ايـن امـر يـكـى از عـوامـل تـمـكـين ناپذيرى زنان است .
شايد بيشتر مردان متاءهل , بخصوص در سالهاى آغاز زندگى , براحتى نپذيرند كه از آيين همبسترى اطلاعات ناقصى دارند.
البته بسيارى از اين مسائل را نمى توان به طور طبيعى در سالهاى نخست زندگى دريافت يا حتى ضمن مطالعه و گفتگو با افرادبدانها دست پيدا كرد.
بر اساس اظهارات بانوان معلوم شده كه سبب سرد مزاجى نيمى از آنان همين عامل كامروا نشدن ازهمبسترى است .
آنها به موجب نا آشنايى همسرانشان با اصول زن دارى و برقرارى روابط جنسى , چـه بسا هيچ مفهومى از اين روابط در ذهن نداشته باشند, بلكه آن را عملى حيوانى , غير بهداشتى ومشمئز كننده بدانند كه جز اتلاف وقت ثمرى ندارد.
اشـكال اصلى به طرف مقابل آنها يعنى به مرد مربوط مى شود كه بايد وظايف خود را بداند, زيرا از زنـان انـتـظـار نـمى رود كه با اين قبيل مسائل آشنا باشند و يا در جمع يكديگر درباره اين مسائل پرسش وگفتگو كنند و تجربه بياموزند.
در حالى كه مردان براحتى مى توانند در مجالس دوستانه خود ازمحرمانه ترين مسائل خانوادگى گفتگو كنند و پرسشهايشان را مطرح سازند.
گاهى نيز مرد با آنكه با شيوه هاى روابط جنسى آشناست بر اثر فشار شهوت يا خودخواهى , همسر خـودرا در كـامـروا شـدن يـارى نـمـى كـند و پيش از ارضاى او دست از عمل زناشويى مى كشد.
) مى گويد: (ذرژذخدح خا ديكينسون ((سردى جنسى خصيصه اى نيست كه با انسان زاييده شود و تا دم مرگ باقى و برقراربماند.
فردى كـه احساسات جنسى ندارد ممكن است فقط به اين علت باشد كه تاكنون با نوع تحريكى كه در او عكس العمل به وجود مى آورد, مواجه نشده است .
))
دكتر ((استون )) در كتاب پاسخ به مشكلات جنسى مى گويد: ((اگـر قدرت جنسى مرد ناكافى يا ميل جنسى او كم باشد, اگر انزال زود يا بسرعت واقع شود و مـرد خـود را عـقب بكشد, آن وقت است كه در زن تنفر و اكراهى در مقابل روابط جنسى به وجود مى آيد.
يعنى يا تحريك نشده و يا محروميتهاى متوالى بتدريج سبب از بين رفتن احساس لذت و از بـيـن رفـتـن ميل جنسى او مى شود.
درهرحال اگر به طور متوالى او را محروم نگاه دارند پس از مدتى به هيچ وجه تمكين نخواهد كرد.
))
بانوى خانه دارى در ضمن نامه اى چنين مى نويسد: ((زنى هستم بيست و هفت ساله .
شوهرم مردى است بسيار مهربان و زن و فرزنددوست و صميمى و صـبـور.
در تـمـام مـدت چند سال ازدواج , هميشه مرا مثل بت مى پرستد و از هيچ كار من عيب نـمـى گـيـرد.
نـه مـشروب مى خورد و نه قمار مى كند و نه كارهاى ديگر.
نزد همه از بچه دارى و خـانـه دارى و غـذا پـخـتـن من تعريف مى كند,فاميل مرا خيلى دوست دارد و احترامشان را نگاه مـى دارد و اگـر گـاهى عصبانى باشم و بد و بيراه بگويم , با صبر و خنده برخورد مى كند و به من حـق مى دهد.
با اين همه كه بر شمردم من شوهرم را دوست ندارم و هر كارى مى كنم كه دوستش داشته باشم موفق نمى شوم ...
! [وى در ادامه مى افزايد:] شوهر من از نظر عمل زناشويى هيچ توجهى به رضايت من ندارد [و لذت جنسى مرا ناديده مى گيرد.
]))
آيين اسلام اين رفتار را از جفاپيشگى مرد و نادانى او دانسته و آن را سخت نكوهش كرده است .
پـيـامـبـر اكـرم (ص ) در همين باره فرموده است : هيچ يك از شما با همسر خود همانند حيوانات نـزديـكـى نـكند بلكه بايد ميان زن و شوهر قاصدى باشد.
پرسيدند قاصد چيست ؟ فرمود: بوسه و سخن .
و نـيـز فـرمـود: سـه چـيز از ناتوانى است :...
يكى آنكه شخص با همسر خود قبل از گفتگو و انس , مـقاربت كند و پيش از آنكه زن ارضا شود خود را ارضا نمايد.
مردى پرسيد: اى رسول خدا, چگونه چنين كند؟فرمود: خوددارى و درنگ كند تا از هر دو انزال شود.
در ايـن حـديـث چند نكته حايز اهميت است .
يكى آنكه مرد چگونه خوددارى و درنگ كند؟ ديگر آنـكـه پـيـش از بـرقرارى رابطه به چه شيوه اى همسرش را آماده سازد؟ سوم آنكه علامت ارضاى زن چيست ؟ شـايـد بـيـشـتـر افراد خصوصا جوانان تصور كنند كه پاسخ اين سه پرسش را بخوبى مى دانند و با شـيـوه درسـت آن آشـنـايـند, در حالى كه تحقيقات و اظهار نظرها اين ادعا را ثابت نمى كند.
در حـقـيـقـت گـذشـت دوران زنـدگـى زنـاشـويى است كه به افراد مى فهماند آنچه در هر زمان مى دانسته اند نسبت به تجربه هاى بعدى ناقص بوده است و كمتر كسى را بدون در نظر گرفتن تجربه هاى بعدى مى توان يافت كه به خطايى كه مرتكب مى شود معترف باشد.
بـه هـر تـقـديـر بـايد پذيرفت كه لذت نبردن از آميزش وقتى براى مدتى طولانى ادامه يابد براى زن اخـلاقـى ثـابـت و ثـانوى به وجود مى آورد كه همان سرد مزاجى است و معمولا نيز با روشهاى ديـگـرنمى توان وى را به آميزش علاقه مند ساخت , زيرا او بواقع از اين كار خاطره شيرينى ندارد و تماس تناسلى نيز بدون تحريك و ارضا, نه تنها علاقه ساز نيست كه گاهى حتى تنفر آور است .
امـا ايـنـكـه چـگـونـه بايد زن را از همبسترى خشنود ساخت در بخش ((سخنى بامردان )) بدان خواهيم پرداخت .
كـيـفـيـت ارضـاى غـريـزه جنسى در زنان تقريبا متفاوت است , ولى به طور كلى دو امر گوياى ارضاى جنسى آنان است : 1.
به طور طبيعى همان كيفيتى كه در حال انزال , به مرد دست مى دهد بايد براى زن نيز پيش آيد وعـلامـت آن ((احـسـاس مـوجهاى پياپى در سراسر بدن و ضربان و تپش بى اختيار يا انقباض در ناحيه تناسلى )) است .
اما نبايد فراموش كرد كه اوج گيرى و تحريك و نيز طغيان و ارضا در زن بـه كـندى صورت مى گيرد و خيلى برامى فرومى نشيند و پس از عمل نيز به سكوت و سكون بيشترى نيازمنداست .
2.
تمايل به روابط مجدد همين كه زنى به ارتباط زناشويى رغبت نشان دهد گواه آن است كه مفهوم لذت زناشويى را لااقل تاحدودى دريافته است , چنانكه بى ميلى چه بسا به سبب آن است كه لذت آن را درك نكرده است .
توقع و رغبت زن به شوهر پيوسته به يك گونه نيست .
اين رغبت دو نوع است :
1.بـعـضى از بانوان به همبسترى علاقه وافرى ندارند بدون اينكه از هماغوشى گريزان باشند, اما چون به تماس بدنى و لمس و بوسه و آرميدن در آغوش همسر و تحريك و وسوسه شوهر فوق العاده عـلاقـه دارنـد و از سـويى آميزش در حقيقت علامت پايان كار و دست شستن از معاشقه است , از همين رو بدان رغبت نشان نمى دهند و چه بسا به موجب همين انتخاب , از هر دو محروم مى مانند.
چـنـيـن زنى بانپذيرفتن شوهر, هم خود بدانچه در نظر داشته دست نيافته و هم شوهر را محروم ساخته است , زيراشوهر, او را به چيزى مى خواند كه برايش عامل ناكامى است .
ايـن اخـلاق در دخـتران بين چهارده سال تا چند سال پس از ازدواج , شايع است .
گاهى نيز براى زنان در موقعيتهايى كه به هر دليل به هنگام مقاربت با مشكل مواجه اند رخ مى دهد.
آنها در اين حال بيش از هر چيز به نوازش , بوسه و در آغوش قرار گرفتن , روى خوش نشان مى دهند و از آن لذت مى برند تا از چيز ديگر.
در ايـن مـوقـعـيـت نبايد فردى را كه به نوعى رابطه ديگر علاقه مند است به چيزى فرا خواند كه بـدان بـى اشتياق است , بلكه بايد توجه داشت موقعيت سنى و روحى زن در اوايل ازدواج نسبت به سـالـهـاى بـعـدى مختلف است .
در اوايل , تاءكيد بر آميزش براى او رضايت بخش نيست و چه بسا گنگ و نامفهوم است , خصوصا اگر طرف مقابل با اصول همسردارى ناآشنا باشد.
براى همين بايد مـدت زمانى حوصله به خرج داد و او را به حال خود وانهاد تا رفته رفته به مفهوم زندگى در امور جـنـسى پى ببرد.
نبايدفراموش كرد كه ((گاهى ماهها و سالها طول مى كشد تا احساسات جنسى آنها بيدار شده بتوانند درعمليات جنسى از روى ميل شركت كنند و از آن متلذذ گردند.
بنابراين اگـر در ابـتـدا قـدرى عـكـس العمل جنسى زن ضعيف باشد دليل بر اين است كه هنوز استعداد جنسى نهانى , توسعه و تكامل نيافته است .
))
منظور اين است كه در سالهاى نخست زندگى نبايد انتظار داشت همسر آنچنان كه زنان پا به سن گذاشته از روابط جنسى لذت مى برند به اين امر اشتياق داشته باشد.
در اين حال اگر به برقرارى آميزش اصرار شود بيم آن مى رود كه از موضوعى عادى , مشكلى جدى پديد آيد.
نـاگـفـتـه نـمـانـد مردانى كه در ازدواج مجدد, با دوشيزگان وصلت مى كنند بيشتر دچار اين مـشـكل مى شوند.
چون خود آنها در اين قبيل امور تجربه دارند اما همسرشان هنوز خام است و به طـور طبيعى نمى تواند به سرعتى كه او دوست دارد احساسات جنسى اش تحريك شود و خواهان آميزش باشد.
پس بى سبب نيست كه قرآن در نگاهى كلى فرموده است : ((و عاشروهن بالمعروف )) (پـيـوسـته بازنانتان به [بهترين ] روش پسنديده رفتار كنيد).
شايد منظور اين باشد كه هرگاه به كارى اشتياق ندارد و خواسته اش بر خلاف عقل و دين نيست وى را بدان مجبور نسازيد و بگذاريد همان كارى را كه صلاح است و بيشتر دوست دارد, انجام دهد.
ايـن گـفـتـار پـيـامـبـر اكرم (ص ) نيز شايد گوياى همين حقيقت باشد كه مى فرمايد: ((مؤمن پـيـوسـته مى نگرد كه خانواده اش چه دوست دارند, همان را مى خورد.
و منافق [خودخواه ] هر چه خود دوست دارد دستور تهيه اش را مى دهد.
))
2.
ميل به رابطه تناسلى و تخليه كشش شهوى از آنـچـه گـذشـت مـعـلـوم شد كه علاقه به اين نوع رابطه بيشتر مربوط به سالهاى غير نخست زنـدگى است .
بعلاوه زمانى مى توان از كسى انتظار چنين ميلى را داشت كه طعم گواراى آن را چشيده باشد.
راسـتى چگونه مى توان از كسى كه طعم چيزى را نچشيده است توقع داشت پيوسته به آن اظهار عـلاقـه كـنـد! و الـبته بايد پذيرفت كه بيشتر زنان از اين نظر بهره اى نمى برند چون همسرانشان نـاآزمـوده انـد.
آيـامـردان تـا كـنـون از خـود پرسيده اند كه چرا و چگونه آنها هميشه به برقرارى آميزش تمايل دارند ولى زنان نه ؟! عـلـت عمده اين است كه مردان با انزال , غالبا به اوج لذت جنسى مى رسند و از رابطه برقرار شده خـاطـره خوشى در ذهن دارند ولى در زنان چنين نيست و كمتر پيش مى آيد كه آنها از اين رابطه خاطره خوشى در ذهن داشته باشند زيرا براى آنان تنها تماس اعضاى تناسلى نيست كه خرسندى آور اسـت بـلـكـه امورى ديگر نيز در اين كامجويى برايشان حايز اهميت است كه در صفحات ديگر بدانها اشاره مى كنيم .
دشـوارى كـار آنـجـاسـت كـه بـرخـى از مـردان تصور مى كنند چنانكه خود با انزال به اوج لذت مى رسندطرفشان نيز به لذت كامل دست مى يابد! در حالى كه در بسيارى از مواقع هيچ رابطه اى بـيـن ارضـاشـدن مرد و رضايت زن وجود ندارد و آميزش , يكجانبه به اتمام مى رسد.
(در اين باره سخن خواهيم گفت .
) تلافى , نوعى قدرت نمايى
امروزه در علم روانكاوى ثابت شده است كه بسيارى از رفتارهاى آدمى نتيجه و بازتاب محروميتها وشكستهاى او در عرصه زندگى است .
كم نيستند مردان و زنان عقده اى كه پيوسته در محل كار و خـانـه ,ديـگـران را اسير محروميتهايى مى سازند كه خود مدتها پيش , از آن رنجيده اند.
اگر اين عـامـل زبـان گويايى براى افشاگرى داشت معلوم مى شد كه شمار اين قبيل افراد در جامعه كم نـيست و كمابيش درهمه گروههاى مردم يافت مى شوند, هر چند مى پذيريم كه در افراد پاكتر و مهذب , با توجه به مراتب پاكى آنها, كمتر است .
در زندگى زناشويى نيز چنين است .
انسان نمى تواند كسى را دوست داشته باشد كه به وى علاقه نـداردو در نزد كسى اظهار فروتنى كند كه تكبر مى فروشد.
حتى افراد ترجيح مى دهند هيچ گاه بـه كـسـى كه مفهوم محبت را نمى فهمد محبت نكنند و مهر ورزى خويش را نثار كسى كنند كه اگر توان جبران نيزندارد لااقل ارزش آن را بداند و زبانى سپاسگزار داشته باشد.
زن و مـرد نـيز چنين اند.
هر دو مشتاق قدردانى يكديگرند و دوست دارند طرف مقابلشان مقام و ارزش آنها را بداند و آن را به زبان آورد.
براى زن رنج آور است اگر تصور كند كه وجود او نزد شوهر ارزشى ندارد و وى را فقط براى انجام امـورخـانه مى خواهد.
گويى در جهان بينى مرد, زن موجودى طفيلى است كه وظيفه دارد عمر خـود راوقف نظافت زندگى مرد و خاموش ساختن آتش شهوت او گرداند و تنها حق او اين است كـه ظهر و شب ازغذايى كه براى اعضاى خانه تهيه كرده , رفع گرسنگى كند تا قوت داشته باشد كار طاقت فرساى روزبعد را انجام دهد, بدون اينكه از او تشكر شود و كارش را ارج نهند.
گويى او هرچه كرده اندكى است ازوظيفه اى بزرگتر! حال چگونه مى توان انتظار داشت زنى كه در طول روز مورد تحقير و سرزنش شوهر قرار گرفته شـب هـنگام با آغوش باز مشتاق همبسترى باشد! او حتى حاضر نيست چنين مردى را ببيند تا چه رسد به اينكه خود را در آغوشش جاى دهد.
حضرت رسول گرامى اسلام (ص ) مى فرمايد: ايضرب احدكم المرئة ثم يظل معانقها.
آيـا [سـزاوار اسـت ] كـه شـمـا زنـان را [در روز] كـتـك مـى زنـيـد و آنـگـاه [در شـب ] بـه آغوش مى كشيد؟! ((9))
از يك نظر تاءكيد اسلام بر بزرگداشت زن , هم براى رعايت حقوق اوست و هم براى اينكه مرد در نـزدزن جايگاهى بلند يابد, زيرا هرگاه مرد به زن احترام ننهد پيش از آنكه بر اثر اين بى احترامى , زن كـوچـك شود مرد است كه در نظر زن بى شخصيت مى گردد.
در واقع احترام به زن كمك به حـفـظ هويت خود مرد است , زيرا هيچ چيز به اندازه بى احترامى به زن , مرد را در نگاه او بى مقدار نمى كند.
اشـتـبـاه شـمـارى از افـراد ايـن اسـت كه فكر مى كنند طبيعت تقاضاى هماغوشى در زن و مرد يـكـسـان اسـت .
مرد ممكن است همسرش را از دهها نظر نپسندد, اما همين كه او را در كامدهى موفق ببيند وى را بـراى هـمـبـسـتـرى و ارضاى تمايلاتش بپسندد و به آميزش با او رغبت تمام داشته باشد.
چـنـيـن زنـى بـا همه نقصها حتى اگر هنرى در تحريك شوهر نداشته باشد, همين كه زن است , خـواستنى است .
براى همين مى گويند معمولا بى ميلى مرد به علت كمبود قواى جنسى است نه بـى عـلاقگى .
يعنى در صورت بهره مند بودن از قواى جنسى , حتى اگر به دلايلى از زنش رنجيده خاطر و يا نسبت به وى بى علاقه باشد, باز هم به برقرارى رابطه با او خرسند است .
امـا در مـورد زن چـنـيـن نيست .
زن دوست دارد مردى او را در آغوش گيرد كه از ديگر صفات انسانى وهمسردارى بهره مند باشد, مردى كه او را دوست داشته باشد و به شخصيتش احترام نهد و به خواسته هاى معقولش حتى اگر در بر آورده ساختن آنها ناتوان باشد تـوجه كند.
از اين رو تمايل ندارد به مردى كام دهد كه محبوب او نيست .
اين بى رغبتى بر خود زن آثار نامطلوبى دارد ولى سخن در ((واقعيت داشتن )) آن است نه خوب يا بد بودن آن .
بـا در نـظـر گـرفـتـن هـمـه ايـن مسائل مى خواهيم بگوييم زنان بى احتراميهايى را كه پيوسته ازشوهرانشان مى بينند با سرد مزاجى و بى علاقگى به آميزش تلافى مى كنند واستدلالشان چنين اسـت كـه اگـر مـا وجـودى خـواستنى هستيم , پس چرا بايد در خانه براى كوچكترين خطا مورد مؤاخذه و ناسپاسى قرار گيريم ! آيا وظيفه زن تنها انجام كار خانه و رسيدگى به نظافت وپرورش بـچـه ها و تهيه غذاست و تازه در مقابل اين همه احسان , در نگاه مردان موجوداتى ضعيف ,شرور و فتنه جو قلمداد شويم ؟ بانوى خانه دارى ضمن گلايه از شوهرش اظهار داشته است : مدت هفده سال است ازدواج كرده ام و سه فرزند دارم .
تقريبا دوازده سال به تقاضاى شوهرم قرص ضـد بـاردارى مـصرف كرده ام و هم اينك گذشته از آثارنامطلوب اين قرصها احساس مى كنم به آمـيزش هيچ علاقه اى ندارم .
شايد علت اين بى علاقگى همان بى توجهى شوهرم باشد كه كمتر به خـواسـته من توجه مى كرد.
گاهى او دو سه هفته به سفر مى رفت و تنها يك هفته پيش من بود و مـن ناچار بودم همه آن چند هفته را قرص بخورم تا دوره استفاده از قرصها منظم باشد وبراى آن يـك هـفته دچار باردارى ناخواسته نشويم .
حال پس از سالها تصور مى كنم شوهرم جانب انصاف را هـيـچ مـراعـات نـكـرده و تـنـها لذت زودگذر خود را در نظر گرفته است .
براى همين تصميم گـرفـته ام به مدت همان سالها كه من تسليم خواسته اشتباه او بودم ,اختيار امر آميزش به دست من باشد.
ايـن در حـالـى اسـت كـه گاهى تلافيها به موجب در نظر نگرفتن تقاضاها و نيازمنديهاست .
زن مـى بـيـندهمسرش به هيچ يك از نيازهاى جسمى و روحى او توجه نمى كند ولى همچنان از وى انـتـظـارهـمبسترى دارد! اينجاست كه در صدد نوعى انتقامجويى بر مى آيد و تصميم مى گيرد قدرت او را در هم بشكند و به اظهار ناتوانى وادارش سازد.
گويى با اين عمل به وى مى گويد اگر آنجا تو قدرت زورآزمايى داشتى اينجا عرصه قدرت نمايى من است .
در حـقـيـقت اين سرد مزاجى و بى ميلى ريشه در فرهنگ افراد دارد كه زن را بى مقدار و ضعيف معرفى مى كنند.
اين كوچك پندارى , زن را بر آن مى دارد در آنجا كه مى تواند, زور را تحمل نكند و قـدرت خودرا علنى سازد و حريف را شكست دهد و به وى ثابت كند كه قدرت نماييهايش همه تو خـالـى اسـت , زيـرادر هـر حال نيازمند همراهى اوست و بدون وجود او درمانده اى است كه حتى نمى تواند طبيعى ترين وحياتى ترين غريزه اش را ارضا كند.
پـيشنهاد ما اين است كه اگر احساس مى كنيد در زندگى با چنين مشكلى روبرو هستيد هر چه زودتـر دررفتار و عقايد خود تجديد نظر كنيد.
شما مى توانيد با تحريك حس احترام جويى , همسر خـود را بـاخـويـش هـمراه سازيد.
زنان پيش از آنكه با فشار و لجبازى سر به راه شوند با احترام و محبت مطيع مى گردند.
و شايد سر فرمايش آخرين برگزيده خدا, محمد(ص ) نيز همين باشد كه فرمود: زنـان هـمـچون دنده كج پهلويند كه اگر بخواهى آنها را راست كنى , مى شكنند و چون با همين حال باآنان مدارا كنى , از آنها نفع خواهى برد.
ايـن حـديث گوياى ضعف و شكستى براى زن نيست بلكه از حقيقتى بزرگ پرده بر مى دارد و آن ايـنكه :زن موجودى است كه جز شخص ((هنرمند در همسردارى )) نمى تواند از مواهب خدادادى وى استفاده كند.
بهزيستى با زن و بهره مندى از او بدون به كار بستن محبت و نرمش ميسر نيست و هر روش ديگرى غير از اين , محكوم به شكست است .
در گـفـتـار بـرگـزيـدگـان الـهـى كه به روحيات بشرى از همه كس داناترند هرگز بر روش خشونت آميز بازنان تاءكيد نشده بلكه بعكس به مدارا و دلجويى از ايشان فراوان سفارش شده است , تـا جـايـى كه مهرورزى به آنان علامت ايمان زياد شخص و محبتش به خاندان پيامبر است و اينكه دوست داشتن زنان (واظهار علاقه و شكيبايى در برابر ايشان ) از اخلاق پيامبران است .
گـويند زنى ((حولا)) نام از پيامبر گرامى اسلام پرسيد: زن چه حقى بر مرد دارد؟ آن وجود پاك فرمود: بـرادرم جـبـرئيـل چـنـدان بـه مـن دربـاره [حـقـوق ] زنـان سفارش كرد كه پنداشتم مرد حق ندارد[كوچكترين كلمه توهين آميزى مثل ] ((اف )) به او بگويد.
گفت : محمد, درباره [حقوق ] زنان خـداتـرس بـاشـيـد.
آنها رنج زندگى را تحمل مى كنند و بر پايه دستور خداوند و قرآن و شريعت مـحـمـدى بـر شـماحلال شده اند.
در مقابل اينكه تن خويش را در اختيار لذتهاى شما مى نهند و فرزندانتان را در اندرون خود تحمل مى كنند تا آنجا كه به وقت بار نهادن گرفتار دردهاى خطرناك مى شوند حـقـوق واجبى بر عهده شما دارند.
با آنها مهربان باشيد.
آنان را دلخوش بداريد تا با شما بسازند.
از آنها اظهارناخرسندى و ملال نكنيد و...
نشناختن مفهوم تمكين از مـسـائلـى كـه مـفهوم درست آن براى بانوان روشن نيست موضوع تمكين كردن زن در مقابل مـرداسـت .
زنـان چـون اين تعبير را مى شنوند بى درنگ اظهار مى دارند كه : ((آرى , تمكين يعنى تسليم خواسته جنسى همسرت باش ! همين و بس !)) در حالى كه حقيقت تمكين چيز ديگرى است و ايـن طـرز تلقى از آنجا مايه مى گيرد كه متاءسفانه برخى از بانوان و همسران ناآزموده آنان , چه بسا پس ازسالها همسردارى , هنوز معنى و مفهوم اين كلمه را چنانكه بايد, درنيافته اند.
شايد اگر معنى تمكين براى بانوان بيان مى شد آنها بيش از شوهرانشان بر آن پافشارى مى كردند.
عـقـيـده ما كه بر آن تاءكيد بسيار داريم اين است كه ((تمكين )) بيش از آنكه به نفع مرد (شوهر) بـاشد به سود زن است , ولى آفريدگار زن آنچنان با لطافت آن را تشريع فرموده كه هيچ نشانى از ايـن موضوع به طور علنى پيدا نباشد تا مردان ناآگاه همين موهبت ارزانى شده به زنان را از آنان نستانند.
اما چگونه تمكين به سود زن طرح ريزى شده است ؟ پـيـش از اثبات اين مطلب بايد از كتب لغت معنى تمكين را باز شناخت و پيشتر پذيرفت كه تصور غـلـطاغـلـب افراد اين است كه تمكين زن از مرد يعنى : در بهره جوييهاى جنسى تسليم خواسته شـوهـر بـودن و خـود را هـمچون يك وسيله خنثى و بى اراده تحت تمايلات شهوى او در آوردن , هـرچند بدان ميلى نداشته باشد! در حالى كه نه معنى لغوى ((تمكين )) اين است و نه تحليل روانى آن .
و بالتبع خواسته شرع نيز اين نيست .
ايـنـكـه مـا تـمـكـيـن را چـنـيـن شناخته ايم از آن روست كه فلسفه وجودى اش را درنيافته ايم .
هرگاه حكمتش را باز مى شناختيم ميان اين دو نگرش و تعريف فاصله اى عميق مى ديديم .
((تمكين )) در لغت عرب به معانى زير است : پابرجا كردن كسى در برابر خود يا چيز ديگر.
به طرف مقابل نيرو و قدرت دادن .
قبول كردن و پذيرفتن ديگرى بدون ترس و اظهار دلتنگى .
امكان دهى , زمينه سازى و فراهم آوردن موقعيت قدرت نمايى براى ديگرى .
ايـن لغت به معنى ((تسليم بى اختيار شدن )) و ((خود را عنصرى خنثى و بى ميل در مقابل شوهر قراردادن )) نيست .
((تـمـكين )) از باب تفعيل (مكن يمكن ) است .
((مكنه )) يعنى او را امكان (توانايى و امكانات ) داد.
و((الـمـرءتـه تمكن زوجتة )) يعنى زن تا آنجا كه امكان دارد مطابق ميل شوهرش عمل كند.
اگر شوهردوست دارد كه براى او آه و ناله يا رفتارى نمكين از خود نشان دهد يا اندكى ناز و مختصرى مقاومت كند و آنگاه تسليم شود, چنين كند.
تـمـكـيـن هـمان تعقيب آفرينى است , يعنى تحريك كند تا دنبالش كنند و آنگاه پذيرا شود.
اينكه چـنـيـن كـارى را براى غير شوهر انجام دادن , حرام است حكمتش وجود همين معنى است كه او اجازه نداردغير شوهر را با دلرباييهايش به تعقيب خود وادارد.
اگـر تـمـكـيـن زن بـه تـسـليم شدن اجبارى و خنثى قرار دادن خود در نزد شوهر است چرا در آموزشهاى دينى خوانده ايم كه با زن بى مقدمه مجامعت نكنيد, بلكه با او خوش طبعى كنيد تا براى همبسترى آماده گردد؟ تسليم بودن خوش طبعى لازم ندارد و براى مهمان ناخوانده هرچه فراهم شد نبايد دم برآورد, پذيرايى مشتاقانه است كه مقدمه چينى مى خواهد.
بـا ايـن بـيـان , زنـى كـه ايـن امـر را مـى پـذيرد نمى توان ضعيف و اسيرش بر شمرد.
در حقيقت رفتارمسالمت جويانه او گواه نيازمندى و ضعف طرف مقابل است كه مرد باشد نـه چـون خداوند او راناتوان كرده و بايد تسليم شوهر باشد.
معمولا هم در ميان دو كس كه با هم گـفـتـگو مى كنند ومشاجره اى دارند به آن كه از نظر سن بزرگتر است يا علم و حلم و كمالات بـيـشـتـرى دارد مـى گويند شمابزرگوارى كنيد و ببخشيد! و اين نه بدان معناست كه چون تو ضعيف تر و نيازمندترى , بايد در گذرى بلكه چون طرف مقابل به گذشت نيازمندتر است سزاوار است كه تسليم خواسته او شد.
از جـمله عوامل مشكل آفرين در زندگى زناشويى ناآشنايى هر يك از دو طرف به روحيات طرف مـقابل است .
