+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

فرهنگ عاشورا، آسیب‏ها و تحریف‏ها(1)

نويسنده:علی آقا جانی قناد
تحریف و آسیب‏ها متوجه هر پدیده اجتماعی و به ویژه تحریف مربوط به قیام حسینی و عزاداری، اساسا از بعد جامعه شناختی، معلول علت هایی در درون آن جامعه‏اند که شناخت درست آن‏ها، نخستین و شاید مهم‏ترین گام برای برخورد مناسب با آن باشد. از این رو، ما نیز در ابتدا باید به طرح ریشه‏ها و عوامل ایجاد و گسترش تحریف و آسیب‏ها متوجه موضوع مورد بحث بپردازیم. بنابراین، عوامل یاد شده را با طرح مثال‏هایی بدین صورت بر می‏شماریم:

1. دگرگونی فضای اجتماعی و تغییر در گفتمان عاشورا

یکی از آسیب‏هایی که به شدت متوجه فرهنگ عاشوراست، آسیبی است که از راه تغییرات زمانه به وجود می‏آید. از آن جا که فرهنگ عاشورا و عزاداری، سنتی اجتماعی در درون جامعه شیعی است، به ناچار ممکن است با تحول زمان، تغییر پذیرد. همین موضوع است که وظیفه اندیشوران و دل بستگان فرهنگ ناب عاشورایی را دو چندان می‏کند ؛ اگر چه بی نهایت کاری سخت و سترگ به شمار می‏آید. اگر نگاهی به ادبیات منثور و منظوم عاشورا در دوره‏های مختلف بیفکنیم، خواهیم دید که تا حدود بسیاری، رابطه‏ای متقابل و متعامل میان رویکردهای عاشورا با وضع اجتماعی ـ سیاسی ویژه هر دوره‏ای وجود دارد. فرضیه این نظریه آن است که دگرگونی شرایط وضعیت و منطق هر زمان، تأثیری عمیق بر نگرش غالبی مردمان آن عصر دارد و این تغییرات در سنت‏هایی اجتماعی به ویژه سنت‏های دینی چون فرهنگ عاشورا و عزاداری نقش به سزایی دارد. بر این اساس گفته می‏شود «دوره‏هایی که جامعه شیعی، جامعه سیاسی و کنش گرا از نظر اجتماعی است، قرائت و ادبیات عاشورا، صبغه‏ای سیاسی و فعال به خود گرفته و وجه مبارزه‏جویانه و حماسی عاشورا، شاخصه فرهنگ مکتوب یا شفاهی، منظوم یا منثور سیاسی می‏گردد و در شرایطی که به هر دلیل و سبب اجتماعی ـ تاریخی، جامعه شیعی غیر سیاسی و «پولیتیزه» می‏شود، وجه فاجعه بار، غم‏انگیز، سوگوارانه و منفعلانه عاشورا بر جسته می‏گردد.»(1) از این دست می‏توان در سده‏های نخست تاریخ شیعه، ادبیات حماسی و انقلابی شاعران حماسه سرای شیعی چون فرزدق، کمیت اسدی، سید حمیری و دعبل خزائی و مقتل‏هایی چون مقتل ابی مخفف و ارشاد را مشاهده کنیم.
در دوران آل بویه و سلجوقی، ادبیات عاشورا، غیر حماسی و غیر سیاسی می‏شود که در آثار سنایی، کسایی و قوامی رازی و نیز کتاب‏هایی چون اللهوف علی قتلی الطفوف می‏بینیم. در فاصله زوال ایلخانان تا تأسیس صفویه، شاهد سیاسی شدن جامعه شیعی و به تبع آن، حماسی شدن ادبیات عاشورا هستیم که ادبیات نهضت را رقم می‏زند.
با تبدیل شدن نهضت به نظام در دوران صفویه، بار دیگر قرائت غیر سیاسی و غیر حماسی از عاشورا برتری یافته، این وضعیت تا پایان دوران رضا خان ادامه می‏یابد. از شهریور 1320 تا اواخر جنگ تحمیلی ایران و عراق، دوباره رویکرد حماسی اوج می‏گیرد این رویکرد آثار کسانی چون امام خمینی (ره)، محمد تقی شریعتی، آیت الله کاشانی، آیت الله طالقانی، فدائیان اسلام، شهید مطهری، مهندس بازرگان، دکتر علی شریعتی است.
از اواخر جنگ به این سو، به تدریج با فروکش کردن تکاپوی انقلابی، گفتمان عاشورا نیز به تدریج و در مراتبی غیر حماسی و غیر سیاسی شد. البته این نظریه، به حتم نمی‏تواند تمامی مسایل مرتبط با فرهنگ عاشورا را توضیح دهد و پرسش‏هایی چند نیز در برابر آن، قابل طرح است. البته می‏توان آن را یکی از عمده‏ترین ـ و نه تمامی ـ عوامل تحریف‏زا دانست ؛ چرا که در هر یک از این دوره‏ها، که فرهنگ عاشورا به تبع جامعه، سیاسی و یا غیر سیاسی می‏شود، ابعاد دیگر آن مورد غفلت قرار می‏گیرد و نیز تحریف‏های لفظی و معنوی بر اساس گفتمان رایج زمان در آن صورت می‏گیرد. برای مثال در فضای سیاسی، همه ابعاد فرهنگ عاشورا، سیاسی، ایدئولوژیک و کار کردی شده و بر آن اساس تفسیر می‏شود. یا در فضای غیر سیاسی، این ابعاد به بعد عاطفی و احساسی فروکاسته می‏شود که هر یک از این دو رویکرد در بردارنده تحریف فرهنگ عاشورا است.

2. تبیین نشدن فلسفه صحیح قیام

یکی از عوامل بنیادین وقوع تحریف لفظی و معنوی و ورود آسیب‏های متعدد به ساحت فرهنگ عاشورا و عزاداری سید الشهدا (ع)عدم تبیین و تشریح آموزه‏های ناب عاشورایی و اهداف و فلسفه نهضت عاشورا در میان مردم است. این نقص متوجه نخبگان و دانشورانی است که مرجع توده مردم به شمار می‏آیند که به طور عمیق و همه جانبه در عاشورا اندیشه نکردند و به درستی به تشریح و تبلیغ آن نپرداختند؛ به تک بعدی نگری پرداختند یا میدان را به غیر اهل واگذاشتند. به همین سبب بود که فلسفه سازی‏های انحرافی در میان مردم و حتی در میان خواص رواج یافت و در ادبیات شعری و غیر شعری نیز تبلور یافت. این موضوع که خود یک تحریف معنوی عمده است، زمینه ساز بسیاری از تحریف‏های لفظی نیز قرار گرفت. شهید مطهری در این راه، از دو فلسفه تراشی انحرافی برای قیام ابا عبدالله (ع)نام می‏برد. نخست این که شهادت امام حسین (ع)را، کفاره گناهان امت و دوست داران عترت و هدف از قیام را، تنها آمرزش و شفاعت گناهکارانی که ولایت و محبت آن حضرت را دارند، دانسته‏اند.(2)
این تفسیر از قیام، کاملاً شبیه به برداشت مسیحیان از ـ به زعم خود ـ کشته شدن حضرت عیسی و بلکه رونوشتی از آن است. «مسیحیت بر این باور بود که همانطور که مردم در آسیب وضعی گناه شرکت دارند، یک نماینده از بشریت می‏تواند کفاره این گناه باشد... و عیسی کفاره آن آسیب را یک بار و برای همیشه محقق ساخت.»(3)
شهید مطهری با اشاره به این تفسیر، به نقد آن می‏پردازد و می‏گوید: «شهادت آن حضرت به عنوان کفاره گناهان امت واقع شد! امام حسین (ع)شهید شد که اثر گناهان را در قیامت خنثی کند و به مردم از این جهت آزادی بدهد. در حقیقت مقابل این عقیده، باید گفت امام حسین (ع)دید که یزیدها و ابن زیاد و شمر و سنان‏ها هستند، اما عده شان کم است ؛ خواست کاری بکند که بر عده این‏ها افزوده شود». «اباعبدالله که برای مبارزه با گناه کردن قیام کرد، ما گفتیم قیام کرد تا سنگری برای گنه کاران باشد. گفتیم حسین (ع)یک شرکت بیمه تأسیس کرد. بیمه چه؟ بیمه گناه. گفت ایها الناس! هر چه می‏توانید بد باشید من بیمه شما هستم».(4)
این تفسیر از دیر باز تا کنون در میان مردم رواج داشته و دارد و بخش قابل توجهی از ادبیات عاشورا را تشکیل می‏دهد و در اشعار، تعزیه‏ها، منبرها و... بازگو می‏شود.
در واقع این برداشت، برداشتی انحرافی و منحط از موضوع شفاعت ائمه اطهار به ویژه امام حسین (ع)است که به سبب عدم طرح درست و مناسب آن و آمیخته شدنش با عقاید و عادت‏های سطحی مردم، این چنین مسخ شده است. از این رو، نمونه‏های این تفکر را فراوان در ادبیات عاشورا مشاهده می‏کنیم:
فتحعلی شاه:
... بادا فدای خاک رهش صد هزار جان
چون کرد جان به امت عاصی فدا حسین(5)
وصال شیرازی:
... دلی می‏خواست یزدان تا سرش زیب سنان گردد
که در هنگامه محشر شفیع عاصیان گردد(6)
یکی از تعزیه‏ها:
...برای عذر گناهان شیعه پدرم رضا
شدم که به خون دست و پازند پسرم(7)
سروش اصفهانی:
...بهر شفاعت گنه دوستان خویش
کردیم سینه را هدف تیر حادثات(8)
همان طور که می‏نگریم، در این جا منطق قیام و شهادت، منطق فداست. امام حسین (ع)همانند مسیح فدا شده است تا امت را از ترس جهنم برهاند. همین و بس. بر این اساس است که خواب‏ها و نقل‏های عجیب واگویه و ساخته می‏شود. مانند این داستان که دزدی که کارش غارت کاروان‏ها بود، در سر راه قافله زایران کمین کرد، ولی خوابش برد و کاروان رفت. در همین حال خواب دید که او را به طرف جهنم می‏برند، ولی جهنم از پذیرش او امتناع می‏کند. علت آن نیز این بود که گرد و غبار زایران کربلا بر تن و لباس او نشسته است. سپس شعری نیز برای آن درست کرده‏اند که:
فان النّار لیس لمسّ جسما
علیه غبار زوار الحسین(9)
تحریف دومی که در راستای بحث ما صورت گرفته، یک سره جنبه الهی و قدسی و آسمانی بدان بخشیدن و آن را در حد یک دستور خصوصی فروکاستن است. البته این در واقع، خارج ساختن اندیشه و رفتار امام حسین (ع)از چارچوب مکتب است که عدم قابلیت پیروی و بهره‏گیری را به همراه دارد و در نهایت، به عقیم سازی فرهنگ عاشورا می‏انجامد. وقتی قیام منحصر به امام (ع)شد، دیگر هیچ آموزه عام دیگر شمولی را نمی‏توان از آن به دست آورد. جهاد، امر به معروف ونهی از منکر، شهادت‏طلبی، مبارزه جویی و... دیگر قابلیت استنتاج از قیام را نمی‏یابد.

3. تمایل به اسطوره سازی و افسانه پردازی

تمایل بشر به افسانه‏پردازی و اسطوره سازی، از دیگر عوامل ایجاد و گسترش تحریف در تاریخ و فرهنگ عاشورا است. شاید شهید مطهری (ره) نخستین کسی باشد که این عامل را به عنوان یکی از عوامل تحریف بر شمرده است.
ایشان می‏گوید: «در بشر یک حس قهرمان پرستی هست که در اثر آن، درباره قهرمان‏های ملی و قهرمان‏های دینی افسانه می‏سازد... قسمتی از تحریفاتی که در حادثه کربلا صورت گرفته، معلول حس اسطوره سازی است. اروپایی‏ها می‏گویند در تاریخ مشرق زمین، مبالغه‏ها و اغراق‏ها زیاد است و راست هم می‏گویند».(10) شهید مطهری ابتدا به افسانه سازی‏هایی در مورد بو علی سینا و شیخ بهایی اشاره می‏کند که بو علی صدای چکش مسگرهای کاشان را از اصفهان می‏شنیده است.(11)
هم چنین داستان هرات و وجود 21 هزار احمد یک چشم کله پز را در آن مثال می‏آورد.(12) افسانه مجروح شدن پر جبرئیل در جنگ خیبر بر اثر اصابت ضربت شمشیر علی (ع)و دو نیم شدن کامل «مرحب خیبری» و نفهمیدن خودش،(13) رساندن تعداد لشکریان کوفه به ششصد هزار سوار و یک میلیون و ششصد هزار نفر پیاده (14)، 72 ساعت بودن روز عاشورا(15)، رساندن عدد کشته شده‏های به دست امام حسین (ع)را به سیصد هزار نفر و تعداد کشته‏های به دست ابوالفضل را به بیست و پنج هزار نفر و نیز کشته شدگان به دست بقیه یاران به 25 هزار نفر (16) و داستان حضور هاشم مرقال - که در جنگ صفین به شهادت رسید- در جریان کربلا (17)، از نمونه‏های اسطوره سازی و افسانه‏پردازی هستند.
این‏ها همه از حس اغراق، مبالغه گویی و شخصیت سازی در خصوص بزرگان سرچشمه می‏گیرد، به گمان این که با این کار، چیزی بر عظمت آن شخصیت می‏افزایند. شهید مطهری با دردمندی می‏گوید: «این حس اسطوره سازی خیلی کارها کرده است. ما نباید یک سند مقدس را در اختیار افسانه سازها قرار دهیم... ما وظیفه داریم حال برای هرات هر کس هرچه می‏خواهد بگوید، «ولی» آیا صحیح است در تاریخ حادثه عاشورا، حادثه‏ای که ما دستور داریم هر سال آن را به صورت یک مکتب زنده بداریم، این همه افسانه وارد شود؟»(18)

4. برخورد عاطفی صرف با مقوله عزاداری

شاید جدی‏ترین و اصلی‏ترین عامل ورود آسیب‏های متعدد در بنیاد و بنیان فرهنگ عاشورا، اکتفا نمودن به برخورد عاطفی صرف و دوری گزیدن از برخورد عقلانی با مقوله قیام و عزاداری باشد. این مسئله، سبب بروز تحریف وسیع لفظی و معنوی است که اندیشه اصیل عاشورایی و حسینی را به پژمردگی می‏کشاند.
بی شک در صحنه عاشورا، از سوی امام و یارانش، شاهد عاطفی‏ترین صحنه‏ها، و از سوی لشکریان کوفه، شاهد جنایت بارترین و دهشتناک‏ترین وقایع هستیم. از این رو، حادثه عاشورا، بعد عاطفی قوی ای دارد که از این جهت، می‏توان آن را یک تراژدی دانست. البته این تنها یک رویه از صحنه عاشوراست که در آن جنایت موج می‏زند. عاشورا صحنه دیگری نیز دارد که سرشار از حماسه و زیبایی است و حسین (ع)و یارانش قهرمان آن اند.
ولی در فرهنگ عامه، بیش تر شاهد حضور پر رنگ بعد تراژدیک عاشورا هستیم، به گونه‏ای که تا حدودی عرصه را بر بعد حماسی تنگ ساخته است .
آن چه بیش از همه در زبان مردم شنیده می‏شود، واژه‏های غریب، مظلوم، تشنه، بی کس و مانند این الفاظ است و تشنگی، بی آبی، بی یاری و غربت امام (ع)بسامد بالایی در فرهنگ عامیانه دارد.
البته منظور تخطئه کلی این مسایل نیست که این خود بعدی از ابعاد عاشوراست، بلکه منظور، غلبه این نوع نگرش بر ذهنیت توده مردم است که کم‏تر از این سطح گذر می‏کند.
این پرداختِ افراطیِ بعد عاطفی قیام، سازنده و پردازنده بیش‏تر تحریف‏های لفظی و معنوی فرهنگ عاشورا بوده است. جالب این است که این تفکر، با تناقضی آشکار و جدی رو به روست. از سویی، امام را به تمامی آسمانی و ملکوتی معرفی می‏کند و از سوی دیگر، هنگام مقایسه، امام را به تمامی فرهنگ عامیانه خود محک می‏زند و آن حضرت را همانند یکی از افراد این فرهنگ می‏انگارد. از این روست که بسیار گفته می‏شود عزاداری امام حسین علیه‏السلام، به دلیل تسلای خاطر حضرت زهرا (ع)است؛ چون ایشان همیشه در بهشت بی‏تابی می‏کند و هزار و چهار صد سال است که آرام ندارد.
شهید مطهری رحمه الله با تندی به این ایده می‏تازد و می‏گوید:
آیا این حرف مسخره نیست. بعد از هزار و چهار صد سال، هنوز حضرت زهرا (س)احتیاج داشته باشد، در صورتی که به نص خود امام حسین (ع)به حکم ضرورت دین، بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، ایشان و حضرت زهرا (س)نزد یکدیگرند. مگر حضرت زهرا (س)بچه است که بعد از هزار و چهارصد سال هنوز بر سر خود بزند(19).
بر این اساس، عزاداری، نوعی خدمت و تسلای خصوصی و عاطفی شمرده می‏شود. نکته دیگری که به جهت سیطره روح عاطفی صرف پدید می‏آید،این است که امام حسین علیه‏السلام فرد بی تقصیر، بی یار، مظلوم و بی پناهی نمایانده می‏شود که به طرز فجیعی به دست ظالم ها و اشقیا به شهادت رسیده و از دست رفته و به قول شهید مطهری نفله شده است.(20) بنابراین، باید بر امام از دست رفته گریست و عزاداری کرد .همان طور که گفته شد، عمده تحریف لفظی نیز در همین راستا به وجود آمده است. چون غرض این است که بر امام حسین (ع)که بی جهت کشته شده و هنگام شهادت، مادر نیز نداشته است، بگرییم. از این رو، روضه او هر چه جان سوزتر و دل گدازتر بیان شود، به این هدف نزدیک‏تر است و دل مادرش حضرت زهرا را بیش‏تر شاد و خنک می‏کند.
جعل داستان عروسی حضرت قاسم در روز عاشورا، باید در همین راستا ارزیابی شود؛ چون داستان عروسی داماد سیزده ساله‏ای که پس از عروسی، هدف شمشیرها قرار می‏گیرد و کشته می‏شود و سر از پیکرش جدا می‏گردد، بسیار جان‏سوز خواهد بود.
داستان عروسی قاسم (ع)برای نخستین بار در روضة الشهدای کاشفی آمده است(21) و منتخب طریحی (22) نیز آن را نقل کرده و از آن پس، به دلیل همین بعد قوی عاطفی و اشک گیر، به شدت رواج یافته است، به طوری که برای قاسم (ع)حجله عروسی ساختند و در وسط عزاداری نقل پخش می‏کردند. این قصه حتی در اشعار فارسی نیز نمود داشته است. عمان سامانی که یکی از عالی‏ترین منظومه‏های عاشورایی را سروده است نیز از این تحریف مصون نمانده و با مهارتی شگفت، داستان جعلی عروسی قاسم را با این شعر تصویر کرده است:
باز دارم راحت و رنجی به هم
متحد عنوانی از شادی و غم
ناپرور نو عروسی هست بکر
مر مرا در حجله ناموس فکر
... آن چه قاسم را زهستی بود نقد
مر عروسش را به کابین بست عقد(23)
نمونه دیگر، داستان حضور لیلا؟ در کربلاست که بنابر نظر شهید مطهری، هیچ سندی ندارد.
از همین منظر، می‏توان داستان حضور حضرت زهرا(س) بر بالین ابالفضل (ع) هنگام شهادت آن حضرت و گفتن این سخن را که اگر مادرت نیست، من هستم، جعلی دانست ؛ زیرا در هیچ کتابی حتی کتاب‏های مجهول نیز نیامده است. داستان حضرت رقیه نیز در همین راستا بسیار جالب توجه است.(24)
از دیگر موارد، می‏توان به ترسیم چهره حضرت عباس (ع) بدون دست در همه نقل خواب‏ها و منبرها اشاره کرد. شهید مطهری از همین قماش، داستانی نقل می‏کند که زنی را که در زمان متوکل به زیارت امام حسین (ع) رفته بود، به دریا انداختند. او فریاد زد یا ابالفضل، آن گاه سواری آمد و گفت رکاب اسب مرا بگیر. زن گفت چرا دستت را دراز نمی‏کنی؟ پاسخ داد که من دست در بدن ندارم.(25) یا آن که همیشه حضرت زهرا در خواب‏ها و مکاشفات به صورت قد خمیده و دست بر پهلو تصور می‏شود.
افسانه هایی چون آب خواستن امام حسین (ع) در پای منبر علی (ع) و آب آوردن ابالفضل (ع) و داستان فاطمه صغرا نیز از همین دست به شمار می‏آید.
هم چنان که ملاحظه می‏شود، در این جعل‏ها و تحریف‏ها، مؤلفه‏هایی حضور دارند که موجب عاطفی شدن هر چه بیش‏تر عزاداری و گریه بیش‏تر می‏شود و برای مثال، عطش و آب و یا حضور و عدم حضور مادر، سبب پر و بال دادن و پروراندن این گونه تحریف‏ها و جعل‏ها گشته و می‏گردد. در حالی که اگر از برخورد عاطفی صرف پرهیز و با تاریخ و حوادث عاشورا برخورد عقلانی گردد؛ یعنی این مطالب در ترازوی عقل سنجیده شود، بسیاری از این تحریفات روی نمی‏دهد. این موضوع، هم در ارزیابی متون قیام عاشورا و شهادت امام حسین (ع) قابلیت بهره‏گیری دارد و هم در شنیده‏های عزاداری. آن که بر سرش تیغ و قمه می‏زند یا با زنجیر گران، پشتش را مجروح می‏کند، با این نیت که هم چون حسین و یارانش باشد، اگر نیک بنگرد که شرایط حسین (ع) چگونه بود، در خواهد یافت که در آن گونه شرایط است که باید چنین کند.

5.جبر انگاری

جبر نگری درباره قیام، یکی از عوامل وقوع تحریف و ورود آسیب‏ها در حوزه فرهنگ عاشورا و عدم بهره بردن و تعمیم آن است. جدای از سابقه طولانی جبرانگاری و تقدیر گرایی در تفکر دینی ـ اجتماعی مردم که در فرهنگ منثور و منظوم آنها تبلور نیز یافته، باید از تلاش امویان در ترویج جبر گرایی به طور عام و تعبیر جبری حادثه عاشورا به طور خاص، یاد کرد. اولین سخن ابن زیاد در هنگام مواجهه زینب کبری (س) این بود:
خدا را شکر که شما را رسوا کرد. خدا را شکر که شما را کشت و خدا را شکر که ادعاهایتان را باطل ساخت.(26)
منطق ابن زیاد در اینجا، به طور کامل، جبر گرایانه است. او می‏خواهد شهادت امام حسین(ع) را، به تقدیر و خواست خدا حواله داده، بدین ترتیب، خود را مبرا و مقرب درگاه خدا جلوه دهد. به همین سبب است که شهید مطهری، منطق جبرگرایی را، منطق ابن زیاد می‏شمارد.(27) در واقع این چنین است که اولین گام تحریف، به وسیله قاتلان و جانیان برداشته می‏شود.
البته با کمال تأسف در طول تاریخ، این روحیه جبری نگری، تا حدود بسیاری در فرهنگ مردم نهادینه شد؛ به طوری که در شعر و فکر بسیاری از شاعران و مرثیه سرایان نیز راه یافت. نمونه‏های این جبر گرایی را نسبت به حادثه عاشورا و منتسب نمودن آن به چرخ، فلک، روزگار، سرنوشت، تقدیر و مانند اینها، در اشعار شاعرانی چون محتشم کاشانی و وصال شیرازی و بسیاری دیگر از شاعران به ویژه در تعزیه‏ها می‏توان تماشا کرد:
محتشم کاشانی:
ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده‏ای
وزکین چه‏ها در این ستم آبادی کرده‏ای (28)
وصال شیرازی:
ای چرخ از کمان تو تیری رها نشد
کازاده‏ای نشان خدنگ بلا نشد(29)
یا در تعزیه‏ها می‏شنویم که:
ای چرخ بر حسین جفایی شماره کن
ای بی‏وفا جفای پیاپی شماره کن(30)
یا:
«فلک خراب شوی بی بردارم کردی».
نیز:
«فلک چه خاک نشاندی تو بر سر زینب
چرخ بر چیده، بساط عزت ما از جفا»
و دیگر اشعار و قطعاتی که همه، حادثه را به سر نوشت و قضای روزگار حواله می‏دهد. نتیجه این جبری گرایی، تسلیم و وادادگی است که به طور کلی و به لحاظ ماهیت با مفهوم «رضا» در فرهنگ اصیل اسلامی متفاوت است. تسلیم و رضای جبرگرایانه، کاملا منفعل است و اندیشه و عمل آدمی را فلج می‏سازد و میوه آن، ذلت‏پذیری، بی اندیشه بودن و بی طراوتی، و نیز توجیه اینها با پیش کشیدن جبر است.
این جبر نگری، هم چون زهری در درون فرهنگ عاشورا بوده است و آن را به رکود، سکون، انفعال و جمود کشانده است. بر این اساس، درس آموزی و پندگیری از این واقعه و بسان حسین(ع) و زینب(س) عمل نمودن، چندان معنایی نمی‏یابد.

6.نقش حکومت‏ها و تاریخ نگاران درباری

یکی از موضوع‏های تحریف‏شناسی عاشورا، شناخت نقش حاکمان جور، به ویژه امویان در تحریف واقعه عاشورا و از سوی دیگر، تحریف‏هایی است که از طرف تاریخ نگاران طرفدار مکتب عثمانی، اموی و تأثیر پذیرفتگان از آنها به وجود آمده است. نخستین انحرافی که امویان می‏خواستند به وجود آوردند، آن بود که شهادت امام حسین (ع) را به قضای الهی و خواست خداوندی نسبت دهند و خود را مبرا سازند. گفتار ابن زیاد با زینب کبری (س) در همین جهت است.
تحریف دوم آن بود که امویان، چه پیش از شهادت و چه پس از آن، کوشیدند تا امام (ع) را به عنوان فردی شورشی و طغیانگر بر ضد حاکم مشروع مسلمانان بنمایانند که مرتکب گناه بزرگ، یعنی خروج بر امام مسلمین شده و از این رو، خون او مباح است. تمام سعی امام (ع) نیز از ابتدای حرکت تا پایان آن، بر این است که با سخنرانی‏های افشاگرانه و روشنگر، این اتهام و تبلیغ را خنثی کند و مسیر خود را به درستی بشناساند.
تحریف دیگری که امویان بر گسترده ساختن ابعاد آن می‏کوشیدند، عید اعلام نمودن و جشن گرفتن روز عاشورا بود. برای این منظور، گفتند که عاشورا، روزی است که کشتی نوح بر زمین نشسته یا روزی است که فرعونیان در رود، غرق شدند. در حالی که اصولا عید گرفتن این روز و روزه گرفتن آن، به یهود باز می‏گردد که این روز را «عید عاسور» نام گذاشته بودند. به همین سبب است که در زیارت عاشورا می‏خوانیم: اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه و ابن آکلة الاکباد. البته در برابر این موضوع امامان شیعه نیز موضع‏گیری کرده، و روزه گرفتن این روزها را ممنوع ساخته و آن را روز حزن و اندوه نام نهادند.
اما از سوی تاریخ نگاران عثمانی و اموی نیز تحریفاتی در متن و هدف نهضت عاشورا اتفاق افتاد که نمونه هایی از آن را در مکتب تاریخ نگاری در شام و ایران و برخی دیگر از تاریخ نگاران مشاهده می‏کنیم. نمونه هایی از این تحریف‏ها را بر می‏شماریم:
نخست آن که کوشیدند چهره‏ای از حسین بن علی (ع) تصویر کنند که بر اساس آن، امام فردی جنگ طلب، خشونت خواه، دوست دار خون ریزی و تند زبان بوده است و طبیعی است که قتل چنین فردی، می‏تواند روا و جایز باشد.
تحریف دیگر، آن است که امام (ع) را دنیا خواه و حکومت طلب و قیام وی را، برای به دست آوردن دنیا و امارت معرفی کرده‏اند، به طوری که کسانی چون عبدالله بن عمر، امام را از پی دنیا بودن باز می‏دارند.
تحریف دیگر، در خواست ملاقات و بیعت امام حسین(ع) با یزید است که در مکاتبه عمر بن سعد با عبیدالله بن زیاد به نقل از امام (ع) آورده شده و در تاریخ دمشق ابن عساکر و در کتاب‏هایی چون تاریخ ابن کثیر، ذهبی و دیگران گزارش شده است، در حالی که هم به لحاظ عقلی و هم تاریخی قابل خدشه است.
تحریف مهم دیگری که از سوی این تاریخ نگاران صورت پذیرفته است، تلاش برای تبرئه یزید از قتل امام حسین(ع) و مقصر جلوه دادن عبید الله بن زیاد به تنهایی است، به طوری که از گریه یزید بر امام حسین (ع)، نفرین و لعن ابن زیاد، مهربانی او با اسیران و اظهار ناخشنودی یزید از کشته شدن امام حسین (ع) سخن گفته‏اند.البته این سخنان نیز به دلایل تاریخی معتبر دیگری که خود این گروه نیز نقل کرده‏اند، از نظر عقل و نقل قابل خدشه است.
دلایل تاریخی ای چون بیعت خواستن یزید از امام و فرمان شدید او به حاکم مدینه ، مکاتبات میان ابن زیاد با یزید، چوب زدن یزید بر دهان مبارک امام حسین (ع)و اشعار او در این هنگام، آویختن سرهای شهیدان بر دروازه‏های شام به مدت سه روز، همگی نشان دهنده نقش کلیدی یزید در شهادت امام حسین (ع)و عوام فریبی‏های او پس از آن است. ضمن آن که احوالات کلی یزید و کارهای زشت او، مانند فاجعه حرّه واقم و هجوم به مکه، تردیدی در این مسأله باقی نمی‏گذارد.
تحریف مهم دیگری که از سوی ابن خلدون و پوشش تحلیل تاریخی صورت گرفته و باید آن را تحریفی معنوی به شمار آورد، آن است که عدم موقعیت‏سنجی و حرکت شکست خورده رابه امام نسبت می‏دهد و در واقع، روح و هدف قیام آن حضرت را به چالش می‏کشاند.

7. تعصب‏های بی جا و جمود فکری

تعصب‏های بی جا و خشک مغزی، تباه‏گر اندیشه و فکر است و همین مسأله، از دلایل وقوع تحریف در حماسه حسینی است .
این موضوع ،از چند بعد قابل تبیین است: از یک منظر، تعصب در نقل تاریخ، که چنان چه موافق یا خلاف موضوعی باشد، در همان مسیر حرکت کرده و به پردازش دروغ یا حذف قسمت هایی از تاریخ انجامیده است. مثال آن، برخورد تاریخ نگاران عثمانی و اموی با قیام امام حسین (ع)از سویی، و ساختن نقل قول‏ها و حکایات و روایاتی برای افزودن بر عظمت قیام عاشورا، به وسیله برخی تاریخ نویسان و مقتل نگاران از سوی دیگر است .
جزم اندیشی نیز قسم دیگری از آن است. برای مثال، تعصب بسیاری از مردم در خصوص فدا شدن امام حسین (ع)برای شفاعت گناهان دوست داران آن حضرت و نهادینه شدن آن در میان مردم، به طوری که هیچ سخنی را در این موضوع نمی‏پذیرند و گوینده آن را سر زنش می‏کنند، از این دست تعصبات است .
قسم دیگر، تعصب به اجرای شیوه خاصی از عزاداری است که ممکن است برای برخی به صورت رسم و سنت در آمده باشد و هر چه دیگران بابیان و دلایلی آن را نکوهش می‏کنند، باز به دلیل همان تعصب و خشک مغزی حاضر به قبول آن نیستند و بر آن اصرار می‏ورزند، مانند مسأله قمه زنی .

8. تمسک به روایات تسامح در ادله سنن

در بسیاری موارد، وقتی به کسانی که اخبار و روایات مجعول و نادرست نقل می‏کنند اعتراض می‏شود، در پاسخ، به روایات تسامح در ادله سنن استناد و تمسک می‏کنند؛ یعنی این افراد، نوعی دلیل فقهی برای آن چه می‏گویند و می‏نویسند، می‏آورند. اما باید دید که واقعیت مطلب چیست ؟
توضیح این که روایاتی داریم مبنی بر این که: «هر کس بشنود یا به او برسد که برای عملی ثوابی قرار داده‏اند و آن عمل رابه امید رسیدن به آن ثواب به جای آورد، آن ثواب رابه او خواهد داد، هر چند پیغمبر (ص) آن را نفرموده باشد».
براین‏اساس ،سیره علما، بر نقل اخبار ضعیف و ضبط روایات غیر صحیح در ابواب فضایل، قصص و مصایب و در یک کلام مسامحه در این مقام است ؛ چنان چه شیخ مفید در تمام ابواب مربوط به حالات ائمه، اخبار را با سند نقل می‏کند، به جز باب مقتل ابی عبد الله (ع) البته اگر نگوییم که این موضوع، کلمه حقی است که باطل از آن اراده شده، دست کم کلمه حقی است که از آن برداشت نادرست شده است. دلایل این مسئله نیز چنین است:
1. اساسا این موضوع در جایی است که روایتی ضعیف در کتاب‏های قدما و کسانی که نزدیک به عصر ائمه بوده‏اند، وجود داشته باشد ؛ نه آن که جدید الاحداث و ساخته امروزیان باشد.
2. این مسئله، به حوزه ثواب و عقاب داشتن عملی باز می‏گردد و چندان مشخص نیست که بتوان آن را، به حوزه‏های جدید دیگر چون نقل وقایع تاریخی سرایت داد. چرا که بررسی تاریخ روش خاص خود را دارد.
3. روایت ضعیف، روایتی است که سلسله راویان یا بعضی از آنها فاسق باشند، یا برای خبر، سلسله سندی وجود نداشته باشد، و یا یکی از راویان ذکر شده باشد. ولی در نقل روایت ضعیف هم، می‏باید نخستین نقل کننده خبر ثقه باشد، تا بتوان اخبار ضعیف او را در حوزه مستحبات و مکروهات، به دیده قبول نگریست. بنابراین، چنین نیست که از هر کسی، اگر چه دروغگو، از هر کتابی، اگر چه بی پایه، و از هر کجا، اگر چه بر دیوار مسجد، بتوان روایتی را نقل کرد.
4. بحث در این جا، در خصوص اخبار ضعیف است و تعریف اخبار ضعیف هم مشخص است؛ ولی روایات تسامح در ادله سنن، به هیچ روی اخبار موهون را در بر نمی‏گیرد. اخبار موهون، اخباری است که موجب خدشه دار شدن ائمه یا مذهب می‏شود. بسیاری از روضه‏ها و نقل‏های مورد نظر ما، نه ضعیف، که موهون هستند و نقل اخبار موهون جایز نیست!
5. در نقل روایات ضعیف نیز باید توجه داشت که آنها را با اصول استنباط اسلامی و روایات صحیح و کلیات دینی تعارض نداشته باشند.
6. مشکل و مسئله امروز و دیروز ما این است که بسیاری از مصیبت‏های مشهور در میان مداحان، روضه خوانان و مردم، در کتاب‏های سیره و اصحاب مناقب، حتی به نقل ضعیف هم نیامده و از مصیبت‏ها و نقل‏های ساختگی به شمار می‏آیند.

9. جمود تاریخی و گویا نشدن تاریخ

ابن خلدون می‏گوید:
یکی از اسباب دروغ، عجز از تطبیق اوضاع و احوال با رویدادهاست.
بر این اساس، می‏توان یکی از عوامل تحریف واقعه را جمود در تاریخ و گویا نشدن آن به وسیله تحلیل گران شایسته و آگاه تاریخ دانست. عدم بازپروری داده‏های تاریخی، توسط آگاهان به آن در حوزه‏های گوناگون معارف، دو آفت عمده را در پی دارد: ایستایی، رکود و جمود در تاریخ که موجب عدم انتقال ذهنی و عینی از گذشته به حال و عدم بهره‏گیری مناسب از آن می‏شود که نتیجه این مسئله، پوسیدگی از درون و نیز عدم آزادگی است و دوم، بهره‏گیری و تفسیر نادرست تاریخ، به وسیله تحلیل گران بی مایه یا مغرض است که به انحراف آن می‏انجامد.
یکی از عوامل تحریف در فرهنگ عاشورا نیز، همین موضوع بوده و هست.
بنابراین، همواره باید ژرف نگران، بر اساس آگاهی از زمان و همه جانبه‏نگری، با تکیه بر داده‏های صحیح و پالایش پیرایه‏ها و اطلاعات دقیق و عمیق، به بازپروری، باز سازی و استخراج مفاهیم نوین و استنتاج آموزه‏های جدید برای توان‏مند ساختن فرهنگ عاشورا و عزاداری دست زنند تا از گزند جمود و خمود رهایی یابد.

10. سهل انگاری و تسامح منفی در به کارگیری روش‏ها

تفکری که امرزه وجود دارد و در گذشته با شدت بیش‏تری جریان داشته، این است که مسایل مربوط به عزاداری سیدالشهدا (ع)و روش‏های به کار گرفته شده در آن را، تافته‏ای جدا بافته از مجموعه مسایل دینی می‏داند. از این رو، انجام آن به هر گونه‏ای، درست است و ثواب دارد و احکام موضوعات عبادی بر آن حمل نمی‏شود بنابراین، ریا، دروغ و... چنان چه در راه ترویج و تقویت عزاداری ابی عبد الله (ع)باشد، بی‏اشکال است. به طور قطع ما هیچ سند دینی که بر این مسأله دلالت داشته باشد، نداریم. به نظر می‏آید که بیش‏تر گذری روان شناختی از برخی روایات عزاداری بدین مسأله باشد که به واسطه برداشت اشتباه یا مغرضانه صورت گرفته است. برای مثال ،در روایتی از امام صادق (ع)آمده است.
... هر کس در مرثیه حسین (ع)بیتی بخواند، پس بگرید- و به گمانم فرمود - یا خود را شبیه گریه کنندگان کند، پس بهشت برای اوست.
برداشت نادرست از این نوع روایات - که کم هم نیست - موجب شد تا آن را امری غیر عبادی و توصلی (از نظر فقهی) بپندارند و هر نوع عزاداری و گریاندن و گریستن را جزء آن به شمار آورند. برخی دیگر نیز از همین نظر گاه، آن را خارج از دایره احکام دینی به شمار آوردند و در حوزه مسایل عشق قلمداد کردند؛ چنان چه یکی از عالمان دینی اصفهان نیز گفته بود:
این کار، کار عشق است ؛ ربطی به دین ندارد.
مرحوم سید عبد الحسین شوشتری، از منظری فقهی به کالبد شکافی مسأله عبادی بودن عزاداری پرداخته و طرح توصلی بودن عزاداری را، شبهه‏ای برای گمراهی عوام دانسته است. وی دلایل تعبدی بودن امر عزاداری را، اجماع بر شرط بودن نیت در صحت و درستی آن، اصالت تعبدی بودن هر امر مأثور، استقرای تام در تعبدی بودن اعمالی از این قبیل، مانند گریه از ترس خدا و شمرده شدن عاشورا در زمره ده عملی که همه آن‏ها تعبدی هستند، بر می‏شمارد. .وی سپس به پاسخ این شبهه که ممکن است هر دو امر توصلی و تعبدی در عزاداری جمع شده باشد، از این رو رعایت شرایط تعبدی بودن آن لازم نیست، می‏پردازد و آن را مردود می‏داند؛ چرا که بر این اساس ،تمام عبادت‏های باطل، مطلوب و مشروع می‏گردد. آن گاه می‏نویسد:
این توهم فاسد باعث شده برای توصل به حصول ابکاء و بکاء و ایجاد آن، به هر وسیله‏ای متوسل شود ولو به منکرات و محرمات و بدعت‏هاو...و حال آن که عقوبت و مجازات معصیتی که در ضمن طاعتی انجام شود، مضاعف است؛ نه این که معفو باشد، چنان که امام (ع) می‏فرماید: «اطاعت خدا نمی‏شود از آن جهت که معصیت او می‏شود»
آری به سبب همین تسامح نارواست که گاه برخی عزاداری‏ها، به مجمعی از گناهان و سخنان و رفتارهای نامطلوب تبدیل می‏شود و آن چه ناسزاست، سزاوار شمرده می‏شود. توجیه آنان نیز این است که «برای امام حسین باشد؛ ایرادی ندارد» ؛ یعنی به طور دقیق نگرش «هدف، وسیله را توجیه می‏کند» نمود می‏یابد و به قول شهید مطهری، می‏گویند الغایات تبررّ المبادی ؛ نتیجه‏ها، مقدمات را تجویز می‏کند، در حالی که اگر هدف مقدس و مشروع است، باید وسیله‏ها نیز مقدس و مشروع باشند؛ چرا که به طور حتم، اگر وسایل نامقدس و نامشروع باشند، در دراز مدت نتیجه معکوس خواهد داد و بیش‏تر به هدم آن هدف خواهد انجامید.
با کمال تأسف باید گفت که این انگاره، در ذهن، اندیشه و عمل برخی عالمان دینی و بسیاری از واعظان، روضه خوانان، مداحان و مردم وجود داشته و هنوز نیز وجود دارد. نمونه آن، واقعه سازی هایی است که درباره رقیّه صورت می‏گیرد.
در حالی که در وجود شخصیتی به نام رقیه تردید وجود دارد ؛ برای وی از مدینه تا خرابه شام، تاریخ و مصیبت ساخته می‏شود. یا زبان حال هایی که به جز نارسایی و تحریف مفهومی، تحریف تاریخ و جعل آن نیز، به شمار می‏آید و به تدریج، به صورت واقعه و اصل تاریخی می‏آید ؛ مانند آمدن حضرت زهرا بر بالین ابالفضل (ع) نیز در اجرای مداحی‏ها، روضه‏خوانی‏ها و دسته‏ها، هر نوع شیوه‏ای به کار برده می‏شود و آنگاه با نام حسین (ع) توجیه می‏شود.

11. هراس نخبگان از عوام یا عوام زدگی آنان

از جمله عواملی که در گسترش و شیوع تحریفات و آسیب‏های عزاداری و رشد و نهادینه شدن آنها نقش داشته، سکوت یا تأیید و حمایت نخبگان دینی از این گونه مسایل بوده است. نقش و وظیفه اندیشمندان، آگاهان، بزرگان و نخبگان جامعه، به ویژه نخبگان دینی آن است که فراتر از درک عامه مردم، واقعیت‏های سطحی و زیرین جامعه را بشناسند، عوامل رشد و انحطاط را دریابند و به موقع و با روش مناسب، از خود واکنش نشان دهند. اگر همین نخبگان، به هر جهت از انجام وظیفه خود بازمانند، کوتاهی کنند و یا دچار اشتباه شوند، سیر انحراف و انحطاط شتاب بیش‏تری می‏گیرد.
به نظر می‏رسد که در جریان تحریف فرهنگ عاشورا، این موضوع، یکی از عوامل تکمیل کننده و شتاب بخش باشد. دلیل آن نیز دو چیز می‏تواند باشد:
یکی هراس نخبگان از عوام که با مخالفت و مقاومت جدی آنان روبه رو گردند و توفیقی نیابند و خود نیز جایگاه اجتماعی شان را از دست بدهند، یا آنکه اقدام در برابر آن را، بی فایده و پر ضرر دانسته‏اند و از این رو، به ورطه «محافظه کاری» در معنای غیر مثبت آن غلتیده‏اند.
دلیل دوم نیز همسویی کامل و همانند دیگر مردم اندیشیدن برخی از آنهاست که به عوام زدگی تعبیر می‏شود. عالم عوام زده، نه تنها مصلح نیست و نقش اصلاحی ایفا نمی‏کند، که در پی ساختن دستاویزی دینی و توجیه شرعی برای خرده فرهنگ‏های عوام نیز بر می‏آید که ممکن است از روی ساده اندیشی و یا غرض ورزی باشد.
پیرایش، پالایش و آرایش فرهنگ عمومی مردم، وظیفه نخبگان آگاه است. نقش نخبه و عالم دینی را، از جهت‏های گوناگون می‏توان به دیده‏بان، پزشک جراح یا چیزهای دیگر تشبیه کرد که در این موارد، فریاد کردن و عمل کردن اگر چه با واکنش منفی نیز مواجه شود، وظیفه او است.
گاه، عدم برخورد نامناسب با این پدیده‏های تحریف‏آمیز، به دلیل هراس از تضعیف و یا تخریب پایه‏ها و هنجارهای اعتقادی مردم است. البته این تحلیل، فاقد عنصر آینده نگری و دور بینی است ؛ چرا که اگر این تحریف‏ها در آینده از پرده بیرون افتد ـ که به طور حتم چنین است ـ خطرش برای مبانی اعتقادی، صدها برابر بیش‏تر است.

12. تبدیل شدن عزاداری به عادت

این مقوله، از آسیب‏های کلی مربوط به آداب دینی است. منظور از عادت نیز، آن چیزی است که بار اندیشه‏ای، برهانی و معنایی خود را به تدریج از دست داده و به هنجارهای تکراری تبدیل شده است.
یکی از دلایل مهمی که فرهنگ عزاداری به طور کامل نتوانسته نقش خود را ایفا کند و آموزه‏های اصلاحی و احیا گرانه قیام عاشورا را بازتاب دهد، همین موضوع است. بار عاطفی این حادثه قوی است. از این رو، ظرفیت عادت پذیری آن، به شدت افزایش می‏یابد. بسیاری از آسیب‏های فرهنگ عاشورا، از همین آبشخور سرچشمه می‏گیرد. هنگامی که موضوعی به عادت تبدیل شد، دیگر برای انسان به جا آورنده آن، هدف فقط انجام آن است و با به جا آوردن آن، تخلیه روانی می‏شود. در چنین صورتی، انتظار معنا دار بودن این عمل و پویایی آن، انتظاری بی معناست ؛ چرا که از هر تأمل عقلانی و حتی در حد افراط آن ؛ هر گونه تأمل عرفانی نیز تهی است. دیگر خود این عمل اصالت خواهد داشت و نه چیزی دیگر. این چنین است که از لحاظ اجتماعی، می‏تواند اثر نامطلوبی نیز داشته باشد ؛ یعنی نقش توجیه‏گر و تخدیر گرانه به خود بگیرد. گاهی توجیه‏گر کار زشت به جا آورندگان می‏شود، گاه، دغدغه‏های وجدان را کاهش می‏دهد و گاه نفس ملامت‏گر را به خاموشی وا می‏دارد.

13. آمیخته شدن فرهنگ‏های قومی و سرزمینی با عزاداری

عزاداری، سنتی اجتماعی و مردمی است. از این رو، هر ملتی و هر سرزمینی، از پیش شکل خاص عزاداری خود را دارد و عزای امام حسین (ع) را، بر همان پایه تبیین و تعریف می‏کند. البته به تلقین‏ها و نمادهایی نیز دست می‏یازد، ولی قالب اصلی و کلی، همان قالب عزاداری خویش است. بدین جهت، نه تنها شکل و ظاهر و ریشه عزاداری به شیوه فرهنگی و قالب عزاداری سرزمین‏ها و ملت‏های مختلف وابسته است، که گاه روحیات و خلقیات یک قوم وملت نیز، در شکل روایت و باز سازی و تفسیر حادثه نیز مؤثر است. از این رو، همانگونه که زبان‏ها و الفاظ از قومی به قوم دیگر، و از سرزمینی به سرزمین دیگر متفاوت است، شیوه‏های عزاداری و شدت و ضعف آن و چگونگی برداشت و تجسم نهضت عاشورا، می‏تواند براساس ویژگی‏های فرهنگی و اجتماعی آنان متفاوت باشد. بدین سان، فرهنگ عزاداری مردم عراق، پاکستان، اردن، بحرین، لبنان، ترکیه و نقاط دیگر جهان، هر یک به تناسب فرهنگ کلی مردمان آن، با یکدیگر متفاوت است. اگر چه این هم سازی میان گرامی داشت امام حسین (ع) و نهضت عاشورا، با فرهنگ عزاداری کلی یک ملت و سرزمین، طبیعی به نظر می‏رسد، باید نکته‏ای را در نظر داشت و آن، تلاش برای هماهنگ ساختن و قاعده‏مند کردن عزاداری سید الشهداء بر اساس فرهنگ یک ملت با فلسفه و اهداف و روح قیام است.
این موضوع ضمن آن که از ورود تحریفات خواسته و ناخواسته جلوگیری می‏کند، به اعتلای فرهنگ عمومی جامعه نیز می‏انجامد. البته مسئله دیگر که بسی مهم‏تر و در مسیر انحراف مؤثر است، عاریه گرفتن فرهنگ عزاداری قومی توسط قوم دیگر و ملتی توسط ملت دیگر، آن هم نه نقاط قوت که نقاط ضعف و قالب‏های شکلی آن است. نمونه‏های بارز آن، ورود قمه زنی از ترکیه عثمانی و یا به روایتی از مسیحیت و زنجیر زنی از هندوستان به عزاداری‏های ایران و عراق است.

14.ضعف دانش و بینش عمومی

فقدان یا نقصان دانش و اندیشه در جامعه، زمینه ساز هر گونه انحراف و تحریفی است. در این زمینه، میزان و سطح سواد عمومی جامعه، عامل مهمی است. در این میان تعداد باسوادان جامعه، سطح سواد اقشار و گروه‏های سنی تأثیرگذار چون جوانان، میانگین تحصیلات در جامعه، و نیز میانگین سواد نخبگان و سکان داران هدایت امور جامعه، اهمیت دارد. به یقین، در جامعه‏ای که بیش‏تر افراد آن، بی سواد یا کم سواد باشند، میزان و شدت شیوع تحریفات و خرافات بسیار بالاست. از سوی دیگر، اظهار مطالب درست و علمی و عمیق از سوی عالمان آگاه نیز به سبب نبود قدرت هضم و درک آنها دشوار است.
مسئله دیگری که ارتباط محکمی با دانش عمومی پیدا می‏کند، بینش عمومی است که با سطح کیفی دانش و اطلاعات ارتباط دارد. هر چه سطح بینش و فرهنگ عمومی ـ که یکی از ارکان آن دانش است ـ بالا باشد، روحیه پرسشگری، نقادی و نقد پذیری و نیز درک و تحلیل موضوعات هم بالاتر خواهد بود که نتیجه آن، از بین رفتن امنیت روانی برای طرح کنندگان مطالب سست و بی پایه، و اعتلای جایگاه عالمان و واعظان آگاه و مصلح است.

پی نوشت:

1- چشمه خورشید، دفتر اول، 1374ش، ص 429.
2-حماسه حسینی، ج 1، ص 76.
3-قیام مسیحی، میشل توماس، برگردان حسین توفیقی، قم، مرکزمطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب. چ1، 1377، ص 87 ـ 89.
4-حماسه حسینی، ج 1، ص 77.
5-نگرشی انتقادی ـ تاریخی به ادبیات عاشورا، سید عبدالحمید ضیایی، تهران، نقد فرهنگ، چ1، 1381، ص 135.
6-همان، ص 135.
7-ارزیابی سوگواری‏های نمایشی، ص 385.
6-همان، ص 135.
7-ارزیابی سوگواری‏های نمایشی، ص 385.
8-دیوان سروش اصفهانی، به اهتمام محمد جعفر محجوب، تهران، امیر کبیر، چ 1، 1332، ج 2، ص 739؛ عاشورا و شعر فارسی، حسن گل محمدی، تهران، اطلس، چ 1، 1336، ص 151.
9-حماسه حسینی، ج 1، ص 95.
8-دیوان سروش اصفهانی، به اهتمام محمد جعفر محجوب، تهران، امیر کبیر، چ 1، 1332، ج 2، ص 739؛ عاشورا و شعر فارسی، حسن گل محمدی، تهران، اطلس، چ 1، 1336، ص 151.
9-حماسه حسینی، ج 1، ص 95. 10-همان، ص 41.
11-همان، ص 44.
12-همان، ص42.
13-همان ص 45.
14-همان، ج،
15-اسرار الشهادت، فاضل در بندی، ج 3، ص 43.
16-همان، ج3،ص 40.
17-محرق القلوب ،ملا مهدی نراقی، چ سنگی، صص 101-102
18-حماسه حسینی، ج1، ص41.
19-حماسه حسینی، ج1، ص46
20-همان، ج1، ص 286.
21-روضة الشهدا، ملا حسین کاشفی، تصحیح، علامه شعرانی، تهران، اسلامیه، چ 4، 1371ق، صص 321و 346.
22-منتخب طریحی، فخر الدین طریحی، قم، ص 131، بی‏تا.
23-گنجینه اسرار، عمان سامانی، تصحیح: فریدون حداد سامانی، شهر کرد، عمان، چ1، 1371ش، ص 51. سروش اصفهانی نیز شعری در این باره دارد .ر.ک: عاشورا و شعر فارسی ص 158.
24-حماسه حسینی، ج 1، ص 26.
25-همان، ص 50.
26-لهوف، سید بن طاووس، برگردان: عباس عزیزی، صص 216ـ 217.
27-حماسه حسینی، ج 1، ص 362.
28-نگرشی انتقادی ـ تاریخی به ادبیات عاشورا، ص 138.
29-همان، ص 138. 30-ارزیابی سوگواری نمایشی، صص 217ـ 221، با تلخیص.
28-نگرشی انتقادی ـ تاریخی به ادبیات عاشورا، ص 138.
29-همان، ص 138. 30-ارزیابی سوگواری نمایشی، صص 217ـ 221، با تلخیص.

منبع: پگاه حوزه

   برچسب‌ها: فرهنگ عاشورا, آسیب‏ها و تحریف‏ها, 1
   
+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

قرآن و جلوه‏های عزّت و آزادگی در نهضت امام حسین علیه‏السلام(1)

نويسنده:علی کرمی

مفهوم «عزّت» در فرهنگ واژه شناسان

واژه «عزّت» و بزرگ‏منشی در فرهنگ واژه‏شناسان به معنی عزیز، دوست داشتنی، گرامی، نیرومند، بی نظیر(1)، کمیاب، نایاب،(2) ارجمند، ارجدار، سخت، گران و دشوار، انجام ناشدنی، غیرقابل نفوذ و شکست‏ناپذیر آمده،(3) و نیز وصف و حالتی است که اگر در دنیای وجود انسان راه یافت و فرد، جامعه و تشکیلاتی به آن گوهر گرانبها و زندگی‏ساز آراسته گردید، آن حالت اجازه مقهور شدن و تن سپردن به ذلّت و فرومایگی را به او نمی‏دهد، و وی را در برابر مشکلات، موانع رشد، دشواری‏های طاقت فرسا، دشمنان ددمنش، فراز و نشیب‏های تند و سخت و انواع وسوسه‏ها و دمدمه‏های ویرانگر و لغزاننده، شکست‏ناپذیر و بیمه می‏سازد.
اصل این واژه و مفهوم آن از ریشه «عَزاز» (زمین سخت و نفوذناپذیر) گرفته شده؛ به همین جهت هنگامی که گفته می‏شود: «اَرْضٌ عَزازٌ»؛ منظور زمین سخت و نفوذناپذیر است، و آن گاه که گفته می‏شود: «تَعَزَّزَ اللَّحْمُ» منظور این است که: «گوشت، در بازار به گونه‏ای کمیاب و یا نایاب شده است، که نمی‏توان به آن دست یافت».(4)
با این بیان شاید بتوان گفت که این واژه در اصل به مفهوم صلابت، و شکست‏ناپذیری آمده، آن گاه به تناسب ریشه و از باب توسعه در به کارگیری معانی دیگر، به مفهوم عزیز، ارجمند، نایاب، توانا، و حتی تعصب، خودبزرگ پنداری در برابر حق و حق‏ناپذیری نیز به کار رفته است.

قرآن و کاربرد این واژه

در آیات قرآن نیز واژه «عزّت» و مشتقات آن در این معانی و مفاهیم به کار رفته است:
1ـ عزیز و ارجمند، در برابر ذلیل و بی‏ارج و بها:«فَلَمّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»(5)
«پس هنگامی که برادران یوسف بر او وارد شدند، گفتند: هان ای عزیز! ... .»(6)
2ـ سرفراز و پرصلابت، دربرابر فروتن و نرمخو:«یَا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یِاْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ اَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ»(7)
«ای کسانی که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما از دین و آیین خویش برگردد به خدا زیانی نمی‏رساند، چرا که به زودی خدا گروهی را خواهد آورد که آنان را دوست می‏دارد و آنان نیز او را دوست می‏دارند؛ با مردم با ایمان و قانونگرا فروتن و نرمخو هستند، و بر کفرگرایان و قانون ستیزان پرصلابت و سرفراز.»
3ـ نیرومندتر و پرتوان‏تر، در برابر ناتوان‏تر و زبون‏تر:«اَنَا اَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ اَعَزُّ نَفَرا»(8)
«دارایی من از تو افزون‏تر است و از نظر شمار نفرات نیز از تو پرتوان‏ترم.»
4ـ غالب و چیره، در برابر مغلوب و شکست‏پذیر:«إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِیَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ»(9)
«این برادر من است. او نود و نه عدد میش دارد، و من تنها یک میش دارم، امّا او می‏گوید: آن را هم به من واگذار کن؛ و در سخنوری بر من چیره شده است.»
5ـ شکوه و شکست‏ناپذیری:«اَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَاِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعاً»(10)
«... آیا اینان به راستی سرافرازی و پیروزمندی را نزد حق‏ناپذیران می‏جویند؟! این پنداری بی اساس است! چرا که پیروزمندی و سرافرازی یکسره از آن خدا و نزد اوست.»
6ـ سخت و دشوار:«لَقَدْ جآءَکُم رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ ...»(11)
«بی‏تردید برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او گران است شما در رنج و دشواری بیفتید ... .»
7ـ عزیزتر و ارجمندتر:«قالَ یا قَوْمِ اَرَهْطی اَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِّنَ اللّهِ ...»(12)
«هان ای قوم من! عشیره کوچک من بر شما از خدا عزیزتر است که فرمان او را پشت سر خویش افکنده و او را از یاد برده‏اید؟»
8ـ تعصب و سرکشی و حق‏ناپذیری:«بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ»(13)
«آنان که کفر ورزیدند در سرکشی و ستیزه‏اند.»
با این بیان، واژه «عزّت» به تناسب مفهوم اصلی‏اش ـ که سختی و نفوذ ناپذیری است ـ گاه در سرکشی و حق‏ناپذیری نیز به کار رفته است، که در این صورت، به بیان «راغب» با این واژه، گاه ستایش می‏گردد و گاه نکوهش.

