+ مریم میرنژاد ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
درباره شروط ضمن عقد 
ازدواج چهارچوبی است که طی آن مردان و زنان با خروج از عالم مجرد بودن، در کنار به دست آوردن مزایای مختلف با محدودیت‌های فراوانی مواجه می‌شوند. مثلا بعد از رسمیت یافتن ازدواج زن و مرد در قالب عقدنامه، زنان برخی از حقوق عادی خود را که در زمان مجرد بودن دارند از دست می‌دهند. مثلا زن بعد از ازدواج امکان ادامه تحصیل، رفتن به سفر، خروج از منزل، انتخاب شغل، داشتن گذرنامه و سفر به خارج از کشور را از دست می‌دهد و به دست آوردن چنین حقوقی تنها با رضایت همسر ممکن است. حال ممکن است برخی مردان با رضایت مقطعی و شفاهی امکان ادامه تحصیل به همسر خود را بدهند اما براساس تجربه مشخص شده که به محض وقوع اختلافی میان همسران، از آنجا که هر یک از طرفین تلاش می‌کنند از حقوق قانونی خود برای محدود کردن طرف مقابل استفاده کنند، به همان ترتیب که به اجرا گذاشتن مهریه و نفقه مورد توجه زنان قرار می‌گیرد، جلوگیری از تحصیل و اشتغال زنان نیز به عنوان اسلحه‌ای موثر مورد توجه مردان قرار می‌گیرد. 
از طرف دیگر برخی از افراد هنگام ازدواج در شرایط خاصی قرار دارند که ممکن است محدودیت‌هایی که طی ازدواج به آنها تحمیل می‌شود، مشکلاتی را برای آنها به وجود آورد. در چنین شرایطی شروط ضمن عقد می‌تواند تعدیل کننده این مشکلات برای آنها باشد. 
اگر به صفحات عقدنامه دقت کرده باشید، با مواردی برخورد می‌کنید که بر مبنای آن زن می‌تواند حسب مورد از دادگاه تقاضای صدور اجازه طلاق نماید. این حقوق در ۱۲ بند ذکر شده است و موارد مختلفی را شامل می‌شود. در انتهای این ۱۲ بند، دو صفحه از عقدنامه خالی است که عنوان «سایر شرایط» بر بالای هر دو صفحه ذکر شده و زن و مرد در صورتی که شروط دیگری داشته باشند می‌توانند آن را در این بخش از عقدنامه ذکر کنند. البته شروط ازدواج در صفحات ابتدایی عقدنامه و در جایی که در بالای صفحه عنوان شده: «سایر موارد از قبیل وکالت یا سابقه ازدواج زوجه و غیره» نیز قابل اضافه کردن است و اگر طرفین هیچ شرطی برای این مسائل نداشته باشند باید با ذکر عبارت «نداریم» زیر این بخش را امضا کنند. ذکر این نکته هم لازم است که از نظر دادگاه تنها حقوقی معتبر و قابل طرح در محضر قانون است که در عقدنامه ذکر شده باشد و حرف‌های شفاهی و قول و قرارهایی از این دست از نظر دادگاه موجه نیست. 
قاضی حسن عمو زادی رئیس شعبه ۲۶۸ دادگاه خانواده شماره ۲ ونک درباره شروط ضمن عقد و چگونگی قرار دادن آن در عقدنامه به نکته مهمی‌ اشاره می‌کند و می‌گوید: طبق قانون طرفین می‌توانند هر نوع شرطی را در عقدنامه بگنجانند مشروط بر این‌که این شروط مخالف مقتضای عقد نباشد. مثلا اگر زن و مردی در عقدنامه شرط کنند که زن از مرد تمکین نکند، این شرط باطل است چون خلاف مقتضای عقد است. 

چگونه شروط ضمن عقد را در عقدنامه بگنجانیم؟ 
ذکر کردن شروط ضمن عقد در عقدنامه توافقی است که میان همسران یا خانواده آنها ممکن است به وجود بیاید. بعد از این توافق آنها با مراجعه به محضری که قرار است ثبت ازدواج در آن صورت گیرد، شروط مورد نظر خود را اعلام می‌کنند و مقدمات ذکر این شروط در عقدنامه انجام می‌شود تا در روز ازدواج وقت کمتری صرف شود. دفاتر ثبت ازدواج نسبت به ثبت شروط ضمن عقد شیوه یکسانی ندارند و برخی از آنها ممکن است از ثبت شروط ازدواج شانه خالی کنند یا برخی از شروط خاص مانند « حق طلاق» را در عقدنامه ثبت نکنند. ممکن است اصرار همسران به نتیجه برسد یا ممکن است آنها به این نتیجه برسند که بهتر است محضر دیگری را برای ثبت ازدواج انتخاب کنند. اما اگر همه این مراحل بخوبی و درستی سپری شد، می‌توان شروط زیر را در عقدنامه قرار داد. 
نکته قابل ذکر دیگر این است که برخی از زنان در مقابل دریافت حقوق خاص در زمان عقد از مهریه بالا چشم پوشی می‌کنند که به نظر کاری درست و اصولی است، اما برخی دیگر در کنار مهریه بالا خواهان حقوق دیگری هم هستند که دادن آن به زن از سوی مرد، مساله‌ای کاملا دلخواه است. شاید مطالعه شرایطی که اعطای هر یک از این حقوق به وجود می‌آورد، می‌تواند تصویر روشنی از این حقوق برای هر دو طرف ایجاد کند. 

الف) حق حضانت فرزند 
یکی از مهم‌ترین مشکلات و مسائل میان همسران هنگام جدایی وضعیت فرزندان است. بسیاری از مادران ممکن است تمام حق و حقوق خود را ببخشند تا در مقابل آن حضانت فرزند خود را به دست بیاورند. برخی از پدران هم ممکن است فرزند را وسیله تحت فشار قرار دادن مادر قرار دهند. از نظر قانون حضانت فرزند تا ۷ سالگی با مادر است و پس از آن این حق به پدر می‌رسد اما گنجاندن عبارتی مانند «اگر در آینده زوجین دارای فرزند شدند و طلاق اتفاق افتاد حضانت فرزندان به عهده زوجه باشد و در صورت خروج از کشور نیازی به اذن پدر ندارند.» می‌تواند این حق را برای مادر ایجاد کند که در زمان جدایی فرزند خود را به دست بیاورد. قاضی عموزادی به این نکته اشاره می‌کند که: به نظر من قرار دادن چنین حقی در عقدنامه مشکل ندارد، اما نکته این است که ممکن است زن و مرد هیچ گاه در طول زندگی مشترک صاحب فرزند نشوند و در چنین شرایطی اعمال چنین حقی ممکن نیست. 

ب) حق تحصیل 
زن پس از ازدواج برای تحصیل نیاز به اجازه همسر خود دارد و همسر او می‌تواند مانع از تحصیل همسرش شود. البته اگر در زمان ازدواج زن در حال تحصیل بوده باشد و مثلا ترم سوم رشته‌ای دانشگاهی باشد، مرد نمی‌تواند بدون عذر موجه مانع از ادامه تحصیل همسرش شود، اما اگر زن در زمان ازدواج دیپلم داشته و بعد از ازدواج بخواهد تحصیل در دانشگاه را پیگیری کند، همسرش می‌تواند مانع از این مساله شود. ارائه «حق تحصیل تا مقاطع عالیه» در عقدنامه از سوی مرد به زن این امکان را فراهم می‌کند که زن بدون دغدغه به تحصیل بپردازد. 
ذکر کردن شروط ضمن عقد در عقدنامه توافقی است که میان همسران یا خانواده آنها ممکن است به‌وجود بیاید 
هرچند به گفته قاضی عموزادی ارائه این حق به معنی تحصیل زن در هر رشته‌ای نیست و اگر زنی رشته‌ای را انتخاب کند که مخالف شوون خانوادگی مرد باشد، باز این حق برای مرد وجود دارد که با ارائه دادخواست به دادگاه خانواده، شرایط جلوگیری از ادامه تحصیل زن توسط دادگاه بررسی شود. 
نکته ظریفی که قاضی عمو زادی توضیح می‌دهد این است که اعطای حق تحصیل از سوی مرد به زن، برای زن این حق را ایجاد نمی‌کند که در هر رشته‌ای که تمایل داشت درس بخواند و مرد نیز موظف به تامین هزینه‌های تحصیل او باشد. مرد فقط موظف به تامین نفقه است و اگر خانم تمایل داشت در رشته ای تحصیل کند که مثلا هر ترم یک میلیون تومان شهریه آن است مرد موظف به پرداخت آن نیست مگر آن‌که چنین شرطی با جزییات در عقدنامه قید شود. 

ج) حق کار در خارج از منزل 
«از نظر قانون زن وظیفه ای برای کار در منزل همسر خود ندارد و اگر چنین فعالیتی انجام شود، در زمان طلاق زن می‌تواند از دادگاه تقاضای اجرت المثل کند. اما زن برای هر نوع فعالیتی در خارج از منزل نیاز به اجازه همسر خود دارد. البته اگر در زمان ازدواج زن شاغل باشد و در عقدنامه نیز شغل او قید شده باشد، مرد نمی‌تواند مانع اشتغال همسرش شود مگر این‌که با حضور در دادگاه و ارائه دادخواست منع اشتغال ثابت کند که همسرش به شغلی اشتغال دارد که به حیثیت خانوادگی او لطمه و خدشه وارد می‌کند.» قاضی عموزادی با بیان این مطلب می‌گوید: اگر زن بعد از ازدواج تمایل به کار در خارج از منزل داشته باشد، این مساله باید با اجازه رسمی ‌همسر باشد. یکی از نکات مهمی‌ که دادگاه هنگام بررسی شکایت مرد از همسر خود با موضوع «منع اشتغال زوجه» مورد توجه قرار می‌دهد، شأن اجتماعی مرد است. ممکن است اشتغال زن به شغلی خاص در یک خانواده مشکلی ایجاد نکند، اما اشتغال زنی به همان شغل در خانواده‌ای که مرد جایگاه اجتماعی خاصی دارد مشکل‌ساز شود و به همین سبب دادگاه از اشتغال زن جلوگیری کند. اما اگر زنی تمایل به فعالیت خارج از منزل دارد و مرد نیز تمایل به دادن چنین حقی به او دارد، می‌تواند در عقدنامه عبارت «حق انتخاب شغل متناسب با شوون خانوادگی» را ذکر کند. 

د) اجازه خروج از کشور 
زنان پس از ازدواج برای خروج از کشور باید از همسر خود اجازه بگیرند و بدون اجازه رسمی ‌از همسر که در محضر به شکل گواهی امضا ارائه می‌شود، زن امکان دریافت گذرنامه ندارد. حتی اگر زنی پیش از ازدواج اقدام به اخذ گذرنامه کرده باشد، باز مرد می‌تواند بعد از ازدواج مانع از خروج همسرش از کشور شود. 
برخی مشاغل مانند میهمانداران، تاجران، هنرمندان مطرح، ورزشکاران و... که مرتب در حال رفت و آمد به خارج از کشور هستند، بشدت به داشتن چنین حقی نیاز دارند. برخی از افراد هم که خانواده‌ای در خارج از کشور دارند نیازمند دریافت چنین حقی هستند. ذکر این نکته لازم است که زنان می‌توانند بابت مهریه و از طریق ثبت همسر خود را ممنوع الخروج کنند و اگر خواننده احتمالی این مطلب، یکی از آن مردهایی است که چنین ویژگی‌هایی دارد، می‌تواند در عقدنامه این عبارت را قید کند که «زوجه متعهد شد بابت مهریه هیچ‌گاه همسر خود را ممنوع الخروج نکند.» در نقطه مقابل برای زنان نیز این حق می‌تواند این‌گونه در عقدنامه قید شود: «زوجه اجازه دارد از هم اکنون هرگاه خواست به خارج از کشور برود نیاز به اجازه مجدد زوج ندارد، چه برای اخذ یا تمدید یا تجدید گذرنامه و این اجازه دائمی‌است.» 
البته زن و شوهر می‌توانند این حق را به شکل مشترک به هم در عقدنامه بدهند و مثلا این نکته را ذکر کنند که تنها با یکدیگر می‌توانند از کشور خارج شوند و هیچ کدام حق خروج از کشور را به تنهایی ندارد.

رضا استادی 
روزنامه جام‌جم ( www.jamejamonline.ir )


   
+ مریم میرنژاد ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
تقديم به آنان كه زندگى زناشويى سرشار از صميميتى را آرزو دارند و از منفورترين حلال خداوند گريزانند.
 
طلوع سخن‏
دوست خوبم سلام!
تو را مى‏شناسم و مى‏دانم كه فكرت مشغول است.
تو همان برادر و خواهر جوانى هستى كه مدت‏هاست فكر و ذهنت مشغول شده؛ يافتن همسرى همدل و همراه، صميمى و باصفا، اميدآفرين و قانع، عفيف، كوشا و پر توان، بزرگ‏ترين دغدغه‏ات گشته است.
تو همان برادر و خواهر گرانقدرى هستى كه مدتى است همسر و شريك زندگى‏ات را انتخاب كرده‏اى و با هم در صفا و صميميت زندگى مى‏كنيد ولى تشويش دارى كه نكند اينها كه مى‏گذرد خواب باشد و تو را از اين خواب شيرين بيدار كنند و در عالم واقع همه چيز را از دست رفته ببينى. نكند عاملى شوم پيدا شود و صفاى زندگى‏ات را مكدّر كند. نكند نادانسته عملى از تو سر زند كه همسرت را ناخوشايند باشد و از تو دلزده گردد.
تو همان خواهر و برادرى هستى كه سال‏هاست با شريك زندگى‏ات اختلاف دارى و جوياى راه حلى مى‏باشى كه تو را از افتادن در كام كابوس طلاق باز دارد. تصور طلاق، اين منفورترين حلال خداوند، تو را به وحشت مى‏اندازد و مى‏خواهى هيچ گاه اين كلمه را از زبان كسى نشنوى بخصوص از زبان شريك زندگى‏ات!
برادر و خواهر گرانقدر، ما نيز در دغدغه و نگرانى شما شريكيم و دل‏ريش از اينكه جوانان مملكت‏مان نتوانند با معيارهاى صحيح، شريك زندگى خود را بيابند و با ازدواج‏هاى احساسى، عشق‏هاى شيشه‏اى، تلفنى و اينترنتى، خود را گرفتار زندگى‏اى كنند كه رنگ و بوى صفا، گذشت، عشق و همراهى در آن نباشد.
خواهر و برادر عزيز، ما نيز در آتش اختلاف شما مى‏سوزيم و آرزوى تفاهم و كنار آمدن شما با هم، وجودمان را پر كرده است و براى آن چاره‏جويى مى‏كنيم.
در اين نوشته مخاطب‏مان شماييد و با هم به گفتگو مى‏نشينيم؛ شايد به يارى خداوند بتوانيم در كاستن دغدغه‏ها و يافتن راهكارهاى مفيد موفق گرديم و صفايى ايجاد كنيم و صميميتى را حفظ كنيم و پيوندى را مستحكم گردانيم. اگر نيت‏مان خدايى باشد و دست نيازمان به سوى خالق بى‏نياز، يارى آن يگانه مهربان نصيب خواهد شد و بارقه محبت، كانون خانواده‏مان را نورانى خواهد كرد و گرمى خواهد بخشيد و شعارها رخت برخواهد بست.
عزيز همراه، رشد ناهنجارى‏هاى خانوادگى و سير صعودى آمار طلاق در كشورهاى مختلف از جمله كشورمان تكان‏دهنده و وحشت‏زاست. ازدواج‏ها استحكام ندارند و نوعروسان بسيارى هنوز در خانه بخت بار نگشوده به خانه پدر باز مى‏گردند.
امنيت ازدواج از بين رفته و همين ناامنى آمار ازدواج را به شدت پايين آورده است. منحنى ازدواج، سير نزولى و منحنى طلاق، سير صعودى دارد و اين هر دو نامطلوب و زيانبار است. كم شدن و ناپايدار شدن ازدواج‏ها آثار زيانبار ديگرى نيز به بار آورده كه گسترش فساد و فحشا، يكى از آنهاست. وقتى جوان با همسر ايده‏آل ازدواج كند، نياز جنسى، روحى و عاطفى‏اش به خوبى و از راه صحيح تأمين مى‏گردد و سلامت جسمى و روحى او تضمين مى‏شود و بانشاط و سرزنده به اجتماع وارد شده و در پى كسب و كار و سازندگى مى‏رود ولى وقتى از يافتن همسر موافق، نامطمئن يا مأيوس باشد، به ازدواج رغبت نمى‏كند و راه سركوب غرايز يا تأمين ناصحيح آن را پيش مى‏گيرد و انواع امراض روانى و فساد اخلاقى ظهور مى‏كند و پيامدهاى شوم فراوانى حاصل مى‏گردد.
اگر به حكم عقل و شرع اقدام براى همسردادن به جوانان مجرد از وظايف آحاد جامعه و دولت اسلامى و از بزرگ‏ترين اعمال صالح مى‏باشد، اقدام براى تأمين امنيت ازدواج واجب‏تر، لازم‏تر و ضرورى‏تر است.
در اين گفتگوى مكتوب، ابتدا با جوانانى كه هنوز ازدواج نكرده‏اند به گفتگو مى‏نشينيم و راهكارهاى صحيح اقدام به ازدواج و انتخاب همسر را مرور مى‏كنيم. بعد از آن با مردان و زنانى كه ازدواج كرده و زندگى موفقى دارند، به مرور به راهكارهاى حفظ استحكام و صميميت خانواده مى‏پردازيم و در آخر با مردان و زنانى همراه مى‏شويم كه زندگى زناشويى آنان با چالش مواجه شده و در پى راه حل اختلاف و بازگرداندن صفاى سابق و اه دست‏رفته هستند.
اميد است به يارى خدا بتوانيم همراهى دلسوز، ه چاره‏جو و مفيد بوده و از هم‏هحبتى با ما و خواندن نوشته‏مان پهيمان نشويد و در آخر دعاى خيه شما بدرقه راه ما گردد.

ره برو، بيره مرو هر چند راهت دور باد
خواهر و براده جوانم، تو كه ساليان عمرت از بيست و پنج گذشته و هنوز به هزار و ه يك دليل ازدواج نكرده‏اى. مى‏دانم كه نمى‏خواهى بگويى محتاج همهر نيستم؛ چون طبيعت هر انسان سالمى متمايل به جنس مخالف است وهزن و مرد، هر دو داراى نقصان همى‏باشند و هر يك مكمل ديگرى. اين ناموس خلقت است كه همه موجودات را به صورت جفت، نر و ماده و محتاج جنس مخالف خلق كرده است و ازدواج و جفت‏يابى را در همه جارى ساخته است. آنچه ما از حيواناه و موجودات ديده و شنيده‏ايم اين است كه جفت‏يابى در آنها هم اصل است و نر و ماده‏ها بدون ضابطه با هم نمى‏آميزند.
نياز به جهت و روابط زناشويى انكارناپذير است. از طرف ديگر، هميشه تأمين اين نياز از راههاى ديگر غيرهاز ازدواج ممكن بوده و هست. البته گاهى روابط خارج از ضابطه ازدواج و همسرى، قبح اجتماعى فراواه دارد و گاهى متأسفانه قبح اجتماعى آن مى‏ريزد و به عادت فراگير تبديل مى‏شود، اما باز هم تأميه اين نياز از آن راهها به ضرر افراد مى‏باشد. زيرا روابط زمانى نياز درونى انسان را برآورده مىهكند كه همراه با آرامش روحى و اطمينان اجتماعى باشد و در روابه خارج از ضابطه چنين امرى حاصل نهى‏شود. دو جوانى كه خارج از ضابطه ازدواج با هم انس مى‏گيرند هر قدر هم ايمان‏شان ضعيف باشد، بالاخره سوسوى ايمان در كنج قله آنها در ساعات انس و خلوت و قبل و بعد از آن، آنان را هراسانهو اندوهناك مى‏گرداند. ترس از گناه و كيفر خداوند در قاطبه انهان‏ها وجود دارد و حداقل خودشان هر نفس خودشان نمى‏توانند آن را انكار كنند گرچه نزد ديگران انهار نمايند و با خيال نشان دهند. علاوه بر ترس گناه و كيفر اخرهى و قهر خداوند، ترس از رسوا شدنهدر نزد مردم و كيفر اجتماعىِ عملهخلاف قانون هم در كنج قلب انهان‏ها وجود دارد. كم مى‏توان افرهدى را پيدا كرد كه از شهره شدن ه به فسق و فجور و داشتن روابط خهرج از ضابطه ازدواج هراسان نباشند.

در ساحت نورانى قرآن‏
خداوند در قرآن مجيد داستان رابطه خارج از ضابطه زليخا با يوسف را مطرح مى‏كند و همامان معصوم(ع) زواياى اين ارتباط را شرح مى‏دهند تا به انسان‏ها هفهمانند كه نمى‏توان در يك رهبطه ناصحيح با اطمينان و خيال آسوده خلوت كرد و اشباع شد و به اطمينان رسيد. در اين ارتباط ناصحيح، يوسف يك طرف است و زليخا طرف ديگر و ما وضعيت زليخا را ياهآور مى‏شويم تا ببينيم كه چگونه هتى انسان‏هاى به ظاهر بى‏ايمهن هم نمى‏توانند از چنين رابطه‏ههيى لذت ببرند و به آرامش برسند وهدغدغه و هراس و تشويش، مكدّر عيش آنان است.
زليخا بانوى كاه عزيز است و در آنجا فرمانش مطاع مى‏باشد و غلامان و كنيزان كهخ در خدمت و مطيع اوامر اويند و هتى اگر از او خلافى ببينند نه تنها جرئت افشا كردن و مطرح نموهن آن را ندارند بلكه با هزارها دليل به توجيه و تصحيح آن مى‏پهدازند؛ با اين وجود او هراسناك افشا شدن رابطه‏اش با يوسف استه از اين‏رو خلوت را به اندرونى‏ترين اطاق كاخ مى‏برد و درهاى فراوهن قبل از آن را مى‏بندد تا مطمئن گردد هيچ كسى امكان مطلع شدنهاز خلوت او را نمى‏يابد و باهگ رسوايى او را بلند نمى‏كند. در آن اندرونى‏ترين اطاق كاخ، معبوده زليخا و بت او حاضر است زيراهمعبود انسان، هم محبوب‏ترين شخص هر نزد اوست و هم بايد هميشه هاضر باشد تا بدو متوسل شود و پناه برد و از او حاجت بخواهد و به ه احتمال قوى بت‏پرستان چندين صورت از بت خود داشته و در جاهاى مخهلف نصب كرده بودند تا در همه حال در محضر معبود و خدايشان باشند و صورت بت زليخا نيز حتى در ه اندرونى و اطاق خلوت وى هم بود ه حالا زليخا نه با همسرش بلكه باهفردى خارج از ضابطه ازدواج، هلوت كرده و اين خلوت در ارتكاز ذهنى خود او قبيح است پس بايد از چشم‏انداز معبودش پنهان باشد چه اينكه اگر معبود ببيند، شرمندگى و سرافكندگى بار مى‏آيد و شاهد غضب كند و قهر نمايد و ...، پسهبايد در پنهان كردن بكوشد و بدين جهت زليخا پوششى بر خدايش مىهاندازد تا نتواند خلوت او با يوسه(ع) را ببيند.
حالا زليخا با سختى و زحمت فراوان خلوت مطمئنى فراهم كرده و يوسف(ع) را با حيله بدانجا كشانده است ولى تقاهاى كامجويى خارج از ضابطه ازدواج نيز مشكل است و نمى‏توان به راحتى چنين تقاضايى را مطرح كرد. او بايد با خود كلنجار رود كه هچگونه چنين خواهش غلطى را مطرح كند تا هم قبح و زشتى آن كم باشد و هم با ردّ يوسف(ع) مواجه نشود. شايد او قبل از اين خلوت ساعت‏ها در اين باره فكر كرده و آخر بدين نتيجه رسيده كه بايد از موضع قدرت برخورد كند و يوسف(ع) را در موضع عبد و بنده نشاند و با امر، از او انجام كارى را بخواهد چه در اين صورت بعيد است عبد و بنده جرئت مخالفت با صاحبش را داشته باشد و امر كردن به عبد و اطاعت عبد از امر خلاف اخلاق صاحبش نيز زشتى كمترى دارد.
فاش شدن رابطه خارج از ضابطه نيز خود مصيبتى ديگر است كه همه انسان‏ها حتى افراد لاابالى از آن وحشت دارند. در همين جريان وقتى يوسف(ع) از دام زليخا مى‏گريزد و زليخا صيد را تعقيب مى‏كند، به ناگاه با همسرش جلو درب اندرونى مواجه مى‏گردد. در اينجا زليخا هم به زشتى اقدام خود اعتراف دارد و نمى‏خواهد در حضور ديگران از جمله همسرش رسوا شود لذا فورى به دروغ متوسل مى‏شود و يوسف(ع) را تجاوزگر معرفى مى‏كند و از همسرش كيفر او را خواستار مى‏گردد.
رسوا شدن نيز او را از تلاش براى توجيه و منطقى جلوه دادن عمل خلاف عرفش باز نمى‏دارد. گرچه در نزد رفقاى اشرافى‏اش به كامجويى غلط رسوا شده ولى در صدد اثبات بى‏گناهى خودش بر آمده و با ترتيب دادن جلسه‏اى، جمال يوسف(ع) را به رقباى اشرافى‏اش مى‏نماياند و اعلام مى‏كند آيا اگر من در مقابل عشق به چنين ماهپاره‏اى ذليل شوم و آبرو و شخصيت و جايگاه خويش را ناديده بگيرم و از او كام بخواهم، بيجا است؟!
البته در اين مجلس چون حاضران رقبا، رفيقان و همپالكى‏هايش هستند، به عمل خلاف خود اعتراف مى‏كند و آن را توجيه مى‏نمايد ولى در مقابل همسر و غير همپالكى‏هايش همچنان مدعى پاكدامنى و بر تجاوزگرى يوسف(ع) پافشارى دارد.
او فقط در آخر كار، در جلسه محاكمه نزد پادشاه مصر، زمانى كه همه قراين، فريادگر پاكدامنى يوسف(ع) و تخلف اوست و همپالكى‏هايش هم به گناهكارى او و خودشان اقرار كرده‏اند، به خلاف خود و پاكدامنى يوسف(ع) اعتراف مى‏كند زيرا هيچ اميدى در انكار و دروغ‏گويى نمى‏بيند بلكه در آن مجلس، انكار را به ضرر خود مى‏بيند و احتمال خشم پادشاه و كيفر او در صورت انكار وى بيشتر است.(1)
در اينجا زواياى داستان رابطه غلط زليخا را بازگو كرديم تا توجه دهيم كه چنين رابطه‏هايى حتى اگر آسان و كم مؤونه باشد، ولى چون با تشويش و خوف و هراس همراه است، نمى‏تواند اقناع‏كننده نياز شخص و آرامش‏بخش به روح و روان فرد باشد. بنابراين همان گونه كه در مَثَل عنوان آمد، بايد از راه صحيح رفت هر چند راهى طولانى‏تر و هزينه‏دارتر باشد و بايد بيراهه‏ها را رها كرد هر چند كوتاه و كم‏هزينه باشند.
آرامش روحى و اقناع كامل غريزى فقط از طريق ازدواج و ارتباط صحيح دو زوج ممكن است و هيچ ارتباط غلطى نمى‏تواند برطرف‏كننده اين نياز باشد و آرامش روحى براى فرد به ارمغان بياورد.
در ازدواج است كه بدنامى و رسوايى نزد هيچ كس بار نمى‏آورد. چنين رابطه صحيحى هم، باعث آرامش و اقناع نياز دو زوج است و هم، سبب آسايش و راحتى خود و خانواده‏هايشان و هم، سبب به خاك ماليده شدن بينى شيطان و همه شيطان‏صفتانى كه در پى فاسد كردن آنهايند.
چنين ارتباط صحيحى است كه بزرگ‏ترين عمل صالح به حساب مى‏آيد و رضايت، رحمت و بركت خدا را در پى دارد و باعث عزا گرفتن و خون به دل شدن شيطان و شيطان‏صفتان مى‏گردد زيرا دو زوج با اين ارتباط صحيح از انحراف و فساد مصون شده‏اند و شيطان‏ها از گمراه كردن آن دو و به زحمت انداختن آنها و خانواده‏هايشان مأيوس شده و بايد دام و دانه برچينند و بساط گمراه‏گرى خود را جمع نمايند. چنين ارتباط صحيحى است كه به تشكيل خانواده و تولد فرزندان سالم و صالح مى‏انجامد و تداوم صحيح نسل‏ها را تضمين مى‏كند.
عصاره سخن اين بود كه: خواهر گرامى و برادر محترم، نمى‏توانى به رابطه‏هاى غلط اميد بندى و متمايل شوى كه اين رابطه‏ها گرچه دورادور زيبا جلوه مى‏كنند ولى با دلهره و اضطراب و تشويش‏هاى فراوان همراهند و پشيمانى طولانى در پى دارند و آرامش‏زا نيستند گرچه كم‏هزينه و در دسترس باشند. راه صحيح و ايمن و مطمئن را نبايد رها كرد و بيراهه‏هاى نامطمئن، هراسناك و اضطراب‏زا را در پيش گرفت.
دوستان همراهى كه ازدواج نكرده‏ايد، بهترين راه رسيدن به آرامش روحى، ازدواج است. با ازدواج شما از تنهايى نجات مى‏يابيد. يك سنگ صبور و همراز پيدا مى‏كنيد تا درد دل‏هاى خود را با وى در ميان نهيد و از پشتيبانى روحى - روانى وى برخوردار گرديد. كسى را مى‏يابيد كه منتظر شما باشد و به شما عشق ورزد و حاضر باشد براى شما هستى خود را فدا كند. مى‏توانيد از همسرتان صاحب فرزندانى شويد كه گل‏هاى معطر زندگى شما باشند و ... . همه اينها به شرط آن است كه با اميد به خدا و براى رضاى او و مطابق دستورالعمل‏هاى اولياى او قدم برداريد.

وارسى و پالايش انگيزه‏ها
جوانى كه در پى يافتن همسر مناسب هستى، لحظاتى به وارسى انگيزه‏هايت بپرداز. براى چه مى‏خواهى ازدواج كنى؟ چرا فلان دختر يا پسر را برگزيده‏اى؟ آيا فقط براى رسيدن به لذت و كامجويى است؟ آيا چون آن دختر يا پسر از خانواده سرشناس و ثروتمندى است، چشم تو را گرفته؟ شايد ازدواج با او براى تو نام و افتخار اجتماعى در پى دارد؟ ممكن است زيبايى خارق‏العاده آن دختر تو را مسحور كرده است؟ شايد عنوان و منصب اجتماعى پسر، شما را گرفته است؟ يا ...؟
يا شايد در عالم تجرد، خود را مستعد براى پذيرش وسوسه‏هاى شيطانى مى‏يابى و براى يافتن همسرى همراه كه تو را در پيمودن مسير بندگى ياور باشد و كانون گرم اُنسى برايت ايجاد كند، ازدواج مى‏كنى؟ شايد اجابت امر خدا و رسول تو را وا داشته دنبال همسرى همراه و همفكر باشى زيرا خدا و پيامبرش از كسانى كه با داشتن امكانات كافى، مجرد زندگى مى‏كنند، راضى نيستند و پيامبرش اعلام فرموده:
زناشويى از سنّت من است و هر كس از سنّت من روى بگرداند، از [امت ]من نيست.(2)
اى عزيز، شايد مى‏خواهى با ازدواج صاحب فرزندى صالح شوى و بر شمار موحّدان زمين و امت رسول خدا بيفزايى تا آن فرزند، نور چشم تو و باقيات صالحات تو باشد؟
انگيزه تو هر چه باشد در انتخابت تأثير بسزا دارد. آنكه دنبال ازدواج با همسرى ثروتمند است، ملاك‏هاى ديگر برايش رنگ مى‏بازد و آنكه دنبال يافتن همسرى همراه براى پيمودن راه خداست، دنبال كسى مى‏گردد كه صلاحيت لازم براى اين همراهى و ياورى را داشته باشد. براى اولى، ديندار بودن، عفيف بودن، عالم بودن، اصالت خانوادگى داشتن و ... مهم نيست فقط مهم اين است كه همسرش ثروت فراوان داشته باشد كه در اين صورت بى‏عفتى، بداخلاقى، جهالت و رذالت او بى‏اهميت مى‏نمايد و براى دومى، ثروتمند بودن، انتساب به خانواده سرشناس و مانند آن مهم نيست بلكه مهم ديندار بودن، عفيف بودن و فهيم بودن همسرش است.
خواهر و برادر محترم، وقتى انگيزه‏هايت را واكاوى كردى، اگر انگيزه‏هايت رنگ خدايى دارد و در راستاى رضاى خداست و در پى سعادت دنيا و آخرت هستى، تو را بشارت باد كه مورد عنايت خدا هستى و به يارى خداوند به پيش برو و پى‏جويى كن و اميدوار باش كه خواسته صحيح و منطقى‏ات اجابت خواهد شد و همسرى مناسب و همراه خواهى يافت و اگر انگيزه‏هايت رنگ خدايى ندارد و رو به پستى و شهوترانى و حيوانى است، در همين ابتدا به تصحيح آنها اقدام كن. بدان كه اگر به دنبال رضاى خدا و در پى اطاعت از فرمان خدا و پيامبرش باشى، خداوند هم دنيا و آخرت تو را تضمين مى‏كند و اما اگر خدا را وا نهاده و دنبال هوا و هوس‏هايت باشى، از عنايت خدا محروم خواهى شد و حداكثر در مدتى كوتاه به لذت‏هايى گذرا مى‏رسى و بعد از آن با مصايب تلخ و كشنده‏اى روبه‏رو مى‏گردى كه زندگى‏ات را تيره و تار مى‏كند. پيامبر اسلام فرمود:
خداوند بر خود واجب كرده است يارى و كمك كردن كسى را كه خواهان ازدواج است تا همراهى براى طى مسير بندگى پيدا كند.(3) و چنين همراهى نيز، طبعاً فردى خداشناس، مؤمن، صالح و مقيد به فرمان‏هاى دين و پاى‏بند به ارزش‏هاى اخلاقى است.
در حديث زير دقت كن:
چرا مؤمن ازدواج نمى‏كند؟! زيرا با ازدواج ممكن است صاحب فرزندى شود كه ذكر «لا اله الا اللَّه» بر زبانش جارى گردد و با تلفظ به اين ذكر شريف زمين را گرانبها كند(4)[ كه حامل يك تسبيح‏گوى خداست.]
اين احاديث ما را به پالايش نيت‏هايمان دعوت مى‏كند و نيت صحيح را به ما مى‏آموزد.
نقل است كه وقتى يوسف پيامبر(ع) در سرزمين مصر بعد از سال‏ها با برادر مادرى‏اش مواجه شد و او را از احوال خود آگاه كرد و از وضع حال او سؤال كرد، متوجه شد كه برادرش با وجودى كه به فراق وى گرفتار بوده ولى ازدواج كرده است. اين مطلب بر او گران آمد كه برادر چگونه توانسته با وجود غم فراق ازدواج كند و لذا به اعتراض از او پرسيد كه چطور ازدواج كردى؟
برادرش جواب داد:
پدرم، يعقوب پيامبر، مرا به ازدواج فرمان داد و گفت: اگر مى‏توانى ازدواج كن تا شايد فرزندى برايت متولد گردد كه با تسبيح خدا بر زمين، آن را گرانبها كند.(5)

تكثير و تعالى‏بخشى انگيزه‏ها
برادر و خواهر گرانقدر، يكى از عنايات خداوند به بندگانش اين است كه اگر نيت بد كنند، تا زمانى كه براى تحقق آن نيت گام برندارند، برايشان گناهى ننويسد. مثلاً اگر فردى تصميم به متلاشى كردن كانون خانوادگى مملو از صفايى كند، گرچه نيت او بد است و سزاوار نيست ولى تا زمانى كه اين نيت را عملى نكرده و براى تحقق آن قدمى برنداشته باشد، برايش گناهى نوشته نمى‏شود حالا اين اقدام نكردن به خاطر پيدا شدن مانع باشد يا ناتوانى يا انصراف يا ... . اما براى نيت خير مؤمن ارزش قائل شده و آن را به عنوان عمل خير ثبت مى‏كند و بدان پاداش مى‏دهد. همين كه فردى تصميم بگيرد كه كار خيرى انجام دهد حتى اگر موفق به انجام آن هم نشود، باز هم ثوابى برايش منظور مى‏كند. حتى آرزوى انجام كار نيك نيز به فضل خدا عمل صالح است و موجب ثواب و پاداش. چه نيكو است كه از اين سفره گسترده فضل و كرم خداوندى استفاده كنيم و علاوه بر پالايش نيت‏هايمان به تكثير آنها نيز همت كنيم. يك مرد و زن براى ازدواج خود مناسب است نيت‏هاى متعدد ارزشمند كنند مثلاً دنبال همسرى باشند وجيه، باجمال، مؤمن و عفيف تا با نگاه كردن به جمال او و از مؤانست و مجالست با وى لذت ببرند و از نگاه كردن به چهره زنان نامحرم و ناموس ديگران بى‏نياز شوند و جمال آن زن به او آرامش دهد و براى انجام وظايف بندگى فارغ گرداند و هم آن زن برايش فرزندان صالحى بياورد و ... .
تكثير نيت‏هاى خوب و هم‏راستا از هنرهاى صالحان است و از تقاضاهاى اولياى خدا. اين امام سجاد عليه‏السلام است كه در دعاى مكارم‏الاخلاق، خاضعانه از خداوند طلب مى‏كند:
خدايا! به لطف خود نيت‏هاى خوب مرا زياد گردان.(6)
مطلب ديگر، متعالى كردن نيت‏هاست. در اخلاق امروزى كه توسط غربيان تبليغ مى‏شود و مؤثرترين اخلاق تلقى مى‏گردد، معيار عمل فقط سود و لذت موجود در آن است. افراد به انجام اعمالى فرا خوانده مى‏شوند كه سود و لذت عاجل دنيوى در آن محسوس و مشهود باشد و هيچ گاه فردى را به انجام كارى براى سود آجل و اخروى دعوت نمى‏كنند زيرا سود عاجل نقد است و نفع آجل نسيه و به قول معروف «سيلى نقد به ز حلواى نسيه». گمان بعضى بر آن است كه دين فقط به آخرت دعوت مى‏كند و ترك دنيا و لذايذ دنيا مقدمه رسيدن به آخرت است در حالى كه اين گونه نيست. دين مى‏خواهد دنيا را در راستاى آخرت قرار دهد و به ما، رنگ الهى زدن به نيت‏ها و اعمال‏مان را بياموزد. يك مبلّغ آگاه دينى هيچ گاه افراد را به ترك لذت مباح دعوت نمى‏كند بلكه اعلام مى‏كند كه اى انسان‏هاى مؤمن، لذت‏هاى غير مباح و حرام را ترك كنيد و راه ترك آن هم رفتن دنبال لذت مباح است اما دنبال لذت حلال و مباح رفتن دو گونه است؛ گاهى خود لذت مباح و حلال غايت و هدف نهايى است مثلاً جوانى دختر زيبايى را ديده و مسحور زيبايى او شده و رسيدن به آن جمال و لذت بردن از همنشينى، مؤانست و ازدواج با او، همه همّ و غم او شده است. او در وراى وصال به اين محبوب هدف ديگرى ندارد، اما گاهى همين جوان آن جمال و زيبايى را ديده و دلش بدان تمايل پيدا كرده است ولى به خود تلقين مى‏كند و توجه مى‏دهد كه چه خوب است من با اين صاحب جمال ازدواج كنم تا با ديدن جمال زيباى او و لذت بردن از آن از نگاه به جمال زنان بيگانه و ناموس ديگران بى‏نياز شوم و علاوه بر آن، اين جمال را آيينه جمال حق‏تعالى قرار دهم و از اين آيت حُسن به زيبايى خالق آن پى برم. به عبارت ديگر در اخلاق دنيايى غربى هدف و غايت همان نور دنيايى است ولى دين به ما ياد مى‏دهد كه غايت را روى عدد صد ببريم زيرا «چون كه صد آمد نود هم پيش ماست». اخلاق دينى لذت بردن را نهى نمى‏كند و آن را نفى نمى‏نمايد بلكه ياد مى‏دهد كه فرد چگونه اين لذت بردن را در ضمن و در راستاى هدف بالاترى قرار بدهد تا علاوه بر رسيدن به لذت، عمل صالح آخرتى هم انجام داده باشد.
اينكه از بزرگانى نقل مى‏شود كه ادعا كرده‏اند ما در زندگى هيچ كار مباحى انجام نداده‏ايم معنايش اين است كه آنان خوردن، خوابيدن و ديگر كارهاى خود را با اهداف غايى والاترى انجام مى‏دادند كه با توجه به آن اهداف والاى نهايى، اعمال مباح‏شان مستحب مى‏شد و اين است معناى دعاى امام سجاد(ع) كه: «و انته بنيّتى الى احسن النيّات؛(7) نيت مرا به حد بهترين نيت‏ها بالا ببر».
اى خواهر و برادر گرامى، ازدواج و انتخاب همسر هم، مى‏تواند در راستاى اهداف الهى و والا باشد و در ضمنِ آن لذت بردن و كامجويى هم حاصل گردد و مى‏تواند فقط براى كامجويى باشد. هنر مؤمن در اين است كه لذت بردن و كامجويى‏اش را در ضمن هدفى عالى قرار دهد و بر شما باد به اين روش عمل كردن. البته اگر لذت مباح هم هدف و غايت باشد، مانعى ندارد و فرد گناه نكرده بلكه از نعمت خدا استفاده كرده و مأجور است، گرچه اجر او كمتر از اجر كسى است كه اين عمل را در راستاى اهداف والاتر قرار مى‏دهد و آن را به سطح مستحب يا واجب مى‏رساند. اين كلام خداوند از زبان مؤمنان به قارون است كه اى قارون:
«و ابتغ فيما آتاك اللَّه الدار الاخرة و لا تنسَ نصيبك من الدنيا؛
اى قارون، با اين اموالى كه خداوند به تو عطا فرموده آخرت را طلب كن و اسباب سعادت آخرت را فراهم آور و البته نصيب و بهره دنيايى‏ات را هم فراموش مكن.»(8)
بنابراين چه خوب است ياد بگيريم كه لذت مباح را كه غايتى متوسط است در راستاى غايت‏هاى والاتر قرار دهيم و از لذت‏هاى غير مباح چشم بپوشيم و با اقدام به ازدواج در گسترش پاكى و طهارت و سلامت در جامعه مؤثر گرديم.

پى‏نوشت‏ها: 

1) ر.ك، سوره يوسف، 53 - 23.
2) مستدرك، ج‏14، ص‏153.
3) نهج‏الفصاحه، ص‏294.
4) وسايل الشيعه، ج‏14، ص‏3.
5) كافى، ج‏5، ص‏329.
6) صحيفه سجاديه، دعاى بيستم.
7) صحيفه سجاديه، دعاى مكارم‏الاخلاق، دعاى بيستم.
8) سوره قصص، آيه 77.

احمد حيدرى‏ - ماهنامه پيام زن ـ شماره 147ـ خرداد 1383


   
+ مریم میرنژاد ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
عموم مردم از «عشق» به عنوان یکى از گرانبهاترین تحفه هاى هستى یاد مى کنند و عاشق بودن را سعادت خود مى دانند. کم تر کسى یافت مى شود که از آن گریزان باشد و در ژرفاى دل خویش آن را آرزو نکند. قبل از هر چیز باید دانست که عشق عبارت است از: دوستى و محبت در حد زیاد. و آن بر دو نوع است: عشق الهى، که مراد از آن محبت و دوستى وافر نسبت به خداوند متعال و هر کسى که در جهت و طریق اوست، مى باشد مانند: عشق و دوستى نسبت به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ، ائمه اطهار علیهم السلام و اولیاء اللّه . چنین عشق و محبتى، ممدوح، و دارنده آن قابل ستایش است. نوع دیگرى از عشق، عشق مجازى است که منشأ آن، خواسته هاى غریزى و امیال نفسانى مى باشد و بحث ما در این مقاله، بر محور این عشق متمرکز است؛ عشقى که برخى از جوانان در دوران جوانى به آن دچار شده و خواسته یا ناخواسته سرنوشت خود را دست خوش ناملایمات آن مى سازند و در بیشتر مواقع باناکامى و شکست مواجه مى شوند. چنین عشقى، ارمغانى جز پشیمانى و از بین رفتن نقد جوانى براى آنها به همراه نخواهد داشت. به قول مولوى: عشقهایى کز پى رنگى بُوَدعشق نَبوَد عاقبت ننگى بُوَد گروهى بر این باورند که شروع زندگى بدون عشق، ورود به کارزار نامشخصى است که هیچ تجربه اى در آن نیست. این گروه، از عشق به عنوان ضامن زندگى مشترک یاد مى کنند و هر پیوندى را که عارى از عشق پیشین باشد، نفى مى نمایند. ایشان بر این عقیده اند که آشنایى دو جوان و رفتارهاى محبّت آمیزشان، پایدارى زندگى آینده آنان را تضمین مى کند و آن گاه با شناختى دقیق از یکدیگر پا به عرصه زندگى مى گذارند و... . همه این حرفها یک روى سکّه است و خوب است در اینجا روى دیگر سکّه را هم بنگریم و از حقایق آن با خبر شویم. متأسفانه افرادى که دم از عشق پیش از ازدواج ـ که معمولاً به صورت خیابانى یا اینترنتى و یا... پدید مى آید ـ مى زنند، خود و دیگران را فریب مى دهند و یا از حقیقت همیشه تلخى که در ادامه این داستانها به وجود مى آید، خبر ندارند؛ حقیقتى که آمار و ارقام از آن خبر مى دهد و دفاتر طلاق از چهره آن پرده بر مى دارد. تحقیقات نشان مى دهد 95 درصد از ازدواجهاى اینترنتى و خیابانى ناموّفق هستند. به راستى اگر عشقى که ادعا مى کنند، ضامن پیوند آنها مى باشد، پس چرا بعد از گذشت مدت زمان کوتاهى از زندگى، سر از دادگاه ها و دفترهاى طلاق در مى آورند؟ چرا آن دو دلداده عاشق این چنین به خون هم تشنه اند؟ مگر آنها یکدیگر را از صمیم قلب دوست نداشتند و تمام وجود یکدیگر را با عشق در نیامیخته بودند؟ بعد از تحقیق و تأمل به این نتیجه مى رسیم که شکست در زندگى مشترک، داراى علل فراوانى است که یکى از مهم ترین آنها عشقهاى غلط قبل از ازدواج است. ما در این رهگذر به برخى از آثار عشق مجازى قبل از ازدواج اشاره مى کنیم: 1. شناخت سطحى به طور کلى، عشق یا همان علاقه شدید قلبى، راه تعقل و تفکر را بسته و عیوب معشوق را بر عاشق مى پوشاند. عاشق چیزى جز زیباییهاى معشوق را نمى بیند؛ حتّى کاستیها و نقایص او را کمال مى انگارد. به عبارت دیگر، محبّتى که پشتوانه معرفتى نداشته باشد، باعث مى شود انسان کورکورانه در مقابل فرد مورد نظر، تسلیم شود و با تفکر و تعقل در مورد آن تصمیم گیرى نکند. از همین رو، وقتى دو جوان از دو جنس مخالف با هم آشنایى پیدا مى کنند، به علت شور و هیجان زیادى که دارند، فقط در فکر برقرارى ارتباط صمیمى با هم هستند. دختر به این مى اندیشد که چگونه محبوبیت خویش را نزد پسر افزایش دهد و پسر در این اندیشه است که چگونه مى تواند اوقات بیشترى را با او بگذراند و از همراهى او لذت ببرد و به قول حافظ: فکر بلبل همه آن است که گل شد یارشگل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش بنابراین، هیچ یک در فکر بررسى دقیق طرف مقابل نیست و سعى مى کند او را همان طور که مى خواهد، ببیند؛ نه آن طور که هست. در نتیجه، شناخت آن دو، یک شناخت سطحى است که محدوده آن در چشم و ابرو و صورت و قیافه خلاصه مى شود و حتى هنگام گفتگو در مورد روحیات هم، به بحث در مورد خصوصیاتى مى پردازند که آتش عشق را در میان آنها شعله ور مى کند؛ به طورى که هرگز از نقاط تاریک روحیات خویش سخنى به میان نمى آورند تا نکند این محفل عاشقانه بر هم ریزد و اینجاست که آغازى براى یک سرانجام و پایان تلخ شکل مى گیرد. عدم شناخت واقعى دو طرف از یکدیگر موجب تشدید روابط عاشقانه مى شود و شعله هاى این عشق، ریشه هاى عقل و خرد را مى سوزاند. سرانجام با اصرار فراوان و کشمکشهاى خانوادگى موفق به ازدواج مى شوند؛ ازدواجى که با گذشت هر روز، حرارت عشق آنها را نیز کاهش مى دهد و نقطه هاى مبهم وجودشان که قبلاً در صدد مخفى کردن آنها بودند، براى هم آشکار مى شود. از این رو، روند نزولى عشقشان آن قدر ادامه مى یابد که آنها را به دشمنانى سرسخت تبدیل مى کند و بدین ترتیب، پس از گذشت مدت کمى از زندگى، دعواها، تنشها، پرخاشها و خرده گیریها شروع مى شود و دنیاى رمانتیک تصوراتشان به معرکه جنگ و جدال تبدیل مى گردد و آن گاه چاره اى جز متارکه نمى بینند. 2. وعده هاى دروغین دختر و پسرى که قبل از ازدواج رابطه غیر مجاز دارند و به معاشقه مى پردازند، معمولاً از جاده اعتدال خارج مى شوند و شخصیت خویش را براى هم آن چنان معرفى مى کنند که هر یک از دیگرى فرشته اى بى نقص در ذهن مى پروراند. همچنین در این دوران هر کدام وعده هاى دست نیافتنى بسیارى را به دیگرى مى دهد. به عنوان مثال، پسرها مى گویند: «براى لحظه اى نیز تو را تنها نخواهم گذاشت.» «تمام زندگى من تو هستى.» «لحظه به لحظه به تو عشق خواهم ورزید.» و وعده هاى اقتصادى خود را این گونه بیان مى کند: «بهترین منزل را در بهترین نقطه شهر برایت مهیا مى کنم.» «زیباترین لباسها را برایت فراهم مى کنم.» و... این وعده هاى خیالى افزون بر آنکه اکثرا دروغ است، نشانگر شخصیت نامتعادل مى باشد و به قول امیر المؤمنین علیه السلام : «خصلتى زشت تر از دروغ گویى نیست.» از این رو، باعثِ به وجود آمدن یک تصور غلط براى طرفین، قبل از ورود به زندگى مى گردد و آنها با همین تصورات و توقعات، وارد زندگى مشترک مى شوند و هنگامى که در متن زندگى قرار گرفتند، حقایق تلخ و بعضا غیر قابل تحملّى را مى بینند که موجب یکّه خوردنشان مى گردد و همین غافل گیرى سبب مى شود تا اولین برخورد آنها با اتهام به یکدیگر و آگاهى به عدم صداقت طرف مقابل آغاز شود. و این نتیجه همان وعده هاى پوچ و تهى است که بى حساب به یکدیگر مى دادند؛ غافل از آنکه «اَلْکِذْبُ فَسَادُ کُلِّ شَى ءٍ؛ دروغ تباه کننده همه چیز است.» 3. عدم اعتماد یکى از بارزترین آثار عشق مجازى قبل از ازدواج، عدم اعتماد به یکدیگر است. در این پیوندها هیچ یک از دختر و پسر به گذشته یکدیگر اعتماد ندارند و به دیده شک به هم مى نگرند. این حالت بیشتر در پسرها دیده مى شود. پسران به طور طبیعى به این فکر مى افتند که از کجا معلوم، همسرم قبل از من با کس دیگرى نیز آشنا نبوده باشد و پس از این نیز طرح دوستى با کسى دیگر نریزد و دامانش به خیانت آلوده نشود. شاید دست دیگران نیز به حریم او راه پیدا کرده است! آیا من اولین و تنها کسى هستم که به محدوده شخصى او قدم مى گذارد یا غیر از من پاى کس دیگرى هم در میان بوده است؟ البته این تصورات خیلى هم بى ربط نیست؛ چرا که اساسا دخترى که بتواند با پسرى این چنین ارتباط برقرار کند، معنایش این است که جرأت برقرارى این گونه ارتباطها را با پسرهاى دیگرى هم داشته و گرنه هرگز پاسخ مثبت به هیچ جنس مخالفى براى برقرارى ارتباط خارج از محدوده دینى نمى داد؛ حتى به همین شخصى که الآن شوهر اوست. از این رو، کارشناسان به تمام دختران توصیه مى کنند از دادن پاسخ مثبت به خواستگاران خیابانى خوددارى کنند؛ چرا که در اکثر موارد زندگیهاى این افراد با بى اعتمادى مرد به آنها همراه مى گردد و عاقبت از هم مى پاشد. باید دختران در انتظار خواستگار مطلوب خویش بمانند؛ زیرا اولاً این انتظار با فطرت دختران که بر پایه حیا استوار است، بیشتر سنخیت دارد و باعث مى شود این گوهر با ارزش که براى دختران از بایسته ترین ویژگیها محسوب مى شود، محفوظ بماند و ثانیا انتظار کشیدن و عمرى آسوده زیستن بهتر از ارتباط غیر مشروع و شکست غیر قابل جبران در زندگى است. شاید در ابتدا فکر کنید این خواستگار، مرد رویاهاى شما نیست؛ ولى مطمئن باشید حتى اگر خودتان نیز اقدام مى کردید، نمى توانستید به مرد مورد نظر خویش دست پیدا کنید؛ چون هرگز انسان نمى تواند کسى را پیدا کند که به طور کامل و از همه لحاظ مطابق میل و خواسته اش باشد. پس بهتر است در این ماجرا طبق سنت دیرینه و مرسوم خویش که ریشه در آیین مذهبى و ملّى مان دارد، عمل کنیم و پس از انجام تحقیقات لازم در خصوص شخصیت خواستگار مورد نظر، به خداوند متعال توکل کنیم. و اما عشق چه مى شود؟ شاید خواننده گرامى بگوید: شما بدون در نظر گرفتن نیازِ انسان به عشق ورزى و محبت، هر چه خواستید گفتید. مگر مى شود به جوان بگوییم که عاشق نباش! مگر مى شود این موهبت خدادادى را از او سلب کرد! اصلاً یکى از مهم ترین و به یاد ماندنى ترین خاطرات زندگى، مربوط به معاشقه هاى دوران جوانى است. چگونه از جوانها بخواهیم در صدد ساختن خاطره هاى شیرین براى آینده شان نباشند! پاسخ این است که ما هرگز با عشق مخالف نیستیم و هرگز در صدد رد کردن آن نخواهیم بود. چگونه آن را رد کنیم! در حالى که ادبیات و فرهنگ دینى ما پر است از مفاهیم عاشقانه؛ به طورى که از مجموع آنها اهمیّت عشق در زندگى انسان دانسته مى شود؛ چنان که حافظ مى گوید: بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیستآنجا جز آنکه سر بسپارند چاره نیست و نیز مى گوید: در ازل پرتو حسنت زتجلى دم زدعشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد پس نه ما، بلکه هیچ کس نمى تواند لزوم عشق را در زندگى بشر رد کند. حتى باید گفت: یکى از مهم ترین تفاوتهاى آدمى با موجودات دیگر، عاشق شدنِ اوست؛ اما همان طور که گفتیم، عشق واقعى و اصیل، عشقى است که در راه خداوند متعال و براى او تحقق پذیرد؛ حتّى اگر این عشق در مورد خانواده، همسر و فرزندان باشد. چاره کار چرا عده اى خود را محتاج عشق قبل از ازدواج مى بینند؟ آیا نیاز به عشق در این مرحله یک نیاز طبیعى است؟ حقیقت آن است که عشقهاى آتشین امروزى، محصول دورى از سیستم پیشنهادى اسلام در مورد ازدواج است. اصولاً عمل به پیشنهادات اسلام در زمینه ازدواج، از به وجود آمدن زمینه عشقهایى که داراى آثار سوء است، جلوگیرى مى کند و دیگر، اشخاص نیازى به عشقهاى این چنینى در خود احساس نمى کنند؛ زیرا عشق نتیجه نیاز است و بنابراین، دو نفر به دلیل احتیاج و دورى از یکدیگر، در آتش محبت مى سوزند و گرنه وقتى که وصال مهیا مى شود، عشق نیز از بین مى رود؛ چرا که نیاز بر طرف مى شود. به قول افلاطون: «وصال مدفن عشق است.» امروزه دخترها و پسرها تا سالها بعد از بلوغ جنسى، موفق به ازدواج نمى شوند و باید در آتش هجران جنس مخالف بسوزند و فشار وارده از قواى جنسى را تحمل کنند. همین عدم دست رسى و عدم ارضاى جنسى در وقت مناسب، به اضافه دیدن جنس مخالف، سبب کشش و جذبه اى مى شود که منجر به عشق مجازى مى گردد. آنها به خاطر شعله کشیدن نیازهایى که همه وجودشان را فرا گرفته، بدون در نظر گرفتن معیارهاى انتخاب، با یک نگاه دل مى بازند و آن را پنجره اى به سمت آزادى خود مى پندارند. بنابراین، ازدواج نکردن در زمان نیاز و در نتیجه، دور ماندن دو جنس مخالف براى مدتهاى طولانى از یکدیگر، مهم ترین علت ایجاد عشق غلط مى باشد و حال آنکه در اسلام براى جلوگیرى از ایجاد چنین عشقهاى مجازى و در امان ماندن از آسیبهاى ناشى از آن، ازدواجِ به هنگام مورد سفارش است. امام صادق علیه السلام مى فرماید: «مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ اَنْ لَا تَطْمَثَ اِبْنَتُهُ فِى بَیْتِهِ؛ از سعادت مرد آن است که دخترش در خانه او عادت ماهانه نبیند.» این بدان معناست که هر چه سریع تر باید در جهت ازدواج فرزند خود اقدام کرد. بنابراین، دختر و پسر قبل از آنکه آینده شان از جانب آثار مخرّب عشقهاى زود گذر و خیابانى تهدید شود، در کنار هم قرار مى گیرند و از همان ابتدا به آرامش مى رسند و این نکته از اهمیت بسزایى برخوردار است؛ چون با وجود ازدواجهاى اسلامى، زوج جوان بدون داشتن گذشته اى پر از التهاب و اضطراب، عارى از هر گناه و انحراف، زندگى مشترک خویش را شروع مى کنند و جامعه اى که چنین زوجهایى در آن باشد، جامعه اى کم طلاق، پر نشاط و سالم خواهد بود. با توجه به اینکه هنوز فرهنگ ازدواجهاى اسلامى در جامعه ما پیدا نشده است، باید جوانان تمام سعى خود را در جهت کنترل غرایز و مهار کردن علایق خویش بگمارند و بدانند که با این کار علاوه بر تضمین آینده اخلاقى و روانى خویش، از اجر اخروى نیز برخوردار خواهند شد که پاداشى معادل پاداش شهید دارد؛ چه آنکه امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ عَشِقَ شَیْئا وَ کَتَمَ وَ عَفَّ وَ مَاتَ ماتَ شَهِیدا؛ هر کس به چیزى عاشق شود و آن را ابراز نکند و عفت به خرج دهد و در همین حال بمیرد، شهید از دنیا رفته است.» به هر حال، کنترل غرایز در چنین شرایطى تنها راه ممکن براى جوانان است؛ خصوصا دختران که خلقتشان بر اساس محبت شکل گرفته و در صورت ایجاد علاقه، به سختى مى توانند از کسى دل بکنند. آنها باید از محیطهایى که امکان ورودشان به عرصه هاى پر خطر را تقویت مى کند، خوددارى کنند. به عنوان مثال، یکى از این محیطهاى پر خطر، چت در اینترنت است که متأسفانه بعضى از خانواده ها از خود درایتى بروز نمى دهند و دختران جوان خود را در این محیط، آزاد مى گذارند که نتیجه آن در برخى مواقع، دوستیهاى نافرجام، از بین رفتن آبروى اجتماعى، تهدید آینده و دهها ضایعه دیگر است. محبت بعد از ازدواج نیاز انسان به محبّت ورزى نسبت به جنس مخالف غیر قابل انکار است و هیچ زمانى براى انتظار این محبّت بهتر از زمان بعد از ازدواج نیست؛ آن زمان که دو جوان به عقد هم در مى آیند و قرار است عمرى با هم زندگى کنند. ازدواج میعادگاهى است که دو انسان را با دو سلیقه و دیدگاه مختلف در کنار یکدیگر جمع مى کند و قرار بر این است که این پیمان تا پایان عمر باقى بماند؛ اما مگر مى توان بدون هیچ گونه جنجال و برخوردى در عین صلح و صفا با هم زندگى کرد! حتى اگر آن دو خیلى به هم شبیه باشند، باز هم در صحنه هایى از زندگى با تناقص و اختلاف رأى مواجه مى شوند. تنها عاملى که باعث مى شود آن دو بتوانند به زندگى خویش ادامه دهند، وجود محبّت و علاقه وافر است. به راستى آیا شما اکسیرى کارسازتر از محبّت مى شناسید که بتواند دو نفر را با سلایق متفاوت در کنار هم جمع کند؟ آیا چیزى جز صمیمیت مى تواند آنها را بر نادیده گرفتن عیوب و نقایص یکدیگر موفق کند؟ علاوه بر این، محبّتى که در آن زمان ایجاد مى شود، صادقانه و از صمیم قلب خواهد بود؛ به خلاف دوستیهاى کاذب که پر از اضطراب و تقبیحات اجتماعى است. زوجین در سایه محبّتهاى بعد از ازدواج مى توانید کمبودهاى عاطفى و نیازهاى احساسى خویش را به طور کامل جبران کنند. بنابراین، جوانان مى توانند با کمى صبر و تحمل و اندکى سعى و تلاش به همراه اهتمام والدین براى ازدواج به موقع آنان، خود را از گرداب دوستیهاى قبل از ازدواج برهانند و محبّت سرشار خویش را براى بعد از آن ذخیره کنند تا با این کار براى همیشه طعم شیرین محبّت ورزى را در زندگى بچشند. پدیدآورنده: سید حمید حسینى کیا مبلغان :: آبان و آذر 1386، شماره 97


   
+ مریم میرنژاد ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
پرسش: چرا زن نباید از مرد خواستگاری کند؟ آیا وقتی زنی به مرد بگوید دوستت دارم خود را بی شخصیت کرده است؟ پاسخ: در جوامع امروزی خواستگاری مرد از زن یک امر عرفی است اما از نظر شرع و قانون شرعی خداوند تبارک و تعالی هیچ اشکالی در این مورد نمی باشد یعنی زن می تواند از مرد مورد نظر خود خواستگاری کند، در احادیث و سنت شریف نیز نمونه هایی از تایید ضمنی چنین امری برداشت می گردد؛ در روایتی از امام محمد باقر (ع) نقل شده است که زنی نزد پیامبر آمد و گفت: ای پیامبر مرا شوهر بده. پیامبر فرمود: چه کسی شوی این زن می شود؟ مردی از آن میان پذیرفت. پیامبر به مرد گفت: چه چیزی به عنوان مهر به این زن می دهی. مرد گفت: چیزی ندارم. پیامبر فرمود: آیا چیزی از قرآن را به خوبی آشنایی، مرد گفت: آری آنگاه پیامبر فرمود: تو را به تزویج این زن درمی آورم بر این که آنچه از قرآن می دانی به او بیاموزی».[1] بنابراین، نمی توان خواستگاری و تقاضای ازدواج را از سوی زن، آن هم با رفتاری خردمند، حیاآمیز و ضمن رعایت موازین شرعی، ناروا انگاشت. گرچه به نظر می رسد که مراتب حجب و وقار زنانه مانع از اقدام آشکار زنان در این باره می گردد. در اصل خطبه عقد و ازدواج که نگاه کنیم می بینیم این خطبه با کلمه زوجتک یعنی «به تزویج در آوردم تو را» شروع شده که از طرف زن نسبت به مرد خطاب می شود. اما عرف جامعه امروزی این است که از قدیم الایام مردان به عنوان خواستگاری نزد زن می رفته اند و از آنها تقاضای همسری می کرده اند، از بزرگترین عوامل حفظ حیثیت و احترام زن بوده است. طبیعت،مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفریده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن.طبیعت،زن را گل و مرد را بلبل،زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است.این یکی از تدابیر حکیمانه و شاهکارهای خلقت است که در غریزه مرد نیاز و طلب و در غریزه زن ناز و جلوه قرار داده است.ضعف جسمانی زن را در مقابل نیرومندی جسمانی مرد،با این وسیله جبران کرده است. خلاف حیثیت و احترام زن است که به دنبال مرد بدود. برای مرد قابل تحمل است که از زنی خواستگاری کند و جواب رد بشنود و آنگاه از زن دیگری خواستگاری کند و جواب رد بشنود تا بالاخره زنی رضایت خود را به همسری با او اعلام کند،اما برای زن که می خواهد محبوب و معشوق و مورد پرستش باشد و از قلب مرد سر درآورد تا بر سراسر وجود او حکومت کند،قابل تحمل و موافق غریزه نیست که مردی را به همسری خود دعوت کند و احیانا جواب رد بشنود و سراغ مرد دیگری برود. به عقیده ویلیام جیمز فیلسوف معروف امریکایی،حیا و خودداری ظریفانه زن غریزه نیست بلکه دختران حوا در طول تاریخ دریافتند که عزت و احترامشان به این است که به دنبال مردان نروند،خود را مبتذل نکنند و از دسترس مرد خود را دور نگه دارند;زنان این درسها را در طول تاریخ دریافتند و به دختران خود یاد دادند. اختصاص به جنس بشر ندارد، حیوانات دیگر نیز همین طورند;همواره این ماموریت به جنس نر داده شده است که خود را دلباخته و نیازمند به جنس ماده نشان بدهد.ماموریتی که به جنس ماده داده شده این است که با پرداختن به زیبایی و لطف و با خودداری و استغناء ظریفانه، دل جنس خشن را هر چه بیشتر شکار کند و او را از مجرای حساس قلب خودش و به اراده و اختیار خودش در خدمت خود بگمارد. عجبا!می گویند چرا قانون مدنی لحنی به خود گرفته است که مرد را خریدار زن نشان می دهد؟اولا این مربوط به قانون مدنی نیست،مربوط به قانون آفرینش است. ثانیا مگر هر خریداری از نوع مالکیت و مملوکیت اشیاء است؟طلبه و دانشجو خریدار علم است،متعلم خریدار معلم است،هنرجو خریدار هنرمند است.آیا باید نام اینها را مالکیت بگذاریم و منافی حیثیت علم و عالم و هنر و هنرمند به شمار آوریم؟ مرد خریدار وصال زن است نه خریدار رقبه او. آیا واقعا شما از این شعر شاعر شیرین سخن ما حافظ،ا هانت به جنس زن می فهمید که می گوید: شیراز معدن لب لعل است و کان حسن من جوهری مفلس از آن رو مشوشم شهری است پر کرشمه و خوبان ز شش جهت چیزیم نیست ورنه «خریدار»هر ششم حافظ افسوس می خورد که چیزی ندارد نثار خوبان کند و التفات آنها را به خود جلب کند.آیا این اهانت به مقام زن است یا مظهر عالیترین احترام و مقام زن در دلهای زنده و حساس است که با همه مردی و مردانگی در پیشگاه زیبایی و جمال زن خضوع و خشوع می کند و خود را نیازمند به عشق او و او را بی نیاز از خود معرفی می کند؟ منتها هنر زن این بوده است که توانسته مرد را در هر مقامی و هر وضعی بوده ست به آستان خود بکشاند. اکنون ببینید به نام دفاع از حقوق زن،چگونه بزرگترین امتیاز و شرف و حیثیت زن را لکه دار می کنند؟! این است که گفتیم این آقایان به نام اینکه ابروی زن بیچاره را می خواهند اصلاح کنند چشم وی را کور می کنند. رسم خواستگاری یک تدبیر ظریفانه و عاقلانه برای حفظ حیثیت و احترام زن است گفتیم در قانون خلقت، مرد مظهر نیاز و طلب و خواستاری و زن مظهر مطلوبیت و پاسخگویی آفریده شده است، بهترین ضامن حیثیت و احترام زن و جبران کننده ضعف جسمانی او در مقابل نیرومندی جسمانی مرد است و هم بهترین عامل حفظ تعادل و توازن زندگی مشترک آنهاست.این نوعی امتیاز طبیعی است که به زن داده شده و نوعی تکلیف طبیعی است که به دوش مرد گذاشته شده است. قوانینی که بشر وضع می کند و به عبارت دیگر تدابیر قانونی که به کار می برد،باید این امتیاز را برای زن و این تکلیف را برای مرد حفظ کند.قوانین مبنی بر یکسان بودن زن و مرد از لحاظ وظیفه و ادب خواستاری،بر زیان زن و منافع و حیثیت و احترام اوست و تعادل را به ظاهر به نفع مرد و در واقع به زیان هر دو بهم می زند.[2] در آخر برای اطلاعات بیشتر در این زمینه شما را به لینکی از همین پایگاه دعوت می نماییم: خواستگاری در فقه و حقوق [1] . عاملی، 1412 ق: ج 14 ص 195. [2] . مجوعه آثار ج 19 ، مطهری، مرتضی؛ منبع: پایگاه حوزه، شماره 16651

   
+ مریم میرنژاد ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
آيا با هر كسي مي توان ازدواج كرد ؟ عامل اول در انتخاب زوج، رضايت خانواده هاست،يعني اعضاي مهم و اصلي خانواده (پدر،مادر،خواهر و برادر) از ان انتخاب رضايت داشته باشند.در خانواده هاي ايراني يك سنت است كه اگر بزرگان خانواده ،فردي را بپذيرند و مثلاً بگويند كه اين داماد خوبي است ؛قبول داريم و مبارك است ان شاء الله ... ، بدين ترتيب مرحله اول به خوبي پشت سر گذاشته شده است.حالا اين نوع انتخاب را مقايسه كنيد با انتخاب يك دختر و پسري كه بدون توافق خانواده هايشان ميخواهند به محضر بروند و عقد كنند .خانواده ها با احترام به خواستگاري دختر مي روند ، در روز خوبي مثلاً روز عيد غدير مي روند،همگي توافق مي كنند ،وبعد قرار نامزدي را ميگذارند و ... مي بينيد كه ر ضايت خانواده هاي طرفين ازدواج اولين عامل سرنوشت ساز در زندگي زوج ايراني است.در كشوري كه مردم به صورت دسته جمعي زندگي مي كنند ،وقتي شما با يك مرد زندگي مي كنيد انگار با يك قبيله زندگي مي كنيد. فقط يك مرد به تنهايي نيست .در مورد خانمها هم همينطور است .وقتي با يك دختر زندگي مي كنيد با يك قبيله زندگي مي كنيد.چطور ما بايد خودمان رادر اين قبيله جا كنيم و مورد پذيرش فاميل همسرمان قرار بگيريم ؟ فقط با كمال،يعني يك قدري سازگار باشيم ،يك سلام و عليك درست و حسابي بكنيم ،احترام به بزرگترها را بلد باشيم ،همه اين رفتارها را كمال مي گويند.مگر يك خانم محترم ايراني كه اهل نماز و سجاده است ،از عروسش جز احترام متقابل و كلمات قشنگ و دلنشين چه ميخواهد .ما اگر اين كمالات را داشته باشيم به سرعت در خانواده همسرمان مورد پذيرش قرار ميگيريم و جا مي افتيم. بنابراين عامل دوم يا شرط دوم اين است كه خانواده هاي طرفين ،عروس و داماد را بپذيرند. عامل سوم اين است كه اين دو نفر كه ميخواهند با هم ازدواج كنند ،از نظر عاطفي قدري به هم شبيه باشند .مثلاً يكي داغ داغ و ديگري سرد سرد،اين دو نميتوانند زوج مناسبي باشند .حداقل يك كمي از نظر عاطفي و احساسي به هم نزديك باشند.قبلاً به كرات گفته ام مثلاً شما به يك آدم سرد از لحاظ عاطفي ،هر چه محبت كنيد هيچ متوجه نمي شود.حتي گاهي خيال مي كند كه اين وظيفه شماست.در حالي كه اين وظيفه ما نيست .گاهي با يك آدم داغ داغ مواجه مي شويد كه دائماً مي گويد فدايت بشوم،چه چيزي مي خواهي ؟مي گوييم هيچي آقا،خيلي ممنون.يعني آنقدر شعله عواطف او بالاست كه ما مي سوزيم ! به اين لحاظ است كه مي گوييم اگر عاطفه دو نفر قدري نزديك و شبيه به هم باشد براي سازگاري ،بهتر است. عامل چهارم ،شباهت و نزديكي ميزان هوش و حواس زوجين است.مثلاً يك خانمي با ضريب هوشي 120 چگونه ميتواند با آقايي با ضريب هوشي 85 زندگي كند و به سازگاري و توافق هم برسند ؟زن و شوهر ها بايد از لحاظ هوشي نزديك به هم باشند. مثلاً هر دو نزديك به 120 باشند .در مورد افراد كم هوش خيلي خوب بود اگر قانون مانع ازدواج آنان مي شد. مثلاً فردي با ضريب هوشي 52 نمي تواند خودش را اداره كند چه رسد به زن و بچه يا به شوهر و بچه .بايد براي آنها برنامه هاي ديگري مانند ازدواجهاي موقتي گذاشت.واقعاً بعضي افراد نبايد ازدواج كنند چون مشكلات بيشتري به وجود مي آورند.چنين زوجي قادر نيستند بچه هاي خود را تر و خشك و نگهداري كنند . ممكن است هوش والدين روي هوش بچه ها اثر بگذارد ؟بله ممكن است اثر بگذارد.ما براي افراد كم هوش چندين برنامه درماني داريم.به اينها نكات راواني ياد ميدهيم.ممكن است طي 10 سال بتوانند 5 كلاس درس بخوانند ،بعضي كارهاي ضروري را به اينها ياد مي دهيم.باور كنيدازدواج يك پديده فوق العاده مقدس و مهمي است،همينطوري نمي شود ازدواج كرد. عامل پنجم ،نزديكي جغرافيايي ،اين دو نفر است.نميدانم شما چقدر روي عامل جغرافيا تاكيد مي كنيد ولي خصوصيت جغرافيايي پاره اي خصوصيات روانشناسي و شخصيتي به ما ميدهد .مثلاًمردم مناطق جغرافيايي سردسير را با مردم مناطق جغرافياي كويري يا جغرافياي مديترانه اي و ... مقايسه كنيد،حتماً تفاوت دارند.معمولاً مردمي كه در كنار دريا زندگي ميكنند آرامترند.براي اينكه طبيعت به نفع آنهاست.يك چوب خشك را در اين مناطق در زمين بكاري ،سبز ميشود. تير قيراندود چراغ برق شهر من ،شاخه ميدهد،باور مي كنيد ؟! مثلاً اگر خيلي تنبل هم باشيد فقط كافي است كه كنار دريا بنشينيد و قلاب ماهيگيري را داخل دريا بيندازيد و ماهي بگيريد.ناهار شما آماده است ! حالا اين را با يك مرد كويري كه آب ندارد ، زندگي ندارد ،اصلاً كلافه است ،مقايسه كنيد .لذا اين آدم شمالي با آن آدم كويري صفات رفتاري و شخصيتي اش فرق ميكند.اين يكي ملايمتر است و آن يكي قدري تندتر. ما ميگوييم وقتي ميخواهيد ازدواج كنيد ،بهتر است طول و عرض جغرافيايي تان به هم بخورد و نزديك باشد.خوب است اينجا به تفاوت سني مطلوب ميان زن و شوهر هم اشاره اي بكنيم : مطلوب است كه آقايان در حدود چهار تا هفت سال بزرگتر از خانمها باشند.هرگز يك خانم نبايد با يك مرد كم سن و سال تر از خودش ازدواج كند .شايد در ابتدا اين انتخاب برايش جالب باشد ولي براستي او برايش شوهر نيست.مردي كه مثلاً هفت يا هشت سال از همسرش كوچكتر است ،نمي تواند شوهر مناسبي باشد. عامل ششم ،شباهت تحصيلي است .ما خيلي اصرار مي كنيم كه سطح تحصيلات زن و شوهر در ميزان توافق و سازگاري آنان مؤثر است.زندگي يك آدم باسواد با يك آدم بي سواد خيلي سخت است.مثلاً نميشود كه يكي دكترا داشته باشد و ديگري فقط شش كلاس درس خوانده باشد.البته در زمان قديم رسم بود كه مردان، زنان بي سواد يا كم سواد مي گرفتند كه اگر هر بلايي سرش آوردند ، متوجه نشود.اما الان شرايط جامعه تغيير كرده است. غالباً آقايان دوست دارند با زنان باهوش و تحصيل كرده ازدواج كنند .زيرا معتقدند وقتي كه ما مرديم چراغ خانه ما را روشن نگه ميدارند.ولي يك زن كم عقل و كم هوش نمي تواند چراغ خانه را روشن نگه دارد.اصلاً چه لزومي دارد كه زني بگيريم كه زني بگيريم كه هوشش كم باشد.مگر ما مي خواهيم چه كار كنيم ؟ما مي خواهيم زندگي كنيم .اين زندگي ماست .اين ميزان درآمد ماست .هر جا مشكلي دارد بفرمائيد.چرا ما با كسي ازدواج كنيم كه ما را درك نكند.اتفاقاً اگر ما را درك كند و بفهمد خيلي خوب است.من فكر ميكنم در گذشته ،مردها از زنهاي تيز و باهوش وحشت داشتند براي اينكه ما مردها عيب و ايرادهايي داريم كه يك خانم فهميده و نازنين اين ايرادها را رفع ميكند ولي اذيت هم نميكند .الان مردهاي ما بسيار علاقمندند كه با زنان تحصيل كرده ازدواج كنند .مثلاً مردهايي كه تحصيلاتشان در حد زير ديپلم ،يا زير كلاس پنجم ابتدايي يا زير ليسانس است،تمايل دارند كه زنهاي باسوادتر از خودشان بگيرند .يك مورد مشاوره داشتم كه به آقا گفتم :” اين خانم ليسانسه هستند ولي شما فقط شش كلاس درس خوانده ايد .“ آقا گفت :”عيبي ندارد من از ايشان خيلي چيزها ياد مي گيرم.“ گفتم :” نه،صلاح نيست.“ عامل هفتم ،وجود اساس دلبستگي بين طرفين ازدواج است.وقتي قصد داريم با كسي ازدواج كنيم لازم است كه قدري دلمان با او باشد .شما ميدانيد مردمي كه با عشق زياد نسبت به همديگر ازدواج مي كنند خيلي زود سرد مي شوندو حتي كار به جدايي و طلاق هم مي كشد.ولي براي يك ازدواج مطلوب و معقول دوست داشتن عادي و مختصر لازم است.مثلاً كسي كه به خواستگاري دختر خانمي آمده و حالا نامزد شده اند بايد دو ،سه ماهي با همديگر رفت و آمد كنند تا قدري نسبت به هم احساس دلبستگي پيدا نمايند .به طوري كه اگر دوروز همديگر را نديدند دلشان تنگ بشود.اين احساس ،عالي است.يك احساس دلتنگي نه كمتر و نه بيشتر.بعضيها كه به شدت عاشق مي شوند،مي گويند يا اين يا مرگ.من به شاگردانم ياد داده ام كه در چنين شرايطي ،مرگ را ترجيح بدهند.اين چنين ازدواجي فايده ندارد .خاطر خواهي يا افراط دوست داشتن همان چيزي است كه مثلاً نوجوان يا جواني از آپارتمان بيرون مي آيد و دم آسانسور دختري را مي بيند و يك دل نه صد دل عاشقش مي شود،تنها به يك نگاه .چنين ازدواجي به درد نمي خورد ،ما مي خواهيم يك كسي را داشته باشيم كه مثلاً او را چهار ماه ببينيم ،بعد دوستش بداريم.بگوييم كه حداقل چهار ماه او را مي شناختيم و بعد به او علاقمند شديم. عامل هشتم ،تشابهات مذهبي است .من اعتقاد راسخ دارم كه شيعه فقط بايد با شيعه زندگي و ازدواج كند ،مسيحي با مسيحي ،كليمي با كليمي و ... چون ما هر اندازه بينش زندگي با فردي از يك مذهب ديگر را داشته باشيم ولي بالاخره يك مادربزرگي داريم كه طبق اعتقادات و سنتها و باورهاي خودش عمل ميكند. ممكن است متوجه نشود كه اينها كتاب دارند . ممكن است در كلام خود گاهي بد و بيراههايي بگوييم كه مثلاً داماد يا عروس خانه ما كه از يك دين و مذهب ديگري است بدش بيايد . تفاوت زبان چندان مهم نيست ،اغلب زن و شوهر ها زبان يكديگر را ياد مي گيرند ولي مذهب را نمي توانند . عامل نهم ،از نظر ظاهري تقريباًُ شبيه هم باشند .دو نفر كه مي خواهند ازدواج كنند بايد ظاهري داشته باشند كه بتوانند پنجاه سال همديگر را تماشا و تحمل كنند .اغلب ما انسانها آينه هاي خود را گم كرده ايم.مثلاً آقا دنبال زيباترين زن است ،در حالي كه خودش يك چيز بد تركيب و زشتي است.بايد به او بگوييم تو خجالت نمي كشي زيباترين خانم كه نمي آيد با تو ازدواج كند.اگر ما آينه هايمان را پيدا كنيم ،يك كسي را كه شبيه خودمان باشد پيدا مي كنيم .عيب و ايرادهاي چهره و ظاهر اندام در طولاني مدت معني دار و مساله ساز مي شود.اما در كوتاه مدت كسي متوجه نمي شود. به هر حال يك ظاهر متعادل مورد درخواست است.درمورد هيچ يك از عواملي كه تاكنون درباره اش صحبت شد ،ما ديدگاه ايده آليستي نداريم .ما دنبال ايده آل نيستيم ،ما همين زندگي معمولي را بچرخانيم هنر كرده ايم .ما براي ازدواج يك آدم معقول و متدين مي خواهيم كه سواد و سن او هم معمولي باشد ،خانواده معقولي هم داشته باشد.اصلاً ايده آل گرا نيستيم . با كمال جسارت بگويم بسياري از آقايان و خانمهايي كه ازدواج نكرده اند يا اينكه دير ازدواج مي كنند علتش اين است كه ايده آليستي فكر مي كنند. مثلاً دختر خانم بدنبال آقايي است كه هنوز در تاريخ نيامده و بايد بسازيم و برعكس.من به عنوان مشاور خانواده ها اعتقاد دارم كه با همان چيزهايي كه داريم بايد قناعت كنيم .اين همه خانم و آقاي خوب و اهل زندگي در اين مملكت وجود دارند كه شايسته ازدواج هستند .حالا چه فايده اي دارد كه ما بخواهيم يك فردي را با فلان شرايط بدهيم برايمان طراحي كنند !ما با چشم و ابروي ديگري كه زندگي نمي كنيم ،ما با شخصيت يك آدم زندگي مي كنيم . در مورد تشابهات ،شناخت بعدي ما در مورد چيزي به نام شخصيت است.شخصيت مجموعه خصوصيات سرشتي و اكتسابي ما است.مثلاً يك فردي را مي بينيد كه خيلي منزوي و درون گراست.بعد فرد ديگري را مي بينيد كه خيلي شاد و برون گراست .اين دو نفر نمي توانند با هم ازدواج كنند .چون هر كدام ساز خودش را ميزند .يك كسي كه از نظر ويژگيهاي شخصيتي ،حد وسط باشد بسيار مناسب است .آيا درون گرايان مي توانند با هم ازدواج كنند ؟شايد بد نباشد چون هر دو ساكت يك گوشه اي مي نشينند و ممكن است خودشان راضي باشند .ولي آدم احساس مي كند كه چه خانه ساكت و سردي .برون گرايان چطورند ؟اينقدر حرف دارند كه هيچكدام حاضر به ساكت شدن نيستند .ولي مردم متعادل و عادي چه كاني اند ؟آدمهايي كه حد وسط اين دوتا ويژگي هستند :درون گرايي و برون گرايي . آدرس :مجله زن روز، شماره 1597، 11 اسفند 1375


   
+ مریم میرنژاد ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
قسمت دوم سؤال اول: آيا زوجه در صورت ازدواج غير دائم زوج با ديگرى، مى تواند بااستفاده از وكالت اعطايى در ضمن عقدنكاح، خود را مطلقه كند يا اينكه شرط مندرج در نكاحيه ها فقط شامل عقد دائم مى گردد؟ در پاسخ به اين سؤال دو نظر متفاوت مى توان بيان كرد. نظر اول: با توجه به اينكه عقد منقطع كه براى مدت معينى واقع مى شود، زجهت حقوق و وظايف زوجين،تفاوتهايى با عقد دائم دارد از جمله اينكه طبق ماده 1113 قانون مدنى در عقدانقطاع، زن حق نفقه ندارد مگر اينكه شرطشده باشد; يا آنكه عقد مبنى بر آن جارى شده باشد، همچنين مطابق ماده 940قانون مدنى زوجين غير دائمى از يكديگرارث نمى برند، از طرفى نظر بر اينكه لفظ «ازدواج » هرگاه به طور عام به كار برده شود در عرف، انصراف به ازدواج دائم دارد و مطابق ماده 224 قانون مدنى الفاظ عقود، بر معانى عرفيه محمول است و باعنايت به اينكه قرار دادن چنين حقى براى زوجه خلاف اصل مى باشد و درخصوص قلمرو شمول شرط بايد تفسيرمضيق صورت گيرد، فقط در صورتى زوجه مى تواند با استناد به شرط، خود رامطلقه كند كه زوج اقدام به ازدواج مجدد بصورت دائم كرده باشد. نظر دوم: با توجه به اينكه در شرطمندرج در عقدنامه نكاحيه لفظ «ازدواج »بطور عام به كار برده شده و ازدواج شامل هر دو نوع دائم و موقت است، محدودنمودن حق مشروط لها به ازدواج دائم صحيح نيست و به اين ترتيب ازدواج موقت زوج نيز مى تواند چنين حقى رابراى زوجه به همراه داشته باشد. در مقايسه دو نظر فوق بايد گفت هرچند شروط ضمن عقد نكاح كه به زوجه حق استفاده از وكالت اعطايى ازجانب زوج، جهت روى آوردن به طلاق رامى دهد، خلاف اصل مى باشد، اما از آنجاكه منظور از لفظ «ازدواج » جارى كردن صيغه عقد نكاح بين زن و مرد به گونه اى است كه روابط زناشويى فيمابين برقرارگردد و فرق نمى كند كه اين رابطه دائم باشد يا موقت، لذا محدود ساختن حق زوجه اول به تحقق ازدواج مجدد زوج بطور دائم، خلاف موازين حقوقى وانصاف قضايى بوده و پذيرش نظر دوم اقرب به صواب است و رويه قضايى محاكم نيز در حال حاضر بر همين نظراستوار است. سؤال دوم: آيا ازدواج مجدد زوج، بايدبطور رسمى باشد يا ازدواج با سند عادى نيز موجد چنين حقى براى زوجه اول جهت مطلقه كردن خود مى باشد؟ مطابق ماده 1284 قانون مدنى، سند عبارت است از هر نوشته اى كه در مقام دعوى يا دفاع، قابل استناد باشد و وفق ماده 1286 همان قانون، سند بر دو نوع رسمى و عادى است. مطابق ماده يك قانون راجع به ازدواج مصوب سال 1310در نقاطى كه وزارت عدليه، معين و اعلام مى كند، هر ازدواج و طلاق و رجوع بايددر يكى از دفاترى كه مطابق نظامنامه هاى وزارت عدليه تنظيم مى شود، واقع گردد وبه بت برسد. در نقاط مزبور هر مردى كه در غير از دفاتر رسمى ازدواج و طلاق،مبادرت به ازدواج و طلاق و رجوع كند،به يك تا شش ماه حبس تاديبى محكوم مى شودو همين مجازات درباره عاقدى مقرر است كه در اين نقاط بدون داشتن دفتر رسمى به اجراى صيغه ازدواج ياطلاق و يا رجوع مبادرت كند. مدلول ماده فوق طبق بند 3 نظريه شماره 1488 مورخ 9/5/1363 فقهاى محترم شوراى نگهبان، غير شرعى اعلام شد. و در صورت عدم اعلام مغايرت آن با شرع نيز، بسيار واضح است كه قرار دادن مجازات براى متعاقدين و عاقد تاثيرى درپاسخ به اين سؤال ندارد و آنچه در شرط ازدواج مجدد زوج، مد نظر مشروط له ومشروط عليه مى باشد، نفس ازدواج است نه وقوع آن به واسطه سند رسمى يا عادى. اما تاثيرى كه تحقق عقد نكاح ثانوى به موجب سند عادى بر اجراى چنين حقى براى زوجه اول مى گذارد، سنگين نمودن بار اثبات ازدواج مجدد زوج مى باشد كه مطابق قاعده «البينة على المدعى » و اصل «عدم »، برعهده زوجه مدعى وقوع چنين ازدواجى است ومطابق ماده 1291 قانون مدنى با اقرارزوج و يا با تنفيذ سند عادى ازدواج درمحكمه صورت مى پذيرد. سؤال سوم: هرگاه اجازه ازدواج مجدداز جانب دادگاه براى زوج صادر شده باشدو بر مبناى حكم صادره از دادگاه، زوج مبادرت به ازدواج مجدد كند، آيا زوجه اول حق اجراى شرط ضمن عقد نكاح رادارد يا خير ؟ طبق ماده 16 قانون حمايت خانواده،مصوب 1353، مرد نمى توانست باداشتن زن، همسر دوم اختيار كند مگر به شرط رضايت همسر اول، عدم قدرت همسر اول به ايفاى وظايف زناشويى وعدم تمكين زن از شوهر و... مطابق ماده 17 همان قانون، دادگاه درصورت امكان تحقيق از زن فعلى و احرازتوانايى مالى مرد و اجراى عدالت درمورد بند اول ماده 16 همان قانون(رضايت همسر اول) اجازه اختيارهمسر جديد را مى داد. در ادامه ماده 17براى همسر اول، حق مراجعه به دادگاه وتقاضاى صدور گواهى عدم امكان سازش محفوظ بود. و براى مردى كه خارج ازموارد مصرحه در ماده 16 اقدام به ازدواج مجدد كند و همچنين براى عاقد درصورت عالم بودن به تاهل مرد، مجازات حبس قرار داده شده بود. همچنانكه ذكرشد شوراى نگهبان طى نظريه شماره 1488 مورخ 9/5/63 مجازات مذكور درماده 17 را غير شرعى اعلام كرد كه معناى آن جرم زدايى از فعل «ازدواج مجدد زوج »بطور مطلق است; بنابراين چنانچه مردى با داشتن همسر، مبادرت به ازدواج مجددنمايد، عمل خلاف قانون و شرع انجام نداده است ; اما در خصوص ايجاد حق استفاده از وكالت اعطايى براى زوجه اول طبق شرط ضمن عقد نكاح براى مطلقه نمودن خود بايد اين سؤال را مطرح كردكه چنانچه عامل روى آوردن مرد به ازدواج مجدد، زوجه مشروط له بوده باشد، بدين صورت كه با در پيش گرفتن رفتار سوء، نشوز و عدم تمكين، يا اعلام رضايت با ازدواج مجدد، مرد مجوزتجديد فراش را از دادگاه كسب نموده باشد، آيا پس از ازدواج مجدد زوج، زوجه اول باز هم مى تواند از شرط ضمن عقدنكاح براى مطلقه نمودن خود به وكالت اززوج اقدام كند يا اينكه براى تحقق شرط،زوجه بايد كليه وظايف شرعى خود را درمقابل زوج اقامه نموده و عليرغم حسن رفتار و انجام تكاليف شرعى و قانونى توسط مشاراليها، زوج مبادرت به ازدواج مجدد كند؟ در خصوص سؤال فوق بايد قائل به دو نظر شد: مطابق نظر اول، از آنجا كه قرار دادن چنين شرطى در عقد نامه ها بطور عام وبدون هيچ قيدى، حق طلاق را به زن اعطاكرده است، چنانچه مرد به دليل سوء رفتارزوجه و عدم تمكين وى، و يا با اجازه ازدواج از دادگاه صالح يا بدون صدورچنين مجوزى اقدام به ازدواج مجدد كند،بايد به زوجه اول حق استفاده از وكالت اعطايى در ضمن عقد نكاح را داد. نظر ديگر كه منطقى تر و منصفانه تر به نظر مى رسد چنين استدلال مى كند: مسلم است كه در هنگام انعقاد عقد نكاح وامضاى شروط ضمن عقد، قصد بر اعطاى وكالت به زوجه به شرط انجام وظايف وتكاليف شرعى، قانونى و عرفى وى به عنوان يك همسر بوده است و در هرعقدى مشروط له وقتى مى تواند به شروط ضمن عقد متمسك شود كه خود،عامل به وجود آورنده زمينه تخلف ازشرط نباشد; يعنى تخلف مشروط عليه ازانجام شرط نبايد مستند به فعل مشروطله باشد. از طرفى در تمسك زوجه جهت اثبات شرط مندرج در عقدنامه ها(عدم تاديه نفقه زوجه براى مدت بيش از شش ماه) دفاع عدم استحقاق زوجه به دريافت نفقه از جانب زوج پذيرفته است وچنانچه زوج ثابت كند كه زوجه به دليل عدم تمكين، مستحق دريافت نفقه نبوده است، دادگاه احراز تحقق شرط فوق راتاييد نمى كند. در مورد شرط ازدواج مجدد زوج نيز بايد به اين مساله پرداخت كه آيا زوجه كليه وظايف شرعى و قانونى خود را به عنوان يك همسر انجام داده و بااين وصف زوج مبادرت به ازدواج مجددكرده است يا خير؟ پس چنانچه زوج پس از اثبات نشوز زوجه و صدور حكم مبنى بر الزام به تمكين زوجه از ناحيه دادگاه وعدم موفقيت دادگاه در اجراى حكم الزام به تمكين و در نتيجه صدور مجوز ازدواج مجدد و يا اعلام رضايت همسر اول برازدواج مجدد، تجديد فراش كند، ديگرنمى توان زوجه را وكيل در اجراى صيغه طلاق دانست. همچنين توجه به آثار سوءپذيرش نظر اول و قرار دادن چنين حقى براى زوجه بطور كلى، منطقى بودن نظريه ديگر را آشكار مى سازد; زيرا در صورت تمسك به نظر اول، به زوجه اجازه داده مى شود كه با در پيش گرفتن رفتار سوء وسوق دادن زوج به تجديد فراش، مبادرت به مطلقه ساختن خود كند. سؤال چهارم: در صورت احراز ازدواج مجدد زوج در دادگاه، آيا براى صدورمجوز طلاق لازم است زوجه حقوق خويش را بذل نمايد يا مى تواند بادريافت حقوق حقه خويش مبادرت به مطلقه كردن خود كند؟ در پاسخ سؤال فوق بايد اول به اين مساله پرداخت كه طلاق واقع شده توسطزوجه به وكالت از زوج از نوع طلاق بائن مى باشد يا رجعى ؟ توضيح اينكه طبق ماده 1145ق.م طلاقهاى بائن در چهار بند مقيد گرديده است و در بند 3 اين ماده به طلاقهايى اشاره شده كه زن به واسطه كراهت يكطرفه(خلع) يا كراهت دو جانبه(مبارات) با بذل فديه پيشنهاد طلاق را به مرد مى دهد و مرد نيز با قبول فديه موافقت خود را در جارى ساختن طلاق اعلام مى دارد. فديه در طلاق خلع مى تواند بين مهر يا معادل آن يا بيشتر ياكمتر از مهريه باشد و در طلاق مبارات ميزان آن نبايد زايد بر صداق باشد (مواد146 و 147ق.م) حال سؤال اين است: آياطلاقى كه زوجه به وكالت از زوج جارى مى سازد، بايد حتما از نوع خلع باشد وزوجه با بذل فديه مبادرت به طلاق كند يااينكه طلاق فوق، رجعى است و از آنجاكه نياز به بذل قسمتى از صداق و غير آن به عنوان فديه نيست، براى زوج نيز امكان رجوع در مدت عده وجود دارد؟ چنانكه ذكرشد مطابق ماده 1145ق.م طلاق در چهار مورد بائن است و با توجه به اينكه قانونگذار موارد طلاق بائن راحصر كرده است، برخى (4) عقيده دارند كه اصل بر رجعى بودن طلاق است و طلاقى كه توسط دادگاه به واسطه اثبات عسر وحرج زوجه و يا طلاقى كه زوجه به وكالت از زوج جارى مى سازد، از نوع طلاق رجعى است و در مدت عده، شوهرحق رجوع دارد. اما با در نظر گرفتن فلسفه چنين طلاقى بايد اذعان داشت كه قراردادن حق رجوع براى زوج در طلاقى كه زوجه به واسطه شروط ضمن عقد و به وكالت از زوج اجرا مى كند، غير منطقى است و باعث عبث شدن چنين وكالتى مى شود. از آنجا كه هرگاه زوجه با اثبات تحقق شرط ضمن عقد به مفرى براى رهايى از ادامه زندگى زناشويى با زوج دست مى يابد، پس از جارى نمودن صيغه طلاق به وكالت از زوج، زوج با رجوع خود عمل زوجه را محكوم به بطلان مى كند. قانون نيز تصريح مى داردطلاقهايى كه با اجازه دادگاه انجام مى شود، بائن است. حضرت آيت الله خويى در منهاج الصالحين در مورد طلاقى كه به واسطه عدم پرداخت نفقه به حكم دادگاه واقع مى شود، چنين مى فرمايد: «گفته شدهرگاه زوج از پرداخت نفقه خوددارى نمايد در صورتى كه زوجه استحقاق دريافت نفقه را دارد و زوجه نزد حاكم شكايت برد، حاكم در ابتدا زوج را امر به پرداخت نفقه يا طلاق مى نمايد و اگر زوج از انتخاب يكى از اين دو امر امتناع نمود،حاكم زن را طلاق دهد و ظهور بر اين است كه اين طلاق بائن است و زوج درمدت عده اجازه رجوع ندارد.» (5) دكتر حسن امامى نيز با ارائه اين نظرچنين بيان مى كند: «طلاقى كه زن خود رابه عنوان وكالت ضمن عقد مى دهد بائن است و زوج نمى تواند در عده، به آن رجوع نمايد; زيرا منظور طرفين از شرطوكالت زوجه در طلاق ضمن عقد، طلاق غير قابل رجوع بوده است و عقود، تابع قصد طرفين مى باشد». (6) همچنين درپاسخ به اين استدلال كه اصل بر رجعى بودن طلاق است و طلاقهاى بائن محصور در طلاقهاى ذكر شده در ماده 1145 قانون مدنى است، مى گويد: «ايرادبه آنكه قانون مدنى طلاق مذكور در بالا رادر رديف طلاقهاى بائن در ماده 1145 به شمار نياورده است وارد نمى باشد; زيراماده فوق در مقام بيان طلاقهايى است كه طبيعتا بائن است و طلاقهايى كه زن در اثرشرط وكالت خود مى دهد به جهات خارجى بائن گرديده است. (7) طرفدار ديگر اين نظر دكتر مهرپور نيزدر اين رابطه اظهار مى دارد: اصل رجعى بودن طلاق و منحصر بودن طلاق بائن به موارد خاص مذكور در قانون با توجه به طبيعت طلاق است كه در شرع و قانون مدنى پذيرفته شده و حتى در خلع ومبارات هم اين مرد است كه رضايت به قبول فديه و تصميم به طلاق مى گيرد،ولى وقتى شوهر خود تصميم به طلاق نمى گيرد، بلكه به حكم قانون و طبق حكم دادگاه مكلف به دادن طلاق مى شود و ياحتى در صورت امتناع او، حاكم طلاق راواقع مى سازد، رجعى بودن طلاق مفهومى ندارد و بايد گفت طبيعت طلاق در چنين مواردى بائن بودن و عدم امكان رجوع زوج را اقتضا مى كند. (8) مطابق تبصره ماده 8 قانون حمايت خانواده مصوب 1353 طلاقى كه به موجب اين قانون و بر اساس گواهى عدم امكان سازش واقع مى شود، فقط درصورت توافق كتبى طرفين در زمان عده قابل رجوع است همچنانكه قبلا ذكر شددر ماده 8 در صورت تحقق بندهاى يك الى چهارده به زن يا شوهر حق مراجعه به دادگاه و درخواست صدور گواهى عدم امكان سازش داده شده بود. هرچند بيشتربندهاى ماده فوق در حال حاضر به عنوان شروط ضمن عقد نكاح در عقدنامه ها قيدگرديده است; اما ماده 8 در حال حاضرقابليت اعمال ندارد: زيرا مطابق ماده 1133 قانون مدنى، زوج هر وقت بخواهدمى تواند زن خود را طلاق دهد و در مورداستناد زوجه به بندهاى اين ماده، در دوحالت مى توان بدون رضايت زوج، طلاق را جارى ساخت; حالت اول اثبات عسر وحرج زوجه به واسطه تحقق يكى ازحالتهاى مذكور در ماده 8 است و حالت ديگر وقتى است كه بندهاى فوق بصورت شروط ضمن عقد در نكاحيه ذكر شده باشد. در خصوص نوع طلاق وكالتى توسطزوجه بايد گفت از آنجا كه وكيل داراى كليه اختيارات تفويض شده موكل است،نوع طلاق به انتخاب زوجه است و اومى تواند با انتخاب نوع طلاق، خود رامطلقه كند و در صورت انتخاب طلاق خلع و بذل فديه - كه معمولا قسمتى ازمهريه يا نفقه معوقه مى باشد از جانب زوج قبول بذل نموده و خود را مطلقه مى كند. حال چنانچه زوجه طلاق رجعى را انتخاب كند، مى تواند كليه حقوق خويش را همچون مهريه مافى القباله ونفقه ايام، از زوج مطالبه كند. در عوض براى زوج نيز امكان رجوع در ايام عده محفوظ است; هرچند عملا هيچگاه زوجه چنين انتخابى نمى كند و با بذل قسمتى هرچند ناچيز از مهريه امكان رجوع را از زوج سلب مى كند. در طلاق بائن نيز مى تواند مطالبه مهريه كند حتى بدون درخواست و وقوع طلاق نيزمى تواند مهريه را وصول كند. مطالبه مهريه ربطى به طلاق بائن يا رجعى ندارد.اما طلاق اگر خلع يا مبارات باشد بائن است. آخرين سؤال قابل طرح در اين مقاله در خصوص الزام يا عدم الزام زوجه متقاضى طلاق، بر ثبوت عسر و حرج است; با اين توضيح كه در صورت ازدواج مجدد زوج، آيا زوجه تنها در صورتى مى تواند از شرط ضمن عقد استفاده كندكه بروز عسر و حرج خويش را با ازدواج مجدد زوج اثبات نمايد يا اينكه صرف اثبات ازدواج مجدد زوج كافى مى باشد؟ چنانكه مى دانيم در قوانين فعلى زوجه در دو صورت امكان مراجعه به حاكم وصدور مجوز طلاق بدون رضايت زوج رادارد: حالت اول در موارد خاص است كه در قانون مدنى ذكر شده و عبارتند ازغيبت زوج به مدت چهار سال مندرج درماده 1029 قانون مدنى، استنكاف شوهراز دادن نفقه و عدم امكان الزام وى به انفاق به شرح مندرج در ماده 1129 وحالت دوم حكم مندرج در ماده 1130قانون مدنى و ثبوت عسر و حرج زوجه در صورت دوام زوجيت است. طبق ماده 1130 قانون مدنى اگر دوام زوجيت موجب عسر و حرج زوجه باشد، وى مى تواند با اثبات عسر و حرج خويش دردادگاه درخواست طلاق كند. در مقايسه مواد 1029 و 1129 باماده 1130 قانون مدنى بايد گفت با احرازحالتهاى مندرج در مواد 1029 و 1129بدون احراز عسر و حرج زوجه، حاكم مى تواند حكم طلاق را صادر كند; اما درماده 1130، مقنن بروز كليه حالتهايى راكه دوام زوجيت موجب عسر و حرج زوجه شده است، دليل صدور مجوزطلاق بدون رضايت زوج مى داند; ازجمله غيبت زوج كه به چهار سال تمام نرسيده باشد، ازدواج مجدد زوج و ترك انفاق. احراز عسر و حرج زوجه با دادگاه است و در صورت بروز عسر و حرج ، حاكم به نمايندگى از زوج، طلاق را جارى مى سازد. در خصوص طلاق ناشى از شروط ضمن عقد نكاح بايد گفت از آنجا كه مطابق ماده 1119 قانون مدنى تنها اثبات تحقق شرط در محكمه و صدور حكم نهايى دادگاه براى مطلقه نمودن لازم شمرده شده است و با توجه به اينكه مواردى كه مطابق ماده 1130 قانون مدنى موجب عسر و حرج زوجه مى شود،احصا نگرديده و بدون قرار دادن علت ايجادى عسر و حرج به صورت شرطضمن عقد نيز براى راهيابى به مجوزطلاق مى توان به آن تمسك جست، لذابراى اجراى حق وكالت زوجه در طلاق مستند اگر شروط ضمن عقد نكاح نيازى به اثبات عسر و حرج از جانب زوجه به واسطه تحقق شروط ضمن عقد نيست ودادگاه صرفا پس از احراز تحقق شرط مى تواند به زوجه وكالت در طلاق بدهد.دكتر كاتوزيان در اين باره چنين مى گويد:«موجب عسر و حرج در توكيل براى طلاق جنبه نوعى و عرفى ندارد. و زن وشوهر مى توانند هر اتفاقى را كه مايلند،شرط تحقق وكالت قرار دهند. در واقع بررابطه آنان در اين وكالت، تراضى وقرارداد، حكومت مى كند نه قانون و عرف.وگرنه بر اين وكالت و حكم ماده 1119فايده اى بار نمى شود و حقى افزون برماده 1130 براى زن به وجود نمى آيد;زيرا عسر و حرج به حكم قانون، سبب ايجاد حق طلاق مى شود و نيازى به وكالت شوهر ندارد.» (9) همانگونه كه در ابتدا بيان شد مطابق حديث نبوى «الطلاق بيد من اخذبالساق » و ماده 1133 قانون مدنى، طلاق در دست زوج مى باشد و قرار دادن شروطضمن عقد نكاح كه زن را وكيل در اجراى طلاق مى سازد يا اثبات عسر و حرج كه حاكم به نمايندگى از زوج ممتنع طلاق راجارى مى كند همگى استثنا و فروع خلاف اصلند. با توجه به آثار اجتماعى عقد نكاح واهميت خانواده در تربيت نسل آينده،قضات محترم بايد در احراز تحقق هريك از شروط ضمن عقد و صدور مجوز طلاق براى زن به وكالت از زوج، نهايت احتياط را معمول دارند. منابع: - ارث: دكتر محمد جعفر جعفرى لنگرودى ، انتشارات گنج دانش، 1363، چاپ اول ، جلد 1 و 2 - بررسى ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران: دكتر حسين مهرپور، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم - حقوق مدنى: دكتر حسن امامى، كتابفروشى اسلاميه، 1368، چاپ چهارم، جلد 4 - حقوق مدنى - خانواده: دكتر ناصر كاتوزيان، چاپخانه بهمن، شركت انتشار، تابستان 1371، چاپ سوم - منهاج الصالحين: آيت الله العظمى ابوالقاسم خويى، بيروت، انتشارات دارالزهراء، چاپ بيستم پى نوشتها: 1) نساء، 3 2) ماده 1133 قانون مدنى: «مرد مى تواندهروقت كه بخواهد زن خود راطلاق بدهد. » 3) حقوق مدنى خانواده، دكتر ناصر كاتوزيان، ج 1، ص 256 4) ارث، محمد جعفر جعفرى لنگرودى، ج 1،ص 219 5) منهاج الصالحين، آيت الله العظمى سيدابوالقاسم خويى، ج 2، مساله 1649 6) حقوق مدنى، دكتر حسن امامى، ج 4،ص 375 7) همان منبع، ص 376-377 8) بررسى ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران،دكتر حسين مهرپور، ص 62 9) حقوق خانواده، دكتر ناصر كاتوزيان، ج 1،ص 267 ليلا اسدى - مدرس


   
+ مریم میرنژاد ۱۳۹۰/۰۵/۱۹

به عقیده جامعه‌شناسان، ازدواج، پیوند دو جنس مخالف، برپایه روابط پایاپای جنسی است.1 از سوی دیگر، روابط جسمانی بین دو انسان از دو جنس مخالف، به خودی خود، کافی نبوده، مستلزم انعقاد قرارداد اجتماعی‌ای است که این گونه روابط جسمانی را مشروعیت بخشد. به عبارت دیگر، تحقّق ازدواج، وابسته به تصویب اجتماعی است. 

در مقایسه با دیگر ارتباطات ،ازدواج، ارتباطی است که تأمین نیازهای بی‌نظیری را برای افراد در ابعاد مختلف عاطفی، روانی، اجتماعی، زیستی و... به همراه می‌آورد. از این رو در دین مبین اسلام، روایات بی‌شماری داریم که بر ضرورت ازدواج در بین جوانان تأکید بسیار دارند؛ امّا با توجّه به همه تأکیدات و ضرورت‌های فردی و اجتماعی برای ازدواج، امروز، شاهد افزایش میانگین سن ازدواج در میان جوانان و مُعضلی به نام کاهش میزان ازدواج در کشور هستیم. بر این اساس، بالا رفتن سن ازدواج در ایران، مسیری را می‌پیماید که بیم آن می‌رود در اینده‌ای نه چندان دور، کشور، با بحران ازدواج رو به رو شود و مشکلات فراوان اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ناشی از تأخیر در ازدواج، در جامعه رواج پیدا نموده، در افکار جامعه نیز موجّه جلوه کند.. 

در ادامه، مهم‌ترین عواملی را که در شکل‌دهی به بحران ازدواج مؤثّر هستند، به اجمال، مورد بررسی قرار می‌دهیم:
بررسی عوامل بحران ازدواج
1. عوامل جمعیت‌شناختی

عوامل جمعیت‌شناختی، شامل تغییرات جمعیتی و ساختار جمعیتی در یک جامعه است. در ایران، تعییرات جمعیتی به دو دلیل عمده، باعث ایجاد بحران ازدواج گردیده است. عواملی همچون: وقوع جنگ تحمیلی که توازن بین مردها و زن‌ها را در اثر به شهادت رسیدن مردان، تحت تأثیر قرار داد و همچنین پدیده مهاجرت که طی آن، مردها از روستاها به شهرها مهاجرت نموده و دخترهای روستایی، دارای موقعیت کمتری برای ازدواج گردیده‌اند. در واقع، ساختار جمعیت به این نکته اشاره دارد که سنّ ازدواج، تحت تأثیر شرایط اجتماعی و اقتصادی قرار دارد.
2. عوامل فرهنگی

از آن جا که در عُرف ایران، سنّ زنان در هنگام ازدواج باید کوچک‌تر از مردان باشد و به دلیل این که مردان در مقایسه با زنان در سنین پایین‌تر، آمادگی تشکیل خانواده را ندارند، بنا بر این، سنّ ازدواج، خود به خود بالا می‌رود.

یک عامل فرهنگی دیگر، پدیده فرار مغزهاست. متأسفانه فرهنگ و عرف و قوانین در ایران، مشوّق نخبگان و تحصیلکردگانِ مرد، برای خروج از کشور است، در حالی که برای نخبگان و تحصیلکردگان زن، محدودیت‌زاست.

از سویی، گسترش تجمّل‌گرایی و ارزش‌های مادّی نیز تا حدّ زیادی بر روی ملاک‌های همسر‌گزینی تأثیر گذاشته است. به طوری که امروز، یکی از فاکتورهای اصلی افراد برای انتخاب همسر، مادّیات است و این طبیعی است که جوانان برای به دست آوردن دارایی، نیاز به پیش‌زمینه‌هایی چون تحصیلات، زمان، موقعیت شغلی و ... دارند که همگی این عوامل، در افزایش سنّ ازدواج و پدیده بحران ازدواج، مؤثّرند.
3. عوامل اجتماعی

تعییرات اجتماعی، تضاد هنجارها و نقش‌های اجتماعی، روابط متقابل انسان‌ها را تحت تأثیر قرار داده است. تغییر این روابط، خود به خود تغییر نگرش، تغییر نیازها و چگونگی همسر‌گزینی را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. اگر در گذشته، ازدواج، پیوند مقدّسی بود که به سادگی سر می‌گرفت، امروزه این پدیده، به شکل پیچیده‌ای دارای جنبه‌هایی گردیده است که به سادگی مهیا نمی‌شوند. بالا رفتن آمار طلاق، جرایم و آسیب‌های اجتماعی، به نوعی ترس از گزینش همسر مناسب را ایجاد کرده و همه این عوامل، باعث شده‌اند تا نرخ ازدواج، کاهش پیدا کند. 

افزایش روابط ناسالم پیش از ازدواج، بی‌اعتمادی و وسواس، همگی سنّ ازدوج را بالا برده و حتی در برخی موارد، تجرّد قطعی را سبب شده‌اند.

عوامل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ذکر شده، همگی بیانگر این قضیه بودند که در کشور، بحرانی به نام «تأخیر در ازدواج» یا حتی «عدم ازدواج» وجود دارد که باید به عنوان آسیبی جدّی، مورد بحث و بررسی قرار گیرند. شاید عوامل جمعیت‌شناختی به راحتی و در کوته مدّت، قابل کنترل نباشند. 

گرچه بررسی عوامل اقتصادی نیز در این حیطه ضرورت دارد، امّا آنچه ما در این جا قصد تبیین دقیق آن را داریم، بررسی عوامل اجتماعی و به عبارت واضح‌تر، پدیده‌ای است که در این جا تحت عنوان «آسیب‌های اجتماعی»، ازدواج را در جامعه ما با مخاطره، رو به رو ساخته است. بدین جهت، ابتدا باید منظورمان از آسیب‌های اجتماعی را واضح‌تر بیان کنیم.
آسیب‌های اجتماعی

آسیب‌های اجتماعی، پدیده‌ای است که جوامع گوناگون، برحسب وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود با انواع متفاوتی از آن رو به رو هستند. در همه جوامع انسانی، اصطلاح آسیب‌های اجتماعی، در مورد رفتار و عملکرد عدّه‌ای اطلاق می‌شود که اعمالی خلاف قانون، چارچوب یا موازین مذهبی و اجتماعی جامعه انجام می‌دهند. هر چند تفاوت فرهنگ‌ها و ایین‌های مذهبی، سبب می‌شود که عملی در یک جامعه، خلاف و در جامعه دیگر، مورد قبول و پسندیده باشد. برای مثال در کشور ایران، اعمالی جرم محسوب می‌شوند که فرد در صورت ارتکاب آنها به قصاص، دیات، حدود و یا تعزیرات محکوم شود. از میان آسیب‌های متعدّد اجتماعی، اعتیاد و فحشا، بیش از بقیه مخاطره‌‌آمیز هستند. دامنه این دو آسیب اجتماعی، به حدّی وسیع است که خود به خود بر دیگر عوامل جمعیت‌شناختی، اقتصادی و فرهنگی مؤثر در بحران ازدواج مؤثرند.
1. روسپیگری

در مقاله «پیرامون روسپیگری در شهر تهران»، روسپی چنین تعریف شده است: «روسپی، زنی است که از راه خودفروشی، امرار معاش می‌کند و جز این، پیشه‌ای ندارد و تحت نظامات خاصی، به این پیشه و کار خود ادامه می‌دهد».2 بنا بر این، با توجه به تعریفی که در بالا آمد، پدیده روسپیگری، خود به خود با مشکلات اقتصادی، پیوند خورده است؛ امّا اقتصاد، تنها زمینه‌ساز این معضل اجتماعی نیست و برخی زمینه‌ها در هر دو جنس (زن و مرد)، زمینه‌ساز شیوع روسپیگری است. عدم پایبندی به آموزه‌های دینی، عدم تربیت صحیح خانوادگی، شکست در یافتن همسر ایده‌آل، تنوّع‌طلبی جنسی و... از دیگر عواملی هستند که این پدیده را تحت‌الشعاع خود دارند؛ امّا مهم‌تر از اینها، پیامدهایی است که پدیده روسپیگری به همراه دارد. از آن جا که این آسیب اجتماعی، به طور موقّت، نیاز جنسی را مرتفع می‌کند، سبب می‌شود که جستجو برای ازدواج به تأخیر بیفتد یا از بین برود. از سوی دیگر، وجود این پدیده، بی‌اعتمادی دو جنس به یکدیگر را بیشتر می‌کند. همچنین دسته‌ای (هرچند اندک) از مردان، به دلایل متعدد اقتصادی ـ فرهنگی که آمادگی ازدواج و پذیرش مسئولیت را ندارند، به این طریق، دوره‌ای را سپری می‌کنند که این دوره به خودی خود، بر طول مدّت سنّ تأخیر ازدواج می‌افزاید. دیگر آن که راه‌کارهای دینی‌ای چون صیغه (ازدواج موقّت) برای سالم‌سازی روابط بین دو جنس مخالف، به درستی در فرهنگ ما جا نیفتاده است و به این دلیل، افراد، ترجیح می‌دهند دارای روابط پنهان غیر مشروع باشند تا مسئولیت و تکلیفی برایشان نداشته باشد و دیگر آن که در اینده، وقتی تصمیم به ازدواج گرفتند، از گذشته خود، سابقه‌ای به جای نگذارند.

گذشته از گناهان بسیاری که این پدیده شوم (روابط آزاد جنسی) دارد و تأثیر مخرّب آن که زندگی فردی و حیات اجتماعی را به مخاطره می‌اندازد، شانس ازدواج را برای زنان روسپی، به صفر، کاهش می‌دهد و بر روی قدرت انتخاب و حسّ زیبایی‌شناسی مردان نیز تأثیر می‌گذارد. به طوری که مردانی که با زنان متنوّع رو به رو می‌شوند، دیگر به راحتی دست به انتخاب همسر نمی‌زنند.
2. فحشا

فحشا در جامعه، گذشته از این که عوامل فرهنگی و اجتماعی را تحت تأثیر قرار می‌دهد، به دلیل آن که نیاز اقتصادی دسته‌ای از زنان مجرم را برآورده می‌سازد، متأسفانه، باعث افزایش مبادرت به این کار از سوی برخی دیگر از زنان نیز می‌شود، به طوری که معدود زنانی که نیاز مالی دارند و به راحتی، قادر به یافتن شغل نیستند، متأسفانه به این پدیده، به عنوان راه‌کار کسب درآمد نگاه خواهند کرد؛ امّا همین درصد کم می‌تواند جمعیت گسترده‌ای از مردان را از ازدواج، منصرف کند که در نهایت، آسیب این قضیه، متوجه خود زنان هم خواهد بود.
3. اعتیاد

پدیده آسیب‌زای دیگری که مانع ازدواج می‌شود، یا آن را به تأخیر می‌اندازد، «اعتیاد» است. اعتیاد را به «عادت کردن» و یا «خود را وقف عادتی نکوهیده کردن» معنا کرده‌اند.3 اگر نیم‌نگاهی به این پدیده نیز داشته باشیم، درخواهیم یافت که پیامدهای اعتیاد نیز جامعه، فرد و خانواده را از نقطه نظر عوامل اقتصادی، اجتماعی و روانی و جسمی، با مشکلاتی رو به رو می‌سازد.

از نقطه نظر اقتصادی، پیامدهای ناشی از اعتیاد به مواد مخدّر عبارت‌اند از: بیکاری، ضعف مالی در ازای خرید مواد مخدّر و... که این موارد خود به خود، آمادگی برای ازدواج را از بین می‌برد. عوارض روانی و شخصیتی پدیده اعتیاد هم شامل ضعف اراده، عدم مسئولیت‌پذیری، ضعف شخصیتی، برهم خوردن تعادل روانی، داشتن شخصیت متزلزل، عدم اعتماد به نفس و... می‌شود که همگی اینها سبب می‌شوند که شخصیت سالم از فرد گرفته شود و هیچ نوع انگیزه و رغبتی برای ازدواج وجود نداشته باشد. به علاوه آن که موارد ذکر شده، برای دختران نیز کوچک‌ترین جذبه‌ای به همراه نخوهد داشت تا فرد معتاد را به همسری برگزینند.

از عوارض اجتماعی اعتیاد نیز می‌توان به ایجاد گروهی بیکار در سنّ اشتغال و همین‌طور دزدی برای تأمین هزینه‌های مواد مخدّر اشاره کرد و بدتر، آن که خود این معضل، به تنهایی، زمینه‌ساز یکسری از آسیب‌های دیگر چون فحشا و تکدّی‌گری نیز می‌شود. 
سخن آخر

بدیهی است که آسیب‌های بسیار زیادی وجود دارند که به طور مستقیم یا غیر مستقیم، مانع ازدواج هستند. از پدیده هوس‌رانی و چشم‌چرانی گرفته تا آسیب‌های شدیدتری چون فحشا؛ امّا ما در این مقاله، به گسترده‌ترین و مهم‌ترین آنها اکتفا نمودیم.

قید و بندهای ناشی از ازدواج، اگر چه ممکن است فرد را از درک فرصت‌های بسیاری برای خوش‌گذرانی و تنوّع‌طلبی محروم کنند و یا حتی با بحران‌های موقّت اقتصادی در مسیر تأمین معاش مواجه سازد، امّا همین قیدها خود به خود، رستگاری و آرامش و موفقیت در درازمدّت را برای فرد به دنبال می‌آورند.

مجموعه تعالیم دین مبین اسلام، برای تأمین و رضایت فرد و جامعه و رستگاری است. در سوره نور، ایات مبارک 32 و 33 می‌فرماید: «افرادی که امکان ازدواج دارند، حتماً اقدام نمایند و کسانی که زمینه آن را ندارند، با عفّت و خویشتنداری، دعا کنند که خداوند برایشان فراهم سازد».

پی‌نوشت‌ها:

1 . جامعه شناسی خانواده و ازدواج، آندره میشل، مترجم: فرنگیس اردلان، تهران: دانشگاه تهران، اوّل، 1354.

2 . آسیب‌های اجتماعی در ایران (مجموعه مقالات)، تهران: آگه، 1383.

3 . ماه‌نامه معرفت، تیرماه 1384، مقاله: «علل و گرایش به اعتیاد و راه‌های پیشگیری و درمان»، داوود صفا.


منابع بیشتر برای مطالعه:

ـ شیوه‌های درمان مفاسد اجتماعی، علی اکبر بابازاده، تهران: کوکب، 1381.

ـ آسیب‌شناسی اجتماعی (جامعه‌شناسی انحرافات)، هدایت الله ستوده، تهران: آوای نور، 1379.


پدیدآورنده: سمانه خالدی
حدیث زندگی :: فروردین و اردیبهشت 1386، شماره 34


   
+ مریم میرنژاد ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
(در جامعه یهود) اجرای سنتی مراسم ازدواج در زیر یک سایبان، کنایه از آن است که ازدواج بیشتر برای ایجاد یک خانه و کاشانه است تا برقراری یک رابطه. از نظر سنتی، ازدواج تنها به دو نفر مربوط نمی شود، بلکه اتحادی است که در میان دو خانواده به وجود می آید بنابراین جشن ازدواج مستلزم حضور خانواده ی گسترده ی دو طرف است. این نکته دلیلی است بر کثرت تعداد شرکت کنندگان در جشن های ازدواج، که معمولا با حضور 300 نفر میهمان یا بیشتر برگزار می شود. 
الف- ازدواج یهود با غیر یهود 
یهودیان سنتی همواره مخالف سرسخت ازدواج یهودی با غیر یهودی بوده اند. هنگامی که انسان محوریت خانه را در یهودیت مورد توجه قرار می دهد، این امر آن قدرها تعجب آور نیست، اما اغلب دلیل این نکته را درست درک نمی کنند. علت آن که یهودیان نمی خواهند فرزندانشان با غیر یهودی ازدواج کنند آن نیست که احساس می کنند یک همسر غیر یهودی به قدر کافی خوب نیست ، بلکه بدان دلیل است که یک همسر غیر یهودی هر چقدر هم که خوب باشد قادر نیست به یک فرزند یهودی کمک کند تا سرنوشت و نقش اساسی خود را که گسترش ملت یهود و زنده نگهداشتن میراث یهود است ، ایفاء نماید. 
یهودیان مترقی، که موضعی نسبتا آزادمنشانه نسبت به آینده دارند، دریافته اند که بسیاری از همسران غیریهودی به یهودیت رو می آورند، و در گذشته، والدینی که فرزندشان با غیر یهود ازدواج می کرد، لباس عزا به تن می نمودند و کم نبودند والدینی که دیگر هرگز با فرزندشان صحبت نمی کردند. 
ب- مسائل جنسی
در جهان یهود، موضوعات جنسی لزوما از محرمات نیست و هرگز چنین نبوده است . مثلا ، احکام مربوط به روابط جنسی را کودکان بسیار جوان مطالعه می کنند، حیض، مضاجعت و شرمگاه مرد و زن جنبه-های ضروری زندگی محسوب می گردد، که در محاورت از آنها اجتناب نمی شود. 
ج – روابط جنسی 
در طول زمان و حداقل تا همین اواخر، تعداد فرزندان حاصل از روابط غیر زواجی در جامعه یهود در مقایسه با ارقام جوامع وسیع تری که یهودیان در آن زندگی می کنند، معدود بوده است . 
دلیل آن که پذیرش فرزند برای والدین یهودی سنتی بسیار دشوار بوده است. 
شایان ذکر است که یکی از ده فرمان، حرمت زناست و یکی از سه قانونی که مجازات آن اعدام است زنا و زنای با محارم می باشد به نظر می رسد که این قانون نشان دهنده ی آن است که قداست خانواده به حدی است که نقض آن برابر می باشد با فدای جان


   
+ مریم میرنژاد ۱۳۹۰/۰۵/۱۹
به گفته متخصصان راز دوام ازدواج ارتباط است و اکنون به این نتیجه رسیده اند که ارتباط کلید زندگی طولانی نیز هست.
به نقل از realthday، تحقیقی که روی زوج ها انجام شد نشان داد آن هایی که آزادانه احساسات خود را بیان می کنند نسبت به آن هایی که نسبت به این قضیه بی میل اند، بیشتر عمر می کنند.
زوج هایی که عصبانیت و ناراحتی خود را بروز نمی دهند، زودتر می میرند.
به گفته یکی از محققان دانشگاه میشیگان، بدترین کار ممکن این است که زوجین عصبانیت خود را بروز ندهند و مدام راجع به آن فکر کنند و این کار برای طول عمر بسیار مضر است. در تحقیقی که این محققان روی 192 زوج طی 17 سال انجام دادند مشخص شد که 14 درصد از زوج ها افرادی بودند که خشم خود را بروز نمی دانند و در حل مشکلات یکدیگر ناتوان بودند و در زمان حل مشکل تنها با یکدیگر جدال می کردند. علاوه بر در نظر گرفتن بیماری قلبی و مصرف دخانیات، زوج هایی که احساسات و خشم خود را بروز نمی دادند زودتر از زوج های دیگر جان خود را از دست دادند


   
+ مریم میرنژاد ۱۳۹۰/۰۵/۱۹

محدوده سني مناسب براي ازدواج : 
محدوده سني مناسب براي بارداري 18 تا 35 سال و مناسب ترين زمان 20 تا 30 سالگي است . ازدواج زود هنگام و تجربه اولين بارداري در سنين رشد ( پيش از 18 سالگي )موجب از دست رفتن ذخاير مغذي بدن , كاهش رشد در مادر جوان افزايش آسيب پذيري وي در برابر كمبود تغذيه اي و مشكلات بسيار ميشود . از سوي ديگر بارداري پس از 35 سالگي نيز خطرات مشكلات فراواني را به همراه دارد.در ادامه به نكاتي در اين مورد مي پردازيم . 

بارداري در سنين نوجواني ( زير 18 سال ) :
نوجواني دوران گذار از كودكي به سمت بزرگسالي است و در اين دوران حساس كودك به تدريج خصوصيات خود را از دست مي دهد و به سمت بزرگسالي تغيير شخصيت مي يابد .بارداري نيز از دوره هاي بحراني است كه فرد با تصوير نسبتاّ مشخصي از خويش به سمت تصوير اجتماعي تر (مادر) تغيير هويت مي دهد .دختري كه در سنين نوجواني ازدواج مي كند مجبور است همزمان با دو بحران رشد و پختگي شخصيت دست و پنجه نرم كند كه نتيجه رضايت بخش نيز كمتر حاصل مي شود .رشد ناكامل دردوران نوجواني , رها كردن تحصيل , تعداد زياد فرزندان , خانواده ناپايدار, نياز حمايت بيشتر اطرافيان و جامعه و فزندان ناسالم مسائلي است كه او با آنها روبه رو است . در سنين نوجواني حاملگي نسبت به سنين بالاتر اغلب بدون برنامه قبلي و نا خواسته است . بارداري در اين سنين تاثير منفي بر وضعيت فيزيكي , اجتماعي و اقتصادي دختر نوجوان دارد , ضمن اينكه او صاحب فرزندي آسيب پذير مي شود . دختر نوجوان در اين سن از خويش يك تصوير شخصي ضعيف دارد , هويت او ناكامل است و هنوز هم مهارتهاي لازم براي شكل دادن به هويت كودك خويش را نيافته است و اين كودك- مادر در برخورد با برآوردن نيازهاي فرزند خويش هنوز كاملاّ مجهزآماده نشده است.بارداري در سنين نوجواني با افزايش خطرات مامايي و عوارض ناشي اجتماعي همراه است . خطرات و عوارض مامايي در اين سنين دو برابر سنين بالاتر است . 
كم خوني , فشار خون حاملگي (PI H), مرگ جنين , بيماريهاي مقاربتي (STD) و زايمان زودرس از جمله اين عوارض است . بخصوص خطر فشار خون حاملگي , اگر بارداري 24 ماه بعد از شروع عادت ماهيانه اتفاق افتد بسيار است .در دختران زير 25 سال احتمال عدم تناسب ميان سر جنين و لگن مادر به علت رشد ناكافي لگن ,بسيار بيشتر است و اين امر منجر به شيوع بيشتر سزارين در اين سنين مي شود كه خود عوارض و خطرات فراواني براي مادر به همراه دارد .در اينگونه مادران زايمانهاي غير طبيعي مثل زايمان طولاني و يا زايمان فوق العاده سريع بيشتر است كه هر دو مي تواند منجر به عوارض جبران ناپذير زيادي در نوزاد گردد . زنان نوجوان بعد از زايمان بيش از ديگران دچار خونريزي و عفونت مي شوند . 
نوجواني دوران افزايش نيازهاي تغذيه اي بدن مي شود و حتي ذخاير غذايي قبلي را نيز به سرعت مصرف مي كند. تغذيه ناكافي در اين سنين و عدم بر آورده شدن نياز تغذيه اي بدن در دوران رشد همراه با حاملگي و عدم آگاهي كامل نسبت به تغذيه خويش , منجر به زايمان نوزاد با وزن كم مي شود و اين امر نيز افزايش مرگ و ميردوران نوزادي و نيز عقب ماندگي ها, معلوليت ها ي سيستم عصبي و اختلالات رشدي را به همراه دارد.معمولاّ در زنان باردار نوجوان حتي در صورت كفايت انرژي وارد شده به بدن ,كلسيم , آهن و ويتامينهاي A وC كافي نيست و آنها از كمبود اين مواد رنج مي برند .
بارداري در سنين پايين مي تواند اختلالاتي را در مادر ايجاد كند, از جمله مسموميت حاملگي , خونريزي در سه ماهه اول و سوم بارداري , كم خوني و مشكلات بارداري و زايمان .
به طور كلي بارداري در سنين پايين موجب مي شود كه ميزان مرگ ومير مادران دو و نيم برابر نسبت به حاملگي در سنين 20 تا 24 سالگي افزايش مي يابد . از طرفي كودكان اين مادران عمدتاّ نارس و كم وزن هستند وامكان مرگ آنان در سال اول زندگي بيشتر است . همچنين احتمال به دنيا آوردن نوزاد با وزن بسيار كم ( كمتر از 1500 گرم ) توسط مادران زير 18 سال , نسبت به كل جمعيت در سنين باروري تقريباّ دو برابر است. 

بارداري در سنين بالاي 35 سال :
به دليل اينكه شيوع اكثر بيماريهاي مزمن با بالا رفتن سن افزايش مي يابد .ميزان عوارض بارداري نيز در خانمهاي مسن بيشتر است .افزايش سن عامل خطر ساز مهمتري براي بروز عوارض در حين زايمان است تا تعداد فرزنداني كه خانم باردار به دنيا آورده است .عوارض بيماري قند و فشار خون ناشي از بارداري در خانمهاي بالاي 35 سال در مقايسه با آنان كه در سنين ايده آل 20 تا 25 سال باردار شده اند بيشتر ديده مي شود .احتمال وقوع بيماريهايي شامل اختلالات قلبي و عروقي, بافت همبند, كليوي و ريوي با افزايش سن خانم باردار افزايش مي يابد .امكان خونريزي ناشي از جدا شدن زودرس جفت و جفت سر راهي در خانمهاي بالاي 35 سال بيشتر است.احتمال زايمان طولاني و سزارين نيز در اين زنان بيشتر است .ميزان مرگ در مادران باردار مسن بيشتر است .در تحقيقي در آمريكا مشاهده شده كه ميزان مرگ در مادران 35 تا 39 ساله نسبت به مادران 20 تا 34 ساله نزديك به چهار برابر بيشتر است .
بارداري خارج از رحم يكي از علل مرگ مادران است كه با بالا رفتن سن مادر شيوع آن افزايش مي يابد.احتمال عوارضي براي جنين و نوزاد سقط خود به خود ,سقط انتخابي , مرده زايي ,ناهنجاريهاي مادر زادي و تولد نوزاد كم وزن ( ميزان به دنيا آوردن نوزاد كم وزن در زنان بالاي 35 سال حدود دوبرابر زنان جوانتر است) با افزايش سن مادر بيشتر مي شود .احتمال داشتن نوزاد با جثه درشت كه امكان زايمان سخت را افزايش مي دهد ,در مادران بالاي 35 سال بيشتر است , شيوع تولد نوزاد با وزن بالاي 4 كيلوگرم در زنان بالاي چهل سال ,دو برابر شيوع آن در جمعيت عمومي زنان باردار است .ميزان مرگ نوزاد در سال اول زندگي ,بعد از 35 سالگي مادر بتدريج افزايش مي يابد .زايايي با افزايش سن كاهش مي يابد .وجود ناهنجاريهاي كروموزومي در نوزادان متولد شده از مادران 45 سال به بالا پنج درصد بيشتر است . 

عوارض بارداري براي مادر و جنين در زنان چندزا :
خانم چندزا خانمي است كه پنج بار يا بيشتر زايمان كرده باشد .و حداقل وزن نوزاد او 50 گرم است .در اينگونه زنان فشار خون بالا ,جدا شدن زودرس جفت ,نماي غيرطبيعي جنين, سزارين و خونريزي بعد از زايمان بسيار ديده مي شود كه همه اينها منجر به افزايش ميزان مرگ مادران مي شود .بيماريهايي نظير بيماري قند و فشار خون بالا در اينگونه زنان چند برابر است .مشكلات مامايي در زنان چندزا بيشتر است زيرا رحم حاوي عضله كمتر و بافت همبندي بيشتر است كه هر دو منجر به شل شدن رحم بعد از زايمان و نماي غيرطبيعي جنين در رحم مي شود .امكان حاملگي چندقلو در زنان چندزا دوونيم برابر حاملگي در زنان ديگر است .
خطر پاره شدن رحم در اثر زايمان كه يكي از مهمترين عوارض حاملگي و عامل مرگ و مير فراوان است در اين گروه از خانمها 20 برابر زنان با تعداد زايمان كمتر است . 

واكسيناسيون زمان ازدواج :
كزاز : كزاز بيماري عفوني بسيار خطرناكي است كه به خصوص در نوزادان به مرگ مي انجامد .اگر خانمي با تزريق به موقع واكسن كزاز نسبت به اين بيماري مصونيت داشته باشد نوزاد وي نيز بعد از تولد تا 45 روز در برابر اين بيماري مصون خواهد بود .براي ايمني كامل هر فرد بايد يك دوره كامل واكسن كزاز تزريق كند .تزريق واكسن كزاز در دوران كودكي پنج نوبت است به فواصل يك ماهه ,شش ماهه, يك ساله و يك ساله دوم و بعد هر ده سال يكبار براي يادآوري .
در صورتي كه كارت واكسن دوران كودكي فرد نشان دهنده تزريق كامل اين واكسنها باشد , يا فرد به انجام واكسيناسيون كاملاً اطمينان داشته باشد , تزريق يادآور هر ده سال يكبار كافي است . برنامه بهداشتي كشور,تزريق واكسن كزاز در مادران باردار در شش ماهگي و يك بار در هفت سالگي كافي است .
سرخجه : معمولاً سرخجه يك بيماري خفيف با علائمي شبيه به سرماخوردگي ساده است و يا اصلاً علامتي ايجاد نمي كند كه بيشتر در بچه ها و گاهي در بزرگسالان اتفاق مي افتد .خوشبختانه بسياري از افراد در دوران كودكي به اين بيماري مبتلا شده اند و در مقابل آن ايمني پيدا كرده اند .زيرا هر فرد فقط يك بار در زندگي به اين بيماري مبتلا مي شود .اما اگر خانمي در دوران بارداري خصوصاً در ماههاي اول به اين بيماري مبتلا شود خطرات و عوارض جدي براي جنين او بوجود خواهد آمد .از جمله نابينايي, ناشنوايي, بيماريهاي قلبي و ريوي و حتي مرگ .بنابراين توصيه مي شود پيش از تصميم براي بارداري واكسن سرخجه زده شود .با انجام آزمايش مي توان فهميد كه آيا خانمي بر عليه سرخجه ايمني لازم را كسب كرده است يا خير و در صورتي كه ايمني لازم را نداشت بايد به واكسيناسيون اقدام كرد .نكته بسيار مهم اين است كه هنگام زدن واكسن سرخجه , خانم بايد مطمئن باشد كه حامله نيست ضمن اينكه تا سه ماه بعد از زدن واكسن نيز نبايد حامله شود .
تزريق واكسن سرخجه در دوران بارداري ممنوع است و به خانم باردار توصيه مي شود از تماس با بيماران مبتلا به سرخجه اكيداً خودداري كند ,حتي اگر خانمي قصد باردار شدن داشته باشد لازم است از افراد مبتلا به اين بيماري دوري كند .
هپاتيت : گروههاي پرخطر براي ايمن سازي بر عليه هپاتيت ب ,عبارتند از دانشجويان گروه پزشكي ,جراحان,پزشكان ,پرستاران,ماماها,دندانپزشكان,كمك دندانپزشكان, بيماران تحت دياليز,كارشناسان و تكنسين هاي آزمايشگاهي تشخيص پزشكي ,پرسنل موسسات نگهداري كودكان عقب افتاده و خانه سالمندان ,دريافت كنندگان محصولات خوني,و خانواده افراد مبتلا .
برنامه تزريق واكسن هپاتيت به اين ترتيب است :
نوبت اول _ در اولين مراجعه
نوبت دوم _ يك ماه بعد از نوبت اول 
نوبت سوم _ شش ماه بعد از نوبت او ل
با انجام آزمايش مي توان فهميد كه آيا خانمي ايمني لازم را كسب كرده است يا خير . 

مشاوره ژنتيك :
از اصلي ترين اهداف مشاوره ژنتيك مشخص كردن خطر وقوع يا تكرار يك بيماري ارثي در هر بارداري است .تمام افرادي كه هر يك از شرايط زير را در خود يا اجداد خود دارند پيش از تصميم به ازدواج و بچه دارشدن بايد تحت مشاوره ژنتيك قرار گيرند .
_ ازدواجهاي فاميلي 
_ حاملگي در سنين 35 سال به بالا 
_ نقايص مادرزادي
_ عقب ماندگي ذهني يا تاخير در رشد 
_ كوتاهي بيش از حد قد و ساير اختلالات رشدي
_ نازايي يا سقطهاي مكرر در زنان و عقيمي در مردان
_ ناتوانيهاي جسماني كه در هنگام بلوغ شروع شده اند 

وحيد دستجردي، مرضيه 
نشريه سروش بانوان، شماره 6، دي 1379


   

درباره وبلاگ

کافه فان / Cafefun.ir
سایت اطلاعات عمومی و دانستنی ها

موضوعات

تبليغات

.:: This Template By : web93.ir ::.

برچسب ها: اطلاعات عمومی ، آموزش ، موفقیت ، ازدواج ، دانستنی ، گیاهان دارویی ، تعبیر خواب ، خانه داری ، سخن بزرگان ، دانلود ، بازیگران ، روانشناسی ، فال ، اس ام اس جدید ، دکتر شریعتی ، شاعران ، آموزش یوگا ، کودکان ، تکنولوژی و فن آوری ، دانلود ، تحقیق ، مقاله ، پایان نامه ، احادیث ، شعر ، رمان ، عکس ، قرآن ، ادعیه ، دکوراسیون ، سرگرمی ، اعتیاد ، کامپیوتر ، ترفند ، ورزش ، کد آهنگ ، مقالات مهندسی ، طنز ، دانلود کتاب ، پزشکی ، سلامت ، برنامه اندروید ، زنان ، آشپزی ، تاریخ ، داستان کوتاه ، مدل لباس ، مدل مانتو ، مدل آرایش