هيچ گاه نمى توان انتظار داشت كه بانويى بدون شناخت روحيه همسرش تقاضاهاى وى رابـرآورده سـازد.
امـا شـگفت اينكه آنها نه در صدد شناختن يكديگر بر مى آيند و نه مى توانند خويشتن رابه طرف مقابل بشناسانند و اين همه نيست مگر بر اثر بيگانگى با شيوه صحيح زندگى و ناآگاهى .
به هر تقدير, همان گونه كه وظيفه زن است كه از روحيات همسرش سر در آورد مرد نيز وظيفه داردحـالـت خـود را بـراى وى تشريح كند و آنچه را احساس مى كند يا از آن رنج مى برد براى وى بازگويد.
از جـمـلـه امـورى كـه سـزاست زنان بدانند رنجها و انگيزه هايى است كه مرد (شوهر) را به سوى زن مى كشاند.
مـعـمـولا بـانـوان اظـهـار تمايل زوج خود را به برقرارى رابطه زناشويى , ناشى از فزونى شهوت , سرمستى وتحريك شدنهاى غير طبيعى قلمداد مى كنند, در حالى كه اين پندار غالبا اشتباه است و دلايل رويكردمرد به زن پيوسته اين نيست , بلكه عوامل ديگرى در كار است كه به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم .
گـاهـى مـرد بـا مـشـاهـده بـعـضـى رفـتارها از همسرش يا مسائلى ديگر, خيلى زود و چه بسا عـجـولانـه تصميم مى گيرد همسرش را از طريق هماغوشى آزمايش كند.
مثلا اين روزها مردانى نامحرم به دلايلى با همسرش همسخن بوده اند هـر چـنـد كـه اين رفت و آمدها همه خانوادگى و در حد معمول بوده است , يا در بين صحبتهاى همسرش ستايشى از مردى ديگر از فاميل يا غير فاميل بـه مـيان آمده است , يا حتى مردى در حضور وى از همسرش تعريف كرده و شوهر اكنون بيمناك است كه مباداهمين تعريف , تاءثير ناخواسته اى بر قلب همسرش نسبت به آن مرد گذاشته باشد, يا از مـوقـعـيـت مـالـى كسى سخنى به ميان آمده و شوهر گمان مى كند كه همسرش اندكى از او احساس دلتنگى كرده ونسبت به زندگى اش دلسرد شده است , يا همين امروز همسرش از ناموفق بـودن او در سـر كار و ...
اطلاع يافته و مرد نگران است كه نكند محبوبيتش پيش همسرش كاهش يابد.
در ايـن قـبيل امور, مهياترين وسيله اى كه مرد به كمك آن مى تواند محبت زنش را محك بزند و ازعـلاقه او نسبت به وى و زندگى اش اطمينان حاصل كند, همان تقاضاى رابطه زناشويى است .
چـه بساهم بتازگى روابطى داشته اند اما اين يكى در حقيقت از سر نياز جنسى نيست بلكه بسيار والاتر,پرارج تر و حياتى تر است و بواقع درك موقعيت چنين مرد دل نگرانى , هنر هر زنى نيست .
اينجاست كه مى گوييم تمكين نوعى ترحم , درك موقعيت و توان بخشيدن به ديگرى است .
افـرادى كـه بـه طور مرتب با عيب خود روبرو هستند اين بيم و نگرانى مدام آنها را آزار مى دهد و دچاروسوسه شان مى سازد كه مبادا همسرش او را دوست نداشته باشد.
از اين روست كه قبل از هر چـيـز درجـستجوى كشف ميزان محبت همسرشان بر مى آيند و ((تقاضاى هماغوشى )) وسيله اى است كه بهترو آسانتر مى توان به سراغ آن رفت .
اما شايد بپرسيد چرا در ميان همه آزمايشها و راهها بدين وسيله رو مى كنند؟ در پـاسـخ بايد گفت كه مردم ( درست يا نادرست ) تصور مى كنند زن هر چقدر هم كه شوهرش رادوسـت نداشته باشد باز هم با جان نثارى به كار خانه و نظافت و طبخ غذا مشغول مى شود, ولى ازطـرفـى براحتى حاضر به همبسترى نيست و معمولا زن ( اگر به انحراف كشيده نشده باشد ) تاكسى رااز صميم قلب دوست نداشته باشد خود را در آغوش او قرار نمى دهد.
زنـان حتى اگر بشدت احساس نيازمندى جنسى كنند, در موقعيتى كه از شوهرشان آزرده اند, يا اصـولابه رابطه زناشويى راغب نيستند و يا اگر تمايلى نشان دهند فقط براى ارضاى حس شهوت اسـت نـه ازروى عـلاقـه .
عـلامـتش هم اين است كه فقط تسليم مى شوند, ولى چندان همراهى نمى كنند.
با وجوداين ممكن است هفته ها و ماهها كار خانه را ترك نكنند.
بنابراين بايد پذيرفت براى مردى كه در چنين موقعيتى براى محك زدن محبت و علاقه همسرش اورا به هماغوشى فرامى خواند, چقدر جانكاه و افسردگى آور است اگر همسرش او را نپذيرد و به كامجويى نخواند.
در اينجاست كه وسوسه هاى شيطانى بى درنگ عنان صبر از كف مرد مى ربايد و قلبش آكنده از سوءظن و كينه مى شود و قبل از هر چيز اين افكار ويرانگر در مغزش رسوخ مى كند كـه : نكند مال ورفاه داماد فلانى يا خوش اندامى فلان دوست و يا ...
دل و ديده او را به سوى خود كشانده باشد! اى واى ! نكند...
! (و از اين قبيل خيالات ).
رفـتـه رفـتـه ايـن قـبـيل محك زدنها و سردى ديدنها زمينه ساز اختلافات بعدى و بى مهريهاى ناخواسته مى شود و سپس حس كينه و انتقام را در مرد بيدار مى سازد.
الـبـتـه ايـن پيامدها همه طبيعى اند.
در نظر آوريد كه شما به طور مرتب به كسى سلام كنيد و او جـواب شما را ندهد! در اين صورت شما درباره او چگونه مى انديشيد و پس از اينكه بارها بى مهرى وبى اعتنايى او را ديديد نسبت به وى چه حالى پيدا مى كنيد؟ مطمئن باشيد كه بى جواب گذاشتن نياز مردى كه با ذره ذره هورمونهاى وجودش به همسرش سلام مى كند و از او مهر مى جويد گناهش از دهها جواب سلام ندادن معمولى بيشتر است .
آخرين برگزيده خدا محمد(ص ) فرموده است : مـن كـان له امرئة توذيه لم يقبل اللّه صلاتها و لا حسنة من عملها حتى تعينه و ترضيه و ان صامت الدهر و قامت و اعتقت الرقاب و انفقت الاموال فى سبيل اللّه و كانت اول من تردالنار.
زنـى كه شوهرش را برنجاند, نماز و هيچ يك از اعمال خيرش نزد خدا پذيرفته نيست تا او را راضى كند.
هر چند اين زن شب و روزش را به نماز و روزه بگذراند و بندگان آزاد كند و مالها در راه خدا انفاق نمايد سرانجام اول كسى است كه به دوزخ درآيد...
.
و در جاى ديگر فرمود: ...
از وظايف زن است كه هرگاه شوهرش نزد او آمد وى را از خود نراند هر چند بربالاى شتر باشد, و نمازش را براى اينكه از دست شوهرش خلاص شود طول ندهد.
همانا زنى كه شوهرش او را براى هـمـبـسترى بخواند و او پيوسته درنگ و مسامحه كندتا شوهر خوابش ببرد, فرشتگان او را لعنت مى كنند تاوقتى كه شوهر از خواب برخيزد.
نـبـايـد ازيـاد بـرد كه گاهى زن به دلايلى ( پذيرفته يا ناپذيرفته ) ميلى به آميزش ندارد.
در اين صورت البته مى پذيريم كه او نبايد بدون عذر شرعى ( مثل حيض ) ازمقاربت جلوگيرى كند ولى ازسـوى ديـگـراجـبـار مـرد را هـم رفتارى در خور شاءن او نمى دانيم .
مقاربت اجبارى جز تنفر و دلـسـردى حـاصـلى ندارد.
اين اجبار وقتى توجيه پذير است كه اگر صورت نگيرد مرد براى دفع شهوت خود به حرام بيفتد.
نـاگـفته نماند كه اين بى ميلى نبايد براى زن نوعى بهانه هميشگى شود.
او در هر حال بايد, حتى اگـر بـه آمـيـزش اشـتياق ندارد, تظاهر به نفرت نكند, و ضمن بيان علت بى ميلى خود, از شوهر دلجويى نمايد واميدوارش سازد كه بزودى رضايت خاطرش را جلب مى كند.
از سـوى ديـگـر در روايـتـى از امـام صـادق (ع ) آمـده اسـت كـه فرمود: اگر زنى شربت آبى به شـوهـرش بـيـاشامد براى او بهتر است از آنكه يك سال روزها روزه بگيرد و شبها به زنده دارى سر كند.
بـا تـحـلـيـلـى ساده , به نظر مى رسد كه براى مرد بسيار خرسندى آور است كه همسرش پس از تـقـاضاى همبسترى , از وى استقبال كند هر چند در همه عمر شربت آبى هم به وى تقديم ندارد.
بـراى او فـقـطيـك بـار تـسـلـيـم پذيرى آميخته با رغبت , از صدها خدمت غير آن , دلچسب تر و شـادى آفـريـن تـر اسـت .
نـاگـفـتـه پـيداست كه فضيلت و ثواب آن هم از ماهها روزه گرفتن و شب زنده دارى بيشتر است .
يكى از روان شناسان امور جنسى زنان مى نويسد: ((بـراى مـردى كـه شوق و حرارتى ويژه به همسرش دارد هيچ عملى بدتر از خونسردى حقيقى يا ساختگى خانمها احساساتشان را آزرده نمى سازد.
)) ((ازدواج ارتـبـاط بسيار پيچيده اى است كه براى نيل به نتيجه مطلوب آن بايدهماهنگى و تطابق در تـمـام شـؤون آن حكمفرما باشد, بخصوص در هماغوشى .
نشاط و خوشحالى در ازدواج خود به خود به وجود نخواهد آمد, گنجى نيست كه به كسى بخشيده شود, بلكه گنجينه اى است كه بايد با هنرمندى گشوده شود.
ازاين رو هر چيز كه فرد را در گشودن اين گنجينه كمك كند مقدس است .
)) پس از اين همه معلوم مى شود كه چرا قرآن كريم به مرد اجازه داده است كه همسر متمرد خود را تنبيه كند, با اينكه در هيچ مورد ديگر سخن از تنبيه به ميان نياورده است .
خداى متعال مى فرمايد: ...
و الـلا تى تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فى المضاجع و اضربوهن فان اطعنكم فلاتبغوا عليهن سبيلا...
...
و آن زنـانـى را كـه از نـافرمانيشان بيم داريد نخست اندرز دهيد و اگر اين شيوه مؤثرنيفتاد از خـوابـگـاهـشـان دورى كنيد و [چنانچه اين رفتار نيز آنها را اصلاح نكرد]بزنيدشان , ولى هرگاه فرمانبردارى كردند ديگر راه بيداد پيش نگيريد...
اين تنبيه نه براى عقده تكانى , بلكه براى تاءكيد بر عشق و علاقه است .
زن اگـر تـمـكـيـن نـكـند و شوهر را بى اعتنا ببيند و تصور كند كه او نسبت به تمكين نكردنش بى تفاوت است فوق العاده رنجيده خاطر و دلسرد مى شود, حتى اگر چيزى اظهار نكند.
او دوست دارد اگـرشـوهرش در رام كردن و تسليم نمودن او پافشارى نمى كند نه از سر بى تفاوتى بلكه به خـاطر در نظرگرفتن موقعيت همسرش باشد.
به همين علت , فرمان الهى به مرد مى گويد اگر زن تمكين نكرد او راموعظه كن .
از يـك نـظـر چـنانچه شرايط موعظه رعايت شود مشكل به همين جا پايان مى يابد.
اگر برخى در ايـن مـرحـلـه بـه نتيجه نمى رسند بيشتر بدين سبب است كه موعظه را تنها نصيحتهاى بيم آور مى دانند.
حال آنكه در يك كلام , موعظه زن در اين قبيل مسائل يعنى فراگيرى دوره اى آموزشى تا او وظايف خويش را بشناسد, زيرا تجربه و اظهار نظرهاى بسيارى از مردان و زنان ثابت كرده كه مـنـشـاء بـيـشـتـر اين اختلافات بى بهرگى از دانش زندگى زناشويى است .
زنى كه وارد عرصه زنـدگـى مـى شود در حالى كه نه قادر است شگفتيهاى خود را بشناسد و نه جهان درونى مرد را, هيچ گاه نخواهد دانست كه در امورجنسى چه وظيفه اى دارد.
در اين صورت بايد شوهر را سزاوار تنبيه دانست ك بدون راهنمايى زن ازوى توقع وظيفه شناسى دارد.
آخرين برگزيده خدا(ص ) در كلامى فرموده است : مـن از آن كس در شگفتم كه همسرش را [بى آنكه سزاوار باشد] مى زند در صورتى كه خود وى به كتك سزاوارتر است .
امـروزه در مـدارس آنـچه به دختران مى آموزند بيشتر فرمولها و مسائلى است كه اگر قرار باشد صـدهـاسـال هـم در دنيا زندگى عادى داشته باشند به هيچ يك از آنها كمترين نيازى نخواهند داشـت زيـراجـنـبـه هـاى كاربرديش را نمى دانند, در حالى كه از مهمترين مسائل زندگى هيچ نـمـى آمـوزنـد.
بـه هـمـيـن دلـيل وقتى وارد عرصه زندگى مى شوند چون خود را تحصيلكرده مى پندارند, ابتدا تصور مى كنند همه چيز را مى دانند, اما رفته رفته در مى يابند درباره آن چيزهايى كـه در امـور زندگى و زناشويى سخت بدانها نيازمندند هيچ نياموخته اند و آنچه هم كه با رنجش تمام فرا گرفته اند به كارشان نمى آيد.
بـنابراين نخستين و ضرورى ترين اقدام مرد براى همراه ساختن همسرش با خود بهره مند ساختن اواز دانـش زنـدگـى زنـاشويى است , يعنى همان كه قرآن از آن به موعظه تعبير كرده است .
مرد وظيفه دارداحساس خود نسبت به زن و شدت احتياج جنسى خويش به او را براى وى تشريح كند.
حـتى شايد دراين مرحله لازم باشد كه گاهى زن را پس از تحريك شدن , رها سازد و به اوج لذت جنسى نايل نگرداند تا او طعم ناكامى را با جان خويش دريابد و بداند كه تقاضا كردن و ارضا نشدن تا چه اندازه درروحيه انسان مؤثر است .
حـال اگـر مـوعـظه اثر نكرد, نفرموده است به زور وى را به عمل زناشويى و تمكين وابدار, بلكه مـى فرمايدبه او در بستر پشت كن .
اين پشت كردن , نشان بى تفاوتى نيست , علامت علاقه و عشق اسـت .
نوشته اند زمانى اليزابت تيلور گفت : حدود سه ماه است شوهرم يك سيلى به من نزده , پس معلوم مى شود در عشق ورزيدن سست شده و به ديگرى دل داده است .
انسان اگر كسى را دوست نداشته باشد بدون هيچ گفتگو رابطه اش را با او قطع مى كند, ولى زن و شوهرچون يكديگر را دوست دارند و نمى خواهند بى تفاوت باشند به هم پشت مى كنند, يعنى كه من هنوزدوستت دارم .
اينكه فرموده اند اگر زن به وظايف همسرى خود عمل نكند مرد مى تواند در همخوابى و خرجى بر اوسـخـت بـگيرد, بيشتر بدين سبب است كه مرد همه سنگينى زندگى را به آرزوى اين شيرينى تـحـمل مى كند و در صورت نارضايتى , خستگى همه چيز در وجودش باقى مى ماند و از دست زن عصبانى و به او كم علاقه مى شود.
زن هـمـيـن كـه شـوهرش با زبان به او اظهار علاقه كند قانع و خشنود مى شود, هر چند در امور ديـگـرزندگى او كوتاهى كرده باشد.
ولى مرد چنين نيست .
او با زبان نه فريب مى خورد و نه قانع مـى شـود.
اونـشـانه علاقه مندى همسرش را بيش از انجام امور خانه و رسيدگى به امور بچه ها و تـهـيـه غـذا, بـه تـمكين مى داند.
تفكر اسلامى، اعلان ازدواج را ضرورى مىداند و معتقد است كه اعلان همان تفاوت بين حلالى است كه آشكارا انجام مىپذيرد و عمل حرامى كه در خفاء صورت مىگيرد.از علايم اعلان ازدواج كه تفكر اسلامى آنرا پيشنهاد كرده است وليمه*مىباشد و آن غذايى است كه به مناسبت عروسى درست مىشود و مردم به آن دعوت مىشوند.وليمه سنتى است كه بر آن تأكيد گرديده، زيرا براى مرد در شب زفاف مستحب است كه وليمه دهد، بقدرى كه قلبا به آن راضى و خشنود باشد و فرد ديگرى مثل او هم قادر باشد بر دادن آن.پس اگر مىتواند حيوانى ذبح كند، مستحب است كه كمتر از گوسفندى را ذبح نكند، بجهت فرمايش آن حضرت (ص) به عبد الرحمن بن عوف : وليمه بده و اگر چه به اندازه يك گوسفند باشد، پس اگر باين حد قادر نباشد بآنچه توانايى دارد اكتفا كند، زيرا پيغمبر اكرم (ص) در ازدواج با صفيه، با خرما و قووت وليمه دادند .
وليمه در اولين روز ازدواج است و رسول خدا (ص) در اين روز آن را شايسته قرار دادهاند، اما در روز دوم، اطعام آن مستحب است، اما اطعام در روز سوم پيغمبر (ص) آنرا رسوايى توصيف فرمودهاند كه نبايد آن را انجام داد.پيغمبر (ص) فرمود: اطعام در روز اول پسنديده و در روز دوم مستحب و در روز سوم بدنامى است و هر كس كه تظاهر كند و كارش را به گوش مردم برساند، خداوند او را رسوا كند.
به نظر اكثر فقهاء اجابت دعوت وليمه عروس واجب است.ابو حنيفه معتقد است كه مستحب مؤكد است.بيشتر فقهاء معتقدند كه جايز نيست براى كسى كه دعوت به وليمه شده است بدون عذر موجه، تخلف نمايد.اگر شخصى روزهدار است لازم است كه به محل وليمه برود و به دعوت كننده اطلاع دهد كه روزهدار است و براى او دعا كند و برگردد.پس اگر اين موضوع برصاحب وليمه سخت باشد و غذا نخوردن او صاحب مجلس را ناراحت كند، مستحب است كه اگر روزهاش مستحبى است افطار نمايد، زيرا ثواب ادخال سرور در دل برادر مسلمانش بيشتر از ثواب روزه استحبابى است، اما اگر روزه واجب است، در هر صورت براى او افطار جايز نيست.در بعضى از مذاهب آمده است كه شخص روزهدار در هر حال افطار نمىكند و عذر او بايد مورد قبول واقع شود. (1)
فقهاء جايز دانستهاند كه شخص دعوت شده به وليمه حاضر نشود، در صورتى كه دعوت كننده ظالم و يا فاسق و يا اين كه مالش محل اشكال باشد و يا اينكه وليمه همراه با معصيت بوده و يا شخص دعوت شده عذر شرعى داشته و يا اين كه دعوت كننده او را بطور مشخص دعوت نكرده بلكه در ضمن عدهاى ديگر و بدون تعيين دقيق او را دعوت كرده است. (2)
مستحب است كه حضار به دعوت كننده و صاحب مجلس تبريك بگويند و بهتر است در دعا همان نصى را بخوانند كه به نقل از ابو هريره وارد شده است و آن اين است «خداوند براى تو مبارك گرداند و بر تو مبارك نمايد و بين شما بخوبى جمع نمايد» .
نكته مهمى باقى مىماند كه مربوط است به پديدهها و علايم شاديها، و آن همان چيزى است كه ما آنرا گهگاه ملاحظه مىكنيم از جنبههايى كه منظور از آنها اعلان و زنده نگهداشتن اين مناسبتها نيست، بلكه فقط بمنظور تظاهر و خودنمايى صورت مىگيرد، زيرا اين گونه جشنها از آنچه كه سنت و شريعت در اين گونه مناسبتها خواسته است تجاوز مىكند، و در نتيجه اين جشنها به حد زيادى به اسراف و مبالغه كشانده مىشوند كه موجب رضاى خدا نيست.آنها به قصد انواع خودبينيها و يا افتخاراتى است كه براى زن و شوهر و يا جامعه فايدهاى ندارد و احكام شرعى در اين گونه وليمهها به فراموشى سپرده مىشود، زيرا به اين گونه مجالس جز طبقه مخصوصى از جامعه دعوت نمىشوند و فقراء و نيازمندان از آنها محروم مىگردند .در اين جاها انواع غذاها و آشاميدنىها كه به مراتب از حد اعتدال بيرون است، عرضه مىشود .چه بسيار خانههايى كه بواسطه اين گونه وليمهها خراب شده است، بلكه تاريخ به ما خبر مىدهد از دولتهايى كه كلا بواسطه جشنهاى ازدواج به اضمحلال و تباهى كشيده شدهاند.از اين قبيل دولتها، دولت طولونيهدر مصر است، زيرا خمارويه سرنگون شد، در حالى كه دخترش قطر الندى را به معتضد خليفه عباسى شوهر مىداد، پس براى او مهيا ساخت آنچه را كه مثلش ديده نشده و مانند آن را قبلا كسى نشنيده بود، و به پا كرد جشنها و سفرههايى پر از افراط و اسراف، و دخترش در سر اين سفرهها ظاهر مىگشت در حالى كه حرير و الماس بر تن او سنگينى مىكرد.بطور كلى مورخين معتقدند كه اين مخارج سنگين در بودجه مصر اثر گذاشت و خمارويه را به سختى و تنگنا دچار كرد و اين مخارج از موجبات از بين رفتن و منقرض شدن دولت طولونيه بود. (3)
متذكر شديم كه اسلام به زنده ساختن اين گونه مجالس و برپايى وليمهها تشويق مىكند اما روح اسلامى حكم مىكند به رعايت اعتدال، همان طورى كه حكم مىكند به اين كه اين چنين فرصت وسيلهاى باشد براى ادخال سرور و شادمانى در دل بسيارى از نيازمندان، و بسيارى از اطرافيان صاحبان اين مجالس، زيرا شادمانى افزون مىگردد با كثرت شركت كنندگانى كه بدان وسيله خوشحال مىشوند.
1
ـ الجزرى، الفقه على المذاهب الاربعة،
ج 2، ص .39
2 ـ
تقى الدين ابو بكر، كفاية الاخيار، ج 2، ص .63
3 ـ
ر ك.تنوخى، نشوار المحاضرة موسوعة التاريخ الاسلامى و الحضارة الاسلامية از مؤلف،
ج 5، ص 41 ـ .43
كتاب: زندگى اجتماعى از ديدگاه اسلام، ص 152
نويسنده: دكتر احمد شلبى
ترجمه: دكتر سيد محمود اسداللهى
پرسش :
دختری هستم که 2 ساله که ازدواج کردم. اما هنوز دختر هستم. شوهرم را خیلی خیلی دوست دارم اما از نزدیکی می ترسم و خیلی خودم رو منقبض می کنم. لطفا مرا راهنمایی کنید.
پاسخ:
@ با سلام خدمت شما خواهر گرامی..
توجه شما را به نکات ذیل جلب مینمایم:
1ـ اضطراب شما بسیار بالاست . اضطراب بر بسیاری از امور زندگی از جمله امر ازاله بکارت سایه افکنده است. اگر دقت نمایید فقط در این امر خاص دچار اضطراب نمیگردید، بلکه بسیاری از امور دیگر نیز اضطراب شما را برمیانگیزاند. با این وصف اضطراب شما باید از طریق رواندرمانی یا دارودرمانی پایین بیاید.
2ـ اضطراب ناشی از تجارب منفی زنان دیگر میتواند علت اصلی اجتناب از نزدیکی باشد، مثلاً یکی از زنان فامیل شما به خاطر نزدیکی دچار درد یا خونریزی شدید شده است و شما به اشتباه این تجربه ناخوشایند را به عمل نزدیکی خود گسترش دادهاید.
باید پذیرفت، پرده بکارت انواع مختلفی دارد . اگر برای دختری حادثهای پیشامد کند، معلوم نیست که آن تجربه در مورد شما هم تکرار گردد.
3ـ توصیه میشود برای اطلاع از نوع پرده و چگونگی ازاله آن در اولین فرصت به یک متخصص زنان و زایمان مراجعه نمایید.
متخصص شما را متقاعد خواهد ساخت که نزدیکی هیچ درد یا آسیب جدی نخواهد داشت . اگر احتمال این دو وجود دارد، راههای برون رفت از آن را به شما خواهد آموخت، مثلاً میتوان با اسپری بیحس کننده یا مصرف داروی خوابآور یا ضد اضطراب، شوهرتان را با کم ترین ممانعت به این امر ترغیب نمایید.
4ـ در موارد خاص متخصص زنان و زایمان میتواند با یک بیحسی موضعی یا یک عمل سرپایی به ازاله و برداشتن پرده بکارت شما اقدام نماید، یعنی بدون کوچک ترین دردی و در نهایت آرامش به این مهم اقدام نماید. پس از برطرف شدن بکارت، شوهر شما میتواند بدون کوچک ترین مشکلی به آمیزش موفق با شما بپردازد.
در شب عروسی (زفاف) آداب اخلاقی و دستورهایی سازنده از امامان رسیده که رعایت آنها مایۀ خوشبختی است و مطمئن باشید ازدواجی موفق خواهد بود که از آغاز با رضای خداوند و آداب و رهنمودهایی که بیان خواهد شد، همراه باشد.
۱/ وضو گرفتن و پیمان بستن با خدا
از امام باقر علیه السلام نقل است که فرمودند:
«در شب عروسی چون عروس را به خانه ات آوردند، وضو بساز و به او نیز بگو که وضو بسازد و هر کدام دو رکعت نماز به جا آورید و خداوند را حمد کنید و بر پیامبر صلی الله علیه و آله و آلش درود بفرستید و (برای خوشبختی و سعادت خود و فرزندان و گرمی زندگی تان) دعا کنید و به زنانی که همراه عروس آمده اند، بگو که «آمین» بگویند.[۱]»
ازدواج، سنّتی الهی است و به امر و رضای خداوند برپا می شود وقت زفاف، وقت اجابت دعا است و عروس و داماد به جای رقص و پایکوبی و کارهای غیر شرعی و لهو و لعب و ساز و نقاره، باید با یاد و نام خدا زندگی را آغاز کنند و با سجده و زاری به درگاهش خوشبختی خود و نسل خود را از خداوند بخواهند. اگر آغاز زندگی چنین باشد، پایانش نیز خیر خواهد بود، ولی زندگی ای که آغازش با غفلت همراه باشد، پایان خوبی هم نخواهد داشت.
۲/ دعا در حجله
امام باقر علیه السلام در بیان آداب حجله می فرماید:
«وقتی به حجله وارد شدی و نزد عروس رفتی، پیشانی او را بگیر و دعا کن و بگو:
«اللّهمّ بامانتک اخذتها و بکماتک استحللتها فان قضیت لی منها ولداً فاجعله مبارکاً تقیّاً من شیعة آل محمّد و لاتجعل للشّیطان فیه شرکاّ و لانصیباّ؛
خدایا! من، این خانم را از تو به امانت گرفتم و با سخنان تو او را حلال نمودم. پس، اگر فرزندی از او متولد شد، او را مبارک و با تقوا و از شیعیان محمدصلی الله علیه و آله و آلش قرار ده و در او برای شیطان نصیبی قرار مده.»[۲]
۳/ گفتن «بسم الله» هنگام همبستر شدن
گفتن «بسم الله» در هر حال و آغاز هر کاری نیکوست. هنگام خوردن و آشامیدن، هنگام سر بریدن حیوانات (که واجب است). لباس پوشیدن، موقع خروج از خانه، وقت خفتن و خلاصه هر کاری که با نام خدا شروع نشود، ناقص و بی فرجام خواهد بود، از جمله در احادیث سفارش شده است که هنگام همبستر شدن با همسر نیز حتماً «بسم الله» بگویید تا شیطان در نطفۀ شما شریک نشود و فرزند شما شریک شیطان نگردد و بهتر است این جمله را بگویید:
«بسم الله و بالله اللّهمّ جنّبنی الشّیطان و جنّب الشّیطان ما رزقتنی؛
به نام خدا. خداوندا! شیطان را از من و فرزندانی که به من عطا می کنی، دور کن.»[۳]
امام باقر علیه السلام در این باره فرمود:
«هنگام همبستر شدن با همسرت بخوان:
اللّهم ارزقنی ولداً و اجعله تقیّاً زکیّاً لیس فی خلقه زیادة و لا نقصان، و اجعل عاقبته الی خیر؛
خداوندا! به من فرزندی عطا کن و او را با تقوا و پاک گردان و از نظر جسمی سالم و بدون نقص باشد و او را عاقبت به خیر بگردان.»[۴]
البته دعا و گفتن «بسم الله» فقط مخصوص شب عروسی نیست، بلکه هر وقت که قصد آمیزش باشد، نام خدا نباید فراموش شود و مرد باید به او پناه ببرد و درخواست فرزند صالح و سالم کند.
[۱] . همان، ج۱۴، ص۸۱ .
[۲] . کافی، ج۵، ص۵۰۰ .
[۳] . اصول کافی، ج۵، ص۵۰۳ .
[۴] . وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۱۱۷ .
.:: This Template By : web93.ir ::.