حقیقت عزّت و آزادگی

واژه «عزّت» در فرهنگ قرآن و عترت به مفهوم اوج‏گرفتن به مرحله توانمندی معنوی و اخلاقی و عظمت روح و توسعه شخصیت و آراستگی به مهر و مدارا و صلابت و شکست‏ناپذیری روان در برابر باطل و بیداد آمده است.
این قدرت شگرف و شکست‏ناپذیر، در مرحله نخست از ژرفای جان انسانِ خودساخته سرچشمه می‏گیرد و پس از سربرآوردن از رویشگاه خویش، به تدریج در کران تا کران اندیشه و عقیده، زبان و قلم، دست و دیده، گفتار و کردار و برنامه‏ها و هدف‏ها و روش زندگی او تجلی می‏یابد و آن گاه به او عظمت و شکوه و معنویت و مهر و مدارا و شکست‏ناپذیری می‏بخشد.
کسی که به این ویژگی انسانی و معنوی آراسته شود، از سویی به راستی تجسم اخلاص وپاکی، حق‏گرایی و حق‏پذیری، فروتنی و بردباری، صلح‏جویی و مدارا در ابعاد گوناگون زندگی می‏شود و در همان حال خود را فراتر از برده‏منشی و دنباله‏روی، فراتر از بافتن و شنیدن چاپلوسی‏ها و ستایش‏های چندش‏آور و لقب‏های پوشالی و پرطمطراق، فراتر از فرمانبرداری‏های چاکرمنشانه و اهانت‏آمیز می‏خواهد.
به مرحله‏ای اوج می‏گیرد و خود را عزیز می‏دارد که نه در برابر زر و زور، نفوذ می‏پذیرد و نه در برابر نیرنگ و فریب؛ نه بیداد و ناروا را تحمل و نه آن را به دیگران تحمیل می کند و نه می‏تواند نظاره‏گر اسارت مردمی در چنگال این آفت‏های عزّت‏کش و ذلّت‏بار باشد و دم فرو بندد.
آری، حقیقت عزّت و آزادگی پذیرش مدیریت خِرَد و وجدان بر جان و جامعه و رعایت مقررات و حقوق مردم است، نه انبوهی شعر و شعار بدون عمل و فرصت‏سوز.
امیرمؤمنان عزّت و آزادگی واقعی را تواضع و فروتنی در برابر حق و عدالت می‏نگرد:
«اَلْعِزُّ اَنْ تذِّلَ لِلْحَقِّ اِذا لَزِمَکَ.»(14)
امام صادق علیه‏السلام فرمودند:
«شَرَفُ الْمُؤْمِنِ قِیامُهُ بِاللَّیلِ وَ عِزُّهُ کَفُّ الأذْی عَنِ النّاسِ.»(15)
«شرف انسان در شب زنده‏داری اوست و کرامت و آزادگی‏اش در عدالت و دست نگاه داشتن از آزار مردم و رعایت حقوق آنان.»
«اَلصِّدقُ عِزٌّ وَ الْجَهْلُ ذُلٌّ.»(16)
«آراستگی به راستی و درستی، عزّت و آزادگی است و جهالت و نادرستی، ذلّت و خفت است.»
«حُسْنُ خُلْقِ الْمُؤْمِنِ مِنَ التَّواضُعِ، وَ عِزُّهُ تَرْکُ الْقِیلِ وَ الْقـالِ.»(17)
«منش شایسته انسان با ایمان از تواضع و فروتنی اوست و عزّت و آزادگی او، در وانهادن جنجال و هیاهو و زبان و سیاست خشونت‏بار است.»

قرآن و جلوه‏های عزّت و آزادگی نهضت امام حسین علیه‏السلام

گذشت که «عزّت» به مفهوم توانایی، شکست‏ناپذیری، استقلال، پیروزی، استواری، ریشه‏داری، سلطه‏ناپذیری و عدم تحمیل سلطه در میدان‏های مادی و معنوی و رعایت کرامت خود و دیگران است، و در برابر آن، وابستگی، دنباله‏روی، تزلزل، بی‏ریشگی، ذلّت، حقارت، پستی، زبونی، زورمداری، خودکامگی، از خودبیگانگی، فرومایگی و خودباختگی قرار دارد. آن، از ویژگی‏های انسان مترقی و جامعه باز، شایسته سالار، قانونمدار، مطلوب و راستین اسلامی است، و این یکی، خصلت فرد و نشان جامعه شرک‏پذیر، شخص‏پرست، استبدادزده و ستم‏پذیر است.
... و حسین علیه‏السلام بزرگ‏آموزگار این ویژگی پرجاذبه انسانی و اخلاقی و درخشان‏ترین سمبل این راه افتخارانگیز است. یکی از هدف‏های بلند نهضت عزّت‏طلبانه عاشورا، نفی ذلّت و ذلّت‏پذیری از سیما و منش فرد و جامعه در بند استبداد اموی، آن گاه عزّت‏آموزی و عزّت‏طلبی و نشان دادن راه آزادمنشی و آزادگی مطلوب قرآن وپیامبر و بهادادن به کرامت و حقوق انسان در عصرها ونسل‏هاست، واز این زاویه است که می‏توان جلوه‏های عزّت وآزادگی مورد نظر قرآن را در نهضت حسین علیه‏السلام ویا نُمودهای عزّت وآزادمنشی عاشورا را در آینه قرآن به نظاره نشست.
هنگامی که به زندگی پر افتخار پیشوای آزادی و نهضت آزادی‏خواهانه عاشورایش می‏نگریم، به روشنی در می‏یابیم که آن نمونه درخشان عزّت و شکست‏ناپذیری قرآن، در حرکت فکری و فرهنگی و ذلّت‏زدای خویش در تدارک آفرینش عزّت و شکوه برای جامعه و در اندیشه افشاندن بذر سربلندی و سرفرازی در مزرعه خزان‏زده روزگار خویش و آن گاه شکوفا و بارور ساختن و به گل‏نشاندن آن‏هاست.
آن حضرت موجبات واقعیِ عزّت و آزادگی را در رنگ و نژاد، زبان و لغت، حسب و نسب، قبیله و عشیره، عامل جغرافیایی و رفاه مادّی، تشکیلات حزبی و وابستگی به قطب‏های زور و تزویر، موقعیت سیاسی و اجتماعی و مذهبی و... نمی‏نگرد، بلکه به سان قرآن، موجبات عزّت را در بینش و آگاهی ژرف، در ایمان و عشق و رابطه خالصانه و دوستانه با سرچشمه عزّت‏ها، در اطاعت و فرمانبرداری از او و در توکّل و اعتماد بر او می‏نگرد،(18) و این یکی از ویژگی‏ها و ابعاد نهضت استبداد ستیز و آرمانخواهانه آن حضرت است.
اینک این شما و این هم نمودهای عزّت و و آزادگی مورد نظر قرآن در موضع‏گیری و عملکرد ترجمان عزّت و آزادگی:
1ـ مقاومت منطقی و شکست‏ناپذیر در برابر بیعت‏خواهی زورمدارانهدوران تیره و تار بنیان‏گذار سلسله پرفریب و بیدادپیشه اُموی، با مرگ معاویه به پایان رسید، وفرزند مغرورش یزید نامه‏ای به فرماندار مدینه نوشت که از مردم آن سامان، به ویژه از حسین علیه‏السلام برای او ـ به عنوان پیشوای اسلام ـ بیعت بگیرد! در آن نامه دستور داد که: اگر او از بیعت سرباز زد، بی‏درنگ گردنش را بزن و سرش را به سوی من گسیل دار؛ «اِنْ أَبی عَلیْکَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَابْعَثْ إِلَّی بِرَأْسِهِ.»(19)
فرماندار، پیشوای آزادی را به فرمانداری دعوت کرد و از او خاست تا با یزید به عنوان رهبر امّت بیعت کند، امّا حسین علیه‏السلام با منطق و مدارا روشنگری فرمود که: به کف گرفتن قدرت ملّی و امکانات جامعه بانهان‏کاری و بدون حضور مردم نشاید، از این رو بیعت خواستن ـ آن هم از انسانی همانند من ـ باید شفاف و در حضور مردم انجام پذیرد، نه نهانی و در پشت درهای بسته؛ بر این باور هنگامی که مردم را برای بیعت فراخواندی، مرا نیز دعوت نما تا دیدگاه خویش را در حضور همگان اعلام دارم؛ «أیُّهَا الْأَمیرُ، إِنَّ الْبَیْعَةَ لاتَکُونُ سِرّا، وَلکِنْ إِذا دَعَوْتَ النّاسَ غَدا فَادْعُنا مَعَهُمْ.»
«مروان» ـ که از مهره‏های کهنه‏کار رژیم اموی بود و خود عنصری تجاوزکار و نیرنگباز، و در آن نشست حضور داشت ـ رو به فرماندار کرد که: سخن او را نپذیر، و اگر دست بیعت نمی‏دهد گردنش را بزن! حسین علیه‏السلام از آتش‏افروزی مروان خشمگین شد و ضمن نکوهش سبک زورمدارانه او(20)، رو به فرماندار کرد، و با شهامت و صداقتی وصف‏ناپذیر، در ترسیم موضع عزّت آفرین و آزادمنشانه‏اش، خود را فرزند وحی و آموزگار قرآن و ذلت‏ناپذیر وصف نمود و فرمود:
«أیُّهَا الْأَمیرُ! إِنّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنُ الرِّسالَةِ، وَمُخُتَلَفُ الْمَلائِکَةِ، وَبِنا فَتَحَ اللّهُ، وَبِنا خَتَمَ اللّهُ، وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ، شارِبُ الُخَمْرِ، قاتِلُ النَّفُسِ الْمُحَرَّمَةِ، مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ لَیْسَ لَهُ هذِهِ الُمَنْزِلَةِ، وَ مِثْلی لایُبایِعُ بِمِثْلِهِ ... .»(21)
«هان ای امیر! تو نیک می‏دانی که ما، خاندان پیامبر و گنجینه رسالت هستیم؛ خانه ما محلّ آمد و شد فرشتگان و جایگاه فرود قرآن و رحمت خداست. خدا، اسلام را به وسیله خاندان ما آغاز کرد و سرانجام نیز به وسیله ما جهان‏گستر خواهد ساخت؛ امّا یزید در منش و روش، عنصری است گناه‏پیشه، می‏گسار، خونریز، برده و ذلیل هوای دل، که بی‏هیچ پروایی به جنایت و بیداد دست می‏زند و مرز مقررات خدا را می‏شکند و خود را به زشتی و گناه آلوده می‏سازد؛ از این رو فردی چون من با این ریشه و تبار پرافتخار و خاندان درخشان و سبک ومنش عادلانه و بشردوستانه، با عنصر خودکامه و تبهکاری چون یزید ـ که مدیریت دنیای وجود خود را به کشش‏های حیوانی سپرده است ـ دست بیعت نخواهد داد.»
بامداد همان شب، آن حضرت برای آگاهی از روند رخدادها بیرون آمد و بر سر راه خویش، «مروان» را دید. او با زبان تطمیع و تهدید از او بیعت خواست، اما پیشوای آزادی با تلاوت آیه‏ای از قرآن، به ترسیم جلوه دیگری از ذلّت‏ناپذیری و مبارزه مسالمت‏آمیز و عادلانه خویش با قدرت فاسد و استبدادپیشه پرداخت و فرمود:
«اِنّا للّه‏ِِ وَإنّا إلیه راجعونَ، وَعَلَی الإِسلامِ السَّلامِ إِذْ قَدْ بُلیَت الاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یَزید ، وَلَقدْ سَمِعتُ جَدّی رَسولَ اللّه‏ یَقولُ : الخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلی آلِ أبی سُفیان ... .»(22)
«آن گاه که عنصر آلوده‏ای به سان یزید، با آن منش زشت و ظالمانه، زمام امور جامعه را به کف گیرد و مردم به زمامداری چون او گرفتار آیند، باید فاتحه اسلام و رشد جامعه را خواند. سپس افزود: من از نیای گران قدرم پیامبر شنیدم که می‏فرمود: مدیریت و زمامداری جامعه بر خاندان ننگین ابوسفیان، به دلیل تاریک‏اندیشی ومنش ذلّت‏بار و برده‏ساز آن‏ها حرام است... .»
مروان از استبدادستیزی و آزادی‏خواهی و بزرگ‏منشی آن حضرت سخت در خشم شد، واز او جدا گردید.
2ـ طلوع تازه نماد عزّت و آزادگیدر دیدار دیگری، «مروان» کوشید تا با سلاح ترغیب و تهدید ـ که دو وسیله تجربه شده و اثرگزار استبداد برای شکستن بسیاری از اراده‏ها و مقاومت‏هاست ـ او را به سکوت و سازش وادار ساخته و از او به سود یزید بیعت گیرد، که آن خداوندگار عزّت و شکست‏ناپذیری، تطمیع و تهدید او را به هیچ انگاشت و بامنطق و شکیبی استوار و کوه‏آسا فرمود:
«اِلَیْکَ عَنِّی فَاِنَّکَ رِجْسٌ، اَنَا مِنْ اَهْلِ بَیْتِ الطَّهارَةِ الَّذِینَ اَنْزَلَ ا للّهُ فِیْهِم عَلی رَسُولِهِ: اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا.»(23)
«هان ای مروان! از من دور شو که تو در اندیشه و منش، عنصری ناپاک هستی، و من از خاندانی هستم که خدا در وصف پاکی اندیشه ومنش آن،این آیه را فرو فرستاد که: هان ای خاندان پیامبر! خدا می‏خواهد هر گونه پلیدی را از شما بزداید و شما را آن‏گونه که می‏باید پاک و پاکیزه سازد.»(24)
این گونه آن سمبل عزّت و آزادگی، در نخستین گام‏ها از نهضت ذلّت ستیز و آزادی‏خواهانه و آزادپرورش، از سویی از کتاب عزّت و سرفرازی الهام می‏گیرد و با رژیم ستم و تحقیر رو به رو می‏شود، و از دگر سو با بینش و منش محبوب و ماندگارش، به صورت نمونه درخشان عزّت و نُماد آزادگی قرآن در چشم‏انداز عزّت‏خواهان طلوعی تازه می‏آغازد.
3ـ هجرت تاریخ‏سازآن حضرت پس از افشاندن بذر ستم‏ستیزی و شکست‏ناپذیری بر مزرعه دل‏ها در مدینه، در ادامه کار، آماده حرکت به سوی خانه خدا می‏شود و به هجرتی دیگر دست می‏زند، امّا چگونه و چه سان؟ او به سان موسی گام به آن سفر تاریخی و آن هجرت دادجویانه می‏نهد و با همان واژه‏ها و جمله‏ها و نیایشی که آن پیامبر آزادی و نجات بر لب زمزمه می‏نمود:
«فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ»(25)
«پس موسی هراسان و نگران از آن جا بیرون رفت، در حالی که نیایش‏گرانه می‏گفت: پروردگارا، مرا از شرارت گروه بیدادگران نجات‏بخش!»(26)
بدین گونه نشان داد، همان سان که موسی به خاطر یاری ستمدیدگان و برای زدودن استبداد سیاهکار فرعون و آثار خفت‏آور آن، چشم از آسایش و آرامش می‏پوشد و آماده به جان خریدن رنج و آوارگی می‏شود، او نیز به منظور مبارزه با استبداد مخوف اموی و زدودن آثار برده‏ساز و ذلیل‏پرور آن، از خانه و حرم پیامبر چشم می‏پوشد و آماده هجرت و ادامه مبارزه می‏شود، تا روح عزّت و آزادگی و همّت و بالندگی را در کالبد سرد جامعه بدمد و خون عدالت‏خواهی و شکست‏ناپذیری را در رگ‏های آن مردم بلازده و تحقیرشده تزریق کند، و به عصرها و نسل‏ها نیز درس آزادی‏خواهی و عزّت‏طلبی مورد نظر قرآن و پیامبر را بیاموزد. با این بیان همان سان که موسی و مسیح و محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نُماد آزادگی و شکوه قرآن هستند، حسین علیه‏السلام نیز جلوه و نُماد جاودانه عزّت و سرفرازی در آینه کتاب خدا می‏گردد.
4ـ هدف آزادمنشانه با وسیله و راه و روش درستآن نمونه درخشان عزّت و آزادگی پس از تصمیم به هجرت تاریخ‏ساز خویش، نه از بی‏راهه، که از شاهراهی که مدینه را به مکه پیوند می‏داد، حرکت کرد. پاره‏ای از نیک‏اندیشان ـ که از خشونت استبداد آگاه بودند ـ پیشنهاد کردند که: ای کاش از این شاهراه نمی‏رفتید؛ چرا که خطر تعقیب دشمن شما را تهدید می‏کند؛ «لَوْ تَنَکَّبْتَ الطَّریقَ الْاَعْظَمَ»؛ امّا آن روح بزرگ شهامت و عزّت نپذیرفت و فرمود:
«لا وَ اللّهِ لا اُفارِقُهُ حَتی یَقْضِیَ‏اللّهُ مـا هُوَ قـاضٍ.»(27)
«نه، به خدا سوگند من شاهراه را رها نمی‏کنم و به راه‏های کوهستانی و بی‏راهه‏ها پناه نمی‏برم تا آنچه خدا مقرر فرموده است به آن نایل آیم.»
بدین‏سان تفاوت ژرف بینش و منش آن نُماد سرفرازی و شکوه با دیگر مخالفان استبداد در این مرحله آشکار می‏گردد؛ چرا که:
یک: آن حضرت پس از دعوت فرماندار اموی، هدفمند و با نرمش و مدارا حضور می‏یابد، در حالی که مخالفانی چون «عبداللّه بن زبیر» نه.
دو: او با صراحت و حکمت موضع عزّت‏خواهانه و ذلّت‏ناپذیر خویش را در مرکز قدرت استبداد اعلام می‏دارد و ماهیت زورمدارانه و منحط حکومت، شیوه فریبکارانه و شرک آلود مدیریت و بی لیاقتی و فرومایگی حاکمان را مشخص می‏سازد، اما دیگر مخالفان استبداد نه جرأت حضور در فرمانداری را نشان می‏دهند و نه موضع خود را بیان می‏کنند، بلکه شبانه ومخفیانه و از بی‏راهه می‏گریزند.
سه: آن نُماد عزّت و آزادگی نمی‏پسندد که مبارزه منطقی و خردمندانه و قانونی‏اش با اداره جامعه به سبک بسته و استبدادی، ذرّه‏ای رنگ و بوی مخالفت یاغیان و فراریان را بگیرد، به همین جهت از شاهراه می‏رود و بر آن است تا در برابر دیدگان مردم باشد و سخنان روشنگر وهمّت آفرین‏اش به گوش‏ها برسد؛ و بدین وسیله روح مبارزه با باطل و نفی تحمیل خفّت و ذلّت را در مردم می‏دمد، در حالی که دیگر منتقدان و مخالفان از بی‏راهه و دور از چشم مردم فرار را بر قرار بر می‏گزینند.
چهار: آن حضرت نشان می‏دهد که هدف مقدس و آزادمنشانه را باید با وسایل عزّت‏مندانه ودرست جست، نه از هر بی‏راهه و روش ناپسند.
پنج: او بر خدا اعتماد می‏کند و سوگند یاد می‏کند که شاهراه را رها نمی‏کند و به راه‏های کوهستانی و بی‏راهه‏ها پناه نمی‏برد، تا آنچه خدا مقرر فرموده است پیش آورد؛ چرا که در اوج ایمان و عرفان و یقین است.
شش: او حق‏پذیری و عزّت‏خواهی و انتخاب درست مردم را ـ اگر زور و فریب حاکم به آنان اجازه سنجش و مقایسه و آزادی گزینش دهد ـ باور دارد؛ چرا که به منطق پرجاذبه و منش مترقی و انسانی خویش ایمان دارد و یقین دارد که اگر آزادی اندیشه و بیان و رأی و انتخاب مردم به رسمیت شناخته شود، این گام بلند، بهترین تضمین برای سلامت جامعه از استبداد و فساد وسپرده شدن امانت ملی و دینی مردم به فرهیختگان و برترین‏هاست و هرچه این حق ابتدایی وانسانی مردم، به هر بهانه و محملی پایمال گردد، زمینه نهانکاری و فساد و بیداد بیشتر فراهم می‏شود.
5ـ هدفمندتر و شکست‏ناپذیرتر از موسی علیهالسلامحسین علیه‏السلام هنگامی که به آستانه حرم خدا رسید، به تلاوت هدفمند این آیه الهام‏بخش پرداخت که:
«وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ»(28)
«هنگامی که موسی به سوی شهر مدین روی نهاد، گفت: امید که پروردگارم مرا به راه راست راه نماید.»(29)
بدین‏سان آن حضرت با تلاوت این آیه، روشنگری کرد که:
یک: همان گونه که هجرت موسی از شهر و دیار خویش، هدفمند و حکیمانه بود، هجرت او نیز چنان است.
موسی برای باز آوردن عزّت و آزادگی مردم خویش و رهایی آنان از ذلّت و استبداد فرعون دست به هجرت و پناهندگی به سر زمین دیگر می‏زند، آن خداوندگار عزّت و آزادگی نیز برای نجات و آزادی امّت پیامبر از تحقیر و تحمیل استبداد اموی.
دو: نهضت افتخارآفرین و عزّت‏ساز او، به سان بعثت و حرکت آزادیخواهانه موسی است، ودر برابر او رژیم و تشکیلاتی است که در محتوا و روش مدیریت و پایمال ساختن مقررات وحقوق مردم، فرعونی است و ره‏آوردش نیز چیزی جز خشونت و برده‏پروری و پایمال ساختن حرمت وکرامت انسان‏ها نیست، گرچه در قالب مذهب سالاری و به نام خدا و به بهانه جانشینی پیامبر، به آن فجایع دهشتناک دست می‏یازد.(30)

پی نوشت ها:

1ـ سوره فصلت (41) آیه 41.
2ـ الرائد، ج 2، ص 1183 واژه «عزّت».
3ـ منجد الطلاب، واژه «عزّت».
4ـ مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، واژه «عزّت»، ص 344.
5ـ سوره یوسف (12) آیه 88؛ سوره فصّلت (41) آیه 41؛ سوره نمل (27) آیه 34.
6ـ گفتنی است که واژه «عزیز» یکی از صفات خداست، و در قرآن، فراتر از 92 بار، ذات بی همتای او با این صفت یاد شده و این واژه در این مورد به کار رفته است.
7ـ سوره مائده (5) آیه 54.
8ـ سوره کهف (18) آیه 34؛ سوره منافقون (62) آیه 8.
9ـ سوره ص (38) آیه 23.
10ـ سوره نساء (4) آیه 139؛ سوره یونس (10) آیه 65؛ سوره صافّات (37) آیه 180؛ سوره ص (38) آیه 82؛ سوره شعراء (26) آیه 26؛ سوره فاطر (35) آیه 10؛ سوره مریم (19) آیه 81.
11ـ سوره توبه (9) آیه 128.
12ـ سوره هود (11) آیه 92.
13ـ سوره ص (38) آیه 2؛ سوره بقره (2) آیه 206.
14. میزان الحکمة، ج 6، 290.
15ـ همان.
16ـ همان.
17ـ همان.
18ـ این عوامل عزّت ساز، هر کدام از منطق و منش جالب او دریافت می‏شود، که در ادامه بحث به تدریج به آن‏ها می‏رسیم.
19ـ مثیر الأحزان، ص 24؛ لهوف، ص 97؛ وقعة الطّف لأبی مخنف، ص 75.
20ـ تاریخ طبری، ج 7، ص 34؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 74.
21ـ مثیر الأحزان، ص 24؛ لهوف، ص 98.
22ـ مثیر الأحزان، ص 25؛ لهوف، ص 99.
23ـ سوره احزاب (33) آیه 33.
24ـ الفتوح، ابن اعثم، ج 5، ص 24.
25ـ سوره قصص (28) آیه 21.
26ـ وقعة الطّف، ص 76؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 190.
27ـ وقعة الطّف، ص 87؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 190؛ ارشاد مفید، ص 202؛ تاریخ طبری، ج 7، ص 222.
28ـ سوره قصص (28) آیه 21.
29ـ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 190؛ ارشاد مفید، ص 202؛ تاریخ طبری، ج 7، ص 222.
30ـ درست به سان رژیم فرعون که به بهانه دفاع از دین و وطن و امنیت ملی، به آن فجایع دهشتناک دست می‏زد. سوره غافر (40) آیات 23 ـ 27.

منبع: ماهنامه فرهنگ جهاد
+ ۱۳۸۹/۰۸/۱۲

مزوتراپی(1)

مزوتراپی یک روش درمانی جدید برای پوست می‌باشد در این روش دارو در قسمتهای مختلف پوست تزریق می‌شود. در واقع دارو به بجای اینکه از راه ....

 

مزوتراپی یک روش درمانی جدید می‌باشد. در این روش دارو در قسمتهای مختلف پوست تزریق می‌شود. در واقع دارو به بجای اینکه از راه دهان خورده شود، مستقیماً به داخل پوست تزریق می‌شود.  تزریقهای متعدد توسط دستگاه مزوتراپی در فواصل منظم در پوست صورت میگرد. در حال حاضر از این روش برای درمان موارد زیر استفاده می‌شود:

نمونه های کاربرد مزوتراپی در زیبایی:

 * کشیدن پوست صورت ( لیفتینگ ) و درمان افتادگی صورت

* رفع پف دور چشم و افتادگی پلک

*رفع تیرگ‍ی دور چشم

* درمان چاقی موضعی بدن، اندام و صورت

* درمان سلولیت و افتادگی پوست اندامها و صورت

* درمان ملاسما و لک حاملگی یا لک صورت

* درمان ریزش مو و تقویت موها

* درمان استریا(ترک خوردن پوست بدنبال حاملگی)

* رفع غبغب زیر چانه و گردن

 

 مزوتراپی و جوان‌سازی پوست صورت و گردن (مزولیفت): کشیدن پوست صورت بدون جراحی

زمانی که پوست چروک می‌شود، در اصل زیر پوست خالی و پوست دچار شکستگی می‌شود. در این وضعیت استفاده از کرم‌ها و درمان‌های موضعی قادر به کم‌ کردن عمق چروک نیستند و فقط می‌توانند از ایجاد چروک‌های جدید جلوگیری کنند. برای رفع چروک‌های به ‌وجود ‌آمده نیاز به درمان‌های سریع و تهاجمی‌تری مانند اعمال جراحی است. در این مورد تزریق‌های مزوتراپی می‌توانند بسیار کمک‌کننده‌تر باشند.

جوان‌سازی پوست اولین مرحله برای رفع چین ‌و چروک و آسیب‌های پوستی است. برای درمان باید بتوان تا حدی چروک‌ها را پر کرد، برای همین از مزوتراپی‌ در کنار سایر روش‌ها مانند میکرودرم ابرژین (لایه‌برداری مکانیکی ظریف) و بوتاکس استفاده می‌شود. درمان‌های ترکیبی در رفع چروک‌ها و آسیب‌های پوستی نتیجه مطلوب‌تری خواهند داشت. به طور مثال برای فردی که به دلیل آکنه، پوستی نا‌صاف و پر از فرو‌رفتگی دارد، ابتدا از روش میکرودرم ابرژین استفاده می‌شود و بعد از لایه‌برداری با تزریق دارو در مزودرم (لایه میانی پوست) مزوتراپی انجام می‌شود. مزوتراپی باعث آغاز فعل و انفعالاتی مانند تولید مثل سلول‌ها در پوست می‌شود و به این شکل سلول‌های جدید تولید شده، سلول‌های قدیمی‌ به صورت لایه‌ای مرده با روش میکرودرم ابرژین برداشته می‌شوند.

برای درمان چروک‌های پیشانی و کنار چشم‌ها (مناطقی که حرکت عضلانی ضروری نیست) می‌توان از بوتاکس استفاده کرد تا از پیشرفت چروک‌ها جلوگیری شود و بعد با مزوتراپی به کشیدگی پوست و رفع چین ‌و چروک‌ها کمک کرد.  

برخی از دارو‌هایی که به وسیله تزریق در مزوتراپی وارد پوست می‌شوند عبارتند‌ از: انواع آمینواسید‌ها، ویتامین‌ها (به ‌طور مثال ویتامین C برای روشن شدن پوست)، آنتی‌اکسیدان‌های ضد پیری و اسید هیالورونیک.

 مقایسه با لیفتینگ

جلوی پیری و کهولت سن را با هیچ روشی نمی‌توان گرفت، برای همین افرادی که لیفتینگ جراحی صورت انجام داده‌اند بعد از مدتی دوباره دچار افتادگی پوست می‌شوند و چون یک‌بار پوست صورت آن‌ها کشیده شده است، نمی‌توانند برای بار دوم از این روش استفاده کنند، در حالی‌ که در مزوتراپی چنین محدودیتی وجود ندارد. در ضمن در لیفتینگ جای بخیه‌ها به زیبایی فرد لطمه می‌زند.

مزوتراپیست‌ها می‌گویند معمولاً در جوان‌سازی ‌پوست اولین نشانه یعنی نرم و روشن شدن پوست بعد از اولین تزریق مشاهده می‌شود. (مشاهده تغییرات از جلسه سوم)

 مزوتراپی و چاقی موضعی صورت : ‌پف زیر چشم و غبغب زیر چانه

در بسیاری از موارد فقط با استفاده از کرم‌ها نمی‌توان به ‌طور کامل پف زیر چشم‌ها را از بین برد، در این موارد در مزوتراپی می‌توان با تزریق دارو‌هایی که برای لاغری موضعی بدن استفاده می‌شود، البته با دوز کمتر و در نقاط خاص، پف‌ها و حتی غبغب‌ را در چهار، پنج جلسه برطرف کرد. سوزنی که در این موارد استفاده می‌شود بسیار ظریف است و عمق تزریق بیشتر از دو تا چهار میلی‌متر نیست.  

 مزوتراپی : درمان تیرگی دور چشم:Eye Circle 

متخصصان می‌گویند تیرگی دور چشم دلیل بروز بیماری نیست بلكه در اغلب موارد، یک عامل ارثی و ژنتیكی در بروز آن نقش دارد. دكتر علوی، متخصص ژنتیك در این خصوص می‌گوید: «تیرگی دور چشم معمولاً به بیماری جسمی خاصی مرتبط نیست، بلكه عوامل آناتومیك با منشأ ارثی و ژنتیكی منجر به بروز تیرگی دور چشم می‌شود. او با اشاره به این‌كه در افراد دچار تیرگی دور چشم، پوست دور چشم تیره‌تر به نظر می‌رسد، می‌افزاید: «این امر به دلیل آن است كه پلك‌ها پوست نازكی دارند و حاوی مقدار كمی بافت چربی هستند؛ خونی كه از داخل وریدهای بزرگ نزدیك این بخش پوست دور چشم می‌گذرد، باعث می‌شود پوست این ناحیه سیاه مایل به آبی به نظر برسد. »

خستگی و رنگ‌پریدگی علت بروز تیرگی چشم موقتی است این مشکل در برخی زنان، طی دوران قاعدگی و در پایان دوران بارداری تشدید می‌شود.  افزایش سن نیز دلیل دیگری برای بروز تیرگی دور چشم است.  

  مزوتراپی و چاقی موضعی بدن (مزولیپو): شکم، پهلو ها، ران، باسن، بازو

یکی از مهم‌ترین مسائل در درمان چربی‌های موضعی به وسیله مزوتراپی عمق درمان (تزریق) است.  در مزوتراپی برای درمان چاقی موضعی از دارو‌هایی استفاده می‌شود که علاوه بر افزایش گردش خون در آن منطقه باعث سوخت ‌و ‌ساز بیشتر و اصطلاحاً آب شدن چربی‌ها و دفع آن‌ها نیز می‌شود. نکته حائز اهمیت در این روش عدم استفاده از دارو‌های هورمونی و نیز جلوگیری از شل‌شدگی و افتادگی پوست است، زیرا مزوتراپی علاوه بر از بین بردن چربی‌ها پوست را نیز محکم و سفت می‌کند.

چند توصیه

* بعد از مزوتراپی حتماً از ورزش‌های موضعی، حتی در حد ماساژ استفاده کنید.

* رژیم حاوی پروتئین را رعایت کنید.

* از پوشیدن شلوار تنگ بپرهیزید زیرا تجمع دارو در یک قسمت و عدم پخش آن در بدن می‌تواند باعث دردناک شدن ناحیه مورد تزریق شود.

* حد‌اقل در روز 6 لیوان آب بنوشید. این کار به دفع مواد حاصل از سوختن چربی‌هایتان کمک می‌کند.

* قبل از جلسات درمانی از مصرف محرک‌ها مانند کافئین پرهیز کنید.  

مقایسه با لیپو‌ساکشن

* هزینه کمتر

* استفاده از دوز دارویی پایین

* عدم نیاز به بیهوشی و خطرات عمل جراحی

* عدم وجود دوره نقاهت بعد از عمل

* در مزوتراپی به جای برداشتن چربی، متابولیسم بدن و سلول‌ها تحریک می‌شوند و بدن به ‌طور طبیعی برای از بین بردن چربی‌ها شروع به فعالیت می‌کند. (مشاهده تغییرات از جلسه دوم یا سوم شروع می‌شود. )


   برچسب‌ها: مزوتراپی, 1
   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش