوي گريه و عزادارى سيدالشهدا (عليه السلام)

1- حفظ رمز نهضت حسينى
از ارزندهترين آثار و بركات مجالس عزادارى و گريه بر ابى عبدالله حسين (عليه السلام) حفظ رمز نهضت حسينى است .
به راستى ؛ چرا در دوران منحوص سلاطين و پادشاهان جور از برپايى مجالس عزاى اهل بيت (عليه السلام) به خصوص سالار شهيدان جلوگيرى مى شد؟ آيا نه اين است كه عزاى حسينى و امامان شيعه، سبب مى شود كه سخنوران و دانشمندان متعهد و انقلابى، مردم را از ظلمهاى حكومتها آگاهى دهند و انگيزه قيام آن حضرت كه امر به معروف و نهى از منكر است به اطلاع مردم برسد؟
آرى، اينگونه مجالس، آموزشگاهها و دانشگاههايى است كه به بهترين روش و زيباترين اسلوب مردم را به سوى دين خوانده و عواطف را آماده مىكند و جاهلان و بىخبران را از خواب سنگين غفلت بيدار مىسازد و نيز در اين مجالس است كه مردم ، ديانت را همراه با سياست، از مكتب حسين بن على (عليه السلام) مىآموزند.
گريه بر سيد الشهدا (عليه السلام) و تشكيل مجالس عزاى حسينى نه تنها اساس مكتب را حفظ مىكند، بلكه باعث مىگردد شيعيان با حضور در اين مجالس از والاترين تربيت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسينى شدن رشد و پرورش يابند.
كدام اجتماعى است كه در عالم چنين اثرى را از خود بروز داده باشد؟ كدام حادثهاى است مانند حادثه جانسوز كربلا كه از دوره وقوع تاكنون و بعدها بدينسان اثر خود را در جامعه بشريت گذارده ، و روز به روز دامنه آن وسيعتر و پيروى و تبعيت از آن بيشتر گردد؟ از اين رو بايد گفت كه در حقيقت مراسم عزادارى حافظ و زنده نگهدارنده نهضت مقدس امام حسين (عليه السلام) و در نتيجه حافظ اسلام و ضامن بقاى آن است .
تشكيل مجالس عزادارى حسين، نه تنها اساس مكتب را حفظ كرده و مىكند بلكه به علاوه سبب آن گرديد كه شيعيان با حضور در اين مجالس از والاترين تربيت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسينى شدن رشد و پرورش يابند.
«موريس دوكبرى» مىنويسد: «اگر مورخين ما، حقيقت اين روز را مىدانستند و درك مىكردند كه عاشورا چه روزى است ، اين عزادارى را مجنونانه نمى پنداشتند . زيرا پيروان حسين به واسطه عزادارى حسين مىدانند كه پستى و زير دستى و استعمار را نبايد قبول كنند . زيرا شعار پيشرو و آقاى آنان تن به زير بار ظلم و ستم ندادن است.
قدرى تعمق و بررسى در مجالس عزادارى حسين نشان مىدهد كه چه نكات دقيق و حيات بخشى مطرح مى شود ،در مجالس عزادارى حسين گفته مى شود كه حسين (عليه السلام) براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زير بار استعمار و ماجراجويى يزيد نرفت؛ پس بياييد ،ما هم شيوه او را سرمشق قرار داده از زير دستى استعمار گرايان خلاصى يابيم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجيح دهيم...» . 1
2- ازدياد محبت به امام، و تنفر از دشمنان آن حضرت
سوزى كه از دل سوخته عاشقان سيدالشهدا (عليه السلام) به چشم سرايت كرده و از مجارى دو چشم آنها به صفحه رخسار وارد مى شود، مراتب علاقه و اخلاص و دلبستگى به خاندان وحى و رسالت را مىرساند و اين عمل اثرى مخصوص در ابقاى مودت و ازدياد محبت دارد.
گريه بر حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) از مواردى است كه هيچ انسانى از فرط دلسوزى و انقلاب، طاقت بردبارى و تحمل در برابر استماع مصائب او را ندارد، و اين گريه و بيقرارى ، علاوه بر ازدياد محبت و مهر و مودت، موجب كثرت تنفر و بىزارى از دشمنان و قاتلان آن حضرت شده و موجب برائت دوستداران اين خانواده از دشمنان ايشان مىگردد.
بارى، گريه با آگاهى و معرفت بر امام حسين (عليه السلام) ، در واقع، اعلام انزجار از قاتلان اوست و اين تبرى از آثار برجسته گريه بر امام حسين (عليه السلام) است زيرا مردم به ويژه افرادى كه داراى شخصيت هستند از گريه كردن در برابر حوادث تا سر حد امكان امتناع مىورزند ، و تا شعله درونى آنان به مرتبه انفجار نرسد حاضر به گريه كردن مخصوصاً در برابر چشم ديگران نيستند، اين گريه و عزادارى ابراز كمال تنفر در برابر تعدى و تجاوز و ستمگرى و پايمال نمودن حقوق جامعه و به ناحق تكيه زدن بر مسند حكومت آنان مىباشد.

3- آشنايى با حقيقت دين و نشر آن
يكى ديگر از آثار و بركات مجالس عزادارى سيدالشهدا (عليه السلام) اين است كه مردم در سايه مراسم عزادارى به حقيقت اسلام آشنا شده و بر اثر تبليغات وسيع و گستردهاى كه همراه با اين مراسم انجام مىگيرد، آگاهى توده مردم بيشتر شده و ارتباطشان با دين حنيف محكمتر و قويتر مىگردد . چه اينكه قرآن و عترت دو وزنه نفيسى هستند كه هرگز از يكديگر جدا نمىشوند و اين آگاهى در اقامه ماتم و مراسم سوگوارى عترت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به خصوص امام حسين (عليه السلام) به آحاد مردم داده خواهد شد.
4- شفا يافتن
يكى ديگر از آثار و بركات مجالس عزادارى حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) شفا گرفتن است . به طورى كه بارها ديدهايم و شنيدهايم كه بعضى از عزاداران و گريه كنندگان بر حسين (عليه السلام) شفا گرفتهاند.
نقل است كه مرجع بزرگ شيعه مرحوم آية الله العظمى بروجردى در سن نود سالگى داراى چشمانى سالم بودند كه بدون عينك خطوط ريز را هم مىخواندند و مىفرمودند: اين نعمت را مرهون وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) هستم : و قضيه را چنين نقل مىفرمودند:
در يكى از سالها در بروجرد بودم، به چشم درد عجيبى مبتلا شدم كه بسيار مرا نگران ساخته بود . معالجه پزشكان فايدهاى نكرد و درد چشم هر روز بيشتر و ناراحتى من افزونتر مىگرديد، تااينكه ايام محرم شد. در ايام محرم آية الله فقيد ، دهه اول را روضه داشتند و دستههاى مختلف هم در اين عزادارى شركت مىكردند . يكى از دستههايى كه روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود، «هيئت گِلگيرها» است كه نوعاً سادات و اهل علم و محترمين هستند، در حالى كه هر يك حوله سفيدى به كمر بستهاند، سر و سينه خود را گل آلود كرده و بطور بسيار رقت بار و مهيج و در عين حال با سوز و گداز فراوان و ذكرى جانسوز آن روز را تا ظهر عزادارى مى كنند . آقا فرمودند:
«هنگامى كه اين دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود اين هيئت هيجان عجيبى به خود گرفته بود من هم در گوشهاى نشسته و آهسته آهسته اشك مىريختم و در اين بين هم مقدارى گل از روى پاى يكى از همين افراد گلگير برداشته و بر روى چشمهاى ملتهب و ناراحتم كشيدم، و به بركت همين توسل، چشمانم خوب شد و امروز علاوه بر اينكه متبلا به درد چشم نشدم، از نعمت بينايى كامل برخوردارم، و به بركت حضرت امام حسين (عليه السلام) احتياج به عينك هم ندارم». با اينكه همه قواى جسمانى ايشان تحليل رفته بود با اين وجود تا آخرين ساعات زندگانى از بينايى كامل برخوردار بودند.
تهيه و تنظيم: گروه دين و انديشه تبيان
پي نوشت :
1. بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 284
منبع: آثار و بركات سيد الشهدا ، عليرضا رجالى تهرانى
اثرات اخروي گريه و عزادارى براى سيدالشهدا (عليه السلام)

1- آمرزش گناهان
ريان بن شبيب از امام رضا (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: «اى پسر شبيب ، اگر بر حسين (عليه السلام) گريه كنى تا آنكه اشك چشمت بر صورتت جارى شود، خداوند گناهان كوچك و بزرگ، و كم يا زياد تو را مى آمرزد»1
و نيز فرمود: «گريه كنندگان بايد بر كسى همچون حسين (عليه السلام) گريه كنند ، زيرا گريستن براى او گناهان بزرگ را فرو مىريزد» 2
2- سكونت در بهشت
امام باقر (عليه السلام) فرمود: «هر مؤمنى كه در سوگ حسين (عليه السلام) اشك ديده ريزد، به حدى كه بر گونهاش جارى گردد، خداوند او را ساليان سال در غرفههاى بهشت مسكن مىدهد»3
و نيز امام صادق (عليه السلام) فرمود: «هر كس درباره حسين (عليه السلام) شعرى بخواند و گريه نمايد و يك نفر را بگرياند، بهشت براى هر دوى آنها نوشته مىشود . كسى كه حسين (عليه السلام) نزد او ذكر شود و از چشمش به مقدار بال مگسى اشك آيد، اجر او نزد خداست و براى او جز به بهشت راضى نخواهد شد» 4
و نيز فرمود: «هر كس كه در عزاى حسين (عليه السلام) بگريد يا ديگرى را بگرياند و يا آنكه خود را به حالت گريه و عزا درآورد ، بهشت بر او واجب مىشود» 5
3- گريه كننده بر حسين، در قيامت گريان نيست
رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به فاطمه زهرا (سلام الله عليها) فرمود: «هر چشمى در روز قيامت گريان است مگر چشمى كه براى مصائب حسين (عليه السلام) گريه كرده باشد، چنين كسى در قيامت خندان و شادان به نعمتهاى بهشتى است». 6
| آن روز ديدهها همه گريان شود ز هول
|
| جز چشم گريه كرده بسوگ و عزاى او |
امام باقر (عليه السلام) فرمود: «هر مؤمنى كه در سوگ حسين (عليه السلام) اشك ديده ريزد، به حدى كه بر گونهاش جارى گردد، خداوند او را ساليان سال در غرفههاى بهشت مسكن مىدهد»
4- امان از سكرات موت و آتش دوزخ

مسمع گويد: حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود: آيا متذكر مى شوى با حسين چه كردند؟ عرض كردم : آرى ، فرمود: آيا جزع و گريه مىكنى؟ گفتم : آرى ، به خدا سوگند گريه مىكنم و آثار غم و اندوه در صورتم ظاهر مىشود حضرت فرمود: «خدا اشك چشمت را رحمت كند . آگاه باش كه تو از آن اشخاصى هستى كه از اهل جزع براى ما شمرده مىشوند، به شادى ما شاد و به حزن ما محزون و اندوهناك مىگردند. آگاه باش كه به زودى هنگام مرگ، پدرانم را بر بالين خود حاضر مىبينى ، در حالى كه به تو توجه كرده و ملك الموت را درباره تو بشارت مى دهند، و خواهى ديد كه ملك الموت در آن هنگام از هر مادر مهربان به فرزندش ، مهربانتر است» سپس فرمود: «كسى كه بر ما اهل بيت به خاطر رحمت و مصائب وارده بر ما گريه كند، رحمت خدا شامل او مىشود قبل از اينكه اشكى از چشمش خارج گردد؛ پس زمانى كه اشك چشمش بر صورت جارى شود اگر قطرهاى از آن در جهنم بريزد، حرارت آن را خاموش كند، و هيچ چشمى نيست كه گريه كند بر ما مگر آنكه با نظر كردن به كوثر و سيراب شدن با دوستان، خوشوقت مىگردد» . 7
با توجه به اين روايت شريف بايد گفت:جايى كه آتش جهنم كه قابل مقايسه با آتش دنيا نيست و به وسيله گريه بر حسين (عليه السلام) خاموش و برد و سلام گردد ، پس اگر در موردى، آتش ضعيف دنيا عزادار حسينى را نسوزاند جاى تعجب نيست .
سيد جليل مرحوم دكتر اسماعيل مجاب (داندانساز) عجايبى از ايام مجاورت در هندوستان كه مشاهده كرده بود نقل مىكرد، از آن جمله مىگفت : عدهاى از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) معتقد و علاقه مندند و براى بركت مالشان با آن حضرت شركت مىكنند، يعنى در سال مقدارى از سود خود را در راه آن حضرت صرف مىكنند. بعضى از آنها روز عاشورا به وسيله شيعيان ، شربت و پالوده و بستنى درست كرده و خود به حال عزا ايستاده و به عزاداران مىدهند، و بعضى آن مبلغى كه راجع به آن حضرت است را به شيعيان مىدهند تا در مراكز عزادارى صرف نمايند.
يكى از آنان را عادت چنين بود كه همراه سينه زنها حركت مىكرد و با آنها به سينه زدن مشغول مى شد. وقتى از دنيا رفت، بنا به مرسوم مذهبى خودشان، بدنش را با آتش سوزانيدند تا تمام بدنش خاكستر شد جز دست راست و قطعهاى از سينهاش كه آتش، آن دو عضو را نسوزانيده بود.
بستگان آن دو عضو را آوردند نزد قبرستان شيعيان و گفتند: «اين دو عضو راجع به حسين شماست» 8
تهيه و تنظيم: گروه دين و انديشه تبيان
پي نوشت ها:
1 - منتخب كامل الزيارات , ابن قولويه , ص 168
2 - جلاء العيون , علامهء مجلسى , ص 462
3 - بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 293
4 - وسائل الشيعه , شيخ حر عاملى , ج 10 ص 397
5 - داستانهاى شگفت , آيت الله شهيد دستغيب , ص 9
6 - اختيار معرفة الرجال , شيخ طوسى , 89
7 - خلاصه اى از مقالهء <عاشورا> نوشتهء جواد محدثى .
8 - <خط خون > موسوى گرمارودى .
منبع: آثار و بركات سيد الشهدا ، عليرضا رجالى تهرانى
علل سكوت امام حسين (عليه السلام) در عصر معاويه

تلاش هاى امام حسين (عليه السلام) جهت حفظ و احياى اسلام
امام حسين (عليه السلام)، سرور آزادگان جهان ، بعد از شهادت برادر بزرگوارش ، امام مجتبى (عليه السلام)، حدود ده سـال بـا مـعـاويـه مـعـاصـر بـود. در ايـن مـدت ، سـيـاسـت آن حـضـرت (عليه السلام) در مـورد مسائل فرهنگى ، سياسى و اجتماعى همانند برادرش بود. و قيام به شمشير را در برابر مفاسد و جـنـايـات معاويه در آن شرايط به مصلحت اسلام نمى ديد. ولى عدم جنگ به معناى بى تفاوت بـودن نـسـبـت بـه جـريـانـات حـاكـم نـبـود. چـه ايـنـكـه امـام حـسـيـن (عليه السلام) در ايـن مـدت بـا ارسـال نـامه هاى متعدد به معاويه بدعت ها و انحراف هاى او را يادآورى مى كرد و مصرّاً از او مى خواست كه مرتكب اين خلاف ها نشود. نامه هاى حضرت (عليه السلام) به معاويه را قبلاً در بحث بدعت هاى مـعـاويـه نـقـل كـرديـم . و در اين مدت امام حسين (عليه السلام) جهت آگاهى بخشيدن به مردم و معرّفى چهره كـريـه امـوى هـا نيز تلاش مستمرّ داشت به عنوان نمونه سخنرانى حضرت (عليه السلام) در مِنا را متذكر مى شويم .
امـام حـسـين (عليه السلام) در سخنرانى خود براى افراد متنفذ و دانشمندانى كه در (منا) گرد هم آمده بودند ضـمـن اينكه آنها را مقصّر اصلى دانست كه زمينه را براى حكومت بنى اميّه فراهم كرده اند، خيانت هـاى مـعـاويـه را يـادآورى نـمـود. امـام (عليه السلام) معاويه را ديكتاتورى خواند كه از ارزش هاى اسلامى فاصله گرفته است . و فرمود:
(... جـريـان ادارى كـشـور و صـدور احـكام دادگاهى و تصويب برنامه هاى كشور بايد به دست دانشمندان روحانى كه امين حقوق الهى و داناى حلال و حرامند سپرده شود امّا اينك مقامتان را از شما بـاز گـرفته و ربوده اند. اگر شما مردانى بوديد كه بر شكنجه و ناراحتى شكيبا بوديد و در راه خدا حاضر به تحمّل ناگوارى مى شديد مقرّرات براى تصويب پيش شما آورده مى شد و بـه دسـت شـمـا صـادر مـى گـرديـد و مـرجـع كـارهـا بـوديـد. امـا بـه سـتـمـكـاران مـجـال داديـد ايـن مـقـام را از شما بستانند، و گذاشتيد حكومتى كه قانوناً مقيّد به شرع است به دلبـسـتـگـيـتـان بـه زنـدگـى گـريـزان دنيا. شما با اين روحيه و رويّه ، توده ناتوان را به چـنگال اين ستمگران گرفتار كرديد تا يكى برده وار سركوفته باشد و ديگرى بيچاره وار سرگرم تامين آب و نانش . حكّام خودسرانه در منجلاب سلطنت غوطه ورند و با هوسبازى خويش نـنـگ و رسوايى به بار مى آورند، در هر شهر، سخنورى مزدور بر منبر مى رود. خاك وطن زير پـايـشـان پـراكنده و دستشان در آن گشاده است . مردم بنده ايشان اند و ناتوان از دفاع خويش . حـاكـمـى ديـكـتاتور است و حاكمى ديگر كينه ورز و بدخواه و آن ديگرى كوبنده بيچارگان ، و فـرمـانـروايـى مسلّط كه نه خدا را مى شناسد و نه روز جزا را شگفتا كه جامعه در تصرّف مرد دغلباز و ستمكار است ...!)1
امـام حـسـيـن (عليه السلام) براى هدايت امّت اسلام و مخالفت با انحرافات حزب اموى تلاش مستمر داشت اما ايـنـكـه چـرا حـضرت (عليه السلام) علناً وارد صحنه كارزار و نبرد با معاويه نشد و پس از مرگ وى قيام كرد مطلبى است كه اجمالاً آن را بررسى مى كنيم .
علل سكوت امام حسين (عليه السلام) در عصر معاويه
1ـ شرايط سياسى و اجتماعى عراق

يـكـى از عـلل عـدم قيام امام حسين (عليه السلام) در عصر معاويه ، اوضاع خاصّ سياسى و اجتماعى حاكم بر عـراق بـود. عـراق بـه عـنـوان مـركـز خـلافـت عـلى (عليه السلام) و پـايـگـاه طـرفـداران اهل بيت (عليه السلام) همانند عصر امام حسن (عليه السلام) گرفتار دنياطلبى و مرعوب قدرت اموى ها بود و آمادگى بـراى قـيـام و انـقـلاب را نـداشـت . لذا امـام حـسـيـن (عليه السلام) انـقـلاب در دوران مـعـاويـه را چـيـدن ميوه قبل از رسيدن آن تلقّى مى كند و به كسانى كه بعد از شهادت امام مجتبى (عليه السلام) از او خواستند تا قيام ضدّ معاويه را رهبرى نمايد فرمود:
(... امـّا راى مـن ايـن اسـت كه امروز موقع انقلاب نيست ، مادامى كه معاويه زنده است سر جاى خود بـنـشـيـنـيـد، در خـانـه هـا را بـه روى خـود بـبـنـديـد و خـود را از مـوارد اتـّهـام دور سازيد.)2
در اين دوران ، شيعيان به رهبرى امام حسين (عليه السلام) در بازگو نمودن جنايت هاى معاويه و آماده كردن زمينه هاى اجتماعى براى انقلاب همواره تلاش مى كردند. چنانكه خبر حسين (عليه السلام) با دوستانش در ايـن بـاره سـخـن گـفـت . لذا (مـروان بـن حـكـم ) احـتـمـال شـورش عـدّه اى از اهـل عـراق و رجـال ، نـزد حـسين بن على رفت و آمد مى كنند. من اين موضوع را تحقيق نمودم ، اطّلاع رسـيـد كـه حـسـيـن ، هـم اكنون مصمّم به شورش و سرپيچى از اطاعت شماست نظر خود را در اين باره ابلاغ كن .)3
2 ـ شخصيّت معاويه
عـامـل ديـگـرى كـه مـانـع قـيـام امـام حـسـيـن (عليه السلام) در دوران مـعاويه بود زرنگى و زيركى او درحلّ مسائل سياسى و اجتماعى و جايگاه دينى او در جامعه بود. مـعـاويـه بـا گـمـاشـتـن مـامـوران مـخـفـى تـمـام حـركـات امـام حـسـيـن (عليه السلام) را بـا دقـّت كـنـتـرل مـى كـرد. اگـر حـضـرت (عليه السلام) در زمـان او نـهـضـت خـود را آغـاز مـى كـرد بـه احـتـمـال قـوىّ قـبل از اينكه انقلاب او به جايى برسد و در جامعه مطرح شود آن حضرت (عليه السلام) را بـه شـهـادت مـى رسـانـد چـنانكه امام حسن (عليه السلام) و مالك اشتر به طور مرموز توسط معاويه به شهادت رسيدند.
و از سوى ديگر معاويه آدم ظاهرالصلاحى بود و هرگز علناً مرتكب خلاف نمى شد. و سعى مى كـرد بـه بـدعـت هـا و جـنـايـت هـاى خـود رنـگ ديـنـى بـدهد. چنانكه او براى مخالفت با على (عليه السلام) قـتـل عـثـمـان را بـهـانـه قـرار داد و در جـريـان حـكميت موقعيت خود را به نام دين محكم ساخت. لذا هـرگـونـه مـبـارزه و جـنـگ با معاويه نه تنها شكست نظامى در پى داشت بلكه شكست اجتماعى و معنوى را نيز نزد مردمى كه چهره كريه معاويه را نمى شناختند به همراه داشت . بنابراين قيام به نفع اسلام و مسلمانان نبود.
3- قرارداد صلح
مـانـع ديـگـرى كه در دوران معاويه براى قيام وجود داشت پيمان صلحى بود كه معاويه با امام حـسـن (عليه السلام) بـسـتـه بـود. گـرچـه مـعـاويـه از روز نـخـسـت احـتـرامـى بـه صـلحـنـامـه قايل نبود امّا هر موقع لازم مى ديد از آن عليه اهل بيت (عليه السلام)بهره مى گرفت . بعنوان نمونه نامه مـعـاويـه بـه امـام حـسـيـن (عليه السلام) را مى توان ذكر كرد. او وقتى متوجّه شد امام (عليه السلام) اقداماتى براى آمادگى مردم براى قيام بر ضد حكومت مى نمايد نوشت : (گزارش پاره اى از كارهاى تو به من رسيده است كه اگر صحّت داشته باشد، من آنها را شايسته تو نمى دانم . سوگند به خدا هر كـس پـيـمـان و مـعـاهـده اى بـنـدد بـايـد بـه آن وفـا كـنـد، مـخـصـوصاً شخص بزرگ و شريفى مثل تو، با خود باش و به عهد خود وفا كن . اگر با من مخالفت كنى ، با مخالفت روبه رو مى شـوى و بنابراين قيام امام حسين (عليه السلام) در زمان معاويه ظاهراً نوعى مخالفت با قرارداد صلح نيز به شمار مى رفت .
.:: This Template By : web93.ir ::.