+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

حیاتِ الگویی امام حسین (علیه السلام)

نويسنده:حجت الاسلام جواد محدثی
وقتی خداوند، برای هدایت بشر، «راهنما» فرستاد و برای تعیین راه و پیمودن مسیر، «حجّت» قرار داد، همه ابعاد را در نظر داشت.
الگوهای مکتبی، الگوی همه جانبه امت برای راهیابی به کمال و خودسازی و بندگی‏اند. حسین بن علی علیه‏السلام نیز یکی از این اسوه‏های کامل و الگوهای همه جانبه است و آنچه از حضرتش باید آموخت، نه تنها درس حماسه و جهاد و ظلم ستیزی، که درس عبودیت و سخاوت و جوانمردی و ارزش گرایی و تهجّد و انس با قرآن و تکریم انسان است.
اینک، نگاهی به بخشی از ابعاد الگویی سالار شهیدان داریم، تا روشن گردد که شخصیت وی به بُعد شورآفرین و حماسی عاشورا و انگیزه آفرینی جهاد در کربلا خلاصه نمی‏شود. امروز، اگر آن باده جانبخش در ساغر دلمان نیست، می‏توان و باید از چشمه فیض دیگری شور و حال گرفت و «سیره حسینی» را چراغ راه قرار داد.
در عصر بازسازی ایمانی و فرهنگی، توجه به ابعاد الگویی امام حسین علیه‏السلام ضروری است. آن حضرت، تنها در کربلا اسوه ما نیست؛ الگو بودنش تنها در زمینه حماسه و خون و شهادت هم نیست؛ حتّی در کربلا هم، فقط کربلای حماسه و جهاد نبود و اوج صحنه‏های آن روز جاویدان هم، تنها شهادت امام و یارانش نبود.

1. نماز، اوج بندگی

سالارما، حسین بن علی علیهماالسلام ، شب عاشورا برای انس با خدا و تهجّد و تلاوت قرآن و نماز، از دشمن مهلت گرفت. در گرماگرم نبرد عاشورا نیز، هنگام ظهر به نماز ایستاد تا به ما بیاموزد که جان بر سردین و خداجویی نهاده است. سعید بن عبداللّه حنفی، در آن لحظه، در برابر امام همچون سپر حفاظتی می‏ایستد، تا حسین بن علی علیهماالسلام ، آخرین نمازش را بخواند و با 13 تیر که بر پیکرش می‏نشیند، به شهادت می‏رسد.1
ابوثمامه صائدی نیز ـ که خودش شهید نماز است ـ در روز عاشورا، فرا رسیدن هنگام نماز را یادآور می‏شود. امام حسین علیه‏السلام دعایش می‏کند که خدا از نمازگزارانِ ذاکر قرارش دهد.2
این که در زیارت‏های حسین بن علی علیه‏السلام ، او را اقامه کننده نماز خطاب می‏کنیم «اشهد انّک قد اَقَمْتَ الصلّوة...»3 جلوه دیگری از اهمیت نماز را در زندگی و شهادت آن پیشوای معنویت و عبودیت نشان می‏دهد.

2. رضا، اوج ایمان

کمال بندگی در «رضا» به رضای الهی و فرمان اوست. حسین بن علی علیه‏السلام در حرکت به سوی کربلا، اظهار امیدواری کرد که آنچه را خداوند برایش اراده کرده باشد، «خیر» باشد، چه با فتح، چه با شهادت «ارجو ان یکونَ خیراً ما اراد اللّه بنا، قُتِلْنا ام ظفرنا»4. در قتلگاه نیز جملات زیبای «الهی رضیً برضاءک و تسلیماً لامرک» که بر زبان او جاری شد، نشانه خلوص در بندگی و رضا به قضای خدا و رنگ خدایی داشتن جهاد و شهادت اوست.
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
ایمان او به شمار می‏رفت. خود آن حضرت بارها می‏فرمود:
«رضا اللّهِ رضانا اهل البیت5؛ رضایت ما خاندان، تابع رضای الهی است.»

3. صبر و مقاومت

سیدالشهداء الگوی صبر و شکیبایی در برابر مصیبت‏ها، مشکلات زندگی، زخم شمشیر، داغ عزیزان و شهادت فرزندان است.
امام حسین علیه‏السلام در آغاز حرکت خویش به سوی کربلا، بر صبر تکیه کرد و یارانی را لایق همراهی خویش می‏دانست که بر تیزی شمشیر و ضربت نیزه‏ها مقاوم باشند. «فمن کان منکم یصبر علی حدّ السیف و طعن الاسنّة فَلیَقُم مَعنا»6
در روز عاشورا نیز در خطبه‏ای که با این جملات آغاز می‏شود «صبراً بنی‏الکرام...»7 یاران خویش را بر رنج جهاد و زخم شمشیر به صبوری فرا خواند، تا از تنگنای دنیا به وسعت آخرت و از دشواری‏های دنیا به نعمت و راحت بهشت برسند و مرگ را همچون «پل عبور» بدانند.
هنگام خروج از مکه نیز در ضمن خطابه‏ای فرمود: «نصبر علی بلائه و یُوَفّینا اُجورَ الصّابرین»8
و صبر بر بلا را مقدمه رسیدن به «اجر صابران» دانست که خداوند عطا خواهد کرد.
روز عاشورا، فرزندش علی اکبر را هم با جمله «یا بُنیَّ اصبر قلیلاً» دعوت به صبوری کرد و خواهر خویش را در آن روز سرخ، به «صبر» توصیه کرد.
صبر و مقاومتی که ملت ما از حسین بن علی علیهماالسلام و حضرت زینب علیهاالسلام آموختند، آنان را در سال‏های دفاع مقدس و جبهه‏های نبرد و صحنه‏های انقلاب، رویین تن ساخت و به آزادگان عزیز در سال‏های سخت اسارت، قدرت تحمّل بخشید.

4. کرامت و بزرگواری

آقایی و بزرگواری امام حسین علیه‏السلام زبانزد بود. سال‏هایی که در مدینه می‏زیست و در دوران پدر بزرگوارش، آنچه از دست کریمش می‏جوشید، سخاوت و جود نسبت به سائلان و نیازمندان بود.
به روایت حضرت سجاد علیه‏السلام ، امام حسین علیه‏السلام بار غذا و آذوقه به دوش می‏کشید و به خانه یتیمان و فقیران و بیوه زنان نیازمند می‏برد. از این رو، بر شانه‏های آن حضرت جای آن مانده بود.9
پس، رسیدگی به محرومان و سرکشی به مستضعفان را هم باید از حسین علیه‏السلام آموخت. وی روزی بر عدّه‏ای بینوا گذشت که سفره‏ای گسترده و روی زمین نشسته، نان خشک می‏خوردند. پسر پیامبر را به آن طعام دعوت کردند. حضرت از اسب فرود آمد و نزد آنان نشست و از غذایشان خورد، سپس آنان را به خانه خود دعوت کرد و از آنان پذیرایی نمود.
شیوه کریمانه وی، شهرت آفاق بود. وقتی سائلی به درخانه امام آمد و در زد، اشعاری با این مضمون می‏خواند که:
هرکس امروز به تو امیدوار باشد، ناکام و نومید نمی‏گردد و هرکس حلقه در خانه تو را بکوبد، دست خالی بر نمی‏گردد. تو، سرچشمه جود و سخاوتی و پدرت، کشنده فاسقانِ تبهکار بود. «لم یَخَبِ الآن مَن رجاک...»10
مگر نه این است که نوع دوستی، گرایش به مساکین، تواضع و مردمی زیستن و عاطفه انسانی داشتن را هم باید از الگویی چون حسین بن علی علیه‏السلام آموخت؟ رفع نیاز دوستان و همفکران و همسنگران، در رفتار آن حضرت جلوه‏گر است و در این میدان هم باید از او پیروی و به او تأسّی کرد.

5. کار فرهنگی و آموزشی

در نقل‏های تاریخی آمده است که وقتی معلّم یکی از فرزندانش به او سوره حمد را آموخت، هزار دینار جایزه به معلّم داد و به او خلعت و لباس بخشید و دهانش را پر از گوهر ساخت. وقتی بعضی سبب این همه بخشش را پرسیدند، فرمود: این‏ها کجا برابر چیزی است که او به فرزندم داده است؟ (یعنی آموزش قرآن و سوره حمد)
آن حضرت در ارزش‏گذاری به تعلیم و تربیت و تشویق معلّم و مربّی فرزندان خویش و ارج نهادن به جایگاه تعلیم و تربیت نیز، الگوی ماست و باید از او بیاموزیم که به بُعد فرهنگی و تربیتی کودکان‏مان بها بدهیم و در این زمینه، وقت و پول هزینه کنیم.

6. روحیه عرفانی

یک بُعدی بودن، نقصانی برای انسان است. پیشوایان دینی ما در همه ابعاد، صاحب کمال بوده‏اند و در شیعیان خود نیز این را می‏پسندیدند.
خوف از خدا، چشمانِ اشکبار، حالتِ نجوا و نیایش، زبانِ ستایشگر خدا، زندگیِ سراسر شکر نسبت به نعم الهی، نمازهای با حال و رکعات بسیار در شبانه روز، بارها سفر پیاده به حجّ خانه خدا رفتن، حضور مکرّر بر سر مزار مادر بزرگش حضرت خدیجه علیهاالسلام و گریستن و دعا کردن برای او، نیایش ژرف و عاشقانه‏اش در پای «جبل الرحمه» و دعای وی در روز عرفه ـ که از زیباترین و غنی‏ترین متون نیایشی عارفانه است ـ همه و همه، خبر از روح بلند عرفانی آن حضرت دارد.
پس، از این بُعد حیات وی و توجّه به خدا و نیایش‏های شبانه و دعاهای متضرّعانه سیدالشهداء نیز باید الگو گرفت و بخشی از فرصت‏های روز و شب را به خلوت با خدا پرداخت. اگر در زندگی یک دوستدار و پیرو، این جنبه مشهود نباشد، در تأسّی به آن اسوه معنویت و نیایش، کوتاهی کرده است.

7. عشق به خدا

از برجسته‏ترین جنبه‏های شخصیت سیدالشهداء، محبت پروردگار و دلدادگی او به خداوند و امر و رضای اوست.
این که نسبت به حادثه عاشورا و آمادگی برای شهادت‏طلبی و پذیرش تبعات و پیامدهای آن و راضی شدن به یتیمی فرزندان و اسارت اهل‏بیت، از زبان حضرتش چنین نقل شده است:
ترکتُ الخلقَ طُرّاً فی هَواکا
وَ اَیْتَمْتُ العِیالَ لِکَیْ اَراکا
نشانه خدا دوستی و عشق به معبود و فنا در «حبّ الهی» است.
این که نقل شده است: هرچه امام حسین علیه‏السلام به لحظه شهادت نزدیک‏تر می‏شد، چهره‏اش برافروخته‏تر و شکفته‏تر می‏گشت؛ تعبیر دیگری از عشق الهی اوست که تبدیل هجران به وصال را می‏دید و به وجد می‏آمد.
عمّان سامانی در مثنوی بلند «گنجینة الاسرار» خویش، به رفتار و حالات حسین بن علی علیهماالسلام از دید عرفانی و عشق نگریسته و امام را سرمست از شراب شوق و عشق الهی می‏بیند که پیاپی جام محبت و بلای بیشتری می‏خواهد، و او را موجی برخاسته از دریا می‏داند که محو حقیقت خداست و می‏خواهد باز به همان دریا بپیوندد و در این راه، از هرچه جز «او»ست، دست می‏شوید و «خود» را قربانی می‏کند. وی در این ترسیم عاشقانه، سراسر عاشورا و صحنه‏های رزم فرزندان و یاران را جلوه‏ای از آن «جذبه الهی» و عشقِ برتر می‏شناسد و شهادت هرکدام از یاران را همچون «هدیه» به درگاه دوست توصیف می‏کند، تا رضای محبوب تأمین شود و به بزم قرب، بار یابد.
چنین روحیه‏ای و عشقی، بی‏شک در حسین دوستان صادق نیز یافت می‏شود، چرا که الگویشان چنین حسینی است که در دل، جز محبّت الهی را راه نداده است.

8. ذکر خدا

گوهر یاد خداوند، موهبتی عرشی است که در هر دل که جای گیرد و بر هرزبان که جاری شود، آن دل و زبان را نفیس می‏سازد، چه ذکر قلبی باشد، چه ذکر زبانی.
حسین بن علی علیهماالسلام بنده ذاکر خدا بود، پیوسته حمد و ثنای الهی برزبانش و سپاس نعمت‏ها در قلبش. و در راحت و رنج و سرّاء وضرّاء، یاد خدا آرام بخش جانش بود و بر او تکیه داشت و هیچ صحنه تلخ و غمباری نبود، جز آن که داروی «یاد خدا» آرامَش می‏کرد.
تنها در صبح عاشورا نبود که با گفتنِ «اللّهم انت ثِقَتی فی کلِّ کَربٍ»، به یاد خدا بودن را ابراز می‏کرد و تنها در حملات حماسی روز عاشورایش نبود که با تکرار جمله «لاحول ولا قوّة الاّ باللّه»11؛ ارتباط قلبی خود را با معبود، بر زبان می‏آورد، بلکه همواره گویای «اللّه اکبر» بود و ذکر «الحمدللّه علی کلّ حالٍ» و یاد خدا ورد زبانش بود و «استرجاع» را ـ که یکی از شاخص‏های ذکر حقیقی، بخصوص در هنگام مصائب و ناگواری‏هاست ـ در مواقع مختلف از جمله در راه مکه به کربلا، بر لب داشت.
از دید امام حسین علیه‏السلام شقاوت سپاه کوفه که برای آن جنایت عظیم حضور پیدا کرده بودند، نتیجه غفلت از یاد خدا بود و چون می‏دید آنان به هیچ روی، از کینه و عناد خویش دست بر نمی‏دارند و بر کشتن او مصمّم‏اند، به آنان می‏فرمود:
«لَقَد استَحْوَذَ علیکم الشیطانُ فَاَنساکم ذکر اللّه العظیم»12؛ شیطان بر شما چیره گشته و یاد خدای بزرگ را از شما (دل) برده است.
وقتی چراغ یاد خدا در شبستان دل انسان روشن باشد، هرگز شیطان رخنه‏گاهی برای ورود به خلوتگاه دل نمی‏یابد و این خانه که باید جای خدا باشد، مأوای دیو و دد نمی‏گردد.
پیروان حسین علیه‏السلام را سزاست که مشعل فروزانِ «ذکراللّه» را در اقتدا به سالارشان در دل برافروزند، تا نه دچار یأس و تردید شوند، نه ملعبه ابلیس و هوای نفس.
اینها و بسیاری دیگر از این گونه ویژگی‏های روحی و رفتاری است که از حسین بن علی علیهماالسلام برای پیروانش در همه اعصار و نسل‏ها «الگویی همه جانبه» ساخته است و منشوری پدید آورده که از هر طرف به آن بنگریم، جلوه‏ای خاص و بُعدی مقدّس و الگویی شایسته تبعیّت به چشم می‏خورد.

خلاصه سخن آن که:

هم از معنویت و توجه به خدا و نیایش‏های شبانه امام حسین علیه‏السلام باید درس آموخت، هم از توجه به علم و ادب و دانش و تربیت فرزندان، هم حُسن خُلق و کرامت رفتاری و مستضعف‏گرایی، هم از ایثار و سخاوت و بذل و بخشش وی، و هم از رأفت و مهربانی و عواطف والای انسانی نسبت به همنوعان.
حسین بن علی علیهماالسلام مقتدای همه و همیشه و همه جاست؛ چه در جنگ و چه در صلح، چه در میدان جهاد و چه در عرصه اعتقاد، چه در صداقت و پاکی، چه در شجاعت و بی‏باکی، چه در روحیّه شهادت‏طلبی، چه در عبادت‏ها و راز و نیازهای نیمه شبی.
جویندگان راه معنی و طالبان عزت و آزادگی، باید در «آینه اوصاف حسینی» به تماشای این جلوه‏های ناب و ماندگار بنشینند و اگر اهل سیر و سلوک اند و شیفته «عرفان اهل بیتی»، و اگر به افقی دور دست‏تر از مادّیات و بلندتر از روزمرّگی‏ها می‏نگرند، باز هم باید به «مرآت حسینی» چشم بدوزند و به این «آینه حُسْن» بنگرند.
برای الگوگیری از «اسوه‏های حسنه»، باید به جهات اسوه بودن آنان توجه داشت؛ حسین بن علی علیهماالسلام یکی از این اسوه هاست؛ خود نیز فرموده است: «لکم فیّ اسوة».
مرور به چند نمونه از جهات الگویی سیدالشهداء، برای آن بود که درس‏آموزی از این سرمشق خدایی آسان‏تر باشد و عملی‏تر.
آینه سلوک حسینی، پیوسته در منظرمان باد.

پی‏نوشت‏ها:

1 ـ مقتل الحسین، مقرّم، ص 304.
2 ـ سفینة‏البحار، ج 1، ص 136.
3 ـ زیارت وارث (مفاتیح الجنان).
4 ـ اعیان الشیعه، ج 1، ص 597.
5 ـ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 328.
6 ـ ینابیع المودّة، ص 406.
7 ـ نفس المهموم، ص 135.
8 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 367.
9 ـ حیاة الامام الحسین(ع)، ج 1، ص 128.
10 ـ همان، ص 131.
11 ـ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 414.
12 ـ همان، ص 485.

منبع: ماهنامه کوثر

   برچسب‌ها: حیاتِ الگویی امام حسین, علیه السلام
   
+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

هدف عالی قیام امام حسین(علیه السلام)از زبان خود امام(علیه السلام )

قیام مقدس و پرشکوه امام حسین(ع)ریشه در انحراف‏های بنیادی و اساسی در جامعه اسلامی داشت. این انحراف‏ها زائیده انحراف حکومت‏اسلامی از مسیر اصلی خود از سقیفه به بعد بود. که پس از شهادت‏علی(ع)کلا به دست‏سلسله سفیانی و حزب ضد اسلامی اموی افتاد. به‏گواهی اسناد تاریخی، سران این حزب هیچ اعتقادی به اسلام و اصول‏آن نداشتند (1). و ظهور اسلام و به قدرت رسیدن پیامبر اسلام(ص)را،جلوه‏ای از پیروزی تیره بنی‏هاشم بر تیره بنی‏امیه، در جریان‏کشمکش قبیلگی در درون طایفه بزرگ قریش می‏دانستند (2). و با یک‏حرکت‏خزنده، به تدریج در پوشش اسلام به مناصب کلیدی دست‏یافتند(3)و سرانجام از سال چهلم هجری، حکومت اسلامی و سرنوشت ومقدرات امت اسلامی به دست این حزب افتاد و پس از بیست‏سال حکومت‏معاویه، و به دنبال مرگ وی، پسرش یزید به قدرت رسید که اوج‏انحراف بنیادی، و جلوه‏ای آشکار از ظهور «جاهلیت نو» در پوشش‏ظاهری اسلام بود (4).امام حسین(ع)نمی‏توانست در برابر چنین‏فاجعه‏ای سکوت کند و احساس وظیفه می‏کرد که در برابر این وضع،اعتراض و مخالفت کند. سخنان، نامه‏ها و سایر اسنادی که از امام‏حسین(ع) به دست ما رسیده، به روشنی گویای این مطلب است. این‏اسناد بیانگر آن است که از نظر امام، پیشوا و رهبر مسلمانان‏شرائط و ویژگی‏هایی دارد که امویان فاقد آنها بودند و اساس‏انحراف‏ها و گمراهیها این بود که عناصر فاسد و غیر لایق، تکیه برمسند خلافت اسلامی و جایگاه والای پیامبر زده بودند و حاکمیت وزمامداری آنها، آثار و نتائج‏بسیار تلخ و ویرانگری به دنبال‏آورده بود.
چند نمونه از تاکیدهای امام در این باره یادآوری می‏شود:

ویژگی‏های پیشوای مسلمانان

1 - در نخستین روزهایی که امام حسین(ع)در مدینه، برای بیعت جهت‏یزید، در فشار بود، در پاسخ ولید که پیشنهاد بیعت‏با یزیدرا مطرح کرد، فرمود: اینک که مسلمانان به فرمانروایی مانندیزید گرفتار شده‏اند، باید فاتحه اسلام را خواند (5).
2 - امام ضمن پاسخ نامه‏های کوفیان، نوشت:
... امام و پیشوای مسلمانان کسی است که به کتاب خدا عمل‏نموده راه قسط و عدل را در پیش گیرد و از حق پیروی کرده باتمام وجود خویش مطیع فرمان خدا باشد (6).
3 - امام حسین(ع)هنگام عزیمت‏به سوی عراق در منزلی بنام‏«بیضه‏» خطاب به «حر» خطبه‏ای ایراد کرد و طی آن انگیزه قیام‏خود را چنین شرح داد:
«مردم! پیامبر خدا(ص)فرمود: هر مسلمانی با حکومت‏ستمگری‏مواجه گردد که حرام خدا را حلال شمرده و پیمان الهی را درهم‏می‏شکند، با سنت و قانون پیامبر از در مخالفت درآمده در میان‏بندگان خدا راه گناه و معصیت و تجاوزگری و دشمنی در پیش‏می‏گیرد، ولی او در مقابل چنین حکومتی، با عمل و یا با گفتاراظهار مخالفت نکند، برخداوند است که آن فرد(ساکت)را به کیفرهمان ستمگر(آتش جهنم)محکوم سازد.
مردم! آگاه باشید اینان(بنی‏امیه)اطاعت‏خدا را ترک و پیروی ازشیطان را بر خود فرض نموده‏اند، فساد را ترویج و حدود الهی راتعطیل نموده فی را(که مخصوص به خاندان پیامبر است)به خوداختصاص داده‏اند و من به هدایت و رهبری جامعه مسلمانان و قیام‏بر ضد این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر داده‏اند، ازدیگران شایسته‏ترم ...» (7).
حاکمیت‏بنی‏امیه که امام در این سخنان به گوشه‏هایی از آثارسوء آن اشاره نموده، در شوون مختلف جامعه اسلامی اثر گذاشته وفساد و آلودگی و گمراهی را گسترده و عمومی ساخته بود. امام‏حسین(ع)در موارد متعددی انگشت روی این عواقب سوء گذاشته و به‏مردم هشدار داده است که به چند نمونه آن اشاره می‏شود:

محو سنتها و رواج بدعتها

آن حضرت پس از ورود به مکه، نامه‏ای به سران قبائل بصره‏فرستاد و طی آن چنین نوشت:
«...اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می‏فرستم، شمارا به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می‏کنم، زیرا در شرائطی قرارگرفته‏ایم که سنت پیامبر به کلی از بین رفته و بدعتها زنده شده‏است، اگر سخن مرا بشنوید، شما را به راه راست هدایت‏خواهم‏کرد...» (8).

دیگر به حق عمل نمی‏شود

حسین بن علی(ع)در راه عراق در منزلی به نام «ذی حسم‏» درمیان یاران خود به‏پا خاست و خطبه‏ای بدین شرح ایراد نمود:
پیشامدها همین است که می‏بینید، جدا اوضاع زمان دگرگون شده‏زشتیها آشکار و نیکیها و فضیلتها از محیط ما رخت‏بر بسته است واز فضیلتها جز اندکی مانند قطرات ته‏مانده ظرف آب باقی نمانده‏است. مردم در زندگی پست و ذلتباری به سر می‏برند و صحنه زندگی،همچون چراگاهی سنگلاخ، و کم علف، به جایگاه سخت و دشواری تبدیل‏شده است.
آیا نمی‏بینید که دیگر به حق عمل نمی‏شود، و از باطل خودداری‏نمی‏شود؟! در چنین وضعی جا دارد که شخص با ایمان(از جان خودگذشته)مشتاق دیدار پروردگار باشد. در چنین محیط ذلتبار وآلوده‏ای، مرگ را جز سعادت; و زندگی با ستمگران را جز رنج وآزردگی و ملال نمی‏دانم...» (9).

مسخ هویت دینی مردم

حاکمیت زمامداران اموی و اجرای سیاست‏های ضد اسلامی توسط آنان،هویت دینی مردم را مسخ کرده ارزشهای معنوی را در جامعه از بین‏برده بود. امام در دنباله سخنان خود در منزل «ذی حسم‏» فرمود:
«...مردم بندگان دنیایند، دین به صورت ظاهری و در حد حرف وسخن در زبانشان مطرح می‏شود، تا زمانی که معاش و زندگی مادیشان‏رونق دارد، در اطراف دین گرد می‏آیند، اما زمانی که با بلا وگرفتاری آزمایش شوند، دینداران در اقلیت هستند.

پیام جاوید قیام امام حسین(علیه السلام)

پیام قیام با شکوه سیدالشهداء(ع)منحصر به آن زمان نیست، بلکه‏این پیام پیامی جاوید و ابدی است و فراتر از محدوده زمان ومکان است، هرجا و در هر جامعه‏ای که به حق عمل نشود، و از باطل‏خودداری نشود، بدعتها زنده، و سنتها نابود شود، هرجا که احکام‏خدا تغییر و تحریف یابد و حاکمان و زمامداران با زور و ستمگری‏با مردم رفتار کنند، در هر جامعه‏ای که ویژگی‏های جاهلیت راداشته باشد آن جامعه، جامعه‏ای یزیدی بوده، و مبارزه و مخالفت‏با مفاسد و آلودگی‏ها و آمران و عاملان آنها، کاری حسینی خواهدبود.

پی نوشت ها:

1 - سیدعلیخان مدنی، الدرجات الرفیعه، ص 243، ابن ابی الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج‏8، ص 257 - مسعودی، مروج الذهب، ج‏3، ص‏454 ضمن شرح حال مامون عباسی.
2 - ابن ابی الحدید، همان کتاب، ج‏9، ص 53(خطبه 139)و نیز ج‏2،ص 44 - 45 - ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب(در حاشیه‏الاصابه)ج‏4، ص 87.
3- این حرکت از اواخر خلافت‏خلیفه دوم آغاز گردید که معاویه ازطرف وی به حکمرانی شام منصوب شد و مدت پنج‏سال در این سمت‏باقی‏بود و در تمام مدت خلافت عثمان نیز(12 سال)در این منصب ابقاگردید و از همان سالها رویای خلافت آینده خود را می‏دید وپایه‏های آن را می‏ریخت و در اواخر خلافت عثمان، در واقع وی درمدینه خلیفه تشریفاتی بود و تصمیم گیرنده اصلی، حاکم مقتدر شام‏بود.
4 - نگاه کنید به: امام حسین(ع)و جاهلیت نو، جواد سلیمانی،قم، انتشارات یمین.
5 - سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 11.
6 - طبری، تاریخ الامم والملوک، ج‏6، ص 196 - شیخ مفید،الارشاد، ص 204.
7 - طبری، همان کتاب، ص 229 - ابن اثیر، الکامل فی التاریخ،ج‏4، ص 48.
8 - طبری، همان کتاب، ص 200.
9 - حسن بن علی بن شعبه، تحف العقول، ص 245 - طبری، همان‏کتاب، ص 239.

منبع: فصلنامه مکتب اسلام
+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

فلسفه گریه و عزاداری برای امام حسین(علیه السلام) چیست؟

پاسخ:

گریه عوامل مختلفی دارد:
1- گاهی گریه نشانگر عجز و زبونی است مثل گریه ی شخص ناتوان، در برابر ظالم . (در این نوع از گریه ، گریه کننده با گریه اش تقاضای دلسوزی از طرف ظالم را دارد.)
این چنین گریه‏ای مورد تأیید اسلام نیست، و ما معتقدیم که: اشک کباب موجب طغیان آتش است.
2- و گاهی هم گریه بخاطر ترس از آینده تاریک و ابهام در آن است‏، چه اینکه گفته‏اند:
گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست
صبح نزدیک است و در فکر شب تار خود است
این هم از نظر اسلام وجهی ندارد.
و اما گریه بر امام حسین(ع) نه این است و نه آن؛ بلکه گریه‏ای است که نمایانگر پیوند عاطفی با اهداف ابا عبدالله(ع) می‏باشد.
توضیح اینکه: انسانی که قلبش از سنگ نیست و عاطفه دارد؛ نمی‏تواند قطرات اشک را بر گونه بچه یتیمی ببیند که در هوای سرد برفی زمستان بخاطر نداشتن سرپناهی، گریه می‏کند.
اگر در این مورد دلمان بسوزد؛ حکایت از انسانیت ما دارد،حکایت از این دارد که از انسانیت بیگانه نیستیم و پیوندی با انسانیت داریم.
حال اگر کسی بر مظلومیت و ظلمی که بر ابا عبدالله رفته،گریه کند این حکایت می کند از اینکه من خود را از حسین (ع) و هدفش جدا نمی‏دانم و ظلم بر او و خاندانش را ظلم بر خود تلقی می‏کنم و محزون می‏شوم‏.
انسانی که هیچگونه ارتباطی بین خود و شخص دیگر قائل نیست برای او دلسوزی هم ندارد.
بهر حال این گریه نوعی اعلام وفاداری به امام و اهدافش می‏باشد،آنهم پیوند عاطفی که یاد امام حسین(ع) را همیشه زنده نگه می‏دارد و خود می‏تواند انسان را متحرک کند و به هدف امام حسین(ع) نزدیک کند.
علاوه گریه بر امام گریه بر شخص نیست بلکه گریه بر ظلمی است که بر مذهب و اسلام رفته است که توضیح این مجال دیگری را می‏طلبد.
منبع: پایگاه حوزه
+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

رجعت امام حسین(علیه السلام) در قرآن و روایات

« رجعت» را که عبارت است از «بازگشت گروهی از مؤمنان خالص» و «طاغیان و کفار بسیار شرور» بعد از ظهور حضرت مهدی(ع) و «در آستانه رستاخیز»1 باید از جمله اموری دانست که اعتقاد بدان خاصه پیروان مکتب تشیع است. و از جانب امامان بزرگوار شیعه(ع)، تأکیدات فراوانی بر اعتقاد بدان وارد گردیده است؛ تا بدانجا که در حدیثی از امام جعفر صادق(ع)، عدم ایمان به آن، همسنگ و هموزن انکار ایشان قرار داده شده و کسانی را که بدین موضوع اعتقاد ندارند، خارج از دایره «امامت و ولایت» معرفی فرموده‏اند:
از ما نیست کسی که ایمان به رجعت نداشته باشد...2.
باید دانست؛ امر رجعت اگر چه در ابتدا برای ما آدمیان ـ که محصور در حصار مادیات هستیم ـ شگفت‏آور و عجیب به نظر می‏رسد، و به همین دلیل گاهی در این امر شک و تردید می‏کنیم و حتی زمانی هم پا را فراتر نهاده و به انکار آن می‏پردازیم!! ولی اگر عقل معاداندیش را که با حجابهای هوی و هوس پوشیده نشده باشد به کار گیریم و در این امر کمی اندیشه کنیم؛ خواهیم دید که بنا به چندین و چند دلیل عقلانی، وقوع‏رجعت، جای هیچ‏گونه استبعاد و شگفتی ندارد و نیز اگر در آیات قرآن کریم، غور و بررسی کنیم؛ بدین نکته پی می‏بریم که در این کتاب آسمانی، دهها آیه وجود دارد که هر یک به نوعی اثبات کننده موضوع رجعت می‏باشند و نه تنها آیات قرآن کریم که احادیث و روایات بسیاری را در کتب معتبر حدیثی می‏توان مشاهده کرد که بروقوع رجعت تأکید دارند.
و اما همانطور که از تعریف رجعت که در صدر این نوشتار ذکر شد، برمی‏آید، رجعت یعنی اعتقاد به بازگشت «مؤمنان خالص» و «کفار و ظالمان خالص»، آنان‏که در طول حیات دنیوی خود جزو رهبران و سردمداران ایمان و کفر محسوب می‏شده‏اند، و بدین ترتیب در می‏یابیم که امر رجعت تنها شامل عده‏ای از انسانها می‏شود و نه همه آنها! همانطور که در حدیثی از امام جعفر صادق(ع)، می‏خوانیم که فرمود:
رجعت عمومی نیست بلکه جنبه خصوصی دارد؛ تنها گروهی بازگشت می‏کنند که ایمان خالص یا شرک خالص دارند.3
و مطابق این حدیث شریف از جمله کسانی که در هنگامه رجعت به این عالم برمی‏گردند کسانی هستند که در ایمان، خالص و ناب بوده‏اند و به تعبیر رساتر، امام مؤمنان و مولای صالحان و مقتدای پرهیزگاران گردیده‏اند، که یکی از آنها سالار شهیدان و سرور آزادگان حضرت ابا عبداللّه‏الحسین(ع) است، که در برخی از آیات قرآن کریم و نیز تعداد کثیری از روایات و احادیث به رجعت آن حضرت تصریح گردیده است و آن را امری حتمی‏الوقوع دانسته‏اند، که ذیلاً به دو نمونه از آیات قرآن کریم و تعدادی از روایات اسلامی که در خصوص رجعت آن حضرت وارد شده است اشاره می‏نماییم:

1. رجعت امام حسین(ع) در قرآن کریم:

همانطور که قبلاً گفتیم در قرآن کریم درباره مسئله رجعت و نیز رجعت حسین بن علی(ع)، آیات فراوانی وجود دارد تا بدانجا که گفته‏اند: «در قرآن 18 آیه صریح در باب رجعت هست»4 و از جمله این آیات، آیات ششم و هفتم از سوره مبارکه نازعات می‏باشد:
یوم ترجف الراجفة تتبعها الرادفة.
در آن روز که زلزله‏های وحشتناک همه چیز را به لرزه درمی‏آورند و به دنبال آن حادثه دومین رخ می‏دهد.
این دو آیه شریفه اشاراتی دارند به حوادثی که قبل از وقوع قیامت و رستاخیز روی می‏دهند که از جمله آنها زلزله‏ای وحشتناک است که همه چیز را درهم ریخته و نظام جهان را دگرگون می‏سازد.
حضرت امام جعفر صادق(ع) در تأویل این آیه شریفه فرموده‏اند:
لرزاننده حسین بن علی(ع) و حادثه دومین، علی بن ابی‏طالب(ع) است. نخستین فردی که (در رجعت) قبر او شکافته شده (و از آن بیرون می‏آید) و خاک را از سر می‏زداید، حسین بن علی(ع) است.5
و نیز در این زمینه باید به آیه 6 از سوره مبارکه اسراء اشاره کرد، که خداوند عزیز در این آیه می‏فرماید:
ثمّ رددنالکم الکرّة علیهم و أمددناکم بأموال و بنین و جعلناکم اکثر نفیرا.
آنگاه شما را روبه‏روی آنها قرار داده و بر آنها غلبه دهیم و به مال و فرزندان نیرومند، مدد بخشیم و عده جنگجویان شما را بسیار گردانیم.
این آیه شریفه نیز طبق روایتی که از امام جعفر صادق(ع) وارد گردیده، به موضوع رجعت امام حسین(ع) اشاره دارد؛ چرا که آن حضرت فرمود:
اول کسی که به دنیا برمی‏گردد؛ حضرت امام حسین(ع) و اصحاب او و یزید و اصحاب او خواهند بود. پس همه ایشان را بکشد مثل آنکه ایشان کشته‏اند چنانچه حق تعالی فرموده است: «ثم رددنا لکم...»6
و باز در روایت دیگری امام صادق(ع)، در تأویل همین آیه فرماید:
«... ثم رددنا لکم الکره علیهم» اشاره است به خروج امام حسین(ع)، با هفتاد نفر از اصحابش... و به مردم گویند که این حسین است که بیرون آمده است تا مؤمنان شک در او نکنند و بدانند که دجال و شیطان نیست و حضرت قائم در آن وقت در میان ایشان باشد...7.
با توجه به دو آیه یاد شده این نکته به دست می‏آید که امر رجعت و نیز رجعت امام حسین(ع)، از نظر این کتاب آسمانی امری شدنی خواهد بود و به همین دلیل جای شگفتی در آن وجود ندارد.

2. رجعت امام حسین(ع) در روایات

درباره امر رجعت و حوادث پیرامون آن، روایات و احادیث فراوانی در کتب روائی و حدیثی مضبوط است. تا جایی که شیخ حر عاملی در کتاب الایقاظ من‏الهجعه بالبرهان علی الرجعه، 600 حدیث در این زمینه روایت کرده است.8 ولی از آنجا که بحث ما پیرامون رجعت امام سوم(ع) است، فقط به برخی از روایاتی که در آنها به رجعت آن حضرت تصریح گردیده می‏پردازیم.
روایت اول: قطب راوندی و دیگران از جابر ازامام محمد باقر(ع)، روایت کرده است که حضرت امام حسین(ع) در صحرای کربلا، پیش از شهادت فرمودند:
... اول کسی که زمین شکافته می‏شود و از زمین بیرون می‏آید من خواهم بود و بیرون آمدن من موافق می‏افتد با بیرون آمدن امیرالمؤمنین و قیام قائم ما...9.
این روایت که علامه مجلسی آن را در حق‏الیقین آورده است بر این نکته تصریح می‏فرماید که اولین رجعت کننده در هنگامه رجعت، امام حسین(ع) است و در این مورد، احادیث فراوانی نقل گردیده که نمونه‏ای از آن را قبلاً و در شرح آیات سوره مبارکه نازعات نیز ذکر کردیم.
روایت دوم: ... عیاشی از حضرت امام جعفر صادق(ع) روایت کرده است که:اول کسی که به دنیا برمی‏گردد حضرت امام حسین(ع) است و اصحاب او و یزید و اصحاب او، پس همه ایشان را بکشد مثل آن که ایشان را کشته‏اند.10
در این روایت علاوه بر آنچه قبلاً بدان اشاره نمودیم یعنی اولویت امام حسین(ع) در رجعت، به رجعت اصحاب آن حضرت و نیز مخالفان و دشمنان ایشان هم اشاره گردیده و همانطور که ملاحظه می‏شود تصریح گردیده که در واقعه رجعت، گوئی صحنه حماسه آفرین عاشورا بار دیگر تکرار گردیده و مجددا مقاتله‏ای بین آن حضرت و سپاه یزید درمی‏گیرد که سرانجام و عاقبت آن، پیروزی و غلبه سپاه امام(ع) بر سپاه کفر است و در واقع انتقام فجایع حادثه عاشورا از یزیدیان گرفته می‏شود. و البته این انتقام‏گیری از ظالمان و ستمگران، تنها منحصر به واقعه عاشورا نبوده، بلکه مطابق روایتی که از امام کاظم(ع) وارد شده، در هنگامه رجعت بسیاری از مؤمنان از دشمنان خود، طلب حقوق پایمال شده خویش را می‏نمایند و علاوه بر آن از عده‏ای از دشمنان خود، انتقام می‏گیرند:
... ارواح مؤمنان با ارواح دشمنان ایشان به سوی بدنها برمی‏گردند تا حق خود را از ایشان استیفاء کنند. هر که ایشان را عذاب و شکنجه کرده باشد انتقام از او بکشند و...11
روایت سوم : از حضرت امام محمد باقر(ع) روایت گردیده است که:اول کسی که در رجعت برخواهد گشت حضرت امام حسین(ع) خواهد بود و آن مقدار پادشاهی خواهد کرد که از پیری، موهای ابروهای او بر روی دیده‏اش آویخته شود.12
مطابق این روایت و روایات مشابه دیگر، در هنگامه رجعت برای برخی از ائمه(ع) دورانی است که در طی آن در پهنه گیتی به حکمرانی پرداخته و حکومت می‏نمایند، که از جمله آنها امام حسین(ع) است که دوران حاکمیت آن حضرت بسیار طولانی خواهد بود.
باید دانست که از این روایت استفاده می‏شود که فاصله بین قیام حضرت صاحب(ع) و رجعت تا وقوع رستاخیز و برپا شدن قیامت، فاصله‏ای طولانی خواهد بود که در این فاصله همانطور که گفتیم عده‏ای از اولیای الهی حکومت می‏کنند و دنیا، روزگاری سرشار از صلح و صفا را به خود خواهد دید. دورانی که نشانی از ظلم و ستم وجود ندارد و «نیکان به دیدن دولت ائمه(ع) خوشحال شده و دیده‏های ایشان روشن می‏گردد...»13.
از آنچه گفتیم نتیجه گرفته می‏شود که: اولاً امر رجعت، امری حتمی الوقوع است و ثانیا این امر منحصر به برخی از صلحا و اشقیا می‏شود و نه همه آنها، که از آن جمله‏اند، امام حسین(ع) که نخستین مراجعت کننده به دنیا است و پس از انتقام‏گیری از پدیدآورندگان فاجعه عاشورا و گستردن صلح و صفا و آرامش در عرصه گیتی، مدت بسیاری را به اداره امور عالم و حاکمیت بر جهان بشریت می‏پردازند.

پي نوشت :

1 .تفسیر نمونه ج15، ص555.
2 .علامه مجلسی، حق‏الیقین، ج2، ص2.
3 .تفسیر نمونه، ج15، ص560.
4 .حسین عمادزاده، منتقم حقیقی، ص481.
5 .عباس عزیزی، فضائل و سیره امام حسین(ع) در کلام بزرگان، ص69.
6 .حق‏الیقین ج2، ص12.
7 .همان، ج2، ص16.
8 .حسین عمادزاده، منتقم حقیقی، ص482.
9 .علامه مجلسی، حق‏الیقین، ج2، ص7.
10 .همان، صص11و12.
11 .همان، ص7.
12.همان.
13.همان، ص10.

منبع: پایگاه حوزه
+ ۱۳۸۹/۰۸/۱۷

پاسخ به سوال

برخی از اهل تسنن در بحث امامت به قضیه ازدواج ام کلثوم با عمربن خطاب استناد می کنند و این موضوع را از جمله اموری می دانند که دلالت دارد بر این که امیرالمومنین علی(علیه السلام) از رفتار و کردار خلیفه خشنود بوده و حکومت وی را تایید می کرده است و از همین رو دخترش را به نکاح او در آورده است!!

در این نوشتار می کوشیم به تفصیل این موضوع و صحت و سقم آن بپردازیم.

نقل ماجرا از زبان اهل سنت

ازدواج ام کلثوم با عمربن خطاب یا خواستگاری از او مورد اختلاف شدید علمای اسلام و مورخان قرار گرفته است. برخی از اهل سنت در این میان به نقل این موضوع پرداخته اند. از آن جمله است:

ابن سعد می گوید: عمربن خطاب، ام کلثوم دختر علی بن ابیطالب را به ازدواج خود در آورد، در حالی که او دختری نابالغ بود. (1)

حاکم نیشابوری نقل می کند: عمر بن خطاب برای خواستگاری ام کلثوم دختر علی علیه السلام نزد او آمد و از او خواست که دخترش را به نکاح وی در آورد. امام علی(علیه السلام) فرمود: من او را برای فرزند برادرم عبدالله بن جعفر گذاشته ام. عمر گفت: باید او را به نکاح من در آوری. (2)

بیهقی نیز می گوید: عمر پس از ازدواج با ام کلثوم از مهاجران خواست به او تبریک بگویند، زیرا از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده بود که هر سبب و نسبی غیر از سبب و نسب حضرت در روز قیامت منقطع می شود.(3)

این قضیه را عده ای دیگر از اهل سنت نظیر خطیب بغدادی، ابن عبدالبرّ، این ایثر و ابن حجر عسقلانی نیز نقل نموده اند.

نقد و بررسی ماجرای ازدواج

با آن که برخی از علمای اهل سنت اصرار دارند که ام کلثوم را دختر علی بن ابی طالب و حضرت زهرا (سلام الله علیهما) معرفی کرده و او را همان کسی بدانند که به ازدواج عمر بن خطاب درآمد و از این طریق به نوعی توجیهی برای رفتار و کردار خلیفه دوم بیابند اما نکته جالب توجه آن است که:

حاکم نیشابوری نقل می کند: عمر بن خطاب برای خواستگاری ام کلثوم دختر علی علیه السلام نزد او آمد و از او خواست که دخترش را به نکاح وی در آورد. امام علی(علیه السلام) فرمود: من او را برای فرزند برادرم عبدالله بن جعفر گذاشته ام. عمر گفت: باید او را به نکاح من در آوری.

اولاً بسیاری از علمای مشهور اهل سنت نظیر بخاری و مسلم از ذکر این موضوع اعراض نموده اند و آن را در کتب مهم و مشهور خود نقل ننمواده اند. همچنین این قضیه در صحاح سته و دیگر کتاب های معروف اهل سنت همانند مسند احمد بن حنبل نیز نیامده است! در حالی که کلیه این آثار و کتب از اهمیتی خاص برخوردارند و مورد استناد اهل سنت می باشند.

ام کلثوم دختر ابی بکر

ثانیاً از برخی تواریخ استفاده می شود که ابوبکر نیز دختری به نام ام کلثوم داشت که عمر از وی خواستگاری کرد. از همین رو ممکن است به جهت تشابه اسمی آن را به دختر امیرالمومنین نسبت داده اند.

از جمله افرادی که این موضوع را نقل نموده اند می توان به ابن قتیبه در «المعارف» و عمری موصلی در «الروضة الفیحاء فی تواریخ النساء» و نیز عمر رضا کحاله در کتاب «اعلام النساء» اشاره نمود.(4) به بیان دیگر خواستگاری خلیفه دوم از دختر ابوبکر به علت تشابه اسمی به صورت خواستگاری وی از دختر حضرت علی علیه السلام نقل شده است که اشتباهی بوده است.

ام کلثوم دختر جرول

برخی از مورخان نیز مادر زید بن عمر بن خطاب را ام کلثوم دختر جرول دانسته اند، لذا ممکن است تشابه اسمی باعث شده باشد که آن را به دختر امیرالمومنین (علیه السلام) نسبت دهند.

طبری می گوید: مادر زید اصغر و عبیدالله که در جنگ صفین همراه معاویه کشته شدند، ام کلثوم دختر جرول بوده است که اسلام بین او و عمر جدایی انداخت. (5)

اغلب مورخان موضوع ازدواج ام کلثوم دختر جرول را با عمر بن خطاب در جاهلیت نقل نموده اند که عمر بن خطاب پیش از اسلام آوردن، همسری به نام ام کلثوم (دختر جرول) داشت که زید نیز فرزند اوست و ظاهراً پس از اسلام آنها از هم جدا شدند.

با توجه به آنچه پیرامون روایات و احادیث در این باره و نیز مستندات تاریخی ذکر شد باید گفت، نمی توان ادعای برخی از علمای اهل سنت درباره ازدواج ام کلثوم دختر امیرالمومنین (علیه السلام) با عمر بن خطاب را پذیرفت تا این موضوع توجیهی برای رفتار و کردار خلیفه دوم و تأیید وی توسط حضرت علی(علیه السلام) باشد.

ام کلثوم از غیر حضرت زهرا (سلام الله علیها)

اهل سنت اصرار زیادی دارند که عمر از ام کلثوم دختر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) خواستگاری کرده است تا این که برای وی سببی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیابند، در حالی که از برخی تواریخ استفاده می شود که حضرت علی (علیه السلام) دختری دیگر به نام ام کلثوم از غیر حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز داشته اند. (6)

در واقع تلاش برخی علمای اهل سنت در خواستگاری خلیفه دوم از فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها) به دلیل همان نقلی است که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می نمایند که حضرت فرمودند هر سبب و نسبی غیر از سبب و نسب حضرت در روز قیامت منقطع می شود. در حالی که بر اساس شواهد حتی اگر ام کلثوم فرزند امیرالمومنین باشد لزوماً فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیست.

نتیجه گیری

با توجه به آنچه پیرامون روایات و احادیث در این باره و نیز مستندات تاریخی ذکر شد باید گفت، نمی توان ادعای برخی از علمای اهل سنت درباره ازدواج ام کلثوم دختر امیرالمومنین (علیه السلام) با عمر بن خطاب را پذیرفت تا این موضوع توجیهی برای رفتار و کردار خلیفه دوم و تأیید وی توسط حضرت علی(علیه السلام) باشد. (7)

رادفر- کارشناس گروه دین و اندیشه تبیان

فهرست منابع و مآخذ:

1- طبقات ابن سعد، ج 8، ص 462.

2- مستدرک حاکم، ج 3، ص 142.

3- بیهقی ، سنن الکبری، ج 7، ص 63.

4- اعلام النساء ج 4، ص 250.

5- صفة الصفوة، ص 116.

6- ابن قتیبه، المعارف، ص 185.

7- شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، ج 2، ص 180- 170.


   برچسب‌ها: ازدواج عمر با دختر حضرت علی, علیه السلام
   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش