کلیسای ایل گزو
باروک از نظر لغوی به معنای مروارید نا منظم است . خواستگاه باروک ایتالیا و شهر روم است
در این دوره علم پیشرفت کرده سرعت اکتشافات علمی بالا می رود . در این دوره ساعت اختراع می شود البته ساعت شنی و آفتابی از قبل بوده و ساعت عقربه ای اختراع می شود .دوره تاتر است .و اینها باعث تحول در هنر می شود .در این دوره نیوتن -کپرنیک و کپلر از ستاره شناسان و فیزیکدانان مشهور هستند . نیوتن معتقد است که مدار سیارات به دور خوزشید بیضی است .و با اختراع ساعت مفهوم زمان مطرخ می شود و در نتیجه در هنر به خصوص مجسمه سازی فرمهای سیال مطرح می شود و دیگر خطوط شکسته و عمود مطرح نیست بلکه خطها الهام از طبیعت می گیرند و چون در طبیعت خط راست نداریم خطوط تبدیل به خطوط منحنی و مواج می شود.
از نظر ادبی باروک اغلب در برابر کلاسیسیسم معنی می شود. یعنی بر خلاف کلاسیسیسم که بر پایه ی اعتدال استوار است در باروک اغراق به چشم می خورد.
دو شاخه ی باروک عبارت است از: Preciosite و Burlesque
در
Preciosite تصنع وجود دارد. مثلن به جای گفتن”دندان” از عبارت “مبلمان
دهان” و یا به جای کلمه ی “نان” از عبارت “حامی زندگی” استفاده می شود. این
نوع از باروک در واقع خواستار ایجاد فاصله میان افراد عامی و باسواد است
به شکلی که درک سخنان افراد باسواد برای افراد عامی مشکل گردد.
شاخه ی دوم باروک یعنی Burlesque نیز مانند شاخه نخست عمل می کرد ولی در جهت مسخره کردن افراد عامی.
جهان بینی و خصوصیات سبک باروک
۱ـ بی ثباتی دنیا: یکی از اساسی ترین تفکرات باروک این است که شناخت و دانش
بشر از جهان پیرامون خود کامل و صد در صد نیست، چون دنیا بی وقفه در حال
تحول، دگرگونی و بازسازی است و هیچ چیز ثابت و قطعی نیست. به عنوان مثال،
این تغییر و تحول در طبیع کاملاً محسوس است. توالی فصلها، نشانه هایی ملموس
از این تغییر شکل بی وقفه دنیا است.
۲ـ انسان آزاد: انسان محکوم به سرنوشت نیست، بلکه حاکم بر تقدیر خود است،
چون این دنیا ثابت و بدون تغییر و تحول و قوانین حاکم بر آن نیز قطعی و غیر
قابل نقض نیست، بودن انسان در چنین شرایطی، آزادی عمل، قدرت انتخاب و
توانایی تصمیم گیری با تمام آگاهی را برای او به دنبال دارد.
۳ـ نپذیرفتن چیزی بطور قطعی و مسلم: باروک به واقعیتهای قطعی و صد درصد
ایمان ندارد، بلکه عقیده دارد که همه چیز در ظاهر نمودار می شود. باروک به
آنچه که در «ظاهر وجود دارد» اهمیت می دهد نه به آنچه که «واقعاً هست».
۴ـ واقعیت و توهم: پیروان سبک باروک معتقد هستند که بین حقیقت و خیال، ظاهر
و باطن مرز مشخصی وجود ندارد و کاملاً از هم قابل تفکیک نیستند. شاید آنچه
را که خیالی می دانیم، عین واقعیت باشد و شاید هم برعکس، تمام واقعیتهای
ذهنی ما همه خیالی بیش نباشد.
۵ دنیا صحنه نمایش است: زندگی تئاتری توأم با خواب و بیداری، عشق و عقل،
جنون و شیفتگی، خیال و حقیقت است. انسان باید دراین صحنه زندگی بانقابی بر
چهره نقش بازی کند یعنی باید بازیگر صحنه زندگی خودباشد. و بازیگر این
صحنه، انسان، باید با گذاشتن نقاب، واقعیت را پنهان کند که این کتمان و
بازیگری نوعی خودسازی است زیرا با تظاهر به خوب و شریف بودن، واقعاً می
توان خوب و شریف شد.
۶ باید مدرن بود: درعصر باروک دیگر از قدما تقلید و پیروی نمی شود، بلکه بیشتر به دنبال چیزهای نو و جدید و خلاف روال معمول هستند.
۷ مخاطبان متمدن: مخاطبان باروک مردمان با فرهنگ و متمدن هستند ولی الزاماً دانشمند و فاضل نیستند.
۸ افراط: هنرمندان سبک باروک در خلق آثار خود گاهی زیاده روی می کنند و ازنظر آنان هر افراطی به نام «آزادی خلاق» مجازاست.
قالبهای ادبی و هنری: سبک باروک در همه هنرها منجمله: نقاشی، معماری، سینما، موسیقی، تئاتر، شعر و هنرهای تجسمی راه پیداکرد.
معمولاً درقالبهای ادبی باروک به صنایع ادبی بویژه تضاد، مجاز و استعاره توجه خاصی می شود.
۱ تئاترهای تراژدی ـ کمیک و نمایشنامه های روستایی (Pastoral) که از یک عشق
ساده در دل طبیعت ناشی می شود دراین دوران بسیار موردتوجه است.
۲ شعر باروک نیز بیشتر اشعار شخصی با تصویرسازی های بسیاردرخشان و گاهی هم با سخنان نامفهوم ارائه می شود.
۳ رمانهای این دوره نیز پر از حوادث و اتفاقهایی است که در مکانها و
زمانهای مختلف برای قهرمان باروک روی می دهد. قهرمان باروک خود را در عشق
خود حبس نمی کند و پایبند به آن نیست. به همین دلیل اغلب عشقهای باروک بی
ثبات و ناپایدار هستند.
۴ معماری نیز از قالبهای بسیارموردتوجه این سبک است. سمبل معماری باروک
خطوط منحنی، کج و ناموزون است. تزئینات و نمای ظاهری در معماری سبک باروک
بسیاراهمیت دارد.
باروک دوره ویلیام شکسپیر است . و در این دوره است که فلاسفه ای مثل کانت در کنار تئاتر به رمانتیسم روی می آورند . کانت عقل را رد می کند و کتابی به اسم نقد عقل محض دارد و می گوید اگر ما در دوره کلاسیک عقل را محور و معیار هر چیزی می دانستیم اکنون دیگر در کنار آن احساس نیز مطرح است و عقل و احساس با هم کار می کند .و این همان چیزی است که در دوره کلاسیک و رنسانس اصلا مطرح نبوده .بعد از آن شخصی به نام گروید غرایز را مطرح می کند و در کنار عقل و احساس ضمایر نا خودآگاه را مطرح می کند.
مکتب رمانتیسم در مورد احساسات صحبت می کند .رمانتیسم یعنی فرهنگ و هنری که احساسات را در خود دخیل می کند و ما در هنر رمانتیسم اجزایی داریم که در رئالیسم نداریم .در رمانتیسم همه چیز براساس احساس است و احساس حرف اول را می زند و خطوط همه سیال و منحنی هستند ولی در هنر کلاسیک همه چیز راست گوشه و قائم است و همه چیز منطقی و مطلق است .به هر حال مجموعه این مسائل تاثیر می گذارد و هنر دوره باروک را شکل می دهند که از یک طرف مربوط است به فرمهای طبیعی خطوط عیر صاف و منحنی را به کار می برند چون در طبیعت ما خط راست را نداریم و همه خطها تصادفی است .در مجسمه سازی مجسمه های باروک حالت پویا دارند.
اگر در دوره رنسانس لئوناردو داوینچی مجسمه حضرت داوود را به صورت نشسته و ساکن می سازد در دوره باروک مجسمه ها فرم حرکت را القا می کنند .و در مجسمه ها انسانی نیست که نشسته یا ایستاده باشد .مثلا مجسمه انسانی ساخته می شود که روی اسب -اسب در حال حرکت است و باد شنل سوار را می زند و وقتی به مجسمه نگاه می کنیم کاملا وزش باد و حرکت احساس می شود .و نمای موجی در ساخنمانها شکل می گیرد .
بسیاری بر این عقیده اندکه معماری باروک ازایتالیا آغاز گردید
وبخش بزرگی ازاوروپا رازیرپوشش وگسترده خوددرآورد.این معماری پویایی خاصی دارد. ازویژگیهای معماری وهنرهای دیگرحفظ تعادل ووحدت آفرینی درمیان عناصری متراکم وگوناگون است .
معماری باروک بامایه گرفتن ازانسانگرایئ بسا ط « شیوه گری» را برچید و در مقابله با خود با ضوابط کلاسیک حق اولویت را از عقل گرفت وبه احساس سپرده .در معماری باروک ماهیت اصلی آفریده ها عبارتند از :
ایجاد هماهنگی وهنجار در میان عناصر ومضامینی گوناگون ودرهم آمیخته ، طرحی فراخ ودر مقیاس بزرگ در فضای شکوهمند وابهت انگیز ، واز طرفی هدف اصلی باروک تعبیه فضایی کلی در مرکز ومنظم کردن فضاهای فرعی ونمای ورودی . اصلی بنا را سرانجام بخدمت گرفتن عناصر اصلی پیکرتراشی ونقاشی وسایر هنرهای تزیینی برای ایجاد اثری کامل . معماری باروک دارای صلابت ساختمانی وجسامت و ابهتی خاص خود بود ، که بعدها شیوه «روکوکو» از آنها کاست وبر خاصیت سبکی ، ریز نقشی وشادی انگیزی وزینت تزیینی سطحی می افزود و عدم تقارن در تزیینات را پیشه کرد.
کلیسای ایل گزو
نخستین اثر معماری این دوره ، کلیسای ایل گزو بود. معمار آن دوره «جاکموداونییولا» طراحی کرد و ساخت .
وی نقشه همکف کلیسا را تهیه کرد ومعمار دیگری به نام «جاکومودادلاپورتا» مسئولیت تکمیل نمای آن را به بعهده گرفت. نمای این کلیسا به عنوان مدلی برای نمای کلیساهای باروک مردمی تا دوقرن قابل توجه بود. که این شیوه کار در آمریکای لاتین تکرار می شود.
کلیسای سن پیترو
در روم است متراکم در مرکز آن چنان که میکلانژ و برامانته طراحی کرده بودند پذیرفته نشد، لذا طرح بازسازی آن به فردی به نام« کارلومادرنو» داده شده و او سه بلوک را به صحن افزود ونقشه را از تقارن نقطه ای به تقارن محوری تبدیل نمود.
ولی طرح او با مرگش تکمیل نشد سپس «جووانی برنینی» به عنوان هنرمند بزرگ عصر باروک طراحی میدان عظیم مقابل کلیسای سن پیترو را به عهده گرفت.
پلکان راهنما
از دیگ آثار برنینی طراحی پلکان راهنماست که در مجموعه واتیکان قرار دارد.
این پلکان طرح خاصی دارد به طوریکه وقتی از طرف پایین پله به طرف بالا حرکت کنیم، از فاصله های دیواره های جانبی و ستونها به صورت همگرا کاسته می شود و با قرار دادن نورگیری در انتهای پاگرد، حالت روحانی خاصی عروج و از پایین به بالا و به سوی نور تداعی می شود.
کلیسای سن ایوو
از بناهای معماری باروک ایتالیا است، که توسط «برومینی» در شهر رم ساخته شد.
برومینی به شیوه خاص خویش، در نمای بیرونی نمازخانه نیز شکلهای مقعر را برابر شکلهای محدب بکار می گیرد.
برفراز انحنای درونی نمای کلیسا، که طرحش با تاق بندی های قدیمی دورتادور حیاط منطبق شده است ، ساختمان محدب و استوانه ای شکلی طراحی شده که اجزای پایینی گنبد بر آن تکیه دارند.
کلیسای سان کارلو اله کواتروفونتانه
که به وسیله فرانچسکوبرومینی در سال ۷-۱۶۶۵ میلادی ساخته شده است.
کاخ «کازینیانو»
نیز یک یاز بناهای باروک ایتالیاست، که توسط «گوارینوگوراینی» طراحی شده است.
درباره باروک ایتالیا باید گفت باروک رومی، نمایانگر یک آرمان مذهبی و سیاسی است . که نماینده این معماری گنبد کلیسای سان پیترو در روم است . باروک ایتالیایی آشکارا بسیاری از عناصر باستانی را منسوخ کرد. این گنبد با پیچ و تاب تمثیلی گسترده ای که بوسیله برنینی با پیروی از سلیقه معمارش میکلانژ و با تصور هنری خود از ستون بندیهای جانبی میدان سان پیترو یافته است، قرار بود که تجمسی باشد، از تمامیت کلیسایی، تصویری از سروری مسیحیت وگنبد فلک که از لحاظ ارمانی تمام جهان را زیر پر می گیرد.
معماری باروک در فرانسه
برخی مورخان باروک را ادامه رنسانس پیشرفته می دانند و برخی نیز آن را یک مکتب (سبک) جداگانه تلقی می کنند. بطوری که اشاره گردید، معماری باروک در ایتالیا متولد شد و به سایر نقاط راه یافت و از جمله کشورهایی که این معماری در آن گسترش یافت، کشور فرانسه است. نخستین بناهایی که در فرانسه باقیای سنت گوتیک را کنار نهادند، از سبک هنری ایتالیا استفاده کردند که موجب تولد باروک در فرانسه گردید. سوربن که توسط« ژاک لومریسه» در ۱۶۳۵ آعاز شد. یکی از نخستین نمونه های این سبک ایتالیایی در فرانسه بود. تزیینات غنی و استادانه کلاسیک، فاصله گذاری متنوع سطح متشکل از ستونهای متمرکز بر روی در ورودی مرکزی و قرار گرفتن یک گنبد جالب توجه بر بالای آن چوب بناهای شصت سال پیش رم نشانه هایی است از این تأثیر پذیری.
از دیگر بناهای باروک در فرانسه خیمه« اورلئان» به طراحی « فرانسوا مانسرو» ، گنبد سنت لوئی، موزه لوور به طراحی «لوئی لوور» و کاخ «ورسای» است. مهمتری این بناها، کاخ ورسای است که نماینده واقعی باروک فرانسوی است. این بنا به طول ۴۰۰ متر در محور عمودی که بر محور شرقی- غربی از شهرک و پارک می گذرد، است. پس از مرگ لوور ادامه کار بوسیله «ژول آردوئن مانسار» ادامه یافت.نمای این بنا به سبک باروک است. در محوطه خارجی این پارک چند استخر و تندیس های فراوانی وجود دارند که د رخور تأمل هستند.
در معماری باروک فرانسه و تزیینات داخلی کاخ بسیار اهمیت داده شده است و در تزیینات داخلی ورسای هماهنگی و وحدتی چشمگیر بین عناصر مختلف مثل چوب، گچ، فلز، رنگ، شیشه و… به خوبی مشهود است.
معماری باروک در انگلستان
با آغاز گسترش دامنه نفوذ بریتانیا در قاره اروپا و آمریکا بویژه پس از بازگشت خاندان استوارت به سلطنت در قرن هفدهم، نیاز به ایجاد کاخهای پرشکوه در املاک وسیع مطرح گردید. باروک در انگلستان با ایجاد بناهایی چون تالار« ضیافت وایتهال» به طراحی « اینگیوجونز» آغاز گردید.
او تحت تأثیر معماری پالادیو قرار گرفته بود و شیوه تناسب بندی او را بکار گرفت.
کلسیای سنت پل
یکی از شاخص ترین بناهای انگلستان در عصر باروک است، که توسط «کریستوفررن» طراحی شد.
گنبد کلیسای مزبور بر بنای عالی گسترده ای قرار دارد که با گنبد چنان مفصل بندی اندکی دارد، که شالوده ای استوانه ای را ضروری می سازد.
فلسفه و تمدن کلاسیک یونان و روم باستان شالوده فکری و اجتماعی تمدن مغربزمین را تشکیل می دهد و طی دوهزار سال گذشته همواره فلسفه کلاسیک در بینش ذهنی وکالبد فیزیکی تمدن غرب مشهود بوده است . معماری غرب نیز از این امر مستثنا نبوده ومعماری کلاسیک پیوسته در کلیه تاریخ مغرب زمین مطرح بوده است .

مجموعه کنار رودخانه ریچموند
کلاسیک که
در پیبیش از نیم قرن تفوق معماری مدرن از اوایل اخیر مورد بی توجهی نسبی
قرار گرفته بود ، بتدریج بعد از انتقاداتی که به سبک مدرن شد ، خصوصا بعد
از نمایشگاهی در لندن بهنام نابودی خانه های حومه شهر در سال ۱۹۷۵ ، مجددا
به صورت یک سبک مهم که می تواندپاسخگوی نیازهای جامعه امروزی باشد مطرح شد .
معماران نئو کلاسیک همچون معمارانپست مدرن توجه به گذشته دارند ولی یک
اختلاف عمده بین این دو دیدگاه نسبت به تاریخوجود دارد . معماری پست مدرن
در پی هویت انسان است و تاریخ هر قوم و ملتی از نظرآنها عنوان بخشی از هویت
آن ملت تلقی می شود . لذا آنها تاریخ فرهنگی و کالبدی وهمچنین دستور زبان
معماری هر قومی را در معماری خود در هر منطقه نمایش می دهند .منتها این
نمایش به صورت تقلید از موارد فوق نیست ، بلکه آنچه که به هویت یک ملتمربوط
است در ساختمانهای آنها به روز در می آید و بر اساس شرایط زمانی و
مکانیبصورت جدید و امروزی شده ظاهر می شود . لذا معماران پست مدرن در تغییر
دادن تناسبات ، رنگ ها و عملکردهای نمادهای تاریخی به خود تردید راه نمی
دهند .
ولی
معماران نئوکلاسیک همچون کوینلن تری انگلیسی ( یکی از مهمترین نظریه
پردازان سبک نئوکلاسیک)معتقدند که ” نظم های کلاسیک الهاماتی آسمانی و مقدس
هستند ” پس تغییر دادن آنهاصحیح نیست و هر تغییری در آنها باعث تبدیل شدن
کمال به نقصان می شود . آنها دلیلجاودانگی معماری کلاسیک را همین می دانند .
از نظر معماران نئوکلاسیک ، سبک پستمدرن یک مد است زیرا در این سبک اصول
جاودانه معماری کلاسیک با طبع ، نظر و منطقزمینی تغییر داده شده است .
معماران نئوکلاسیک ، سبک مدرن را نیز سبکی قابل قبولنمی دانند ، چنانچه
کوینلن تری گفته : ” مدرنیسم پرهیز از هر روشی است که کارکردداشته است . ”
لذا معماران نئوکلاسیک ، گذشته و خصوصا معماری کلاسیک را منبع الهامخود می
دانند و معماری کلاسیک و یا سنتی را به همان گونه که از نظر کالبدی بوده
،برای احتیاجات امروزه طراحی می کنند . منتها باید توجه داشت که در داخل
این فرم هایتاریخی ، کلیه وسایل رفاهی امروزی تدارک دیده شده است .
اگر خواسته باشیم در یکجمله این سبک را تعریف کنیم ، می توان گفت : ساختمان نئوکلاسیک ، پوسته ای کلاسیکبرروی امکانات مدرن است .
کوینلن تری سوال می کند که ” چرا مصالح قدیمی صدها سالعمر می کنند ولی
مصالح جدید چنین نیست و یا چرا ساختمان های قدیمی دلپذیر هستند
ولیساختمانهای جدید این طور نمی باشند … ما در جامعه مصرفی زندگی می کنیم ،
از منابعزمین استفاده می کنیم و ضایعات را بر جای می گذاریم … شیوه های
ساختمان های سنتینه تنها از نظر زیست اقلیمی صحیح تر می باشند ، برای این
که مصالح طبیعی به جایمصالح مصالح مصنوعی استفاده می کنند ، بلکه همچنین
این مصالح با روح و روان انساننیز سازگار تر است . ”
لئون کریر ، معمار اهل لوکزامبورگ ، از دیگر معماران مهم این سبک است . به
گفتهوی ” نئوکلاسیک گزینه ای در مقابل مدرنیسم نیست ، بلکه در تضاد با
مدرنیسم و درمقابل جامعه مصرف گرایی است که آن را حمایت می کند . ” او روش
ها و مصالحی که نمادمدرنیسم است مانند استاندارد کردن ، پیش ساختگی ، فولاد
، بتن و شیشه را به عنواننشانه های تصنعی از یک حکم جزمی فراگیر می داند
که هنوز سعی می کنند انحصاری باشد وهر آنچه که مطابق آن نیست حذف کنند .
راب کریر ، برادر لئون ، که اونیز ازمعماران سبک نئوکلاسیک محسوب می شود بر
این نظر است که شهر های انسان مدار سنتی دراروپا در اثر دو واقعه در قرن
بیستم ، یعنی جنگ و مدرنیسم ، از بین رفتند و جایآنها را شهرهای امروزین
گرفتند که سنخیتی با انسان و خصوصیات روحی و فیزیکی اوندارند .
معماران این سبک ، معماری کلاسیک را یک معماری لایزال . بی زمان می دانند .
اصولاین معماری همانند نظم ، تناسبات ، تقارن ، هماهنگی و کمال که در زمان
یونان باستانبرای خانه خدایان طراحی شده بود اصولی جاودانه است . خدایان
یونان باستان ، خدایانیبودند انسان گون در حد نهایت زیبایی ، کمال و
جاودانگی . لذا خانه آنها نیز میبایست دارای همین خصوصیات می بود . بدین
لحاظ معماری کلاسیک نیز می بایست یک معماریبدون نقص و ایراد باشد . معبد
پارتنان ( ۴۴۷- ۴۳۸ ق . م ) در آتن که می توان آن رانماد شاخص معماری
کلاسیک تلقی کرد ، معبدی است که تماما بر اساس اصول ریاضی وتناسبات هندسی
طراحی و اجرا شده است . حجم ساده و جزئیات این بنا زیبا گونه ایطراحی و
اجرا شده که حتی خطای چشم انسان نیز در آن اصلاح شده است . معبد
پارتنانساختمانی به نظر می آید که تمام خطوط افقی ان کاملا موازی و کلیه
ستونها کاملاعمودی ، فاصله بین آنها دقیقا به یک میزان ، قطر آنها به یک
اندازه و عمق شیارهایروی ستونهای دور یک بنا از پایین تا بالا یکسان است .
باید توجه داشت که در معبدپارتنان یک خط مستقیم وجود ندارد و تمامی نکاتی
که ذکر شد و رسیدن به این حد ازکمال ، تنها با تنظیم و تصحیح دقیق هندسی
ممکن بوده است .
به لحاظ موارد اشارهشده در فوق ، شاهد بوده ایم که در غرب همواره مکتب ها و
سبک های مختلف فکری و هنریظهور کرده و پس از چندی مطرود و به حاشیه رانده
شده ، ولی معماری کلاسیک حضوری شاخصو پیوسته در کلیه دوران ها داشته است .
خانه خدایان و یا به عبارتی ، معابدیونانیان باستان منبع الهام بسیاری از
ساختمانهای مهم در طی دوهزار و پانصد سالگذشته در غرب بوده است . معابد ،
کاخها و بناهای حکومتی روم باستان ، کلیساهایعظیم قرون وسطا در عصر اقتدار
مسیحیت ، کاخها ، ساختمانهای مدنی و کلیساها در زمانرجعت به کلاسیسیسم در
دره رنسانس ، کاخ ها و کلیساها در عهد اشرافیت باروک ، کاخها ، پارلمان ها و
کلیساها در عصر روشنگری و بعد از آن ، آسمانخراش های سر به فلککشیده اوائل
قرن بیستم و ساختمانهای حکومتی در عصر فاشیسم ، نازیسم و استالینیسم دربین
دو جنگ جهانی ، همواره از معماری کلاسیک الهام گرفته اند .
بدون شک
این معماری به صورت الگویی بدون نقص در تمامی اعصار برای بینش ها وتفکرات
کاملا متفاوت ، از دموکراسی گرفته تا فاشیسم و سوسیالیسم ، مورد توجه بوده
واز آن تقلید شده است .
ساختمانهای ساخته شده به این سبک نیز کاملا متنوع بودهاست . از این معابد
بت پرستان تا کلیسای عظیم ، قصرهای باشکوه ، پارلمان ها ونهادهای حکومتی ،
بانک ها ، بیمارستانها ، پاساژها ، موزه ها ، ترمینال های مختلفبه این سبک
ساخته شده است .
یکی از پروژه های جالب توجه و موفق به سبک نئوکلاسیک ، مجموعه مسکونی
رودخانه ریچموند در کنار رودخانه تایمز ۸۷-۱۹۸۵ (Richmond Riverside
Complex ) است . اینمجتمع مسکونی در لندن توسط کوینلن تری طراحی شده و شامل
ادارات ، مغازها و رستورانهای متعدد است . این مجتمع نه تنها لوکس و زیبا
است و مورد توجه بازدیدکنندگان واهالی لندن قرار گرفته ، بلکه در بازار
رقابت معاملات املاک ، توجه خریداران زیادیرا به خود جلب کرده و ساختمانها
به نظر می آید که متعلق به قرن ۱۸ باشد ، ولی تمامامکانات و ضروریات مدرن
در آن در نظر گرفته شده است .
از دیگر معماران صاحب نام این سبک می توان از دیمیتری پاپاداکیس ، آلن
گرینبرگ ،رابرت آدام ، کلاف ویلیامزالیس و رابرت استرن نام برد . در اینجا
باید متذکر شد کهگرایشی آشکار به سمت معماری نئو کلاسیک و سنت گرایی در بین
معماران پست مدرن دیدهمی شود . معمارانی از گروه اخیر همچون رابرت استرن و
دوبرادر ، رابرت ولئون کریر ،ساختمانهایی به سبک نئوکلاسیک طراحی کرده اند
. همچنین کارهای معمارانی همچونآلدوراسی و حتی رابرت ونچوری هم اکنون در
مجاور طرح های معماران نئو کلاسیک بهنمایش گذاشته می شود . جالب توجه آن که
فیلیپ جانسون – معمار مدرنیست و سپس پستمدرنیست معروف – نیز خانه تئاتر
جدید ( ۸۴- ۱۹۸۱ ) در شهر کیلولند در آمریکا را بهسبک نئوکلاسیک طراحی کرده
است . می توان گفت که در حال حاضر ، نظر معماران پست مدرنبه اصول پایدارتر
و جاودانه تر گذشته و تاریخ جلب شده است .
تفکر پست مدرن هر گفتگو را به جای آنکه مکالمه یا دیالوگی بیند و شریک بداند ، آنرا نوعی بازی و رویارویی بین دو رقیب می داند. در این تفکر اجتماع همگانی و جهانی به هیچ وجه یک آرمان با ایده آل محسوب نمی شود.
پست
مدرنیسم پیکره پیچیده و در هم تنیده و متنوعی از اندیشه ها ، آرا و نظریاتی
است که در اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی سر برآورد و بعدا اندیشه های
دیکانستراکشن (Deconstruction) و مکاتب فکری غرب از جمله فمینیسم و پسا
استعمارگرایی و غیره جز واژه پست مدرن فلسفی مطرح شدند.
پست مدرنیسم در سراسر اروپا و ایالات متحده به ویژه در محافل آکادمیک و در
میان دانشگاهیان ، معماران ، هنرمندان و حتی مجریان برنامه ها و تبلیغات و
رسانه های گروهی و مطبوعات اشاعه و گسترش یافت . واژه پست مدرن گفتمان های
فراوان و متعددی را در پی داشته است ، روندی که همچنان ادامه دارد. هابرماس
معتقد است که ، کاربرد ” پسا ” بیشتر تداوم جریانی را ثابت می کند ، نه
پایانش را ، همانطور که مقصود جامعه شناسان از واژه پسا صنعتی را نشان می
دهد و نه پایانش را.

خانه مادر ونچوری
در تفکر
پست مدرن تاکید بر وجه محلی یا بومی در مقابل قطب بندی جهانی و فردی ، عینی
و ذهنی پیشی می گیرد و بر اساس همین دیدگاه است که با زیربنایی نامتجانس و
ناهمگن ، امور نا متوافق ، بی ثباتی ها و ناپایداری ها ، گسست ها وتضادها
تاکید دارد .
تفکر پست مدرن هر گفتگو را به جای آنکه مکالمه یا دیالوگی بیند و شریک
بداند ، آنرا نوعی بازی و رویارویی بین دو رقیب می داند . در این تفکر
اجتماع همگانی و جهانی به هیچ وجه یک آرمان با ایده آل محسوب نمی شود .
تلاش مداوم هستند این است که ” بس کنید دیگر ، بگذارید همینطور بماند .” یا
” دست از معنی سازی بردارید . “
در تفکر پست مدرن هنر صرفا یک تجربه زیبا شناختی نیست ، بلکه روش شناخت جهان است.
ویژگی شاخص هنر پست مدرن تاکید بر کلیشه ، تقلید هزل آمیز ازسبک های مختلف و اختلاط و امتزاج رنگ های مختلف کولاژ (Collage) است.
هنر دردنیای پست مدرن نه تعلق به چار چوب ارجاعی و معیار داوری خاصی است و
نه به پروژه یا اتوپیای خاصی تعلق دارد . ایهاب حسن نظریه پرداز پست مدرن
با ترسیم و ارائه جدولی از تمایزات بین دو جنبش مدرنیسم و پست مدرنیسم به
طراحی و نقشه پردازی درباره معدوده ها و مرزهای اندیشه پست مدرن اقدام کرده
است .
جدول تمایز مدرنیسم و پست مدرنیسم از دیدگاه ایهاب حسن
مدرنیسم ……………………… پست مدرنیسم
ـ(صورت) صورت ربطی ، صورت بارز) …… ضد صورت (صورت فعلی ، صورت بسته
ـ هدف ………………………………………… بازی
ـ طرح )نقشه)……………………………………….. شانس (تصادف(
ـ سلسله مراتب …………………………………………. فرآیند / اجرا / رخداد
ـ حضور ………………………………………… غیاب
ـ تمرکز ………………………………………. پراکندگی
ـ ژانر / مرز ………………………………………… متن / بین متن
ـ ریشه / عمق ………………………………………… (ریشه کاذب / (ریزوم / سطح
طراحان
پست مدرن بر این عقیده هستند که به راحتی می توان تاریخ را دور زد و تاریخ
معماری را به شیوه هایی اصیل ، تازه و بدیع مجددا به هم پیوند بزنند . آنان
عموما جنبش های خود را در راستای حرکت های جدایی طلب و فرقه گرایانه سوق
دادند و ازجنبش های وسیع و گسترده حقوق مدنی و پیوند های انسانی ، که می
توانستند موجب رشد ،ارتقا و استعلای محدوده ها و عرصه فعالیت های گروهی
گردند ، دوری می جستند .
پستمدرنها فرانسوی این نوع نگرش به جهان را به مثابه کشفی چشمگیر و کلیدی
برای آزادی و سعادت در دنیای جدید پلورالیستی و چند خدایی ارائه می کنند .
همانگونه که قبلا متذکر شدیم اندیشه پست مدرنیسم سمت و سو و جهت گیری واحدی
ندارد . بلکه در جهان متعددی سیر می کند ، مضامین آن چندان با هم سازگار
نیستند بلکه در اکثر موارد دچار تناقض ها و ابهام های آشکاری هستند .
یکی از اساسی ترین مضامین مبحث پست مدرن حول واقعیت یا فقدان واقعیت یا
چندگانگی واقعیت می چرخد. هیچ انگاری مفهومی نیچه ای است که با معنای سیال
و بی ثبات از واقعیت رابطه ی تنگاتنگی دارد . شعار ” مرگ خدا ” ی نیچه به
این معنی است که دیگر نمی توانیم به هیچ چیز یقین داشته باشیم . اخلاق دروغ
است و حقیقت افسانه . از مهمترین مضامین پست مدرنیته می توان به موارد
زیراشاره کرد :
۱- تردید در این باره که هرگونه حقیقت انسانی ، بازنمایی عینی و ساده ای از واقعیت است .
۲- توجه و تاکید بر نحوه کاربرد زبان از سوی جوامع برای ساختن واقعیات مورد
نظر خود ، اینکه جوامع چگونه از زبان برای ایجاد واقعیات استفاده میکنند .
۳ -ترجیح دادن یا اولویت قائل شدن برای بومی) محلی) ، عینی و اخص دربرابر ، جهانی ، انتزاعی و اعم.
۴- تجدید علاقه یا توجه دوباره به روایت داستان و داستان سرایی .
۵ – پذیرش این نکته که توصیف های متعدد و متفاوت از واقعیت را همواره نمی
توان به شیوه ای قطعی و نهایی ، یعنی عینی و غیر انسانی ، در برابر یا علیه
یکدیگر به کار رفت .
۶ – تمایل به پذیرش و قبول چیزها آنگونه که در سطح و ظواهر قرار دارند ، به
جای جستجو ( به سبک فروید یا مارکس ( برای یافتن معانی ژرفتر .
اکثر این مضامین با هم جور بوده و مناسب هم به نظر می رسند ولی معذلک ،
وضعیت پست مدرن از نوعی تنش یا آشفتگی خاصی برخوردار است ، از یک سو تمایل
به سمت تجزیه ،پراکندگی و افتراق و از سوی دیگر جستجو برای یافتن چارچوب
های وسیع تری برای معانی است .
معماری پست مدرن واکنشی است علیه چیزی که فردریش استوواسر فرتیس
هاندرتواسر (Stowasser- Fritz Hunderwasser) نقاش معاصر اتریشی آن را
”استبداد خطوط مستقیم” خوانده است.
در معماری جدید تاکید بر خطوط منحنی ، تاکید بر امور غیرقابل پیش بینی ، بر
تزئین و تقلید هزل آمیز و بر زیبایی غیر کارکردی استوار است .سطوح شفاف و
آینه وار و هزارتوهای پیچاپیچ ، عناصر عمده ای در معماری پست مدرن به شمار
می روند .
در سمت دیگر جریان معمار لاس وگاس به چشم می خورد که در فراگیری از اغراق
آمیزترین تعابیر معماری معاصر ، راه افراط را در پیش می گیرد که تفصیل آنرا
می توان در کتاب ” آموخت از لاس و گاس ” ( Learning From Las Vegas )
اثر رابرت ونتوری دید . در این سبک معماری به آمیزه متنوعی از سبک های
مختلف برمی خوریم .
نمونه بارز آن ساختمان موسوم به قصر سزارها ( Caesara Palace ) با مجسمه ها
و تندیس های قدیمی و نگهبانان پارکینگ و پیشخدمت هایی که به سبک لژیونرهای
روم باستان لباس پوشیده اند ، است .
در اینجا سیطره و سلطه تابلوهای متعدد نئون هایرنگی پرزرق و برق که چشم هر
مشتری را مفتون و محسور خود می سازد بر نماهای کمتر دیدنی و نه چندان
تماشایی میزهای قمار و دستگاهای خودکار فروش اغذیه و نوشیدنی ، به وضوح
مشهود و ملموس است .
عطف به تاریخ ، التقاط در سبک و شیوه های بیان معماری ، رجوع به اقلیم
)منطقه گرایی ، تحت تاثیر نیاز ارتباط معماری با محیط و به ویژهاقلیم ( ،
آزادی حس ترکیب ، عدول از مناطق عقلانی رنگ ، نشانه های شخصی یا اجتماعی و
بهره گیری از تمثیلهای دور و نزدیک و به طور کلی دستاورد پست مدرنیسم ،
تازگی وتنوع در شیوه های بیان معماری است .نظریه پردازان پست مدرنیسم
آلدوروسی وپائولوپورتوگزی در ایتالیا هستند .
پست مدرنیسم دوباره به رسمیت شناختن حضور ،دنیا دوستی ، خلاقیت و تنوع است و
البته معنویت عینیت یافته که یک جهت گیری کیهانی است بر اساس علم معاصر .
جنکز پست مدرن را به مثابه دو عنوانگی ، یعنی نخبه و عامه پسند و جفت شدن
این متضادها : سازگار و شورشی و نیز نو و کهنه ، دانسته است .به قول او هنر
پست مدرن متاثر از شبکه جهانی است و حساسیت همراه با آن ، کنایه ای و
جهانی و علنی شدن است .
پست مدرن را باید بر اساس پارادوکس آینده ( Post ) وپیشین ( Mode ) درک
کرد. هر دو سنت از حدود ۱۹۶۰ شروع شدند و هر دو به افول مدرنیسم واکنش نشان
دادند.
دوره پست مدرن زمان انتخاب های مداوم است . دوره ای که هیچ روش تثبیت شده
ای را نمی توان بی خود آگاهی و کنایه دنبال کرد ، تمامی سنت ها به نوعی
اعتبار دارند .
پست مدرن اصولا تلفیق گزینشی هر سنت با سیاق پیش از خود می باشد ، هم ادامه
مدرنیسم است و هم فراتر از آنرفتن . بهترین کارهای پست مدرنیسم ویژگی
ابهام و کنایه را دارا می باشند و انتخاب نامحدود ، کشمکش و گسستگی سنتها
را به تصویر می کشند ، زیرا این چند گانگی آشکارا بر کثرت گرایی ما غالب
است .
پست مدرنیسم را دوگانگی متناقض نما یا ابهامی میدانم که نام دو رگه اش به
معنی ادامه مدرنیسم و فراتر از آن رفتن می باشد و متاثر از دهکده جهانی است
و حس همراه با آن کنایه شهروندی جهانی شدن را در خود دارد .پست ” Post ”
بودن به معنی ” برتر بودن ” است .
چارلز مور دو کتاب در مورد پست مدرن به نامهای : The Place Of House جایگاه
خانه در سال ۱۹۷۶ و کتاب Body . Memory & Architecture بدن ، خاطره و
معماری را در سال ۱۹۷۷ نوشت.
پست مدرن
۱- تنوع مجموعه عناصر از نظر فرم ، اکلکتیسیسم.
۲- جستجوی یک سنتز برای حل مسائل واقعی که تمام توقعات و مشخصه های زمان را در برداشته باشد .
۳- کوچکترین معیار متدولوژیک ، پیروی از مسائل واقعی و انتخاب روشی که از تفکر و حوصله حاصل میشود .
طرح موزه ملی لندن ۱۹۸۰: رابرت ونتوری به همراه همسرش این مرکز را طراحی کردند . ساختمان ۳ نما دارد .
طراحی نمای ساختمان با خصوصیات محله است:
۱- یک نمای سنتی که سمت یک موزه تاریخی قرار دارد.
۲- یک نمای مدرن که سمت خیابان و ساختمانهای مدرن قرار دارد .
۳- نمای داخل کوچه که همگون با بافت محلی است Robert Venturi) ۱۹۲۵ – (TWA
Terminal )۱۹۵۶-۶۲ ( رابرت ونتوری معمار آمریکائی از شاگردان سارنین
Saarinen و لوئی کان Khan بود و در دفتر آنها کار می کرد . در سال ۱۹۶۶
کتابی به نام ” پیچیدگی و تضاد در معماری ”
Complexity & Contradiction In Architecture را به رشته تحریر در آورد .
در این کتاب رابرت ونتوری اصول اندیشه ها و جهان بینی معماری مدرن را زیر
سوال برد . او در این کتاب خواستار توجه به خصوصیات انسانی و توجه به
معماری انسانی مدار شد . عمده نقد ونتوری در این کتاب متوجه میس وندروهه
بود .
در مقابل ” Less Is Bore ” ,” Less Is More “، به معنی کم خسته کننده است ،
را مطرح می کند . اوعقیده داشت مسائل بسیار پیچیده (Complex ) و تضاد (
Contradiction ) در ساختمان وجود دارد که نمی توان آنها را نادیده گرفت ،
یا حذف کرد . ونتوری عقیده داشت که یک ساختمان نمی تواند یک فرم خاص داشته
باشد ، برای او فرمهایی از قبیل خانه های دامنه کوههای ایتالیا که بر اساس
نیازهای مردم و شرایط اقلیمی بنا شده ملاک است .
ونتوری هیچ اعتقادی به سبک بین المللی ندارد و به جای آن معتقد به زمینه
گرایی است ، یعنی هر بنایی باید بر اساس زمینه های فرهنگی ، اجتماعی
،تاریخی و کالبدی و شرایط آن سایت و ساختمان طراحی و اجرا شود .
از نظر پست مدرنها شرایط زیر فرم ساختمان را تعیین می کنند:
۱- خصوصیات فرهنگی ، اجتماعی ، تاریخی و اقتصادی افراد که از آن ساختمان استفاده می کنند.
۲- خصوصیات شهری ، خیابان ، میدان ، کوچه ، مغازه .
۳- شرایطاقلیمی ، رطوبت ، سرما ، گرما ، جنگل ، صحرا .
۴- نحوه زندگی روزمره اهالی ساختمان ، نیازهای آنها ، پیش زمینه های ذهنی Event
” The Discourse Or Events ” A . A. London ۱۹۸۳
رابرت
ونتوری در سال ۱۹۷۲ کتاب دیگری به نام ” یادگیری ازلاس وگاس ” نوشت ”
Learning From Los Vegas ” . در این کتاب ، توجه معماران رابه فرهنگ و
خصوصیات روزمره زندگی جلب کرد . وی در این کتاب یادآور شده که ، سمبلها
آنهایی نیستند که روشنفکران به مردم دیکته کردند بلکه ، این سمبلها را خود
مردم طرح کرده و قابل فهم برای آنهاست . اشکال سردرها ، مغازه ها و احجام
عامه پسند چیزی است که در شهر لاس وگاس جذابیت خاصی داده است .
خانه مادر رابرت ونتوری درپنسیلوانیا ۱۹۶۲ در عین سادگی ، پیچیدگی و در عین
تقارن ، نامتقارن است و در عین وحدت ، کثرت دارد . اولین ساختمان به سبک
مدرن است . در این طرح نمادهایی چون بام شیبدار ، قوس ، سردر ورودی ، پنجره
ها ، لوله دودکش وجود دارد . داخل ساختمان دارای فضاهای مختلف و گوناگون
است و تضاد پلان را روی نما نشان داده ، نمای ساختمان نشان دادن ذهنیت یک
کودک از خانه است.
چارلز جنکز Charles Jencks
تاریخ
نگار و منتقد معماری است . در سال ۱۹۷۷ کتابی به نام ” زبان معماری پست
مدرن “The Language Post Modern Architecture”او در این کتاب تاریخ دقیق
مرگ معماری مدرن را روز ۱۵ ژولای ۱۹۷۲ در ساعت ۳۲/۳ بعد از ظهر اعلام کرد.
این تاریخ اشاره به منهدم کردن آپارتمان های مسکونی پروت ایکو در شهر سنت
لوییس آمریکا است Minoru Yamasaki, Pruitt – Igoe Housing, In St. Louis)
۱۹۵۲-۵۵( جنکز بیان می کند که این مجموعه آپارتمانها سمبل معماری مکعب شکل و
بدونتزئینات مدرن بوده و بسیاری از اصول طراحی آن منطبسق با اصول مطرح شده
در سیام CIAM است ، عدم انطباق با فرهنگ سیاهپوستان فقیری که در آن زندگی
می کردند و باور آنهااز خانه ، که باعث شد آنها با آپارتمان بیگانه باشند.
بر طبق نظر جنکز معمار نباید به تنهایی خانه را طراحی کند ، بلکه همکار و
مشاور او استفاده کنندگان آن میباشند .
به معماری پست مدرن به معماری پاپ Popular Architecture یا معماری مردمی هم
می گویند ، چون در این نوع معماری از احجام و تزئینات و رنگهای عامه پسند و
جالب توجه برای سطح درک عموم استفاده میشود .
کتاب برنت برلین Brent Brolin ۱۹۷۶ ” شکست معماری مدرن ” ، The Failver Of
Modern Architecture ، انتقادی به روش طراحی معماری و شهرسازی مدرن ، بخصوص
به طرح شهر چندیگار هند ۱۹۵۷ لوکوربوزیه ،انجام داد . او توضیح می دهد که
لوکوربوزیه اصول ساخت این شهر را بر اساس نیازهای طبقه مرفه اروپایی طراحی
کرده در حالی که طی دو دهه مردم فقیر هند خانه های این شهر را بر طبق
نیازهای خود عوض کردند .
در طی دهه هفتاد و هشتاد خیل عظیم معماران به این سبک رو آوردند و هویت
ساختمانهای خود را بر اساس بوم گرایی و فرهنگ مردم شکل داده اند . مایکل
گریوز Michael Graves ، چارلز مور Charles Moore ” Moor Is More ” استانلی
تایگرمن Stanly Tigerman ، رابرت استرن Robert Stern ، فیلیپ جانسون ،
Philip Johnson , AT & T Building ۱۹۷۸ , Newyork
یکی از طرحهای پست مدرن ، طرح میدان ایتالیایی ها Piazza D ۰۳۹;
Italia کار چارلزمور است . این میدان برای ایتالیایی تباران در آمریکا بین
سالهای ۷۹- ۱۹۷۸ ساخته شده است . منبع الهام فواره تروی در شهر روم Trevi
Fountain است . میدانهای قدیمی با ساختمان ، مجسمه ، محوطه و خصوصا آب
فواره به صورت یک مجموعه به هم تنیده شکل گرفته است .
طرح سایت نقشه شبه جزیره ایتالیا را روی پلان این میدان نشان می دهد ، چون
اکثریت ایتالیایی ها از سنت لوییس از جزیره سیسیل هستند ، جزیره سیسیل در
وسط این میدان به صورت سمبل قرار دارد .
پست مدرن سفید
در سال ۱۹۷۲ کتابی به نام ” پنج معمار ” Five Architects در نیویورک چاپ کرد وکار پنج معمار که در دهه ۶۰ و ۷۰ انجام گرفته بود را چاپ کرد . 
کلیسای نوتردام پاریس
معماری گوتیک یکی از سبکها و دورههای تاریخی معماری است. این سبک یک سبک مذهبی بوده که همواره در خدمت کلیسا بوده است.
آغاز
پیدایش هیچ یک از شیوههای معماری را به دقت شیوهٔ گوتیک نمیتوان تعیین
کرد. هنر معماری گوتیک در میان سالهای ۱۱۳۷ و ۱۱۴۴ (میلادی) در جریان
بازسازی کلیسای سنت دنیس فرانسه پا به عرصه وجود گذاشت و تا اواسط قرن
شانزدهم میلادی در اروپا معمول بود. هنر گوتیک در میان دو دوره رمانسک و
رنسانس واقع شده است و تا قبل از دوره مدرن گوتیک به عنوان یک صفت منفی به
کار می رفت فیلاریته از آن به عنوان هنر فلاکت زده یاد می کند. کلیسای
نتردام پاریس از نمونه های برجسته ی معماری گوتیک به شمار می رود.
دوره معماری در اروپا طی سدههای سیزده و چهارده شکل گرفته و شکل گیری آن
در این دو سده مراحلی را طی نمودهاست که به نظر میرسد ، آنرا در سه دوره
گوتیک آغازین ، گوتیک پیشرفته و گوتیک پسین بررسی نماییم .
الف ) گوتیک آغازین : معماری گوتیک در فرانسه آغاز گردید .البته با دوباره ساختن کلیسای سن دنی پاریس ، این کلیسا یکی از بزرگترین و قدیمی ترین بناهای عصر گوتیک محسوب میگردد . با اینکه کلیسای سن دنی هم آثار رومانسک در آن مشهود است و هم گوتیک ، و لیکن کلیسای دوره انتقال است.
کلیسای نوتردام پاریس : این بنا در سال ۱۱۶۳ میلادی ساخته شد . برجهای بازوها جریی از نقشه کلیسای پاریس یا کلیسای مشهور نوتردام نبودند . این بنا طوری است که متعلق به سبک گوتیک آغازین است . ولیکن نیم نگاهی به گوتیک پیشرفته دارد که در آن فقط کلاهک باریک و زیبا رومی مربع تقاطع ، خط دراز و افقی سقف را که از پشت برجهای جسیم نمای غربی آن رو به غرب کشیده شده قطع کردهاست . در نقشه این کلیسا پنج راهرو قابل ملاحظهاست ، که در آن شیوه بلوک بندی رومانسک با شیوه تاق زنی شش بخشی صحن در دوره گوتیک آغازین ترکیب شدهاست . بازویی اصلی کوتاه است و از حد راهروهای جانبی بیرونی فراتر رفتهاست . صحن اصلی به گوتیک آغازین چهار بخشی است و یک سه دهانه به شکل یک رشته نقشهای گل سرخی دارد . ردیف پنجرههای زیر گنبدی با پایین آوردن نقشهای گل سرخی دارد ، سه دهانه تا حد بالای بالکانه ، پایین تر آورده شدهاند.
یکی دیگر از آثار معماری گوتیک آغازین ، کلیسای لائون است که در سال ۱۱۶۰ میلادی حدود چهل سال بعد ، یعنی در سال ۱۲۰۰ میلادی تکمیل گردید . هر چند که این کلیسا بسیاری از ویژگیهای رومانسک را دارد . ولی همین عناصر ساختمانی را با المانهای معماری گوتیک مانند تاق جناغی و قرس تیزه دار در هم آمیخت محراب و جایگاه خوانندگان ، مدت زمانی پس از تکمیل کلیسا توسعه یافت و پلان کنونی آن نسبتا دراز و باریک است و انتهای شرقی آن راستگوشه و حال و هوایی آشکارا انگلیسی از جمله ویژگیهای رومانسک قابل تشخیص این نقشه ، مربع تقاطع علامت گذاری شده و شبکه بندیهای آن است . که از یک واحد بزرگ در قسمت صحن بالا مربع کوچک در هر راهروی جانبی تشکیل شدهاست .
ب ) معماری گوتیک پیشرفته : معماری گوتیک در مرحله مترقی با پشت سر گذراندن تجربه های بسیار به طور بسیار چشمگیری از معماری شیوه رومانسک و حتی گوتیک آغازین متمایز گردید . در میانه سده سیزدهم معماری گوتیک به اوج اعتلای خود رسید ، در همین زمان کلیساهای جامع : رنس ، آمین ، بووه ، بورژ بنا شدند که هم مشخص یه بلندی و سبکی کم سابقه و باریکی جزرها و نازکی دیوارها ، کشیدگی برجها و منارها و تیزی سر منارهها ، تکرار و تاکید قائمهای ساختمانی بودند ، بدان میزان که حالت خیزی رو به آسمان ، یا فضایی محصور آویخته بر پیکر کلیسا بخشید .
کلیسای شارتر : این کلیسا که از دو بازوی عرضی و طولی تشکیل یافتهاست . به نظر میرسد که بخش انتهای شرقی با صحن اصلی کلیسا برابر باشد و مهمترین چیزی که در این کلیسا به چشم میخورد ، نوع سازماندهی فضاهاست . آخرین طراحی مربعی ، که در کلیساهای گوتیک آغازین به کار بسته میشدند ، جایشان را به یک شبکه بلوک بندی چهار گوش دادند ، که در آینده به اصل معماری گوتیک پیشرفته مبدل خواهد شد . در مقابل هر بخش چهار گوش صحن ( هر واحد) فقط یک مربع تنها دیده میشود . این روش بلوک بندی جدید را تغییری در طراحی تاق همراه است . تاق بندی گوتیک پیشرفته در مقایسه با اسلاف خود ، محوطه نسبتا کوچکتری اشغال میکرد . حائل بندیش آسانتر بود . یعنی چهار بخشی است . حتی از نظر بصری هم تاثیر قابل توجهی داشت چون دیگر تصور نمیرفت که هر یک از واحدهای اصلی و کنار هم حجمهای جداگانهای باشند و همچنین دیگر اثری از روش ستون بندی در این بناها دیده نمیشد. هر چند صحن اصلی دارای مفصل بندی قابل توجهی بود ، و لیکن به صورت وسیع و پیوسته جلوه گر است .
ج ) معماری گوتیک پسین : دوره سوم یا آخر گوتیک را باید دوران اعتلا و همچنین پایان این شکوه و عظمت و ظرافت دانست . در این زمان معمار گوتیک تلاش و سیعی در جهت ایجاد قوسهای متقاطع داشت که فشار تاق را بدون واسطه سر ستونها مستقیما به پایههای بنا منتقل کند . پنجرههای وسیعتری جای پنجرههای وسیع پیشین را گرفتند و شبکههای داخلی آن به صورت شعلههای آتش در میآمد و نوارهای متقاطع به شکل ابرو در آن تعبیه شدند .
یکی از نمونههای بارز کلیساهای این دوره کلیسای سن مالکو در شهر روان پایتخت نرماندی است .
معماری گوتیک در کشورهای اروپایی :در هر یک از این کشورها معماری گوتیک دارای ویژگیهایی خاص است . حال برای آشنایی با این ویژگیها به بررسی کوتاه و مختصر معماری گوتیک در کشور انگلستان میپردازیم :
گوتیک در انگلستان : معماری گوتیک از شارتر وایل دوفرانس چون سیلی به سوی ایالت فرانسه سرازیر شد و از مرزها عبور کرد . و به کشور انگلستان قدم نهاد .انگلستان با روی باز معماری جدید را پذیرفت وعلت آن هم این بود که نیمی از کشور انگلستان در قلمرو فرانسه بود . اسلوب معماری گوتیک در انگستان به سه مرحله تقسیم میشود . گوتیک نخستین ، گوتیک مزین ، گوتیک قائم . در معماری گوتیک آغازین در انگلستان پنجرههای بسیار بلند و نوک تیز و تاقیهایی به همین روش پدیدار شد که سبک نیزهای نام گرفت .
کلیسای سنت الیزابت : این کلیسا در شهر ماربورگ واقع شده ، که در سال (۱۲۳۳تا ۱۲۸۳ م ) ساخته شدهاست . از بناهای این دوره در آلمان است راهروهای جانبی بخش عمدهای از نقش حائل بندی لازم برای تاق مرکزی را انجام میدهند .
پیکر تراشی در معماری گوتیک :پیکرتراشی گوتیک به طور کامل از کلیساهای این دوره پدیدار شد ، وبرروی درهای غربی که دروازههای ورود به اورشلیم بهشت آسا وسردرهای شاهی پنداشته می شدند ، قرار گرفتند .پیکرههای سردر غربی کلیسای « شارتر» که به صورت یکپارچه از کار در آمدهاند ، عظمت و قدرت مسیح را نمایان میکنند . تولد ، معرفی مسیح در معبد و مسیح کودک در دامن مریم عذرا در سمت راست و معراجش به آسمان بر سردر سمت راست .
نقطه اوج پیکرتراشی گوتیک را در بعضی از تندیسهای کلیسای « رایمز» (۱۲۹۹- ۱۲۲۵ م) میتوان دید ، و از همه مشهورتر در این کلیسا مجموعهای به نام ملاقات وجود دارد که در آن صحنه حضرت مریم (س) دارای شخصیت کاملا متمایزی است ، آنهم به خاطر انحنایی که به بدن داده شده و به صورت موزونی بدن را برگردانده و به سوی ملاقات کنندگان متمایل شده است .
شیشه
منقوش در معماری گوتیک : اوج معماری گوتیک در پیکرتراشی واستفاده از هنر
پرشکوه و با جاذبهای است که به شیشه منقوش معروف شدهاست . این مصالح
جدید تقریبا با سبک گوتیک مترادف اند . در هیچ دوره دیگری شیشه را با یک
چنین ظرافت و زیبایی و حتی مهارتی به کار نبردهاند .
کلیسای بزرگ میلان، نشانه اوج معماری گوتیک
کلیسای بزرگ میلان، دومین کلیسای بزرگ کاتولیک است که در ساخت آن سبک گوتیک و نئوگوتیک به کار گرفته شده است.
کلیسای فلورانس
هنرمند رنسانس ساحری است که طبیعت مادی را می شناسد و به آن عمل می کند در واقع در دوره رنسانس تطبیق معماری با انسان و طبیعت ، به اتکا یا به وسیله دانش ریاضی و تعبیر هایش دوباره مطرح می شود و تمام خصیصه های که یک مبحث زنده را به تدریج دارا شد تا جایی که تناسبات و اندازه ها فضای معماری تابع یک هارمونی کیهانی شدند. در واقع همانطور که لئوناردو داوینچی در رساله خود می نویسد :« برای آنکه نگار گری شایسته آفرینش باشد و مبدا هنر و علم گردد می باید جهانی شود. » که بعدها در قرن نوزدهم بر اساس این گفته انقلاب بزرگی در هنر و معماری پیش آمد .اما آنچه را که می توان در باره معماری رنسانس ایتالیا و اروپا ذکر کرد را به صورت مختصر در متن زیر می توان یافت.
«گونه های
پر شمار تجربه های معماری سده میانی از دیدگاه معماران رنسانس نکته ای
منفی بودو باید جای به شیوه واحدی در آفرینش معماری می داد و باید معطوف به
ضابطه ها ومنظومه هاای معمارانه تازه ای می شد که در این دوران جهانی تلقی
میشد در این دوران کمک گرفتن از هندسه به عنوان وسیلهای که در روان تر
کردن ترکیبهای حجمی فرعی کاربرد فراوان داشت و به طراح کمک می کرد که به
کمک اندازه هایی که از پیش درارتباط و در تناسب بایکدیگر سنجیده می شوند در
تعیین عناصر فرعی معماری بامشکل روبرو نگردند.و گذری داشته باشند از فضای
آکنده از گونه گونی تجربی به فضایی که در آن حساب و نظم در آفرینش معماری
حاکم است ، که از طریق استدلالی کردن وو عقلانی کردن معمار یصورت می گرفت و
همچنین از روش آفرینش و اجرای واحدهای معماری خاص سده میانه به روشی نوین
روی آوردن و در پی آوردهای روابط اجتماعی و حرفه ای معماران بسیار دارای
اهمیت بود . معماری رنسانس ایتالیا ، دارای بیانی ویژه است و از ابزاری نو و
بس مهم برای مفاهیم خود بهره می برد که مهمترین آن را می توان شکل واقعی
دادن به اندیشه فضایی که دارای خصیصه پرسپکتیوی است ،دانست. »
با توجه به مسائل بالا درمعماری رنسانس پنج نوع فرآورده معماری پدیدآمد که می توان به صورت مختصر چنین ذکر کرد.
- بناهایی که در طول بررسی معمول بیشتر مورد توجه قرار می گیرنند مانند
کلیساها، نمازخانه ها و مقابر . دستورها و قواعد تنظیم و تدوین فضای معماری
در این رده ساختمانها ، همه جا به گونه ای آزاد از سنت های موجود و نه در
پیروی صرف از آنچه معماران پر توان شکل داده وبه کار برده اند می نمایند .
- همه جا چنین عنوان می شود که فضای معماری در دوران رنسانس ایتالیا، به
دست معماران ، به شکل موجودیتی در آمد که ، در درونش ، طراحی معماری ،
برنامه ریزی دیدی یا بصری می شد. که تازگی این امر در شکل اجرایی آن بود که
بعدها دورنمایی پرسپکتیویه به آن افزوده شد که معماران متناسب با توان
نظری خویش ، از آن بهره می گرفتند.
- در این دوران معماران چه در داخل و چه در خارج بنا به دنبال یک وحدت شکلی
بودند که در گذر زمان از فضای درونی به بیرون بنا و در باز شناسی روحیه ای
که درون بنا را هویت و شخصیت بخشیده و در تطبیق شکلی و معنوی و نمادین آن
با روحیه ای از حجم بنا قابل درک تواند بود که چگونگی شکل پوسته میانی این
دو ، نقشی اساسی دارد که می تواند نقطه حرکت طراحی معماران این دوره محسوب
گردد.
رنسانس در ایتالیا
در تمامی دوره گوتیک در قرون میانه، زمانی که معماری در فرانسه و انگلیس با بنا ساختن کلیساهای اعظم غول پیکر با فضای داخلی فوق العاده که نمایانگر یکی از نقاط اوج نبوغ معماری اروپایی است، تحت غلبه اجرای معماری در عظیم ترین مقیاسهای تاریخ غرب بود، معماری ایتالیایی امری بی اهمیت و نسبتاً کوچک محسوب می شد. هرچند معماری گوتیک در ایتالیا وجود داشت اما به نظر می رسد وسعت میدان دید، نبوغ و ابهت معماری دولتشهرها از آن فراتر رفت. دوره رنسانس توسعه یک معماری جدید را از قرن پانزدهم تا قرن شانزدهم تجربه کرد که اولین نمونه معماری مدرن بود. زمانی که ما به ساختمانهای دوره رنسانس نگاه می کنیم در نظرمان آشنا هستند تقریباً چنان که گویا آنها یکصد سال پیش ساخته شده اند. زبان معماری که بوسیله معماران رنسانس ایتالیا ابداع شد تبدیل به زبان معماری غالب دنیای جدید شد که تنها با ظهور معماری مدرن در قرن بیستم کنار گذاشته شد.
معماران دوره رنسانس معماری خود را تا حدودی در نتیجه علاقه احیا شده خود نسبت به ویرانه های روم و یونان، از طریق بازیابی متون کلاسیک درباره معماری و به خصوص ده کتاب نویسنده رومی، ویتروویوس که درباره معماری نگاشته شده بود اخذ کردند. آنان همچنین اشکال جدید و زبان دیداری جدیدی ابداع کردند که از دوره کلاسیک منشعب نشده بود. بتدریج معماران، اومانیستها و نقاشان دوره رنسانس (معماری در رنسانس به عنوان یک هنر کامل و فراگیر تلقی می شد) اندیشه ای جدید درباره فضای عمومی ابداع کرد که در آن جامعه احساس افتخار و ارجمندی کند و جامعه در مقیاسی که تمام شهر را در بر می گیرد تنظیم و ترتیب یابد
در دوره رنسانس معماری به عنوان هنر عالی در نظر گرفته می شد. نظریه پردازان بر این باور بودند که طراحی معماری مانند همه هنرها از تجربه انسانی بر می خیزد اما معماری همچنین نمایانگر عالیترین دستاوردهای هنری ممکن برای بشریت بود. اما معماری چنان که امروز تلقی می شود یک حرفه تخصصی تلقی نمی شد. طراحی معماری بوسیله معماران حرفه ای، نقاشان، مجسمه سازان (از قبیل میشل آنجلو)، اومانیستها، بنایان و افراد آماتور ساده با صرف زمان و هزینه بسیار انجام می شد
هنر طبق چیزی که در نهایت از کتابهای ویتروویوس درباره معماری اخذ شده بود مبتنی بر هفت اصل بود. مهمترین اصل در این میان تقارن بود و این به آن معنا بود که بخشهای مختلف بایستی از نظر هندسی متعادل باشند. در اولین نمونه های معماری رنسانس نوعی شیدایی برای نظم و تقارن وجود دارد. علاوه بر این بخشهای مختلف یک کلیت معماری باید مطابق و هماهنگ با یکدیگر باشند که در نظریه معماری به این موضوع حالت و مزاج بنا گفته می شد. با این حال با توسعه معماری، طراحان شروع به طغیان علیه سخت گیریهای نظریه ویتروویوسی کردند. در دهه ۱۵۳۰ به خصوص در کارهای میشل آنجلو، معماران شروع به رفتاری دیوانه وار درباره عدم تقارن و استفاده از مخلوطی به شدت نامنظم از عناصر معماری کردند. این شیوه طغیانگر معماری با نام معماری صاحب سبک و براساس پدیده ای مشابه در نقاشی رنسانس نامگذاری شد
برونلسکی
به طور معمول ابداع شیوه منحصر به فرد ایتالیایی در معماری رنسانس به فیلیپو برونلسکی (۱۳۷۷-۱۴۶۶) نسبت داده می شود. او همچنین ابداعگر اصول زاویه دید خطی در طراحی و نقاشی شمرده شده است. در سال ۱۴۱۹ او مأموریت یافت گنبد کلیسای اعظم فلورانس را که بنای آن در سال ۱۲۹۶ آغاز شده بود بسازد. در سال ۱۴۱۹ ساختمان همچنان ناتمام باقی مانده بود زیرا هیچ کس به درستی درباره چگونگی ساخت گنبد نمی توانست تصمیم گیری کند. برونلسکی مشکل را با ابداع نوع جدیدی از گنبد حل کرد. گنبد برونلسکی به جای حالت نیمکره ای، هرمی و مرتفع بود. گنبد هشت وجه داشت و برونلسکی در خارج گنبد در مرز وجه های مجاور قوسهایی سفید رنگ ساخت تا توجه را به این هشت وجه جلب کند. این اولین گنبدی بود که از زمان دوره کلاسیک تا آن زمان ساخته شده بود که به طور عمده کارکردی خارج ساختمانی به جای کارکردی داخل ساختمانی داشت. در معماری قرون وسطی، گنبدها به نحوی طراحی می شدند تا از داخل مجموعه بنا قابل دید باشند. با این حال گنبد برونلسکی از تمامی فلورانس قابل مشاهده بود و در حقیقت هنوز امروز هم بر منظره هوایی شهر تسلط دارد. در اینجا چندین ابتکار مطرح است: طراحی با هشت وجه توجه را به بخشهای هندسی و تقارن آن جلب می کند و به این ترتیب شاید گنبد برونلسکی بهترین نمونه از اصل تقارن در معماری رنسانس باشد. این تقارن چیزی بود که ویتروویوس، معمار کلاسیک آن را عالیترین فضیلت یک معماری تلقی می کرد. این گنبد همچنین با توجه کردن به فضای عمومی، همچنان که یک پدیده معماری داخلی است یک پدیده معماری خارجی نیز محسوب می شود و به عنوان مرکز ثقل دیداری در زندگی شهری فلورانس عمل می کند
قرن پانزدهم
قرن پانزدهم شاهد افزایش قابل توجه طرحهای معماری نه تنها در ثروتمندترین شهرها از قبیل فلورانس بلکه در سراسر ایتالیا بود. اصول ویتروویوسی تقارن و نظم تقریباً در تمامی طرحها به کار گرفته می شد. علاوه بر این ابداع برونلسکی درباره زاویه دید، که یک روش و ابزار نگارگری بود، شیوه ساختن بنا را بوسیله معماران ایتالیایی تغییر داد. معماری رنسانس قرن پانزدهم در غلبه سطوح مسطح و خطوط مشخص و قدرتمند بود و بر این اصول معماری تأکید می کرد.
اقسام ساختمانها در حال افزایش بود. علاوه بر ساختمانهای معمول قرون وسطی از قبیل کلیساها، کلیساهای کوچک و بیمارستانها، طراحان رنسان دو نوع جدید از ساختمان را خلق کردند: ویلا و پالازو. ویلا خانه ای اعیان نشین در ییلاقات خارج از شهر بود که شهروندان ثروتمند و قدرتمند مانند خاندان دمدیسی در آن زندگی می کردند. معماران رنسانس شکل اولیه مزارع استحکام بندی شده اشرافی را در قالب ویلا تبدیل به خانه هایی با فضاهای وسیع، راحت و دلپذیر ساختند. ویلا با پالازو یا خانه شهری نسبت داشت. اینها خانه هایی بودند که افراد ثروتمند و قدرتمند زمانی که از شهر بازدید می کردند در آن سکونت داشتند. در قرن سیزدهم این گونه پالازوها ساختمانهایی کم اهمیت و باریک بودند که طبقه اول آنها به عنوان مغازه به اجاره داده می شد. قرن پانزدهم شاهد ظهور پالازوهای بزرگ، وسیع و درخوری بود که تمامی طبقات به فضاهای زندگی اختصاص داده شده بود. باز هم معماران به جنبه های بیرونی این پالازوها علاقه مند بودند. آنها ساختمانهایی هم خصوصی و هم عمومی بودند. از جنبه عمومی و براساس ظواهر خارج آنها، این ساختمانها بیانگر ثروت و قدرت صاحبان خود بودند.
در کنار برونلسکی، مهمترین معمار این دوره لئون باتیستا آلبرتی بود که همچنین یک نظریه پرداز مهم سیاسی و اومانیست مدنی بود. او بیشتر به خاطر آثارش درباره معماری شناخته شده است. او در این کتابها نظریه ای درباره طراحی شهری و فضای عمومی ترسیم می کند. شهر آرمانی او آکنده از ساختمانهای مجزا و باشکوهی هستند که همگی به طور کامل در تعادل با یکدیگر هستند. در حالی که برونلسکی ابداعگر زبان معماری رنسانس تلقی می شود، آلبرتی عموماً به عنوان کامل کننده آن از نظر تقارن و حالت ساختاری شمرده می شود.
معماری صاحب سبک
همچون نقاشی و مجسمه سازی، علاقه به معماری و طراحی آن منجر به نوعی از معماری شد که در آن اصول و روشهای طراحی تبدیل به زبان غالب بناها و ساختمانها شد. معماری صاحب سبک، که به نحو نزدیکی با هنر صاحب سبک معاصر بود، به خصوص از طریق ناهمخوانی و پریشانی دیداری توجه را به طراحی هر کدام از عناصر جلب می کند. اولین استاد شیوه صاحب سبک در معماری، میشل آنجلو بوناروتی بود که معماریش با ابزارهای اغتشاش آمیز و متضاد پر شده است. به عنوان نمونه در کتابخانه لونتین او ستونها را به جای این که در محل خود و در برابر دیوار ها قرار دهد در داخل تورفتیگهایی از دیوارها تعبیه کرد. این ستونها چنان که باید این گونه باشد تا کف ادامه پیدا نمی کنند، بلکه چندین پا بالاتر از کف متوقف می شوند.
\به این ترتیب معماری صاحب سبک اصول ویتروویوسی تطابق و تقارن را واژگونه می سازد. در ساختمانهای صاحب سبک تنشی بین نظم و بی نظمی و بین کارایی و بلااستفادگی وجود دارد. اینها همه در جهت جلب توجه به این حقیقت است که معماری نوعی تدبیر، اثر هنری و مصنوعی می باشد. در اینجا ما ریشه های معماری پست مدرن را با تأکیدی که بر عدم تناسب و عدم کارایی دارد می بینیم. با این حال فعالان صاحب سبک هیچ گاه به طور کامل ویتروویوس را رها نکردند. ساختمانهای صاحب سبک هنوز هم تا حدود زیادی متناسب و با طراحی منسجمی هستند. این ساختمانها هرچند یک سطح متقارن متین را نمایش نمی دهند اما توجه ما را به استفاده از عناصر مختلف معماری جلب می کنند
سنت پیترز و واتیکان
آن اثر معماری که رنسانس ایتالیایی را با تمام معنای خودش ارائه می کند سنت پیترز و واتیکان در رم می باشد. ژولیوس دوم مصمم بود که سنت پیترز را پاره پاره کند و آن را با کلیسا و قصری جایگزین کند که در خور عظمت او و بیانگر قدرت سیاسی ایالتهای پاپ باشد. او می خواست سنت پیترز بزرگترین کلیسای جهان باشد تا با فروتنی کامل شایسته مقام مقدس او باشد و علاقه مند بود آرامگاه او موقعیتی غالب در در این کلیسای بزرگ اشغال کند. اولین معماری که روی این پروژه عظیم کار کرد دوناتو برامانته بود. برامانته واتیکان را در مقیاسهای عظیم و به شکل امروزی آن طراحی کرد و نقشه هایی برای یک کلیسای بزرگ صلیبی شکل ترسیم نمود تا این که درگذشت. این مدموریت سپس به رافائل، نقاش و معمار سپرده شد که معماری را تحت نظر برامانته آموخته بود. با این حال رافائل هیچ گاه در این پروژه اقدام درخوری نداشت و کلیسای عظیم مرکزی که مورد نظر برامانته بود تبدیل به یک کلیسای متداول شد؛ هرچند نقشه های رافائل هیچ گاه عملی نشد. این مأموریت سپس به آنتونیو سانگالو و سپس به میشل آنجلو منتقل شد
پالادیو
آن معمار رنسانس که بیشترین تأثیرگذاری بر معماری اروپایی داشت آندره دیپیترو (۱۵۰۸-۱۵۸۰) بود که بوسیله تریسینو شاعر اومانیست، طراح و محقق با لقب پالادیو (براساس الهه یونانی پالاس آتن) نامگذاری شد. پالادیو عناصری از تأکید رنسانس اولیه بر تعادل و تقارن هندسی را با زبان معماری صاحب سبک ترکیب کرد. با این حال ساختمانهای او نسبت به ساختمانهای وحشی دهه های ۱۵۳۰ و ۱۵۴۰ بسیار رامتر هستند. معماری که او پدید آورد تبدیل به زبان غالب معماری در تمامی قرنهای هفدهم و هیجدهم شد. به خصوص او خانه های شخصی اغنیا را تبدیل به ساختمانهایی کرد که با بناهای عمومی و کلیساها رقابت می کرد. او با ساختن چنان ظواهر خارجی برای خانه های خصوصی که با ظواهر خارجی کلیساها و ساختمانهای عمومی که تحت تأثیر معماری کلاسیک ساخته شده بودند همتایی می کردند، جایگاه اشخاص ثروتمند و قدرتمند را در بالاترین نقطه زندگی شهری قرار داد. این اصل در معماری خانگی در تمامی اروپا و مستعمرات امریکا به کار می رفت. اغنیا و قدرتمندان درست همانند ساختمانهای عمومی و کلیساها در مرکز زندگی شهری قرار داشتند. هنوز می توان در خیابان پالو آلتو رانندگی کرد و ظاهر ستوندار خانه های ثروتمندان را دید که به تقلید از ساختمانهای عمومی و ساختمانهای ارتباط قدرت شهری ساخته شده اند.
کلیسای ایاصوفیا
هنر معماری در روم شرقی ( بیزانس ) در قرن ششم میلادی با آغاز حکومت « ژوستی نیانوس » به وجود آمد.
دوران فرمانروایی او را «نخستین عصر طلایی »هنر امپراتوری روم شرقی نام گذاری کرده اند.
درزمان ژوستی نیانوس شهر راونا به صورت پایگاه عمده ای برای گسترش نفوذ سلطه ی بیزانس بر ایتالیا در آمد.
کلیسای سان ویتاله در شهر راونا معرف معماری بیزانس است که در قلمرو روم غربی ساخته شده است.پلان آن هشت ضلعی است و گنبدی بر روی این هشت ضلعی قرار گرفته است.
این بنا به خوبی نشان می دهد که ادامه معماری بنای آرامگاه سانتاکوستانستا در شهر رم است.
تفاوت های بین دو بنا:
سانتاکوستانستا کوچکتر از سان ویتاله است.
فضای درونی سان ویتاله بیشتر است.
تزئینات سان ویتاله غنی تر است.
اصول تاغ بندی در سان ویتاله به گونه ای است که ساختمان به دلیل پنجره های وسیع غرق در نور گشته است.
بیزانس شامل دودوره می باشد.
کلیساهای دوره اول (پیش از پسین)از نظر پلان به سه گروه عمده تقسیم می شوند:
۱- کلیساهایی با پلان باسیلیکایی(پلان محوری): شباهت به پلان باسیلیکاهای رومی داشتند.تفاوت اساسی آنها با باسیلیکا وجود محور عرضی ثانوی که عمود بر محور طولی است و در نقطه ورودی اصلی قرار گرفته است.
۲- کلیساهایی بر اساس یک پلان مرکزی: در این بناها توجه به نقطه مرکزی است. تفاوت آن با پلان محوری در عدم وجود مانع بر سر راه گذر مستقیم به مرکز بنا و قرارگیری مؤمنان گرداگر یکدیگر در مقابل محراب می باشد. از نمونه های آن کلیساهای سان ویتاله در راونا، سن گریگوری در زوراتنتس، سانتا سرجیوس و باکوس در استانبول.
۳- کلیساهایی براساس ترکیب دو پلان محوری و مرکزی: بناهای مذهبی در این گروه جای می گیرند. وترکیبی از دوپلان قبلی می باشد.از بناهای شاخص آن کلیسای ایا صوفیه در شهر استانبول است که یکی از شاهکارهای معمای بیزانس می باشد.
کلیسای ایا صوفیه
مهمترین بنای به جای مانده از زمان ژوستی نین در استانبول می باشد.
از اصل یونانی «هاگیا صوفیا»به معنی کلیسای حکمت مقدس گرفته شده است.
معماران آن آنتیموس ترالسی و اسیدروس میلوتوسی می باشدند.
در سالهای ۵۳۷- ۵۳۲ میلادی ساخته شده است.
ابعاد آن ۷۲*۹۱ متر ، قطر گنبد ۳۱ متر، ارتفاع گنبد از سطح زمین ۵۶ متر می باشد.
با افزوده شدن پشت بند عظیم بر طرح اصلی و چهارمناره رفیع ترکی پس از پیروزی عثمانیها در ۱۴۵۳ میلادی ایاصوفیه به یک مسجد تبدیل شد.
این بنا در سده بیستم از حالت یک بنای مذهبی در آمد و امروزه به صورت موزه در معرض دید مردم قرار دارد.
نقشه ساختمان ترکیبی منحصر به فرد از عناصر گوناگون است؛
بنا دارای محور طولی کلیساهای مستطیل شکل صدر مسیحیت است.
قسمت مرکزی یا صحن از محوطه ای چهارگوش واقع در زیر گنبدی عظیم تشکیل شده است.
موضوع قابل توجه در این بنا کیفیت و کمیت نوری است که وارد آن می شود. زیر گنبد مرکزی ۴۰ پنجره تعبیه شده که نور را به درون وارد می کنند.
انتقال تدریجی از بدنه چهارگوش به لبه مدور گنبد به وسیله سه گوشی های کروی شکل موسوم به تاسچه انجام گرفته است.
برای حل مسئله فشار گنبد اصلی نیروبه وسیله “پندنتیوها “(تبدیلگر) که همان سه گوش های کروی است و در چهار گوشه زیر گنبد قرار دارد به چهار فیل پایه عظیم و نگهدارنده منتقل می شود.
از سوی دیگر به وسیله نیم گنبد شرقی و غربی فشار های حاصله به طرف خارج و پایین انتقال می یابد.
دوره بیزانس پسین دونوع پلان عمده رایج گردید:
۱- صلیب باز
۲- صلیب بسته
ساختمان ها به شکل مکعب گنبد دار که مکعب بر روی نوعی استوانه یا بدنه مدور نهاده شده و بالا رفته است.
کلیساها از نظر حجم کوچک، عمودی و چهار دهانه اند. سطوح دیوار بیرونی آن ها با نقش برجسته تزئین شده است.
نمونه آن ؛ کلیسای تئوتوکس در ۱۰۴۰ میلادی در شهر هوسیوس لوکاس یونان می باشد که در آن یک صلیب گنبددار وچهار بازوی هم اندازه تاغ دار(صلیب یونانی) را می توان دید.
نمونه دیگر کلیسای کاتولیکون است که در آن می توان سقفی گنبدی بر بالای یک هشت ضلعی مشاهده نمود.
کلیسای سان مارکو در شهر ونیز نیز شکل صلیب یونانی دارد که منشأ بیزانسی آن را نشان می دهد.
چند نمونه دیگر ؛ کلیسای سان آندریو کلیسای هویپ سیم ، کلیسای سان افسوس و هاگیا صوفیا در مالونیکا
ویژگی های سبکی معماری بیزانس(۳۰۰-۱۰۰۰ میلادی)
۱- نقشه ی صلیبی یونانی با دیوارهای آجری طرح دار به شکل پیچ دار، مشبک یا هفت و هشت
۲- گنبد بزرگ بنا شده روی نیم گنبدهای معلق
۳- نمای خارجی ساده
۴- ستون های بنا شده در یک ردیف
۵- سرستون های حجاری شده سبدی شکل
۶- راهروهای پوشیده از مرمر رنگی و موزائیک های پردانه در طبقه فوقانی
پیشینه تاریخی:
همان طور
که می دانیم دیوکلسین، قلمرو وسیع امپراتوری روم را به دو بخش شرقی و غربی
بین خود و فرماندهان همطرازش تفسیم نمود، و عملاً اضمحلال امپراتوری
قدرتمند روم را نادانسته پی ریزی نمود. پس از آن کنستانتین شهر باستانی
بیزانس را دوباره ساخت و کنستانتسنوپل (قسطنطنیه) نام گرفت. این شهر به طور
شگفت انگیزی در سرنوشت شهر (روم) مرکز امپراتوری موثر واقع شد و با تضعیف
قدرت امپراتوری روم، کشور روم به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد، و بدین طریق
امپراتوری روم شرقی (بیزانس) شکل گرفت. فرمانروایی بیزانس به دست امپراتور
آرکادیوس افتاد که شهر بیزانس (استانبول امروزی) را با همان نام قدیمی اش
پایتخت خود قرار داد.
بیزانس، شهر بندری مهمی که به دلیل قرار گرفتن در منطقه ای که کوتاهترین
مسیر غرب به مشرق زمین بود، اهمیت تجاری خاصی داشت و از تمدن چشم گیری
برخوردار بود. ساکنان آن دارای سنت های پا برجایی بوده اند، به طوری که
سلطه دیگران را به دشواری پذیرا شده اند. مثلاً یکی از حکمرانان هوادار
اسپارت که در سال ۴۰۵ ق.م بر این شهر تحمیل شد، پس از ۱۶ سال مقاومت از شهر
بیرون رانده شد.
بیزانس شهری بود با ویژگیهای اقتصادی سیاسی و فرهنگی خاص که ابزارهای لازم
را فراهم آورد تا با فرهنگ و ارزش های فرهنگی و اجتماعی سرزمینهای مجاور
آشنا شود و از این راه آثار هنری را به جهان عرضه کرده که هم جهانی هستند و
هم از سنتها و فرهنگهای بومی و منطقه ای مایه گرفته اند. این شهر با این
که قبلاً مرکز حکومتی به بزرگی امپراتوری روم نبوده ولیکن به تمدنهای روم و
یونان در غرب، بابل، ایلام، اورارتو، هیتی و ایران از شرق دسترسی داشت، به
همین دلیل بسیاری از پژوهشگران معتقدند که هنر و معماری بیزانس بی تأثیر
از هنر و معماری مشرق زمین نیست. هنر بیزانس، هنری است که تجلیگاه جهان
مسیحیت است. در هنر این دوران همچون سایر نحلههای هنری، تاثیرات
شیوههای بیان اعصار گذشته که با عنوان بینش هنری از آن یاد میشود، استمرار دارد.
عصر بیزانس از مبهمترین دورههای تاریخی است و به همین دلیل از این هنر به
هنر قرون وسطا یاد میشود. هنرشناسان، هنر بیزانس را هنری تلفیقی و ترکیبی
میدانند که شگردهای هنری دوران گذشته رم و یونان در عصر کهن در آن ظاهر
شده است. در پدید آمدن هنر بیزانس و شکل گیری آن سه عنصر عمده نقش داشته:
نخست ضرورت اداری، دوم تأثیرات هلنیستی و سوم فرآیند تأثیرگذاریهای معاصر
از پادشاهی ساسانی در ایران. آنچه که امروزه مشخص شده اینست که مجموعه
اندیشه ها و تفکراتی که به تدریج در این قطب جهان نظم یافتند و به هماهنگی
رسیده اند، بر ریاضیات استوار بوده اند و بر اساس یافته های ریاضی، میان
جهان فکر و جهان ماده اعتقاد به جدایی وجود داشته و انسان موجودی حائل میان
این دو جهان دانسته می شده است. در این نظریه ها، انئیشه ها و تفکرات هند و
ایرانی و هم اعتقادات بابلی و مصریها جای داشته است.
معماری:
هنر معماری در روم شرقی (بیزانس) تا قرن ششم میلادی تحت تأثیر مسیحیت
آغازین بود، این هنر در قرن ششم میلادی با آغاز حکومت «ژوستی نیانوس»، به
وجود آمد او در هنر پروری همتای کنستامتین بود و آثاری که وی مورد حمایت و
تشویق قرار داد، همه شکوه و عظمتی شاهانه داشتند تا جایی که دوران
فرمانروایی او را به حق «نخستین عصر طلائی» هنر امپراتوری روم شرقی
نامگذاری کرده اند. باید به این نکته اشاره نمود که بهترین گنجینه یادگاری
«نخستین عصر طلائی» اکنون در خاک ایتالیا – که در شهر «راونا» کشف شده –
جلوه گری می کنند، نه در شهر کنستانتینوپل (استانبول). شهر راونا که در اصل
پایگاه نیروی دریایی در ساحل دریای آدریاتیک بود، از سال ۴۰۲ میلادی به
بعد پایتخت امپراتوران روم غربی، و پس از آن در پایان همان قرن مقر
فرمانروایی تئودوریک پادشاه استروگوتها شد، که همه چیز را به سبک و سیاق
هنری
کنستانتینوپل می پسندید، و به همین علت در زمان ژوستی نیانوس شهر راونا به صورت پایگاه عمده ای برای گسترش و نفوذ سلطه بیزانس بر ایتالیا در آمد. مهمترین بنایی که در آن شهر در سالهای ۴۷-۵۲۶ میلادی ساخته شد، کلیسای «سان ویتاله» است. این ساختمان معرف معماری بیزانس است که در قلمرو روم غربی ساخته شد، و به طور قطع از آثار کنستانتینوپل اقتباس شده است. پلان آن هشت ضلعی است و گنبدی بر روی این هست ضلعی قرار گرفته است.
پلان کلیسای سان ویتاله
لازم به
ذکر است، این بنا به خوبی نشان می دهد که ادامه معماری بنای آرامگاه
سانتاکوستانستا (ر.ک. معماری صدر مسیحیت) در شهر رم است. با این تفاوت که
مراحل تحول میان آن دو بنا در امپراتوری روم شرقی به وقوع پیوسته است. چون
در همین جا (بیزانس) در طول یک قرن ساختمانهای گنبد دار رواج و گسترش یافته
بودند، از طرف دیگر از نظر مقیاس کلیسای سانتاکوستانستا، کوچکتر از سان
ویتاله است، فضای درونی سان ویتاله بیشتر و با تزئینات غنیتری آراسته شده
است. در کلیسای سان ویتاله بر اثر اصول ساختمانی تازه ای که در تاق بندی به
کار گرفته شده این امکان به وجود آمده است که در هر منطفه پنجره ای وسیع
در بنا تعبیه گردد و داخل ساختمان را غرق در نور سازد.
در این ساختمان ساده ترین عناصر محور طولی کلیسای مستطیل شکل یعنی محوطه ای
که با سقف متقاطع برای محراب در نظر گرفته شده و همچنین یک دهلیز طولی در
مقابل ساختمان به چشم می خورد.
در اینجا باید به این نکته مهم اشاره نمود که مثلاً در شهر راونا «کلیسای
سان آپولیناره» با پلان مستطیل شکل ساخته شده و این نشانگر این مسئله است
که کلیسای مرکزی و به ویژه سان ویتاله تا چه حد در قلمرو روم غریب می
نماید. پس به این نتیجه می رسیم که از زمان ژوستی نین به بعد کلیسای گنبد
دار، با نقشه ای متمرکز (مرکزی) در قسمت اصلی بنا رواج یافت و بر دنیای
مسیحیت ارتدوکس حکمفرما گردید. درست همان طور که نقشه محوری کلیسای مستطیل
شکل بعدها معماری قرون وسطایی مغرب زمین را تحت تأثیر و به عبارتی زیر سلطه
خود آورد.
کلیسای سان آپولیناره، راونا
به طور
کلی باید گقت بناهایی که در طول دوران حکومت بیزانس که از سال ۳۳۰ میلادی
تا سال ۱۴۵۳ میلادی ساخته شده اند، متنوع و تعدادشان فراوان و این به دو
علت عمده بستگی داشته است. نخست وجود ملتهای مختلف که تابعه امپراتوری
بودند، دوم طولانی بودن دوران حاکمیت بیزانس، همین مسئله موجب گردیده که
نامیدن تمامی آنها به یک شکل، منطقی به نظر نرسد و از این روی است که این
دوره زمانی از دیدگاه پژوهندگان این رشته به بخش هایی تقسیم شدهف که هر یک
دارای ویژگیهای معینی هستند.
ساختمانهایی که در هر یک از مناطق تحت قلمرو امپراتوری ساخته شده اند در
مصالح ساختمانی تابع امکانات محلی است و البته بر اساس برنامه ای مدرن
ساخته شده اند. در شمال غربی ایتالیا، آجر، در شهرهای ساحلی و روی زمین های
صخره ای در سوریه و فلسطین و بحشی از آسیای صغیر (ترکیه) از سنگ استفاده
شده است. کلیساهای بیزانس از نظر پلان پیش از دوره بیزانس پسین به سه گروه
عمده تقسیم شده که عبارتند از:
الف) کلیساهایی که به پلان باسیلیکاتی (پلان محوری) ساخته شده اند.
ب) کلیساهایی که بر اساس یک پلان مرکزی ساخته شده اند.
ج) کلیساهایی که بر اساس ترکیب دو پلان محوری و مرکزی شکل گرفته اند.
پلان باسیلیکایی:
این ساختمانها در طول یازده قرن حاکمیت روم شرقی (بیزانس) ساخته شدند و
شباهتهای آشکاری با پلان باسیلیکاهای رومی داشتند. محور طولی که مدخل ورودی
را به محراب کلیسا متصل می کند، در هر سمت خود با یک یا دو ردیف دالان سر
پوشیده فرعی فرا گرفته شده است، و معمولاً قسمت فوقانی همین محور، به
دهلیزها یا اتاق هایی خفاظت شده منتهی می گردد. در این گونه بناها، محور
طولی تعیین کننده شالوده فضایی کلیسا محسوب می گردد، نه تقاطع آن با محور
عرضی که از روی فضای وسیع تجمع های مشرف به محراب عبور می کند، و نه وجود
پوششی بلندتر و شکوهمندتر که در محل تقاطع در محور طولی و عرضی بنا می شود،
از قدر تعین آن می کاهد. این نوع پلان تفاوت اساسی ای که با باسیلیکا
دارد، وجود محور عرضی ثانوی است که عمود بر محور طولی است در نقطه ورودی
اصلی قرار گرفته است.
پلانهای مرکزی:
این نوع بناها یکی از پلانهای بارز و مشخص بیزانس است که در جای جای قلمرو
امپراتوری ساخته شده است. در این بناها به جای توجه به محور طولی، توجه و
تأکید بر نقطه مرکزی است. منشاء این گروه ساختمانی را باید از ساختمانهای
رومی قدیمی دانست ولیکن کلیساها را با این سبک ایجاد نمودن، از دوره صدر
مسیحیت آغاز و در این دوره به تکامل رسیده است. درباره این پلان باید به
این نکته مهم در مقایسه با پلان محوری اشاره نمود، که به طور معمول مانعی
بر سر راه گذر مستقیم از این فضا به مرکز بنا وجود ندارد. در این نوع
بناهای آیینی مسیحیت، محراب که قطب بنا محسوب می شود، با همه زیبائی و
شکوهی که از آرایش آن حاصل می شود روی به فضایی مرکزی دارد، فضایی که
مؤمنان را مانند گروه نخست در طول محور طولی کلیسا مستقر نمی کند، بلکه آن
را گرداگرد یکدیگر می خواهد تا در مقابل مقدس ترین مکان کلیسا یعنی محراب
بایستند. از نمونه بارز این گروه می توان به کلیساهای: سان ویتاله در
راونا، سن گریگوری در زوارتنتس و سانتاسرجیوس و باکوس در استانبول اشاره
کرد.
بناهای با پلان ترکیبی محوری و مرکزی:
بناهای مذهبی که می توان آنها را جزو این گروه قرار داد، عموماً ویژگی های
نخستین خود را از دست داده اند. این طرح نشان بر وجود کارآیی دو محور اصلی
عمود بر یکدیگر (یکی طولی و تعیین کننده و دیگری عرضی و فرعی) نیست، این
گروه ترکیبی از دو پلان محوری و مرکزی است. یکی از بناهای شاخص آن کلیسای
«ایاصوفیه» شهر استانبول است که در حقیقت یکی از شاهکارهای معماری بیزانس
است.
در دو دهه اخیر شا هد گرایش تعدادی از معماران به سبک خاصی از طراحی هستیم که از ان با عنوان معماری غیر خطی یا معماری سیال نام برده می شود فرمهای دارای معماری غیر خطی عمو ما دارای سه مشخصه زیر می باشند:
۱- دارای
فرم توپولوژ یک هستند به عبارت دیگر برای بررسی فرم انها باید از اصول
توپولوژی استفاده کرد ]توپولوژی شاخهای از ریاضیات است که قوانین حاکم بر
شکلها و حجم ها را مورد بررسی قرار می دهد[ اجسام مورد مطالعه در این علم
تنها اشکال کلاسیک ومتعارف مانند صفحه کره رویه معمو لی نیستند بلکه همه
اشکال معمولی را میتوان مورد مطالعه قرار دادشکلهایی مثل قوری ,کوزه,شکل
حاصل از تقاطع چند خیابان و......
در توپو لوژی حالتهای مختلفی را می توان برای یک شکل متصور شد و در هر لحظه
می توان اینحالتها را تعریف کرد مثلا اگر فرض شود پروژه معروف موزه
گوگنهایم اثر ]فرانک گه ری[شکل یک کاغذ مچاله شده را به معرض نمایش میگذارد
توپولوژی بیان میکند که این سطح مچاله شده همان مربع مستطیل یک کاغذ صاف
است و می توا ن ارتباط بین این دو حالت از کاغذ را با فرمول های ریاضی بیان
کرد .
۲- دراین پروژه ها از ا دوات الکترونیکی و ارتباطی درمقیاس بسیار گسترده ای استفاده می شود به طوری که وقتی فرد به داخل یکی از ساختمان ها وارد می شود احساس میکند در یک دنیای مجازی وارد شده است مثلا با دست زدن به دیواره نازک یکنمایشگاه تصاویر مختلفی در ان ایجاد می شود یا بسته به وضعیت رفتاری افراد داخل ساختمان وتعداد انها ]که توسط سنسور های الکتریکی کنترل می شوند [موزیک مناسبی انتخاب و پخش می شود.
۳- در طراحی همه این پروژه ها از نرم افزارهای پیشرفته سه بعدی سازی و ایجاد انیمیشن در مقیاسی گسترده استفاده می شود به گونه ای که بدون این نرم افزار ها طراحی ساخت و اجرای این سا ختمان ها غیر ممکن است . قضاوت کردن در موردمعماری غیر خطی بسیار مشکل است واین پرسش معروف که ایا معماری نوعی هنر است یا بر طرف کننده نیاز های انسان و دارای مقیاس انسانی ؟ در مورد معماری غیر خطی نیز مطرح است .کاربرد فناوری های پیچیده درداخل این گونه ساختما نها و نیاز به ابداع روشهای جدید برای ساخت و تکمیل انها به گونه ای است که انها را بیشتر به صورت تجسم فناوری امروز ی و نماد پیشرفت بشر در ابداع ساز و کار های پیچیده در اورده است تا نمایی از یک معماری انسانی .
مسلما فرم هر یک از این ساختمانها فریبنده و جذاب است و هر یک از انها می تواند به معرو فیت مکانی که در ان احداث شده منجر و حتی با عث جذب درامد های توریستی شود . ولی موضوع بسیار مهم مدت زمان محدودی است که استفاده کننده گان از این گونه ساختمان ها در ان به سر میبرند . چنین ساختمانهایی معمولا نمایشگاه ,ترمینال,بانک هستند که حضور در مجاورت و داخل انها برای مدت زمانی محدود هیجان انگیز و دلنشین است ولی کسی نمیتواند در دراز مدت در داخل ان احساس ارامش کند . بنابر این استفاده از این شیوه طراحی و به کار بردن فرم ها و خم ها ی پیچیده و نا مانوس در پروژ هها ی معمو لی که امروزه در سطح دنیا با ب شده است در همه جا جوابگو نیست و چه بسا به نوعی ضد تبلیغ برای طراح تبدیل شود . مسئله بسیار مهم دیگر سیستم های سازه ای مورد استفاده برای بر پایی طرحهای غیر خطی است سیستم های سازه ای کلاسیک موجود با معماری غیر خطی نا متجانس هستند و از ان فا صله دارند .
از دهه
نود میلادی به این طرف شاهد ظهور فرم های عجیب قارچی شکل روی صفحات مجلات
معتبر معماری هستیم فرمهایی که معماری دیکانستراکشن]ساختار شکن[ که زمانی
سر و صدای زیادی به پا کرده بود در مقابل ان به یک اسباب بازی میماند و
انسان با مشاهده ان از خود می پرسد :ایا این واقعا معماری به حساب می اید ؟
به نظر میرسد معماران از ناشناخته ترین تا مشهور ترین انها دچار این اپید
می واگیر شده اند واز معماران جوان گرفته تا افرادی نظیر فیلیپ جانسون همگی
با استفاده از نرم افزار های گرا فیکی و کامپیو تری مشغول خلق حجمهای حباب
مانند و توپولوژیک هستند . منتقدان معماری نظر چندان خوشی نسبت به این نوع
معماریندارند و معمولا از ان به عنوان ]سیب زمینی[ یا ]معماری ا بکی [ نام
میبرند .
شاید هنوز زود با شد که بتوان از معماری غیر خطی به عنوان یک سبک یا روش در معماری نام برد به احتمال زیاد معماری غیر خطی تنها یک مد گذراست و طراحی و ساخت ان به اندازه ای مشکل است که شاید نتوان در دراز مدت ان را ادامه داد . حقیقتا چه عاملی باعث ظهور این گونه معماری شده است؟

طرح چیاتونه برای ساختار در کلان شهر ها
«تصور زمان» در دهه نخستین قرن حاضر در علم فیزیک تغییری عمیق صورت گرفت که شاید مهمترین تغییر در این علم از زمان ارسطو و فیثاغورث تا آن زمان باشد. این تغییر، بیش از همه چیز، «تصور زمان» را دگرگون کرد. پیش از این دو تعبیر درباره ی «زمان» وجود داشت. نخست تعبیری عینی که زمان مستقل از اشیاء و پدیده های دیگر بی آنکه توجه شخص بدان تأثیر کند پیش می رود. دوم تعبیری ذهنی که زمان فقط به شخص بستگی دارد و به حواس او مربوط است. با آغاز نخستین دهه قرن نوزدهم تعبیری دیگر به وجود آمد که نتایج بسیار پر اهمیت بر آن مرتبت بود. نتایجی که امروز نمی تواند ناچیز و یا نادیده گرفته شود.
به سال ۱۹۰۸ ریاضیدان بزرگ «هرمان مینکوسکی» در جامعه ی محققین علوم طبیعی در آلمان برای نخستین بار با اطمینان و به دقت اعلام کرد که تصور زمان از این پس تغییر می یابد. وی گفت: «فضا به تنهایی و زمان به تنهایی محکوم به نسیتی است و تنها وحدتی از این دو حیات آنها را میسر می دارد.»
در عرصه ی هنر نیز مسائل مشابه ناشی از این تغییر به وجود آمد. با استفاده از بعد جدید: فضا – زمان، در شیوه های هنری اصیل مانند کوبیسم و فوتوریسم حزوه ی دید انسان وسعت یافت. از راستی یکی از نشان های فرهنگی جامع اینست که مسائل در دنیای فکر و عالم احساس مشترکاً و هم زمان با یکدیگر به وجود آیند.
آغاز «فوتوریسم»
در دوره ی رنسانس برخی از نقاشان تصور فضائی آن زمان: پرسپکتیو را در کارهای خود بیشتر با خطوط مصور می کردند و برخی دیگر بیشتر با رنگ.در دوره ی ما نیز تصور فضائی جدید: فضا – زمان در کار هنرمندان کوبیست با پژوهش در ایجاد «ترکیب »های فضائی به منصه ی ظهور رسید و در کار هنرمندان «فوتوریست» با پژوهش در حرکت.
به گفته ی «یاکوب بورکهاردت» در ایتالیا «سکوتی مرگ بار» وجود داشت. این کشور پناهگاه آنهایی بود که از حقای قزمان حاضر می گریختند. هنرمندان «فوتوریست» شرمگین از این وضعیت کوشیدند با کارهای خود این سکوت را در هم بشکنند. هدف این هنرمندان بیرون آوردن هنر از انبارهای ظلمت زده ی موزه ها و دادن حیاتی تازه به آن بود. حیاتی که از افکار جدید مایه می گرفت و به زبان اصیل آن عصر ترجمه می گشت. «زندگی» شعار آنان بود و در تمام مظاهر آن از سیاست و جنگ تا هنر و زیبائی حرکت، عمل و دلیری مورد توجه شان بود و از همین رو بی دلیل نبود که خود را «نخستین جوانان ایتالیا پس از قرن ها» می خواندند.
بدین ترتیب کار این هنرمندان از ابتدا با ستیز شروع شد و با مبارزه به تبلیغ عقائد خود پرداختند. نقاش «مارینتی» که بر در و دیوار خانه اش در رم حتی تا به امروز شعارهای «نهضت فوتوریسم» آویخته است در تاریخ ۲۰ فوریه ی ۱۹۰۹ در نشریه ی هنری پاریس، «فیگارو» چنین نوشت: «ما اعلام می کنیم که سرعت، زیبائی تازه ای بر جهان افزوده است و جلال آن را دو چندان کرده است.» به سال ۱۹۱۲ در «دومین بیانیه ی نقاشی فوتوریست» کشف اساسی هنرمندان این مکتب توضیح داده شد: « حرکت اشیاء در فضا درست مانند نوسانات نور یا صوت سبب افزایش و یا تغییر شکل آنها می شود.» این اصول هنری در تابلوهای هیجان انگیز نقاشان «فوتوریست» مصور است.
کار هنرمندان «فوتوریست» در نقاشی، مجسمه سازی و معماری حرکت را در فضا مصور می دارد. یکی از بهترین هنرمندان «فوتوریست» و بی تردید بهترین مجسمه ساز این مکتب موسوم به «اومبرتوبوچنی» که از قضا به جوانی در گذشت به سال ۱۹۱۶ به واضح ترین صورت ممکن مقاصد این هنرمندان را بیان کرد. در کوششی برای فهم عمیق نقاشی وی به جستجوی تعابیر و مفاهیمی بود که گاه تاریک و گاه روشن و متکی به تجارب، اصولی را که بعدها در فیزیک اتمی به منصه ی بروز رسید پیش بینی می کند. وی می نویسد:« کار هنرمند باید از هسته ی مرکزی یک شی – جایی که شی می خواهد خود را به وجود آورد – آغاز شود تا به کشف فرم های جدید موفق آید؛ فرم هایی که نا آشکار شی را به «شکل پذیری » آشکار و «شکل پذیری» درونی آن مرتبط می کند. این «شکل پذیری » در هر دو حال امکانات بی پایان دارد.»
فوتوریسم و کوبیسم – نکات مشترک و متباین
قبلاً خاطر نشان کردیم که اساس شیوه ی «فوتوریسم» بر این بود که : «حرکت اشیاء در فضا درست مانند نوسانات نور یا صوت سبب افزایش و یا تغییر شکل آنها می شود. «بوچنی» نیز با این کلمات کوشید معنای «شکل پذیری» جدید را که با حرکت اشیا» در فضا به وجود می آید توصیف کند. این توصیف در مجسمه ای موسوم به «بطری در فضا شکل می گیرد» که وی آن را در سالهای ۱۲ – ۱۹۱۱ ساخت مجسم است. این مجسمه که در واقع یکی از چند شاهکار معدود این عصر است نشان می دهد که ابداع هنری معنایی را که در ذات یک شی معمولی نهفته است عیان می کند. در برخی اوقات و از جمله در این مجسمه کارهای شیوه ی فوتوریسم و کوبیسم که براساس تصور فضائی واحدی به وجود آمده اند با یکدیگر رابطه ای نزدیک دارند.
نقاش فرانسوی «مارسل دوشان» که نه به مکتب کوبیسم و نه به مکتب فوتوریسم متعلق بود در همین زمان (۱۹۱۲) تابلوی «زن عریان در هنگام پایین آمدن از پله» را رسم کرد و در آن به دقت ریاضی سیر و توالی «حرکت» را مشخص داشت؛ با این همه تابلو از معنای بسیار هنر جدید که به تعبیر منطقی نمی شود آنها را توصیف کرد برخوردار بود.
معمولاً ذات «حرکت» موضوع کارهای هنرمندان «فوتوریست» است : فی المثل «الاستی سیته» کار «بوچنی» ۱۹۱۱؛ دینامیسم عضلات، «سیمولتانئیته» «کارا» ۱۹۱۲، «سرعت» «بالا» ۱۹۱۳٫ و یا حرکت بدن و اشیاء در فضا: فی المثل «رقص پان – پان » کار «جینوسورینی» که در آن رقص صرفاً از نظر حرکت در میان جمع مطالعه شده است؛ «سگی در حال راه رفتن» «بالا» ۱۹۱۳؛ « درشکه با چرخ های لنگ» «کارا» ۱۹۱۳٫
بدعتی که هنرمندان «فوتوریست» و کوبیست در افزایش وسعت دید گذاشتند قبل از سال ۱۹۱۴ و قبل از جنگ جهانی اول صورت گرفت. اما به هر صورت در این نو آوری هنرمندان کوبیست متین تر و آرام تر بودند و به اصطلاح «فوتوریست» ها «مبارز» نبودند، بلکه به مطالعه و تحقیق در خلوت کارگاههای خود مشغول بودند و طبل و سرنای «فوتوریست» ها را که نشان زبان هنری عصر ما شده است نداشتند. «براک» و «پیکاسو» کتابهای مفصل در توضیح تئوری خود ننوشتند و حتی بر چسب «کوبیسم» از جانب دیگران به کارهای آنان زده شد. کار اینان نقاشی ذات «حرکت» و یا دینامیسم عضلات و اتومبیل نبود بلکه با تابلوهای «طبیعت بی جان» خود کوشیدند اشیاء معمولی را با تصور فضائی جدید مصور دارند و درست به همین دلیل کارهایشان به رشته های مختلف هنر رسوخ یافت. کارهای این هنرمندان اندیشمند وسیله ای شد که تصور فضائی جدید به عرصه ی معماری راه یابد.
معماری
کوشش هنرمندان «فوتوریست» در استفاده از اصول این مکتب مستقیماً در معماری، براساس این هنر تأثیری نگذاشت. «آنتونیوسانت الیا» هنرمند ایتالیائی که قبلاً از او یاد کرده ایم در پروژه ی خود یک «شهر جدید» که مشتمل بر خانه های چندین طبقه و راه های زیر زمینی و هوائی در طبقات مختلف بود کوشید اصول «حرکت» را به عنوان عامل هنری در طرح شهرهای معاصر معمول دارد. تازه در حدود سال ۱۹۶۰ که اهمیت مسئله عبور و مرور دانسته شد و برای حل آن ناگزیر ساختن جاده ها و خیابانها در طبقات مختلف پیشنهاد شد اصول پروژه ی «سانت الیا» و کارهای مجسمه مانند «مالویچ» جانی تازه گرفت. «سانت الیا» به سال ۱۹۱۶ در گذشت و بر ما روشن نیست اگر زنده می ماند دنباله ی نظریات خود را پیشتر می برد یا خیر و اگر چه پیش بینی وی مستقیماً معماری را تحت تأثیر قرار نداد اما وی در زمانی طرح خود را رسم کرد که معماران دیگر تازه در جستجوی راهی نو بودند. حتی «لوکوبوزیه» معمار معاصر وی به پختگی خود هنوز نرسیده بود. «سانت الیا» در بیانیه ی خود به تاریخ ۱۴ ژوئیه ی ۱۹۱۴ که به مناسبت گشایش نمایشگاهی در میلان از طرح های وی منتشر شد اعلام داشت که باید در معماری استفاده از تمام مصالح ساختمانی جدید از آهن و بتن مسلح گرفته تا منسوجات کارخانه ای و مقوا معمول شود. اما قصد اصلی وی از این اعلامیه این بود که حرکت و تحول اساس معماری است؛ اساسی که به معماری همان تحرک و «سبکی » مجسمه سازی را می دهد. قصد وی در جمله ای از خود او در این بیانیه خلاصه می شود: «هر خانه باید مناسب زمان خود ساخته شود»
مشکلات:
برخی اوقات مرد محقق ناگزیر باید کتاب و «آزمایشگاه» خود را ترک گوید و برای حقانیت کارهای خود به ستیز به کوی و خیابان رود. گاهی این ستیز عاقلانه است اما معمولاً کار محقق را به خطر می اندازد.
شاید هنرمندان «فوتوریست» در کوشش برای بسط عقائد این مکتب به تمام فعالیتهای انسانی، افراط کردند و در نتیجه نهضت آنان که تاءثیرش بر هنر عصر ما انکار ناپذیر است – اگر چه خوش درخشید ولی دیری نپائید. جای تأسف است که برخی از بهترین هنرمندان این مکتب بجوانی در گذشتند و برخی دیگر تسلیم حوادث شدند و جز چند کار نخستین آنها که در پیشرفت های بعدی مؤثر بود بقیه ی کارهایشان معمولی و تکراری است.
«فوتوریسم» از فرصت نهضت کوبیسم هرگز برخوردار نشد. نهضتی که در تمام مراحل پیشرفت هنر نوپایداری ماند و وابستگان آن تجارت هنری فراوان اندوختند تا در یک لحظه مناسب با قدرت کامل ناگهان ظاهر شد. ظهور ناگهانی قدرت کوبیسم در یک شاهکار از «پیکاسو» – «گوئرنیکا» آشکار می شود.
این جنبش در ایتالیا وبعد از جنگ جهانی اول ظهور کرد وپدید اورندگان این جنبش خواستار جهانی بودند که یکسره خود را با شرایط جدید به وجود امده در اثر انقلاب صنعتی وظهور تکنولوژی جدید تطبیق دهد وان چه را که مربوط به جهان قبل از صنعت مدرن است از تاریخ حذف کنند . بنیان گذار این سبک فیلیپوتوماسو بود وتاکید بیشتر اواین بود که زیبایی جهان توسط زیبایی جدیدی به نام “سرعت” غنای فزون تری یافته است. این جنیش نسبتا عمر کوتاهی داشت و شروع جنگ جهانی اول اغازی بود بر پایان این جنبش که می خواست در تاریخ معماری تحولی جدید ایجاد کند.هیچ ساختمان مهمی به این سبک ساخته نشد.مطالب نظری معماری فوتوریسم همچون توجه به علم وتکنولوژی وجهان اینده وگسست از گذشته وبلند مرتبه سازی همه از مواردی بودند که بعد ها تاثیر بسیاری برافکار وطرح های معماران مدرن متعالی همچون کوربوزیه وگروپیوس وهمچنین سبک هایی چون کانستراکتیوسم وهای –تک گذاشتند.

در دهه ی هشتم قرن نوزدهم امر ساختمان در شیکاگو ناگهان رونق و رواج تازه گرفت و آسمان خراش هایی به ارتفاع دوازه، چهارده، شانزده و بیست و سه طبقه ساخته شدند که بر خلاف آسمان خراش های دیگر آمریکا در شهر پراکنده نبودند. بلکه در مسافتی کوتاه از یکدیگر قرار داشتند. هر یک از این آسمان خراش ها شکل و نام خود را داشت و به صفاتی خاص ممتاز بود. اما عدم شباهت آنها جمع آشفته ای به وجود نمی آورد.
ساختمان ها در آمریکا معمولاٌ عمری کوتاه دارند بسیاری از بهترین نمونه های آن ها تاکنون کوبیده شده اند و برخی دیگر به نظر می رسد سرنوشتی جز نیستی ندارند.
مکتب معماری شیکاگو بیش از همیشه بین سالهای ۱۸۸۳ و ۱۹۸۳ رشد یافت و قدرت گرفت. نقل مطالبی از دو نوشته ما را از وضعیت معماری شیکاگو از آغاز و انتهای این زمان مطلع می دارد.
بعد از سال ۱۸۳۰ در هیچ زمان دیگری شهر شیکاگو به اندازه سال ۱۸۸۲ به خود چنین افزایش جمعیت و رواج تجارت و رونق کارهای ساختمانی را ندیده است. بناها غول آسا وپر خرجند … برای اجاره دفاتر تجارتی آن قدر متقاضی فراوان است که هنوز اجازه ساختن یک بنا از شهرداری به دست نیامده برای آن مستاجزین بسیار پیدا شده اند. قبل از آن که بنا به اتمام رسد تمام آن به اجاره رفته است. عمارات یکی بعد از دیگری ساخته می شوند و سر به ابری دارند که بر شهر سایه افکنده.
نوشته دیگر مربوط به سال ۱۸۹۳ اندکی قبل از بحران بزرگ شهر شیکاگو است. مکرر در شیکاگو اتفاق افتاده است که روزنامه های صبح، آگهی اجاره ی بزرگترین بنا را در دفاتر کار منتشر کرده اند و روزنامه های عصر همان روز آگهی های دیگر برای اجاره بناهای بهتر و بزرگتری انتشار داده اند.
در دهه ی هشتم قرن نوزدهم »لوپ» ناحیه مرکزی و تجارتی شیکاگو تصویر کاملی از جرأت و جسارت معماران آمریکایی در حل مسائل معماری بود. تعداد ساختمان ها در خیابان های این قسمت چندان بود که تمام این قسمت را چون برجی در میان ناحیه ی بسیار وسیعی که آن را در
بر می گرفت به دیده می آورد. در زمانی که این ساختمان های عظیم در شیکاگو بر پا می گشتند؛ این شهر مرکز تجمع کالاهای نواحی غرب و غرب میانه ی آمریکا بود و نه مانند نیویورک صرفاً مرکز عظیم دفاتر بورس. رشد سریع داد و ستد در شیکاگو و ورود و خروج کالاهای بی شمار به این شهر، توسعه ی ناگهانی ناحیه تجارتی آن – لوپ – را لازم آورد و برای این توسعه ی ناگهانی لازم بود از امکانات جدید ساختمانی استفاده شود. امکاناتی که تا آن زمان فقط در ساختن پل ها و بناهای صنعتی مورد استفاده قرار گرفته بود.
عمارات بزرگ برای شرکت های تجارتی و بیمه ها نخستین بناهایی بودند که در این زمان در شیکاگو ساخته شدند. بزودی ساختمان های بزرگ دیگر برای مقاصدی دیگر بر پا گشتند. هتل های بزرگ برای مسافرین بسیار که به این شهر می آمدند و یا بناهایی که جوابگوی چند مقصود مختلف در یک جا بودند، فی المثل بنائی موسوم به «ادیتوریوم ادلر و سالون» که برای دفاتر تجارتی، هتل و تئاتر ساخته شد. در این زمان حل مسئله ی آپارتمان های مسکونی نیز مسئله ای که تاکنون حل کامل آن میسر نگشته است – با مداومت و جرأت بسیار آغاز گشت.
ساختمان دفاتر کار، نقطه آغاز مکتب معماری شیکاگو:
اساس مکتب معماری شیکاگو به آسمان خراش های دفاتر کار یا به عبارت دیگر به مراکز اداری این شهر – پیوسته است . در ساختن این آسمان خراش ها مسائل مهندسی فراوان پیش می آمد و مؤسس مکتب معماری شیکاگو «ویلیام لوبارن جنی» پیش از آن که معمار باشد مهندس بود. تعلیمات و تجربیات «جنی» در مهندسی ساختمان کامل بود و در هنگ مهندسین سپاه «شرمن» با درجه ی سروانی خدمت کرده بود. وی در تعلیم معماران جوان شیکاگو همان نقشی را ایفا کرد «پیتر بهرنس» در تعلیم معماران آلمان (در حدود ۱۹۱۰) و یا «اگوست پره» در تعلیم معماران فرانسه. «جنی» به معماران جوان مسائلی را آموخت که در مدارس معماری راه حلی بر آنها متصور نبود.
آغاز توجه به اشکال خالص
معماران مکتب شیکاگو اساس ساختمانی تازه ای در بناهای خود بکار بردند: اسکلت آهنی، که در آن زمان صرفاً «ساختمان شیکاگو» نامیده می شد.
«پی شناور» نیز که مناسب با خاک سست شیکاگو است اختراع این معماران بود. پنجره هایی بزرگ که طول آن در جهت افقی قرار گیرد نیز برای نخستین بار توسط این معماران بکار رفت و از همین رو «پنجره های شیکاگو» نامیده شد.
ساختمان های تجاری و اداری نیز زاده ی نیروی خلاقه ی این معماران بود.
اهمیت این مکتب از نظر تاریخ معماری در این است که برای نخستین بار در قرن نوزدهم به جدایی بین فن ساختمان و معماری بین مهندس و معمار پایان داد، جدائی که در تمام قرن هیجدهم ادامه داشت. شاگردان این مکتب با دلیری شگفت آوری کوشیدند از فرم های پیچیده ی دوران گذشته دوری جویند و فرم هائی «خالص» بیافرینند که وحدت فن ساختمان و معماری را میسر دارد.
نظریه ی معاصران مکتب معماری شیکاگو درباره ی آن:
معماران هشتمین دهه قرن نوزدهم این مکتب از شجاعت خود کاملاً باخبر بودند. به سال ۱۸۹۰ «جان روت» سازنده ی آسمان خراش «منادناک» در خطابه ی خود درباره ی ساختمان های تجاری چنین گفت: «آراستن این بناها به تزیینات و ریزه کاری ها به پشیزی نمی ارزد.
بر عکس این ساختمان ها باید صرفاً با حجم و با تناسب خود مظهر اساسی نیروهای عظیم و پایدار تمدن جدید باشند.
«یکی از نتایج روش هائی که بدان ها اشاره کرده ایم این خواهد بود که طرح معماری براساس عوامل اساسی فن ساختمان استوار خواهد شود. اهمیت ساختمان این آسمان خراش ها چندان حیاتی است که رهائی فرم های ظاهری را ایجاب می کند و خواست های تجارتی و ساختمانی چنان مبرم است که تمام اصول معماری در هر یک از اجزاء بنا باید بر این خواست ها استوار گردد. تنها با چنین شرایطی می توان مصمم و با هدف هایی قطعی کار کرد، می توان مظهر و نمودار حقیقی عصر بود، می توان امیدوار بود که معماری از مظاهر حقیقی هنر برخوردار گردد.»
شیکاگو در اواخر قرن ۱۹ مرکز خطوط راه اهن وارتباط شرق وغرب امریکا بود . در طی دو دهه اخر قرن نوزدهم اولین نمونه های ساختمان های مدرن به دور از هر گونه تاریخ گرایی و تزیینات در شیکاگو ساخته شد .ساختمان های این دوره بلند مرتبه با اسکلت فولادی بود . اولین مهندس مطرح در این دوره ویلیام لی برون جنی بود .جنی ساختمان بیمه را بین سال های ۵-۱۸۳۳ ساخت .بعد از او شرکت ها وافراد دیگری مثل شرکت برنهم وروت ساختمان شانزده طبقه بلوک مانودناک را بین سال های ۹۱-۱۸۸۹ ساختند.دیوار این برج دیوار باربر وسازه ان فلزی بود .این برج فاقد هر گونه تزیینات بود.بعد از این شرکت ها شرکت د یگری به نام ادلر وسالیوان دیگر شرکت های مهم این مکتب بود لمیی معروف ترین معمار این سبک به شمار می رفت . او برای اولین بار شعار” فرم تابع عملکرد” را که از شعارهای محوری معماری مدرن بود مطرح کرد .او علاقه زیادی به تزیینات نداشت و هر گونه تزیینات رادر ساختمان رد می کرد.
روش های طراحی واجرایی واصول نظری این معماران به نام مکتب شیکاگو شهرت یافت ومی توان ان را اصول اولیه معماری مدرن محسوب کرد که مهمترین این اصول عبارتند از:
الف)استفاده از اسکلت فولادی
ب)نمایش ساختار در بنا
ج)عدم تقلید از سبک های گذشته
د)استفاده اندک از تزیینات
و)استفاده از پنجره های عریض
نمایش گاه بین المللی کلمبیا ضربه سختی به مکتب شیکاگو وارد کرد ودوره افول این مکتب فرا رسید.اگر چه عمر این مکتب از دو دهه فراتر نرفت ولی از چند جهت این مکتب حایز اهمیت بود اول ان که پیشرفت تکنولوژی واستفاده از تکنیک ها ومصالح جدید مانند اسکلت فلزی وشیشه وتاسیسات مرکزی واسانسور عرصه جدیدی در معماری ایجاب کرد.
دوم ان که در احداث این ساختمان ها از فولاد استفاده شد و فولاد جای چدن را گرفت .
سوم ان که این اولین سبک در معماری با گستره جهانی بود که در امریکا شروع شد و معماران امریکایی معماران اروپایی را تحت تاثیر خود گذاشتند.
به تحقیق باید اذعان نمود که برج سازی به شیوه مدرن چه ازجهت ساختار وچه ازجهت نما شاخصه معماری مدرن است واز مکتب شیکاگو الهام گرفته شده است.

فرهنگ سده هجدهم متأخر به ظاهر سرشار از خصوصیات متضاد است: نوکلاسیسیسم با نظم و صراحت هرچه بیشتر خود را با سرچشمه های معماری کهن هماهنگ ساخت، حال آنکه رمانتیسم بر علیه قواعد سنتی سر به شورش برداشت و آئین پرستش هیجانات، موارد استثنایی و غیر متعارف را تجویز کرد. معذالک می توان برای هر دو جنبش یاد شده در بالا، با توجه به مؤلفه بحثهای فرهنگی حاکم در اواسط سده هجدهم، مبانی مشترک یافت. تمام اختلافاتی که از دوران رنسانس به بعد بر تجربه معمارانه حاکم شد در چگونگی تعبیر قواعد سنتی خلاصه می شود. سردمداران نهضت رنسانس درصدد صورت بندی دقیق با انگیزه معقول از ماترک گذشته بودند، منتهی برای میراث سنت دورنمایی شبه تاریخی و جهانشمول قائل بودند که از قید و بند زمان و مکان رها بود. از این رو عطف نظر به قواعد طلایی در ابتدا محمل ایدآل برای گردآوری تجربه های مختلف بود، اما با ظهور زبان عامل نوین با کم و کیف لازم تعارض جهانشمولی مفروض قواعد و ویژگی موارد تحقق آنها برملا شد، و تنشی که از تباین اندیشه و عمل پدید آمد انگیزه ای برای تجربه معمارانه در مراحل آتی شد.
اندیشه عصر رونشگری ارزش و اعتبار تمام نهادهای سنتی را زیر سوال برد و با شرکت در بحثهای پرشور معماری و معرفی ارزشهای هنجارپذیر قواعد صورتگرای کلاسیسیسم، به یاری تجزیه و تحلیل عینی عناصر متشکله زبان عامل کلاسیک و کاوش در سرچشمه های تاریخی آن، یعنی معماری دوران باستان، به رسالت خود قاطعانه جامعه عمل پوشاند. در این دوران نخستین کاوشهای باستانشناسی واقعی رخ نمود، شهر ارکولانو در ۱۷۱۱، ویلا آدریانا در تیولی در ۱۷۳۴ ، پومپنی در ۱۷۴۸ کشف گردید و در ۱۷۱۷ اولین بازنگاریهای آثار باستانی یونانی و کمی بعد یادمانهای شرقی به منصه ظهور رسیدند. در سال ۱۷۷۵ وینکلمن این دستاوردها را به صورت منظم و سنجیده گرد آورد و به تاریخ هنر مبنای علمی بخشید. با استقرار قواعد در دورنمای تاریخی مناسب، الزاماً از خصلت جهانشمولی آنها کاسته شد و از این رهگذر خصلت ناپایدار اعتقادی که بیش از سه سده بر تجربه معماران اروپایی سایه افکنده بود، آشکار گردید. قواعد کلاسیک از آن پس به مثابه الگوهای خاصی تلقی گردیدند که کاربردشان یا انگیزه های ایدئولوژیک ـ بنا به اعتقاد نظریه پردازان «زیبایی ایدآل» ـ و یا انگیزه های اخلاقی داشت ـ بنا به باور داوید و دیگر هنرمندان انقلابی فرانسوی ـ و یا ناشی از دنباله روی ذوق و سلیقه رایج بود ـ مانند مهندسانی که دست اندرکار ساختمان شهرهای صنعتی بودند ـ ولی کماکان متضمن گزینشی ضمنی و قابل بحث به منزله پس زمینه کار بود. البته به ظاهر، هیچ چیز تغییر نکرده بود، زیرا همه از همان فرمهای همیشگی استفاده می کردند؛ اما در معنی تغییر عمیق و بنیادین در عالم هنرها پدید آمد، زیرا اعتماد اولیه به گنجینه فرمهای کلاسیک دیگر وجود نداشت و جای آن را فرضیه ای برنامه ریزی شده و یا اعتقاد ساده گرفت؛ به این ترتیب کلاسیسیسم به نوکلاسیسیسم تبدیل شد و همین فعل و انفعالات در مورد دیگر گنجینه های هنری برگرفته از دوره های گوناگون تاریخی تکرار شد و منجر به ظهور جنبش احیاء سبکهای گذشته یا رویال گردید: نوگوتیک، نورمانسک، نوبیزانسی، والخ، انگلیسی ها این بینش را در حالت اصیل آن هیستوریسیزم نامیده اند که در زبان ما به «تاریخ گرایی» معروف است. این مرحله گذار برخاسته از آرزوی ادامه گذشته در زمان حال بود، اما تمام تزهای فرهنگ معمارانه سنتی را دگرگون ساخت.
تلاش برای تلفیق گذشته با ضرورتهای زمان حال، این سازوکار را آن قدر ادامه داد تا به کلی فرسوده و منسوخ شد.
۱٫ شناسایی عینی یادمانهای کهن منجر به تقلید سبکهای گذشته با دقت و امانت کامل شد، زیرا با تکیه بر اسناد و مدارک علمی برخاسته از شناخت الگوهای واقعی، منجر به تقلید تمام عیار گردید. اما سبکها زیاد بودند و همه آنها به طور همزمان در ذهن طراح معمار حاضر، لذا گنجینه تاریخ گرایی در تحلیل نهایی مطلقاً گسسته از هم و عاری از وحدت شد.
۲٫ به طور مشابه، حاشیه آزادی عمل طراح از یک جهت صفر و از جهت دیگر بی اندازه زیاد شد. معیار کاربست سبکهای متعلق به گذشته امانت سبک شناسنامه بود، لذا هنرمند نمی توانست چیزی از خودش اضافه یا کم کند؛ او می توانست عطفهای تاریخی را بپذیرد یا نپذیرد و یا دستکاری کند؛ اما آنچه مسلم است او این عطفها را از بیرون اخذ می کرد و حق نداشت آنها را دگرگون سازد، زیرا نه الگوهای ایدآل، بلکه نمونه های عینی بودند که تمام جزئیات آنها با حداکثر دقت ممکن برآورد شده بود. اما به طور انتزاعی هنرمند آزادی نامحدود داشت، زیرا او می توانست برحسب ضرورتهای موضوع، مشتری، شرایط و محل احداث پروژه و یا اصلاً برحسب ذوق یا تمایلات خودش، این یا آن سبک را برگزیند.
۳٫ استفاده از سبکهای گذشته در هر مکان وموقعیتی مجاز است. چرا که اطلاعات مربوط به هر سبک تاریخی دراختیار همگان است. اگر برای مثال پرنس آدسکالکی به سبک سده پانزدهم فلورانس دلبستگی داشت می توانست نمایی با این سبک برای بنایی در خیابان دل کورسو در رم سفارش دهد؛ اگر راسکین معتقد بود که «تنها سبک مناسب برای بناهای مدرن در کشورهای شمال اروپا گوتیک شمالی سده سیزدهم است»، سبک گوتیک بلافاصله در کشورهای شمالی و حتی جنوبی اروپا رواج می یافت. این برنامه هیچ گونه مرز ملی و یا منطقه ای نمی شناخت و فرهنگ نوین معماری به نحو شامخی بین المللی شده بود. اما درست به همین دلیل، برای تاریخ هنر سبک گوتیک به تنهایی معنی ندارد، بلکه سبک گوتیک لومبارد، فلامان، آلمانی و الخ وجود دارد و یا به عبارت بهتر گوتیک میلان، گوتیک بروکسل و گوتیک کلن، کمااینکه هر منطقه و هر شهری حق دارد گنجینه خاص خود را، با اتکا بر فرمولی به نام گذشته معمارانه، داشته باشد و در عین حال می تواند یکی از ادوار گذشته را ـ میلان سده پانزده و یا رم سده شانزدهم ـ که از نظر آنان واجد مدنیت والای لازم است، ترجیح دهد.
۴٫ کثرت سبکها رابطه طراحی و اجرای پروژه را نیز دگرگون ساخت، اگرچه فرهنگ رنسانس به صورت ایدآل دو مؤلفه طراحی و اجرا را از یکدیگر تفکیک کرد و منکر تبعیت یکی از دیگری شد، اما کماکان این امکان که اجرا به تبع طراحی صورت گیرد و بار دیگر از مسیر جدیدی همان هماهنگی سده چهاردهم به بعد میان این دو مؤلفه برقرار گردد، وجود داشت. اما از آنجا که سبکها بسیار و هر یک بیانگر و معرف نیازی خاص بودند، مجریان ناگزیر هر بار بنا را به سبکی می ساختند، آنها با حفظ بی طرفی نسبت به گنجینه های متنوع و فراگرفتن روش اجرای ماشین وار طرحهای معین با مصالح متفاوت، هیچگونه حق مداخله مستقیم در روند تبدیل طرح به شیء مورد مصرف نداشتند. بهترین وسیله پاسخگویی به چنین نیازی ماشین است که از این دوره حضور و اهمیت خاصی در عرصه فعالیتهای ساختمانی و معماری داخلی یافته بود. اما کماکان فقط به عنوان ابزاری برای انبوع سازی اشیاء یکسان و جایگزینی وسایل تولید صنایع دستی به کار می رفت. از این رهگذر شکاف عمیق میان تکنیک و ترکیب بندی معمارانه و نیز تفکیک مفاهیم ساختمان از معماری پدید آمد(یکی حاوی ارزش هنری و دیگری برخوردار از سرشت سودمندانه) که تا امروز هنوز به قوت خود باقی است. تکنیک، براساس قواعد یکسویه علمی، به ظهور رسید(در دهه های نخستن سده نوزدهم علم مقاومت مصالح تدوین شد) و برای هماهنگی با انواع و اقسام سبکها، نتوانست گرایشهای گوناگون بپذیرد. لذا مفهوم سبک بی اندازه محدود شد و سرانجام فقط پوششی تزئیناتی از آن باقی ماند که هر بار به سبکی بر اسکلت باربر و ژنریک ساختمان خودنمایی می کرد. معمار با پرداختن به رویه کار بقیه امور ساختمان را به مهندس واگذاشت و هرگونه بنا را که به شیوه دیگری طراحی می شد لایق نام معماری نمی دانست.
۵٫ اشاره به یک سبک خاص گذشته طبعاً به مقایسه بین هنرهای مختلف انجامید، و گزینش در عرصه معماری الزاماً به معماری، نقاشی، ادبیات و موسیقی نیز تعمیم داده شد. لذا با سکونت در خانه ای به تقلید از سبک سده پانزدهم می شد به سبک بوتیچلی نقاشی کرد و به تقلید از پولیتسیانو شعر گفت، به موسیقی همان دوره گوش فرا داد و تا بن استخوان احساس تعلق به همان دوران کرد.
معذالک بناهای مختلف یک کالبد شهری، و یا بخشهای مختلف یک بنا می توانند هر یک سبک و معیارهای خود را داشته باشند. کما اینکه مشاهده دو ویلا با دو سبک متضاد در کنار یکدیگر و یا دو اتاق درون یک خانه، با دو سبک مختلف که تیغه نازکی آنها را از هم جدا می کند. تعجب آور نیست؛ به این ترتیب سبک درهم برهم در معماری داخلی پدید آمد که هر قطعه آن متعلق به یک دوره از ادوار تاریخی بود. این نتایج رویکرد روشمندانه جدید است؛ اما قضاوت در مورد تجزیه تاریخ گرایانه نیاز به چشم انداز وسیعتر و توجه به تعادلی دارد که از نو بین تئوری و پراتیک برقرار شد و همچنین شناخت عوامل ترغیب کننده که از بیرون در این دگرگونی شتابان دخالت داشتند. انقلاب صنعتی نه فقط سازوکارهای ساختمانی را تغییر داد، بلکه بیش از همه بر تقاضای ساخت ابنیه معمارانه افزود و کمیت تولید را بالا برد و به گسترش فرهنگ ساختمانی و شهرسازی خدمت کرد و سرانجام به سیر تحولات چشم انداز شهری و روستایی سرعت بخشید. به این ترتیب نه تنها وسایل و ابزاری که در اختیار طراحان قرار داشت تغییر کرد، بلکه مهمتر از آن مقیاس و زمان بندی اقدامات و توزیع نیروها و تعادل قوامیان معماری و دیگر علایق مادی و معنوی جامعه نیز دگرگون شد.
تاریخگرایی، با تفکیک مسائل کیفی صورتگرا از مسائل فنی صرف، و رتق و فتق مسائل صورتگرا از طریق پوشش سبکهای تاریخی، فرصت کافی برای رویارویی با تکالیف جدید از طریق تقسسیم هنر ساختمانی به حوزه های صلاحیت مختلف، طبق روشهای تحلیلی علم و فرهنگ معاصر، به دست آورد. بین هنر و فن، معماران و مهندسان، تلویحاً فاصله ای وجود داشت، اما در عمل وجه مصالحه بین دو طرف برقرار بود و هر یک نقش معینی در رتق و فتق امور ساختمانی ایفا می کرد و می توانست ـ از طریق تنها شیوه توزیع نیروها که در آن زمان قابل تصور بود ـ به درخواستهای تعویق ناپذیر جامعه صنعتی در حال پیدایش پاسخ گوید. تاریخگرایی، مبانی لازم و زمینه مناسب برای رشد و پیدایش نهضت مدرن را فراهم کرد، و تضادهایی که در بالا فهرست وار آمد بوته آزمایشی بود برای سنجش توانمندیهای معماری نوین در تکاپوی پاسخگویی به نیازهای جدید. تاریخگرایی برای مسائل زمانه راه حلهای انتزاعی و صورتگرا داشت، اما کار بست نو به نوآنها به پیدایش تجربه هایی انجامید که مبشر بدیلهای نوین و اساسی بودند. مراجعه مکرر به سبکهای تاریخی مانع از آن شد که معماران بتوانند فارغ از پیشداوری با مسائل زمانه دست و پنجه نرم کنند، اما در عوض به آنها آموخت که تمام فرمهای معماری گذشته به اجتماع و زمانه ای تعلق دارند که از آن برخاسته اند، و لذا معمارانه را به سوی تأمل و تفحص در ضرورت تلفیق فرمهای معماری نوین با حرایج ………….. زندگی مادی زمانه خود سوق داد (برای درک این منظور نگاه کنید به برلاگه و سبک نورمانتیک او).
محدودیتهای فرهنگ تاریخگرا بیش از همه در عرصه شهرسازی نمودار شد. در نیمه اول سده نوزدهم عواقب انقلاب جمعیتی و اقتصادی ـ افزایش جمعیت، مهاجرت از روستا به شهر، پیشرفت تأسیسات صنعتی و زیر بناهای لازم برای اقتصاد نوین: جاده، کانال، راه آهن ـ به تدریج ظاهر شدند و شهر و روستا را، بدون پیش بینی ابزار و وسایل لازم و مناسب برای توزیع این نیروها در سطح سرزمین، با بحران مواجه ساختند؛ در این دوران نخستین نظریه پردازان سوسیالیست ظاهر شدند و با توسل به خود ناب تشکیلات نوینی برای همزیستی سازمان یافته اجتماعی، در تعارض با تشکیلات موجود، تدارک دیدند. در نیمه دوم قرن، موج نیروهای محافظه کار که به دنبال انقلابات ۱۸۴۸ بر جوامع اروپا حاکم شد با هرگونه بدیل نوین شهرهای سنتی در کوتاه مدت مخالفت ورزید، اما رژیمهای محافظه کار در فرانسه، انگلستان و آلمان سیاست جدیدی برای ساماندهی امور شهری اختیار کردند وهماهنگ با فرهنگ تاریخگرای زمانه و با استفاده از قواعد قدیمی کنترل و رسیدگی صورتگرا، بازمانده از سنت باروک، دگرگونیهای فزاینده و شتابان جامعه صنعتی را نظام بخشیدند. بین قواعد سنتی ملحوظ در طراحی سیمای شهرها ـ نظیر محورهای تقارن، نقاط گریز پرسپکتیو، شبکه های ستاره مانند و یا شطرنجی ـ و هنجارهای علمی مورد استناد مهندسان دست اندرکار طراحی آبراهه ها، کانالهای فاضلاب، خطوط راه آهن شهری همان هماهنگی و توافق به چشم می خورد که در طراحی ساختمانها بین ملاحظات فنی و ذائقه سبک سنگین کردن سبکها وجود داشت. اما کمبودهای فراوان شهرهای سده نوزدهمی بیانگر همه جانبه نارسایی این نحوه برخورد با مسائل شهرسازی است، فقط بخشی از جامعه از نعم صنعت در عرضه شهرها برخوردار بود، به عبارت دقیقتر آن بخش که مستقیماً در خدمت طبقه بورژوازی تازه به قدرت رسیده قرار داشت؛ حال آنکه بخش قابل توجهی از ساختار جامعه صنعتی از ساخت شهرها غایب بود ـ از جمله کارخانجات صنعتی وسرپناه پرولتاریای شهرنشین ـ ودر «حومه» بی هویت به سر می برد. قواعد سنتی طرح ریزی شهری، به مثابه ابزار و وسایل استمرار این تبعیض اجتماعی به شمار می روند؛ از یک طرف اقدامات فنی حساب شده را ترغیب می کنند و از طرف دیگر مانع تحقق کاربست بدون پیشداوری قواعد در ساختار فن آوری زمانه و پیشرفت سریع آن می شوند. از این رو به تدریج با برملا شدن تضادهای سیستم، آنچه فوریتر از همه به نظر می رسد، دگرگونی جهاز صورتگرای برخاسته از سنت است.
.:: This Template By : web93.ir ::.