+ ۱۳۸۹/۰۸/۳۰
تاکنون فکر کرده اید شرکت های مهم و بزرگ دنیا چگونه و بر چه اساسی نام گذاری شده اند؟

 

Adobe :

اسم رودخانه ای که از پشت منزل مؤسس آن جان وارناک عبور می کند.

Apple :

میوه مورد علاقه استیو جابز مؤسس و بنیانگذار شرکت اپل سیب بود و بنابراین اسم شرکتش را نیز اپل گذاشت.

Cisco :

مخفف شده کلمه سان فرانسیسکو ( San Francisco ) است که یکی از بزرگترین شهرهای امریکا است.

Google :

گوگل در ریاضی نام عدد بزرگی است که تشکیل شده است از عدد یک با صد تا صفر جلوی آن.
مؤسسین سایت و موتور جستجوی گوگل به شوخی ادعا می کنند که این موتور جستجو می تواند این تعداد اطلاعات (یعنی یک گوگل اطلاعات) را مورد پردازش قرار دهد.

Hotmail :

این سایت یکی از سرویس دهندگان پست الکترونیکی به وسیله صفحات وب است.
هنگامی که مدیر پروژه برنامه می خواست نامی برای این سایت انتخاب کند علاقه مند بود تا نام انتخاب شده اولاً مانند سایر سرویس دهندگان پست الکترونیک به mail ختم شده و دوماً بر روی وبی بودن آن نیز تأکید شود. بنابراین نام Hotmail را انتخاب کرد. در کلمه Hotmail حروف Html به ترتیب پشت سرهم قرار گرفته اند. گاهی اوقات اسم این سایت را به صورت HotMail نیز می نویسد.

HP :

شرکت بزرگ HP توسط دو نفر بنام های بیل هیولت و دیو پاکارد تأسیس شد.
این دو نفر برای اینکه شرکت هیولد پاکارد یا پاکارد هیولت نامیده شود مجبور به استفاده از روش قدیمی شیر – خط شدند و نتیجه هیولد پاکارد از آب در آمد.

Intel :

از آنجایی که این شرکت از بدو تأسیس با تأکید روی ساخت مدارات مجتمع ایجاد شد، نام آن را Integrated Electronics یا به طور مختصر INTEL نهادند.

Microsoft :

نام شرکت ابتدا به صورت Micro-soft نوشته می شد ولی به مرور زمان به صورت فعلی در آمد. Microsoft مخفف Microcomputer Software است و دلیل نامگذاری شرکت به این اسم نیز آن است که بیل گیتس مؤسس شرکت آن را با هدف نوشتن و توسعه نرم افزارهای میکروکامپیوترها تأسیس کرد.

Motorola :

شرکت موتورولا با هدف درست کردن بی سیم و رادیوی خودرو کار خود را آغاز کرد. از آنجایی که مشهورترین سازنده بی سیم و رادیو های اتومبیل در آن زمان شرکت Victrola بود. مؤسس این شرکت یعنی آقای پال کالوین نیز اسم شرکتش را موتورولا گذاشت تا علاوه بر داشتن مشابهت اسمی کلمه موتور نیز به نوعی در اسم شرکتش وجود داشته باشد.

Red Hat :

مؤسس شرکت آقای مارک اوینگ در دوران جوانی از پدربزرگش کلاهی با نوارهای قرمز و سفید دریافت کرده بود ولی در دوران دانشگاه آن را گم کرد. زمانی که اولین نسخه این سیستم عامل آماده شد مارک اوینگ آن را همراه با راهنمای کاربری نرم افزار در اختیار دوستان و هم دانشگاهیش قرار دارد. اولین جمله این راهنمای کاربری «درخواست برای تحویل کلاه قرمز گم شده» بود.

Sony :

Sony از کلمه لاتین Sonus به معنای صدا مشتق شده است.

SUN :

این شرکت معظم توسط چهار تن از فارغ التحصیلان دانشگاه استانفورد تأسیس شد. Sun مخفف عبارت Stanford University Network می باشد.

Xerox :

کلمه Xer در زبان یونانی به معنای خشک است و این برای تکنولوژی کپی کردن خشک در زمانی که اکترا کپی کردن به روشهای فتوشیمیایی انجام می گرفت فوق العاده حائز اهمیت بود.

Yahoo:

این کلمه برای اولین بار در کتاب سفر های گالیور مورد استفاده قرار گرفته و به معنی شخصی است که دارای ظاهر و رفتاری زننده است. مؤسسین سایت Yahoo جری یانگ و دیوید فیلو نام سایتشان را Yahoo گذاشتند چون فکر می کردند خودشان هم Yahoo هستند.

  منبع : وبلاگ کرانچه

   برچسب‌ها: فلسفه نام گذاری شرکت های مهم
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۳۰

مطلب زیر از وبلاگ خانم "بهاره رهنما" و از پستی با عنوان "من، تصادف، نشر اکاذیب و درهای بسته" مورخ 29/8/89 کپی شده است:

مدت هاست که زمان برایم مفهوم طلایی تری پیدا کرده ، آنقدر که دیگر  زمان های عمرم را با خساست خرج میکنم، از پس این دیدگاه بدیهی است خیلی جاها سرک نمیکشم، دنبال خیلی از موضوعات را نمی گیرم و در خیلی بحث و جدل ها حتی سکوت میکنم، انرژیی که جنگ از من می گیرد با توجه به این اعتقاد که هیچ کس و هیچ چیز عوض نمی شود به نظرم سخت حیف می آید.

 در همین راستا خبر کذب سایت ... مبنی بر این که من از پس یک عمل جراحی به کما رفته ام اگرچه موجب آزار و نگرانی حتی اطرافیان نزدیکم شد اما حوصله پیگیری و تکذیب و بحث با سایتی که نقطه نظراتش برای مخاطبان آشکار بوده و هست را نداشتم.

تا این که چند روز پیش شنیدم با ذکر جزییات نوشته اند من خودروی یک شهروند را درب و داغان کرده و سپس با سرعت از صحنه تصادف فرار کرده ام، ابتدا باز هم خنده ام گرفت از دشمنی ادامه دار و علنی  سایت مزبور با خودم، بعد دوباره ور خوش بین ذهنم آمد سراغم و رفتم برایشان کامنت گذاشتم و ماجرایی را که حدس میزدم این خبر کذب را از آن ساخته باشند شرح دادم. با کمال تعجب دیدم کامنت من را تایید نمی کنند، بعد پیمان قاسم خانی همسرم مطلب مفصلی برایشان نوشت و با یکی از مسئولین سایت مزبور تماس گرفت تا خبر را بردارند و اصل داستان را گفت، گفتند که پیگیری می کنیم و نکردند و این در حالی است  که خودشان به مردم جواب می دادند. جالب است سایتی که ادعای مذهبی بودن دارد راجع به نه یک بازیگر _نویسنده، بلکه راجع به یک زن شوهر دار و تن و بدنش چیزها نوشتند که حتی از مرز وقاحت هم فراتر بود  به قول یکی از مردم نمیدانم چه قانونی به اینها اجازه داده که بدون حضور پلیس و رای و مدرک فقط به ادعای کذب کسی که معلوم است از  دوستان خودشان است، آدم معروفی را بدنام میکنند.


   برچسب‌ها: توضیح پیرامون خبر ترک صحنه تصادف
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۳۰
و پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا باشی، برای آن که به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی.

 

وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز و دویدن که آموختی، پرواز را. 

راه رفتن بیاموز، زیرا راه هایی که می روی جزیی از تو می شود و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند.

دویدن بیاموز، چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زودباشی، دیر.

و پرواز را یاد بگیر، نه برای اینکه از زمین جدا باشی، برای آن که به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی!

من راه رفتن را از یک سنگ آموختم، دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت!

بادها از رفتن به من چیزی نگفتند، زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمی شناختند!

پلنگان، دویدن را یادم ندادند، زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را از یاد برده بودند.

پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند، زیرا چنان در پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند!

اما سنگی که درد سکون را کشیده بود، رفتن را می شناخت و کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود، دویدن را می فهمید و درختی که پاهایش در گل بود، از پرواز بسیار می دانست!

آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت...

***

وقتی رفتن آموختی، دویدن بیاموز و دویدن که آموختی، پرواز را...

راه رفتن بیاموز، زیرا هر روز باید از خودت تا خدا گام برداری.

دویدن بیاموز، زیرا چه بهتر که از خودت تا خدا بدوی.

و پرواز را یادبگیر، زیرا باید روزی از خودت تا خدا پر بزنی...
 


   برچسب‌ها: پرواز را بیاموز
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۳۰
بنا بر یک نظر سنجی که اخیراً در یکی از نشریات درج شد ۱۵ درصد زنان بیشتر وقتی مجذوب شوهرانشان می شوند که در کارهای خانه با آنها همکاری کنند.

 

چرا؟

خب، برخی از ما زنان جدا از اینکه از دیدن همسرمان که پیش بند بسته و در شستن ظرف و ظروف و کارهای خانه به ما کمک می کند لذت می بریم، دوست داریم از آقا یا مرد خانه مان تعبیر و تفسیری از آن خودمان را داشته باشیم.

درست است، چون همین همکاری مرد ها در کارهای خانه ولو آنکه در جمع و جور کردن آشپز خانه یا رعایت نظم و انضباط در استفاده و نگهداری وسایل شخصی خودشان باشد، باعث می شود که ما خانمها فرصت بیشتری برای استراحت داشته باشیم.

با اینکه امروزه اکثریت ما زنها در بیرون از خانه کار می کنیم هنوز هم حجم عظیمی از کارهای خانه بر دوش ماست.

نتیجه یک بررسی در انگلیس نشان می دهد که زنان متاهل در هفته ۱۵ ساعت از وقت خود را صرف رسیدگی به کارهای خانه می کنند، در حالی که مردان متاهل در هفته فقط ۵ ساعت از وقتشان را به همکاری در خانه اختصاص می دهند.

این بررسی همچنین حاکی از آن است که خانم های متاهل نسبت به دوران پیش از ازدواجشان در هفته ۵ ساعت بیشتر در خانه کار می کنند، در حالی که مردها پس از پشت سر گذاشتن دوران مجردی، از مقدار وقتی که صرف رسیدگی به امور خانه می کردند کاسته اند.

بنابراین، بی انصافی است که از زنان بخواهیم وقت بیشتری را به کار در خانه اختصاص دهند آن هم فقط به این دلیل که: تو زنی و کارهای خانه با توست، یا کار بیرون با آقایونه و کار خونه با خانم هاست.

بله، خیلی ها فکر می کنند چنین تقسیم بندی از کار آن هم به اعتبار جنسیت، گریز ناپذیر است به خاطر داشته باشید اگر همسرتان شما را دوست داشته باشد و به شما احترام بگذارد، از همکاری در کارهای خانه روی گردان نخواهد بود و وقتی به او بگویید که پاداش این همکاری، داشتن محیطی آرامتر خواهد بود ، با میل و رغبت از همکاری با شما استقبال می کند.

   برچسب‌ها: راه, آسان, جذابیت, جذاب شدن
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۳۰
قطعا تاکنون چشم غره رفتن را دیده اید. این حرکت اغلب با نفسی عمیق همراه است. تقریبا بیشتر مردم با دیدن چشم غره خشمگین شده یا حالت تدافعی به خود می گیرند.

 

چشم غره نوعی گفتگوی بدون کلام از طریق چشم است که معمولا پاسخ منفی به مطلب گفته شده تلقی می شود.

چشم غره ی مکرر نشانه این است که در روابط زناشویی با همسرتان دچار مشکل شده اید.چشم غره همچون شوخی های آزاردهنده. کنایه. انکار. کارشکنی و ملامت. نوعی گفتگوی آزاردهنده است.

 

مفهوم  چشم غره:

- مخالفت با آنچه گفته شده
- نفرت از نحوه ی بیان مطلب گفته شده
- بیرون ریختن خشم وعصبانیت

 

▪ چه چیزی از چشم غره استنباط می شود:

- بی توجهی به عقاید شما
- توهین
- کنایه ی تحقیرآمیز
- حقیر و کوچک شمردن
- بی احترامی

 

▪ چشم غره نشانه چیست :

- بی توجهی
- تکبر
- بی احترامی
- رفتارتحقیرآمیز
- رفتارپرخاشگرانه

 

▪ چشم غره چه تاثیری بر روابط زناشویی دارد:

- تشدید خصومت در روابط
- کاهش اعتماد طرفین
- ایجاد کشمکش شدید
- خدشه وارد نمودن به روابط
- مسبب دوری از یکدیگر
- ترغیب به واکنش دفاعی
- ایجاد حس ترس

 

وظایف شما در قبال آن :

- بیان این مطلب که درک شما از سکوت همسرتان این است که در خصوص آنچه گفته شده مشکلاتی وجود دارد. سپس از او توضیح بخواهید.

- با آرامش کامل در خصوص موضوعی که منجر به چشم غره رفتن شده است با یکدیگر صحبت کنید.
 

  منبع : آفتاب

   برچسب‌ها: تاثیر چشم غره بر روابط زناشویی
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۳۰
ابليسک، که در فراماسونري و نحله‌هاي رازآميز و شيطاني سخت مورد تکريم است، نماد مقدس پاگانيسم در مصر باستان است و مظهر آلت تناسلي مذکر به معناي حلول يا دخول شيطان در کالبد انسان يا تسليم روح خود به شيطان و اخذ نيرو از او؛ آن‌گونه که در نمايشنامه «دکتر فائوستوس» کريستوفر مارلو** يا «فائوست» گوته به تصوير کشيده شده و در سال‌هاي اخير به وفور در فيلم‌هاي سينمايي، به شکل حلول مستقيم شيطان در جسم انسان يا باروري انسان از شيطان يا موجودات فضايي، ترويج مي‌شود.
     


نماد ماسوني ابليسک در شهر واشنگتن که به عنوان يادمان جرج واشنگتن، پدر دولت آمريکا، به دست معماران ماسون ساخته شد.
اين نماد با   294/ 169 متر ارتفاع بلندترين ابليسک ساخته بشر است. در سال 1884 نصب شد.

يکي از نمادهاي ابليسک مصر باستان

المطريه (شمال قاهره، نزديک عين شمس)

اين همان نماد کهن شيطان در صحراي عرفات (21 کيلومتري شمال مکه) است که هر ساله توسط ميليون‌ها زائر خانه خدا در مناسک «رمي جمرات» در سه نوبت سنگ باران مي‌شد. در سال‌هاي اخير، حکومت سعودي اين سه نماد باستاني را، که نه تنها از نظر مناسک اسلامي بلکه از نظر تاريخ اديان و اسطوره‌شناسي نيز واجد اهميت منحصر‌به‌فرد است، برداشت و به جايش ديواري ساده گذارد. با اين تغيير، که قطعاً تصادفي نبود، «رمي شيطان» از غني ترين نماد برائت انسان از شيطان تهي شد. در فضايي نماد ابليسک از مناسک حج حذف مي‌شود که سر نورمن فاستر (لرد فاستر تمس بنک)،[1] معمار بزرگ انگليسي و ماسون بلندپايه که بازسازي مکه به دست اوست، در سراسر جهان نمادهاي ابليسک يا به تعبير ديگر «هرم‌هاي ايلوميناتي» به پا مي‌کند



نماد کهن ابليسک در مناسک رمي جمرات (سنگباران شيطان)



ديواري که جايگزين نماد کهن ابليسک شده است
نماد فراماسونری در صدا و سیما+عکس
به گزارش خبرنگار رهوا سید حسین انتظام از فعالان رسانه ای در جدید ترین پست بلاگ خود نوشت : از سال ها قبل، آرم شبکه خبر فکر من رو به خود مشغول کرده بود. چون این آرم یک جورایی شبیه به چشم است و تک چشم نیز یکی از نمادهای فراماسونری می باشد.

ولی همیشه با خودم می گفتم حتما تصادفی است و در صدا و سیمای جمهوری اسلامی در این موارد حسابی مراقبت به عمل می آید.

اگر همین الان تلویزیون خود را روشن کنید و شبکه خبر را بزنید در گوشه پایین و سمت چپ صفحه آرم این شبکه را که بسیار شبیه چشم است مشاهده می کنید. جالب تر از آن اینکه بعد از مدتی سه مثلث که پشت سر یکدیگر قرار دارند و مرتب در حال دور زدن می باشند در یک لحظه، شکلی مانند هرم و چشمی در بالای آن به وجود می آورند.

البته می توان خیلی خوش بین بود و این طور برداشت کرد که آرم شبکه خبر به طور اتفاقی شبیه چشم شده است و به طور اتفاقی تر شکل مثلث که مانند هرم است دور این آرم می چرخد و البته به طور خیلی خیلی اتفاقی تر این مثلث ها تعدادشان سه عدد می باشد (مانند اهرام ثلاثه مصر) !!!....

 


نماد فراماسونری در حرم معمار کبیر انقلاب

همانگونه که در  عکس ها ملاحظه می فرمایید، طرح این هرم ها اختلافی مختصر با هرم فراماسونری دارد و  آن هم به دلیل خمیدگی و انحنای اضلاع است.ولی در کل می توان گفت با دیدن این اشکال هندسی، چیزی که در ذهن مجسم می شود، یک نماد الحادی است تا یک بنایی با طرح اسلامی و زیبا!

همانطور طور که مقام معظم رهبری بارها در گفته هایشان متذکر این موضوع شده و فرموده اند :

« ما بارها، مکرر به آقایان ائمه‏ى جمعه، ائمه‏ى جماعت و روحانیون محترم در شهرستانها، در تهران توصیه کردیم که مساجد باید آباد باشد؛ صداى اذان باید از مساجد بلند شود. باید همه نشانه‏هاى توجه به نماز و اقامه‏ى نماز را در شهر اسلامى – بخصوص در شهرهائى مثل تهران و شهرهاى بزرگ کشور – ببینند، باید احساس کنند؛ هم مردم خودمان، هم کسانى که وارد این شهرها می شوند. نشانه‏هاى اسلامى باید واضح و آشکار باشد؛ کما اینکه در مهندسى‏هاى ما باید نشانه‏هاى اسلامى آشکار باشد. صهیونیستها هر نقطه‏ى دنیا که خواستند یک ساختمانى بسازند، آن علامت نحس ستاره‏ى داوود را سعى کردند یکجورى رویش تثبیت کنند. کار سیاسى‏شان اینجورى است. ما مسلمانها نشانه‏هاى اسلامى و مهندسى اسلامى را باید در همه‏ ى کارهایمان، از جمله در باب مهندسى بایستى مراعات کنیم. »


نماد فراماسونری در جعبه سیگار مارل بورو

مارلبورو ، سیگار ماسونی!

مارلبورو یا ماربورو یا ماربوارو یا مارلابلارور یا مادارلابارو یا…! که یک کالای صهیونیزمی هستش باید نماد فرامسونری در آن دیده شود…به ادامه مطلب بروید…


مارلبورو ، سیگار ماسونی!

متاسفانه تا قبل از اینکه بخوام فکر کنم! من هم همین سیگار رو مصرف میکردم.

داشتم دنبال  نماد یا … میگشتم که دیدم نه تنها توش هرم بکار رفته (قسمت قرمز پاکت)،

سیگار ماسونی!

بلکه اگر شما در پاکت رو ، کمی باز کنید،میبینید که درست مثل هرم ماسونی میشه و چشم جهان بین نیز به نمایش گذاشته میشه! :

مالبورو ، سیگار ماسونی!هرم ماسونی

از طرفی اگر در پاکت رو بیشتر باز کنین،و  زرورق سیگار رو پایین تر  بیاریم ،

مارلبورو ، سیگار ماسونی

و بعد اون رو به قسمت پایین تر بچسبونیم ، میبینیم که هرم کامل تشکیل میشه و بالای هرم نیز، چشم جهان بین قرار میگیره!  :

مارلبورو ، سیگار ماسونی!

وقتی دیدم  این سیگار تا این حد تابلو هست،یه سرچ تو وب کردم ببینم دیگه چه خبره! که به نتایج زیر هم رسیدم :

اول اینکه،همونطور که در عکس زیر مشخص هست،میشه هرم و چشم رو دید

مارلبورو ، سیگار ماسونی!

دوم اینکه اگر قسمتی تیره، در عکس پایین رو حذف کنیم، عدد ۱۱ انگلیسی رو که از اعداد مقدس فراماسون هاست رو میبینیم:

مارلبورو ، سیگار ماسونی!

و سوم اینکه ،اگر سیگار رو برعکس کنین ، یا به عبارتی،اگر اسم سیگار رو که Marlboro هست، رو برعکس کنیم، پنج حرف اول، یعنی کلمه OROBL رو میشه مشاهده کرد که که کلمه ای معنا دار و افسانه ایست….

مارلبورو ، سیگار ماسونی!


مخفی ترین نماد فراماسونری ، جغد

در بسیاری از نقاط جهان از جغد به بد اقبالی و مرگ تعبیر می شود… از طرف دیگر جغد به عنوان یکی از حیواناتی که اغلب همراه خدایان(الهه ها) دیده می شود از نظر پرستش گران ،  آنها به نوعی با منطق و خرد مرتبط دانسته شده است… به وجه اشتراکات جغد در انواع ادیان و فرهنگ و کشورها دقت کنید :

۱ – مصریان باستان از نماد پاهای  جغد به صورت شکسته در خط تصویری به جای حرف (صدای) m استفاده می کردند…

۲ – در فرهنگ بومیان آمریکا جغد به عنوان نمادی از جادوی شیطانی تعبیر شده و دارندگان پر جغد را افراد ساحر و جادوگر خطاب می کنند…

۳ – آزتک ها و مایاها جغد را سمبل مرگ و نابودی می دانستند.در حقیقت الهه مرگ آزتک ها (Mitlantecuhtli)   اغلب در کنار جغد ترسیم می شده است…

۴ – یک ضرب المثل اسپانیایی وجود دارد که می گوید:هر گاه دیدی که جغد می خواند بدان که وقت مرگ Indian (هندی) فرا رسیده است…

۵ – به طور کلی در خاورمیانه چین و شرق دور جغد سمبل بد اقبالی و روح شیطانی لقب گرفته است…

۶ – در فرهنگ رومانی صدای آواز حزن انگیز جغد را نشان پیش گویی مرگ قریب الوقوع فردی در همسایگی خود دانسته اند…

۷ – در فرهنگ هندی جغد سفید همراه با الهه ثروت تجسم شده و در اسطوره شناسی یونان جغد مخصوصا جغد کوچک با آتنا الهه معروف یونان مرتبط دانسته شده است…

۸ – از دیدگاه مسیحیت به طور سنتی ، جغد نیروهای شیطانی خبر بد و نابودی را به ذهن متبادر می کند و در انجیل کهن از آن تحت عنوان موجود ناپاک و نجسی که همیشه تنها و در انزوا دیده می شود نام برده شده و به طور مشابه در یک اسطوره بومی استرالیایی جغد را حامل اخبار بد موجودی شوم و منحوس می دانند…

به هر حال جغد به دلیل داشتن تواناییهای خاص از قبیل قدرت دید در شب پرواز بی صدا سرعت در شکار و چرخش ۳۶۰ درجه سر و… همواره از سوی تمدنهای باستانی به عنوان پرنده ای مرموز و اسطوره ای  و تحت تملک نیروهای شیطانی مورد توجه قرار گرفته است و در هیچ جا از آن به خوبی یاد نشده به چز در انیمشین ها و محصولات هالیوود و رسانه های تحت تاثر آن که چند نوع حیوان رو همیشه عاقل و بالغ میداند که اولین آن بز و دومی نیز جغد است ، که کاملا قصد دارند تا مقصود واقعی خود را برسانند…

پس از این مقدمه کوتاه به بررسی کاربرد ایلومیناتی نماد جغد می پرازیم ، که ببنیم این نماد در چه جاهای به کار گرفته شده است…

سمبل owl روی دلار آمریکا

چنانچه با دقت به تصویر زیر نگاه کنید نماد جغد کوچکی را می بینید که با مهارت در گوشه ای از طرح اسکناس دلار آمریکا به تصویر کشیده شده است…به نظر شما استفاده از این نماد در چنین ابعاد کوچکی از پرنده  که در گوشه ای نشسته و گویی همه چیز را می بیند چه مفهومی می تواند در بر داشته باشد؟آیا به طور اتفاقی و برای زیباتر کردن دلاری که سراسر پر از نماد است و به نقلی نزدیک به ۶ سال بر روی آن کار شده است گنجانده اند؟

نا گفته نماند که جغد نماد یهودی مارانوس (یهودی که برای پیش بردن اهدافش دین خود را مخفی میکند) است و به این نکته اشاره دارد که کشور ایالات متحده با چه اندیشه و مبانی فکری تاسیس گشته است البته فقط و فقط ذکر نقش  یهودیان و پیوریتنهای موثر در تاسیس امریکا خود به تنهایی کتابی قطور می شود که فرصتی دیگر را  می طلبد…

http://zohur12.persiangig.com/image/owl/usa1owl.JPG

سمبل owl (جغد) در واشنگتن دی سی

اگر به نقشه هوایی گرفته شده از واشنگتن دی سی (.Washington D.C) نگاه کنید به وضوح می بینید که جاده ها در روی زمین متعلق به ساختمان کنگره سمبل جغد را به تصویر می کشند… بدون شک ایجاد همچین نماد و تصویری در یکی از مراکز فراماسو ها با نیت صد در صد ماسونی انجام شده است…این عکس توسط گوگل ارث گرفته شده و کاملا مستند است…

http://zohur12.persiangig.com/image/owl/owl-capitol-close.JPG

http://zohur12.persiangig.com/image/owl/owlcap.gif

The Bohemian Grove  در کالیفرنیا

Bohemian Grove در شمال کالیفرنیا واقع شده جاییکه یک مجسمه ۴۰ فوتی جغد از جنس سنگ قرار دارد و هر ساله افراد مهم و سرشناسی مانند رییس جمهور ایالات متحده وعده ای از نخبگان علمی اقتصادی و سیاسی آمریکا و حتی افرادی از میان دولتمردان کشورهای دیگر…در پای این مجسمه سنگی جمع شده و در طی مراسمی خاص که شامل قربانی انسان نیز می شود به پرستش این سمبل(بت) می پردازند…عکس زیر به طور مخفی توسط الکس جونز(Alex Jones) از مراسمی که در آن محل برگزار شده گرفته شده است…

http://www.propagandamatrix.com/bohemian_burncare.jpg

http://www.infowars.com/Images/bg/photos/owl_1web.jpg

http://zohur12.persiangig.com/image/owl/Bohemian%20GROVE.jpg

Alex Jones که شخصا به طور پنهانی شاهد یکی از این مراسم بوده و از آن فیلم برداری نموده است در مصاحبه های خود پرده از اسرار تکان دهنده ای برداشته که انشاء الله در پست های بعدی به طور مفصل به جزئیات آن خواهیم پرداخت…اما تکه فیلمی که این فرد از مراسم بسیار وحشت آور قربانی کردن فیلم برداری نموده را برای دانلود قرار داده ایم … در این فیلم تمام بزرگان سیاست و بانکداران بزرگ دنیا و شخصیت های بزرگ دیگر حضور دارند…

دانلـــود

Owl خدای سمبلیک شیطانی که هنوز هم از میان افراد بی گناه و کودکان قربانی می گیرد از سوی برخی به طور سنتی هم رده Moloch لقب گرفته است…Molech یا Moloch دیو (الهه باستانی) که در لغت به معنی Sacrifice (قربانی) می باشد در کتاب مقدس به آن اشاره شده است…

اما اگر بخواهید درباره مولوخ بدانید ، پاراگراف سوم از این مقاله درباره آن توضیح داده است…اینجــــــــــــــــا

در مورد اینکه آیا owl و Moloch یکی هستند یا نه اختلاف نظر وجود دارد که اگر شما هم به تصاویر باستانی از Moloch نگاه کنید متوجه تفاوتها خواهید شد…

http://zohur12.persiangig.com/image/owl/02_Molech_comparisons.jpg

با کمی تحقیق در اسطوره شناسی اروپا و خاور میانه می بینید که جغد اغلب همیشه با یک الهه مونث مرتبط و همراه بوده است…یک لوح گلی سومری مشهور از یک الهه مونث وجود دارد که آنرا ایستاده بر روی دو شیر و بین دو جغد نشان می دهد…

http://zohur12.persiangig.com/image/owl/wizardwithowls.jpg

بطور کلی گفته شده که این لوح منسوب به لیلیث(lilith) می باشد ولی صاحب نظران بسیاری در این مورد تردید دارند…لیلیث معمولا در الواح باستانی کشف شده در کنار مرغ حق(screech-owl) نشان داده شده ولی این بدان معنا نیست که لزوما لوح سومری نامبرده متعلق به تصویر لیلیث می باشد…

http://zohur12.persiangig.com/image/owl/03_the_Owl.jpg

از نظر نویسنده این مقاله الهه Inanna می تواند در این مورد ، گزینه مناسبتری باشد به جای لیلیث (lilith)…از آنجاییکه Inanna بطور کلی تحت عناوینی از قبیل (Ishtar,Semiramis,Cybele,Astarte) که همگی الهه های مادر سوار بر شیر و کبوترو… بوده اند معرفی شده است بنابراین خدایان(الهه ها) به همراه حیوانات مشابه در دست یا کنارشان مانند لوح سومری نامبرده با Ishtar که نام Akkadian برای Inanna می باشد یکی دانسته شده اند…بهتر است درباره این یه مورد خیلی بحث نکنیم و به آینده بسپاریم تا نظر کاملی درباره آن بدهد…

اما شاید خیلی از دوستان از مشخص شدن وقایع ۱۱ سپتامبر بر روی دلار با تکنیک اریگامی آشنا شده باشند( اینجـــــا ببینید) … اما شاید این نکته ای تازه باشد که بهطور خلاصه عرض میکنم…چنانچه از تکنیک اریگامی به نحوی دیگر بر روی دلار استفاده کنیم باز هم به دو صورت شکلی از جغد به وجود می آید…

http://zohur12.persiangig.com/image/owl/Owl-4.jpg

http://zohur12.persiangig.com/image/owl/P_Farina_Montroll_Owl_DollarAnimals.jpg

اما سوالی که در پایان همچنان بی پاسخ و در ابهام می ماند این است که الهه سنگی جغد در Bohemian Grove همان الهه شیطانی که در عصر مدرن توسط نخبگان دولتهای از جمله جرج بوش ، تونی بلر ، کلینتون و خیلی افراد سرشناس دیگر پرستش می شود واقعا سمبل چه چیزی می تواند باشد ..؟آیا این جغد سنگی در Bohemian Grove همان مولوخ است که از هزاران سال پیش ، زیر پای آن انسان های بیگناه و خداپرست را قربانی میکردند..؟



   برچسب‌ها: نماد شیطان, ابلیسک, و فراماسونری
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۳۰



نماد فروهر(فرهور) چیست؟


فروهر(فره وشی) چیست؟
در مطلبی که در تاپیک توهین به مسافران ایرانی در دوبی نوشته بودم، اشاره کوتاهی کرده بودم به سمبل فَرَوَهَر (faravahar) و استفاده زیاد آن توسط جوانان ایرانی در دوره حاضر و عدم اطلاع عده ای از آنان از معنی و مفهوم آن.بنابر این بر آن شدم که مطلبی تهیه کنم درباره معنی مفهوم و سمبلهای بکار رفته در فروهر.
فروهر= فره + وهر(ورتی)
جلو،پیش + برنده، کشنده =پیش برنده
شاید بتوان گفت از نظر زندگی، فروهر با ارزشترین جزء وجود انسان است چون این جزء ذره ایست از هستی بی پایان اهورا مزدا که هنگام زایش برای راهنمایی روان و رهبری آن به صورت کمال در وجود یک انسان جایگزین شده و پس از مرگ هم با همان پاکی و درستی به اصل خود(اهورا مزدا )میپیوندد.

شکل فروهر:
تصویر پیرمرد بالداری نمایانگر شکل فروهر است و در حال حاضر به عنوان نشانواره دین زرتشت بکار میرود.اما این شکل سابقه ای چندین ساله داشته ، و نظایر آن در کتیبه اقوام گوناگون ایرانی وجود دارد.ولی شکلی دقیقا به ضورت موجود، در کتیبه های هخامنشی بالای سر پادشاهان دیده میشود.
محققان و خاورشناسان بسیاری در مورد این شکل به تحقیق پرداختند و نظرهای گوناگونی نسبت به آن ابراز داشتند.در ابتدای تحقیق عده ای از پژوهشگران آنرا تصویری از اهورا مزدا خواندند.ولی چون به عقیده زرتشتیان اهورامزدا بی تن و پیکر (اَیوی تن وُ ) است و هیچگاه یک زرتشتی برای اهورامزدا شکلی قایل نیست، این نظر مورد مخالفت پارسیان هندوستان قرار گرفت.آنرا رد کردند و آنرا به عنوان سمبل فروهر معرفی نمودند و از قسمتهای مختلف آن برای شناساندن فروهر کمک گرفتند.اولین کسی که این طرح را نماد فروهر دانست شخصی بود به اسم "رستم جی کاما".این شخص با استفاده از یک تصویر باستانی ، وظیفه یکی از مهمترین اجزای وجود انسان را مد نظر قرار داد.
شرح اجزای مختلف سمبل فروهر :
این شکل از 6 قسمت به وجود آمده که بر طبق شماره آنها را توضیح میدهم:


1-     سر:
كه به شكل پیر سالخورده‌ و جهاندیده و گرم و سردروزگار چشیده كه در حلقه یا چنبره زمان تجربه آموخته و با بدی‌ها و ناپاكی‌ها بستیزند و مراحل ترقی و كمال را با متانت و صبر وشكیبایی طی کنند. نگاره فروهر از سر تا به کمر به صورت پیرمردی جهان دیده با کمال و تجربه و دانایی است تردیدی نیست که نورانیت انسانها به خاطر نزول نور ایزدی بر دل آنهاست و هر که این نور را همراه داشته باشد انسان کامل است پیر موجود در نگاره فروهر تمثیل و نماد انسان کامل است

2-     دستها:
دستهای به سمت بالاست به خاطر آنکه همیشه به اهورامزدا توجه داشته باشیم.در نگرش زرتشتی خداوند دارای جای خاصی نیست اما از انجا که فمر بشر همواره نیروهای برتر از خود را در طبقه ی بالاتر می انگارد، از اینرو شکل، اهورا مزدا را در بالا نشان میدهد.حلقه ای که در دست فروهر است نشاندهنده احترام به عهد و پیمان است.در بین دختران و پسران ایرانی پیمان زناشویی با دادن حلقه ای انجام میشده که همانند شکل فروهر در دست چپ قرار میگرفته.این رسم هم اکنون هم پابرجاست.


3-     بال ها:
بال های فروهر باز است .چون با دیدن بالهای باز ذهن انسان متوجه پرواز و پیشرفت شده، و از این حکایت دارد که انسان همواره باید به سمت پیشرفت و بلندی و سرافرازی حرکت کند.هر بال از 3 بخش تشکیل شده که نشاندهنده سه پند زرتشت، اندیشه نیک ، گفتار نیک و کردار نیک است و از مشاهده این سه بخش متوجه میشویم که پیشرفت و ترقی باید از راه درست یعنی اندیشه، گفتار و کردار نیک اتفاق بیفتد تا انسان را به سوی سربلندی و سرافرازی هدایت کند.

4-     دایره میان شکل:
منظور از مشخص کردن این دایره در میان فروهر نشان دادن روزگار بی پایان است.و نشاندهنده بازگشت کردار انسان به وی میباشد .

5-     دامن:
دامن فروهر از 3 بخش به وجود آمده که نماینده اندیشه بد، گفتار بد و کردار بد است.از مشاهده این سه قسمت در می یابیم که همواره باید اندیشه و گفتار و کردار بد را به زمین انداخته، پست و زبون سازیم.همانگونه که دامن در زیر قرار دارد.

6-     دو رشته آویخته:
این دو رشته نماینده سپنتا مینو(خوی خوبی) و اَنگره مینو (خوی بدی) است که همیشه ممکن است در اندیشه هرفرد ظاهر شوند.
این شکل در برخی اساطیر به شاهین یا علامت سلطنت تعبیر شده و در برخی جاها به سمبل فر ایزدی یعنی نیرویی که سبب برتری و حمایت از شهریار میشود و به همین سبب در بالای سر شاهان هخامنشی دیده میش


نگاره فروهر, از چند قسمت تشكيل شده, كه هر قسمت فلسفه خاص خود را دارد.

1- صورت فروهر به انسان شبيه است و اين خود نشان دهنده رابطه ي بين فروهر و انسان مي باشد.

2- دو بال در دو طرف فروهر وجود دارد كه هر كدام از اين بالها سه رديف پر دارند. اين سه رديف پر نشان دهنده , انديشه نيك, گفتار نيك و كردار نيك هستند. يعني با تجهيز شدن به اين سه مي توان بمانند بالهاي يك پرنده به سوي خوبي, پيشرفت و آينده يي بهتر پرواز كرد.

3-در قسمت پايين فروهر, دم پرگونه يي وجود دارد كه خود سه رديف پر دارد. اين سه رديف پر نشان دهنده انديشه بد, گفتار بد و كردار بد هستند كه سبب سقوط انسانند و به همين علت هم در قسمت پايين فروهر قرار گرفته اند.

4-دو طناب كه در انتها, فر خورده اند و در دو طرف فروهر قرار دارند سپنته مينو (جلو), و انگره مينو( پشت), را نشان مي دهد. كه اين دو خود نشان مي دهند كه انسان بايدخوبي را در پيش بگيرد و به جلو برود و به بديها پشت كند.

5- دايره يي كه در وسط تنه فروهر هست نشان از اين دارد كه روان انسان جاويد است, نه آغازي داشته و نه پاياني دارد.

6- يك دست فروهر, بالا را نشان مي دهد و اين نشان از اين دارد كه در اين جهان تنها يك راه است و آن راستي ست كه بايد آن را در پيش گرفت.

7- دست ديگر, حلقه يي را نگه داشته است كه اين حلقه ي " پيمان " است كه نشاني ست از صداقت و وفاداري, كه اساس فلسفه زرتشت مي باشد.


   بسیاری از ایرانیان این آرم را دیده و با آن آشنا هستند‍، ولی با معنی و مفهوم آن آشنا نیستند.


در اینجا به نقد و تفسیر آن می پردازیم



      با آثار و مدارک گرانبهایی که در بسیاری از نقاط ایران زمین هنوز موجود است، به جرأت می توان ایرانیان را از اولین گرافیست هایی نامید که از طرح ها و نمادهایی با معنا و مفهوم گرافیک حرفه ای و مدرن امروزی بهره می بردند.


    یکی از اولین این آرم ها (به معنای امروزی) نماد (Fravahar) یا آرم زرتشتیان می باشد. در اینجا به نقد و تفسیر این آرم می پردازیم:


 


·                     نیمه بالایی این موجود یک انسان است؛ پیرمردی به معنای پخته بودن، تجربه، کهن، راست قامت و پیر معلم.


·                     جهت نگاه پیرمرد به سمت راست است (اگر به طور معمول بالا را «شمال» فرض کنیم، سمت راست «خاور» می شود) جایی که خورشید طلوع می کند و منبع نور و روشنایی و دانش است؛ پشت به سوی تاریکی و نادانی.


·                     دست راستش را به معنای عبادت و دعا به سمت آسمان بلند کرده.


·                     در دست چپش حلقه عهد با اهورامزدا قرار دارد و نشان موظف بودن به پیمان با خداست. (در قدیم زمانی که دو نفر با هم پیمانی می بستند، این حلقه را با دست چپ خود می گرفتند؛ کاری که امروزه همه جهانیان در هنگام عقد ازدواج حلقه یی را بر انگشت دست چپ خود می کنند).


·                     وجود دو بال به معنای پرواز به سوی آسمان و صعود به قله های مینوی است. بال به معنای نیروهای مثبت است که اگر انسان از آنها بهره بگیرد می تواند صعود کند.


·                     هر بال از سه ردیف پر تشکیل شده که درجه بندی نکات مثبت است: هومت – هوخت – هورشت (پندار نیک – گفتار نیک – کردار نیک). با این نکات مثبت است که انسان می تواند به اوج برسد.


·                     حلقه میان تنه به معنای کره خاکی (ایرانیان آن زمان به گرد بودن کره زمین واقف بودند) و گردش روزگار است؛ و همچنین یک دوره عمر انسان که می بایست طی شود.


·                     دم این پرنده نیز از سه ردیف پَر تشکیل شده که درجه بندی نکات منفی است: دژمت – دژوخت – دژورشت (پندار بد – گفتار بد – کردار بد). انسان با نکات منفی به دنیا می آید، ولی یک انسان الگو می بایست تمامی نیرو های منفی را مهار کرده و تحت کنترل خود بگیرد تا همانند یک دم پرنده برای پرواز از آنها استفاده کند (یک پرنده بدون دم نمی تواند پرواز کند!).


·                     دو نوار دو طرف نماد به معنای دو نیروی سپنتا مینو (مثبت) و انگره مینو (منفی) که همواره انسان با این دو قطب به دنیا می آید و میان این دو قطب درگیر است.

در کتاب های مزدیسنی(زرتشتی) فروهر به شکل مردی نورانی (شکل بالا) مجسم شده که دارای دو بال گشاده است و از حلقه ای در حال گذر کردن می باشد. پایین تنه این مرد و هم چنین بال های او به سه طبقه تقسیم شده است. در بعضی از کتاب هایی که درباره مزدیسنا(دین زرتشت) نوشته شده برای هر یک از این علامات تفسیرهایی ذکر نموده اند که ما اینک چند تا از آن ها را بازگو می کنیم.


بال های گشاده فروهر علامت پرواز به طرف بالا و به سوی جلو است. تقسیمات سه گانه روی بال ها نشان سه اصل مهم مزدیسنا(دین زرتشت) یعنی اندیشه, گفتار و کردار نیک می باشد. دایره ای که در وسط قرار گرفته و مرد نورانی در حال گذر کردن از آن می باشد اشاره به دنیا و علایق دنیوی است که انسان باید در زندگی با آن روبه رو شود و دست و پنجه نرم کند و تقسیمات سه گانه در پایین تنه مرد نشان اندیشه بد , پندار بد و کردار بد است و انسان بایستی در زندگی از آن ها دوری کند و گرد آن ها نگردد.

از مجموع بیانات بالا چنین نتیجه می گیریم که انسان عاقل باید همواره همتش بلند باشد, با آن چه دارد قانع نشود و پیوسته در حال پیشرفت باشد زیرا رکود علامت عقب ماندگی و بیچارگی و نیستی است ولی این پیشرفت و سوق به جلو نباید از راه تقلب و نادرستی بوده یا با دروغ و خیانت و پستی همراه باشد بلکه انسان باید با پیروی از سه اصل اندیشه و گفتار و کردار نیک با راستی و درستی و پشتکار و جدیت سعی کند راه پیشرفت را پله به پله بپیماید تا هم در دنیا نیکنام و سرافراز شود و هم هنگامی که وقت رفتن فرا می رسد بتواند صفات زشت مانند بداندیشی و نادرستی و گفتار و کردار بد و ناشایست را پشت سر گذاشته و از حلقه دنیا آزاد شده به وسیله پندار نیک , گفتار نیک و کردار نیک به پرواز خو د به بالا و جلو ادامه دهد.

این شکل که در عهد باستان بر روی سکه های باستانی, در دل سنگ ها, و بر سر در آتشکده ها نقش بسته بود و امروز نیز بسیاری از ادارات دولتی و ملی ما دیوارها و سردرب ساختمان های خود را با آن زینت می دهند در حقیقت آرم آریایی و نشان ملی ما ایرانیان محسوب می شود و به ما یادآوری می کند که هر ایرانی باید بکوشد که به ایرانی بودن خود افتخار نماید و در حفظ میهن عزیز و محبوب از جان و دل دریغ نکند و هیچ وقت درجا نزند بلکه همیشه با اتکاء به اصل اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک و راستی و درستی و سعی و عمل همانند فروهر در پرواز به سوی بالا و پیشرفت به جلو باشد.

بعضی از خاورشناسان بیگانه از روی بی اطلاعی از اصول مزدیسنا این پیکره را که بر دل کوه ها کنده شده شکل اهورامزدا دانسته و عده ای ایرانی نیز به تقلید آن ها و بدون کوچک ترین تحقیق و جستجو این موضوع را در نوشته های خود تکرار کرده اند در صورتی که اگر به کتاب اوستا مراجعه نماییم خواهیم دید که اهورا مزدا, خدای یگانه زرتشتیان و ایرانیان روح مجرد است و در هیچ قسمتی از اوستا به شکلی مجسم نشده است. در زیر یکی از آیات اوستا را برایتان می نویسم که می گوید خداوند را فقط می توان چشم دل نگریست.

در اوستا, در یسنای 31 بند هشتم چنین می خوانیم:

 "ای اهورا مزدا هرگاه تو را با دیده دل نگریستم در قوه اندیشه خود دریافتم که تویی سر آغاز, که تویی سرانجام , که تویی پدر منش پاک , که تویی آفریننده راستی , که تویی داور دادگر اعمال جهانی".



   برچسب‌ها: تفسیر کامل نماد فروهز
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۳۰
دکتر سهیلا نجم

زيرساخت اسطوره‌يي و نشانه‌ها در فيلم باشو غريبه‌ي كوچك

زيرساخت اسطوره‌يي و نشانه‌ها در فيلم باشو غريبه‌ي كوچك اسطوره، واقعيت فرهنگي ژرف و پيچيده‌يي است با ابعاد گوناگون كه دانسته و ندانسته زيرساز بسياري از انديشه‌هاست و در بسياري از آفرينش‌هاي هنري تبلور مي‌يابد. اسطوره، توجيه انسان‌ از هستي است و در واقع ضمن آن‌كه پاسخي بوده به جهان، الگويي است براي جامعه و ضمن ساختار الگويي خود براي جامعه منعكس‌كننده‌ي اعتقادات، تخيلات و نيازهاي آن نيز است. اسطوره، نياز جمعي ما را جواب مي‌دهد و گاه جهان را برايمان معني مي‌كند. نياز بشر براي دريافت معناي هستي دور و برش اسطوره‌هايي را به وجود آورده است كه در نفس خود هم سؤال و هم جواب‌اند، مانند اسطوره‌هاي مربوط به باروري، تولد خلقت، دورافتادگي از اصل و بازگشت به اصل كه به اعتقاد من زيرساز اسطوره‌يي فيلم «باشو غريبه‌ي كوچك» تا حدودي به همين مفهوم بازمي‌گردد؛ زيرساز اسطوره‌يي كه به ازلي‌ترين پرسش‌ها، هراس‌ها و نيازهاي بشري مربوط است. در ادبيات ما مضمون حسرت رانده‌شدگي، جدا شدن از اصل، هبوط به جهان خاكي و غم غربت، به شكل‌هاي گوناگون تكرار شده است: من ملك بودم و فردوس برين جايم بود آدم آورد بدين دير خراب آبادم يا آن‌طور كه «مولانا» مي‌فرمايد: كز نيستان تا مرا ببريده‌اند از نفيرم مرد و زن ناليده‌اند سينه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگويم شرح درد اشتياق در فيلم باشو غريبه‌ي كوچك حادثه‌يي باعث رانده‌شدگي آدمي از جاي اصلي و امن و بسامان خود به بيرون مي‌شود؛ به جايي كه نمي‌شناسد و در پي اين آشفتگي، تلاش بي‌حدي براي رهايي از آن، شناخت و انطباق با محيط تازه و بازگشت به سامان صورت مي‌گيرد كه خود باعث ايجاد تغييرات و تحولات عميقي در او مي‌شود. اين بيرون شدن از چرخه‌ي سامان‌يافتگي با عمل و مضمون اسطوره‌يي ديگر، يعني «سفر» يكي مي‌شود؛ سفر نه فقط به معناي گذر از يك منطقه‌ي جغرافيايي به منطقه‌ي جغرافيايي ديگر بلكه به مفهوم گذر كردن از خطرات، تجربه اندوختن و رسيدن به مرحله‌ي پختگي و بلوغ. «باشو» كه سامان هميشگي زندگي‌اش، پدر و مادر و خواهرش را در آتش جنگي خانمان‌سوز از دست داده، قدم در راهي ناشناخته مي‌گذارد و در جريان اين سفرِ ناخواسته، كه او را به سوي ماندن و زندگي ‌كردن مي‌برد، با روي ديگري از جهان و سرزميني كه در آن زندگي مي‌كرده و از آن بي‌خبر است روبه‌رو مي‌شود و در پايان، زندگي‌اش به ساماني ديگرگون بازمي‌گردد: مادري آرماني، او را زير بال خود مي‌گيرد، خواهر و برادري ديگر مي‌يابد و پدري كه در خيال پرورانيده و در قالب مترسك كشتزار تجسم داده است، از جنگ بازمي‌گردد و او را در آغوش مي‌كشد. اما طبعاً با اين همه تحولات و تغييراتي كه در او صورت گرفته، باشو آن كودك بي‌دانش آغازين فيلم نيست. او در پي اين سفر، در تقابل با «نايي» و فراگيري تلاش‌هاي ستايش‌بر‌انگيز و حدودناپذيرش، در يك محيط روستايي و درون طبيعتي خشن، متحول، پخته و بالغ مي‌شود. غريبه‌يي كه در آغاز ظاهراً از بي‌دانشي محض مي‌آيد، در نهايت دانشي از خودش به يادگار مي‌گذارد و از طريق نمايش و اجراي مراسم آييني كاشت و برداشت - به زبان موسيقي و رقص جمعي كودكان - اين دانش را به جمع هم‌سالان و در نهايت به پدر مي‌رساند كه: «ساقه‌ها به اين صدا بهتر رشد مي‌كنند»؛ هم‌چنان كه در اوج عدم تفاهم و ناهمزباني كودكان ديگر با خود، با خواندن برگي از كتاب مدرسه به زبان فارسي يعني زبان همه‌ي كودكان ايراني به آن‌ها مي‌آموزد كه: «ايران سرزمين ماست، ما از يك آب و خاك هستيم، ما فرزندان ايران هستيم». باشو بي‌آن‌كه بخواهد از خودش دور شده و به خود بازگشته است و اين همه تحول به‌واسطه‌ي نقش كليدي - اسطوره‌يي مادر - سرزمين است كه در قالب نايي، زن روستايي پرتلاش فيلم، تجسم مي‌يابد و بر پرده‌ي سينما تصوير مي‌شود. ايران سرزمين تنوع‌‌هاي اقليمي و فرهنگي است. باشوي جذاب و تيره‌پوست از سرزمين آفتاب، از خطه‌ي گرم و خشك ايران كه در وحشت جنگ و آتش مي‌سوزد، پا به روستايي سبز و خرم و آسوده‌خيال در شمال ايران مي‌گذارد. بخش اكسپوزسيون يا معرفي فيلم يكي از فشرده‌ترين و موفق‌ترين صحنه‌هاي معرفي است كه تا كنون ديده‌ام. اين صحنه در كوتاه‌ترين زمان ممكن و موجزترين شكل بيان تصويري فضاسازي مي‌كند، زمان، مكان و اشخاص اصلي را معرفي مي‌كند و ضمناً داستان را پيش‌ مي‌برد و ساير ابعاد آن را گسترش مي‌دهد. باشو در پي صحنه‌ي انفجار، هراسان از كاميون پايين مي‌پرد و بي‌آن‌كه بداند راه شاليزار نايي را در پيش مي‌گيرد. يك نماي درشت چندلايه‌يي از چشمان نايي بي‌هيچ كلامي موفق به ايجاد يك موقعيت دراماتيكي خاص مي‌شود. كاميون توقف مي‌كند و باشو از درون تاريكي، چادر كاميون را بالا مي‌زند و در حالي كه نور چشمانش را روشن مي‌كند، پايين مي‌پرد؛ گويي كودكي است كه از تاريكي زهدان مادر پا به روشنايي زندگي مي‌گذارد. كسي نمي‌داند اين غريبه از كجا آمده و او خود نيز نمي‌داند اين‌جا كجاست؛ همان ابهام پيچيده‌يي كه در اغلب تولدهاي اسطوره‌يي هست. نخستين بار نايي است كه باشو را كشف مي‌كند؛ نماي درشت چشمان نايي دالّي است بر يك مدلول و نشانه‌ي اين مفهوم كه تنها نايي است كه در اين ميان او را مي‌بيند و با او رابطه‌يي غريزي برقرار مي‌كند. نايي به باشو سنگ مي‌پراند و با مهري قهري، خشن و غريزي اين كودك وحشي را لمس مي‌كند؛ به او نان مي‌دهد، آب مي‌دهد و عشق مادري ارزاني مي‌دارد، عشقي كه متعادل‌كننده‌ي همه‌ي روابط داستان است، داستاني كه تركيبي از شادي و غم و بيم و اميد است آن‌چنان كه در طبيعت هست. در اين داستان گويي جهان به وحدت مي‌رسد و زندگي انساني با حيات حيواني و نباتي پيوند مي‌خورد. نايي در جهاني اين‌چنين به وحدت رسيده، گاه به اصوات تغزلي طبيعت با پرندگان آسمان و مرغان زمين سخن مي‌گويد و همزبان با آن‌ها صدايشان مي‌زند و چون مرغان مي‌خرامد و برايشان دانه مي‌پاشد و گاه چون حيواني درنده‌خو مي‌غرد و به زبان خشم طبيعت، جانوران مهاجم را از كشتزار و مرز و بوم خود مي‌راند؛ گويي همه كس و همه چيز به زبان حسيِ واحدي سخن مي‌گويند و جهان به وحدتي باطني مي‌رسد و اين همه از وراي حضور زني روستايي به نام نايي، به عنوان تمثيلي از زمين، تصوير مي‌شود. واژه‌ي نايي تلفظ محلي «ناهيد» يا «آناهيد» است و ناهيد در زبان فارسي به معني «ناآلوده و پاك» است و در اساطير ايراني زن خداي آناهيتا يا ناهيد سرچشمه‌ي همه‌ي آب‌هاي روي زمين است. او منبع همه‌ي باروري‌هاست. مي‌دانيم كه تجسم يافتن سرچشمه‌ي زندگي و باروري به صورتي مادينه، در همه‌ي اساطير و دين‌هاي كهن رواج داشته و زمين و صخره در خواب اغلب به عنوان نمادي از مادر تعبير شده است. چرا؟ چه رابطه‌يي مي‌تواند بين اين دو وجود داشته باشد؟ اغلب مي‌گوييم «سرزمين مادري» يا «بارور ساختن زمين». كمي توجه به همين جملات متعارف و استعاره‌هاي پيش‌پاافتاده، حقايق بسياري را روشن مي‌سازد. در همه‌ي دوران‌ها زمين به عنوان مظهر باروري و تغذيه به شمار مي‌آمده است. زمين هم مثل زن بارور مي‌شود و پيوسته اسطوره‌ها و آيين‌هاي زيادي پيرامون اين تعبير وجود داشته است و اين بار در فيلم باشو غريبه‌ي كوچك، زمين در قالب زني روستايي، زيبا، هوشمند، ثابت‌قدم و سختكوش تصوير مي‌يابد؛ زني كه مدام در حال مبارزه با مهاجمان، چه حيوان و چه انسان و كاشتن و باروري است. زن نيروي بزرگ و تحول‌گري است و خداوند با وديعه نهادن قدرت خلق و مادري در ذاتش، او را از امتياز بزرگي برخوردار كرده كه به او ابعاد سازنده‌يي مي‌بخشد. اين‌چنين است كه در صحنه‌يي بسيار تصويري و موجز نايي و باشو ذره‌ذره به هم نزديك مي‌شوند و نايي در ضمن تبادل فرهنگي و ارتباط عاطفي با باشو در واقع خود را به او مي‌شناساند و مي‌گويد «من زمينم و تو از من تغذيه و زندگي مي‌كني و تو هم مثل همه‌ي كودكان فرزند زمين و آفتابي» و صحنه بي‌هيچ توضيح ادبي به نمايش اين مضمون مي‌پردازد - صحنه‌ي گفت‌وگوي باشو و نايي كه به او نام اشيا را مي‌آموزد. در پايان اين گفت‌وگوي كوتاه نهايتاً زن مي‌گويد «نايي» و پسرك مي‌گويد «باشو». باشو محلي‌شده‌ي كلمه‌‌ي «باشي» است، به معني ماندن و بودن و خلاصه زندگي كردن. يكي ديگر از صحنه‌هاي خاص كه در روند ساده و كاملاً فهميدنيِ فيلم كمي مبهم و ارجاعي به نظر مي‌رسد، استفاده از نشانه‌ها در مفهوم اسطوره‌يي «تقابل مرگ و زندگي» است - صحنه‌ي كشيدن نردبان توسط نايي و صدا كردن باشو. همان‌طور كه مي‌دانيد جهان مردگان از لحاظ جسماني زير زمين و از لحاظ روحاني در آسمان بوده كه اين خود به يك معنا يادآور مرگ جسماني است، يعني فقط جسم مي‌ميرد و روح به سوي خالق خود بازمي‌گردد. پله‌ها، و در شكل ابتدايي‌ترش نردبان، در نقش‌هاي اساطيري باستان يادآور عروج و هبوط ميان دو عالم است. نردبان سويه‌دار نوك‌تيز كه در صحنه‌يي توسط نايي به سختي كشيده مي‌شود و به جلو مي‌رود، واسطه‌يي مي‌شود بين دو جهت؛ در آن سوي نردبان پدر و مادر و خواهر باشو در فضايي مبهم و رؤياوش به سوي مرگ مي‌روند، باشو هم در ميان آن‌هاست، اما نايي از اين سو، يعني عالم زندگان و زندگي، باشو را صدا مي‌زند و طوري مي‌گويد باشو كه انگار مي‌گويد بمان. نايي آرزوي ماندن باشو را دارد و باشو به سوي او روي برمي‌گرداند و گويي به آغوش زندگي بازمي‌گردد. نمادها روح ما را بيرون از سيطره‌ي زمان و مكان به سوي حيطه‌هاي بي‌حد و مرزي كه افكار تعقلي بشر به‌كلي با آن‌ها بيگانه است مي‌كشانند و شايد به اين دليل است كه رؤياهاي ما به عنوان آينه‌ي روح و تجلي ضمير ناخودآگاه با بياني نمادين واقعيت‌هاي بيروني را تغيير شكل مي‌دهند. اسطوره‌ها از ديرباز منعكس‌كننده‌ي رؤياهاي ما بوده‌اند و متقابلاً در واقع اين نيازهاي رؤياوش ما بوده‌اند كه اسطوره‌ها را ساخته‌اند و جادوي سينما بار ديگر، در قالبي ديگر، پاسخگو و بيانگر واقعيت‌ اسطوره‌يي رؤياهاي ماست. صحنه‌ي گوياي ديگري در فيلم هست كه در فضاي دست نخورده‌ي طبيعت، تركيب زيبايي از اسطوره و واقعيت طبيعت و ابتدايي‌ترين عواطف انساني و غرايز مادري را با حداقل كلام تصوير مي‌كند - صحنه‌ي باد و نايي در ميان مزرعه كه نامه را پيدا مي‌كند و سراسيمه به جست‌وجوي باشو مي‌شتابد و او را مي‌يابد و با چوب مي‌زند. چند صحنه در فيلم وجود دارد كه عناصر اصلي طبيعت مثل آتش، آب و باد در آن از تشخص حايز اهميتي برخوردار مي‌شوند كه البته مقداري از اين شيوه‌ي پرداخت، به اهميت طبيعي اين عناصر در زندگي روستايي و مقداري، به زيرساخت اسطوره‌يي آن‌ها برمي‌گردد. باد يكي از مهم‌ترين عناصر طبيعي اين فيلم است. وايو (Vayu) يا باد كه در ابر باران‌زا زندگي مي‌آورد و در توفان مرگ، يكي از اسرارآميزترين خدايان هند و اروپايي است. باد در ايران شخصيتي بزرگ و در عين حال معمايي است، زيرا از ميان هر دو جهان يعني جهان «ارواح نيك» و جهان «ارواح بد» مي‌گذرد. او نيكوكار است و نابودكننده، پيوند مي‌دهد و مي‌گسلاند. نامش اين است: «پيش‌رونده، پس‌رونده، آن‌سو افكننده، فروافكننده». در صحنه‌ي باد و نايي در ميان مزرعه كه نامه را پيدا مي‌كند و سراسيمه به جست‌وجوي باشو مي‌شتابد و او را مي‌يابد و با چوب مي‌زند، اين عنصر پيچيده‌ي طبيعت تشخص مي‌يابد و در هنگامه‌ي درگيري و ترديد باشو ميان احساس دوگانه‌ي قهر و رنجيدگي از نامه‌ي پدر ناشناخته‌يي كه او را از خود رانده است و نگراني و احساس مسئوليت در قبال مادري كه گويي به زبان پرندگان او را به خود مي‌خواند و به رغم قهر و گريز، به ماندن در سرزمين مادر تازه‌ي خود وامي‌داردش، مثل يك شخصيت عمل مي‌كند و نايي‌جان را از واقعه‌يي كه رخ داده باخبر مي‌گرداند. دست باد نامه‌يي را كه باشو خوانده است به نايي مي‌رساند و نايي سراسيمه و از خود بي‌خود چون مادري فرزند گم كرده به جست‌وجوي باشو راهي جاده‌ها مي‌شود. بار ديگر باد كمكش مي‌كند و پيراهن بنفش‌ رنگ باشو را جلوي پايش مي‌اندازد. نايي كه به غريزه‌ي مادري لحظه‌يي با شبح مادر جنوبي در هم مي‌آميزد، رد پاي باشو را دنبال مي‌كند و زير توفان و باران در دل شب فقط به يك چيز فكر مي‌كند؛ به بازگردانيدن باشو، به سامان يافتگي‌اش. سرانجام او را غربت‌زده در گوشه‌ي كلبه‌يي مي‌يابد و مي‌غرد كه «خانه‌خراب، مگر تو خانه نداري» و تمام عاطفه‌ي خود را در خشمي فهميدني فرو مي‌ريزد و با تركه به جانش مي‌افتد و باشو در حالي كه از درد جسماني مي‌گريد اما با بوسه زدن بر چوبدستي كه وصل‌كننده‌ي او به نايي است با زباني بي‌زبان و به زبان تصويري به اين همه وابستگي و عشق مادري پاسخ مي‌گويد و بار ديگر آرامش و سامان از دست داده را بازمي‌يابد. در پايان اين بحث، به عنوان نتيجه‌گيري در چگونگي به تصوير كشيدن زن در اين فيلم يادآور مي‌شوم كه در فيلم باشو غريبه‌ي كوچك، زن به عنوان يك قدرت بزرگ و تحول‌گر تصوير شده و ضمن بهره‌گيري از امتياز مادري و زيرساز پرونوتيپ اسطوره‌يي آن، بسياري امكانات بالقوه‌ي او به فعل درآمده است: در سراسر فيلم، خلاقيت، باروري، زندگي و تلاش پايان‌ناپذير عشق مادري، همگي در وجود زني روستايي به نام نايي با همه‌ي رفتار و كردار حيات‌بخشش تصوير شده است و بسياري از نشانه‌هاي موجود در خانه‌ي نايي مثل لباس‌هاي پاك آويخته بر طناب، چاه آب و دلو، تأكيد بر آتش تندر و آب و چراغ و آينه فيلمساز را در پررنگ ‌كردن اين تصوير و خلق شخصيت نايي ياري كرده‌اند. به قول «ماكسيم گوركي»: «زيستن و خلق كردن از يكديگر جدايي‌ناپذيرند»


   برچسب‌ها: نمادشناسی تصوير زن
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۳۰
نويسنده:منيرعسگر نژاد




 

اساطير و نمادهاي هر جامعه گره اي با يکديگر دارند. انسانها ناگزير از ارتباط با يکديگرند و در محدوده اي وسيعتر، افراد هر جامعه با جامعه ديگر در ارتباطند. گاه برقراري رابطه حتي بين افراد يک قبيله نيز مشکل و غير ممکن به نظر مي رسد چرا که سليقه ها و تفکرات هر فرد با ساير افراد متفاوت است؛ اما در جهان اسطوره و نماد به وجوه مشترکي مي رسيم که نه تنها مشکلات را برطرف مي سازد بلکه افراد به واسطه ي آنها به آساني با يکديگر گفتگو مي کنند.
عقايد و باورهاي انسان، درست و نادرست، علمي و خرافه، تازه و کهنه، تلخ و شيرين، زشت و زيبا، خنده دار يا ملال انگيز، همه و همه ريشه در فرهنگ چند هزار ساله ي يک تمدن دارد که به مرور زمان به همان شيوه ي نخستين باقي مانده و يا دستخوش تغييراتي شده است. در هرحال برقراري ارتباط با افراد هر جامعه(چه عالم، چه بي سواد) ناگزير از رسوخ به لايه هاي فرهنگي، روش خاص زندگي، عقايد، نمادها و اساطير آن جامعه مي باشيم.
در اين مجال سعي برآن است که همزيستي هاي تمدن بشري در قالب اساطير و نمادهاي مشترک در تمدنهاي گوناگون بررسي و برخي از اساطير و نمادهاي مربوط به ماه، هلال ماه و بدر ماه، خسوف وکسوف وردپاي آن در شعر فارسي بازگو شود. اگر نمادي به تمدن خاصي نسبت داده نشده است، آن نماد در بسياري از تمدنها مشترک مي باشد.
ماه
ماه اغلب مظهر نيروي مونث و ايزدبانوي مادر؛ و خورشيد مذکر است. در برخي از قبايل آفريقايي و سرخپوستي شمال امريکا،توتني، مائوري، اقيانويسه و ژاپني، ماه نماد اصل مذکر بارور کننده است.(کوپر، 1379 :339)بيروني در التفهيم ماه را ماده و سرد و خورشيد را نر و گرم دانسته است. خاقاني در چند قصيده به اين عقيده اشاره مي کند:

در مطبخ فلک که دونان است گرم و سرد
غم به نواله ي من و خون جگر مدام

هين صلاي خشک اي پيران تردامن که من
هم دو قرص سرد و گرم آسمان آورده ام

چون قوتم آرزو کند ازگرم و سرد چرخ
بر خوان دو نان ملون درآورم

ماه، نماد نور در تاريکي، معرفت باطني، شهودي و تخيلي و نيز منطق بشري است و از خورشيد الهي نور مي گيرد. ماه را چشم شب و خورشيد را چشم روز مي دانند و تمام حيوانات شبانه(گربه، روباه و...)قمري مي باشند. در تمدن اسکانديناوي گربه هاي قمري، ارابه ي قمري فريا(Freyja)(1)را با خود مي کشند.
حيواناتي که گاهي پيدا هستند و گاهي ناپديد مي شوند نيزقمري مي باشند، مانند خرس که در زمستان مي خوابد و دوباره در بهار با يک توله خرس تازه متولد شده، نمودار مي شود. در تمدن سلتي، خرس نيرويي قمري است.
ماه، کنترل کننده ي جزر و مد، باران، آبها، سيل و فصلها مي باشد. حلزون، خرگوش وخرگوش صحرايي، ذوحيات ها و هرچه که آبها، باتلاقها و سيلابها آن را تداعي مي کند، قمري مي باشند. در تمدن آزتکي حلزون آبي، ايزد ماه است که ماه است که ظاهر و ناپديد مي شود. وزغ و قورباغه نيز در ماه زندگي مي کنند. قورباغه حيواني قمري، باران زا ونماد باروري مي باشد؛ وزغ به جهت تعلق به عنصر رطوبت، حيواني قمري است و چون ظاهر شده و ناپديد هم مي شود. نماد رستاخيز است. وزغ سه پا در ماه زندگي مي کند و نماد اهله ي سه گانه ي قمر و حال، گذشته و آينده است.(2) طلوع قمر از برج آبي نزول باران است... ومرض زکام و مد و جزر را به ماهتاب نسبت داده اند.(شميسا،1377 :2 /1008و 1013)
نظامي در خسرو وشيرين مي گويد:

فشاند از ديده باران سحابي
که طالع شد قمر در برج آبي

بدين طري که دارد طبع مهتاب
نيارد ريختن بردست من آب

انوري نيز در هجو علي مهتاب مي گويد:

طبع مهتاب را دو خاصيت است
که ببندد بدان و بگشايد

سيب انصاف را ببندد رنگ
قصب عهد را بفرسايد

گل آزادگي نکرده فرون
در زکام جفا بيفزايد

مد درياي مکرمت نکند
تا به جوي ثنا برون نايد

در اساطيرچيني آب را منشا ماه مي دانند و مثل خورشيد، حيواني در آن زندگي مي کند که اين حيوان ممکن است خرگوش يا قورباغه باشد. در زمان سلسله ي دون «هان» عقيده داشتند که اين دوحيوان همزمان در ماه بوجود آمده اند. گفته مي شود که «هنگ- نگو»(Heng-ng0)، الهه ي ماه و همسر«يي» (Yi)تيراندازي بود که خورشيد را هدف قرار داد ودر سفر غرب به دربار مادر ملکه ي مغرب راه يافت و مادر ملکه، شاخه هايي از گياه جاودانگي را که تنها در آن سرزمين رشد مي کرد به او داد. بعد ازاينکه «يي» بوطن بازگشت، همسرش گياه جاودانگي را ربود و خورد و به ماه گريخت، سپس در آنجا به قورباغه تبديل شد.
(مناسک، سويمي:1 /97) در تمدن چيني ماه جوهره ي اصل بين(yin)؛مونث و نماد بي مرگي مي باشدو خرگوش صحرايي در ماه با هاون، اکسير بي مرگي را مي سايد. در چين هنگام جشنواره ي ماه، شکلهايي از خرگوشهاي سفيد مي ساختند.
به طور کلي خرگوش به عنوان حيوان قمري با سگ و مارمولک، واسطه ي ايزدان قمري وانسان مي باشند. در تمدن ژاپني ماه، مذکر است و خرگوش صحرايي با هاون و دسته هاون در ماه زندگي مي کند. خرگوشان صحرايي در تمدن توتني بصورت مشعل داراني در پي ايزدبانوي هولدا(Holda)، هارکه (Harke) يا هارفا(Harfh) حرکت مي کنند.
در تمدن بودايي نيز بودا خرگوش صحرايي درون ماه را تعبير و نمادي از قرباني نفس مي دانست. بودا هنگام گرسنگي خرگوش خود را تقديم کرده و به عنوان قرباني در آتش مي جهد، همچنين در مصر خرگوش تداعي گر ماه مي باشد و در تمدن سلتي نشانه اي از ايزدان قمري است. در اروپا، خرگوش از نشانه هاي ايزدبانوي ماه به شمار مي رود که سرخرگوش دارد و به احتمال قوي، اوسترا(Oestra) (توتني) يا اوستره(Eostre) (انگلوساکسون) است که اسم خود را به ايستر(عيد پاک) داده است. از اين جهت مظهر تولد دوباره و رستاخيز مي باشد، زيرا مجدداً در ماه متولد مي شود. خرگوش عيد پاک نماد سپيده دم و زندگي جديد مي باشد. در نمادهاي آزتک نيز ماه، خرگوش يا خرگوش صحرايي است(3)
همه ي ايزدان ماه ناظر برسرنوشت مي باشند که تقدير را مي بافند و به شکل عنکبوتي با تارهايش تصوير مي شوند. دوک و چرخک نخ ريسي نيز نشانه هاي ايزدان ماه مي باشند. گاهي نيز ماه با هلال يا شاخ هاي گاو نمادين مي شود(4) گاو نماد ايزدبانو ماه است و ايزدان ماه، «آستارته»(Astarte)(5) و«اروپا»(Europe)(6) بر گاو سوار مي شوند. نعره ي گاو نشانه ي تندر، طوفان، آذرخش و باران است و اصلي مرطوب دارد که به اصل مرطوب ماه باز مي گردد. در تمدن اسکانديناوي گاو نر براي «فريا»(Freyja) داراي تقدس خاصي مي باشد. در فرهنگ ايراني گاو تداعي گر ماه و ابرهاي باران زا مي باشد و در تمدن سومري- سامي، ايزد قمري «سين»(Sin)(7) به شکل گاو نر است.(8)
درختان و گياهان نيز با ماه مرتبطند، سومه ي(Soma) هندو، ذرت امريکايي، نخل پاچيمباي امريکاي جنوبي با ماه ارتباط دارند. در تمدن سامي، ايزدان ماه با درختان و بوته ها تداعي مي شوند. در ماه انساني
وجود دارد که براي تنبيه، تنه ي درختي حمل مي کند؛ در مسيحيت اين انسان را با قابيل يا يهوداي اسخريوطي يکي مي دانند(9)
در کتاب «هند در يک نگاه» آمده است که واژه ي سوما(سُوم) بمعني عصاره، افشره، زبده، جوهر و شربت مقدس يا شراب گياه سوم اسم که اين واژه در ادبيات مقدس ودايي به گياه زندگي، آب حيات، ماه و خداي ماه نيز اطلاق شده است. در اوستا، اين واژه بصورت هوم(Haom)(10)، همان افشره ي سکرآور سوم است که هندوان در قربانيهاي ودايي مي نوشيدند.
در ايران باستان نيز موبدان زرتشتي هنگام قرباني گاو نر که از فرايض ديني زرتشتيان بوده است. افشره ي هوم را مي نوشيدند. دراوستا افشره ي هوم مقدس بشمار آمده ولي نه چنانکه در ادبيات هندو، و زرتشت نتوانسته است آن را منع و حرام کند.
گياه سوما، مظهر خدايان ودا شناخته شده است چنانکه يکصد و چهارده سروده ي ماندالاي نهم ريگ ودا در توصيفش به نظم درآمده وقسمت عمده ي سروده هاي سام بيد در توصيف و ستايش سوما و خداي سوما است. در اتهرون بيد(Atharvan-veda) براهمن ها، پورانها و ديگر ادبيات هندو نيز اين گياه و مايع، مقدس و مورد تکريم واقع شده است.
خداي سوما، نماينده ي افشره ي سوما است و نزد هندوان حکم ديونيسوس(Dionysus)(11) روميان را دارد. در دوره هاي بعد نام سوما را به قمر(ماه) دادند و برخي از صفات آن را به ماه منسوب داشته و او را خداي گياهان ناميدند.
مي گويند سوما بيست و هفت دختر دکشته را که پنجاه يا شصت دختر داشت به همسري گرفت و آنان تجسم بيست و هفت منزل قمر شدند و سيزده دختر ديگر او به ازدواج کشيپ درآمدند وآن دختران، خدايان، آدميان، ديوان، حيوانات و خزندگان را به دنيا آوردند. به روايت پوراناها، گردونه يا ارابه ي سوما داراي سه چرخ و ده اسب سفيد است.
دراساطير هند آمده است هنگامي که خدايان و ديوان براي يافتن آب حيات اقيانوس را با کوه مندر، مثل شيرزنه به هم مي زدند ماه به وجود آمد. ماه در مسيرخود از بيست و هفت مرحله ي منزل يا گروه ستارگان مي گذرد که هر يک از آنها نوه ي برهما و همسر ماه پنداشته شده اند. پانديت ها (Pandita) يا روحانيان هندو تصور مي کند خداي ودايي سوما يا ماه آسمان يکي است. در دوره ي اوپانيشادي هماهنگي سوما و ماه به نحو عموم پذيرفته شده بود. به علت تأثيري که ماهتاب در رشد گياهان دارد اهل هند ماه را خداي گياهان مي گويند(جلالي نائيني،1375 :341و344و 503)
در اوستا (ماه پشت، بند چهار) ماه مربي گياه و رستني خوانده شده است.(حاشيه ي برهان قاطع، 1335 :1956) در دين اهورايي، ماه نگهبان ستوران و چارپايان است به همين جهت مربي گياه رستني نيز خوانده شده است.
باورعاميانه اي بوده است که ماه به گلها رنگ مي دهد؛ برمبناي اين باور شاعران پارسي به ماه، صباغ و مشاطه ي گلها نام داده اند.(مصفا،1375: 696و شميسا،1377: 2 /1007):

هرفرش سقلاطون که مه صباغ او بوده سه مه
از آتش گردون سيه چون داغ قصار آمده
«خاقاني، قصايد»

گازر کاري صفت آب شد
رنگرزي پيشه ي مهتاب شد
«نظامي، مخزن الاسرار»

گل را که مشاطه ماه باشد
گر جلوه کند سزد که زيباست
«جمال الدين اصفهاني»

رنگ قرمز سيب را نيز وابسته به نور ماه مي دانستند. ابيات زير به اين باور اشاره دارد:

طبع مهتاب را دو خاصيت است
که ببندد بدان و بگشايد

سيب انصاف را ببندد رنگ
قصب عهد را بفرسايد
«انوري»

مه چو مشاطگان زده بر رخ سيب خال ها
سيب برهنه ناف بين نافه دم از معطري

خال ز غاليه نهد هرکس و روي سيب را
خال ز خون نهاد ماه، اينت مشاطه ي فري
«خاقاني، قصايد»

در کيمياگري ماه نماد«لونا»(Luna) نقره و عواطف پاک است. «سل»(Sol) و«لونا» روح و بدن، طلا و نقره، شمس و قمر، شاه و شاه بانو مي باشند. نقره در تمدن چيني نماد «يين»(Yin) و ماه است.(12)
جيش بن ابراهيم تفليسي مي گويد: «...وبدان که بهترين اجساد زر باشد و استادان اين صناعت او را بدين معني آفتاب خوانند وبعدش نقره و او را ماه خوانند و بعدش قلع و او را مشتري خوانند و بعدش مس و او را زهره خوانند و بعدش آهن و او را مريخ خوانند و بعدش ارزير و او را زحل خوانند و بعدش ژيوه و او را عطارد خوانند». «بيان الصناعات(ضميمه ي فرهنگ ايران زمين ص302، زمستان 1336)» رنگ سبز را نيز به ماه نسبت داده اند. ناصرخسرو مي گويد:

سقراط هفت مير نهاد اين را
تدبير ساز و کارکن و رهبر

سبز است ماه و گفت کزو رويد
در خاک ملح و سيم به سنگ اندر

مريخ زايد آهن بدخو را
وز آفتاب گفت که زايد زر

برجيس گفت مادر ارزير است
مس را هميشه زهره بود مادر

سيماب دختر است عطارد را
کيوان چو مادر است و سرب دختر

اين هفت گوهران گدازان را
سقراط بازبست به هفت اختر

وهمچنين خاقاني در قصيده اي آورده است:

در شکر کردن زر خورشيد و سيم ماه
آن زر وسيم برسر عبهر نکوتر است

در تمدن ايراني، ايزد ماه در کنار خورشيد ستايش شده است. ماه در متون زند و پهلوي مذکراست در بين اسکيموها، ماه آورنده ي برف بشمار مي آيد. در مسيحيت، ماه و خورشيدي که در پرده ي مسيح مصلوب تصوير شده، مظهر طبيعت دوگانه ي مسيح است. ماه، منزلگاه جبرئيل و خورشيد، منزلگاه ميکائيل است.(13)
در اساطير يونان، «تي تا»(Theia) دختر «اورانوس و گايا» که از نسل اوليه ي المپي هاست، با «هيپرويون»(Hyperion) هم بستر شد و سه فرزند نوراني به بار آورد: «هليوس»(Helios) يا خورشيد،«ائوس»(Eos) يا سپيده دم، «سلنه»(Selene) يا ماه.«سلنه»که خواهر «هليوس» است، الهه ي ماه به شمار مي رود و آسمانهاي يونان را روشن مي سازد. در بعضي از سنتهاي کهن،«ارتميس»(Artemis) که روميها او را «ديان»(Diane) مي نامند، الهه ي ماه(Lune) بشمار رفته است.(فاطمي، 1375: 133)
 

پی نوشت ها :
 

1- فريا يا فرييا(Freyja) در اساطير نروژ، خواهر فرير و دختر نيورد، ايزد بانوي عشق، ازدواج و باروري در سرزمينهاي شمالي است. فريا زيباترين ايزدبانوي شمال است.
2- ر.ک: کوپر، جي.سي، فرهنگ مصور نمادهاي سنتي، صص121، 339 و 376.
3- ر.ک: همان، ص127.
4- ر.ک: همان، ص339.
5- آستارته(Astarte)، ايزدبانوي فينيقي باروري وزيبايي، مطابق ايشتر بابلي ها مي باشد. بعدها شايد به واسطه ي خلط وي با ايزدبانوان ديگر، او را خداي ماه نيز شمرده و به همين جهت با آرتيمس و سلنه و اغلب با آفروديته مطابق دانسته اند.
6- اروپا(Europe) در اساطير يوناني دختر آژنور و تلفاسا مي باشد که مورد علاقه ي زئوس قرار گرفت. زئوس به شکل يک گاو نر دختر را بر پشت گرفت و ربود.
7- سين(Sin) در اساطير بين النهريني ايزد ماه است، معادل ناناي سومري، وظيفه ي اصلي او آن است که چراغ آسمان و زمين باشد. در نظام نجومي- خداشناسانه، سين با عدد 30(30 روزي که طول مي کشد تا اهله ي قمر کامل شود)نشان داده مي شود. نماد او هلال ماه است.
8- ر.ک: کوپر،جي.سي، فرهنگ مصور نمادهاي سنتي، ص301.
9- ر.ک: همان، ص340.
10- هوم(Haom) يا هئومه در اساطير ايراني هم گياه است و هم ايزد. فشردن او با تابش خورشيد و بارش باران پيوستگي دارد. رنگ آن زرد چون آفتاب و رواني اش چون باران است. هوم موبدي ايزدي است که در عين حال خود قرباني مي شود. مرگ او شر را از بين مي برد. اين گياه عمر جاوداني و خرد مي بخشد. هوم آسماني پسر اهورامزداست.
11- ديونيسوس(Dionysus) ايزد تاکستان، شراب و جذبه ي عارفانه است.
12- ر.ک: کوپر،جي.سي، فرهنگ مصور نمادهاي سنتي، ص341.
13- ر.ک: همان، ص17.
 

 

منبع:نشريه ثريا،تابستان و پاييز 88.

   برچسب‌ها: نمادشناسي ماه در اساطير ملل
   
+ ۱۳۸۹/۰۸/۳۰

تصمیم دارم تا برای شما درباره نماد شناسی بنویسم …

نماد (که مظهر و سمبل هم نامیده شده) نشانه‌ای است که نشانگر یک اندیشه، شیء، مفهوم، ‌چگونگی و جز اینها می‌تواند باشد.

نماد می‌تواند یک شیء مادی باشد که شکلش بطور طبیعی یا بر پایه قرارداد با چیزی که به آن اشاره می‌کند پیوند داشته باشد. برای نمونه فروهر نماد مزداپرستی است.

نماد در اصطلاح روان‌شناسی تحلیلی نوعی شبیه ساخته لیبیدو است .صورتی ذهنی که هم می‌تواند لیبیدو را به همان اندازهٔ قبلی سازدو هم اینکه آن را در قالبی متفاوت از صورت اولیه خود به جریان اندازد .اما شکل گیری نمادها یک روند آگاهانه نیست بلکه بر عکس از راه مکاشفه و یا شهود از دل ناخودآگاه تولید و بیرون داده می‌شود .اغلب اوقات نمادها به طور مستقیم از رویاها نتیجه می‌شوند یا از آنها تأثیر می‌پذیرند که این گونه نمادها پر از انرژی روانی و دارای نفوذی جبری و مقاومت ناپذیر هستند.


نماد: حلقه سلیمان Solomon’s Knot یا Comacine Knot

این نماد یکی از پر استفاده ترین و قدیمی ترین نمادهای موجود است که در بسیاری از آثر هنری و معماری از آن استفاده شده است.

Solomon’s Knot

این نماد که از حلقه های درهم بافته بی انتها تشکیل شده در بسیاری از کنیسه ها به عنوان نماد یروان سلیمان بکار رفته است. در هم تنیدگی طرح های این نماد موجب سختی کشیدن آن بوده است.

گفته می شود این نماد در قرون وسطی به عنوان یک نشان خاص معمار سنگتراش ایتالیایی به نام *Comacines بوده که او این نماد را با معانی اسرارآمیزی در هم آمیخته و از آن به عنوان نمادی از حرکت درونی و درهم تنیدگی فضا و زمان استفاده کرده است.

نمادهای مرتبط: صلیب شکسته ، سپر در هم تنیده

* بنابر نوشته های فراماسونری او یکی از پیشقراولان فراموش خانه ها بوده است.


مارپیچ

نماد مارپیچ احتمالا قدیمی ترین نماد از نماد های مذهبی یا روحانی انسان است.

مارپیچ

این نماد بر روی تخته سنگ های بسیار قدیمی با قدمت چندهزار سال و در تمامی قاره ها یافت شده است.

با وجود آنکه این نماد بیشتر بر روی مقبره ها یافت شده ولی شاید بتوان معنای روحانی (یا مذهبی) آن را حدس زد. به نظر می رسد این نماد بایست رابطه ای با خورشید داشته باشد چرا که خورشید در هر سه ماه یک شکل مارپیچی در طول سفرش در آسمان می سازد.


نماد فروهر

  فروهر

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

این نوشتار درباره مفهوم زرتشتی فروهر است.

این واژه در زبان اوستایی فر وَشی “farvashi” در زبان پارسی هخامنشی فر وَرتی “fravarti” و در زبان پهلوی فر وَهر “fravahr” خوانده می‌شود .

بایسته‌است که بدانیم فروهر جایگزینی برای اهورامزدا نیست.

نگاره فروهر

نگاره فروهر در فرهنگ ایرانی نشانه دو نماد میهنی و دینی می‌باشد.

 نماد میهنی

از دوران پادشاهی مادها و سپس شاهنشاهی هخامنشیان نگاره فروهر نشانه نماد میهنی بوده و آدمی را در پیکره و سیمای شاهین تیز چنگ و بلند پروازی نشان می‌دهد که آنرا نماد توانایی، سر بلندی و فر و شکوه می‌دانستند و پرچم‌های خود را به نما و سیمای شاهین می‌آراستند.

نماد دین زرتشتی

ایرانیان پیرو اشو زرتشت برای این نیروی مینوی که بن مایه آن جنبش و پیشرفت بسوی رسایی، فرامایگی و والایی است، هیچ پیکره‌ای را بهتر و شایسته تر از شاهین نیافتند و آنچه که در گذشته نشانه فر و شکوه و سر بلندی بود و انگیزه ملی و میهنی داشت با اندک دگرگونی در سر و پای شاهین به سیمای کنونی در آوردند، تا هم بن‌مایه مینوی را نشان دهد و هم نمودار سر بلندی و سر فرازی ایرانیان باشد.

در نگاره فروهر دو نیروی همیستار (مخالف) «سپنتامینو» (نشانه خوبی) و«انگره مینو» (نشانه بدی) نمایان است و آدمی رو به سپنتا مینو دارد و بسوی او میرود به انگره مینو پشت کرده‌است .

ویژگی‌ها

۱- چهره فروهر همانند آدمی است ،از این رو گویای پیوستگی با آدمی است، او پیری است فرزانه و کار آزموده، نشانه از بزرگداشت و سپاس از بزرگان و فرزانگان و فرا گیری از آنان دارد .

۲- دو بال در پهلو‌ها که هر کدام سه پر دارند این سه پر نشانه سه نماد پندارنیک، گفتارنیک، کردارنیک که هم‌زمان انگیزه پرواز و پیشرفت است.

۳- در پایین تنه فروهر سه بخش، پر‌هایی بسوی پایین است ،که نشانه پندار و گفتار و کردار نادرست ویا پست می‌باشند، از اینرو آنرا، آغاز بدبختی‌ها و پستی برای آدمی می‌دانند.

۴- دو رشته که در سر هر یک گردی (حلقه) چنبره شده‌ای می‌بینیم ،در کنار بخش پایینی تنه می‌باشند که نماد سپنتامینو و انگره مینو هستند ،که یکی در پیش پای و دیگری در پس آن است. و این رشته‌ها هر یک در تلاش هستند که آدمی را بسوی خود بکشند ؛این نشانه آنست که آدمی باید به سوی سپنتا مینو(خوبی)پیش رود و به انگره مینو(بدی) پشت نماید.

۵- یک گردی (حلقه) در میانه بالاتنه فروهر وجود دارد این نشان، جان و روان جاودان است که نه آغاز و نه پایانی دارد.

۶- یک دست فروهر کمی به سوی بالا و در راستای سپنتا مینو اشاره دارد که نشان دهنده سپاس و ستایس اهورمزدا و راهنمایی آدمی بسوی والایی و راستی و درستی می‌باشد.

۷- در دست دیگر گردی (حلقه‌ای) دارد که نشانه، وفاداری به پیمان (عهد) می‌باشد و نشانگر راستی و پاک خویی و جوانمردی و جوانزنی است .


صلیب شکسته

Swastika

صلیب شکسته از نمادهای مذهبی اولیه و جهانی بشر است. این نماد در همه سرزمین ها یافت شده و قدمت آن شاید به اندازه قدمت بشر باشد. نشانه حرکت خورشید، بر روی حکاکی های صخره های Pictish ، ظروف سفالی یونان باستان و تسلیحات و تجهیزات باستانی مردم اسکاندیناوی یافت شده است. همچنین حکاکی هایی از این نماد بر روی دیوارهای غاری در فرانسه به فدمت بیش از 7000 سال نیز بدست آمده است. صلیب شکسته درآغاز بسیاری از کتب مقدس بوداییان درج شده است. کف پای مجسمه های بودا نیز یکی از نقاطی است که این نشان حک می شده است. برای بومیان آمریکا، صلیب شکسته نمادی است از خورشید، چهار جهت اصلی و چهار فصل طبیعت.

Manji

سوواستیکا در واقع نوعی صلیب خورشیدی با بازوان خم شده به سمت راست است که حرکت دورانی و گردشی را تداعی می کند. سالها قبل از آنکه این نماد به عنوان نماد حزب نازی هیتلری انتخاب شود، نماد مقدسی در آیین های هندو و بودایی بشمار می رفت، همانگونه که در مناطق اسکاندیناوی، بالتیک و سلتی نمادی مقدس بوده است.

نام سوواستیکا از زبان سانسکریت گرفته شده است. Su به معنای خوب و vasti به معنای شدن است که با هم به مفهوم بهترشدن و خوش بختی است. این لغت در هند به معنای باروری و حاصلخیزی و نیز طلسم خوش شانسی است.

راست گردی صلیب شکسته هندی به معنای خورشید و انرژی مثبت است و عموما به خدای گانش، خدای موفقیت، ثروت و خوشبختی نسبت داده می شود. برخی از هندوها به نوع دیگری از صلیب شکسته با جهت گردش معکوس به عنوان نیروهای خلاف و تاریک و نمادی از الهه “کالی” احترام می گذراند. این دو نماد متضاد را می توان مشابه نماد تائویی ماه و خورشید و یا دو ستون کابالا دانست.

 manji

گونه ای از سوواستیکا که در نقاشی های بودایی ونیز کتاب مقدس آنها استفاده می شود مانجی نام دارد و نشانه ایست از آداب و سنن بودایی، اعتقاد آنها به هارمونی جهانی و توازن نیروهای متضاد در جهان. وقتی رو به چپ دارد اوموت مانجی (Omote Manji) نام دارد و نمایشی است از عشق و ترحم و وقتی رو به راست دارد نمادیست از زیرکی و قدرت و در این حالت Ura Omoje خوانده می شود. مانجی متوازن عموما در ابتدا و انتهای متون مقدس بودایی دیده می شود.

در میان کافران اروپای قبل از مسیحیت سوواستیکاه عموما به عنوان نمادی از خورشید بکار می رفته اگر چه در بسیاری موارد قدمت استفاده از این نماد آنچنان زیاد است و به گذشته های بسیار دور تعلق دارد که معنا و مفهوم آن برای ما روشن نیست.  در منطقه بالتیک گاهی سوواستیکاه به نام صلیب تندر یا Thunder Cross نامیده می شده و به خدای رعد و برق، پرکونز (Perkons) نسبت داده می شده است.

Thunder Cross

نوع دگرگون شده صلیب تندر



نماد رنگ ها:

طلایی: خورشید، نیروی الهی، شکوه اشراق، بی مرگی، خدا، به صورت نور ازلی، گرانقدری، ماده ی متشکله ی حیات، آتش، پرتو افشانی، جلال، دیرپایی، اصل مذکر. طلای خورشید نماد همه ی ایزدان خورشید، ایزدبانوان، و ایزدان غله و دروی محصول است. ریسمان طلایی زئوس (Zeus) همه چیز را به سمت و می کشد، هومر آن را حلقه ی میان آسمان و زمین می پندارد، خورشید برای افلاطون به معنی منطق است. طلا و نقره، خورشید و ماه، دو جنبه ی یک واقعیت کیهانی هستند.

 

سرخپوستی: غرب.

 

سلتی: آتش.

 

کیمیاگری: (( جوهر)) خورشید؛ خورشید زمینی، نور منجمد، دوام، هم ترازی همه ی خواص فلزی. تبدیل فلز پایه به طلا مظهر استحاله ی روح است. بازیافتن پاکی آغازین سرشت آدمی.

 

مصری: رع (Ra)، ایزد خورشید، غله ی طلایی.

 

هندو: زندگی، نور، حقیقت، بی مرگی، نطفه، آتش آگنی (Agni).

 

قرمز: اوج رنگ ها، مظهر خورشید و همه ی ایزدان جنگ، قرمز اصل مذکر، فعال، آتش، خورشید، سلطنت، عشق، لذت، جشن و سرور، رنج، شوق، انرژی، درنده خویی، تهییج جنسی، مشعل یا آتش عروسی، سلامتی، قدرت، خون، شهوت خونریزی، گناه خونین، خشم، انتقام، شهادت، بردباری، ایمان، عزت نفس. رنگ برهوت و بدبختی نیز هست. زدن رنگ قرمز یا گذاشتن لک قرمز نشان تجدید حیات است. قرمز و سفید، مرگ هستند؛ قرمز و سفید و سیاه مظهر سه مرحله ی راز آشنایی است. معمولاً برای نشان دادن نیروی فوق طبیعی، مقدس، یا شمسی، ایزدان قرمز تصویر میشدند.

 

آزتکی: باروری، چرا که رنگ خون است؛ همین طور به معنی برهوت و شر و بدبختی است.

 

اقیانوسیه ای: الوهیت و اصالت.

 

بودایی: فعالیت، خلاقیت، زندگی.

 

چینی: خورشید، ققنوس، آتش، تابستان، جنوب، شادی، خرسندی، خوش یمن ترین رنگ.

 

رومی: الوهیت، اغلب چهره ی ایزدان به رنگ قرمز ترسیم می شد. رنگ آپولون ( Apollo) زیرا شمسی بود و مارس ( Mars) زیرا که با جنگ مرتبط بود.

 

سامی: ایزد خورشید بعل/ بل ( Baal/ Bel).

 

سرخپوستی: شادی، باروری، سرخی روز در تضاد با سیاهی شب.

 

سلتی: مرگ، سوارکار سرخ پوش، بلا.

 

عبری ( قبالایی): سختگیری.

 

کیمیاگری: مرد، اصل مذکر، شیر یا اژدهای قرمز، خورشید، گوگرد، طلا، نقطه ی اوج رنگ، سومین مرحله از صناعت کبیر، برده ی سرخ ( Servus rubens) است.

 

مایایی: پیروزی، موفقیت.

 

مسیحی: رنج مسیح، خونی که روی جلجتا ریخته شد، آتش عید پنجاهه ( Pentecost- عید نزول روح القدس بر حواریون) ؛ ایمان متعصبانه، عشق، نیرو، عزّت، نیروی مربوط به کشیشان، تهوّر، رنگ جبه های کاردینالی در نقش سربازان پاپ. رنگ قتل و بی رحمی. روزهای مقدسین با رنگ قرمز نوشته می شد، از این رو« روزهای حرف قرمز» هستند. رنگ عید گلریزان ( Whitsuntide) و اعیاد شهدا؛ سفید و قرمز مظهر اهریمن و برزخ و مرگ است.

 

هندو: فعالیت، خلاقیت، انرژی حیات.راجا ( Rajas) زیرا در عالم عین گسترده شده،  جنوب.

 

یونانی: اصل فعال مذکر در تضاد با ارغوانی، اصل منفعل و سلطنتی. رنگ فبوس ( Phoebus) شمسی و آرس ( Ares) در نقش جنگ، پریاپوس ( Priapus) نیز ایزد سرخ پوش است.

 

قهوه ای: زمین.

 

چینی: رنگ دودمان سونگ ( Sung).

 

مسیحی: مرگ معنوی، مرگ دنیوی ( چرا که در اجتماعات مذهبی پوشیده می شوند) ؛ مسک نفس، طلب مغفرت، سیر قهقرایی.

 

هندو: قلمرو شمال.

 

نارنجی: شعله، آتش، شهوت.

 

چینی و ژاپنی: عشق، شادی، (( بالنگ)) نماد آن است.

 

عبری( قبالایی): شکوه.

 

نقره ای: ماه؛ اصل مؤنث، بکارت. طلا و نقره دو جنبه ی واقعیت کیهانی هستند.

 

کیمیاگری: قمر (( عواطف مطهر)).


سبز: دو خصلته است، هم زندگی و هم مرگ است، به صورت سبز بهاری یعنی حیات؛ و به صورت سبز زنگاری یعنی مرگ. جوانی، امید، شادی و در عین حال تغییر، فنا، و حسادت نیز هست. از زرد و آبی، زمین و آسمان، رنگی جادویی بوجود آمده است، آبی روشن سرد عقل را با گرمای مهیج خورشیدزرد برای دانش، مساوات، امید، تجدید حیات و رستاخیز ترکیب می کنند. از آنجایی که رنگ ونوس (Venus) و مرکوری ( Mercury) جفت عاشق- است، سبز هب معنی بهار، تولید مثل، شادی، اعتماد، طبیعت، بهشت، فراوانی، کامیابی، و صلح به کار می رود. سبز به معنی نارس نماد بی تجربگی است، از این رو معنی حماقت و ساده لوحی میدهد. عدد 5 را تداعی می کند و رنگ پَری است. تغییر سبز به طلایی مظهر ایزد جوان ذرت، شیر سبز یا مرد سبز پوش است، پیش از تبدیل شدن به طلای غله رسیده. شوالیه ی سبزپوش مرگ را به شکل انصاف و خیانت را به شکل جوان زیبایی که کشته شده، نشان می دهد. پرچم سبز رنگ به معنی کشتی شکسته در دریاست.

 

اسلامی: سبز رنگ مقدس اس.

 

بودایی: سبز بهاری به معنی زندگی است؛ سبز کمرنگ مظهر سلطنت مردگان است، جسد، و یا هر چیزی که با قلمرو مردگان درارتباط است.

 

چینی: سبز هر جایی که جانشین رنگ آبی شود نمادهای آن را می پذیرد، مانند اژدهای سبز یا آبی، بهار، شرق، چوب و آب. سبز رنگ خاندان مینگ ( Ming) است.

 

سلتی: تیر- نان- اُگ ( Tir-non-og)؛ جزیره ی سبز؛ رنگ بریجیت ( Bridgit)، ایزد بانوی زمین.

 

عبری (قبالایی): پیروزی.

 

کیمیاگری: شیر یا اژدهای سبز، آغاز صناعت کبیر؛ ایزد جوان غله و رشد و امید است.

 

مسیحی: سبز بهاری یعنی بی مرگی، امید، افزایش روح القدس در انسان، زندگی، غلبه بر مرگ و پیروزی بهار بر زمستان، راز آشنایی، کارهای نیک، و د قرون وسطی به رنگ تثلیث، عید ظهور ( Epiphany) و یوحنای انجیلی ( John the Evangelist) تبدیل می شود. سبز کمرنگ با شیطان، شرّ و مرگ یکی دانسته شده است.

 

مصری: اوزیریس (Osiris) نماد نارسی غله ی سبز است که به طلای رع (Ra)، ایزد خورشید تبدیل می شود.

 

هندو: مانند آیین بودا.

 

سفید: عدم تمایز؛ کمال متعالی، سادگی، نور، خورشید، هوا، تنویر، پاکی، معصومیت، عفت، قدوسیت، تقدس، نجات، اقتدار معنوی، جبه ی سفید مظهر پاکی و عفت یا غلبه روح بر بدن است، در مشرق زمین نیز همانند یونان و روم باستان به هنگام سوگواری این رنگ پوشیده می شد. سفید هم ملازم عشق و زندگی است وهم تدفین و مرگ. به هنگام عروسی نماد مرگ زندگی کهن و تولد زندگی نو است، در حالی که در مراسم سوگواری مظهر تولد زندگی جدید در آخرت است. زنی که جبّه ی سفید پوشیده به طور ضمنی به معنی عشق- زندگی- مرگ است، مانند آفرودیته ی دلفی گورستان ها در دلف؛ فریا (Feryja) یا فریگ (Frigg) اسکاندیناویایی هل/ فریا ( Hel/Freya) توتنب که « محبوب» به معنای ایزدبانوی مرگ است. سفید، سیاه، و قرمز مظهر سه مرحله ی رازآشنایی است. سفید همراه قرمز به معنی مرگ است. پرچم سفید مظهر تسلیم، متارکه جنگ و دوستی و حسن تفاهم است.

 

آزتکی: خورشید مرده؛ شب.

 

بودایی: تسلط بر نفس؛ نجات؛ تارای ( Tara) سفیدپوش یا برترین استحاله ی معنوی از طریق زنانگی؛ « زنی که به آن سوی تاریکی اسارت هدایتگر است»؛ مادر همه ی بوداها است.

 

چینی: ببر سفید؛ غرب، پاییز، فلز، سوگواری.

 

دروئیدی: روحانیان این رنگ را به تن می کنند و به هنگام غسل تعمید نیز پوشیده می شود.

 

زردشتی: رنگ جامه ی روحانیان، هنگام عزاداری جامه ی سپید یا روسری سپید می پوشند.

 

رومی: به هنگام آشتی و نیز سوگواری پوشیده می شد.

 

سرخپوستی: تقدس، شرق.

 

سلتی: ایزدبانوی زمینی.

 

عبری: شادی ( جامعه ی سلیمان؛ 9:8)، طهارت ( کتاب اشعیا، 1:18). قبالایی، تاج.

 

کیمیاگری: زن سفید پوش ( Femina alba) سوسن سفید؛ یعنی زن، اصل مؤنث، ماه، نقره، جیوه، نور خالص تجزیه نشده و مرحله ی دوم صناعت کبیر.

 

مایایی: صلح؛ سلامتی.

 

مائوری: متارکه ی جنگ، تسلیم.

 

مسیحی: روح مطهّر، شادی، پاکی، بکارت، معصومیت، زندگی مقدس، نور، درستی. در همه ی آیین های مذهبی، جامه ی سفید پوشیده می شود: تعمید، پیمان مقدس، عشای ربانی، ازدواج، مرگ. رنگ قدیسانی که متحمل رنج شهادت نشدند و رنگ باکره های مقدس، عید پاک، کریسمس، عید تعمید عیسی و معراج. سفید همراه قرمز رنگ اهریمن، برزخ، مرگ است.

 

مصری: سبز و سفید مظهر شادی است.

 

هندو: شعور ناب، تنویر خود، نور، ستوه (Sattva)- حرکت به بالا؛ تجلی؛ شرق.

 

یونانی: سوگواری، عشق، زندگی و مرگ.

 

سیاه: تاریکی آغازین؛ غیر متعین، خلأ، شرّ، ظلمت مرگ، شرم، یأس، ویرانی، تباهی، رنجش، اندوه، خفت، مسک نفس، متانت، ثبات قدم، سیاه به معنی زمان، سخت، سنگدل، و غیر عقلانی نیز هست، تداعی گر جنبه ی تیره ی مادر کبیر؛ خصوصاً درنقش کالی ( Kalli)، کسی که سیاه(Kalla) است، به معنی زمان و باکره های سیاه نیز هست. سیاه یا کبود، رنگ آشفتگی آغازین است. در غرب سیاه رنگ سوگواری است و با مفهوم بدخواهانه ی طلسم و جادو، جادوی سیاه، و هنرهای سیاه ارتباط دارد. رنگ کرونوس/ ساتورن ( Cronos/Saturn) ( در نقش زمان) و عدد 8.

 

بودایی: تاریکی بندگی.

 

چینی: شمال؛ یین، زمستان، آب، لاکپشت از میان چهار حیوانی که از نظر دینی وقف شده اند.

 

سرخپوستی: شمال؛ سوگواری،  شب، در تضاد با سرخی روز.

 

عبری (قبالایی) : ادراک، سلطنت.

 

کیمیاگری: بی رنگی، مرحله ی ول صناعت کبیر؛ تذویب، تخمیر، نحوست، هبوط به دوزخ.

 

مایایی: مرگ دشمن.

 

مسیحی: شاهزاده ی تاریکی، دوزخ، مرگ، درد؛ سوگواری، خفت؛ تاریکی معنوی، یأس، تباهی، هنرهای پلید، رنگی که در آیین های عشاء ربانی و جمعه ی نیک برای مرده به کار می رفت.

 

مصری: تولد دوباره و رستاخیز.

 

هندو: تامه ( Tamas)؛ حرکت جسمانی و رو به پایین، زمان، جنبه ی تیره ی کالی ( Kalli) و دورگا ( Durga).


رنگ ها

رنگ نماد تفکیک وتجلی، گوناگونی و اثبات نور است. رنگ هایی که نور را عبور میدهند مثل نارنجی و قرمز و زرد، رنگ های گرم، فعال و عرضه شونده هستند؛ رنگ هایی که نور را جذب میکنند مثل آبی و بنفش، منفعل، سرد، و دور کننده هستند در حالی که انواع رنگ سبز ترکیبی است از این دو گروه. سیاه و سفید مظهر منفی و مثبت و اضداد هستند. رنگ های تیره و روشن برای برجسته سازی به کار می روند و نماد گوشتمندی نور هستند. خدا، به شکل نور، منشأ رنگ به حساب می آید.

 

آبی: حقیقت؛ عقل؛ مکاشفه؛ خرد؛ صداقت؛ وفاداری؛ ثبات؛ عفت؛ خصلت آدم عفیف؛ خوشنامی؛ بلند همتی؛ دور اندیشی؛ پرهیزگاری؛ صلح؛ خلسه؛ خونسردی. آبی رنگ ژرفاست، اصل مؤنث آبها، به شکل آسمان آبی رنگ مادر کبیر؛ شاهبانوی آسمان، ایزدان یا نیروهای آسمان، مانند اژدهای نیلی رنگ است. خلأ؛ سادگی آغازین و فضای لایتناهی که از هستی تهی است و می تواند شامل هر چیزی باشد، رنگ قمری.

 

بودایی: سرمای آسمان در بالا و آبها در پایین؛ خرد دارما- داتو (Dharma Dhato)

 

چینی: آسمانها، ابرها، اژدهای نیلی شرق؛ بهار، چوب.

 

سرخپوستی: آسمان؛ صلح.

 

سلتی و دروئیدی: حماسه سرا یا شاعر.

 

عبری: شفقت.

 

گنوستیکی: تعمید با آب.

 

مایایی: دفاع در برابر دشمن.

 

مسیحی: ملکوت؛ حقیقت ملکوتی؛ ابدیت؛ ایمان؛ وفاداری؛ رنگ مریم عذرا به عنوان ملکه ی آسمان.

 

هندو: ردای بارانی آبی ایندرا ( Indra)

 

یونانی- رومی: نشانه ی زئوس/ ژوپیتر ( Zeus/ Jupiter) و هرا/ ژونون ( Hera/ Juno) به عنوان ایزدان آسمان؛ ضمناً رنگ ونوس ( Venus) نیز هست.

 

 

ارغوانی: سلطنت؛ نیروی کشیشی و سلطنتی، تجمل؛ تکبر؛ حقیقت؛ عدالت؛ اعتدال؛ رنگ مورد استفاده برای خدمات آیینی به ایزدان جهان زیرین. رنگ ارغوانی "شکوهمندترین" رنگ، رنگ خون دلمه بسته، "خون ارغوانی روشن" ( هومر) بود.

 

آزتکی و اینکایی: عظمت؛ اقتدار.

 

رومی: رنگ ژوپیتر.

 

مسیحی: نیروی کشیشی و سلطنتی. خدای پدر؛ حقیقت؛ شرم؛ طلب مغفرت؛ رنگ مناسب برای ایام روزه و عید ظهور مسیح.

 

بنفش: عقل؛ معرفت؛ ایمان دینی؛ تقدس؛ متانت؛ شرم؛ طلب مغفرت؛ درد ؛ میانه روی؛ غم غربت ( Nostalgia)؛ رنجش؛ سوگواری؛ کهنسالی.

 

رومی: رنگ ژوپیتر.

 

عبری: بنیان گذاری

 

مسیحی: اقدار و فرمان روحانیت؛ حقیقت؛ روزه؛ اندوه؛ گمنامی؛ طب مغفرت، رنگ مخصوص مریم مجدلیه.

 

خاکستری: خنثی؛ سوگواری؛ افسردگی؛ خاکستر؛ شرم؛ طلب مغفرت.

 

عبری: خرد

 

مسیحی: مرگ جسم و بی مرگی روح. از این رو در اجتماعات مذهبی لباسها به این رنگ بود.

 

زرد: دو خصلته است. زرد روشن یا طلایی، شمسی؛ نور خورشید؛ عقل؛ شهود؛ ایمان و خیر است.

زرد تیره مظهر بی وفایی؛ خیانت؛ حسادت؛ جاه طلبی؛ طمع؛ پنهان کاری؛ افشای راز؛ عهد شکنی است. پرچم زرد یا زرد و سیاه مظهر روزه ی چهل روزه است. صلیب زرد، طاعون را نمایش می دهد.

 

بودایی: جبه ی زعفرانی راهب؛ نماد انکار نفس؛ نخواستن و شرم است.

 

چینی: زمین؛ مرکز؛ فلز، خرگوش قمری؛ خاندان چینگ ( Ching)

 

سرخپوستی: غروب، غرب.

 

عبری: زیبایی.

 

مسیحی: به صورت طلایی به معنی تقدس؛ الوهیت؛ حقیقت متجلی؛ «جبه ی فرهمند» است؛ در جشنها؛ کشیشان اقرار نیوش جامه ای به این رنگ می پوشیدند. به صورت زرد کدر، یعنی خیانت؛ فریب؛ یهودی؛ مرتد؛ یهودای اسخریوطی ( Judas Iscariot)

 

هندو: زرد طلایی؛ نور؛ زندگی؛ حقیقت؛ بی مرگی؛ غرب.





   برچسب‌ها: نماد شناسی
   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش