پژوهش های بسیاری که بر روی نتایج به دست آمده از بررسی های آماری «حال و حوصله» -یا به زبان تخصصی تر احساسات مثبت و احساسات منفی- انجام شده نشان می دهد از آنجا که جمع آوری اغلب این اطلاعات به صورت خود اظهاری است بیشتر داده ها اگر نگوییم گمراه کننده حداقل باید گفت ناهمخوان هستند. از سوی دیگر فضای نمونه ای اغلب این تحقیقات متمایل به استفاده از دانشجویان در حال تحصیل در کالج های غربی است که مشت خوبی برای خروار بشریت به حساب نمی آیند! البته کلا کاربران توییتر هم تعداد و ساخت مناسبی برای تحقیقات جامعه شناسی و تعمیم نتایج برای کل بشریت ندارند اما به طور خاص در این مورد چندین نقطه ضعف وجود داشته است؛ یکی اینکه نرم افزار بر اساس یک مقدار ثابتی اعداد را گرد می کند که وابسته به جامعه نمونه و جامعه هدف است و دیگر اینکه کامپیوتری برگزار شدن این گونه تحقیقات برای پرسش شوندگان جذابیت دارد.
البته در عین حال اسکات گولدر می گوید: «امروزه توییتر، فیس بوک و رفتارهای تجاری و مالی در آمازون و ebay، حجم بالایی از داده های جامعه شناختی را هر روز ایجاد می کنند که دسترسی به آنها برای هر جامعه شناسی یک امکان هیجان انگیز و جالب است.»
با استفاده از جست و جوگرهای کلامی و کلمه شمارها که نرم افزارهای بررسی متن هستند اسکات گولدر و همکارش مایکل مکی توانستند 509 میلیون توییت را که طی دوسال توسط 4/2 میلیون نفر در 84 کشور مختلف ارسال شده بود به لحاظ کمیت و برخی آیتم های احساسی مورد بررسی قرار دهند. اما پیش از اینکه این دو محقق اقدام به این بررسی بزرگ احساسات آنلاین! کنند یک پروژه تحقیقاتی دیگر را نیز با همکاری هم درباره الگوهای رفتاری به پایان رسانده بودند که نتیجه آن یک وب سایت بود با آدرس www.timeu.se که در آن افراد می توانند ببینند که یک کلمه خاص در طول هفته یا یک روز چند بار و در چه فواصل زمانی به کار می رود.
خود گولدر با بیان اینکه بر اساس داده های تحقیقاتی “بیکن” طرفداران بیشتری نسبت به “سوسیس” دارد عنوان کرده که این داده ها تنها از افرادی که دسترسی به اینترنت دارند و باز هم فقط از آن دسته از اینترنتی هایی که برای درج علاقه مندی های شان به سایت تحقیق سر زده اند به دست آمده و خیلی قابل استناد برای جامعه نیست. همکار او نیز برای تایید این نظر مثال دیگری می آورد، با توجه به داده های به دست آمده از سایت «ساعت خوشی» شنبه شب ها بهترین زمان هفته برای تفریح گزارش شده و پرطرفدارترین تفریح نیز مبارزه و زد و خورد گزارش شده است!
اما نتیجه بررسی احساسات مثبت و منفی درباره بالا بودن حس مثبت در ابتدای روز و پایین آمدن آن در طول روز و باز افزایش این حس در پایان هفته ها در سراسر جهان تقریبا ثابت باقی ماند که نکته قابل تاملی است.
این نکته تقریبا قطعی است که حال و هوای (مود) احساسی افراد به مقدار زیادی تابع شبانه روز و مقدار خواب شان است اما به خصوص در مورد احساسات مثبت در هر تحقیق زوایای مختلفی از المان های موثر در احساسات مثبت مورد بررسی و توجه قرار می گیرند: مانند یکنواختی فعالیت های روزانه و مقدار کار و تفریح روزمره و غیره که بیشتر عامل های زمانی هستند و اغلب آنها در این تحقیق تحت پوشش قرار گرفته اند. برانت هسلر روان شناس از دانشگاه پیستبورگ معتقد است که نتایج این تحقیق از جنبه گستردگی افراد آن در نقاط مختلف دنیا و الگوی تقریبا مشابه احساسات مثبت بسیار شگفت انگیز و مهم است چرا که احساسات مثبت پایه هرگونه فعالیت مفید و مهم انسان ها هستند.
به هرحال چه این نتایج قابل تعمیم به جامعه باشند چه زمان بیشتری برای این تعمیم لازم باشد باید بگوییم که توییتر اگر تا دیروز به عنوان نعمتی برای کشورهای با فضای بسته اخبار و از طرفی کابوسی برای روزنامه نگاری حرفه ای محسوب می شد امروز شاید به سمت داده نگاری جامعه شناسی حرکت کرده و جامعه شناسان نگران های آینده شغلی بعدی هستند که این پدیده را رقیب خود می دانند! این تحقیقات یک بار دیگر یادآوری کرد که فلسفه و قضاوت در عصر حاضر تا چه اندازه دشوارتر از گذشته شده و تصمیم گیری در مورد توییتر و امثال آن که مقوله های تخصصی جامعه بشری را همه گیر می کنند بسیار پیچیده است.
سوبارو در زبان ژاپنی به معنی یکی کردن و گردآوردن دور هم است. لوگوی شرکت مجموعه ای از پنج ستاره است که بزرگ ترین آن FHI و پنج ستاره دیگر نماد شرکت های تابعه هستند. سوبارو در سال 2011 با طراحی و ساخت مدل XV توانست خود را در فهرست ده نامزد بهترین خودروهای سال جا دهد.

سوبارو XV با طراحی بسیار متمایز، مدل اسپرت و عضلانی، ماجراجوی شهری لقب گرفته است. این مدل یک SUV کامل است که فاصله دو محور بدون افزایش طول خودرو افزایش یافته است. همین امر موجب شده تا سرنشینان عقب کاملا راحت باشند و مجبور به جمع کردن زانوهای خود نباشند. سرنشینان جلو نیز می توانند پای خود را در محیط بزرگ تعبیه شده در زیر داشپورد قرار دهند. صندلی ها به صورت طبی طراحی شده و با شیب خاص موجب می شود تا سرنشینان در مسافت های طولانی خسته نشوند. مجموعه این قابلیت ها، سطح آرامش سرنشینان را تا حد زیادی ارتقاء داده است.

این خودرو دارای سیستم چندرسانه ای قوی مجهز به 18 بلندگو، یک ال.سی.دی 4.3 اینچی در جلو و دو ال.سی.دی 3.2 اینچی در عقب با قابلیت اتصال به تمامی دستگاه های صوتی تصویری است.
فرمان سوبارو XV از چرم پیچیده شده با قاب نقره ای تزئینی است و تمامی دکمه های کنترل سیستم چندرسانه ای روی فرمان نصب شده است. دسته راهنما و کنترل کروز از الیاف نرم ساخته شده تا راننده احساس خوبی از رانندگی با XV داشته باشد.

موتور 4 سیلندر سوبارو XV با حجم 1989 سی سی از سیستم DOHC برای سوخت رسانی بهره می برد. این موتور دارای دو توربو شارژ خطی است که موجب شتاب بالا و صرفه جویی در مصرف سوخت می شود. جعبه دنده این خودرو در دو مدل 6 سرعته خودکار و 5 سرعت دستی است. قدرت آن 330 اسب بخار است که می تواند خودرو را به حداکثر سرعت 240 کیلومتر بر ساعت برساند.
این رفتارها و عکس العمل ها بستگی به این دارد که فرد از لحاظ روانشناختی در چه سطح و آمادگی دفاعی باشد و چگونه خود را از قبل با این شرایط آماده کرده است.
ممکن است که این افراد برای کاهش اضطراب دست به اعمال ناشایست مانند ارتباط دوستان ناباب، روی آوردن به مواد مخدر و مشروبات الکلی بزنند که بهترین راه حل این است که در این شرایط به مراکز مشاوره مراجعه کرده و یا از دانشجویان سال بالایی راهنمایی بخواهند.
عواملی که در این افراد ایجاد اضطراب و استرس می کند:
1- قبول شدن درکنکور
معمولا قبول شدن در دانشگاه و نتیجه کنکور، خودش به تنهایی ممکن است که اضطراب و استرس زیادی را برای یک فرد به وجود آورد.
2- تغییرات فیزیکی و محیطی
وقتی دانش آموزی از محیط دبیرستان وارد دانشگاه می شود، از لحاظ فیزیکی و محیطی دانشگاه دچار تنش و اضطراب می شود.
3- تغییرات فرهنگی
معمولا
دانش آموزانی که در دبیرستان مشغول تحصیل هستند، با همشهری و افرادی که هم
فرهنگ خود هستند، رابطه برقرار می کنند؛ اما زمانی که در یک محیط و یا شهر
دیگر قرار می گیرند، با فرهنگ و افراد متفاوت آشنا می شود.
4- تغییر در میزان تکالیف
در دبیرستان معمولا تکالیف سبک تر است؛ ولی وقتی وارد دانشگاه می شود، به تبع با حجم زیادی از تکالیف مواجه می شود.
5- تغییر در جنسیت همکلاسی
زمانی
که فردی در دبیرستان قرار دارد معمولا با افراد هم جنس خود درس می خواند؛
اما زمانی که دانشجو است امکان دارد که با افراد غیر هم جنس خود تحصیل کند.
6- فقط درس خواندن نیست
افراد
معمولا زمانی که در دبیرستان تحصیل می کنند، تنها دغدغه آنها درس خواندن
است. ولی زمانی که دانشجو می شوند و در یک محیط دیگری قرار می گیرند، باید
به درآمد و شغل و مسکن و حتی مسائل فرهنگی توجه کنند.
گاهی اوقات هم ممکن است افراد دچار «اختلالات انطباقی» شوند. در تعریف «اختلالات انطباقی» می توان گفت وقتی فردی وارد محیط جدید می شود، خود را نمی تواند با آن محیط وفق دهد و موجب افسردگی و اضطراب های شدید شده و حتی در مواردی دیده شده است که فرد دست به خودکشی می زند.
معمولا محققان و روانشناسان برای این افراد 5 توصیه دارند:
اولین راهکار این است که دانشجویان قبل از اینکه به این محیط ها وارد شوند، باید از قبل خود را برای این تغییر آماده کنند؛ بعد از وارد شدن به محیط، فضای آن را کاملا بشناسند و حتی مکان های اداری و خیابان ها و ساعت کلاس های دانشگاه را در نظر بگیرند و برنامه ریزی کنند، زیرا اگر افراد از قبل بدانند که وارد چه محیط و یا فرهنگی می شوند، ترس و دلهره آن ها را کاهش می دهند.
دومین مسئله پیدا کردن دوست است. در این شرایط بهترین کسی که می تواند فرد دانشجو را کمک کند، دوست خوب است. معمولا افراد بیشتر سعی کنند با کسانی همنشین شوند که هم فرهنگ، هم سن و سال خود باشند و بتواند به آنها کمک کند زیرا تفاوت در فرهنگ، جنسیت و یا سن باعث استرس و اضطراب فرد می شود.
سومین مسئله این است که دانشجو با کسی زود صمیمی نشود، ابتدا او را بشناسد و وقتی که یک شناخت کلی از دوست خود بدست آورند، پا را فراتر بگذارد. برخی از افراد به بهانه اینکه «من کسی را نمی شناسم»، با کسی رابطه ای برقرار نمی کنند که این کار کاملا اشتباه است؛ زیرا تنهایی در روزهای اول بیشترین ضربه را به افراد وارد می کند.
چهارمین توصیه این است که حتماً رابطه خود را با خانواده حفظ کرده و تماس ها انجام شود.
پنجمین مسئله محل سکونت دانشجو و یا هم اتاقی اوست. برخی از دانشجویان در روزهای اول مجبور هستند که با افرادی که از قبل از آنها هیچ شناختی ندارند، زندگی کنند، که گاهی از وقت ها موجب درگیری آنها هم می شود. در این مواقع توصیه می شود که با مراکز مشاوره و یا افراد سال بالاتر دانشگاه مشورت کنند؛ زیرا اگر یک دانشجو بداند که همه این مراحل را قبلا افراد دیگری گذرانده اند، او هم می تواند به آرامش برسد.
البته تمام این رفتارها بستگی به خود افراد دارد. اصطلاحی به نام «کپی مکانیزم های انطباقی» وجود دارد؛ یعنی این اصطلاح برای آنهایی است که خیلی راحت در برخورد اول خود را در دل چند نفر جا کرده و زود رابطه برقرار می کنند. اما برخی از افراد نمی توانند حتی با یک نفر ارتباط برقرار کنند که در اینجا مسئله آموزش به آنها کمک می کند.
اگر این افراد این برهه از زمان که می تواند یک هفته، یک ماه و یا 6ماه باشد، به خوبی بگذرد، به این نتیجه می رسند که دانشگاه یک محیط خوبی برای خلاقیت، باروری، شروع یک زندگی جدید از لحاظ مادی و کاری و... باشد؛ اما زمانی که فرد نتواند خود را با این شرایط وفق دهد؛ موارد زیادی از قبیل تغییر رشته، انصراف؛ افتادن به دام اعتیاد و کارهای خلاف و یا وارد شدن به باندهایی که منتظر به دام انداختن دانشجویان شهرستانی هستند و یا حتی دست به خود کشی افراد می شود.
خوش تیپه و خوش پوشه. خانم الف گوشیش اپله. وقتی ایمیل دوست منو که استاد اون میشه با آیفونش جواب میده از REPLY BY IPHONE 4 خیلی حال می کنه.
خانم الف خشن بود. اگر سمت مردی میرفت به خاطر مزایای اون مرد بود نه اینکه اون مرد دلشو برده حتمن. عمدتن پسرهایی هم که بهش نزدیک می شدن آقایان "ب" یی بودند که اوج عشق بازی که از خانم الف نصیبشون می شد این بود که جفت پا بره وسط بیضه هاشون تا دفعه ی دیگه نقشه های شوم نکشن.
خانم الف رو دوست نداشتم زیاد. اما به حرمت همه ی اون خاطره هایی که با هم داشتیم تحملش کردم. خانم الف همه رو تخلیه اطلاعاتی می کرد و خودش نم پس نمیداد. خانم الف وقتی فهمید دوست پسر دارم، توی همون هجده سالگی هر کی میومد سمت من رو به طرز فجیعی از من دور می کرد؛ با این توجیه که تو دوست پسر داری.
خانم الف مدافع حقوق دوست پسر من، وقتی من با همون دوست پسر ازدواج کردم، دیگه با من حرف نزد به مدت سه سال. طرد شدم. بعد یک روز زنگ زد فلانی من ازدواج کردم بیا با هم رفت و آمد کنیم من تنهام. خانم الف رو تحمل می کردم. با این حال می گذاشتم تنهایی هاشو روی شونه ام هق هق کنه.
خانم الف دیگه به ما نمیخورد. روسری سر می کرد و از قماش دیگه ای شده بود. دیگه خودمو ملزم به تحملش اونم توی مهمونیهام و وسط دوستام نکردم. اینبار خانم الف طرد شد. بعد از چند سال یک روز زنگ زد به هق هق که پول برای وکیل میخوام دارم جدا میشم. شونه و پولمو ازش دریغ نکردم که. سرم شلوغ بود و موضوع یادم رفت و چهار ماهی بعد زنگ زدم که چه کردی؟ گفت درباره چی؟ گفتم طلاق؟ گفت کدوم طلاق؟ ادامه ندادم.
خاطره ها داشتیم با هم. به حرمت همون خاطره ها. وگرنه گوشام دراز نبود که. دلم درد می کرد. خانم الف دو سه سالی ناپیدا شد. بعد زنگ زد هانی.... بیا دیدنم خیلی تنهام. توجهی نکردم. خاطره ها هم دیگه رنگ باخته بود و برام جز سایه ای نبود. چه برسه به خود خانم الف. توجه نکردم. ندید گرفتم. دوباره و سه باره و چهار باره. همه اش رو تا ته خوندم. حتمن تنها، خسته، بیکس و مستاصل شده که یاد من افتاده. باشه. باشه. بیا. این شونه. این اشک. این دست برای گرفتن، این کمک، این تکیه گاه.
اینبار اما فرق می کرد. یک جورایی رام شده بود. یک جورایی مثل یک بچه گنجشک ضعیف و نحیف توی برفا مونده. چشاش برق اشک داشت و اون نگاه مغرور که همیشه از اینکه جلوی من اعتراف به کم آوردن کنه پشیمون شده بود، برق اشک داشت. از طلاقش خبر نداشتم. ماجراشو تعریف کرد. مال سه سال پیش بود جریان. اما غم این نبود. غمش برگه طلاق پستی و همسری که آخرین دیدارشون شد یک خداحافظی از پشت گیت و بای بای معمولی نبود. غمش باختن به قول خودش زندگیش نبود. غمش غمی بود لطیف. آشنا. حسش کردم. اما باورش نمی کردم. این غم برای اون زیادی غلیظ بود.
خانم الف مطلقه است، جوون، خوش بر و رو، شیک و امروزی و دستش توی جیب خودش. خانم الف خونه داره. مشکلی برای رفت و اومد کسی به خونه اش نداره. خانم الف درست لقمه ی آرزوی هر پسر و مرد ایرانیه. زنی که بشه باهاش دوست شد، نگه بیا منو بگیر، هر زمان میلشون کشید برن پیشش؛ نکشید نرن پیشش؛ رستوران برن دنگی، تفریح و گردش با این. ماشین این ببره اون بیاره. هیچی هم از اون مرد طلب نکنه.
از اول هم با هم طی کردن که فقط میخوان یه مدتی با هم باشن و قرار نیست این ماجرا آخر و پایانش مثل سریالهای تلویزیون باشه. نبوده هم. یک رابطه وین وین مثلن. سه چهار ساله. سرویس دهی در حد اعلا. خب، حالا خودتونو جر ندین، سرویس گیری هم خوب. همه چی آرومه اینا چقدر خوشبختن که یکهو پسر قصه با یک اس ام اس اطلاع میده این رابطه تموم شده است از نظر اون و دیگه نمی خواد باشه و بهتره خودشو سبک نکنه ازش سراغ بگیره و کات. به همین بی دلیلی وقتی که درست شب قبلش بغل هم بودن به خوبی و خوشی و تو نوری تو ماهی.
قصه از اینجا شروع شد. خانم الف میبینه برای اولین بار از رفتن کسی استخوناش درد گرفت. ضغ ضغ کرد. قلبش جوشید. دلش سر رفت. و چشاش اشک شد و خون شد و بارید و بارید و بارید و دیگه نه تلفنش جواب داده شد نه هیچی. نه حتی زنگی حالی احوالی مرده ای زنده ای؟ برای یه مرد (مرد؟؟؟) همه چیز به همین راحتی تمام میشه. نه اشکی نه آهی. یک روز میگه شروع؛ یک روز راحت می گه تموم. این باعث میشه من خانم الف رو در وضعیتی ببینم که هیچوفت ندیده بودم. با یک غرور سلاخی شده.
در آغوشش گرفتم گذاشتم گریه کنه تا راحت شه. نوازشش کردم. مثل یک بچه گربه ی لرزون. نه برای حرمت خاطره ها، برای غرور سلاخی شده اش که ازش خون میچکید و رد پنجه های یک مرد گور به گور شده ی ذلیل شده ی بی شعور بی منطق احمق روش بود. میخواست همه ی زندگیشو بده تا برگرده اون. اما نمیشد که. حتی برنگرده، فقط پنج دقیقه باهاش صحبت کنه و آرومش کنه و یک دلیل برای این رفتن ناگهانی بیاره. که دلیلش منطقی باشه. که دلیلش "من زندگیم عوض شده؛ خودم عوض شدم افکارم عوض شده؛ گربه ی خاله ام اینا زاییده؛ گاو مشتی حسین شیر نداده " نباشه. نه.
دریغ از یک اس ام اس یا یک پاسخ به تماس های از دست رفته میس شده. هیچ. میگفت من هیچی ازش نخواستم هیچوقت.... و همون چیزی بودم که همه ی مردها آرزوشونه؛ چرا گذاشت رفت؟ جوابی برای این چرایی که اون مرد خودخواه احمق داغ کرد و روی پیشونیش گذاشت نبود. واقعن چرا؟ چرا مردها آدم سکوتهای احمقانه اند؟ اما زنها آدم فریادهای احمقانه جاهایی که نباید و نمیخواهند و دلشان نمیرود؟
خانم الف پسرک را برایم تشریح کرد. شناختمش. دوست صمیمی من. باورم نمیشد. به رویم نیاوردم که. اما بارها از ذهنم گذشت وسط دانشکده یقه اش را بگیرم بچسبانم به دیوار یک تف بزرگ توی صورتش بیندازم. نه به خاطر استفاده هایش، که حتمن فایده هایی هم داشته. نه به خاطر رابطه ی وین وینی که تا بوده خوب بوده و قرار هم نبوده به جایی برسد و قرار هم نبود اینهمه دلبری دلی ببرد و عشقی توی دل زنی خسته و تنها و مستاصل بنشاند. نه به خاطر نمک خوردن نمکدان شکستنش، به خاطر اینکه داد سخن می داد که: اون هم لذت برده. اون هم از داشتن من کیف کرده و خوشحال بوده. منم وقت گذاشتم. بیشتر از همه به خاطر اینکه: "من قولی بهش نداده بودم که". بیشتر از همه به خاطر آن چرای بزرگ بی جواب که به شبهای تنهایی و دل مچاله ی توی رختخواب همبستری اش پیوست کرده بود و ککش هم نمیگزید.
آن تف بزرگ وسط دانشکده را برای این باید توی صورتش می انداختم. شاید هم باکلاسترش این بود که یک سیلی ظریق میخواباندم زیر گوشش که فلان فلان شده بیا ببین چه به روزش آورده ای. برو؛ گورت را گم کن؛ اما مردانه. مرد باش. آرام برو. رد پایت را نگذار. توی زندگی اش لجن آبه ی سکوت بی اهمیتت را نگذار. برایش دو کلام حرف زن. به حرمت آن بستر آن آغوش بگذار تا حرفهایت را باور کند؛ بعد بردار آن پیکر نژندت را ببر از زندگی اش بیرون. جوری برو بیرون که برای تلافی و جایگزین کردنت سر به هر آغوشی نبرد.
به خانم الف گفتم برو سر راهش؛ جایی که نتواند از دستت در برود؛ از او این چرا را بپرس. باید جواب بدهد، باید. اگر داد که داد؛ اگر نداد حرمتی ارزشی برای تو قائل نشده. نیست. تو حقت است بپرسی و باید جواب داشته باشد منطقی. اگر ارزش جواب دادن و همکلام شدن هم برایت قائل نشد حتی، همان لحظه بگذارش کنار. این آدم با همه ی خوبیهایش تا وقتی برای تو خوب است و ارزشمند که احترامت را داشته، از اینجا به بعد که احترامی نداشته، دیگر نمیتواند و نباید آدم دوست داشتنی تو باشد. میدانم از فکر کنار گذشتنش هم دلت چنگ میخورد؛ اما باید بسپری خودت را دست زمان. تو الان داری زمان را دو دستی میچسبی تا جلو نرود؛ تا برگردد عقب. نمیخواهی برود جلو. اما باید بگذاری برود.
رفته بود سر راهش؛ جایی که بشود دو کلام حرف حساب زد مثل دو آدم بالغ ..... اما گفته بود برو و از زندگی من دور شو. گفته ام تمام یعنی تمام. من همچین آدمی هستم. وقتی اینها را با بغض و گریه توی گوشی می گفت توی دلم گفتم تو گه خوردی همچین آدمی هستی. تویی که تازه با دختری که به گمانت پاک و آفتاب مهتاب ندیده است به قول خودت دختر فلانی است و ال است و بل است و جیمبل است شیرینی خورده ای، نامزد کرده ای؛ نه با دوست دختر خودت که عاشقت است و همه چیزش خوب است و برایت سه سال وقت صرف کرده، که با دوست دختر دیگران. همان دختری که این روزها دارد دنبال دوختن پرده اش پیش یک پزشک خوب می گردد تا تو بیشتر از پیش پز بدهی با خونی که برای تو می ریزد.
تکراری است. داستان. آدمها. گفته ها. برای همه تان آشناست. من اما این وسط دارم له میشوم؛ وقتی این خانم الف را میبینم اینقدر افسرده و دست از زندگی شسته و گوشه ی رختخواب افتاده، آن پسرک احمق که دوست دختر خودش را نمیگیرد دوست دختر دیگران را میگیرد را میبینم باد در غبغب انداخته، و نمیداند دوست صمیمی سالهای دور من معشوقه ی روزهای نزدیکش بوده؛ و دخترکی که هیچ از سابقه ی آشنایی من نه با این نامزد تازه اش نه با دوست دختر نامزد سابقش خبر ندارد و از من سراغ پرده دوز را میگیرد. گمانم دنیای خیلی زیباییست. همه چیز آرام است و همه اینجا خوشبختند. تو اما باور مکن.
برای هر روز از ماه,
گفتاری كوتاه پيشنهاد شده است.روز را در ساعت
مناسبی آغاز كنيد. گفتار را چند بار تكرار
كنيد.
دفعه اول با صدای بلند بعد آرام تر,
بعد به صورت يك زمزمه و سپس در فكرتان تكرار
كنيد.
با هر بار تكرار ,
بگذاريد كلمات با عمق بيشتری جذب ضمير نا خود
آگاه تان شود.
به
تديج مفهوم كاملی از اين گفتارها به دست
خواهيد آورد كه اگر بخواهيد آنها را طی يك
دوره ياد بگيريد در پايان حقايق ارائه شده با
شما يكی خواهد شد.
آن صفحه ای كه گفتار روزتان
هست طی روز باز كنيد در هر فرصت آن را مرور
كنيد.
حتی المقدور آن گفتار را با شرايط واقعی
زندگی تان تطبيق دهيد.شب قبل از خواب چند بار
ديگر گفتارتان را مرور كنيد.
سعی كنيد اثرات
مثبت را در تمام وجودتان جذب كنيدو بگذاريد با
ضمير آگاهتان يكی شود.
روز
اول
راز دوستی در تفاوت قائل شدن میان دوستان است . صداقت را به چاپلوسی و صمیمیت را به لبخندهای تصنعی ترجیح بده.
روز
دوم
راز دوستی آن است که برای یافتن دوستان صمیمی باید اول خودت یک دوست باشی.
روز
سوم
راز دوستی در توقع نداشتن از دیگری است نسبت به دیگران آزاده رفتار کن
روز
چهارم
راز دوستی در قسمت کردن شادی ها با دیگران است.
روز
پنجم
راز دوستی در این است که بیشتر گوش کنی تا دیگران را وادار به شنیدن کنی.
روز
ششم
راز دوستی در این است که در خوشبختی دیگران نه فقط با حرف بلکه با عمل سهیم باشی.
روز
هفتم
راز دوستی در دوست داشتن بی قید و شرط دیگران است
روز
هشتم
راز دوستی در این است که دوستانت را تحسین کنی بی آنکه بدانند چه احساسی نسبت به آنها دارید.
روز
نهم
راز دوستی در این است که دوستانت را همان طور که هستند بپذیری و سعی نکنی آنها را به دلخواه خودت باز آفرینی کنی.
روز
دهم
راز دوستی ار این است که حالات خوب و بد خود را به دیگران تحمیل نکنی, اما به آنها فرصت دهی که احساس خود را بیان کنند.
روز
یازدهم
راز دوستی در این است که نیاز های دیگران را مقدم بر نیاز های خودت بدانی
روز
دوازدهم
راز دوستی در این است که هرگز اشتیاق دوستانت را نسبت به مسائل مختلف تحقیر نکنی
روز
سیزدهم
راز دوستی در محترم شمردن است. به حقوق و دیدگاه های دوستت احترام بگذار
روز
چهاردهم
راز دوستی در این است که تغییر حالات خود را با خوشرویی و حسن نیت بپذیری
روز
پانزدهم
راز دوستی در این است که محبت را نه تنها با کلام بلکه با نگاه و لحن صدا نیز ابراز کنی.
روز
شانزدهم
راز دوستی در این است که دوستان را در آرزوها و اهدافت سهیم کنی, نه این که فقط با آنها وقت بگذرانی
روز
هفدهم
راز دوستی در این است که هنگام صحبت با دوستان حواست کاملا جمع آنها باشد.
روز
هجدهم
راز دوستی در این است که همواره افکار مثبت در سر داشته باشی. خصوصا هنگام بروز سوء تفاهمات.
روز
نوزدهم
راز دوستی در این است که هرگز دوستانت را قضاوت نکنی بلکه همواره نکات مثبت آنها را ببینی.
روز
بیستم
راز دوستی در این است که دائما دیگران را سرزنش نکنی بلکه مزایای مثبت کار درست را صادقانه بیان کنی.
روز
بیست و یکم
راز دوستی در این است که از سعادت دوستان شاد باشی و هرگز وضعیت خود را با بدبینی با وضعیت آنها مقایسه نکنی.
روز
بیست و دوم
راز دوستی در این است که در غم و ناراحتی دوستانت شریک باشی و به آنها دلگرمی بدهی
نه این که به آنها دلگرمی بدهی نه این که با ابراز احساسات نادروست ناراحتی شان را تشدید کنی.
روز
بیست و سوم
راز دوستی در این است که حامی حقوق دوستت باشی حتی اگر ناچار شوی به اشتباه خود اعتراف کنی.
روز
بیست و چهارم
راز دوستی در معتمد بودن است. روی حرفت بایست به قولت عمل کن و به تعهدت پایبند باش.
روز
بیست و پنجم
راز دوستی در این است که در معاشرت با جمع رشد کنی و آگاهی ات را افزایش دهی
روز
بیست و ششم
راز دوستی در این است که روابط خود با دوستانت را به روابطی استثنایی تبدیل کنی.
روز
بیست و هفتم
راز دوستی در صدر قرار دادن عشق خداوند است
روز
بیست و هشتم
راز دوستی در این است که با موهبت دوستی عشق به خداوند را در خودت ایجاد کنی.
روز
بیست و نهم
راز دوستی در این است که به تنش های موجود در رابطه ات بها ندهی و دست به کاری بزنی که موجب تقویت دوستی شود.
روز
سی ام
راز دوستی در صمیمیت است. برای دوستانت یک دوست واقعی باش حتی زمانی که با تو بد می کنند.
اين زن 36 ساله در حضور قاضي اين شعبه با اشاره به گذشت 16 سال از زندگي مشتركشان، گفت: ميخواهم از شوهرم كه اصلاً مرا درك نكرده و من و فرزندانم فقط هفتهاي يك با او را ميبينيم جدا شده و بتوانم تكليف آينده 2 دختر 9 و 14سالهام را روشن كنم؛ من تحمل اين زندگي و بار مسئوليتي كه به گردنم است را نداشته و مي خواهم از شوهرم هرچه زودتر جدا شوم.
وي با اشاره به اينكه شوهرم فقط هفته يك بار به ما سر ميزند و دور از ما زندگي ميكند، ادامه داد: شغل شوهرم در بندر است و هميشه مشغول كار است ولي ادعا دارد كه هميشه كنار و به فكر ماست؛ من ميخواهم از شوهرم جدا شوم و بدانم كه ديگر او وجود نداشته و با فرزندانم به راحتي و بدون شوهرم به زندگي ادامه دهم.
زن با بيان اينكه من اصلاً به شوهرم كه 42 ساله است شك نداشته و ميدانم كه هميشه مشغول كار است و به من خيانت نميكند، افزود: شوهرم بارها با اعتراض ما رو به رو شده ولي بي اعتنا بوده و كار خود را انجام داده و ميگويد كه براي خوشبختي و آينده ما 3 نفر اين كار را ميكند ولي ما اين شغل و كار بندر شوهرم را نميخواهيم و چون ميدانم شوهرم به اين امر راضي نميشود، درخواست طلاق دادم تا تكليف و وضع ما در دادگاه روشن شود؛ ميخواهم بعد از طلاق از 2 فرزندم نيز نگهداري كنم چرا كه آنها بدون من و بيپدر نميتوانند به زندگيشان ادامه دهند.
قاضي اين شعبه بعد از شنيدن اظهارات زن و نبود شواهد لازم رسيدگي به اين پرونده را به جلسه آينده موكول كرد.
.:: This Template By : web93.ir ::.