+ ۱۳۹۰/۱۲/۰۷
بسم الله الرحمن الرحیم

دلایل اثبات طول عمر حضرت بقیه الله ارواحنافداء

یکی از موضوعاتی که بسیار پراهمیت و درعین حال بسیار معمولی است ولی سؤال در ذهن عده ای ایجادکرده است موضوع طول عمر حضرت بقیه الله ارواحنافداء است که ایشان حدودهزار و اندی سال است که عمرکرده اند و اینکه با داشتن بدن طبیعی چگونه ممکن است . برای چگونگی انجام این امر و فهمیدن یک چنین مسئله ای می توان از سه جهت موضوع رامورد بررسی قرار داد:

۱-اثبات طولانی شدن عمر براساس دلایل علمی به نقل از دانشمندان خارجی.

۲-جامعیت علم امام علیه السلام

۳-حرام بودن کارهایی که برای بدن ضرر کلی دارد .

اثبات طولانی شدن عمر براساس دلایل علمی به نقل از دانشمندان خارجی

پرفسور هنری اسمیس استاد دانشگاه کلمبیا (آمریکا) درباره ی طول عمر می گوید: حدود قصر سن وعمر مانند دیوار صوتی است هم چنانکه دیوار صوتی امروز شکسته ، این دیوار سن و عمر نیز روزی خواهد شکست.

دکتر هنری اسمیس می گوید: باید حد متوسط مرگ و میر طبیعی را به حد مرگ ومیر اطفال کمتر از ده سال رسانید و اگر این مسئله جامه ی تحقق بخود بگیرد ، دراینصورت انسان آینده هشتصد سال عمر خواهد کرد . دکتر هنری می گوید: زندگی جاودانی ممکن است و این کار با پرورش تولید مصنوعی انساج بدن و پیوند آن مقدور خواهد گردید.

دکتر گیلورد هاوزر آمریکایی می نویسد: امروز علم پزشکی به کمک علم تغذیه قیود و حدود عمر را از سر راه برداشته و ما امروز برخلاف اجداد و پدرانمان می توانیم امیدوار باشیم که می توانیم عمر طولانی بکنیم. دکتر نامبرده بازمی نویسد: دانشمندان بسیاری با تجربه ی علمی ثابت کرده اند که به خوبی و آسانی می توان عمر را طولانی کرد .

دکتر هاوزر آمریکایی ضمن بحث دیگری می نویسد: علم پزشکی مبحث بزرگی درباره ی جذب اغذیه دارد که به کمک آن هر کس می تواند به سرچشمه ی جوانی و طول عمر دست یابد. پرفسور دیلمی استاد دانشگاه مینوتا آمریکا درکنگره دانشمندان آمریکایی گفت: تا قبل از پایان قرن بیستم بشر موفق خواهد شد موجود زنده ای رامنجمد کرده و وقتی اراده کرد این موجود را دوباره زنده کند و حیات بخشد. دکتر واینرمن آمریکایی می گوید: برای عمر در بین موجودات زنده حدو اندازه ی معینی نیست.

مرحوم دکتر پاک نژاد ضمن مقاله ای می نویسد : سنین عمر درحیوانات و جانداران مختلف است مثلاً ماهی هایی دراقیانوس اطلس شمال اروپا دیده شده که عمرسه میلیون سالی برای آنها برآورد کرده اند و ماهی هایی که عمر چند هزارساله دارند و در برابر اینها جنبندگانی هستند که عمرشان چند لحظه ای بیش نیست.

دکتر ژرژ کلیبز که یکی از استادان دانشگاه «هال» در آلمان است یک گیاه که آن را در زبان لاتین «ساپرولینا مسکتا» می نامند و این گیاه برپشت مگس های آبی می روید و بیش از دو هفته عمر نمی کند مورد آزمایش قرار داده و آن را در شرایط خاصی تربیت کرده تا بالاخره عمر این گیاه را که دو هفته بیش نبود به شش سال رسانیده و این آزمایش مانند آن است که ما عمر انسانی را از وضع کنونی به ده هزار و نهصد و بیست سال برسانیم . این آزمایش که درباره ی یک گیاه انجام شد عمر دو هفته ای آن رابه شش سال رسانید، به خوبی نشان می دهد که اگر درباره ی یک انسان آن مراقبت انجام گیرد، شرایط زندگی او را همانند آن گیاه تحت نظارت علمی قرار دهند ،ممکن است عمر یک انسان تا ده هزار ونهصدو بیست سال برسد .

مجله المقتطف ضمن بحث در اینکه آیا ممکن است عمر را بسیار طولانی و دراز گرداند؟ می نویسد: دانشمندانی که از نظر علمی مورد اعتماد می باشند معتقدند که هر یک از بافتهای مهم از جسم حیوان می تواند برای زمان بسیار طولانی و بی نهایت زنده باقی بماند .

با این حساب ممکن است یک انسان هزاران سال درجهان زنده باشد و عمر کند واین سخن تنها جنبه ی فرضیه و تئوری ندارد بلکه مورد آزمایش علمی قرار گرفته است آن گاه مجله ی مذکور آزمایش دکتر الکسیس کارل دانشمند معروف فرانسوی رادرباره ی قلب مرغ نقل می کند ، دکتر کارل قلب را در محیطی که آغشته به مواد غذایی خوب شده بود برای مدتهای بسیار طولانی زنده نگه داشت و نتایجی که از این تجربه بدست آورد آنها را بدین ترتیب بیان داشت:

1. اجزاء اصلی بدن در موجودات زنده اگر غذای کافی به آنها برسد برای همیشه زنده و باقی خواهد ماند.

2. علاوه بر باقی ماندن رشد و نمو هم می نماید.

3. رشد آن با غذائیکه به آن می رسد ارتباط مستقیم دارد.

4. گذشت زمان هیچ گونه اثری در آن نمی گذارد.

دراینجا به عنوان نمونه به نام چندکتاب علمی اشاره می کنیم تا ضمن تسهیل در مراجعه طالبان تحقیق ،خود بعنوان پشتوانه علمی در این زمینه برای باور داران موضوع طول عمر حضرت مهدی ارواحنافداء تلقی گردد.

1. امید به یک زندگی نوین از پروفسور شبن فرانسوی

2. جاودانیت از ناتان دارنیک

3. دانش طولانی کردن عمر از گوفلند روسی

4. درباره عمر طولانی از پارفین نیکالیچو

5. عمر طولانی از دکتر سن پیر فرانسوی

6. فن طول عرم از هرفلند

7. عمر دراز از پرفسور پی پلز


   برچسب‌ها: دلایل, عمر, دراز, امام زمان
   
+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

آداب عزاداری امام حسین(علیه السلام)

1- سیاهپوشی :

از نظر فقهی پوشیدن لباس سیاه مکروه است ولی در عزاداری امام حسین (علیه السلام ) وائمه معصومین (علیهم السلام ) استثناء شده است زیرا این کار نشانه حزن و اندوه و نمودار شعائر و حماسه ها است .

2- تسلیت گویی :

اصل تسلیت گفتن در شرایط مصیبت و اندوهی که بر کسی وارد شده در اسلام مستحب است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) : هرکس مصیبت دیده ای را تسلیت گوید ، پاداشی همانند او دارد.(1)
* این سنت در بین شیعیان رایج است و با جمله « اَعظَمَ اللهُ اُجُورَکُم » همدیگر را تسلیت می دهند.
* امام باقر (علیه السلام ) : وقتی شیعیان به هم می رسند در مصیبت ابا عبدالله (علیه السلام )این جمله را تکرار نمایند : « اَعظَمَ اللهُ اُجُورَنا بمُصابنا بالحُسَین (علیه السلام ) وَ جَعَلَنا وَ اِیاکُم مِنَ الطالبینَ بثاره مع وَلیهِ الاِمام المَهدی مِن الِ مُحَمَدٍ علیهمُ السَلامُ.» خداوند اجر ما را به سوگواری و عزاداری بر امام حسین (علیه السلام ) بیفزاید و ما و شما را از خونخواهان او همراه با ولی خود امام مهدی از آل محمد (علیهم السلام ) قرار بدهد .(2)

3- تعطیلی کار در روز عاشورا :

امام صادق (علیه السلام ) : کسی که روز عاشورا را تعطیل کند ، یعنی عقب کسب و کارش نرود و به کوری چشم بنی امیه که روز عاشورا را متبرک می دانستند، اگر کسی برای معیشت روزانه اش هم فعالیتی نکند، خداوند حوائج دنیا و آخرتش را بر آورد و کسی که روز عاشورا روز حزن و اندوه او باشد، در عوض فردای قیامت که برای همه روز هول و ترس است برای او روز شادی خواهد بود. (3)

4- زیارت و زیارت خوانی :

علقمة بن حضرمی از امام باقر (علیه السلام ) در خواست نمود که مرا دعایی تعلیم بفرما که از راه نزدیک یا دور و از خانه ام در این روز (روز عاشورا ) بخوانم .
امام فرمودند : ای علقمه ! هرگاه خواستی (دعا بخوانی ) دو رکعت نماز بخوان بعد از آن این زیارت (عاشورا ) را بخوان .
پس اگر تو این زیارت را بخوانی ، دعا کرده ای به آنچه که ، ملائکه برای زائر حسین (علیه السلام ) دعا می کنند و خداوند صد هزار هزار درجه برای تو بنویسد و مثل کسی هستی که با حسین (علیه السلام ) شهید شده باشد تا مشارکت کنی ایشان را در درجات ایشان و شناخته نشوی مگر در جمله شهیدانی که شهید شده اند با آن حضرت و نوشته شود برای تو ثواب زیارت هر پیغمبری و رسولی و ثواب زیارت هر که زیارت کرده حسین (علیه السلام ) را از روزی که شهید شده است . (4)
[اگر می توانید زیارت عاشورای معروفه را با صد لعن و صد سلام بخوانید و اگر وقت ندارید برای صد لعن و صد سلام ، زیارت عاشورای غیر معروفه را که در اجر و ثواب با زیارت معروفه یکسان است ، هر روز بخوانید. (هر دو زیارت در مفاتیح الجنان هست.)]

5 - تباکی و گریستن :

در حدیث قدسی آمده که خداوند به حضرت موسی (علیه السلام) فرموند : ای موسی ! هر یک از بندگانم در زمان شهادت فرزند مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) (روز عاشورا) گریه کند یا حالت گریه به خود بگیرد و بر مصیبت سبط پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تعزیت گوید همواره در بهشت خواهد بود. (5)

6- برگزاری مجالس عزاداری :

امام صادق (علیه السلام) می فرماید : مجلس گرفتن شما را من دوست می دارم . در مجالس خود « امر ما را » زنده بدارید . خداوند رحمت کند کسی که امر ما را زنده بدارد. (6)

7 – نماز جماعت ظهر عاشورا :

سید الشهداء و یاران با وفای او همه کشته راه نماز شدند.از این رو در زیار ت مطلقه امام حسین خطاب به امام
می گوییم : اشهد انک قد اقمت الصلاة و اتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر .

8 - بايد مقدارى از لذائذ زندگى را كه از خوردن و نوشيدن و حتّى خوابيدن و گفتن بدست مى‏آيد ترك نموده ( مگر آن كه لازم باشد ) و ديدار با برادران دينى را ترك كرده و آن روز را روز گريه و اندوه خود قرار دهد.و مانند كسى باشند كه پدر يا فرزند خود را از دست داده است‏ .

* امام صادق (علیه السلام) : در روز (عاشورا) از کارهای لذتبخش دوری شود و آداب و سنن سوگواری بر پا گردد و تا زوال خورشید از خوردن و آشامیدن خودداری شود و بعد از آن همان غذایی خورده شود که سوگوارن می خورند.(7)
[ یکی از علما می فرمودند : از روز 7 محرم که آب را بر امام حسین (علیه السلام) بستند تا روز عاشورا سعی کنید آب نیاشامید، نوشیدنی های دیگر بیاشامید ولی به احترام آقا و اهل بیتش آب نیاشامید. ]

9- رعايت اخلاص:

عزاداری را بخاطر رسم و عادت انجام نداده و سعى كنيم اين كارها را با نيتى خالص و براى رضاى خدا انجام داده و در خلوص خود نيز صادق باشيم. زيرا كار كوچكى كه با نيت خالصانه و صادقانه همراه باشد بهتر از كارهاى زيادى است كه خلوص و صداقت در آن نباشد ، حتى اگر چندين هزار برابر باشد. و اين مطلب بخوبى از عبادتهاى حضرت آدم عليه السّلام و شيطان فهميده مى‏شود ، زيرا عبادتهاى چندين هزار ساله شيطان او را از جاودانگى در آتش نجات نداد ولى يك توبه حضرت آدم عليه السّلام باعث بخشش خطا و برگزيدن او شد.
در هنگام انجام اعمال نيز بايد مواظب باشد كه رياء و دوستىِ ستايش مردم در نيت او وارد نشود.

10- در آخر روز عاشورا زيارت تسليت را بخواند، و روز عاشورا را با توسلى ...اصلاح حال و پذيرش عزادارى را [ از خداوند] خواسته و از كوتاهى خود معذرت بخواهد.

پی نوشت ها:

1. (سفینةالبحار، ج2، ص188 )
2. (مستدرک الوسایل،ج2،ص216)
3. (امالی شیخ صدوق ، ص129)
4. (مصباح المتهجد ، ص714)
5. (مستدرک سفینه البحار، ج7، ص235)
6. (وسایل الشیعه، ج10، ص235)
7. (میزان الحکمه ، ج8 ، ص3783)

منابع:1 تا 7 – سوگنامه عاشورا ، صص 80- 67
8 تا10 – ترجمه المراقبات ، صص53 – 47

فصلنامه مشكوة شماره53



   برچسب‌ها: آداب عزاداری امام حسین, علیه السلام
   
+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

گزيده كتاب شناسى توصيفى امام حسين(علیه السلام) (3)

نويسنده:محمد صحتى سردرودى

بخش چهارم
كتابهاى ادبى

كتابهاى بسيارى را در اين بخش مى توان گنجاند كه ما تنها به چهارده كتاب اكتفا مى كنيم باشد كه اهل ذوق را به كار آيد:
1 ـ آن جا كه حق پيروز است, پرويز خرسند, چاپ هشتم, تهران, انتشارات اطلاعات, 1371ش, 179 صفحه, رقعى.
2 ـ ابوالشهدإ الحسين بن على, عباس محمود عقاد, چاپ اول, قم, انتشارات شريف رضى, 1372ش, 208صفحه, وزيرى.
اين كتاب قبلا توسط آقاى معزى دزفولى و با نام ((پيشواى شهيدان)) به فارسى ترجمه و در تهران انتشار يافت.
3 ـ الفباى فكرى امام حسين(ع), محمد رضا صالحى كرمانى, چاپ دوم, تهران, كانون انتشار, 1351ش, 351 صفحه, رقعى.
4 ـ الامام الحسين فى حله البرفير, سليمان كتانى, چاپ اول, قم, دارالكتاب الاسلامى, 1410ق, 176صفحه, وزيرى.
اين اثر توسط اديب و نويسنده پرآوازه سليمان كتانى, از نويسندگان مسيحى لبنان نوشته شده است و جايزه اول را در مسابقه اى كه با شركت جمعى از نويسندگان تشكيل يافته بود به دست آورد. اين كتاب نويسنده اهل ذوق و حالى را مى طلبد كه در هر دو زبان عربى و فارسى دستى در قلم داشته باشد تا اين اثر وزين و پربها را به فارسى ترجمه كند.
5 ـ امام عظيم حسين بن على(ع), ميرزا خليل كمره اى, چاپ اول, تهران, انتشارات كتابفروشى اسلاميه, 1357ش.
اين اثر كه در هفت جلد و با قطع وزيرى انتشار يافته است با نامهاى ديگرى چون ((عنصر شجاعت)), ((هفتاد و دو تن و يك تن)) و ((معجزه تاريخ)) هم از آن ياد مى شود.
6 ـ برترين هدف در برترين نهاد (پرتوى از زندگانى امام حسين(ع)), عبدالله علايلى, مترجم: سيد محمد مهدى جعفرى, چاپ اول, تهران, سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى, زمستان 1371ش, 172صفحه, وزيرى.
اين اثر ترجمه كتاب ((سموالمعنى فى سمو الذات او اشعه من حياه الحسين(ع))), نوشته علامه عبدالله علايلى لبنانى, از نويسندگان نامدار اهل سنت است.
شيخ عبدالله علايلى, سلسله كتابهايى را با عنوان كلى ((تاريخ الامام الحسين)) و در سه جلد به نامهاى زير چاپ كرد:
1 ـ سموالمعنى فى سموالذات او اشعه من حياه الحسين(ع);
2 ـ تاريخ الحسين(ع);
3 ـ ايام الحسين(ع).
اين كتابها ابتدا جداگانه و هر كدام در جلدى چاپ و سپس همگى با هم با همان عنوان ((تاريخ الامام الحسين)) بارها انتشار يافت. و كتاب مورد بحث ترجمه اى از جلد اول آن است. در اين جا سخن جالبى را از فيلسوف و فقيه و اصولى بزرگ معاصر آيه الله شيخ محمد حسين غروى اصفهانى نقل مى كنند كه ذكرش مناسب مقام است, استاد سيد عزالدين زنجانى از پسر مرحوم محقق غروى اصفهانى نقل مى كند كه او گفت: ((... پدرم بعد از مطالعه اين كتاب, فرمود كه راجع به حضرت سيدالشهدا, يا اين طور بنويسيد و يا هيچ ننويسيد.))(9)
7 ـ برزيگران دشت خون, پرويز خرسند, چاپ دهم, تهران, موسسه اطلاعات, 1371ش, 97صفحه, رقعى, با مقدمه اى از محمد تقى شريعتى مزينانى.
8 ـ بررسى كوتاهى از زندگانى رهبر آزادگان حسين(ع), محمود حكيمى, قم, انتشارات نسل جوان, 103 صفحه, جيبى.
9 ـ پيشواى شهيدان, آيه الله سيد رضا صدر, چاپ دوم, قم, انتشارات 22 بهمن, بى تا, 436صفحه, رقعى.
10 ـ خون خدا, گزارشى از عاشوراى سال 61 هجرى, جواد محدثى, چاپ پنجم, قم, دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم, 1372ش, 112صفحه, رقعى.
11 ـ حسين(ع) آن كه هرگز تسليم نشد, محمد رشاد, چاپ دوم, تهران, نشر انديشه, 1355ش, 260صفحه, رقعى.
12 ـ مرثيه اى كه ناسروده ماند, پرويز خرسند, چاپ نهم, تهران, انتشارات اطلاعات, 1371ش, 151صفحه, رقعى.
13 ـ نهضه الحسين, علامه سيد هبه الدين بغدادى[ شهرستانى] ناشر: محمدعلى انصارى, قم, چاپخانه مهر, 1345هـ, به ضميمه دوازده بند ملك الشعراى صبورى خراسانى, پدر بهار, 120 16 صفحه, وزيرى.
14 ـ يك شب و روز عاشورا, حاج ميرزا خليل كمره اى, چاپ دوم, تهران, موسسه انتشارات اميركبير, 1362ش, 226 صفحه, وزيرى.

بخش پنجم
مجله ها و ويژه نامه ها

1 ـ رساله الحسين(ع), فصلنامه و ويژه نامه حسينى, مركز دراسات نهضه الامام الحسين(ع), سال اول, شماره اول, 1411ق, 221 10 صفحه, وزيرى, ايران, قم.
2 ـ رساله الحسين(ع), سال اول, شماره دوم, محرم, صفر, ربيع الاول 1412 هـ, 231صفحه, وزيرى.
با وجود اين كه اين فصلنامه تنها نشريه اى بود كه اهتمام به شوون حسينى را ويژه خود ساخته بود, بيش از دو شماره تداوم نيافت و مشكلات مادى سردبير محترم آن آقاى محمد على عابدين را مجبور به ترك آن ساخت!
3 ـ الموسم, فصلنامه, شماره 13 و 12, (سال 1412 ق ـ 1992م) چاپ هلند و بيروت, به سردبيرى محمد سعيد طريحى, در حدود 500 صفحه وزيرى, به زبان عربى.
4 ـ درسهايى از مكتب اسلام, (ماهنامه), سال22, شماره8, آبان 1361 ـ محرم 1403, قم, 74صفحه, وزيرى.
5 ـ اهل البيت, (فصلنامه) سال اول, شماره سوم, محرم 1415, لبنان, بيروت, 194صفحه, وزيرى, به زبان عربى و به سردبيرى محمد على كاظم.
6 ـ حوزه, ويژه نامه تبليغ, سال7, شماره3, شماره پياپى39, (مرداد و شهريور 1369), 205 صفحه, خشتى, از انتشارات دفتر تبليغات اسلامى, قم.

پی نوشت ها:

1 ) مجله وقف, ميراث جاويدان, سال دوم, شماره اول, ص113, شماره پياپى 5.
2 ) مقدمه كامل الزيارات, ص;4 معجم رجال الحديث, ج1, ص;50 كليات فى علم الرجال, ص299.
3 )محدث نورى, لولو و مرجان, كانون انتشارات عابدى, ص;156 آينه پژوهش, سال اول, شماره دوم, ص35, مقاله ((ابومخنف و سرگذشت مقتل وى)).
4 ) كيهان فرهنگى, سال11, شماره4, ص32.
5 ) حماسه حسينى, ج1, ص13,14 و 43 و91, قم, انتشارات صدرا. شهيد مطهرى در جاى جاى كتاب سه جلدى حماسه حسينى به مناسبتهاى مختلفى از اين اثر عظيم و نويسنده شجاع و دردمندش به بزرگى نام مى برد كه سخن بالا نمونه اى از آنهاست.
6 ) دائره المعارف تشيع, مدخل امين عاملى, چاپ اول, ج2, ص531.
7 ) لولو و مرجان, ص149 ـ ;162 استاد مطهرى, حماسه حسينى; زندگانى على بن الحسين(ع), سيد جعفر شهيدى, چاپ دوم, 1366ش, ص144.
8 ) تحقيق درباره روز اربعين سيدالشهدإ, چاپ تبريز, ص;52 ماهيت قيام مختار, ابوفاضل رضوى اردكانى, چاپ دوم, قم, دفتر تبليغات اسلامى, 1373ش, ص394.
9 ) مجله حوزه, شماره23, آذر و دى 1366, ص52.

منبع: سایت بلاغ
+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

امام حسین(علیه السلام) از نگاه نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)

نويسنده:احمد محیطی اردکانی
اساسی‏ترین مساله در هر مکتبی، حفظ و نگهداری آن از انحرافات و تضمین بقای آن است که این افتخار در مکتب اسلام و تشیع به نام اباعبدالله الحسین‏علیه السلام ثبت‏شده است . بدین جهت‏بارها پیامبر گرامی اسلام‏صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«حسین منی و انا من حسین‏» (1) ; حسین از من است و من از حسینم . یعنی نه تنها حسین فرزند من می‏باشد، بلکه بقای دین و آیین من نیز از اوست و اسلام به واسطه فداکاری و جانبازی او و یارانش باقی می‏ماند .
در این گفتار کوتاه، بر آن شدیم تا گوشه‏ای از شخصیت والای امام حسین‏علیه السلام را از نگاه در یکتای خلقت، پیامبر خاتم‏صلی الله علیه وآله وسلم به تماشا بنشینیم .

واسطه فیض انبیا

اکثر انبیای الهی، به ویژه پیامبران اولوالعزم، هرگاه به مشکلی بزرگ برخورد نمودند، برای حل آن، خداوند متعال را به انوار طیبه پنج تن آل عباعلیهم السلام سوگند می‏دادند . (2) برخی از آنها وقتی به نام امام حسین‏علیه السلام می‏رسیدند، غمگین می‏شدند و اشک می‏ریختند . وقتی از علت آن سؤال کردند، خبر شهادت مظلومانه اباعبدالله الحسین‏علیه السلام را شنیدند و به عزاداری پرداختند .
ابن عباس می‏گوید: از پیامبرگرامی اسلام سؤال کردم: آن کلماتی که حضرت آدم‏علیه السلام از پروردگارش دریافت نمود و به واسطه آن توبه‏اش پذیرفته شد، چه بود؟
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: حضرت آدم از خدا خواست‏به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین‏علیهم السلام توبه‏اش پذیرفته شود . خداوند نیز توبه او را قبول کرد . (3)
در الدرالثمین، در تفسیر قول خداوند: «فتلقی آدم من ربه کلمات‏» این گونه آمده است: حضرت آدم برساق عرش، نام‏های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و ائمه‏علیهم السلام را مشاهده کرد و جبرئیل به او تلقین کرد که بگوید: «یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمة، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان‏»
هنگامی که حضرت آدم‏علیه السلام نام امام حسین‏علیه السلام را بر زبان جاری ساخت، گریان شد و قلبش خاشع گردید . حضرت آدم‏علیه السلام گفت: ای جبرئیل! چرا پس از گفتن نام حسین، قلبم شکست و اشکم جاری گردید؟
جبرئیل خبر شهادت امام حسین‏علیه السلام و چگونگی مصائب او را تشریح نمود و هردو چون مادر جوان مرده، عزاداری و گریه و ناله نمودند . (4)
نظیر این توسلات و خبریافتن از شهادت امام حسین‏علیه السلام برای نوح، ابراهیم و اسماعیل‏علیهم السلام زکریا، سلیمان، موسی، عیسی‏علیهم السلام، نیز ذکر شده است . (5)
این که خداوند متعال قبل از تولد امام حسین‏علیه السلام در عالم دنیا، پیامبران و اولیای خودش را با حادثه عاشورای حسینی آشنا می‏کند و چشم آن‏ها را اشک‏بار می‏سازد، از عظمت و ارزش والای حسین بن علی‏علیه السلام و قیام و شهادت وی حکایت می‏کند، گرچه دست‏یابی به فهم عمیق آن، در فکر بشر نمی‏گنجد .

عترت پیامبر

پیامبر گرامی اسلام، بارها امیرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسین‏علیهم السلام را به عنوان عترت و اهل بیت‏خود معرفی نمود و در موقعیت‏های مختلف و حوادث گوناگونی آنها را عدل قرآن قرار داد و پذیرش ولایت و اطاعت آنها را بر همه لازم دانست .
روایات زیادی در این زمینه از شیعه و اهل سنت نقل شده است که بعضی از آنها را در این جا یادآور می‏شویم .

آیه تطهیر

ام سلمه می‏گوید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه من بود . دخترش، فاطمه‏علیها السلام غذایی از آرد و شیر (حریره) برای رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم آورد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: شوهر و دو فرزندت را نیز دعوت کن . ام سلمه می‏گوید: علی، حسن و حسین‏علیهم السلام آمدند و از آن غذا تناول کردند و در زیر کسای پیامبر قرار گرفتند و من در اتاق خودم مشغول نماز بودم . پس خداوند متعال این آیه را بر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نازل فرمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (6) ; خداوند متعال اراده فرمود تا ناپاکی‏ها را از شما، اهل بیت دور سازد و شما را پاک و پاکیزه گرداند .
پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله وسلم دامن کسا را گرفت و همه را پوشاند و دست‏خود را از کسا بیرون آورد و به سوی آسمان دراز کرد و گفت:
این‏ها افراد برگزیده و اهل بیت من هستند . خدایا! پلیدی و ناپاکی را از اینها دور نما . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این جمله را دوبار تکرار نمود .
ام سلمه می‏گوید: من نزد آنها رفتم و عرض کردم: یا رسول الله! آیا من نیز با شما هستم؟
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خوب هستی، تو خوب هستی (7) (کنایه از این که از اهل بیت نیستی، گرچه تو انسان خوبی هستی) .
این روایت، در کتب روایی شیعه و بسیاری کتب اهل سنت آمده است . (8)
نظیر این روایت در مورد آیه مباهله ذکر شده است .

حدیث ثقلین

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بارها فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر، کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی بهما» ; (9)
«من (از میان شما می‏روم و) دو چیز گران‏بها را در میان شما می‏گذارم . اگر بعد از من، به آن دو تمسک نمایید گمراه نمی‏شوید . یکی از آن دو از دیگری بزرگ‏تر است و آن، کتاب خدا (قرآن کریم است که چون) ریسمانی از آسمان به زمین کشیده شده است . (یک سر آن به دست‏خدا و سر دیگر آن به دست مردم است) . و (دیگری) عترت و اهل بیت من هستند و این دو هرگز از هم جدا نمی‏شوند، تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند . پس دقت کنید، با عترت من چگونه رفتار خواهید کرد .»
این روایت از شیعه و اهل سنت‏به حد تواتر نقل شده است و جای هیچ شک و تردیدی باقی نمی‏گذارد . (10)
عبدالله بن یحیی می‏گوید: همراه امیرمؤمنان علی بن ابی‏طالب‏علیه السلام به سوی صفین در حرکت‏بودیم . نزدیک نینوا رسیدیم . حضرت علی‏علیه السلام فریاد زد: ای عبدالله! صبر کن!
آن حضرت فرمود: روزی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتم که از چشمانش اشک می‏ریخت . عرض کردم: ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت، چرا گریه می‏کنی؟ آیا کسی شما را رنجانده است؟
فرمود: نه، بلکه جبرئیل خبر شهادت حسین‏علیه السلام را در شط فرات برایم آورده است . آیا می‏خواهی از تربتش ببویی؟
عرض کردم: آری . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مشتی از خاک را به من داد . بی‏اختیار گریستم . فرمود: نام آن سرزمین «کربلا» ست .
وقتی حسین‏علیه السلام دوساله شد، پیامبر به سفری رفت و در بین راه، کلمه استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون‏» را بر زبان جاری ساخت و اشک از دیدگانش فرو ریخت . از علت گریه آن حضرت سؤال شد . آن حضرت فرمود: جبرئیل از سرزمینی در کناره شط فرات به من خبرداد که نام آن کربلاست . فرزندم، حسین در آن جا کشته می‏شود . مثل این است که الآن قتلگاه و محل دفن او را می‏بینم و گویا مشاهده می‏کنم (اهل بیتش) را که چون اسیران بر محمل‏ها سوار می‏شوند و سر بریده فرزندم، حسین را برای یزید - لعنة‏الله علیه - هدیه می‏برند . به خدا سوگند! هیچ کس نیست که به سر بریده حسین‏علیه السلام نگاه کند و خوشحال شود، مگر این که (منافق است و) خداوند بین دل و زبانش جدایی قرار می‏دهد و عذاب دردناکی در انتظارش است .
سپس پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم غمگین و محزون از سفر بازگشت، بر منبر بالا رفت، حسن و حسین‏علیهما السلام را نیز با خود بر بالای منبر برد و خطبه خواند و مردم را موعظه نمود . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم پس از این که از سخنرانی فارغ گشت، دست راست را روی سر حسن و دست چپ را روی سر حسین نهاد و فرمود:
«اللهم ان محمدا عبدک و رسولک و هذان اطائب عترتی و خیار ارومتی و افضل ذریتی . . . ; خدایا! محمد، بنده و فرستاده توست، و این دو پاکیزه‏ترین عترت من و برگزیده‏ترین خاندان من و برترین ذریه من هستند . . . جبرئیل به من خبرداد این فرزندم به وسیله سم شهید می‏گردد و آن یکی در میدان جنگ به خون می‏غلتد .
خدایا! شهادت را بر آنها مبارک گردان و آنها را از سروران شهدا قرار بده . خدایا! قاتل و کشنده وی را مبارک نگردان و او را خوار و ذلیل بساز و حرارت آتش را به او بچشان و او را در پایین‏ترین منازل جهنم جای بده .»
مردم گریه و ناله نمودند و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به آنها فرمود: ای مردم! شما برای حسین گریه می‏کنید و یاری‏اش نمی‏کنید! خدایا! تو ولی و یاورش باش .
سپس فرمود: ای مردم! من از میان شما می‏روم و دو چیز گران‏بها را در بین شما باقی می‏گذارم: کتاب خدا و عترت و اصل و میوه دلم و جان خودم . این دو هرگز از هم جدا نمی‏شوند تا این که در روز قیامت‏بر لب حوض کوثر بر من وارد شوند . من از شما چیزی نمی‏خواهم جز آنچه را که خداوند مرا مامور ساخته است تا از شما بخواهم و آن، دوستی اهل بیت من است .
بر حذر باشید از این که در قیامت‏بر لب حوض در حالی با من ملاقات کنید که اهل بیت من از سوی شما اذیت‏شده باشند و بر آنها ظلم کرده یا آنها را به قتل رسانده باشید .
آگاه باشید! امت در روز قیامت در سه گروه، هر کدام با پرچمی خاص نزد من می‏آیند; گروهی با پرچم سیاه وارد می‏شوند . آنها افرادی هستند که ملائکه از اعمال زشت آنها شیون می‏کنند . وقتی در مقابل من قرار می‏گیرند، از آنها سؤال می‏کنم: شما کیستید؟ آنها در حالی که نام مرا فراموش کرده‏اند، می‏گویند: ما عرب و یکتا پرست هستیم . می‏گویم: من احمد، پیامبر عرب و عجم هستم . می‏گویند: ما از امت تو هستیم . می‏گویم: با کتاب خدا و اهل بیت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می‏گویند: کتاب خدا را ضایع نمودیم و عترت شما را با جدیت تمام خواستیم از روی زمین برداریم و نابود سازیم .
بعد از شنیدن این سخنان، از آنها رو می‏گردانم و آنها تشنه و رو سیاه برگردانده می‏شوند .
سپس گروه دیگری با برچم سیاه‏تری می‏آیند . می‏گویم: شما با ثقلین، یعنی کتاب خدا و عترت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می‏گویند: باثقل اکبر، یعنی قرآن مخالفت کردیم و ثقل اصغر، یعنی عترت و اهل بیت‏شما را هرچه توانستیم، اذیت نمودیم . می‏گویم: از من دور شوید! آنها را با روسیاهی و عطش باز می‏گردانند .
سپس گروه سوم با پرچمی روشن و چهره‏هایی نورانی نزد من می‏آیند . می‏گویم: شما کیستید؟ می‏گویند: ما از امت محمد مصطفی‏صلی الله علیه وآله وسلم و اهل کلمه توحید و تقوا هستیم . ما از بازماندگان اهل حق و حقیقت می‏باشیم . به کتاب خدا عمل نمودیم، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانستیم، ذریه پیامبر خاتم را دوست داشتیم و بدان گونه که یار و مددکار خود بودیم . آنها را یاری نمودیم و با دشمنانشان جنگیدیم .
پس به ایشان می‏گویم: بشارت باد بر شما! من پیامبر شما محمد هستم . در دنیا همان گونه که گفتید، بودید .
سپس از آب کوثر به آنها می‏نوشانم . سیراب و خوشحال از آنجا باز گردانده می‏شوند و داخل بهشت می‏گردند و برای همیشه در آنجا می‏مانند . (11)

پاره تن پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم

امام صادق‏علیه السلام می‏فرماید: به پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم خبر دادند که ام ایمن شب و روز گریه می‏کند . وی را به حضور پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم آوردند . آن حضرت پرسید: چرا گریه می‏کنی؟
گفت: خوابی دردناک دیده‏ام .
فرمود: خوابت را بگو .
گفت: بر من سخت است که خواب را بر زبان آورم .
فرمود: خوابت آن گونه نیست که می‏پنداری .
گفت: یا رسول الله! شبی در خواب دیدم پاره‏ای از پیکرت جدا شد و در خانه من افتاد .
فرمود: ام ایمن! آسوده باش! فاطمه پسری به دنیا می‏آورد، تو او را پرورش می‏دهی و نگهداری‏اش می‏کنی . او پاره تن من است که در خانه تو خواهد بود .
ام‏ایمن می‏گوید: روز هفتم، نوزاد را به نزد پیامبر بردم . حضرت فرمود: آفرین بر تو و نوزادی که در بغل داری! این است تعبیر خواب تو . (12)

خبر شهادت

آنچه بیش‏تر از هرچیز در زندگی ابا عبدالله الحسین‏علیه السلام خصوصا در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و از زبان آن حضرت به چشم می‏خورد، این است که در حوادث زیادی، خبر از شهادت آن حضرت به میان می‏آید و پیامبر گرامی اسلام‏صلی الله علیه وآله وسلم و همسران آن حضرت و اهل بیت‏علیهم السلام به یاد کربلا و حوادث دل‏خراش آن، اشک می‏ریزند .
قیام و شهادت امام حسین‏علیه السلام نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود; در صدر اسلام دو هجرت واقع شده: هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از مکه به مدینه، که برای پایه گذاری مکتب نجات بخش اسلام بوده و هجرت امام حسین‏علیه السلام از مدینه به مکه و سپس به طرف کربلا، که برای حفظ آن بود .
پیامبر اسلام‏صلی الله علیه وآله وسلم می‏دانست که شهادت امام حسین‏علیه السلام اسلام را تا ابد حفظ می‏کند; به همین خاطر آن حضرت بیش‏ترین کلامش را در معرفی امام حسین‏علیه السلام و راه و روش او و شهادتش به کار گرفت .
در این جا به بعضی از آن حوادث و سخنان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم اشاره می‏کنیم:

ترتب سرخ

امام باقرعلیه السلام می‏فرماید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه ام‏سلمه بود . سفارش کرد: کسی نزد من نیاید . طولی نکشید که حسین‏علیه السلام در حالی که کودک بود، وارد شد و سراغ پیامبر را گرفت و بلافاصله خودش را به پیامبر رساند .
ام‏سلمه می‏گوید: به دنبالش دویدم (شاید مانع شوم). وقتی به او رسیدم، دیدم حسین‏صلی الله علیه وآله وسلم روی سینه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نشسته است و پیغمبر گریه می‏کند و چیزی در دست دارد .
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ام‏سلمه! این جبرئیل است که به من خبر می‏دهد حسینم کشته خواهد شد . این هم خاک سرزمینی است که حسین در آنجا شهید می‏شود . آن را نزد خود نگهدار . هر وقت‏به خون تبدیل شد، حسینم کشته گردیده است .
ام‏سلمه عرض کرد: یا رسول الله! از خدا بخواه از او دفع کند .
فرمود: خواستم و خدا وحی کرد: این درجه‏ای است که هیچ کس بدان نرسد (جز حسین‏علیه السلام). حسین، هر یک از پیروان خود را که شفاعت کند، پذیرفته می‏شود . حضرت مهدی‏علیه السلام فرزند او است . خوشا به حال کسی که از دوستان و پیروان حسین باشد! به خدا قسم آنها در روز قیامت رستگارند . (13)

راز بوسه‏های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم

امام باقرعلیه السلام می‏فرماید: شیوه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این بود که چون حسین‏علیه السلام نزد او می‏آمد، او را به پیش خود می‏کشانید و به امیرمؤمنان‏علیه السلام می‏فرمود: حسین را نگهدار . سپس جای جای بدن او را می‏بوسید و می‏گریست . حسین سؤال می‏کرد که: پدرجان! چرا گریه می‏کنی؟ پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم می‏فرمود: پسرجانم! جای شمشیرهایت را می‏بوسم و می‏گریم . (14)

فضائل و ویژگی‏ها

اباعبدالله الحسین‏علیه السلام سومین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، امامی معصوم، تربیت‏یافته در خانه عصمت و طهارت، تعلیم یافته از سرچشمه وحی و رسالت و پرورش یافته در دامن خاتم پیامبران، دارای فضائل و ویژگی‏های زیادی است که بعضی از آنها را از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم متذکر می‏شویم:

نامگذاری

حضرت امام رضاعلیه السلام می‏گوید: «چون امام حسین‏علیه السلام متولد شد، پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم به اسماء بنت عمیس فرمود: فرزندم را بیاور . اسماء می‏گوید: حسین را در جامه سفیدی پیچیدم و به خدمت‏حضرت رسول بردم . آن حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت . سپس در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گفت .
جبرئیل نازل شد و گفت: خداوند به تو سلام می‏رساند و می‏فرماید: چون علی‏علیه السلام نسبت‏به تو به منزله هارون نسبت‏به موسی‏علیه السلام است، پس او را به نام پسر کوچک هارون که «شبیر» است، نامگذاری کن و چون زبان تو عربی است، او را «حسین‏» بنام .» (15)

خلیفة‏الله در زمین و سرور جوانان بهشت

ابن عباس می‏گوید: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بین اصحاب نشسته بود، حسن‏علیه السلام وارد شد . تا نگاه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بر او افتاد، گریست و فرمود: نزدیک بیا . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم او را به نزدیک خود کشید و بر زانوی راست‏خود نشاند . طولی نکشید، حسین‏علیه السلام وارد شد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم تا او را دید، گریه کرد و او را نزدیک خود برد و بر زانوی چپ خود نشاند . سپس فاطمه‏علیها السلام وارد شد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم با دیدن او گریان شد و او را طرف راست‏خود نشاند .
پس از آنها، حضرت علی‏علیه السلام وارد شد و پیامبرصلی الله‏علیه وآله وسلم با دیدنش، اشک ریخت و او را در طرف چپ خود نشاند .
اصحاب گفتند: ای پیامبر! هر کدام از آنها را مشاهده کردی، گریه نمودی! آیا در بین آنها هیچ کس نبود که با دیدنش مسرور شوی؟
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در گفتاری طولانی به اوصاف آنها پرداخت و خبر شهادت آنها و مکر و حیله و ظلم امتش در باره آنها را بیان فرمود .
آن حضرت در باره امام حسین‏علیه السلام چنین بیان داشت: «و اما الحسین، فانه منی و هو ابنی و ولدی و خیرالخلق بعد اخیه و هو امام المسلمین و مولی المؤمنین و خلیفة رب العالمین . . . ; حسین از من است . او فرزند من و بعد از برادرش، بهترین فرد بین مردم، است . او پیشوای مسلمانان، سرور و مولای اهل ایمان، جانشین پروردگار جهانیان، فریادرس درماندگان، پناه پناه خواهان و حجت‏خدا بر تمام جهانیان است‏» .
پیامبر گرامی اسلام‏صلی الله علیه وآله وسلم در ادامه سخنانشان فرمود:
«و هو سید شباب اهل الجنة و باب نجاة الامة، امره امری و طاعته طاعتی . . . ; او سرور جوانان بهشت و باب نجات امت است . فرمان او، فرمان من است و فرمانبرداری از او، فرمانبرداری از من است . کسی که از او پیروی کند، از من است و کسی که با او مخالفت کند، از من نیست .» (16)

زینت آسمان‏ها و زمین

امام حسین‏علیه السلام می‏فرماید: هنگامی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتم که ابی بن کعب نزد آن حضرت بود . رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به من فرمود: «مرحبا بک یا اباعبدالله یا زین السماوات والارض; خوش آمدی ای اباعبدالله! ای زینت آسمان‏ها و زمین!»
ابی گفت: ای رسول خدا! چگونه فرد دیگری غیر از شما، زیور آسمان‏ها و زمین است؟
فرمود: سوگند به خدایی که مرا بحق، به پیامبری برانگیخت! حسین بن علی در آسمان‏ها بزرگوارتر است تا در زمین . سمت راست عرش خدای عزوجل نوشته است: «مصباح هدی و سفینة نجاة . . . ; (حسین) چراغ هدایت و کشتی نجات است . امام خیر، برکت، عزت، فخر، دانش و ذخیره است .» (17)

ائمه از صلب حسین‏علیه السلام

بنابر روایات زیادی که از پیامبر و ائمه معصومین‏علیهم السلام رسیده است، 9 امام معصوم از صلب پاک و طاهر اباعبدالله الحسین‏علیه السلام می‏باشند .
امام حسین‏علیه السلام می‏گوید: «من و برادرم (در خردسالی) نزد جدمان، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتیم . آن حضرت من و برادرم را بر روی پاهای خود نشاند . سپس ما را بوسید و فرمود:
«پدرم فدای شما دو امام صالح باد! خداوند شما را از من و پدر و مادرتان برگزید . از صلب تو - ای حسین - 9 امام (دیگر) را برگزید که نهمین آنان قائم آنان - عجل الله تعالی فرجه - است . همه شما در فضیلت و منزلتی که نزد خدا دارید، برابرید .» (18)
در روایت دیگری آمده است که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «روز قیامت، عرش خدا به تمام زینت‏ها آراسته می‏شود و امام حسن‏علیه السلام بالای یکی از منبرها و امام حسین‏علیه السلام بالای منبری دیگر قرار می‏گیرند . خداوند عرش را با وجود این دو بزرگوار می‏آراید، همچنان که دو گوشواره، زن را می‏آراید .» (19)

برترین انسان

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«حسن و حسین بعد از من و علی و مادرشان، بهتر از همه انسان‏های روی زمین می‏باشند و مادرشان بهترین زنان عالم است‏» . (20)
در کتاب ادریس (21) آمده است:
«حضرت ادریس‏علیه السلام روزی به یاران خود رو کرد و فرمود: روزی فرزندان آدم‏علیه السلام در باره بهترین مخلوقات خدا بحث کردند . بعضی گفتند: پدر ما آدم بهترین مخلوق خدا است; چون که خدا او را با دست قدرتش خلق کرد و روح منسوب به خود را در او دمید و به امر او، فرشتگان به عنوان احترام آدم، او را سجده کردند و آدم را «معلم فرشتگان‏» خواند و او را خلیفه زمین قرار داد و اطاعت او را بر مردم واجب نمود .
عده‏ای گفتند: نه، بلکه بهترین مخلوق خدا، فرشتگانند که نافرمانی از خدا نمی‏کنند . . .
گروه سوم گفتند: بهترین خلق خدا، جبرئیل است که در درگاه خدا امین وحی می‏باشد .
گروه دیگر، سخن دیگری گفتند و گفت و گو زیاد شد، تا این که حضرت آدم‏علیه السلام در مجلس حاضر گشت . پس از اطلاع از ماجرا به آنها فرمود:
فرزندانم! آن طور که شما فکر می‏کنید، درست نیست . وقتی خداوند مرا آفرید و روحش را در من دمید، بلند شدم و نشستم، در حالی که به عرش خدا می‏نگریستم . ناگهان پنج نور در نهایت‏شکوه و کمال درخشش را دیدم که غرق در انوار آنها شدم .
عرض کردم: خدایا! این پنج نور کیستند؟
فرمود: این پنج نور، نور «اشرف مخلوقات اند .» اینها باب‏های رحمت من و واسطه‏های بین من و مخلوقاتم هستند . اگر اینها نبودند، تو را و آسمان‏ها و زمین و بهشت و دوزخ و خورشید و ماه را نمی‏آفریدم .
عرض کردم: خدایا! نام اینها چیست؟
فرمود: به عرش بنگر . وقتی نگاه کردم، این نام‏های پاک را یافتم:
. محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین‏علیهم السلام‏» . (22)

فراق جانگداز

همان گونه که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به امام حسن و امام حسین‏علیهما السلام علاقه فراوان داشت; آنها نیز به پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم محبت‏شدید داشتند .
ابن عباس می‏گوید: در لحظه آخر عمر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، حسن و حسین در حالی که می‏گریستند و شیون می‏نمودند، به بالین پیامبر آمدند و خود را روی پیامبر افکندند . حضرت علی‏علیه السلام خواست آنها را از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم جدا کند، ولی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: علی! بگذار من آنها را ببویم و آنان مرا ببویند، من از دیدار آنها بهره‏مند گردم و آنها نیز از دیدار من بهره‏گیرند . این دو فرزند بعد از من، ستم‏ها خواهند دید و مظلومانه کشته می‏شوند .
آن گاه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم 3 بار فرمود: خدا لعنت کند آنان را که به این دو فرزندم ظلم می‏کنند . (23)

پی نوشت ها:

1 . الحسین و السنة، سیدعبدالعزیز طباطبایی، ص 13 .
2 . بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 16، ص 366 .
3 . تفسیر نورالثقلین، عروسی، ج 1، ص 68 .
4 . بحارالانوار، ج 44، ص 245 .
5 . همان، ص 245 - 243; نفس المهموم، محدث قمی، ترجمه کمره‏ای، ص 16 .
6 . احزاب/33 .
7 . کتاب خصائص الوحی المبین، یحیی‏بن الحسن الحلی، (ابن بطریق)، ص 69; النورالمشتعل من کتاب ما نزل من القرآن فی علی (ع)، ابن نعیم اصفهانی، ص 186 - 176 .
8 . سنن الترمذی، محمد بن عیسی بن سورة، ج 5، ص 621، حدیث 3787; صحیح مسلم، بشرح الامام النووی، ج 15، ص 194 و 195; ترجمه ریحانة رسول الله الشهید الحسین بن علی بن‏ابی‏طالب (ع)، من تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ص 78 - 76 .
9 . خلاصة عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار، ج 1، ص 3; سنن الترمذی، ج 5، ص 622 .
10 . خلاصة عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار، ج 1، ص 3 .(در ص 17 و 28، نام 187 راوی از اهل سنت ذکر شده است که این حدیث را نقل کرده‏اند .
11 . بحارالانوار، ج 44، ص 247 و 248 .
12 . مناقب آل ابی‏طالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 70 .
13 . نفس المهموم، ص 16 .
14 . همان، ص 20 .
15 . بحارالانوار، ج 43، ص 239; جلاءالعیون، ص 281; لسان العرب، ج 4، ص 392 .
16 . امالی صدوق، ص 101 - 99 .
17 . کمال الدین، صدوق، ج 1، ص 269 - 264 .
18 . موسوعة کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقرالعلوم، ص 91 .
19 . سیره چهارده معصوم (ع)، محمدی اشتهاردی، ص 309 .
20 . امام حسین آفتاب تابان ولایت، محمدی اشتهاردی، ص 38 .
21 . همان .(کتاب ادریس در سال 1895 م . در لندن به زبان سریانی چاپ شد و روایت مذکور در ص 514 و 515 آن آمده است) .
22 . همان، ص 21 .
23 . سیمای پرفروغ محمد، ترجمه کحل البصر، محمدی اشتهاردی، ص 321 .

منبع: فصلنامه کوثر
+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

با امام حسین (علیه السلام) در محضر قرآن کریم

نويسنده:محمد جواد طبسی

دیباچه

دنیا برای بسیاری از مردم جای زینت، تفاخر، تکاثر، لهو و لعب است؛ اما گروهی از مردان خدا هرگز فریب لذت‏های زودگذر را نمی‏خورند و بر اساس گفته قرآن کریم «تجارت، آنها را از ذکر خدا غافل نمی‏کند». آنان در دنیا زندگی می‏کنند؛ اما هرگز وابسته به دنیا نیستند. آری فقط به خدا دل بسته‏اند و آنچه که در مسیر کمال است.
مونس آنان کتاب خدا و آیات الهی است؛ آن گونه که اگر تمام مردم کره زمین بمیرند، اما این کتاب همراهشان باشد، هرگز احساس تنهایی و وحشت نمی‏کنند.
امام حسین علیه‏السلام از جمله انسان‏های بی‏نظیر جهان هستی است که زندگی او با قرآن عجین شده بود. او از کودکی با قرآن همراه بود؛ عاشق و دلداده قرآن بود. چون لب به سخن می‏گشود، کلامش آیات قرآن بود و از قرآن دفاع می‏کرد؛ اگر نامه‏ای می‏نگاشت، دفاع از قرآن بود و سکوتش برای اندیشیدن در آیات آن.
با اذعان به این که در این نوشتار کوتاه نمی‏توان کاملاً به زندگی قرآنی امام حسین علیه‏السلام پرداخت، اما اجمالاً به مواردی از آن اشاره خواهد شد که از دوران کودکی حضرت تا روز شهادتش را دربرگرفته است.

1. عشق به قرآن در دوران کودکی

امام حسین علیه‏السلام از کودکی به قرآن عشق فراوانی داشت؛ زیرا آیات فراوانی از قرآن در خانه‏شان بر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نازل گشت و بدون تردید، امام حسین علیه‏السلام متأثّر از فضای قرآن حاکم بر خانواده بود.
ایشان از سنین کودکی به قرائت، حفظ، تفسیر و تأویل قرآن اهمیت زیادی می‏داد. به چند نمونه از آنها که در تاریخ به ثبت رسیده، دقت کنید:
الف ـ فراگیری سوره توحید
از امام حسین علیه‏السلام سؤال شد: از رسول خدا چه شنیدی؟ فرمود: شنیدم که می‏فرمود:
خداوند کارهای مهم و بزرگ را دوست می‏دارد و کارهای پست و حقیر را نمی‏پسندد... و او «قل هواللّه احد» و نمازهای پنجگانه را به من آموخت.
و شنیدم که می‏فرمود:
هرکه خدا را اطاعت کند، خدا او را بالا می‏برد و هرکه نیت خود را برای خدا خالص کند، خدا او را نیکو سازد و بیاراید و هرکه به آنچه نزد خدا است، اطمینان کند، خدا او را بی‏نیاز کند و هرکه بر خدا بزرگی کند، خدا او را خوار سازد.1
ب ـ پرسش تأویل برخی آیات از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم
اسماعیل بن عبداللّه روایت کرده است: هنگامی که آیه «و اولوا الأرحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب اللّه»؛ (و خویشاوندان در کتاب خدا بعضی مقدم بر بعضی دیگرند) نازل شد، امام حسین علیه‏السلام می‏فرماید: تأویل این آیه شریفه را از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم سؤال کردم.
پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در پاسخ فرمودند: سوگند به خدا که منظور پروردگار در این آیه جز شما نمی‏باشد. و «اولوا الأرحام» شمایید. پس اگر من از دنیا رفتم، پدرت علی از هرکس به جانشینی من شایسته‏تر است و هرگاه پدرت علی در گذشت، برادرت حسن به جانشینی او سزاوارتر است و هرگاه حسن از دنیا رفت، تو به جانشینی او لایق‏تری.
عرض کردم: ای رسول خدا! چه کسی پس از من به جانشینی من سزاوارتر است؟
فرمود: فرزندت علی، سپس فرزندش محمد، سپس فرزندش جعفر، سپس فرزندش موسی، سپس فرزندش علی، سپس فرزندش محمد، سپس فرزندش علی، سپس فرزندش حسن؛ پس هرگاه حسن از دنیا رفت، غیبت در نهمین فرزند تو رخ می‏دهد و این نه امام، از نسل تو هستند. خدا به آنان دانش و فهم مرا عطا فرموده است و سرشت آنان از سرشت من است.2
ج ـ منظور از (انّ السمع و البصر و الفؤاد)چیست؟
عبدالعظیم فرزند عبداللّه حسنی گوید: سرورم امام هادی علیه‏السلام از پدران خود، از امام حسین علیه‏السلام نقل کرده است که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: همانا ابوبکر نسبت به من همچون گوش، و عمر همچون چشم و عثمان همچون دل است. امام حسین علیه‏السلام می‏فرماید: فردای آن روز خدمت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مشرّف شدم در حالی که در محضر او امیرمؤمنان علیه‏السلام ، ابوبکر، عمر و عثمان شرفیاب بودند. از حضرت سؤال کردم: ای جدّ بزرگوار! دیروز از شما در باره این صحابه سخنی شنیدم؛ منظور چیست؟
پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: آری. سپس به آن سه نفر اشاره کرده، فرمود: آنان همانند گوش و چشم و دل‏اند و به زودی در روز قیامت در مورد این وصیّ من ـ سپس به علی علیه‏السلام اشاره فرمود ـ از آنان سؤال می‏شود. خدای سبحان می‏فرماید: «انّ السمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولاً»3 سپس فرمود: سوگند به عزّت پروردگارم که همه امت من در روز قیامت نگه داشته می‏شوند و از آنان در باره ولایت علی علیه‏السلام سؤال می‏شود و این، همان فرموده خدای سبحان است که «و نگاهشان دارید که سؤال می‏شوند».4
د ـ شفا یافتن به برکت سوره حمد
علامه مجلسی می‏نویسد: از امیرمؤمنان علیه‏السلام نقل شده که فرمود: وقتی امام حسین علیه‏السلام بیمار شد، مادرش فاطمه علیهاالسلام او را نزد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم برد و عرض کرد: یا رسول اللّه! دعا کن خداوند به پسرت شفا عنایت فرماید. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: دخترم! خداوند متعال همان کسی است که او را به تو هبه کرد و او قادر است که پسرت را شفا دهد. در همان وقت جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا محمد! به درستی که خداوند متعال سوره‏ای را بر شما نازل نکرده، مگر این که در آن، حرف «فاء» می‏باشد. و هر فایی از آفت است؛ جز سوره حمد که در آن، حرف فاء نیامده است. پس ظرف آبی طلب کن و بر آن چهل مرتبه سوره حمد را بخوان. سپس آن آب را بر حسین بپاش که خداوند در اثر چنین کاری، به حسین شفا خواهد داد. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم چنین کرد و امام حسین علیه‏السلام عافیت یافت.5

2. عشق به آیات قرآن

اگرچه شنیدن تمام آیات قرآن برای امام حسین علیه‏السلام لذت بخش بود، اما گاهی شنیدن برخی آیات، آن هم از زبان پدرشان، آن قدر لذت بخش بود که وصف آن را فقط خود ابی‏عبداللّه علیه‏السلام می‏دانست و بس.
امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: پدرم برایم نقل فرمود که علیّ‏ابن ابی‏طالب علیه‏السلام در حالی که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در محضر مبارک او بودند، سوره مبارکه «انّا انزلناه فی لیلة القدر»را قرائت کرد. امام حسین عرض کرد: پدرجان! گویا شنیدن این سوره از دهان مبارک تو، شیرینی ویژه‏ای دارد! امام علی علیه‏السلام در پاسخ فرمود: ای فرزند رسول خدا و ای فرزندم! من از این سوره خاطره‏ای دارم که تو از آن خبر نداری؛ چون این سوره نازل شد، جدّ تو پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مرا به حضور طلبید و آن را بر من قرائت کرد. سپس دست برشانه راست من زد و فرمود: ای برادر و وصیّ من و ای سرپرست امّت من پس از من، و ای ستیزگر با دشمنان من تا روزی که بر انگیخته شوند! این سوره پس از من برای توست و سپس در شأن فرزندان تو. همانا برادرم جبرئیل رویدادهای امتم را برایم بازگو کرد و او آنها را همانند حوادث نبوت برای تو بازگو می‏کند. این سوره در قلب تو و اوصیای تو تا هنگام طلوع فجر قائم آل محمد علیه‏السلام نوری درخشان دارد.6

3. عشق به تلاوت قرآن کریم

همان گونه که گفته شد، امام حسین علیه‏السلام از دوران کودکی به این کتاب آسمانی علاقه شدیدی داشت و همواره در تمام زندگی‏اش از قرآن سخن می‏گفت و لحظه‏ای از آن جدا نبود؛ حتی در آن روزهایی که برای دفاع از قرآن و اسلام آماده جنگ با دشمنان اسلام بود. امام علیه‏السلام چه در مدینه و چه در بین مکه و مدینه و در راه عزیمت از مکه به کربلا و در کربلا، در مقاطع مختلف، از قرآن سخن به میان می‏آورد و با ابراز عشق به آن، میزان علاقه خود را به حاضران و آیندگان نشان می‏داد که به چند مورد از آنها اشاره می‏کنیم:
الف ـ قرائت قرآن در بیابان سوزان
ابن عساکر از یزید الرشک، از شخصی که با امام حسین علیه‏السلام گفت وگو داشته، نقل کرده است: (در منزل ثعلبیه) چشمم به چادرهایی افتاد که در بیابان برپا شده بود. پرسیدم: این چادرها از آنِ کیست؟ گفتند: امام حسین علیه‏السلام . پس به نزد او آمدم و او را پیرمردی یافتم که مشغول تلاوت قرآن بود و اشک از چشمانش برگونه‏ها و محاسنش سرازیر بود. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت ای فرزند رسول خدا! برای چه به این جا آمدی، و در این بیابان که هیچ کس در آن یافت نمی‏شود، چه می‏کنی؟
فرمود: این نامه‏های اهل کوفه است که به من نوشته‏اند و نمی‏بینم مگر آن که همان‏ها قاتل من هستند. پس اگر چنین کردند، هیچ حرمتی برای خدا نبوده، مگر آن که دریده باشند و خداوند در برابر این همه بی‏حرمتی، از آنها کسی را بر آنان مسلط خواهد کرد که خوار و ذلیلشان کند...7
ب ـ مهلت خواستن امام در عصر عاشورا
تمام مورّخان اسلامی ذکر کرده‏اند که در عصر عاشورا، عمر بن سعد با دریافت پیام و دستور جدید از عبیداللّه بن زیاد، به محلّ استقرار امام حسین علیه‏السلام و یاران باوفایش نزدیک شد. چون امام از هدف او آگاه شد، به برادر بزرگوار خود، قمربنی‏هاشم فرمود: اگر می‏توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدای متعال می‏داند که من به خاطر او نماز و تلاوت کتاب او را دوست دارم...8
و با این بیان، حضرت یک شب را مهلت گرفت و بار دیگر اوج عشق و علاقه خود را به قرآن نشان داد.
ج ـ خطبه شب عاشورا
امام زین العابدین علیه‏السلام می‏فرماید: در شب عاشورا پدرم یاران خود را جمع کرد و برای آنها خطبه خواند. من نیز خدمت ایشان رفتم تا گفتارشان را بشنوم. پدرم به یاران خود می‏فرمود: خدای را ستایش می‏کنم به بهترین ستایش هایش و او را سپاس می‏گویم در خوشی و ناخوشی. بار خدایا! تو را سپاس می‏گزارم که ما را به نبوّت گرامی داشتی و علم قرآن و فقه دین را به ما کرامت فرمودی و گوشی شنوا و چشمی بینا و دلی آگاه به ما عطا کردی؛ ما را از زمره سپاسگزاران قرار بده.9
د ـ در چادرهای حسینی چه گذشت؟
در شب عاشورا در میان خیمه‏های یاران امام، جنب و جوش فوق العاده‏ای به چشم می‏خورد. برخی سلاح خود را برای جنگ آماده می‏ساختند؛ عده‏ای مشغول عبادت و مناجات و راز و نیاز با پروردگار بودند و بعضی هم با قرآن اُنس گرفته بودند.
از ضحاک بن عبداللّه مشرقی نقل شده است که در شب عاشورا، هرچند لحظه یک بار، گروهی سوارکار از لشکریان عمربن سعد به عنوان مأموریت و نظارت به پشت خیمه‏های حسین بن علی علیه‏السلام می‏آمدند و به وضع این خیمه‏نشینان سر می‏کشیدند. یکی از آنان صدای امام را که این آیه شریفه را می‏خواند، شناخت: «ولا یحسبنّ الذین کفروا انّما نملی لهم خیرٌ لأنفسهم انّما نملی لهم لیزدادوا اثماً و لهم عذابٌ مهین ماکان اللّه لیذر المؤمنین علی ما أنتم علیه حتی یمیزالخبیث من الطیب...»10
آنان که کفر ورزیدند، گمان نبرند مهلتی که به آنان می‏دهیم، به نفع آنها است؛ بلکه به آنان مهلت می‏دهیم تا برگناهان خود بیفزایند و برای آنان عذابی است ذلت‏بار. خداوند مؤمنان را بر این وضعی که هستند، واگذار نخواهد نکرد تا بد را از نیک و ناپاک را از پاک جدا سازد.
آن مرد با شنیدن این آیه، گفت: به خدا سوگند! افراد نیک، ما هستیم که خدا ما را از شما جدا کرده است. «بُرَیْر» جلو آمد و به او پاسخ داد: ای مرد فاسق! خدا تو را در صف پاکان قرار داده است؟ به سوی ما برگرد و از این گناه بزرگ خود توبه کن؛ به خدا سوگند که ماییم افراد پاک. آن مرد از روی استهزاء گفت: «و انا ذلک من الشاهدین؛ من نیز بر این شهادت می‏دهم»، آن گاه به سوی اردوگاه لشکر ابن سعد برگشت.11
امام علیه‏السلام به خاطر علاقه شدیدی که به قرآن داشت، به معلمان قرآن بسیار ابراز علاقه می‏کرد و در موردی، یک معلم قرآن را آن قدر تشویق کرد که مورد اعتراض دیگران قرار گرفت.
ابن شهرآشوب روایت می‏کند که عبدالرحمن سلمی به یکی از فرزندان امام حسین علیه‏السلام سوره حمد را آموزش داد. وقتی فرزند امام آن را در نزد پدر خواند، امام حسین علیه‏السلام به آن آموزگار هزار دینار و لباس عطا کرد و دهان او را پر از جواهرات کرد
به حضرت اعتراض کردند که آموزش یک سوره این همه عطا و تشویق لازم نداشت!
امام در پاسخ فرمود: این عطا و بخشش چگونه می‏تواند با تعلیمی که او می‏دهد، برابری کند!؟12
زندگی امام حسین علیه‏السلام بزرگ‏ترین و بهترین نشانه تجلّی آیات قرآن کریم است؛ چرا که قرآن همراه آنها و آنان همراه با قرآن بودند و هرگز جدایی بین قرآن و عترت، قابل تصوّر نیست. این حقیقت زمانی که به نشانه‏های آن توجه کنیم، جایگاه خود را می‏یابد:
عیاشی در تفسیر خود از مسعده روایت کرده که روزی امام حسین علیه‏السلام از کنار فقرا و تهیدستان می‏گذشت. آنان که سفره خود را پهن کرده و تکه‏های نان خشک را در آن قرار داده بودند، از امام خواستند تا با آنان هم غذا شود.
حضرت به درخواست آنها پاسخ مثبت داده و در کنار آنها نشست و با آنان هم غذا شد و این آیه را تلاوت فرمود: «انّ اللّه لایحبّ المستکبرین»؛13 خداوند مستکبران را دوست نمی‏دارد.
سپس فرمود: من دعوت شما را پذیرفتم؛ حال، شما نیز به دعوت من پاسخ گویید. عرض کردند: آری، ای فرزند رسول خدا! چنین می‏کنیم. پس همراه امام حسین علیه‏السلام به سوی منزلش روانه شدند. حضرت به کنیز خود فرمود: هرچه در منزل کنار گذاشته‏ای، برای ما بیاور.14
علامه مجلسی از اربلی، از انس نقل می‏کند: نزد امام حسین علیه‏السلام بودم که یکی از کنیزان آن حضرت در حالی که شاخه گلی در دستش بود، وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. امام فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی. عرض کردم: او را در برابر یک شاخه گل بی‏ارزش و کم بها آزاد می‏کنی؟! حضرت فرمود: خداوند ما را چنین تربیت کرده است که می‏فرماید: «و اذا حیّیتم بتحیّة فحیّوا بأحسن منها او ردّوها»15 و آزادگی او بهتر است از آنچه که او آورده بود.16
ج ـ گذشت به خاطر شنیدن آیه عفو
همچنین نقل شده است که روزی یکی از بردگان حضرت، جنایتی که موجب تنبیه بود، انجام داد. حضرت دستور داد تا او را تأدیب کنند. او گفت: ای آقای من! «والکاظمین الغیظ»17؛ امام فرمود: رهایش کنید. بار دیگر گفت: ای مولای من! «والعافین عن الناس»18؛ حضرت فرمود: از تو گذشتم. برای بار سوم گفت: ای مولای من! «واللّه یحبّ المحسنین»19؛ حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی. و از این پس، حقوق تو دو برابر آنچه که پیش از این به تو می‏دادم، خواهد بود.20
د ـ اخلاق کریمانه در پرتو قرآن
عصام بن المصطلق گوید: وارد مدینه شدم؛ وقتی حسین بن علی علیه‏السلام را دیدم، هیبت و عظمت او حسد و کینه درونی‏ام را نسبت به پدرش علی علیه‏السلام شعله‏ور ساخت. بدین جهت، او را مورد خطاب قرار داده، گفتم: تو پسر ابوتراب هستی؟ گفت: آری. پس شروع کردم به دشنام دادن او و پدرش.
امام حسین علیه‏السلام نگاهی مهرجویانه به من افکند و فرمود: اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم «خذالعفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین و اِمّا ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ باللّه انه سمیع علیم. انّ الذین اتقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکّروا فاذا هم مُبصرون و اخوانهم یمدّونهم فی الغیّ ثم لا یقصرون»21
با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکی‏ها دعوت نما و از جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن) و هرگاه وسوسه‏ای از شیطان به تو رسد، به خدا پناه بر، که او شنونده و داناست. پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه‏های شیطانی شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) می‏افتند و (در پرتو یاد او، راه حق را می‏بینند و) در این هنگام بینا می‏گردند. و (ناپرهیزگاران را) برادرانشان (از شیاطین) پیوسته در گمراهی پیش می‏برند و باز نمی‏ایستند.
سپس به من فرمود: صدایت را کوتاه کن و آرام‏تر سخن گوی؛ خداوند من و تو را ببخشاید. اگر از ما چیزی طلب می‏کردی، به تو کمک می‏کردیم و اگر عطا و بخششی می‏خواستی، به تو می‏دادیم و اگر راهنمایی می‏خواستی راهنمایی‏ات می‏نمودیم.
عصام گوید: از تندروی‏هایی که کرده بودم، سخت پشیمان شدم.
امام فرمود: «لا تثریب علیکم الیوم یغفر اللّه لکم و هو أرحم الراحمین»22؛ «امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست؛ خداوند شما را می‏بخشد و او مهربان‏ترین مهربانان است». سپس فرمود: تو از شامیان هستی؟ عرض کردم: آری. فرمود: «شنشنة أعرفها من أخزم»23 خدا ما و تو را زنده بدارد. نیازهایت را از ما بخواه که مرا در بهترین گمانت خواهی یافت.
عصام گوید: آن‏چنان شرمنده شدم که زمین با آن همه وسعتی که داشت، بر من تنگ آمده، آرزو داشتم تا مرا به کام خود فرو برد. از آن پس، هیچ کس در نزد من محبوب‏تر از او و پدرش نبود.24
همچنین به آیات دیگری برمی‏خوریم که حضرت امام حسین علیه‏السلام شأن نزول آنها را اهل بیت می‏داند و یا آنها را به اهل بیت تفسیر کرده است:
الف ـ مراد از «ناس» ما اهل بیت هستیم
سعید بن مسیب نقل می‏کند: از امام سجاد علیه‏السلام شنیدم که می‏فرمود: مردی خدمت امیرمؤمنان علیه‏السلام رسید و عرض کرد: اگر عالِم هستی، مرا از (تفسیر) «ناس» و «اشباه الناس» و «نسناس» آگاه کن. حضرت امیر علیه‏السلام خطاب به امام حسین علیه‏السلام فرمود: ای حسین! جواب این مرد را بده. امام حسین علیه‏السلام فرمود: اما این که پرسیدی «ناس» چه کسانی‏اند؛ ما همان ناس هستیم (که خدای سبحان مردم را به پیروی از ما فرمان داده است). از این رو، خدای پاک در کتاب آسمانی خویش می‏فرماید: «ثم افیضوا من حیث افاض الناس»25؛ «از همان جایی که مردم کوچ می‏کنند (عرفات)، شما هم کوچ کنید». این رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بود که مردم را کوچانید. و اما سؤال تو که «اشباه الناس» چه کسانی هستند؛ آنان شیعیان و دوستان ما هستند و آنان از ما می‏باشند. از این رو، حضرت ابراهیم علیه‏السلام فرمود: «فمن تبعنی فانّه منّی»26؛ «هرکه از من پیروی کند، حقّا که او از من است». اما سؤال تو که «نسناس» چه کسانی هستند؛ آنان همین توده مردم‏اند. و حضرت با دست [مبارک [خود به انبوه مردم اشاره کرد و این آیه را خواند: «ان هم الاّ کالأنعام بل هم أضلّ سبیلاً»27؛ «اینان جز همانند چهارپایان نیستند؛ بلکه (نادان‏تر و) گمراه‏تر از آنهایند».28
ابن شهرآشوب در کتاب خود آورده است که حضرت موسی بن جعفر و امام حسین علیهماالسلام در تفسیر آیه شریفه «الذین ان مکنّاهم فی الأرض أقاموا الصلوة...»29؛ «آنان که چون در زمین به قدرت رسیدند، نماز را بر پای می‏دارند»، فرمودند: این آیه در باره ما اهل بیت آمده است.30
امام حسین علیه‏السلام علاوه بر تطبیق بعضی آیات شریفه بر اهل بیت عصمت علیهم‏السلام برخی دیگر از آیات را خصوصاً بر امیرمؤمنان علی علیه‏السلام تطبیق می‏کرد و می‏فرمود: این آیه در شأن مولا علی علیه‏السلام نازل شده است. در این جا چند مورد از آنها را ذکر می‏کنیم:
الف) امام علیه‏السلام در تفسیر آیه شریفه «تراهم رکّعاً سجّداً»31؛ «آنان را در حال رکوع و سجود بسیار می‏بینی»، فرمود: این آیه شریفه در شأن علی‏بن ابی‏طالب علیه‏السلام نازل شده است.32
ب) همچنین امام باقر علیه‏السلام ، از امام سجاد علیه‏السلام ، از جدّش نقل می‏کند که وقتی آیه شریفه «و کلّ شی‏ء أحصیناه فی امام مبین»33؛ «و همه چیز را در کتابی روشنگر برشمارده‏ایم، بر پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نازل شد، ابوبکر و عمر از جای برخاستند و گفتند: ای رسول خدا! آیا امام مبین، تورات است؟ فرمود: نه. عرض کردند: انجیل است؟ فرمود: نه. سؤال کردند: قرآن است؟ فرمود: نه. در این هنگام امیرمؤمنان علیه‏السلام وارد شد. پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به علی علیه‏السلام اشاره نموده و فرمود: امام مبین، این است. حقّا که او همان امامی است که خدای تبارک و تعالی علم هرچیزی را در آن به شمار آورده است.34
ج) امام می‏فرماید که از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در باره آیه «طوبی لهم و حسن مآب»35 سؤال شد. پیامبر فرمود: این آیه در باره امیرمؤمنان علی علیه‏السلام نازل شده است و «طوبی» درختی است در خانه علی که در فردوس می‏باشد و هیچ میوه‏ای از میوه‏های بهشتی نیست، مگر آن‏که در آن خانه موجود است.36
د) حارث بن اعور به امام حسین علیه‏السلام گفت: فدایت شوم ای فرزند رسول خدا! مرا از فرمایش خدا در کتاب خویش خبرده که می‏فرماید: «و الشمس وضحها»37 منظور چیست؟ فرمود: «ویحک یا حارث ذاک محمد رسول اللّه؛ ای حارث! این محمد رسول خداست عرض کرد: فدایت شوم منظور از «والقمر اذا تلاها»چیست؟ فرمود: منظور امیرمؤمنان است که پشت سر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بود. عرض کردم: منظور از «والنّهار اذا جلاّها»چیست؟ فرمود: آن قائم آل محمد است که زمین را پر از عدل و داد می‏کند.38
در مواقع گوناگونی امام حسین علیه‏السلام با استناد به آیات قرآن کریم به اتهامات واهی دشمنان پاسخ گفته و آنها را سرکوب می‏کرد و در نتیجه، دشمن جز تسلیم در برابر امام چاره دیگری نداشت.
از موسی بن عقبه نقل شده که به معاویه گفته شد: اکنون چشم مردم به سوی حسین رفته است؛ چه خوب است که او را دستور دهی منبر برود و سخن بگوید تا بدین وسیله، از شأن و منزلتش در بین مردم کاسته و خجل گردد. چرا که در او لکنت و کندی زبان هست. معاویه گفت: ما همین خیال را نسبت به برادرش امام حسن داشتیم؛ اما برخلاف انتظار، او در چشم مردم بسیار بزرگ شد و ما را مفتضح ساخت.
اما آنان دست بردار نبوده و پیوسته از او می‏خواستند تا چنین دستوری بدهد. معاویه به ناچار به امام گفت: ای اباعبداللّه! چه خوب است بر منبر رفته و خطبه‏ای بخوانی. امام بر منبر رفت؛ همین که خواست شروع کند، شنید که فردی می‏گوید: چه کسی سخن می‏گوید؟ امام حسین علیه‏السلام در پاسخ فرمود: ما حزب اللّه که غالب هستیم و عترت پیامبر که به او نزدیکیم و اهل بیت طیّب او و یکی از دو ثقلی که رسول خدا ما را ثقل دوم کتاب خدا قرار داده، می‏باشیم که در اوست تفصیل هرچیز: «لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه»39؛ «هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی‏آید». ماییم که تفسیر قرآن به ما واگذار شده است. پس از ما پیروی کنید که پیروی از ما بر شما واجب است؛ چرا که پیروی ما به پیروی از خدا گره خورده است.
خدای متعال در قرآن می‏فرماید: «أطیعواللّه و أطیعوالرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شی‏ء فردوه الی اللّه و الرسول»40؛ «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبرخدا و اولواالامر (اوصیای پیامبر) را و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر خدا باز گردانید (و از آن‏ها داوری بطلبید)». همچنین فرمود: «ولو ردّوه الی الرسول و الی اولی الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته لاتبعتم الشیطان الاّ قلیلاً»41؛ «اگر آن را به پیامبر و پیشوایان ـ که قدرت تشخیص کافی دارند ـ بازگردانند، از ریشه‏های مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمی، همگی از شیطان پیروی می‏کردید» و به شما هشدار می‏دهم که به پیام‏های شیطان گوش نکنید که او دشمن شماست؛ پس همانند اولیای شیطان می‏شوید که به آنها گفت: «لا غالب لکم الیوم من الناس و انّی جارلکم فلما ترائت الفئتان نکص علی عقبیه و قال انّی بری‏ء منکم»42؛ «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمی‏گردد و من همسایه شما هستم؛ اما هنگامی که دو گروه در برابر یکدیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: من از شما بیزارم». این جاست که فرود آمدن شمشیرها و وارد آمدن نیزه‏ها و در هم شکستن گرزها و نشانه رفتن تیرها را به سوی هدف و غرض خواهید دید؛ در وقتی که دیگر از کسی که پیشاپیش ایمان نیاورد و یا در ایمان خود خیری کسب نکرده است، عذری پذیرفته نخواهد شد.
این جا بود که معاویه فریاد بر آورد و گفت: ای اباعبداللّه! بس است که پیام خود را رساندی.43
عمروبن عاص برای این که این رسوایی را بپوشاند، چند سؤال کرد؛ از جمله این که پرسید:
به چه علّت محاسن شما از محاسن ما بیشتر است؟
امام فرمود: «والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربّه و الذی خبث لایخرج الاّ نکداً»44؛ «سرزمین پاکیزه گیاهش به فرمان پروردگار می‏روید، اما سرزمین‏های بد طینت و (شوره زار) جز گیاه ناچیز و بی‏ارزش، از آن نمی‏روید».
معاویه به عمروبن عاص گفت: به حقّی که من برتو دارم، سخن را کوتاه کن که این، فرزند علیّ‏ابن‏ابی‏طالب است.
در این هنگام امام فرمود:
ان عادت العقرب عدنا لها
و کانت النعل لها حاضرة
قد علم العقرب و استیقنت
أن لا لها دنیا و لا آخرة
اگر بار دیگر عقرب به سراغ ما بیاید، ما نیز به سراغش رفته و کفش‏ها برای کشتن او آماده است. عقرب به علم و یقین می‏داند که نه دنیا دارد و نه آخرت.45

پی نوشت ها:

1 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 31.
2 ـ کفایة‏الاثر، ص 175.
3 ـ اسراء/ 36.
4 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 629.
5 ـ بحارالانوار، ج 92، ص 261.
6 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 637.
7 ـ وقائع الطریق من مکه الی کربلا، ج 3، ص 226.
8 ـ قصّه کربلا، ص 243 و لهوف سیدابن طاووس، ص 38.
9 ـ ارشاد مفید، ص 214.
10 ـ آل عمران/178 و 179.
11 ـ سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص 209، به نقل از تاریخ طبری.
12 ـ مناقب آل ابی‏طالب، ج 4، ص 66.
13 ـ نحل/ 23.
14 ـ تفسیر عیاشی، ج 2، ص 257 و بحارالانوار، ج 44، ص 189.
15 ـ نساء/ 86.
16 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 195.
17 تا 19 ـ آل عمران/ 134.
20 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 195.
21 ـ اعراف/ 202 ـ 199.
22 ـ یوسف/ 92.
23 ـ مَثَلی است معروف و در جایی که اصل و سبب و ریشه ماجرا معلوم است، به کار برده می‏شود.
24 ـ الامام الحسین فی‏المدینة المنوّره، ج 1، ص 353.
25 ـ بقره/ 199.
26 ـ ابراهیم/ 36.
27 ـ فرقان/ 44.
28 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 625.
29 ـ حج/ 41.
30 ـ مناقب آل ابی‏طالب، ج 4، ص 47.
31 ـ فتح/ 29.
32 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 634.
33 ـ یس/ 12.
34 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 633.
35 ـ رعد/ 29.
36 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 628.
37 ـ والضحی/ 3 ـ 1.
38 ـ تفسیر فرات کوفی، ص 212.
39 ـ فصلت/ 42.
40 ـ نساء/ 59.
41 ـ همان/ 83.
42 ـ انفال/ 48.
43 ـ احتجاج طبرسی، ج 2، ص 22.
44 ـ اعراف/ 58.
45 ـ مناقب آل ابی‏طالب، ج 4، ص 67.

منبع: پایگاه حوزه

   برچسب‌ها: با امام حسین, علیه السلام, در محضر قرآن کریم
   
+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

سروش سرافرازی در کلام سیدالشهداء(علیه السلام)

نويسنده:اشرف آشوری

حدیث عزت

حسین، امام عزت است و کربلا، تجلی‏گاه عزتمندی یاران خدا . و عاشورا، لحظه‏ای تاریخی که افتخار حفظ دین و ارزش‏ها و فداکردن خود برای بقای آنها به حسین‏علیه السلام تعلق گرفت . حسین از آن رو افتخار بشر شد که زندگی بدون ارزش را همسنگ «مرگ زرد» ، دانست و رفتار و گفتارش آکنده از عطر سرافرازی ماند .
به قول شهید مطهری: «با اینکه از امام حسین‏علیه السلام کلام زیادی نقل نشده است، اگر به نسبت‏حساب کنیم، در میان ائمه از ایشان بیشتر از همه، در مساله کرامت و عزت نفس ماثور است . از جمله کلمات قصار ایشان است: «موت فی عز خیر من حیاة فی ذل‏» . . . راز این‏که این‏گونه کلمات از ایشان به نسبت‏بیشتر از سایر ائمه رسیده، این است که داستان کربلا زمینه‏ای بود برای اینکه روح امام حسین‏علیه السلام در این قسمت تجلی خودش را ظاهر کند .» (1)
اینک که رهبر فرزانه انقلاب سال 1381 را، که آغاز و پایانش با دهه محرم و شهادت حضرت امام حسین‏علیه السلام مصادف است، «سال عزت و افتخار حسینی‏» نامیده‏اند، تا روح ارجمندی، سرافرازی و عزت‏مداری را در ملت‏سرو قامت ایران زنده نگاه دارند، ما با یادآوری این سخن که «نه تنها امسال، که هر سال، سال عزت حسینی است و عزت جاوید را بشریت از حسین آموخته است‏» ، چهل گوهر حسینی پیرامون عزت (2) را به خوانندگان فرهنگ کوثر تقدیم می‏داریم .

زندگی در سایه عزت

1 . موت فی عز خیر من حیاة فی ذل . (3)
مرگ با عزت بهتر از زندگی در ذلت است .

مرگ در سایه ذلت

2 . لیس الموت فی سبیل العز الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل الا الموت الذی لاحیاة معه . (4)
مرگ در راه عزت، تنها حیات جاودان است و زندگی با ذلت، چیزی جز مرگی که تهی از حیات است، نیست .

ذلت‏پذیری، هرگز!

3 . یا اخی والله لولم تکن فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعت‏یزید بن معاویة ابدا . (5)
برادرم! حتی اگر در دنیا هیچ پناه و آشیانی نداشته باشم، به خدا قسم! هرگز با یزید پسر معاویه بیعت نخواهم کرد .

مرگ عزت آفرین

4 . ما اهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق . (6)
چه آسان است مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق .

شعار عزت

5 . الموت اولی من رکوب العار
والعار اولی من دخول النار (7) مرگ، بهتر از ننگ پذیری است و ننگ، بهتر از ورود در آتش است .

عزت اهل ایمان

6 . شخصی به امام حسین‏علیه السلام گفت: تو متکبری! فرمود:
کل الکبر لله وحده ولایکون فی غیره . قال الله تعالی: «فلله العزة و لرسوله و للمؤمنین (8) » (9)
همه عظمت از آن خدای یگانه است و در دیگری نیست . خدای متعال فرمود: «عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ایمان است‏» .

تشخیص روش عزت آفرینی

بعد از صلح امام حسن‏علیه السلام شخصی به امام حسین‏علیه السلام گفت: آیا عزت را با ذلت معامله کردید؟ امام حسین‏علیه السلام فرمود:
7 . ان قدبایعنا و لیس الی ما ذکرت سبیل (10)
ما بیعت کرده‏ایم و به آنچه تو می‏گویی، راهی نیست .

اولویت امام برای عزت آفرینی

8 . ان هؤلاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمان و اظهروا الفساد فی‏الارض و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و استاثروا فی اموال الفقراء والمساکین و انا اولی من قام بنصرة دین الله و اعزاز شرعه والجهاد فی سبیله لتکون کلمة الله هی العلیاء . (11)
اینان مردمی اند که در پیروی شیطان پابرجایند و خدای رحمان را پیروی نمی‏کنند و در زمین فساد را رواج داده و حدود خداوند را باطل کرده‏اند . شراب می‏نوشند و اموال فقرا و مساکین را ویژه خود ساخته‏اند و من سزاوارترم که به یاری دین خدا برخیزم و آیین او را عزیز دارم و در راهش جهاد کنم تا کلمه «الله‏» برترین باشد .

ذلت گریزان

9 . یابی الله ذلک (الذلة) لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیة و نفوس ابیة من ان تؤثر طاعة اللئام علی مصارع الکرام . (12)
خداوند و پیامبر و مؤمنان و دامن‏های پاک و سرافرازان غیور و دلاوران با رشک، آن (ذلت) را برای ما نمی‏پذیرند و پیروی فرومایگان را بر قتلگاه بزرگواران برنگزینند .

دل نبستن به دنیا

10 . هل تقدرون علی اکثر من قتلی؟ مرحبا بالقتل فی‏سبیل الله و لکنکم لاتقدرون علی هدم مجدی و محو عزی و شرفی فاذا لا ابالی بالقتل . (13)
آیا شما به بیشتر از کشتن من توان دارید؟ خوشا به مرگ در راه خدا! اما شما نمی‏توانید مجد و عزت و شرف مرا نابود کنید، پس مرا از کشته شدن چه باک .

عمل به تکلیف در هر شرایط

11 . الا انی زاحف بهذه الاسرة علی قلة العتاد و خذلة الاصحاب
فان نهزم فهزامون قدما
و ان نهزم فغیر مهز مینا
و ما ان طبنا جبن و لکن
منایانا و دولة آخرینا (14) بدانید با همین آمادگی ناچیز و یاران اندک، با شما پیکار می‏کنم .
اگر دشمن را بشکنیم، از دیرباز شکننده بوده‏ایم و اگر شکست‏بخوریم، باز مغلوب نشده‏ایم که در خوی ما ترس نیست، بلکه این، اجل‏ها و نوبت واپسین ماست .

ذلت ناپذیری

امام حسین‏علیه السلام در برابر تقاضای بیعت از سوی اشعث‏بن قیس فرمود:
12 . لاوالله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر افرار العبید . «عباد الله انی عذت بربی و ربکم ان ترجمون‏» (15)
نه به خدا سوگند! هرگز دست مذلت در دست ایشان ننهم و مانند بردگان تسلیم نشوم و یا فرار نکنم «بندگان خدا! من به پروردگار خود و شما پناه می‏برم . از این که مرا سنگسار کنید .»

برسر دوراهی عزت

13 . الا ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین; بین السلة والذلة و هیهات منا الذلة . (16)
آگاه باشید که زنازاده فرزند زنازاده میان دو چیز پافشرده است; کشته شدن و ذلت . هیهات که ما ذلت را بپذیریم!

سازش، هرگز!

عبدالله بن عمر از امام حسین‏علیه السلام خواست تا با یزید سازش کند، امام فرمود:
14 . اف لهذا الکلام ابدا ما دامت السماوات و الارض اسالک بالله یا عبدالله انا عندک علی خطاء من امری هذا فان کنت عندک علی خطاء فردنی فانی اخضع و اسمع و اطیع . (17)
برای همیشه و هر زمان، اف بر این سخن! عبدالله! تو را به خدا، آیا نزد شما من در تصمیم خود اشتباه می‏کنم؟ اگر در اشتباهم، بگو که من خاضعم و می‏شنوم و می‏پذیرم .

پذیرش هزینه; خواست‏خدا

15 . لا اعطی المقادة و المذلة من نفسی فقد علمت والله انه جاء من الامر ما لا قوام به و لکن قضاء الله ماض فی و هوالذی یفعل فی بیت رسوله ما یشاء و یرضی (18)
من از بیعت‏با یزید خودداری خواهم کرد و زیر بار بردگی و ذلت نخواهم رفت . به خدا سوگند! می‏دانم حادثه‏ای پیش آمده که هیچ نظام (حساب و کتاب) ندارد; ولی قضای خداوندی در حق من رخ خواهد داد و اوست که در خاندان پیامبرش آنچه را می‏خواهد و می‏پسندد، انجام می‏دهد .

نیروی بی‏پایان، دلیل عزت

16 . سبحان ربک رب العزة عما یصفون . . . سبحان ذی العزة و العظمة . . . لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم . (19)
پاک و منزه است پروردگار تو که مالک عزت است از آنچه که خلق در توصیف او می‏گویند . . . پاک و منزه است صاحب عزت و عظمت . . . هیچ جنبش و نیرویی جز از خدای بلند مرتبه عظیم الشان نیست .

پیروی از امام زمان‏علیه السلام سمبل خداشناسی

17 . ایها الناس ان الله جل ذکره ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة ما سواه (فقال له رجل: یابن رسول الله! بابی انت و امی فما معرفة الله؟) قال: معرفة اهل کل زمان امامهم الذی یجب علیهم طاعته . (20)
ای مردم، خدای بزرگ بندگان را نیافرید، مگر برای آنکه او را بشناسند، وقتی او را شناختند او را پرستش خواهند کرد و هنگامی که او را بپرستند، از بندگی غیر ادبی نیاز خواهند شد .
مردی پرسید: ای فرزند رسول خدا پدر و مادرم فدایت، شناخت‏خدا چیست؟ فرمود: شناخت مردم هر زمان امامشان را; آن امامی که اطاعتش بر آنها واجب است .

در حزب خدا بودن

18 . نحن حزب الله الغالبون و عترة رسول الله‏صلی الله علیه وآله وسلم الاقربون . . . (21)
ما حزب خدا و پیروزیم و از نزدیک‏ترین بستگان رسول خداییم . . .

بی‏نیازی

شخصی از امام پرسید: عزت آدمی در چیست؟ فرمود:
19 . استغناؤه عن الناس (22)
در بی‏نیازی‏اش از مردم .

توکل به خدا

20 . ان العز والغنی خرجا یجولان فلقیا التوکل فاستوطنا . (23)
عزت و بی‏نیازی بیرون آمدند و به گردش پرداختند، وقتی با توکل رو به رو شدند، در آن مقیم شدند .

راست گویی

21 . الصدق عز والکذب عجز (24)
راستی عزت و دروغ ناتوانی است .

هوس ستیزی

22 . اصبر عما تحب فیما یدعوک الیه الهوی . (25)
در مواردی که هوای نفس تو را فرا می‏خواند، از آنچه (ناحق است) دوست داری، خود را نگهدار .

زندگی با ظالمان

23 . الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاءالله محقا فانی لا اری الموت الا شهادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما . (26)
آیا نمی‏بینید به حق عمل نمی‏شود و از باطل بازداشته نمی‏شود؟ (در چنین شرایطی) مؤمن را بایسته‏است که خواهان دیدار خدا باشد، که من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمی‏دانم .

قتل پاکان (انبیا)

24 . زن پادشاه بنی‏اسرائیل پیرشد و خواست دخترش را به ازدواج شاه در آورد; پادشاه با یحیی مشورت کرد و یحیی او را از این کار نهی کرد . آن زن چون فهمید، دخترش را آراست و نزد شاه فرستاد . او نزد شاه به رقص و کرشمه پرداخت . پادشاه گفت: چه می‏خواهی؟ گفت: سر یحیی را . . . ؟
فقتله ثم بعث الیها فی طشت من ذهب . فامرت الارض فاخذتها و سلط علیهم بخت نصر . . . فقتل علیه سبعین الفا . . . (27)
شاه یحیی را کشت و سرش را در طشت طلایی نزد دختر فرستاد . پس زمین فرمان یافت و آن را گرفت و خدا «بخت نصر» را بر بنی‏اسرائیل مسلط کرد . . . . پس هفتاد هزار نفر را کشت . . .

ترس و طمع

25 . اعتبروا ایها الناس بما وعظ الله به اولیاءه من سوء ثنائه علی الاحبار اذ یقول: «لولا ینهاهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم‏» (28)
. انما عاب الله ذلک علیهم لانهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین اظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة مما یحذرون والله یقول: «فلا تخشوا الناس واخشون .» (29) (30)
ای مردم! از آنچه خدا به آن، اولیای خود را پند داده، پند گیرید; مانند بدگویی او از دانشمندان یهود آنجا که می‏فرماید: «چرا دانشمندان الهی آنان را از گفتار گناهشان باز نمی‏دارند؟ . . .» بدین سان خداوند آنان را نکوهش کرد، چون آنان از ستمگران میان خود، کارهای زشت و فساد می‏دیدند و نهی‏شان نمی‏کردند به طمع آنچه از آنها به ایشان می‏رسید و از بیم آنچه از آن می‏ترسیدند، با این که خدا می‏فرماید: «از مردم نترسید و از من بترسید .»

غفلت علما از وظیفه (نهی از منکر)

26 . قد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون و انتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون و ذمة رسول الله مخفورة . . . ولا فی منزلتکم تعلمون و لا من عمل فیها و بالادهان و المصانفة عند الظلمة تامنون کل ذلک مما امرکم الله به من النهی والتناهی و انتم عنه غافلون و انتم اعظم الناس مصیبة لما غلبتم علیه من منازل العلما . (31)
شما (علما) می‏بینید که پیمان‏های خدا شکسته شده ولی نگران نمی‏شوید، با اینکه برای یک نقض پیمان پدران خود به هراس می‏افتید! می‏بینید که پیمان رسول خدا خوار و ناچیز شده . . . ولی درخور مسئولیت‏خود، کار نمی‏کنید و به کسانی هم که در آن راه تلاش می‏کنند، وقعی نمی‏نهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده‏اید . همه اینها همان نهی و بازداری است که خدا به آن امر کرده است، ولی شما از آن غافلید . و مصیبت‏بر شما از همه بزرگ‏تر است; زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید .

تفرقه عالمان

27 . . . . ذلک بان مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه فانتم المسلوبون تلک المنزلة و ما سلبتم ذلک الا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم فی الالسنة (السنة) (32)
شکست‏خوردن شما برای آن است که مجرای کارها وگذرگاه احکام، به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امین اند و از شما این منزلت را ربودند، و آن از شما بربوده نشد مگر به واسطه دوری شما از حق و اختلافتان در زبان‏ها (یا سنت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم).

هزینه ناپذیری

28 . لوصبرتم علی الاذی و تحملتم المؤونة فی ذات الله کانت امور الله علیکم ترد و عنکم تصدر و الیکم ترجع و لکنکم مکنتم الظلمة من منزلتکم و اسلمتم امور الله فی ایدیهم یعملون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات . (33)
اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینه را تحمل می‏کردید، زمام امور خدا بر شما در می‏آمد و از جانب شما به جریان می‏افتاد و به شما باز می‏گشت . ولی شما ظالمان را در جای خود نشاندید و امور خدا را به آنان سپردید، تا به شبهه کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند .

فرار از مرگ

29 . سلطهم (الظلمة) علی ذلک (منزلة العلما) فرارکم من الموت و اعجابکم بالحیاة التی هی مفارقتکم فاسلمتم الضعفاء فی ایدیهم فمن بین مستعبد مقهور و بین مستضعف علی معیشته مغلوب . یتقلبون فی الملک بآرائهم و یستشعرون الخزی باهوائهم اقتداء بالاشرار و جراة علی الجبار . (34)
فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا، که از شما جدا خواهد شد، آنان را به منزلت‏شما چیره کرد . بدین سان، ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور ساختند و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره .
در امور مملکت‏به رای خود تصرف می‏کنند و با هوسرانی خویش ننگ و خواری پدید می‏آورند . . . . مردم بردگان آنهایند که هیچ دست‏برخورد کننده‏ای را از خود نراند .

یاری نکردن عزت جویان

30 . فانکم (الا) تنصرونا و تنصفونا قوی الظلمة علیکم و عملوا فی اطفاء نور نبیکم و حسبناالله و علیه توکلنا و الیه انبنا و الیه المصیر . (35)
اگر شما ما را (در این راه) یاری نرسانید و در خدمت ما نباشید، ستمگران بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند . خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوی او بر می‏گردیم و سرانجام به سوی اوست .

شکستن پیمان الهی

31 . امام حسین‏علیه السلام در باره آیه شریفه «و اذ خذناهم میثاقکم‏» فرمود:
اما انهم لوکانوا دعوا الله بمحمد و آله الطیبین بصدق فی نیاتهم و صحة اعتقادهم من قلوبهم ان یعصمهم حتی لا یعاندوه بعد مشاهدة تلک المعجزات الباهرات لفعل ذلک بجوده و کرمه و لکنهم قصروا فآثروا الهوی بنا و مضوا مع الهوی فی‏طلب لذاتهم . (36)
آگاه باشید که اگر آنان (که روبرتافتند) از روی صدق نیت و درستی عقیده قلبی خود، خدا را با سوگند به محمد و خاندان پاکیزه‏اش می‏خواندند که نگاهشان بدارد تا دیگر پس از مشاهده آن معجزات، آشکارا با خدا لجاجت نکنند; خدا حتما از راه بخشش و بزرگواری خود، این خواسته را اجابت می‏نمود . اما آنان کوتاهی کرده، ذلت و خواری را برگزیدند و با هواپرستی دنبال لذات خویش رهسپار شدند .

سرگرم شدن جوانان

32 . جعید همدان می‏گوید: امام حسین‏علیه السلام پرسید: جوانان عرب (یا عربها) چگونه‏اند؟ گفتم: اهل تیرکمان بازی و گعده هایند . پرسید: موالی چه می‏کنند؟ گفتم: خورنده ربا و حریص بر دنیایند . فرمود:
انا لله و انا الیه راجعون و الله انهما للصنفان اللذان کنا نتحدث انا الله تبارک و تعالی ینتصر بهما لدینه . (37)
انا لله و انا الیه راجعون . اینان دو گروهی بودند که ما می‏گفتیم خدای متعال با ایشان، دین خود را یاری می‏کند!

دنیا زدگی

33 . ان الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون . (38)
مردم، بنده دنیایند و شیرینی دین را تنها بر زبان دارند; تا زندگی هایشان پربار است، بر محور دین گرد می‏آیند و هرگاه با بلاها آزموده شدند، دینداران کم می‏شوند .

آثار ذلت
استخدام نخبگان در حکومت فاسدها

34 . فی کل بلد منهم علی منبره خطیب مصقع فالارض لهم شاغرة و ایدیهم فیها مبسوطة و الناس لهم خول لا یدفعون ید لامبین فمن بین جبار عنید و ذی سطوة علی الضعفة شدید مطاع لا یعرف المبدی و المعید . (39)
در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند که به سود آنان سخن می‏گویند و سرتاسر کشور اسلامی بی‏پناه مانده و دستشان در همه جای آن باز است و مردم بردگان آنهایند که هیچ دست‏برخورد کننده‏ای را از خود نرانند . آنها که برخی زورگو و معاندند و برخی بر ناتوانان سلطه‏گر و تند خویند; فرمانروایانی که نه خدا شناسند و نه معاد .

انحطاط، و سلطه ناصالحان

35 . امام حسین‏علیه السلام ضمن اعتراض به عمر (برای غصب خلافت)، فرمود:
یابن الخطاب! . . . اما والله لو ان للسان مقالا یطول تصدیقه و فعلا یعینه المؤمنون لما تخطات رقاب آل محمد ترقی منبرهم و صرت الحاکم علیهم بکتاب نزل فیهم و لا تعرف معجمه و لا تدری تاویله الا سماع الآذان . . . (40)
ای فرزند خطاب! . . . آگاه باش! اگر زبانی پابرجا در تصدیق و کرداری که مؤمنان یاری‏اش رسانند، بود، بر آل محمد سلطه نمی‏یافتی تا بر منبرشان برآیی و حاکم شوی; آن هم حکومت‏با کتابی که در خاندان محمدصلی الله علیه وآله وسلم فرود آمده و تو از نکات سربسته و تاویل آن جز شنیدن با گوش‏ها چیزی نمی‏شناسی!

سرانجام عزت ستیزان

36 . امام حسین‏علیه السلام پس از این فرمایش که: «بعد از قتل یحیی (پیامبر) توسط پادشاه، خداوند بخت نصر را بر آنان مسلط کرد که هفتاد هزار نفر را کشت‏» ، فرمود:
یا ولدی یا علی والله لایسکن دمی حتی یبعث الله المهدی فیقتل علی دمی من المنافقین الکفرة الفسقة سبعین الفا . (41)
فرزندم علی‏جان! به خدا سوگند! خون من از جوشش نخواهد افتاد تا خدا مهدی‏علیه السلام را برانگیزد و او انتقام خونم را از هفتاد هزار منافق کافر فاسق بستاند .

لباس ذلت

37 . ایم الله یا اباهرة لتقتلنی الفئة الباغیة و لیلبسهم الله ذلا شاملا و سیفا قاطعا و لیسلطن علیهم من یذلهم حتی یکونوا اذل من قوم سبا اذ ملکتهم امراة منهم فحکمت فی اموالهم و دمائهم . (42)
به خدا سوگند ای ابوهریره! این گروه ستمگر مرا خواهند کشت و خداوند لباس ذلت فراگیری را بر آنان خواهد پوشانید و شمشیر برنده بر آنان خواهد کشید . خدا کسی را بر آنان مسلط کند که از قوم سبا خوارترشان گرداند که زنی بر آنان حکم راند و اختیاردار اموال و خونشان بود .

ذلت عذاب

38 . اما تعلم ان بنی اسرائیل کانوا یقتلون ما بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس سبعین نبیا، ثم یجلسون فی اسواقهم یبیعون و یشترون کان لم یصنعوا شیئا فلم یعجل الله علیهم بل امهلهم و اخذهم بعد ذلک اخذ عزیز ذی انتقام . (43)
آیا نمی‏دانی که بنی اسرائیل از سپیده فجر تا طلوع آفتاب، هفتاد پیامبر را می‏کشتند، سپس در بازارهای خود نشسته، به خرید و فروش می‏پرداختند، آن‏چنان که گویی هیچ نکرده‏اند؟ ! خدا نیز در عذاب آنان شتاب نکرد، بلکه مهلت داد و سپس با صلابت و اقتدار آنان را گرفت .

ذلت و انتقام الهی

39 . اما والله لا تقتلون بعدی عبدا من عبادالله اسخط علیکم لقتله منی و ایم الله انی لارجوا ان یکرمنی الله بهوانکم ثم ینتقم لی منکم من حیث لا تشعرون اما والله لو قد قتلتمونی لقد القی الله باسکم بینکم و سفک دمائکم ثم لا یرضی لکم حتی یضاعف لکم العذاب الالیم . (44)
بدانید به خدا سوگند! هیچ بنده‏ای از بندگان خدا را پس از من نمی‏کشید که بیشتر از کشتن من، خدا را به خشم آورد . امیدوارم خدا با خواری شما، مرا ارجمند کند و از جایی که نفهمید، انتقامم را از شما بگیرد . شما اگرچه مرا کشتید، اما خدا در میان شما درماندگی افکند و خونتان را بریزد و خشنود نشود تا عذاب دردناک‏تان را چند برابر کند .

عصر خواری صالحان

40 . وقعنا فی الخطایا و البلایا
و فی زمن انتقاض و اشتباه
تفانی الخیر والصلحاء ذلوا
و عز بذلهم اهل السفاه
و باء الآمرون بکل عرف
فما عن منکر فی الناس ناه
فصار الحر للملوک عبدا
فما للحر من قدر و جاه (45) ما در عصر خطاها و گرفتاری‏ها و شکست(پیمان‏های الهی) و اشتباه واقع شده‏ایم . خیرها نابود شدند و صالحان خوار گشتند و با خواری آنان نابخردان عزیز شدند . فرمان دهندگان به هر نیکی برگشتند . از این رو، در میان مردم هیچ باز دارنده‏ای از منکر نیست . آزادمردان برده بردگان شدند و از این رو، برای آزادگان ارج و منزلتی نمانده است .

پی نوشت ها:

1 . فلسفه اخلاق، ص 152 - 160 (با تلخیص).
2 . طبرسی می‏نویسد: اصل العزة الشدة و منه قیل للارض الصلبة الشدیدة: عزاز، العزیز: القوی المنیع بخلاف الذلیل (مجمع البیان لعلوم القرآن، ج 3، ص 193) .
یادآوری می‏شود برای اطلاع از سخنان امام حسین (ع) پیرامون «عزت‏» باید واژه‏های فراوانی از جمله موارد زیر مطالعه شود:
عزت، ذلت، غیرت، علو، قوت، اباء، عبد، غل، حریت، غنی، مجد، کرامت نفس، حرمت، استخفاف، هزیمة، تکویت، حصر، عجز، غمص، سفه، انجذاد، مناص، فظیع، وهن، هون، سداد، خذلان و . . .
3 . بلاغة الحسین، ص 141 .
4 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .
5 . بحارالانوار، ج 44، ص 329 .
6 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .
7 . بحارالانوار، ج 45، ص 50 .
8 . منافقون/8 .
9 . بحارالانوار، ج 44، ص 198 .
10 . انساب الاشراف، ج 3، ص 151 .
11 . تذکرة الخواص، ص 217 .
12 . متقل‏الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 7 و 8 .
13 . احقاق الحق، ج 11، ص 60 .
14 . بحارالانوار، ج 45، ص 8 .
15 . همان، ص 6 .
16 . مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7 و 8; تحف العقول، ص 171 (با اختلاف عبارت) و نمونه دیگر، مقتل خوارزمی، ج 1، ص 182 .
17 . متقل خوارزمی، ج 1، ص 19 .
18 . الفتوح، ج 5، ص 11; مقتل، خوارزمی، ج 1، ص 182 (با اختلاف).
19 . منهج الدعوات، ص 149، (دعای عشرات).
20 . کنز الفوائد، ص 151 .
21 . وسایل الشیعه، ج 18، ص 144 .
22 . بحارالانوار، ج 36، ص 384 .
23 . مستدرک الوسایل، ج 11، ص 218 .
24 . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 246 .
25 . نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص 85، ح 18 .
26 . احقاق الحق، ج 11، ص 605; «الاالسعادة‏» ، بحارالانوار، ج 44، ص 381 .
27 . بحارالانوار، ج 45، ص 299 .
28 . مائده/63 .
29 . همان/44 .
30 . تحف العقول، ص 168 .
31 . همان .
32 . همان .
33 . همان و بحارالانوار، ج 100، ص 79 .
34 . تحف العقول، ص 168 .
35 . همان .
36 . بحارالانوار، ج 26، ص 288 .
37 . موسوعة کلمات امام حسین (ع)، (ترجمه)، ص 840 .
38 . بحارالانوار، ج 44، ص 383 .
39 . همان، ج 100، ص 79 .
40 . احتجاج طبرسی، ج 1، ص 292 .
41 . بحارالانوار، ج 45، ص 299 .
42 . مقتل، خوارزمی، ج 1، ص 226 .
43 . بحارالانوار، ج 4، ص 364 .
44 . تاریخ طبری، ج 3، ص 334 .
45 . دیوان امام حسین (ع)، ص 178 .

منبع: فصلنامه کوثر
+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

افشای مفاسد معاویه ویزید در سخنان امام حسین (علیه السلام)

نويسنده:حجت الاسلام سید جواد حسینی
هر نهضت و قیامی نیاز به مقدماتی دارد، مخصوصاً قیام‏هایی که منجر به برخورد نظامی و قتل و کشتار می‏شود. از مهمترین عامل و مقدّمه هر انقلاب و قیام که نقش کلیدی دارد، آگاهی دهی و اطلاع رسانی است، آگاهی دادن از چهره واقعی دشمنان، آگاهی دادن از اهداف قیام.
امام حسین(ع) سالها قبل از قیام عاشورا یکی از مسائلی که سخت بر آن تکیه و پافشاری نمود افشاگری علیه چهره فاسد و نقاب دار معاویه و همین طور بیان رسوائی‏ها و مفاسد یزید ملعون بود، آنچه پیش رو دارید، نگاهی است گذرا به افشاگریهای آن حضرت علیه معاویه و یزید .

الف: افشاگری علیه معاویه

1ـ افشای چهره معاویه و همراهان در جنگ صفین

در یکی از روزهای جنگ صفّین طراحان شام، از جمله معاویه به فکر نفوذ در خاندان عترت افتادند. عبداللّه عمر برای امام حسین(ع) پیغام ملاقات فرستاد، وقتی در گوشه‏ای از میدان بسوی او رفت، پسر عمر گفت: من برای جنگ با تو نیامدم، می‏خواهم تو را نصیحت کنم، امام حسین(ع) فرمود: چه نصیحتی داری؟ گفت: قریش از پدرت اطاعت نمی‏کنند، آیا تو می‏توانی با علی(ع) مخالفت کنی و او را بر کنار سازی تا ما همه تو را به عنوان رهبر جامعه اسلامی برگزینیم؟!
حضرت، از این سخنان برآشفت و فرمود: «سوگند بخدا! هرگز من به خدا، و پیامبر خدا(ص) و جانشین رسول خدا (ص) کافر نمی‏گردم...
گم شو، وای بر تو از شیطان متکبّر به تحقیق که شیطان اعمال زشت تو را زینت داده و تو را فریفته است تا آنکه تو را از دین اسلام خارج ساخته که از قاسطین اطاعت کنی و معاویه این مرد خارج شده از دین را یاری دهی.
همواره معاویه و پدرش ابوسفیان با رسول خدا و مسلمانان در جنگ بودند و از دشمنانشان بحساب می‏آمدند.

افشای مفاسد معاویه و یزید در سخنان امام حسین(ع)

حجة‏الاسلام سید جواد حسینی
سوگند بخدا! که آن دو مسلمان نشدند بلکه از روی ترس و طمع تسلیم گردیدند، پس امروز تو بی سرزنشی از وجدان، جنگ می‏کنی، و به میدان جنگ می‏آیی تا به زنان شامی دسترسی پیدا کنی، پس اندک زمانی لذّت ببر، که من از خداوند عزیز و بزرگ امیدوارم به زودی تو را بکشد»(1)
وقتی عبداللّه بن عمر گزارش سخنان امام حسین(ع) را به معاویه داد معاویه گفت: حسین فرزند همان پدر است فریب تو را نمی‏خورد.

2ـ افشاگری بعد از شهادت حجر:

پس از آنکه معاویه جمعی از یاران امیرمؤمنان(ع) همراه با حجربن عدی را به شهادت رساند، همان سال به سفر حج رفت.
در مجلسی با حضرت اباعبداللّه(ع) ملاقات نمود با غروری خاص گفت: «ای اباعبداللّه! آیا این خبر به تو رسید که ما با حجر و یاران او که شیعیان پدرت بودند چه کردیم؟
امام پرسید: چه کردید؟ معاویه گفت: پس از آنکه آنها را کشتیم، آنها را کفن کردیم، و بر جنازه‏شان نماز میّت خواندیم.
حضرت فرمود:«ای معاویه! این گروه در روز رستاخیز با تو مخاصمه خواهند کرد. بخدا سوگند! اگر ما به یاران تو تسلّط می‏یافتیم نه آنها را کفن می‏کردیم و نه بر آنان نماز می‏خواندیم.
ای معاویه! بمن خبر رسیده است که تو به پدر من ناسزا می‏گویی و علیه او اقدام می‏کنی و یا عیبجوئی بنی هاشم را مورد تعرّض قرار می‏دهی، ای معاویه اگر چنین می‏کنی پس به نفس خویش بازنگر و آن را با حق و واقعیت‏ها ارزیابی کن، اگر عیب‏های بزرگ را در آن نیابی بی عیب هم نیستی، درست است که ما با تو دشمنی داریم.
سپس از غیر کمان خود تیر رها می‏کنی و به هدفی که دیگران برایت تعیین کرده‏اند نشانه می‏روی، تو از پایگاه نزدیک به دشمنی و عداوت ما برخاسته‏ای.
سوگند بخدا! تو از مردی (عمر و عاص) اطاعت می‏کنی که نه در اسلام سابقه‏ای دارد، و نه نفاق او تازگی خواهد داشت، و نه رأی تو را خواهد داشت، ای معاویه! نگاهی به خویشتن بیانداز و این منافق را رها کن.»(2)

3ـ افشای سیاست‏های معاویه

معاویه با اینکه قرار داد نامه صلح امضاء کرد و پذیرفت که حکومت را پس از خود به شورای مسلمین واگذارد، و آن را بصورت موروثی در نیاورد، در اواخر زندگانی خود خیانت کرد و تصمیم گرفت برای ولایت عهدی یزید از مسلمانان بیعت بگیرد.
روزی امام حسین(ع) را به مجلس عمومی خود طلبید و اظهار کرد با یزید بیعت کند امام بپاخاست و خطابه‏ای ایراد کرد و فرمود: ... ای معاویه! آنچه درباره کمالات یزید و لیاقت وی برای امّت محمّد(ص) بر شمردی شنیدیم، قصد داری طوری به مردم وانمود کنی که گویا فرد ناشناخته‏ای را توصیف می‏کنی، یا فرد غائبی را معرّفی می‏کنی و یا از کسی سخن می‏گویی که گویا تو درباره او علم و اطلاع مخصوصی داری، در حالی که یزید ماهیّت خود را آشکار کرده و موقعیّت (سیاسی‏و اجتماعی و اخلاقی) خودش را شناسانده است.
از یزید آنگونه که هست سخن بگو! از سگ بازیش بگو، در آن هنگام که سگهای درنده را بجان هم می‏اندازد، از کبوتر بازیش بگو، که کبوتران را در بلند پروازی به مسابقه وامی‏دارد. از بوالهوسی و عیاشی او بگو که کنیزکان را به رقص و آواز وا می‏دارد. از خوشگذرانیش بگو که از ساز و آواز خوشحال و سرمست می‏شود.
آنچه در پیش گرفتی کنار بگذار، آیا گناهانی که تاکنون درباره این امّت بر دوش خود بار کرده‏ای ترا کافی نیست؟
بخدا سوگند! تو آنقدر از روش باطل و ستمگرانه خود و ادامه تجاوز و ظلم دست بر نداشتی تا کاسه‏های صبر مردم لبریز گردید، اینک بین مرگ و تو بیش از یک چشم بر هم زدن فرصتی باقی نیست پس بسوی عملی بشتاب که برای روز رستاخیز و حضور همگان مفید باشد، روزیکه گریز گاهی در آن نیست. ای معاویه! ترا می‏بینم که پس از این اعمال ننگین متعرّض ما می‏شوی، و ما را از میراث پدران خود منع می‏کنی.
بخدا سوگند! ما وارث پیامبر هستیم، ولی تو همان دلائل را پیش می‏کشی که به هنگام مرگ رسول خدا(ص) پیش کشیدند، و ناگزیر مردم هم آن را پذیرفتند، و از روی ایمان بدان گردن نهادند آری عذرها تراشیدید و آنچه خواستید انجام دادید، و آنگاه گفتید: «این چنین بود و این چنین هم خواهد بود» تا سرانجام از یک راه باورنکردنی کار بدست تو افتاد، اینجاست که صاحبان بصیرت باید عبرت بگیرند، تو برای توجیه کارهایت از عنوان صحابه‏ای پیامبر استفاده کردی...
معاویه! تو چگونه مصاحبت کسی (همچون عمرو عاص) را پذیرفته‏ای که نه صحابی بودنش قابل اعتماد است و نه دین و خویشاوندیش مورد اطمینان؟
تو می‏خواهی لباس شک و تردید بر اندام مردم پوشانی تا دیگران از لذّتهای دنیا کامیاب شوند، و شقاوت آخرت نصیب تو گردد، این همان خسران آشکار و ضرر واضح و روشن است.(3)

4ـ سخنرانی افشاگرانه در منی

امام حسین(ع) در اواخر زندگی معاویه که خیانت به صلحنامه با امام حسن(ع) را آشکارا مطرح و برای یزید بیعت می‏گرفت، به حج رفت و در «منی» مردان و زنان بنی هاشم و دوستان و یاران خود را جمع و به پاخاست و به افشای سیاست‏های شیطانی معاویه پرداخت و چنین فرمود:
«امّا بعد فانّ هذا الطاغیه قد فعل بنا و شیعتنا ما قد رأیتم و علمتم و شهدتم...؛ آن‏چه را که این مرد سرکش (معاویه) بر ما و شیعیان ما روا داشته می‏نگرید و شاهدید، اینک می‏خواهم مطلبی را از شما بپرسم اگر راست گفتم تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم تکذیب نمایید.
سخنانم را بشنوید و حرفهایم را بنویسید، آنگاه به شهرها و قبیله‏های خودتان باز گردید و آنچه در حقّ ما میدانید به دوستان صمیمی و افراد مورد اطمینان خود بگویید.
من اعلان خطر می‏کنم از اینکه این مطلب کهنه شده و از هم بپاشد، و حق از بین برود، گرچه «خداوند نورش را گسترش خواهد داد و گرچه کافران آنرا نپسندند.»(4)
شما را به خدا سوگند! آیا می‏دانید که علی بن ابی طالب برادر پیامبر(ص) بود؟ در آن هنگام که رسول خدا مسلمانان را با یکدیگر برادر کرد میان خود و پدرم پیمان برادری بست و فرمود: «در دنیا و آخرت تو برادر منی، و من برادر تو هستم»...

5 ـ سخنرانی دیگر در منی

حضرت اباعبداللّه (ع) به میزان تحرّکات سیاسی بنی امیّه و شخص معاویه در روزهای آخر زندگی، به تبلیغات گسترده‏ای در مدینه، در سفر حج دست زد.
«... شما مصیبت بارترین مردم هستید، زیرا از مسئولیّتها عالمانه و آگاهانه دست کشیدید و علّت همه گرفتاریها آن است که زمام امور و اجرای احکام باید بدست علمای الهی باشد که در رعایت حلال و حرام خدا امین هستند، ولی این مقام و منزلت از شما سلب شده است چرا که از محور حق پراکنده شدید، و با وجود دلائل روشن در سنّت پیامبر(ص) اختلاف کردید، اگر بر رنجها و آزارها شکیبایی داشتید، و سختیهای راه خدا را تحمّل می‏کردید اجراء امور دین خدا بدست شما می‏افتاد، ولکن شما ستمگران را در مقام و منزلت خود جایگزین ساختید و امور دین خدا را بدست آنان سپردید، و آنان به اشتباه عمل می‏کنند، و در شهوات خود گام برمی‏دارند و بر شما مسلّط شدند.
چون شما از مرگ فرار کردید، و عاشقانه به زندگی گذرا، دل نهادید، و ضعیفان و بی‏نوایان را بدست ستمگران سپردید تا برخی را برده و مقهور خود ساختند، و برخی را برای لقمه نانی بیچاره و ناتوان کردند، ستمگران در ملک خدا، طبق میل و خواست خودگام برمیدارند، و با تمایلات خود راه پستی و مذمّت را هموار می‏سازند، از اشرار پست فطری پیروی می‏کنند، و جسورانه در مقابل خدای متعال می‏ایستند، در هر شهری بر فراز منبر گوینده‏ای دارند که فریاد میزند، و با صدای بلند سخن می‏گوید.
زمین در تسلّط کامل آنان است، و دستشان از هر جهت باز و گشوده است، مردم بردگان آنانند آنگونه که هر دستی بر سر آنان کوبیده شود قادر به دفاع نیستند.
گروهی از این جبّاران کینه توز، سخت بر بینوایان چیره گشته‏اند، و گروهی فرمانروایانی هستند که نه خدا را می‏شناسند، و نه روز معاد را باور دارند.
در شگفتم!! و چرا در شگفت نباشم؟! که زمین را مردی حیله‏گر و مکّار و فردی تیره روز، تصرّف کرده و بار مسئولیّت مؤمنین را کسی بدوش کشیده که هرگز به آنان رحم نمی‏کند، خدا در این نزاعی که بین ما و او درگرفته، بهترین حاکم است، و در نبرد ما با او، قضاوت خواهد کرد...»(6)

6ـ نامه هشدار دهنده به معاویه:

«...هان ای معاویه! آیا تو آنکس نیستی که حجر کندی را کشتی؟ و مردم نمازگزار و پرهیزکار را که ظلم و بدعت را نمی‏پسندیدند؟ و در امر دین از سرزنش کسی نمی‏ترسیدند؟ تو با ظلم و ستم آنها را کشتی با اینکه سوگندهای فراوان خوردی عهد و پیمان استوار نمودی که آنها را نمی‏کشی، بی آنکه در ملک تو فتنه‏ای پدید آورند، یا دشمنی آغاز کنند.
هان ای معاویه، آیا تو همان نیستی که عمر و بن حمق خزاعی صحابی رسول خدای را کشتی؟ آن مرد صالح که عبادت اندامش را لاغر و رخسارش را زرد نموده بود، آنهم بعد از زمانی که خط امان دادی، و بعهد خدای محکم نمودی، با آن میثاق و پیمان که اگر مرغی را عطا می‏کردی از فراز کوههای بلند بنزد تو می‏آمد، آن‏گاه بر خدا جرئت کردی، و عهد خدای را کوچک شمردی و بی جرم و جنایت او را کشتی.
آیا تو همان نیستی که زیاد بن سمیّه را که از عبدی از بنی ثقیف متولّد شد با خود برادر خواندی؟ و او را پسر ابوسفیان شمردی؟ و حال آنکه رسول خدا(ص) فرمود: «مولود منسوب بفراش است و بهره زناکار سنگ است».
تو به مصلحت خویش سنّت رسول خدای را پشت پا زدی، و پسر عبید را برادر گفتی، و بحکومت عراقین فرستادی، تا دست و پای مسلمانان را قطع کرد، و چشمهای ایشان را به آهن گداخته نابینا
نمود و بدن‏های ایشان را بر شاخه‏های درخت خرما آویزان کرد.
گویا از این امّت نبودی، و این امّت را با تو هیچ نسبتی نبود.
آیا تو آنکس نیستی که زیاد بن ابیه برای تو نوشت مردم حضرمیین بر دین علی هستند، و تو دستور دادی که از آنان که بر دین علی میروند یک تن زنده مگذار، و او همگان را کشت و مثله کرد و حال آن‏که سوگند به خدای علی(ع) بحکم اسلام تو و پدرت را باید دستخوش شمشیر می‏ساخت.
و امروز به بهانه همان دین، غصب مسند خلافت کردی و گرنه شرف تو و پدرت آن بود که زمستان و تابستان دنبال شتران کاسبی می‏کردید...
من هیچ فتنه‏ای را در این امّت بزرگتر از خلافت و حکومت تو نمی‏دانم و از برای خود و دین خویش و امّت محمّد (ص) هیچ سودی برتر از آن نمی‏دانم که با تو جهاد کنم...
قسم بجان خودم که تو به هیچ عهدی و شرطی وفا نکردی، و مسلمانان را بعد از عهد و پیمان و صلح و سوگند کشتی بی آنکه با تو مبارزه‏ای کنند و نبردی آغاز نمایند، و جرم و گناه ایشان جز ذکر فضایل ما و تعظیم حقوق ما نبود، پس کشتی ایشان را از بیم آنکه مبادا هلاک شوی و ایشان زنده بمانند یا بمیرند و حرارت تیغ تیز تو را نچشند.
بدان ای معاویه که روز حساب می‏آید و هنگام قصاص فرا می‏رسد، بدان که خدای را کتابیست که اعمال کوچک و بزرگ را فرو گذار نکرده و تمام اعمال در آن ثبت است و خداوند فراموش نمی‏کند که مردم را به بهتان گرفتی، و دوستان خدا را به تهمت زدی و جماعتی را کشتی و گروهی را از خانه‏ها و شهرهای خود بیرون کردی و از برای پسرت یزید که جوانی شراب خوار و سگ باز بود، از مردم بیعت گرفتی...»(7)

7 ـ نامه اعتراض آمیز

بعد از آنکه معاویه برای یزید از مردم بیعت گرفت، حضرت در نامه اعتراض‏آمیز و افشاگرانه، نوشت: «ای معاویه پسرت را جانشین خود قرار دادی، او نوجوانی است که شراب می‏خورد، و با سگ‏ها بازی می‏کند، توبه امانت الهی خیانت کردی و مردم را آلوده ساختی، و پندهای پروردگارت را نپذیرفتی، چگونه ممکن است رهبری امّت محمّد(ص) را کسی بر عهده گیرد که شراب می‏خورد؟ و با فاسق‏های شرور زمان، مست کننده می‏نوشد، شرابخوار بر یک درهم پول امین نمی‏باشد، چگونه رهبر امّت اسلامی خواهد شد؟
معاویه! بزودی با اعمال خود وارد قیامت خواهی شد که دیگر دفتر توبه بسته خواهد بود»(8)

ب: افشاگری علیه یزید

بعد از مرگ معاویه، سران بنی امیّه یزید را بر تخت حکومت نشاندند و فشار سیاسی بر مخالفان مخصوصاً شخص امام حسین(ع) را آغاز کردند.
یزید نامه‏ای به «ولید بن عتبه» فرماندار مدینه نوشت و تأکید کرد که از امام حسین(ع) بیعت بگیرد. وی در حالی که مروان بن حکم یهودی زاده در کنارش قرار داشت امام را طلبید و دستور یزید را ابلاغ کرد.
امام فرمود: این مسئله یک موضوع اجتماعی و عمومی است باید در میان عموم مردم طرح شود، مهلتی دهید تا فردا به شما پاسخ بگویم.
مروان به فرماندار مدینه گفت: او را زندانی کن اگر از دست ما برود دیگر بیعت نخواهد کرد یا گردن او را بزن.
امام حسین(ع) فرمود: «ای امیر! مائیم خاندان نبوّت و معدن رسالت، در خاندان ما محل رفت و آمد فرشتگان و محل نزول رحمت خداست. خداوند اسلام را از خاندان ما شروع و افتتاح نمود، و تا آخر نیز همگام با ما خاندان به پیش خواهد برد.امّا یزید مردی شرابخوار است که دستش به خون افراد بیگناه آلوده است، او شخصی است که دستورات الهی را درهم شکسته و در مقابل چشم مردم مرتکب فسق و فجور می‏گردد، آیا رواست شخصی همچون من با آن سوابق درخشان و اصالت خانوادگی با چنین مردی فاسق بیعت کند؟...»(9)

پاسخ افشاگرانه به شعارهای یزید

طرّاحان سیاسی بنی امیّه پس از مرگ معاویه می‏خواستند با تهاجم تبلیغاتی چهره مطلوبی از یزید نشان دهند، یزید را واداشتند تا اشعاری در مدح و ستایش بنی هاشم و ارزش صلح و سازش بسراید و آن را در شهر مدینه در میان قریش و بنی هاشم پخش کردند وقتی آن اشعار بدست امام حسین(ع) رسید اینگونه پاسخ داد: «بنام خداوند بخشنده مهربان، پس اگر به تو دروغ می‏گویند به آنان بگو، من رفتاری دارم و شما نیز رفتار خودتان را دارید، شما از رفتار من بیزار و من نیز از رفتار شما بیزارم.»(10)
این جملات اشاره به آن دارد که شعارهای یزید کذب و خلاف واقع است و هرگز باعث خوشبینی حسین(ع) به او و خاندان بنی امیّه نخواهد شد.
از آنچه بیان شد بخوبی می‏توان نتیجه گرفت که علما و آن کسانی که مردم به آنها به عنوان رهبران جامعه چشم دوخته‏اند، وظیفه دارند در مقابل ستمگران و
بدعت‏گزاران و منحرفان، قد علم کنند و حداقل عکس العملی که باید نشان دهند این است که جنایات و بدعت‏ها و انحرافات آنها را در هر زمانی که فرصت می‏یابند بیان کنند.
امام حسین(ع) با اینکه در حال صلح بامعاویه بسر می‏برد، (بجهت احترام به پیمان صلح برادر و امامش حسن مجتبی(ع)) با این حال در بیان واقعیات و شناساندن چهره پلید معاویه و فرزندش یزید هرگز و لحظه کوتاهی نکرد هر جا زمینه را مناسب دید، با نامه و خطابه، در جلسات عادّی،...افشاگری کرد و زمینه قیام عاشورا آماده نمود.
و امروزه در مقابل جنایات استکبار جهانی و صهیونیست بین الملل، و منحرفان و وابستگان داخلی آن‏ها، دانشمندان و علما مسئولیت سنگینی دارند، و باید حسین گونه در شناسائی چهره آنها و بیان جنایات آنان بکوشند چرا که خود امام حسین(ع) فرمود: «فلکم فیّ اسوةٌ؛ برای شما در رفتار من الگو است.»(11)

پی نوشت:

1. فتوح ابن اعثم کوفی، ج 3، ص 35، و فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، محمد دشتی، ص 357 ـ 358.
2. بحارالانوار، ج 44، ص 129، حدیث 19 ـ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 213. وسائل الشیعه، ج 2، ص 704، حدیث 3.
3. تاریخ طبری، ج 3، ص 248، الغدیر، ج 10، ص 248 ؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، همان، ص 256 ـ 257.
4. سوره صف، آیه 7.
5. الغدیر، ج 1،ص 198، بحارالانوار، ج 33، ص 182 و فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص 258 ـ 261.
6. تحف العقول، ص 168، بحارالانوار، ج 100، ص 79، حدیث 37 و فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص 268.
7. رجال کشی، ص 23، بحارالانوار، ج 44، ص 212 حدیث 9 و فرهنگ سخنان،همان، ص 363 و 364.
8. همان، ص 362 و دعائم الاسلام، ج 2، ص 133، حدیث 468.
9. فتوح ابن اعثم، کوفی، ج 5، ص 14 ؛ بحارالانوار، پج 44، ص 325.
10. مضمون آیه 41 یونس رـ ک فتوح ابن اعثم کوفی، ج 5، ص 75 و فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص 376.
11. بحارالانوار، ج 44، ص 381.

منبع: ماهنامه پاسدار اسلام
+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

امام مهدی(علیه السلام)، منتقم خون امام حسین علیه‏السلام

جرم رضایت به گناه نیاکان

در روایات آمده است که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از نسل قاتلان حسین علیه‏السلام انتقام می‏گیرد. شخصی از امام رضا علیه‏السلام پرسید: از امام صادق علیه‏السلام رسیده است که قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگام خروج از نسل قاتلان سیّدالشهدا انتقام خواهد گرفت؛ در حالی که قرآن کریم می‏فرماید: «هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی‏کشد»، پس چگونه این عمل توجیه می‏شود؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «همه سخنان خداوند راست است، اما از آنجا که فرزندان کشندگان امام حسین علیه‏السلام از کار نیاکان خویش راضی بوده، بدان افتخار می‏کنند، امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آنان را نیز می‏کشد؛ زیرا کسی که از کار دیگری راضی باشد، مانند همان کسی است که بدان کار اقدام کرده است. اگر کسی در مشرق زمین کشته شود و فردی در مغرب زمین از آن باخبر شده، بدان راضی باشد، او نیز شریک جرم قاتل است، آری! سبب انتقام‏گیری از فرزندان قاتلان سیدالشهداء این است که آنان کار پدرانشان را تأیید می‏کنند...».

امام حسین علیه‏السلام ، منصور خدا

امام صادق علیه‏السلام در تفسیر آیه شریفه «... و آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولی‏اش سلطه و حق قصاص قرار دادیم، اما در قتل اسراف نکند؛ چرا که مورد حمایت است»، فرموده است: «مراد از «سلطان منصور» مهدی آل محمد(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که برای گرفتن انتقام خون سالار شهیدان قیام می‏کند و فرزندان و نسل قاتلان آن حضرت را به کیفر اعمال ننگین پدرانشان می‏رساند؛ زیرا آنان از کار نیاکانشان راضی بوده، آن را تأیید می‏کنند».

کیفر قاتل امام حسین علیه‏السلام

کیفر و عذاب اخروی قاتلان سیدالشهداء، بسیار شدیدتر و دردناک‏تر از کیفر دنیوی آنان است. رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم می‏فرماید: «قاتل امام حسین علیه‏السلام در تابوتی از آتش به سر می‏برد و به اندازه نیمی از جهنمیان عذاب خواهد شد. دست‏ها و پاهای او را با زنجیرهای آتشین می‏بندند و در قعر جهنم می‏افکنند. او دارای بوی بسیار متعفّنی است که جهنمیان از آن به تنگ آمده، به خدا پناه می‏برند. آری! او جاودانه در آتش می‏سوزد و در عذاب سخت و دردناک به حیات ننگین خویش ادامه می‏دهد. هنگامی که همه بدنش سوخت، دوباره پوست و گوشت جدیدی پیدا می‏کند و سوخت و سوز او همیشگی است. وای بر او! وای بر او!»

قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، منتقم امام حسین علیه‏السلام

ابوحمزه ثمالی می‏گوید که از امام باقر علیه‏السلام پرسیدم: «آیا شما خاندان پیامبر، همگی به حق قیام نمی‏کنید و قائم به حق نیستید؟» فرمود: «آری». عرض کردم: «پس چرا لقب «قائم» تنها به یکی از شما گفته می‏شود؟» حضرت فرمود: «هنگام شهادت امام حسین علیه‏السلام فرشتگان بی‏تابی کرده، به خدای سبحان عرض کردند: ای مولای ما! آیا قاتلانِ بهترین انسان‏های روی زمین را به حال خودشان رها می‏کنی و آنها را کیفر نمی‏دهی؟ خداوند فرمود: آرام باشید! به عزت و جلالم سوگند که بی‏شک از آنان انتقام می‏گیرم. سپس امامانی را از نسل سیّدالشهدا علیه‏السلام ، به فرشتگان نشان داد و آنان شادمان شدند. خداوند یکی از آنان را که در حال قیام به نماز بود نشان داد و فرمود: با این مرد ایستاده ـ قائم ـ از آنها انتقام خواهم گرفت».
منبع: ماهنامه گلبرگ
+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

تحليلى جامعه‏شناختى از سنت عزادارى امام حسین(علیه السلام)

نويسنده: اكبر ميرسپاه
«حرم سيدالشهدا(ع) مزار انبيا و ملائكه است‏». «زيارت سيدالشهدا(ع) موجب برآورده شدن حوايج دنيوى و به دست آوردن ثواب‏هاى اخروى و استكمالات معنوى مى‏شود».
راه انداختن دسته‏هاى سينه‏زن و زنجير زن، پوشيدن لباس سياه، حمل پرچم‏هاى رنگارنگ، علم، علامت و مانند اينها، همه براى زنده نگه‏داشتن فرهنگ عاشورا، امر ضرورى است و مبارزه با اينها يا ناشى از اغراض سوء است و يا از كمال بى‏خبرى و بى‏سليقگى.
«كنش اجتماعى‏» را مى‏توان به عنوان ساده‏ترين عنصر زندگى اجتماعى انسان در نظر گرفت. از «كنش اجتماعى‏» چنين تعبير كرده‏اند: «حركت‏بارزى كه از يك انسان براى حصول هدفى نسبت‏به انسان ديگر، صادر مى‏شود.» وقتى «كنش اجتماعى‏» استمرار يابد «تحريك متقابل اجتماعى‏» روى مى‏دهد و اين تحريك به «ارتباط متقابل اجتماعى‏» منجر مى‏شود.
براثر «ارتباط متقابل اجتماعى‏» كنش‏هاى اجتماعى يك انسان با كنش‏هاى اجتماعى انسان‏هاى ديگرى كه در پيرامون او هستند، مى‏آميزند و از اين آميزش، «كنش‏هاى متقابل اجتماعى‏» به وجود مى‏آيند. از «كنش‏هاى متقابل اجتماعى‏»، كه يكى از مفاهيم محورى در جامعه‏شناسى است، مى‏توان چنين تعبير كرد: كنش‏هايى هستند كه بين دو يا چند انسان واقع مى‏شوند و در ميان آنان نوعى هماهنگى به وجود مى‏آورند.
كنش‏هاى متقابل اجتماعى در تقسيم نخستين، بر دو قسم‏اند: پيوسته و گسسته.
كنش‏هاى متقابل اجتماعى پيوسته آنهايى است كه در جهت‏يگانه‏اى صورت مى‏گيرند; مانند گفتگو براى كشف يك حقيقت و يا تعاون براى تحقق يك امر خير.
كنش‏هاى متقابل اجتماعى گسسته آنهايى است كه جهت‏يگانه‏اى ندارند; مانند رقابت و ستيز.
دوام و استحكام زندگى اجتماعى به آميختن كنش‏هاى متقابل پيوسته و گسسته بستگى دارد و بدين‏گونه است كه مفهوم «همسازى‏» مطرح مى‏شود.
«همسازى‏» كوششى براى رفع اختلاف كنش‏هاى متقابل پيوسته و گسسته است. صورت كامل همسازى «سازگارى‏» مى‏باشد كه نه «سازش‏» است و نه «توافق‏»; زيرا در اين دو، تنزل از مواضع مطرح مى‏باشد، در حالى كه در سازگارى اصلا سخن از تنزل نيست، هر چند ممكن است در مواردى هم تنزلى رخ دهد، بلكه سخن در اين است كه مى‏دانند به هم نزديك مى‏شوند و مى‏خواهند كه به هم نزديك شوند. بدين دليل، از «سازگارى‏» به همسازى‏اى كه با خواست و آگاهى شخصى صورت مى‏گيرد، تعبير شده است. از همسازى كنش‏هاى متقابل پيوسته و گسسته، «گروه اجتماعى‏» پديد مى‏آيد.
«گروه اجتماعى‏» نيز يكى ديگر از مفاهيم محورى جامعه‏شناسى است و از آن به دو يا عده بيشترى از انسان‏ها تعبير مى‏شود كه كنش‏هاى متقابلى بين آنان روى مى‏دهد و از همسازى برخوردارند.
كنش‏هاى متقابل اعضاى گروه و خرده‏گروه‏ها موجب «پويايى گروهى‏» مى‏شود و بر اثر آن، اعضاى گروه در زندگى يكديگر رخنه مى‏كنند و به يكديگر وابسته مى‏شوند و در نتيجه، به اتحاد بيشترى دست مى‏يابند. «نفوذ متقابل گروهى‏» و «اتكاى متقابل گروهى‏» از اين طريق حاصل مى‏شود. از هماهنگى و سنخيتى كه بدين منظور در رفتار اعضاى گروه پديد مى‏آيد «رفتار گروهى‏» ظاهر مى‏شود.
گونه‏اى از «رفتار گروهى‏»، كه جنبه عاطفى شديد دارد و بر كنش‏ها و يا واكنش‏هاى متقابل دورانى استوار است، «رفتار جمعى‏» ناميده مى‏شود.
كنش‏ها يا واكنش‏هاى مزبور به «واگيرى اجتماعى‏» مى‏انجامد; يعنى بر اثر آنها، اعضاى گروه به سرعت و با شدتى فزاينده، رفتار عاطفى يكديگر را فرامى‏گيرند و در نتيجه، از نوعى مسانخت عاطفى برخوردار مى‏شوند.
گروه برخوردار از «رفتار جمعى‏» را «جمع‏» مى‏نامند.
جامعه‏شناسان معمولا از مفهوم «جمع‏»، خود را به مفهوم «جماعت‏»، كه مهم‏ترين نوع جمع است، مى‏رسانند و آنگاه تحقيق خود را روى «جماعت‏» متمركز مى‏كنند. «جماعت‏» جمعى است پرمسانخت، مركب از اشخاصى كه معمولا در يك‏جا گرد نمى‏آيند، با يكديگر «ربط‏» مى‏يابند و به «جنب و جوش‏» مى‏افتند.
«ربط‏» رابطه عاطفى عميقى است كه دو يا چند تن را به يكديگر پيوند مى‏دهد، به طورى كه آنان به راحتى و خودبه خود با يكديگر هماهنگ مى‏شوند. «جنب و جوش‏» رفتار عاطفى آشكارى است كه بر اثر ربط اشخاص روى مى‏دهد; مانند كف زدن و يا تكبير گفتن. يكى از انواع جماعت، كه با ساير انواع آن فرق بسيار دارد و از اين‏رو، مى‏توان آن را جمعى مستقل از جماعت‏به شمار آورد، «جماعت نامجاور» يا «عامه‏» است. «عامه‏» جمعى است كم تشابه و تسانخ، مركب از افرادى كه معمولا در يك جا گرد نمى‏آيند، ولى به سبب مصالح مشترك خود با يكديگر ارتباط پيدا مى‏كنند و موجد «عقيده عمومى‏» و «وفاق عمومى‏» مى‏شوند.
مقصود از «عقيده عمومى‏» قضاوتى است كه مورد قبول عامه باشد; مانند قضاوت عامه كتابخوان كه «كتاب در وضع فعلى از عرضه و تقاضاى متناسبى برخوردار نيست‏» و يا قضاوت عامه ورزشكار كه «مسؤول امور ورزشى كشور، درايت كافى ندارد.» منظور از «وفاق عمومى‏» نيز عقيده‏اى است‏سخت دامنه‏دار و ريشه‏دار مانند عقيده عامه كتابخوان كه «كتاب، ناصح مشفق و انيس كنج تنهايى است‏» و يا مانند عقيده عامه ورزشكار كه «تواضع و جوانمردى دو ويژگى جدايى‏ناپذير ورزشكار واقعى است.»
اكنون نوبت آن است كه بحث را به گونه‏اى هدايت كنيم تا مناسبت طرح اين مفاهيم جامعه‏شناختى را با آنچه قصد اداى آن را داريم، روشن سازد:
هر جامعه انسانى (1) را مورد مداقه قرار دهيم، متوجه مى‏شويم به طور عمده از چندين «عامه‏» تشكيل شده است و هر «عامه‏»اى را مورد بررسى قرار دهيم، متوجه مى‏شويم كه بر اساس «عقيده عمومى‏» و «وفاق عمومى‏» از خويش، عمل و عكس‏العمل بروز مى‏دهد. بنابراين، مى‏توانيم بگوييم: هر جامعه‏اى بر اساس عقايد و وفاق‏هاى عمومى به حيات اجتماعى‏اش ادامه مى‏دهد.
از سخن فوق، مى‏توان چنين استفاده كرد كه: نفوذ در عقايد و وفاق‏هاى عمومى و تغيير آنها مساوى با نفوذ و تغيير حيات اجتماعى است. به همين دليل، «عقيده عمومى‏» و «وفاق عمومى‏» به شدت مورد توجه جامعه‏شناسان و علماى سياست قرار دارد.
اگر بخواهيم جامعه‏اى را در راستاى يك مكتب قرار دهيم بايد چاره‏اى بينديشيم تا عقيده عمومى در اين راستا قرار گيرد. براى اين كار، به طور كلى، از چهار شيوه بهره گرفته مى‏شود:
الف - تطميع;
ب - تهديد;
ج - تخريب;
د - تبليغ;
در ميان اين چهار شيوه، تقريبا همه محققان قبول دارند كه چهارمين شيوه از همه كارسازتر و مؤثرتر و بنابراين، مهم‏تر است. (2) و باز به همين دليل، جامعه‏شناسان و علماى سياست، تحقيقات وسيعى در اين زمينه انجام داده‏اند كه هنوز هم اين تحقيقات به گونه‏هايى ادامه دارد. متاسفانه به سبب گستردگى آن تحقيقات و عدم مجال، در اينجا، ذكر گزارشى - هرچند اجمالى - از آنها مقدور نيست. بنابراين، فقط به چند مطلب، كه با اين بحث تناسب بيشترى دارد، اشاره مى‏كنيم:
يكى از شيوه‏هاى بسيار مؤثر تبليغى، تشكيل جلسات «تذكر» درباره امرى است كه ترويج آن مورد نظر است. در اين جلسات به طور عمده، از مكانيسم «كنش و يا واكنش متقابل دورانى‏» استفاده مى‏شود; بدين صورت كه افراد گرد آمده، به وسيله «ذاكر» تحريك مى‏شوند. اين تحريك، واكنشى در افراد به وجود مى‏آورد. اين واكنش در «ذاكر» مؤثر مى‏افتد و واكنش شديدترى را موجب مى‏شود. اين واكنش شديدتر، خود تحريكى مجدد نسبت‏به آن افراد خواهد بود و باز واكنش و تحريكى ديگر. به اين طريق، همواره بر شدت واكنش متناسخ آن افراد افزوده مى‏شود و اين همان است كه از آن اينچنين تعبير مى‏شود: كنش‏هاى متقابل و واكنش‏هاى درونى اينچنين، به واگيرى اجتماعى مى‏انجامد.
جلسات عزادارى امام حسين‏عليه‏السلام را در اين ارتباط مى‏توان مورد مداقه قرار داد. عزادارى امام حسين‏عليه‏السلام از ابعاد گوناگون قابل بحث و بررسى است. بحمدالله، بسيارى از اين ابعاد، توسط علماى دين تا حدودى مورد بررسى قرار گرفته است، اما در اين بحث، بعدى كه ذكر شد، مد نظر است. وقتى از اين زاويه نيز در توصيه‏هاى ائمه اطهارعليهم‏السلام به تشكيل جلسات عزادارى امام حسين‏عليه‏السلام نگاه كنيم اين كار را بسيار حكيمانه مى‏يابيم، به گونه‏اى كه موجب مى‏شود بيش از پيش به اين انوار طيبه‏عليهم‏السلام ارادت ورزيم.
يكى ديگر از شيوه‏هاى مؤثر تبليغى، تعيين «اسوه‏» براى مردم است. لازم است‏بينديشيم كه در عين اسوه بودن و هادى بودن همه ائمه اطهارعليهم‏السلام چرا امام حسين‏عليه‏السلام به عنوان مصباح هدايت و كشتى نجات، مطرح مى‏شود؟ چرا تربت مرقد او از ويژگى وحرمت‏برخورداراست؟آيا غير از اين است كه دقيق‏ترين ابعاد يك اسوه، در امام حسين‏عليه‏السلام تجلى تام يافته است.
از ديگر شيوه‏هاى مؤثر، در مرحله نخست، جعل شعاير و در مرحله بعد، تثبيت و ترويج آن شعاير مى‏باشد; زيرا در صورت انجام گرفتن اين كار، آن ايده مطلوب، تثبيت و ترويج‏شده‏است.
راه انداختن دسته‏هاى سينه‏زن و زنجير زن، پوشيدن لباس سياه، حمل پرچم‏هاى رنگارنگ، علم، علامت و مانند اينها، همه براى زنده نگه‏داشتن‏فرهنگ عاشورا، امر ضرورى است و مبارزه با اينها يا ناشى از اغراض سوء است و يا از كمال بى‏خبرى و بى‏سليقگى. آرى، برخورد اصلاحى و تكميلى و تحسينى از سوى فرزانگان آشنا با مذاق شرع، نه تنها صحيح است، بلكه لازم هم مى‏باشد و اعتراض به مغرضان يا بى‏خبرانى است كه با اين شعاير بر خورد حذفى مى‏كنند.
از جمله شيوه‏هاى قابل ملاحظه، تعيين مكان‏هايى براى انجام دادن مناسك ويژه مى‏باشد تا افراد با رو آوردن به آن مكان‏ها و انجام آن مناسك، تجديد عهدى با اعتقاد و ايده مطلوب كرده باشند و با اين كار، دل‏ها هرچه بيشتر با آن ايده گره بخورد.
در اين ارتباط، توجه به رواياتى كه حاوى مضامين ذيل است، مفيد به نظر مى‏رسد:
«حرم سيدالشهداعليه‏السلام مزار انبيا و ملائكه است‏». (3)
«زيارت سيدالشهداعليه‏السلام را ترك نكنيد». (4)
«زيارت سيدالشهدا عليه‏السلام موجب برآورده شدن حوايج دنيوى و به دست آوردن ثواب‏هاى اخروى و استكمالات معنوى مى‏شود». (5)
براى تكميل اين بحث‏به نظر مى‏رسد تذكر دو مطلب ضرورى باشد:
1- ممكن است تصور شود نفوذ در عقيده عمومى عملى ناپسند است و تغيير آن را بايد نوعى خيانت‏به مردم تلقى كرد; اما اين تصور هيچ اساسى ندارد و حقيقت، آن است كه صرف نفوذ در عقيده عمومى و تغيير آن را نه مى‏توان خوب شمرد و نه بد. اين بدان بستگى دارد كه ببينيم نفوذ به چه قصدى و تغيير از چه چيز به چه چيزى است.(دقت‏شود.)
2- بعضى عقيده دارند كه اصلا برخورد تبليغاتى امر پسنديده‏اى نيست، بلكه بايد فقط با روش‏هاى برهانى، مردم را به تشخيص حق از باطل موفق ساخت. هرچند بررسى انتقادى اين سخن مجال ديگرى مى‏طلبد، اما اجمالا در حد اعلان موضع بايد يادآور شويم كه:
اولا، هرگز روش‏هاى برهانى در سطح عمومى جامعه، ما را از برخوردهاى تبليغاتى مستغنى نمى‏كند و بايد گفت: هريك به جاى خويش نيكوست.
ثانيا، حتى فرزانگان و خواص جامعه نيز نيازمند تبليغات حساب شده و فنى‏اند تا علاوه بر تشخيص حق، انگيزه كافى براى عمل بر طبق آن داشته باشند اين مطلب دقيق و لطيف، مربوط به فلسفه اخلاق و روان‏شناسى تربيتى است و بايد همان‏جا مورد بحث قرار گيرد كه صرف اقناع عقلى نمى‏تواند محرك انسان به سوى عمل باشد; اگرچه ظاهر راى افلاطون مقابل اين است.
اين بحث را با ذكر فرازهايى از بيانات رهبر كبير انقلاب، حضرت امام خمينى‏قدس سره به پايان مى‏بريم:
«در آن وقت، يكى از حرف‏ها كه هى رايج‏بود مى‏گفتند: ملت گريه; براى اينكه مجالس روضه را از دستشان بگيرند. اين كه همه مجالس روضه را آن وقت تعطيل كردند، آن هم به دست كسى كه خودش در مجالس روضه مى‏رفت و آن بازى‏ها را در مى‏آورد، قضيه مجلس روضه بود يا از مجلس روضه آنها يك چيز ديگر مى‏فهميدند و آن را مى‏خواستند از بين ببرند؟» (6)
«امروز ما به مجالس تعزيه و روضه بيشتر از سابق احتياج داريم.» (7)
«زنده نگه‏داشتن عاشورا يك مساله بسيار مهم سياسى - عبادى است. عزادارى كردن براى شهيدى كه همه چيز را در راه اسلام داد يك مساله سياسى است. يك مساله‏اى است كه در پيشبرد انقلاب اثر بسزا دارد. ما از اين اجتماعات استفاده مى‏كنيم. (8) »
«مجالس عزا را با همان شكوهى كه پيش‏تر انجام مى‏گرفت و بيشتر از آن، حفظ كنيد و اهل منبر - ايدهم‏الله تعالى - كوشش كنند در اين كه مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامى و مسائل سياسى اسلامى، مسائل اجتماعى اسلامى و از روضه دست‏برنداريد كه ما با روضه زنده هستيم.» (9)

پي نوشت :

1- غير از جوامع ابتدايى; زيرا در آنها عامه وجود ندارد.
2- هر چند در بينش اسلامى، تقديم و تاخير اين شيوه‏ها وابسته به يك سلسله معيارهاى ارزشى ويژه اين فرهنگ الهى است و از اين حيث، بايد در فرصت مناسبت ديگرى به بحث پرداخت، لكن در اين مقال، اين بررسى از حيث تحليل جامعه‏شناسانه مدنظر است.
3- ر. ك. به: محمد تقى مجلسى، بحارالانوار، ابواب ما يختص بتاريخ الحسين‏بن‏على عليهماالسلام، باب‏34، باب‏ثواب‏البكاء على مصيبته و مصائب سائر الائمة عليهم‏السلام و فيه ادب الماتم يوم عاشوراء، ج 44، ص 278 -296
4- ر. ك. به: كامل الزيارات، باب 38، روايت 1 و 4 و نيز باب 10 روايت 1
5- پيشين، باب 41، روايت‏3
6- پيشين، باب‏46، روايت 1 و 2 ; باب‏49 و روايت 1، 2 و 5 ، باب 51 ; روايت 1 باب‏56 ; روايت‏3 ، باب‏59 ; روايت 2، باب‏49 ; روايت‏6 ، باب 22 ; روايت 1 و 2 ، باب 44 ; روايت 1 ، باب 50 ; روايت 1 و 2 ، باب 52 ; روايت 1 و 2، باب 54 ; روايت‏17 و باب‏ها و روايات ديگرى در همان كتاب
7- و 8- و 9- روح الله موسوى (رهبر كبير انقلاب‏قدس سره)، صحيفه نور، ج 8، بيانات در جمع وعاظ و خطباى مذهبى به مناسبت‏حلول ماه محرم

منبع: فصلنامه معرفت
+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

از مدینه تا کربلا همراه با سیدالشهداء(علیه السلام)

نويسنده:حجت الاسلام محمد باقر روشندل
فلسفه قيام ابي عبدالله الحسين ( علیه السلام ) را در سخنان آن حضرت در آغاز حرکت از مدينه وموضع گيري هاي ايشان در برابر حوادثي که در منزلگاه هاي ميان راه روي داده است مي توان يافت .

مدینه ****** زمان : نيمه دوم ماه رجب سال 60 هجری

حاکم وقت مدینه ( ولید بن عتیقه ) پس از مرگ معاویه دستور یافت تا از امام حسین ( ع) برای یزید بیعت بگیرد . حضرت فرمود : (( ... یزید فردی است شرابخوار وفاسق که به ناحق خون می ریزد واشاعه دهنده فساد است ودستش به خون افراد بیگناه آلوده گردیده وشخصیتی همچون من با چنین مرد فاسدی بیعت نمی کند .))
وقتی مروان بن حکم بیعت با یزید را از حضرت در خواست کرد امام (ع) فرمود : ای دشمن خدا ! دور شو ، من از رسول خدا شنیدم که فرمود : (( خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید او را بکشید .)) وامت او چنین دیدند وعمل نکردند واینک خداوند آنان را به یزید فاسق گرفتار کرده است .
امام (ع) در شب 28 رجب سال 60 هجری همراه با بیشتر خاندان خویش وبعضی یاران ، پس از وداع باجدش پیامبر (ص) از مدینه به طرف مکه حرکت کرد .
امام حسین هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه اش چنین بیان می کند :
((... وجز این نیست که برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم . می خواهم امر به معروف ونهی از منکر کرده وبه راه و روش جدم (رسول خدا) و پدرم علی (ع) رفتار نمایم .

مکه ****** زمان : از 3 شعبان تا 8 ذی الحجه 60 هجری

امام (ع) در سوم شعبان به مکه رسید ودر خانه عباس بن عبدالمطلب سکنی گزید .مردم مکه وزائران خانه خدا که از اطراف آمده بودند به دیدار حضرت شرفیاب می شدند.
امام (ع) پس از رسیدن دوازده هزار نامه از جانب کوفیان ، مسلم بی عقیل را در روز 15 رمضان به عنوان نماینده خویش به سوی کوفه فرستاد.
امام (ع) طی نامه هایی به مردم بصره وکوفه ، سزاوارترین مردم برای خلافت وامامت را اهل بیت(ع) معرفی کردو...
حضرت با رسیدن نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم کوفه با وی واز سوی دیگر برای حفظ حرمت خانه خدا – که تصمیم به قتل آن حضرت ، در آنجا گرفته بودند – حج را به عمره تبدیل کرد ودر هشتم ذی الحجه به رغم مخالفت بسیاری از دوستان به سوی عراق روانه شد .
قسمتی از آخرین سخنرانی های حضرت در مکه :
ما اهل بیت به رضای خداراضی وخشنودیم ... هرکس می خواهد در راه ما جانبازی کند وخون خویش را در راه لقای پروردگار نثار نماید ، آماده حرکت با ما باشد .

صَفّاح ****** زمان : چهارشنبه 9 ذی الحجه 60 هجری

امام (ع) در پاسخ به مخالفین حرکت به سوی عراق ، فرمود : ((رسول خدا را در خواب دیدم و به امر مهمی ماموریت یافتم وباید آن را تعقیب کنم ))
در این منطقه فرزدق شاعر با آن حضرت ملاقات کرد ودر جواب حضرت که از احوال مردم عراق جویا شده بود ، گفت : دلهای مردم با توست ولیکن شمشیرشان با بنی امیه است .
سخن امام حسین (ع) خطاب به فرزدق در این منزلگاه :
اگر پیش آمدها طبق مراد باشد ، خدا را بر نعمتهایش شکر گوییم . اگر پیش آمدها طبق مراد نبود آنکس که نیتش حق وتقوا بر دلش حکومت می کند ، از مسیر صحیح خارج نشود وضرر نخواهد کرد .

ذات عِرق ****** زمان : دوشنبه 14 ذی الحجه 60 هجری

در این منزلگاه بود که عبدالله بن جعفر ، همسر زینب (س) امان نامه ای را از استاندار مدینه ((عمروبن سعید))که آن ایام در مکه به سر می برد ، گرفت وبرای حضرت آورد که مضمون آن چنین بود : من تو را از ایجاد تفرقه بر حذر داشته واز هلاک تو می ترسم !! لذا به سوی من برگرد تا در امان من بمانی !
حضرت در جواب چنین فرمود : کسی که به سوی خدا دعوت کند عمل نیک انجام دهد وبگوید از مسلمانام هستم ، از خدا ورسولش جدا نمی شود ... اگر در نوشتن نامه ات خیر مرا آرزو کرده ای ، خدا پاداش تو را بدهد.
عبدالله پسران خویش (عون ومحمد ) را به خدمت در کنار حضرت وجهاد با دشمنان سفارش کرد وخود به سوی مکه بازگشت .
قسمتی از نامه امام به عمربن سعید که در این منزلگاه نوشت :
بهترین امان ،امان خداوند است . از خداوند، ترس از او را در دنیا خواهانیم تا در قیامت به ماامان بخشد .

حاجِر ****** زمان : سه شنبه 15 ذی الحجه 60 هجری

حضرت نامه ای را برای تعدادی از مردم کوفه توسط ((قَیس بن مُسهِر)) فرستاد وچنین نوشت : « نامه مسلم بن عقیل که حاکی از اجتماع شما در کمک وطلب حق ما بود به من رسید خداوند به خاطر نصرت ویاریتان پاداش بزرگی نصیبتان کند ... هنگامی که فرستاده من قیس بر شما وارد شد در کارتان محکم وکوشا باشید ، من همین روزها به شما می رسم . »
قیس را در میان راه دستگیر کردند . او به ناچار نامه امام را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبیدالله بردند. از او خواستند نام افرادی که به حسین (ع) نامه نوشته اند افشا کند ویا در برابر مردم به حسین (ع) و پدر وبرادرش دشنام دهد. او بالای قصر رفته وضمن تمجید از علی (ع) وفرزندانش ومعرفی خویش ، ابن زیاد ویارانش رانفرین کرد وخبر از حرکت حضرت به سوی آنان داد واز مردم خواست دعوت امام حسین (ع) را اجابت کنند . لذا عبیدالله دستور داد او را از بالای قصر به پایین انداختند وبدنش قطعه قطعه گردید واین چنین به شهادت رسید .
از سخنان امام حسین (ع) در بین راه مکه تا کربلا:
« فَاِنّی لا اَرَی المَوت اِلاّ سَعادَة وَلَا الحَیاةَ مَع الظّالِمینَ اِلاّ بَرَماً »
من مرگ را جز سعادت نمی بینم وزندگی با ستمگران را جز ننگ نمی دانم .

خُزَیمِیّه ****** زمان : جمعه 18 ذی الحجه 60 هجری

حضرت وهمراهان یک روز ویک شب در این منزلگاه توقف کردند ، عده ای پیوستن « زهیر بن قین » به حسین (ع) را در این منزلگاه گفته اند .
امام حسین خطاب به زینب کبری در این منزلگاه می فرماید :
خواهرم ! آنچه اراده مشیّت خدا بدان تعلق گرفته ، همان خواهد شد .

زَرُود ****** زمان : دوشنبه 21 ذی الحجه 60 هجری

زهیر بن قین که دارای عقیده عثمانی بود ، در آن سال مراسم حج را بجای آورده وبه کوفه باز می گشت . ناخوشایندترین چیز نزد او فرود آمدن در یک محل با حسین (ع) بود . هر دو در این منزلگاه به ناچار فرود آمدند . در حالی که زهیر با همراهانش مشغول غذا خوردن بود ، حضرت از طریق نماینده ای ،زهیر را به خیمه اش دعوت کرد ، اما او تأملی کرد . همسرش به او گفت : «سبحان الله پسر رسول خدا ترا می خواند وتو اجابت نمی کنی ! » زهیر با اکراه به سوی حضرت رفت . اما هنگام مراجعت از خیمه آن حضرت ، آثار خوشحالی از چهره اش نمایان شد وبه همراهان گفت : « من به حسین ملحق خواهم شد ، هر کس میل دارد در یاری فرزند پیامبر شرکت کند ، با ما بیاید وهر کس با ما نیست با او وداع می کنم » لذا همسرش نیز او را رها نکرد وتا واقعه عاشوراوشهادت زهیر ، همراه کاروان حسینی بود.
امام حسین(ع) بعد از شهادت زهیر فرمود :
ای زهیر ! خدا تو را از لطف ورحمت خویش دور مدارد وقاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به بوزینه وخوک لعنت نماید .

ثَعلَبیّه ****** زمان : سه شنبه 22 ذی الحجه 60 هجری

حضرت شبانه وارد این منزلگاه شد وخبر شهادت مسلم بن عقیل وهانب بن عروه را به وی دادند
پس از آن حضرت فرمودند : « اِنّا لِلّه وَ اِنّااِلَیهِ راجِعون ... » همه از خدائیم وبه سوی او بازمی گردیم ، پس از اینها زندگی سودی ندارد . آنگاه اشک به صورتش جاری شد وهمراهان نیز گریه کردند .
نوشته اند : امام حسین (ع) با یارانش اتمام حجت کرد . امام گروهی که به طمع مال ومقام دنیا با امام آمده بودند ، پس از این خبر ، از حضرت جدا شدند .
سخن امام حسین (ع ) با مردی از اهل کوفه در این منزلگاه :
به خدا سوگند که اگر تو را در مدینه ملاقات می کردم ، اثر جبرئیل را در خانه ما ، ونزول او برای وحی به جدم را ، به تو نشان می دادم . ای برادر ! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند ...

زُباله ****** زمان : چهارشنبه 23 ذی الحجه 60 هجری

حضرت (ع) در این منزلگاه چنین فرمودند : شیعیان کوفه ما را بی یارویاور گذاشته اند . هر کس از شما بخواهد ، می تواند بازگردد واز سوی ما حقی بر گردنش نیست .
امام حسین (ع) در جواب مردی که از آیه «یَومَ نَدعوا کُلَّ اُناس ٍ بَأِمامِهِم» پرسیده بود، فرمود :
پیشوایی مردم را به راه راست دعوت کرد وگروهی اجابت کردند ، وپیشوایی مردم را به گمراهی دعوت کرد وگروهی اجابت کردند . گروه اول در بهشت وگروه دوم در دوزخ خواهند بود .

بَطنُ العَقَبه ****** زمان : جمعه 25 ذی الحجه 60 هجری

از سخنان امام حسین (ع) در این منزلگاه :
بنی امیه مرا رها نکنند تا جان مرا بگیرند . هرگاه چنین کنند ، خدا بر آنان کسانی مسلط خواهد کرد که آنها را ذلیل وخوار خواهد ساخت .

شَراف (و ذُو حُسَم ) ****** زمان : شنبه 26 ذی الحجه 60 هجری

حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند که آب فراوان برداشته وصبحگاهان حرکت کنند . درمیان راه و هنگام ظهر به لشکری برخوردند وامام (ع) با سرعت وقبل از دشمن در منزل « ذُو حَسَم » مستقر شد. آنگاه امام (ع) فرمان داد تا لشکر دشمن ونیز اسبان آنان را سیراب کنند .
لشکر امام (ع) ولشکر دشمن به فرماندهی حُر ، نماز ظهر.عصر را به امامت حضرت خواندند.
امام (ع) سپاه حُر را چنین خطاب فرمود : «...ما اهل بیت سزاوارتر به ولایت وحکومت بر شما هستیم از مدعیانی که بر اساس عدالت رفتارنمی کنند و در حق شما ستم روا می دارند . ای مردم ! من به سوی شما نیامدم مگر آنکه دعوتم کردید . پس اگر از آمدنم ناخوشنودید ، بازگردم .» تا حضرت (ع) خواست برگردد ، حُر مانع گشت . حضرت فرمود : « مادرت به عزایت بنشیند ! چه می خواهی ؟ حُر گفت : مأمورم که تو را به نزد عبیدالله بن زیاد ببرم . حال اگر نمی پذیری ، حداقل راهی را انتخاب کن که نه به کوفه باشد ونه به مدینه .
از سخنان حضرت در این منزلگاه :مگر نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پرهیز نمی شود. در این حال سزاوار است که مؤمن ، لقای پروردگار را طلب کند .

بَیَضه ****** زمان : یکشنبه 27 ذی الحجه 60 هجری

لشکر امام حسین وحر که به موازات ونزدیک همدیگر حرکت می کردند در این محل فرود آمدند . حضرت در این منزلگاه لشکریان حر را مخاطب قرار داده ، چنین فرمود : « بنی امیه به فرمان شیطان از اطاعت خدا سرپیچی نموده وفساد کردند .حدود خدا را اجرا نکرده وبیت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال وحلال خدا را حرام کردند .... شما به من نامه ها نوشتید وگفتید که با من بیعت کرده اید ، حال اگر به بیعت خویش با من پایبند بمانید کار عاقلانه ای کرده اید که من فرزند دخت پیامبر (ص) واسوه ای برای شما هستم . اگر بیعتتان را بشکنید ، سوگند به جانم ! که از شما هم بعید نیست ،چرا که با پدرم علی (ع) وبرادرم حسن وپسر عمویم مسلم پیمان شکنی کردید بدانید اگر چنین کنید سعادت خودتان را از دست داده اید .
از سخنان حضرت در این منزلگاه :
ای مردم ! رسول خدا فرمود : هرکس سلطان ستمگر ، پیمان شکن ، حلال کننده حرامها ومخالف با سنت رسول خدا را ببیند ودر برابر او برنخیزد ، جایگاهش با او در جهنم است .

عُذَیبُ الهِجانات ****** زمان : دوشنبه 28 ذی الحجه 60 هجری

چند تن از اهل کوفه با حضرت ملاقات کرده واوضاع شهر را چنین توصیف کردند : « به اشراف کوفه رشوه های گزاف داده اند واینک یک دل ویک زبان با تو دشمنی می ورزند وسایر مردم دلشان با توست . امافردا شمشیرهایشان به روی تو کشیده می شود . »
امام در این باره آیه ای را تلاوت فرمودند که :
از میان مؤمنان مردانی هستند بر سر پیمان خود با خدا ایستادگی کرده وبه عهد خویش وفا کردند وبه شهادت رسیدند وبرخی در انتظار شهادت اند....

قصر بنی مُقاتِل ****** زمان : چهارشنبه اول محرم 61 الحرام هجری

گروهی از اهل کوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند ، حضرت از آنها پرسید : آیا به یاری من می آیید ؟ بعضی گفتند دل ما رضایت به مرگ نمی دهد وبعضی گفتند : ما زنان وفرزندان زیادی داریم ، مال بسیاری از مردم نزد ماست وخبر از سرنوشت این جنگ نداریم ، لذا از یاری تو معذوریم .
حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند وشبانه حرکت کنند .
امام حسین (ع ) در این منزل به عبیدالله جعفی جنین فرمود :
پس اگر ما را یاری نمی کنی خدای را بپرهیز واز اینکه جزو کسانی باشی که با ما می جنگند. سوگند به خدا اگر کسی فریاد ما رابشنود وما را یاری نکند،او را به رو در آتش می افکند .

نینوا ( و کربلا) ****** زمان : پنج شنبه دوم محرم الحرام 61 هجری

نینوا جایی است که حر دستور یافت حضرت را در بیابانی بی آب وعلف وبی دژ وقلعه فرود آورد . امام (ع ) برای اقامت در محل مناسبتری ، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید . اسم آنجا را سوال فرمود ؛ تا نام کربلا را شنید ، پس گریست وفرمود : پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما ومحل قبور ماست ، وهمین جا قبور ما زیارت خواهد شد ، وجدم رسول خدا چنین وعده داد .
عبیدالله بن زیادنامه ای بدین مضمون برای حضرت نوشت : خبر ورود تو به کربلا رسید . من از جانب یزید بن معاویه مأمورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم ویا بحکم من وحکم یزید بن معاویه باز آیی ! والسلام . امام (ع) فرمود : این نامه را جوابی نیست ! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم وثابت است.
امام حسین (ع) چون نامه ابن زیاد را خواند ، فرمود :
لا اَفلَحَ قَومٌ اشتَرَوا مَرضاتِ المَخلوُقِ بِسَخَطِ الخالِق رستگار نشوند آن گروهی که خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند . (خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند )

کربلا ****** زمان : جمعه سوم محرم الحرام 61 هجری

عمر بن سعد با لشکری چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد .
سخن امام حسین (ع) هنگام ورود به کربلا :
اَلنّاسُ عُبیدُ الدُّنیاوَالدّینُ لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتِهِم یَحوُطُونَهُ ما.... مردم ،بندگان دنیا هستند ودین آنها جز سخن زبانشان نیست . تا آنگاه کا زندگیشان بچرخد ، دنبال دین می روند . وهرگاه بنای امتحان وآزمایش پیش آید ، دینداری بسیار اندک می شود.

کربلا ****** زمان : شنبه چهارم محرم الحرام 61 هجری

عبیدالله بن زیاد در مسجد مردم را چنین خطاب کرد:« ای مردم ! خاندان ابوسفیان را آزمودید وآنها را چنان که می خواستید یافتید !! ویزید را می شناسید که دارای رفتار وروشی نیکوست که به زیر دستان احسان می کند وبخششهای او بجاست ! اکنون یزید دستور داده تا بین شما پولی را تقسیم نمایم وشما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم .»
شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار جنگجو
یزید بن رکاب با دو هزار جنگجو
حصین بن نمیر با چهار هزار جنگجو
مضایر بن رهیه با سه هزار جنگجو
نصر بن حرشه با دو هزار جنگجو برای جنگ با حسین (ع) اعلام آمادگی کرده وحرکت بسوی کربلا را آغاز کردند .
امام (ع) در پاسخ « قیس بن اشعث » که سفارش به بیعت با یزید می کرد ، فرمود :
نه ، به خدا سوگند ، دست ذلت در دست آنان نمی گذارم ، مانند بردگان از صحنه جنگ با آنان فرار نمی کنم .

کربلا ****** زمان : یکشنبه پنجم محرم الحرام 61 هجری

نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده وبه لشکر عمربن سعد می پیوندند.
عبیدالله عده ای را مأموریت داد تا در مسیر به سوی کربلا بایستند واز حرکت کسانی که به قصد یاری امام حسین (ع) از کوفه خارج می شوند ، جلوگیری کنند .
چون گروهی از مردم می دانستند جنگ با امام حسین (ع) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده وفرار می کردند .
از سخنان امام حسین (ع) با لشکر دشمن :
هیهات ما به ذلت تن نخواهیم داد . خدا ورسول او ومؤمنان هرگز برای ما ذلت را نپسندیدند ، دامنهای پاکی که ما را پروریده ، وسرهای پر شور و مردان غیرتمند هرگز طاعت فرومایگان را برکشته شدن مردانه ترجیح ندهند .

کربلا ****** زمان : دوشنبه ششم محرم الحرام 61 هجری

عمر بن سعد نامه ای را از عبیدالله دریافت می دارد که مضمون آن چنین است : من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فرو گذار نکردم ، وتوجه داشته باش که مأمورانی سپرده ام هرروز وضعیت را به من گزارش کنند .
حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می گیرد تا نزد طایفه ای از بنی اسد _ که در آن نزدیکی ها زندگی می کردند _ رفته وآنان را به یاری فر خواند ، حضرت اجازه دادند . حبیب نزد آنها رفت وگفت : « امروز از من فرمان برید و به یاری حسین بشتابید تا شرف دنیا وآخرت از آنِ شما باشد » تعداد 90 نفر بپاخواستند وحرکت کردند ، اما در میان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند وچون تاب مقاومت نداشتند ، پراکنده شده وبرگشتند . حبیب به نزد حضرت رسید وجریان را تعریف نمود حسین (ع ) گفت :« لا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ »
نامه امام حسین (ع) از کربلا به برادرش محمد بن حنفیّه وبنی هاشم :
... مثل اینکه دنیا اصلاً وجود نداشته ( این گونه دنیا بی ارزش ونابود شدنی است ) وآخرت همیشگی ودائم بوده وهست.

کربلا ****** زمان : سه شنبه هفتم محرم الحرام 61 هجری

تعداد نظامیانی که لباس وسلاح جنگی وحقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته وبه جنگ امام حسین (ع) آمده بودند را ، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند .
عمر بن سعد نامه ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که : سپاهیان خود بین امام حسین (ع) واصحابش وآب فرات فاصله بینداز به طوری که حتی قطره ای آب به امام (ع) نرسد ، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفّان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شریعه فرات مستقر کرد . یکی از آنها فریاد زد یا حسین !.... به خدا سوگند که قطره ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی ! حضرت فرمود : « خدایا ! او را از تشنگی هلاک کن وهرگز او را مشمول رحمتت قرار مده » حمید بن مسلم می گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام (ع) عملی گشت .
امام حسین (ع) سپاه دشمن را اینچنین نفرین کرد :
با خدایا ! باران آسمان را از اینان دریغ کن ، وبر ایشان تنگی وقحطی ( همچون سالهای قحطی یوسف در مصر ) پدید آور ، وآن غلام ثقی ( حجاج بن یوسف ) را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند زیرا آنها به ما دروغ گفتند وما را خوار ساختند وخداوند ( به توسط آن غلام) انتقام من واصحاب واهل بیت وشیعیان مرا از اینان بگیرد .

کربلا ****** زمان : چهارشنبه هشتم محرم الحرام 61 هجری

هر لحظه تب عطش در خیمه ها افزون می شد ، امام (ع) برادرش عباس را به همراه عداه ای شبانه حرکت داد . آنها با یک برنامه حساب شده ، صفوف دشمن را شکسته ومشکها را پر از آب کردند وبه خیمه ها برگشتند.
ملاقات امام (ع) با عمر بن سعد :
حضرت فرمود :« ای پسر سعد ! آیا با من مقاتله می کنی واز خدا هراسی نداری ؟ » ابن سعد گفت : « اگر از این گروه جدا شوم خانه ام را خراب واموالم را از من می گیرند و من بر حال افراد خانواده ام ار خشم ابن زیاد بیمناکم » حضرت فرمود : « تو را چه می شود ؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد وتو را در روز قیامت نیامرزد .... گمان می کنی که به حکومت ری و گرگان خواهی رسید ؟ به خدا چنین نیست وبه آرزویت نخواهی رسید .»
سخن امام حسین (ع) با یارانش :
ای بزرگ زادگان ! صبر پیشه کنید که مرگ جر پلی نیست که شما را از سختی ورنج عبور داده و به بهشت پهناور ونعمتهای همیشگی آن می رساند .

کربلا ****** زمان : پنج شنبه نهم محرم الحرام 61 هجری

شمر خود را به خیام امام (ع) رسانده ، ضمن صدا کردن حضرت عباس ودیگر فرزندان ام البنین ، می گوید : « برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم » آنها متفقاً گفتند : « خدا تو را وامان نامه تو را لعنت کند ، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد ؟»
امام حسین (ع) توسط حضرت عباس از دشمن یک شب را برای نماز ،رازونیاز با خدا وتلاوت قرآن مهلت می گیرد .
حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن وقطع کردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف- که فقط از یک قسمت ارتباط برقرار باشد – ویاران امام در آنجا مستقر بودند . این تدبیر امام (ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود ، گروهی از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام (ع) می پیوندند.
سخن امام (ع) خطاب به دشمن :
وای بر شما ! چه زیانی می برید اگر صدای مرا بشنوید ؟! من شما را به یک راه راست می خوانم ، اما شما از همه فرامین من سرباز می زنید ، چرا که شکمهای شما از مال حرام پر شده وبر دلهای شما مهر شقاوت زده شده است .

کربلا ****** زمان : جمعه دهم محرم الحرام 61 هجری

امام (ع) با یارانش نماز صبح را به جماعت خواند وسپس با آنها چنین سخن گفت : « ... خدا به شهادت من وشما فرمان داده است . بر شما باد که صبر وشکیبایی را پیشه خود سازید .»
حضرت (ع) زهیر بن قیس را فرمانده راست سپاه ، وحبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش عباس سپرد .گرچه سپاه دشمن به خیمه ها نزدیک می شد ، ولی حضرت تیری نینداخت چون می فرمود : دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروه باشم »
عمر بن سعد تیر را بر کمان نهاد ه وبه سوی یاران امام انداخت وگفت : گواه باشید که اول کسی بودم که به سوی لشکر حسین تیر انداختم !
سپس سپاهیان عمر بن سعد تیر بر کمان نهاده واز هر طرف یاران حسین (ع) را نشانه رفتند . امام (ع) فرمود : « یاران من ! بپاخیزید وبه سوی مرگ (شهادت ) بشتابید ، خدا شما رابیامرزد »
در حمله اول بالغ بر چهار تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر کدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته وبه شهادت می رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید وآنها نیز شربت شهادت را نوشیدند .
امام حسین (ع) که یکه وتنها مانده بود ، نگاهی به اجساد مطهر شهدا کرده وآنها را صدا می کرد . حضرت (ع) برای وداع آخرین به سوی خیام آمد ، آنگاه در حالی که شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرار گرفت وجنگ نمایانی کرد . دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود ،ناگاه تیری سه شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد ودر حالی که یکصد وچند نشانه تیرونیزه بر پیکرش بود ، نقش بر زمین گشت وروح مبارکش به ملکوت اعلی پیوست . اما شیون زنان ،کودکان وحتی فرشتگان الهی بلند شد .
وسَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا اَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ
منبع: از مدینه تا کربلا ، همراه سید الشهداء (علیه السلام)

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش