+ ۱۳۹۲/۰۵/۱۶

تبدیل فایل PDF به Word با نرم افزار ImTOO PDF to Word Converter 1.0

تبدیل فایل های PDF به فایل های Word مشکلی است که میتوان با استفاده از نرم افزار ImTOO PDF to Word Converter آنرا برطرف کرد. این نرم افزار مبدلی بسیار قوی است که برای تبدیل فایل های سند بکار میرود. توسط این برنامه فایل های PDF را میتوان با drag – drop وارد نرم افزار کرد و سپس با انتخاب گزینه Convert یک فایل آفیس با فرمت های DOC, DOCX and RTF بدست آورد.

این نرم افزار تمام جزئیات فایل پی دی اف شما را مانند تعداد صفحات, نوع فونت و … را به صورت کامل در فایل متن ورد ذخیره می کند. این برنامه را می توانید به صورت کاملآ رایگان از وب سایت ایرانیان دانلود دریافت نمایید.

برخی از ویژگی های این برنامه:
قابلیت تبدیل فایل PDF به Word
مدت زمان کم برای تبدیل
تبدیل تمام جزئیات فایل
سازگار با ویندوز های ۹۸/۲۰۰۰/XP/Vista/7
و …

روش کرک:
جهت رجیستر کردن برنامه فایل Patch را در محل نصب برنامه کپی و اجرا نمایید.




Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;}

ImTOO PDF to Word Converter, تبدیل فایل pdf به word, دانلود ImTOO PDF to Word Converter 1.0.2.1116, دانلود برنامه تبدیل فایل, نرم افزار تبدیل فایل pdf, نرم افزار تبدیل فایل اسناد pdf, نرم افزار تبدیل فایل متن, نرم افزار مبدل

+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸

فرهنگ عاشورا، آسیب‏ها و تحریف‏ها(2)

نويسنده:علی آقا جانی قناد

آسیب‏های عزاداری در زمان حاضر

این مبحث را با این پرسش‏ها آغاز می‏کنیم که آیا امروزه، در ماهیت آسیب‏ها و تحریف‏ها تفاوتی پدید آمده یا نه؟ آیا در نوع و شیوه این آسیب‏ها تغییری صورت گرفته است؟ احیانا چه ویژگی‏هایی از زمان حاضر، موجب پدید آمدن آسیب‏های جدید شده است؟
به نظر می‏رسد که در گذر زمان، تغییر در ماهیت آسیب‏ها به وجود نیامده، هر چند در شیوه‏ها و سویه‏های مختلف این آسیب‏ها، تغییراتی صورت گرفته است. ضمن آن که آسیب‏های قدیمی نیز به جای خود باقی هستند ـ، گرچه برخی از آنها بر اثر انقلاب اسلامی تضعیف شده‏اند ـ آسیب‏های نوعی نیز بر اثر تطور زمان به وجود آمده‏اند. در فصل بعد به تفصیل به عوامل بروز و ظهور برخی آسیب‏های جدید یا سر بر آوردن دگر باره آسیب‏های قدیم خواهیم پرداخت.
آسیب‏های مربوط به زمان کنونی را می‏توان به این شرح برشمرد:

1. رواج دوباره برخی از غلوها و خرافه‏ها

امروزه به نوعی شاهد بازگشت برخی روضه‏ها، شیوه‏ها، برنامه‏ها و تفکراتی هستیم که به شدت در گذشته تضعیف شده و یا از بین رفته بودند.
این موضوع در سه جا بیش‏تر خود را نمایان ساخته است؛ روضه‏ها و برنامه‏های مربوط به حضرت زهرا (س) امام حسین (ع) و امام زمان (عج). علت آن نیز مشخص است ؛ چرا که این سه مورد، در مجموع بر آیند تمایزات تفکر کلامی و سیاسی شیعه است و مهم‏تر از آن، از بار عاطفی و ظرفیت احساساتی قوی نیز برخوردار است. اگر خوب به هیأت‏ها، دسته‏ها و تکایای تأسیس شده در سال‏های اخیر بنگریم، بیش‏تر نام‏ها به این سه محور مرتبط است. ممکن است گفته شود که این جریانات در گذشته هم بوده است، ولی اهمیت امرزوه آن در این است که در مدت کوتاهی، شاهد انبوه هیأت‏های بر آمده از جامعه دین دار و به ویژه جوانان هستیم که این، هم باید مثبت تلقی شود و هم می‏تواند با توجه به وجود آسیب‏ها، اثرات منفی و زیان باری داشته باشد.
به هر حال دو موضوع، یعنی انبوه شدن هیأت‏ها و توجه ویژه به سه محور پیش گفته، می‏تواند به فراوانی غلوها و خرافه‏ها بینجامد ؛ چرا که گاه میان این هیأت‏ها، رقابت و چشم و هم چشمی وجود دارد و همین مسئله موجب تولید خرافه‏ها و غلو می‏شود.

2. ترویج دگرباره ناهنجاری‏هایی همانند قمه زنی و زمین بوسی

از دیگر مسایلی که امروزه در درون فرهنگ پاس داشت عاشورا به معضلی بدل گشته اوج گرفتن دوباره قمه زنی و به تبع آن، سوء استفاده جدی خرده گیران و دشمنان است.
قمه زنی، سابقه‏ای چند صد ساله دارد و در طول زمان، بیش‏تر با تأیید مشروط فقیهان و عالمان همراه بوده است. آنان بر اساس مقتضیات زمانه خویش و به میزان عمق و وسعت آگاهی‏های شان، بدان فتوا داده‏اند؛ اگر چه در همان زمان هم عالمانی نیز بوده‏اند که از آن نهی می‏کرده‏اند.
امروزه با توجه به سوء استفاده دشمنان، وهن آلودگی آن بیش از پیش آشکار است. از این رو مقام معظم رهبری و بسیاری از علما، به حرمت آن حکم دادند.البته متأسفانه گاه دیده می‏شود که بر اثر اغراض گروهی و یا سیاسی، در مناطق گوناگونی بدان دامن زده می‏شود. اگر چه پس از حکم علما، تا حدود زیادی این مسایل کاهش پیدا کرده است.
از سوی دیگر، شاهد ظهور پدیده هایی چون زمین بوسی و قفل زنی در برخی جاها هستیم. هم چنین خود را به عنوان سگ حسین(ع) معرفی و «عو عو» کردن، آن هم در مجالس آشکار و علنی از نمونه‏های بارز آسیب‏های جدید است.

3. چیرگی سلیقه‏های شخصی و رواج زبان حال‏های بی ریشه و مبتذل

تا مدت‏ها پس از انقلاب، بر اثر جو روانی و حماسی به وجود آمده در جامعه، الگو شدن شخصیت‏هایی چون شهید مطهری(ره) که فریادهای بلندی در مبارزه با تحریف داشت، حضور امام خمینی(ره) به عنوان بنیانگذار انقلاب و سفارش همیشگی ایشان درباره پر محتوا شدن فرهنگ عاشورایی و تلاش‏های گسترده عالمان و روحانیون جوان، شاهد تلاش‏های بیش‏تری از سوی مبلغان، و روضه خوانان و مداحان برای طرح مسایل و روضه‏های معتبر و پرهیز از موضوعات موهون و غیر معتبر بودیم.
پس از اتمام جنگ، به تدریج با وقوع تحول در متن جامعه، از شدت چنین روحیه‏ای در میان مردم و برگزار کنندگان مراسم کاسته شد. نه آن که به کلی از میان برود. بلکه آن روحیه قوی پیش از پایان جنگ، اندک اندک رو به ضعف گرایید. همان فلسفه‏های غیر حماسی و غیر شناختی نهضت عاشورا، دوباره سر بر آورد و در روضه‏ها، منبرها، مداحی‏ها، به ویژه ذوقیات و زبان حال‏ها، تبلور یافت و به گونه‏ای، بعد تسلی بخشی عزاداری، نمود بیش‏تری پیدا کرد. در ذوقیات و زبان حال‏ها، به ویژه بدان جهت که گستره توجیه، بازتر است، شاهد رواج مسایل خمودآمیز و پردازش جنبه‏های احساسی، تراژدیک و فولکلوریک نهضت عاشورا هستیم. رواج بی حد واندازه ذوقیات و زبان حال‏ها، در قالب نظم و نثر، بی آن که ریشه‏ای در درون تاریخ عاشورا و شخصیت امام حسین (ع) داشته باشد، از مصیبت‏های جدی است که به واسطه تنوع کمی و کیفی ابزارهای صوتی و به تبع آن، فزون‏تر شدن تعداد مداحان و روضه خوانان، هر روز دامنه بیش‏تری می‏یابد. نکته در خور دقت و تأمل، آن است که این زبان حال‏ها، به طور معمول، ابتدا به عنوان زبان حال بیان می‏شود و سپس با چندین بار تکرار به وسیله خود گوینده و دیگران، جملات و کلمات که دلالت بر زبان حال بودن آن دارند، حذف می‏گردد و به تدریج به صورت یک واقعه تاریخی بیان می‏شود. هم چنین غالبا و از لحاظ زبان‏شناسی و به ویژه در فرهنگ شفاهی مردم ایران هیچ گاه روایت و نقل دوم همانند روایت نخست نیست. بلکه چیزی بر آن افزوده می‏شود و نکته مهمی از آن کاسته می‏گردد و یک سان نقل نمی‏شود و هر چه بر تکرار و بازگویی آن اضافه می‏شود، حجم افزودن‏ها و کاستن‏ها روندی تصاعدی پیدا می‏کند.
از این رو، زبان حال‏ها، در طول زمان به شدت متورم می‏گردند و گاهی به صورت باور عمومی در می‏آیند. مانند آمدن حضرت زهرا (س) به بالین حضرت عباس (ع) هنگام شهادت آن حضرت یا روضه هایی که برای حضرت رقیّه (ع) خوانده می‏شود که از زبان حال در آمده و جزء وقایع مسلم تاریخی قلمداد می‏شود.
این ذوقیات و زبان حال‏ها چند ویژگی منفی دارند:
نخست آنکه بر اساس احساسات مخاطبان که بیش‏تر جوان و کم اطلاع هستند، ساخته می‏شوند. دیگر آنکه با بیان اینکه اینها صرفا زبان حال هستند بدان‏ها نوعی مشروعیت و وجاهت بخشیده می‏شود. هم چنین مضامین آنها، بی ارتباط با نهضت یا مغایر با حرکت عاشوراست. نیز در برخی از آنها کاملاً شخصیت بزرگان عاشورا، وهن‏آلود ترسیم می‏شود. متأسفانه به علت بالا بودن نسبت جمعیت جوان کشور و نبود مجاری مطمئن ابراز احساسات و موانع موجود بر سر راه آنها، این قبیل مسایل، در میان گروهی از آنها، هواخواهان بسیاری پیدا کرده است.

4. رواج سبک‏ها و اشعار غنایی ناهمخوان، مبتذل و تقلیدی

از معضلات جدی امروز در عرصه عزاداری و مداحی، ورود و شیوع شیوه‏های نامناسب اجرای مداحی و اشعار خوانده شده در این گونه مجالس است. این مسئله می‏تواند چند دلیل داشته باشد: آن که در قدیم مداحان همانند دیگر دانش‏آموزان، استاد داشتند و به طور سنتی، همراه با یک مداح بزرگ معروف، رشد می‏کردند و پرورش می‏یافتند.
این موضوع، اگر هم در همه جا و همه وقت رعایت نمی‏شد، در بیشتر موارد چنین بود. ولی امروزه، شاهد تولید انبوه مداح غیر کیفی در سطح جامعه هستیم؛ کسانی که نه به سبب فضل، دانش، کمال اخلاق و حتی صدای کاملاً مناسب، که بیش‏تر به دلیل داشتن اندک صدایی برای اجرای برنامه‏های مداحی شور آفرین، به وسیله دستگاه‏های مدرن صوتی، در جامعه مطرح می‏شوند که بیش‏تر هم تقلید نوارهای مداحی است. بنابراین، محتوا گرایی استاد محورانه گذشته که آن نیز دچار آسیب‏های جدی بود، جای خود را به شورآفرینی نوار محورانه داده است. یکی از مداحان می‏گوید:
من در قدیم دو سال دنبال یک استاد می‏رفتم، اما فقط به من شعر می‏داد حفظ کنم و می‏گفت حق خواندن نداری. بعد از دو سال، اجازه نوحه خوانی داد. اما در این روزگار... با توجه به کم بودن مداح، هر کس صدایش خوب بود، آمد میکروفن را به دست گرفت و یک چیزهایی خواند و کم کم مداحی بدون آموختن در محضر استاد، فرهنگ شد و شد آنچه که امروز می‏بینیم؛ یعنی مداحی با همان کار میاندارهای سابق، یعنی شور زدن. این کار، کار میان دارها بود، آن هم نه به این غلظت.
نکته دیگر، آنکه ادبیات غنایی در تاریخ ادبیات و ادبیات ایران، تاریخی طولانی دارد، به ویژه آن که این نوع ادبیات در پیوند با ادبیات عرفانی، معنایی دگرگون، با همان الفاظ یافته است. امروزه به نظر می‏آید که رویکرد غالب جامعه و مداحان به اشعار حماسی، بیش‏تر به سوی این نوع شعر است.
البته در حال حاضر، مشکل این رویکرد این است که اشعار محکم و متناسب با مجلس مداحی و عزاداری به اندازه کافی در دست نیست. از همه مهم‏تر این که مداحان امروزی، اطلاعی از آنها ندارند یا استقبالی از این اشعار نمی‏کنند؛ زیرا در دوره جدید، شعر، محوریت و جایگاه حاکم پیشین خود را در مداحی‏ها از دست داده و به عنصری حاشیه‏ای تبدیل گشته است. از این جهت است که دانش توده مداحان درباه ادبیات و شعر، چندان مناسب نیست. ضمن این که به نظر می‏رسد برخی شنوندگان و به ویژه جوانان، چندان حوصله و ظرفیت گوش سپردن به اشعار مستحکم و ناب را در قالب قصیده یا مثنوی ندارند که البته این می‏تواند دلایل گوناگونی داشته باشد.
از این رو، شاهد گسترش ادبیات غنایی هستیم و می‏بینیم کلمات والفاظی همانند عشق، عاشقی، عاشقتم، می، مستی، باده جاده، نی و دیگر کلماتی در این ردیف، به همراه مشتقاتشان وارد ادبیات مداحی شده و با بسامد بالایی، به وسیله مداحان تکرار می‏شود. البته این مسئله به خودی خود نمی‏تواند منفی تلقی شود بلکه کاربرد مبتذل آن مشکل ساز است.
مسئله دیگر این است که از این گونه اشعار، بیش از آن که از ادبیات غنی غنایی و عرفانی سرچشمه گرفته باشد، صدالبته از ترانه‏های سروده شده بازاری و بدتر از آن، نوار ترانه‏های گذشته و حال الهام می‏گیرد. این موضوع، از آن رو مشهود است که سبک و شیوه اجرا، در بسیاری از مداحان درست همان سبک و شیوه‏ای است که به راحتی توسط مخاطبان آشنا با این نوع نوارها شناخته می‏شود.
این چنین است که بسیاری از مداحی‏ها، تقلیدی و مبتذل هستند و هیچ نشانی از اخلاص و صفا در آن دیده نمی‏شود. آری، وقتی مداحان حرفه‏ای، سینه زنان حرفه‏ای و گریه کنان حرفه‏ای بودند، توقعی از وجود اخلاص و پیام آوری نمی‏توان داشت. از این رو، در برخی مجالس، اجرای برنامه‏های مداحی براساس شوهای ترانه خوانان و سبک‏های ترانه‏ای هم دیده می‏شود و گرته برداری ناپیراسته و ناشیانه از سبک سرودهای پاکستانی و هندی، به شدت جریان می‏یابد.
به ویژه آنکه امروزه با پدیده جدیدی به نام «نوار استادی» مواجهیم که به واسطه آن، نوارهای مداحی و عزاداری، جای استادان را گرفته است. هم چنین مسئله مصیبت بار دیگر، آن است که نوارهای برخی از این مداحان، به صورت کتاب برگردانده شده و در اختیار مداحان جوان و روضه خوانان قرار گرفته است که با کمال تأسف، گاه مورد توجه و استقبال پاره‏ای طلاب جوان، به ویژه در هنگام مناسبت‏های تبلیغی قرار می‏گیرد. به نظر می‏رسد باید از ادامه این روند در آینده، به شکل جدی ابراز نگرانی کرد.

5. رواج شیوه‏های ناموجه سینه‏زنی و زنجیرزنی

از جمله آسیب هایی که در شکل و شمایل عزاداری امروزی به وقوع پیوسته ،تحول در شیوه‏های سینه زنی و زنجیرزنی است. که این مسئله از خواست‏های اجتماعی و بافت جامعه سرچشمه می‏گیرد. پیش از این، بیش‏تر سینه زنی‏ها، بدون وزن شعری و با کم‏ترین مقدار آن برگزار می‏شد؛ البته سینه زدن سه ضرب رواج داشت و در دوران جنگ و پس از آن، گسترش پیدا کرد، به طوری که حجم وسیعی از عزاداری‏ها و سینه زنی‏ها را در برگرفت. سزاوار است در این خصوص، اصل و اساس این نوع سینه زدن‏ها پذیرفته شود؛ چرا که سینه زدن‏های سنتی نیز در مواقع بسیاری، گرفتار خمود و یک نواختی است و این، برای جوانان جویای حرکت و تکاپوی امروزی، چندان نشاط آور نیست.
البته مشکل جایی است که سینه زنی، به حرکت‏های نمایشی، اضافی و ناشایست آلوده می‏گردد. برای مثال، سینه زدن به صورتی که افراد بالا و پایین می‏پرند یا سینه زدن به اصطلاح «کانگرویی» که همانند نرمش صبحگاهی، در حال سینه زدن، پاها بر خلاف یکدیگر حرکت می‏کنند. این حرکات، به طور کامل عزاداری را از سادگی و محتوا تهی می‏سازد.

6.برتری شکل بر محتوا

همان‏گونه که در بحث پیشین اشاره شد، در مداحی امروز، شعر، جایگاه اصلی و اساسی‏اش را از دست داده و دانش مداحی به توانایی صوتی و اجرا فرو کاسته شده است.
قصیده خوانی بسیار کم شده و مداحان خرد، به جای آن که در پی اشعار ناب، متین و تازه باشند، به دنبال نوارهای جدید مداحان معروفند. مطالعه جدی مقتل‏ها و دیوان شاعران که در گذشته نیز کم بود، اکنون کاهش بیشتری یافته است و تنها درصد کمی از مداحان اهل مطالعه‏اند. بسیاری از اشعار به کار رفته در برنامه‏ها، به جای تفکر برانگیز بودن، ترحم برانگیزند. اشعار موجود مداحان نیز، بیش‏تر در دو جهت کاربرد دارد؛ در سینه زنی‏ها و در شور زنی‏ها. از این رو، اشعار باید جهت و قالب خاصی بیابند. این موضوع، علت هایی می‏تواند داشته باشد که از جمله، کاسته شدن ظرفیت و حوصله شنیدن اشعار است که به ویژه در نسل امروز که به شدت گریز پاست، دیده می‏شود. بیش‏تر اشعار، متناسب با تحول زمانه نیست و بسیاری مواقع، به صورت نیم بند و بریده ارایه می‏شوند. حالت‏های درویش مآبانه، فراوان دیده می‏شود، همانند تکرار مداوم یک ذکر یا یک اسم، در مدت به نسبت طولانی، کابرد نامناسب اسامی معصومان مانند کاربرد علی(ع) به صورت «علِ» «علِ» و حسین به شکل «حوسَین» و بدتر از آن، به صورت «سین»، «سین» که موجب وهن عزاداری‏ها و مداحی هاست. تقلید از روی نوارهای مداحی بیداد می‏کند. گاه دیده می‏شود حتی سرفه‏ها و حرف‏های ناگهانی آنها نیز تقلید می‏شود. خود مداحان مورد تقلید نیز، بیش‏تر سبک هایشان را از نوارهای موسیقی، سریال‏ها و فیلم‏ها می‏گیرند. از این رو است که گاه به اشعاری در نهایت ابتذال برمی خوریم. «دم‏های» سینه زنی و شورزنی در این جهت طلایه دار و رکورد شکن است.

7. گسترش نامتناسب حضور موسیقی در مراسم سنتی عزاداری

نوع دیگری از آسیب‏های جدی، ورود موسیقی به ساحت عزاداری است. به نظر نگارنده این موضوع فی نفسه بی اشکال است، ولی مسئله مهم جایگاه آن است.
این قاعده عقلانی «هرسخنی جایی و هر نکته مکانی دارد» می‏تواند در هر موردی کاربرد داشته باشد. در این موضوع نیز چنین است، مراسم عزاداری سنتی، حدود و مقرراتی دارد که اگر چه می‏تواند و باید متحول شود، ولی نمی‏تواند از تعریف مشخص خود خارج گردد. از این روست که می‏گوییم کاربرد موسیقی ـ از هر نوع آن ـ در موضوع‏های مذهبی امری پسندیده و مورد تأیید است. برای مثال موسیقی به صورت ارکستر سمفونیک یا نوار کاست، در جایگاه اختصاصی خود که بسیار هم می‏تواند تأثیر گذار باشد، ولی به کارگیری وسایل موسیقی و اجراهای موسیقیایی در بدنه عزاداری سنتی، امری نکوهیده است که آن را از حالت طبیعی و موقیعت تاریخی خود خارج می‏سازد.

8. سوء استفاده گروهی

یکی از آفت‏هایی که گاه مشاهده می‏شود، افراط در سیاسی کردن عزاداری هاست. گاه به طمع این که عزاداری‏ها را متوجه مسایل روز سازیم تا برای امروزمان فایده‏ای دربر داشته باشد، چنان آن را به مسایل سیاسی آغشته می‏کنیم که باعث دلزدگی و دوری عده‏ای می‏شود. باید توجه داشت که اگر مجالس عزاداری، در خدمت اهداف و برنامه‏های یک جناح، حزب یا گروه سیاسی قرار گیرد، در واقع ابزاری سیاسی می‏شود که خود در تضاد جدی با فرهنگ عاشوراست. بنابراین باید در لباس عزاداری، به ارتقای سطح بینش و فرهنگ سیاسی مردم اندیشید و کمتر وارد مصادیق شد. در این مجالس، باید ملاک سیاسی به دست مخاطبان داد و این موضوع، به ویژه در مداحی‏ها بسیار نمایان است. اگر مجالس عزاداری و مداحی‏ها «سیاسی زده» شود، هم از اعتماد و حضور مخاطبان فراگیر می‏کاهد و هم خلوص و صفا و یک رنگی آنها زدوده می‏شود.

عوامل ایجاد آسیب‏های جدید

1. ورود فرهنگ مدرنیته به اجرای جامعه از جمله عزاداری

دگرگونی‏های جامعه، دگرگونی در باورها، تلقی‏ها، برداشت‏ها، ارزش‏ها و روش‏ها را نیز در بردارد. به هر میزان که این تغییر شدیدتر و ماهوی‏تر باشد، مؤلفه‏ها و شاخصه‏های دو سوی آن نیز تغییرات و تفاوت‏های بیش‏تری می‏یابد. امروزه جامعه ما، با ورود فرهنگ مدرنیته روبه روست. این حضور و ظهور نیز هر چند تدریجی و آرام آرام پیش رفته، ولی به همان میزان اثرات دیرپایی نیز بر جامعه داشته است.
با وجود آن که نزدیک به دو قرن از ورود آهسته فرهنگ مدرنیته گذشته و به رغم نقاط عطفی که در این مدت داشته است، هنوز شاهد برتری مؤثر یکی از دو گفتمان مدرن و سنتی بر یکدیگر، یا امتزاج و ترکیب نهایی این دو نیستیم و به تعبیری با دو قطب سنت و مدرنیته و عدم مشخص شدن وضعیت نهایی، نابسامانی‏هایی را در عرصه‏های مختلف، به ویژه در ساحت فرهنگی و اجتماعی جامعه رقم زده است. عزاداری نیز به عنوان یکی از نمادهای فرهنگی و اجتماعی سنت ـ که یکی از دیرپاترین موضوعات سنتی است ـ ؛ در طول زمان از کنش‏های مستقیم در غیر مستقیم نهادهای مدرن مصون نمانده؛ از این رو، هم در شکل و هم در محتوا، دگرگونی‏هایی را به خود دیده است.
شاید به لحاظ شکل، نخستین نمود حضور ابزارهای مدرن در عزاداری ورود بلندگو است. در ابتدای ورود بلندگو، شاهد تقابل جدی سنت گرایان با آن، تنها به علت مدرن بودن آن هستیم. از این رو، گفته شد که بلندگو، بوق شیطان است و به نوعی تلویحی، استفاده از آن تحریم می‏گردید. از همین جا شکاف در اردوگاه سنت گرایان نیز اتفاق افتاد؛ بدین ترتیب که در مقابل عدم استفاده پاره‏ای از آنها، برخی با جسارت به استفاده از آن پرداختند. خاطرات حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی فلسفی، واعظ شهیر در خصوص این موضوع در آن زمان، به خوبی گویای این مسئله است.
پس از آن نیز روند با کندی پیش می‏رود. علت کندی نیز نگاه کاملاً منفی نهادها و مراجع سنتی به مدرنیته و عدم پذیرش آن است. با وقوع انقلاب اسلامی که انقلابی بود مذهبی و سنتی و در راه ترکیب سنت و مدرنیته، بدان صورت که برتری ابزاری با مدرنیته و غلبه محتوایی با سنت باشد، به نوعی این روند تشدید شد. پس از آن شاهد روند سریع رسانه‏های مدرنی چون رادیو و تلویزیون و بعدها ویدئو، رایانه و... به اندرون خانه سنتی‏ها و مذهبی‏ها هستیم که تا پیش از این ممنوع بود. این فرآیند با پایان جنگ، نقطه عطفی جدّی می‏یابد و از این پس نیز با توجه به محیط سازندگی و سایه افکندن فضای اقتصادی بر اساس آموزه‏های بازار آزاد و متعاقب آن، تغییرات اندرونی جامعه و ایجاد نیازهای جدید، به شدت سرعت می‏یابد.
شکل‏گیری خرده طبقات جدید و گسترده شدن طبقه متوسط شهری که بسیاری از آنان تعلقات مذهبی نیز دارند، تغییر فضای عمومی جامعه از گفتمان انقلابی به گفتمان سازندگی و فرهنگ سازی متناسب با آن به وسیله رسانه‏های ملی که نفوذ قابل توجهی در میان خانواده‏های مذهبی دارد، موجب شد تا مدرنیته در سنتی‏ترین و دست نخورده‏ترین نهادها و لایه‏های جامعه نیز نفوذ کند. در این میان، شاید بتوان موسیقی و به ویژه موسیقی شاد را، نمادی‏ترین چهره این فرهنگ سازی دانست، که با توجه به بالا بودن آمار جوانان جامعه و رشد نسبی رفاه، دست کم در میان طبقه متوسط، رواج چشم گیر و رو به گسترشی می‏یابد. در آینده مداحی‏ها نیز که از موسیقی بهره می‏برند، به شدت تحت تأثیر موسیقی‏های منتشر شده در بازار و به ویژه صدا و سیما قرار می‏گیرند.
از سوی دیگر، نوع مداحان جدید، بیش‏تر جوانان مذهبی هستند که خود تنوع طلب و نو گرایند و گاه، به موسیقی‏ها و ترانه‏های موجود، گوش داده یا می‏دهند و شاید برنامه‏های تلویزیونی ترانه خوانان را هم دیده باشند. از این رو، بر اثر این نیاز و این تغییر گفتمان و تغییر آدم‏ها، در بعد شکلی عزاداری تحولی مدرنیستی شکل می‏گیرد.
از جهت محتوایی، مدرنیته، دو تأثیر بر جریان عزاداری و مداحی گذاشته است. از یک سو، عدم اقناع قشر تحصیل کرده از مطالب مطرح شده و از سوی دیگر، مصرفی کردن، بی حوصلگی و تمایل به فشرده شدن مطالب و عدم تکافوی عزاداری سنتی در پاسخ به احساسات جوانان مدرن به ویژه کم‏تر تحصیل کرده.
البته با وجود این، هنوز مقابله و مقاومت نیروها و نهادهای سنتی قدیمی وجود دارد، اگر چه به تدریج قدرتشان رو به کاهش است. در این میان مسئله اساسی این است که جریان مدرنیته در عزاداری بدون اندیشه و تفکر و طرح جدّی است و سنت گرایان نیز از موضعی انفعالی با آن برخورد می‏کنند. در نتیجه، شاهد بحران در این حیطه هستیم؛ بحرانی که واقعیت جامعه امروز ایران بوده و هم اکنون، در عزاداری نیز تبلور یافته است.

2. دوری از عالمان دینی و روحانیت

عالمان دینی، محور فعالیت‏های دینی و آبشخور اصلی ترویج مفاهیم آن هستند. بنابراین، هر چه جامعه، ارتباط کم‏تری با عالمان دین داشته باشد، به همان نسبت می‏توان گفت که از آموزه‏های دینی فاصله می‏گیرد. یکی از عواملی که به نظر می‏رسد امروزه تا حدود زیادی در رشد آسیب‏های عزاداری مؤثر است، کم رنگ شدن ارتباط میان برخی مردم و جوانان، به ویژه مداحان و برگزارکنندگان مجالس، با اندیشمندان و آگاهان دینی و روحانیت است. به همین دلیل، نظرات اصلاحی این اندیشمندان به درستی منتقل نمی‏شود یا ظرفیت چندانی برای پذیرش دیدگاه‏های اصلاحی آنان وجود ندارد. این مسئله عوامل متعددی دارد. یکی از عوامل آن، رسوب تفکرات ناپیراسته در میان پاره‏ای از مردم است. نقل شده که آیت الله بروجردی (ره) در یکی از سال‏ها تعدادی از سران هیأت‏ها را به منزل خود دعوت کرد و از آنها خواست که برخی اعمال را در عزاداری انجام ندهند، ولی آنها در جواب گفتند که:
ما در تمام سال مقلد شماییم به جز این سه ـ چهار روز.
البته پس از انقلاب، می‏توان از عوامل دیگری چون تلاش دشمن برای مخدوش کردن چهره عالمان دینی، عملکرد نادرست برخی مسند داران، تغییر فرهنگ، نقص در پیدایی زبان مشترک و... را بر شمرد که به هر حال خسران آن، متوجه دین و فرهنگ عاشورا خواهد بود.
منبع: پگاه حوزه

   برچسب‌ها: فرهنگ عاشورا, آسیب‏ها و تحریف‏ها, 2
   
+ ۱۳۸۹/۰۹/۱۸
نويسنده:علی کرمی

6ـ کسی که هرگز تن به ذلّت نداد

«عُمر» فرزند رشید امیرمؤمنان آورده است که: وقتی برادرم حسین علیه‏السلام در مدینه از بیعت با استبداد سرباز زد و دلیرانه در برابر تهدید و ارعاب قامت برافراشت، من به حضورش شرفیاب شدم و ضمن یادآوری روایتی از برادر و پدرم، گفتم: فدایت گردم! کاش می‏شد با این گروه بیدادپیشه و خشونت‏کیش بیعت می‏کردی!
او در پاسخ فرمود: من از فرجام پرشکوه کار خویش آگاهم، امّا به خدای سوگند که هرگز تن به خواری نخواهم داد و با خودکامگی و استبداد سیاه در پایمال ساختن حقوق و آزادی مردم وشکستن مقررات خدا کنار نخواهم آمد ...
«وَاللّهِ لا اُعْطِی الدَّنِیَّةَ مِنْ نَفْسی أَبَدا... .»(31)
این گونه باز هم از روح شکست‏ناپذیر و پرشکوهی خبرداد که در اوج عزّت و آزادگی است، وتحمیل ذلّت و حقارت بر او ناممکن است.

7ـ احیای شیوه آزادمنشانه پیامبر صلیاللهعلیهوآله

حسین علیه‏السلام نهضت فکری و آزادی‏خواهانه خود را، نهضت دعوت به کتاب عزّت آفرین خدا واحیای منش آزادی‏بخش پیامبر مهر و عدل اعلام می‏دارد، و به مردم بصره نوشت:
«وَ اَنَا اَدْعُوکُمْ اِلی کِتابِ‏اللّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ، فَاِنَّ السُنَّةَ قَدْ اُمیتَتْ وَ الْبِدْعَةَ قَدْ اُحْیَیتْ... .»(32)
«من اینک شما را به کتاب پرشکوه خدا و سیره آزادمنشانه پیامبر عزّت و سرفرازی فرامی خوانم؛ چرا که جامعه و مردم ما در شرایطی است که دیگر عمل به مقررات عادلانه قرآن و رعایت روش مترقی پیامبر، یکسره از میان رفته و جای آن را شیوه‏های استبدادی گرفته است ... .»
هم‏چنین در پاسخ نامه‏های مردم کوفه از جمله نوشت:
« فَلَعُمْری مَا الإمامُ إلاّ الحاکِمُ بِالْکِتابِ ، القائِمُ بِالْقِسْط ، الدّائِنُ بِدینِ الحَقِّ ، الحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذلِکَ للّه‏ِ.»(33)
«به جان خودم سوگند! پیشوای راستین مردم، تنها آن کسی است که بر اساس مقررات قرآن، مدیریت و داوری کند؛ عدل و داد را به راستی برپای دارد، به آیین حق و عدالت عمل کند، و هماره در اندیشه به دست‏آوردن خشنودی خدا، به سبکی خداپسندانه زندگی کند.»

8ـ خورشیدی فراراه مردم ظلمت‏زده

امام حسین علیه‏السلام 27 رجب سال 60 ق از حرم پیامبر به سوی خانه خدا حرکت کرد، و روز سوم شعبان وارد مکّه شد، و 125 روز را در آن جا به عبادت و مبارزه با دیو استبداد و روحیه ذلّت‏پذیر جامعه گذراند.
او در مکّه دیدارهای بسیاری با مردم به جان آمده و با چهره‏های مبارز و مخالف استبداد داشت.
روزی «ابن عباس» و «ابن زبیر» به دیدار او آمدند، و از او خواستند تا از هجرت به سوی عراق خودداری ورزد و در کنار خانه خدابماند. اما او در برابر پیشنهاد آنان فرمود:
«این دستور را، در حقیقت پیامبر به من داده است؛ چرا که خشنودی خدا و پیامبر و صلاح امّت در ستم‏ناپذیری است.»(34)
پس از آن دو، «عبد اللّه بن عمر» شرفیاب شد، و از آن حضرت خواست تا با سرکردگان استبداد به گونه‏ای کنار آید، و بدین وسیله او را از مبارزه بر حذر داشت؛ امّا حسین علیه‏السلام در پاسخ او به سرگذشت درس‏آموز جامعه‏های ظلم‏پذیر و نظام‏های استبدادی پیشین و فرجام عبرت‏آموز آن‏ها و ایستادگی خیرخواهانه و شجاعانه پیامبران در برابر آنان توجه داد و فرمود:
«یا أَبا عَبْدِالرَحْمان! أَما عَلِمْتَ أنَّ مِنْ هَوانِ الدنیا عَلَی اللّه‏ِ تَعالی أَنَّ رَأْسَ یَحْیی بِنْ زَکَریّا اُهْدی إلی بَغِی من بَغایا بنی إسرائیل؟!... اِتَّقِ اللّه‏َ یا أَبا عَبْدِالرحمان! وَلا تَدَعْ نُصْرَتی.»(35)
«آیا ندانسته‏ای که از خواری و بی‏مقداری دنیا در پیشگاه خداست که سرِ بریده «یحیی» را به خاطر ستم‏ستیزی و ذلّت‏ناپذیری‏اش به دربار زشت‏کرداری از بنی‏اسرائیل به ارمغان بردند؟... و با این وصف خدا در کیفر آنان شتاب نورزید، بلکه مهلت هم داد تا شاید به خود آیند و جبران تباهی‏ها کنند؛ امّا هنگامی که به خود نیامدند و در اصلاح‏ناپذیری پافشاری کردند، با شدت و قدرت، گریبان آنان را گرفت و به عذابی سخت گرفتارشان ساخت! اینک که چنین است پروای خدا را پیشه‏ساز واز خشم او بترس و از یاری و همراهی ما در مبارزه مسالمت‏آمیز و خیرخواهانه با بلای تاریک‏اندیشی و استبداد ـ برای نجات دین و آزادی و آفرینش عزّت وسرفرازی برای این مردم دربند ـ دست بر مدار.»
بدین سان آن نُماد عزّت و آزادگی انسان، به سان پیام‏آوران خدا که در ظلمت متراکم و در میان نومیدی و یأس مطلق و در شرایطی که یک ستاره هم در آسمان بشر سوسو نمی‏زد، برق‏آسا درخشیدند، در آن فضای رعب و وحشت که دانشمندان و عالمان جامعه نیز به جای احساس مسؤولیت و روشنگری و دمیدن روح عزّت و آزادگی و مقاومت در جامعه و برافروختن مشعل مبارزه با استبداد و اختناق،(36) برخی تن به ذلّت و تحقیر سپرده و سکوت پیشه ساخته، برخی سر بر آستان استبدادگران ساییده و چهره کریه آنان را با تحریف آیات و روایات بزک می‏کردند و برخی نیز از سرخیرخواهی پیشنهاد سکوت و سازش می‏دادند، به ناگاه به سان برقی درخشید و همانند خورشیدی فراراه مردم در بند به نورافشانی پرداخت و خروشید که:
«هان ای مردم! من برای شما در مبارزه با این شرایط برده‏ساز و ذلیل‏پرور، نمونه والگو هستم، از چه ایستاده‏اید و ذلّت و تحقیر را می‏پذیرید؟ به پا خیزید.»
«... وَ لَکُمْ فِیَّ أُسْوَةٌ.»(37)

9ـ اصلاح جامعه و نظام‏آن از روابط زورمدارانه و حقیرپرور

پیشوای آزادی، نهضت خود را نهضت اصلاح‏طلبانه عنوان داد و روشنگری فرمود که در اندیشه اصلاح تمام عیار جامعه و حکومت از راه فکر و فرهنگ و آگاهی‏بخشی و عزّت آفرینی و مسالمت است.
او در اندیشه اصلاح اندیشه و منش مردم تحقیر شده، سرکوب گردیده و در بند خشونت وبیداد حاکم بود، و می‏خواست به آنان بفهماند که آنان انسان و دارای حقوق و کرامت و عزّت هستند و باید بر سرنوشت خویش حاکم، و با صاحبان زر و زور دارای حقوق و آزادی و فرصت‏ها وامکانات برابر باشند، و خدا و قرآن و پیامبرِ عزّت آفرین او اجازه نمی‏دهند که آنان ذلّت و تحقیر وسرکوب و بهره‏وری ابزاری از دین را به هیچ بهانه‏ای بپذیرند.
از سوی دیگر، آن ترجمان شکوه و سرفرازی بر آن بود تا مدیریت و حکومت را ـ که عنوان خلافت و اسلام را یدک می کشید، اما در ماهیت و روش اداره جامعه و شرایط حاکمان و مدیران و رفتار بامردم، به استبداد و اختناقی دهشتناک درغلتیده بود ـ اصلاح ساختاری کند و آن را به اندیشه امانت و امانتداری از سوی خدا و مردم، بر آمدن قدرت بر اساس مقررات خدا و با خواست و رضایت مردم، نظارت‏پذیری و نقدطلبی و محاسبه‏جویی و قانونگرایی و بشردوستی ـ که سبک و روش پیامبر و امیرمؤمنان بود ـ بر گرداند و با این اصلاح اساسی و معماری اجتماعی و مهندسی سیاسی، روح عزّت و آزادگی را در مردم بدمد و شکست‏ناپذیری و شکوه از دست رفته را به جامعه باز گرداند.
او در وصیت‏نامه روشنگرش این آرزو و آرمان را این گونه به قلم آورد و به برادرش سپرد تا برای عصرها و نسل‏ها روشنگر راه باشد، که نمی‏توان از حسین علیه‏السلام و آزادگی و استبدادستیزی او دم زد، امّا در سیاست و مدیریت به سبک نظارت‏ناپذیر و نهان‏کارانه و استبدادی و خشونت‏بار یزید پافشاری کرد و خواری و اختناق را بر مردم تحمیل و سایه هراس و وحشت را بر آگاهان و آزادی‏خواهان حاکم کرد:
«وَإنّی لَمْ أَخْرُجْ اَشِراً وَلا بَطِراً وَلا مُفْسِداً وَلا ظالِماً ، وَإنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصْلاحِ فی اُمَّةِ جَدّی؛ اُریدُ أَنْ آمُرَ بِالمَعْروفِ وَأَنْهی عَنِ المُنْکَرِ، وَأَسیرُ بِسیرَةِ جَدّی وَأَبی.»(38)
«من نه به انگیزه خودبزرگ‏بینی و حق‏ناپذیری بیرون می‏روم، و نه طغیان‏گری وآشوب‏طلبی؛ نه برای افشاندن بذر تباهی حرکت می‏کنم، و نه به منظور ظلم؛ بلکه تنها انگیزه‏ام، سامان دادن حرکت فکری و فرهنگی و جنبش اصلاحی و انسانی و خیرخواهانه و مسالمت‏آمیز برای اصلاح امور جامعه و اُمّت نیای گران‏قدرم پیامبر است. من می‏خواهم حکومت را به حق و عدالت دعوت کنم و از شیوه‏های ظالمانه هشدار دهم، و همگان را به سبک و سیره مترقی و سرشار از عدل و داد نیای گران‏قدر و پدر ارجمندم فراخوانم و بر آن سبک رفتار کنم.»

10ـ پافشاری دلیرانه بر شایسته‏سالاری و بیعت و انتخاب آزاد

به هنگام تصمیم پیشوای آزادی برای حرکت به سوی عراق، «محمّد حنفیه» به حضور آن حضرت شرفیاب گردید و از خشونت مرزنشناس رژیم حاکم سخن گفت و از او تقاضا کرد که جان گرامی خویش را بیشتر به خطر نیفکند، امّا آن نُماد آزادگی و جوانمردی ضمن احترام به پیشنهاد خیرخواهانه او، جلوه دیگری از صلابت و شکست‏ناپذیری را در تاریخ آفرید و فرمود:
«یـا اَخی! وَ اللّهِ لَوْ لَمْ یَکُنْ فِی الدُّنْیا مَلجَأٌ وَ لا مَأوی لَمـا بـایَعْتُ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیة.»(39)
«برادر عزیز! اگر در کران تا کران گیتی پناهگاه و نقطه امنی برایم پیدا نشود، و دست خشونت و ترور همه جا برسد، و حق زندگی و امنیت مرا پایمال سازد، باز هم با استبداد بیعت نخواهم کرد.»

11ـ نفی امان‏ها و امان‏نامه‏ها

هنگامی که تصمیم گرفت تا از کنار خانه خدا به سوی عراق حرکت کند، شماری از چهره‏های مخالف استبداد، یکی پس از دیگری به حضورش شرفیاب شده، و از او تقاضا کردند که از رفتن منصرف شود. جالب است که همه آنان، قیام انسانی و عزّت‏خواهانه او را برای جامعه، حیاتی و سرنوشت ساز می‏نگریستند، امّا با خیرخواهی و دور اندیشی، دلیل مخالفت خود با آن نهضت روشن‏گر و تاریخ‏ساز را تزلزل و نا استواری و بی وفایی مردم کوفه از یک سو، و نقدناپذیری و خشونت بی مهار حکومت از سوی دیگر عنوان می‏کردند.
آنان به ظاهر درست هم می‏دیدند؛ چراکه استبداد اموی فراتر از یک دهه سلطه مطلقه و سیاه خویش بر مردم، به ویژه دوستان آل علی علیه‏السلام ، به گونه‏ای دهشتناک آزادی‏خواهان را گردن زد، شکم‏ها را سفره کرد، دانشمندان و روشنفکران را تنها برای دگراندیشی از نخل‏ها آویزان کرد، و حق‏طلبان را زنده به گور ساخت و دخمه‏ها و دهلیزهای مرگ و بساط شکنجه‏های ددمنشانه را گسترش داد و نیز از عالم‏نمایان و روایتگران و قاضیان سوداگر و عمله‏های ظلم ودین و آیین مردم به صورت ابزاری بهره جست تا روح جرأت و شهامت و عزّت و آزادگی و حق گویی وحق‏طلبی و نقد قدرت را در مردم نابود کند؛ به همین جهت بود که آنان با رفتن «مسلم» به کوفه، هزار هزار دست بیعت به سفیر عزّت و آزادی دادند، امّا با آمدن «عبید» و اعلام حکومت نظامی وتشدید شرارت و خشونت، فرار را بر پایمردی و وفا ترجیح دادند؛ چرا که به بیان «بشر بن غالب» ـ که از جامعه شناسان و روان شناسان روزگارش بود و حسین علیه‏السلام دیدگاه دقیق و هوشمندانه او را تصدیق کرد ـ «دل‏ها و قلب‏های مردم، خواهان حسین علیه‏السلام است و راه و رسم عادلانه وآزادمنشانه او را می‏جوید، امّا شمشیرها با استبداد اموی است!»؛ «خَلَّفتُ القُلُوبَ مَعَکَ وَالسُّیُوفَ مَعَ بَنی أُمَیَّةَ!»
امّا پرسش اساسی این بود که، پس باید چه کسی این شیوه ددمنشانه را ـ که به نام دینِ خدای عزّت‏بخش و پیامبر عدالت بر مردم تحمیل شده بود ـ شجاعانه و بیدارگر مورد نقد و چون و چرا و نفی و انکار قرار داده و بانیان و عاملان بیدادپیشه و ابلیس‏منش آن را به باد نکوهش ونفرین بگیرد و معرفی کند، و آن گاه با روشنگری و دهش فکری و اخلاقی و عملی، روح عزّت و آزادگی و شجاعت را در کالبد مرده و ذلّت‏زده و دنباله‏رو جامعه بدمد و به حکم قرآن با شیطان فریب و استبداد مبارزه کند؟(40)
به هر حال، از چهره‏های سرشناسی که به پیشوای آزادی پیشنهاد انصراف از حرکت به سوی عراق دادند، «عبداللّه»، فرزند جعفر طیّار وهمسر بانوی دانش وشهامت زینب علیهاالسلام بود. او پس از حرکت کاروان آزادی، نامه‏ای از مکّه به حسین علیه‏السلام نوشت و به وسیله پسرانش به سوی آن حضرت فرستاد، و خاطر نشان ساخت که از خشونت عنان گسیخته استبداد بر جان او بیمناک است، چرا که نهاد قدرت به گونه‏ای بی بنیاد و سطحی است که هیچ نقد و چون و چرا و خیرخواهی و دعوت به حق و هشدار از قانون شکنی را بر نمی‏تابد و با آن، به عنوان خروج بر اسلام، به بدترین شکل ممکن برخورد می‏کند.
آن گاه بی درنگ با تلاش بسیار، از برخی سران استبداد، امان نامه‏ای برای بازگشت آن حضرت به مکّه گرفت و یکی از مهره‏های حکومت را نیز با آن فرستاد تا بتواند آن بزرگمنش را به انصراف از ادامه راه قانع سازد. اما پیشوای آزادی پاسخی قانع کننده به او داد و در پاسخ امان نامه «عمرو بن سعید» استاندار و ریاست مراسم حج ـ که گویی خود سرکرده تروریست‏های اعزامی یزید برای ترور حسین علیه‏السلام بود ـ چنین نوشت:
«... وَقَدْ دَعوتَ اِلی الْإیمانِ وَ الْبِّرِ وَالصّلة، فَخَیْرُ الأَمـانِ اَمـانُ‏اللّه ... .»(41)
«... برای من امان‏نامه فرستاده‏ای و در آن، وعده نیکی و سازش و مسالمت داده‏ای، امّا به باور من بهترین امان و امان‏نامه از آنِ خداست و کسی که در زندگی این جهان از او حساب نبرد، در آن جهان از امان او بهره‏ور نخواهد شد؛ به همین جهت از بارگاه او توفیق پروا و ترس از عظمت او را داریم تا در سرای آخرت به امنیت او نایل آییم ... .»
بدین‏سان جلوه زیبای دیگری از عزّت و آزادگی در نهضت آزادی‏خواهانه عاشورا رقم خورد، چرا که آن نُماد کرامت انسان، جز به امان و امان‏نامه خدا از راه پرواپیشگی و آزادمنشی وعمل به مقررات او نیندیشید و جز از ذات بی همتای او نهراسید.

12ـ تندیس صراحت و صداقت

از جلوه‏های عزّت و آزادگی بی نظیر حسین علیه‏السلام روش آزادمنشانه و تفکرانگیز او در یارگیری برای نهضت، از آغاز تا لحظه شهادت است.
رهبران حرکت‏ها و جنبش‏ها، هماره می‏کوشند تا با انواع وعده‏ها و شعر و شعارها وابزارهای شرافتمندانه و ... سربازگیری کنند و بر شمار طرفداران خویش بیفزایند و اگر بتوانند هر گز اجازه نمی‏دهند، به ویژه در هنگامه خطر، یکی از آنان ببرد و برود، و او را به دادگاه صحرایی و انقلابی می‏فرستند، امّا شگفتا از پیشوای آزادی که جز روشنگری و دعوت و مردم‏داری و بزرگ‏منشی کاری نکرد و نه تنها کسی از آشنا و بیگانه را به همراهی خویش در فشار مذهبی، اخلاقی، سیاسی و نظامی قرار نداد که بارها و بارها آنان را در گزینش راه، آزاد نهاد و در مراحل گوناگون نهضت به آنان فرمود: اگر بخواهند، می‏توانند بروند و او مسؤولیت بیعت را نیز از دوش آنان بر می‏دارد! برای نمونه:
یک: حضرت هنگام حرکت به سوی عراق، چنین نوشت: از حسین بن علی، به سوی «بنی‏هاشم»؛ امّا بعد، به هوش باشید که هر یک از شما در این برنامه اصلاح‏طلبانه به همراه من باشد، به شرف شهادت مفتخر خواهد گردید...؛ «مَنْ لَحِقَ بِی مِنْکُمْ اُستُشْهِدَ ... .»
بدین وسیله بستگان و نزدیکان را در همراهی یا نیامدن، آزاد گذاشت.
دو: هنگامی که خبر شهادت سفیر آن حضرت در راه عراق به وی رسید، ضمن سخنانی صریح و شفاف فرمود: یاران راه! خبری بسیار دردانگیز به ما رسیده، و آن عبارت است از خبر شهادت «مسلم»، «هانی» و «عبداللّه». در کوفه، شرایط، دگرگونیِ نامطلوبی یافته ودوستداران ما ناخواسته از یاری ما گسسته‏اند، و اینک هر کدام از شما بخواهد بازگردد، آزاد است و از سوی ما هیچ مانع و ادای حقی بر عهده او نیست:
«... فَمَنْ اَحَبَّ مِنْکُم الإنصرافَ فَلْیَنْصَرِف، لَیْسَ عَلَیْهِ مِنَّا ذمامٌ.»(42)
سه: شب عاشورا نیز با صراحت و صداقتی عجیب از فردا و فرجام کار، خبر داد و ضمن حق‏شناسی از یاران، با آزادمنشی شگفتی، مسؤولیت بیعت را از گردن‏ها برداشت و از آنان خواست تا بروند:
«... و هذَا اللَّیلُ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً وَلْیَأْخُذْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِیَدِ رَجُلٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتی، وَ تَفَرَّقُوا فی سَوادِ هذَا اللَّیلِ وَ ذَرُونی وَ هؤلاءِ القَومِ فَاِنَّهُمْ لایُریدُونَ غَیْری ... .»
«واقعیت این است که من، نه یارانی پر مهرتر و بهتر از یاران خویش می‏شناسم، و نه خاندانی برتر و شایسته‏کردارتر از خاندان سرفراز خویش سراغ دارم؛ خدا به همه شما پاداش نیک ارزانی دارد. راستی که شما شایسته عمل کردید و حق و عدالت را نیک یاری دادید و خوش درخشیدید! اینک شب فرارسیده، و تاریکی آن، همه جا سایه گسترده است؛ بر خیزید و از این پوشش مناسب بهره جویید، و آن را مرکبی راهوار سازید، و هر کدام از شما، دست یکی از مردان خاندان مرا گرفته، و در این سیاهی شب به سوی شهر و دیار خویش بروید. از این جا پراکنده گردید، و مرا با این بیدادگران تنها بگذارید؛ چرا که آنان تنها مرا می‏خواهند و رأی و بیعت مرا؛ در پی من هستند، و نه دیگری؛ با من سرِ کار زار دارند، و نه با کس دیگر؛ پس مرا تنها بگذارید و بروید! و آن گاه بار دیگر همه را دعا کرد.»(43)
آیا نمونه‏ای از چنین صراحت و صداقت و جلوه‏ای از چنین آزادگی و شکست ناپذیری را در میان رهبران جنبش‏ها و انقلاب‏ها می‏توان سراغ گرفت؟!

13ـ قلب تپنده عزّت و آزادگی

او به راستی قلب تپنده آزادگی و شکست‏ناپذیری بود و به همین جهت هماره پیروز و سرفراز؛ چرا که در اندیشه ارزش‏ها و جهان ماندگار و جاودانه بود، نه فناپذیر و زودگذر، به همین دلیل آن‏ها را به بهای این‏ها مبادله نکرد.
هنگامی که راه او به سوی کوفه به فرماندهی «حُرّ» بسته شد و پس از گفت و شنودی، به او هشدار داده شد که اگر پافشاری کند و آغازگر جنگ باشد، کشته خواهد شد، با قلبی هدفدار وشکست‏ناپذیر فرمود:
«لَیْسَ شأْنِی شأْنُ مَنْ یَخافُ الْمَوتَ، ما اَهْوَنَ الْمَوتِ عَلی سَبِیلِ نِیلِ الْعِزِّ وَاِحْیَاءِ الْحَقِّ؛ لَیْسَ الْمَوتُ فِی سَبِیلِ الْعِزِّ اِلاّ حَیاةً خالِدَةً، وَلَیسَتِ الْحَیاةُ مَعَ الذُّلِ اِلاَّ الْمَوتَ الَّذی لا حَیاةَ مَعَهُ. اَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِی؟ هَیْهاتَ، طـاشَ سَهْمُکَ، وَخابَ ظَنُّکَ. لَسْتُ اَخافُ الْمَوتَ، اِنَّ نَفْسِی لَأَکْبَرُ مِنْ ذلِکَ، وَ هِمَّتی لَأَعْلَی مِنْ أَنْ أَحْمِلِ الضَّیمَ خَوْفاً مِنَ الْمَوتِ، وَ هَلْ تَقْدِرُونَ عَلی اَکْثَرَ مِنْ قَتْلِی؟ مَرْحَباً بِالْقَتْلِ فِی سَبِیلِ‏اللّهِ، وَلکِنَّکُمْ لا تَقْدِرُنَ عَلی هَدْمِ مَجْدِی وَمَحْوِ عِزِّی وَ شَرَفِی، فَإذاً لا اُبـالِی بِالْقَتْلِ.»(44)
«من کسی نیستم که از مرگ بهراسد و چنین چیزی هرگز در شأن من و نهضت آزادی‏خواهانه من نیست. راستی مرگ پرافتخار برای آفرینش عزّت و سربلندی و در راه زنده ساختن حق و عدالت چه قدر ناچیز و آسان است؛ چراکه مرگ در راه عزّت و سرفرازی جز زندگی جاودانه نیست و زندگی ذلّت‏بار نیز جز مرگ چیز دیگری نیست. آیا مرا از مرگ می‏ترسانی؟ راستی که تیرت به خطا رفت و پندارت تباه گردید؛ چرا که من کسی نیستم که از مرگ انتخابی و حکیمانه بهراسم. سبک و منش من پرشکوه‏تر و همت و مردانگی‏ام پر فرازتر از آن است که از ترس مرگ، ذلّت و بیداد را بپذیرم! راستی آیا شما بر چیزی فراتر از کشتن جسم من توانایی دارید؟ درود خدای بر کشته شدن در راه او، اما بدانید که شما ناتوان‏تر از آن هستید که روح شکست‏ناپذیر و شرافت والای مرا نابود سازید، بنا بر این چه باک از کشته شدن در راه عدالت وآزادگی.»

14ـ منش شکوهبار

آن حضرت به راستی نمونه عزّت‏خواهی و آزادمنشی است و با شهامتی وصف‏ناپذیر، مردم را به اندیشه و منش زندگی‏ساز خویش فرامی‏خواند و با به هیچ انگاشتن شیوه‏های استبداد و اختناق، بر مبارزه با آن پای می‏فشارد و در سخن روشنگرش در قانون‏گریزی و آزادی‏ستیزی وکرامت‏شکنی مدیریت بسته و استبدادی، به پیشقراولان سپاه آن، فرمودند:
«... فَأَنَا الْحُسَینُ بْنُ عَلِیِّ وَابْنُ فاطِمَهَ بِنْت رَسُولِ‏ا للّهِ نَفْسِی مَعَ اَنْفُسِکُمْ وَ اَهْلِی مَعَ اَهْلِکُمْ وَ لَکُمْ فِیَّ أُسْوَةٌ ... .»(45)
«هان ای مردم! اگر به پیمانی که با من بسته‏اید وفادار بمانید، به نیک‏بختی وسرفرازی اوج گرفته‏اید؛ چرا که من حسین هستم، فرزند فاطمه علیهاالسلام دخت سرفراز پیامبر و پسر علی علیه‏السلام . در راه عدالت و آزادی و آفرینش عزّت و شکوه برای جامعه استبدادزده و بلادیده، من با شما و پیشاپیش شما هستم و خاندانم به همراه خاندان شما، و برای شما در موضع‏گیری و منش من الگو و سرمشق زیبا و پر جاذبه‏ای برای گزینش راه شایسته زندگی است.»

15ـ من برای آفرینش عزّت دین و امّت سزاوارترم

آن حضرت آموزگار راستین آزادی و آزادمنشی بود و برای بازگرداندن عزّت و کرامت پایمال شده امّت و زنده کردن هدف‏ها و آرمان‏های دین خدا و نجات و رستگاری مردم دربند، به روشنگری و مبارزه برخاست و خود در خطرها و آمادگی برای پرداخت هزینه گران نجات دین و جامعه از طاعون استبداد، از همه پیشگام‏تر بود؛ درست بر خلاف رهبران دنیا که قدرت و امکانات و فرصت‏ها و امتیازات و مدیریت و آسایش را برای خود و خودی‏ها می‏خواهند و رنج و دنباله‏روی را برای دیگران.
او در سخن و عملی جاودانه در ترسیم بخشی از انگیزه‏ها و هدف‏های نهضت عزت‏طلبانه خویش، به سپاه «حُرّ» چنین گفت:
«اَیُّهَا النّاسُ! اِنَّ رَسُولَ‏اللّهِ قالَ: مَنْ رَأی سُلْطَاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللّهِ، ناکِثاً عَهْدَهُ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ‏اللّهِ، یَعْمَلُ فِی عِبادِ اللّهِ بِالْإثْمِ وَالْعُدوانِ فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ؛ کانَ حَقّاً عَلَی اللّهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ. اََلا وَ اِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیْطَانِ، وَ تَرَکُوا طاعَةَ الرَّحْمانِ، وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ، وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ، وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفیی‏ءِ، وَ اَنَا أَوْلی مَنْ قامَ بِنُصْرةِ دِینِ اللّهِ، وَ اِعْزازِ شَرْعِهِ، وَالْجَهادِ فِی سَبِیلِهِ لِتَکُونَ کَلِمَة‏اللّهِ هِیَ الْعُلْیا ... .»(46)
«هان ای مردم! پیامبر فرمود: هر کس پیشوای زورمدار و خودکامه‏ای را ببیند که مقررات خدا را نادیده می‏گیرد، مرزهای آن را می‏شکند، پیمان خدا را زیر پا می‏نهد و با روش مدیریت و مردمداری و قانونگرایی و معنویت من مخالفت می‏ورزد و به مردم ستم می‏کند و حقوق و آزادی آنان را پایمال می‏سازد، و آن گاه به نقد و نفی بیداد او بر نخیزد، بر خداست که او را با همان استبدادپیشه در دوزخ همنشین سازد. هان! اینک بدانید که استبدادگران اموی‏مسلک فرمانبرداری شیطان را برگزیده و اطاعت خدا را کنار نهاده‏اند؛ تبهکاری را آشکار ساخته و مقررات خدا را تعطیل کرده و حقوق خدا و مردم را بر اساس هوا و هوس به انحصار خویش درآورده‏اند، و من شایسته‏ترین کسی هستم که باید برای یاری دین خدا و آفرینش عزّت آن و جهاد در راه حق و عدالت به منظور برتری آن بپا خیزم.»(47)

16ـ هدف و روش آزادمنشانه با اقدام بهنگام

پس از بسته شدن راه بر کاروان حسین علیه‏السلام به وسیله پیشقراولان سپاه استبداد، آن حضرت در میان یاران راه به پا خاست، و پس از ستایش خدا و گرامی‏داشت پیامبر، این گونه جلوه درخشان دیگری از عزّت و سرفرازی را در برابر عصرها و نسل‏ها به یادگار نهاد:
«إنَّه قَدْ نَزَلَ بِنا مِنَ الأَمرِ ما قَدْ تَرَوْنَ، وَإنَّ الدُّنیا قَدْ تَنَکَّرَتْ وَتَغَیَّرَتْ...اَلا تَرَوْنَ إلی الحقِّ لا یُعمَلُ بِه؟ وَإِلَی الباطِلِ لا یُتَناهی عَنهُ؟ لِیَرْغَب المُؤْمِنُ فی لِقائِهِ مُحِقّاً، فَإنّی لا أَرَی المَوْتَ إلاّ سَعادَةً، وَالْحَیاةَ مَعَ الظالِمینَ إلاّ بَرَماً.»(48)
«هان ای یاران راه! حوادث و رخدادهایی بر ما فرود آمده است که می‏نگرید. اینک، روزگار ما دگرگونی ناپسندی یافته و ضمن روکردن زشتی‏ها و خودکامگی‏ها، زیبایی‏های انسانی از جامعه رخت بر بسته و نیکی‏ها پشت کرده و روند تاریخ در مسیری نامطلوب در جریان است. از فضیلت‏ها و کرامت‏ها، جز اندکی، به سان قطره‏هایی که به هنگام ریخته شدن آب در اطراف جام می‏ماند، بیشتر باقی نمانده، ومردم در یک زندگی ننگین و فاجعه‏باری بسان یک مزرعه یا بوستان آفت‏زده گرفتار آمده‏اند! آیا نمی‏بینید به حقّ و عدالت عمل نمی‏کنند و از باطل و بیداد روی نمی‏گردانند؟ شایسته است که مردم باایمان از چنین محیط زورمدارانه و شرایط بسته و ننگینی به ملاقات پروردگار خود بشتابند؟! من مرگ را ـ در چنین شرایطی ـ جز سعادت نمی‏بینم؛ و زندگی با این ستمگران را ملال‏انگیز و جانفرسا می‏دانم!»
بدین سان، پیشوای آزادی در این سخن جاودانه و موضع‏گیری عزّت ساز خود، به دو اصل اساسی رهنمون گردید:
یک: نخست، هدف از شهادت راستین و آگاهانه را بیان فرمود، که برپا داشتن حق وعدالت و سرنگون ساختن باطل و بیداد و دگرگون ساختن شیوه‏ها، سیاست‏ها، هدف‏ها، آرمان‏ها و اصلاح بنیادی جامعه در پرتو درایت و ژرف‏نگری و قانون‏مداری است، تا مردم به عزّت و آزادگی برسند و بر سرنوشت خود حاکم گردند.
دو: افزون بر آن، هنگامه مناسب و اقدام به موقع و به جای کار را نشان داد، و روشن ساخت که هنگامه شهادت وقتی است که حق و عدالت پایمال می‏شود، و فریب و بیداد، بابستن راه‏های گفت و شنود منطقی و روزنه‏های خردورزی و اصلاح‏پذیری، باقانون شکنی و خشونت، میدان‏دار می‏شود؛ آری، آن‏گاه است که مرگ هدفدار برای توحیدگرایان آزاده و اصلاح‏گران فضیلت خواه، نیک‏بختی و زندگی با تبهکاران رنج‏آور است.

17ـ این نامه در خور پاسخ نیست

پس از فرود حسین علیه‏السلام در کربلا و گزارش آن به وسیله «حُرّ» به «عبید»، او نامه‏ای به این مضمون برای پیشوای آزادی نوشت:
«هان ای حسین! فرودت در کربلا به من گزارش شد، امیرمؤمنان! یزید به من نوشته است که سر بر بالش ننهم و سیر نخورم تا تو را به دیدار خدای لطیف بفرستم، و یا به حکم من و او گردن نهی و دست تسلیم بالا بری!»
هنگامی که نامه آن عنصر حقیر و خودکامه به دست آن نُماد جاودانه درایت و آزادگی رسید و آن را خواند، به دور افکند و فرمود:
«لا أفْلَحَ قَوْمٌ اشْتَروا مَرْضاة المخْلوقِ بِسَخَطِ الخالِقِ.»
«گروهی که خشنودی مخلوقی ناتوان را به بهای ناخشنودی و خشم خدای توانا خریدند، رستگار و سربلند نخواهند شد.»
نامه رسان جواب نامه را طلبید، که آن پیکره صلابت و عزّت فرمود:
«مالَهُ عِندی جوابٌ، لاِءنَّهُ قَدْ حَقَّتْ عَلَیْهِ کَلِمَةُ العَذابِ.»
«این نامه در خور پاسخ نیست؛ چرا که بر نویسنده‏اش ـ به خاطر زورمداری و قانون شکنی ـ عذاب خدا بایسته‏است.»(49)

18ـ من و پذیرش خواری؟

حسین علیه‏السلام روز عاشورا به پاخاست و در برابر سپاه اختناق، با رساترین ندای خویش به روشنگری و خیرخواهی پرداخت و ریشه و تبار پر افتخار خود را برشمرد و دلیل سیاهکاری‏های آنان را پرسید که:
«فَبِمَ تَستَحِلُّونَ دَمی وَ أَبی الذّائِدُ عَنِ الحَوْضِ غَداً یَذودُ عَنْهُ رِجالاً کَما یُذادُ البَعیرُ الصادِرُ عَنِ الْماءِ ؛ وَ لِواءُ الحَمْدِ فی یَدِ اَبی یَوْمَ القِیامَة؟»
«پس چگونه و به کدامین جرم و به چه گناهی ریختن خون مرا روا می‏شمارید؟ به چه مجوّزی برای کشتن من همدست و همداستان شده‏اید؟ و چگونه با فرزندان اسلام وپیامبر این گونه رفتار می‏کنید؟»
ستون فقرات سپاه ساکت بود، امّا مهره‏های پلید آن، که از افشانده‏شدن بذر بیداری وآزادگی بر دل‏ها بر خود می‏لرزیدند، به منظور شعله‏ور ساختن آتش جنگ تجاوزکارانه و دمیدن بر کوره تعصب و دنباله‏روی، فریاد کشیدند:
«قَدْ عَلِمْنا ذلِکَ کُلَّه، وَنَحْنُ غَیْرُ تارِکیکَ حَتّی تَذوقَ المَوْتَ عَطَشاً!»(50)
«همه آنچه را که گفتی می‏دانیم، امّا تو را رها نخواهیم ساخت، تا یا دست بیعت به امیر امّت بدهی و یا از تشنگی جان به جان‏آفرین تسلیم داری!»
این جا بود که آن نُماد عزّت حق و حق‏طلبان تاریخ خروشید:
«لا وَ ا للّهِ لا إُعْطِیْهِم بِیَدِی اِعْطـاءَ الذَّلیلِ وَ لا اَفِرُّ فِرارَ الْعَبیدِ، عِبادَا للّهِ! وَ اِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ اَنْ تَرْجُمُونِ(51) وَ اَعُوذُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لَا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ.»(52)
«نه! به خدای سوگند نه دست ذلّت به دست استبدادگران خواهم نهاد و نه به سان بردگان و برده‏صفتان ترسو از میدان عزّت و افتخار خواهم گریخت؛ بندگان خدا! من به پروردگار خود و شما پناه می‏برم از این که سنگبارانم کنید. و من از شرارت هر حق ناپذیری ـ که به روز حساب ایمان نمی‏آورد و به خاطر هوای دل خویش به هر فریب وزشتی دست می‏یازد ـ به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می‏برم.»(53)
راستی تمسک به این آیات ـ که منطق موسی و توحیدگرای آل فرعون است ـ اتفاقی است یا حکیمانه و هدفدار و حساب شده، کدام یک؟

پی نوشت ها:

31ـ لهوف، ص 23.
32ـ مثیر الأحزان، ص 27؛ تاریخ طبری، ج 7، ص 241.
33ـ بحارالانوار، ج 44، ص 335؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 195؛ ارشاد مفید، ص 204؛ تاریخ طبری، ج 7، ص 235؛ در رواق چشم‏های اشکبار، ص 64.
34ـ لهوف، ص 101.
35ـ مثیر الأحزان، ص 41؛ لهوف، ص 102.
36ـ نهج البلاغه، خطبه 3.
37ـ تاریخ طبری، ج 7، ص 300؛ مقتل الحسین، مقرّم، ص 218.
38ـ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188.
39ـ مقتل ابی مخنف، ص 15.
40ـ سوره نساء (4) آیه 76؛ سوره بقره (2) آیه 216.
41ـ تاریخ طبری، ج 7، ص 280؛ انساب الأشراف، ج 3، ص 164.
42ـ ارشاد، ص 123.
43ـ مثیر الأحزان، ص 52؛ مقتل الحسین، امین، ص 85.
44ـ احقاق الحق، ج 11، ص 600.
45ـ تاریخ طبری، ج 7، ص 300؛ مقتل الحسین مقرّم، ص 218.
46ـ وقعة الطّف، ص 172؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 403؛ انساب الأشراف، ج 3، ص 170.
47ـ کامل ابن اثیر، ج 3، ص 270.
48ـ لهوف، ص 138؛ مثیرالأحزان، ص 44.
49ـ بحارالانوار، ج 44، ص 383؛ ناسخ التواریخ، حالات سید الشهداء، ج 2، ص 178.
50ـ این منطق ددمنشانه استبداد، اینک منطق پرجاذبه و منش بشردوستانه حسین علیه‏السلام را در این مورد بنگرید تا حضیض ذلّت و فرومایگی استبداد، و اوج عزّت و بزرگ منشی نهضت آزادی‏خواهانه عاشورا را ببینید: هنگامی که سپاه «حُرّ» به کاروان حسین علیه‏السلام رسید، در آن بیابان سوزان، خود و مرکب‏هایشان از تشنگی می‏سوختند و هر چه می‏جستند آب نمی‏یافتند. آن حضرت به یاران دستور داد تا آنان و مرکب‏هایشان را سیراب کردند. شگفت‏انگیزتر این که «علی محاربی» یکی از سپاه دشمن می‏گوید: من آخرین نفر بودم که رسیدم و آب خواستم. آن حضرت هنگامی که من و مرکبم را از فشار تشنگی به آن حال نگریست، با مهری وصف ناپذیر فرمود: برادر زاده! شترت را بخوابان، و دهان مشک را بر گردان و هر چه می‏خواهی بنوش! من نتوانستم، خود آن بزرگوار پیش آمد و دهان مشک را به من داد تا آب نوشیدم! ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! قمقام، ص 350.
51ـ سوره دخان (44) آیه 20.
52ـ سوره غافر (40) آیه 27.
53ـ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 4، ص 26؛ انساب الأشراف، ج 3، ص 188؛ سموّ المعنی، ص 120.

منبع: ماهنامه فرهنگ جهاد

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش